روزها مظلوم نیستند؟ به نظر من چرا. بیشترشان فراموش میشوند. چند روز
تکراری و عین هم باید بگذرد تا یکی در این میان، بشود روزی که درش دانشگاه
قبول شدی، عاشق شدی یا عزادار شدی؟ اصلا در مجموع، چند روز از یک زندگیِ
شصتساله یاد آدم میماند؟ هرچند اگر عمر به شصت برسد سالها و دههها هم
احتمالا گم میشوند. من فعلا دلم به حال روزهایم میسوزد که چطور تلف
میشوند و از یادم میروند. از طرفی هم خوش به حال ما، که هر فکر کوتاه و
هر خواب ناخوشی را
سکوت جایز نیستمحمدآصف عطایىمظلوم از ماده ظلم، به معناى ستمدیده است و به کسى که مورد بیدادگرى قرار گرفته و به حق و حقوقش، تعدى و تجاوز شده، اطلاق مى شود. در قرآن کریم، کلمه مظلوم، یک بار آمده است آنجا که مى خوانیم:« ... وَ مَن قُتِلَ مظلُماً فقد جعلناهُ لولِیه سُلطاناً؛ سوره اسرا ایه 33و آن کس که مظلوم کشته شده است براى ولى اش سلطه [حق قصاص] قرار دادیم.»در آموزه هاى دینى، همان گونه که از ظلم و ستمگرى، به شدت اعلام انزجار شده، از تن داده به ظلم و س
گریه بر مظلوم،فریاد مقابل ظالم
#امام_خمینی (ره) :
امام حسین با عده کم همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد و(نه) گفت. بچه ها و جوانهای ما خیال نکنند که مسأله،مسأله ملت گریه است ،این را دیگران القاء کردند به شماها که بگوئید ملت گریه. آنها از همین گریه ها می ترسند برای اینکه گریه ای است که گریه بر مظلوم است،فریاد مقابل ظالم است. صحیفه نور،جلد 10،صفحه 31
بیانات امام خمینی(ره) در جمع علمای غرب تهران
مورخ:1358/07/30
مظلوم نمایی به معنای قربانی نشان دادن خود میباشد که میتواند علتی برای مقابله با دیدگاه دیگران باشد و معمولا برای جلب توجه صورت میگیرد. همچنین میتواند معانی وعلل مختلفی نیز به همراه داشته باشد که بسته به ویژگیهای شخصیتی و روانی فردی که این رفتار را انجام میدهد متفاوت است. در ادامه این مقاله به توضیحات بیشتری در رابطه با مقوله مظلوم نمایی آورده ایم و مطالعه آن میتواند برای شما مفید باشد.
برای دریافت مشاوره در زمینه بهبود رواب
دل مظلوم که بشکند، شاید در این دنیا دادرسی نداشته باشد! اما خداوند، در دنیایی دیگر و جوری دیگر، از ظالم حساب پس می گیرد! او را به خاک سیاه می نشاند. چیز کمی نیست! شکستن دل، حق الناس است. وخداوند از حق الله و حق النفس می گذرد، اما از حق الناس هرگز!..
غزل پُست مدرن بنام « نامردِ پیروز ؛ مظلومْ خلاص » از اینجانب « پاسبان پارسی »
عذاب روی سَرم خراب شدچیزی به مانند این نیستنامردی بیداد میکنه توو شهرنامرد شخص بَدی نیست؟
×××
وجه مشترک ، منافع و پولشده برای همه مشخصتوی زندگی سَرَک میکشهبنامِ حقِ پاکِ مقدس
×××
بگذار آرام و آسوده باشدشخصِ نامرد مخالفِ هدفآزادی برای او همیشه مهیاستتوی خیابان بار میکند و میکشد عَلَف
×××
مظلومها چوب سادگی را میخورندبه چی میان آمد این دفتر؟حکایتها همچنان باقی
نمیدونم من از دید اطرافیان آدم بسیار مرموز و شیادی هستم !!!! سال قبل کسی بهم گفت " بیش از حد مظلوم نمایی میکنی؟ " شاید حق با اون بوده و هست !!! من فقط مظلوم نمایی میکنم و هیچ خبری از درد و ناامیدی نیست !! یا یکی دیگه بهم گفت تو دو سوم ت توی زمین ! شاید حق با اون هاست ولی نمیدونم من فقط میخوام خودم باشم یعنی من با درد بی حوصله ام و نمیتونم بخندم وقتی درد دارم ...شاید هم حق با کس دیگری ست باید پارک مو عوض کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» (بقره/279) :نه ظلم بکن، نه زیر بار ظلم برو. حدیث داریم روز قیامت به ظالم و مظلوم گیر میدهند. به ظالم میگویند: چرا ظلم کردی، به مظلوم میگویند: چرا زیر بار ظلم رفتی؟ هشت سال دفاع مقدس، معلوم شد که برنده چه کسی است؟
ادامه مطلب
با دخترهای دوران ارشد توی کافه دور هم جمع شده بودیم. وسط خبر گرفتن از حال و روز آدمهای آنروزها، صحبت از الف شد و ز به شنیدن قصهاش مشتاق. به زور ماجرای آنروزها و خط و ربط اتفاقاتش را به یاد آوردم و به شوخی و خنده برایش تعریف کردم. به آخرهای قصه که رسیده بودیم، آنقدر خندیده بودیم که چشمهایمان خیس اشک بود. فکر کردم زمان چه مرهم خوبیست. الف را برده و گذاشته آنسر دنیا و کابوس آنروزها را به اسباب خنده و تفریح اینروزها بدل کرده. چه خوب ک
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت
چی
فرزندم
جنسِ محبت به مظلوم با جنسِ محبت به مقتدر، متفاوت است...
انسانهای مظلوم (ضعیف) محبتی از جنس ترحم در انسان بر می انگیزانند
و انسانهای مقتدر محبتی از جنس عشق در انسان بر می انگیزانند...
و انسانهای مقتدرِ مظلوم (مستضعف) هر دو احساس را در انسان برمی انگیزاند...
و اقتدار و عزت جز در سایه حق و ولایت حق حاصل نمیشود...
علت اینکه انسانهای مقتدر از خلق الله دلبری میکنند این است که ابتدا از خدا دلبری کردند... و همین موجب اقتدارشان هم میشود...
فرزندم بکوش
اعتراف وزیر ، معاون رئیس جمهور و شهردار اسبق تهران یعنی آقای محمد علی نجفی در خصوص قتل همسرش را از تلویزیون دیدم! ظاهری آرام ، ساکت و مظلوم می نمود ! اما باطن وحشتناک و سیاهش هیچ سنخیتی با ظاهر آرامش ندارد!
لیبرال ها اینگونه اند! ظاهری مظلوم و باطنی ظالم دارند!!!
هوالرئوف الرحیم
بحث دیروز با مامان سر ماجرای خطی که رو صورت رضوان افتاده، به جایی رسوند من رو که به خودم بگم:
حتی مامان بابا هم ممکنه ازت مواظبت نکنن.
فقط خودت هوای خودتو داشته باش.
من هیچ مشکلی با گذشته م ندارم
فقط اونجایی که جای ظالم و مظلوم عوض میشه حرصموووو در میاره
برای منی که رشته دوران دبیرستانم ریاضی-فیزیک بود و رشته دانشگاهم مهندسی عمران، کمی عجیب به نظر می رسید که در آن جلسه باشم. شاید بهترین زمان بود که فهمیدم تو این کشور هیچ چیزی سر جای خودش نیست!!
من به عنوان نماینده و ناظر فنی شرکت با رئیس اداره نظارت بر تولید و کنترل کیفی تجهیزات پزشکی و کارشناس ارتوپد فنی آن اداره دور یک میز نشسته و با لحن نسبتا تندی از تولید داخل حمایت می کردم!
لب کلام اینکه آبی از این دوستان گرم نمیشه و تولید داخل همچنان مظلو
نگاه میکنم
به روزها
به لحظه ها
به زندگی ها
به تک تک اشیا اتاق
به پنکه سقفی نداشته ام و بادی که روی صورتم است
به صدای پرنده از دوردست
نگاه میکنم
به جای خالی ات
اما جایت خالی نیست...
گلدان گذاشته ام و دورشان را با صدف هایی که چند سال پیش از دریا آورده بودم، تزئین کرده ام
پرده کشیده ام به پنجره ام، سفید با گل های نارنجی
تیره نیست، توری است و نور از آن رد میشود
اتاقم را روشن کرده ام
من
این روزها بیشتر از هر روز دیگری کار میکنم و درآمد دارم
اما دلم خوش ن
بباردیده گریان بقیع مظلوم است/درون باغ بهشتش چهارمعصوم است/به روز هشتم شوال چه کرده است دشمن/نشان جرم وجنایت درآن چه معلوم است/برای مزدرسالت چه کینه هابردند/حریم پاک ولایت درآن که معدوم است/برای تربت مادر چه گریه هاداریم/همیشه شیعه مولازدیده مغموم است/حسن به زهرجفاشان زخون دل بارد/وصی احمد وحیدر به زهرمسموم است/نشان کرببلا هم درآن بود سجاد/جفابه باقرو صادق همیشه محکوم است/برای روزظهوری که مرهم زهراست/دعای شیعه ورهبر زقلب مرسوم است/
هیچ دقت کردین، الان بچه های این دوره که گریه میکنن مامانشون براشون میخونه:گریه نکن جان دلم، ️بچه خوب و خوشگلم،️ گریه کنی چشمای تو پف میکنه میاد جلو، ️قرمز و بد نما میشه،️ نم نمی تا به تا میشه،️ به جای گریه خنده کن،️صورت خود تابنده کن
- اما زمان ما، وقتی که گریه میکردیم مامانمون میخوند:گریه نکن زار زار، میبرمت بازار(یا لاله زار) میفروشمت چهارهزار(قیمتها متفاوت بود)، چهار هزار قدیمی خاک بر سر رحیمی
یعنی اولا که میفرختنموندوما که فحش یادمون
استادم قیافهی درهم و ناراحت و ناراضی منو که دید، قیافهی مظلوم به خودش گرفت و گفت تو بگو چی کار کنیم؟ هرچی تو بگی. من فقط راهنماتم. تصمیمات رو تو باید بگیری. بگو چی میخوای؟ میخوای سابمیت نکنیم مقاله رو تو این کنفرانس و بذاریمش کنار؟ بگو بهم هرچی میخوای. هرچی بگی همون کارو میکنیم.
تفس راحتی کشیدم از اینکه این آپشن رو بهم داد و گفتم آره. سابمیت نکنیم برای این کنفرانس.
برآشفته شد و گفت: اوکی! بیا مقالهای رو که میتونه best paper award ترکش رو ببره سا
بسم الله الرحمن الرحیم
بیان قرآن پیرامون دفاع
قرآن راجع به دفاع میفرماید : «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» (بقره/279) :نه ظلم بکن، نه زیر بار ظلم برو. حدیث داریم روز قیامت به ظالم و مظلوم گیر میدهند. به ظالم میگویند: چرا ظلم کردی، به مظلوم میگویند: چرا زیر بار ظلم رفتی؟
هشت سال دفاع مقدس، معلوم شد که برنده چه کسی است؟ این دفاع مقدس یک مشت آیات را برای ما تفسیر کرد.
ادامه مطلب
ما باید مواظب ایران خودمان باشیم.اگر مواظب ایران خودمان نباشیم دشمنان ایران کشور ایران را تصرف می کنند و از بین میبرند.ما باید مثل حاج قاسم سلیمانی شجاع باشیم و با دشمنان ایران بجنگیم. البته از کشورهای مظلوم هم دفاع کنیم مثل حاج قاسم سلیمانی.جلوی داعشی ها از ایران و کشورهای دیگر مظلوم دفاع کنیم مثل حاج قاسم سلیمانی.حاج قاسم سلیمانی کشور های زیادی را از دست داعش نجات داد. مثل لبنان و سوریه و عراق و فلسطین.حاج قاسم درست است شهید شد به دست آمریک
این روزها را هیچ وقت به فراموشی نخواهم سپرداز سخت ترین دوران های زندگی ستاین قدر که حتی از شرح وقایع اش هم عاجزممحل کار یک جور و منزل طوری دیگرتنها امیدم این روزها به آیات الهی خداست که وعده داده به مجازات سخت تهمت زنندگانتنها امیدم به خداست که وعده داده به تمام شدن این دورانثبت می کنم برای یک عمر در این تاریخ23/06/1398
#مقتدر_مظلوموقتی میگیم رهبری مظلومه؛ از ناحیه لیبرالهای غرب زده و متحجرین مقدس مآب تحت فشاره، یه عده فکر میکنند داریم به رهبری اهانت میکنیم یا ایشون رو تضعیف میکنیم، سریع موضع میگیرن که آقا چرا اینو میگید اتفاقا رهبری اقتدار داره!این عزیزان تحلیلشون غلط نیست و ما بهشون بیاحترامی نمیکنیم ولی از سر محبت، از سر دلسوزی، از سر علاقه به ولایت فقیه و رهبری اینجوری میگن؛ وگرنه ما منکر اقتدار نظام نیستیم ولی مظلومیت رهبری و تحت فشار
یا مهربان ❤️سلام عزیزان❤️❤️این روزها حال دلتان چطور است ؟این روزها خیلی ها تراز امیدشان یک طرفی شده است .این روزها دروغ زیاد می شنویم .دروغ تلویزیونی ،دروغ تلگرامی اینستا گرامی ،دروغ های کوچه بازاری و..ذهن باید راست باشد تا دروغ در آن اثر نکند .اگر ذهن ما کاغذی و سبک باشد در گردباد دروغ به فنا می رود و حتی بدتر این که خودش اعتیاد پیدا می کند به شنیدن دروغ های بیشتر .گمشده همه ما یک کلمه است و آن" ایمان" است .در این فرصت مغتنم ماه رمضان به حبل
آقا این روزها هر جا میرم صحبت از نجفی و میترا استاد است. جامعه عوام زده و نیازمند هیجان و سوژه برای کنجکاوی دقیقا به خواسته اش رسیده و خبر داغ همین است: قتل یکی توسط اون یکی.
چه خبرها و رویدادهای مهمی که در پس این خبر داغ سوختند. در همین روزها چند کولبر در غرب کشور کشته شدند، سیل در چند نقطه کشور خسارت به بار آورد و ...
مین استریم لزوما حقیقت را نمی گوید
Main Streem
بسم الله الرحمن الرحیم ./
و اما بعد ...لبخندت نم ِ باران دارد !« خداوندا مرا بپذیر ِ »دم آخر را در سینه کاشته ایم
به شوق همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود !که رگبار ، لحظه ایستگل آلود و بی ثمر !آرام می باریم به شوق جوانه ای ...خداوندا مرا پاکیزه بپذیر ...بسان لبخندی ... این روزها که میگذرد سخت !این روزها که میگذرددرد !این روزها که میگذردبغض !این روزها که میگذردنه !این روزها که نمیگذرد ...بودنت امن نبودنت ایمان و میان این دو یق
دخترک قشنگ من..
این روزها تنها دلخوشی ام شده ای..
بعد از خدا..
تنها کسی که از عمق جان، حالم را خوب می کند.
تو تنها دلیلم برای مقاومت و تلاش هستی..
تو تنها کسی هستی که به زندگی امیدوارم می کند..
اگر نبودی مادرت این روزها را تحمل نمی کرد..
اگر نبودی مادرت آنقدر وقت اضافه داشت تا فکرهای بد مدام در سرش رژه بروند..
تو هستی تا من غم هایم را فراموش کنم!
تا با شیرین کاری هایت لبخند بر لبم بنشانی..
حتی اگر انتهای این لبخند، بغضی فروخورده باشد..
این روزها هم میگذ
از گورخر پرسیدم
آیا تو سیاه هستی با خط های سفید ....
یا که سفیدی با خط های سیاه ؟؟
و گورخر از من پرسید
آیا تو خوبی با عادت های بد
یا بدی با عادت های خوب ؟؟
آیا آرامی اما بعضی وقتها شلوغ می کنی
یا شلوغی بعضی وقتها آرام می شوی ؟؟
آیا شادی بعضی روزها غمگین می شوی
یا غمگینی بعضی روزها شادی ؟؟
آیا مرتبی بعضی روزها نامرتب
یا نامرتبی بعضی روزها مرتب ؟؟
و همچنان پرسید و پرسید و پرسید...
دیگر هیچوقت
از گورخری درباره ی خط روی پوستش
نخواهم پرسید...
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت
چی
سالها پس از انتظار این روزها که جز گذشته ای در آینده نیستند، در زمان حال، می پرسی از حال و روزم.
من آن روزها منتظر تغییر بودم و هیچ. تو دیگر دنبال چیز تازه ای نباش. هر بار به ناچار و بیشتر به اختیار، عقب رفتم و قدم های وارونه ام خوب از پس ویرانی خویشتنم بر آمدند.
ادامه مطلب
من بعضی روزها که درد کمتری دارم خوشحال و سرحالم و میگم و میخندم و بعضی روزها که حالم خوب نیست و درد دارم بی حوصله آروم و ساکتم بعد بخاطر همین موضوع یکی از بچه های شرکت " ایمان " بهم میگه تو مواد میزنی همیشه از یه جا برو بگیر که سرحال و شاد باشی
بارها شده روزهایی رو در زندگی داشتم
که گفتم ای کاش زودتر بگذره راحت شم
روزهایی که از خدا خواستم زودتر تموم شن
اما
بعد که زمان گذشته
از اون روزها بیشتر یاد کردم و حسرتش رو خوردم
دیدم که اون روزها زندگیم رو عوض کرده
خیلی چیزها یاد گرفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه بود شبی که نام ارباب بهش گره خورده شبی که مادرزائر مزار حسینشه
از فرط خستگی خیلی زود خوابیدم ...
خواب دیدم زائر حرم قره عین المرتضی زینب کبری خواهر ارباب هستم
تنها نبودم دونفر دیگه همراهم بودن یه نفرشون خیلی کوچولو بود اسمش حسین بود تو بغلم آروم خوابیده بود انگار من مادرش بودم...
از 15 سالگی چشم هایم حرم بانو را ندیده بود که الحمدلله در خواب حاصل شد
این روزها برای من غارتنهایی خیلی لذت بخش شده
این روزها همش د
این روزها کسی فیلم ِ زندگیم را روی دور تند گذاشته و من مثل همیشه نمیدانم که چه خواهد کرد با ما عشق! فقط می دوم تا از تصاویری که با سرعت میگذرند جا نمانم.
پاهایم دارند ذوق ذوق میکنند ، ترس، خوشحالی، ناراحتی، نگرانی و همه چیز در این روزهای پرسرعت به غایت خودشان رسیدهاند و من نمیدانم کجا قرار است کارگردان بگوید" کات، خسته نباشید، یه استراحت میکنیم دوباره برمیگردیم." فقط امیدوارم در آنجا ، حال دلم خوب تر از امروز باشد نه بد تر.
الغرض ، التماس د
فکر کردن به مرگ خوب است...
این روزها انگار نزدیکتر هم شده است...
ذهنم مدام پر از سوال میشود...
روزی که نباشم و خبر نبودنم را دیگران بشنوند، چند نفر هستند که واقعا ناراحت میشوند...
چه ویژگی از من در ذهنشان میماند... مرا به چه چیزی یاد میکنند...
اینها به کنار...
اصلا آمدن و نیامدن من به این دنیا تفواتی داشت...
من جوابی برای سوالهای خدا دارم...
و خب هزار جور فکر دیگر...
چه ساده بود این دل نادانم که به پای تویی که حتی لحظهای ندانستی چهقدر مردانه،چهقدر صادقانه تو را میخواهد تکه تکه شد و دم نزد...
و چه مظلوم بود غرور این مرد که برای تو زیر پا گذاشتم، غافل از آن که تو هم بعد از من رویش پا خواهی گذاشت و بیش از پیش خردش خواهی کرد
هردو باختیم عمر من...
من تو را به دست تقدیر باختم
تو بگو عشق و وفای این مرد را به چه باختی؟
«بسم رب الشهداء و الصدیقین»
عند ربهم یرزقون، پاداش شهید؛ شهادت سردار قاسم سلیمانی بزرگ مرد دفاع از اسلام و تربیت شده در مکتب امام خمینی را که نام و حضورش لرزه بود بر تمامی استکبار و استبداد و مصداق دشمن ستمگر باش و یاور مظلوم را بر همه آزادیخواهان و عدالت جویان حق طلب تسلیت عرض می نمایم. شهید قاسم سلیمانی مصداق دشمن ستمگر باش و یاور مظلوم بود، روحش به بلندای نام لرزه اندازش بر مستبدان و مستکبران، شایسته تمام عیار عند ربهم یرزقون شد.
اعضا
دیدید یک عدهای هستند که خیلی خوب جوک میسازند. خیلی بامزه و شیرین و خندهدار و کنایهزنِِ قوی. فقط حیف که این عده نمیخواهند یا نمیدانند که چه قدرت فوقالعادهای برای تاثیرگذاری و تغییر دارند. اینها میتوانند با کلماتشان خیلی چیزها از جمله قیمت کالا یا رفتارها یا ...دیگر چیزها جابه جا کنند، بدون خونریزی و درد و یاغیگریهای سبعانه.
کاش این هایی که به قیمت پیاز و گوجه و گوشت توجه کردند و جوک ساختند و اعتراض کردند به شیوه ی خودشان،
1. بازم "آدم گُریز" شدم.
2. همه فکر میکنن من آدم بده ام، چون مظلوم بازی در نمیارم، چون بخاطر هیچ خری غرورمو نمیشکنم فکر میکنن اون درست میگه و من یه آشغالم. من دوست دارم آشغال باشم تا دورو و مظلوم نما. آشغال بودن بهتره.
3. امروز دو زنگ کامل دستم بی حس شد و با پشم های ریخته به دفترم خیره بودم
4. دیگه تصمیم گرفتم روزایی که تا 4 مدرسه هستمم برم کتابخونه. حتی حوصله خونه هم ندارم. حوصله اینکه ادمو نمیفهمن. میدونم که قراره دهنم سرویس شه با بعد از ساعتِ 4 کتا
تکان تکانمان می دهند و با بلا اضلاعمان را در هم می پیچند...غربالمان می کنند با مرگ و انقباض و دردی است که با برچیدن بساط تشییع و ترحیم به روحمان وارد می کنند
آمپول فشار به روحمان زده اند و تا صبح باید توی اتاق درد راه برویم و ورزش کنیم
سحر این روح پابماه نوزادی در بغل خواهد داشت
اسمش را چه بگذاریم؟
فردا که درد زابمان تمام شد آیا لذت و مسئولیت مادری خواهیم داشت؟
اسمش را چه بگذاریم؟
دنیای جدید بر ما طالع شده است .بیدار شده ایم آیا....بین الطل
پاییز جانم
میبینی که چقدر دیوانه شده ام؟
این روزها کسی را ندارم
کسی را ندارم که با او حرف بزنم
که پیشش درد دل کنم
این روزها کسی به حرف من خسته گوش نمیدهد
من بی اعصاب
کسی نیست که گوش جان بسپارد به من
همه در فکر غم خودشانند
و من نیز در فکر غم آنان
آنقدر دیوانه شده ام که هر روز با خودم حرف میزنم
و هر ثانیه
و هر لحظه
من با ماه حرف میزنم
با دلم حرف میزنم
من با آسمان حرف میزنم
من حتی با تو نیز حرف میزنم
و با برگ هایت
و با بارانت
آخر کسی به حرف های من گوش نم
این روزها میزهای دو نفره حالشان خیلی خوب نیست چشم انتظاری می کشند برای لحظه لحظه های با هم بودن هامان؛حالا راه دوری نرویم نمی گویم دوتا عاشق پشتشان بنشینند همین با رفقا نشستن ها پشت شان، یک هات شاکلت (شکلات داغ) سفارش دادن ها و لحظاتی در کنار هم خندیدنباور کنید این روزها حتی این میزها که جنس شان از چوب است دلشان برای مان تنگشده چه برسد به ماها که آدمیم❤️الهی حال دلتان خوش.پ.ن: ما که این روزها خانه نشینیم و الحمدلله این روزها هم میگذره و ما
بعد از ۲۹سال مستند «روایت رهبری» را دیدیم! بعد از ۲۹ سال مسئولین به این فکر افتادند که آرشیو را استفاده کنند و روایت کنند بعد از این همه سال که روایت شدند! این را تعمیم دهیم به همهی موضوعات خرد و کلان و حتی به قدمت تاریخ! روایت شدن را حتی در رابطههامان هم کم ندیدیم؛ وقتی که شرح ما وقع را تنها از «یک» راوی شنیدهایم!
گاهی دلم میخواهد فریاد بزنم که *تا کی مصلحت نیست ناگفتهها گفته شوند؟* گاهی نگران میشوم این نگفتنها تا جایی پیش رود که خود
جالب نیست که تو این سن هنوز هربار میام خونه، همون بغضهای دوران کودکی رو تجربه میکنم؟ هنوز هم حس تبعیض، دوست نداشتنیبودن و فهمیدهنشدن هر لحظه و هر ثانیه همراهم هست. منتها اون روزها گریه و قهر فشارم رو کم میکرد، این روزها ناچارم عاقل و بالغ باشم. چون نه من کودک اون روزها هستم و نه پدر و مادرم آدمهای جوون سابق. بغض گلوم رو فشار میده و دوست دارم سرشون داد بکشم: “ریدم تو این خانواده. آخه چرا دو تا احمق مثل شما دختردار شدین؟” ولی باید شا
شعر امام سوم ماامام سوم ما که مشهوره تو دنیابا ظالما میجنگهبا مظلوما میخندهگشته توی کربلاشهید راه خداتوصیه کرده به ماآقای خوب دنیاامر به معروف کنیدکمک به مظلوم کنیدوقتی که آب می خوریمسلام میدیم به آقابچه های حسینی آب میخورید؟ بفرما
پسرا ایرانی همه
دنبال دختر سفید و تپل و در صورت امکان قدبلند هستن.
از دخترای مظلوم خوششون نمیاد
اگر بهشون نزدیک بشید مخصوصا اگر متاهل باشن فقط به کردنتون فکر میکنن.
ببین ینی یه جوری که خودت هم دهنت باز میمونه. اینقد توله سگ و گرگ هستن.
پ ن: بوی بستنی پاک میاد....
هییی
من توی کوران بلایای طبیعی مثل همین سیل که عیدمون رو عزا کرده، قبل از سازمان مدیریت بحران و هلال احمر و دولت و سپاه و استاندار و فرماندار و وزرا و وکلا، سرمو میگیرم بالا و از خدا گله میکنم. که ای پروردگار عالم؛ این «فتاده را پای زدن» چه لذتی داره؟ این مردم مظلوم چه گناهی مرتکب شدن که سزاش خونهخرابیه؟ کجای این کارت با عدالت سازگاری داره؟بین بچهها بحث بود که زلزله بدتره یا سیل؟ من گفتم زلزله بهتره... چون میدونی این چند ثانیه لعنتی تموم می
از آخرین باری که نوشتم خیلی خیلی میگذرد و این یعنی دلم نخواسته بالای پایین این روزها یادم بماند. هر چندحافظه ی قوی دارم، در واقع باید بگویم حافظه ی خیلی خیلی قوی دارم، یاداوری جزییات هر حادثه تلخ و شیرین تا یک جایی خوب است، بیشتر که بشود میشود مایه ی عذاب و من این روزها در این عذاب لعنتی غوطه ورم ...
چند روزیست به هر جان کندی که شده خودم را مجاب کرده ام بنشینم سر کار...از این رخوت رخنه کرده در تار و پود لحظه هایم بیزارم.
حسین درخشان قطعه و ساعت خر
این روزها برای منعجیب خبرهای تلخ و شیرین بهم گره خوردهعجیب حال خوب و بدش در چرخشه... میتونه همون وقت که اشک راه پیدا میکنه( برای منی که گریه نمیکنم)، همون حوالی جوری حالم خوب شه که خیلی وقت بوده تجربش نکردم...این روزها عحیب داره بزرگ میکنه هممونو..کاش واقعا اخرش دیگه ادم سابق نباشیم
میدانم دیر میرسی.
همین روزها که سالها میگذرند، نگاهی به در میکنم، نگاه به دیوار و قابهای خاک خورده. گاهی در آیینه، سایه ای سالخورده.
قسم به نادانیام، به نیمهی بازمانده از گذشتهام، به حال. وزنهی این روزها چه سنگین روی سینهام جا خوش کرده است. اتفاقهایی که دقیق به خاطر نمیآورم سرم را به دیوار میرسانند. آنچه خاطرم هست، اما... به دستهای خالیام اشاره دارند. به این که نیستی.
ادامه مطلب
همین روزها؛ اتفاقاتِ خوب خواهند افتاد درست وسطِ روزمرِگی هایمان،
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد!
من فکر میکنم مظلوم نمایی در عین غر زدن و قضاوت کردن آدم ها کار بسیار راحتیه. در واقع راحت ترین کاریه که ما میتونیم برای تبرئه کردن خودمون انجام بدیم.
ولی اگر دقت کنیم میبینیم که خودمون دقیقا همون بدی هایی داریم که داریم ازشون انتقاد میکنیم.
من نمیدونم، وقتی یه نفر تو رو دوست داره و تو دوستش نداری، در عین حال تلاش میکنی که بشه و بعد میبینی که نمیشه و نمیتونی و خودت به فنا میری توو این قضیه که هی بگی نه و هی دل بشکنی چون میدونی الان اگه این کارو
دو هفته دیگه امتحان دارم و روزی ۲۵ ساعت می خوابم.
خیلی ناراحتم که چرا اینقدررررر می خوابم
خواب سنگین ها
ازونا که خواب هم میبینم
روزها در کنار اینکه خیلی دارن تند میگذرن اما اصلا هم نمیگذرن. تمام ثانیه های دنیا جمع شده توی هر دقیقه ولی تا چشم بهم میزنم هم شب شده.
متناقض بعیدی شده این روزها
+عنوان آقای قمیشیِ جان
اشک مقدس عاشورایی، لبیکی به "حسینِ" زمانه
یکی از روش های یاری حضرت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اقامه عزای امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا است. سوگواری برای مصیبت سالار شهیدان به این معناست که شیعیان در انتظار منتقم خون حسین(علیه السلام) هستند و از دیدگاه شیعه واقعه کربلا هنوز به تمامی سپری نشده است.در این عصر صاحب این مصیبت عظیم کسی جز وجود مبارک حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیست و حضور در مجلس عزای ایشان و همر
ای صدایم همه با موج تو تنظیم شده
دوستت دارم و ماه شبِ هستیم شده
روزگار من از آن روز که تو آمده ای
با نگاه های مه آلود تو تقویم شده
من که محکوم به جرم تو شدم باز ولی
جرم زیبایی ات آیا به تو تفهیم شده؟
دور از آغوش تو دلتنگ ترینم آری
پهلوانی که به آغوش تو تسلیم شده
بی تو با هرچه که باشد همه محکوم شدم
مثل مظلوم ترین کشور تحریم شده
نه فقط این غزل تازه سید ، بلکه
دفتر عاشقی من به تو تقدیم شده
من یه پسر دانشجوی بیست و سه ساله هستم. مشکلی که دارم اینه که متاسفانه چهره بچه گونه ای دارم (دقیقا یه چیزی شبیه فرودو بگینز توی فیلم ارباب حلقه ها)، قبلا فکر نمی کردم مشکلی باشه اما وقتی دو بار که از طرف خانم ها رد شدم و روم لقب گذاشتند متوجه شدم که مشکله.
زیاد بقیه بهم گفتند که چهره زیبایی دارم (اما این زیبایی بیشتر پسرونه ست تا مردونه) پس مشکل زیبایی چهره م نیست بیشتر فرم صورتمه که زیادی مظلوم و کودکانه ست، چون هر دو باری که رد شدم به خاطر هم
تفاوت فرزند طلبه شهید و آقازاده لاکچری
خون کدامیک رنگین تر است؟
چند وقتی هست که میخوام یک کپشن تنظیم کنم از چیزایی که توی ذهنم در این مورد میگذره
اما نمیشه کنار هم گذاشتش
باید تبدیل به یک فیلم بشه
تبدیل به مستند
که نود درصد طلبه ها در وضعیت اقتصادی بسیار بدی میباشند
اما باز هم رسانه هایی هستند که هر لحظه در حالِ کوبیدنشان میباشد
آن ده درصد دیگر هم که پنج درصدشان خانواده ی پولداری دارند
و پنج درصد دیگر که در مناصب دولتی و جاهایی هستند که حقوق
این طبل ها اجازه نمی دهند صدای حسین شنیده شود.هر چه قلمم می خواهد روی پای خودش بایستد سرش را یک ضرب تر می زنند.با دوات مردمک چشمانم می نویسم. دردناکتر از بریدن سر حسین، بردن نام حسین به هنگام سر بریدن است. حسین حسین شعار کسانی شده است که به شهادت دادن دیگران افتخارشان شده.چگونه حسینی که از یارانش می خواست با او هم سرنوشت نشوند، حالا سرنوشت ملتی به انتخاب یاران او شده است؟ بر سرمان منت گذارند می گویند این انتخاب خودتان بوده است.تا بوده همین بود
۴۱- دعای پیغمبرشامل حالش میگردد
۴۲- کردارهای بداوبه کردارهای نیک مبدل شود
۴۳- خداوند متعال درعبادت اورا تائید فرماید
۴۴- با این دعا عقوبت از اهل زمین دورمی شود
۴۵- ثواب کمک به مظلوم رادارد
۴۶- ثواب احترام به بزرگتر وتواضع نسبت به او را دارد
۴۷- پاداش خونخواهی مولای مظلوم حضرت اباعبدالله الحسین را دارد
۴۸- قرائت کننده دعای فرج شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار را می یابد
۴۹- نوراوبرای دیگران نیز-روزقیامت-درخشان می گردد
۵۰- هفتادهزارنفراز گنهک
اگر انسان دارای همه اعضاء و اجزاء باشد، او انسانی کامل به شمار می رود و تفاوتی نمی کند که او ظالم باشد یا مظلوم، با سواد باشد یا بی سواد و...
ولی آیا انسانیت انسان، و آنچه که شرافت و کمال انسانی نامیده می شود نیز این گونه تعریف می شود ؟
از ۲۵ آبان به این ور ما شدهایم ملت نفرین شده. روزها با نگرانی از اتفاق تازه نخست خبرها را چک میکنیم و بعد چشمها را می مالیم که زندهایم؟ درد جزء جداناشدنی ملت ما شده. توی خیابان گلوله بر سر و پا و سینه، توی هواپیما سقوط، توی اتوبوس پرتاب به قعر دره... این چه نفرینیست؟
این بدبختی و نکبت مگر جز زندگی است؟ آری زندگی همین است، همین هیولای زشت که گاهی سرت دست میکشد و من لجوجانه خود را به آن چسسباندهام
باید در یک زمینه لااقل متخصص شوم، اکنون
فکرش را نمیکردم دوشنبه های دوست داشتنی ام اینقدر نازیبا شوند. دو هفته بیشتر است دست به مهراز نزده ام. چقدر این روزها جانکاه و طاقت فرساست. می دانم تنها کسی که حالم را خوب میکند مهراز است ولی دوست دارم با آرامش در آغوشش گیرم. آرامشی که این روزها از همه امان سلب شده است.
جلسه ی آخری که با استاد عیسی کلاس داشتم سه درس را تحویل دادم. به همان اندازه که خسروانی ردیف ماهور را عالی نواختم چهارمضراب دلکش را گند زدم. پایه ی چهارمضراب ام از ریشه و بن غلط ب
راسپینای عزیز:)
راستش نمیدونم توی این روزها، با این همه حرف، با کار عجیب و غریبی که دارم میکنم و با نتیجهی عجیب و غریبتری که ممکنه بگیرم، چرا تو رو از خودم گرفتم و خودم رو از نوشتن محروم کردم.
شاید برای این که این روزها اون قدر عجیب شده و اون قدر عجیب شدم که کلمات - لااقل کلمات محدودی که من بلدم - نمیتونن توصیف خوبی ازشون ارائه بدن.
شاید هم برای این که این روزها فقط باید بخونم و یاد بگیرم و به کار بگیرم؛ و نوشتن، من رو از این کارها دور می
غمگینم... شبیه کسی که تنها مانده میان نارفیقان...
قصد رفتن دارم اما...خستگی امانم را بریده...
خسته ام... شبیه کوله بری که بعد از دوهفته هنوز به مقصد نرسیده...
اما نه... روحم خسته است...
خسته از نامردی ها... از دوست داشته نشدن ها...
خسته از حامی بودن های بی حامی...
خسته از این روزگار...
برخلاف طبیعت، سردم از این روزها...
دلسردم از همه...
ناامیدی هم انگار مسری شده این روزها...
تو یه چشم بهم زدن، یه ماه از سال جدید هم گذشت. فردا هم روز اول اردیبهشته. با شرایط این روزها به سختی میشه بیرون رفت و پرسه زد. با این همه نباید فرصت این روزها رو که مقارنه با سبز شدن طبیعت از دست داد. سبز شدن درخت ها و شکوفه دادنشون. عطری که تو هوا می پیچه و هوای لطیفی که تو باقی روزهای سال کمتر میشه تجربه اش کرد.
پیاده رویی هست که این روزهای سال هر وقت از اون بگذری، عطر گل ها و درخت های خونه ی مجاورش بسیار فرح بخش هست. اما شاید بیشتر از دو ماه باشه ک
32 Variations on an Original Theme in C minor, WoO 80
مهران مظلوم مقدم
از پر اجرا ترین آثار در میان مجموع بیست و دو تم و واریاسیون بتهوون. اگر چه، بتهوون، به دلیلی مرموز و ناشناخته آن را متعلق به خود نمی دانست. این اثر به فرم پاساکالیا نوشته شده است و اغلب می گویند در نیمۀ راه شاکن ویولن باخ و موومان پایانی سمفونی چهارم برامس قرار دارد.
این روزها حسابی درگیر پیدا کردن انبار هستیم ، البته این وظیفه بیشتر بر دوش بالاتری هاست ولی ما هم کل اجناس رو فاکتور کردیم و داخل پلاستیک گذاشتیم تا به محض پیدا شدن انبار بریم تو کار جابجایی !!
امروز از مظلومیتی شنیدم که انقدر اذیت شدم که حیفم اومد ثبتش نکنم ، مکالمه ای بین بنگاه دار و صاب کارم وقتی که توی ماشین بودن برای دیدنِ یک مورد شکل می گیره که صاب کارم تعریف کرد برامون . خلاصه این بنگاه دارِ عزیز گلایه داشته از این که چرا قیمت مسکن تو همه
این روزها هذیان زیاد میگویم... وقت برای خواندنش نگذارید...
.
خاطرهها بو، رنگ، صدا و حتی آب و هوا دارند...
صبح که بلند شدم... نفس که میکشدم... هوا، هوای اسفند سال نود و چند بود...
همه چی به طرز عجیبی در حال تکرار است بجز چشمهای تو...
هوا که همان است.. اتفاقات هم که به طرز غریبی همان اتفاقات است...
تکمیل این جنون، فقط موسیفی آن روزها را کم دارد... پس فایل را پیدا کردیم و بی امان پشت هم به خواننده اش گفتیم بخواند.. انقدر که از نفس بیفتد..
و خب جنون باید کا
اتفاق آزاردهندهی این روزها اینه که از وقایع اخیر، فقط یک روایت غالب تکراری داریم. روایتی که سالهاست عوض نشده و قدرت و اختیار تماما دست کسانیه که میتونن روایت خودشون رو به ما عرضه کنن، و به زودی راه رو برای عرضهی روایتهای مختلف در وقایع آینده میبندن.
آره عزیزانم، حق داشتن روایتهای دیگه رو هم نداریم. از هر طرف با افراد تمامیتخواه طرفیم. :)
پینوشت:
کتاب مینیمالیسم دیجیتال- کال نیوپرت رو شروع کردم به خوندن.
این روزها...
این روزها حس دیگری دارم!
این روزها چادرم را جور دیگری می بینم.
این روزها چادرم را باغرور برسر می کنم.
این روزها چادرم را که سرمی کنم احساس وظیفه می کنم!
احساس وظیفه درمقابل اعمالی که انجام می دهم ، احساس وظیفه درمقابل حرمت چادرم.
این روزها حرمت چادرم را بیشتر حس می کنم.
حرمت چادری را که یادگار مادرم فاطمه (س)است.
حرمت چادری که خون بهای شهیدان است.
حرمت چادری راکه در عاشورا از سر زینب نیفتاد!
حرمت چادری راکه جان ها برای بودنش رفته اند.
ﻓﺮﻭﺭﺩﻦ :ﺳﻤﺎﻕ
ﺴﻞ ﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺑ ﺭﻭﺡ ﺍﻣﺎ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋ
ﺍﺭﺩﺒﻬﺸﺖ : ﺯﺭﺩﻮبه
ﺑﺎﺯﻮﺵ ﻭ ﺩﻟﻘ
ﺧﺮﺩﺍﺩ : ﺎﺭ
ﺑ ﺛﺒﺎﺕ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻭﻓﺎ
ﺗﺮ : ﺩﺍﺭﻦ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﻣﺎ ﻧﺴﺐ ﻭ ﺳﺮﺩ
ﻣﺮﺩﺍﺩ : ﻓﻠﻔﻞ ﻗﺮﻣﺰ
ﺮﺍﻧﺮ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﻭﺧﻨﺪﺍﻥ
ﺷﻬﺮﻮﺭ : ﺁﻭﺸﻦ
ﺧﻮﺏ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ
ﻣﻬﺮ : ﻧﻤ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﻣﺰﻩ
ﺁﺑﺎﻥ : ﻓﻠﻔﻞ ﺳﺎﻩ
ﺮﻧﻔﻮﺫ ﻭ ﺩﻟﺴﻮﺯ ﺍﻣﺎ ﺰﻧﺪﻩ
ﺁﺫﺭ : ﻮﺩﺭ ﺳر
ﺑﺎﻣﺮﺍﻡ ﺍﻣﺎ ﻟﻮﺱ
ﺩ : ﺯﺮﻩ
ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻭ ﺩﺍﻧﺎ
ﺑﻬﻤﻦ : ﺷﺮ
ﺷﺮﻦ ﻭ ﺧﻨﺪﺍ
روی سنگ قبرم یک حوض بگذارید، و توی حوض - همیشه پر از آب. پر ماهی قرمزایی که شنا میکنن و از زیر برگای پاییزی حوض نقاشی تند تند رد میشن و بازی میکنن. شاید بهتر باشه که ماهی نذارید، تا بتونید بازتاب درختای قبرستون رو توی سنگ قبر - بدون مزاحمت بازیگوشی ماهیای قرمز ببینید. شاید هم عاشق تصویر خودتون توی سطح آب بشید و روزها و روزها خیره به سنگ قبر، محو تماشای چشمهای خودتون از بازتاب آبی بشید. و شاید چند روز بعد، یه گل نرگس از لای سنگفرشهای کنا
تصمیم داشتم مدتی ننویسم تا حالم خوب بشه و اونوقت بیام از دلخوشی ها و قشنگی های زندگی بگم نه مثل حالا که در تاریک ترین روزها باید کورمال کورمال دنبال دلیل برای ادامه باشم!اما الان میخوام این روزها و سینه خیز رفتن ها رو ثبت کنم تا بعدا یادم نره چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم و به خودم افتخار کنم!!!
قاعدتا پست ها روزنوشت،کسل کننده و احتمالا منفیست،بنابراین رمزدار مینویستم.دوستانی که مایل هستند پیام بدن تا رمز ثابت برای پست ها رو بگم
سلام.
این روزها چند درصد از خودتون راضی هستین؟
این روزها چند درصد خودتون رو دوست دارین؟
این روزها چند درصد خانوادتون رو دوست دارین؟
این روزها چند درصد ادمهای اون محیطی که بعد از خونه بیشترین تایم رو در اون میگذرونین دوست دارین؟
این روزها چند درصد امیدوار هستین؟
این روزها اگر احساس بدی دارین از خشم گرفته تا ناامیدی و ترس و ... چند درصد محیط رو در ایجاد این احساس شریک میدونین؟ چند درصد خودتون رو ؟ به نظرتون شما سیاه میبینین یا سیاه هست؟
اگر ن
زندگیم همیشه با سختیا عجین شده بود مقصر خودم بودم واسه تک تک اتفاقا و مشکلاتم .قبل از این دختری بودم ساده و معصوم و مظلوم ,که حتی خجالت میکشید سرشو بالا بگیره یه جمله ای رو به زبون بیاره یا از حقش دفاع کنه .دختری بودم با ظاهر خوب و باطن پاک .دختری که حتی از صدای شنیدن جنس مخالفش احساس گناه میکرد ولی بعداز ازدواجش اون دختر ساده و معصوم و مظلوم .زیره باره مشکلات دست و پنجه نرم میکرد با کتکها .حرفای ناجور و خیانتها و تنهایی و غربت و اینکه التماسها و
یک خاطره ای که خیلی بی ربط به این روزها هم نیست، در شیخ سله بمو با دکتر وفادار برای شناسایی می رفتیم هواپیمای عراق شیمیایی زدند، یکی از ماسک ها بسبب مشکلی که داشت قابل استفاده نشد، ما مانده بودیم و یک ماسک نه وفادار قبول کرد بزند نه من، تو مسیر یک کُرد محلی دیدیم که خیلی هم ترسیده بود ماسک سالم را به او دادیم چفیه رانصف کردیم هردو جلو صورتمان بستیم، هر دو خوشحال شدیم و رفتیم دنبال ماموریتمان. خوش به آن روزها، برای سلامتی همه پزشکان خصوصا دکت
سه روزه روی هم رفته ده ساعت خوابیدهام. از صبح جمعه تا حالا خشم و بغضم را خوردهام. یک سدی نشسته در راه گلوم که مامان معتقد است با مخلوط آبجوش و آبلیمو و عسل رفع میشود. از دیدن عکس پدری تکهتکه شده و تصور لحظهی فهمیدن این خبر توسط فرزندانش دلم گر میگیرد. همانطور که خبر یخ زدن و کشته شدن پسران کولبر مریوانی را شنیدم و تصور لحظهی فهمیدن این خبر توسط مادر مریضش، قلبم را تکه تکه کرد. اگر، اگر، اگر قهرمان بخواهم. گزینههای زیادی هست. لازم
ویروسی آمده است که روبوسی و دست دادن را حرامتر کرده است، مرد با مرد، زن با زن، هیچ کس دست نمیدهد، هیچ کس دست دیگری را نمیگیرد، نه این که دستگیریها هم تمام شده باشد، مردم خون جگر خوردهاند، بازجوها خون مردم مکیدهاند و این چنین هر دو با هم محرم خونی شدهاند، دستبندها هم حلقههای این محرمیت شدهاند. مسئولان میگویند جای نگرانی نیست، ما قبل از ویروس هم، با مردم دست نمیدادیم، ما همه دست به سینه و دست بوس سلطانیم. گه گاه هم اگر حجاب ا
*خدایا من رو خیرخواه اطرافیانم قرار بده. خیرخواه خانواده ام، خیرخواه دوستانم، خیرخواه همکارانم.
*خدایا به من صبر بده.
*خدایا من در این گرداب آشفته به دنبال تو می گردم. خدایا من در این کثرت به دنبال وحدت تو می گردم. خدایا مدعیان وصل تو این روزها هر یک تو را یک جور تعریف می کنند. خدایا این روزها من تمام تلاشمو می کنم بدون هیچ تعصبی تو رو جستجو کنم . میدونم که تنهام نمیذاری. میدونم که یه جایی سر یه دوراهی میزنی پس کله ام و به راه خودت هلم میدی.
همین.
معرفی سایت به موتورهای جستجو
تا مدتها سایت و خدمات بود که مدعی ثبت سایت با سرعت و دقت بیشتر در گوگل بودند. حتی خود گوگل چنین صفحه ای داشت اما این روزها نوعا خود گوگل سایتها را می یابد
صفحه 404 چیست و چرا طراحی میشود؟
این مفهوم هم این روزها برای کاربران عادی شده است و همان مطلب پیدا نشد خودمان است
وب 2 موجی زودگذر یا آینده وب؟
زمانی هر کاری در وب ارایه میشد یک برچسپ وب 2 هم می چسپوندد در کونش تا باورپذیرتر بشه. همون کاری که احتملا این روزها با کلم
من به روزهای بهتری امیدوارم و راستش را بخواهی همینروزها را هم دوست دارم. همین روزها که شوق داریم، تاب و توان داریم و میجنگیم. مینویسیم، حرف میزنیم. گاهی به سوی هم پرواز میکنیم.جنگیدن به زندگی معنی میدهد، اما وقتی جنگ بالا میگیرد زندگی، معنی، همهچیز گم میشود. بههرحال ما زاده میشویم و زندگی میکنیم، یا کناری میجوییم یا رزمگاهی.
امروز سالمرگِ مرتضی کیوان بود. و من فکر میکنم هنوز هم میتوان عاشق بود، جنگید و جان سپرد.
چند سال پیش که اینترنت به اندازه این روزها محبوب و توسعه یافته نبود خیلی ها نمی دانستند که چگونه باید از مهارت های خود درآمدزایی کنند. این روزها همه چیز تغییر کرده است. حالا شما می توانید پشت میزتان بنشینید و با نوشتن مقالاتی که به درد مخاطبانتان می خورد، تولید ویدئویی که نیازهای آنان را برآورده می سازد یا تولید پادکستی که به سوالات شان جواب می دهد به راحتی درآمدزایی کنید.
ادامه مطلب
بادیگاردهای زن این روزها در چین مشتریان زیادی دارند به گزارش چفچفک، و زنان ثروتمند ترجیح می دهند که برای محافظت از خود و خانواده هایشان بادیگارد زن داشته باشند.
افزایش جمعیت میلیاردها در کشور چین باعث افزایش تقاضا برای استخدام بادیگاردها به ویژه محافظان زن که از دقت بالایی برخوردارند، شده است.
اما زنان بادیگارد در چین برای اینکه به این مرحله برسند دوره های سخت و طاقت فرسایی را می گذرانند. آنان زیر نظر مربیان باتجربه و حرفه ای آموزش می ب
غمگینم
جنازه گربه ای کنار خیابان رها شده بود ، دستانم را بر دهان نهادم و اشک ها گونه هایم را میسوزاند ، از خودم بیزارم که قدرت کشیدن آن لاشه ی مظلوم را بر کناری نداشتم . اگر این کار را انجام میدادم یقینا تا سالها به خودم میبالیدم ...
چند لحظه ای بر بالینش اشک ریختم و پس بی رحمانه به راهم ادامه دادم ، در راه دریافتم چه مرگ همه ی موجودات شبیه به هم است ، منتها انسان مضحکانه خودش را با سنگ های تزیینی گول میزند ، وگرنه که بعد مرگ همه رها خواهیم شد ...
وَ اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِینَ وَ لَا تَقْدَمُوا عَلَیْهِ ظَالِمِینَ. (خطبه 151)
ترجمه: و بر خدا مظلوم وارد شوید و نزد او ظالم نروید.
توضیح:
یک مسئله مهم و حیاتی وجود دارد؛ در روزگاری وحشیانه که همه میخواهند گرگ باشند و انسان یا باید گرگ باشد یا گرگها او را بخورند، راهحل چیست و چه باید کرد؟
نظر رایج و عوامانه این است که بهتر است گرگ باشیم تا اینکه گرگها ما را بجوند. ولی این دیدگاه آشکارا باطل است. از نظر امام علی (ع) اگر واقعا ب
یه بارم اوایل مهر بود، رفتم یه فروشگاه لوازم ارایشی بهداشتی بزرگ شهرمون که همیشه ی خدا شلوغه و فروشنده هاش از این عزیزم میتونم کمکتون کنم ی هاست و وقتی سرشون شلوغه به ما مظلوم های مودب محل نمیذارن، توی ساعت شلوغی خیلی خیلی خلوت بود. در جواب عزیزم میتونم کمک تون کنم شون گفتم چی شده؟ مشتری هاتون رفتن مدرسه؟ هار هار هار
که به بیشتر از ده سال پیش برمیگرده بعضی شبها قبل خواب وبلاگهای بروز شده بلاگفا رو میخونم ...
اونقدر حس خاصی واسم داره که نمیتونم توصیحش بدم اصلا خیلی وقته که با حرفام نمیتونم احساسمو شرح بدم یه جورایی حوصلشو ندارم ..
توی
خیلی از وبلاگهای بروز شده کسایی رو میبینم که از جداییشون مینویسن با رنج
و درد شدید .. کاش میدونستن این روزها و این دعا کردن ها و این غمگین
بودنها میگذره و چند سال دیگه این روزها واسشون مسخره هست همین روزایی که
فکر میکنن اخ
تو را برای این روزها میخواستم که ساغریسازان و صیقلان را راه برویم و هرچیزی غیر از جادوی تو و رشت دود شود.
تو را برای این روزها میخواستم که چهارباغ و خواجه پطروس را کشف کنیم و درخت قشنگ کوالالامپور را نشانت بدهم.
تو را برای لمس بوی خوش آتشکده یزد میخواستم
تو را برای حال خوش شیخ زاهد گیلانی و استخر لاهیجان میخواستم
تو به اندازهی سالهای نوری دور به نظر میرسی و من دلتنگیام را پای درختان کولالامپور، لابهلای عتیقههای اسحاق و کتا
دوست بزرگوارمون خوابی دیده که تولد دوست دیگری بوده و من مدام در حال درسخوندن بودم توی خواب چون امتحان داشتم. خندیدم. گفت واقعا چرا باید همیشه امتحان داشته باشی؟ گفتم سوال منم هست. دوست دیگریمون که حال فقرا رو درک میکرد گفت که چون دانشجو مظلوم و استاد ظالمه. :)) البته جواب بهترش این بود که چون حسن ظالمه. :/واقعا برم یه فکری به حال خودم بکنم. :))
سلام
جوینده یابنده است.
این روزها اتفاقاتی برام میفته که واقعا به این جمله ایمان آوردم.
جوینده یابنده است.
هر قدم که جلو میرم خدا چراغ های بیشتری برام روشن می کنه.
نمیدونم آخر راه کجاست ولی کاملا مطمینم و یقین دارم که در مسیر درستی قرار گرفتم.
این روزها شک از زندگی من کنار رفته و به یقین رسیدم.
خدا هر روز راه را به من نشون میده خیلی شفاف و آشکار.
ولی بعضی وقت ها معنی بعضی از کارهای خدا را درک نمی کنم ولی خب حتما به نفع منه.
خدایا بیشتر از همیشه شک
بعضی روزهاحال آدم یک جور عجیبی خوب استخوب که می گویم نه اینکه مشکل نباشد ها ، نه.خوب یعنی خدا دستت را می گیردمقابل غم هامیگوید " امروز بنده ام باید خوشحال باشد سراغش نیایید "و تو هی ذوق میکنیاز خوشی های کوچک زندگی اتاز اتفاقاتی که انتظارش را نداری و میشود
من ،هر روزی که بی انتظار و شاکر چشم گشودم حالم خوب بود"خوب که می گویمنه اینکه به تمام آرزوهایم رسیده باشم ها ! نهخوب یعنی خدا را راس آرزوهایم قرار دادم و همه چیز را به او سپردمامیدوارم حال دلت
بیدار کردن دخترا توسط پدر
عزیزم، عروسکم، پاشو ببین خورشید خانم اومده بهت صبح به خیر بگه پاشو قربونت برم
بیدار کردن پسرا توسط پدر
لنگ ظهرهپاشو دیگه لندهور. مرده شور خرناستو ببرهخواب به خواب بری ان شاالله
به احترام مظلومیت پسرا، یک دقیقه سکوت
یاحق...
دو سال پیش، همین روزها بود که آمدم و نوشتم که کم کم دارد دو ماه می شود که معلم هستم و می آیم از روزهایم می نویسم و ...
دو سال گذشت!
حالا دارد دو سال و دو ماه می شود که معلم هستم و چه قدر دلم می خواهد باز هم بتوانم مثل آن روزها، واگویه های درونم را بنویسم...
آمدم بنویسم که بعد از معلم شدن دنیایم به کل تغییر کرد و «درد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن»، همگی مال من شد...
تلاش کردم تا درد بچه ها را بفهمم و به جای آن که یکی به دردهایشان اضافه کنم، مرهمی ب
ای خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب
از روز ازل یاد تو در سینه محجوب
ای زلف تو گره خورده به پیچ و خم بسیار
ای روی تو برخاسته با ماه به پیکار
ای باده مستانه تقدیر الهی
ای آمده در کار تو تدبیر الهی
ای برده شراب لب تو هوش ز هشیار
ای داده به یک اشاره تو خواب به بیدار
ای آنکه نگفته غم دل لیک بدانی
از خانه دل هرچه غم است نیک برانی
ای حضرت جان حضرت جان حضرت جانی
ای پادشه دین و جهان دلبر آنی!
اندوه من از دوری تو باز فزون شد
وقت است طبیب دل من خود
آمریکاییها و آمریکاپرستان هر جا مسلمان مظلوم و ضعیفی میبینند تا جایی که میخورد میزنندش. چنان هم میزنند که قشنگ میفهمی چقدر دقّ دلی از اسلام و مسلمین دارند. سران مستکبر و طاغوتهای زمین هر چه از اسلام سیلی خوردهاند، تلافیاش را با سیلی زدن به مسلمانهای بی گناه و بیدفاع در میآورند. هر چه از اسلام سوختهاند به تلافیاش مسلمان میسوزانند تا کمی دلشان خنک شود. بخش دردناک قصه اینجاست که این سیلی محکم را آمریکا از ما و انقل
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی
... تمام علمای اخلاق قضاوت یک طرفه و حرف زدن بدون سند و دلیل و ظن و گمان را نادرست و از عوامل عقب افتادن انسان از مقام انسانیت میدانند
انچه مسلم است امروز جامعه دچار مشکلاتی است و هرکس که ادعای فهم و عقل دارد سعی میکند علل این مشکلات را یافته و با تخریب آن مشکلات را رفع و رجوع کند
ودراین میان مظلوم تر از جناب دکتر روحانی چه کسی؟
گاه آنقدر تهمت ها به ریاست محترم جمهوری از روی بغض و کینه است
بسم الله
پرواز تهران-اوکراین، میتوانست یک پرواز عادی باشد که مسافرانی از ایران را به اوکراین و از آنجا به ینگه دنیا میبرد. اما نبود.
دوستانی از من در این پرواز بودند که یکی را خوب می شناختم. خیلی خوب.
وقتی با خبر شدم این دوستم در این پرواز بوده،
وقتی با خبر شدم چه طور این پرواز به زمین رسیده، و سرنوشتش نوشته شده،
وقتی با خبر شدم به تیر غیب نبوده،
وقتی با خبر شدم در زمان بین سقوط تا اعلام خبر سه روز طول کشیده
وقتی با خبر شدم ....
دنیا برایم کوچک شد
فرشید انقدر زیاد بابا رو بغل میکرد بغلش که میکنم برام باباست.
مظلوم و سبیلو و مهربون و باابهت عین بابا...و نجیب.
مریم هم باباست. سکوتش خودخوری کردنش حتی عصبانیت و ظرافت و حساسیتش.
امید و سعید مامان هستن؛ جمعه که امید داشت گریه میکرد داشتم فکر میکردم مثل مامان راحت گریه میکنه.
من امید دارم یک روزی،یک سالی،تو بگو هزار سال بعد میشینیم دور شومینه و از سال نود و هشت حرف میزنیم...من با خنده قاچی از هندوانه ی شب یلدا برمیدارم،به این روزهای بلاتکلیفی که گذشت فکر میکنم و به پیامکی که در اوضاع به هم ریخته ی دنیا، رسما پزشک شدنم را اعلام کرده بود:"همکار گرامی،خانم دکتر فلانی عضویت شما در سازمان نظام پزشکی با شماره ی فلان ثبت شد"..من ایمان دارم اگر همه ی ما بخواهیم این روزها با درد کمتر میگذرن و مثل وقت هایی که پدرم از قحطی سال
این روزها تشخیص مرز بین واقعیت چیزی که هستم و اون چیزی که صرفا ساختهی ذهنمه برام سخت شده.
در واقع نمیدونم که آیا واقعا جایی هستم که شایستگیاش رو ندارم و یا اینکه خودم رو دست کم گرفتم باز!؟
همه شواهدی که تو ذهنم در جریانه نظریه اول رو تایید میکنه اما آیا میتونم به ذهنم اعتماد کنم؟ آیا داره همه حقیقت رو میگه بهم؟ اگه آره آیا ممکنه که جوری حقیقت رو بیان کنه که من رو گمراه کنه؟ نمیدونم واقعا....
و چقدر این روزها نیاز دارم که جواب این سوال رو
در مراسم سی امین سالگرد رحلت امام (ره): این جاذبه بی نظیر امام بزرگوار ناشی از چیست؟ خدا مختصات شخصیتی و موهبتهایی را به او داده بود که در کمتر کسی در این حد جمع میشود. امام، انسانی بود شجاع، باحکمت و باتدبیر، پارسا و پرهیزکار، دلبسته به خدای بزرگ و ذکر الهی، ظلم ستیز، طرفدار و حامی مظلوم، استکبار ستیز، عدالتخواه، صادق با مردم و اهل مجاهدت دائم در راه خدا. هر کسی با این خصوصیات باشد، دلها به سمت او جذب میشود.
این روز ها که خسته ای و زمانی برای استراحت هم نداری.. این روزها که درگیر آنی که پیش من بمانی و برای آن می جنگی.. این روزها که تمام تلاشت برای آینده ای ست که در آن کنارت باشم.. این روزها که از فرط خستگی نمی دانی کی خوابت برده است.. این روزها که می گذرد تو دوست داشتنی تر می شوی..❤
:)
دیروز به یکباره یاد کودکی ام افتادم، روزهایی 7 یا 8 سال بیشتر نداشتم . بعد دیدم که چقدر دورم از آن روزها و از آن فکرها... اگر بخواهم مرضیه آن روزها را برایتان توصیف کنم باید بگویم دختری در اوج خیالات ذهنی، مهربان و بی نهایت در جستجوی عدالت و بی نهایت والد برای دوستان که خب این آخری چندان هم جالب نبود. دلم میخواست به همه کمک کنم و دوست نداشتم کسی را از دست خودم برنجانم، شاید باورتان نشود ولی اگر مورد تشویق معلمانم واقع میشدم سعی میکردم که خوشحالی
اضطرابی که این روزها تجربه میکنم، چیزی فراتر از آنچه است که قبلا تجربه کردهام. تپش قلب ناگهانی و فروریختن دنیا و نشستن عرق سرد بر دستهایم چیزهایی است که نه مکررا اما گاه و بیگاه تجربهاش میکنم. خودم را از شرایطی که باعث تشدید این وضعیت میشود دور نگه داشتهام. تا شاید کنترل بیشتری روی اوضاع خودم داشته باشم. هفتهی پیش که تولدم بود در خیابانهای شهر جدید راه میرفتم و گریه میکردم. روی تختم رها شده بودم و گریه میکردم. چشمهایم داغ
یا فاطمه معصومه اطلبنا بزیارتک
از غربتت این روزها، جانم به لب آمد
عرض ارادت کم شد و قحطِ ادب آمد
کهف الوری بودی و ما در خانه ها ماندیم
دور از شما، انواع بیماری و تب آمد
دجال ها گفتند بیماری است، برگردید
زاهد مردد ماند و از صحنت عقب آمد
جان را فدایت می کنیم، امروز اما نه !!!
از وعده های بی عمل، جان در عجب آمد
عاشق نخوانم که خجالت می کشم بانو
دیدی اگر من را بگو دنیاطلب آمد
ماه رجب ماه تشرف بر کریمان است
دشمن دقیقا با هدف، ماه رجب آمد
بستن
در حادثهی تروریستی نیوزلند آنهایی که به خواب ابدی فرورفتند جهانی را بیدار کردند. جهانی که گمان میکرد هر چه حاشیه دارد عقدهی حاشیهنشینان مهاجر و مسلمان است. اما کور خوانده بود ما همه فرزندان قابیل بودیم. این ژن بد دیگر پیش خودش نمیگوید چون نژاد، رنگ، تبار و دینم فلان است، پس آدم نمیکشم، از قضا چون نژاد، رنگ، تبار و دین دیگری فلان است او را میکشد. دنیا بعد از این حادثه تکان خورد، ما نیز تکان خوردیم، تکان دو کان که بر تیر چراغ برق
درباره این سایت