نتایج جستجو برای عبارت :

نادم نویسنده!

سلام
این روزها تلخم... دلگیرم، دلتنگم، دلخورم، متحیرم. آواره ام! تنهام... خسته ام. 
نمی دونم کدوماش درست تره، گاهی همش هستم و گاهی همش رو راحت ندید می گیرم و می خندم! اما راستش آروم نمیشم...
وقتی تو این حالم یا کلا مدتی نمی نویسم، یا برعکس باید بنویسم و بنویسم و بنویسم...
نوشتن باری از روی دوش افکار متراکم ذهنم برمیداره... 
مشکلی حل نمیشه، اما انگار  هر کدوم از این افکار میره سر جاش... از شلختگی ذهنم کم می‌کنه!
حالا شمایید و یک نادم که در حال نوشتن و‌
دیروز آخرین جلسه تدریسم بود و فردا هم امتحان فاینالشون ...آخر اون کلاسی که خیلی شیطون و در واقع رو اعصاب بودن برای اولین بار خندیدم گفتم خوش گذشت بچه ها :))) 
بعد یهو همشون با هم شروع کردن به گفتن این که تیجر ببخشید که خیلی اذیتتون کردیم!!
من :||| 
کم نیاوردم که ! گفتم پس فردا با هم تسویه حساب میکنیم :)))
و اونجا بود که از کرده ی خود نادم و پشیمان کلاس رو ترک کردن :D 
بسم رب العلی الاعلی
تا کنون فقط ۴ نفر مراجعه کردند گرچه اونها هم به زور بوده
عزیزان پست قبل که هنوز تشریف نیاوردید
تا آخر امروز  فقط فرصت هستا:))
باز بعد نیاین اعتراض کنین
عجبا!!!
چقد ناز میکنین !!!
همین درسته من دنبالتون راه بیفتم ؟؟؟خداوکیلی مثل شما ندیدم تو عمرم :)))
خانوم ام شهر آشوب
آقای عین الف
آقای آبی آسمانی
خانوم نادم
خانوم زینب
یه توکه پا بیاین بگین ایرانسل یا همراه اول لطفا خصوصی هم باشه پیامتون
ای بابا رگ سیدی آدم رو میزنن بالا
یک هفته ای میشه که کلا مسیرم به سمت دندون پزشکی ‍♀️‍♀️
الانم با یه دندون عصب کشی شده و تحمل درد یک دندون عقل کشیده شده  دارم به پر کردگی و کشیدنای بعدی فکر میکنم و هربار به طرز فجیعی یه خودم بد و بیراه میگم که چرا انقدر دیر  و بعد از درد دندان رفتم دندانپزشکی‌‌؟؟؟؟؟؟؟!!!
#قابل ذکره که وی سه تا از دندان های عقلش بطور کامل رشد کرده بدون اینکه متوحهش بشه و همین باعث خرابی دندونای دیگه شده.
این جانب به خاطر مراجعه دیر به دندان پزشکی بسیار نادم و
( زیارت از دور ).ای حجّتِ حق ، بارگَهت نورِ امیدمبا عشقِ تو بر ساحلِ مقصود رسیدم.ای درگهِ تو نورِ تجلّایِ الهیبازارِ رضا، رَحمتِ  رحمانُ خریدم.شد بسته رَهِ کرب و بلا ، گَرنجفُ شامدر مشهدِ تو لاله زِگلزارِ تو چیدم.دلتنگ زیارت شده ام ، در همه عمرم ـ اینگونه حرم سرد و غریبانه ندیدم.از دور سلامت کنم ای شاه خراسانوان صحن و سرا دیدمُ از غصه خمیدم.از سوی حرم عطر تو آید به مشاممدرهای حرم باز شوَد ، داده نویدم.دل طاقت دیوار ندارد ، چه بگویم دشوار زیارت
با لباس فرم مدرسه کنار پدرش وارد دفتر شد. فکر کردم پدرش کار حقوقی دارد و دخترک بعد از مدرسه همراه پدرش آمده است. نزدیک باجه شدند؛ درخواست صدور گواهی رشد داشتند، فقط ۱۲ سالش بود، کفش اسپرت صورتی، مانتو و شلوار مدرسه، چشم های کودکانه... باورم نمی شد... داشت ازدواج میکرد! به سن قانونی نرسیده بود، میخواست از دادگاه حکم رشد بگیرد. دلم سوخت، برای دخترانگی هایی که به زودی تبدیل به زنانگی می شد، برای بچگی های نکرده، برای خانواده ای که قرار بود در قرن ۲۱
سحر به گوش دل رسید نوای طبل آسمانفرشتگان به گرد و من پریده از غلاف جان
پگاه جنگ و خون و آه که بود مژده‌ای به راههمه به گوشه‌ای و مه به قلب خاور میان
چو گردباد دود و مه خزید سوی جان منبه سان دود و مه شدم سوی شما روان روان
"جهان آخرت منم، زمین و ازمنت منم"چنین بگفت و پر کشید جناب مطلق جهان
حضور عشق بود و بس که در میان جان گذشتوگرنه جان چه هست جز عبور نادم زمان
گمان مبر چو آدمی عزیز و فخر عالمیبسی سگان کوچه‌گرد به ساحت فرشتگان
چه واصلان هفت خط، چه خ
آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن راه پایین زدن و حضرت والا گفتن
وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزدپوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن
این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارندوین همه قول به پیدا و خفایا گفتن
جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟زان دهان کف بنیامد ز سجایا گفتن؟
تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟
ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزددیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن
پشت منبر به در آمد به بیابان گم شدکه د
آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن راه پایین زدن و حضرت والا گفتن
وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزدپوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن
این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارندوین همه قول به پیدا و خفایا گفتن
جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟زان دهان کف بنایامد ز سجایا گفتن؟
تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟
ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزددیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن
پشت منبر به در آمد به بیابان گم شدکه
امشب داشتیم فیلم می دیدیم. فیلم که تموم شد بابا با دودلی و من من صدام زد. گفت جواد! گفتم بله؟وگفت به چی داری فکر میکنی؟ چرا تو فکری؟ گفتم چیزی نیست.
چند لحظه ساکت شدیم. فهمیدم میخواد چیزی بگه و نمیگه.
گفتم چی میخواستی بگی؟ گفت میخواستم بگم: اگر تو سرپاشی همه چیز درست میشه. سرپا شو...
 
یک عالم روضه دارم برای همین یک جمله. یک عالم درد پشت این جمله است. یک عالم مسئولیت در دل این جمله است.
 
جا خوردم وقتی شنیدم. چند لحظه شوکه بودم و تو فکر.
بلند شدم. چندت
نباشم ببینم که زخم  تن زخمی   را درپناه بیداد  از چشمها پنهان کنی ...نباشم ببینم از پناه داشتن در مٵوای جفا  لبختد خرسندی برلب داشته باشی ، لبی که  زخمی ازدست ناپاک جفاست و با تبسم لاجرمت ، خون از جراحتش سرازیر می شود .نباشم ببینم که بودم و تو برای گناه ناکرده ات نادم و پشیمان شدی ...که بودم و تو بی پناه و تنها  ناگزیر در لانه گرگ  مامن گزیدی ...نباشم ببینم که روزی دیگر به اشدّ ستم زیر پا لگدمال باشی به این گناه که ظلم را در اغوشکشیدی و دادخواه
نباشم ببینم که زخم  تن زخمی   را درپناه بیداد  از چشمها پنهان کنی ...نباشم ببینم از پناه داشتن در مٵوای جفا  لبختد خرسندی برلب داشته باشی ، لبی که  زخمی ازدست ناپاک جفاست و با تبسم لاجرمت ، خون از جراحتش سرازیر می شود .نباشم ببینم که بودم و تو برای گناه ناکرده ات نادم و پشیمان شدی ...که بودم و تو بی پناه و تنها  ناگزیر در لانه گرگ  مامن گزیدی ...نباشم ببینم که روزی دیگر به اشدّ ستم زیر پا لگدمال باشی به این گناه که ظلم را در اغوشکشیدی و دادخواه
امام سجادعلیه السلام و سایر اسیران را در شام ، در آستانه درب مسجد، نگه داشتند؛
در آن هنگام فردی سالخورده نزدیک آنان آمد و گفت: سپاس خداوندی که شما را کشت و
مردم را از شوکت شما آسوده ساخت و یزید را بر شما مسلط کرد. امام خطاب به وی فرمود:
‌ای پیر! آیا قرآن خوانده‌ای؟ گفت: آری. امام فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای که
می‌فرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» [۱]؛ گفت: خوانده‌ام.
امام فرمود: ما «قربی» هستیم. و افزود آیا آیه «و آت ذو
همه ی آنهایی که آدم رفتن نبودند، رفتند
پشت سرشان را نگاه نکردند که یک نفر گوشه ای از دنیا روی ماندنشان حساب بازکرده بود
رویا بافته بود...
خانه ای ساخته بود...
و در هرنفسش زندگی دمیده بود...
حتی نیم نگاهی به ساخته های ویران او که مانده بود نکردند که بعد از آن خرابی ها حال و روزش چطور خواهدبود؟
رفتنی ها اما روزی بازمیگردند...
درمانده از تمام دنیا...
در جستجویتان ویرانه ها را کنار می زنند تا شما را از زیر آوار نبودن هایشان بیرون بیاورند
اما خیلی دیرا
« برای دیدن تصویر در اندازه بزرگ، روی عکس کلیک کنید. »
 
 
من ز آغاز به وصل تو خریدار شدم/ مهر تو دیدم و از عشق تو بیدار شدم
 
سالیانی که نبودم پی تو، همدم من/ هجر تو دیدم و از هجر تو بیمار شدم
 
ای امید همه عالم، تو ضعیفان دریاب/ من به امید ظهورت بر این کار شدم
 
تو که قائم شده ای بهر قیام شه دین/ من به قد قامت تو سخت گرفتار شدم
 
دل بریدم ز همه تا که رسیدم به رهت/ سالیانیست که از وصل تو تب دار شدم
 
صاحب عصر و زمانی تو زمان را دریاب/ من به امید رسیدن به
٩ تیر تولد دوست و رفیق شفیقم، خانوم "دکتر" نون بود. ٢٤ ساعت پیش متن بالا بلندی نوشتم و در اون طامات ها بافتم از جهت عرض تبریک و ارادت خدمت سرکار خانوم "دکتر". طی ٢٤ ساعت گذشته سرکار به قدری مشغول بودن که نتونستن کلک مبارک بر تاچ گوشی نهاده و کلامی چند تایپ نمایند. افتخار ندادن تشکر کنن خلاصه و این حرکت محیر العقول بنده ی حقیر رو وظیفه تلقی نمودن چنان که وظیفه ی هر روزه ی درس خواندن! این حرکت از جانب من سراپا تقصیر محیر العقول مینمود چرا که پس از ای
 
به سینه تا نفسی هست بیقرار تو ام ...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
من ز آغاز به وصل تو خریدار شدم/ مهر تو دیدم و از عشق تو بیدار شدم
 
سالیانی که نبودم پی تو، همدم من/ هجر تو دیدم و از هجر تو بیمار شدم
 
ای امید همه عالم، تو ضعیفان دریاب/ من به امید ظهورت بر این کار شدم
 
تو که قائم شده ای بهر قیام شه دین/ من به قد قامت تو سخت گرفتار شدم
 
دل بریدم ز همه تا که رسیدم به رهت/ سالیانیست که از وصل تو تب دار شدم
 
صاحب عصر و زمانی تو زمان
من همانم که هستم
بمناسبت ۱۳ بدر، روز طبیعت
من همانم که هستم، رزمنده و انقلابی، نه خسته شده ام و نه افسرده، ایستاده در آتش و غبار
من همانم که هستم، با ایمان و سترگ، نه پشیمانم و نه نادم، مقاوم و استوار
من همانم که هستم، ساده و بااخلاص، نه دنبال پولم و‌ نه مقام، بی ادعا و بی منت
من همانم که هستم، عاشق و خوشنود، نه اشرافی ام و نه پول پرست، عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
من همانم که هستم، با برنامه و دقیق، نه ولم و نه ولنگار، صبورم و پر تلاش
م
امروز من و همسر رفته بودیم روستا.چند تا قلمه از بعضی درختا جدا کرده بودم و کاشتم.دیگه جا برای درخت نداریم ولی چون علاقه دارم و قلمه هم معلوم نیست بگیره یا نگیره کاشتم دیگه.تازه بعد هم میشه جابجاش کرد یا بدی به کسی که فضاشو داره و میخواد بکاره.البته پارسال حدودا 10 تا قلمه انگور کاشتم که همشون سبز شدن:)همسر اونجا حالش بد شد..سردرد میگرنی داره.. کم کم حالت تهوع هم اضافه شد دیگه ترسیدم و راه افتادیم بچه ها هم تو خونه تنها بودن..به همسر گفتم بگیر تخت
سفارش امام کاظم علیه السلام به علی بن ابی حمزه  مردی بنام علی بن ابی حمزه می گوید: خدمت امام کاظم علیه السلام  رسیدم. به محض اینکه وارد شدم، به من فرمود: فردا کسی را ملاقات می کنی که از اهل مغرب است و سوالاتی راجع به عقاید و احکام دارد. با او خوش برخورد باش و اگر خواست با من ملاقات کند، او را نزد من بیاور. گفتم: مولای من، نشانی بدهید تا او را بشناسم. فرمود: مردی قد بلند و درشت اندام است و اسمش هم یعقوب است. علی بن ابی حمزه می گوید: روز بعد مشغول طواف
بسم الله....
رحمت خداوند متعال چنان بی‌انتهاست که راه را برای بندگان
بدکردار خویش نیز باز گذاشته و هیچ‌کس را از رحمت خود مأیوس نکرده است. هر
انسانی، در هر جایگاهی، فرصت بازگشت دارد و این بازگشت همان توبه است. امام
سجاد علیه‌السلام در مناجات خویش با خداوند چنین می‌گوید: «إِلَهی
أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ
التَّوْبَةَ فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً فَمَا
عُذْرُ مَنْ أَغْفَ
امروز تولد ۲۱ سالگی من و تولد یک‌سالگی این وبلاگ بود. اتفاقات امروز را می‌نویسم که یادم بماند‌.‌..
من نشسته بودم این گوشه‌ی متروک دنیا منتظر، که یک نفر، فقط یک نفر برایم تبریک تولد بفرستد. آدم‌ها نیامدند و تبریک نگفتند و برایم تولد نگرفتند و هدیه ندادند و من این‌جا نشسته بودم منتظرِ یک "تولدت مبارک" او.
راستش را بخواهید من، هزار جهد بکردم که سر عشق نپوشم ولی تهش هیچی به هیچی.
آدم این جور مواقع به خاطر شک و تردیدی که به سعدی داشته خودش را سرز
 
باسمه تعالیچلچراغشیطانقصیده ۳معنی شیطان چه باشد از نگاه اولیاچیست مفهوم وجودش از لسان انبیاهست شیطان اسم عامی بر همه کج راهیانچون کند سرپیچی و طغیان ز فرمان خداهست شیطان نام موجود ی که او سرکش بودمی کند بیرون تو را از بندگی و حق جداعده ای گویند از جنس اجنه بوده استنیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ماپاره ای گویند شیطان از ملائک در نخستهر چه باشد او، به امر حق مکن او را نداگفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفتمی زند تهمت به مردم، با دروغ و افتراا
 
باسمه تعالیچلچراغشیطانقصیده ۳چیست مفهوم شیاطین در بیان اولیاآمده نامش دو چندان در پیام انبیاهست شیطان اسم عام هر که سازد منحرفچون کند سر پیچی و طغیان ز فر مان خداهست شیطان نام موجود ی که او سرکش بودمی کند بیرون تو را از بندگی و حق جداعده ای گویند از جنس اجنه بوده استنیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما
 
پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخستهر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا
 
گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفتمی زند تهمت به مردم، با دروغ و ا
پاسخ مرحله 1 بازی کلماتیک
۱ – کلمات این مرحله : آب / بابا
جواب بازی کلماتیک
جواب مراحل بازی کلماتیک
پاسخ مرحله 2 بازی کلماتیک
۲ – کلمات این مرحله : با / ابا
پاسخ مرحله 3 بازی کلماتیک
۳ – کلمات این مرحله : ری / رای / یار
پاسخ مرحله 4 بازی کلماتیک
۴ – کلمات این مرحله : بت / تب / تاب
پاسخ مرحله 5 بازی کلماتیک
۵ – کلمات این مرحله : لب / بلا / بال
پاسخ مرحله 6 بازی کلماتیک
۶ – کلمات این مرحله : شک / کت / کش / تشک
پاسخ مرحله 7 بازی کلماتیک
۷ – کلمات این مرحله : زر / و
سلام
تو این پونزده سالی که تو فضای اینترنت سیر و سیاحت کردم، چه بسیار دوستان مجازی که برام حقیقی شدن و دیدمشون و بعضا حتی خونه مون اومدن و دوستی هامون خانوادگی شده و ادامه دار.
از همه جا هم بودن، از شیراز و بوشهر بگیر تا شمال و مشهد، از استرالیا بگیر تا انگلیس و اتریش و بلژیک...
اما بینشون چند تا دوست متاهل داشتم که دنبال فرزند دار شدن بودن و رنج بی فرزندیشون باعث بود برن تو لیست دعاهای خاص تو هر موقعیتی مثل اربعین و مشهد و ...
 الان که نگاه می کن
سر کلاس مثنوی، استاد گفتن باوری در عرفان جاریه که معتقده شیطون گناهی مرتکب نشده، بلکه از اونجایی که ایمان عمیقی داشته که فقط باید برای خالق سر فرود آورد، به انسان گلی تعظیم نکرده. یعنی آخی شیطون نازم، گل پیازم، چه قدر ما بدیم که تو رو لعنت می‌کنیم و این نسبیت‌گرایی‌ها.
داشتم به قصه‌های کلاسیک و جهان سرگرمی امروز فکر می‌کردم، تو قصه‌ها، معمولا یک جنگ تن به تن خیر و شری جریان داشت، معمولا اکثریت با شر بودن و تعداد سپاه خیر قلیل بود، معمولا
سلام
_نشسته ام به جمع کردن وسایل.... هی دور میزنم تو خونه یه تیکه از هر طرف میارم کنار چمدان و سبد و ...!
سفرهای این مدلی مون مساویه با جمع کردن یه وانت وسیله! غیر از لباس که شامل لباس خونه و مهمونی و لباس گرمِ احتیاطی میشه!  لباس مشکی برای ایام عزا هم جدا باید بگذارم! حالا اینا یه طرف، ملحفه و دستمال کاغذی و... بگیر تا شکر و قند و چای! تازه خدا رحم کرده خبر رسیده قابلمه بشقاب لازم نداره ببریم!
_ برسیدم ماشین لباس شویی هم دارن؟ گفت نه :(((( بعد می خنده میگ
جودی آبوت عزیز سلام.
رسم بر این بود که همیشه تو نامه بنویسی، اونم برای بابالنگ دراز، اما این دفعه من میخوام نامه بنویسم. اونم برای تو
از بچگی، تو تمامِ شخصیت های کارتونی که میشناختم، فقط با تو همزادپنداری می کردم. نمی دونم چرا. نمیدونم چی بین ما مشترک بود. شاید همین سرخوشی و سهل گیری دنیا، شاید همین احساساتی بودنت، همین که یه لحظه انقدر انرژی داری که میتونی دنیا رو منفجر کنی، و یه لحظه انقدر داغونی که فقط صدای هق هق گریه و لرزش شونه هات میتونه
معنای گریه در سر ما بد نشسته استباید گریست جای نباید نشسته استنادم به روی صندلی چرخدار جنگمردی که بود سرو سهی قد نشسته استموسی کجاست تا که بکوبد عصای خودبر گاو سامری که به مسند نشسته استقران بدون آینه ابزار ساحر استچون در هوای جادوی ابجد نشسته استدجال مشرقی ! چه خیال است ... مغربیبر جای خانواده احمد نشسته استآقا ! از آفت وطن افت انتظار نیست تا لحظه ای که بر سر آ...! مد نشسته است#مجتبی_جواهریانبنام خداوند مهر #نقد_شعر_کلاسیک از انجایی که معتقدم
کتاب راهی بسوی راستی
بینش نوین


فهرست مطا‌لب                                                      صفحه
مقدمه........................................... ..........................10
فرامین راستین آسمانی...................................................13
مختصری آشنایی.........................................................13
فرمانروایی دینی – ولایی و نابسامانی در کشور ایران..............15
تجربه زندگی، در جامعه شیعی – اسلامی........................... 18
جایگاه رؤیاهای صادقه، در ادیان توحیدی........................... 26
کتابهای مقدس ادیان ت
سلام.
اولین پست این وبلاگ رو با بیان توضیحاتی از خودم و شرایطم شروع می کنم باشد که سبب خیر گردد!
خب من امیر هستم . دانش آموز داوزدهم تجربی ! قضیه از جایی شروع شد که ما وارد پایه دهم شدیم از قضا این کمترین(بخوانید من) در مدرسه نمونه دولتی پذیرفته شدم.!
خب دیگه همین باعث قرار گرفتن در شرایط کنکور و کنکوری ها بود از اون روز 1 مهر کذایی یادمه که هر روز می خواستم فرداش شروع کنم ! دیگه قضیه رو ادامه نمی دم دیگه خودتون حدس بزنید چه اتفاقی افتاده که الان ای
یکی از مهمترین خصوصیاتی که یک فروشنده می بایست داشته باشد اخلاق خوب است .فروشندگان با اخلاق خوب قطعا موفق تر ، مردمی تر ، پر رونق تر و شادترند ولی در عوض کسانی که اخلاق را در مسیر کار خود قرار نمی دهند و همان گونه که همیشه هستند در جامعه حاضر می شوند اینگونه نیستند . اخلاق در فروشندگی یکی از مسائلی است که متاسفانه در کشور ایران توسط فروشندگان جدی گرفته نمی شوند و هرکسی در هر صنفی بسته به شخصیت و رفتارهای خود وارد کسب و کار می شود و به همان گونه
آیا امام صادق علیه السلام در حدیثی ابی بکر و عمر را «إمامان عادلان قاسطان» نامیده است؟
دیده شده که در فضای مجازی بتریه و عمریه تکه‌ای ناقص از یک روایت را بریده‌اند تا رابطه حسنه اهل بیت علیهم السلام با خلفای غاصب را ثابت کنند و برای غاصبین فضیلت بتراشند بزدلانه با تقطیع و سانسور معنی حدیث را تحریف و عوض کرده‌اند و ادامه این روایت که سند رسوایی آنان و اثبات کفر و جهنمی بودن ابی بکر و عمر است را نیاورده‌اند.
این حدیث که در کتاب شریف احقاق الح
میگم من اگر برم حرم یک وقت بد نباشد نمی تونم از این مدل عکسا که تصویر گوشی در جوار حرم هست منتشر کنم ؟؟
اسکرین شات بگیرم قبوله؟؟
داشتم فکر میکردم اصلا یک روز مختص الوبلاگیون  برم حرم بعد داشتم تو ذهنم لیست میگرفتم اسم ها رو با حداکثر یک جمله:
رفیق جان راهشو پیدا کنه و نور خدا بتابه به زندگیش ، چند موردی که دلش میخواهد بهشون برسه
سرور جان آرامش گمشده اش رو پیدا کنه❤️
آلا خانوم سلامت و تندرست باشه و دوباره مستحکم باشم...
برادر معز (بقیه اش یادم ن
 
تنبیه همگانی
چرا جامعه ی ما که هویت خود را بر پایه ارزشها و آموزه های مترقی اسلام می پندارد. فساد و جرایم و ناهنجاری در آن روز افزون است.؟  چگونه باید از فساد و ناهنجاری در جامعه جلوگیری کرد. ؟
بنام خدا
قدرمتیقن اصل مساله وجود ناهنجاری های سازمان یافته و شناسایی آسیب از زوایای مختلف قابل بررسی است.
جامعه ای که گوشهایش برای شنیدن کر شده است . با برنامه یا بی برنامه ، قصورا و یا قاصرا به هرحال از شنیدن و پذیرش حقیقت ، ابا دارد و به بیماری شعار دا
تنبیه همگانی

چرا جامعه ی ما که هویت خود را بر پایه
ارزشها و آموزه های مترقی اسلام می پندارد. فساد و جرایم و ناهنجاری در آن روز افزون
است.؟  چگونه باید از فساد و ناهنجاری در جامعه
جلوگیری کرد. ؟

بنام خدا

قدرمتیقن اصل مساله وجود ناهنجاری های
سازمان یافته و شناسایی آسیب از زوایای مختلف قابل بررسی است.

جامعه ای که گوشهایش برای شنیدن کر شده
است . با برنامه یا بی برنامه ، قصورا و یا قاصرا به هرحال از شنیدن و پذیرش حقیقت
، ابا دارد و به بیماری شعار د
گردشگری دور ایران علاوه بر تنوع و آرامش ذهن سبب آشنایی با آداب و رسوم، فرهنگ و غذاهای سنتی اقشار مختلف می شود. اما دسترسی به حجم عظیمی از اطلاعات مربوط به مناطق گردشگری کار دشوار می باشد، خوشبختانه با وجود تکنولوژی و ابزار های مدرن، آگاهی از این اطلاعات بسیار آسان تر شده است. در این مقاله از وبسایت "های هتل" با معرفی روش های مختلف جستجو مکان های گردشگری در شهر های مختلف، با ما همراه باشید
شاید شما هم بارها هنگام بازگشت از سفر، نادم از نرفتن ب
به نام خدا
محمدرضا شعبانعلی چند سال پیش در سلسله‌ فایل‌هایی صوتی به موضوع مدیریت توجه پرداخته بود و «مدیریت توجه» را برتر و لازم‌تر از «مدیریت زمان» دانسته بود. نکته اینجاست:
در جهانی که هر چیزی درصدد «جلب توجه» ماست، فردی می‌تواند از بقیه جلو بزند، که بر
«توجه» خود، مدیریت داشته باشد.

اگر این گزاره را
بپذیریم این جمله را هم باید قبول کنیم: مهم‌ترین دشمن موفقیت ما، «دزدان توجه»
هستند. چیزهایی که می‌خواهند توجه ما را به خود جلب کنند و از
دیشب به یکی از آن حالت‌های بحرانی وجودی دچار شدم. چشم‌هایم را از سرم کندم و بردم بالا و از دید یک پرنده زندگی‌ام را نگاه کردم. شخصی از جایش بلند می‌شود، نماز می‌خواند، کتاب می‌خواند، می‌نویسد، می‌خوابد، بازی می‌کند، کار می‌کند، می‌خورد، خرید می‌کند، می‌خوابد و دوباره فردا از نو این کارها را تکرار می‌کند.
فکر کردم زندگی چه قدر پوچ است. زندگی مشتکل از مجموعۀ کارهای تکراری و روتین روزانه است. از صبح که آگاهی خودمان را بعد از خواب به دست
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
دیشب به یکی از آن حالت‌های بحرانی وجودی دچار شدم. چشم‌هایم را از سرم کندم و بردم بالا و از دید یک پرنده زندگی‌ام را نگاه کردم. شخصی از جایش بلند می‌شود، نماز می‌خواند، کتاب می‌خواند، می‌نویسد، می‌خوابد، بازی می‌کند، کار می‌کند، می‌خورد، خرید می‌کند، می‌خوابد و دوباره فردا از نو این کارها را تکرار می‌کند.
فکر کردم زندگی چه قدر پوچ است. زندگی مشتکل از مجموعۀ کارهای تکراری و روتین روزانه است. از صبح که آگاهی خودمان را بعد از خواب به دست
دیشب به یکی از آن حالت‌های بحرانی وجودی دچار شدم. چشم‌هایم را از سرم کندم و بردم بالا و از دید یک پرنده زندگی‌ام را نگاه کردم. شخصی از جایش بلند می‌شود، نماز می‌خواند، کتاب می‌خواند، می‌نویسد، می‌خوابد، بازی می‌کند، کار می‌کند، می‌خورد، خرید می‌کند، می‌خوابد و دوباره فردا از نو این کارها را تکرار می‌کند.
فکر کردم زندگی چه قدر پوچ است. زندگی مشتکل از مجموعۀ کارهای تکراری و روتین روزانه است. از صبح که آگاهی خودمان را بعد از خواب به دست
  

h
 
http://www.missiranisupernatural.blogfa.com
 
oیا دشون رفته ک کودکی. هاشون ، هر شب ، هر شب هرشب ، لحظاتی قبل از اینکه به عالم خواب و رویا فرو برند ، در حین سکوت مطلق فضای اطرافشون ، یکی. می اومد. توی دلشون و اونارو. معاخضه ، ملامت ، سرزنش ، تشویق ، و نصیحت میکرد ، ولی اون وقتایی که. خطای مارو بهمون گوشزد میشد ، و ما خودب خود. نادم و پشیمان از حرکت زشتی ک طی شبانه روز در قبال کسی مرتکب شده بودیم میشدیم ، چه. درد. وجدانی. گلوی ما رو خفت میکرد. حتی بغض مون میگرفت از بد
دیشب به یکی از آن حالت‌های بحرانی وجودی دچار شدم. چشم‌هایم را از سرم کندم و بردم بالا و از دید یک پرنده زندگی‌ام را نگاه کردم. شخصی از جایش بلند می‌شود، نماز می‌خواند، کتاب می‌خواند، می‌نویسد، می‌خوابد، بازی می‌کند، کار می‌کند، می‌خورد، خرید می‌کند، می‌خوابد و دوباره فردا از نو این کارها را تکرار می‌کند.
فکر کردم زندگی چه قدر پوچ است. زندگی مشتکل از مجموعۀ کارهای تکراری و روتین روزانه است. از صبح که آگاهی خودمان را بعد از خواب به دست
این روز ها دیگر زود به زود بغض مهمان دلم می شود . ناخوش بودم ، که رسیدم به صحن گوهرشاد . طبق عادت همیشگی به سمت قفسه کتاب ها رفتم و منتخب ادعیه و زیارات را برداشتم . حال و حوصله ی دعا خواندن نداشتم . دوست داشتم فقط بشینم رو به گنبد و حرف بزنم ... حرف های زیادی داشتم اما حرفم نمیامد . بغض سنگینی داشتم اما گریه ام نمیامد ... دوست داشتم یک امداد غیبی بیاید و این گره را از گلویم باز کند . که یک دفعه یاد صحیفه ی سجادیه افتادم ... از جا کنده شدم و دوبار رفتم سرا
این روز ها دیگر زود به زود بغض مهمان دلم می شود . ناخوش بودم ، که رسیدم به صحن گوهرشاد . طبق عادت همیشگی به سمت قفسه کتاب ها رفتم و منتخب ادعیه و زیارات را برداشتم . حال و حوصله ی دعا خواندن نداشتم . دوست داشتم فقط بشینم رو به گنبد و حرف بزنم ... حرف های زیادی داشتم اما حرفم نمیامد . بغض سنگینی داشتم اما گریه ام نمیامد ... دوست داشتم یک امداد غیبی بیاید و این گره را از گلویم باز کند . که یک دفعه یاد صحیفه ی سجادیه افتادم ... از جا کنده شدم و دوبار رفتم سرا
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
این روز ها دیگر زود به زود بغض مهمان دلم می شود . ناخوش بودم ، که رسیدم به صحن گوهرشاد . طبق عادت همیشگی به سمت قفسه کتاب ها رفتم و منتخب ادعیه و زیارات را برداشتم . حال و حوصله ی دعا خواندن نداشتم . دوست داشتم فقط بشینم رو به گنبد و حرف بزنم ... حرف های زیادی داشتم اما حرفم نمیامد . بغض سنگینی داشتم اما گریه ام نمیامد ... دوست داشتم یک امداد غیبی بیاید و این گره را از گلویم باز کند . که یک دفعه یاد صحیفه ی سجادیه افتادم ... از جا کنده شدم و دوبار رفتم سرا
این روز ها دیگر زود به زود بغض مهمان دلم می شود . ناخوش بودم ، که رسیدم به صحن گوهرشاد . طبق عادت همیشگی به سمت قفسه کتاب ها رفتم و منتخب ادعیه و زیارات را برداشتم . حال و حوصله ی دعا خواندن نداشتم . دوست داشتم فقط بشینم رو به گنبد و حرف بزنم ... حرف های زیادی داشتم اما حرفم نمیامد . بغض سنگینی داشتم اما گریه ام نمیامد ... دوست داشتم یک امداد غیبی بیاید و این گره را از گلویم باز کند . که یک دفعه یاد صحیفه ی سجادیه افتادم ... از جا کنده شدم و دوبار رفتم سرا
این روز ها دیگر زود به زود بغض مهمان دلم می شود . ناخوش بودم ، که رسیدم به صحن گوهرشاد . طبق عادت همیشگی به سمت قفسه کتاب ها رفتم و منتخب ادعیه و زیارات را برداشتم . حال و حوصله ی دعا خواندن نداشتم . دوست داشتم فقط بشینم رو به گنبد و حرف بزنم ... حرف های زیادی داشتم اما حرفم نمیامد . بغض سنگینی داشتم اما گریه ام نمیامد ... دوست داشتم یک امداد غیبی بیاید و این گره را از گلویم باز کند . که یک دفعه یاد صحیفه ی سجادیه افتادم ... از جا کنده شدم و دوبار رفتم سرا
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
به همه شما کنکوری‌های
عزیز، که سرانجام توانستید با تمام سختی‌ها و مشکلات، در آزمون سراسری حاضر شوید،
تبریک می‌گوییم و امیدواریم که همه شما عزیزان به هدفی که در نظر دارید، برسید و
سال آینده خود را در جایگاهی که دوست دارید، ببینید. گرچه کنکور تمام شد، اما احتمالاً
برای بسیاری از شما عزیزان و حتی خانواده‌هایتان، هنوز صحبت‌ها در مورد کنکور و
حواشی آن ادامه دارد؛ در واقع، بعد از آزمون، بیشتر داوطلبان نسبت به آزمون و
نتیجه آن بی‌تفاوت نیستن
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و
آن هایی که طرفدار بخشودن و گذشت هستند غالبا ادعا می کنند که ارزش بخشودن و گذشت در این است که هم فرد بخشاینده و هم فرد بخشوده شده را رها و قوی می کند: بخشودن و گذشت به ما امکان می دهد غل و زنجیر گذشته ای پر از خطا را از پایمان برداریم و رو به سوی آینده ای کنیم که آکنده از تلخی ها و نفرت ها نیست.بخشودن نوری است که در تاریکی جهان می درخشد: بخشودن نه تنها نشانه ای از مهربانی، بلکه نشانه سخاوت و بلندنظری هم هست، هدیه ای رایگان که هم نصیب فرد بخشاینده و
 
باسمه تعالیچلچراغمهاجرت قصیده ۱
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساباز خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَدکو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شدهنیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیربرده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماستحاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشرتا نیفتد در خطا و

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها