نتایج جستجو برای عبارت :

سوت ممتد

 رفتنت، بل فاجعه بوداتفاق که نه!مثل خشکسالی‌های ممتدمثلِ،،، سوءتغذیه ی                  درخت!. وقتی که رفتی دنیای من چهار دیواری شد درانحصارِ تاریکی. تو که رفتی  همه چیز دنیا عجیب شد مثل آوار زده‌ایی کهلاشه‌اش را از زیر خاک بیرون می‌کشد، برای :     --خاک سپاری!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
نوروفیزیولوژی: مطالعات انسانی تداوم القا شده/توهمی شنیدارییکی از چند مطالعه ی نوروفیزیولوژیک در زمینه ی القای شنوایی از MMN بعنوان شاخص فیزیولوژیک استفاده کرده است. از محرکات استاندارد 500 هرتزی استفاده شد که یا ممتد بودند یا در قسمت میانی توسط فواصل سکوت 40 میلی ثانیه ای قطع می شدند. محرکات انحرافی از تونهای منقطع ساخته شدند اما فواصل سکوت با برست نویزهای باندگذر پر می شد. طیف نویز یا در منطقه ی فرکانسی تون قرار داشت و توهم تداوم صوت ایجاد می
درجه ابهام 4 از 4
روی ابرها...
در میان مزرعه ای از قاصدک ها بودم...
یکی از قاصدک ها را چیدم...
فوت کردم 
ولی ریزه گل هایش جدا نشدند
با قدرت بیشتری فوت کردم 
ولی قاصدک پخش نشد
حالت خودش را حفظ کرده بود
همین طور مانده بود
قاصدک دیگری چیدم
فوتش کردم 
ولی ریزه گل هایش جدا نشدند
به زمین پرتابش کردم 
شروع به دویدن در میان مزرعۀ قاصدک ها کردم 
به همه با دستانم ضربه میزدم
با پاهایم لگد میزدم
برخی را میکندم و فوت میکردم
اما هیچ قاصدکی پخش نمیشد 
گل ریزه هایش
واگرایی ممتد شاخص‌های سهام
آرمان علاییدنیای اقتصاد : شاخص کل بورس تهران طی معاملات روز گذشته تحت‌تاثیر کاهش قیمت سهام شرکت‌های بزرگ بورسی که عمدتا در دو گروه فرآورده‌های نفتی و شیمیایی بودند، با افت ۳۴۹ واحدی مواجه شد و روی عدد ۲۵۵ هزار و ۱۶۳ واحد متوقف گشت. اصلاح دماسنج اصلی سهام در حالی بود که نماگر هموزن از محل تداوم رشد ارزش سهام شرکت‌های کوچک و متوسط بورسی به حرکت خود بر مدار مثبت ادامه داد و رشد ۸/ ۰ درصدی را تجربه کرد.
جنگ تجاری و د
درجه ابهام: 4 از 4
شب بود. تاریک در خیابانی بی انتها در روی خط ممتد ایستاده بودم، هیچ ماشینی در خیابان نه پارک شده بود و نه حرکت میکرد. خیابان پیاده رو نداشت. در دو طرف خیابان دیوار بتنی کشیده بودند...
در دو لاین خیابان حرکت بود اما ماشین نبود، فانوس هایی بودند که معلق روی هوا حرکت میکردند... بدون آن که کسی آن ها را در دست داشته باشد خودشان خود را در دست گرفته بودند و میرفتند...
روی خط ممتد شروع به پیاده روی کردم، رفتم و رفتم و رفتم، چراغ بود و دیوار ب
چند روزیه عصر که میشه هوا میگیره و شروع میکنه به باریدن،صدای رعد و برقی که تو صدای ممتد قطرات تند بارون قدرت نمایی میکنه و نور برقی که وسط رنگ طوسی آسمون جلوه میکنه و بادی که سلطه جویانه می وزه...تو این لحظه کارم میشه نشستن تو اتاق و بغل کردن زانوهام و گوش سپردن به نوای آسمون و ذهنی که بی اختیار یک سال پیش رو یادآوری میکنه،روزایی که دقیقا مثل همین روزا بود...
ادامه مطلب
روزی روزگاری آرزوهای عجیبی برای خودم داشتم.
نمیدانم حرف هایم به خاطر دلتنگی های ممتد اخیرم هست یا رسوخ زمان در سلول های بدنم.
امروز خودم را یک معلم میبینم.
یک معلم ساده.
معلمی که برای شاگردانش میخندد تا خودش یادش برود چقدر غمگین است.
علی رغم پر بودن وقت هایش، زندگی اش حالت کسالت باری دارد.
خبری از غافلگیری و خوشحالی نیست...
در زندگی این معلم فقط صبر وجود دارد. همین.
صبر تنهایی اش را پر می کند. 
حودش خالی می شود.
از او ، چیز ها کَم میشوند. 
از او عز
دیگر از باریدن خبری نیست. دیگر از خندیدن اثری نیست زیرا دیگر دوست داشتن در کلبه دلم اقامت نمی کند! مثل همیشه کلمه معروف را بازگو می کنم: پشیمانم...
اما بی تاثیر هست زمانی که ابرها دیگر از این آسمان گذشته اند و از انسانیت به دور است باد را دشنام بگویم!
دوست دارم عصبانی نشوم و دوست دارم بی اختیار گریه کنم. 
 دوست دارم در مقابل آینه به ایستم و رخ در رخ چهره رو به رو بگویم: دوستت دارم...
دوست داشتن چرا اینقد زیبایی؟ 
دوستم داری، دوست داشتن؟
 چه کسیست ک
زن جوان غزلی با ردیف "آمد" بودکه بر صحیفه‌ی تقدیر من مسوّد بود
زنی که مثل غزل‌های عاشقانه‌ی منبه حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود
مرا ز قید زمان و مکان رها می‌کرداگر چه خود به زمان و مکان مقید بود
به جلوه و جذبه در ضیافت غزلممیان آمده و رفتگان سرآمد بود
زنی که آمدنش مثل "آ"ی آمدنشرهایی نفس از حبس های ممتد بود
به جمله دل من مسندالیه "آن‌زن"و "است" رابطه و "باشکوه" مسند بود
زن جوان نه همین فرصت جوانی منکه از جوانی من رخصت مجدد بود
میان جامه‌ی عریانی
❇️زمان خرید_کاسکوی_وحشی تا حدودی میشه هوشش رو تشخیص داد؛

البته نه از روی ظاهر؛از روی رفتار ، نگاه و حرکاتش:
وقتی جلوی قفس میرید و دستتون رو هم آروم تکون میدین:
1:کاسکو هایی که فوری می پرند کف قفس و انگار سر به هوا هستند و زیاد به شما توجه نمی کنند رو نخرید بهتره.بعضی از اونها هم انگار کف قفس این پا اون پا می کنند.
2:کاسکو هایی که دیواره قفس رو میگیرن میرن بالا و بعد با دقت به شما نگاه می کنند و مراقب هر حرکت سروش افلاطون شما هستند رو بخریدکه البته
 توی ساختمون نیمه متروک یه کارخونه قدیمی بین یه دستگاه بزرگ و دیوار پنهان شده بودم، خیس و کثیف. پاهام درد گرفته بود و پشتم به دیوار خشن کشیده می‌شد. بند انگشت‌هام درد گرفته بود اما نمی‌تونستم از فشار روی اسلحه‌ی دستم کم کنم، نمی‌تونستم ثانیه‌ای از خودم جداش کنم. سقف کارخونه بعضی‌ جاها ریخته بود و با ایرانیت و پلاستیک سوراخ ها رو پوشونده بودن. بارون محکم روی اون‌ها می‌خورد و گاهی قطره‌های درشت آب از فاصله‌ی زیاد روی فلز زنگ زده‌ی ماشی
استاد دانشگاهم می‌گفت: 
در حال رانندگی بودم و حواسم پرت بود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت: هی الاغ حواست کجاست؟! 
همانطور با سرعت رفت و پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه‌های هر دوتامون پائین بود. یواشکی از کنار چشمش به من نگاه می‌کرد. منم مستقیم بهش نگاه می‌کردم. 
ادامه مطلب
حالم خوب نبود . نمی دونستم چرا . گفت چی شده ؟ چرا حالت خوب نیست ؟ تو این روزا اولین چیزی که در جواب این سوال به ذهن آدم میرسه مشکلات مالیه . منم همینو بهش گفتم اما چند لحظه بعد با خودم گفتم نه ، درد من مشکلات مالی نیست . گفت ولی من می دونم چرا حالت خوش نیست . چون قراره چند روز دیگه بریم مشهد . چون هوایی شدی . منم همین طورم ...
+ فوتبال که بازی می کنیم از اول تا آخرش باید سفت و محکم باشیم . یه لحظه که شل بگیریم می خوریم زمین . حتی وقتی توی وقت های تلف شده ی ب
1- هوی گوسفند چه خبرته؟!؟!گوسفند در اصل به موجودی پشمالو و بی نزاکت گفته می شود که اندک زمانی است پایش را در شهر گزارده (همون دهاتی) ولی ما امروزه به رانندگانی که چراغ قرمز را رد می کنند، رانندگانی که به محض سبز شدن چراغ و جهت یادآوری خاطره حنابندان مادر بزرگشان بوق های ممتد می زنند، عابرانی که از وسط اتوبان رد می شوند و یا صف اتوبوس را رعایت نمی کنند، بازیکنان تیم ملی فوتبال وقتی موقعیتی را خراب می کنند و کسانی که موقع راه رفتن پای دیگران را لگ
از اول هر چه باشد تا آخر هم همان می ماند!
گاهى “تغییر” بى معنى ترین واژه ى دنیاست.
اکثرِ آدم هایى که می گویند عوض می شوم، نه تنها عوض نمیشوند
بلکه همانى هم که بودند را یادشان میرود!
درست مثلِ لباسى که فروشنده قالبمان کرده
و سال هاست قرار است در تنمان جا باز کند،
اما هر روز بیشتر خفه مان میکند!
علی قاضی نظام


خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکـی درمیاوری… شاید
هجده «تیر» بی سرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد
+ سکوت ممتد.....................
گاهی تصادف از چند قدمی‌ات رد می‌شود، با یک بوقِ ممتد که صدایش تا مدت‌ها توی گوش‌ات زنگ می‌زند. سایه‌اش آن‌قدر سنگین است طوری که حتّی وقتی ازت گذشته، مدام به رخدادش فکر می‌کنی. به این که اگر به هم رسیده بودید، در همین لحظه، همین چند ثانیه و چند دقیقه‌ای که از گذشتن‌اش گذشته است و هنوز سالم اما کمی مبهوت روی موتورت نشسته‌ای و آهسته‌تر از قبل می‌رانی، ممکن بود کجا باشی. می‌شد با سروصورتِ خونی دراز کشیده باشی وسطِ خیابان و آفتابی که مستق
رابطه ی بین spl ورودی و خروجی یک فرکانس خاص اغلب در نمودار (I/O) ورودی – خروجی نشان داده می شود. شکل 1-4 دیاگرام I-O را برای سمعک نشان می دهد که در تمام ورودی های بالای 85dBspl به صورت خطی عمل می کند. بخش های خطی  دیاگرام I-O خط راست با زاویه ی 450 هستند. چون هر افزایش در سطح ورودی منجر به افزایش مقدار یکسانی در خروجی می شود.
عملکرد یک تقویت کننده ی خطی متاثر از تعداد سیگنال هایی که در زمان یکسان تقویت می شوند، نیست. اگر  سیگنال A، وقتی به عنوان تنها سیگنال ور
 مجموعه‏ی اور درایو (Over Drive) یک جعبه دنده‏ی کمکی است که غالباً از چرخ دنده‏های سیاره‏ای (Planetary) یا خورشیدی (Epicyclic) تشکیل شده و بین جعبه دنده‏ی اصلی و محور انتقال نیرو قرار می‏گیرد. این سیستم بوسیله‏ی یک کلید توسط راننده  بصورت مکانیکی یا الکتریکی وارد مدار شده و با کاستن از ضریب دنده، دور موتور را بسرعت بالا برده تا بیشترین نیرو و گشتاور در کمترین زمان در دسترس قرار گیرد.
    این سیستم را نمی‏توان بصورت دائم بکار گرفت زیرا عملکرد آن محدودی
شبیه به ویروسی،
میان مسلمانان جهان انتشار می یابی ،
و هیچ ملت دیگری را به کام انتقام خود نمی کشانی.
هیچ دانشمند،حکیم یا که فیلسوفی،تا یافتن راه حلی برای درمان نهایی تو،درهای چهاردیواریِ تحقیق و بررسی را به روی خود نمی بندد و ساعت ها به تو نمی اندیشد.
تو تنها در برابر چشم مردم دنیا،از میان تیترهای ریز و درشت روزنامه ها عبور می کنی و بی آنکه صدایت به گوش کسی-جز خودمان-رسد دوباره خاموش می شوی تا انتشاری دیگر و کشت و کشتاری دیگر.
با توام ای مظلومی
میخواستم طعم قلمش را بدانم شروع کردم به خواندن معروف ترین اثرش بوف کوربقول خودش طعم گس و تلخ ته خیار را می دهد. از خواندن کتاب لذت نبردم. هر چند هدایت را نویسنده ای بزرگ با قلمی روان میدانم اما در عین حال  -حد اقل آنچه در این کتاب هویداست- او صاحب ذهن و روحی بیمار است. کل کتاب عبارت است از ناله های یک بیمار که بیش از یکصد صفحه ناله و هزیان می گوید نه پایان و آغاز فصلی وجود دارد و نه سکانسی عوض می شود. همه چیز در طول یک فضای ممتد فانتزی رخ می دهد که خ
#روز_دانشجو/ طنزاین که میبینی کنون چون لاله خوش‌بو شدهخرزده تا لایق عنوان دانشجو شدهکل فامیلش کل ممتد کشیدند از خوشیتا خبر آمد زمان ثبت نام او شدهاو خودش یک پا نیوتن بود اما ای دریغسیب ها کلا کمی گندیده و کرمو شدهکنترل سی، کنترل وی، اند تحقیقات اوستگاه حتی دیده ام محتاج بر آندو شدهخواسته رنگ‌سیاسی هم بگیرد یک کمیگاه با کیهان و گه با آرمان همسو شدهاکس روزی موج بود، حالا ببین در خوابگاهسخت محبوب است نام گونه ای دارو شدهاز حراست تا که با اذن ا
این موقع‌های سال که هوا سرد می‌شود و چسبیدن به شوفاژ و پتوپیچ شدن و مخصوصا خواب در این موقعیت از لذت‌های زندگی محسوب می‌شود، من برای "نخوابیدن" حق انتخاب دارم و می‌توانم بین دو گزینه انتخاب کنم.
یا در اتاقم (به عبارتی یخچالم) از شدت سرما "نخوابم"، یا در هال از شدت سر و صدا "نخوابم".
تکلیف اتاقم که معلوم است. شوفاژ به خاطر دور بودن از پکیج تقریبا گرم نمی‌شود. دو تا از دیوارهای اتاق هم پشت‌شان خالی است و حتی پوشیدن ژاکت و جوراب موقع خواب هم دردی
کاسه تبتی
یکی از جذاب‌ترین سوغاتی‌ها از نپال را می‌توان «کاسه آوازخوان» (Singing bowl) معرفی کرد که حتماً باید از نزدیک ببینید و مسحور صدای جادویی آن بشوید. این ساز که به شکل یک کاسه فلزی دست‌ساز تهیه می‌شود، وقتی هاون مخصوص آن به دور لبه کشیده می‌شود و حرکت دوار خود را انجام می‌دهد، صدای هارمونیک ممتد و ارتعاشی تولید می‌کند. گفته می‌شود این ارتعاش، ویژگی‌ شفادهنده‌ فوق‌العاده‌ای دارد و برای استفاده در مدیتیشن عالی است. کاسه‌ها در انداز
خب این کاملاً واضحه که متن در زبانی که حالت نوشتاری‌اش از راست به چپه باید راست‌نویس باشه و برعکسش، برعکس. حالا این توضیح واضحات برای چی بود؟ برای اینکه این قضیه رو باید برای خط جداکنندۀ پانوشت هم در نظر بگیریم؛ یعنی اگه متن پانوشت از چپ به راسته، خط هم از چپ به راست باشه و اگه برعکسه، برعکس. گاهی پانوشت‌ها هر دو حالت رو دارن که باتوجه به شیوه‌نامه‌ها باید جهت خط رو تعیین کرد. تا جایی که عقل من قد می‌ده یکی از این حالت‌ها پیش می‌آد:
1. یا دس
امروز، داشتم می مُردم. اما تو نبودی. 
امروز، همون طور که صدای بوق ممتد از توی سرم قطع نمی شد و آدم ها، فقط سایه های سیال و سیاهی بودند که جلوی نور رو گرفته بودند، دنبال تو می گشتم؛ می خواستم بلند شم و پیدات کنم و بهت بگم که خوبم، که نگرانم نباش، اما یادم میومد که تو نیستی، که نمی دونی افتادم روی زمین و دست هام، پاهام، سرم، کمر و شکمم ورم کرده و تک به تک، دارن خاموش می شن. تو نبودی که بخوام به خاطر تو، بلند شم. نبودی و این نبودنت فقط، دلسرد ترم کرد.
حتّی اگر دریمکچر بالای سر خودت آویزان کنی باز هم خوابش را می بینی. همان روباهی که توی قلبت برایش خانه ساخته ای، ولی او در جایی خانه می کند که هفت یا هشت تا در داشته باشد تا هر زمان که خواست از یکی برود. حتّی اگر گیاهِ عنصل به پایش بریزی باز می رود. خیال می کنی حقیقت ندارد. همانی که متزورانه دوستت دارد. 
حتّی اگر از پشت خنجرش را با ضربه فرو کند، باز می خواهی اش. 
حتّی اگر به هر آنچه که دوست داری چشمِ طمع دوخته، هنوز دوستش داری‌.
انگار دچار سندرم اس
یه بادکنک رو پر از آب میکنیم و به زور می چپونیم توی یک جعبه ...
یه سگ گرگی رو قلاده می زنیم و تربیتش میکنیم تا دست بده ...
یه بچه را که داره اذیت میشه و میخواد داد بزنه که بابا منو نبوس هی سقلمه می زنیم که ای داد بده زشته بذار ببوستت خب ...
دخترمون میخواد وسط خیابون کرکره خنده سر بده . میگیم ای وای زشته مردم چی میگن ...
پسرمون میخواد بجای لباس مجلسی با تیشرت و جین بره عروسی.  میگیم وای آبروم رفت ...
کلا به همه میگیم اونی نباش که هستی چون مموش و حرف گوش کن و
امروز وقتی داشتم بین مردم و تو شلوغ پلوغیا شهر خسته و کوفته راه میرفتم ‌و هوای گند مرکز شهر رو میدادم تو ریه هام و بوی اگزوز اتوبوس تو گلوم فرو میکردم...
و انگار هیچ کس منو نمیدید و تنه میزدن و پامو لگد میکردن...
از دور ...
یکی که خیلی شبیهت بود رو دیدم ...
قلبم ایستاد ...زمان ایستاد...و سکوت توی سرم جای شلوغیا رو گرفت ‌‌...گرماو آلودگی مرکز شهر دود شد و رفت ...من بودم صدای  ضربان قلبی که از تو سرم مبشنیدم ...و یکی تو دلم میگفت خودشه خودشه ....
اومد و از کن
سعی کرد پتو را محکمتر دور خودش بپیچد. سرما ریز ریز از فاصله‌ی پتو و تشک رد می‌شد و این اصلا خوب نبود. آدم‌ها می‌توانند از سحرخیزی بیزار باشند و همچنان آدم‌های خوبی محسوب شوند. صدای به هم خوردن لیوان‌ها، ریختن چای و بریدن نان‌ها با قیچی آشپزخانه آدم را راضی می‌کند از زیر پتو بیرون بیاید. بیرون آمد. دست گرفت به دیوار. هر قدر هم جای همه چیز را از حفظ باشد، هر قدر هم خانه‌ی خود آدم باشد، بالاخره باید گیجی دم صبح را جدی گرفت. از چارچوب در رد شد.
 
چشمهایت دو ابر باران زاست
روی گونه ات ترانه می بارد
چشم هایت دو کاسه ی صبر است
سال قحطی سراب می کارد
چشم هایت دو کاسه ی چینی ست
ترس های شکستنی دارد
 
آای بانوی معنی ممتد
مژه هایت رقیب مثنوی است
مژه هایت دو تیغ کافر کش
مثل چاقوی قتل کسروی است
مژه هایت دو لات چاقوکش
مثل شعبان عصر پهلوی است
 
| علی محمدی شوپی |
لحظاتی مثل لحظه ای درست بعد از گرفتن یک تصمیمِ اشتباه، از شکلِ بی بازگشت یا ک مثلا غلتاندن تکه سنگ بزرگیِ ک در سر راهِ خود آسیب زیادی به همراه دارد، یا آن تلنگر کوچکی ک معلق می کند بدنت را توی سیاهی های بی اصطکاکِ فضا و بعد غلت می خوری تا ابد و دیگر راهی برای متوقف کردنت نباشد یا ک لحظاتی مثلِ اینها، ک توی صندلیِ کنار راننده فرو رفته ای و کمربند ایمنی ـت را بعد از فهمیدنِ ترمز بریدنِ ماشین طوری چسبیده ای ک آویزان است بدنت از صخره ای انگار. نفس ب
توضیح این که ۲۴ تیر "فلانی" را دیدم...
فراموش‌کردن تنها کار دشواری بود که از پسش برنیامدم.
هیچ‌وقت از فکر کردن به "فلانی" آسوده نشدم.
مثل خطی پرانحنا، ‌زاویه‌دار، ممتد، تا ناکجا، تا بی‌نهایت.
پیش از خواب و موقع خواب دائم در خودم گره می‌خورم؛
از زور فکر، از شدت فراموش نکردن.
آرزو کردم کاش حداقل موقع خواب خیالم صاف می‌شد، از او و از دغدغه رها، راحت می‌خوابیدم؛
تا صبح که دوباره به یاد بیاورم.
آخرین بار ۲۴ تیر دیدمش. زیر چشمان خمار و خیره‌اش گود
یه صدایی شبیه ساییده شدن دو قطعه به هم از چرخها، که سرپیچها بیشتر بود!
که بصورت متناوب بود.
بله... از صاف شدن لنتهای عقب بود.
و با عوض کردن لنتها درست شد
نکته: برخی مواقع ممکن است یک وسیله خارجی کوچک در بین دیسک و لنت گیر کرده باشد، که البته در این مواقع صدا در 99 درصد مواقع بصورت ممتد می باشد.
پس از
تصویر سوت ممتدی که از شب قبل آمده بود روی تصویر تلویزیون، برنامه کودک شروع می‌شد.
ساعت پنج عصر با آن پیش‌پرده کارتونی «بَگ بَگ بَگ بَگ...». پنج عصر شاید تاریک‌ترین
ساعت روز باشد. تابستان‌ها گرچه‌ روشن است، ولی چنان عقربه‌ها بیهوده جلو می‌روند
که حس انفعال و مرگ را منتقل می‌کنند. برای همین بهتر است خواب باشید پنج عصر
تابستان. زمستان‌ها هم که واقعا شب است. اگر از مدرسه آمده باشی که دیگر بدتر.
معلم کلی مشق ابزود ریخته سرت در این حد که از
در دنیایی که دیگر خبری از طلوع خورشید نبود...
پسری که معلوم نیست سیاه پوست است یا سفید پوست به بالای کوه میرود...

 مرد ژولیده مو خیلی
وقت است که به خواب عمیق فرو رفته...

خودش از آن بالا به پایین میپرد تا در کاغذ های پهن شدۀ پایین کوه کلمه
ای حک کند،

ولی محکم روی سطح مسطحی میخورد،

 بلند میشود و می ایستد،

 دستانش را نگاه
میکند،

 از دستانش نوری قوی متشعشع
میشود،

دستانش را مثل چراغ قوه سمت زمین میگیرد

رنگ سیاه جاده را می بیند،

پاهایش را می بیند ک
تا امام ... 
 
وقتی قرار باشد که چشمی به گنبد بیفتد، پیغامی به شخص امام برسد 
یا زائری، موجودیت خود را پشت ضریح، «عارِفاً بحَقّکَ» بازیابی نماید،
مجوزی عاشقانه نیاز است که پیمودن دو هزار کیلومتر تا امام را به پای دل بدهد.
 
 
تا امام، راهی است به وسعت بیکران دلتنگی.
تا دلتنگی، آهی است برآمده از سوز و گداز ممتد عشق.
و تا عشق، نگاهی است بی‌واسطه از آخرین لایه‌های محزون دل.
 
-----------------------------------
* عشق نوشت: کجا رسد به تو مکتوب گریه‌آلودم؟ / که باد
انواع روش های حفر چاه
از زمان های بسیار دور تا به امروز بشر به مقاصد مختلف خصوصا دستیابی به آب اقدام به انواع روش های حفر چاه نموده است. اگر چه در ابتدا حفر چاه به صورت دستی انجام می گرفته است. اما امروزه با حذف نیروی انسانی،  ماشین آلات و ابزارهای پیشرفته ای حفر چاه را در اندازه های مختلف انجام داده و کار حفر چاه را به کمترین زمان ممکن رسانده اند.
انواع روش های حفر چاه در دوران های مختلف
در طول تاریخ همواره بشر برای دستیابی به اساسی ترین عامل
عمر همچون جوی نو نو می رسد 
مستمری می نماید  د ر    جسد 
عمر انسان ، مانند آب جویباری در حال گذار و طی شدن است ، ولی همین جزء به جز ء گذشتن که بصورت دائمی و مستمر صورت می گیرد سبب این شده است که انسان به اشتباه خیال  کند ؛ "جریان عمر بصورت خطی و ممتد و مستمر است ."
در این جهان حتی یک لحظه سکونوجود ندارد . ما نسبت به این حرکت سریع و دقیق و دائمی که جهان راتازه می کند ، اطلاعی نداریم ،زیرا وقتی که حرکت شتاب بیشتری پیدا می کند ، از آن جهت که در ک ما نمی ت
عمر همچون جوی نو نو می رسد 
مستمری می نماید  د ر    جسد 
عمر انسان ، مانند آب جویباری در حال گذار و طی شدن است ، ولی همین جزء به جز ء گذشتن که بصورت دائمی و مستمر صورت می گیرد سبب این شده است که انسان به اشتباه خیال  کند ؛ "جریان عمر بصورت خطی و ممتد و مستمر است ."
در این جهان حتی یک لحظه سکون وجود ندارد . ما نسبت به این حرکت سریع و دقیق و دائمی که جهان راتازه می کند ، اطلاعی نداریم ،زیرا وقتی که حرکت شتاب بیشتری پیدا می کند ، از آن جهت که در ک ما نمی
وضعیت: به پایان رسیده
سالهای پخش: ۲۰۱۰-
ژانر : تاریخی,رمانتیک
  ستارگان : Kim Hyung Il,Dong-jik Jang,Won-jong Lee
خلاصه سریال :
این درام زندگی کیم سورو,بنیان گذار افسانه ایه گیوم گوان گویا,حکمرانی محلی اتحاد گویا که به تجارت دریایی و آهنگری در جریاندوران سه پادشاهی مسلط گردید را بیان میکند.همچنین خلق و خوی خشن کیم سورو,گیرایی و هوش فراوانش که تنها سلاحش در کشمکش های ممتد سیاسیه, رقابت با برادر ناتنیش در به تخت نشستن و رقیب همیشگیش ایجیناشی,دوست سابقش سوک تالها
وضعیت: به پایان رسیده
سالهای پخش: ۲۰۱۰-
ژانر : تاریخی,رمانتیک
  ستارگان : Kim Hyung Il,Dong-jik Jang,Won-jong Lee
خلاصه سریال :
این درام زندگی کیم سورو,بنیان گذار افسانه ایه گیوم گوان گویا,حکمرانی محلی اتحاد گویا که به تجارت دریایی و آهنگری در جریاندوران سه پادشاهی مسلط گردید را بیان میکند.همچنین خلق و خوی خشن کیم سورو,گیرایی و هوش فراوانش که تنها سلاحش در کشمکش های ممتد سیاسیه, رقابت با برادر ناتنیش در به تخت نشستن و رقیب همیشگیش ایجیناشی,دوست سابقش سوک تالها
قلم و اشک و شعر و شب، یعنی...باید این بار استخاره کنماز تو گفتن همیشه راحت نیستشاید این بار استعاره کنم
 
زخم یعنی تو رو نمیبینمنمکِ زخم، اینه دنیامیهی نمک روی زخم من، بسه...چجوری توی خواب و رویامی؟
 
سهم روزام، خنده های بلندشب، ولی باز سهم هق هق بودکاش بودی حوالی شعرمهمه چی کاش مثل سابق بود
 
قول دادم غزل سرا باشمبا غزل شعر عاشقانه بگمآنچنان پاره پاره شد قلبمقصد کردم چهار پاره بگم
 
از مسیری که رفته بودی توجاده ای مونده تا که غم بخورممن شبیه گ
توضیح این که ۲۴ تیر "فلانی" را دیدم...
فراموش‌کردن تنها کار دشواری بود که از پسش برنیامدم.
هیچ‌وقت از فکر کردن به "فلانی" آسوده نشدم.
مثل خطی پرانحنا، ‌زاویه‌دار، ممتد، تا ناکجا، تا بی‌نهایت.
پیش از خواب و موقع خواب دائم در خودم گره می‌خورم؛
از زور فکر، از شدت فراموش نکردن.
‏گاهی میانه‌ی شب بیدار می‌شوم و در تاریکی به جایی نگاه می‌کنم که باید خالی باشد ولی نیست.
فکر کردن به خاطرات و اوقات ناتمام؛
به زندگی که همیشه بر یک مدار نمی‌گردد و هما
بسمه تعالی
آیا با کتار هم قرار دادن پازل های مختلف زیر نمی توان به عمدی بودن  اعمال و سخنان خباثت آمیز ظریف در حمایت از دشمنان انقلاب اسلامی پی برد؟
1-سخنان ایشان در جمع دانشجویان در بحبوحه ی مذاکرات برجامی در خصوص قدرت آمریکا و تحقیر قدرت نظامی ایران.
2-اعمال خلاف عرف دیپلماتیک در طول مذاکرات خفت بار برجام.
3-فشار به مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس شورای اسلامی در خصوص تصویب لوایح استعماری FATF.
4-استعفای ایشان در هنگام سفر آقای بشار اسد رئیس جمهور
عادت های اشتباه رانندگی
وقتی صحبت از مراقبت خودرو می شود همه ی ما یاد تغییر منظم روغن ماشین،چک کردن باتری خودرو ، بررسی تایر ها و ... می افتیم. این نکات بسیار مهم هستند و روی افزایش طول عمر مفید خودرو تاثیر می گذارند ولی علاوه بر این موارد نحوه رانندگی هم در این قضیه بسیار موثر می باشد.
ما در این مقاله قصد داریم تعدادی از اشتباهات رانندگان را در هنگام رانندگی مطرح کنیم تا با ترک این عادات اشتباه طول عمر خودرو افزایش و تعداد دفعات تعمیر و تعویض
 
***
براى اینکه خانه اى، خانه باشد باید کسى مدام در آن راه برود.
باید یکى باشد که ظرفهاى کثیف را بگذارد توى سینک. تمیزها را بچیند سر جایش. تختها را مرتب کند. میوه ها را بشورد. به گلدانها آب بدهد. ملافه ها را عوض کند. لباسها را مرتب کند. به ناهار فردا و شام شب فکر کند.
جارو بزند و گردگیرى کند. براى اینکه خانه، خانه باشد یک عالمه قدمهاى خاموش از تراس تا آشپزخانه، از آشپزخانه تا اتاق خواب، از اتاق خواب تا حمام، از حمام تا دم در بارها و بارها با
سنگ در دیواره های داخلی ساختمان
استفاده از سنگ و متریال های مختلف در ساخت پوشش دیواره های داخلی ساختمان ها
دیوارها یکی از اجزا اصلی تشکیل دهنده نمای داخلی ساختمان هستند. در حقیقت دیوار ها قسمتی هستند که دارای ساختار ممتد، یکپارچه و استوار می باشند و در واقع سازه ای برای انتقال بار ساختمان به زمین می باشند. ایجاد عایق صوتی، ایجاد حریم خصوصی، نگهداری ساختمان از سرما و گرما و تاثیر در زیبایی دکوراسیون داخلی از جمله کاربرد های دیوار ها می باشد.
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلامباز هم زائرتان نیستم از دور سلامبا زبانی که به ذکرت شده مامور سلامبه سلیمان برسد از طرف مور سلام
 
کاش سمت حرمت باز شود پنجره هاباز از دوریت افتاده به کارم گره ها
ننوشته ست گنهکار نیاید به حرمپس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم
برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرمزود ما را برسانید به مشهد به حرم
مست از آنیم که از باده به خم آمده ایمما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم
 
یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباستپس از این فاصله تا ط
سنگ در طراحی فضای داخلی ساختمان
استفاده از سنگ های ساختمانی در طراحی فضای داخلی ساختمان ها
دیوارها یکی از اجزا اصلی تشکیل دهنده نمای داخلی ساختمان هستند. در حقیقت دیوار ها قسمتی هستند که دارای ساختار ممتد، یکپارچه و استوار می باشند و در واقع سازه ای برای انتقال بار ساختمان به زمین می باشند. ایجاد عایق صوتی، ایجاد حریم خصوصی، نگهداری ساختمان از سرما و گرما و تاثیر در زیبایی دکوراسیون داخلی از جمله کاربرد های دیوار ها می باشد. دیوار های داخل
پرستار که حالا خودش هم بیمار شده بود، قرآن را بست و با صدایی آهسته، شبیه به زمانی که نماز ظهر می­خواند، گفت: «حاج آقا! چه فرقی بین «فی الله» و «فی سبیل الله» هست؟»
حاج آقا که داشت زمین را با مواد ضد عفونی تمیز می کرد، گفت: «کسی که بفهمه بین این دوتا فرق هست، شهید میشه»؛ مکثی کرد و ادامه داد: «درست مثل رضوانی تو کربلای...»
برای چندمین بار صدای صوت ممتد، حرفش را قطع ­کرد.
تا چند دقیقه چمباتمه زده بودم روی تختم، چشما بسته ، پنجره باز... حس گرفته با پیش درآمدی از دستگاه شور. آهنگ بهم حسی شبیه متن زندگیم القا میکرد. ملغمه ای از فراز و فرود متوالی ،انقدر سریع که متوجه نمیشی و به نظرت یه خط مستقیم و آهنگ ممتد میاد... . با چاشنی ای از غم، این همراه همیشگی. اما آزارنده نیست و حسی بهت میگه که همیشه هست ولی باقی هم نمیمونه. با خودت بزرگ میشه و با خودت میگذره و همچنان همراهت میاد... 
[ آهنگ اینجاست] 
این مدت که ننوشتم،به خاطر ای
این روش بسیار بسیار ساده و پیش پا افتاده است و مطمئنا بعد از خواندن آموزش بسیار شگفت زده خواهید شد. نکته مهم :این روش فقط و فقط از خطوط ایرانسل به سایر خطوط قابل اجراست و بر روی خطوط خود ایرانسل به هیچ وجه عمل نخواهد کرد. ( یعنی فقط میتوانید با سیم کارت های ایرانسل شماره هایی نظیر تلفن های ثابت و کلیه خطوط شرکت همراه اول را شماره گیری کنید ) 
آموزش : 
ابتدا مقادر شارژ سیم کارت ایرانسل خود را مشاهده نمایید و آن را به خاطر بسپرید. بعد از شماره گیری
داشت شب می‌شد. ماه با خنجر سفیدش به جنگ سیاهی رفته بود. در سردی خانه، شعله کوچک اجاق، سبک می‌سوخت. قلب در سینه سنگین می‌تپید. و ما با اکراه قاشق را در کاسه آش فرو می‌بردیم و سپس در دهان. سکوت، حاکم مطلق بود. ساعت با عقربه‌های کوچک و بزرگش  روحمان را کند می‌برید. برخاستم و به آشپزخانه رفتم تا سرم را به چیزی گرم کنم. با خودم گفتم پسر خوبی باش! فکر بد هم نکن! ده باری دسته کتری را دستمال کشیدم. به بخاری که از لوله کتری بیرون می آمد خیره شده بودم. ابر
مرد همسایه آواز می خواند. به لطف در و دیوار های نازک تر از کاغذ صدایش توی راهرو ساختمان اکو می شود. شعرش نامفهوم و گنگ است ولی صدایش زیباست. سکوت می کنم و به نوای آهنگین صدایش گوش می دهم و تصور می کنم چه شکلی است. شکم گنده و با کله ای خربزه ای شکل که ته خربزه اش یک مشت موی سیاه گذاشته بماند که اسمش را ریش بگذاریم! یا ...
 می دانم جوان است چون بچه ندارند، چون زنش را دیده ام که نوعروس است و به شدت مغرور. پس می باید جوان باشد.
در همین فکرهای مهربان بودم ک
پاداش انتظار فرج در عصر غیبت
علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:
و در حدیث معتبر دیگر از حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیهما منقول است که آن حضرت فرمود که ممتد و دراز خواهد شد غیبت امام دوازدهم از اوصیای رسول خدا صلوات الله علیه و آله، به درستی که اهل زمان غیبت آن حضرت که قائل به امامت او باشند و انتظار ظهور او کشند بهترین اهل هر زمانی خواهند بود؛ زیرا که حق تعالی به ایشان عطا فرموده است از عقول و افهام و معرفت و شناسایی، آن قدر که غیبت نزد
شمع هامو به جام فوت کنید
قصد کردم به شعر برگردم...
آخ! مادر...شب تولدمه!
من از اول اذیّتت کردم
چند ساله تولدم هر سال
جیغ مادر مدام، تو سَرَمه...
چند ساله، تولدم، میگم:
دیگه امسال، سال آخرمه...
چیزی از بچگیم یادم نیست
جز همین شعر و خونه ی پدری
درد های بزرگ تر شدنم...
گریه و جنگ و مرگ و در به دری
من جوونی نکرده بودم که
دستای روزگار، پیرم کرد!
عشق میگفت: "بچه آهو باش!"
دست تقدیر، ماده شیرم کرد!
جامعه، عشق، خانواده، رفیق!
پشت کردن بهم، یه دنده شدم
زندگی ضربه
یک خبرنگار بسیجی در دیدار اختصاصی خبرنگاران با امام جمعه بابل پلیس فتا را به خاطر برخورد ضعیف در مواجهه با فعالیت ضدانقلاب و وادادگان فرهنگی در فضای مجازی، فشل نامید.
پلیس فتا که احساس کرد اساس حاکمیت و امنیت ملی زیر سوال رفته شکایتی را تحویل دستگاه قضا داد.
دستگاه قضا هم که احساس کرد اگر جلوی این انتقادها را نگیرد دشمنان بر ما مسلّط می شوند یک میلیون و هشتصد هزار تومان جریمه برای خبرنگار پاپتی برید و منّت گذاشت که این محکومیت نقدی بدل از
بعضی از فناوری ها آنقدر درون زندگی روزمره عمده و رادیکال هستند، که انسان ها کام دارند ابد بوسیله عطا کار کنند. وقتی تجهیزی میسر قرین کرنا خودرو که تا اینکه خاطر نمی کنیم دقیقا چه زمانی بوسیله آن احتیاج داریم، خراب شود؛ احتمالا مضطرب خواهیم شد. بوق خودرو، گاهی اوقات می تواند برای راننده، سرنشینان و حتی عابرین پیاده ایجاد مزاحمت و دردسر درنگ. از جمله این موارد شرایطی ایت که بوق به هیچ اسکناس کار نمی نرم یا برعکس، نمی توان صدای آن را قطع کرد.  
رفتی اماکاش قبل ازرفتنت
میزدی تیرخلاصی در سرم
همچومرغ نیم بسمل گشته ام
که زدرد بالا و پائین میپرم
خود تو میدانی که بااین دردها
زندگی کردن عذابی ممتد است
مرگ بهترباشداز آن زندگی
گرتو را یار از قفا خنجر زداست 
زنده باشم بعدازاین دیگر چرا
گر ببینم یار من با دیگری است
برعذاب عشق لعنت تا ابد
گر سزای قلب عاشق خنجری است
هرکه عاشق شد پشیمان میشود
درد و غم پایان هر دلبستن است
هرکسی از عاشقی دم میزند
میرسد روزی که فکر رفتن است 
رفتنت را قلب من باور نکر
به دستان زحمت کشش نگاه میکنم. به دستای مقدسش ، که نیروی عشق پشتشونه و سختی کار خونه رو براش هیچ میکنن...
به خلاقیتش توی آشپزی و خیاطی و خونه داری و خانوم بودن رشک می برم. مدام از خودم میپرسم پس من به کی رفتم ؟ 
نگاه میکنم به چهره ی همیشه مقاومش ، به هندلینگ همراه با آرامش همیشگی اش! میشینم و فکر میکنم... اگه من باشم میتونم مثل این بانوی آهنین اینجوری خجالت بدم مشکلات رو؟ خودم رو بسیار ضعیف میبینم از این نظر! تو این مقایسه ...
همین طور که برگه های تمر
بعضی از فناوری ها آنقدر در زندگی روزانه اساسی و مهم هستند، که انسان ها انتظار دارند قدیم به مرحمت کار کنند. وقتی تجهیزی سهل مشابه کرنا خودرو که حتی فکر نمی کنیم دقیقا چه زمانی به آن احتیاج داریم، خراب شود؛ احتمالا مضطرب خواهیم شد. بوق خودرو، گاهی اوقات می تواند برای راننده، سرنشینان و حتی عابرین پیاده ایجاد مزاحمت و دردسر کند. از عموم این موارد شرایطی ایت که شیپور بوسیله هیچگاه وجه کار نمی بطی ء یا برعکس، نمی نبوغ صدای آن را کمیت کرد.  نای خ
دیشب رو تختم مشغول کار با گوشیم بودم که دیدم قرقاولمون شروع به خوندن کرد اونم به صورت ممتد. عجیب بود که نصفه شبی بخواد اینجوری بخونه.
وسط تعجب کردنم بودم که که دیدم تختم میلرزه و پنجره ی بالای سرم!
هیچ یادم نمیاد آخرین باری که اینطوری ترسیدم کی بوده.
فقط میدونم گوشی رو پرت کردم و فرار کردم!
مامان خواب بود و چون رو زمین خوابیده بود اصلا متوجه ی زلزله نشده بود و فکر میکرد من خواب دیدم.
فقط موفق شد من رو که البسه ی ناقابلی به تن داشتم و به سمت پارکی
لابد پیش خودتون میگید این روح وحشی هم نمی دونه با خودش چند چنده !
چرا اینهمه متضاد مینویسه ؟ یک بار کلا حال زندگی را میگیره . یک بار از حال بد خودش میگه !
معلوم نیست حالش خوبه یا بد !

خب راستش من جمع اضدادم . اما بلاتکلیف نیستم . مسیرکلی ام مشخصه ولی هر لحظه آماده ام تا فرعی عوض کنم !
این که کلا با زندگی حال نمیکنم معنیش این نیست که یک قرص سیانور گوشه ی لپ ام دارم !
از زندگی خوشم نمیاد اما دلیلش افسردگی نیست . علت اش دیدن اینهمه زشتی هست که باعث اونها
معجزه تکلم و شهادت حجر الاسود به امامت امام سجاد علیه السلام
مقدس اردبیلی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه می‌نویسد:
این مشهور است که محمد بن حنفیه ادعای امامت داشت و بعد از رحلت امام حسین علیه السلام با امام زین العابدین علیه السلام بر سر امامت نزاع نمود و وصایت را حق خود می‌دانست و نزاع در میان ایشان ممتد شد تا آنکه به حُکم حَکَم قرار داده به نزد حجر الاسود رفتند و اول محمد بن حنفیه دعا کرد و از حجر جواب نشنید و ثانیا امام علیه السلام دعا فرم
نشستن روی نیمکت فلزی ایستگاه اتوبوس یک معنی بیشتر ندارد:منتظری.منتظر رسیدن اتوبوس،منتظر آمدنِ دیگری.
امروز من هم وقتی منتظر بودم،وقتی روی یکی از آن نیمکت های سرد،رو به روی تیر چراغ برق نشسته بودم،حواسم کمی بیشتر جمع دنیا شد.انتظار حواس آدمی را جمع می کند!
امروز پرنده ای دیدم که شبیه به دیگر پرنده های دایره ی شناختی ام نبود.سعی کردم سر و شکلش را با چیزهایی که پیش تر خوانده بودم تطبیق دهم تا بلکه به نامی برسم.پرنده روی تیر چراغ برق فرود آمده بو
نشستن روی نیمکت فلزی ایستگاه اتوبوس یک معنی بیشتر ندارد:منتظری.منتظر رسیدن اتوبوس،منتظر آمدنِ دیگری.
امروز من هم وقتی منتظر بودم،وقتی روی یکی از آن نیمکت های سرد،رو به روی تیر چراغ برق نشسته بودم،حواسم کمی بیشتر جمع دنیا شد.انتظار حواس آدمی را جمع می کند!
امروز پرنده ای دیدم که شبیه به دیگر پرنده های دایره ی شناختی ام نبود.سعی کردم سر و شکلش را با چیزهایی که پیش تر خوانده بودم تطبیق دهم تا بلکه به نامی برسم.پرنده روی تیر چراغ برق فرود آمده بو
ادوین گوردون، استاد دانشگاه کارولینای جنوبی، می‌گوید که یادگیری موسیقی نباید با نت‌خوانی و یادگیری تئوری موسیقی آغاز شود، بلکه باید با درگیری خلاقانه و فعالانه با صوت آغاز شود.
پروفسور گوردون طی تحقیقات خود دریافت که کودکان باید از زیر یک سالگی در معرض موسیقی قرار بگیرند و با آن آشنا شوند. اگر کودکان تا ۱۸ ماهگی در معرض موسیقی قرار بگیرند، آماده می‌شوند تا چیزهای بیشتری از دنیای موسیقی یاد بگیرند. در غیر این صورت کودک تنها در معرض اصوات
سرچشمه صدها و هزارها اعتراض که به مواد دینى و اصول معنویت از زبان‌هاى مختلف مى‌شنویم و ایرادها و انتقادهاى گوناگون که از آشنا و بیگانه به تعلیمات دینى و رسوم خداپرستى مى‌شود، انعکاس همان روح مادیت مى‌باشد! وگرنه براى هر متتبع منصف کاملًا روشن است که هر یک از این اشکالات تازگى نداشته و مخصوص این عصر (که آن را عصر علم مى‌نامیم) نبوده و با سابقه ممتد و طولانى، بارها و بارها مورد بحث و کنجکاوى قرار گرفته و معترضین با دریافت پاسخ خود راه خاموش
از وقتی مادر رفت، دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد. نه اینکه قبل از رفتنش، همه چیز خوب بود. اما حداقل زندگی یک عادت خسته کننده شده بود که بدون هیچ بازی زمانی، فقط می گذشت. حالا اما همه چیز به مرگ نزدیک است. نمی شود به مرگ این و آن فکر نکرد. زوال، زندگی را خورده و حبابی بالای سر ما پدید آورده. خیلی سخت است که خطوط روی چهره آن هایی که دوست شان داری را بشماری، و هر لحظه دلهره ی مرگ کسی را داشته باشی.یک آدم دیگر شده ام. برخلاف همیشه، دیگر چندان روی کارهایم فکر ن
گندی که زدم، smsیست که به داداش گرام دادم، smsی بود تمیز و اتوکشیده و فکر شده با نگاهی از بالا به پایین و از سر بزرگواری و از سر اینکه من میدونم تو نمیدونی، تو یه بچه ی کوچولویی که من قصد دارم تربیتت کنم.
لحظاتی مثه الان حس می کنم یه طبلم، با صدایی بسیاااار بلند و درونی بسیااااارتر تهی. دیشب هیجانزده بودم و گریه میکردم که آه چقدر به من توهین شده و چقدر به غرورم برخورده و زیر پا له شده ام و من میرم از اینجا و روزی بر می گردم که بهم تعظیم کنن و حضورم ر
این روزها در جاده‌های منتهی به ییلاقات مازندران، دامداران در حال کوچ به مناطق کوهستانی هستند. راننده بزرگوار، با بوق های ممتد آرامش دام ها را به هم نزن و به آنها استرس وارد نکن به آرامی از کنارشان رد شو و با گوش دادن نوای زنگوله و های های مرد چوپان و گالش با آنان همراهی کن. 
بهار بِمو گالش بَیّه هوائی  
تَلِم و تِشک چِمِر زَنّه دِتائی
گوال تاجه‌ی اسب، وچون سرباری
گالش گو سمت یِلاق بَینه رائی
ترجمه فارسی
با آمدن فصل بهار دل گالش هوای وطن کرد 
فقط فکر کنم فراموش کرده بودم چشم میترسه اما دست انجام میده. دیدن شاید حجم کارها در ظاهر البته میترسوندم که نمیرسم در نتیجه شروع نمیکردم. نمیتونستم شروع کنم. مدام پشت گوش مینداختم که حالا میرم. ساعت رند شه میرم شروع میکنم و از این بهانه ها. اما امروز مثل یه دختر عاقل یکیشو که دستم بهش میرفت برداشتمو پیش بردمش فقط انجامش دادم با علاقه هم انجامش دادم. اولی تموم شد رفتم سراغ دومی ، سومی و الی اخر که همچنان دارم انجام میدم بدون ترس بدون استرس و نگر
"مشروطه ام با صورتی زخمی"
 
بر دستهایم رفته تابوتیاز شوش تا بالای امجد راکه می کشد هر روز بر دوشمتهران بی سردار اسعد را
تهران بی فاتح که غم دارداز باغ فاتح تا شکار شیراز زهر پیکان تا شب خرماز زخم کاوه تا شب زنجیر
از گریه هر شوش در شیشهاز خواب هر خرگوش در طوفاناز ذلت هر موج در خشکیاز حسرت هر رقص در باران
از گشتن بیهوده در بلوارتا گشتن بیهوده در لالهاز مردن بیهوده بر دیوارتا کشتن بیهوده در چاله
از وعده های پوچ و چشم لوچاز زهر های چشم و گوش کراز ای
تمام ِ ترانه های دنیا را ردیف کرده بودم تا ریتم قلبش را عوض کنند. از خط های ممتد نگاهش کلافه بودم ،مرده بودم. در بی حسی هایش. در انگشتانش.در پلک هایش. در سکوتش.  در الفبای اسمش. در همه ی وجود و تعلقاتش یک "من " مرده بود. تمام شده بود. من بی معنی ترین مکالمه ی جهانش بودم. من پوچ ترین و گنگ ترین نگاهش .
بودم. من گمشده ترین و پیچیده ترین خیالش بودم. من واضح ترین نگاه ِ برزخی اش بودم. من شرارت خالص فکر هایش بودم.
من چاقوی کُندی بودم که ذره ذره خودم را برایش
گاهی بهترین حربه نه برای ضربه ی کاری به دشمن یا حریف بلکه برای آرامش چیزی نیست جز سکوت .
سکوت معمای بزرگیه که بندرت میشه صد در صد حل اش کرد . معمولا در مواجه با سکوت ما پاسخ را حدس میزنیم . گاهی قریب به یقین و گاهی غریب به یقین !
سکوت در مقابل ورود به حریم خصوصی پیام قاطعانه تری داره تا اینکه توی چشمای طرف نگاه کنی و بگی : وارد حریم خصوصی من نشو !
اینجا که اروپا نیست . مردم ما براحتی به خودشون اجازه می دن وارد حریم دیگران بشن و حتی برای دیگران نسخه بپ
{دلایل عقلی امامت و مهدویت - شماره 38}
 
اینجا تقلید جایز نیست!
 
مبحث امامت،‌ چیزی جدای از «عقل» نیست. لذا کلیه‌ی دلایل دینی، حتماً عقلی هم هست و کلیه‌ی دلایل عقلی اگر صحیح باشند، حتماً عین دین هستند و اساساً حق و باطل، هستی و نیستی، ضعف و کمال و... با عقل شناخته می‌شوند. پس، بدیهی است وقتی اسلام بر اساس فرامین الهی می‌فرماید: «اصول دین تحقیقی است و در اصول تقلید جایز نیست»، یعنی باید برای آدمی با استدلال عقلی به اثبات رسد.
اصول اعتقادی نه تنه
از دیشب فهمیده ام که باید "انچه هستم" را دوست بدارم، بپذیرم و دست از تلاش بیهوده برای تغییر شخصیتم برداشته ام.  
دیروز وسط رمان خواندنم، بلند شدم و ظرف ها را شستم. حالا مدتهاست ظرف شستن و خرید کردن باقی اهل خانه را قبول ندارم. بادنجان ها و کدو ها را سرخ کردم و از خودم متحیر ماندم! بیشتر از یک سال بود اشپزی نکرده بودم. خاطره اخرین بادنجان سرخ کردنم _ که لابد اولی اش هم بود_ مال روزهای دور بود: ان زمان هنوز در تلگرام گروه داشتم و سارا داشت یادم مید
سه قبله، یک مقصد!
روز سوم بود و طبق معمول رفته بودم میهمان سفره ی دل‌ها باشم.
بلوچستان است و هزار درد. جنوب کشور است و هزاران بغض.
گاهی فکر می‌کنم مردم این خطه، چقدر آگاهانه و دلسوزانه شکیب‌مند و سازگار اند.
لابه‌لای آن غم‌های تلخ، چشمان مادر خانه را که به لبخند ممتد و شیرینی ختم شد، دنبال کردم.
رسیدم به شیطنت دو پسربچه اش که از لحظه آمدن، برای نشستن در کنارم، تسلیم ناپذیرانه در پیکار بودند.
جنگ‌شان بر سر منافع نبود، چون این‌بار اتفاقا دس
پتکو و همکاران 2007 دریافتند که در A1 ماکاک، نورونها در طول فواصل سمعک زیمنس سکوت در تون BF پاسخدهی نداشتند اما اگر همزمان با فواصل سکوت، نویز برست ارائه شود، پاسخ می دادند و این پاسخ تفاوت چندانی با ارائه تون ممتد بدون نویز مسدود کننده نداشت. آنها چند نوع نورون شناسایی کردند که الگوی پاسخ آنها به این محرکات متفاوت بود. مشخص شد نورونهایی که الگوی پاسخدهی پایدار به تونها دارند، وقتی فواصل سکوت با نویز پر می شد همچنان پاسخ می دادند. اما نورونهای د
قبل از رفتن برای بار نمیدانم چندم میگوید: بلند شو دیرت میشه، و من که بیدارم و از خود دیشب یک حسی بهم میگوید: امروز نمیشه
پیام میدهم که مطمئن شوم امروز نمیشود و جواب نمیدهد و میفهمم که خواب است...
گوشه‌ی صبح را میگیرم و مینشینم تو همان کنج، به کتاب ها نگاه میکنم...دلم هیچ کدامشان را نمیخواهد...
و بعد باز صدایی میپرسد تو چرا مینویسی؟ و من حکما دلم میخواهد بگویم به تو مربوط نیست اما به جاش خودم هم شک‌ میکنم که چرا حالا دارم مینویسم؟ بعد میخواهم همین
بی خوابی و بی قراری.
موسیقی
بی قراری دوباره...
کمی درس، جست و جو در پی آهنگ هایی که ممکن است در خیل عظیم بیخود ترین ها پیدایشان کنم و مورد علاقه ام باشند، 
نوشتن.
سعی در پرکردن یک صفحه با جملاتی که با کلمه ی فکر نمیکردم شروع شوند. 
بیشتر از سه خط نمیشود 
پس نمیتوانم ازش عکس بگیرم، پستش کنم و بهتان بگویم خب، شماهم خودتان را به این چالش مغز دعوت کنید که مجبور شوید فکر کنید و از طرفی دستخطم را به هایتن هم نشان دهم. 
دوباره موسیقی...
چشم درد
تلاش برای خ
احسان محمدی فاضل :در بحث های هیجانی چند روز قبل عزیزی گفت هیچ صلح و رفاهی در سایه حقارت پاینده و مانا نیست...برای صلح باید هزینه داد. با همان هیجان جواب دادم هزینه یکطرفه کم از حقارت نیست، تف سربالاست، این هزینه نیست که ما بدهیم و آقایان حالش را ببرند... ناخودگاه یاد این صدا افتادم: علامتی که هم اکنون می شنوید، اعلام خطر یا وضعیت قرمز است، و معنی و مفهوم آن این است که حمله هوایی انجام خواهد شد. محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید. سه دقیقه آژیر م
ماه‌گرفتگی یا خُسوف (نام قدیمی‌تر مَه‌گرفت[نیازمند منبع]) هنگامی روی می‌دهد که کره ماه در حالت بدر و وضعیت مقابله قرار داشته و سایه زمین بر روی آن بیافتد یا به عبارتی ماه وارد مخروط سایه زمین شود. (زمین بین ماه و خورشید قرار گیرد) زمین در حرکت مداری خود به دور خورشید سایه‌اش را، که در فضا در سمتی مخالف خورشید ممتد است، به دنبال می‌کشد. سایه زمین به شکل یک مخروط است که قاعده آن مقطع زمین و طول متوسط آن ۱٬۳۸۰٬۰۰۰ کیلومتر است. طول این سایه، بر ا
دستامو پائین گرفتم، وایسادم روو ترازو یخورده صبر کردم تا اعداد دیجیتالی ثابت شدن، بهشون زل زدم، انگار میگفتن: دخترک بیچاره! ولی توجه نکردم! چند سالی هست که صرفن خوردن رو برای نمردن اجابت میکنم!! انگار بدنم منتظر یک معجزه از طرف منه و من هم لاقید ازین موضوع! امشب حالم خوش نبود، البته خیلی وقته خوش نیستم! از وقتیکه مغزم محاسبه گر شده و فهمیده دنیا خیمه شب بازی ای بیش نیست! و کودکانه جست زدن ازین بند به اون بند اونطورها هم که نشون میده هیچ لذتی ند
امروز یکی از دوستان قدیمی به بابام گفته بود: راستی پسر باجناقت چی شد؟
همینجور که بابا تعریف میکرد صحنه اونروزا اومد جلوی چشمم
سال91بود موعد زایمان خاله رسیده بود وارد اتاق عمل شده بود تا پزشک برسه..
دکتر دستور تزریق آمپول میده ولی آمپول اشتباهی زده میشه و...
آمبولی..
خون از تمام خروجی های بدن میزنه بیرون بینی دهن گوش و...
علائم حیاتی میره
پزشک متخصص قلب اورژانس جراح عمومی،متخصص زنان.شوک قلبی برای برگردوندن و بچه ای که هنوز توی شکم مونده
همسایمو
ببینید کی خودشو بسته به قهوه که با 4 ساعت خواب تا شب درس بخونه _-_پ.ن نامبر وان:کسی راهکاری برا خواب اشفته داره؟:|هر یه ساعت یه صدایی بهم یچیزی میگفت(که یادم نمیاد چی بود ولی میدونم یچیز امری بود مثل بیدار شو! یا مثلا نگاه کن.)و من چشام تا اخرین حد ممکن باز میشد و از صدا میترسیدم و کز میکردم گوشه ی تخت و میخوابیدم بازفک کنم مغزم داره علیه من انقلاب میکنه و یه چیز مستقل از من میشه:)بابامم چند وقت پیش میگفت که توی خواب چقدر حرف میزنی:|گویا 7 صبح که میخو
یه‌سری چیزا تو زندگی آدما هیچ‌وقت تکرار نمیشن. مثلا برای من، دوستایی که دورهٔ راهنماییم پیدا کردم تکرار نمیشن. ینی از یه‌جایی آدم یاد می‌گیره که خودش، بزنه تو سر خودش و بگه خودتو جمع کن! از یه‌جایی آدم میدونه که دیگه میم. نیستش که سر صبح بهت بگه:«بهااار، باز که از اینور شیشه عینکت هیچی معلوم نیست.»
اون‌موقعی که میفهمی دیگه میم. نیست، یاد می‌گیری یه دستمال عینک بذاری توی جیبت ( نمی‌دونم می‌گیرین چی میگم یا نه. ولی منظورم این نیست که من با ت
ساعت پنج صبح است. تمام روز تعطیلی که گذشت را صرف پیدا کردن خوشی‌های کوچک زندگی از جیب لباس‌های داخل کمدم کردم که بی‌حاصل بود. دانه‌ای در من جوانه زده که ترس نیست، افسردگی، وسواس، تاریکی، تنبلی، ناامیدی، هیچ کدامش نیست. نمی‌شناسمش. قبلا ندیدمش. هر روز من را وادار به نگاه کردن در آینه و یادآوری باورها و تناقض‌هایم می‌کند. مامان می‌گوید تو دختر سرسختی هستی. شرط می‌بندم که همیشه من را در حال پریدن از روی موانع و بالا رفتن از پله‌های ترقی تص
بعضی از خاطره‌ها
شکل فایل‌های ویروسی‌ان
دیدی هی حذفشون می‌کنی
اما
باز بر‌می‌گردن...
شیفت دیلیت هم اثری نداره روشون...
انگاری جا خوش کردن تو حافظه...
حالا تو نه اینکه در مقابل این خاطره‌ها باشیا...نه...
تو در جریان اینا شناوری...
می‌برنت؛ هرجا که بخوان...
اصلا یه موقع طوری از این دنیا
و ازین هستی دورت می‌کنن
که وقتی به خودت می‌آی؛ می‌گی
کدومش حقیقته؟
یادها مثل قطاری می‌مونن
که اصلا نمی‌دونی چجوری سوار شدی..
مقصدش کجاست...
فقط میری
میری
میری
م
 
آرتروز زانو چیست؟ در چه افرادی شایع است؟ در این پست به سوالات شما همراهان عزیز پاسخ می‌دهیم، باما همراه باشید​​​​​​. 
آرتروز زانو یک عارضه شایع در میان افراد میانسال و مسن است. در یک آمار از آمریکا 2% افراد بالای 17سال و 40% افراد بالای 65 سال دچار آرتروز با علایم کلینیکی بودند. آرتروز یک بیماری پیشرونده نزد بیماران فعال است. غضروف های هیالن هیچ گونه قدرت ترمیم ندارند، فشارهای زیاد و ممتد برای تغذیه غضروف مفصلی مضر است. نگه داشتن زانو در ی
بر چهره ی تابان محمد  صلوات
برنور ششم ولی داور صلوات
امروز که بهر ملّت ماست دو عید
روز صلوات  است مکرر صلوات
*         *        *         *
برگو هر پاک آل احمد صلوات
بر آینه جمال سرمد صلوات
بر شیخ ائمه ، وارث علم نبی
بر صادق آئین محمد صلوات
*         *        *         *
هنـگام نـزول رحـمت بی حـد شـد
این بارش فیض سرمدی ممتد شد
آرام مـبـاش و خـتـم فرمـا صـلوات
مـیـلاد امـام صـادق و احـمـد شـد
بر چهره ی تابان محمد  صلوات
برنور ششم ولی داور صلوات
امروز که بهر ملّت ماست دو عید
روز صلوات  است مکرر صلوات
*         *        *         *
برگو هر پاک آل احمد صلوات
بر آینه جمال سرمد صلوات
بر شیخ ائمه ، وارث علم نبی
بر صادق آئین محمد صلوات
*         *        *         *
هنـگام نـزول رحـمت بی حـد شـد
این بارش فیض سرمدی ممتد شد
آرام مـبـاش و خـتـم فرمـا صـلوات
مـیـلاد امـام صـادق و احـمـد شـد
بعضی از خاطره‌ها
شکل فایل‌های ویروسی‌ان
دیدی هی حذفشون می‌کنی
اما
باز بر‌می‌گردن...
شیفت دیلیت هم اثری نداره روشون...
انگاری جا خوش کردن تو حافظه...
حالا تو نه اینکه در مقابل این خاطره‌ها باشیا...نه...
تو در جریان اینا شناوری...
می‌برنت؛ هرجا که بخوان...
اصلا یه موقع طوری از این دنیا
و ازین هستی دورت می‌کنن
که وقتی به خودت می‌آی؛ می‌گی
کدومش حقیقته؟
یادها مثل قطاری می‌مونن
که اصلا نمی‌دونی چجوری سوار شدی..
مقصدش کجاست...
فقط میری
میری
میری
م
آرتروز زانو چیست؟ در چه افرادی شایع است؟ در این پست به سوالات شما همراهان عزیز پاسخ می‌دهیم، باما همراه باشید​​​​​​. 
آرتروز زانو یک عارضه شایع در میان افراد میانسال و مسن است. در یک آمار از آمریکا 2% افراد بالای 17سال و 40% افراد بالای 65 سال دچار آرتروز با علایم کلینیکی بودند. آرتروز یک بیماری پیشرونده نزد بیماران فعال است. غضروف های هیالن هیچ گونه قدرت ترمیم ندارند، فشارهای زیاد و ممتد برای تغذیه غضروف مفصلی مضر است. نگه داشتن زانو در یک
اون روزهایی که می‌نوشتم، و به خودم غر می‌زدم که چرا این‌قدر دارم از آدم(ها) ی خاصی می‌نویسم، نمی‌دونستم روزهایی می‌رسن که دیگه حتی بلد نیستم چیزی بنویسم.نمی‌دونستم انقدر صدا توی سرم می‌پیچه که دیگه هیچ متکلم وحده‌ای باقی نمی‌مونه برای دیکته کردن حرف‌ها به دستام.
شبیه ایستگاه قطار شده سرم. یه صدای خیلی دور، یه سوت ممتد آروم و دور که ذره ذره جون می‌گیره. بلند و بلندتر می‌شه و از وسط‌های کار، یه صدای تتق-تتق ریتمیک و تکرارشونده بهش می‌
ماندیم همه در منزل خود با رضایت
همراهی دولت نموده بی شکایت
سیزده بدر کرده میان خانه هامان
یک چهره ی تازه به دنیا شد عنایت
آمار بیماری اگر کم شد از امروز
از خیر همکاری ما گردد حکایت
وقتی که می گوئیم از اصل و اصالت
یعنی اصالت با خودش دارد لیاقت
زنجیره وار است سیر بیماری و ممتد
قطع تسلسل بهترین نوع رعایت
یک شاخص جهل بشر خودخواهی اوست
عاقل کند از فکر دلسوزان حمایت
تلخ است مرگ هرکس از هر سرزمینی
با صبر پیروزی بیاید در نهایت
درس زیادی دارد این ویروس
اون روزهایی که می‌نوشتم، و به خودم غر می‌زدم که چرا این‌قدر دارم از آدم(ها) ی خاصی می‌نویسم، نمی‌دونستم روزهایی می‌رسن که دیگه حتی بلد نیستم چیزی بنویسم.نمی‌دونستم انقدر صدا توی سرم می‌پیچه که دیگه هیچ متکلم وحده‌ای باقی نمی‌مونه برای دیکته کردن حرف‌ها به دستام.
شبیه ایستگاه قطار شده سرم. یه صدای خیلی دور، یه سوت ممتد آروم و دور که ذره ذره جون می‌گیره. بلند و بلندتر می‌شه و از وسط‌های کار، یه صدای تتق-تتق ریتمیک و تکرارشونده بهش می‌
+ کشتارگاهفیلم در مورد یک قتل و پشت پرده های اقتصادی و کسب و کارهای پوششی ه. والا... هر چی فکر میکنم قصه ش بدک نبود ، بازی ها بدک نبود، و همینطور بقیه موارد. میدونید، اگه قرار به لو دادن قصه فیلمها بود، بیشتر و فنی تر و دقیقتر میشد درمورد ابعاد مختلف فیلم صحبت کرد. اما فعلا توی این پست ها قول دادم که چیزی از قصه نگم که شاید بخواین ببینین. قطعا فیلم حوصله سر بری نبود. اما فیلم خیلی با ارزشی هم نبود. فکر میکنم نمره ۳ لایقش باشه. 
 
+ درخت گردویکی از مهم
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی فکر کردم از کجا باید شروع کرد و از کدامین نقطه باید گفت؟
آنقدر مبحث سلوک، آنهم در حیطه ی خانمها پیچیده و گسترده و عمیق است ک سردرگم می مانی از کجا شروع کنی و نقطه ی آغازین کجاست؟
اصلا آیا سلوک نقطه ی آغازین دارد؟
سلوک یک خط ممتد است ک ابتدایش معلوم نیست. ولی در هر حال باید برایش نقطه ی شروعی را تعیین کرد.
سلوک بانوان.
موضوعی ک بسیار مهجور و غریب است.
شاید طالب و خواهان زیاد داشته باشد؛ فراوان. ولی...
نه علمش هست؛ نه عمل
دستگاه بخور جلوی صورتم است، بخارش مستقیم مى نشیند
روى گونه هایم.
مى خواهم بخوابم که افکار هجوم مى آوردند به درگاه ذهنم.
فردا بعد از پنج روز به کار برمى گردم، که کار به من شاید. هنوز توان ندارم ولى اجبار زندگى قوى تر است.
به بیست و دوم بهمن فکر مى کنم، به چهار دهه ى گذشته، به این که از مادر پرسیدم از انقلابى که کردید راضى هستید؟ و مادر مردد مى شود در جواب و من خوشحال که آن سال ها در عدم لابد چه سرخوش تاب مى خوردم.
با خیال کابوس چندشب پیش که هنوز با
نورهای ضعیفی از پنجره کش آمده‌اند روی دیوارِ سمت چپِ اتاقم. مستطیل‌های کوچک و بزرگ ساخته‌اند که بعضی حقیقی و بعضی خیالی‌اند. بعضی‌ ته مانده‌ی تیرهای چراغ برق‌اند و یکی که ته رنگِ آبی دارد مالِ تابلوی مشاور املاکیِ بهرامی است. همان که توی  دوربین مدار بسته‌اش نمایِ نقطه مانندی از پنجره‌ی اتاقم -این اتاق- دیده می‌شود. حالا این نقطه از آن نقطه‌ی خورشید مانند نورِ آبی می‌گیرد. این مستطیل‌ها را دوست ندارم. آن‌هایی را دوست دارم که که مال چ
تحقیق کنید صفحه 77 کاروفناوری نهم پودمان تاسیسات مکانیکی
سوال:
آیا تاکنون به تأسیسات ساختمان به عنوان قلب تپندهٔ آن توجه کرده اید؟ در گروه خود با جست و جو در اینترنت، کتاب ها و منابع دیگر، در خصوص شباهت سیستم های تأسیساتی به قلب انسان تحقیق کنید و نتایج آن را در کلاس ارائه دهید.
جواب :
ساختار سیستم های تاسیسات حرارتی و برودتی یک ساختمان به صورت رفت و برگشت است که دقیقا مانند شبکه رگ ها و قلب انسان یا شبکه گردش خون عمل می کند.
در سیستم گردش خون
قسمت اول را بخوان https://t.me/peyk_dastan/14692
قسمت 164
به سختی چشم که می گشایم ماجرای دیشب برایم تداعی می شود. به سرعت برق از روی مبل
بلند می شوم و اطرافم را می کاوم. حضور کسی را اطراف خود حس نمی کنم. به سرعت موبایلم
را از روی میز بر می دارم و باز صفحه تلگرام را باز می کنم. پیامم خوانده نشده بود و این حال م
را آشوبتر و نگرانتر می کرد. بلند می شوم و به سرعت، لباس هایم را بر تن می کنم و بدون
خوردن صبحانه راهی کار می شوم. سوار اتومبیل می شوم و پایم را روی پدال گاز
مینویسم که بعد از پشت سر گذاشتن milestone ها،  بخونم شون ...
استرس  حجم زیاد درسها تو دوران فرجه ، اول به صورت خشم ، بعد دلهره و تکون دادن پا و عرق کردن، بعد به صورت یه حس مبهم رخ نشون میده . تو روزهای فرجه بیشتر از هر زمان دیگه ای دلم میخواد غر بزنم. گوش شنوایی برای غرهای ممتد اعصاب رنده کن پیدا نمیکنم . دست از خوندن میکشم و به خودم میگم چته فاطی جون؟ دقیقا چه مرضته ؟ کودک لجوج خری از درونم صداش میاد که فقط داره ناله ی لوس میکنه ... اهمیت نمیدم . گاهی با ن
روزها کسل کننده و دمق، فقط دنبال بهانه گرفتن و بیرون رفتن از خانه دل افراد را کمی باز می کند ، بیرون از منزل صدای بوق ممتد ماشین ها فریاد بلند بساطی محله ، دعوای عابرها با هم ویراج رفتن موتورها ،باز زندگی را کسل تر می کند و چشم بند مشکی و تاریک را روی چشمان محکمتر جا می گیرد .
با تمام تفاسیر شب به خانه برگشتم و با تمام خستگی دست و صورتم را شستم ، لباس های راحتی پوشیدم و با لبخند به نظافت منزل مشغول شدم ؛ میز ساده را زیبا تزیین کردم و دور هم با لیخن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ازدواج موقت ایرانیان