سلام
دوستان اگر میشه در مورد زیر آب زنی، حسادت و ارتقا، کار در محیط خاله زنکی پر تنش یک سازمان و یا محیط کار تجربیات تون رو بگید، اینکه چظور رفتار کنیم که نه سیخ بسوزه نه کباب!
چطور برخی رفتارها رو تحمل کنیم؟ من تازه وارد جایی شدم، بعد مدت ها بیکاری!، یعنی هنوز حکم نگرفتم دارم مراحلش رو طی میکنم، امروز فهمیدم که ما شاء الله روده راست تو شکم بعضی ها نیست!
اولین بار رفتم یک بخش مهم که حکمم وابسته به اون بخش بود، مدیرش نبود کارشناسش بود بهش گفت
استاد به حنان گفت کمربند ابیتو بیار... بعد حس کردم بزور به منم گفت کمربند ابیتو بیار...بعد هم حنان رفت کلاس, بچه ها اعتراضشون در وامد ینی چی که ما چهارماهه نارنجی ایم دوماه نشده ابی میشه:/ اه به شما چه به شمااااا چههه... انگار حالا اونا دیر میبندن تقصیر منه. تازه من خرداد کمربند بستم ولی حکمم مال فروردینه پس الان چهار ماه میشه! یک ماه دیگه بگذرم عادی میتونم آبیمو ببندم. استادم کشید کنار من رو گفت به بچه ها کاری نداشته باش و حرفای تکراری تکراری تکر
خواب دیدم رفتم تو یکی از مناطق بحران، نمیدونم سرپل ذهاب بود یا خوزستان. بعد آقای رئیسی اومد بازدید کنه، منو دید یککاره گفت میخوام اینجا بیمارستان بسازم، میای کار کنی؟ گفتم من میخوام فقط مامای زایشگاه بشم. اونم تو یه دفتر بزرگ که داشت حکم تاسیس بیمارستان رو صادر میکرد نوشت خانم فلانی، مامای زایشگاه! من گفتم ولی من مهر و نظام و اجازهی کار ندارما! تقریبا دوید وسط حرفم و یهکم تند شد و گفت وقتی حکم قضایی باشه، دیگه مهم نیست! گفتم آهااا!
شنیدم تو فصل جفتگیری، ملکهی زنبورها از
کندو میآد بیرون و شروع میکنه به پرواز کردن، چندین زنبورِ نر، که خواستگارش
باشن، هم دنبالشن. ملکه ـ خب میدونین دیگه، بزرگتر و قویتره ـ اون قدر پروازش
رو ادامه میده تا این زنبورها یکی یکی میافتن و فقط یکی، که از همه قویتره، میمونه.
اون وقته که با هم به کندو برمیگردن و نسلِ بعدی زنبورها شکل میگیره. من هم باید
بین سیامک و امیرعلی یکی رو انتخاب میکردم. تصمیم گرفتم بهشون بگم که آخر هفته
درباره این سایت