نتایج جستجو برای عبارت :

دنیا دوروزه

دوروزه که دلم با خودم صاف نمیشه...از خودم راضی نیستم...یه اشتباه ، یه گناه و یه کم کاری در حق خودم انجام دادم و نمی تونم از خودم ندید بگیرم چون قبلا به خودم قول دادم که دیگه این کار ازم سر نزنه...
دوروزه که برای زندگیم نگرانم...ازاینکه بین درگیری شیطان و فرشته ی درونم ، شیطان برنده شد و بدتر از اون ، از لحظه ی راحت پا گذاشتنم روی عذاب وجدانم میترسم...فهمیدم که هنوز خیلی زوده برای برآورده شدن و رسیدن به بعضی از آرزوها...
دوروزه که به روی خودم نمیتونم ل
منو از چی میترسونی؟
از تنهایی؟؟
یه نگاه بنداز ببین چند ساله تنهام
با وجود این آدمای دوروزه که بود و نبودشون فرقی برام نداره
اینا میرن چه تو بخوای چه نخوای
خودم راهیشون میکنم.. ببین
بازم منو بترسون از دردی که باهاش خو گرفتم
من خودم ته تمام لجبازیام
تنهایی ام انتخاب خودمه
به پاهای خودت
موقع راه رفتن نگاه کن ....
دائما یکی جلو هست و یکی عقب ...
نه جلویی بخاطر جلو بودن مغرور میشه ...
نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت ...
چون میدونن شرایطشون دائم عوض میشه...
روزهای زندگی ما هم دقیقا همین حالته...
دنیا دو روزه ؛
روزی باتو ، روزی علیه تو ؛
روزی که با توهست، مغرور نشو ...
روزی که علیه تو هست، ناامید نشو ...
 
هر دو میگذره...
اولش فکر کردم سرماخوردگیه، سرفه میکردم بعد بدن درد و سردرد و تب و لرز و هذیون بهش اضافه شد. تمام مدت خوابم میبرد و ننیتونستم پاشم، رفتم دکتر و دوتا آمپول خوردم. حالا حالم بهتره اما دوروزه بخاطر سوزش معده هیچی نتونستم بخورم.مثلا امروز صبحانه یه ذره نون خالی خوردم ناهارم یه آبمیوه!شبم اومدم خونه تا شروع کردم ب سوپ خوردن معدم درد گرفت.وسط این هاگیرواگیر امتحان حذفی 6 نمره ای ام دادم:)
جدا دلم برا غذا خوردن تنگ شده
 
وضعیت پوشه پیام‌های تبلیغاتی من در این دوروزه:فون‌پی آماده خدمت‌رسانی به شماست. استودیو چارخونه در دسترس است. با وجود مشکلات اینترنت بلیط خود را از مستربلیط بگیرید. اسنپ در خدمت شماست. چیلیوری آماده خدمت‌رسانی به شماست. سایت علی‌بابا باز است.دسترسی به خدمات تلویزیون اینترنتی لنز همچنان بدون وقفه ادامه دارد.آیو همچنان برای شما لحظات شیرین و مفرحی را ایجاد می کند. [هشتگ مسدودسازی اینترنت]__________پ.ن: قطعی اینترنت باعث شد یه نگاهی به اینج
دیشب هم بارون زد، مثل امروز. رفتم زیرش، صورتم رو گرفتم رو به آسمون، انقدر به جدیدترین آلبوم موردعلاقه‌ام گوش کردم که از موهام مثل آسمون آب چکید. وقتی برگشتم و رفتم زیر پتو و شروع کردم به دیدن انیمه عاشقانه، شبیه خامه وارفته بودم. امروز هم قبل رفتن به تأتر استرس داشتم ولی بعدش پر از حس خوب رهایی بودم. تجربه تنهایی رفتن عالی بود و اصلا ازش پشیمون نیستم. برگشتنه باز بارون اومد، نم برداشتم و به آلبوم جدید مورد علاقه‌ام لبخند زدم. اینجوری دوروزه
میدونی سونتاگ گفته بود داستانش مثل آخر شعر ریلکه است این که باید زندگیت را تغییر دهی. به اینجا رسیدم من که هم زندگیمو باید تغییر بدم هم خودمو و این یه پروسه ی یک یا دوروزه نیست بلکه چندین ساله است. 
هیجان زدم به خاطر انتخابایی که دارم. به خاطر‌ تغییراتی که میخوام بکنم. ولی فکر میکنم جایی از قلبم تایید میکنه که درسته و باید شجاعت به خرج بدمو انجامش بدم. با تمام محدودیت ها و نقص هام. یسری چیزارو باید از صفر شروع کنم. یسری چیزارو باید کاری کنم از د
یک سفر تقریبا دوروزه رفتم باذهنی مشغول و فکری درگیر تصمیم به مسافرت گرفتم.
واقعا نیاز داشتم به یک تفریح و ورزش و خب دوستانمون هم مدام غر میزدن که بهار تموم شد ماجایی نرفتیم 
برنامه کوه رفتن قبل ماه رمضون هم کنسل شد .اینبار جدیت به خرج دادن و جذبه گرفتن که اگه نیای....
(جای خالی رو خودتون با جملاتی که شامل تهدید میشه و جذبه لازم رو دارند پرکنید)
منم مظلوم حساب کار دستم اومد با سر رفتم.
واقعا نیازه برای همه که گاهی به روحیمون هم توجه داشته باشیم 
ا
دوروزه داره تو مدرسه بهم خوش میگذره
یک چی درونم تغییر کرده و انگار رو بیرونم تاثیر گذاشته :) نمیدونم!تنها چیزی هم که درونم تغییر کرده اینه که دیگه ادمارو خط نزنم 
وای خیلی خوش گذشت این دوروز مخصوصا مووقع ناهار درسته اکیپمون کمی انسجام خیلی نداره 
ولی خیلیخ ندیدم مخصوصا موقع ناهار امروز کگکه دیگه خیلی خیلی خیلی خندیدم :)))))))))))اه تازه چون دیروز دعوا کرده بودم مامانم نه ناهار داد نه خوراکی  هیچی بعد از شانس خوش پول داشتم از مدرسه چیز میز خریدم
گفته بودم که ترس بین احساساتی که میشناسم از همشون کشنده تره . از شنبه قراره برم پانسیون تو خونه نمیتونم درس بخونم خودشون بمونن و خونشون از بس نگران بودم براشون  ولی الان میگم به من چه اصلا ...دوروزه قفسه سینم درد میکنه گوشمم همینطور تو گوگل سرچ کردم به چیزای جالبی نرسیدم حس میکنم انگشتم کج شده و میترسم ، وقتهایی که خونمون تو سکوته رو دوست دارم کاش میتونستم مغزمم ساکت کنم جدیدا متوجه شدم شستن دستام بهم ارامش میده ولی به نظرم بهتره یه جایگزین د
خیلی ممنون انقد آسون منو داغون کردیواسه احساسی که داشتم دلمو خون کردیتو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چیمنو به محبت دو روزه مهمون کردیهمه عالم می دونستن که بری میمیرماما رفتی و همه عالمو حیرون کردیخیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرمخیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرممن حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوابا همین سر به هواییت منو ویرون کردیمن که با نگاه شیرین تو فرهاد شدممگه این کافی نبود که منو مجنون کردی؟همه عالم می دونستن که بری میمی
سلام صبحتون بخیر
دیروز کلاس زبان در مورد امتحان صحبت کرد و من راستش واسه بقیه درسا خیلی استرس گرفتم
و بعد تا ساعت دو پری خانوم اومد و منم روزم و با سوسیس باز کردم نگم جه سوسیس سوخته ای زدم و با نوشابه بزور دادم بره تو خندق بلا
بعدم کلاس اندیشمندان مسخره بازی دراورد و واسم بازنشد ن با گوشی و ن لپ تاب!
و ساعت چهار بعد دردهای بسیار خوابیدم نه پاشدم و میل ب هیچی نداشتم یه چایی خوردم و سرگوشی بودم و بابا ازسرکار کباب تابه ای خوردیم یه دبه ی گنده دوغ م
امروزم کارام زود تموم شد. نمیدونم جریان چیه :/ هرچند که کتاب باز وقت دارم بخونم اما گشنمه و حوصله ام نمیاد. رسیدم به بخش ارسطو. احتمالا جالب تر برام باشه چون از خودش کتابی نخوندم تا حالا. نشستم رو مبل و منتظر که مامانو بابا بیان شام بخوریم از ساعت پنج گشنمه و دلم ضعف میره هی جلو خودمو گرفتم. تقریبا به هیچی فکر میکردم. یه ذره هم حوصله ام سر رفته. چند تا فیلمم زدم ببینم حوصله نداشتم. نمیدونم چرا یجوری شدم انگار شب که شد غم عالم ریخت رو دلم. اما نمیفه
دوستان عزیر سلام 
بنده در آپلود کزدن تصاویر دچار مشکل شده ام 
یکی دوروزه هر تصویری آپلود می کنم به صورت مبهم (نارنجی رنگ) در صفحه صندوق بیان ظاهر می شود
و در نهایت امکان درج آن دربالای مطالب وجود ندارد 
میشه راهنمایی کنید 
این مشکل چه طوری قابل حله؟
سلام دوستان جان دل
 
خوب و بد گذشته و میگذره
از ‌قتی لپ تاپ رو همسر برده شرکت نیومدم بلاگ سربزنم
خداروشکر همایش دهم دوروزه و عالی برگزار شد
فعلا درگیرودار یک خبر وحشتناک هستیم
یک قتل
بله قتل
منشی شرکت  یک خانووم جوون بود که دوتا دخترداشت 
سه ساله و دوساله
متاسفانه شوهرش خیلی هرز میچرخیده و باهم اختلاف داشتن
چندروز پیش دوباره سر اینکه همسرش اصرار داشته دوست دخترش رو صیغه کنه دعواشون میشه
صبح مامان دختره زنگ زد به همسر و کفت مریم مرده،کشته ش
 
دوروزه دارم میگم پیتزا پیتزا، می دونن من عاشق پیتزام
گفتم شما هم میخورید؟ داداشم گفت پیتزا میخوای سفارش بدی؟ نوچ نوچ نوچ
مامان بابا گفتن مگه میشه پیتزا خورد؟؟
امشب قبل سفارش گفتم دوتا بزرگ بگیرم؟من یه پیتزا کامل میخوامااا
بابا:نه زیاده بابا
مامان: منکه معدم درد میکنه نمیخوام
داداش: من پیتزا خوشم نمیاد کباب میخوام
محض احتیاط یه کامل و یه مینی سفارش دادم آوردن
همه نشست سر سفره بابا یکی دوتا برش از مینی خورد بقیشو مامان خورد
داداش نشست سر پی
1.سلام..:)از اتفاقای این اخیر که بگذریییییم و بعدا اینجارو بترکونیم اومدم بگم نویسنده ی این وبلاگ دانشجو شده..دانشجوی رشته ی روانشنااااااااسی...شدیدا استرس ثبت نام فردارو داره و ترش کرده با وجود خستگی زیاد خوابش نمیره!
 
 
2.من دارم خاص ترین و باحال ترین روزارو تجربه میکنم...اینجا پاییزش پاییزه..درخت گیلاس جلوی خونه برگای زردش بوی پاییز میده و هوا بس ناجوانمردانه سرررردهههههه!
 
 
 
 
3.بعد بیست روز تازه دوروزه که از تهران اومدیم و من فردا میرم ث
دیگه خیلی مطمئن نیستم امشب بتونم کتابمو تموم کنم یا نه. صبح بیدار شدم یه ذره خوندم خوابیدم دوباره بیدار شدم خوندم قبل نهار خوابیدم. و الان دیگه یه دو ساعتی هست پش میزم دارم میخونم. هدفم اصلا زود تموم کردنو فقط خوندنش نیست فقط چون کم کاری کرده بودمو طولش داده بودم خواستم جبران کنم زود تمومش کنم به هرحال امشبم تموم نشه بشینم پاش فردا حتما تموم شده اما من انرژیمو میذارم برای امشب. 
میخواستم عکاسی برم ولی هوا معلوم نیست چشه مثل من شده. یه دقیقه آف
الان ساعت از یک شب هم گذشته 
همین الان یک کتاب ۸۰ صفحه ای را تمام کردم 
کتاب پی دی اف بود که اسمش خیلی برام جذاب بود
همین دوساعت پیش بهم پیشنهاد شد 
باخودم عهد کردم که تا نخوندمش نخوابم
گرچه ازنظرجسمی توانم خیلی کمه
یک هفته ای میشه که دارم با مریضی دست وپنجه نرم میکنم 
اما دوروزه که تصمیم گرفتم شکستش بدم این کرونا را
برای همین پیوسته وبی وقفه دارم فعالیت میکنم وبه کم طاقتی بدنم نه میگم
ازصبح بازی وورزش با بچه ها
ظهر مطالعه کتابهای قطور دانشگ
بیام از این ذهن آشفته بنویسم بلکه یکم اروم شه!
+این دوروزه همش دانشگاه و بعدش کار. خسته خسته ام اما سروصدای تلویزیون نمیذاره بخوابم! پروژه های هرروز دارم و انشاا... بیشتر هم خواهند شد. تست و اینا هم دارم. یه کار جدید هم نوشتن کمپین تبلیغاتی هست که بهش علاقمندم و اگر خدا بخواد میخوام که توی این کار برم. دیگه چی؟ یه پیج جدید اینستا میخوام بزنم از خودم بنویسم، از عمق ذهنم ! چیزایی که فکر کنم خیلی ننوشته ام درموردشون. دیگه ؟ به برنامه نویسی و مدیریت ی
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_اول
.
خوب نبودم اما بد هم نبودم 
ولی تازه وارد بودم
تازه نتایج اومده بود 
رتبه ام بد نشد اما واسه ی من فرقی نداشت 
فقط هدفم قبول شدن دانشگاه تهران بود و تموم
رشته اش مهم نبود
هدف خاصی تو زندگی دنبال نمی کردم
اصن مگه باید هدفی باشه
زندگی همین دوروزه و تموم میشه
چرا این دوروز رو به جای شادی صرف به دست آوردن چیزایی بکنم و براشون خودکشی کنم
من مثل بقیه نیستم
هر چی بخوام دارم پس بهتره فقط لذت ببرم هر چند لذتی نیست و فقط تکرار مکرر
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_اول
.
خوب نبودم اما بد هم نبودم 
ولی تازه وارد بودم
تازه نتایج اومده بود 
رتبه ام بد نشد اما واسه ی من فرقی نداشت 
فقط هدفم قبول شدن دانشگاه تهران بود و تموم
رشته اش مهم نبود
هدف خاصی تو زندگی دنبال نمی کردم
اصن مگه باید هدفی باشه
زندگی همین دوروزه و تموم میشه
چرا این دوروز رو به جای شادی صرف به دست آوردن چیزایی بکنم و براشون خودکشی کنم
من مثل بقیه نیستم
هر چی بخوام دارم پس بهتره فقط لذت ببرم هر چند لذتی نیست و فقط تکرار مکرر
 موقع برگشت ما به خونه، مامان پیش مادربزرگ موند و باهامون نیومد و ماهم گفتیم اوکی کمی بیشتر مادر و خواهرهاشو ببینه، درنتیجه این به این معنی بود که کلیه ی کارای خونه برعهده منه یکی دو روز اول خسته راه بودم و غذای آن چنانی نداشتیم ولی از شنبه که میشد 17 فروردین دست به قابلمه شده و غذا پختم که تعدادیش رو هم اینجا یاد میکردم ازشون؛ درکمال تعجبم وقتی خواستم ظرفارو بشورم بابا گفت ظرفا با من :) و منو میگی رو ابرا بودم چندبار پرسیدم واقعا من ظرف نشورم؟
وصف امیر المومنین علیه السلام در کلام ضرار بن ضمرة (به روایت اهل سنت عمری)
مسعودی از مورخین و علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:
ودخل ضرار بن ضمرة - وكان من خواصِّ علی - على معاویة وافداً، فقال له: صف لی علیاً، قال: أعْفِیِنِی یا أمیر المؤمنین، قال معاویة: لا بد من ذلك، فقال: أما إذا كان لا بد من ذلك فإنه كان واللّه بعید المدى، شدید القوى، یقول فَصْلا، ویحكم عدلاً، یتفجرً العلم من جوانبه، وتنطق الحكمة من نواحیه، یعجبه من الطعام ما خشن، ومن اللب
بالاخره موفق شدم فیلمی ک اینهمه وقت دانلود کردم و هی میخواستم ببینم رو ببینم!
از اومدن زیرنویس فارسیش نا امید شدم و بالاخره با زیرنویس انگلیسی دیدمش. اولین بار بود که این کار رو میکردم ولی انقدر برام روون بود که حس نمیکردم انگلیسیه. کنجکاو شدم یه فیلم آمریکایی هم با زیر نویس ببینم و بسنجم خودمو.
انقدر فیلمش برام جالب بود ک منو کشوند اینجا تا بعد چند وقت یه چیزی بنویسم.
دلم میخواد به ۱۷ درونم سلام کنم و بگم از این به بعد سعی میکنم به خواسته ها و
بالاخره موفق شدم فیلمی ک اینهمه وقت دانلود کردم و هی میخواستم ببینم رو ببینم!
از اومدن زیرنویس فارسیش نا امید شدم و بالاخره با زیرنویس انگلیسی دیدمش. اولین بار بود که این کار رو میکردم ولی انقدر برام روون بود که حس نمیکردم انگلیسیه. کنجکاو شدم یه فیلم آمریکایی هم با زیر نویس ببینم و بسنجم خودمو.
انقدر فیلمش برام جالب بود ک منو کشوند اینجا تا بعد چند وقت یه چیزی بنویسم.
دلم میخواد به ۱۷ درونم سلام کنم و بگم از این به بعد سعی میکنم به خواسته ها و
انگار همین دیروز بود که مامان با عصبانیت کتاب "من میترا نیستم" رو پاره کرد و برای جبرانش چهارجلد کتاب خرید. هنوز هم به اون صحنه فکر می‌کنم گریه‌م می‌گیره. تو اون موقعیت من "مامان" رو نمی‌دیدم، کسی که داشت کتابارو بی‌توجه به قیمتشون برام می‌خرید "وجدان" بود. الانم آهنگی که پخش میشه رو "محمد نوری" نمی‌خونه، "غم" می‌خونه.فکر کردن به خاطرات قم غمگین و دلتنگم می‌کنه، و از اون غمگین‌تر حضور داشتن تو پردیسه. اگه بگم نمی‌خوام توی همچین شرایطی باش
نتهاهمه قطعن دوروزه و فقط سایت های داخلی بازمیشن وخیلی اتفاقی بلاگ یادم امد و خوشبختانه بالااومد و فرصتی شد تانوشته های دوستان روبخونم.وجالب بود برام که یک سری احساسات ویاافکاری روداری که در بیانشون (حتابرای خودت) ناتوانی امامیبینی یکی توی وبلاگش اونوبخوبی بیان کرده.مثل اینه که توی یک سرزمین دور وغریب،یک آشنای دوست داشتنی روببینی.
ازنظرروحی افت کردم.پیش روانپزشک هم رفتم گفت هیچ مشکل واختلالی نداری فقط جلوترازسنت زندگی میکنی و خیلی زندگ
تا ۲۵ تیر روزا به طور mp3 فشرده هستن‌...
اوضاع اینجوریه که:
_درس، درس و درس!
(تو این گرونی ، ۲۱ هزارتومن عضویت کتابخونه رو تمدید کردم...آخه واقعا چخبره؟؟! ...همش هم برای یه ساله و من در طول یکسال ، حداکثر روی هم رفته دو ، سه ماه میرم کتابخونه و از سالن مطالعه استفاده میکنم...خلاصه درصدد این برآمدم که نهایت استفاده رو ببرم...فردای روزیی که این پول گزاف! رو واسه عضویت دادم ، درحالی پا به کتابخونه گذاشتم که یه لیست با ۱۲ عنوان کتاب دستم بود تا امانت بیارم
وقتی بهم زنگ زد و گفت میخواد ببینتم، برعکسِ یه ماهِ پیش که با زنگِ تلفنش ذوق زده شدم و قلبم گروم گروم شروع به تپش کرد، هیچ حسی بهم دست نداد، حتی دلم میخواست یه جوری میشد که نرم
اومد دنبالم، فقط گاز میداد و خیابونا رو بی هدف میچرخید
بی اهمیت به نگاهِ سنگینش روی سیگارِ توی دستم فندکشو برداشتم و تا ته کشیدم که بالاخره به حرف اومد
- دوروزه معلوم هس کجایی نه مسیجی نه تماسی
یه پفففف گفتم و رومو برگردوندم سمتِ خیابون
با حسِ گرمای دستش روی دستم برعکسِ
میبینی دوروزه نبودم. باورت نمیشه این دو روز برام به اندازه یه قرن بود. خب سه شنبه که کلاس زبان داشتم بعدشم رفتم خونه خالم اگه اشتباه نکنم. امروزم که کلاس جبرانی زبان داشتیم. در نتیجه رفتم کلاس. دوشنبه رفتم عصرش دکتر روانشناسم خیلی بهش نیاز داشتم. این همه اضطراب دیوونم میکنه بعضی وقتا. روان پزشکم گفت هر دفعه اضطراب داشتم پرانول بخورم خب منم دفعات اضطرابم زیاده جلو خودمو نگیرم یه ساعت یه بار یه قرص باید بندازم بالا :/ فعلا سعی میکنم با کارایی که
سلام.
بعد از انتخابات ، بعد از 2 روز ، کرونا با یه حمله برق اسا ، متاسفانه سریع از مرز رد شد و همون اولش جون چند تا از هموطن های عزیزمون رو گرفت !!! صد البته قبل از انتخابات خبری نبود و حتی قبلترش ، یهو چی شد ؟؟؟ داروخونه رفتین ؟؟؟ ماسک پیدا نمیشه! من کارت یکی از همین داروخانه ها رو گرفتم ، زنگ زدم بهش که اقا ماسک اوردین ؟ گفتش که اوردیم یک ساعته تموم شد!
 
ماسک مگه دونه ای 1500 نبود ؟؟؟ دیروز من دونه 3 تومن خریدم ، اسپری الکل قیمت خورده 13 ، روش برچسب زد
سلام.
از حوزه قلمچی تا کتابخونه راهی نیست.جمعه ها بعد ازمون، پیاده میام اینجا.عاشق این مسیرم سنگفرشه و تو این مدتم که کلی مسافر بودن.کاش همیشه پر مسافر بود.هرکدوم با یه تیپ و لهجه ای خیلی باحالن.اون دفعه یه مردی بود که با سه تارش یا نمیدونم تارش که سیمم بهش وصل کرده بود تا صداش بلندتر بشه اهنگ بهار دلنشینو میزد انقدر دلم میخواست برم کنارش وایسمو شعرشو بخونم.مطمئنم کلی بیشتر پول گیرش میومد.هه
ازمونا یکی پس از دیگری میرم میام.
سال تموم شد.۲ ماه
 
14 آبان نامه من، با اندکی تاخیر
مقدمه:
مدرسه، این هفته کلا رو هوا بود. به دلاییل سیزده آبان، المپیادهای مختلف ورزش و... و نمایشگاه ریاضی.
رو هوا بودن، در حدی که سر کلاس ادبیات، نوبت خوندن من که تموم میشد منتظر می شدم نفر پشت سریم بخونه، و با یه سر برگردوندن می فهمیدم کل چهار ردیف پشت سرم خالیه.
13 آبان، نصفمون راه پیمایی بودن، نصفمون غرفه های نمایشگاه ریاضی مدرسه رو می چرخوندن، و یکی از بچه ها فقط صبح اومد سلام کرد کیفشو گذاشت تو کلاس، و ظهر خداح
خداروشکر میکنم دیروز بالاخره تموم شد وامروز اومد. واقعا دیروز روز کلافه کننده ای بود واسم چون تصمیم گیری سخت بود برام، من آدم ذاتا مهربونیم الان شرح میدم چرا، وقتی علت حال بد کسی باشم خودم بدتراون ادم داغون میشم و عذاب میکشم، وقتی یکی بدترین بدی های دنیا رو درحقم کرده باشه ولی بگه ببخشید فراموش میکنم بدیشو دلم نمیاد نبخشمش هربار فرصت میدم به هرادمی توی زندگیم که بدکنه بهم وباز بخشیده بشه واین بدترین ویژگی منه، مهربونی اصلا چیز خوبی نیست بخ
این روزا ساعت چهار بیدار میشم برناممو مینویسم اما علنن هیچ کاری نمیتونم کنم. بزور خودمو میکشم پای میز میشینم پشتش اما دستم به هیچکدوم از کارا نمیره. همش دستو پا میزنم که بشه. عکسامو میبینمو سعی میکنم بفهمم کدوم بدرد نمیخوره هردفعه هم دست از پا دراز تر لپ تاپ رو خاموش میکنم انگار که قدرت تشخیصمو از دست داده باشم. خسته شدم از این وضعیت. از سوختگیمم. یک ماهو دوروزه و من هنوز کامل خوب نشدم. هنوز درگیرشم. هنوز باید برم دکتر هنوز هر روز حمام. هنوز هر
بالاخره پاسپورت پسرمان رسید. ولی با شش روز تاخیر! طوری که وقتی برای ویزاکردن نماند... (آنقدر برای پیگیری هرروز زنگ زده بودم به پستچی، که وقتی آمد دم در و گذرنامه را داد به دستم، گفت بالاخره پاسپورتتان رسید! و من جوری که انگار پستچی بخت برگشته مقصر باشد با عصبانیت گفتم حالا دیگه چه فایده؟؟)
و ما به هر دری زدیم (دقیقا هر دری که فکرش را بکنید!) نشد که پول سفر اربعینمان جور شود... 
اما این اول داستان نبود. بلکه آخرش بود... اولش از آنجا شروع شد که من ادعا
 
هو سمیع
.
#قسمت_سی_و_هفتم
.
- کدوم خواهری می گذاره داداشش تو جهل بمونه اما آسیب نبینه
بمیرم تو بیداری و معرفت و با شرافت و انسانیت بهتره یا در جهل زندگی کنم؟
باور کن همه یه جور نیستن
همه جا خوب و بد هست
همه جا با معرفت و بی معرفت هست
هم تو شیعه هم تو اهل سنت هم آدمای خوب داریم هم بد
الان اینجا بحث انسانیت و اسلامه نه مذهب
دعوای مذهب دعوای برادرهای ناتنیه
پدرشون یکیه ولی مادر نه
 
به عنوان برادر بگذار بمونم
بگذار جلوی ظلم بایستم منم نه اینکه وایسم
من هر شب قبل از خواب با ذوق خاصی هر پست رو می نویسم. فکر این که روزی چند نفر پستام رو می خونن و حالا اگه چیزی به ذهنشون خطور کنه دراون مورد توی زندگیشون واسم می نویسن باعث میشه من هر شب با ذوق پستام رو بنویسم. چرت و پرت زیاد می گم، شاید به نظر زندگی یکنواخت و کسل کننده ای داشته باشم ولی به هر حال اینا ساعتای یه موجود زنده ست و حداقل واسه خودم ارزش زیادی داره... الان که فکرشو می کنم اصلن نداره چون اگه داشت انقدر بی خیال هدرش نمی دادم... کاش همین الان ص
مینا: (درحال غر زدن)چه غلطی کردیم خدا..حالا چه خاکی بریزیم تو سرمون؟! بابا دیگه نمیکشممن:(بعداز یه آه سوزناک!)باید یه خاکی بریزیم...کاش اینبار آدم باشه درست امتحان بگیره..حالا اینا هیچی..مینا دوروزه نخوابیدییییم (پاهامو تو بغلم میگیرم و کتابو میذارم روشون)یکی دیگه از شرطهای ازدواجم میدونی چیه؟مینا:(درحالیکه دراز میکشه) عه بازم شرطهای ازدواجت : ))) نه نمیدونم..بگو؟من: هیچم خنده ندارن..تو نمیدونی این مسائلی که من شرطشون کردم چقدر اساسین و تو زندگی
اجاره خودرو بدون سرنشین در البرز
 
اجاره ماشین بدون دغدغه برای شما
برای مجالس
برای کارهای روزانه
برای سفر(همراه با راننده)
 
 
به راحتی میتوانید از انواع خودرو داخلی و خارجی استفاده کنید .
 

 
 
 
 
اجاره خودرو با شرایطی مناسب برای نخستین بار در کرج(استان البرز)
 
 
 
 
 
مراحل اجاره خودرو : :
 
ثبت نام در سایت
انتخاب و مطالعه درباره ی نوع و مدل خودرو مورد نیاز
تایید خودرو
مراجعه جهت تحویل مدارک شناسایی
ارایه سند ملکی در شهرای استان البرز
ارا
خداروشکر میکنم دیروز بالاخره تموم شد وامروز اومد. واقعا دیروز روز کلافه کننده ای بود واسم چون تصمیم گیری سخت بود برام، من آدم ذاتا مهربونیم الان شرح میدم چرا، وقتی علت حال بد کسی باشم خودم بدتراون ادم داغون میشم و عذاب میکشم، وقتی یکی بدترین بدی های دنیا رو درحقم کرده باشه ولی بگه ببخشید فراموش میکنم بدیشو دلم نمیاد نبخشمش هربار فرصت میدم به هرادمی توی زندگیم که بدکنه بهم وباز بخشیده بشه واین بدترین ویژگی منه، مهربونی اصلا چیز خوبی نیست بخ
ذهنم خالی خالی به هیچی فکر نمیتونم بکنم، نه میتونم برای رابطه طولانی قبلیم سوگواری کنم نه اینکه میتونم پذیریشی برای رابطه جدید داشته باشم، و فشار کار کاری و تنهایی باعث شده خونه که میام بهم بریزم و حال کاری رو نداشته باشم چالش های خوبی رو شروع کرده بودم که همشون ناکام مونده جز کتاب خوندم و که خوشحالم حداقل همین یک کارو انجام میدم.
امروز خواستم با الف مشورت کنم درباره مدیریت شعبه بندر و.... چون سرصبحی هم تریون گفت چرا اینکارو نمیکنی؟ هم نزدیکی
از صبح غمی روی دلم بود سنگین و نگفتنی!
چهارمین عمه چهارمین پسرش را زاییده بود و خوشحالی ننه خدیج به قدری غلیظ و عمیق و وسیع بود که دودش همه فضای خانه را گرفته بود از کف تا سقف.
خدابیامرز در این فقره حرف دل و زبانش یکی بود: پسر دوست داشت.
آن روز کذا، غوغای این دوست داشتن جوری آوار شده بود که غم دختربودن روی دل نوجوانم بد سنگینی میکرد.
بعد رفتیم باغ، هنوز آب و آبادانی افسانه نشده بود. موقع برگشت سر جوی پرخروشی ایستاده بودیم برای دست و رو شستن. یک ما
شنبه رفتم مدرسه و چون امتحانات تئوریمون تموم شده و پودمان و ژوژمان هم که اصن امتحان حسابش نمیکنن! باید میموندیم مدرسه ولی کاملا بیکار بودیم چون خیلی غایب داشتیم و باید فعالیتای پودمان دوم کارگاه نو اری رو تحویل میدادیم و از هر گروه یک نفر شروع کرد به نوشتن و بقیه فک زدن :)) زنگ اخر هم باید پودمان سوم مدیریت تولید رو ارائه میدادیم معلم حالش خیلی بد بود رفت یک جیغییی زدییییییم 
بعد از اکیپ پنج نفرمون دو نفر غایب بودن منم دیر رفتن 6 نفر غایب ودن م
ایران اسلامی با ایران ملی گراها تفاوت دارد! برای ملی گراها، مرز ایران همان است که انگلیس تعیین کرده! در دوران قاجار و پهلوی، قیچی برداشته و پرو بال آن را زده، و به شکل گربه در اورده است. در حالیکه ایران اسلامی، مرزهایش در افق ها است. حاوید الاثر حاح احمد متوسلیان، با لحن گلایه آمیزی گفت" خوب نگاه کن: آنجا انتهای افق است. من و تو باید پرچم خودمان را آنجا بزنیم؛ در انتهای افق. هر وقتی به آنجا رسیدی و: پرچم را کوبیدی بعد برو بگیر راحت بخواب" چرا که ا
متخصص ها شرح می دهند که چگونه به ماهیچه خالص دست یابید و روند ان را سریع تر کنید:
همه می دانند که افزایش حجم و ساخت ماهیچه های قوی یک شبه اتفاق نمی افتد اما علیرغم این اگر پس از چند هفته تمرین سخت در اینه نگاه کنید وببینید که تنها حجم کمی ماهیچه اضافه کرده اید،ممکن است ناامید شوید و انگیزه خود را از دست بدهید.
ممکن است در طول تمرین به این اندیشیده باشید که درحال شروع مشاهده تعاریف ماهیچه هستید. ساموئل سیمپسون، مربی و مشاور رئیس جمهوری در اموزش
دیروز وقتی ساعت یک رسیدم خونه دیگه هیچ حال بر من نمانده بود! قرار بود صبح زود بزنم بیرون که تا گرم نشده خونه باشم اما کلاس هام طول کشید و تو مطب و داروخونه وقتم گرفته شد.قشنگ در گرم ترین ساعات روز زیر اشعه ی مستقیم خورشید بودم! تمام لباسام خیس عرق بود.
خلاصه خسته و مونده اومدم خونه و ناهار هم هنوز اماده نبود! تا اماده بشه قسمت چهار هیولا رو گذاشتیم نگاه کنیم.بعدش از شدت خستگی  و پر خوری بیهوش شدم تا غروب !‍ وقتی بیدار شدم خیلی ناراحت و بی انرژی ب
الان این طوماره میبینید و میگید بابا بیخیال... چی کار داری میکنی با خودت شیش تا شیش تا کتاب میخونی؟
ولی در کمال شرم و ناراحتی دوروزه هیچی نخوندم :( و اینها همه قدیماییه که مونده تو آرشیوم و حس معتادیو دارم که بهش مواد نرسیده قشنگ. دوروز مشق نوشتم، آرک مسابقه جونین(؟) ناروتو رو تموم کردم بالاخره(اشک در چشمش حلقه میزند) و شروع کردم دیدم توکیو غول.
و ای دوستان گرامی....از من به شما نصیحت هنگام پاییز حتی وقتی هوا گرم و ناز و گوگول و معصوم به نظر می رسه،
فروش ارتعاش سنج Wilcoxon
تولیدات دستگاه‌های نظارت و ارزیابی ارتعاش Wilcoxon به
سبب ویژگی‌های کیفی بیش از 50 سال مورد اعتماد مشتریان بوده است:
•        
محصولات باراندمان بالا باقیمت‌های مقرون‌به‌صرفه
•        
راه‌کارهایی برای هر تقاضا
•        
دقت و قابلیت اعتماد
•        
پشتیبانی کامل مشتری
 

تماس با واحد پشتیبانی : 03132655045
فکس واحد پشتیبانی :    03132686698 


تأسیسات ما در فردریک، مریلند، تنوع گسترده‌ای از تولیدات پیشرفته، قطعات
مونتاژ
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها