نتایج جستجو برای عبارت :

با تنِ کلاغ از سکوت مگو

بازی شروع شد، همه با هم " کلاغ پر"از روی بام خانه‌ی ما هم کلاغ پرچندی‌ست روی ماه خدا را ندیده‌ایماز روی عرش پاک خدا هم کلاغ پرغم هست و هر سکوت نه معنای دلخوشی‌ستاز عمق لرز پشت صدا هم کلاغ پرآلودگان به خواب! امیدی هنوز هستاز ذهن‌های توی کما هم کلاغ پرابهام‌ها پُرند و هوا مه گرفته استاز روی فکر‌های رها هم کلاغ پرهر کس مقام و جاه ندارد، نه کوچک استاز بین قشر بی سر و پا هم کلاغ پرما لایق هوای پر از شک نبوده‌ایم
از بین لایه‌های هوا هم کلاغ پر
 
آ
متوسط عمر عقاب 30 سال است و متوسط عمر کلاغ 300 سال.
عقابی در بلندای قله ی رفیعی لانه داشت.عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمی خواست بمیرد.
به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که:در پایین قله کلاغی لانه دارد.
چهار نسل از خانواده ی عقاب ها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه ی عمر خود نیز نرسیده بود!
عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد؛ تصمیم گرفت به
ادامه مطلب
کلاغ ها خیلی دوست دارند عقاب ها را اذیت کنند. کلاغ با اینکه از عقاب کوچک تر است، اما چون چابک تر است، می تواند سریع بچرخد و مانور دهد. گاهی اوقات هنگام پرواز، بالای سرعقاب قرار میگیرد و به سمت آن شیرجه می رود، ولی عقاب می داند که می تواند اوج بگیرد.
عقاب به جای اینکه از آزارهای کلاغ مزاحم ناراحت شود، بیشتر و بیشتر اوج می گیرد و سرانجام کلاغ عقب می افتد. وقتی کسی از روی حسادت و غرض ورزی اذیت تان می کند، رو به بالا اوج بگیرید و او را پشت سرتان رها ک
 کلاغ ها خوشبخت ترین پرندگان اند چرا که زشت اند و بد صدا، و به برکت این خصلت کسی هرگز اسیر شان نکرده است، هیچ صیادی برای کلاغ ها دانه نمی ریزد،در قفس هیچ پرنده فروشی کلاغی یافت نمی شود، اما همچنان کلاغ ها جزو با هوش ترین حیوانات اند ، آزاد ترین مردمان کسانی هستند که در پی جلوه دادن جاذبه های ظاهری به دیگران نیستند، به دام شکار چیان این جلوه پرستان هم نمی افتند، بگذار اگر می خواهی کسی دوستت بدارد برای آن چیزی باشد که برایش تلاش کرده ای و جزو وج
روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و ھیچ کاری نمیکرد
خرگوشی از آنجا عبور میکرد
خرگوش از کلاغ پرسید:آیا من ھم میتونم مثل تو تمام روز را ب بیکاری بگذرانم؟!
کلاغ:البته ک میتوانى......!
خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد
ناگھان روباھى جست و خرگوش را شکار کرد
کلاغ گفت..برای اىنکھ مفت بخورى و بخابى باید این بالا بالاھا باشی
کلاغ سپید پایه پنجم دبستان هفت کتاب دریک کتاب
کتاب کلاغ سپید پایه پنجم دبستان ...
,7 کتاب پنجم دبستان کلاغ سپید گاج ,مشخصات، قیمت و خرید کتاب 7 کتاب پنجم دبستان کلاغ سپید اثر ,کلاغ سپید پنجم جدید ,کتاب گام به گام دروس پنجم کلاغ سپید (شاه کلید5) ,کتاب کلاغ سپید شاه کلید (5)(گام به گام دروس پنجم کلاغ) اثر جمعی از ,شاه کلید گام به گام دروس پنجم ابتدایی کلاغ سپید ,گاج کلاغ سپید دروس ۵ پنجم ابتدایی ,کلاغ سپید : گام به گام دروس پنجم ابتدایی شاه کلید کلاغ سپید
کلاغ سپید پایه سوم دبستان هفت کتاب دریک کتاب
کلاغ سپید پایه سوم دبستان هفت کتاب دریک کتاب ...
,ریاضی سوم ابتدایی کلاغ سپید گاج ,7 کتاب سوم دبستان کلاغ سپید گاج ,کتاب کلاغ سپید شاه کلید (3)(گام به گام دروس سوم کلاغ) اثر جمعی از ,کتاب گام به گام دروس سوم کلاغ سپید (شاه کلید3) ,ریاضی سوم ابتدایی کلاغ سپید ,آینت ,شاهکار ریاضی سوم ابتدایی کلاغ سپید • بانک کتاب پایتخت,شاهکار ریاضی سوم دبستان کلاغ سپید ,7کتاب سوم ابتدایی کلاغ‌ سپید 93 فروشندگان و قیمت کتاب ,
کلاغ سپید پایه ششم دبستان هفت کتاب دریک کتاب
کلاغ سپیدپایه ششم دبستان هفت کتاب دریک کتاب ...
,کتاب گام به گام دروس ششم کلاغ سپید (شاه کلید6) ,کتاب‌های سری کلاغ سپید ,گام به گام دروس ششم دبستان کلاغ سپید شاه کلید ,کتاب کلاغ سپید شاه کلید (6)(گام به گام دروس ششم کلاغ) اثر جمعی از ,گام به گام ششم (پاندای دانا) ,مدرسه کلوب ,گام به گام پایه ششم ابتدایی دبستان 97,گام به گام دروس ششم دبستان کلاغ سپید ,دانلود کتاب کلاغ سپید ششم ابتدایی ,آینت ,گام به گام دروس شش
مقدمه:
پرندگان جزء حیوانات با ارزشی هستند که همواره نمود آن را می توان در زندگی مشاهده کرد. یکی از پرندگان با ارزش کلاغ است.
تنه انشا:
کلاغ پرنده ای است که همواره در فصل های سرد و گرم می توان پرواز زیبای او و قارقار او را در آسمان مشاهده کرد و شنید. کلاغ در اساطیر ایران و یونانی همواره پرنده ای مقدس بوده و به عنوان پیک خورشید شناخته می شده است و نمود مثبتی در جامعه باستانی ایران زمین داشته است.اما در زمان اکنون ما این معنای مثبت تغییر کرده است و
The Day of the Crows 2012,دانلود The Day of the Crows 2012 720p,دانلود انیمیشن Le jour des corneilles 2012,دانلود انیمیشن The Day of the Crows 2012,دانلود انیمیشن روز کلاغ ها,دانلود انیمیشن روز کلاغ ها The Day of the Crows 2012,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود فیلم با حجم کم,دانلود کارتون با دوبله فارسی,دانلود مستقیم انیمیشن The Day of the Crows 2012 1080p,
ادامه مطلب
هوا تاریک میشود و پشت پنجره ی خیال مینشینم 
نگاهم به انتهای خیابان دوخته میشود...
خالی!
پوچ!
همانند وجودم!
سکوت عمیقی بر همه جا حاکم است...
اما صدای کلاغ های پارک رو به رو... 
چقدر همه چیز بی معنا...
چقدر همه چیز غم‌انگیز...
سردرد امانم را برید...
در عمق این تاریکی گم شدم... 
صدایی در من گفت: «...»
صدای قار و قار کلاغی نظرم را به سویش جلب کرد 
درخت انبوه آلوچه لانه کلاغ را در شاخهای پر بار و برش پنهان کرده بود
 کلاغ با رعب و وحشت به این طرف و ان طرف می پرید
صدای قار و قار کلاغ ، کلاغهای دیگر را هم به آنجا کشاند 
از درخت بالا رفتم لانه ای در لابلای شاخهای انبوهی از خار وخاشاک وگل تهویه شده بود تعداد شش عدد تخم خال خالی رنگی و قشنگ خود نمایی می کرد خواستم تخمها را بردارم که یهو زیر پایم خالی شد و شاخه ای بزرگ شکست 
اومدم پایین از یه طرف شاخه ی
بلند شو و همراه کلاغ قصه ها به خانه ام بیا
اینجا یکی از بودهای قصه سال هاست
چشم انتظار آن یکی نبود نشسته است !
 
 
 
تنم لرزید وقتی لبخند غریبه
سردی نگاهش را آب کرد …
 
 
 
 
او رفت همین …قصه ام کوتاه بود به سر رسید !کلاغ جان تو هم برو شاید جایی دیگر قصه ای زیبا منتظرت باشد 
 
 
 
او بدون تو آرام است !آرام بگیر دلم
 
بعدتو بغض و لبخندم را به هم آمیختماز تو شعری گفتم و اشک خدا را ریختمبعد تو طعنه ی ثانیه آزارم میداد،ساعتم را در وسط شهر به دار آویختم
صدای قار و قار کلاغی نظرم را به سویش جلب کرد 
درخت آلوچه ، لانه ی کلاغ را در شاخهای پر بار و برش پنهان کرده بود
 کلاغ با رعب و وحشت به این طرف و ان طرف می پرید
صدای قار و قار کلاغ ، کلاغهای دیگر را هم به آنجا کشاند 
از درخت بالا رفتم لانه ای در لابلای شاخهای انبوهی از خار وخاشاک و گل تعبیه شده بود تعداد شش عدد تخم خال خالی رنگی و قشنگ خود نمایی می کرد خواستم تخمها را بردارم که یهو زیر پایم خالی شد و شاخه ای بزرگ شکست 
اومدم پایین از یه طرف شاخه ی شک
#بیا حرف بزنیم .
₩راجع به چی ؟
#هر چی !
₩بیا سکوت کنیم .
#چرا؟!
₩چون از حرف زدن راجع به هر چی بهتره !
#آهان . باشه .
راستی شنیدی که ...
₩نه نشنیدم . قرار شد سکوت کنیم .
#میخوام اما نمیشه خب . 
₩اوهوم میفهمم . ترک عادت سخته .
بیا حرف بزنیم .
#راجع به چی ؟
₩سکوت !

روح وحشی
+دلم سکوت ذهن میخواد . زیر فشار شلوغی ذهنم دارم له میشم .
...
تحمل صدای موسیقی را هم ندارم . چیزی که واقعا دوست دارم سکوت محض ه ...
صدای قار و قار کلاغی نظرم را به سویش جلب کرد 
درخت انبوه آلوچه لانه ی کلاغ را در شاخهای پر بار و برش پنهان کرده بود
 کلاغ با رعب و وحشت به این طرف و ان طرف می پرید
صدای قار و قار کلاغ ، کلاغهای دیگر را هم به آنجا کشاند 
از درخت بالا رفتم لانه ای در لابلای شاخهای انبوهی از خار وخاشاک وگل تهویه شده بود تعداد شش عدد تخم خال خالی رنگی و قشنگ خود نمایی می کرد خواستم تخمها را بردارم که یهو زیر پایم خالی شد و شاخه ای بزرگ شکست 
اومدم پایین از یه طرف شاخه
صدای قار و قار کلاغی نظرم را به سویش جلب کرد 
درخت انبوه آلوچه لانه ی کلاغ را در شاخهای پر بار و برش پنهان کرده بود
 کلاغ با رعب و وحشت به این طرف و ان طرف می پرید
صدای قار و قار کلاغ ، کلاغهای دیگر را هم به آنجا کشاند 
از درخت بالا رفتم لانه ای در لابلای شاخهای انبوهی از خار وخاشاک و گل تعبیه شده بود تعداد شش عدد تخم خال خالی رنگی و قشنگ خود نمایی می کرد خواستم تخمها را بردارم که یهو زیر پایم خالی شد و شاخه ای بزرگ شکست 
اومدم پایین از یه طرف شاخه
سکوت می‌کنم ولی ته دلم غوغاستبه طعنه فاش بگویم، قیامتی برپاست
قیامتی که چه سنگ وچه شیشه می‌شکندتفاوتی نکند، شعله تند و بی‌پرواست
میان مهر سکوت و تلاطم دل منهمیشه هاله‌ای ازعشق؛ انجمن آراست
همیشه ناب‌ترین نوع عشق ورزیدندرون سینه آشفته و پر از نجواست
سکوت لحظه اقرار حرف‌های دل استسکوت می‌کنم اما دلم پر از غوغاست
شاعر: نجمه مولوی
بسم رب
 
حتی اگر بامن حرفی نداری، باز هم با من حرف بزن..
مثلا بگو: چه خبر؟ تا من از چیزهایی که تو از آن ها خبر نداری برایت بگویم..
از روزهایی بگویم که تو نبودی...
از دردهایی بگویم که تنهایی کشیدم...
حتی اگر هم برایت مهم نبود باز هم بگو : واقعا؟
تا چانه ام گرم شود و شاید آن بین ها خسته شوم..
هیچ وقت در مقابل من سکوت نکن..
من از سکوت واهمه دارم...
سکوت اصلا علامت رضایت نیست...
من هرچه سکوت دیدم، همان رفتن بود....
 
 
سر ظهر که یارا از کلاس نقاشی برگشت، نفس نفس زنان خودش را به درگاهی اتاقم رساند، هراسیده گفت:"مانا یه خبر بد!". نگاهش کردم و گفتم "چی شده؟". نشست لب تختم و با غصه زیرلبی گفت:
-یه کلاغ افتاده پشت در پارکینگ. نمی تونه پرواز کنه. هرچی خاله خواست کمکش کنه، نتونست بپره.
-ینی بالش شکسته؟
لب ورچید:
-نمیدونم ... نکنه؟
شانه بالا انداختم و گفتم "مریضه بیچاره. خوب میشه.". یک مرتبه با دلواپسی از جا پرید و سمت تلفن دوید:
-نکنه بابا با ماشین بیاد لهش کنه؟ باید بهش زنگ
آیا میدانستید کلاغ از تمامی پرندگان باهوش تر است؟ طوری که وقتی انسانی را با اسلحه میبیند بلافاصله فرار میکند و هنگامی که همنوع خود را میبیند که کشته شده تحقیق میکند که علت مرگ هم نوعش چه بوده تا برای خودش چنین اتفاقی نیافتد!
 
در این قسمت داستان سریال کلاغ و عکس های بازیگران سریال ترکی کلاغ را آماده کرده ایم.
عکس و بازیگران سریال کلاغ
در خلاصه داستان سریال ترکی کلاغ سیاه آمده است:
یوسف و ریفات دو دوست و همکار پلیس هستند که با همدیگر مثل برادر می مانند و در تلاش هستند که یک عملیات بزرگ برای دستگیری فروشنده مواد به نام شرف داستانی ترتیب بدهند
و شرف که خودش را در خطر دستگیری می بیند سعی می کند با رشوه دادن به این دو پلیس خودش را نجات بدهد
و ابتدا به یوسف پیشنهاد می دهد
دانلود گام به گام هفتم
گام به گام کلاغ سپید PDF

دانلود گام به گام هفتم کلاغ سپید PDF
با سلام خدمت شما دوستان عزیز در این مطلب قرار است که برای شما عزیزان دانلود گام به گام پایه و کلاس هفتم کلاغ سفید به صورت pdf را در اختیار شما عزیزان قرار بدهیم ما این مطلب را برای شما دوستان ایجاد کردیم و شما عزیزان اگر pdf و فایل این کتاب را دارید در نظرات پایین سایت برای ما بفرستید تا ما در سایت قرار بدهیم ولی متاسفانه این کتاب پولی می باشد و شما باید این کتاب را خ
سکوت و سکوت و سکوت
شاید جایی در میان این جاده ی تاریک کسی ایستاده باشد به تماشا
به تماشای جان دادن من 
شاید کسی باشد که بخواهد جلو بیاید و ببیند از درون مردمک های حیرانم دلیل این همه سکوت را 
شاید صدای فریاد مرا شنیده باشد
شاید کسی در تاریکی ایستاده باشد.... 
دیگه دوران اینکه به بچه ها مسقیم بگیم که چی خوبه و چی بده تموم شده ، باید یکم سلیقه به خرج داد و از طریق بازی و سرگرمی مطالب رو بچه ها آموزش داد.مثلا مبحث سنگینی مثل سواد رسانه ای رو نمیشه با حرف زدن خشک و خالی به بچه ها آموزش داد. اما با یه بازی ساده میشه این مفهوم سنگین و موثر رو برای بچه ها قابل فهم کرد.
 
بازی یک کلاغ چهل کلاغ به دو شکل قابل انجام هست:
بقیه در ادامه مطلب ...
ادامه مطلب
 ❆ #باغ:سکوت قناری در این باغاز قیر و قار کلاغ نیستدیر زمانی است دیگردرخت ها را ایستادهسر می‌زنند در باغ ❆ #خیال:خیال توسالهاستبی خیال من شده است ❆ #درد:نبودنت دردی استبی امانتا نیایی تسکین نیابداین درد #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
سکوت با من …بی من …همه لحظه هایم سکوت است …درد هایم از سکوت استاشک هایم از وجود سکوتیست که تمام روشنی های زندگم را تیره کردهکاش نبودنبود ومن می توانستم ان را در هیچ قسمتی از زندگیم نبینم
 
 
دلتنگی فقط یک اسم مستعار استبرای تمام حس هایی کهاسمشان را نمی دانیمو هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند . . .
 
 
 
زندگی نوشتنی زیاد دارهاما گاهی هیچی پیدا نمی کنی بنویسیجز ، سکوت . . .
ادامه مطلب
پایه ی هفتم-کلاغ  -درس سوم – صفحه ی ۴۲
انشا با موضوع کلاغ
مقدمه:ما در دنیا حیواناتی داریم که هرکدام نشانه  و نمایانگر یک موضوع است که از گذشتگان دور با آن شناخته و معروف شده است.
تنه ی انشا:از زمانی که به یاد داریم همیشه گفته اند شیر سلطان جنگل است،پرنده ی هما نشانه ی خوشبختی است و مار نشانه ی دشمنی و کلاغ نشانه ی بد شگومی است.کلاغ در اسطوره  های قدیمی و گذشته ی ما پرنده ایی مقدس به شمار می رفته اما با مرور زمان این عقیده تعقیر پیدا کرد و کلاغ را
 
گویا در ایران همیشه در برابر سکوت و سکون مسلط بر موسسات و آدمها و مغزها، ناگهان یکی به قصد ایجاد تحرک سر برمی دارد و  چون سکوت عظیم است، این سربرداشتن چنان تند و ناگهانی میشود که زیر پای آنکه جنبیده و سربرداشته خالی می شود و عاقبتش : اعدام، تبعید و سکوت اجباری... و اینهمه عزیزان شهیدشده اند، تبعید شده اند و از دست رفته اند تا همان سکوت دوام داشته باشد.
جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران جلد دوم ص ۵۷
 
سلام
الان ساعت ۰۰:۱۸ بامداد هست!
نمیدونم چقدر به تایم ابراز وجود هر پرنده دقت کردید ( منظورم تایمی هست که سر و صدا میکنن)
مثلا من دقت کردم خروس ها صبح خیییلی خییلی زود و بعد از اون حدودای ۱۰ صبح قوقولی میکنن
یاکریم ها حدودای۶_ ۷ صبح که آفتاب میزنه تو تخم چشم آدم و حرص آدمو در میاره بق بقو میکنن
و کلاغ ها وقتی صداشون در نیاد که نماز صبح قضا شده یا داره دیگه قضا میشه کم کم 
و....
الان تو این موقع شب یه دسته کلاغ اطراف خونمون خیییلی قارقار میکردن
خیلی
سلام
الان ساعت ۰۰:۱۸ بامداد هست!
نمیدونم چقدر به تایم ابراز وجود هر پرنده دقت کردید ( منظورم تایمی هست که سر و صدا میکنن)
مثلا من دقت کردم خروس ها صبح خیییلی خییلی زود و بعد از اون حدودای ۱۰ صبح قوقولی میکنن
یاکریم ها حدودای۶_ ۷ صبح که آفتاب میزنه تو تخم چشم آدم و حرص آدمو در میاره بق بقو میکنن
و کلاغ ها وقتی صداشون در میاد که نماز صبح قضا شده یا داره دیگه قضا میشه کم کم 
و....
الان تو این موقع شب یه دسته کلاغ اطراف خونمون خیییلی قارقار میکردن
خیلی
یک روز کلاغ کوچولو روی شاخه‌ی درختی نشسته بود که یک‌دفعه دید کلاغ خال‌خالی ناراحت روی شاخه‌ی یک درخت دیگر نشسته است. کلاغ کوچولو پر زد و رفت پهلویش و پرسید: «چی شده خال‌خالی جون؟ چرا این‌قدر ناراحتی؟» خال‌خالی با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت:« آخه دوست خوبم، من یادم رفته به مامانم بگم منو ببره سلمونی کلاغ‌ها و پرهامو مرتب و کوتاه کنه. مامانم چندبار گفت: خال‌خالی، بیا پنجه‌هاتو تمیز کنم، اما من‌که داشتم پروانه‌ها را تماشا می‌کردم، گ
«... خسته‌ام، این دست‌ها خسته‌اند و چرا اینقدر خسته‌اند؟ دقیق می‌شوم، دقیق و متمرکز می‌شوم بلکه بشنوم، بلکه صدایش را بشنوم. اما نه، فقط یک کلاغ بلندترین شاخه یک کاج بال می‌زند. مغزم، مغزم درد می‌کند از حرف زدن، چقدر حرف زده‌ام، چقدر در ذهنم حرف زده‌ام، خروار خروار حرف با لحن و حالت‌های متفاوت، مغایر، متضاد و ... گفته‌ام و شنیده‌ام، خاموش شده و باز برافروخته‌ام، پرخاش کرده و باز خوددار شده‌ام، خشم گرفته‌ام و لحظاتی بعد احساس کرده‌ام
برندون : "شما کلاغ سه چشم هستید؟"
 - "یک کلاغ ؟ زمانی بودم پر سیاه و خون سیاه! من خیلی چیز ها بودم برن. حالا اینی هستم که میبینی و درک میکنی جرا نمی تونستم به دیدار تو بیام... البته به جز رویاهات. من مدت ها تو رو زیرنظر داشتم. تو رو با هزار چشم و یک چشم تماشا کردم.تولدت رو دیدم و تولد پدرانت رو که پیش از تو زندگی میکردن. دیدم و چطور اولین قدمت رو برداشتی. نخستین کلمه ای رو که به زبان آوردی شنیدم. بخشی از اولین رویایی بودم که دیدی . وقتی سقوط کردی داشتم ن
دانلود فیلم کلاغ پر
دانلود فیلم ایرانی کلاغ پر با لینک مستقیم و کیفیت عالی (اچ دی)
شما عزیزان میتوانید فیلم کلاغ پر را از رسانه مجاز تب مووی با سرعت بالا دریافت نمایید.
کارگردان : شهرام شاه حسینی
نویسنده : حسن انصاریان
تهیه کننده : عبدالله علیخانی , محمدحسین فرح بخش
ژانر : اجتماعی
مدت زمان فیلم : ۸۳ دقیقه
نمونه کیفیت : کلیک کنید
بازیگران : محمدرضا گلزار , مهناز افشار , اکبر عبدی , بهنوش طباطبایی , حسام نواب صفوی , مریم سعادت , شیوا خنیاگر , رحمان مق
خیلی کار ناشایستی است که ما، انسان های اطرافمان را از ظاهرشان مورد قضاوت قرار بدیم.
گاهی اوقات کلاغ خیلی رو سفید تر از کبوتر ظاهر میشود ولی بخاطر رنگ و ظاهر نه چندان زیبایش! محکوم به تنفر است...
به هر حال ظلم، ظلم است چه در حق یک سفید پوست و چه درحق یک سیاه پوست. چه سیاهانی همچون جَون بن حُوی که در رکاب حسین(علیه السلام)به اعلی علیین پیوستند و رستگار شدند و چه سفیدانی همچون شمر ها و یزید های دیروز و امروز که به درک اسفل السافلین واصل شدند.
پس فریب
امیر، از اون دسته پسرهای کم سنِ به شدت جذابه - حداقل برای من -. از اون دسته پسرهایی که چخوف و هدایت می خونند با صدای دورگه و خسته، و امان از صداش، امان. تا نیمه شب، می شه باهاش درباره ی شعر و کتاب و س.کس حرف زد، بدون ذره ایی حس بد. می تونی درباره ی هر اتفاقی باهاش صحبت کنی، بدون این که قضاوتت کنه، شماتت کنه و کلاغِ یک کلاغ و چهل کلاغ بشه. دوستش دارم، موهای پریشون و حلقه حلقه ی خرماییش رو دوست دارم، از این که سایزها و سانتی مترها از من بزرگ تره و حس غر
این دانشجوها کی میخوان دست از این اسباب بازی درست کردناشون بردارن؟؟!!
بابا یه ایده جدیدی!..یه حرکتی!...
مثلا چی میشه بجای اینکه جاروبرقی مامانشون رو که خراب شده به یه ربات معمولی تبدیل کنن، رو هوش مصنوعی کلاغ و جلبک کار کنن؟!
یا رو نورونهای کلاغ نر کار کنن اونا رو یکم باهوش تر کنن که نوک نزنن به سر دانشجوهای بدبخت!
یا مثلا رو مغز گربه های کوچه و خیابون کار کنن وقتی از کنار آدم رد میشن لبخند بزنن و سلام و خسته نباشید بگن!
و کلی کارهای دیگه..
امیر المومنین علیه السلام فرموده :
 تمام خیر در سه چیز جمع شده است:
 نگاه  * سکوت  * سخن

هرنگاهى که پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است. 
هر سکوتى که اندیشه اى در آن نباشد، غفلت است.
هر سخنى که ذکرى در آن نباشد، بیهوده است. 

خوشا بحال کسى که:
نگاه او پند، سکوت او اندیشه و سخن او ذکر باشد، بر گناهش گریسته و مردم از شرش در امان باشند.
عما: من باید از اینجا برم
ویلیام : کی برمیگردی؟
عما : هیچوقت 
ویلیام : نه ... نرو 
عما : باید برم 
ویلیام : نمیشه نری؟
عما : نه ... نمیشه ... تو باهام بیا.... میای؟
ویلیام : نه 
عما: سکوت
ویلیام: سکوت 
عما: پس من میرم پنج سال بعد برمیگردم :)
 اگه برگردم فقط به خاطر تو بر میگردم ویلیام 
ویلیام: :) ..... پشیمون شدم ... برنگرد ... فقط موقع رفتن برام دست تکون بده :)
عما: سکوت 
 کلاغ‌ها از نوک بلندترین کاج درون پارک محتشم رو در روی دَکَ‍‌ل ها و ستون‌های مخابراتی عَربَده‌کشان فحاشی میکنند . . درمرکز شهر عقربه های کوتاه و بلند ساعت گرد دیواری همچنان در دایره ی زمان سرگردانند و لنگ لنگان بر خط تقارن زندانی بی امان بوسه میزنند . شبانگاه بر صبحگاه قرینه میگردد تا صدای آونگ ناقوس برج شهرداری سکوت را جر دهد .....
ادامه مطلب
 
 
سکوت معنادار بر دو قسم است: یا کسی منتظر سخن گفتن تو است و تو با سکوتت می‌خواهی او را به چیزی متوجّه کنی یا آنکه تو سکوت می‌کنی که خودت را به معنایی متوجّه کنی... وقتی نه کسی هست که منتظر سخن گفتن تو باشد و هم تو بدانچه باید متوجّه هستی دیگر سکوت چرا؟!!
 
( این لئالی از سینه‌ی بنده‌ی حقیر (الاحقر الجانی)  می‌تراود، کف دستت خوب بنویس تا خواب در چشم ترت بشکند...!)
نمیتونم اعتراض کنم...که چرا تنها درد میکشی...چرا جایگاهمو پایین تر اوردی...چرا...فاصله گرفتی...یه زمانی اگه جات بودم بدتر از اینا رو انجام میدادم...الان اما...ضد ضربه شدم...شایدم بی تفاوت...خیلی خستم...از همه چی...از دویدن و نرسیدن...از فرار کردن...از جنگیدن...از دروغ و صداقت...از وفاداری و خیانت...از دل شکستن و شکسته شدن...سکوت...سکوت...سکوت...از سکوت خستم...الان باید صدای جیغام گوش فلکو کر میکرد...ساکتم...به اجبار...اجبار...اشتباهات خودم...صلاح دیگران...بعضی وقتا
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها ....تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم ....میترسم از قدم زدن. 
چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندارم. نرسیدم. 
به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بود تموم شد.
 دنبالش بروم سکوت همه جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها ...
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها ....تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم ....میترسم از قدم زدن چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندار م نرسیدم به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بو د تموم شد دنبالش/بروم سکوت همه  جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها 
بنظرم اگر کسی را دوست داشته باشید نمی توانید سکوت کنید. من چند بار خواستم مدتی سکوت کنم اما نتوانستم. نمی دانم اگر چیزی نمی گفتم، می آمد و می پرسید: محمد اتفاقی افتاده؟! نمی دانم فقط می دانم سکوت الان اش تحمل ناپذیر است. چیزی نمی گوید، فقط گوش میگیرد. اگر چهره به چهره بودیم می دانستم بیابم این سکوت اش چه معنی را می دهد اما الان برایم غیرقابل تشخیص است. نمی خواهم بپرسم: اتفاقی افتاده؟ می خواهم‌ در انتظار بشینم و من بگویم او بشنود. او روزی سکوت اش
یادم می‌آید بچه که بودم یک بار تلویزیون یک فیلم سینمایی پخش کرد برای بچه‌ها...
ماجرای عروسکی بود با چشم‌های دکمه‌ای که دست و پایش با چند نخ نامرئی وصل بود به دو تا چوب کهنه.
یک پیرمرد چهل سال هر روز کنار خیابان اصلی شهر می‌ایستاد و عروسک را با همان دو تا چوب می‌رقصاند و پول می‌گرفت.
اسم عروسک یادم نیست. یک چیزی بود شبیه به ریکو مثلا.
این وسط ریکو با یک کلاغ پکیده هم رفیق بود و شب‌ها که پیرمرد خواب بود، با هم اختلاط می‌کردند.
ریکو یک بار از کل
ما دو نفر بیداریم و سکوت شب رو می شکنیم.ما دو نفر بیداریم و با صدای خنده های پر هیاهویمان،سکوت شب را می شکنیم.دست هم را میگیریم و می دویم و از ته دلمان فریاد میزنیم تا آسمان شب صدایمان را بشنود.
و بداند ما دو نفر،بیداریم و در این سکوت شب،عاشق هم هستیم:)♡
#من_نوشته 
حق
به گمان این حقیر این 2 گرم و شاید هم کم و شاید هم بیش را اگر انسان نگه دارد، اکثر راه را رفته است.
منطقیون در تعریف حدی انسان گفته‌اند که حیوان ناطق و عرض شود که انسانیت محقق نشود الا آن گاه که ناطقیت محقق شود و ناطقیت محقق نشود مگر پس از سکوت طولانی تا آن سکوت سبب شود که بذر نطق انسان شکوفا شود.
یادم نیست که از که بود که شنیدم که فرمودند که من سالیان دراز سکوت کردم تا توانستم این مطالب عالیه را بگویم.
به قول شیخنا بهایی:
عزت اندر عزلت آمد ای فل
به نام او...
 غروب یک‌ روز زمستانی بود. دفتر شعرش را باز کرد و خواند:
چون رملهای خسته ی صحرا نشسته امبی وزن و در سکوت همین جا نشسته ام
گفتم: دست بردار، بی وزنی و سکوت صفت قاصدک هاست، اما تو که قاصدک نیستی نازنین!
لبخند زد و گفت: اما میتونم باشم ها!گفتم: من که عاااااشق قاصدکهام، چون هنوز هم به خیال خام بچه گی هایم ، فکر می کنم قاصدکها از طرف خدا برایمان خبرهای خوب می آورند. ثابت کن که شبیه قاصدکی!!
اما بعدش یادم رفت بهش بگم: شوخی کردم به خدا!
و ثابت ک
اگر او را دیدید به او بگویید دوستش دارم اندازه ی تمام فاصله هایی که هیچ وقت حتی در خواب هایم هم کم نشد،بپرسیدهنوز هم من را دوست دارد؟اندازه یک تک زنگ، لااقل اندازه یک سکوت پشت تلفن همگانی...
.....
پی متن؛نمیدونم این متن مال کیه و از کیه...اما مال هر کی هس ...روح امواتش شاد ...همین!
سلام
با اینکه دیروز و امروز به شدت غمگین بودم و احساس خیلی بدی داشتم، سعی می کنم به روی خودم نیاروم و ادامه بدم.
دیگه زندگی همینه، راحت نیست، باید ادامه داد.
دارم سعی می کنم که آروم و بی صدا ادامه بدم.
هرچی بی صداتر بهتر.
سکوت و دگر هیچ
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت.. خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت.. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت.. خدا سکوت کرد.

به
پر و پای فرشته‌ و انسان پیچید.. خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور
انداخت.. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد.. خدا سکوتش را
شکس
بر روی صفحه‌ی سیاه مانیتور روبرویم، دو جمله نقش بسته است. شما امروز میمیرید حرفی دارید؟! میخواهند مرا به حرف بکشانند. از سکوتی که سال‌هاست کنار من است دورم کنند تا به حرف بیایم، شاید هم باید بگوییم من مقصر مرگ آنها نبودم و فقط میخواستم دنیا را جای بهتری کنم.
البته بیشتر شبیه جایی مانند سکوت از آب در آمد. باور نکردنیست، این واژه غریب را حتی نمی توانی حرفش را بزنی!! فقط باید بشکنی اش تا بتوانی بیان اش کنی ، بیچاره سکوت! بارها و بار ها شکسته شد ام
سکوت...فریادی خاموش...می خواهم در میان این هیاهو فریاد بزنم... خواستار سکوتی طولانی شوم، نگاه های متعجب به سوی من جلب شود و دور شوند از من و فریاد هایی که حکم زندانی شدن روح من در جسمی بی جان را میدهد... اری از من دور میشوند، میروند و من بازهم تنهایی را با تمام وجود حس می کنم...در دنیایی که آدمک هایی با نقابی سرشار از تظاهر و لبخندی خالی از حس از هم همه لذت می برند، من تنها مانده ام... من همانی هستم که خود را میان خاطرات شاد خود جا گذاشته و اینک تنها ک
سکوت...فریادی خاموش...می خواهم در میان این هیاهو فریاد بزنم... خواستار سکوتی طولانی شوم، نگاه های متعجب به سوی من جلب شود و دور شوند از من و فریاد هایی که حکم زندانی شدن روح من در جسمی بی جان را میدهد... اری از من دور میشوند، میروند و من بازهم تنهایی را با تمام وجود حس می کنم...در دنیایی که آدمک هایی با نقابی سرشار از تظاهر و لبخندی خالی از حس از هم همه لذت می برند، من تنها مانده ام... من همانی هستم که خود را میان خاطرات شاد خود جا گذاشته و اینک تنها ک
آداب سخن گفتن
در اسلام باب وسیعی برای این مسأله گشوده شده، از جمله اینکه: تا سخن گفتن ضرورتی نداشته باشد سکوت از آن بهتر است. چنانکه در حدیثی از امام صادق  علیه السلام  می خوانیم: السکوت راحة للعقل؛ سکوت مایه آرامش فکر است. [1]
و در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا  علیه السلام  آمده است:من علامات الفقه: العلم و الحلم و الصمت، ان الصمت باب من ابواب الحکمه؛ از نشانه های فهم و عقل، داشتن آگاهی و بردباری و سکوت است، سکوت دری از درهای حکمت است. [2]البت
هر روز که می‌گذرد بیشتر از هیاهوی زندگی اجتماعی- خانوادگی خسته می‌شومدلم می‌خواهد به منطقه‌ای دور در طبیعت پناه ببرم؛ جایی که آدم‌ها نیستند، جایی که صدای سکوت را بشنوم، جایی که در خلوت محض خودم باشم
خلوت و تنهایی و سکوت برای من معادل آرامش است
دوست دارم همین فردا کوله‌ام را بردارم و به مزرعه‌ای دور دست بروم، روزه‌ی سکوت بگیرم و تنها گوش کنم
اما آدم‌ها هر روز استدلال‌هایی مثل « ما اجتماعی خلق شدیم و تنهایی دوامی نداریم»، «آدمی که تنها
بزرگواری از 20 سال آینده خودشان و منتها رجای 20 سال آینده خودشان نوشته‌اند و  چقدر خوب که میدانند چه میکنند و چه میشوند.استادی دارم که فکر کنم علاقه نیز دو طرفه است چون هر موقع کلاسی داشتیم، ایشان من را در کنار خودشان جای میدادند(این قسمت برای تعریف از مقام منیع بنده است!!!) پس از بحث‌های فلسفی که خواهش فراوانی کردم که سیر درسی به ما بدهند و ایشان قبول کردند و سیر را دادند در انتها گفتند که این سیر برای من 20 سال طول کشیده!20 سال طول می‌کشد تا انسا
امشب که شب بیست و سومه یاد اون روزی افتادم که ساکت نشستم، بلند نشدم بگم چرا داری سخت‌ترین لحظه‌های زندگی یک زن رو مسخره می‌کنی،چرا تویی که با این پوشش و اعتقاداتی داری این‌کار رو می‌کنی.بلند نشدم بگم اون شهیدی که مسخره‌ش می‌کنی هرچقدر با اعتقادات تو نخونه بالاخره همسر و امید یک زن بوده، یکی هم‌جنس خودت، چطور به خودت اجازه می‌دی این‌طور باشکوه‌ترین لحظات و در عین حال سخت‌ترین لحظه‌هاش رو مسخره کنی.
حرف نزدم سکوت کردم.نمی‌گم رفتم نشس
۱. کتاب قصه های امیرعلی ۱و۲ رو خوندم و کلی خندیدم باهاشون .. یکم بضی صفت دادناش بعد از یه مدت تکراری ممکنه بشه اگه مث من پشت هم بخونی .. ولی در کل خنده دار و حال خوب کنه 
۲. شاهد کشتی دو تا کلاغ احتمالا نر بودم سر اینکه کی رئیس بشه و بقیه ام مث فیلم گلادیاتورا اون دور واساده بودن با قار قار تشویق میکردن
۳. فلافل مامان پز + زرشک پلو با مرغ غرق تو آب مرغ
وقت هایی هست که علی در سکوت، به قول خودش با آهنگ زندگی به سیگارش پک میزند. وقت هایی هست که میم در سکوت پاهای درازش را درون خودش جمع میکند و مثل یک لک لک غمگین به دیوار زل میزند و حسین آرام و قرار ندارد و با موهایش بازی میکند یا به صفحه لپ تاپش زل میزند و من... من به این سه نفر نگاه میکنم و تلاش میکنم که این سکوت لعنتی رو بشکنم اما گاهی زور سکوت خیلی بیشتر از زور مزه ریزی های من است...انگار این سکوت، منی که کمترین گره رو بین بقیه توی زندگی ام دارم در ح
 
امروز وقتی از خواب بیدار شدم،به امید دیدن برفی که داره میباره و رو زمین نشسته پرده ی پنجره ی اتاقم رو کنار زدم.انتظارم برآورده شده بود.برف به سنگینی مشغول باریدن بود و شهرم یکدست سفید پوش شده بود ...
 
خب حقیقتا تلاش کردم ادامه ى متن بالا رو بنویسم.ولی نوشتنم نمیاد.نمیدونم چی بگم بعد از دوماه سکوت.از اتفاقات این مدت.از رفت و امدها.از سفرها.از احساسات.از کارهای نیمه تمام.از ارزوها و دل مشغولی ها و دلمردگی ها.از اتفاقات اجتماعی و سیاسی که تو زند
 به نام خدا
ماهی: راستی حوری، می‌گم شما خیلی خونسردین، حتما هیچ وقت باهم دعوا نمی‌کنین؟!
من: چرا! دعوای خواهری همه دارن دیگه!
دکتر شین: نه بابا! تو حوری رو تصور کن که جیغ می‌زنه، گریه می‌کنه، غر می‌زنه، یا جدی جدی فحش می‌ده:-)))
من: خب منم آدمم دیگه!
دکتر شین: خب نهایتش می‌گی: از تو انتظار نداشتم و بعد پنج دقیقه سکوت می کنی:-))
من: خب معمولا بعد از دعوا سکوت می‌کنن دیگه:/
ماهی: کی واسه دعوا سکوت می‌کنه آخه؟! :|

چنین تصور گوگولی مگولی طوری دوستان از
اینجایی که من الان هستم ، پرررررر از چمن و سبزه ستپر از یاسه ... صبح ، ظهر و عصر و هر لحظه عطر یاس توی مشامم میپیچه
صدای گنجشکها و حتی بلبلها رو دائم میشنوی
صدای کلاغ ها دم صبح
یک عالمه سگ و گربه های خوشگل و باحالی که ازت نمیترسن و میذارن نازشون کنی
درخت های میوه ای که میتونی بری سراغشون و لذت ببری
سکوت و آرامش طبیعت اینجا موج میزنه
مثل جنگل های توی داستان های بچگیمون یا عکس های اینستاگرامی که هرروز لایک میکنیم و فقط چون ایران نیست ، آرزو میکنیم
@the52hertzalone1 چه خوش گفته شاملو “سکوت سرشار از ناگفته هاست”مشکوکم اگر تاریخ ایران زمین ،ناگفته ها را بگوید چرا که لب دوخته ایم در درون در هم آواره ایم به سخت جانی مان این گمان هست که مغرورانه  به روزهای خوش ناکجا امیدواریم...#انتشارات_پنجاه_دو_هرتز_تنهایی#احمدشاملو#گفتند #که#نمی#خواهیم#بمیریم#the52whale#the52hertzalone#the52hertzwhale
کانال ما در سروش دنبال کنید
❄❄❄❄
خسته اماز نگفته هادلشوره دارماز خط بی پایان توبعضی وقتا دلم کمی سکوت میخوادوقتی همجا سکوت است دلم یکم پرتوقع میشوداون وقت اغوش گرم تورا میخوادبرای همین از این روزها سرگردان خسته امارسالی #شیما_عبادی
بسم الله الرحمن الرحیم
حرف حق گاهی تلخ است
ولی باید آن را شنید
و می شنود...
و باید آن را پذیرفت 
و می پذیرد....
و باید مدتی سکوت کرد
و سکوت می کند
تا بشنود و بپذیرد و پالایش کند 
و دوباره بشنود و بپذیرد و پالایش کند و ....
و اصلاح شود...
و چشم دوباره بینا شود....
باید سیستم جدید تقوا را متناسب با محیط جدید
روی مملکت وجودی 
نصب و راه اندازی کند....
دیگر این گونه نمی شود....
احکام جدیدی برای مراقبت از مملکت وجودی باید وضع شود....
و باید سعی کند که در شرایط جدید
آدمی از خود باید به کجا پناه ببرد؟ شاید به خلوت و سکوت
رنجی که علتش از درون باشد، تنها با خلوت و سکوت و پنهانی التیام می‌یابد، شاید البته؛ اینجا نمی‌توان از چیزی مطمئن بود.
مدتی احتیاج دارم به نبودن و اینجا نمی نویسم.
متاسفم
سکوت کرده ایم به احترام همه حرف های نگفته ای که مانده است
سکوت کرده ایم شاید میان سکوت ها پیامبری به سخن در بیاید 
پ ن خسته ام شدید سه چهار روز هست هیچ تلفنی جواب ندادم هیچ پیامی هم......
یه دوست جدید پیدا کردم باشگاه سوارکاری داره گفته بیا کلاس سوار  کاری یه جورایی اغفال شدم برم ولی هزینش برام زیاده بعدم حالا برم کلاس سوار کاری اسب از کجا بیارم ولی تصورشم برام هیجان انگیزه اسب سواری قول داده رفاقتانه بابت هزینش باهم کنار بیایم اگه کنار اومد می
پرده‌رو بزن کنار، بیرون رو نگاه کن، ببین هیچ کبوتری رو در حال دویدن میبینی؟ به اون کلاغ نشسته روی آنتن ساختمون روبرو نگاه کن، به نظرت عجله داره؟ یا اون گربه‌ی توی کوچه، در حرکتش بین زیر این پراید تا اون پژو شتابی میبینی؟ اصلا شده هیچ‌وقت موقع سریع ردشدن بهت تنه‌ بزنه؟ توی تمامی مستندهای حیات‌وحش فیل قدم میزنه، زرافه راه میره و جغد آروم نگاه میکنه، حتی سریع‌ترین حیوانات هم فقط به وقتش میدوئن، چون دیوانه نیستن، تنها دیوانه‌ی زنده‌ی دنی
پرده‌رو بزن کنار، بیرون رو نگاه کن، ببین هیچ کبوتری رو در حال دویدن میبینی؟ به اون کلاغ نشسته روی آنتن ساختمون روبرو نگاه کن، به نظرت عجله داره؟ یا اون گربه‌ی توی کوچه، در حرکتش بین زیر این پراید تا اون پژو شتابی میبینی؟ اصلا شده هیچ‌وقت موقع سریع ردشدن بهت تنه‌ بزنه؟ توی تمامی مستندهای حیات‌وحش فیل قدم میزنه، زرافه راه میره و جغد آروم نگاه میکنه، حتی سریع‌ترین حیوانات هم فقط به وقتش میدوئن، چون دیوانه نیستن، تنها دیوانه‌ی زنده‌ی دنی
حرف می‌زند. از صبح تا شب یک‌ریز در حال حرف زدن است. با من، با تو، با او، با هر کسی. باور کنید توی خیابان اگر از کنار کسی رد شود بی‌اختیار با او هم حرف می‌زند. تعجب نمی‌کنم اگر توی تنهایی با در و دیوار و کمد و کیف و زمین و زمان هم حرف بزند. حرف می‌زند. مدام در حال حرف زدن است. از خودش از دیگری از هوا از آب از غذا از آدم‌ها از اشیا از گیاهان از هر موجود زنده و مرده‌ای حرف می‌زند. باور کنید جز وقت‌هایی که خواب است همیشه در حال حرف زدن است. زمان‌هایی
سکوت می‌کنم و تماشا؛ سکوت پشت سکوت و تماشا پشت تماشا. به آدم‌ها و آمد و رفت‌ها خیره‌ام. به پنجره‌هایی با پرده‌های کنار زده و جای خالی پیرمردی که هر روز ساعت چهار عصر پابه‌پای واکرش طول کوچه را طی می‌کرد. به گربه‌ها که از پشت توری تراس زل می‌زنند به من، وقتی دارم جایی را مرتب می‌کنم یا به همت جاروبرقی موهای بلندِ ریخته و گره خورده را از مزرعۀ فرش‌ها می‌چینم. موتورها هنوز از دیجی‌کالا و اسنپ‌فود سفارش می‌آورند و با دست‌هایی پر از کالا
سریال کلاغ بدون سانسور
دوبله فارسی قسمت  83 اضافه شد
 داخل(کانال)
محصول:ترکیه
زبان:ترکی+دوبله فارسی
زمان:2 ساعت
سال انتشار:2019
امتیاز:7.8 (1,499 رای)
کیفیت:1080 /720
سبک:اکشن درام عاشقانه
بازیگر:Baris ArducBurcu BiricikSettar TanriogenHatice Aslan
داستان :کوزگون و دیلا بچه های دو تا دوست پلیس هستن که پدر دیلا به پدر کوزگون خیانت میکند و پدر کوزگون بخاطر اون به زندان میافته و کشته میشه و کوزگون و دیلا هم که دوست بودن از هم دور میافتن. کوزگون بعد از سال ها با یک هویت دیگه برای گرف
سریال کلاغ بدون سانسور
دوبله فارسی قسمت  آخر اضافه شد
 داخل(کانال)
محصول:ترکیه
زبان:ترکی+دوبله فارسی
زمان:2 ساعت
سال انتشار:2019
امتیاز:7.8 (1,499 رای)
کیفیت:1080 /720
سبک:اکشن درام عاشقانه
بازیگر:Baris ArducBurcu BiricikSettar TanriogenHatice Aslan
داستان :کوزگون و دیلا بچه های دو تا دوست پلیس هستن که پدر دیلا به پدر کوزگون خیانت میکند و پدر کوزگون بخاطر اون به زندان میافته و کشته میشه و کوزگون و دیلا هم که دوست بودن از هم دور میافتن. کوزگون بعد از سال ها با یک هویت دیگه برای گ
دلم دویدن می خواست. می خواستم آن قدر بدوم تا دیر نرسم به قطاری که می خواست راه بیفتد. آن قدر که پاهایم کم بیاورند. کفش پشت پایم را بزند. به نفس نفس بیفتم. باد بر صورتم بکوبد. دلم می خواست آن قدر بدوم که از شهر، آدم هایش، گذشته ام، تمام سایه ها و حتا کلاغ ها دور شوم...
هزاران فریاد در سکوت من نهفته است
اقیانوس های اشک در آه های من نهفته است
روی میرسم به آرزویم؟ 
چیزی نمانده تا با هیجده سالگی ام خداحافظی کنم...
هیجده سالگی ای که با اشک و اه گذشت
خدایا
در من چه دیدی
که کول بار غم جهانت را در بغچه ای بستی 
و روی دل من گذاشتی 
در من چه دیدی که مرا محرم راز خود کردی؟ در من چه دیدی که به اینجایم کشاندی؟ 
 
تقریبا یکی دو ماه پیش بود که تو آزمایشگاه داشتم مقاله میخوندم که صداهای عجیبی توجه منو بخودش جلب کرد!
اول اهمیتی نمیدادم
بعد که بیشتر دقت کردم متوجه شدم صدا شبیه جیغ خانمهاست!
بازم اهمیت ندادم..گفتم حتما دخترای دانشگاهمون دارن با دوستاشون شوخی میکنن و میخندن!
یکم که گذشت جیغها بنفش تر شد و دسی بل صدا بیشتر! صدای جیغ و داد پسرا هم شنیده میشد!
پنجره آزمایشگاه رو کنار زدم و متوجه شدم دقیقا خیابون پشت آزمایشگاه ما شده قلمرو کلاغ ها!
هر بنی بشری که
دیگه دوران اینکه به بچه ها مسقیم بگیم که چی خوبه و چی بده تموم شده ، باید یکم سلیقه به خرج داد و از طریق بازی و سرگرمی مطالب رو بچه ها آموزش داد.مثلا مبحث سنگینی مثل سواد رسانه ای رو نمیشه با حرف زدن خشک و خالی به بچه ها آموزش داد. اما با یه بازی ساده میشه این مفهوم سنگین و موثر رو برای بچه ها قابل فهم کرد.
 
بازی یک کلاغ چهل کلاغ به دو شکل قابل انجام هست:
روش اول: بچه ها دوتا صف تشکیل میدن و مرتب و منظم پشت سر هم قرار میگیرن.
قانون بازی اینه که همه ب
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
#سر:
سر به هوایم کردی
به خیالت بگو
گاهی در تب و تاب رویا
سری به خواب من بزند

#چشم:
مژگان چشمانت
عشق را ماهرانه
بر ایوان مداین دل
و آب و آیینه چشمم دوخته است

#سکوت:
به دیوار ترک خورده سکوت
تکیه داده ام
واژه های دلتنگی
همراهی میکنند
با آواز پر هیاهو غصه
قصه سکوت ام را

#دلتنگی:
طوفان دلتنگی
شاخه های صبرم را
به پنجره خاطرات میکوبد
و تو فراموش کرده ای
در قهقهه ی خوشیهایت
هق هق دلتنگی ام را

#خدا:
آغوش خدا همیشه باز است
اگر بنشینی 
عاشق وار پشت درب
با
یکی بود یکی نبود ،  قصه کلاغ مهربان از این قراره که یه روز خانوم کلاغه از لونه اش اومد بیرون تا برای بچه هاش غذا پیدا کنه.همینجوری که داشت پرواز میکرد یه کرمو دید که روی علفا راه میرفت.خیلی خوشحال شد که یه غذای خوب برای جوجه کلاغاش پیدا کرده. رفتو کرم رو با نوکش از روی زمین بلند کرد.کرم کوچولو با ناراحتی به خانوم کلاغه گفت: “خانوم کلاغه، مادر من مریضه. اومدم براش غذا پیدا کنم. اگه براش غذا نبرم اون از گرسنگی از بین میره ”سنجابه هم که داشت از اون
وارد مدرسه شدم.
و حالا وارد سالن... .
بچه ها داشتن کلاغ پر بازی می کردند!!!
گفتم سلام ...
خلاصه بعد سلام، پتو آوردند!
ما رو انداختند رو پتو. انداختن بالا چند بار!
یادمه قشنگ که گفتند برو تا بخوری به سقف!
منم زرنگی کردم و هر وقت نزدیک سقف می شدم پاهامو بلند می کردم تا با کله نرم تو سقف!
این هفته کتاب دو قرن سکوت اثر دکتر عبدالحسین زرین کوب را خواندم. کتاب تاریخی بسیار خوب و جذابی است و اطلاعات بسیار مفیدی را در اختیار قرار می دهد. 
 
استنادات تاریخی ایشان به نظرم بسیار خوب و به جا است و به همه شما عزیزانی که احتمالا این کتاب را نخوانده اید هم توصیه می کنم حتما خواندن این کتاب ارزشمند را از دست ندهید.
 
شاد باشید
حرف بزن سخن بگو سکوت توست آتشینسهم من ازسکوت تو عزلت خامشم ببینیارمن ای نگارمن ای همه بود وهست مننگو سخن زرفتنت مکن دل مراغمینحضورتوست رویشی زعطر لاله زارهامهر تو هم بشارتم دهد زشعر دلنشینیاد تو جمله هست من عشق توپای بست مندردل من ببین زدی شراره های آتشینیاورمهربان من عشق تو زیب جان منای تو تمام عشق من برتوهزار آفریننگارخوب ونازنین نام توخوب ودلنشینبرای توسروده ام سخن به شعر بی قرین
در استان همدان مابین تویسرکان و همدان کوه الوند با ارتفاع 3450 متر و کوه کلاغ لان با ارتفاع 3350 متر قرار دارند، الوند از طریق گردنه شمال غربی به قله کلاغ لان، از جنوب غربی به دره کیوارستان و چهار قله منتهی می‌شود.
برای صعود به قلل از همدان، از میان باغ‌های عباس‌آباد به‌طرف آبشار گنجنامه رفته، مسیر مشخص‌شده را از گنجنامه با دور زدن تپه‌ای بلند به سمت شمال ادامه دهید. در زیر پناهگاهِ میدانِ میشان، آبشار دوم قرارگرفته، مسیر پس از مدت‌زمانی
معنای نهان در پس سکوت
سکوت دریچه ی جهان درونی ست، کلید دستیابی به دریافت های جهانِ درون. حتما برای همه مان پیش آمده که پاسخ سوالی را نه در بیرون و جهان اطراف که در درون مان جستجو کرده ایم. اینکه ما چقدر خودمان را بلدیم رابطه ی مستقیمی با میزان و کیفیت سکوت هایمان دارد.
آنهایی که خود را بلدند و از تنهایی خود بیم ندارند قطعا که سکوت را به خوبی تجربه کرده اند و آنهایی که از خلوت و تنهایی گریزانند به احتمال زیاد درونشان پر از مسیرهای ناشناخته و گره
معنای نهان در پس سکوت
سکوت دریچه ی جهان درونی ست، کلید دستیابی به دریافت های جهانِ درون. حتما برای همه مان پیش آمده که پاسخ سوالی را نه در بیرون و جهان اطراف که در درون مان جستجو کرده ایم. اینکه ما چقدر خودمان را بلدیم رابطه ی مستقیمی با میزان و کیفیت سکوت هایمان دارد.
آنهایی که خود را بلدند و از تنهایی خود بیم ندارند قطعا که سکوت را به خوبی تجربه کرده اند و آنهایی که از خلوت و تنهایی گریزانند به احتمال زیاد درونشان پر از مسیرهای ناشناخته و گره
انسان از (جایگاه) سکوت خواهد دید که هر راهی که ذهن حرکت کند فقط حرکتی از فکر است که هیچ واقعیتی برای او وجود ندارد و فقط وقتی انسان او را باور داشته باشد واقعی می‌شود. فکرها فقط از راه آگاهی حرکت می‌کنند. آن‌ها هیچ قدرتی ندارند. هیچ‌چیز واقعیت ندارد مگر آنکه انسان به او برسد ، بر او چنگ بیاندازد، و او را به ترتیبی با قدرت باور آبستن سازد.
تنها راه برای ورود سکوت در خود کلام خودش است. انسان نمی‌تواند با چیزی به آنجا برود، به جز با هیچی. انسان نم
هر صبح که چشم باز میکنیم 
کاممون تلخ میشه... 
دلم میخواد دیگه چشم باز نکنم! 
اما این منطقی نیست! 
اما عمیقا دلم میخواد تو این شرایط سکوت کنم
وارد دوران دشواری از نبرد امنیتی و شناختی شده ایم
ان شاءالله که ظهور نزدیکه
حاج قاسم یار رهبر بود به شدت ولایی بود
فعلا تنها چراغ روشن تو این مملکت حضرت آقاست
گوشم به دهان رهبرمه فقط! 
وسلام
به دوستای انقلابی و ضد انقلابی خودم میگم یکم سکوت کنیم و تحلیل نکنیم تا همه چی مشخص بشه
احساسات خودمون و کنترل کنیم
قرار بود اینجا بیایم و چند خط بنویسم تا از تو دور شوم ولی انگار نمی‌شود. حالا می‌فهمم هرچه در طول عمرم نوشته بودم برای تو بوده است. بدون تو حرفی برای گفتن نیست. بدون تو چیزی نیست که بخواهم بگویم. بدون تو همان سکوت بهتر است و من چقدر به سکوت عادت دارم.آن‌قدر زرق‌وبرق اطرافمان را فرا گرفته است که فراموش کرده‌ایم چقدر این دنیا خالی‌ست. چقدر پر از هیچ و پوچ است. من از این دنیا هیچ‌چیزی نمی‌خواهم. من از این دنیا فقط تو را می‌خواستم ولی حالا که نی
این مریضی که میخوای دلت بگیره،کل غم دنیا بریزه تو دلت،قار قار کلاغ برات با عظمت بشه،بشینی کنار جدول و به صدای ماشینا گوش بدی و سیگارا رو دود کنی بره،نامجو بزاری که هی بگه«جان را چه خوشی باشد/بی صحبت جان جان جانانه بی‌صحبت جان جان جانانه» اسمش چیه؟!
دلمون پاییز میخواد با کلاس هشت صب دانشگاه.اون کلاسایی که نصفشو خوابی نصف دیگه‌شم تو فکری.
دلمون هوس وارونگی هوای تهران کوفتی رو کرده.از قصد لباس کم بپوشی که پوستت یخ بزنه.
دلمون سویشرت میخواد.کلا
سکوت درمانی 
 
ﺳﻮﺕ ﻦ !..
ﻫﻨﺎﻣﻪ ﻧﻤﺪﺍﻧ ﻪ ﺑﻮ، ﻪ ﺎﺳﺦ ﺩﻫ ﻭ ﺎ ﻄﻮﺭ ﺑﻮ, ﻓﻘﻂ
ﺳﻮﺕ ﻦ!
ﺎﻫ ﻧﻔﺘﻦ ﺷﺮﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺳﺒ ﻣﻨﺪ ... ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﻮﺕ ﻦ .
ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺳﻌ ﻦ ﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻧﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﻮﺕ ﻨ
ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫ ﺳﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﻦ ﻨﺪ ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻪ ﻧﻔﻬﻤﺪ ﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﺴ ﺭﺍ
ﻣﻘﺼﺮ ﻧﻦ, ﺳﻮﺕ ﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﻞِ ﺍﺻﻠ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁ
به نام "او"
آمدم بنویسم از شنیده هایم...و سکوت چشمانش را شنیدم... آمدم بنویسم از شکست...و شکستم را سال ها پیش باور کرده بودم...آمدم بنویسم از بودن در حیات وحش...و هجوم وحشیانه خاطرات را چشیدم...آمدم بنویسم از کافه مارکوف....و لطافت احساس مرا حیران کرد...آمدم بنویسم از "خودم"...و چقدر این واژه نا آشناست...
"مسافر"
 کلاغ کودن
روزی روزگاری کلاغی بر سر بامی نشسته بود و قارقار می کرد. در بین قارقار،
صدای قار و قور شکمش را شنید. از بالای بام برای رفع گرسنگی نگاهی به حیاط خانه
همسایه انداخت. در حیاط، زنی مشغول شستن رخت چرک بود. کلاغ جستی زد. او پروازکنان
منتظر بود تا حواس زن همسایه پرت شود به امید اینکه بتواند صابون او را بدزدد. در
همین هنگام، تلفن خانه به صدا در آمد. کلاغ گفت: این بهترین فرصت است تا او به
خانه برود و تلفن را جواب بدهد، من صابون به منقار خواهم گر
گاهی آدم ترجیح می دهد سکوت کند.
ولی آن همه اراجیف و بی احترامی را طاقت نمی آورد.
نیرویی مغلوب به گلویش چنگ می اندازد
و مانع می شود که سخن بگوید.
ولی تاب نمی آورد و بالاخره حرف هایی که بر قلبش سنگینی کرده
را پرتاب می کند بیرون.
حالا من به این نقطه رسیده ام.
به نقطه ای که دلم می خواهد سکوت کنم
اما اگر چیزی نگویم خفقان می گیرم.
معصومه باقری
برشی از رمان
ای دوست تو این پند گوهربار شنواز یار شنیده ام، تو از یار شنو
سرّت به معلّمان خودخوانده مگوبا وصل‌فروشان ز ره‌ مانده مگو
بی‌تاب مشو، حرف نهان جار مزنبا هیچ کسی دم از دم یار مزن
بی‌عذر برو کلام استاد بخوانهر نامه که هر ماه تو را داد بخوان
هر پرسش اگر هست به آن ماه نویسبا خون دل و خامه‌ی پرآه نویس
گر حکم کند سوی خط یار شتابهر جا بدهد اذن پی کار شتاب
با هیچ کسی ساز دلت ساز مکنطومار سکوت هیچ دم باز مکن
یک واژه مباد چشم اغیار دهییک لحظه سکوت عشق آز
آیدا! بگذار بی‌مقدمه این راز را با تو در میان بگذارم که من، در عشق، بیش از هر چیز دیگر، بیش از لذت‌ها، آتش و شور و حرارت آن را می خواهم؛ بیش از هر چیز، بی‌تابی‌ها و بی‌قراری‌هایش را طالبم... سکوت تو، شعر را در روح من می‌خشکاند. شعر، زندگی من است. حرف‌های تو مایه اصلی این زندگی است و مایه‌های اصلی این زندگی می‌باید باشد. 
اگر به تو می‌گویم که آیدا! این همه اصرار که به تو می‌کنم تا به حرف بیایی، در واقع تنها برای حرف زدن تو نیست، برای آن است ک
دراز کشیده‌ام روی تخت و قصد باز کردن چشم‌هایم را ندارم. از قبل پنجره را کمی باز گذاشته بودم و حالا صدای گنجشک‌ها اتاق را برداشته. شرایط مطلوبیست. نفس عمیق می‌کشم و به غرغرهایشان گوش می‌کنم. چیزی نمی‌فهمم. لابد یک مشت خاله گنجشکه، غروبی جمع شده‌اند دور هم و دارند به زبان گنجشکی، از در و همسایه باهم حرف می‌زنند. مثلا خاله گنجشکهٔ شمارهٔ یک به خاله گنجشکهٔ شمارهٔ دو می‌گوید: «شنیدی پسر کوچیکهٔ گنجشک کله‌سیاه دیروز چه کرد؟ پی‌پی‌اش را صاف
تحمل آدم ها رو ندارم. اصلا دوست ندارم توی منظره ی جلوی چشمم آدمی باشه. میخوام تا جایی که چشم کار میکنه فقط درخت و خاک و آسمون ببینم. حتی قارقار کلاغ رو هم به همصحبتی با بشر دوپا ترجیح میدم. کاش فردا چشم باز می کردم و می دیدم توی یک جزیره ی دورافتاده ی نامکشوف هستم.
آن شب و روز لعنتی تمام شده است. اما هنوز یاد و خاطره‌اش با من است و از ضمیرم پاک نمی‌شود. آن روزی که از خانه تا شهر، همه‌جا غرق در سکوتی عجیب شده بود. انگار که ساعاتی قبل از طلوع خورشید ماموران الهی گرد سکوت به چهره‌ی شهر پاشیده باشند و همگان ناگهان غرق در سکوت شوند. سکوت صدای غالب شهر شده بود. 
 من با خودم یک‌سره کلنجار می‌رفتم تا بتوانم کلامی با صدای رسا با دیگران حرف بزنم. نمی‌شد. امکان نداشت. صداها یکباره بلند می‌شدند و به لحظه‌ای در فضا
معمولا اونی که بیشتر و بهتر حرف میزنه بیشتر حق بهش داده میشه. اونی که سکوت می کنه مقصر به نظر میاد. استادم همیشه بهم می گفت تو دنبال دفاع از حق خودت نیستی. و من بیشتر از حق به حرمتها فکر می کردم و مهم نبود دیگران فکر کنند نمی فهمم یا نمی تونم؛یا تو ذهنشون یا حتی به زبون، منو مقصر بدونن و بگن اگه حق باهاش بود باید از خودش دفاع می کرد. حتی مهم نبود سکوتم مهر تایید حق به جانبیشون باشه. خیلیا نمی دونن اونی که سکوت می کنه حرمت می فهمه. اونی که در مقابلت
یه دانش آموز کلاس  نهم داشتم در ظاهر یکم عجیب به نظر میاد ولی در عمل و در نزدیک واقعا عجیبه اصلا اصلا حرف نمیزنه یادمه اولین جلسه که اومد آخر کلاس مامانش گفت این دو جلسه که نبوده چی؟ گفتم جزوه رو از بچه ها بگیر... خودش بخونه اگه جایی سوال داشت براش توضیح میدم همینا رو داشتم میگفتم بچه ها از آموزشگاه رفتند گفتم بدو برو ازشون بگیر... اما... همونجوری سرجاش موند....
گفتم خب فردا تو مدرسه از بچه ها بگیر پس فردا پس بده بهشون... میتونی؟ مامانش گفت نه... خودت
سکوت گنگ:
سکوت ام را ببین
پر است
از ناگفته های نگفته!

پرنده ی دلتنگ:
پرنده ی پر بسته ام
دلتنگ بام تو،
که بر چینم از آن
دانه های عشق را.

شمردن:
بی نهایت
دوست دارم
اما دریغ
که شمردن بلد نیستی!

مرگ کلمات:
میمیرند غریبانه
کلمات ام
در شعر نبودنت.

عشق مرده:
برای عشقی 
که در قلب من مرده است
کسی هست
شمعی روشن کند؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها