نتایج جستجو برای عبارت :

آخه این دل لامصب چیه ؟!

توی جمع هایی که خواسته ناخواسته الان باهاشون درگیرم( دانشگاه، فامیل، یه عدهی متفاوتی از دوستا، فامیلای دور) ، هی میگن کاش یکی بیاد از این وضع نجاتمون بده ( این وضع: وضعِ مسخره ی نارضایتی از استاد، وضعِ تعصب بیخود شوهر، وضعِ کنترل ببش از اندازه ی والدین و ...)
اون لامصبی که شرایط رو تغییر میده، خودتی. اون لامصب تویی که جای یه کاری کردن، داری غر میزنی.. حالیته؟ نه جداً حالیته؟ تویی..
متاسفم، تو به خودت نیاز داری
چرا یکى دیروز نبود که بیاد به من بگه هى دیوونه بعد از دو سال بدون نرمش کردن فوتسال بازى نکن که اینجورى پاهات بگیره و دو قدمم نتونى راه برى :/ 
اولین گلمو با ضربه ایستگاهى زدم اصن باورم نمیشه چى بود لامصب ! خیلى خوب بود اصن یه خورده دورتر از نقطه ى پنالتى سمت راست اصن چه قوسى گرفت لعنتى چه گوشه ى دروازه اى نشست هوفف
ثبت بشه این حال خوب اینجا :)))) 
من چقدر فیزیکو بخش الکتریسیته و مدارها رو دوست دارم خعلى جذابن لامصب ها
آخه این دل لامصب چیه ؟! چی میگه ؟! چی می
خواد که ما رو آواره کرده . یه روز شور میزنه ، یه روز تنگ میشه ، یه روز
می گیره  ، یه روز سنگ میشه و یه روزم میشکنه. آخه اصلا این دل کجاست ؟! من
که فکر می کنم دلی که حالات بالا براش پیش میاد همون قلب نیست و تو مغز
آدمه . یه بار تو این وبلاگ گفتم ، اگر دل و عشق و علاقه تو مغز نیست چرا
پس آدمی که حافظه اش رو از دست میده ، عشق رو هم فراموش می کنه و یارش رو
یادش نمیاد ؟!
نمی دونم . واقعا نمی دونم
. فقط این و می دونم که
انقدر خوردم که دارم میمیرم...وقتی لول استرسم بالا میره مثه گاو نشخوار میکنم و مثل خرس میخوابم :/ اعتراف میکنم :)
این فلوکستین بی صاحاب مثلا قرار بود این مشکلم رو حل کنه ها! اما نکرد! روزی 60 میلیگرم فلوکستین شوخی نیست ها! ولی تاثیر نداره لامصب!
مدتی دوباره تنگی نفس و سنگینی سینه دارم . وزنم تغییر نکرده میدونم دلیلش چیه. این یه هفته هم بگذره برم ببینم چه کوفتیه.
امروز خیلی نا خوداگاه داشتم واسه د وباره پشت کنکور موندن برنامه میریختم ! خیلی عصبانیم
تنها کسایی که میان ترم رو کامل شدن، من و کراشم  بودیم:)) ضمنا فهمیدم داره the 100 رو می بینه و اولاشه  و با لکسا اشناش  کردم:)) عاشقش شد اونم‌. بدون تردید میتونم بگم یکی از معدود  اشتراکامونه:/ لامصب  موسیقی راک و جاز گوش میده که من اصلا سر در نمیارم، یا فیلم  horor دوست داره که من یکیم ندیدم:)) هنر دوست داره که من افتضاحم  توش-__-  عاشق کوکاکولا و پیرسینگه که من نیستم، ولی از لکسا و مخصوصا  آرایش  لکسا خیلی خوشش اومد:))بعد یه طور  خاصی دارک  و پوکر و افس
 
 
 این ریش ما لامصب بلند که میشه عین جنگل مولا میشه، یه جور فر میخوره که ماشین بعضا گیر میکنه توش دردم میام.. خلاصه زدیم دیگه بعد مدتها صفا دادیم کاش بودی میدیدی. (کبوتر هم بچّه میکنه هر چند یکبار روی پکیج‌مون، نگران اون نباش :)
دیگه کارش به جایی رسیده که توی خونه سیگار میکشه!
توی خونه!
توی خونه آخه لامصب؟!؟!؟!؟!
بلند شو برو تو حیاط خب بکش اینقدر بکش که سرطان بگیری! ولی چرا من بدبخت نباید تو خونه خودم هم احساس آرامش کنم؟!
کی میشه اپلای کنی بری راحت شم از دستت
باید بنویسم...حالم بده...
واقعا خیلی داغونم....
خیلی ضایعست که بگم از عشق اینجوری شدم؟
چشام فقط اونو میبینه.... میخوام بهش فکر نکنم ولی همش تو فکرشم....
لامصب خیلی سخته!
میخوام خون گریه کنم... سرم داره میترکه...

اونقدر همه چیش مبهمه که حتی نمیشه ازش نوشت....
برنامه نویسی سخته چون یه ذهنه قوی میخوادش..
یه ذهنی که خوب مسائلو تحلیل کنه....
با اینکه درسی بود که دوسش داشتم،ولی واقعا این درس بدرد من نمیخوره.
لامصب خیلی مثالای کثیفی تو کتاب جعفری نژاد قمی هستش.
فردا امتحان برنامه نویسی دارم ‌...ینی پاس میشم:(
 
 
همینو میدونم که من شدم وابستت
♪ ♥‿♥ ♪
منو این گوشیمو عکسای توی لامصب
♪ ♥‿♥ ♪
هرکی میبینه منو میگه که من دیوونم
♪ ♥‿♥ ♪
بعد این ثانیه ها بی تو من نمیتونم
♪ ♥‿♥ ♪
خوابتو دیدم روی ماهتو دیدم♪ ♥‿♥ ♪روی موهای افشون تو هی دست میکشیدم
منبع:guitarmusics.com
امروز از لج تو ی ماشین بوق زد رفتم سوار شدم .یهو ب خودم اومدم ک دارم چکار میکنم گفتم میشه وایسی حالت تهوع دارم هرجی گفت چرا چیه بیا ببرمت دکتر نتونستم حتی نگاش کنم الان نمیدونم اصلا چ شکلی بود.لامصب حداقل ی تهمت بهم میزدی ک میتونستم حداقل تو این شرایط انجامش بدم . بدم ازت میاد
همینو میدونم که من شدم وابستت
♪ ♥‿♥ ♪
منو این گوشیمو عکسای توی لامصب
♪ ♥‿♥ ♪
هرکی میبینه منو میگه که من دیوونم
♪ ♥‿♥ ♪
بعد این ثانیه ها بی تو من نمیتونم
♪ ♥‿♥ ♪
خوابتو دیدم روی ماهتو دیدم♪ ♥‿♥ ♪روی موهای افشون تو هی دست میکشیدم♪ ♥‿♥ ♪
منبع: گیتار موزیک
به یه دختره گفتم چه موهای قشنگی
گفت: کاشتم
گفتم چه دندونای سفیدی 
گفت: کاشتم
گفتم چه ناخونایی 
گفت: کاشتم
لامصب دختر نبود که محصول کشاورزی بود
.......... 
دخترا وقتی میگن اتفاقا آرایش ندارم منظورشون اینه که گریم نکردن و اگر نه کرم و سورمه و رژل لب و روژ گونه و خط چشم براشون آرایش محسوب نمیشه
 
 
گرچه سیه رو شدم، غلام تو هستم
خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد؟؟
 
پ.ن1:اگه تو نبودی، انسان این حجم انبوه از آرامشی که توحرمت هست رو کجای دنیا میتونست تجربه کنه؟؟ ممنونم فقط بخاطر بودنت 
 
پ.ن2: یکی از اعمال خوشمزه حرم امام رضا اینه که بشینی یه گوشه از صحن، و فقط زائراشو تماشا کنی... اصلا لامصب مث مورفین عمل میکنه!
 
پ.ن3: یک عدد علی کوچولوی کیف کرده  در حرم!
متن آهنگ اشکان یادگاری به نام میمردی
Text Music Ashkan Yadegari Called Mimordi

اخر تو تنهاییم  یکی اومد به جات نشست
اصلا شبیهت نیست پای همه حرفاش هست
تنهام نمیزاره با این که غریبه اس
صد بار پسش زدم  امروز میره فرداش هست
هر روز به رفتنش تهدیدم نمیکنه واسه نداشته هام تحقیرم نمیکنه
روزی هزاردفه نمیخواد بهش ثابت بشم
وقتی دلم پره ای دیگه نمی خواد ساکت شه
میمردی تو جاش بودی وقتی من دلم گرفت تو جاش بودی
میمردی میفهمیدی اونی که دورش زدی دنیاش بودی
میمردی هرشب نجنگ
اینایی که اذان میذارن رو گوشیشون بعد همه ملت رو بیدار میکنن ! آخر بیشعوریه ! 
تخت رو به روییم دو بار آلارمش ، یک بار اذان صبحش ! 
خب لامصب تو که خوابتم سنگینه ! بلندم نمیشی حتی صدای اون کوفتی رو قطع کنی ، نمازم نمیخونی میخوابی ، مرض داری ؟؟؟ 
یعنی چنان سردردیم از بیخوابی دیشب که مگو و مپرس ! 
منی که اینقدر پر انرژیم امروز استادم میگفت چرا نمیتونی راه بیااای :)) 
لطفا بیشعور نباشیم :/ 
+تعریف کنم چی شد اون ماجرا ؟؟؟ :)) دیشب حرف زدیم... 
این ترم فکر کنم تو کلاس رکورد تپق زدن رو شکستم
کلماتی که فکر میکردم خیلی ساده س یهو تو زبونم نمی چرخید
بعضی کلمات هم وقتی کنار هم قرار می گیرند تلفظشون سخت میشه
لامصب «در دسترسش» که پدر منو در آورد رسما
فکر کنم نیمی از تپق هام سر این کلمه بود
و نمیفهمم چرا این همه پرکاربرد شده بود
عرض کنم خدمتتون
که آخرین سوتیم که برای خودش شاهکاری بود برمیگرده به همین پریروز: می سقفه به چسب!!!
 
لازمه بگم وقتی سوتی میدم خودم اولین نفر میزنم زیر خنده؟؟ :))
یک جای کار می‌لنگد. روحم نشتی دارد انگار و من نمی‌دانم آن منفذ لامصب کجاست که توش و توانم شرّه می‌کند ازش. این را از همان چند روز پیش که ساعت خوابم بیش‌تر شد فهمیدم. وقتی باز عجول شدم و به دنبال نتیجه‌ی زودهنگام، پنجره‌های خیالم را گشودم. وقتی باز آن‌چه هست کافی نبود و حسرت آن‌چه باید باشد به جانم افتاد. نمی‌دانم چطور اتصالات روانم را کف بگیرم، چگونه ذهنم را صابون‌کاری کنم تا آن حباب بزرگی که رو به ترکیدن است، رخ بنماید. 
..::هوالرفیق::..
در این لحظات همیشه رایحه‌ای فضا را پر کرده است؛ باید فقط یک بار این بو را شنیده باشی تا بدانی چه می‌گویم؛ این بوی آشنا هم هیجان را در تو زنده می‌کند؛ و هم نگرانی را در تو بیدار می‌کند:  «در این یک سالی که گذشت چه کار کردی؟» اصلا الان که فکرش را می‌کنم عجب بویی است؛ لامصب یک معجون کامل هست. آخَر تو را به فکر هم وا می‌دارد: «امروز چقدر بزرگ شده‌ای؟ به اندازه‌ی همان یک سال؟ کمتر از آن؟ بیشتر...؟!»
البته فقط این رایحه‌ی عجیب نیست
نمیدونم من طاقتم به درد کم شده یا این لامصب بد کوفتیه، تمام مفاصل و استخوانهام درد داره یه تخته پشت ریه ها درد میکنه مخصوصا قسمت پشت انتهای ریه که بیشترین خطر تجمع مایعات رو داره و باصطلاح بهش میگن حجم مرده ریه
دیگه دارم مسکن میخورم هر چی پیدا میکنم امتحان میکنم انگار ژلوفن روش کمی تاثیر داشت یه کم ذوق ذوقش افتاد تونستم چند خط بنویسم، ایشالا همه مریضا زودتر خوب بشن
چهارمین روزه اصلی بیماریمو گذروندم
هنوز نمیدونم نوع جدید آنفلونزا گرفتم یا
چه بازی ای بود دیشب.
سر پنالتی پرتغال یه لحظه خودمو جای بیرانوند تصور کردم، تمام تنم لرزید. گرفتن پنالتی رونالدو چیز کمی نیست.
طارمی جان آخه چرا فرزندم؟چرااا؟(این فقط یه گله است وگرنه طارمی از وقتی که پرسپولیس بود، بازیکن محبوب منه)
همیشه رونالدو رو بیشتر از مسی دوست داشتم ولی دیشب تا تونستم فحشش دادم:||
کواریشما از کجا پیداش شد آخه؟ لامصب این دو بازی قبلی کجا بودی پس؟ گل طلاییت رو به مراکش میزدی خو:(
بعد از بازی سردرد وحشتناک داشتم و مثل ابر ب
حالا درسته نصفه شبه و فردام امتحان دینی دارم کله سحر و نخابیدم
آما
غرغر که دارم.. 
پس
۱.نه شما بگو..  دونستن تمدن های جدید و مسولیت های ما و اینا چه صیغه ایه؟؟ نه اقا شما بگوووووووووو حوزه های علم و عدل و قسط و. . رو من فردا یادم بره خودم و بزنم نگید چرااااااهاااا.. بعد میگن چرا بین درسا فرق میزاری اخه قربون شکل ماهت بشم... یه درسه دینیه... لامصب به فارسی و جامعه شناسی نزدیکتر تا دینی.. 
از اتاق فرمان اشاره میکنن بخاب.. ولی من غرای بعدی و فردا مینویسم
"You know, you don't need to grow old to die. I was dying at the age of 20 as a result of no direction and no purpose.
ببین ؛ قرار نیست -الزاما- پیر بشى تا بمیرى. من خودم توى بیست سالگى به خاطر بى هدفى داشتم مى مردم"
Grant Cardone
تک تک سلولای بدنم درد می کنه. اسباب کشی رو هیچ جوره نمی شه بهش با دید خوب نگاه کرد :/ از خونه تکونی هم بدتره لامصب...
زندگیم تو دنیای رویاها خیلی پررنگ تر شده، مثل سی کارد تو کتاب در رویای بابل :| شاید آخرشم مثل اون سرم بی کلاه بمونه... هیوای تصوراتم با خودم خیلی فاصله داره، یکی بای
عیار خوب بودن یه نفر، به اراده‌شه.به این که وقتی یه کاریو تصمیم گرفت که بکنه، یا نکنه، پاش وایسه.اگه تصمیم گرفتی با ش حرف نزنی، نزن. واسش گهگاهی پیام نفرست. نفرست لامصب. نفرست.(منصور؟ دیانی؟ رضا؟ باقر؟ نوید؟ علی ف یادت رفته؟ امید و علی که هیچی. سینا سلطون؟ سینا عباس؟ تقریباً همه؟ نباید گفت خاک بر سرت؟)اگه قول می‌دی تو اون گروه ۵ نفره‌ی مزخرف که در باطن احترامی واست قائل نیستن دیگه حرف نزنی، نزن. اگه بزنی، قصدت فقط و فقط دیده شدنه. پشت پا می‌زن
نمردم و توی دانشگاه هم معدل الف شدم :) لیلا همیشه الفِ فقط قدر خودشو نمیدونه بزنم تو سرش :/ 
حس میکنم خیلی سر فارغ التحصیلی سوتی دادیم و مسئول آموزش هم راهنمایی نمیکنه ! امروز رفتیم و فقط لیست نمرات رو درآورد بده امور فارغ التحصیلان :/ برگه ی امضا ها رو نداد بهمون ما هم عینهو بز نپرسیدیم خب امضا ها چی میشه. 
موند برای ده روز دیگه لامصب!
تا بیست سال دیگه یه بمب سبز درست می کنم و جوری می ترکونمش که رئیس سازمان سنجش، چیچی مقابله با کرونا، دفتر ریاست جمهوری، بهارستان، تمام کس و کارشون، تمام کس و کارم، کل فوامیل و خاندانم، پسرخالم، پسرخالش، پسر عموم، پسرعموش، فلان، بهمان، خودم و تمام این دنیای مزخرف کوفتی تبدیل به انرژی بشیم.ده لامصب! من از دهم هفته ای چهل تا پر می کردم، الان باید این سرم بیاد؟؟ آره؟؟؟ یادم نیست آخرین بار کی حالم این قدر بد بوده... ببخشید اگه نظرا رو دیر جواب داد
درد دل ما به درد هیچ کس نمیخوره واسه این میام اینجا...
راستش اهل درد دل کردن هم نیستم  شاید به همین خاطره ک به کسی چیزی نمیگم جز روزمرگی ها هوا خوب شده ها اخ اخ دیدی چقدر وسایل گرون شده .گوشت رو دیدی قیمتش چقد زیاد شد .اخی  چقدر زمونه ی بدی شده .خسته شدم از شب وروز های تکراری از زندگی بی هدف ازبی برنامگی از بی ایمانی جدی از این اخری بیشتر خسته شدم من مسلمانم اما ایمانم ...ایمان ندارم جدی میگم ازخودم بیزارم که چی بشه دارم زندگی میکنم و بی برنامه جلو
جالبه که دقیقا همون سه نفری که از بقیه غرغروتر، بی‌فایده‌تر، بی‌سوادتر و بی‌عرضه‌ترن، همون سه‌ نفری‌ هستن که با پارتی‌بازی استخدام شدن :/
+ شاید باورتون نشه ولی طرف ده سال به عنوان «کارشناس آزمایشگاه» سابقه‌کار داره اون‌‌وقت یه رگ‌گیری ساده انجام نمی‌ده! اطلاعات تئوری هم که در حد خط فقر! یعنی الان اگه عروسک خرسی خواهر کوچیکهٔ من رو ببریم بذاریم آزمایشگاه، از بعضیا مفیدتره:/
+اون لقمهٔ لامصب چطوری از گلوتون پایین می‌ره آخه؟!
«هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست» 
هیچ وقت تازگی اش را از دست نمی دهد. لامصب مثل عسل ِ تلخ غیر قابل فاسد شدن است و همیشه فِرش می ماند. این تاثیر مرگ است که هر از چند مدت مرا به فکر وا می دارد. باعث می شود فلسفی فکر کنم دچار نیهلیسم فلسفی شوم و تا زمان نگذرد و غبارش را روی مرگ نپاشد این پوچی دست از سرم برنمی دارد.
 مرگ هم شکل های مختلفی دارد. مرگ هم بر تن های مختلف نقش های مختلف می زند. از همه ی این مرگ ها تصادفات جاده ای برای من دلخراش تر است. مخصوصا اگر نوز
عیار خوب بودن یه نفر، به اراده‌شه.به این که وقتی یه کاریو تصمیم گرفت که بکنه، یا نکنه، پاش وایسه؛ نه این که چیزی که از بچگی بهش عادت کرده رو باهاش پز بده.اگه تصمیم گرفتی با ش حرف نزنی، نزن. واسش گهگاهی پیام نفرست. نفرست لامصب. نفرست.(منصور؟ دیانی؟ رضا؟ باقر؟ نوید؟ علی ف یادت رفته؟ امید و علی که هیچی. سینا سلطون؟ سینا عباس؟ تقریباً همه؟ نباید گفت خاک بر سرت؟)اگه قول می‌دی تو اون گروه ۵ نفره‌ی مزخرف که در باطن احترامی واست قائل نیستن دیگه حرف نز
آهنگ ِ چشم من ِ داریوش به صورت لایو را دانلود کرده (چون کیفیتش حال میده) و از کله صبح بشینید سوالی که سه ماهه نزدین و هی تو سر و مغز طراحش زدین و اونم زده تو سرتون رو حل کنید و بعد از اینکه کلی فکر کردین چطوری چیزارو بهم ربط بدین، سایت بهتون صفر بده، و بعد از اینکه سه بار صفر داد، همچنان گوش بدین "تا قیامت دل ِ من گریه میخواد..." :| و برای بار چهارم از 85، 8 بگیرید. 
اصلا مگه ایده آل تر از اینم هست؟لامصب، چی ریختی تو تست کیسا که با مثالای خودت اینقد مت
تویی که همش پیگیر اینجایی با توام
اگه ترسی نداری(مرضی نداری یا به عبارت بدتر کک به تونبونت نیست) نشونی بذار ببینم کی هستی هوم؟!
________
فک کنم شب کاری یا خواب و خوراک نداری که نصف شب تا صبح بیداری و تو این جا فر میخوری نکنه تویی که منو هک میکنی؟!
میشه بگی چرا تو فکر هک منی؟! به جان عزیزت من چیزی ندارم که هک کنی لامصب
بفهم :((
اول سلام بعدا کلام ؛)
لطفا مرا خاموش دنبال کنید ، اینجوری احساس بهتر و راحت تری دارم . اگر چه این جمله رو در کادر سمت چپی نوشتم ولی ظاهرا دیده نمیشه !
اگر هم میشه حالا که داری لطف میکنی منو خاموش دنبال میکنی اون تیک ناشناس رو هنگام ثبت نظر بزن [لامصّب!]
همین ...
اول سلام بعدا کلام ؛)
لطفا مرا خاموش دنبال کنید ، اینجوری احساس بهتر و راحت تری دارم . اگر چه این جمله رو در کادر سمت چپی نوشتم ولی ظاهرا دیده نمیشه !
اگر هم میشه حالا که داری لطف میکنی منو خاموش دنبال میکنی اون تیک ناشناس رو هنگام ثبت نظر بزن [لامصّب!]
همین ...
#میگه حالم خوب نیست 
میگه صدام در نمیاد 
یاد اون روزایی افتادم که آنفلانزا گرفته بود 
دوره درمان طولانیش 
روزای سختی که گذروندم 
میخواستم باهاش حرف بزنم که حالم بهتر بشه 
که این دلتنگی لامصب کمتر بشه 
یه نگرانی عمیق بهش اضافش شد 
#واسش یه متن طولانی تبریک عید میفرستم 
از بودن این دو سالش میگم 
جواب متن طولانیم میشه که
منم خوشحالم که هستی :)
کل حرفامو خلاصه کرده بود تو سه کلمه 
#خدایا خدایا خدایا 
مراقبش باش 
لطفا لطفا لطفا 
سلامتیشو ازت میخ
من کسی رو میشناسم که تو گرونی به نظام حمله میکرد و زمان شهادت سردار سلیمانی و حمله موشکی سپاه به پایگاه نظامی عین الاسد استوری میزد عمار داره این خاک
مردمی رو میبینم که به روحانیون فحش میدن و بعد نماز میخونن یکی هم نیست بهشون بگه لامصب اون نمازی که میخونی ستون اصلی دینی هستش که همین روحانیون مبلغش هستن
قابل درک نیستن برام
رییس دادگستری یکی از شهرها که به حاشیه سازی و هرینه تراشی عادت داشته و در واپسین ماه های خدمتش دنبال انتقام گیری از منتقدین حزب اللهی ست در جلسه ای گفته من نه از فضای مجازی میترسم نه از مشتاقی نیا!
بینی و بین الله من که عددی نیستم و خودم را کسی نمیدانم. فضای مجازی هم ترس ندارد.ظ
اما
به ایشان توصیه میکنم که از خدا بترسد.
دنیا و این میز لامصب آن قدری نمی ارزد که همه چیزت را برایش قربانی کنی جز نفست.
 
 
 
 
 
 
این روزها در سفر هستم و به همین دلیل نتو
یکی از دلسوزی هایی که فوق العاده ازش بیزارم، اینه که کسی بهم بگه "تو جهادت بچه داریه، دیگه نمیخاد کار دیگه ای بکنی؛ بچسب به بزرگ کردن بچت"
ینی کسی که بچه دار میشه باید مث مرده ی متحرک چندین سال هیچ حرکتی در راستای اعتلای روح یا روحیه یا افزایش سعه ی وجودیش انجام نده؟؟؟ فقط صبح تا شب چه عوض کنه و مث پو غذا دهن بچه بذاره؟؟(لامصب مگه این پو سیر میشه؟؟)
آب هم که یه مدت یه جا بمونه میگنده! چطور از یه زن بی تحرک انتظار دارید همچنان شاداب و پویا بمونه؟
ا
بابام به زور سنجش رو ثبت نام کرده و به زورم میخواد منو ببره امتحان بدم :/ 
واقعا نمیتونن درک کنند اندازه جلبک حالیم نیست !!!! 
حتى تو هندسه هم دیگه چیزى یادم نى :( 
واقعا نمیدونم با خودم چى کار میکنم ، چجورى میخوام سال دیگه کنکور بدم در صورتى که حتى یدونه تست فارسى هم توى یازده سال تحصیلیم نزدم :/ 
یه جورى دارم گند میزنم به همه چى که حتى اون نیمچه امیدى که باید از اختصاصى هام داشته باشم دود شد رفت هوا 
ابان واقعا چته ! به خودت بیا لامصب !!!! چرا به خود
Amir Tataloo
Khaar
#AmirTataloo
میدونی خار که میگین چیز بدی نیس
کارش محافظت از گل اما بازم خاره
میفهمی خار
تنها دعام اینه که بمونی برام
با حرفاتو صدات روحو نوازش میکنی
چشات دنیامه هر صبح تو همه دنیامو بازش میکنی
با خنده هام عشق میکنی
دلمو با خنده خامش میکنی
تو تنها دلخوشیم بودی
همیشه جون بهم میدن لبات
من فقط با تو زندگی نمیکنم
زندگی میدم برات زندگی میدم برات
دل من خون و داغونه برات
تو میدونی 
همه چیزو از تو این چشای خستم میخونی
بدنم روح نداره وقتی تو نیستی
امرو یع انرژی پلاسی داشتم ک نمیدونم ع کجا منشا میگرف ولی باعث شد تقریبن ب برنامع ای ک امرو داشتم برسمدلم میخاد انگیزع امروزو کپی پیست کنم واس کل روزام ،ولی حیف:)امرو عز جلو ویترین یع مغازع ک رد شدم دیدم کلی خرررس گذاشتع با کلی شکلات و ...یادم افتاد نزدیک ولنع !ما ایراینا این ولنو مهم تر عز مراسم کشورمون میدونیم!لامصب عشق و علاقس ک همینجور فورااان میکنع:/ولی خوو منم کادو ولن میخام:////همووناییی ک تو عنوان نوشتم...عکساشو اینستا سیو کردم...فقد موندع
وقتی دارم با عکسای پروفایل و پستام باهاش حرف میزنم
ینی هنوز دوسش دارم
ینی هنوزم تو فکرمه
ینی هنوزم تو دلمه
ینی هنوزم نمیتونم قبول کنمو امیدوارم به این که درست شه
ینی دارم خودمو بقیه رو گول میزنم که بیخیالشم
وگرنه یه چیزی که تموم شده برام ،تموم شد رفت....
لعنت به من
لعنت به تو
لعنت به این عشق عمیقی که تو دلم کاشتی
طعم لبخندو ازم گرفتی لامصب.......
تا بیست سال دیگه یه بمب سبز درست می کنم و جوری می ترکونمش که رئیس سازمان سنجش، چیچی مقابله با کرونا، دفتر ریاست جمهوری، بهارستان، تمام کس و کارشون، تمام کس و کارم، کل فوامیل و خاندانم، پسرخالم، پسرخالش، پسر عموم، پسرعموش، فلان، بهمان، خودم و تمام این دنیای مزخرف کوفتی تبدیل به انرژی بشیم.ده لامصب! من از دهم هفته ای چهل تا پر می کردم، الان باید این سرم بیاد؟؟ آره؟؟؟ یادم نیست آخرین بار کی حالم این قدر بد بوده... ببخشید اگه نظرا رو دیر جواب داد
یه چیزى همیشه داره اذیتم میکنه. یه چیزى که برطرف نمیشه لامصب. یه چیزى در درونم. بى معنایى نیست، نداشتن حقوق و آزادى در ایران نیست، ترس از دست دادن عزیزام نیست، این شکلى نیست اصلاً. این مدلى که با چشمهام دارم میبینم تموم شدنمون رو. حس مى کنم خیلى احمقانه ست تلاش براى تصحیح دولتها چون تاریخ همش همینه. یه سرى میان یه سرى سوراخ دارن از اون سوراخ گزیده میشن و میمیرن و یه سرى دیگه میان و همین داستان. انقدر سریع تموم میشیم که اصلاً تصحیح دولت و فکر به
کاش میشد یه بار برای تموم دردای گذشته گریه کنی و دیگه اصلا اون گذشته یادت نیاد، حتی اگه اون گریه یه سال تموم طول بکشه...
اینکه هربار با دیدن بعضیا، زخم زبونایی که شنیدی یادت بیاد از مرگ بدتره...اینکه هربار بخوای جلوی بقیه جلوی اشکات رو بگیری نشدنیه
لامصب بد موقع همه ی بغضا ترکیده میشه.
ولی اگه این اتفاق چن بار بیفته بقیه فک می کنن نازک نارنجی بار اومدی و اشکت دم مشکته،نمی دونن که چقدر درد پشته همه ی این اشکاس ،نمیدونن جلوی بقیه گریه کردن یعنی از
موقع امتحانا ...
شعر خوندن و گشتن دنبال بیتی که دلت رو تو خودش حل کرده باشه ...
کار خوبی نیس!
درس بخونین !
....
بازم به امید چشمات...
بازم گذشتن از هر چی که مردم بهش میگن "خستگی"بهش میگن سردرد....
اینروزا مستم انگار ...سرم سنگینه انگار ...
یه مته میخواد که تکون بده مغزمو محکم ...
باورت میشه این روزا دیگه برای ازتو نوشتن که هیچ ...برای حرف زدن کلمه پیدا نمیشه تو سرم؟
مثلا "دم کنی"میشه: اون لامصبی نمیذاره بخار از این لامصب بیاد بیرون!
مامان میگه قاطی کردی ...نمیخ
چقدر امروز هوا گرفته ست و...و...و... 
میخوام بهت بگم که: If We Have Each Other then we'll both be fine .
ته آهنگه وقتی میگفت: I Will be your brother and hold your hands , you should know I will be there for you ...یادم افتاد که من سالهاست عشق و توجه خیلی زیادی که بهم داشتی رو ندارم و این روزگار عزیزانمون رو ازمون دور و دورتر میکنه روز به روز انگار.
برادرکم ؛ که من بی نهایت دوستت دارم اما هزارسال یک بار میبینمت یا صداتو میشنوم ، باید بدونی که چقدر مشتاقم بیام پیشت و کاش بتونم و خداوند یاریم کنه.
همین.
I'm ninet
بهم گفت تو نمیبینی خودتو ولی ما هر روز داریم میبینیم که روز به روز بیشتر داری میپوسی
گریه نمیکنم
باور نمیکنم
دارم نابود میشم
دارم پودر میشم
چرا نوبت روانشناس لامصب نمیرسه
بغل میخوام
گریه میخوام
حتی دستای تورو میخوام، حتی لب گرفتنامون، حتی آرامش پیش هم بودنمون
عزیز از دست دادم و نمیفهمن حالم دیگه حال نیست
دوست ها هرچقدم یه زمانی دوست باشن بعدش دیگه نیستن. بعد میفهمی برا پرکردن تنهاییشون باهات بودن و الان که تنها نیستن تو فراموش میشی
همینه د
چقدر بزرگن ...
چقدر کوچیک ، من !
چقدر لطیفن ...
چقدر سنگی ، من !
چقدر از من دور ...
چقدر نزدیکن !
چقدر بی پروا ...
چقدر ترسو ، من !
جلو پاتو نگاه کن تو ماه رمضون ... حداقل به خودت که راست بگو . به اون چیزی که باور داری که عمل کن د لامصب !
چه خوبه ماه رمضون . یه حس دیگه دارم توش . خاطره زنده میکنه . اینکه یه عده ی زیادی هم توش یه کار یکسان مثل روزه گرفتن میکنن هم تو این حس خوب بی تاثیر نیس . مثل رنگ کردن یه خونه ی قدیمی ، اونم دست جمعی . فارغ از هر حس و حال و اعتقادی ن
هوا سرد و بارانی است . بعد از گران شدن بنزین، آن هم از 1000 به 3000 ت ، مردم عصبانی شدند، دست به اعتراض زدند. الان چند روز است این اینترنت لامصب قطع است ! فقط یک مشت سایت ایرانی باز می شود که هیچکدام به درد نمی خورند. الان منی که معتاد به اینترنت هستم عصبانیتم دارد به اوج می رسد :)
حتی نتوانستم با روانشناس ام نوبت بگیرم :) دلم میخواست به او پیام میدادم و بگویم میبینی اوضاع را ؟ آنوقت هر سری به من زل میزنی و میگویی زندگی قشنگه و خودکشی اشتباه !!؟ مثل فردی
وایییی 
همین الان شبکه نمایش داشت یه فیلم سینمایی نشون میداد اسمش *تصویر ذهنی* بود
فقط یه کلام بخوام توصیفش کنم: وحشتناککککککک جذاب و خفن
اصلا اینقد محوش شده بودم که فقط مونده بود تلویزیونو با چشام بخورم...
اصلا دو تا چشم واسه دیدنش کم بود با پوست و خون و رگ و قلب و مغز و ذهنم نگاهش کردم، حسش کردم
یعنی هنوز تو کفش موندم! اخه چقد یه فیلم میتونه خفن باشه
عاشق دختره که اسمش انا بود شده بودم اوایل فیلم! چقد این بشر خوب بازی میکرد لامصب باورم شده بود
گاهی به این فکر میکنم کاش میشد دوستت نداشت ‌...
کاش میشد از تمام اونایی که دوستشون دارم فرار کنم و برم یه جای دور ...
یه جایی که فراموش کنم از نبودنت چه قدررر حالم بده ....
میدونم دارم چرت می بافم ...
میدونم ...ولی
کاشکی میشد دوستت نداشت ...
حیف ...
حیف که این دل لامصب همه ادمای دنیا رو گذاشته یه طرف ...تو رو یه طرف!
دلم گرفته امروز ...دلم بدجور گرفته ...مثل روزای دیگه ...از وقتی اومدی تو این دلم یه لحظه رنگ اروم قرار به خودش نگرفته...
دلم پر میشه غم ...
دلم پر میک
 
به طرز شگفت آوری امروز همه همکاری کردن و کارم یه روزه تموم شد. تو آسمونا دنبال یکی شون میگشتم که فک نمیکردم پیدا شه به این راحتی! لامصب اسم اون یکی هم سسمی باز شو اه اصن! تا اسمشو بردم بی چک و چونه تحویل گرفت!
بینش هم رفتم کتابخونه. اون یکی سالن مطالعه با تقریب خوبی دلبازتر و پرنورتر و خوشایندتره. این یکی هم البته دنجه و پیژامه هم میتونی ببری و تا شب بمونی
فقط قوانینش خیلی سفت و سخته، که به مکانش در! حیف نمیتونم اینجا بیام.
 
+ گاهی یه چیزی تو ذهن
من خیلی همیشه تو خیابون حواسم جمعه...
امروز ی خانم چادری زابلی چسبید بهم ی لحظه احساس کردم دزده ! 
از تو کیفم موبایلم رو گذاشتم تو جیب جلوی شلوارم...
دوباره جای دیگه ای خودش رو چسبوند بهم ک سرش داد زدم اون طرف تر راه برو...
هیچی...
رفتم تو مغازه شیر بخرم ؛ در کیفم رو باز کردم ، تو کیفم دو تا کیسه فریزر خالی داشتم و دو تا کارت بانکی ، که زنیکه ی احمق به کاهدون زده بود و کیسه ها و یه کارتم رو برده بود :))))
اونم کدوم کارت! کارتی که تهش ۱۰ هزارتومن بود که حتی
بی شک هرکسی خصلت هایی دارد که تعدادی از آن ها ویژه هستن.
فور مثال پرحرفی ، خساست یا بددهنی!
ازاین رو خدای مهربانم را شکر میکنم که عمده اطرافیانم مرا با خصلت حواس پرتی میشناسند نه با موارد بالایی!!
صبح که بار وبندیلم را بر دوشم نهادم و رفتم تمام طول مسیر را به این فکر میکردم که یک چیزی جا گذاشتم!
و زمانی که وسایلم را مرتب کردم متوجه شدم خیلی بیشتر از یک چیزی را جاگذاشتم!!
شارژر لب تاب، ظرف غذا  که داغ این یکی از همه بدتر به دلم ماند ، غذام قرمه سبزی
امروز برای خودم بیکار تو خونه نشسته بودم با خودم گفتم چرا بیخیال شبکه‌های اجتماعی نمیشم؟ چرا از اون توییتر لامصب بیرون نمی‌کشم و ترکش نمی‌کنم؟ بنظرم رسید که برای رهایی از اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی نیاز به یه اعتیاد جدید اما قدیمی دارم :دی اینطوری شد که  اینجا رو راه بندازمو و بجای شر و ور گفتن تو توییتر حرفامو اینجا بزنم.
حالا نه که از دهانم دُرّ و گهر روانه بشه بلکه صرفا اتفاقات روزانه یا اونچیزهایی که برام جالبه رو اینجا بنویسم. نتیجتا
یعنی بهار اینجا کلا دو‌هفته طول می کشه.اصلا بهار فصل نیست که.همون تابستون که عمل زیبایی انجام داده.یعنی نقطه ای از ایرانم که تو تابستون از آفتاب سیاه می شم و تو زمستون از سرما و سوز.باید کم کم اسم اینجا رو بذارم کلبه عمو تم ! چی ؟! بوی نژاد پرستی میاد ؟! حقیقتا این بهار و‌تابستون فقط یکم میوه دارن که اونم گرون هستند.حالا این هو هو‌ کولر به کنار.روشن میکنی سرد می   شه.خاموشم کنی خیسِ عرقی. بیشتر از زمستون سرما میخوری ولی پرتغالم نیست لامصب.سیگا
از باشگاه باهام تماس گرفتن که کلاس رقصمون کنسل شده:|یعنی به شخصه قصد کنسل کردن زندگی مدیر باشگاه رو داشتم!اخه لامصب انرژی منفی های منو عمت میخواد بشوره ببره؟!
اصلا یه گربه سیاه شومی در درون من وجود داره که وقتی پامو تو هر باشگاهی میذارم یا منحل میشه یا کلاسش کنسل میشه!این الان سومین باره!
مربیم بعدش زنگ زد و گفت رفته یه باشگاه دیگه و اگه میخوام برم بهش اطلاع بدم.اتفاقا روز و ساعت جدید این باشگاه بهم بیشتر میخوره !!!(خوش شانس کی بودی تو ؟!)
خدا رحم
هیجده!
عدد خفن و محترمی برام محسوب میشد رسیدن به سن قانونی و آدم حساب شدن
17 شهریور 98
موقعی که سنم از انگشتای دو دست تجاوز نمی کرد جشن تولد رویایی برای هیجده سالگیم در نظر گرفته بودم. مثلا بابا یه پراید (اونموقع حکم لامبورگینی داشت لامصب) بندازه زیر پام...حساب کتاب همه چی بود الا محرم و شب تاسوعا
همین بابایی که قرار بود پراید بندازه زیر پام گفت جشن و کادو رو میزاریم 31 شهریور هر چهارتاتون با هم جشن بگیرین (من و داداشم) + (داداش و داداش) دوقلوییم خب
میگما لامصب عجب بازی بودش
مــن کـ تا اخر بازی از فرطــ هیجان
داشتم کنترل رو گاز میزدم...!
پیش بینی کـ منصوریان کرده بود
هم خوب از اب در اومـــد
من که به شخصــه اصلا فکـ نمیکردم 
شهراورد 92 مساوی بشـــه!!
البته اگــه دقت کرده باشین 
پرسپولیسیا بیشترین مالکیت توپ رو داشتنـ
ولی حیفـ شد بخدا اونهمه موقعیت خوبـــ!!
همگروهی سابقم مجتبی داره برای امتحان دستیاری میخونه.امروز ویس فرستاده به همون سبک خودش که واااای گلی دلم برات اقد شده توله:/...میگم خوب میخونی?میگه اره بابا روزی دو ساعت رو میخونم دیگه:/
میگم پولداری و ماشین فلان و خونه مستقل و دوست دخترای فراوون به هرحال وقت آدمو میگیرن دیگه،میگه آ قربون دختر چیز فهم:))))
میگم مجتبی تو که دستت به دهنت میرسه،منم که دختر با کمالاتی ام خب لامصب چشماتو باز کن.خرج از تو درس خوندن از من...میگه ***(قابل پخش نیست متاسفانه
طرفو آش و لاش اورده بودن بیمارستان. یه جای سالم تو صورتش نبود. لبش جر خورده بود و روش خون خشک شده بود. قشنگ معلوم بود مُشت سنگین خورده. از دماغش خون اومده بود و روی سبیلاش دلمه بسته بود. تن و بدنش هم تعریفی نداشت. ولی خوب بود. حال روحیشو میگم خوب بود. دکتر دارو نوشت، گفت خوبم، دارو نمی‌خورم. دکتره گفت باید بخوری. پسره گفت ولی من مشکلی ندارم. 
دکتر که رفت، رفیقش بهش گفت لامصب یه آخی، یه آهی، یه چیزی. این لبخند چیه رو لَبای جِرواجِرت؟
برگشت گفت مگه
هر روز دارم ۱۵۰ کیلومتر میرم و میام و وقتی ظهر میرسم خونه شبیه بستنی عروسکی آب شده ام ، کولر رو روشن میکنم ، خیس عرق از گرمای وحشتناک اون جاده ی بیابونی میشینم نهاری که از شدت گرمای راه هنوز داغه داغه رو با یه لیوان دوغ آب علی میخورم و یک راست میرم تو تختم و بیهوش میشم... 
وقتی هم بیدار میشم میخوام به کلی کار برسم و نمیرسم :))) 
و البته خودم رو اصلا تحت فشار نمیذارم...
کارهایی که انجامشون برام ضروریه طی این مدت ، فقط پایان نامه ام و سه تار و کشیکهام .
‏کاش زبون این سگا رو بلد بودم ازشون می‌پرسیدم چرا وقتی تو حیاطین و باید بازی کنین یه گوشه میشینین ولی وقتی تو خونه‌این و باید یه گوشه بشینین اینجوری از رو این مبل می‌پرین رو اون مبل. 
 
وقتی یکی بهم میگه "بیا ریسک کنیم" همش تصور میکنم که سیم آبی و قرمز جلومه و باید یکیشو قطع کنم
 
‏بابای من خودش یکی از عوامل اصلی سیگار کشیدن منه بعد بهم میگه سیگارتو کمترش کن اگه میتونی
 
ستون فقراتم!!!!!!!
یکی از جملات کلیشه‌ای و غلط جا افتاده بین مردم این است:ا
نت داغون 
قیافه پسرا داغون
خونه سیل زده ها داغون
قیافه پسرا داغون 
وضع اقتصادی داغون
قیافه پسرا داغون 
ابولفضل با دغدغه شتر مرغش داغون
قیافشم داغون
شیر پر چرب داغون ...
حالا اینا به کنار 
قیافه پسرا رو گفتم؟؟
لامصب داغون داغونه 
بالاخره اینجا هم برف اومد ...
از این برف کریسمسی ها... اینبار نشسته ... قشنگه
کاش تا اخر زمستون بباره 
دلم تنگ شده بود 
کاش میتونستم برم بیرون و بهونه ای به اسم درس و کنکور نبود و من میتونستم لذت ببرم ...
پنجره ی اتاقم رو به کوچه است و اسمون ...پرده هامو زدم کنار فقط نگاش میکنم ...
الان تهرانه و سخت مشغول... کاش بود باهم میرفتیم ...
البته فامیل همشون پایه ان بخوام برم    اونا از من جلوتر راه میفتن ولی خب عذاب وجدان درس دارم .... عقبم خیلی عقب ...
 
میشه دعا کن
عجیبه واقعا هر روز و هر شب برنامه ریزی میکنم که زود بخوابم که زود بیدار شم اما شب ها وقتی خونه میام ساعت یک و رد کرده :(
تازه بعدش که میام نه خوابم میاد که بخوابم نه حال و حوصله اینو دارم یکم درس بخونم نه اینکه یکم بخوابم ! ، شب ها یک ساعت بیخودی تو تلگرام و وب چرخ میزنم (البته تازگیا خوندن نوشته های بلاگیها رو هم اضافه کردم ) بعدش یا میرم سراغ ادامه کتابم یا ی فیلمی چیزی ، بعدش هف هشتا آلارم تنظیم میکنم ک صبح حتما حتما بیدار شم اما فقط بیدار میشم آ
خسته شدم از فکر کردن به همه چیز و همه کس
فراموش کردن هم خوبه اگه واقعا میشد بعضی ادما و بعضی چیزها رو فراموش کرد .
وقتی دارین میرین برین برنگردین
وقتی میری به هر بهانه ای برنگردین چون  شاید به رفتنت داره عادت میکنه  به نبودن به حرف نزدن به نشنیدن صداتون  اما برمیگردین باز اول شروع میکنید باز میرید غیب میزنید هر وقت دلتون خواست میاید هر وقت به قول خودتون دلتنگ که شدین د لامصب بی مروت نکن این کارو .
طرف مقابل ادمه درسته میاین جواب میده و....
روابط
شب قدر مداح به مردم می گفت مسجد هزینه دارد روحانی مسجد خرج دارد خادم مسجد خرج دارد آب و برق و گاز مسجد هزینه دارد خواهشمندم فطریه روزه خود رابه این مسجد کمک کنید .
دراین حال خادم مسجد که خیلی از این حرف مداح ناراحت شده بود از انتهای مجلس داد زد ؛لامصب فقط خادم وروحانی خرج دارند چرا مداح رو نمی گی یعنی خودت خرج نداری؟همه مردم خندیدند ومداح که حسابی ضایع شده بود گفت یک صلوات بفرستید وشروع کرد به خواندن روضه .مجلس حسابی گرم شده بود یک خانوم به شدت
گاهی اوقات ما مردها تو زندگی خودمون کم میاریم البته کم آوردن که میگم از همه چیز شامل حال میشد یکی پول میشد یکی اعصاب میشد یکی تحمل میشد خوب حالا امشب میخوام برای اعصاب بگم لامصب این اعصاب چه میکند با ما مردها
البته روی خانمها هم اسر میزاره اما برای ما مردها جور دیگه خودش را نشون میده
نمونه کار را بگم
شده تابه حال یک بار تو زندگیت بخوای کاری انجام بدی و یادت رفته باشد که با خانومت درمیان براری اون کار را و بعد تلفن زنگ بخوده و پشت خط کسی نیست به
من: فکر می‌کنی مشکل اصلیت چیه؟
خودم: بی‌قراری... نه، نه! عادت به بی‌قراری... شایدم عادت به بی‌قراریِ کنترل‌نشده... یا عادتِ کنترل‌نشده به بی‌قراری ... یا ... اَه! ولش کن. هر چی می‌ری ته نداره لامصب. کش میاد.
من: آره؛ کش میاد. راه حل چیه به نظرت؟
خودم: واقعاً معلوم نیست؟! کنترلِ عادت به بی‌قراری ... یا عادت به کنترلِ بی‌قراری ... یا ...
من: چه جوری یعنی؟
خودم: اگه می‌دونستم مزاحم اوقات شریف جنابالی نمی‌شدم. خودم یه گِلی سرم می‌گرفتم.
من: منطقیه.
خودم: خ
واقعا چرا نمیخوابم؟!
عایا هنوز شک دارم که چشمام از کاسه در اومده از بس ب گوشی نگاه کردم؟
کاش حداقل دو قسمت از سریالو میدیدم یا دو صفه کتاب میخوندم!
این عمر تباه شده پای گوشی از همه تباهی ها تباه تره!
پس کی میرسه اون زمان موعود ک توش شبا زود بخوابم و صبحا قبل طلوع آفتاب بیدار باشم به خورشید سلام کنم؟؟!!
اونهمه برنامه ریزی رو کی قراره بشینی بنویسی و بعد بهشون عمل کنی؟
کی قراره برم باشگاه؟
کی قراره برم کلاس زبان؟
کی قراره برم کلاس حفظ؟
پس خبرم کی قر
شاید خنده دار باشه، ولی یکی از آرزوهای همیشگیِ من این بوده که عاشق تنهایی باشم! که از نبودن ِ آدما اذیت نشم، که وقتی تنهام بگم آخیییش! حالا برم از خوشی پرواز کنم تو آسمونا! 
ولی متاسفانه به شدت از تنهایی بدم میاد!
هیچوقت بلد نبودم با خودم تنها باشم و از خلوتم لذت ببرم.حتی وقتی تو قطار یا اتوبوسم تنها میشدم، باید یه چیزی در گوشم وزوز میکرد، چیزی مثل هندزفری! تو خوابگاه که تنها میشدم که اصلا انگار همه غم عالم میریخت تو دلم! واسه همینم بعد از یک ما
نمیدونم چرا هیچوقت اونجوری که دلت میخواد پیش نمیره
ای کاش یه روزی برسه همه آدما به مراد دلشون برسن..
مراد ما همون آرزو شما هست.
دلم میخواد یه روزی بیاد همه حالشون خوب باشه 
روزی برسه همه چشاشونم بخنده و کلا شاد باشن..
نمیدونم چرا همیشه اونجوری که دلم میخواد پیش نمیره..
هوف...
پس کی منم مثل بقیه میتونم به آرزوهام برسم و خوشحال باشم؟
هوووم؟؟
مغزم پیچاپیچ هست و نمیدونم چی بگم که بتونم تموم اون حس های
مختلفمو بریزم بیرون تا یکم از شر این سردرد های مز
وایییی 
همین الان شبکه نمایش داشت یه فیلم سینمایی نشون میداد اسمش *تصویر ذهنی* بود
فقط یه کلام بخوام توصیفش کنم: وحشتناککککککک جذاب و خفن
اصلا اینقد محوش شده بودم که فقط مونده بود تلویزیونو با چشام بخورم...
اصلا دو تا چشم واسه دیدنش کم بود با پوست و خون و رگ و قلب و مغز و ذهنم نگاهش کردم، حسش کردم
یعنی هنوز تو کفش موندم! اخه چقد یه فیلم میتونه خفن باشه
عاشق دختره که اسمش انا بود شده بودم اوایل فیلم! چقد این بشر خوب بازی میکرد لامصب باورم شده بود
جمعه ساعت 8 شب از کلاس برگشتیم
مبین (داداشم) دنبالم بود
گفت بریم یه چیزی بخوریم
رفتیم یه فست فودی و تحویل غذاشون طول کشید و حدود ساعت حدود 10 رسیدیم خونه
از 7 صبح بیدار بودم و خیلی خسته بودم
وسط روز هم رفته بودم سینما و فیلم اخر حامد بهداد رو دیده بودم و اینقدررررررررررر بیمزه و بد بود که اصن نصف خستگیم تقصیر حامد بهداده به نظرم
به هر حال
خسته و کوفته رسیدم خونه و اومدم یه کم دراز بکشم که نماز نخونده خوابم برد
ساعت 3:30 دقیقه از خواب پریدم
دیدم چقدر
از اینکه هرلحظه قلبم یه جوری میتپه که میخواد بگه هووووی من زنده ام هنوز منو نکشتی کامل ! بدم میاد. چه معنی میده من متوجه ریتم ضربان قلب و تنفس خودم باشم؟! 
جدی دیگه طاقتم رو طاق کردن این تپش قلب ها و کند شدن نفس هام. 
میدونم بخش اعظمش تاثیر فشار روحی و شرایط استرس زا و عصبی کننده ست بزرگترین دلیلش هم این خونه و آدم هاشه. باید به یه روانپزشک مراجعه کنم کارم از روانشناس گذشته مثل اینکه! 
برای اینکه نقشه های رفتن از این خونه رو بکشم باید آروم باشم!
سلام تو از من چی میخای از یه دلشکسته خسته که بلد نیست عاشق بشه چون میترسه طرف جدی جدی بخاد زنش بشه چه موقه هایی بود که دخترا مجنون میشدن میشد انتخابشون کرد تو ذهن ولی حالا ک کسی نیست محبت بده اگه بده قول میدم گناه نکنم لامصب میتونم جلوی شهوتم رو بگیرم دیگه قوی شدم و فیلمای زشتم روم تاثیری نداره چ برسه عشق و محبت یه دختر که دوسم داشته باشه غرورم نمیزاره خودم برم باهاشون دوست شم رل بزنم باید خودش بیاد سراغم میترسم از عشق میترسم دلشو ببرم بعدا قه
زود عصبانی میشم! از وقتی اومدم تقریبا هیچ کار مفیدی نکردم جز بریک آپ جدی با ا!! (چقدر هم که مقاومت کرد! :))) ) نمیدونم چرا وقتی میام خونه هیچ کاری نمیتونم کنم، نه درس میخونم نه حتا فیلم میبینم!! کار خونه و آشپزی پیشکش! میخوابم (افراطی) به کیس های خیالی ازدواج فکر میکنم! ریشه های عزت نفس رو در وجودم بررسی میکنم!! از بحث های مزخرف و حرف مردم و نگرانی های ... چه بدونم! اعصابم بهم میریزه... دوست دارم شاد باشن و حتا کمی بیخیال... علاوه بر موفقیت کوبنده و زبان د
حرفت را راحت بزنبی دلواپسی بپوشهر جا هم که خواستی قدم بذار هر وقت دلت خواست به آب بزنهر حیوانی را هم که خوشت آمد بغلش کن،مهم نیست گاو باشد یاگاو زاده یا پرنده ،فقط نگران چشم های دنبال کننده نباش.
ببین، تا بوده همین بوده،قضاوت ها نا تمام اند و پشیمانی ها بی پایان.توی پروفایلت، خودت باشتگ شلوارت را بعد ِ خرید بکنکفش نو را همانجا بپوش و بیا بیرونساندویچت را دو‌نونه با خیارشور اضافه دستت بگیر و توی خیابون در حالی که به گردنبندهای چشم نواز طلاف
دستت رو بذار روی قلبت. ضربان قلبت رو حس میکنی ؟! این قلب حتما برای یه دلیلی داره میزنه!!!
سعی میکنم به ازای هر نفسی که به بطالت میگذرونم به خودم یاد آوری کنم که اکسیژن رو دارم حروم میکنم.
6 روز تا ازمون بعدی...!این فیزیک وهندسه لامصب رو فردا برسونم بقیه ی درسا اوکیه...
+ گوشیم رو دادم مامان که گم وگور کنه ودوباره رو اوردم به این گوشی به ظاهر داغون و عهد بوقی که عاشقشم. و دلم خوشه به همون چهار پنج تا کاری که ازش برمیاد! وخداروشکر اینستاگرام روش نصب نمی
امروز میتونستیم یه دیدارِ دیگه رو رقم بزنیم و تو نیومدی . امروز میتونست چهارمین دفعه ای باشه که همو میبینیم ، میشد بعد از یکماه دیداری تازه کنیم که تو نیومدی . اما اگر قراره الان نیای و به جاش حوالیِ روزِ تولدم بیای ، من راضی‌ام به این ندیدن . که میدونم اونموقع هم بهانه کم نمیاری برای نیومدنت . مثلِ همین دفعه و امتحاناتت . دلم برای زیر چشمی پاییدنامون تنگ شده لاکردار ! واسه اون چشای خوشرنگت ، اون تیپی که به معرکه ترین شکل ممکن جذاب‌ترینت میکنه
فرض کنین برای یه آدم سیگاری کلی منبر برین و از مضرات سیگار براش بگین. بعد روز بعدش همون آدم شما رو با سیگار توی دستتون ببینه. چه حسی بهتون دست می‌ده؟ من الان همون حسو دارم. یادتونه تو اون جزوهٔ وبلاگ‌نویسی گفتم برای وبلاگ‌نویسی‌تون یه حداقل کمّی وضع کنین و خودتونو ملزم کنین که کاملاً رعایت بشه؟ خودم قصد داشتم هفته‌ای حداقل یه پست رو دیگه بذارم؛ اما بیست‌وچند روزه که هیچی ننوشته‌م! خدا شاهده چندین بار برای دقایق و حتی ساعات متمادی پشت کام
دعا کنید برام ! 
یکی نیست بگه نونت نبود ، آبت نبود ، فشرده کردن برنامه هات چی بود :))) 
شنبه امتحان نسخه نویسی دارم ، حالا این وسط روتین های اینترنی ک شامل و راند و کشیک میشه هم هست ...
۲۴ ام امتحان صلاحیت بالینی دارم ! باز این وسط هاش کشیک ها و راندها ! بعد تنها هم هستم ! همه ی دوستهام از شرکت تو امتحان دارن انصراف میدن و من همچنان پررو پررو میخوام امتحان بدم :)) 
باز عین آهو رفتم از استاد راهنمام وقت گرفتم ک نمونه هامم جمع کنم تو این مدت:))) 
فردا دوستم
سلام
 
غدیر نوشت (با تاخیر!)
عید غدیر همیشه خاصه. هر سال خاص تر از پارسال.
اصن یه جوریه که نمیشه وصفش کرد. نمیشه دربارش حرف زد حتی!
فقط میشه یه گوشه نشست و تصور کرد ماجراهای اون روز رو و غرق لذت شد...
 
شاد باشید به حق امیرالمومنین علیه السلام.
 
 
عیدی نوشت
یکی از بهترین عیدی هایی که تو عمرم گرفتم رو امسال استادم یا بعبارتی بهترین دوستم با 40 سال اختلاف سن لطف کردن. تابلویی که خودشون سالها پیش نوشتن و سالها بالای سرشون نصب بود تو دفترشون و من از حدود
چند ساعت دیگر اولین سپیده در چشمان من خواهد دمید. این موجود عاشق تاریکی را چرا به نور عادت می دهید؟ در پی یافتن هیچ مفهومی نیستم. مغزم دارد منفجر می شود. هیچ صراطی را مستقیم نیستم. مستقیم چه بامبولیست؟ در یک صفحه سفید گم شده ایم که تا ابد همین سفیدیِ کذاییست. حتی در رنگش مطمئنم نیستم. شاید یک دنیای بی رنگ است. آخر اگر به ان رنگ بدهم مطلق می شود. حال انکه هیچ مطلقی وجود ندارد و نمیخوام هیچ مفهومی به ذهن شما متبادر شود. می فهمید چه می گویم؟ من اصلا
من هنوز قسمت نشده بخوابمآ
هنوز همچنان بیدارمآ
رفتیم گوشی گرفتیم
خوب شد رفتم باهاشون
قشنگ داشتن  هفتصد اضافه میکردن تو پاچه شون
بعد طرف قالتاقی از سر و ریختش میبارید
اینام که کلا نگم براتون که کلا سر در نمیاوردن و طرف هرچی میگفت میگفتن راست میگه این بهترینه و با این قیمتم می ارزه حتما
خلاصه که نذاشتم بره تو پاچه شون و بردمشون پیش س جان
کلی حرمتمونو گرفت
الهی بمیرم فقط 100 سود گرفت بچه م
ولی راضیم از خریدمون
 
ساعت 12 شب برگشتیم راست رفتیم خونه ن_
قیچی رو دستش گرفت
نشست جلو آینه
شروع کرد به  کوتاه کردن موهای جلوی سرش 
هعی کوتاه کرد و دید کج و کوله شده
نیم سانت
یک سانت
یک سانتِ دیگه 
تا به خودش اومد دید شده شبیه .......
خشکش زده بود و چشماش داشت از حدقه میزد بیرون
پلک هم نمیزد
بهش گفتم نگران نباش زمان درستش میکنه
 انگار نه انگار!!!! اصلا گوشش بدهکار نبود.
تا گفتم:"درک میکنمت",یهو توپید به من : 
بابا بس کن دیگه,تو اصلا میفهمی الان چه حالی هستم؟
گفتم:وجدانا میخوای دقیییییقا بگم چه حالی هستی؟
زد
یکی از مثل هایی که روز به روز تجربه اش می کنم همین "عجله کار شیطانه" است. دلیلش هم واضح است وقتی اضطراب داری، عجله می کنی،  و وقتی عجله می کنی ساده ترین کار ها را هم درست انجام نمی دهی.
چندبار است که روزگارم با همین مثل سپری می شود، یک ماه پیش میخواستم به یکی مراکز دندانپزشکی بروم که به قول برادرم کارشان "استاندارد" است، آنقدر عجله داشتم که ساعت 4 رفتم، درصورتی که ساعت 5 در دکان را باز می کردند، اما دوباره عجله کردم و به یکی از شانسی ترین کلینکی که
روی چانه ام جوش زده،دوتا جوش زیر لب پایینم درست روی یک خط و دقیقا وسط لبم،محل دلفین بیتز:)جای جوش ها زخم شده چون با ددمنشی تمام عیاری زخمشون کردم البته بیشتر سوراخ شده تا زخم،منظورم از اون زخم های عمیقیه که کلی طول می‌کشه تا خوب شه آخرش هم لکه هایش تا چند ماه دهنت رو آسفالت می کنه.الان زیر لبم جوری زخم شده انگار بعد از پیرسینگ دلفین بیت گذاشتم سوراخا خودش بسته شه..لامصب اینقدر خودمو واسه پیرسینگ به آب و آتیش زدم که بدنم اتومات خودش داره سوراخ
پست دیروز و امروز رو باهم میذارم. الان ساعت ۳:۱۶ دقیقه هستش و تمام شهر در سکوت...
عکسها و پست های اخر کارلوس کیروش باعث شد دلم بگیره. بابت تمام لحظات شیرین و جنگندگی که داشتیم. حیف که مهمان پذیران خوب و بد بدرقه هستیم. کیروش هم رسما و کاملا جدی از ایران رفت! خبر کوتاه و شفاف و ناراحت کننده س. ناراحتی نه صرفا بابت پرستیژ بالای کیروش یا عادت هشت ساله، بلکه به خاطر بی برنامه گی و دوباره اما و اگرهای تکراری. 
اگر برنامه ای مدون وجود داشت، قطعا دل آزردگ
ای کاش میشد اسم شهر محل زندگیم و بگم... 
همینقدر بگم الان حدود سه سانت برف نشسته روی زمین
برف و که دیدم عاشق شهرمون شدم ها
برررف خیییلییی خوبه لامصب
مردم شهر ما تو این اغتشاشات و آشوب های این چند روز هیییچ اقدامی نکردن و شهر در امنیت کامل بود...
یه شهر با تمدن هزار سالِ
آثار باستانی شهرمون برای دوره ساسانیانِ اشتباه نکنم... 
گلزار شهدای شهرمون مملو از شهدای نازنین و انقلابیِ
تقریبا تو این شهر همه خانواده شهید به حساب میان! 
​​​​​​خانواده درج
قسمت اول فیلم آچمز رو که می دیدم یه خانم فال گیر داشت با مصیب که مشکل گفتار داشت صحبت می کرد .. صحبتش برام جالب بود شما هم ببینید :
فالت اگر خوب باشه ، تاست هم هرروز جفت 6 بشینه ، تا زبونت بسته باشه هیچکی آدم حسابت نمی کنه !بابا مگه چی هست این تیکه زبون خب بچرخونش لامصب رو !! ببین مصیب آدمایی تو دنیا برنده ان که بتونن خوب حرف بزنن !مصیب : جلو آدما زبونم بند میاد !مصیب تو چرا فکر می کنی من نمی خوام بهت کمک کنم ؟ ولی تو تا خودت نخوای و آستین بالا نزنی اگه
سلام دوستان 
دلم براتو حسابی تنگ شده بود
مرس که حالمو میپرسیدید:/
خب میخوام بگم براتون از درسا
مدرسمو عوض کردم 
استادا خوبن و میتونم بگم عالینن ولی بچه ها مشکل دارن یه کم
مثلا یه هفته برا ازمون نخوندم انقدر استرس داشتم گفتم 5 نفر اخر کلاس میشم رفتم دیدم نفر 5 ام شدم فک کردک از اخر به اول زدن دیدم نه خیر در همین حد همه گند زدن
ولی خب میدونی دارم رو خودم کار میکنم از اول جدی شروع کردم و سعی میکنم درصدام پایین 50 نشه به جز زبان:/
خب معلم زیستمون رو خلی
متاسفانه تواناییه اینکه ساعت ها بشینم رو صندلیه کنار پنجره اتاقم 
و آسمونه آبی و حرکت اَبرای کوچولوش رو تماشا کنم و لذذذذذت ببرم، رو دارم.
البته داشتنه یه عالمه درس واسه خوندن هم تو داشتنه این تواناییم بی تاثیر نیست
_________________________________________________
کاش آسمون میدونست که رنگش چقد تو حال اون روزه من تاثیر دره
رنگش خیلی نازه لامصب
فقط اَبراش دارن یکم وحشی میشن
__________________________
ملخ ها هم قشنگیه خودشونو دارن
یکیش پنج روزه کف تراس بدونه حرکت نشسته زل زده
متاسفانه تواناییه اینکه ساعت ها بشینم رو صندلیه کنار پنجره اتاقم 
و آسمونه آبی و حرکت اَبرای کوچولوش رو تماشا کنم و لذذذذذت ببرم، رو دارم.
البته داشتنه یه عالمه درس واسه خوندن هم تو داشتنه این تواناییم بی تاثیر نیست
_________________________________________________
کاش آسمون میدونست که رنگش چقد تو حال اون روزه من تاثیر دره
رنگش خیلی نازه لامصب
فقط اَبراش دارن یکم وحشی میشن
__________________________
ملخ ها هم قشنگیه خودشونو دارن
یکیش پنج روزه کف تراس بدونه حرکت نشسته زل زده
از وقتی که کرونای عوضی کثافت بیشور احمق خل و چل منگول اومده!!
همه ماشالا برا من فاز تمیزی گرفتن!! همونایی که از 5 متریشون ررد میشدی از بوی *** بیهوش میشدی!!
والاااااا!!
حالا اینا به کنار!!
ده آخه لامصب اونقد نشستم دور و برم علف سبز شده خووو!!
اینقد نفهمین شماها!!
اینقد پول براتون مهمه گوسفندا!!
اگه اره بیاین از علف های دور من بخورین جوری ادمتون کنم که قبل از چین ضد کرونا رو کشف کنین!!
.
.
.
پ.ن : راستی کسی چمن زن نداره برا یه روز قرض میگیرم علف های دور و بر
گیجِ گیجِ گیجِ خواب هستم
واسه اینکه از شدت خارش نمیتونستم بخوابم از صبح تا اخر شب ۴ تا هیدروکسی زین خوردم
تاثیری نداره روم فقط تلقین ولی لامصب خواب آور بود باز چون خیلی حساسیتم زیاد شده بود و احساس میکردم همه جونم زخم شده 
یه زولپی رست هم که قبلا مامان برام گرفته بود اوایل که اصلا بخاطر خارش خوابم نمیبرد خوردم
دیشب هیچ تاثیری نداشت چون هی میخوابیدم بیدار میشدم 
ولی الان آنچنان گیج خوابم و سرگیجه و سردرد دارم که اصلا نمیفهمم چی به چیه!
به مام
امام کاظم (ع): بوسه بر لب جز برای همسر و فرزند (جایز) نیست. [تحف العقول عن آل الرسول صلی ال، ج ۲، ص ۴۰۹]
از پنجم فروردین آبجی هم با من میاد سرکار و سهیل رو میاره خونه ی ما که مامان نگهش داره... آبجی تعریف میکرد که چند روز پیش تو خونشون دامادمون که میخواسته لُپ سهیل رو ببوسه، سهیل هی صورتشو به طرف اون برمیگردونده که لب هاشو ببوسه، بعد دامادمون (به شوخی) به آبجی میگه ببین مامانت چی به سهیل یاد داده، آبجی هم میگه این کار رو مامان بهش یاد نداده که... از خا
در مقابل خواب کماکان دارم مقاومت میکنم و تا فصل نور رو تموم نکنم انشالله که دووم بیارم. فیزیک همیشه با تمام شیرین بودنش ( البته از سال گذشته برام شیرین شد ، بعد از کلاسای آقای ص ) همیشه برام نفس گیر بوده. واقعا نه تنها حجم کل فیزیک دبیرستان خیلی زیاده ( بچه های نظام جدید نمیدونن چقدرررررر حجم فیزیک ما بیشتره و سخت تره ) بلکه همیشه ترم اول آرمون ها میخوره به حرکت و دینامیک که شاید تستاش با کل تست های فیزیک 2 و بقیه ی پنج شیش فصل پیش دانشگاهی برابری
شب مزخرفی داشتم کابوس تمام ترس های زندگیم رو دیدم! این ذهن تب دار لامصب حتی یه دونه شونم جا نذاشته بود ...
بدترینش این بود که با ذوق نشسته بودم سر یه کلاس.احساس میکردم که روز اول دانشگاست! یه نگاه که مینداختم قیافه ی بچه ها برام آشنا بود!یه لحظه شک کردم ولی ازونجایی که تو کلاس پسر هم داشتیم با خودم گفتم دانشگاهه! ایول ! قبول شدم! اما...اما یهو در باز شد و معلم شیمی مون آقای "ن" اومد و شروع کرد به درس دادن ... خدای من .... من هنوز پشت کنکورم...این چندمین با
سلام...
عادت به سلام کردن ندارم کلن ولی به نظرم بعد این سی و چند روز غیبت صغری لازمه دیگه :) چقدر دلم واسه این صفحه تنگ شده بود. چقدر الان عوض شده م... بهتره جو گیر نشم، در واقع این حسیه که هرروز صبح درمورد خودم دارم... چقدر همه چی تغییر کرده :/
از این یکماه بگم که حیف نتونستم با جزییات تعریف کنم... خلاصه که ما کوچ کرده بودیم خونه خواهرم، صبح به جای صدای خروس یا آلارم گوشی با گریه بچه بیدار می شدیم و شب هم همون گریه بچه واسمون لالایی بود، چقدر این مامان
یه دانش آموز کلاس  نهم داشتم در ظاهر یکم عجیب به نظر میاد ولی در عمل و در نزدیک واقعا عجیبه اصلا اصلا حرف نمیزنه یادمه اولین جلسه که اومد آخر کلاس مامانش گفت این دو جلسه که نبوده چی؟ گفتم جزوه رو از بچه ها بگیر... خودش بخونه اگه جایی سوال داشت براش توضیح میدم همینا رو داشتم میگفتم بچه ها از آموزشگاه رفتند گفتم بدو برو ازشون بگیر... اما... همونجوری سرجاش موند....
گفتم خب فردا تو مدرسه از بچه ها بگیر پس فردا پس بده بهشون... میتونی؟ مامانش گفت نه... خودت
پیر شدم. اینو به شدت در وجودم احساس می کنم. اولین بار
زمانی حسش کردم که دلم دیگه یه اپارتمان نمی خواست. دلم یه خونه ده متری با یه
حیاط بیست متری می خواست! دلم حیاط می خواست با یه درخت بزرگ مثل همون که جلوی در
خونه قبلیمون بود. سمی رفته بود دم در خونه قبلی. می گفت خونمون ناراحت بود. می
گفت درختت خیلی پیر و خسته بود... توی شیش ماه گذشته ده بار هم از خونه بیرون
نرفتم. مثل پیرزن های توی فیلم های معناگرا شدم. فقط دلم یه حیاط می خواد با یه
درخت بزرگ... دلم می
تق، پیسسسدوباره واشر لوله ی زیر سینک پاره شد. حالا وسط این شلم شوربا باید از ته کمد دنبال واشر هم بگردم. هر قدمی که برمیدارم ۶ تا فحش حواله اش میکنم، نامرد مگر مجبور بود ۵ سال برود ان سر دنیا، و انقدر سر نزند که الان که میخواهد بیاید مجبور شوم مثل غریبه ها خانه را برق بیاندازم. نمیدانم چطوری شده. میشود از اینستایش فهمید که موهایش را کوتاه کرده، چتری های همیشگی اش را کنار گذاشته و کنار ان گردنبند بی اویز طلایی ای که چندسال پیش برایش خریدیم[ آخ که

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها