وقتی دل من از همه دنیا کلافه است
وقت قرار ما دو نفر، کُنج کافه است
می نوشم از نگاه تو یک استکان غزل
دیگر چه جای گفتن حرف اضافه است؟!
تصویرهای زشت، فراموش می شوند
تا چشم، محو آینه ای خوش قیافه است
بی عشق دوست، جاذبه ای نیست در جهان
دنیا بدون روی تو حرفی گزافه است
وقتی که رنگ چشم تو شد سرنوشتِ من
دیگر چه جای قهوه و فال و خُرافه است؟!
ما با زبان شعر و غزل حرف می زنیم
اظهار عشق ما دو نفر در لفافه است
هر شب برای وصل، توسل نموده ای
تعویذ اشکهای تو لای ملا
من مرددممیان قهوه خانه و کافیشاپ...و تشابه این دو ترکیبراز تمام تناقضهای عمر من است...
هر شب چای پر از تردیدم را که مینوشمتناقضهایم را با خدا به اشتراک میگذارمو اینگونه است که فیسبوکدفتر چهرههای مردد هموندانم میشودکه در آستانهی تغییر بزرگهویتشان را در تکرار اشتراکهای بی هدفجستجو میکنند...
من در تفاوت فرم استکان و فنجان گم شدهام...و عاقبت شبیدر استکان چای دارچینیم...غرق میشوم...بی آنکه طعم قهوه را از یاد برده باشم...
به جای آخرین جرعه، آخرین حرفت را قورت دادی. استکان را روی میز و مرا روی صندلی رها کردی و رفتی.
استکان را برداشتم و یک نفس سرکشیدم. و از تهِ استکان دیدم که دور شدی. دور....
حالا سالها گذشته. چشمم دور بین شده. عینکم ته استکانی شده. نفس تنگی دارم و هنوز منتظرم حرف آخرت را بگویی.
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده استآسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده استزندگی چون ساعت شماطهدار کهنهایاز توقف ها و رفتن های یکسان پر شده استچای مینوشم که با غفلت فراموشت کنمچای می نوشم ولی از اشک، فنجان پرشده استبس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته انددیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده استدوک نخ ریسی بیاور؛ یوسف مصری ببرشهر از بازار یوسفهای ارزان پر شده استشهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! آری شهر! شهراز خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده است
شب می بارد چای را دم کردم
گوشه ای از این اتاق کم نور کز کردم
طعم یک لذت سرد را می نوشم با چای
تکیه دادم به دیواری سرد تر
می زنم نقشی درون سر ز ماه
با دست می چینم از آسمان
ماه را می گیرم در آغوش
با خود می گویم
حتما این ماه می دهد گوش
آخربن جرعه را می نوشم
با خود می گویم
آه از فرق میان من و دوست
آه از فرق میان و من و ماه
می زند احساس ، پتکی بر اندیشه ی یک کام از دور
پیرمردی فرتوت و عاشق
گاه گاهی هم خرفت و بی فکر
گوشه ای از ذهن بازی می کند با خود
و زنی جل
آنجا یک قهوه خانه بوداما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای،چرا؟ ، دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟!
عجله، همیشه عجلهکدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه ی رسیدن به زندگی،همیشه زندگی را کشته ام...
(محمود دولت آبادی)
دارم با آبرنگ نقاشی می کشم و یه لیوان ماسالا مشت برا خودم درست کردم و نقاشی می کنم و ماسالا می نوشم یکهو لیوان ماسالا رو نگاه کردم و رنگ قرمز و سبز مشکوکش بغل لیوان مشخص کرد ماسالا نخوردم آب آبرنگ با طعم ماسالا خوردم حالا نمیرم؟
مهمون اومد
پسرخاله ی بابا و همسرش که از بچگی دوستشون داشتم
مهربون
دوست داشتنی
از نظر مادی پایین هستند
هیشکی نبود جز من
همون موقعی که پست قبل رو نوشتم
الان رفتن
تا دم در خروجی رفتم به بدرقه
برام مهم نیست که میگه تو خونه نشسته بودیم و تنها بودیم گفتیم بریم خونه ی کسی
چون داشت گله می کرد که شما نمیاید
به گمونم از بابای من بزرگتر باشه
مادر پدر خواهرها و برادر ۵ دقیقه آخر اومدن
مادر اول می پرسه پذیرایی شدن؟ پس چرا پیش دستی جلوشون نیست
بسم رب الرفیق
همیشه بعدِ پشیمونی از قضاوت در نگاه اول، به این فکر میکنم که چقدر پر شدهم از آگاهیهای بیفایده! چیزهایی که میدونم درستاند ولی بهشون عمل نمیکنم.
من فهمیدم که از ظاهر آدما نمیشه قضاوت کرد، من شنیدم که انّ اکرمکم عندالله اتقاکم! به من گفتن که اگر دیدی شخصی شب گناهی ازش سر زد، صبح با این چشم که گناهکاره نگاهش نکن؛ چه بسا توبه کرده باشه و... ولی انگار یه "من" ِ خودبرتربینِ توخالی همیشه به من چسبیده! و حتی جاهایی که حواسم
او با دستان مضطرب و لرزانش تکه پرتقالی را برمیدارد و میفشارد و میچکاند آبش را در استکانِ عرق. در لب به سلامتیِ او میگویم و در دل به سلامتیِ تو. بالا میروم و دهانم تلخ میشود و درونم گرم. تو اما همیشه پنهان در استکانِ آخر بودی. جا خوش کرده در آن خیسیِ کمرنگِ ارغوانیِِ لزجِِ چسیبیده به تهِ استکان. با ان لبخند مرموز و چشمان سیاه روزگارسانت به حرف میآمدی انگار که ببینم هنوز هم به یاد من هستی و هنوز هم برای من و به یاد من مینوشی و مست می
دو سالی میشود که محرم، زمان مواجهه من با اصالت دینداری است. هر بار و هر سال، مرد از بالای منبر، بار سنگین را از روی دوشم برمیدارد. گاه به لبخند و گاه به عتاب و با صدایی که حلاوت روضه خوانیاش یازده ماه با من است، مرا به خودم میخواند. نگرانیهایم را یکی یکی کم میکند و شب یازدهم، وقتی چراغها روشن میشود و استکانهای چای دست به دست میشود، من آرامترم و بیش از همیشه خودم هستم، بی نگرانی از قضاوت و نگاه دیگران. و مگر خدا جز این صداق
درختی کاشته ام که میوه اش شعر است .
به پایش ، عشق می ریزم.
با بوسه شکوفه می دهد .
برگ هایش با لمس نوازش ، تا ابد سبز اند .
به جای آب ، پایش واژه می ریزم .
زیر سایه اش ، چای می نوشم ، شعر میخوانم ، شعر می گویم .
من درختم را قدر عالم دوست می دارم.
#فاطمه_جلائی_زاده
http://t.me/sorna_paradise
یا لطیف...
از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشمهنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود را به عطر بفروشمعجب مدار، از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفس های توست که می جوشمکجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لب تو می نوشمبه بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم...
عصر دلگیر جمعه
تک تک عقربه های ساعت
یک آهنگ، یک فنجان قهوه
یک بغل دلتنگی
بوسه بر لبان زیبایت
آن هنگام که میخندی
فکر چشمان زیبای دلفریب
یک آغوش، یک نوازش
یک دوستت دارم
یک صادق
جمله چیزی است که از تو می خواهم
میگویی یا درخواست کنم با خواهش
انتظار...انتظار، یک انتظار بی پایان
خواهش و تمنای پنهان در اشک چشمان
چون لحظه ریزش قطره های باران
شاید باز بیایی تو
باز بخوانی تو
صادق...
یک جرعه دیگر از قهوه
بیدار می شوم از رویاء
نمی بینم
نمی شنوم صدای زیبایت
جوجه فسنجان کباب
خوردن همیشه لذت بخش بوده است و کمتر کسی را داریم که از خوردن آن سر باز
بزند. درست کردن کباب فوت و فن هایی دارد که افراد کمی هستند که به آن مسلط
هستند، کباب جوجه فسنجون نیز یکی از کباب هایی است که علاوه بر اینکه
طرفدار دارد، درست کردن آن نیز خیلی سخت نیست. ما در این پست آموزش آشپزی راه راحت تری را برای شما در نظر گرفته ایم. امیدواریم تا انتها با ما همراه باشید.
طرز تهیه جوجه فسنجان
برای تهیه این جوجه فسنجان خوشمزه ابتدا م
خاک در تو نازنین سرمه چشم تارمنیادتو ای نگارمن صبر من وقرار منروی به سوی کوی تو کنم زبهر عافیتای همه عمر من مکن ریش دل فگار منلعل لبت چو جام می، نوشم ویک نفس چنینهمی بگویم ازوفا بمان تو درکنار منکاش نمی شد اینچنین خسته وزار ودل غمینراه نشین کوی تو این دل بی قرار منیا تو بخوانم ازادب یا که نگو برو برومرو زپیش چشم من دلبر غمگسار منیکدل ویک زبان شوم با تو اگر بخوانی امای که امید من به توست خوبترین بهار من(ناظم) دل غمین بگو نظم به شعر پارسیشعر نگا
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نوشم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
کاش باشم ناله ای، تا گل بدن گوشم کند.
کاش باشم پیرهن، از شوق آغوشم کند.
کاش گردم شمع و سوزم در سر بالین او،
بهر خواب ناز خود ناچار خاموشم کند.
کاش باشم حلق های در بند زلفان نگار،
هر زمان از زدف مشکینی سیه پوشم کند.
کاش باشم جوی آبی در زمین خاطرش،
بهر رفع تشنگی شادم، اگر نوشم کند.
کاش باشم ساقی بزم وصال آن نگار،
تا ز جام وصل خود یک عمر مدهوشم کند.
کاش باشم شعر تر، جوید مرا از دفتری
، هر گه از یاد و هشش یک دم فراموشم کند.
شمعهای لوکسِ خانه تمام شده بودند. چند تایی از این شمعهای ساده که روی قبر روشن میکنند داخل یکی از کشوهای آشپزخانه بود. همه را از جعبه آوردم بیرون. استکانهای دستهدارِ بدونِ استفاده را هم برداشتم. هر یک شمع را گذاشتم داخل یک استکان. یکی یکی روشنشان کردم. لباسم را درآوردم. جورابشلواری فیشنِت و دستکشم را دستم کردم. شروع کردم به عکس گرفتن. حوصلهی دردسرِ عکاسی با دوربین اصلی گوشی را نداشتم. به همان دوربین سلفی بسنده کردم. تنم، تنِ دیگری
همیشه تلخ می نوشم : داستان زنانی با شخصیت و هویت سطح پایین
همیشه تلخ می نوشم ، مائده فلاح، رمان تلگرامی
نسل امروز، متفاوت است.خودشان می گویند که ما اهل دردیم. یعنی دوست
داریم رنج بکشیم، اما راست نمی گویند. چون وقتی این حرف را می زنند و تو
نگاهشان می کنی، در چشم هایشان اشک شوق نیست، اشک بیچارگی است.
رمان های اینترنتی نقش بزرگی در الگوسازی ایفا می کند. به قول بچه
ها، وقتی در رمان می خوانیم که دختری کتک می خورد یا فحش می شنود و
انواع عرقیات سنتی ایران و خواص آنها سری اول
عرق آویشن ( طبیعت گرم )
تقویت معده ، رفع ترشی معده ، تقویت بینایی ، صد درد و تشنج ، رقیق کننده خون ، در عفونت های ریوی ، زکام و برونشیت بی همتاست .
نحوه استفاده : پس از هر غذا یک استکان
عرق اسطوخودوس ( طبیعت گرم )
تقویت کننده اعصاب ، معالج برونشیت و زکام ، پایین اورنده تب ، نیرو بخش ، ضد تشنج و صرع ، درمان بیماری های عصبی
نحوه استفاده : روزی سه مرتبه هر وعده نصف استکان
ادامه مطلب
به هر سازمانی که می خواهید سرویس ها چاپ جام کاغذی ارائه فرمائید از نسخه نرم افزاری آن اداره جهت جایگزاری لوگوی تان بهره مند گردید .– در تعیین رنگ توجه داشته باشید . شما این امکان را دارید که طراحی کارت ویزیت از رنگ سازمانی خویش هم برای بک گراند کلی طراحی تان بهره مند شوید و هم این امکان را دارید که پس قضیه خودتان را سپید بگذارید و تنها لوگوتان را بر ان درج نمائید .– در طراحی لیوان کاغذی اعتنا داشته باشید مطالب دارای اهمیت را باطن آن جای دهید
درمان نفخ معده
امام صادق می فرماید : خوردن عسل با سیاه دانه جهت رفع گازهای شکم ( نفخ معده ) مفید است .
روش های درمان
کره و عسل برای نفخ معده مفید است .
یک قاشق چای خوری پودر زنیان را با یک استکان عسل مخلوط نموده و بعد از هر وعده غذا یک قاشق چای خوری میل نمایید .
درمان ترش کردن معده
در موقع ترش کردن معده و باد گلو ( آروغ زدن ) و بدون اراده آب از دهان جاری شدن که از علایم سردی معده است
جهت معالجه باید تا بهبودی کامل صبح ناشتا به میزان یک قاشق مرباخوری عس
میخوام برات بنویسم اما چون بلد نیستم دست به دامن جناب حافظ شدم ...
من که از آتش دل چون خم می در جوشممهر بر لب زده خون می خورم و خاموشمقصد جان است طمع در لب جانان کردنتو مرا بین که در این کار به جان می کوشممن کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمهندوی زلف بتی حلقه کند در گوشمحاش لله که نیم معتقد طاعت خویشاین قدر هست که گه گه قدحی می نوشمهست امیدم که علیرغم عدو روز جزافیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشمپدرم روضه رضوان به دو گندم بفروختمن چرا ملک جهان را به جوی نف
طائر کوی تو منم، از دل و جان وفا کنممن ز فراق تو چه سان لبم به خنده وا کنمنرو ز پیش من تو ای جان من و سرشک منهستی من بسته به تو، بی تو چه هوی و ها کنماین دل هرزه گرد من مست نشد به جام کسدست تو و شراب می، نوشم و اقتدا کنمزهی هزار آفرین بر تو نگار نازنینیک سره کار من بساز که آبرو رها کنمقد تو مهر و ماه من، صورت تو هلال منروی من است سوی تو، نام تو را صدا کنمدست تو تکیه گاه من، پای تو پا به پای منحدیث توست شعر من، شور و شعف به پا کنمیاد تو جمله هست من، بود
. یک استکان عرق کاسنی
سعدی میگه :
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
ماجرا از این قرار است که این شکم خیره هوس فلفل سبز دراز به سر داشت و در حد ۴ تایی لمباند(فقط ۴ تای ناقابل) ، اما با لذت لمباند . فلفلها بسیار شیرین و آب دار بودند اما از آنجایی که ذات خود را می شناختند ،احوالات درونی را در ناحیه حلق ، ملتهب ساختند . تند و تیز نبودند اما تا انتهای مسیر را گرم کردند . گویی هیزم
چه فراز و نشیبی دارد نگاهها...آن هنگام که به شب نگاه می کنی و جز سیاهی نمیبینی...آن هنگام که به آسمان نگاه می کنی و جز قفس نمیبینی...آن هنگام که به زندگی نگاه می کنی و جز حسرت نمیبینی...آن هنگام که به شعر نگاه می کنی و جز غم نمیبینی....آن هنگام که به تاریخ نگاه می کنی و جز خون نمیبینی...آن هنگام که به خدا نگاه می کنی و جز شرم نمیبینی......چه فراز و نشیبی دارد نگاههاآن هنگام که به قلباش نگاه می کنی و جز نفرت نمیبینی...آن هنگام که به چشم
گاه گاهی با خودم نامهربانی میکنمبا خودم لج میکنم باغم تبانی میکنممی نشینم چای می نوشم کنار پنجرهبی کسی های خودم را دیده بانی میکنمآب می ریزم به روی خاک گلدانهای خشکآب پاش خانه را دارم روانی میکنمچشم میدوزم به دستانی که در دست تو بودخاطرات رفته ام را بازخوانی میکنمبی نشانی رفتی و دلتنگ ماندم چاره چیستنامه ها را می نویسم بایگانی میکنمحالا که خودت اینجا کنارم نیستیدرکنار عکس تو شیرین زبانی میکنم
سلام.
امروز میخوام چندتا از لذتهام را تووبلاگم بنویس فقط چندتاشا
شاید بااین کاربتونم به لذتهای زندگیت اضافه کنم
البته ازسعی میکنم هرهفته تعدادبهش اضافه کنم البته اون لذتهایی که قابله نوشتن باشه
نگاه کردن به بچه هام وقتی به خواب عمیق فرورفتن
نگاه به چشمها ودستهای همسرم
نگاه به عکسهای یادگاری
نگاه به تلاش وپشتکار مورچه ها
نگاه به دریا
نگاه به ماه روزاولش وچهاردهم
نگاه به طلوع وغروب خورشید
نگاه به دریا
نگاه به حرم ایمه
وخیلی نگاههای دیگه.
با پای خواب در آن کافهٔ شلوغ، لختی قدم به ساحت رؤیا گذاشتمدل را در آن هوای پر از هرم التهاب، با های و هوی دلهره تنها گذاشتم
تنهاتر از تمام جهان بود لحظهام وقتی که خواب چشم مرا تا سراب بردصبح آمد و نشد که بفهمم چگونه من، با پلک روی حرف دلم پا گذاشتم
با بغض گفتمش بنشینیم لحظهای تا فرصتی برای تماشا فراهم استآمد نشست و به چشمش نگاه... نه! داغی به دل برای تماشا گذاشتم
با استکان چای که بر روی میز بود، رؤیا تمام گشت و به آخر رسید کاردر استکان خا
بسم الله الرحمن الرحیم
سال نو بر شما خواننده گرامی و البته سالروز شهادت امام شیعه تسلیت باد ...
امروز روز اول فروردین است و روز شادی برای یک باستانگرا محسوب میشود ... ما نیز برای چند لحظه ای باستانگرا میشویم تا امروز را بر طبق احکام و سنت های زرتشتیان و همچنین باستانگرایان افراطی جشن بگیریم :
یک جرعه ادرار گاو میخورم و به آتش مقدسی که از آتش آتشکده مان روشنش کرده ام نگاه میکنم ... میخواهم من هم امروز هماننده این آتش مقدس شوم ... باز جرعه ای از
طرز تهیه کاتلیس
مواد لازم :
پیاز
یک عدد
سیر
2 تا 3 حبه
گوشت چرخ کرده
نیم کیلو گرم
نمک و فلفل سیاه
به میزان لازم
زردچوبه و زنجفیل
به دلخواه
گشنیز خرد شده
یک استکان
فلفل سبز
3 تا 4 عدد
سیبزمینی
1 کیلو
پودر زیره سبز
دو قاشق مرباخوری
تخممرغ
1 عدد
لیموترش تازه
1 عدد
طرز تهیه :
در مرحله اول پیاز و سیر را سرخ کنید و گوشت چرخ کرده را با انواع ادویهها، نصف استکان گشنیز و فلفل سبز خرد شده، تفت دهید تا آب آن کشیده شود.
ادامه مطلب
راستش رو بخوای فکر میکردم هیچوقت به عکساش نگاه نمیکنم چون من آدم نگاه کردن به عکسا نیستم و هیچوقت هم جز نگاه گذرا به عکسایی که قبلا ازش داشتم بهشون نگاه نمیکردم...ولی حالا که خیلی شده روزی چند بار و هر بار چند دقیقه بهشون نگاه میکنم یه هععییی میگم؛)
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پردهای بر سر صد
عرق کرده بودی داشتی حرف میزدی....نگاه کردم به آسمان آبی.....تو کلاه ت را برداشتی و گفتی چای می خوری؟....چای زغالی را آماده کردم و گفتم بیا....دست هایت را آب زدی و گفتی اگه امسال خوب بشه میشه بیرون خونه بگیریم و از این چار دیواری خلاص شیم... خسته شدم از دست غرغرهای مادرت...تازه جامونم تنگه.....اگه بخوایم بچه بیاریم حداقل خونه یه اتاق داشته باشه....سقف بالای سر مال خودمون باشه...بتونم واسه تو چیزی بپزم که تو دوس داری نه مادرت....نگاه میکنم به زمینی که دارد با
یه روز
رفتم آبدارخونه چایی بریزم، دیدم یکی از شاگردها داره چایی میخوره
بهش گفتم
استکان مال خودته؟
گفت: آره خانوم من با استکان معلما چایی نمیخورم کثیفه! استکاناشون یه جوریه...
گفتم: ببخشید حضرت والا! دفعه بعد میگیم سرویس نقره ایتالیایی براتون بیارند
درمان انواع سرفه ها
سرفه های معمولی
روش های درمان
متخصصین رژیم درمانی کشورمان ، جوشانده سبوس گندم را مخلوط با عسل برای درمان سرفه و زکام های سخت توصیه می کنند .
روزی 3 قاشق غذاخوری عسل بعد از غذا جهت رفع سرفه های سخت وگلو درد موثر واقع می شود .
آب پیاز یک استکان ، عسل 2 استکان ، خوب مخلوط کنید
و روزی 4 قاشق غذاخوری بعد از غذا میل نمایید جهت رفع سرفه و گرفتگی صدا موثر است .
محققین کشورمان عصاره گل ختمی را همراه با عسل برای نرم کردن سینه و تسکین سرفه
هر لحظه ممکنه دخترش به دنیا بیاد، بعد اومده نشسته وَرِ دلِ ما، تو استکان چای میریزه، میگه بفرمایید کاپوچینو؛ سیب تعارف میکنه، میگه بفرمایید پیاز:|
+ کلمه کلیدی زدم براش:))))
+ البته فعلا سه تا پست داره، ولی مطمئنم خیلی بیشتر نوشتم راجع بهش. باید بگردم تو آرشیو پیدا کنم :دی
پنجره را باز گذاشته ام، بوی خاک باران خورده با عطر چای بِه مرا به پرواز در آورده است، خوشحالم و نسبت به امروز و روز های پیش رویم، امیدوار! :)
نشسته ام و از فریدون میخوانم و همزمان لبریز از عشق میشوم، چه احساس خوبی... چه روز قشنگی :)
من نباتم...کنار پنجره، رو به آسمان آبی دلبرم نشسته ام و با خیالِ خوش و آرامی، فکر می بافم...
از زندگی که در دستانم موج میزند، هیجان زده ام، گاه با فکرِ خوش رها شدن، همگام با برگ ها میرقصم،گاه با فکر لذتِ زندگی کردن، غرق می
اهل جنون
من از قبیله یوسف تو از زلیخا یی
برای بردن دل از چه راه می آیی؟
زلال عشق تو راجرعه جرعه می نوشم
شبیه صبح بهاری چقدرزیبا یی
به چشم مشکی رویا یی ات قسم بانو
که نیست مثل تو در زیرچترمینایی
شکسته می شود انگارآدمی وپری
اگر نگاه کنند آن جمال وتنهایی
نه من که عالم وآدم درآرزوی تواند
بدان هلال جهان می کشدبه شیدایی
کنار مرد خرد درد عشق مخفی نیست
که کار اهل جنون می رسدبه رسوایی
غزل کجا به غزال تو می رسدناصح
چنین که فتنه برانگیز وبادپیمایی
#ناصر_ب
یکی از چیزهای عجیبی که بهش فکر میکنم اینه که یه خونه داشته باشم که وسیلههای داخلش مال خودم باشه مثلا یه خونه که مال منه! و حتی استکان نلبعکی اش رو خودم خریده باشم و مال منه! توش راه میرم درحالیکه نتایج تلاسهام تبدیل به آرامش شده و آدمها میان توش و در چیزی که ساختم سهیم میشن...
یکی از چیزهای عجیبی که بهش فکر میکنم اینه که یه خونه داشته باشم که وسیلههای داخلش مال خودم باشه مثلا یه خونه که مال منه! و حتی استکان نلبعکی اش رو خودم خریده باشم و مال منه! توش راه میرم درحالیکه نتایج تلاسهام تبدیل به آرامش شده و آدمها میان توش و در چیزی که ساختم سهیم میشن...
او میگفت که: «آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم، لیلی صورت نیست.
لیلی به دست من همچون جامی است، من از آن شراب مینوشم.
من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است. از شراب آگاه نیستید...»
فیه ما فیه
#مولانا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
طرز تهیه حریره بادام
حریره بادام یکی از غذاهای بسیار مقوی و مغذی برای کودکان در سن رشد و سالمندان است که علاوه بر اینکه طعم بسیار خوبی دارد برای معده های حساس نیز بسیار مناسب است. حریره بادام از نظر ظاهری شباهت زیادی به فرنی آرد برنج دارد. به عنوان یک مادر بعد از این که نوزاد به سن شش ماهگی که زمان خوردن غذای کمکی است برسد، شاید بزرگترین دغدغهتان این باشد که چه غذایی در رژیم غذایی کودکتان قرار دهید تا علاوه بر این که راحت هضم شود، مقوی ب
عکسی که نشانم داد عکس نیروگاه بود. ساختمانی سفید و گنبدیشکل و کمی آنطرفتر، دودکش بلندی که تا آسمان رفتهبود. شبیه مسجدی با یک مناره.
هفده سال پیش، کنار مرد نشسته بودم. ظهر بود و از استکان چایاش بخار محوی بلند میشد. اخبار داشت راجع به نیروگاه هستهای، گزارشی را نشان میداد. رآکتور هنوز تکمیل نشدهبود. از مرد پرسیدم اگر آمریکا نیروگاه را بمباران کند چه میشود؟ مرد جرعهای از چایاش را نوشید و با خونسردی گفت: هیچ. همهمان میمیریم!
در چشم خستهام خواب ارچه آرزوستخفتن چه باشدم در جلوهگاه دوست بلوای اندرون رخصت نمیدهدبیدار مردمک از مردمان اوست قلبم که دیرگاه بیواژه میتپیدچون شهد او چشید دائم به گفتگوست این کیست جامهام صد گونه میدردهر گونه میرود فارغ ز جستجوست از آب دیدهام شرمی چه بایدمچون خود حضور او ناموس آبروست از جام کهنهاش نوشم به هر دمینقشش چو بادهای، جانش یکی سبوست خنجر کشد مرا فارغ شوم ز خویشاین گونه یار هم، این گونه هم عدوست در پیش چشم او ا
خلاصه ی از رمان:صدای جیرینگ شکستن استکان و نعلبکی آمد . قلبم از جا کنده شد.هر وقت منتظر خواستگاری بودیم مامان همین طور می شد.حالتش تغییر می کرد. دست هایش می لرزید . عصبی می شد و من می فهمیدم هوا پَس است.در اتاق را باز کردم و به آشپزخانه دویدم.
قسمتی از رمان:– چی شده؟
با حرص نگاهم کرد. بعد دولا شد خرده شیشه ها را جمع کند. دستش را گرفتم.
– با دست؟ صبر کنین جارو و خاک انداز بیارم.
سربلند کرد. از چشم های مهربان عمیقش آتش می باری.
ادامه مطلب
آیا این عشق مرا هرگز رها میکند؟ نه مرا رها نمیکند. میگذارد تا آزادی را تا به تمامی بزیام. میگذارد تا خود را پوچ کنم در هر دو دست - دست عقل و دست عشق - و تنها دیگران را ببینم و تنها تو را در دیگران ببینم، و عشوههای تو را در پیچوتابهای دیگران.
این عشق مرا رها نمیکند. مینوشم رها کند، وصل دگر میبخشد. هوشیاری پیشه میکنم رها کند، وصل دیگر میبخشد. تقوا پیشه میکنم، وصل دگر میبخشد. توبه میشکنم رها کند، وصل دگر میبخشد.
من این
مردان بنده محبت هستند و نیروی محبت می تواند آن ها را به هر کاری ترغیب کند.
حال تصور کنید مردی خسته وارد خانه می شود وبا آغوش گرم همسر و یک استکان چای و چند جمله دلنشین مواجه شود . این حجم از محبت به راحتی خستگی چندین ساعته مردان را از تن آنها بیرون خواهد کرد.
خلق خوش ؛ ظاهر آراسته ؛ مهربانی در کلام ؛ درک خستگی ها ؛ سوال پیچ نکردن و.... از راس اموری ست که در هنگام ورود یک مرد خسته باید مورد توجه قرار گیرد.
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
سودای عشق پختن عقلم نمیپسندد
فرمان عقل بردن عشقم نمیگذارد
باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را
ور نه کدام قاصد پیغام ما گزارد
هم عارفان عاشق دانند حال مسکین
گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین
بر دل خوشست نوشم بی او نمیگوارد
پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی
گوییم جان ندارد یا دل نمی
همه چیز از یک ملاقات شروع شد، از یک نگاه، با همان نگاه اول احساس کردم که تمام وجودم او را می خواهد- بین خودمان باشد گند بزنند به این احساس حاصل از یک نگاه، به کسی بر نخورد ها! با یک نگاه وقتی تمام وجودت یکی را خواست یعنی یک جای تمام وجودت لنگ می زند-.
ادامه مطلب
اشکنه یکی از خوراکهای ایرانی است که به صورت معمول با نان میل میشود. این خوراک تاریخچهای طولانی دارد و ابتدا در نواحی خراسان پُخته شده است.
مواد لازم
1 عدد سیب زمینی
2 عدد تخم مرغ
1 عدد پیاز
1 قاشق شنبلیله خشک
1 قاشق غذاخوری آرد گندم
روغن
1 قاشق چایخوری زردچوبه
نمک و فلفل به مقدار لازم
دستور العمل
یک قابلمه کوچک و با دیواره بلند انتخاب میکنیم و در آن پیاز خرد شده را در روغن به طور کامل تفت میدهیم.
وقتی پیاز داغ حاضر شد، زردچوبه و ش
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاح است.
یعنی آدم هر عملی را که میخواهد انجام بدهد، از چند جهت به آن نگاه کند.
ما آدمها معمولا از همان یک جهتی که اول به ذهنمان میاید، کاری را انجام میدهیم یا نمیدهیم.
ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویهی دیگر هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز را به دوستم بگویم.
نگاه مکعبی میگوید: اثراتش را هم بررسی کن!
اگر بگویی، اثراتش و عواقب آن چیست؟
شاد میکند یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم می
مواد لازم :4 لیوان شیر گرم (800 میلی لیتر)1 بسته مخمر فوری ترکی (یا1/5قاشق غذاخوری) 2 قاشق غذاخوری پودر شکر 1/5 قاشق چایخوری نمک9تا9.5 استکان آرد آرد را باید با کنترل بریزید چون بافت آرد ها با هم متفاوت هست (اندازه لیوان 200 میلی لیترهست) کره برای رومال نان .
ادامه مطلب
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه؛ یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه...
ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم، ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم،
نگاه مکعبی میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن، اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟
شاد میکنه یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه، تو ذهنم اول میگم:
قطع راب
هماتاقی من این آخر هفته برای کمک رفت پلدختر.
من - چه خبر از لرستان، قادر؟
قادر - یاسین دیدی ما همیشه ته مونده لیوان چاییمون رو گوشه موکت اتاق میریختیم؟ انگار که خدا ته مونده استکان چاییاش رو اشتباهی ریخته رو پلدختر.
من - :))))
ان شاء الله وقتی سر من هم خلوت بشه و چشن روز معمار به سرانجام برسه؛ برای کمک کردن میرم لرستان. خودم در نظر دارم با کانون فرهنگی یا هلال احمر، برای افزایش روحیه و سرگرم کردن بچهها کار بکنم - تا خدا چی بخواد.
اگر تا به حال از میوه گلابی مربا و یا مارمالاد درست نکرده اید، توصیه میکنم حتما یکبار امتحان کنید و از طعم و عطر این میوه خوشمزه لای نان و کیک لذت ببرید.
مواد لازم مارمالاد گلابیشکر : 1.5 کیلوگرمژلاتین :3 ورقگلابی :3 کیلو گرموانیل :1 قاشق چایخوریآبلیمو : نصف استکان
ادامه مطلب
1_هر روز خوردن یک مشت برگ زرد آلو 2_ خوردن برگ کاسنی یا یک استکان عرق کاسنی3_یکی دیگر از شیوه های درمان کبد چرب و کاهش جذب چربی در بدن مصرف زنجبیل در برنامه غذایی هفتگی است. افرادی که در طول هفته 2 تا 3 بارزنجبیل استفاده می کنند، می توانند از خواص درمانی آن در افزایش میزان متابولیسم و سوخت و ساز بدن و کاهش جذب چربی ها بهره مند شوند. برای این منظور می توانید یک تکه زنجبیل را درون یک کاسه ماست رنده کرده و آن را بعد از صرف وعده های غذایی میل کنید.
نگاه تو ، برای من تمام عاشقانه هاستو حال من ، حال خوش ترانه هاستتو آمدی به این تنم ، چو جان تازه آمدیهوای تو برده مرا ، چه بی بهانه آمدینگاه کن ببین که من ، چگونه بی قرار توپرسه به کوچه ها زدم ، به شوق خاطرات تونفس درون سینه ام ، حبس شد و تو میرسیمنم که چشم می شوم ، خیره به قاب اطلسی
به زمین و زمان بدهکاریمهم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوهچی که ریزد چایدو عدد استکان بدهکاریم
به علی ساربان که معروف استشتر کاروان بدهکاریم
شاخی از شاخهای دیو سفیدبه یل سیستان بدهکاریم
مثل فرخلقا که دارد خالبه امیرارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستارهای، ای دوستکه به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغی هم به بانک کارگرانشعبه طالقان بدهکاریم
این دوتا دیگ را و قالی رابه فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالی همما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبر
مثلاً وسط این هیاهو، آهنگ به سوی تو علی زند وکیلی پخش شود و تو همانجا میخکوب شوی و بیخیال تمام کارها... هرچه توان داری در اختیار بگیری تا صدایش را نشنوی، تا با ترانه اش همخوانی نکنی و غرق در خاطرات نشوی. اما راه گریزی نیست، به ناچار تسلیم میشوی. بغض بیخ گلویت را میگیرد، احساس خفگی میکنی و پرده اشک جلوی چشمانت دنیا را تیره میکند.صدای شکستن میآید. به خودت می آیی و به خرده شیشه های استکان کف زمین نگاهی می اندازی. خم میشوی تا آنها را جمع کنی، تکه ها
مادر بزرگم بسیار صبور و آرام بود. خیلی از اوقات که همه برای موضوعی پر پر میزدند او با آرامش کنار بساط سماورش مینشست و یک قاشق دارچین و نبات داخل استکان چایی اش میریخت و آرام آرام هم میزد.
صدای جرنگ جرنگ قاشق اش توجه همه را به خود جلب میکرد...
ادامه مطلب
خوشا که "عشق" و "وطن" داستانِ ما باشد
که حرفِ مردمِ ما بر زبان ما باشد
به تاخت می روی و پشت سر نمی بینم
در این مسیر کسی هم عنانِ ما باشد
خدا، خدای من و توست، دل قوی می دار
اگرچه دور زمان بر زیان ما باشد
غمین مباش که فردا -یقین- فرشته ی شعر
قسم اگر بخورد، هم به جان ما باشد
طلای غزنه نوشتی به دادِ ما نرسید
سخن طلاست که خود در دهانِ ما باشد
ستون به سقفِ وطن می زنیم، "سیمین گفت"
بگو اگرچه که با استخوان ما باشد
تویی که می گذرم یا " منم که می گذری"
«... به اعتقاد من ٰدنیا تنها یک بخش است، دنیای اغنیا و در حاشیه آن توده ای از زباله های آلوده آن به نام دیگران!
از ماهیت اصلی روح چیزی نمی دانم، اما این را کاملا فهمیده ام که روح از کدام بخش بدن تا مرز انهدام سقوط میکند،
از نقطه سیاه رنگ و ریزی در مردمک چشم...
و اینکه نگاه انسان ها،از نگاه گرگ ها نیز ناپایدارتر است و آنچه در نگاه انسان ها دیده میشود، به مراتب وحشتناک تر از نگاه گرگ هاست...»
کریستین بوبن - دیوانه وار
ادامه مطلب
بہ تو من مے بالم
و بہ هـر بغض نجیبے ڪہ دل تنگم را
بہ هـواے مددے یاد تو مے اندازد
بہ تو من مے بالم
و بہ اندوہ عمیقے ڪہ میان من و توست
عمق یڪ قطرہ ے اشڪ
اوج یڪ بوتہ ے نور
ڪہ مرا مے برد از خلسہ ے بودن با تو
تا بہ سرسبزترین نقطہ ے اوج
تا بہ آبادترین قلہ ے دور
بہ تو من مے بالم
بہ هـمین قطرہ ے اشڪ
و بہ سرچشمہ ے دنجش ڪہ در آن
نقش تصویر تو را مے بینم
نہ بہ اندوهـ
بہ مهـر
دیدہ ام مے گرید
لبت آرام تر از آب بہ من مے خندد...
بہ تو من مے بالم ...
و بہ خ
سرویس چای خوری ملیله کاری اصفهان از سری محصولات کاربردی , زینتی صنایع دستی این شهر می باشد. شما می توانید با استفاده از سرویس چای خوری ملیله پذیرایی بسیار با شکوهی داشته باشید. رنگ و طرح سرویس چای خوری ملیله کاری بگونه ایی است که در صورت قرار گیری در ویترین منزلتان , قابل ست شدن با دیگر اشیاء دکوری می باشد . شما می توانید از این مجموعه برای سرو انواع نوشیدنی ها استفاده کنید , بطور مثال سرویس گالش قهوه خوری ملیله یا ست چای خوری ملیله کاری , که هر
وقتی بعضی چیزارو نمیبینمو انتخاب میکنم که نگاه نکنمبیاد می اورم و بعد از خودم میپرسم حسم چیه؟!و میگم شبیه اینکه به زخمت نگاه کنی و یاد دردت بیفتیاما مطمئنی جای زخم هم خوب میشه مثل همیشه
به پشت سرت که نگاه نکنی.حس میکنی دور شدی خیلی دور
و همین حس خیلی چیزا رو تسکین میده
دستور پخت مربای توت فرنگی قرمز و خوشمزه
مواد لازم مربای توت فرنگی قرمز و خوشمزه 500 گرم توت فرنگی 600 گرم شکر 1 قاشق غذاخوری آبلیمو 1/3 استکان آبمراحل تهیه مربای توت فرنگی قرمز و خوشمزه
همه مواد رو بهغیر آب با هم مخلوط کرده و به مدت 8_10 ساعت کنار میزاریم
تا توت فرنگی آب اندازه اگه آبش کافی بود آب اضافه نکنید اگه کم بود 1/3
استکان آب اضافه کنید بعد به روی اجاق اجاق منتقل کرده و با شعله ملایم
میزاریم تا مربا جا بیافته برای اینکه
باقطع شدن برقها بیدارمیشوم و سروصورتم را می شورم ...
هنوز گودی و سُرخی چشمانم که اثر ِ باریـدن های دیشبم است باقی مانده است ...
شربت بلوبری ام را که دیشب دریخچال گذاشته ام برمیدارم
و می نشینم جلوی آینه و خدارا بابت زیبایی ها شکرمی کنم
و قُلپ قُلپ می نوشم...
همان یکدانه کِرِمم را که یک عدد ضدآفتاب ِ ناقابل است برمیدارم و رژلب ِ خوش رنگم راهم کنارم میگذارم و نقاشی خدا را یک لایه ی محافظتی میزنم ...
بعد تر رژم را برمیدارم و رنگ ُ رویی به لب هایم مید
ولی من از هیچکاری نکردن لذت میبرم. از نشستن و نگاه کردن. نگاه کردن و فکر کردن. نگاه کردن و کتاب خوندن. از دیدن لذت میبرم. از نشستن پشت پنجرهها و دیدن هرچی که از پشتشون میشه دید، هرچیزی که طبیعت و شهر نشونم میدن. وقتی توی اتوبوس میشینم و پنجرهها رو باز میکنم، کتاب روی پام میذارم و هر از گاه از بین خطوط سرم رو میگردونم تا تصاویر گذرا از کنارم رو نگاه کنم. خیلی وقتها آرامش رو اینطوری پیدا میکنم و تمام مدت لبخند میزنم.
مواد لازم برای تهیه فلافل:
نخود
300 گرم
پیاز
1 عدد
جعفری
نصف استکان
سیر
3 حبه
آرد نخودچی
2 قاشق غذا خوری
فلفل سیاه
1 قاشق چاای خوری
زیره سبز
1 قاشق چاای خوری
تخم گشنیز
1 قاشق چاای خوری
تخم مرغ
1 عدد (درصورت تمایل)
نمک
به میزان لازم
ادامه مطلب
از تیمارستان ترخیص می شوم و به خانه می آیم، می بینم همه ـجا بهم ریخته ـست! خانه را مرتب می کنم، جارو و گرد گیری، برای خودم غذا درست می کنم، دوش می گیرم، غذا می خورم، چای دَم می کنم، ظرف هارا می شویم، یک استکان چای برا خود می ریزم و می ـآیم می نشینم پشت میز، و چراغ اینجا را با این عنوان روشن می کنم که: نیستی ببینی چه خانمی شده ام!
کاور In The End - Acoustic
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جان هم
اگر چه زهر می ریزیم توی استکان هم
همه با یک زبان مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبان هم
هوای شام آخر دارم و بدجور دلتنگم
که گرد درد می پاشند مردم روی نان هم
بلاتکلیف پای تخته فکر زنگ بی تفریح
فقط پاپوش میدوزیم بر پای زیان هم
قلم موهای خیس از خون به جای رنگ روغن را
چه آسان می کشیم این روز ها بر آسمان هم
چه قانون عجیبی دارد این جنگ اساطیری
که شاد از مرگ سهرابیم بین هفت خان هم
برادر خوانده ایم
چند روزیه که هی به خودم بد و بیراه میگم. هی خودم رو مقایسه میکنم و شکایت از این که این چه دنیاییه. این چه وضعیه. نگاه کن فلانیو نگاه تو چقدر ضعیفی. نگاه اون یکی باهات چیکار کرد. نگاه نگاه و خلاصه خاک تو سرت.
امروز یک لحظه به خودم اومدم و دیدم که گناه دارم بابا. این مریضیه که دارم. این که هیچ وقت راضی نیستم. این که گیر کردم تو گذشته و این همه ترس از شکست دارم. این که حالم رو به تنهایی نمیتونم خوب کنم. هی به خوددم گفتم ببین تو همینی. بیا لااقل قبول کن
عشق هر روز از یک جا سرِ آغازیدن میگیرد. یک روز از عطر خوش لوبیاهای سبز تازه که آهسته در تابه سرخ میشوند. گاهی از بوی بادمجان کبابی. یک روز از تماشای عاشقانه تابلوی خوشنویسی برادر جان، با نور ملایمی که به خطوطش تابیده. وقتی از حرارت دلچسب یک استکان چای شیرین شده با عسل. یک روز از قدمهای سنگین و آهسته میان سبزیجات تازه و معطر چیده شده در ترهبار. گاهی از نوازش شورانگیز برگ نوی یک گیاه در گلدان یا خنکای مطبوع صبحگاه جمعهی اتوبان وقتی حاشیه
سلام. گروه علمی مدرسه معصومیه (ع) قم، مطالبی را آماده کرده اند تحت
عنوان "روش تحصیل حوزوی در نگاه رهبر انقلاب". در این جلسات ابتدا به بیان تاریخچه اینگونه
بحث های روش تحصیل می پردازند، سپس بیان می دارند که مخاطب این بحث ها کدام گروه
طلبه ها هستند و اینکه برای این جلسات از چه منابعی استفاده شده است.
تمایز این جلسات از منابع دیگر اول جامعیت این نگاه است که نظرات و
کتب پیشین به خوبی بررسی شده اند و به یک دیدگاه جامع و درستی رسیده اند و دوم،
ارایه م
دانلود ای کاش نگاه تو نگاه گذری بود سعید براتی
برای امروز اهنگ جدید و عاشقانه سعید براتی بنام ای کاش نگاه تو نگاه گذری بود برای علاقمندان قرار داده می شود, برای دانلود ای کاش نگاه تو نگاه گذری بود سعید به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
متن اهنگ ای کاش نگاه تو نگاه گذری بود
ادامه مطلب
"نگاه مکعبی" چیست ؟
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه. یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه.
ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم. ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم.
نگاه مکعبی میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن. اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟ شاد میکنه یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه. تو ذهنم ا
بیا در ساحل قدم بزنیم. باد می وزد. به دریا نگاه کن. کودکان سه ساله در حال خفه شدن. دارند به سوی ساحل می آیند. برو به سمتشان. بگذار بمیرند. عکس بگیر. میتوانی شنا کنی. نه؟ خوب پس بیا روی آب راه برویم. تند تر. به پایین نگاه نکن، غرق می شوی. قبلی هم همین کار را کرد. بالا را نگاه کن. آفرین. می بینیش؟ میدرخشد، دود میکند، بدون صدا. جلوی پایمان به سطح آب برخورد کرد. چند چمدان. تکه هایی از آدم ها. نه، ناراحت نشو. اگر این ها را نمیزدند که جنگ تمام نمیشد. نه، پایین
نشستم به صفحه ی گوشی که هر دفعه بهش نگاه می کنم نگاه میندازم و نگاه میندازم و آهنگ پلی شده بیشتر توی مغز استخونم رسوخ میکنه بی تابی درد پوچ گرایی همه به ذهنم هجوم میارن . "تقصیر" کلمه ی نا مفهومی شده که دلم نمی خواد موشکافیش کنم . من دیگه گریه هم نکردم حتی ، دست از تلاطم برداشتم فقط بیشتر روی آهنگ تمرکز می کنم به تصورات بی سر و تهی که توی سرم پیچ و تاپ می خورن به چشم یک موجود خارجی که احراز هویت کرده و مثل همیشه تشنه ی جنگیدنه و من فقط با لبخند بغل
بازی به من نگاه کن
آنچه تحقیقات درباره بازی به من نگاه کن می گوید:
تجربه های احساسی و تأثیرات متقابل اجتماعی با بزرگسالان آشنا و قابل اعتماد، به رشد توانایی های فکری کودکتان کمک خواهد کرد.
بازی به من نگاه کن کودک را نسبت به خودش و توانایی هایش آگاه تر خواهد ساخت....برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید..
بازی به من نگاه کن
سلام به همگی
امشب سومین شبی هست که من در خوابگاه دانشگاهمون به سر می برم و دومین روزی بود که دانشگاه رفتم و فردا هم می شه سومین روز. :)
الان هم چای دم کردم و توی حیاط خوابگاه دارم چای می نوشم و به درخت ها نگاه می کنم. ^_^
حرف زیاد دارم که بنویسم ولی الان وقت ندارم که بنویسمشون. :)
بعدا میام و سر فرصت همه ی حرف هام رو می نویسم.. :)
آدرس اینستاگرامم هم اینه:
hanniye_1378
گفتم بنویسمش همین طوری الکی.یه وقت فکر نکنین نوشتمش تا بیاین و صفحه ام رو دنبال کنین ها.
امیر المومنین علیه السلام فرموده :
تمام خیر در سه چیز جمع شده است:
نگاه * سکوت * سخن
هرنگاهى که پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است.
هر سکوتى که اندیشه اى در آن نباشد، غفلت است.
هر سخنى که ذکرى در آن نباشد، بیهوده است.
خوشا بحال کسى که:
نگاه او پند، سکوت او اندیشه و سخن او ذکر باشد، بر گناهش گریسته و مردم از شرش در امان باشند.
میان تیرماه، یک روز گرم خسته و پرعطش داخل اتاق می شوم. لیوان لبریزی که با خود آورده ام محکم گرفته می نشینم. از فرط تشنگی، همه اش را یک سره می نوشم. دست دراز می کنم و آرام بالای تاقچه می گذارم و وقتی مطمئن شدم محکم جا گرفته، آسوده به پشتی لم می دهم.
چشمانم کم کم از تاری آفتاب دیدگی در می آید. کودک همسایه یک گوشه نشسته، روی کف اتاق قطعات دومینو می چیند. با دستان کوچکش یک قطعه را برمی دارد و پشت دیگری می گذارد. دستانش گاهی تکان اضافی می خورند ولی او ب
همین حالا که استکان چای داغ را گذاشته ام روی فرش، و به بخارش نگاه می کنم به سرم می زند امروز قرار نبود چای داغی کنار دستم باشد و به بخارش نگاه کنم. از تقریبا 24 ساعت گذشته حرف می زنم. چرا تقریبا چون دیشب این وقت تازه داشتم امضاهای آخر را پای پرونده می زدم و برگه ی ترخیص می گرفتم و هنوز تمام نشده بود ساعت 10:15 دقیقه.
ترسیده بودم از تنهایی، کی؟! وقتی که با وجود درد زیاد بعد بیست دقیقه که گردنم را پایین گرفته بودم که صورتم جز فیلم ها و لایوهای تماشاگره
تور باکو
باکو علاوه بر اماکن دیدنی و جالب، برای گردشگران تجربه خریدهای عالی و سوغاتیهای جذاب را به ارمغان میآورد. شما می توانید تعدادی از مراکز خرید باکو را پیدا کنید که شما را از فرهنگ واقعی معتبر آذربایجان آگاه کند. در اینجا مجموعهای از مراکز خرید باکو یا بازارهای باکو آورده شده است که هزاران گردشگر را به خود جذب میکند. در ضمن در اینجا با سوغاتی باکو نیز آشنا می شوید.
از باکو چی بخریم
طبق مطالبی که در این مقاله آوردیم باید بگوییم ک
طعم تلخ و ترش چایی رو مزه مزه میکنم
از پنجره ی کثیف کافه به ماشینایی که میرن و میان نگاه میکنم و فکر، فکر، فکر
به روزهای گذشته
ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه ها
به آدم ها به نگاه ها به دروغ ها
به همه چی فکر میکنم
به همهی چیزایی که از سر گذروندم
به دردها تپشها و اشکها
و راستش تهش به بیهودگی
به بطالت تموم اون لحظات و احساسات با یه خشم و بغض توام با آرامش و لبخند
فکر میکنم
به صندلی خالی روبروم نگاه میکنم
به جایی که ترجیح دادم امروز خالی بمونه که شاید
میدونید قسمت سخت گردش رفتن کجاست؟ اونجایی که قبل رفتن باید کلی زحمت بکشی، خوراکی و غذا و ظرف و ظروف و فلاسک و زیرانداز و پتو و بالش و توپ و دبهی آب و آفتابه :دی و فلان و بهمان آماده کنی نیست. بله، این قسمتش سخت نیست، حتی اگه مجبور باشی کلی مرغ یا بال و پاچین و فلان رو تمیز کرده و در مواد بخوابانی (که البته ما این رو هم نداشتیم و با برنج و رشتهفرنگی (شمام دارین این غذا رو یا اختراع مادر منه؟) سر و ته غذا رو هم آوردیم). بلکه قسمت سختش اونجاست که ن
دفعات قبل برام مهم نبود بمیرم یا نمیرم، امشب ولی ترسیدم... چون چندوقته یه امیدی به آینده دارم، و یسری چیز جدید برای از دست دادن... همین وضعیت رو تا پارسال ضعف صداش میکردم!
پ.ن|
یه استکان آب گذاشتم کنارم، هی داره موج ریز میخوره... پس لرزه چقدر زشته! اه.
آیا این عشق مرا هرگز رها میکند؟ نه مرا رها نمیکند. میگذارد تا آزادی را تا به تمامی بزیام. میگذارد تا خود را پوچ کنم در هر دو دست - دست عقل و دست عشق - و تنها دیگران را ببینم و تنها تو را در دیگران ببینم، و عشوههای تو را در پیچوتابهای دیگران.
این عشق مرا رها نمیکند. مینوشم رها کند، وصل دگر میبخشد. هوشیاری پیشه میکنم رها کند، وصل دیگر میبخشد. تقوا پیشه میکنم، وصل دگر میبخشد. توبه میشکنم رها کند، وصل دگر میبخشد.
من این
عکسها راوی اند.
اگر صحنه دستکاری نشده باشد، اگر نور و رنگ را
اغراقانه ادیت نکرده باشند، اگر چیدمان اشیا را تغییر نداده باشند، اگر قاب
را درست بسته باشند، اگر زاویهی درستی انتخاب کرده باشند، عکسها راوی
اند. درعین حالی که میتوانند دروغگوهای بزرگی باشند. خود من چرا از آن
محیط ضاله به اینجا پناه آوردم؟ به خاطر اینکه عکسها گاهی اوقات
دروغگوهای خیلی بزرگی هستند. برای اینکه واژهها بسیار صادقتر از
عکسهایند. زیباییهای به ار
آموزش درست کردن ماکارونی ساده اما خوشمزه
مواد مورد نیاز برای درست کردن ماکارونی
ماکارونی هر مدل :1 بسته
گوشت چرخ کرده : نیم کیلو
پیاز سرخ کرده:1 فنجان
رب گوجه فرنگی:2 قاشق غذاخوری
آبلیمو : نصف استکان
زعفران :1 قاشق چایخوری
نمک و فلفل :به میزان کافی
روغن :به میزان لازم
ادامه مطلب
آموزش درست کردن ماکارونی ساده اما خوشمزه
مواد مورد نیاز برای درست کردن ماکارونی
ماکارونی هر مدل :1 بسته
گوشت چرخ کرده : نیم کیلو
پیاز سرخ کرده:1 فنجان
رب گوجه فرنگی:2 قاشق غذاخوری
آبلیمو : نصف استکان
زعفران :1 قاشق چایخوری
نمک و فلفل :به میزان کافی
روغن :به میزان لازم
ادامه مطلب
تا ز دردم غافلی، از درد و غم مردم،
دریغ، یک قدم رفتی ز من در هر قدم مردم، دریغ.
غم نباشد، گر بمیرم از غم و سودای تو،
چون نمردم از غم تو، از الم مردم، دریغ.
باده را گویی حرام و با هوس نوشش کنی،
هرزه را خوانی دروغ و هر زمان گوشش کنی.
زنده های نیم عریان بی حیا در پیش چشم،
مرده را از شرم که آخر کفن پوشش کنی؟
زندگی پروا ندارد از بد و نابود ما،
می کفد از غم دل و ناید به کف مقصود ما.
سبزه سان از سبزجانی زیر پا افتاده ایم،
کی توانی زیر پا دید این دل خشنود م
مردم ِ یک جامعه وقتی کتاب می خوانند، چهره ی آن جامعه را عوض می کنند، یعنی به جامعه شان چهره می دهند. یک جامعه ی بی چهره را می شود در میان ِ مردمی کشف کرد که در اتوبوس ، در صف اتوبوس ، و در اتاق های انتظار ، و در انتظارهای بی اتاق ، منتظرند و به هم نگاه می کنند و از نگاه کردن به هم نه چیزی می گیرند و نه چیزی می دهند. جامعه ای که گروه ِ منتظرانش به هم نگاه می کنند جامعه ی بی چهره ایست......کتاب ِ از سکوی سرخ، یدالله رویایینشر نگاه،
به کرست خشکشده و ردّ لولهی بخاری روی دیوار نگاه میکنم. به کرست خشکشده و ردّ لولهی بخاری روی دیوار نگاه میکنم. به کرست خشکشده و ردّ لولهی بخاری روی دیوار نگاه میکنم. به کرست خشکشده و ردّ لولهی بخاری روی دیوار نگاه میکنم. به کرست خشکشده و ردّ لولهی بخاری روی دیوار نگاه میکنم. به کرست خشکشده و ردّ لولهی بخاری روی دیوار نگاه میکنم. به کرست خشکشده و ردّ لولهی بخاری روی دیوار نگاه میکنم. به کرست خشکشده و ردّ لولهی بخاری روی
نیمه شب..باید پنجره رو باز کرد و نسیم خنک رو عمیق نفس کشید...
آره .. این جادوی شبه...تو سکوت رمزآلود شب غرق در رمان کلاسیک مورد علاقمم و قهوه ی تلخم رو که عطرش با عطر عود چوب دارچین ، فضای اتاقم رو پر کرده از آرامش، جرعه جرعه می نوشم..این شمع و نور کم جونش منو بیشتر غرق فضای تاریخی این رمان شگفت انگیز یعنی سرخ و سیاه میکنه..رمانی با وقایع و مناسبات تاریخی فرانسه در ۲۰۰ سال پیش ..خوندنش واقعا تجربه ی دلچسبیه برام ..دوست ندارم تموم بشه این کتاب ..و قطعا
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطر ها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز ابرها بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر شهر شعر ها و شورها به راه پر ستاره ه می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام نگاه کن من از ستاره سو
تقویت حافظه
امام رضا می فرماید : « عسل را با زنجبیل پرورده بخورید تا حافظه قوی گردد .»
کسانی که دچار فراموشی می شوند و مطالبی را خونده و زود از یاد می برند و یا چیزی را در جایی گذاشته زود فراموش می کنند
و همچنین سفارشات یا دستورات اداری و حتی نام و نشان دوستان از خاطرشان محو می شود
دستورات زیر تا اندازه ای موثر واقع می شود .
هر روز صبح ناشتا نصف استکان عسل خالص را در آب ولرم حل کرده و بنوشید .
هر روز 3 عدد زنجبیل کوبیده را با عسل خالص میل نمایید فرا
- هروقت منتظر شروع نماز جماعت هستم جای نگاه کردن این ور و اون ور، 70 تا استغفرالله. اگه تو سجده بگم که خیلی خوبه.
- نگاه حرام یعنی تو خیابون یا تو اتوبوس که هستی اصلا به بیرون یا حداقل پیاده رو ها نگاه نکن که ناخودآگاه چشمت به اون خانومای بی حجاب نیفته. یاعلی محمد.
- مسخره کردن یعنی همین حرفای الکی که به رفیقات میزنی. نباید بزنی.
ان شاءا... رعایت کنم
دلم بادکش گرم میخواد، با استکان شیشه ای!
و سپس حجامت!
دفعه ی آخری که حجامت کردم به گمونم علی سه چهار ماهش بود، و من بخاطر عوارض سزارین رفتم برای حجامت، که خانم دکتر علفی پیشنهاد داد بادکش گرم رو امتحان کنم، و منم که عشق هیجان و تجربیات جدید و این صوبتام، با کمال میل پذیرفتم (بدون اینکه از حضرت آقا اجازه بگیرم)
خلاصه خانم دکتر علفی، پس از یه بادکش گرم با استکان نعلبکی، شروع کرد به حجامت کردن، و دوتا پیاله ژله ی انار از جای حجامت من کشید بیرون! ج
**مریضحالی ام خوش نیستنه خواب راحتی دارمنه مایلم به بیداریدرون ما تفاوت هاستتو مبتلا به درمانی،و من دچار بیماری
کنارِ تخت می خوابممگر هوا که بند آمدنفس کشیدنت باشمتو روز می شوی هر شبو صبح می شوی هر روزتو خواب راحتی داری …
نه جیک جیک مستانتنه سردی زمستانترجوع کن به دستانتچه روزهای بسیاریکه ظلم ها روا کردیبه دست های بسیاری
شبانه، مرد گاریچیبه خانه می کشد خود رااگر که مادیان خسته؛اگر طناب هم پاره؛درون مرد هموارهکشیده می شود باری
تو را
شوکران مینوشم می فهمم که حبه قند هست
عسل می نوشم پندارم که زهرست
لبخند می زنم اما عمق تلخی ها محاصره ام کردن
اشک بار می دوم اما در لحظه آرامش لبخندت مرا نگاه می دارد
این چه تناقض محالی است که تو حواله ام کرده ای
در رایحه باران بهار مثل زمهریر سوزان زمستان
دستانم را در گریبان میکنم تا خاطرات شیرین تو را قاصدک های پر پر شده همراه خود مبرند
آه سردم را فرو میخورم تا تلخی های درونم طبیعت عاشقان بهار را محاق نکند
از اسفندی که تو ترکم گفتی دیگر عشق
دلیل بعضی اتفاقات دنیا را درک نمیکنم. مثلا به طور معمولی وقتی راه میرویم به جلو نگاه میکنیم و از هر جهت همانقدری دید داریم که چشمانمان اجازه میدهد. گاهی بیدلیل سرم را بالا میگیرم و میبینم که کسی در طبقهی چهارم سر پنجره ایستاده و به من نگاه میکند. یک روز قبل از روز قربانی کردن گوسفندهای بیگناه بود که از باشگاه برمیگشتم. رانندهی وانت ایستاد. کنارش مردی نشسته بود که ریش بلند و ظاهری مذهبی داشت. من عادت ندارم که داخل ماشین و خا
اگر پشت تریبون ایستاده اید فقط کافیست زیر چشمی نگاه کنید که چند درصد سالن به شما نگاه می کنند و خیره شده اند . یک نگاه کلی بصورت غریضی به شما خواهد گفت که جریان از چه قرار است . پس از پایان برنامه ، بدون هیچ ترس و خجالتی از مردم نظرسنجی کنید ، مثلا بگویید : اگر از اجرای برنامه امروز/امشب خسته نشدید خواهش می کنم تشویق کنید برگزار کنندگان این برنامه رو . جملاتی از این گونه ، می تواند شما را در دل مخاطب جا بیاندازد .
درباره این سایت