نتایج جستجو برای عبارت :

جای خالی سلوچ

گاه آدم ، خود آدم، عشق است.بودنش عشق است.رفتن و نگاه کردنش عشق است.دست و قلبش عشق است.درتو عشق می جوشد،بی آن که ردش را بشناسی.بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده ، روییده . شاید نخواهی هم.شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی . عشق گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند. عشق ،خود مرگان است!
پیدا و ناپیداست ،عشق. گاه تو را به شوق می جنباند . و گاه به درد در چاهیت فرو می کشد . حالا،سلوچ کجاست؟ این چاهی است که ت
نقد رمان جای خالی سلوچ
نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی
 
نقد رمان جای خالی سلوچ نوشته ی محمود دولت آبادیکتاب­های دولت ­آبادی را هر وقت دست می­ گیرم می­ دانم که پا بر دامنه کوه بلند توصیفات می­ گذارم.یا نباید خسته بشوم،یا باید که قید بسیاری از پاراگراف­ها را بزنم،یا در جایی باید تندخوانی کنم،و یا نه یکباره، که چند روز یا هفته­ ای به آرامی کتاب را تمام کنم،و حتما آخر کتاب هم کمی سردرگم و ناامید و دِپر
نقد رمان جای خالی سلوچ

نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی

نقد رمان جای خالی سلوچ نوشته ی محمود دولت آبادی

کتاب­های دولت ­آبادی را هر وقت دست می­ گیرم می­ دانم که پا بر دامنه کوه بلند توصیفات می­ گذارم.یا نباید خسته بشوم، یا باید که قید بسیاری از پاراگراف­ها را بزنم، یا در جایی باید تندخوانی کنم،و یا نه یکباره، که چند روز یا هفته­ ای به آرامی کتاب را تمام کنم،و حتما آخر کتاب
  
نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی
 
نقد رمان جای خالی سلوچ نوشته ی محمود دولت آبادی
کتاب­های دولت ­آبادی را هر وقت دست می­ گیرم می­ دانم که پا بر دامنه کوه بلند توصیفات می­ گذارم.یا نباید خسته بشوم،یا باید که قید بسیاری از پاراگراف­ها را بزنم،یا در جایی باید تندخوانی کنم،و یا نه یکباره، که چند روز یا هفته­ ای به آرامی کتاب را تمام کنم،و حتما آخر کتاب هم کمی سردرگم و ناامید و دِپرس خواهم بود.
کنار تم
چقدر تلخ بود.. کتابو میدیدم میخواستم ازش فرار کنم :(
از کتابخونه امانت گرفته بودم و دوبار تمدید کردم از ی طرف نصفشو که خوندم دیگه نمیخواستم بخونمش و از طرف دیگه نمیخواستم کتاب رو کامل نخونده تحویل بدم ..تو این دو روزه تمومش کردم ..خوب شد کامل خوندمش ..
چقدر گریه کردم برای مرگان و هاجر ..
ولی میدونم ما آدما قدرت تحملمون بالاس ..وقتی چاره ای نداری ، نداری دیگه..
نام کتاب: #جای_خالی_سلوچ | نویسنده: #محمود_دولت_آبادی | #نشر_چشمه | ۴۰۵ صفحه.جوایز و افتخارات دولت آبادی (منبع: ویکی پدیای فارسی) :۲۰۱۴: نشان شوالیه ی هنر و ادب فرانسه۲۰۱۳: برنده ی جایزه ی ادبی یان‌میخالسکی سوییس۲۰۱۳: ترجمه ی انگلیسی رمان کلنل با ترجمه ی پتردیل، نامزد جایزه ی بهترین کتاب ترجمه در امریکا۲۰۱۲: برنده ی جایزه ی ادبی هوشنگ گلشیری برای یک عمر فعالیت۲۰۱۱: نامزد دریافت جایزه ی من‌بوکر آسیا در جشنواره کتاب سنگاپور۲۰۱۱: نامزد دریافت جایز
کجا می‌توانست برود ؟ کجا گُم می‌شد ؟ پیدا نبود . کسی نمی‌دانست . کسی به کسی نبود . مردم به خود بودند . هرکس دچار خود ، سر در گریبان خود داشت . دیده نمی‌شدند . هیچکس دیده نمی‌شد . پنداری اهالی زمینج در لایه‌ای از یخ خشک پنهان بودند . تنها خشکه‌ سرمای سمج و تمام نشدنی بود که کوچه های کج و کوله‌ی زمینج را پُر می‌کرد .
جای خالی سلوچ ( محمود دولت‌آبادی )
  داشتم رمان ((جای خالی سلوچ )) رو می خوندم. و چند روز بعد هم یه رمان از مارکز. 
  اما من وقتی به خودم حق دادم که موقع خوندن رمان دولت آبادی بهش ایراد وارد کنم اما موقع خوندن مارکز فقط به به و چه چه حالم بهم خورد.
  من حالم از این غرب زدگی خودم به هم خورد!
دلِ مِرگان می‌خواست برخیزد و برود روی گونه‌ی پسرش را دزدانه ببوسد . اما چیزی مثل لایه‌ای نامرئی مانعش می‌شد . از اینکه محبت خود را بنمایاند شرمنده بود . مِرگان چنین بود . مهر خود را نمی‌توانست به‌سادگی بازگو کند . عادت نداشت . شاید چون بروز دادن عشق ، فرصت می‌خواهد . گه‌گاه هم اگر مِرگان گرفتار قلب خود می‌شد ، ثقل خشک و خشنی سد راهش بود . پس بیانِ مهر گویی خود بیگانه‌ترین خصلت او شده بود . گرچه جوهر مهر ، عمیق‌ترین خصلت مِرگان بود . به‌جای ه
 بعد از اون دیگه هیچکس نپرسید چی شد؟
و من پیر شدم.
 
 
پیراهن ترس، از گنگی پیرامون. ترس تردید. تردیدهای ناشناختن. اگر بدانی که چیست، که چه چیز دارد جانت را می‌گیرد؛ دست‌کم از همین که می‌دانی، که وسیله مرگ خود را می‌شناسی، دست به گونه‌ای دفاع می‌زنی. شاید تن به تسلیم بدهی. شاید هم چاره‌ای جز آرام گرفتن نجویی. شاید غش کنی و پیش از مرگ بمیری! دیگر دلت به هزار راه پر وهم نیست. دیگر هزار جلوه پریشانی نیشت نمی‌زند. اگر وسیله مرگ را بشناسی پریشان هس
درست و نادرست ؛ کربلایی دوشنبه ، آرزوهایش را هم قاطی پیش‌بینی‌هایش می‌کرد . پیش‌بینی‌هایی که بی‌گمان به بُخل و غرض آلوده بودند . خواهای خواری دیگری بود . دیگران خوار می‌باید تا کربلایی دوشنبه احساس سرفرازی کند . برخی چنین‌اند که بلندی خود را در پستی دیگری ، دیگران می‌جویند . به هزار زبان فریاد می‌زنند که : تو نرو ، تا ایستاده‌ی من بر تو پیشی داشته باشد ! این گونه آدم‌ها ، از آن‌رو که در نقطه‌ای جامد شده و مانده‌اند ، چشم دیدن هیچ رونده
 
 
چند روز پیش یک سفر کاری رفته بودم به یک شهری حوالی همدان...
واقعا برایم دیدم همچنین شهری برام عجیب و سنگین بود.
شهری نبود که بگم به تازگی شهر شده
و حالا کمی جا داره تا ساختار شهریش تکمیل بشه
سال هاست که شهره، حتی زمانی که من هم نبودم!
ساختار شهری افتضاح، بعد نگاه که میکردی،
نمای خونه ها از بعضی شهرهای بزرگ تر به روز تر بود!!
چهره های مردم رو نگاه می کردی هیچ ردی از حیات نمی دیدی.
اصلا روح زندگی توی شهر نبود.
چشم های بی فروغ و آدم های خسته...
نمید
#اخبار_کتاب✌️
بله توجه شما رو به اخبار پرفروش ترین کتاب ها در طرح فصلی خانه ی کتاب جلب مینماییم : به ده کتاب اول این طرح اشاره میکنیم نکته جالبی که وجود داره در میان 10 اثر پرفروش ادبی کتاب های "نخل و نارنج" اثر اقای وحید یامین پور،"اکنون"فاضل نظری ، "شرح جامع مثنوی" اثر کریم زمانی ، "مثل خون در رگ های من " نامه های احمد شاملو به همسرش ، اثاری هستند که برای نخستین بار در لیست 10 اثر برتر طرح های فصلی خانه کتاب قرار گرفته اند . در ادامه به فهرست ده کتا
سلام
این فایل تقدیم به کسایی که سربازن و یا سرباز دارن اطرافشون :)
دانلود فایل











متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">





چند روزی‌ست باید گوشه ای بنشینم، اخم پیشانی ام را پررنگ کنم و خیره به نقطه ای نامعلوم، در فکر فرو روم تا به خاطر آورم اگر همه چیز این‌گونه نمیشد، دلم میخواست چه شود.
دلم میخواست کجا باشم.
نخ چندمِ کنت را کجای جهان خاموش کنم یا دستم را با مهر روی جلد کدام کتاب بکشم.
بعد اخم هایم را بیشتر در هم کنم و به خاطر بیاورم روزی دلم میخواست ادبیات بخوانم. آخر میدانی؛ واژه‌های مسحور کننده‌ی مولوی تنها چیزی بودند که هیچوقت از آنها خسته نمی‌شدم.
اشک‌های
سلام
این فایل تقدیم به کسایی که سربازن و یا سرباز دارن اطرافشون :)
دانلود فایل
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
متن از وبلاگ های سلوچ ، شادی
با صدای دکتر سین و شاهزاده‌ی شب
 
باری اگر جویای احوال ما باشید که نیستید، دست به یقه‌ام با حضرت زندگی. در روزها و هفته‌های اخیر:
کتاب خوانده‌ام دیوانه‌وار، پنج قدم فاصله، آن سوی مرگ، دوازده ثانیه ، شدن، ما در برابر شما (نصفه رهایش کردم خب یکبار زودتر دور بگیر فرد!) و جای خالی سلوچ.
همیشه خیال می‌کردم آدمهایی که هوشنگ گلشیری و غلامحسین ساعدی و شاهرخ مسکوب و محمود دولت‌آبادی می‌خوانند آدمهایی خفن و باحالند و همیشه هم از خواندنشان طفره می‌رفتم؛ انگار تلخی محتومشان برای
 محمود دولت آبادی با وجود آنکه این روزها به عنوان یک چهره ادبی شناخته می‌شود، اما فعالیت هنری خود را از تئاتر آغاز کرد، او که متولد ۱۰ مرداد سال ۱۳۱۹ بود، در سال ۱۳۳۸ به تهران آمد و سال بعد در تئاتر پارس مشغول کار شد. از آغاز دهه چهل در کلاس‌های نمایش آناهیتا شرکت کرد و به بازیگری تئاتر رو آورد و آرام آرام نوشتن را هم به صورت موازی آغاز کرد. او در دههٔ چهل در نمایشنامه‌هایی از برتولت برشت و بهرام بیضایی و اکبر رادی نقش بازی کرد.
«کلیدر» معروف
روزگار، همیشُک یگ قراری سَر نمی‌مانه.
روز و شِو داره
روشُنی داره، تاریکی داره
کم داره، زیاد داره
ایسه زُمُستان دِ چیزی باقی نُمانده... تُمام میبو... بُهار میا
 
وَگُردانی از کتاب «جای خالی سلوچ» نوشته: محمود دولت آبادی
 
بنوشتُن و بُخواندُن، طالقانیانی خونی میان دَره... کُتاب بُخوانین عِزیزان
چند روز پیش یک سفر کاری رفته بودم به یک شهری حوالی همدان... واقعا برایم دیدم همچنین شهری برام عجیب و سنگین بود. شهری نبود که بگم به تازگی شهر شده  و حالا کمی جا داره تا ساختار شهریش تکمیل بشه سال هاست که شهره، حتی زمانی که من هم نبودم!
ساختار شهری افتضاح، بعد نگاه که میکردی، نمای خونه ها از بعضی شهرهای بزرگ تر به روز تر بود!!
چهره های مردم رو نگاه می کردی هیچ ردی از حیات نمی دیدی. اصلا روح زندگی توی شهر نبود. چشم های بی فروغ و آدم های خسته... نمیدونم
حدود دو ماه است که برای آیتم معرفی کتاب یکی از برنامه‌های صدا و سیما که مخاطبش دختران 18-21 سال هستند، مطلب می‌نویسم. قصدم این بود که با معرفی کتاب‌های خوب، حرف‌هایی را هم زده باشم، خیلی یواش، خیلی ریز. با چارچوب‌هایشان تا حدی آشنا بودم و کارم سخت بود. متن زیر را برای موضوع اشتغال زنان نوشته بودم.
متن زیر تماما سانسور شد جز بخش‌هایی که رنگی کردم(نمی‌دانم با چه نگارش و ادبیاتی...). چرا؟ چون محمود دولت‌آبادی چپی است و نباید اسمی ازش در صدا و سی
98 جان کوله بارت را بستی ؟ چیزی را فراموش نکرده باشی ! مثلا خاطره ای ، دردی ، غمی! غم این روزها! حواست باشد همه را برداری ، درِ چمدانت را محکم ببندی! 98 جان بودنت کافی است وقتت تمام شده! دلمان پوسید از این همه غم ...پس معطل نکن پستت را تحویل بده که 99 پشتِ در است!کاش انقدر قدرتمند و زورگو نبودی که غم هایت را تحویل 99 بدهی و بروی!
اما حالا که زمستان درحال رفتن است بیا موهایش را شانه کنیم..سردی دستهایش را بسپاریم به دل های گرم مان ، بیا قطره های بارانش را به
. کِلیدَر (محمود دولت ­آبادی)
کِلیدَر نام کوه زیبایی است که بین شهرهای سبزوار، نیشابور و قوچان در استان خراسان قرار دارد. جایی که تمام داستانِ بلند و البته واقعی دولت‌آبادی در آنجا روایت می‌شود. این رمان بلندترین اثر محمود دولت‌آبادی است که در حدود ۳۰۰۰ صفحه و ده جلد به چاپ رسیده و روایت زندگی یک خانواده کرد ایرانی است که به سبزوار خراسان کوچ کرده‌اند.
شخصیت اول این رمان شخصی به نام گل‌محمد است که دولت‌آبادی بیش از ۱۵ سال عمرش را صرف نگار
دلنوشته های زیبا و عاشقانه عشقی
اگه کسی شمارو بخواد حتما جایی براتون باز میکنه‎خودتون رو مجبود نکنید که به زور برای خودتون جا باز کنید‎خودتـــو به کسی که قــدرتـــو نمی دونــه تحمیـــل نکن‎توهم اعجوبه بودن به سرش میزنه و با احساست بازی میکنه‎نه عروسک بـــاش و نه عروسک گـــردان‎فـــقـط خـــــودت بـــــاش‎ ...!‎الهی قمشه ای‎
‎‎
دلنوشته های زیبا و عاشقانه‎
زخمی اگر بر قلبت بنشیند؛ تـــو، ‏‎نه می توانی زخم را از قلبت وا بکنی، ‏‎و نه
میم لینک ده قسمتی لورازپام را فرستاده است. ده قسمت کوتاه. کوتاه به نظر می‌رسد چون کیفیتش در حدی‌ست که بتوان خوب تویش خیس خورد. یک طوری‌ست که آدم از صدای تق‌تق نوک انگشت برهم‌زننده آرامش به درب، کفرش می‌گیرد. فضایی که در آن قرار می‌گیریم صدای آدمی در حال از خودش گفتن است در مطب تراپیستش که در انتهای هر قسمت تقریبا شش دقیقه‌ای خانم منشی‌ای می‌آید و تق‌تق به دری اتاق می‌زند که آقای دکتر، وقت مراجع تمام شده است و بدو بیراه مای شنونده را به
میم لینک ده قسمتی لورازپام را فرستاده است. ده قسمت کوتاه. کوتاه به نظر می‌رسد چون کیفیتش در حدی‌ست که بتوان خوب تویش خیس خورد. یک طوری‌ست که آدم از صدای تق‌تق نوک انگشت برهم‌زننده آرامش به درب، کفرش می‌گیرد. فضایی که در آن قرار می‌گیریم صدای آدمی در حال از خودش گفتن است در مطب تراپیستش که در انتهای هر قسمت تقریبا شش دقیقه‌ای خانم منشی‌ای می‌آید و تق‌تق به درب اتاق می‌زند که آقای دکتر، وقت مراجع تمام شده است و بدو بیراه مای شنونده را به
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
دستگاه اسپرسو کوچیک دستیم رو پیروز خریدم همون روزی که تو بازارچه باب همایون منتظر همسرم بودم تا تهرانگردی کنیم، حالا هم با یه ماگ لته تو لیوان صورتی گلگلی نشستم پای کتاب " آخرین سخرانی" از "رندی پوش".راستش نمیدونم از چی بنویسم یا چجوری بنویسم تنها چیزی که میدونم اینه که باید بنویسم ولی متاسفانه نه قلم خوبی دارم نه دایره لغات وسیعی برای نوشتن اون چیزی که از دلم میگذره.
عید رو غمگین شروع کردم، غمگین و پر استرس...
نمیدونم از عفونت شدید چشم خواهر و
در اینجا بیشتر به بررسی وب سایت کیسه خواب آمریکایی (123kif.shop) - www.123kif.shop - .
برای شروع دوخت کیسه خواب کودک ابتدا هر کدام از پارچهها را از بانگ چین کنید همین که دو قطع پارچه دولا با طول حدود ۱۴۰ سانتیمتر داشته باشید، گفتار هر کدام هم بستر باید حدود ۹۰ سانتیمتر باشد. الگوی پیشوا را که جمان تصویر بالا می بینید مروارید درآمد پایه مطبوع پرینت تیره یا بکشید سپس روی پارچه دولا هال داده و ببرید. 1- کیسه خوابهای سنتی یا تابستانه: این نوع مخصوص کمپینگ درای ه
در اینجا بیشتر به بررسی وب سایت کیسه خواب آمریکایی (123kif.shop) - www.123kif.shop - .
برای شروع دوخت کیسه خواب کودک ابتدا هر کدام از پارچهها را از جسارت جفت کنید واحد دو لخت پارچه دولا با طول حدود ۱۴۰ سانتیمتر داشته باشید، جاه هر کدام هم خوابه باید حدود ۹۰ سانتیمتر باشد. الگوی نوک را که سر تصویر بالا می بینید دردانه پایگاه دلپسند پرینت دلگیر یا بکشید سپس روی پارچه دولا نهاد داده و ببرید. 1- کیسه خوابهای سنتی یا تابستانه: این نوع مخصوص کمپینگ دروازه هوای صمی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها