نتایج جستجو برای عبارت :

ینی از اولشم.؟

.....
+فاطی !ینی از اولشم دوسم نداشت؟
_نمیدونم!چی بگم؟
+آخه اینطوری خیلی نامردیه ...نیس؟
_چرا هست!
+چرا هیچی نمیگی؟
_چی بگم؟
+بگو غلط کردی دل بستی!بگو از اول اول اولش غلط کردی!که دلت سر خورد!مث قدیما تو مدرسه ...هلم بده سمت دیوار و بگو دست برداااار!
_نمیگم!
+چرا؟
_چون خودت روزی هزار بار به خودت میگی!
+ینی از اولشم دوسم نداشت؟
....
کاش بقیه میفهمیدن...
پ.ن این یک مکالمه واقعی ست ...براش دعا کنین!
 
 متن آهنگ هوروش باند تو مرا دیوانه کردی
رفتم از قلب تو انگار فکرتم هرشبو هرجا میره این دل واست هر بار تو مرا دیوانه کردیکاشکی نداشتم تورو از اولشم نبودی تو کاشکی که پیدات نمیشد بد دلمو شکوندی تو نموندی تورفتم از قلب تو انگار فکرتم هرشبو هرجا میره این دل واست هر بار تو مرا دیوانه کردیماهی برکه برقص کام دنیام شده تلخ بیخیال هرچی غصه اس دل به دریا بزناون همه خاطره رو میبرم غرق کنم به چه درد میخوره دریا با کی خلوت کنم.کاشکی نداشتم تورو از اولشم ن
همون اولشم آدم موندن نبودی خیلی جا کم آوردم ولی تو پشتم نبودیاز همون اولشم چشات برام فرق میکرد برو اما اگه رفتی سمت من برنگردمعرفت داشتی تنهام نمیذاشتی هی قهر و هی آشتی دیگه شورش در اومدتو دلت چی هست آینمون چی پس یهو بهم زدی از قصد آخه دلت میومد
 
…♫♪♫… تیک موزیک …♫♪♫…
 
اعتمادی که شکست مثل روز اول نمیشه دلی که بشکنه خب دیگه برات دل نمیشهولی باز با این همه دلم برات تنگ میشه تو چجور آدمی هستی دل مگه از سنگ میشهمعرفت داشتی تنهام نمیذاشتی 
نمی‌تونم نفس بکشم.نمی‌تونم حرکت کنم.نمی‌تونم به عقب برگردم.فلجم می‌کنه.آگاهانه.منو تو بدترین حالت ممکن رها می‌کنه و می‌ره.انگار از اولشم نبودم.چشمام بسته می‌شن و توی چهار راه های ذهنم غرق می‌شم.دست و پا می‌زنم.برنمی‌گرده.دست و پا می‌زنم.برنمی‌گرده.دستام به‌سختی حرکت می‌کنن و پرتشون می‌کنم بالا تا ببینه.تا برگرده.ولی برنمی‌گرده.برنمی‌گرده تا مطمئن شم از اولشم نبودم. دستام می‌افتن پایین.توی باتلاق ذهنم.بعد سرم.دست و پا می‌زنم.انگ
نمی‌تونم نفس بکشم.نمی‌تونم حرکت کنم.نمی‌تونم به عقب برگردم.فلجم می‌کنه.آگاهانه.منو تو بدترین حالت ممکن رها می‌کنه و می‌ره.انگار از اولشم نبودم.چشمام بسته می‌شن و توی چهار راه های ذهنم غرق می‌شم.دست و پا می‌زنم.برنمی‌گرده.دست و پا می‌زنم.برنمی‌گرده.دستام به‌سختی حرکت می‌کنن و پرتشون می‌کنم بالا تا ببینه.تا برگرده.ولی برنمی‌گرده.برنمی‌گرده تا مطمئن شم از اولشم نبودم. دستام می‌افتن پایین.توی باتلاق ذهنم.بعد سرم.دست و پا می‌زنم.انگ
امروز با معلم پژوهشمون قرار داشتم ر اینکه بخوام مکاسیستم درس بدم و این حرفا
کلی کار کردیم و صحبت و اینجور چیزا گفت خیلی دوس دارم معلم وایسی و میدونم که میتونی
ولی میدونی مشکل چیه؟
گفتم چی؟
گفت چهرت :|
خیلی بچه میزنی D:
اولشم رفتم تو فکر کردن یه بچه 14-15 ساله م D:
خلاصه که یه فرصت یه هفته ای خواستم فکر کنم ببینم چه میشه کرد
متن آهنگ معرفت از ماکان بند
 
از همون اولشمآدم موندن نبودیخیلی جاها کم آوردمولی تو پشتم نبودیاز همون اولشم چشات برام فرق میکردبرو اما اگه رفتی سمت من برنگردمعرفت داشتی تنهام نمیذاشتیهی قهر و هی آشتی دیگه شورش در اومدتو دلت چی هست آیندمون چی پسیهو بهم زدی از قصد آخه دلت میومداعتمادی که کشت مث روز اول نمیشهدلی که بشکنه خب دیگه برات دل نمیشهولی باز با این همه دلم برات تنگ میشهتو چجور آدمی هستی دل مگه از سنگ میشهمعرفت داشتی تنهام نمیذاشتیهی قه
و حتی خرمایی!
با این پچ پچاشون...  اصلا از اولشم از پچ پچ خوشم نمیومد. چیه این. از دیشب با کلی ذوق دنبال وقت مناسب چایی‌ام که بخورمش. اونوقت الان که با کلی دنگ و فنگ توی لیوان دمنوش چایی دارچینی دم کردم، انگاری یه ذره شکلات از کنارش رد کردن. یادم به فطیر شکلاتییایی افتاد که از نونوایی تازه و داغ میخریدم. والا شکلات ازشون چکه میکنه. چیه این؟ دیگه نمیخرم
دانلود آهنگ جدید امو باند دروغ محض
برو از زندگیم بیرون ده برو ده نمیخوام ببینم دیگه تورو هی
ترانه: امو بند . تنظیم موزیک: امو باند
با لینک مستقیم , کیفیت های 320 و 128 MP3
Download a new song of Emo Band – Dorooghe Mahz
به زودی .
 
.
تکست متن آهنگ دروغ محض از امو باند
♫♪
تورو دیدم با یکی دیگه بودی تو بی رحم با این اوضاع بگو چجوری آروم بگیرم
همه حرفات دروغ محض و ساختگی بودن همه دیدن عقده هاتو ریختی تو رو من
برو از زندگیم بیرون ده برو ده نمیخوام ببینم دیگه تورو هی
بسه دیگه ه
فامیلای من به جز ناراحت کردن ادم نقشی نداشتن واسه من 
از وقتی یادم میاد همین بوده اصلا از اولشم من از یه جهان دیگه اومدم قاطی اینا شدم..
آقا من بد...
بابا ولم کنین بخدا ولم کنین مگه پا رو پای شما گذاشتم چرا عذاب میدیی ادمو..
با این سوالای مسخرتون..
چیکار میکنی تو خونه
چرا فلان
چرا بهمان 
چرا بیکاری 
هزار تا چرای دیگه
الان تنها هدفم اینه  برم جایی که نبینم هیچ کدومتونو
دانلود آهنگ ریمیکس مرتضی پاشایی دروغ دوست داشتنی
اهنگ دروغ دوست داشتنی با گیتار
دانلود آهنگ همیشه دروغ میگفتی واسه من میمیری از پاشایی

متن آهنگ دروغ دوست داشتنی

آکورد دروغ دوست داشتنی
کد آهنگ پیشواز مرتضی پاشایی دروغ دوست داشتنی همراه اول
تو که از اولش جای من یکی دیگه
تو که از اولشم جای من یکی دیگ توی قلبت بود
اصلا از همون اول من با خودم شرط کردم اگر رفتم معماری همون ترم دوم به بعد بگردم پی یه کار دانشجویی مرتبط با رشته ام و بعد عین سگ توش جون بکنم حتی اگه چندرغاز اخر ماه بذارن کف دستم.
از اولشم فقط دنبال یاد گرفتن کار بودم. 
الان چی شده؟
یه هفته اس دنبال کار میگردم هیچی به هیچی.
اقا جان کار خفن که نمیخوام.یه کاراموزی ساده اس دیگه...این چه مصیبتیه خب؟
از طرفی همش منو از کار تو شرکت ها میترسونن میگن اوضاع خرابه و بهتره خیلی حواست جمع باشه برای همینم نصف
اون ر‌وزا که من، شبیه پروانه کوچیک آبی بودم، از زمین،
تو؟ تو چی بودی؟
یه آدم فضایی که بارها ازت نوشته بودم؛ از کجا؟ پلوتون؟
من پر پرواز نداشتم و تن سپرده به باد بودم، شبیه پنجره ای که باز بود روی باد.
ولی تمومِ تو آهنی بود. احساساتت آهنی بود، قلبت، دستات، دنیات.
من اما به تو، دستام رو، رگام رو حتی، چشمای روشنم رو، بخشیدم که بتونی حس کنی چیزایی که ما از این سیاره احساس می کنیم رو.
بعد تو، دستام رو، چشمام رو، احساساتی که بهت داده بودم و مطمئن بودم
دلنواز بلندشده ایستاده جلوی مبل یه نفره که محمد نشسته روش حسین هم نشسته روی دسته ش،
من: دلنواز جان!
دلنواز:جانم!
من: به همه ی جمله های قابل شمارش امروزمون، دوستت دارمم اضافه کن
 
حالالبخند به لبش میاد و خودشم میاد میشینه کنارم بهم تکیه میکنه، سرشو میذاره رو شونه هام، شروع میکنه باهام کمی حرف زدن، بعد رو میکنه محمد میگه محمد امشب نمیای بریم خونه مادر جون؟! میگم تو خودت نمی مونی کمه؟!چیکار به اون داری؟! میگه آخه قُل امِ لبخند میزنم به مهربونی و
یک هفتس با مامانم یک سریال کره‌ای به اسم «who you came from the stars» رو شروع کردیم. پسره با یک سفینه فضایی برای انجام یک سری تحقیقات، برای یک دوره 400 ساله به زمین اومده. الان که فقط 3 ماه تا رفتنش وقت باقی مونده، عاشق شده. بنده خدا نشست کلی فسفر سوزند که چیکار کنم چیکار نکنم، آخرش گفت دیگه چاره چیه، میرم بهش واقعیت رو می‌گم که دیگه بیخیال ما بشه. رفت به دختره گفت آقاجان من آدم فضاییم از فضا اومدم، الانم وقت رفتنم رسیده و باید برم.
فکرم یهو رفت سمت سناریوه
درس خوندن کلا چیز مزخرفیه مخصوصا که از اول اولشم فراری باشی
تا زور بالای سرت نباشه درس نخونی 
تمام امتحانای خردادمو شب امتحانی خوندم 
نمره کلاسی و مستمر اینا حالیم نبود و نیست
میگن دخترا درس خونن و پسرا فراری و تنبل پس این همه دخترایی که دی ماه و شهریور دارن پاس میکنن همشون منم ؟
دقیقا وضع الانم اینه . هیچ اهمیتی به دوران امتحان کلاسی ندادم و شب امتحانی دارم حساب کتاب میکنم سال بعد انتخاب رشته کدوم رشته چرتو قبول میشم
بعد یکم فکر میکنم میگم 
 
ماکان بند معرفت
دانلود آهنگ جدید ماکان بند به نام معرفت
Macan Band - Marefat
ترانه : محسن حق نظری ؛ موزیک : محمد عابدینی ؛ تنظیم : امیر میلاد نیکزاد
+ متن ترانه معرفت از ماکان بند
از همون اولشم / آدم موندن نبودی
خیلی جاها کم آوردم / ولی تو پشتم نبودی
 

ادامه مطلب
یادم نمیاد توى هیچ دوره اى از زندگیم اینقدر دلسرد بوده باشم، انگار واقعا دیگه کارى ندارم توى این دنیا، نه امیدى و نه انگیزه اى. حالا میفهمم عصبانیت و هر واکنش تند منفى هم نشونه زنده بودنه، اما حالا تنها واکنش من بغل کردن پتو و جمع شدن توى خودمه و فکر به اینکه کى به تهش میرسه این شربت حیات...
حتى دیگه نا ندارم در برابر کسى که محکومم میکنه به اینکه تقصیر خودته و یه حرکتى بکن، از خودم دفاع کنم. رسیدم به جایى که به همه حق بدم که فقط دهنشونو ببندن. 
وق
به نام او
گاهی آدم اشتباه میکنه و متاسفانه خودش نمیخواد قبول کنه که بدجوری هم اشتباه کرده گاهی ورود بعضی ادما از اولشم به زندگی ما یک اشتباه مرگ بار بوده.
با همه این اتفاق ها با همه اومدن و رفتن ها ولی زندگی با ریتمی بی رحمانه در حرکته در همون لحظه ای که کسی در سوگ عزیزترین شخص زندگیشه کس دیگه ای تازه رابطه ای رو شروع کرده و یا در جشن و سرور هست زندگی اینطوریه برای هیچکس از از توقف باز نمی ایسته......
ولی یه جاهایی از زندگی یه ادمایی اشتباه میکنن م
مسئله اینجاست که من میدونم وضعیت الانم آرامش قبل از طوفانه! و بعد از عید قراره چه بلای وحشتناکی بابت این واحدا سرم بیاد! و هرچی بیشتر بهش فکر میکنم و حجم درسا رو میبینم حالم بدتر میشه:)) و خب، میخوام که تو این تعطیلات یکمش رو بخونم ولی واقعا نمیدونم چی بخونم! ینی هرجوری نگاه میکنم به قضیه من یه ماه کامل رو بذارم اینا تموم نمیشه! حالا اینکه تو چند روز فرجه چجوری قراره تمومش کنم؟ الله اعلم! فعلا یه لیست! چیدم :)) آناتومی رو که نمیکشم بدون درس استاد ب
دیشب بعد از مدت ها یه دل سیر با پشمک حرف زدم. از هر دری.
بهش گفتم که اگه می تونست حرف بزنه، قطعا راه حل همه مشکلای من رو می دونست، چون پشمک تنها کسیه که بی سانسورترین نسخه منو دیده. چیزی درمورد من نیست که ندونه، حتی چیزایی که روم نمی شه یا نمی تونم توی دفتر خاطراتم بنویسم. الان هفت هشت ساله که داره نگام می کنه و باهام حرف می زنه. اون موقعی که افسرده بودم و حالم بد بوده، اون بوده که همه حرفا و گریه هام مو به مو گوش داده. آره، خیلی دوسش دارم، خیلی زیاد
گفته بودم بهت که یه دفتر دارم کارایی که روزا باید انجام بدمو صبح به صبح توش مینویسم و هرکدومو که انجام میدم تیک میزنم. این روزا نگاه که میکنم میبینم چه راحت کارامو انجام میدمو به همش میرسمو وقتمو هدر نمیدم. کاش میام شمال هم همینجوری کار کنم. دیگه تا مدت طولانی احتمالا تهران نمیایم. زیادم بد نیست من ترجیهم اینه زیاد در رفت و آمد نباشم نمیدونم چرا. به هر حال امروز کتابمو خوندم و تمومش کردم کتاب جدیدمو شروع کردم فرانسه درس سه استاد شالچی رو کار ک
اصلا گاهی وقتا مثه امروز با خودم میگم کاش مسیر برنامه نویسی اونم تو حیطه ی ماشین لرنینگ رو انتخاب نکرده بودم مثه بعضیا که اصلا سطح سوادشون از مامان بزرگ منم پایین تره میرفتم پرستار میشدم و راحت هنوز دانشگاه تموم نشده میرفتم سرکار.(البته این رو به عنوان توهین به جامعه ی پرستارا به حساب نیارین، هدف این بود که یه اشاره ای به بی عدالتی هایی که در حق بچه های مهندسی میشه بکنیم.)
البته این احساس گذراس ، هیچ چیزی نمی تونه جای لذت حل مسائل برنامه نوی
اصلا گاهی وقتا مثه امروز با خودم میگم کاش مسیر برنامه نویسی اونم تو حیطه ی ماشین لرنینگ رو انتخاب نکرده بودم مثه بعضیا که اصلا سطح سوادشون از مامان بزرگ منم پایین تره میرفتم پرستار میشدم و راحت هنوز دانشگاه تموم نشده میرفتم سرکار.(البته این رو به عنوان توهین به جامعه ی پرستارا به حساب نیارین، هدف این بود که یه اشاره ای به بی عدالتی هایی که در حق بچه های مهندسی میشه بکنیم.)
البته این احساس گذراس ، هیچ چیزی نمی تونه جای لذت حل مسائل برنامه نوی
داشت از گذشته میگفت. از روزایی که کانال داشتم. گفت کانالتو دوست داشتم و من باز هم باورم نشد چه چیز خاصی داشت که اون تعداد کم دوسش داشتن. گفت یادته یه پست وبلاگت رو خونده بودی اونجا؟ و من یادم نبود. بهش گفتم دوسال گذشته از اون روزا... باورمون نمیشد. گاهی بعضی اتفاقات اونقدر نزدیکن که انگار همین روزا بودن و در عین حال اونقدر دورن که انقد خیلی سال ازشون گذشته...
همزمان حس میکنم خیلی سال زندگی و تجربه کردم و حسابی خسته م اما از یه طرف گاهی جوری دیوونه
اصلا گاهی وقتا مثه امروز با خودم میگم کاش مسیر برنامه نویسی اونم تو حیطه ی ماشین لرنینگ رو انتخاب نکرده بودم مثه بعضیا که اصلا سطح سوادشون از مامان بزرگ منم پایین تره میرفتم پرستار میشدم و راحت هنوز دانشگاه تموم نشده میرفتم سرکار.(البته این رو به عنوان توهین به جامعه ی پرستارا به حساب نیارین، هدف این بود که یه اشاره ای به بی عدالتی هایی که در حق بچه های مهندسی میشه بکنیم.)
البته این احساس گذراس ، هیچ چیزی نمی تونه جای لذت حل مسائل برنامه نوی
به شدت دارم مقاومت میکنم . دربرابر درس خوندن ،رعایت رژیم و ورزش کردن !!!
صبح یه ساعت رفتم پیاده روی و ذره ای از انرژی های منفیم کم نشد و منظریه برام اون منظریه ی سابق نبود:/بدیش این بود که من توی این خیابون لعنتی خاطره خوب زیاد دارم.خاطرات خوب تو روزای سخت. اما الان دارم دوباره اونجا تو روزای سخت قدم میزنم بدون اینکه هیچ خاطره ای برای ثبت داشته باشم. هیچی !هیچ !هیچ!
زندگی یکنواختی که دوساله باهامه و قراره یه سال دیگه هم باشه.کتابای تکراری،احساس تک
خیلی وقتا خیلی از آدمها منتظرن 
منتظر توجه های کوچیک و یا بزرگی که ممکنه دلیل درستی هم پشتش نباشه اما هست 
چیزی که مهمه اینه این انتظار ابدی نیست 
یه روزی یه جایی میفهمن ارزشی مابین زندگی اون آدم پیدا نمیکنن که به انتظار ادامه بدن 
اونجاست که خودشونو جموجور میکنن و بار میکنن و میرن ...
من انتظار زیادی نداشتم فقط از یه طرفه بودن خسته بودم 
ازین که یه طرف قضیه رو هی بکشم و هیچ نیرویی ازونور پی من نباشه 
توجیه،کار راحتیه هزار تا دلیل میشه برا ان
دیروز خیلی دلم گرفته بود... خیلی زیاد. همسر که از اولشم هی میگفت نمیدونم واسه امتحان متلب چی باید بخونم و اصن معلوم نیست چی میخواد امتحان بگیره و... بی خیال درس شد و زدیم بیرون... یه چیزی رو دلم سنگین بود. قید رژیمو ردم و گفتم بریم کافه!! نشستیم حرف زدیم حرف زدیم حرف زدیم... کم کم حرف رفت سمت متلب باز... همسر که دل خوشی از متلب نداشت اصلا، گفت "مثلا میگن یه برنامه بنویس که دو تا عدد بهش بدی و عدد بزرگترو برات پدا کنه... خب خودم میدونم کذوم عدد بزرگتره :/ "
خیلی زود گذشت وبم یه ساله شده البته توی تیر یه ساله شده خودمم یادم نبود
هیچ کس نیست باهاش حرف بزنم ، همینجوری مینویسم ارزش خوندن نداره ، سرو تهم نداره فقط می خوام هرچی میاد تو مخم رو خالی کنم.
اونقدر دلم گرفته و پربغضم که دارم خفه میشم یه سیل اشک پشت چشام جمع شده یهو می خوان سر ریز بشن ولی جلوشو میگیرم ، اگه الان جام خوب بود های های گریه میکردم ، از این حال بد هارو خیلی وقتا تجربه میکنم ،راستش خجالتم نمیکشم و  با این سنم میشینم قلپ قلپ اشک میریز
یا من هو فی مُلکِه مُقیم
ای آنکه در شاهی و مملکت برقراری
 
سلاااااااااااام
 
یه سلام خوشحال
چون وی امروز هی پیام های چی کارا کنیم تو این تعطیلات خونده
صبحم کلاس مجازی فلسفه داشته
و اینجور :))
 
 
+دوباره برنامه ریزی روزانه نوشتم.
خیلی بهم انگیزه میده برا انجام کارها. حداقل همون روز
 
 
+با پرتو یه برنامه چیدیم. امروز شروعش کردیم. حالا ببینیم چه میشه
 
 
+دیروز انیمه دیدم :)
 
my neighbor totoro
همسایه من توتورو
 
 
 
 
ساتسوکه و می دوتا خواهرن که خیلی صمیمی
یا من هو فی مُلکِه مُقیم
ای آنکه در شاهی و مملکت برقراری
 
سلاااااااااااام
 
یه سلام خوشحال
چون وی امروز هی پیام های چی کارا کنیم تو این تعطیلات خونده
صبحم کلاس مجازی فلسفه داشته
و اینجور :))
 
 
+دوباره برنامه ریزی روزانه نوشتم.
خیلی بهم انگیزه میده برا انجام کارها. حداقل همون روز
 
 
+با پرتو یه برنامه چیدیم. امروز شروعش کردیم. حالا ببینیم چه میشه
 
 
+دیروز انیمه دیدم :)
 
my neighbor totoro
همسایه من توتورو
 
 
 
 
ساتسوکه و می دوتا خواهرن که خیلی صمیمی
اصلا گاهی وقتا مثه امروز با خودم میگم کاش مسیر برنامه نویسی اونم تو حیطه ی ماشین لرنینگ رو انتخاب نکرده بودم مثه بعضیا که اصلا سطح سوادشون از مامان بزرگ منم پایین تره میرفتم پرستار میشدم و راحت هنوز دانشگاه تموم نشده میرفتم سرکار.(البته این رو به عنوان توهین به جامعه ی پرستارا به حساب نیارین، هدف این بود که یه اشاره ای به بی عدالتی هایی که در حق بچه های مهندسی میشه بکنیم.)
البته این احساس گذراس ، هیچ چیزی نمی تونه جای لذت حل مسائل برنامه نوی
به طور رسمی انفصال از خدمت شدم.
بعد از حدود شش سال حسابداری، امروز با دنیای حسابداری خداحافظی میکنم. از همون اولشم من مال حسابداری نبودم. و اگه نبود این اجبارِ لعنتیِ قدیمی، هیچوقت حتی سراغشم نمیرفتم. و حالا گرچه احساس سبک بالی و سبک باری می کنم ولی حسرتهای زیادی توی دلم مونده.
ولی بالاخره تموم شد. و من امیدوارم که هیچوقت مجبور نشم مشغول به کاری بشم که علاقه ای بهش ندارم. چرا که سخت ترین کار دنیا اون کاریه که بدون عشق انجام بشه. 
از این به بعد ق
امشب بعد از چند شب دال دوست داشتن خوندن و این داستانش راجب عادت بود و جالبه که به حال الان من میاد و قبلش داشتم بهش فکر میکردم.منم توی خونه همیشه جای مخصوص خودمو دارم و تقریبا همه میدونن حتی مثلا زنداداش وقتی اونجا میشینه بدون هیچ حرفی میگه عه ببخشید نشستم سر جای تو؛ و منم تقریبا یه حس مالکیت به اون فضا دارم؛ مثلا تا چند ماه پیش که چیدمان مبلا رو تغییر بدیم جای مخصوص من یه مبل تک نفره ورودی پذیرایی بود زیر پریز برق بعد که مبلا رو جابجا کردیم گش
خب، پس یلداست!
ما پریشب یلدا گرفتیم، چون امشب همه نبودیم که دورهم جمع بشیم.
گفتم که یلدا و عید رو خیلی دوست دارم.
نمی دونم، پریشب مثل هر شب نبود. یه جور دیگه بود. بدو بدو از تئاتر برگشتیم تا به شام برسیم، سفره رو جمع کردیم و خوراکی خوردیم و همه چی، اما فرق داشت دیگه. هی من می خواستم فرار کنم برم رو پشت بوم، اما نشد.
یلدات مبارک، زمستونت مبارک. امیدوارم تو زمستون خوشحال تر باشی از پاییز.
+وجهه الکی خوش وجودم داره می گه ببین چه قدر عمرمون کوتاهه که ی
گفت:میرم استرالیا....برات دعوت نامه میفرستم تو هم بیا...
بعد دستشو به علامت اوکی در آورد بلند شد توی جاش تکون خورد و کمی مایل به من شد...
گفتم:من استرالیا نمیرم....
گفت:کجا میخوای بری؟
گفتم:ی جایی که اونقدر ی زن ارزش داشته باشه که نیاز نداشته باشه به ی مرد توی زندگیش...که بتونه کار کنه...(میدونستم هستن چنین کشورایی که چون رشد منفی دارن و کسی ازدواج نمیکنه مهاجر خوب میپذیرن...)
گفت:مگه اینجا زنا آزادی ندارن؟
گفتم:نه
خندید و گفت:اینا رو بیخیال بیا بریم اس
من تو خونه ای بزرگ شدم که از اولشم توش پر دختر بود. یعنی تا چشم باز کردم یه عالمه دامن چین دار، تور و پف و صورتی و لاک و کفشای تق تقی و عروسک های موبور و چشم روشن و... دورم دیدم! قبل از ازدواج خواهرام، مامان همیشه از رد لک رژ و ریملایی که روی آینه یا میز آینه مون بود شاکی بود، از موهای بلندی که گاها می ریخت رو زمین یا لک لاکی که می خورد رو فرش اتاقمون و خدا، خدا می کردیم چشم مامان بهش نیفته! (البته الانم از من شاکیه ولی خب کمتر) سلیقه هامون با هم متفاو
از حرص داشت گریم میگرفت،شونه چپم گرفت،وقتی یکی یکی استوریارو میزدم جلو میدیدم همه بیرونن و با وقاحت استوری میزارن،وقتی میدیدم کسی ک فلانی و بهمانی میخوان بیاد خونشون رک میگه ک ما قرنطینه رو رعایت میکنیم و هیشکی به هیچ جاش نمیگیره،کاری از دستم برنمیاد جز اینکه حرص بخورم و چونه ی چپم بگیره،یه وقتایی ام گریم بگیره...
روز اول ماه رمضون برا من اینجوری بود ک بعد سحر نزدیک ساعت شیش خوابیدم و ده پاشدم واسه کلاس مجازی زبان و چک کردن میکروفون که داوط
از حرص داشت گریم میگرفت،شونه چپم گرفت،وقتی یکی یکی استوریارو میزدم جلو میدیدم همه بیرونن و با وقاحت استوری میزارن،وقتی میدیدم کسی ک فلانی و بهمانی میخوان بیاد خونشون رک میگه ک ما قرنطینه رو رعایت میکنیم و هیشکی به هیچ جاش نمیگیره،کاری از دستم برنمیاد جز اینکه حرص بخورم و شونه ی چپم بگیره،یه وقتایی ام گریم بگیره...
روز اول ماه رمضون برا من اینجوری بود ک بعد سحر نزدیک ساعت شیش خوابیدم و ده پاشدم واسه کلاس مجازی زبان و چک کردن میکروفون که داوط
شاید تمام این مدت داشتم نقش بازی می کردم. شاید من اون کسی بودم که دوستشون داشت و به روی خودش نمی آورد. این احمقانس ولی! چطوری میتونه همچین چیزی باشه آخه! من فقط دارم خودمو گول می زنم. من فقط دنبال کسیم که عاشقش شم. من فقط دنبال همینم بخاطر همین به همه به همین شکل نگاه می کنم و این احمقانس. می دونم. تو این سن من واقعا به همچین چیزی نیاز دارم. همه کسی رو دارن که عاشقش باشن من میون اون همه آدم تنها کسیم که هیچوقت عشقو تجربه نکردم. من حتی عاشق یه سلبریتی
"هاوس هوفر آلمانی،  جهان را به دو دسته تقسیم کرده است: شمال و جنوب. بر این مبنا، قدرت‏های بزرگ صنعتی جهان در نیم‏کره شمالی قرار دارند و کشورهایی که صنعتی نیستند در نیم‏کره جنوبی. در ابتدا فکر می‏کنیم که این تقسیم ‏بندی جغرافیایی است؛ اما وقتی بر آن خوب متمرکز می‏شویم، ماهیت آن‏را اقتصادی می‏یابیم."
این تقسیم بندی که مبنای اقتصادی دارد به نوعی زمینه ساز به وجود آمدن اصطلاح جهان سوم است؛ در واقع اساس تعریف و تقسیم بندی کشورها به توسعه یاف
اولین چیزی که درباره این کتاب می خواستم بدونم، راجع به اسمش بود؛ اینکه ناتور دشت یعنی چی! تا اینکه به اونجایی از کتاب رسیدم که هولدن به فیبی درباره اینکه دوست داره در آینده چیکار بکنه، می گه. ناتور یعنی نگهبان، محافظ و ناتور دشت یعنی نگهبان دشت.
داستان درباره هولدن شانزده ساله ایه که از مدرسه اخراج شده و این اولین بارش نیست. اون مجبور می شه سه روز رو در نیویورک بگذرونه تا نامه اخراجش به دست خانواده اش برسه و مجبور نشه که خودش ماجرا رو توضیح بد
نگاهم بهش بود. با اینکه بهش زل زده بودم اعضای چهره‌شو درست نمی‌تونستم تشخیص بدم. آخه آدمی نبود که زیاد ببینمش. همش میومد و میرفت. تو روزای سختم کنارم بود، خودش میومد. تو اون روزا بیشتر چشماشو میدیدم. تو شادیام ولی یادم میرفت از خوشحالیم بهش بگم. اگر یادم میموند و بهش میگفتم، بیشتر خنده شو میدیدم. هیچوقتم چیزی بهم نگفت از بی معرفتیم. در واقع هم همیشه بیشتر نگاه میکرد. انگار که تو دنیا کاری نداشت جز دید زدن مداوم من! این بشر از اولشم همینطوری ب
چهار و نیم ساعت یه ثبت نام لنتی طول کشیددددددددددددد :|
حالا شما مسافت رفت و برگشت و دید زدن خوابگاهو فراموش کنید :|
منم هی از این پله به اون پله از انتشاراتی دانشگاه ب کافی نت از کافی نت به سایت دانشگاه از سایت به اتاق کنترل سلامت
از پیش دکی به محل ثبت نام اصلی که فرمارو تحویل میگرفتن و بعدم بخش فرهنگی و یه ستاره ی گنده که خورد بالای برگه 
بخش فرهنگی من  و دختره گفت :
تو رو که حتماااااا میگیرین (منطورش برای شرکت تو بخشای فرهنگی دانشگاه و کارای ب
دخترک با موهای ژولی پولی در را باز میکند و ارام آرام سمت تخت خواب برادرش حرکت میکند ...برادرش که یک پایش از پتو بیرون افتاده و با دهان باز خرناس های عجیب و غریب میکشد با تکان های دست های کوچک خواهرش آب دهانش را جمع میکند و منگ میپرسد...ها؟!؟چیه؟!
دخترک که سعی میکند بغضش را پنهان کند ... تن صدایش را در پایین ترین حد ممکن نگه میدارد :داداشی...و آهسته پیک نوروزی اش را از لای لباسش بیرون میکشد و تحویل برادرش میدهد...برادر که دارد دوباره به خواب میرود خو
یک هفتس با مامانم یک سریال کره‌ای به اسم «who you came from the stars» رو شروع کردیم. پسره با یک سفینه فضایی برای انجام یک سری تحقیقات، برای یک دوره 400 ساله به زمین اومده. الان که فقط 3 ماه تا رفتنش وقت باقی مونده، عاشق شده. بنده خدا نشست کلی فسفر سوزند که چیکار کنم چیکار نکنم، آخرش گفت دیگه چاره چیه، میرم بهش واقعیت رو می‌گم که دیگه بیخیال ما بشه. رفت به دختره گفت آقاجان من آدم فضاییم از فضا اومدم، الانم وقت رفتنم رسیده و باید برم.
فکرم یهو رفت سمت سناریوه
صبح روز بعدآقای گرجی پوراز خواب بلندشدوبه نانوایی رفت ونان تازه همراه باکره ومربا خرید ودسته گل قشنگی
 
هم برای همسرش خرید وبه خانه برگشت
 
سریع میز صبحانه را آماده کردوچای نیز دم کرد بعدبه اتاق مهمان رفت تا شادی خانم را بیدار کند.
 
گرجی پور:حاج خانم ظهرشدا شما نمیخواید به ماصبحانه بدید؟
 
شادی خانم غلطی زدو گفت اینقدر حالم بده که صداش مدام توگوشمه .
 
آقای گرجی پور گفت حالت خیلی هم خوبه منم همسرت پاشو.
 
شادی خانم بلندشد وبه آقای گرجی پورنگ
جمعه رو یادم نمیاد
شنبه رفتم کنفرانس انواع شخصیت های براساس mbti  دادم خیلی خوب بود زنگ اخرم قرار شد هفته ی دیگه کنفرانس یک چیز دیگه بدم ایده یابی:// 
برگشتم رفتیم کفش خریدیم داشتم میمردم از بیخوابی 7 درصد شارژ داشتم ولی رفتم کفش خریدم چون اون موقع مامان میگه ببین من خواستم ببرمت خودت نداری میای
کل فلکه هارو گشتیم اخر برگشتیم همون تاجیک میخواستم یا سیاه بخرم یا سیاه یک کفش سیاه سفید خریدم:// خخخ خیلی دوسش دارم خیلی وای اصن پوشیدم تازه حس کردم کف
جملات زیبا و خواندنی درباره پدر
 
مجموعه: خواندنیهای دیدنی

 
 
جملات زیبا و خواندنی درباره پدر
با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه...اتفاقا" دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الفیه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابابا اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباههگفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد ...... ... ... تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی ...اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف ن
جملات زیبا و خواندنی درباره پدر
 
مجموعه: خواندنیهای دیدنی

 
 
جملات زیبا و خواندنی درباره پدر
با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه...اتفاقا" دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الفیه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابابا اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباههگفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد ...... ... ... تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی ...اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف ن
* تازه از امتحان زیست برگشتم و دارم از وسط نصف میشم-_- الان حتی فکر اینکه بخوام برم فیزیک بخونم آزاردهندنست چون واقعا دارم از وسط نصصصف میشم-_- اقا دارم از وسط نصف میشم ینی وااااقعا دارم از وسط نصف میشمممم:/ 
* این ستاره‌ی اولو، ظهر که از امتحان اومدم نوشتمش ولی خب الان تازه اومدم ادامه حرفامو بنویسم و دلم نیومد این حس زیبای از وسط نصف شدنو پاک کنم :دی
* رفته بودیم لوازم تحریر، بعد برا مُطی کتاب‌رنگامیزی و مدادرنگی گرفتیم. بعد یه طرف لوازم تحر
○ جلسه رسمی است. سکوت کنید.● اینجا که دادگاه نیست، گفتی یه بازجویی ساده است. نکنه می‌خوای محاکمه هم بکنی؟○ اهم. گفتم سکوت کن. بدون فوت وقت، سؤال اول، این چه اخلاق بدیه که داری؟● کدوم اخلاق؟○ بذار سؤالم تموم بشه. چرا الکی قهر می‌کنی؟● من که زیاد قهر نمی‌کنم، سالی چند بار طبیعیه فک کنم.○ منظورم اینه که اگه می‌خوای قهر کنی چرا واقعی قهر نمی‌کنی؟ چرا هم خودت رو هم منو تباه می‌کنی؟● منظورت ضایع است؟ نمی‌خواد رسمی صحبت کنی بابا، فقط خودم
به‌نظرم دیگه تا همین‌جا کافیه. من همون اول اولشم که این‌جا رو درست کردم، می‌دونستم که زندگی روزای خوب و بد داره. برای همینم اسمشو گذاشتم چهارِصبح اصلا. هوای گرگ و میش. نه روشنِ روشن. نه تاریکِ تاریک. نه سیاهی مطلق و نه سفیدی مطلق. مثل تمام آدمایی که دیدمشون. مثل خودم. مثل اون‌روز که به این‌نتیجه رسیدم که مهم نیست چقدر تلاش می‌کنی بی عیب و نقص باشی و مهربون و دوست‌داشتنی و کار راه بنداز؛ درنهایت، یه‌روزی، یه‌جایی تو میشی آدم‌بدهٔ قصهٔ یک
راستش دلم نمیخواست بگم ولی بهونه ای شد برا گفتن!
میدونید من توی زمینه های مختلفی فعالیت دارم و با آدمای مختلفیم سرو کار دارم..
 همه میدونن من بنظر خیلیا ادم آروم و کم حرفیم.. به حدی آروم بنظر میرسم
که آموزشگاه وقتی منو کلاسم شلوغیم و صدای تکرارمون آموزشگاه برمیداره هیچ کدوم از استادا باور نمیکنن من بوده باشم..دیدگاهی مخالف دیدگاهم بشنوم درگیر نمیشم با کسی چه بسا احترامم میزارم.مثل مسائلی چون حجاب که خیلی از دوستای صمیمیم اعتقادیم به حجاب ندا
میگه : چته باز؟ یه سبد غصه زدی زیر بغلت انگار اخر دنیاس! 
نگاش میکنم. کتابو از رو زانوم برمیداره لاشو میبنده میذاره کنار: بیا بغلم ببینمت خب. 
پاهامو جمع میکنم. میگه: چیزی نشده که بابا. 
_ دلم تنگه. غروب طوری. دلم تاب بازی میخواد! 
_ میخوای بریم ut? رو اون تاپ بزرگا؟
_نه. دلم تاب بازی میخواد! رو تابای واقعنی! از اونا یه تیکه اهن مستطیلیه که با زنجیر به اهن وصل شدن. چیه این جینگیله مستونا که کفش عین مبله! پشتی داره! دلم تابای بچگیامونو میخواد! دلم بچ
امروز یعنی دیروز(چون این پست دیروز نوشته شده ولی امروز منتشر شده) روز قابل توجهی بود. همیشه صبح‌ها دو نفر هستند که اولین نفرها سر کلاس حاضر میشن یکی‌شون از بچه‌های یاسوجه که کیک بوکسینگ کاره و چند وقت پیش نائب قهرمانی مسابقات کشوری رو به دست آورد یکی هم منم که دیروز نمرۀ 1 کلاس شدم. نه که اول شدم، منظورم اینه که واقعا یک شدم. قرار بر این بود که 2 ماه پیش امتحان رو سفید بدیم که وسطش با رفیقم تصمیم گرفتیم که یکم مثل ماهی دست و پا بزنیم. قطعا ماهی د
بدون شک هر کدام از شما برای تشکر و قدردانی از زحمات بی دریغ پدر و مادر خود هیچ جمله یا کلمه ای را نمی توانید به زبان بیاورید تا بزرگی و منزلت پدرو مادرتان را نمایان کند و گوشه ای از مهربانی های آنها را هر چند ناچیز جبران کند.در لیس گپ  متن های جالب و ریبایی جهت تشکر و قدردانی جهت تشکر کردن و قدردانی از زحمات پدر و مادرتان گردآوری کرده ایم که در ادامه می خوانید.

اس ام اس های زیبای لیس چت تشکر از پدر و مادر
به سلامتیـت پدرم که هزار بار تَرک بردا
اس ام اس و جمله های استاد گپ  بسیار زیبا درباره روز پدر
دخـتــَــر کـه بــاشیمیـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـهدخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآآغــوش گــَرم پـــِدرتـهدخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــیکـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری ودیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسیدســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـههَر کـجای دنیـا هم بـــاشیچه بـاشه چـه نبــاشهق
صبح روز یکشنبه 24 شهریور با اینکه هشدار گوشی‌مو روی ساعت 6:30 تنظیم کرده بودم، ساعت حدوداً 5:44 بیدار شدم. این خوب نبود. چون از طرفی دوست داشتم بخوابم از طرف دیگه نمی‌تونستم بخوابم. چون اگه میخوابیدم باید دوباره ساعت شیش و نیم بیدار میشدم که با این کار بیشتر حالم بد میشد به جای اینکه سرحال بشم. واسه همین دیگه نخوابیدم. نماز خوندم. بعدش توی تاریکی اتاقم، هندزفری رو وصل کردم به گوشیم و گذاشتم تو گوشم و آهنگ تیتراژ سریال پلیس جوان رو پلی/پخش/اجرا کر
اسفند ماه سال یک سه هشت و سه رسید و من در عبور از پیچ تند هجده سالگی با ه دغدغه های دخترونه ای درگیر شدم که از جنس اضطراب و استرس های ناتموم و همیشگی بود و هروقت و هرمکانی بی اختیار به یاد دبیر بداخلاق شیمی می افتادم و از اینکه ترم اول توی سوم تجربی برای اولین بار در زندگی شیمی رو تجدید شده بودم عذاب وجدان میگرفتم ، هفته ی اول اسفند ماه رسید و رشت سردش شد ، آسمون اسیر بغض لجبازی و مبهمی شد ، ابرهایی از جنس ناخشنودی برسرشهر خیمه ی سنگینی زدند و
دوستان سلام . من شین براری هستم. و این هم روایتی حقیقی از زندگی من و تجربه ی عشق در هجده سالگی ...
 
 
 اسفند ماه سال یک سه هشت و سه رسید و من در عبور از پیچ تند هجده سالگی با دغدغه های دخترونه ای درگیر شدم که از جنس اضطراب و استرس های ناتموم و همیشگی بود و هروقت و هرمکانی بی اختیار به یاد دبیر بداخلاق شیمی می افتادم و از اینکه ترم اول توی سوم تجربی برای اولین بار در زندگی شیمی رو تجدید شده بودم عذاب وجدان میگرفتم ، هفته ی اول اسفند ماه رسید و رشت سر
 
بیش از ده سال دور شدم از تراژدی ، اما هنوز دچار پس لرزه هایی میشم ک از ناکجا سربر می اورند و همچون رودخانه ای در مسیری تعیین شده جاری میشوند ، مسیری ک در نهایت ب روح و روانم ختم خواهد شد ، رودخانه ای که از یک غروب برفی در اوایل اسفند 1383 سرچشمه گرفت ، روز به روز ، حادثه به حادثه عمق گرفت ، عرض گرفت ، و به مرور زمان تبدیل به رودخانه ای سرکش و پر پیچ و خم شد ، هرچه بیشتر به خاطرات آن وزهای تلخ و شیرین فکر میکنم ، رودخانه ی از جنس عاشقانه های حلق آویز
 
بیش از ده سال دور شدم از تراژدی ، اما هنوز دچار پس لرزه هایی میشم ک از ناکجا سربر می اورند و همچون رودخانه ای در مسیری تعیین شده جاری میشوند ، مسیری ک در نهایت ب روح و روانم ختم خواهد شد ، رودخانه ای که از یک غروب برفی در اوایل اسفند 1383 سرچشمه گرفت ، روز به روز ، حادثه به حادثه عمق گرفت ، عرض گرفت ، و به مرور زمان تبدیل به رودخانه ای سرکش و پر پیچ و خم شد ، هرچه بیشتر به خاطرات آن وزهای تلخ و شیرین فکر میکنم ، رودخانه ی از جنس عاشقانه های حلق آویز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها