نتایج جستجو برای عبارت :

چه سخته بچه ای ندونه مزار مادرش کجاست

#مداحی_درخواستیچه سخته بچه ای ندونه مزار مادرش کجاستچه سخته عاشقی ندونه خونه ی دلبرش کجاستمنم و این اشکای جاریمیمیرم از دل بی قراریکی میگه قبرت بی نشونه ؟تو دله من حرم که داری ...حرم تو و حرم شاه کربلا ندارهحرم تو و حرم امام رضا ندارهبی بیه بی حرمی ، دل و دلبرمیدوست دارم که بگم مادرمی دریافت فایل صوتی بانک شعر خیمه کانال تلگرامی ما
صفحه اینستاگرامی ما
فقط می تونم بگم سخته.نبود عزیزان ات خیلی سخته. سخته درو باز کنی و کسی نباشه بهش سلام کنی ... 
سخته فقط برای خودت غذا درست کنی ... 
سخته کسی راجع به خریدت از تره بار نظر نده ... 
=)) 
:((  سخته کسی نباشه بری رو اعصاب اش ... اعصابشو خورد کنی بعد بخندونیش :)) 
در این حد سخته که رابط ام با گلدون های خونه تو این مدت عوض شد ... 
هزاری هم صدا و تصویر رو داشته باشی، بازم سخته چون "حضور" نمیشه ...
.
.
.
.
البته که به این "نبود" عادت می کنیم احتمالا ... اما خب اذیت خواهیم شد تا
قیامت است خدایا؟،صدای صور کجاست.؟
تمام زنده ذلیلیم ، دلِ جسور کجاست.؟
به زخمه ی چه کنم های شهر گم شده ام
کجاست کوی صفا، خانه ی سُرور کجاست؟
شدند خیلِ خلایق مرید گوساله
کجاست موسیِ عمران و راه طور کجاست.؟
چقدر یوسف ما زخمی یهودا شد
زِ چاه تا به زلیخا پلِ عبور کجاست .؟
صدای تیشه ی فرهاد را کسی نشنید؟
کجاست عزتتان!؟شوکتِ غرور کجاست؟!
شبِ سمور نخواهم در این هجومِ بلا
برای یک شب راحت، لبِ تنور کجاست ؟*
مرا چنین منگر ! روزگار بد تا کرد.!
ملامتم مکن ای ی
قبل رسیدن به نجف، تو ذهنم گفتم حتما امسال هم میرم سر مزار آقاهادی.
آقامحمدهادی ذوالفقاری رو میگم. شعید مدافع حرم. مزارشون تو وادی السلام هستش.
 
برنامه ای که چیده بودم این بود که سحر روز آخر بعد نماز جماعت صبح از حرم‌ امام علی (ع) برم سر مزار آقاهادی و از اوجا پیاده روی رو شروع کنم.
خلاصه رسیدیم نجف. حول و حوش ظهر بود.
مینی بوس ما رو یک کم خارج شهر پیاده کرد.
خلاصه با حاج مهدی از مینی بوس پیاده شدیم و راه افتادیم.
یه مقدار که رفتیم متوجه شدم که دو ط
سلام .....
یه وقتایی گیر کردی ..... بین اینکه چی درسته چی درست تر .....چی غلط..... 
وقتی اشتباهی وارد دنیای یکی بشی .... بعدش بیرون اومدن سخت میشه .....
کسی شده تو رابطه ای باشه که ندونه چند چنده؟؟ ندونه طرف چی میخواد؟؟؟
هزار بار خودشو تغییر داده باشه ک اون آدم بخواد باهاش بمونه؟
فاصله میگیری ازم اما نمیتونی بریچشمات میگن عاشقی چرا نمیتونی بگیاز چی فرار میکنی با من نمیخندی چراکمتر نگاهم میکنی موهاتو میبندی چرا
نگاهتو ازم نگیر صدام بزن پیش همهپیش همهکیه ندونه ما دوتا حواسمون پیش همهپیش همه
بذار بفهمن با منیدیوونگی هات، پس کجاستاین عشق، فقط مال تو نیستاین عشق، مال ما دو تاست
نترس، من کنارتم هیچ مرزی میون ما نذارهیچکی رو غیر من نبین موهاتو واسم وا بذار
نگاهتو ازم نگیر صدام بزن پیش همهپیش همهکیه ندونه ما دوتا حواسمون
وقتی عاشق شوی راز دل تو گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا
روز نوروز بچینی گل سرخ
برسر راه نگات فرش کنی
روز نوروز بچینی گل سرخ
برسر راه نگات فرش کنی
دلبرت بیاد بپرسه کار کیست
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
دلبرت خنده کنه با دیگران
تو بسوزی و براش گریه کنی
دلبرت خنده کنه با دیگران
تو بسوزی و براش گریه ک
قبل رسیدن به نجف، تو ذهنم گفتم حتما امسال هم میرم سر مزار آقاهادی.
آقامحمدهادی ذوالفقاری رو میگم. شعید مدافع حرم. مزارشون تو وادی السلام هستش.
 
برنامه ای که چیده بودم این بود که سحر روز آخر بعد نماز جماعت صبح از حرم‌ امام علی (ع) برم سر مزار آقاهادی و از اوجا پیاده روی رو شروع کنم.
خلاصه رسیدیم نجف. حول و حوش ظهر بود.
مینی بوس ما رو یک کم خارج شهر پیاده کرد.
خلاصه با حاج مهدی از مینی بوس پیاده شدیم و راه افتادیم.
 
قید دوستی هایی که حالت رو بد میکنن رو باید بزنی..
جمله ی زیبا و سنگینیه.
از دوستی با ف لذت میبردم،اما تحمل ف۲ برام سخته.رابطه ی ما سه نفره شکل گرفته!و انگار سه نفره معنا پیدا میکنه!اعتقادات،رفتار و عقایدش اصلا اونی نیست که با من مچ بشه!
با اینکه برام سخته،اما،قیدش رو زدم!قید هر دوشون رو با هم.
پ.ن:سخته برام.
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون سختیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زئ. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون هستیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زد. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
چقدر سخته زندگی با کسی که یه زمانی عاشقش بودی و حالا از چشمت افتاده
چقدر سخته نتونی ببخشیش
چقدر سخته دیگه نتونی بهش اعتماد کنی...
چقدر سخته دیگه دروغاش و باور نکنی
وقتی بهت میگه دوست دارم دیگه دلت نلرزه....
چقدر سخته زندگی کردن با تمام این سختی ها...
مگو که شعله در این سینه درنمی گیرد
دلم گرفته از این بیشتر نمی گیرد
مگو برای گرفتن بهانه دیگر نیست
دلت برای شهیدان مگر نمی گیرد
چه اتفاق خوبیه گره زدن روزهای خوب و قشنگ بهاری با شهدا
چه غم شیرینیه وقتی بین مزار شهدا قدم میزنی 
چقدر خوبه وسط تعطیلات هم یه دفعه دلت هوای مزار شهدا میکنه
و چقدر خوبتره که وقتی خودتو بهشون میرسونی میبینی تنها نیستی
میبینی مثل همیشه شلوغه
همه جور سلیقه ای و همه جور تیپی خودشونو به مزار شهدا رسوندن
برات جالبه که با چ
روزی دختر کوچولویی در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد.
از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟
مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود.
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!
بسم الله

 
محل دفن حضرت زینب علیهاالسلام
یکى از موضوعات مورد پرسش تعیین محل دقیق قبر مطهر حضرت زینب کبرى علیها السلام است. این سؤال به خاطر انتساب مکان‏هاى مختلفى به آن بانوى بزرگوار در کشورهاى مختلف است.
از قدیم الایام سه مکان به عنوان قبر مطهر این بانوى بزرگوار مطرح است و هرکدام نیز طرفدارانى دارد.
ادامه مطلب
با استعانت از خداوند متعال این وب سایت در تاریخ 28 آبان ماه 1397 جهت ثبت و انعکاس گزارش فعالیت های مراکز فعال روستای کنگ مزار راه اندازی گردید.موقعیت مکانی کنگ مزار در زابل:

واحد رسانه و ارتباطات  مسجد امام المتقین علیه السلام کنگ مزار
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیشآتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارددر خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داندنکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار استما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنشکاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کودل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاس
«گشایش نزدیکت کجاست؟! فریادرسیِ سریعت کجاست؟!»
پرسید و پاسخی نشنید. شنید. انگار شنید اما نه آن‌گونه که باید. نه آن‌طور که می‌خواست! آدمی‌زاد هر چه هم مومن، گاهی می‌خواهد ببیند، می‌خواهد بشنود. فریاد می‌زند. بلند فریاد می‌زند. بلندتر فریاد می‌زند. دوباره و هزارباره فریاد می‌زند. «کجاست؟!» پس کجاست آن گشایش نزدیکت؟ کجاست فریادرسیِ سریعت؟! کجاست...؟!
پ.ن: چند وقتی این جمله بی‌اختیار افتاده بود سر زبانِ ذهنم! یادم نمی‌آمد از کجاست! گشتم. پی
کجاست؟
لحظه های خالی و بدون کینه و صبور
عطر خاطرات کهنه ی قدیم
عشق (مثل چشمه مثل رود) دور
دلم گرفته است...
مثل بارش شدید قطره های درد
روی شانه های صبح سادگی
در خیال روز های سرد
کجاست؟
لحظه های خیس انتظار
عشق خالص دو یار
کجاست؟ 
تئاتر بوسه های شب
حرف های گرم و عاشقانه ی دو لب!
کجاست؟
 هوای تازه وخنک
طرح آسمان آبی و بدون لک
دلم گرفته است...
دلم گرفته است...
دلم عجیب تنگ است؛
برای لحظه های عاشقانگی
برای خاطرات خوب و اتفاق های ناگهانگی.
شعر از شاعر خسته:
استودیو عصر جدید کجاست ادرس استودیو مسابقه عصر جدید کجاست تصویربرداری برنامه عصر جدید ادرس دقیق استودیو عصر جدید 
استودیو عصر جدید کجاست
اولین و بزرگ ترین برنامه استعدادیابی تلویزیونی در ایران با نام عصرجدید و با حضور استعدادهای ویژه در زمینه های سرگرمی، هنری و مهارت های ورزشی که از شبکه سه پخش می شود.
وارثشان کیست؟ اوست آری اوست مگر غیر از او می توان تصور کرد که بگویم او کیست او تنها اوست و غیر از او، اویی وجود ندارد آری اوست
او مهدی فاطمه است...............
او کجاست؟ او کجا نیست تا من بگم کجاست، او در تمام کجاها حضور دارد پس من باید ببینم کجام؟ آری کجام؟  من الان در همان کجاییم که او در همان کجاست....
وقتی داشتم توصیف میکردم اون دنیا برم قراره خدا چطوری حالمو بگیره کلی غش غش خندیدم
اونجا بود که خنده من از گریه غم انگیز تره...
کار از غم انگیز بودن گذشته...
منِ فراری تسلیمِ مرگ شدم... منتظز وقتشم و ببینم چی میشه...
تو این دنیا که دیگه رنگِ خوشی رو نمیبینم ... چه ۲۰ سالِ الان ...
چه ۳۰ سالگیم...
فقط اوضاع بدتر میشه بدتر میشه بدتررر....‌کیه که ببینه کمک کنه....
چقد دلم میخواد قلبم وایسه از این همه بی رحمی....من حتی نمیتونم دردمو برای کسی بگم...  خیلی سخته سکو
می گن شروعِ کار، سخت ترین قسمتِ کاره
 
اگه بخوایم پاهایی که سالها حرکت نکردن رو تکونشون بدیم؛ سخته
اگه بخوایم اضطراب بالا و پایین شدن زندگی رو ببینیم؛ سخته
اگه بخوایم دست روی دست هم بگذاریم؛ سخته 
و پذیرفتن راکد موندن سخت ترین کاره برای سلولهایی که در جنب و جوشن
 
خیلی ها تونستن برای هدفشون بجنگن
این زخم خوردن ها زیبا و مقدسه
پس...
 
به نام خدا
 
صدای اعتراض حاج اقا بلند شد : این حسین  هم مسخره کرده ما را بابا مردم منتظرند همه بچه ها رفتند پارک منتظر ما ماندند ما هم برویم این پسر وایستاده نماز
حاج خانم گفت : بابا جان شما بروید من با حسین و بچه هاش می ایم
- علی و محسن رفتند انجا منتظرند . هیچ دخل داره بحساب؟ (تکه کلام حاج اقا بود وقتی خیلی عصبانی می شد)
بابا با خیال راحت داشت نماز می خواند و من مامان و بچه های عموحبیب منتظر بودند . من هی حواسم بود تا بابا نمازش تمام بشه.
حاجی بلند شد و راه افت
دانلود آهنگ تمام من بیا ولی تو به مزار من یه لاله جا بزار شروین حاجی آقاپور در عصر جدید
ahang tamam man biya vali to be mazare man ye lale ja bezar az Shervin Hajipour
دانلود آهنگ تمام من بیا ولی تو به مزار من یه لاله جا بزار شروین حاجی آقاپور در عصر جدید
به جای من یه قاصدک یه روز میاد تو خواب تو
تو قدرشو بدون بعد من اگه نبود کسی به یاد من
تو شعرمو بخون به جای من شاید یکی بیاد جایی بفهمتت
که بیشتر از من میخوادتت
تمام من بیا ولی تو به مزار من یه لاله جا بزار
تمام من بیا ولی تو به مزار
هیچوقت فکر نمی کردم دنیای بدون اینترنت اینقدر غیر قابل تحمل باشه. واقعا سخته که نتونی یک کلمه را که معنی اش را نمی دونی را سرچ بکنی. یا بری و دو تا خبر خارجی بخونی. یا برای رفتن به یک سایت مجبور بشی که حتما آدرس اون سایت را حفظ کنی . 
 
عجب زندگیه سخته که حتی نتونی یه ذره بازی آنلاین بکنی
 
به نظر اگه سریعا این اینترنت را وصلش نکن من یکی که کلا مریض بشم
همسر شهید محمد صفری پس از ۳۸ سال بی‌خبری از شوهر شهیدش، به همت خانواده شهید همجوار مزار همسرش و یکی از همرزمان این شهید، مزار همسر خود را پیدا کرد و صبح دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ از رشت به تهران آمد و بر سر مزار همسر شهیدش حاضر شد. همسر این شهید که در طول این سال‌ها گمان می‌کرد «محمد صفری» مفقود‌الاثر شده است، صبح امروز بعد از سال‌ها انتظار برای اولین‌بار مزار شوهر شهیدش را زیارت کرد. پیکر مطهر شهید محمد صفری که در سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید، در قطعه
مزار (به معنی زیارتگاه) ریشه در اعتقادات دینی ما ایرانیان دارد که در ایران پیش از اسلام نیز به نامهای دیگری وجود داشته است. بجز حرم امامان معصوم علیهم السلام، که کعبه عشق و ارادت شیعیان است، مکان های دیگری نیز به عنوان مزار شناخته می شود که محل دفن امامزادگان و دیگر بزرگان دین است و یا ممکن است نشانه ای از آنان داشته باشد، مانند قدمگاه حضرت امام رضا (ع) در نیشابور که نشان حضور و استقرار ایشان در آن مکان است. در مجموع مزارها بهانه ای است برای عش
در خصوص محل دفن پیکر مطهر برخی از ائمه اطهار علیهم السلام مطالبی نقل می‌شود. ازجمله گاهی گفته می‌شود که مرقد حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در محلی به نام مزار شریف در افغانستان کنونی است. این مطلب را به این دلیل نقل می‌کنند که از آن مکان شاهد کرامت‌هایی بوده‌اند و تعدادی از بیماران در اثر دعا و نیایش در آن مکان، شفا گرفته‌اند.
 با استناد به کتاب نکته‌های ناب از آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت رحمه‌الله علیه، مطلبی را استخراج کر
سخته بعد 15 سال یهو دیگه نداشته باشیش... سخته توی 20 سالگی چیزیو که از خودت برات عزیزتره از دست بدی... واسه چی؟؟ بخاطر یه ماست؟؟
چند ساله هیچکدوممون ماست نمیخوریم
سخته مامانت وقتی ماست ببینه بزنه زیر گریه و خودتم حالت بد بشه ولی با این حال سعی کنی حال مادرتو خوب کنی...
سخته نتونی حقتو بگیری و یکی راست راست بچرخه تو شهر (با خودم میگم شاید عذاب وجدان داره، تو از کجا میدونی؟؟) با این افکار آروم میگیرم...
ادامه مطلب
خروسه کجاست؟رو پرچین
چی داره؟تاج چین چین
بالش رو هی تکون می‌دهبه این و اون نشون می‌ده
می‌گه که خوش به حال منرنگین کمونه بال من
هم قوی، هم قشنگمهیچ کس نیاد به جنگم
بعد چی می‌شه ؟می‌خونه تا خسته می‌شه
وقتی می‌آد به لونهنمونده آب و دونه
لابد با خودش گفته چرا این دختره اینقد احمقه!
من چرا اون لحظه آخری اون کارو کردم آخه
بعد راستی 
خدایا ... میشه معجزه شد؟!
نمیشه نه؟!
آخه چی میشه؟!
چی میشه بشه؟
ناموسا من دیگه نمیکشم..
سخته خیلیییم سخته..
بعدم اینکه دلم برات تنگ شده هم خاک تو سرت کنن :|
تنهایی سخته . گاهی میشه پنجه ای روی گلوت ...
اما سخت تر از اون اینه که یه آدم بی ربط توی زندگیت باشه !
روح وحشی
+پنجه را به نرمی از روی گلوم بر میدارم . جای دردش را کمی با دستام التیام میدم . 
این نیز بگذرد ...
++بهار گیلان فوق العاده است . انگار که توی باغ پرندگانم :)
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد. یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند. از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ مادر گفت: از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من
آیت الله کشمیری می‌فرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زنده‌س یا مرده و کجا دفنه. ازش چند نفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زنده‌س یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود
این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش،
 دیروز همسر شهید حاج قاسم سلیمانی برای زیارت مزار مطهر این شهید بزرگوار به دور از تشریفات در صف ایستاد و سپس مانند مردم عادی قبر را زیارت و محل را ترک می‌کند و حتی در زمانی که مردم حاضر در صف از او می‌خواهند تا به زیارت خود سرعت ببخشد باز هم نمی‌گوید کیست و به زیارت خود خاتمه می‌دهد؛
این رویداد زیبا که توسط سایت آرمان کرمان بازتاب داشت اکنون سوژه رسانه‌های اجتماعی و شبکه‌های مجازی شده است.
 
کاش یاد میگرفتیم وقتی بچه ای رو بغل میکنیم، لااقل جلوی مادرش نگیم اخییی چقدر سَبُکه :|
یا زل نزنیم تو چشمای مادرش و با یه حالت طلبکارانه بگیم چرا انقدر بچت ضعیفه :|
ضعیف ؟
خودتی !
دیگه نگم اونایی که به شوخی یا جدی میگن بچه ات زشته چه بلایی سر مادرش میارن!
کاش یاد بگیریم اینقدر با زبون مون دل کسی رو نشکونیم..
کاش منم یاد بگیرم اینقدر دخترمو با پسرعمه اش که ازش کوچیکتره ولی تو خیلی مراحل مثل نشستن یا چهاردست و پا رفتن جلوتره، مقایسه نکنم :|
وقتی اون
سام 10 ساله در حالی که پوشک پایش بود و شلوار هم نداشت،دست به سینه روبروی مادرش که در حال آماده کردن کیک صبحانه بود، ایستاد و گفت:من دیگر بزرگ شده ام و از پس همه ی کار هایم بر می آیم.مادرش گفت:میدانم عزیزم،بنشین،صبحانه حاضر است.سام نشست پشت میز صبحانه و مادرش لپ اش را کشید و گفت:پسر نازم بعد از هر کار،خودش میرود و پوشک می پوشد.سام در این هنگام کمی اخم کرد و به کیک صبحانه که شبیه خرس عروسکی بود نگاه انداخت و با جدیت گفت:وقتی کوچک بودم این شکلی بودم.
سوال پخش زنده روبیکا کجاست 
سوال اکثر کاربران اینترنتی درباره روبیکا

با سرویس رسانه تصویری روبیکا، امکان انتخاب ترتیب پخش برنامه ها یا توقف و پخش مجدد آنها را دارید. همچنین میتوانید از مشاهده برنامه ‏های پخش زنده اینترنتی تلویزیونی لذت ببرید.
ادامه مطلب
 
یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه می کنی؟
مادرش به او گفت: زیرا من یک زن هستم.
پسر بچه گفت: من نمی فهمم.
مادرش او را در آغوش گرفت و گفت: تو هیچگاه نخواهی فهمید.
بعدها پسر از پدرش پرسید: چرا مادر بی دلیل گریه می کند؟
پدرش تنها توانست بگوید: تمام زنها برای هیچ چیز گریه می کنند.
پسر بزرگ شد و به یک مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی دانست که چرا زن ها بی دلیل گریه می کنند.
بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد .
او از خدا پرسید: خدا یا چرا زنها به آسانی گریه می ک
■حکایت بعضی از  زنانِ دیروز و امروز ما حکایت آهنگ فتانه است.
[هم نامهربونه،هم آفت جونه،هم با دیگرونه
هم قدرم ندونه ندونه ندونه
هم درو و دورنگه،هم خیلی زرنگه،هم دلش چه سنگه
هم بامن بجنگه بجنگه بجنگه!
از این کاراش خبر دارم.ولی چی بگم دوسش دارم!!!!
خداوندا عجب دلداری دارم.
عجب یار ندونم کاری دارم.
غریب دوست و خودی سوزخدایا
خیال کردم منم غمخواری دارم...]
زنانی که دم برنمی آورند.خفه خون می گیرند.زنانی که تشنه محبتند.می دانند دارد چه بلایی سرشان می آ
حس می‌کنم قلبم داره از هم می‌پاشه، می‌خوام ذهنم رو آروم کنم بتونم بخوابم اما انگار احساس خلا دارم نمی‌تونم نظم بهش بدم. انتظار کشیدن سخته. داغونت می‌کنه. چند تا مسئله باهم پیش اومدن. توی چهار شهر متفاوت. خدا ختم بخیر بشه. خدا این آرامش بعد از طوفان رو روزی‌ام کن. الهی آمین.
خیلی سخته تصمیم گرفتن / ولی بعد از این درسته که دیگه کامپیوتری نیست تا بتونم بیام ولی میتونم برم کافی نت هر هفته یه سری بزنم / از قبل هم که پست گذاشتم / ولی باز این وسط یه مشکلی پیش میاد / پس زمان های استراحت با چی خودمو سرگرم کنم!؟ / میتونه کتاب داستان باشه / مثلا رمانی چیزی! /شما چی پیشنهادی ندارید!؟
بنظرم خیلی پولدار شدن فقط اولش سخته .
به شدت موافق با این جمله هستم که میگن " پول ، پول میاره "
فقط سرمایه اولیه به دست اوردن کمی سخته ..
وگرنه شما با سود کسب و کارت همزمان به کسب و کار دیگه راه بنداز !
یا کسب و کارتو زنجیره ای کن ..
کم کم میشی پولدار ..
یکم دیگه که بگذره  میشی خیلی پولدار !
سلام
نمیدونم...
داغ عزیز سخته  ولی خداوند صبر میده...
ولی مواردی ادم زجر میده ،حرف و حدیث بی خود که بهش دقت داده میشه...
مثالا وسط مراسم کسی رو نمیتونم تشخیص بدم،هرحرفی سه ،چهار بار برام تکرار کردند تا فهمیدم،اون وسط یه بار گفتند برو جوارب تو عوض کن،یه بار گفتند برو روسری تو عوض کن...هر بار یه مورد رو گفتند...بعد حرف های میاد به گوش ادم میرسه..گفتند خواهر اون طور میگفتند و گریه و به اون کارها میخندند...این بیشتر قلب ادم به درد میاره تا داغ عزیز از دس
گزارش برنامه جهادی غبار روبی مزار شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم ..
درتاریخ ۱۲\۷\۹۸ جمعی از طلاب حوزه حضرت ابالفضل علیه السلام با مسئولیت آقایان مهدی نژاد و دهقانی از طلاب فعال حوزه برای غباری روبی مزار شهدا و توزیع عدسی به سمت بهشت رضا راهی شدند ..
این اردوی جهادی ساعت سه ونیم بعداز ظهر بر سر مزار مرحوم آیت الله تهرانی ومزار پاک ‌شهدا شروع شده و تا ساعت هفت شب ادامه داشت ..
طلاب بسیجی بعد از غبار روبی مزار پاک شهدا و توزیع بیش از پانصد غذا به
میچکا کرونا گرفت. کرونای کوفتی که همه جهان این روزها درگیرش هستند. به مادرش داد. به همسرش داد. به پدرش داد. به خواهرش داد. به پسرش داد. به پدرشوهر و مادرشوهر و برادرشوهرش هم داد. همه از میچکا کرونا گرفتند اما مادرش بدتر از همه. آن قدر بدتر که هشت روز و هفت شب تمام در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می کرد. سرفه های خشک. قفسه سینه ای پر از حس خالی بودن و جسمی که به شدت درد می کرد. انگار کامیون از رویش رد شده باشد. میچکا کرونا گرفت اما نمرد. ای کاش که می
کجاست انقطاع از امید به نماز های با حال در اتاق های نیمه تاریکِ خلوت و ساکت و اشک های سر قنوت روز های بیکار و بی دل مشغولی و بی دغدغه که تازه نوبت خدا شود... این امید افیونی کی قرار است خاموش شود و وسط روزهای شلوغ و با لباس های کار و ساعت های پر کار و پر دغدغه خدا پرستیم و خودخواهانه دنبال حال خوب و اشک سر قنوت نباشیم...
مزار سلطان میرعبدالله واحد شهید، نوه امام حسن مجتبی(ع) و بنا به گزارش برخی منابع تاریخی پدر حضرت عبدالعظیم حسنی در جنوب شهر هرات افغانستان قرار دارد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در هرات، مزار «سلطان میر عبدالله واحد شهید»، نوه امام حسن مجتبی (ع) و بنا به گزارش برخی منابع تاریخی پدر حضرت عبدالعظیم حسنی در جنوب شهر هرات افغانستان قرار دارد.
 این مکان مقدس همه روزه و به خصوص صبح‌های جمعه پذیرای مشتاقان و علاقه‌مندان خاندان پاک پیامبر اسلا
هنوز زمانی از تنها شدنش نگذشته بود که دلش برای ویکتور تنگ شد.
گویی مرگ مادر بزرگش هم مثل زندگی اش از او حمایت می کرد. حالا حتی بیشتر از قبل برای مردن او ناراحت بود. گلدان که اهمیتی نداشت. وقتی صاحب گلدان مرده.
«آه ویکتور» با صدای ناله مانندش به خودش آمد و دید که خیلی وقت است نشسته و به ویکتور و گلدان مادر بزرگش فکر میکند.
«مارگاریتا؟» صدای مادرش بود. «بیا ببین برای این یکشنبه چی میخوای بپوشی؟» قرار بود یکشنبه در کلیسا به یاد مادر بزرگش باشند و
«برادرم! حسین جانم! بعد از آن که جان تقدیم خدایم کردم و چون غسلم دادی و کفن پوشاندی و بر تابوتم نهادی؛ بر سر مزار جدمان رسول خدا ببر تا آنجا دفنم کنی؛ که سزاوارترم از کسانی که اکنون کنار اویند...»
عمو دست پدر را میان دستانش می گیرد و آرام اشک... «اما اگر عایشه و دیگرانی مانع شدند، سوگندت می دهم به خدا و رسول، که قطره خونی ریخته نشود و مرا جانب مزار جده ام فاطمه بنت اسد ببری و همان جا مدفون کنی... تا پیامبرمان را ملاقات کنیم و شکایت ببریم از ظلمی که
دانلود رمان جان جانان نودهشتیا
دانلود رمان جان جانان نودهشتیا
نام کتاب:‌ جانِ جاناننویسنده : یاسمن بیگی کاربر نودهشتیاژانر : عاشقانه _ درام _ معمایی _ پایان خوشخلاصه:سخته!سخته که بدونی، لحضات آخر زندگیته!سخته که این رو بدونی و نتونی کاری برای نجات جونت انجام بدی!سخته که به یاد گناه های گذشته بیوفتی؛ ولی نتونی جبران کنی!سخته که بدونی، زمانی برای جبران نداری!سخته!خیلی سخت…. پایان خوش.
ادامه مطلب
یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود،چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. مادرش گفت : ” خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده ، خوب چه کار می توانیم بکنیم! من این گردن بند را برات می خرم اما شرط داره، وقتی به خانه رسیدیم، یک لیست مرتب از کارها که می توانی انجام شان بدهی رو بهت می دم و با انجام آن کارها م
به نام خدای مهربون
3 بهمن 98
همراه با چالش اولین ویدئو 
چی بگم...چه جوری بگم...کجا باشم و بگم...از کی کمک بگیرم....
سوالاتی که تراوش میشد از ذهنم و اجازه نمیداد محتوا تراوش بشه
 
بالاخره به خواست خدا محتوا تو راه رفتن به دفتر جور شدو
محل اجرا تو راه پله های دفتر یه جای ساکتو پریمیوم
 
و اما نحوه ی گفتن...تن صدا...هیجان...تاثیر گذاری...جذب نظر مخاطب ...خاص بودن و...
چیزایی بودن که داشتن اذیتم میکردن
همیشه اول هر کاری سخت ترین قسمت اون کاره
نقل موشکست ک 80 درصد
#ارسالی_از_همراهان :
به مناسبت تولد شهید محمد مهدی لطفی نیاسر 
☡ دی ماه ۹۷
در زمستان به دنیا آمد اما قدم‌هایش بهاری بود ، قدم‌هایش بوی باران بهاری می‌داد متولد زمستان بود و پاکی‌اش به اندازه سفیدی گلوله‌های برف در زمستان ...
پسری با رنگ و لعابی دیگر با عقایدی متفاوت از کل پسران. هم دنیا را داشت هم آخرت را .هم زیبایی ظاهری هم باطنی ...
زینب را مادرش میدانست ...
تاب نیاورد حریم و حرم مادرش در چنگ دشمن باشد، کوله بارش را جمع کرد . تمام دنیایش را رها
شهادت یعنی عزت...
 ایمان ...
تمام خوبیها ...
و در یک کلمه رسیدن به حق تعالی و رضایت او ...
یا ایتها النفس المطئنة ارجعی الی ربک راضیةً  مرضیةً ...
پ.ن : مزار شهید سید حسین میرصیفی ، دایی شهید لطفی نیاسر که در ۴۰ روزگی آقا مهدی به شهادت رسیدن .
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
کمند امیرسلیمانی و مادرش در یک عکس
مجله زیبا:کمند از بازیگران معروف سینمای ایران است.کمند امیرسلیمانی ۱۶ خرداد ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد . وی فارغ‌التحصیل بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی در سال ۱۳۷۶ می‌باشد
تابناک با تو
تهران ؛ روز های سخت ۹۸ 
وسط فشار همه جانبه ی زندگیمم ... جوری که امید به آینده ندارم 
مدام با خودم تکرار میکنم ... سحر ندارد این شبِ تار ...
دقیقا همونی شدم که یه عمر با غرور میگفتم من هیچوقت اینجوری نمیشم 
همه ی کارها پیچیدن تو هم ... 
خدا میدونه تو این یه ساله چند شبو گریه کردم ساعتها ...
خدا میدونه کلمه به کلمه ی حرفای اطرافیانم چجوری درد میشه یکی یکی به قلبم شلیک میشه 
خدا میدونه چقد حالم بده 
خدا میدونه من درونم چی میگذره 
خدا میدوته چقد برام سخت
     حالا نیستین عکس پروفایل و استوری های مخاطبین پزشک من رو ببینین. همگی ماسک N95 زده و گان پوشیده و دستکش جراحی دستشونه و البته شیلد گذاشتن و احساس فلمینگ بودن بهشون دست داده که یکی ندونه فکر میکنه توی آی سی یو عفونی کشیک میدن.
 
کجاست آن که مرا و دل مرا بلد استکه خنده‌هاش دلیل حیات این جسد است
مرا نگفته و ننوشته، خوب می‌دانددر امتحان دلم نمره‌اش همیشه صد است
کنار چای به من شعر می‌دهد هرشبسلام اولِ صبح‌ش به بوسه مستند است
دلم برای دلش یا دلش برای دلمقواره‌ی هم و آیینه‌ی تمام‌قد است
نه هیچ برکه و ساحل، نه هیچ چشمه و رودنفس کشیدنِ او وقت خواب، جذر و مد است
به جز ترازوی تقوا چه می‌توانم گفت؟به او که طرز نگاهش تمیزِ خوب و بد است
اگر نیامده امشب به این اتاق بهاردرخت
هر بار که در شهر من باران و برف می‌بارد و من هنوز این‌جا، وسط این بیابان بزرگ خدا، هستم دلم می‌گیرد. احساس می‌کنم پرنده‌ای در قفسم. پرنده‌ای که به پرواز خو کرده اما مجبور است قفس را تحمل کند. سختم می‌آید. چشم به روزی دارم که درسم تمام شود و از این‌جا بروم. بعد یادم می‌افتد دلم این‌جا گیر کرده و بعدتر، از فکر این‌که مجبور شوم خدای ناکرده بقیه‌ی تمام عمرم را این‌‌جا سر کنم، وحشت می‌کنم.
عکسی از پاییز و زمستان توامان شهرم که یک کانال خبری
آخه یک ساعت و نیم طول کشید! 
منم که عرقو! یعنی چنان عرق می کنم که هر کی ندونه زیر آفتاب بیل میزدم! عرق رفت تو چشمم و سوززززوند عرق رفت تو دهنم و رسما مزه نمک اومد! :| 
هیچی دیگه رفتم حموم بعدش 
آهان لازم که نیست بگم که مامان نبود که تونستم جاروبرقی بکشم هوم؟ 
خیییییییییییییلی آشغال داشت خیلی زیاد :/ 
اذانه 
دل کندن معمولا یه اتفاق سخته. مثلا میگن:
دل کندن اگر حادثه ای آسان بود
فرهاد به جای بیستون دل می کند...
کلا دل کندن از همه چی سخته، از خواب صبح، از چیپس و ماست، از شیرینی زبان، از آب استخر! از همه چی. ولی نوع سخت تر دل کندن، دل کندن از اونیه که دیوانه وار عاشقش هستی. مخصوصا اینکه بدونی اون آدم الان با یه نفر دیگه اس. مثلا با خودت میگی، یعنی به اونم میگه خورشیدکِ دیجیتالی...! یا مثلا... کلا هرچی! همه ی اون چیزایی رو که به من میگفته، به اونم میگه؟
اه!
گور
از اول سال جدید با خودم قرار دارم بیشتر سکوت کنم و کمتر دخالت تا حالاش خوب بود که رسید به امروز 
میدونی خیلی سخته بی عدالتی ببینی و حرف نزنی.نا حقی ببینی و سکوت کنی،آزار ببینی و عکس العمل نشون ندی.
سخته خب.. امشب ناچار به عکس العمل شدم رسید به اونجایی که نباید و حرف زدمعملا میشه گفت حساب این دو ماه و خورده ای تسویه شد
هم خوشحالم هم ناراحت
آیا این حالت عادیست؟؟
 
عزاداری محرم مزار بی بی مریم (سال 95)
 
عزاداری محرم مزار بی بی مریم (سال 95)
 
 
عزاداری محرم مزار بی بی مریم (سال 95)
 
 
 
عزاداری محرم مزار بی بی مریم (سال 95)
 
 
 
عزاداری محرم مزار بی بی مریم (سال 95)
 
 
 
عزاداری محرم مزار بی بی مریم (سال 95)
 
 
 
 
یا علی رفتم بقیع اما چه سودهر چه گشتم فاطمه آنجا نبودیا علی قبر پرستویت کجاستآن گل صدبرگ خوشبویت کجاستهر چه باشد من نمک پرورده ام دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
 #السلام_علیک_یافاطمه‌الزهرا
▪️عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن شهادت دخت نبی اکرم (ص) حضرت زهرا(س)، مادرسادات و ایام فاطمیه▪️
مسیر تو رو به کجاست؟حزب توآنجاستخوشا به حال کسانکه روی کامل ایشانبه سمت خداستهمیشه به راز و نیازسپاسگزاری آسانهمیشه اهل نماز و دعاهمیشه به کار درستشَدید، دور از عوالم سستپی حفظ مقام مقدس روحپی حفظ ساحتِ حرمت جانفرار مدام از آمد شیطانبه سمت سمیعِ بصیربه سمت حضرت رحمانمسیر تو رو به کجاست؟حزب تو آنجاست
تو قرنطینه هم میشه ردیف اول و جلو چشم استاد نشست!
وقتی همه مشغول بخور و بخواب و اشپزی و فیلمن میشینی درسارو میخونی و سوال میپرسی
به همین راحتی!
از درس خوندن خسته نشدم اما پاتولوژی سخته، دستگاه عصبی کلا سخته
قبل ازین تنهاییامو تو پارک و ورزش و قدم زنان میگذروندم حالا تو یه اتاق ۱۲ متری شلوغ با یه خروار کتاب..
اونی ک زندان انفرادی رو اختراع کرد خوب میدونست داده چیکار میکنه!
سقوط
قسمت اول:اعتراف
آفتاب به آسمان آمد و خود را نمایان کرد؛گویی که انگار برای این کارش تمرین کرده بود.
دنیل از خواب بلند شد و نگاهی به اطرافش کرد،مادرش را دید که بالای سرش ایستاده
است. دنیل چشمانش را باز کرد و روی تخت نشست. به مادرش سلام داد اما جوابی
نشنید. وقتی به چهره ی مادرش دقت کرد دید که او خیلی عصبانی است. دنیل در یک
لحظه به تمام کار های بدی که تا حالا انجام داده بود فکر کرد،ولی به نتیجه ای نرسید و به
مادرش،جولیا،گفت:《مامان چیزی شده؟》جو
لایستوی القاعدون من المومنین غیراولی‌الضرر و المجاهدون باموالهم و انفسهم... فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما / نساء ۹۵
ربّ انی لما انزلت الی من خیر فقیر / قصص ۲۴
آیه‌ها تو ذهنم میاد... درست وقتی که بریدم.
بهش می‌گم برگرد... میگه: حرفشم نزن.
دیگه با من از اربعین نگید.
خیلی سخته قاعد باشی ولی نخوای باشی.
خیلی سخته بخوای مجاهد باشی ولی نتونی.نمی‌دونم این چه احوالاتِ سختیه. سکراته... معلوم شد مرگ چه شکلیه...
خوش آن نسیم که می آید از کنار بقیع
خوشا هوای روان بخش و مشکبار بقیع
 
فرشتگان زمین میبرند سوی بهشت
برای غالیۀ حوریان غبار بقیع
 
اگر که طور تجلّی ز صدق می طلبی
بیا به گلشن روحانی دیار بقیع
 
دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا
خراب شد همه آثار بی شمار بقیع
 
آیا که غیرت دینداری و ولایت آل
ببار خون عوض اشک در کنار بقیع
 
خراب کرد ستم مشهد چهار امام
کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع
 
نخست مرقد سبط نبی امام حسن(ع)
بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع
 
مزار حضر
یه مدت پیش در وبلاگ دوستم ، بهشون گفتم که " گمونم چیزهایی که برای من عجیب و غیر قابل درک هست برای شما یه موضوع ساده و پیش پا افتاده است و حتی برعکس " ... البته اونجا صحبت سر موضوع دیگه ای بود و یه چند وقت قبلترش مشابه این داستان رو با دوست عزیز دیگه ای داشتم ،
 
بحث سر موضوعیه که ... خب ...  اینکه از کجا این بحث شروع بشه کمی سخته ، اینکه از چه موقعیتی هم نوشته بشه بازم سخته ... 
 
 
ادامه مطلب
برکت یعنی بخاطر نیاز مادر با نهایت خستگی، یک ساعتی بیشتر بیدار بمونی. بعد فردا هم صبح به موقع بیدار بشی، هم مترو خلوت تر از روزهای قبل باشه، هم طی روز خوابت نگیره.
یعنی من شب هایی که کارهام طول می‌کشه و دارم دیر میخوابم نگران انرژی روز بعدم هستم مگر اینکه مادرم یهو یه کاری بهم بسپره و من هم انجامش بدم.
 *
ولی انصافا چه سخته وقتی خسته ای یا صبح زود باید پاشی، امر خدا رو جدی بگیری. انقدر سخته که غالبا خودمون رو انتخاب میکنیم.
روزی روبروی جنگل های سرسبز مازنداران دختری بود که به ساحل دریا می رفت بعد از مدرسه ظهرها و یکی دو ساعت همینطور اشک میریخت و حس می کرد تنهاست و کسی را ندارد میگفت دنیا بی رحم شده چه بلایی به سر مردم آمده چرا همه گرگ شده اند چرا من انقدر تنهایم او نمی دانست که از مهر و محبت مادرش که چند سالی بود پرکشیده بود میسوخت و هنوز که هنوزه با او قهر بود او گریه می کرد و پرندگان وحشی دریا هم مانند کلاغ بالای سرش جمع میشدند در کنار دریا زار زار می نالیدند دخت
یک بار گم شدن در ثانیه ها و هزار بار گم شدم در آینه .در آینه انعکاس تصویر من نبود . من به دنبال خودم به دور اینه پرسه می زنم و او تکرار می کند تصویر زنی در تاریکی . تصویر زنی در حجمی از سکوت . 
به خود شک می کنم . انگار لبانم دوخته است . چشم هایم چطور ؟ 
افکارم چطور ؟ باورهایم کجاست ؟ 
من درون سیاه چاله ای گیر کرده ام . طناب کجاست . ؟ 
دست هایت را دراز کنی بر می خیزم . جان می گیرم.  گره ای از لبانم باز می شود . 
 
 
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، در یک جنگل قشنگ و با صفا، شیر کوچولو با دوستانش در حال بازی کردن بود. وقتی بازی تمام شد، شیر کوچولو به‌ سمت خانه اش رفت؛اما خیلی ناراحت و عصبانی بود. وارد خانه اش شد. مادرش وقتی او را دید، به او سلام کرد؛ اما شیر کوچولو جواب سلام مادرش را نداد. مادرش خیلی ناراحت شد. دوباره سلام کرد؛ اما شیر کوچولو باز هم جواب سلام مادرش را نداد. به اتاقش رفت و در را محکم پشت سرش بست. ناراحتی مادرش بیشتر شد. مادرش با ناراحتی به‌ سمت
«معنیش این نیست که دوسش نداشتم. معنیش اینه که راحت با موقعیت جدید کنار میام و خودمو خیلی اذیت نمی‌کنم. وگرنه کیه که ندونه من حاضر بودم هر کاری براش بکنم. انقدر دوسش داشتم که حاضر بودم تا آخر دنیا قدم بزنیم و اون جلو رو نگاه کنه و من نیمرخ تمرکز کرده‌اش رو...»
تغییر کردن واقعا سخته، توی هر مسئله ای سخته. حس عدم امنیت به آدم القا میکنه:|. شایدم فقط من اینجوریم؛پای انجام دادن که میرسه، ترجیح میدم توی موقعیتی که هستم بمونم. حتی بعضی از خواسته هام رو، به دلایل خیلی چرتی که نمی دونم منشاش چیه؛ دنبالش نمیرم. در حد همون خواسته میمونن:(
حالا وقتی سعی کنی شخصیتتو عوض کنی، رفتارت رو عوض کنی، طرز فکرت رو تغییر بدی، سختیش چندین برابر میشن. اینجور چیزا توی عمق وجود آدم، ریشه دارن. نمیشه راحت عوضشون کرد. ولی دوست د
ته دنیا کجاست؟
امروز توی اینستاگرام یکی این سوال پرسیده بود،برای اولین بار نوشتم:ته دنیا اونجاست که توی آینه به خودت نگاه میکنی و خودت نمیشناسی. برای من ته دنیا اونجا بود،وقتی بعد از اون روز .... به خودم توی آینه نگاه کردم؛انگار اندازه هزار سال پیر شده بودم و خودم نمیشناختم.
درست موقعی از زمان که باید یک گوشه‌ از بازار پسرکی ماهیِ قرمز بیندازد درون پلاستیک‌هایِ کوچک فریزر و بدهد دستِ دختر بچه‌ای که دست دیگرش در دست مادرش هست ؛ نه ماهی وجود دارد ، نه پسرک گوشه‌ای وایستاده و نه دخترک با مادرش به بازار می‌آید!
۱. یک نفر که نمی شناسیمش در یک گوشه ای که نمی دانیم کجاست نکته ای که معلوم نیست منبعش کجاست برای درمان کرونا می گوید که مثلا فلان چیز مفید است و آن چیز کمیاب و گران می شود و ما با وجود گرانی و احتمال خطر بیماری دنبال آن می رویم. 
۲.  ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر معصوم از گناه و خطا نسخه های معتبر و بی هزینه و خطر  برای سلامتی روح ابدی ما داده اند ما حاضر نیستیم گاهی حتی امتحانش کنیم .
http://ziarani1.blog.ir/     وبلاگ زیارانی
شهید فاضل یوسف زاده کلاسی
یکم فروردین ۱۳۴۳، در روستای کلاس به دنیا آمد.
پدرش علی، کارگر بود و مادرش خانم‌گل نام داشت.
تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ژاندارمری خدمت می‌کرد. بیست و هشتم آذر ۱۳۶۲، در سردشت هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سینه شهید شد.
مزار او در گلزار شهدا واقع است.
آخرین دست نوشته شهید سید احمد پلارک
بر روی قبرم فقط وفقط بنویسید:«امام دوستت دارم والتماس دعا دارم که می دانم امام بر سر قبرم می آید».قطعه 26ردیف 32
سید احمد پلارک
ظهر عاشورا65/6/24
 آیت الله العظمی بهجت«قدس سره»صاحب نفس زکیه ، چشم برزخی وتشرف خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجهم شریف درباره مزار شهید سید احمد پلارک فرمودند:«یکی از نهرهای بهشت از زیر مزار ایشان عبور می کند. حتما بروید ومزار ایشان را زیارت کنید».
                               
قصه از این قرار که من به دعوت یکی از دوستان به چالش زندگی بودن قند دعوت شدم. 
همچین شوخی شوخی الان نزدیک ده ماهه که قند نخوردم. 
با نبود قند مشکلی ندارم اما واقعا برام سخته که شکلات نخورم 
یک جا شکلاتی کوچیک تو شرکت هست روی میز که من هر روز بی اختیار چشمم میره سمتش و با خودم میگم چه سخته زندگی بی شماها 
حالا نه فکر کنید شکلات خیلی خاصی هم هست نه اتفاقا خیلی هم معمولیه 
اما نمیدونید که چقدر سخته 
نا گفته نمونه که چند باری از زیر چالش در رفتم . مثل
دانلود آهنگ جدید آرمان اسماعیلی سخته
Download New Music Arman Esmaeili Sakhte
آهنگ آرمان اسماعیلی بنام سخته
تو نیستی و از این دوری چشام بی وقفه میباره
شدم مثل یه فانوسی که تاریکی رو دوست داره
موزیک و تنظیم: آرمین اسماعیلی+ترانه: دانش عسکری

ادامه مطلب
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛ 
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت .
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
 بہ روایت همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی
هیچ محیط خصوصیی بجز داخل مغز خودش وجود نداره.
توو کشیدن حصار دور خودش به مشکل خورده.
نه اتاق خصوصی نه دفتر خصوصی نه چت خصوصی با کسی و نه حتی کس قابل اعتمادی برای درددل و زدن حرفای بی اساس بدون اینکه مجبور باشه توضیح اضافه تری بده.بدون اینکه مجبور باشه شنونده ی درد دلاشو درباره حق به جانب بودنش یا نبودنش قانع کنه.هیچ شنونده ای وجود نداره،همه یا قاضین یا وکیل... چشم ها همه جا هستن. دست هرکس یکی یه ذره بین هست.همه آماده ی برخوردن...برخورد یه جمله،ی
پنجشنبه23/08/98
همزنان با آغاز هفته کتاب مزار مطهر شهدا در شبستر غبار روبی وعطر افشانی شد.
غباروربی وعطر افشانی مزار مطهر شهدای شبستر در آغاز هفته کتاب توسط کتابداران وجمعی از مسئولین ادارات شهرستان
به گزارش روابط عمومی اداره کتابخانه های شهرستان شبستر در آغازین روز از 27اُمین سال بزرگداشت هفته کتاب جمهوری اسلامی جمعی از کتابداران ومسئولین ادارات شهرستان ومحمدزاده امام جمعه شبستر مزار مطهر شهدا رابا اهدای گل ونثار فاتحه  غبار روبی وعطر افش
دنبال یکی بود که همه چیز رو بندازه گردنش، میخواست مقصر همه نرسیدن های زندگیش رو پیدا کنه. و من اون رو بهش دادم. گذاشتم مقصر بدونه، چیزی نگفتم، دفاعی نکردم. این براش خوب بود، براش مفید بود. میتونست خودش رو سر من خالی کنه، یکیو داشت که ازش انتقام بگیره...گذاشتم انقدر ادامه‌اش بده که خیالم راحت شه هرچی که داشتم رو گذاشتم وسط، حتی اگه هیچکی ندونه... می‌ذارم تا ابد کشش بده، چون کمکش می‌کنه.
درباره مادر شوهرتان پیش شوهر چیزی نگویید :همیشه به یاد داشته باشید هنگامی که پیش شوهرتان هستید دهانتان را چفت کنید و در مورد مادرش حرفی نزنید . ممکن است در طول زندگی مشترک شوهر شما نزد شما از مادرش تعریف کند و یا برعکس در حال بد و بیراه گفتن به وی باشد . این جا جایی است که ممکن است شما به اشتباه او را در بد و بیراه گفتن به مادرش همراهی کنید و در نتیجه پرونده خود را باطل کنید .کمی ذکاوت به خرج بدهید و در این گونه موارد زبان خود را نگه دارید ، او می ت
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست؟
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت
بارها انسان شد
وبشر هیچ ندانست که بود
خود اوهم به یقین آگه نیست
چون نمی داند کیست
چون ندانست کجاست چون ندارد خبر از خود که خداست …
قیصر امین پور
جلد اول..قسمت هشت
...از زبان جک-واقعا متاسفم نمیدونستم اینقدر گذشته تلخی داری._اره ، خیلی تلخ بود هرکسی که جای من بود الان دیگه شاید مرده بود._بعدش چی شد ؟ بعد از اون وقتی که تورو به بلک ویزارد داد پدرت کجا رفت ؟ الان کجاست؟_بعدش
بلک ویزارد منو به عنوان غرامت از پدرم گرفت ، فکر نمیکردم پدرم منو به
ازای یک صلح به کسی بده ، حالا که چاره ای نداشتم ، من آنقدر ضعیف بودم که
حتی توان دفاع از خودمم نداشتم._درکت میکنم واقعا سخته که پدر پسرشو برای یه صلح اح
دل به شکل غریبی در تنگنای حوادث دست و پا می زند .از تو چه پنهان حال و هوای دل  مثال ابر تیره است . گرفته و در بند کشیده  .نکند تردید  به رگ و پی زده است .    آفت  تردید ، وقتی به بافت افکارت رسوخ می کند، بند بند وجودت را می سوزاند . از یک طرف تصویر یک لبخند، از فرسنگ ها فاصله سو سو می زند و از سوی دیگر تردیدِ بود و نبود ی که جزء اثباتِ نیستی نبود . 
اکنون دل برای بودنش برای پذیرفتنش ، بهانه می خواهد .شوق زیستن کجاست ؟ 
چشم ها وقتی به دنبال یک نگاه می
به نام خدای سنهای طبس


بچه که مادرش نباشد بهانه میگیرد ، گاهی شکلاتی جواب میدهد برای فراموشی نبودن مادر
ولی خوب باز هم یادش می آید و باز بهانه میگیرد! شاید آن موقع یک اسباب بازی جدید جواب بدهد ، ولی قطعا باز هم خسته خواهد شد و غم نبودن مادر او را بی تاب خواهد کرد ، و ما را کلافه میکند که پس این مادر کجاست؟  ...
نمیشود هم سرزنشش هم کرد ؛ چون حق دارد ، بچه است و مادرش را میخواهد !!
این روز ها برخی غرق در دنیا شده فکر میکنند اگر فلان لباس را بپوشند ، یا
خانواده ی شهید بودن به حرف راحته ولی تو عمل....
دایی جانم سی سال مفقود الاثر بود، هم رزماش میگفتن شهید شده ولی پدربزرگ و مادربزرگم هیچوقت باور نمی کردن، میگفتن اسیر شده بر می گرده.
اسرا هم برگشتن و دایی من نیومد.
از ساعت 11شب به بعد، به پدر بزرگ و مادربزرگم زنگ نمی زدیم چون چشم به راه داییم بودن و با هر زنگِ نیمه شب، قلبشون تند میزد.
بنیاد شهید 3 بار مجلس ترحیم گرفت ولی بازم باور نکردن، نمیخواستن که باور کنن.
با اصرار زیاد بعد بیست و چند سال، بالاخ
همسر #شهید_چمران: 
یک هفته بود مادرم در بیمارستان #بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که #مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و #بوسید، می‌بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش #خدمت کرده برای من مقدس ا
نام فارسی: دختر قاتل
ژانرها: اکشن، تاریخی، روایت
تعداد قسمت ها: 3
شبکه: CGV
کشور: کره جنوبی
روزهای پخش: شنبه
تاریخ پخش: ۰۵ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۹ شهریور ۱۳۹۰
مدت زمان: 60 دقیقه
عنوان بومی: 소녀K
دیگر اسامی: Girl K , Sonyeo K , Killer K , Killer Girl K , Little K Girl
خلاصه داستان: چا یئون، دختر دبیرستانی است که ظاهر عادی و شخصیت کم حرفش هویت واقعیه وی را مخفی نموده. او یک تروریست حرفه ای است که بعد از کشته شدن مادرش در جلوی چشمان خود، اکنون به خونخواهیه او برخاسته. او به ای ای و
این خیلی تلخه که وقتی آدم غم داره کسی نیست که درکش کنه...
این خیلی تلخه که کسی رو نداشته باشی که بتونه تو رو شاد کنه...
این خیلی غم انگیزه که دیگه کسی رو نداشته باشی که چهارتا خط بنویسه و تو رو شاد کنه...
این خیلی بده که آدم ندونه غم و غصه هاش رو به چه کسی بگه؟
وقتی آدم دلتنگ و دلگیره باید چیکار کنه؟
به نام خدای سنهای طبس


بچه که مادرش نباشد بهانه میگیرد ، گاهی شکلاتی جواب میدهد برای فراموشی نبودن مادر
ولی خوب باز هم یادش می آید و باز بهانه میگیرد! شاید آن موقع یک اسباب بازی جدید جواب بدهد ، ولی قطعا باز هم خسته خواهد شد و غم نبودن مادر او را بی تاب خواهد کرد ، و ما را کلافه میکند که پس این مادر کجاست؟  ...
نمیشود هم سرزنشش هم کرد ؛ چون حق دارد ، بچه است و مادرش را میخواهد !!
این روز ها برخی غرق در دنیا شده فکر میکنند اگر فلان لباس را بپوشند ، یا
سام 10 ساله در حالی که پوشک پایش بود و شلوار هم نداشت،دست به سینه روبروی مادرش که در حال آماده کردن کیک صبحانه بود، ایستاد و گفت:من دیگر بزرگ شده ام و از پس همه ی کار هایم بر می آیم.مادرش گفت:میدانم عزیزم،بنشین،صبحانه حاضر است.سام نشست پشت میز صبحانه و مادرش لپ اش را کشید و گفت:پسر نازم بعد از هر کار،خودش میرود و پوشک می پوشد.سام در این هنگام کمی اخم کرد و به کیک صبحانه که شبیه خرس عروسکی بود نگاه انداخت و با جدیت گفت:وقتی کوچک بودم این شکلی بودم.
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه بود شبی که نام ارباب بهش گره خورده شبی که  مادرزائر مزار حسینشه
از فرط خستگی خیلی زود خوابیدم ...
خواب دیدم زائر حرم قره عین المرتضی زینب کبری خواهر ارباب  هستم
تنها نبودم دونفر دیگه همراهم بودن یه نفرشون خیلی کوچولو بود اسمش حسین بود تو بغلم آروم خوابیده بود انگار من مادرش بودم...
از 15 سالگی چشم هایم حرم بانو را ندیده بود که الحمدلله در خواب حاصل شد
 
 
این روزها برای من غارتنهایی خیلی لذت بخش شده
این روزها همش د
بسم تعالی
 
نوشتن بعد از مدت طولانی ننوشتن سخته... اینکه ندونی از کجا باید شروع کنی!چطور شروع کنی! از چه واژه ای استفاده کنی که بدون ابهام، راست بره سر اصل مطلب، سخته
 
من دوباره برگشتم به آغوش گرم وبلاگ :) 
مقصود بیان دلگریزه هایی ست که جایگاه جولانشان جز در وبلاگ و بیان
نیست..
 
 
​​​سلام :)
 
 
                                     دوشنبه 27 آبان
 
امروز به مامان میگم : مامان، به نظرت نامنظم بودن من بده؟
میگن : آره
میگم: حافظ میگه فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟ این خار منه مامان :)) اشکال نداره زیاد :))
میگن: ما گل که میخریم با سر قیچی خار هاشو جدا میکنیم....
من :))))

زنگ زدم به آبجی بزرگه. میگم چه انتقادی داری به من؟
میگه چه یهویی. چه انتقادی؟
میگم هرچی! چه بدی ای دارم؟
میگه هیچی یادم نمیاد
میگم نامنظم نیستم؟
میگه نه. اون که بدی نیست.
خندیدم. میگم : میخواستم برات بخونم فکر معقول بفرما، گل بی خا
سلام  دوباره
پس از مدتها
بعد از کلی مشغولیت الکی
سلام به دوباره به لحظه های تکراری
دوباره داستان دزدیده شدن گوشیم و بازگشت به زندگی
دوباره زنده شد من
و دوباره پناه آوردن به اینجا
شاید بی انصافی باشه ولی خیلی خوبه اگه میشد یه نفرم مثل اینجا می داشتم تا این وقتا پناه ببرم به خودش
کسی که بدونم فقط خودم و خودش دردامونو می دونیم
یه نفر که حرف بزنم و حرف بزنه
یه نفر که اشک بریزم و اشک بریزه
یه نفر که آخر آخرش بخندیم و بخندیم وبخندیم تا همه خستگیای رو
یکی از بزرگترین قالیشویی‌های ایران کجاست؟







انتخاب
قالیشویی به ویژه در ایام پایانی سال همواره یکی از دغدغه‌های
ایرانی‌هاست. شستشوی اسلامی و تمیز، بدون آسیب دیدن فرش همواره در اولویت
انتخاب خانواده‌هاست. اما چطور قالیشویی خوب پیدا کنم؟ این سوال یکی از
سوالات بسیار رایج است.
ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها