نتایج جستجو برای عبارت :

اینم برا رامتین کوشولو*-*

خوش بگذره بیبیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی*-*
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
وقتی من اومدم اینجا کوچیکترین بودم تقریبا.اما بعدش اینجا پر بچه کوچولو شده که هنوز دارن شیر میخورن.ممکنه فک کنید ودت چرا اینجایی.من عقلم زیاده.اینا فقط اومدن.یخورده کوشولو ان زوده براشون.و هنوز نباید فضای مجازی بیفته دستشون.
 
 
 
 
#صرفا جهت شوخی.
لطیفھ......
1)شرایط طورى شدھ ک ب خاى زنده بمونى قیمت پیاز نمیزارھ و اگرم بخوای بمیرى قیمت خرما
2)ب فروشنده میگم چرا انقد جنساتون گرونھ؟؟میگھ:چون تو بازار ى چرخ نزدى،رفتم ى چرخى تو بازار زدم و برگشتم...واقعا چ مرد شریفو انسانى بود
تایم کلش ۱ساعت و ۵۵ دقیقه اس. امتیاز IMDb هم ۶.۷ از ۱۰.
فیلمی نیست که عادم دوبار ببینه. دفعه اول هم میخکوب نمیکنه عادمو اما فیلم خوبیه. وسطش خسته نمیشی و چند بار اون اتفاقی ک فکر نمیکنی میفته و تهش هم یه سورپرایز کوشولو داره. درمورد ی دختریه ک ظاهرا ی قتلی انجام داده و فرار میکنه و ... هرچی بیشتر بگم اسپویل میشع!
ژانرش رو هم نوشته بود دراما/فانتزی
اگ خاستین ببینین:))
لطیفھ......

1)شرایط طورى شدھ ک ب خاى زنده بمونى قیمت پیاز نمیزارھ و اگرم بخوای بمیرى قیمت خرما
2)ب فروشنده میگم چرا انقد جنساتون گرونھ؟؟میگھ:چون تو بازار ى چرخ نزدى،رفتم ى چرخى تو بازار زدم و برگشتم...واقعا چ مرد شریفو انسانى بود
امروز به بودنِ سپی و مری و مامان بزرگ گذشت. با وجود گذشتن تولدم برام کادوهای خفن آوردن :) عکسای قدیما رو دیدیم و من چقد استرس کشیدم که سپی عکسای قبل طلاقو نبینه. تازه یه گل کوشولو هم رو کادوهاشون بود :))
آقا اومدم ادا این خارجکیا رو در آرم با آسودگی به تخت تکیه بدم فهمیدم پشتم خالیه چنان با مغز افتادم  از رو تخت زمین که هرچی نوسان خوندم پرید :))) الان خودم به نوسان افتادم هارهار :)))
گل کوچولوی جذابم رو به همراه حسابان مشاهده میکنید که هرگز توش استعد
رفتم سراغ گوشی اما به دلم نمیشینن! به قول مامانم تو وقتی از یه چیزی خوشت میاد دیگه هیچی به چشمت نمیاد! گوشی خودمو شاید 5سالِ که دارم هواویp8،انقدر دوسش دارم که نگو و نپرس.حقم دارم هاااا امکانات و ظاهرش برای 5سال پیش تا امروز تمام نیازهامو برطرف میکرد.(به معنای واقعی از گوشیم کار میکشم واقعیییی هاااا، یعنی چیزایی ازش درمیارم ممکنه خود فروشنده هم ندونه قابلیت گوشیِ مثال بود که عمق مطلب جا بیوفته)
الان یکم در حال اذیتِ، زود شارژتموم میکنه و هاردش
توی سالن ترانزیت نشستم. پرواز دو ساعت تاخیر خوره و من کم کم دارم کسل میشم. مامان گفته فردا باید برای دانش آموزام حرف بزنی، حالا میخوام بینشون نظر سنجی کنم ببینم دلشون میخواد از دوست پسر و رابطه و اینا بگم براشون یا روان و بیماری های روان! متخصص جفتشونم که هستم. فقط این کلاس نهم دهم یازدهمیا چقدر جدی بگیرن منو خدا میدونه
برای آبجی یه بافت خوشکل خریدم و برا داداش کوشولو یه شال و کلاه، برای مامان همون عطری که دوست داشت.
امروز علی اومد لباس ها و مس
داداشم کل خونه رو دنبالم کرده که هندزفریمو بهش بدم. در حالیکه سعی میکردم لوزالمعده م رو از تو دهنش در بیارم و وی نیز متقابلا طهالش رو از دهن من، گفتم که من هندزفریمو نمیدم و هرگز نخواهم داد چرا که کرونا و هرگونه بیماری ویروسی با من رل زده است و مرا رها نمی کند. بعدم هندزفری خراب خودشو بهش دادم و گفت که میدونستی همین که به اون هندزفری دست زدی کرونا گرفتی؟ حقیقتا خونه تو سکوت رفته ساعتهاست...
+ خواستم این نویدو بهتون بدم که اون آهنگ «میخوام برسونم
اول از همه:
ماعیِ گل گلی♥ تولدت مبارک خانوم دکتر روزهایِ آینده♥ امیدوارم این پست رو وسط استرس آزمون فردا بخونی و امسال آخرین سالی باشه که روز تولدت روز آزمون باشه و فردا و همه فردا ها رو مثل قبل بترکونی و سال دیگه جایی که لایقشی با تمام وجودت بخندی و شاد باشی♥ آنانانِ منی :* 
تولدت خیلی مبارک دختر مهربون پر انرژی *______* 
گیلیلیلیلیلی بزنید کف قشنگه رووو، عقبیاااااااااا شلههه شلههه  ^~^
 
 
دوم از همه: فک کن شب خوابت نبره، صبح با کلنگ از خواب بی
ببین؟؟ ینی میشه واقعا ؟؟ ببین من اینقدر خوشحالم میترسم واقعا:/ ی جور احمقانه ای خوشحالم 
مثل ی پرنده ای که اولین باره داره پرواز میکنه 
من همچین پروازم نکردم اکچلی:))) ولی خووو این برا من زیاد بود-__- ولی واقعیته!! 
امروز بعد از کلاس صب برگشتیم خوابگا و ماکارونی اذین پزی خوردیم و دور هم گفتیم و خندیدیم
وقت حاضر شدن برخلاف همیشه دوس داشتم ارایش کنم:/ ارایش ملیحی هم کردیم و خلاصه:')))
یدونه کلاس بعد از ظهرمونم تشکیل نشد.. 
نیم ساعتی موندیم هوا خنک تر
یکی از دلایلی که هنوز شروع به نوشتن سفرنامه چین نکردم اینه که هنوز عکسارو کامل ندارم!!!!!!! بله ندارم.. همش تو گوشی دوستمه.. و رز هم که تهران زندگی نمیکنه.. ولی هفته دیگه داره میاد امیدوارم ازش بتونم بگیرم
روزهایی که قراره از دیجی کالا سفارشم برسه خیلی خوشحالم.. مثل امروز.. همش منتظر جایزه ام هستم... حتی اگه یه چیز کوشولو باشه.. 
واقعا در آستانه قرن بیست و یکم انسان ها هنوزم میخوان با جنک مشکلاتشونو حل کنن.. هیچی به این انسان اضافه نشده.. همون احمق نئا
بعد از مدت‌ها عمو زنگ زده بودن، تو ایمو. با آقای صحبت می‌کردن. می‌گفتن تذکره‌شونو پس بفرستیم، چون میخوان تو انتخابات شرکت کنن. بعد با بابو صحبت کردن. تا صداشونو شنیدم دلم تنگ شد :( منم رفتم پای گوشی و سلام کردم :) گفتن عسل جان تویی؟ :| به احتمال قوی نوه‌ی مورد علاقه‌شون خواهر بزرگمه، مامان بره‌ی ناقلا. گفتم نه بابو جان، تسنیمم. گفتن "هاااا، تو همون زرنگه‌ای! ماشاءالله، ماشاءالله، هر وقت یاد اون سفر میفتم میگم چقد این دختر زرنگه" سفر شش سال پ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شادی ازادی