نتایج جستجو برای عبارت :

با وجود توهین ها و تحقیرها، به دینم پایبند می مونم

هی وبلاگ، معتاد شدم بنویسمت.
کم‌کم دارم فکر می‌کنم که همه چی سیاه نیست، قشنگیا تو راهن و دوباره ایمان می‌آرم که اشتباه فکر نمی‌کردم، اون افکار حقیقت دارن. منتظر همه‌تون می‌مونم، قول می‌دم. به‌موقع برسید. :>
پرانتز: بیایید همه چیز بهشت می‌شه؟ نه احتمالا. ولی قشنگ می‌شه. شاید یه بخشی از من بشید که بزرگتر می‌شه.
به‌نظر می‌رسه، سلامت روانم داره برمی‌گرده و روندش رو به بهبوده. خدایا شکرت. :)
پی‌نوشت: آهنگای گوشیمم قشنگنا. :)) انقدری که ساعت
ای کاش کربلا بودم  ، همراه شما بودممی رفت سر من روی نی ها ، آقا جانیه دیوونم که به پات می مونم بزا واست سر مو بشکونمهمه عمرم پای روضت طی شدتا قیامت از غمت می خونمدوباره دلم هواتو کردههوای کرب و بلاتو کرده ای کاش کربلا بودم ، همراه شما بودممی رفت سر من روی نی ها ، آقاجاناینجا که گود بود ، چرا خورده ای زمینای کاش کربلا بودم  ، همراه شما بودممی رفت سر من روی نی ها ، آقا جانیه دیوونم که به پات می مونم بزا واست سر مو بشکونم همه عمرم پای روضت طی شدتا قی
آلبوم موسیقی با تو می مونم اثر گروه سون 
 
برند : Iran Gaam
برای خرید و مشاهده محصول کلیک نمایید.
 
 
نقد و بررسی تخصصی
اولین آلبوم گروه موسیقی هفتمین به نام با من بمان با 10 قطعه انتشار یافت.این اثر هنری 47 دقیقه ای دارای 10 قطعه است. سروده ها از فوژان برقیان، بیژن جوینده، کیارش پوزشی، امیر و آرش قنادی است با ملودی زیبای از امیر و آرش قنادی و بیژن جوینده و کیارش پوزشی است. تنظیم از آرش قنادی و کیارش پوزشی است . بهترین قطعه با تو میمونم زیباترین بخش این
بسم الله...
یه وقتایی می مونم واقعا چرا ازدواج کردم...
آدمی که ازدواج کنه ولی آرامش نداشته باشه، احساس تنهایی کنه، نیازهاش رفع نشه و...
اصلا چرا ازدواج کرده...
خیلی احساس تنهایی میکنم...
صبح با خستگی از بیدار شدنای شبانه ی پسرمون و شیرخوردناش از خواب پا میشم...
دیگه دنبال رسیدگی به بچه و کارای خونه و تو و... ام تا شب میشه و بچه رو می خوابوندم...
با کلی خستگی منتظرت می مونم بیای کنارم بخوابی اما سرت همش تو اون گوشی کوفتیه...
بعدم هی میگی چرا نمیخوابی؟ بخو
در آینده و توی زندگی مستقلی خودم،هیچ وقت گشنه نمی مونم...ولی آخر سر بر اثر یک بیماری که سر و تهش به معده بر میگردد خواهم مُرد-_-
پی نوشت:درسته از آشپزی متنفرم ولی دیگه قاطی کردن چهارتا چیز که آخرش خیلی بدمزه میشه ولی از گشنگی داری میمیری و مجبوری بخوریش که کاری نداره..‍♀️
مامانم وقتی گشنه می مونم، رو کاناپه می خوابم، از زور میگرن چنگ می زنم به رویه ی بالشت و خیلی وقت های دیگه بهم میگه :" رود بی دا"*
تو کتابخونه ی دانشگاه دو تا صندلی رو چفت کردم کنار هم، خوابیدم. مامانم اومد بالای سرم گفت:" رود"
از خواب پریدم و به اندازه نه ماه کامل و ششصد کیلومتر دلگیری ام رو ریختم لابه لای کتاب شعر قرن بیست آمریکا!
 
*فرزند بی مادر
پ.ن: هیچی :)
مامانم وقتی گشنه می مونم، رو کاناپه می خوابم، از زور میگرن چنگ می زنم به رویه ی بالشت و خیلی وقت های دیگه بهم میگه :" رود بی دا"*
تو کتابخونه ی دانشگاه دو تا صندلی رو چفت کردم کنار هم، خوابیدم. مامانم اومد بالای سرم گفت:" رود"
از خواب پریدم و به اندازه نه ماه کامل و ششصد کیلومتر دلگیری ام رو ریختم لابه لای کتاب شعر قرن بیست آمریکا!
 
*فرزند بی مادر
پ.ن: هیچی :)
چجوری راضی شدی با قلبم اینکارو کنی؟...چجوریییی. با فرشته ی من اینکارو کردی؟؟؟توروخدا برگرد...واسه همه چی میبخشمت محدثه...محدثه پریسات می مونم فقط برگرد...نذار محدثمو از بین ببرن...نذار آزارت بدن...برگرد محدثه!!!!!!جون پریسات برگرد....
می دونی چرا عاشق داستانم چون دقیقا باید یه کاری بکنی باید یه هدفی داشته باشی باید تغییر کنی وگرنه داستان نگفتی 
با حاله مگه نه 
بعد از چند ماه دوباره داستان در من زنده شد احساس می کنم هدفم از زندگی فقط داستانه 
ولی نمی دونم چرا تنبلی می کنم اه می ترسم لعنتی 
مگه چند روز زنده می مونم که می ترسم سه ساله که شمع فوت می کنم به خودم می گم امسال کتابت رو می نویسی 
خوبین؟
من برگشتم...
و خیلی خیلی از همتون معذرت می خوام که این چند روزه اذیتتون کردم...متاسفم^^
و از تک تکتون ممونم که باهام دردو دل کردین تا حالم بهتر شه...
به خاطر شماهام که شده می مونم و با هرچیزی که بهتون اسیب برسونه می جنگم چون شما با ارزش ترین افراد و دوستام تو زندگیمین ^^
این منم. قوی نیستم. دو روز تموم نمیتونم از جام بکنم و زندگی کنم. می مونم توی تخت و تلاش می کنم واقعیتو بذارم یه جای دوری توی مغزم و درو روش ببندم. 
به اندازه کافی قوی نیستم. برای دیدن و شنیدن این چیزا قوی نیستم. برای موندن و مبارزه کردن قوی نیستم. فکر می کردم که فرار نمی کنم و الان تنها چیزی که میخوام راه فراره. اما نگران اینم که برای فرار کردن هم به اندازه کافی قوی نباشم. 
 
 
 
متن آهنگ رضا صادقی بنام به تو مدیونم
واسه این که از تو دورم ، به تو مدیونمواسه کشتن غرورم ، به تو مدیونمتو که حرمتو شکستی ، پای عهدت ننشستیگرچه بازم تو نیازم ، لحظه هامو بد می بازم ، به تو مدیونم

واسه ی چشای خیسم ، به تو مدیونماین که از غم می نویسم ، به تو مدیونماین که بی جونم و سردم ، این که بی روحم و زردمپی آرامشی که بردی و من پیش می گردم ، به تو مدیونمبه تو مدیونم ، به تو مدیونم

به تو مدیونم ، غرورمو شکستی عین شیشهبه تو مدیونم که کشتی دلمو واسه
متن آهنگ رضا صادقی به تو مدیونم


متن آهنگ رضا صادقی بنام به تو مدیونم

واسه این که از تو دورم ، به تو مدیونمواسه کشتن غرورم ، به تو مدیونمتو که حرمتو شکستی ، پای عهدت ننشستیگرچه بازم تو نیازم ، لحظه هامو بد می بازم ، به تو مدیونم

واسه ی چشای خیسم ، به تو مدیونماین که از غم می نویسم ، به تو مدیونماین که بی جونم و سردم ، این که بی روحم و زردمپی آرامشی که بردی و من پیش می گردم ، به تو مدیونمبه تو مدیونم ، به تو مدیونم

به تو مدیونم ، غرورمو شکستی عین ش
«تا وقتی تو دام اتفاقی نیفتادی، هر حدسی از واکنشت اشتباهه»هزار بار اینو بهم گفته بود و هزار بار باورش نکرده بودم. پیش‌بینی می‌کردم تصمیماتم رو و فکر می‌کردم تو اون موقعیت یادم می‌مونه انتخاب این لحظه رو. سالها با این باور و این سیستم گدروندم و موقعیت‌های کوچکی که تصمیم‌های متفاوتی از اونچه قبلش فکر کرده بودم گرفتم رو زیر سیبیلی رد می‌کردم. تا اینکه این حرفش چند وقت پیش تو یه تصمیم مهم بهم ثابت شد.قبل از نتایج کنکور، مطمئن بودم اون چیزی ک
 صرف فعل گیلکی هیسأن به معنای ایستادن (ماندن) در زبان گیلکی:
این فعل در گویش‌های دیگر زبان گیلکی به صورت‌های ایسأن، هسأن و اشتن نیز واگویه می‌شود.
 
¤ ماضی ساده (ایستادم، ایستادی، ...)
 مثبت : بئیسأم beysam، بئیسأی، بئیسأ، بئیسأیم، بئیسأین، بئیسأن
 منفی : نئیسأم neysam، نئیسأی، نئیسأ، نئیسأیم، نئیسأین، نئیسأن
 ---------------------------------
 ¤ ماضی نقلی (ایستاده [مونده]) » بئیسئه
 ---------------------------------
¤ ماضی بعید (ایستاده بودم [مانده بودم]، ...)
 مثبت :  بئیسأ بؤم
این دومین غروب جمعه ست که من دارم بیشتر کار می کنم.
هفته پیش یه دفترچه درست کردم و کل کارام رو اون تو نوشتم.
هرروز یه تعدادیش کم شد و یه تعداد دیگه ای بهش اضافه شد.خوبیش اینه که دیگه هاج و واج نمی مونم که چی کار دارم و چی کار باید بکنم.
+ بعضی اتفاقات مثبت، یهویی تو زندگی رخ می دن، نمیشه از قبل براشون برنامه بریزی.
++می خوام دیگه مثبت اندیش باشم.
سلام عزیزم این نامه رو برای تو مینویسم، امیدوارم هرکسی این نامه رو دید به دستت برسونه. آدرس رو رو نامه مینوسیم. من یواشکی سوار قطار شدم که بیام خونه اما اشتباهی وارد واگن یخچال شدم. ساعت ۱۷:۳۰ است. دارم از سرما یخ میزنم. مرگ رو در اطراف خودم حس میکنم و میدونم که زنده نمیمونم.فقط میخواستم بگم که خیلی دوستت دارم.

اما مشکل اینجا بود که یخچال هیچوقت روشن نبود و دمای داخل با بیرون یخچال یکسان بود، اما اون تلقین کرد و پذیرفت...شاید داستان اکثر ماها هم
ببار بارونروطن خسته منببار اروم ببار ارومرودل شکسته منمنم مثل تو گرفتممنم مثل تو باریدمببار بارونکه منم یه جوری خستمخسته از خودم از دلمخسته از این دنیامخسته م خسته گیام من می مونم زیر بارونببار بارون ببار اروم
✒میلادشکیبا 
می دونم نبودم تا چند روز دیگه به چشم نمیاد چون سابقم خرابه. خودم گوشی جور کردم و اومدم بگم که گوشیم سوخته و دیگه هیچ دسترسی به اینترنت ندارم :( بزرگترین غم های عالم روی دلم سنگینی می کنه، نه این که دیگه نخرم ولی باید برای خریدنش دنبال کار بگردم چون خونوادم مسئولیتشو قبول نمی کنه. نمی دونم کی برمیگردم ولی همیشه به یاد شما دوستای با معرفتم می مونم. چقدر بده که علاوه بر نداشتن دوست حقیقی، دوست مجازی هم نمی تونم داشته باشم :/واسه همتون آرزوی خوشبخت
 
《...هنوز هم می‌گم آدما شبیه کسایی می‌شن که دوسشون دارن، شبیه اونایی که روزاشونو باهاشون می‌گذرونن، شبیه اونا نگاه می‌کنن، شبیه اونا حرف می‌زنن، و حتی شبیه اونا فریاد می‌زنند.تو موقعیتای مختلف، سر بزنگاها ناخودآگاه تصمیماشون شبیه هم می‌شه مهم نیست هر کدوم کجای دنیا وایستادن، حتی مهم نیست که توی زمان‌ها و دوره‌های مختلف تاریخی زندگی کنن، معیار و مبنا یه چیزه، مصداق‌ها متفاوته...》
▪به مناسبت شب شهادت تو آقای مطهری این‌جا می‌نویسم
سال هاست تجربه خواندن و نوشتن در دنیای وبلاگ نویسی دارم ، گاهی اوقات یه سری اتفاقات عجیب و غریب توی برخی وبلاگ ها می بینم که توش می مونم :| .. ادعایی نیست خودم رو بعنوان وبلاگ نویس قبول ندارم و نقاط ضعف بسیاری دارم اما بعضی چیزها ، باعث می شه که یه علامت سوال توی ذهنم به وجود بیاد که چرا فلان نویسنده چنین حرکتی رو انجام می ده ؟!؟
البته می دونم خیلی از مسائل بر می گرده به بدون هدف بودن ، به یقین می تونم بگم بیش از 90 درصد وبلاگ ها بدون هدف ایجاد می شن
دختره دماغشو تازه عمل کرده هرکی قهوه یا نسکافه درست میکنه میاد بهش تذکر میده:/بنظر من اون داره حق الناس میکنه نه اون بنده خداهایی(ازجمله خودم) ک قهوه میخوریم!واضحه! نیست؟! همه بخاطر یه دماغ عملی نباید قهوه بخوریم؟میتونه تو خونه اش درس بخونه کسی مجبورش نکرده!البته قابل ذکره ک جز قوانین کتابخونه اینکه کسی قهوه نخوره ولی خود مسئول کتابخونه هم میخوره:) مسئله ی عمیقا پیچیده ایه:)ولی من بازم قهوه میخورم چون اگه نخورم زنده نمی مونم :) الان ک دارم مین
امروز یه دوستی خونه مون اومده بود  که بحث کردن باهاش باعث می‌شد اولش بخندم آخرش از خنده زیاد گریم بگیره. یه تیکه از حرفاش برام جالب بود، گفت از فصلا خسته شده، از اینکه این همه بهار وتابستون و زمستون اومد ورفت
دیگه حوصلش سر رفته.بعد که بیشتر باهاش حرف زدم دیدم این ویژگی مشترک همه مون هست که هر روز بچگی انگار به اندازه یه هفته تو بزرگ سالی مون دیر می گذره:) یکی از اقوام خانوادگی مونم تو سن 38 دوباره حامله شد. همش دارم با خودم میگم عجب حوصله ای داره
دانلود آهنگ جدید مونتیگو ، نسیم بنام هوس تو+ متن موسیقی
download Ahang  Montiego Feat Nasimm - Havase To + Text
دانلود آهنگ رپ زیبا و جدید مونتیگو و نسیم هوس تو   
برای دانلود آهنگ لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
♬♪♪♫♪♬
متن آهنگ مونتیگو با نام هوس توو:
♬♪♪♫♪♬
شبا کجابودی منتظرت  بودم کل زندگیموزمان می گذره  این جا می مونمداغه هرم نفس آزادم تو قفس تونیستی میکنم هوس تو بغلم کن محکم♬♪♪♫♪♬میدونی بی تو میمیرم بگو آره برات می مونمتا یه روزی تورو ببینم، دو
امروز برای بار چندم حروف اسمشو سرچ کردم اما نبود این آیدی دیگه وجود نداشت.نبودنش و این‌که می‌دونم می‌تونم پیداش کنم و باهاش حرف بزنم اما جرئتش رو ندارم اذیتم می‌کنه و بهم احساس ضعف می‌ده.
دلم می‌خواد برم باهاش حرف بزنم، بهش بگم متاسفم که با احساسات نپخته‌م و هیجاناتی که همیشه ادعای کنترلشون رو دارم اما حقیقت این نیست بهت فرصت حرف زدن ندادم و فقط گفتم نمی‌دونم چرا این‌جام.
فقط فرار کردم بدون این‌که صبر کنم بدون این‌که به تو هم فرصت حرف
امروز جزو معدود شنبه‌هایی هست که حالم خوبه، چند روزی هست بعد از نماز بیدار می‌مونم. نمی‌تونم قول صد در صد بدم ولی احتمالن این برنامه رو تا آخر عمرم ادامه بدم. پنج‌شنبه و جمعه که تعطیله معمولن به بطالت می‌گذره و زیاد مفید نیست واسه همین شنبه‌ها مثل زنبور کارگری می‌مونم که دو روزی توی تار عنکبوت گیر کرده، حالا از اونجام آزاد بشه باید بره کارگری بکنه‌ها، ولی خب دیگه. این همه توضیح به این خاطر بود که شما بفهمین امروز اونطوری نیستم و اینطوری
شب یلدا امسال بود.
اون شبا بچه ها استوری اینا می کردن میدونی از شب یلدا تا شب شهادت حضرت زهرا میشه 40 روز؟!
بیاین چله ترک گناه اینا بذاریم.
حیف که استفاده نکردم.
همش همینه.
همش جا می مونم.
اما ...
حداقل خانوم جان یه نظر عنایتی به این حقیر ، به این جوون نوکر پسرتون بندازین.
بخدا دوس دارم بشم اونی که شما دوس دارین.
بشم اونی که عاقبت بخیر میشه.
بشم اونی که جونش رو فداتون میکنه.
خدا کنه این 20 روز، تا روز شهادت حضرت زهرا (به روایت 95 روز) بتونم رو اعمالم مراق
دانلود آهنگ جدید مونتیگو ، نسیم بنام هوس تو+ متن موسیقی
download Ahang  Montiego Feat Nasimm - Havase To + Text
دانلود آهنگ رپ زیبا و جدید مونتیگو و نسیم هوس تو   
برای دانلود آهنگ لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
♬♪♪♫♪♬
متن آهنگ مونتیگو با نام هوس توو:
♬♪♪♫♪♬
شبا کجابودی منتظرت  بودم کل زندگیموزمان می گذره  این جا می مونمداغه هرم نفس آزادم تو قفس تونیستی میکنم هوس تو بغلم کن محکم♬♪♪♫♪♬میدونی بی تو میمیرم بگو آره برات می مونمتا یه روزی تورو ببینم، دو
لیسانس اول من نرم افزار بود. کارهای کامپیوتریم هم به طور کلی خوبه و
چون زبان انگلیسی هم بلدم هیچ جا لنگ نمی مونم. اما وای به روزی که این لپ
تاپ زاغارت من مثلا فنش بسوزه یا باتریش خراب بشه. همینکه میبرمش بیرون که
قطعات جدید روش بگذارن توی خونه میرینن بهم که تو اگه مهندس بودی توی خونه
درستش میکردی و یا اصلا نباید خرابش می کردی. 
مادر جان استاد سرکوفت
زدن هستن و طعنه هایی که بهم میزنه اگر به صخره های کوه بزنی پشم میشن و
میریزن پایین. به هر حال با
لیسانس اول من نرم افزار بود. کارهای کامپیوتریم هم به طور کلی خوبه و
چون زبان انگلیسی هم بلدم هیچ جا لنگ نمی مونم. اما وای به روزی که این لپ
تاپ زاغارت من مثلا فنش بسوزه یا باتریش خراب بشه. همینکه میبرمش بیرون که
قطعات جدید روش بگذارن توی خونه میرینن بهم که تو اگه مهندس بودی توی خونه
درستش میکردی و یا اصلا نباید خرابش می کردی. 
مادر جان استاد سرکوفت
زدن هستن و طعنه هایی که بهم میزنه اگر به صخره های کوه بزنی پشم میشن و
میریزن پایین. به هر حال با
دو ماهه که معمولاً شروع کننده هیچ مکالمه‌ای نیستم. بیدار می‌شم، با چشم‌هایی که از فرط بی‌خوابی به زور باز می‌شن زل می‌زنم به صفحه‌ تلفن همراهم. شماره‌ای رو که ذخیره‌اش کرده‌ام، هر بار از اول و هر صبح دوباره از حفظ تک‌تک وارد می‌کنم و موبایل رو به گوشم نزدیک می‌کنم. چشم‌هام رو می‌بندم و منتظر شنیدن «الو»یی خواب‌آلود می‌مونم؛ و روزم شروع می‌شه. دایره ارتباطم با آدم‌ها به مهرو و خونواده‌م و یه نفر دیگه محدود شده و این بهترین گردی جه
الکی دارم می نویسم
الکی خوشحالم انگار سیم کشی های مغزم بهم ریخته
ساعت 2 ناهار خوردم
ساعت 4 گرسنه ام شد
ساعت 5 یه وعده دیگه خوردم
الان به معنای واقعی گرسنمه
ساعت 7 تازه
یعنی تا شام زنده می مونم
و تازه اصلا هم وزن اضافه نکردم
هیچ حس میکنم دارم وزن کم میکنم
ولی الکی خوشحالم
چی بخورم خخخخ
دقیقا چند روز سیستمم بهم ریخته نمی فهمم چرا
اصلا برای همین می ام اینجا می نویسم
مغزم بیش از حد فعاله نمی فهمم چرا
پشت سر هم روشنه دارم همش کار میکنم فکر میکنم
ولی
پسر چهارساله 
برادر بزرگتر! 
خسته ام 
مثل همیشه شلوغ بود 
یک خانم ازم تشکر کرد لحظه ی آخر و بیرون بخش 
چسبید :) 
داداشم شیر خورد حالش بد شد 
گفت دستت درد نکنه اومدی ترسیده بودم 
چسبید 
دیروز صبح رفته بودم مامان بعد من اومده بود گفتم می مونم گفت اومدم که بمونم 
بودیم 
پاشد راه بره 
تو سالن بود حس کردم کم آورد گفتم خوبی؟ ویلچر بیارم؟ 
مامان گفت تو بمون فکر کنم تو بهتر بتونی(بقیه ش رو خورد مامان زیاد رو سر مریضها بوده این اولین باری بود چنین چیزی
سرش را خم می کند سمتم و لباسم را چک می کند: دقت کردی مردم همش بهت نگاه می کنن؟
با شیطنت می خندم: شاید چون خوشتیپم؟!
درحالیکه به روبه رو خیره شده: وقتی کسی بهم خیره میشه مضطرب میشم. همش فکر می کنم پشت لباسم خونی شده.
یاد وقت مدرسه افتادم. همیشه برگشتنی چندبار باید پشت لباسش را چک می کردیم و بهش اطمینان میدادیم که تمیز است.
: هرچند که لباس معمولی پوشیدم.
سرش را تکان می دهد: درسته.
 
.
نشسته ایم کنار فواره.
: به نظرت قبول میشیم؟
دوباره لودگیم عود می کن
این هفته ی خوابگاه خیلی یه جوری میگذره. از شنبه اش معلومه. با این که تازه از خونه اومدم؛ دلم میخواد زود برگردم. دلم چای خوردنای این موقع و توی حیاط نشستنامونو میخواد؛ نه اینکه الان توی اتاق توی خوابگاه، روی تخت، توی تاریکی، گوشی دستم باشه و عین جغد به سیاهی های دور و برم خیره بشم :)
وقتی به فردا فکر می کنم یه جوری میشم :|
حالا باز الان قابل تحمل تره، دوره ی امتحانا خیلی بدرترم میشه. بچه های اتاقمون امتحاناشون خیلی زودتر از من تموم میشه، من می مون
میون خونه‌ی علی پیر شدی / از زندگی سیر شدی
فاطمه جان حلالم کن
از غصه و غم علی خم شدی / دچار ماتم شدی
فاطمه جان حلالم کن
میری از، کنار حیدر، می‌مونم اینجا، بی‌یار و
یاور
می‌بینی، که بی تو زهرا، میمونه حیدر، غریب و تنها
(2)
یازهرا، نرو 3


ادامه مطلب
ازم می پرسن رفت؟
دلت تنگ شده؟
حالا الان ناراحتی؟
اونی که رفته دیگه رفته .
فک کن که اونجا خوشحالتره. 
 
ناراحتم؟ دلتنگم؟ هیچ کدام. حتی خوشحالم. به خودم می‌آیم و می بینم دارم بلند بلند می خندم. حقیقت اینست که تکه تکه شده ام. یک تکه مانده سر کوچه سهیل و هنوز می دود. یکی دیگر جلوی شهرکتاب فرشته آرزو می کند هیچ اسنپی گیرش نیاید دیگری توی پارکینگ سفت تو را که بی وقفه در گوشم می گویی نرو را در آغوش گرفته و می گوید من اینجام مامان جان هیچ جا نمیرم. می مو
از دوشنبه که اومدم خوابگاه کاملا تنهام.
هیچ‌کدوم از بچه‌ها نیومدن و فقط خودمم.
این چند روز بهم نشون داد که اگه تنها زندگی کنم، همیشه خواب می‌مونم و به هیچ کدوم از قرارها و کارهام نمی‌رسم.
وقتی تنها باشم کمتر چیزی میخورم و کالری دریافتیم به شدت میاد پایین و یادم میره که غذا درست کنم.
حتی بیشتر وقت تلف می‌کنم!
جالبه نه؟ مثلا وقتی کسی نیست احتمال اینکه بتونی از فضای خالی استفاده کنی و به کارات برسی باید بیشتر باشه اما برای من اینطور نبود.
حضور
من آخر هفته ها رو دوست دارم چون تو، این روزا پیش مادرتی و خوشحالی. من تمام طول هفته برای آخر هفته لحظه شماری می کنم چون تو بی صبرانه منتظر رسیدن این روزی. بعد از آشنایی ما بهترین روز هفته در نظرم، از یکشنبه به پنجشنبه تغییر کرد چون روزی بود که تو بدون استثنا هر هفته منو دعوت می کردی خونتون. من، تو و مادرت. فقط خودمون سه تا. خونه ی مادرت تو خوشحال بودی. می خندیدی. لبخند یک لحظه هم از صورتت پاک نمی شد. تو مادرتو بی هوا بغل می کردی. هی بهش می گفتی که دل
ناهار آبگوشت بود.ته کاسه رو سر کشیدم.همونطور که سرم رو به همراه کاسه آوردم پایین، دیدم چهارچشمی داره نگاهم می کنه.خندیدم.‌ از اون مدل خنده هایی که از سر تعجب روی صورتم نقش می بنده.با صدای بلند گفت حلالت! من هیچ وقت این کار رو نمی کنم. فکر می کنم زشته و بقیه نگاهم می کنن!گفتم اسمت چیه؟!گفت احمد.گفتم ببین احمد، همه این دانشجوها فردا منو فراموش می کنن. حالا فردا نه پس فردا. دیگه ته تهش سال دیگه یا اصلا ده سال دیگه. اونوقت من می مونم و این ذهنیت اشتبا
 
وقتی زورم به این ذهن مواج نمی رسه و ساعت ها خیره به لپ تاپ و غرق فکرم...
گاهی سعی میکنم خودمو تو رودربایستی ش بندازم و یاد خودم بیارم که بسه دیگه، جلو نرو...
گاهی سعی میکنم این بچه ی تخس رو بنشونم و یادش بیارم خبری هم نبود ... یادت هست؟
گاهی میشینم پای حرفها و خواسته هاش، و ... میبینم دارم از پا میفتم...
گاهی سعی میکنم امید به جبران و بهبود اوضاع رو براش زنده کنم...
به اینجا که میرسم همیشه سر دوراهی می مونم... هیچ وقت مطمئن نیستم که آیا واقعا بهتر میشه ی
فردا بابا میره... ساعت شیش پرواز داره،قرار شد صبح زودتر بیاد و تا سه چهار که باید بره فرودگاه با هم باشیم.
ولی خیلی بی معرفته..فهمید اوضاع چجوریه...می دونه که شاید آخرش مجبور شم برم اونجا و..بعدش دیگه لحظه لحظه اش واسم عذابه...ولی بازم داره میره...تنها:((
ولی فردا دیگه نمی خوام آه و ناله کنم،فردا ر و خوشحال میمونم..بذار با خیال راحت بره ولی کارد که برسه به استخونم دیگه نمی تونم ساکت بمونمو نمی مونم...از راه دور حتما بیشتر دلواپس میشه،بیشتر دلش میسوزه
بهترین عید برام اون عیدی بود که دوم راهنمایی بودم، تلویزیون رنگی جدید خریده بودیم، و با برادرم فیلم های سینمایی که ویژه برنامه ی شبکه ی دو بود رو نگاه می کردیم. تقویم فیلم ها رو یادداشت کرده بودیم و با شوق منتظر پایان شب می موندم.
 
بهترین ماه رمضان برام ماه رمضان سال 88 در تابستان بود که منتظر جواب نهایی کنکور بودم و هر شب بعد از سحر یه عالمه دعا می خوندم. اون حس های خوب هیچ وقت دوباره تکرار نشد.
 
بهترین زمستان برام زمستانی بود که تازه امتحان ه
یارحمان 
و همین لحظه که روی تخت نشستم و به دیوار تکیه دادم 
مداحی حاج محمود کریمی (بی تو خشکم خاکم خرابم)  پلی کردم و می نویسم 
اشک هایی که ذره ذره از چشم هام میاد و بغضی که خورده میشه 
و مکالمات قبلش با خدا که گفتم من که همیشه با خودت دردودل کردم 
همیشه راز دلم رو به خودت گفتم و کمک از خودت خواستم 
هنوزم منتظر می مونم تا ببینم این دنیا کی میخواد اینجوری بگرده و من اینجور یه غصه 
رو تو دلم نگهدارم ! 
میدونم می بینی و قطعا همراهیم می کنی ... 
یادمه
واقعیت اینه که اگرچه حالم خوب شده، آرومم و تشویش به پایان رسیده اما من یه آدم شکست خورده‌ام.. آره به خودم باختم.. نتونستم این من رو جمع کنم.. نتونستم زندگی رو از سر بگیرم.. نتونستم از او عبور کنم و همه‌ی اینها یعنی من ضعیف بودم و باختم.
یه بازنده چی داره.. هیچی جز دلخوشکنکی.. من بازنده‌ام اما اون رفتنی بالاخره و زندگی به منِ قوی نیاز داره پس من باید برای اون روز آماده بشم.. باید آماده‌ی روز جنگ بشم و این بار قدرتمند باشم... 
نمی دونم فعلا نگاهم به خ
خیلی ازین پسرای چسو دانشگاه فک میکنن چون من دختر آرومی هستم بیرون سینگل بودم از اول عمرم. یا با پسرای درست حسابی نپریدم (از نظر هرچی)
من با خیلی پسر ها صحبت کردم در حددو ست اجتماعی و اینا.
و جالب اینجاست وقتی با پسرا صحبت میکنم ۹۰ درصدشون اوکی میشن و دوست میشیم و راحت حرف میزنیم.
یه پسره بود زبان و مدیریت خونه بود . ارشد مدیریت بود. 
واقعا پسر خوبی بود. خیلی جاها دیده بودمش . خودش بود. بی پول و باحال.
ولی به یه جایی که رسیدیم فانتزی هامون واقعا باهم
اومدم خونه رفتم رو ترازو و گرخیدم
از بعده تعطیلات تا الان حدود چهار کیلو کم کردم
و منه هشتاد کیلویی دوران کنکور الان شصت و پنج کیلوئه
یه نگاه به مچ دستم میکنم و یهو از لاغریش تعجب میکنم
امتحان میکنم می بینم دور مچم رو کامل با انگشتام میتونم بگیرم
درحالی که قبلا نمی شد :/
فک کنم تا آخر درسم چهل کیلو شم :/
چند روزه که بی سحری روزه میگیرم
افطارم چیز خاصی نمی خورم
فشار امتحانام بود که با شکم گشنه باید خر می زدم
امروزم که عملی سر و گردن رو دادیم و خلاص
خودم رو رها کردم و از میدان زندگی خارج شدم.از بیرون به خودم نگاه می‌کنم،بدون هیچ تعصب و سوگیری خاصی.سختِ اما همه‌اش برای پیشرفت خودمِ.یک سری راه‌های نرفته و کارهای انجام نشده اطرافم رو شلوغ کردند.مثل یک عالم پرونده می‌مونن،پرونده‌هایی که کف این اتاق رها شدن و به عمد نادیده گرفته می‌شن.یکی از اون‌هارو از روی زمین بر می‌دارم.پرونده‌ی یک کار ناتمام هست.به عنوان یک آدمی که "من" نیستم بهش نگاه می‌کنم.اوضاع خیلی بد نبوده و جا برای پیشرفت وجو
عالم همه قطره و دریاست حسین
 خوبان همه بنده و مولاست حسین
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین
 
 
سلام به همه ی دوستان گل پاتوقی ایام سوگواری ماه محرم رو به همه تسلیت میگم ان شاالله تو این ماه هرچی از خدا خواستید بهتون بده منم التماس دعا دارم ازتون برای مریضا مونم دعا کنید دوستای گل
 
راستی قبلنا ماتوقمون شلوغ تربودا چرا دیگه نظرات کم شدهمسابقمون هنوز سرجاشه لطفا بازم ایده بدید واسه مسابقه مون منظرم ان شاالله مساب
دانلود ریمیکس رضا صارمی عشقه
سوپرایز بزرگ جوان ریمیکس ، دانلود ریمیکس رضا صارمی بنام عشقه با متن و دو کیفیت عالی
ترانه و موزیک : حسن عطایی, میکس و مستر : پرویز حسن زاده, تنظیم : پرویز حسن زاده
Remix : Dj Armanix
Download New Remix Reza Saremi Eshghe With Text And Direct Links 320 & 128 In Javan Remix
 
ریمیکس جدید دیجی آرمانیکس منتشر شد.
جدیدترین ریمیکس این دیجی به آهنگ عشقه رضا صارمی تعلق دارد.
این ریمیکس را می توانید با بالاترین کیفیت دانلود نمایید.
ترانه و موزیک این اثر از حسن عطایی می
به نظرم فراموش کردن من برای آدم ها زمان زیادی سپری نمی کند. اما در مقابل کسانی که به دلم رخنه کرده اند. بیرون کردنشون، غیرممکن؟! نه اصلا چنین گزینه ای در من وجود ندارد. شاید اشتباه می کنم. آدمی که حسی نسبتت ندارد، نیاز به فراموش کردن ندارد. مثل رفتگری می ماند که وقتی دارد جارو می کند در مقابلش لبخندی می زنی و لحظه ای بعد فراموش می شود. ولی به من گفت که برایش اهمیت دارم! به نظرتون به کسی که اهمیت می دهید، دوستش هم دارید؟ آخرین چیزی که گفت این بود." د
ترانه Cercami از رناتو زرو (Renato Zero)Cercami, come e quando e dove vuoi cercami, è più facile che mai cercami, non soltanto nel bisogno tu cercami, con la volontà e l’impegno, rinventami. دنبالم بگرد، هر طور، هرموقع و هرجایی که می‌خوای دنبالم بگرد، هیچ وقت این قدر آسون نبوده دنبالم بگرد، نه فقط موقع نیاز دنبالم بگرد با خواست و اراده، دوباره منو بساز Se mi vuoi allora cercami di più tornerò solo se ritorni tu sono stato invadente, eccessivo lo so il pagliaccio di sempre, anche quello era amore però. اگه منو می‌خوای، پس بیشتر دنبالم بگرد برمی‌گردم به شرطی که تو برگرد
حتی فکر کردن به اینکه پنج سال دیگه درسم تموم شه و بیام ور دل مامان بابام بشینم هم ترسناکه
یکم که مزه ی استقلال رو می چشی زیر کوپن خانواده بودن سخت میشه برات
این چند روز که خونه بودم اذیت شدم
تو خوابگاه خودمم و خودم
هر وقت بخوام غذا می خورم
فیلم می بینم
بیرون میرم
هندزفری می چپونم تو گوشم و خیلی چیزای دیگه
اما اینجا یه اتاق که شوفاژش خاموشه و عملا بی استفاده
و همه تو اون یکی اتاق و هالیم
این چند روز حتی فرصت نشد که اتاق خالی باشه و بتونم سازمو تمر
ساعت پنج صبحه. صدای ناله‌ی بم و مردونه‌ای از توی هال میاد. همیشه توی خواب ناله می‌کنه. دو ساعت نیست که خوابم برده اما بیدار می‌شم و روحم سراسیمه می‌دوـه توی تنم. تو ذهنم این سوال چرخ می‌خوره که "رخت‌خوابشو ضد عفونی کردیم؟". نگرانِ مامان جونم. فکر می‌کنم پدربزرگم کرونا گرفته و مرده چون خواب دیدم توی مراسم ختمش نشسته‌م و تی هم اون جاست. بعد یادم میاد پدربزرگم یک سال و دو ماه پیش از سرطان خون مرد. می‌خوام بدوـم برم بالای سر کسی که توی هال خو
صبحا که چشمام باز میشه اولین چیزی که میبینم ساعته. نور کم جون صبحگاهی روش افتاده. ایده آلم این بود شاخه برگی که قلمه زدم بیاد آویزون شه دورش ولی هنوز اونقدر بزرگ نشده. إنی وی. معمولا ساعت رو اشتباهی تشخیص می دم. چون ساعتای دیگه ش معلوم نیست و مغزمم خوابه هنوز. یعنی اگر پنج و نیم باشه من فکر میکنم چهار و نیمه! برای همین بازم میخوابم! و اگر صدای بلند نماز خوندن پدر و برادرم نباشه حتما خواب می مونم! خب بدم نشده. چون سعی می کنم از همون اول هوشیارتر عم
پدربزرگ مهدی یکشنبه شب بعد از چندماه تحمل درد، از دنیا رفت. تمام روزهای قبلش، وقتی بیماری پدربزرگش به اوج خودش رسیده بود، ما درباره مرگ صحبت می‌کردیم. درباره اینکه چطور باید به مرگ نگاه کرد. باید منتظرش بود یا نه. اما الان اتفاق افتاده. اون روز من می‌دونستم، حتی مطمئن بودم که این اتفاق می‌افته اما چیزی نگفتم. به‌هرحال اتفاق افتاد. و من متوجه بودم آدم حساسی مثل مهدی تا چه حد می‌تونه از این واقعه رنج بکشه. می‌خواستم کنارش باشم. البته من در مو
من دخترم و یه سوالی از آقایون بخصوص پسرهای جوان داشتم که چرا اخیراً بعضی از اون ها لباس تنگ می پوشن؟ مثلاً الان بعضی از پسران شلوارهای جذب و پیرهن‌های تنگ می پوشن و آیا نمی تونن یه کم گشادتر لباس بپوشن؟
البته باید حق داد که پسرهای الان خیلی به سر و وضع شون میرسن و دل شون میاد خوشتیپ باشن و  بعضی از دختران هم بیشتر این پسران رو پسند می کنن و دوست دارن با اینها ازدواج کنن. الان یه شلوارای مد شده لی یا کتان یا پارچه‌ای که همه تنگ و جذب هستن و شاید
دلم برای شعبه ۳۱ و ۱۰ تنگ شده بیشتر همه برای شعبه ۱۰ و اقای ر ...
اجرا احکام بد نیست. اقای ش هم ادم خوبی است.با تحصیلات حوزوی. امروز از همسرش باافتخار تعریف کردکه دانشگاه ما شیمی خوانده واستعداد درخشان  بوده.گفت هوش یه امر ذاتی است و تعریف ام کرد و من به این فکر کردم که تو هیچ وقت به من افتخار نکردی.من استعداد درخشان بودم.در بدترین شرایط روحی پایان نامه ام به بهترین شکل دفاع کردم.مقاله چاپ کردم و دوتا ازمون مهم را قبول شدم و تو هیچ وقت نفهمیدی.
زن
امسال اولین بهاریه که بدون پسردایی شروع می‌کنم. هنوز بعد 45 سال زندگی مشترک، تو ذهنم هم پسردایی صداش می‌کنم.
علی، برادر کوچیکترم، بعد سالها قهر و سرسنگینی دعوتم کرده تا چند روزی رو خونه‌اش باشم، درواقع خونه‌ی پدریمون. نمی‌دونم واقعا دلش برام تنگ شده یا دعوتش از سر ترحمه، البته ترجیحم اینه خودم رو به ندونستن بزنم.
باید تنها برم. بهتر از تنها توی خونه موندنه، اونم توی خونه‌ای که هنوز باور نکردم پسردایی در رو باز نمی‌کنه و با دست پر وارد بشه
واقعا اذیت میشم وفتی از غرورم میگذرم تو کار از خودم مایه میزارم ولی بعدش پشتم حرف میزنن . بهم توهین میکنن اونم پشتم یه سری چیزها هست یه حدی داره ولی بعد از این که از حدی بگذره تبدیل میشه به سرطان . متاسفانه کار کردن منم این شکلی شده . جای که بهم توهین کنن هرگز نمی مونم . این از چند هفته باقی مانده تو اون شرکت هستش . من تو کار عصبی میشم وقتی زبونم رو نمیفهمن از مهمل کاری بدم میاد چون باعث میشه خودمم این مدلی بشم دائم فرار میکنم واسه یه حقوق بخور و نم
دلم برای شعبه ۳۱ و ۱۰ تنگ شده بیشتر همه برای شعبه ۱۰ و اقای ر ...
اجرا احکام بد نیست. اقای ش هم ادم خوبی است.با تحصیلات حوزوی. امروز از همسرش باافتخار تعریف کردکه دانشگاه ما شیمی خوانده واستعداد درخشان  بوده.گفت هوش یه امر ذاتی است و تعریف ام کرد و من به این فکر کردم که تو هیچ وقت به من افتخار نکردی.من استعداد درخشان بودم.در بدترین شرایط روحی پایان نامه ام به بهترین شکل دفاع کردم.مقاله چاپ کردم و دوتا ازمون مهم را قبول شدم و تو هیچ وقت نفهمیدی.
زن
1.وقتی از کاری خوشت نمیاد حاضری حتی خونه تکونی کنی که از انجام اون کار طفره بری.مثل امروز من که از جادکمه زدن واسه یه لباس طفره رفتم.این که میگن گاو رو پوست میکنه دمشو میذاره دقیقا منم.یه طرح انتخاب میکنم و پارچه رو میبرم و میدوزم و به جادکمه زدن که میرسم وا می مونم.همه ش ترس از خراب شدنش رو دارم.تو برش هم خطا کردم ولی الان ازش لذت میبرم،اما جادکمه هنوز برام کار تخصصی به نظر میرسه.
2.برگشتنی از باشگاه با ماشینی اومدم که راننده ش فامیل دور بود.من ک
کاش می شد شب به شب از عرش کبریاییت، از آسمونی که اصلا از زمین دور نیست، بیای پایین، بیای اینجا، توی اتاق کوچیک و به هم ریخته من. منو بغل کنی ببری خونه خودتون! نه که بگم روحم از تنم جدا بشه و بیاد پیشت. نه! خودت بیای پایین و منو، جسم و روحم رو با هم، بغل کنی و با خودت ببری. ببری یه جای خلوت و خالی اما گرم و گسترده که حتی پای فرشته هاتم بهش نرسیده باشه. 
بعدش بذاری تو آغوشت حرف بزنم. بذاری داد بکشم، بذاری بلند بلند گریه کنم و گلایه. نگی آروم باش. نگی گر
مامان میگه نجف خییییییییلی شلوغه 
میگه اعصابمون خرده که بیکار تو موکب نشستیم 
میگم زیارت حرم امام علی و... میگه اووووو شلوغه از پارسال که با داداشت رفتم خییییییلی شلوغتره 
میگه چند نفر از کاروان جدا شدن و برگشتن ایران! به این حد یعنی! و فکر می کنم که هنو تا اربعین یه هفته مونده! 
میگه برای چای باید صف وایستی! برای آب هم!!!!! آب گیر نمیاد! 
هوففففف و من دارم لعنت میکنم اونی که گفته برید،غیبت نمی خورید ویزا آزاد ، گذرنامه فقط یه برگه و...
بسه دیگه می
کاش می شد شب به شب از عرش کبریاییت، از آسمونی که اصلا از زمین دور نیست، بیای پایین، بیای اینجا، توی اتاق کوچیک و به هم ریخته من. منو بغل کنی ببری خونه خودتون! نه که بگم روحم از تنم جدا بشه و بیاد پیشت. نه! خودت بیای پایین و منو، جسم و روحم رو با هم، بغل کنی و با خودت ببری. ببری یه جای خلوت و خالی اما گرم و گسترده که حتی پای فرشته هاتم بهش نرسیده باشه. 

بعدش بذاری تو آغوشت حرف بزنم. بذاری داد بکشم، بذاری بلند بلند گریه کنم و گلایه. نگی آروم باش. نگی گر
اگه الان ریاست جمهوری هر کشوری رو به من بدن،
قطعا خرابکاری های بزرگ میکنم و گندهای بیشمار میزنم.
ریاست جمهوریای کشور رو اغلب میدن دست ادمای بی تجربه تر از من و شما حتی.
 
همون طور که ریاست یه جنبش بزرگ رو دادن دست گرتا تونبرگ
 
خرابکاری کرد
احساساتی حرف زد
برای سنش و عقلش زیاد بود
نتونست از پسش بربیاد 
انداختنش بیرون با فضاحت
 
و الان شده یه عقده ای و ازین به بعد سر کوچه هم که بره هفت هشت نفر رو میده دست پلیس به جرم تجاوز (چیزی که توی سوئد بابه)
 
پ


حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم
مینوسیم امضا میکنم می مونم
عاشقی سخته خودم میدونم
تو کاریت نباشه بیا سرتو بذار رو شونم
از خودم کم میکنم که بهت اضافه شه
تو نباشی هرچی که میخواد بشه اصلا بذار بشه
در میام تو روی هرکی که بخواد یه جوری با تو بد بشه
دنیام شدی رفت !
واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر به راه شم
خوش به حال من اگه مال تو باشم
دنیام شدی رفت !
واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر به راه شم
خوش به حال من اگه م
با عجله بهم زنگ زد ،وسط مراسم آغاز مدرسه ی پسرش بود....
تو اون شلوغی می‌گفت امشب بیا خونمون مراسم و روضه خوانی داریم....
گفتم چقدر یهویی و بی مقدمه...
گفت نمی‌دونم چرا یهو به دلم افتاد روضه بگیرم ...
*******
شب هفت امام بود و من وسط یه روضه ی یهویی
دلم می‌لرزید همه ش ،حتی وقتی چای می ریختم توی استکانها....
یهو اشک هجوم می آورد به چشمام....
من امسال سر این که سرگرم اومدن بابا مامان بودیم هیچی از محرم نفهمیدم....
به زنداداشم می گفتم من همیشه محرم که میشد آپدی
می‌خوام بگم به اتّفاقی‌دیدن‌های دیروز، اتفاقی امروز افزوده می‌شه،به قسمی که صبح فقط یه کلاس دارم و خواب می‌مونم،
و چون مامانم نیست، باید برم دانشگاه ناهار بخورم [ با توجه به اینکه بعد از ظهر هم اون طرف آلمانی داشتم ]
و پامی‌شم می‌رم بوفهٔ ادبیات، چون که دو روزه برنج نخوردم،
و یهو عطیه‌ای رو می‌بینم که پاشده اومده ادبیات که نیکتا رو ببینه. :)))))
.
می‌شه یه اتفاقی دیگه هم اضافه کنم و نزنید من و؟
که وقتی می‌رم سالن‌مطالعه و خیلی پره، اون یه
دلایلی که الآن باهاشون ناراحت می‌شم(و خیلی از آدم‌های اطرافم باهاش ناراحت می‌شن) به نظرم واقعن دلایل مسخره‌ای هستن. یه دلایلی که وقتی از بالا بهشون نگاه می‌کنم می‌گم یه آدم چه قدددر باید عزّت نفسش کم باشه که از این چیزها ناراحت بشه. فقط هم بحث عزّت نفس نباشه شاید. نمی‌دونم. عزّت نفس چیه اصلن از کجا افتاد تو دهنم؟ :))بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم آدم‌ها حس‌هاشون رو اسراف می‌کنن؛ یا تو جای درستی ازش استفاده نمی‌کنن.
مثلن وقتی به خاطر این که نمره
ژرفانوشت بیست و سوم - گام های سه گانه Triple Steps
جرقه از:
1- "مشکل با مرد صاحب خونه. زیاد اونجا نمی مونم. آدرس جدید بزودی."
2- "جزئیات دیده نشده"
3- "-اون جمجمه است؟/ -دوستمه! وقتهایی که میگم: دوستم!"
موسیقی پیشنهادی جهت مطالعه:
پس از دیدن علامت (1 ♫ ) پلی کنید : دانلودپس از دیدن علامت (2 ♫ ) پلی کنید : دانلود

ادامه مطلب
نمی دانم کدامین واژه ها را به کار برم که نشان دهد چگونه در دل تنگی ات دست و پا می زنم و فقط می توانم با نوشتن برای خودم کمی آرام شوم.
هیچ کس نمی فهمد وسعت درد من را به جز منی که در دفترم به حرف هایم گوش می سپارد و من چقدر نوشتن از تو برای خودم را دوست دارم. 
من طرفدار نوشتن هستم!
 
 
وقتی هیچ کسی عمق دردت رو نمی فهمه و تنها خودت هستی که متوجه می شی چقدر داره بهت سخت می گذره واسه ی خودت بنویس... حتی اگر شاد یودی هم برای خودت اون شادی رو تا ابد نگه دار. نو
امروز پنجم اردیبهشته، سال پیش این موقع بهترین روز زندگیم بود، نمی تونم توضیحش بدم واقعا ولی حتی بیشتر از روزی که قهمیدم مرحله دو رو قبول شدم خوشحال بودم، راضی بودم. الان چی؟ الان فقط حس میکنم تنها کسی رو که عمیقا دوست داشتم از دست دادم. و خب منظورم طلا نیست، منظورم خود المپیاده. مصادف شدن مصاحبه ام با آخرین روز دوره باعث شد به سختی بتونم چیزی که بیشتر اذیتم میکنه رو تشخیص بدم ولی الان صد در صد اون تموم شدن المپیاده. 
واقعا احساسم به المپیاد عی
حالا این پست رو بگذارید به حساب دید و بازدید عید. مثلا من اومدم خونه‌تون نشستم از شیرینی و آجیل و پذیرایی که خبری نیست به خاطر گرانی و کرونا، ولی حرف مفت که می‌شه زد. یعنی خب حرفم نمی‌شه زد انگار، همین‌طوری ساکت می‌شینیم چایی می‌خوریم به همدیگه زل می‌زنیم. این فیلما رو دیدین که مثلا یه دکتری رو میارن بالا سر یه سرباز، بعد دکتره سرش رو تکون می‌ده که این دیگه کارش تمومه. حالا من اون سربازم، کارم تمومه. بعد تو همین فیلما یارو مهره کمرش شکسته
میخواستم برم کپه مو بذارم
از ساعت یه ربع به شیش زنگ زدن که داریم میایم خونه تون
فاصله خونه ها مونم نهایت ده دقیقه س
بعد هنوز نیومدن
بنا به سابقه درخشانشون احتمالا تا 8 هم نمیان
شیطونه میگه بگیرم بخوابم عن شن بلکه دست از این عن بازیاشون بردارن بی شعورا
یه خرده فهم و شعورم ندارن
مورد بوده یه جا واسه ناهار دعوت شون کردن
انقدر دیر رفتن شام رسیدن :/
خدایا صبر جزیل عنایت بفرما من از دست این عجوج وجوج های دور و برم سکته نکنم
یکی دو تا هم که نیستن
همه ما
وقتی کرونا اومد، چند روز اولش بیرون می رفتم، یعنی می رفتم سر کار اما بعدش دیگه خونه نشین شدم. تنها موندن تو خونه سخته. کسی نیست باهاش حرف بزنی و کم کم احساس می کنی داری افسرده میشی.
من آدم کم حرفی هستم. اما از این بدم نمیاد که کسی با من حرف بزنه. دوست دارم حرف بزنه من گوش بدم و اگر حرفی اومد تو مغزم بزنمش. یادمه وقتی مجرد بودم و تو خونه ی خودمون زندگی می کردم، این جور موقع ها که حالم خوب نبود به بابام می گفتم حرف بزنه. بابام مثل من کم حرف نیست و کلی ح
همه چی یکهو جور شُد، هم پولش، هم حسّش ولی دیر اقدام کردیم. مرز خیلی خیلی شلوغ شده، در روزهای آینده شلوغ‌تر هم میشه.
عَموم رفته کربلا و گفته خیلی صف‌های غذا شلوغ بوده و نمی‌تونسته درست غذا بخوره.
حاج آقای مسجدِشون استخاره کرده خیلی بد اومده، مرز چذابه رفته و بستنش، تا ازون جا برگشته بازش کردند.
یکی از فامیل‌ها رفته و به اون طرفِ مرز که رسیده ماشینی نبوده که به نجف برند و برگشته.
یک نفرِ دیگه گفته که توی کرمانشاه تصادف شده و به جای 12 ساعت، 20 سا
داستانی دوم:
بیرون از خانه باران به شدت می بارید.
-(در حال صاف کردن یک تابلوی نقاشی)خوب شد؟
-نه یه کم بدش به راست.
_خوبه؟
-نه دیگه زیادی دادیش به راست.یه کم بده به چپ.
-خوبه؟
-ممممممم.......یه کم دیگه بده به راست.آهان.عالی شد.خوبه.
- :)
-این تابلو رو خیلی دوست داری نه؟
-آره. :)
-می دونستم. :)
-(سکوت) :)
- :)
-آخه چون خیلی قشنگه.خودت به ستاره ای که توی آسمون کشیده شده نگاه کن.
-آره.همین ستاره بود. :)
-بله.همین بود.
-توی تابلوی اصلی این ستاره نیست نه؟
-آره نیست.
-خب،من دی
سلام 
تو یکی از مناطق شهر تهران زندگی میکنم، اما محله ای که سطح فرهنگی پایینی داره ...
خیلی سخته زندگی کردن و توهین و تحقیر شدن توسط دیگران و غروری که داره هر روز خرد میشه، خیلی ها بودن که به گذر زمان همرنگ مردم این محله شدن از دوست 11 ساله ام که یه عمر با هم زندگی کردیم تا این اواخر که دیگه پدرم هم دیگه ... بمانـــد
من راه خودم رو ادامه میدم و به اعتقاداتم پایبندم و از خدا میخوام که منو تو این راه استوار نگه داره، و در نهایت تشکر میکنم از تمام کسان
من واقعا نمی‌دونم باید چه غلطی کنم:|
آخه یکی نیس بگه خل‌مشنگ جان گریه کنی میفهمی باید چیکار کنی؟ گریه کنی ریاضیا می‌رن تو مغزت؟ یا راه حلا خود به خود واست نوشته میشن؟:/
دیروز اینستامو لغو نصب کردم تا یکم از ذهن‌مشغولیامو کم کنم.. بی‌تاثیر نبود ولی کافی نیست:!
شاید بهتره یه چن وقت سمت وبلاگمم نیام:! نه که کلا نیام! مثلا با خودم قرار بذارم حق ندارم ماهی بیشتر از یه پست بذارم:/
اینجوری یه ذهن مشغولی دیگه هم کم میشه.. و وقتی سرِ درسم مث چی تو گل گیر ک
اهنگ حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم ( پازل بند) با کیفیت 320 و لینک مستقیم با متن
دانلود اهنگ جدید پازل باند با نام حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم با عالیترین کیفیت همراه با شعر و تکست
متن آهنگ دنیام شدی رفت پازل بند. حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم مینویسم امضا میکنم میمونم عاشقی سخته خودم میدونم تو کاریت نباشه بیا سرتو ... دانلود آهنگ جدید پازل باند دنیام شدی رفت Download New Music ... حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم ✧ مینوسیم امضا میکنم می مونم
دانلود آهنگ جد
با دست که صندلی رو هل دادی عقب و حتی برنگشتی بهم نگاه کنی و از در زدی بیرون، فهمیدم که نبودنت یعنی چی.
حالا من اینجام؛ مغموم، شبیه این صندلی روبروم. به هیچ جایی تعلق ندارم و بی مفهوم شدم بدون تو.
زندگی‌ام هم شده شبیه اون پیرهن سفیدت که آویزونه پشت در، چروک تر از همیشه اس، خسته تر از همیشه.
بعد اینکه در رو محکم کوبیدی، من لبه تخت نشستم و گوله گوله اشک می‌ریزم و تو هر جای این شهر که وایسادی، اگه صدای بارون رو می‌شنوی، می‌خوام بهت بگم که توی این خ
از کاروبار و حال‌وهوام با ن حرف می‌زدم. گفت شرکت داره برای پروژۀ جدیدش نیرو می‌گیره‌ها. تو که با ب مشکلی نداشتی. تازه اگه بری باهنر که خیلی خوب می‌شه. اصلاً می‌تونی سه روز تو هفته بری. فقط برای اینکه از خونه بیرون بزنی و حالِت عوض بشه. قراردادهای اون‌جا رو که می‌بینی چطوره، تا هروقت خواستی بمون.
این حرف‌ها برای قبل از اون تست نمونه‌خوانیه. دروغ چرا، به حرف‌هاش جدی فکر کردم. راست می‌گفت، خونه موندن تنبلم می‌کنه. تو این مدت دو تا سفارش خوب
 
دانلود آهنگ جدید احسان خواجه امیری به نام خوشبختی
Download New Music ehsan khajeh amiri - Khoshbakhti
جهت دانلود آهنگ جدید احسان خواجه امیری بنام خوشبختی به ادامه مطلب مراجعه نمایید
 
من از این که تو خوشبختینه آرومم، نه دلیگیرمیه جوری زخم خوردم کهنه می‌مونم، نه می‌میرمتمام آرزوم این بودیه رؤیایی که شد دردمیه بارم نوبت ما شدببین چی آرزو کردم!یه عمره با خودم می‌گم:خدا رو شکر خوشبخته«خدا رو شکر خوشبختی»چقدر این گفتنش سخته!یه عمره با خودم می‌گم:خدا رو شکر خو
سال آخری اومدم ترم تابستون بردارم، زدم ترکوندم؛ شایدم اون من رو ترکوند، به هر حال! اولا که فقط و فقط یک جلسه رفتم و بهش افتخار نمی‌کنم اما حقیقتا برام مهم نیست. بعد تاریخ امتحان‌هام رو عوض کردن و برنامه مسافرت ما قابل تغییر نبود؛ این شد که فردا خونواده‌م منهای من با داییم اینا می‌رن مسافرت ده روز و من می‌مونم پیش مادربزرگ و پدربزرگم که مطمئنم مقدار گرانش توی خونه‌شون ده برابر بقیه‌ی جاهای کره‌ی زمینه. ینی شما از صبح که از خواب پا می‌شی خ
بیست و دو سال و یک ماهه هستمبا کوفتگی هایی بیشتر از بیست و دو سال و یک ماهه بودناما با امید!امید به عشقعشق اگر عشق باشد مرده را هم زنده می کندحتی در صد و دو سال و یک ماهگی هم امید دارم به باز عاشق شدن و باز و باز ... 
 
× این یه اعترافه برای من که همیشه از سنم فرار می کردم چون منم از ۱۵ سالگی عاشق آدم های دست نیافتنی شدم که از من بیشتر از ۱۰ سال بزرگتر بودن!
 
× یه وقتایی نمی دونم من کیم! کسی برای خودم یا کسی برای دیگران!! 
دوست دارم برای خودم باشم ... 
 
نمی‌دونم چه‌جوریه که هر کجا فکر می‌کنم از نظر زمان‌بندی امور روی ریل افتادم و می‌تونم عینِ بچه‌ی آدم به کارهای شخصی، به موارد مربوط به شغلم، به مسائل خانواده، ماشین، ساختمون و... برسم؛ دقیقاً از همه چیز جا می‌مونم.
تصمیم گرفته بودم که منظم‌تر و پررنگ‌تر توی توییتر باشم اما نشد. هم ابزارهای تغییر آی‌پی اذیت می‌کنن و هم به خودم میام می‌بینم که دو روز نرفتم توییتر؛ نمیشه که منظم توش فعالیت کنم.
تصمیم گرفته بودم که کانال تلگرام رو تبدیلش
آدم ها موجودات مسخره و عجیبین! 
+ آیا می دانستید تحت هر شرایطی من اینجا می مونم؟ 
اینجا جزیره منه و هیچ چیزی اون قدر مهم نیست که بخوام خونه مو ترک کنم 
+ اینجا برای خودم می نویسم
+ فکرای خوب دارم
+ ضعف و اشک و آه هم دارم اما هیچ وقت مثل این روزهام قوی نبودم 
تموم این یک سال گذشته، خیلی زیرزمینی تلاش کردم قوی بشم 
و حالا؟ 
بزرگ شدم چون خشمی ندارم و دنبال خون و خون ریزی هم نیستم. کسی رو هم نمیخوام تحقیر یا بی ارزش کنم. من اشتباهات خودم را می پذیرم
+ وق
کاش می‌شد سی و چهار رو فردا بنویسم، الان حس فیلی رو دارم که می‌خواد از داخل حلقه آتیش بپره، یعنی می‌خواستم پست سی و چهار کمی متفاوت باشه. بعضی کارگردان‌ها مدام شکست می‌خورند و به این شکست خوردن ادامه می‌دهند. کارشون رو خوب بلدند فقط کله شق‌اند و تا آخر عمرشان یک جوری‌اند. فکر می‌کنم اینطوری شده‌م و جوابم برای همه مسائل تکراری شده. مثلا هیچ‌وقت برای کاری اصرار نمی‌کنم یعنی اگر به یکی بگم بیا بریم ناهار بیرون و اون قبول نکرد من اصرار نمی
داشتیم با هم قدم میزدیم رو‌پشت بوم اون ساختمون بلنده ک وقتی پایین رو نگاه میکنی روبه روت یه تابلوی بزرگ تبلیغاته، داشت همه اش حرف میزد از در و دیوار و همه جا خلاصه، یه هو ساکت شد. وایساد،برگشتم ببینم چی شده، گفت چرا تو دیگه نمی‌نویسی!از یه سال بیشتر شده:(حواسم بهت هستاااا قرار بود وقتی پاییز اومد بنویسی ولی شروع نکردی الانم‌ک بهار داره تموم میشه ... یه هو زدم زیر گریه،احساس فروریختن داشتم!چرا باید از نوشتن نه "نوشتن" انقدررر دور باشم نوشتنی ک
‌۱) چند شب پیش فهمیدم یکی از همکلاسیامون وبلاگ می‌نویسه. قطعا نه من از اون آدرس خواستم نه اون از من. ولی خب به این فکر افتادم که اصولا بیان کوچیکه :| چند وقت پیشم اینجا به یکی دو نفر دیگه مشکوک شده بودم که شاید می‌شناسن منو :/ این همه من اسم مستعار گذاشتم رو بقیه، حالا شما بیاین یه اسم مستعار واسه خودم پیشنهاد کنید!

۲) انگار یه کاغذ دستم بود که روش یه عبارت مهم نوشته شده بود. شاید عنوان پایان‌نامه‌م بود. فکر کردم باید حفظش کنم چون می‌دونستم خ
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
 
سخته
ولی زنده می‌مونم تا یادتون با من زنده بمونه....
 
-------------------------------
پ.ن.1: دیروز متوجه شدم که نیلوفر (یکی دیگه از دوستانم) هم توی پرواز بوده با همسرش...............
پ
سخت گیری ، اون هم از نوع نابجاش باعث می شه که آدم به خیلی چیزا دست پیدا نکنه یا حتی ممکنه یک سری چیزها رو از دست بده پس همیشه سعی کن تعادل داشته باشی تا خودت رو از یه سری چیزها محروم نکنی !
فرض کن به خودت قول دادی که روزی یک صفحه قرآن بخونی ، اما هر روز و هر روز می گذره و تو می بینی که بخاطر بی حوصلگی و تنبلی اصلا اقدامی نکردی .. اما مطمئنا لحظه هایی بوده که می تونستی برای چند ثانیه هم که شده گوشیت رو برداری و روزی تنها یک آیه از قرآن رو بخونی اما با س
سر سفره که نشست گفت:«آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!».
با بغض گفتم:«چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!».
گفت:«کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه».
گفتم:«قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم منو بی خبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم،
لحظه آخر به حمید گفتم:«حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر».
گفت:«جور باشه حتماً بهت زن
یادتونه دقیقا ده روز پیش قرار شد مقاله‌مو بدم استاد مشاورم بخونه که فقط بگه ویرایش میخواد یا نه؟
براش مقاله رو فرستادم جواب نداد. دوباره ایمیل یادآوری فرستادم جواب نداد. امروز پیام فرستادم که ایمیلمو اصلاً دریافت کردین؟
فکر میکنی چی جواب داده؟
نوشته:" سلام. ان‌شالله بعد از عید"
یعنی کارد بزنی خونم درنمیاد از بس که عصبانی‌ام.
هرچی میخوام گذشته‌ها رو فراموش کنم و باهاش از در دوستی در بیام نمیشه که نمیشه! یادمه همین نوع تعللات ایشون باعث شد ک
.......
چه بگویم....
حس نوشتن که خیلی وقته ندارم...
دلم از بعضیاو بعضی چیزا و دنیای وبلاگ نویسی
گرفته...چقد بده که وبمم دیگ بهم ارامش نمیده.
وبمم یک سال و چند ماهه شده...ببخش وب جانم
که ذوق نکردم و پست تولد هم واست نذاشتم.
خوابگاه هنوز واسم سخته و غریب...
دانشگاه هم خوبه...
اینم یه مرحله س بگذره درس میشع
و دوباره پستهای انرژی بخش...
این اخر هفته رو که اومدم خونه
چقد دلم میخواد دیر بگذره...
سرمو گذاشتم رو پای مامان و 
گفتم حرف بزن واسم خودش فهمید
که چقددد دلت
دوستای من تو آینه زندگی می کنن. بهترین و مهربون ترین و بدون نقص ترین دوستام. وقتی می شینم رو به روشون و گریه می کنم سعی نمی کنن الکی دلداریم بدن. بهم می گن که کارم اشتباه بوده و بهم می گن که احمقم اما بعدش دست می ذارن رو شونم و می گن که دیگه نباید این اشتباهو تکرار کنم و من قویم و دیگه گریه بسه و اشکامو پاک می کنن برام. اونا هر وقت می شینم رو به روشون و موهامو شونه می کنم بهم یادآوری می کنن که من الان حالم خیلی بهتره. بهم می گن که من باید قدر زندگیمو
⁦✍️⁩خدا چگونه به وجود آمده؟ کی به وجود آمده؟
یک سوال میپرسم؛ خدا کی نبوده؟ خدا همیشه وجود داشته است.
به موجودی که از هیچ به وجود آمده ممکن الوجود میگویند مثل انسان و... .
هر ممکن الوجودی(مثل انسان) نیاز به یک مرجح(به وجود آورنده) برای به وجود آمدن دارد؛ حال اگر مرجح یک ممکن الوجود مثل انسان یک ممکن الوجود دیگر باشد دوباره خود آن هم احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین طور تا بی نهایت ادامه دارد. 
و چون تسلسل(ادامه تا بی نهایت) باطل است، باید به مرجّ
با نفس عمیقی هوا مطلوب بهاری رو می بلعم و به همه چیزهایی فکر می کنم که با خودم عهد بستم عملی شون کنم. عهد بستم که آخرین سال از قرن حاضر رو متفاوت تر از هر سالی زندگی کنم. عهد کردم دو ماه نیم باقی مونده تا تولدم رو متفاوت زندگی کنم و روز تولدم یک هدیه به خودم بدم. ؛ شاید یک عطر عالی یا ... آخ چقدر دلم می خواد یک تنبک برای خودم بخرم و برم کلاس. ساز قبلی که با مشغله های بیشمار و فرصت نداشتن ها همراه شد و نیمه کاره موند و همسر اینقدر لفتش داد برای بردن وا
 
دانلود ویدئو با کیفیت 1080p
دانلود ویدئو با کیفیت 720p
دانلود ویدئو با کیفیت 480p
 
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند
دانلود آهنگ با کیفیت اصلی
دانلود آهنگ با کیفیت 128
متن ترانه خوشبختی سامان جلیلی
بیشتر و بیشتر ماله تو میشم حالا که آرومی پیشم
کمتر و کمتر میشه غمامون بدونه چتر وسط بارون
بیشتر از هر وقتی دوست دارم دیدی با هر سختی دوست دارم
تو یعنی خوشبختی دوست دارم تو رو تو رو
این حسی که داریم ماله خودمونه خدا داره میگه که عاشقمونه
دل با کسی جز تو
پریروز با خواهران گرامی رفتیم دکتر و جواب آزمایشات قبل بارداریم رو گرفتم و خداروشکر خوب بود...بعد از دکتر هم رفتم و کتاب نیمه ی تاریک وجود نوشته ی دبی فورد رو خریدم ...کتابفروشه گفت این الان سی و هشت تومنه ها...ولی خب توی کتاب زده بیست و دو،شما همون بیست بده:))
بازم می خواستم کتاب بخرم ولی خب شب شده بود و خواهرام اجازه ندادند توی کتابها بگردم و انتخاب کنم ،این کتاب رو هم چن وقت پیش فرزانه دوستم معرفی کرده بود و دوست داشتم بخرمش،برای همین تا دیدمش
به مریم پی‌ام دادم، در حالی که رابطه‌م باهاش اونقدر هم برام مهم نیست. در مورد روابطم و آدم‌های زندگیم خیلی سخت‌گیر شدم، هر کسی رو که مسیر فکریش با من متفاوته به راحتی حذف می‌کنم. اگه اینطوری پیش بره تو ۳۰ سالگیم دوست چندانی نخواهم داشت (الانم ندارم) و چهل سالگی‌هام رو تنها می‌مونم. الان فکر می‌کنم مشکلی باهاش ندارم، با تنها بودن و سرگرم دنیای خودم شدن. ولی اگه اون موقع پشیمون شم چی؟ چیزی که در مورد مریم دوست ندارم، جدا از تمام نقاط منفی شخ
بسم الله...
واقعا معضل بزرگی شده این بچه...فکر و ذهنم خیلی درگیره
ان شاالله هیچ وقت تو این موقعیت قرار نگیرید خیلی سخته
روابطمون اصلا مثل یه زن و شوهر در آستانه فرزند دار شدن نیست...حس ها به صفر رسیده تقریبا
مثل دوتا غریبه :((
باورم نمیشه این من باشم اصلا این من برام خیلی غریبه...
منی که بود و نبود همسرش براش مهم نیست
قبلا که میرفتیم مهمونی یا بیرون همش به همسرم نگاه میکردم میرفتم پیشش دوست داشتم کنارش بشینم و غذا بخورم...دوست داشتم دوتایی لحظاتی رو
اگر #عجله ای برای رسیدن به هر هدفی دارید، شما یک مانع ذهنی بزرگ دارید. عجله معمولا از ترس میاد و این نکته که نکنه زمان بگذره، نکنه دیر بشه، نکنه تموم بشه و به من نرسه !!! عجله از تنفر از شرایط موجود میاد. من از شرایط فعلیم خوشم نمیاد و می خوام سریع تغییر ایجاد کنم. دنبال سریعترین روش هستم و از این استاد می رم پیش اون استاد و از این کلاس به سمت اون کلاس می رم. در صورتی که با این عجله شما لحظه حال رو از دست می دید، شما نمی تونید نشانه هایی که زندگی واست
به فروشنده گفتم: نایلون نمی‌خوام، کیف دارم. اومد کارت رو بگیره حساب کنه و همزمان یه پاکت کاهی گذاشت لای کتاب و گفت: فال حافظ هدیه از فروشگاه طهوری، یلدا نزدیکه. ذوق می‌کنم، حتی اگه یه کتاب از لیست خریدم رو اشانتیون بهم می‌داد انقدر ذوق نمی‌کردم. به فال اعتقادی ندارم؛ اما نمی‌دونم از کی این توی ذهنم افتاده که اگه نخوای و ندونی و برات فال بگیرن، احتمال اینکه درست در بیاد بیشتره. شاید از تنها باری که این اتفاق افتاد، سال ۹۱ که ج بین دو تا کلا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه صنایع دستی و هنری آرشان آرت