نتایج جستجو برای عبارت :

فقط جهت تلطیف روح ( البته اگر مدیر بیان بذاره ! )

امروز اول تیر هست و دوباره دارم رژیمم رو شروع می کنم.وزنم امروز صبح 79.2 بود.
تا آخر هفته باید برسونمش به 78.6
فعلا که دارم سعی می کنم
البته به موازاتش خیلی جدی دارم سعی می کنم روزی حداقل 8 لیوان آب رو بخورم
باید برنامه غذای هم ردیف کنم
البته اگه این خنجری بذاره و هی برام چیزای بدبد نخره....
خب یکی بیاد حالی صبا کنه که مهدی درگیری‌های خیلی بزرگتری از خدافظیتون داره. قرار نیست مث دخترای دبیرستانی استوری بذاره، قرار نیست مث تو پست بذاره و قرار نیست مث خود هشت ماه پیشش غم‌زده بشه.
توام چند هفته‌ی اول اینجوری‌ای. بعدش اشکات بند میان و به زندگی ادامه میدی و این بازه رو به عنوان قشنگ‌ترین و دردناک‌ترین روزای زندگیت تو دانشگاه به یاد میاری. قرار نیست تا ابد به دستاش فک کنی.
یه لطفی هم بکن صبا. فکرای مریض درمورد مثلث زهرماری قبلی نکن.
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس مختصرة فی مقدمة كتاب شرح فصوص الحكم
1440 هـ

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
التعریف بالكتاب و مقدمته

2
فصوص الحكم 2

3
فصوص الحكم 3

4
فصوص الحكم 4

5
فصوص الحكم 5

6
فصوص الحكم 6

7
فصوص الحكم 7 تعریف العرفان النظری و الفرق بینه و بین العرفان العملی

8
فصوص الحكم 8 مراجعة أحكام الوجود السلبیة و الثبوتیة ج1

9


10
فصوص الحكم 9 الفصل الثانی فی اسمائه و صفاته سبحانه 

11
تتمة الفصل الثانی 

12
الفصل الثالث فی الأعیان الثابتة و التنبیه على الم
«آدم باید به بزرگترها احترام بذاره» از نظر من جزو منفعت طلبانه‌ترین حرفاییه که میشه زد. آیا وقتی از کسی میخوای به بزرگترها احترام بذاره منظورت اینه که اجازه داره به کوچیکترها فحش رکیک بده و توهین کنه؟ معلومه که نه! چیزی که ما در قالب احترام به بزرگترها از دیگران توقع داریم در واقع احترام و ادب و این قبیل مسائل نیست، که اگر بود دیگه حرف از کوچیک و بزرگ بی‌معنی بود. این احترام مورد انتظار در واقع یک جور امتیازِ بدون منطقه که ازت میخواد به صرف
در عهدی که جوییدن آدامس های پرحجم خرسی که فک و دندون و نابود میکرد رو بورس بود مامان بزرگم همیشه بهم میگفت دختر باید آدامسشو نصف کنه نصفشو بذاره لای دستمال کاغذی و داخل کیفش نصف دیگش هم بذاره پشت دندونش و هر چند دقیقه یکبار تو دهنش بچرخونه:)))از اون جایی که بچه ی حرف گوش کنی بودم و رابطه ی خوبی با کیف نداشتم همیشه نصف آدامسام به نحوی حروم میشد،یا تو جیبام له میشد یا توسط کس دیگه غارت میشد:|
در کل آدم آدامس خوری نیستم..تفریحی میجوعم:)
 ولی این عادت
لطفا جهت شنیدن موسیقی روی لینک زیر کلیک کنید
دوستت دارم
(چرا منوی ویرایش متن اینطوری شده ؟ من الان به صندوق بیان دسترسی ندارم . چرا الکی قیمه ها رو میریزید تو ماستا ؟ همون منو قبلیه خیلی خوب بود ، حدالاقل میشد باهاش کار کرد ، چرا همچین میکنید خب ؟ )
یکماه پیش فایل پروژه را فرستادم برای استاد، قرار بود کامنت های خودش را بذاره و بعد فایل را بفرسته برای خانم دکتر که ایشون هم کاملش کنه و بخشی که مربوط به تخصصش هست را بذاره. چند روز پیش نهایتا به استاد پیام دادم که استاد تغییرات را انجام دادید فایل را بفرستید که من موارد شکلی و ... را هم نهایی کنم. اونوقت تازه میگه از خانم دکتر پیگیر بشوید که فایلشون را ارسال کنند! خب من تا اون موقع فکر میکردم استاد کامنت های خودش را گذاشته روی فایل، تا اینکه زن
یکی از دلسوزی هایی که فوق العاده ازش بیزارم، اینه که کسی بهم بگه "تو جهادت بچه داریه، دیگه نمیخاد کار دیگه ای بکنی؛ بچسب به بزرگ کردن بچت"
ینی کسی که بچه دار میشه باید مث مرده ی متحرک چندین سال هیچ حرکتی در راستای اعتلای روح یا روحیه یا افزایش سعه ی وجودیش انجام نده؟؟؟ فقط صبح تا شب چه عوض کنه و مث پو غذا دهن بچه بذاره؟؟(لامصب مگه این پو سیر میشه؟؟)
آب هم که یه مدت یه جا بمونه میگنده! چطور از یه زن بی تحرک انتظار دارید همچنان شاداب و پویا بمونه؟
ا
خب، من کلن آدم حسودی هستم.
درمورد چیزایی که دوستشون دارم، دست‌ودل‌باز و جنگنده‌ام. یعنی اگه از یه‌چیزی واقعن خوشم بیاد دیگه بی‌خیال شدن برام بی‌معنی می‌شه. اما خب، دراین مورد مهربون‌ترم! اگه دیگران هم اون رو داشته باشن، چه دلیلی برای ناراحتی هست؟ خوشحالم می‌‌شم، البته خب اگه لیاقتش رو داشته باشن و قدر بدونن، وگرنه می‌خوام خفه‌شون کنم.
اما درمورد کسایی که دوستشون دارم، به‌طرز نفرت‌انگیزی حسودم! یعنی اگه یه موقعی مثلن عاشق یکی بشم ح
۱. به یه پیشول بی چش مرغ دادم [اون چشش ک دیده میشد یه آبی خاص قشنگی بود]
۲. فیلم ace ventura رو دیدم [تیکه های قشنگی داش خندیدم .. بیشتر رو حرکت سر و صورت جیم کری میچرخید .. کارگردان انگا مجبور بوده تو فیلم صحنه بذاره همیجو برا تفنن گذاشته بود -_-]
۳. طرح بافتنیمو انتخاب کردم
لم دادم روی تختم و درس میخونم ...
شادان برای نهار فردا مهمون دعوت کرده ام ! 
در حالی که خونه ام در به هم ریخته ترین حالت ممکنه ! 
و خب دلم میخواد یکی میومد که بلد بود هرچیزی رو باید کجا بذاره و بعد همه جا رو برق مینداخت و میرفت ! 
+قطعا با همچین خونه ای نمیذارم مهمونم رو به رو شه فردا ظهر :))
خوب برم دیگه این هفته ای کاری توی شرکت چار هم تموم شد خوشبختانه برنامه نویس خانم اکرم قین هم نمیخواد آپدیت بذاره که من بخوام آپدیت کنم سایت هارو برم که باید برم یاناکار جالبه از صبح تا حالا بجز چای چیزی نخورده ام اما بازم گشنم نیست 
کاش بدون اینکه مامان باباهامون بفهمن، ارزون‌ترین و نزدیک ترین پرواز تهران به مشهد رو بگیره ، یه صبح تا شب بذارتم جلو پنجره فولاد رو به امام بگه : این خانومِ ما دلش گرفته، شاید شما فقط بتونی خوبش کنی.
بعد ما رو تنها بذاره با هم.. شب بیاد دنبالم که برگردیم تهران ببینه حالم خوبه.
بعضی از نوزادان از بدو تولد ضایعه ای روی قسمتی از پیشانی یا پشت گردن دارن که به شکل یک ناحیه ی صورتی رنگه.هیچ مشکل خاصی نداره و در موردش صرفا به والدین اطمینان خاطر میدیم...اسم های مختلفی برای این ضایعه گفتن که یکیش "angel's kiss"هست...شما ببین یک آدم چقدر ذوق و سلیقه داشته که اسم یک ضایعه ی پوستی رو بذاره "بوسه ی فرشته"?
اینکه آدم زندگیشو بر پایه یه نفر دیگه بذاره صددرصد اشتباهه، اما گاهی اون نفر جز جداناپذیر از زندگی تو میشه، اونوقت زندگی فقط با اون فرد معنی داره.
بارها و بارها گفتی برم دنبال زندگیم! آخه زندگی من تو هستی، کجا برم!؟ دلباختگی و دلبستگی من حد و مرز نداره، پایان هم نداره، چون من ریشه های تو رو دریافته ام...
میدونین،
 
آخه وقتی پسر گنده،
 
40 ساله،
 
اینقدر میتونه تحت تاثیر یه دختر که هزاران کیلومتر ازش دوره قرار میگیره،
و نه تنها همه عکساشو دیلیت میکنه به حرف اون دختر (یعنی اینقدر خودش رو قبول نداره که یه عکسم نمیتونه پیدا کنه از خودش بذاره یا بگیره)، بلکه وضعیت خودش رو به نامعلوم تغییر میده، از بقیه چه انتظاری باید داشت؟!
سلام علیکم...
خب گفته بودم کارنامه مو می ذارم که درس عبرت بشه برا بقیه که شب امتحانی نخونن
ولی خب الان بد آموزی داره
فقط می تونم  بد ترین نمره ام که مربوط به شیمی می شه بذارم در س عبرت بگیرین :)
مستمر 20
پایانی 17.5
کل 18.5
 
خلاصه این که اصلا شب امتحانی نخونین وگرنه بدبخت میشین :)
 
با سپاس فراوان 
زری ....
 
 
پ ن : با این که میدونم برا کسی مهم نیس ولی برای این که  حرفم دو تا نشه کسی خواست نظر بذاره عکس کلشم می ذارم...
( شرمنده همه تان)
 
یکی از چیزایی که به نظرم هر چی بدی کم نمیشه که هیچ، بیشترم میشه علمه. نه فقط بخاطر این که وقتی میخوای یه چیزی به بقیه یاد بدی مجبوری خودت بیشتر یادش گرفته باشی، یا نه فقط به این دلیل که دانسته هات تثبیت میشن، یه علت دیگه اش اینه تو بلد نیستی و بقیه یادت میدن، گاهی بدون اینکه بدونن!
 
امروز پیام داده که نمیدونی از ایران داک چنتا پایان نامه میشه گرفت؟ هر هفته پنج تا؟ یا کلا پنج تا؟
من این شکلی بودم
مگه میشه از ایران داک پایان نامه گرفت؟!! هیچی دیگ
یه دختره تو گروه هست، میاد سوال میپرسه، و تاکید هم میکنه با تحلیل بهم جواب بدین و بگین چرا این گزینه میشه.
من چند باری تا حالا جوابشو دادم.
حالا نمیگم کار شاقی کردم؛ اما برای اینکه ادم بتونه جواب یه پرسش علمی رو بده باید زمان بذاره و فکر کنه.
با توجه به اینکه اصلا بلد نیست تشکر کنه، یا حداقل احترام بذاره یه بار در جواب چیزی بگه، حتی مخالفت، تصمیم گرفته بودم دیگه اگه سوالی تو گروه پرسید جواب ندم.
تا که الان دیدم باز یه پاراگراف بلند بالا گذاشته ک
سلام
یه سوال، شما اگه امکانش رو داشته باشین برای خودتون و امواتتون چه کار خیری میکنین؟؟
+ دلم خیلی واسه بابام تنگ شده، هفته دیگه دو سال میشه که از دستشون دادم، این مدت فقط یه بار بخوابم اومدن، نمیدونم کجان، چطورن، چی کار میکنن؟؟ حال بابام خوبه؟ غذا اینا چی میخوره؟ جاش گرم هست؟ کسی هست بالش بذاره زیر پاش؟ پتو از پشتش نیافته یه وقت پشتش سرما بخوره! اگه بخواد بره دسشویی کی میره کمکش کنه؟ ویلچره بابا رو کی هل میده.....
:((((
 
متن آهنگ بهار راغب
دانلود آهنگ راغب بهار
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * بهار * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , راغب باشید.
دانلود آهنگ راغب به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Ragheb called Bahar With online playback , text and the best quality in mediac
بهار بهار اومده تا باز منو هوایی کنه با عطر نفسهای توبهار داره در میزنه به هرکجا سر میزنه ببین که دستاشو میذاره توی دستای تودیوونه و مجنون توام این حالمو مدیون توام
 
 
متن آهنگ بهار راغب
دانلود آهنگ راغب بهار
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * بهار * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , راغب باشید.
دانلود آهنگ راغب به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Ragheb called Bahar With online playback , text and the best quality in mediac
بهار بهار اومده تا باز منو هوایی کنه با عطر نفسهای توبهار داره در میزنه به هرکجا سر میزنه ببین که دستاشو میذاره توی دستای تودیوونه و مجنون توام این حالمو مدیون توا
بابا دمتون گرم نیومده 178 تا بازدید خوردیم . چه پر برکته اینجا . خدا به خیر کنه با این وضع مریضی تا کجا میخوایم پیش بریم . باید همه مون به یه نتیجه واحد برسیم که اول رعایت نکات بهداشتیه که تلویزیون بنده خدا پیر شد انقد گفت . دوم اینکه ما باید باید دست به دامن خدا و اهل بیت شیم که هرچه سریعتر بیماری دم شو بذاره کولشو د برو ... ببینم چه میکنیما !!! ... بشینید همه دعا بخونیم . حدیث کسا و اینا . دیگه ما امیدمون به بالاست تا خدا خودش راست و ریس کنه ...
نذار کاری کنه وقتی نباشه احساس پوچی کنی،
اونقدر بهش وابسته نشو که اگه رفت
هر روز و هر ساعت از خودت بپرسی
مگه من چی کم داشتم؟
آخه مگه من کافی نبودم براش؟
دستِ دلتونو واسه کسی که دوستش دارید رو نکنید آدما بی رحمن ...
مشاهده مطلب در کانال
چند روزی هست که تخم های اردک داخل انبار ، جوجه شده و 5 تا جوجه اردک بامزه به دنیا اومدن .. اردک ماده ، قبل از این که بخواد تخم بذاره و تخماش جوجه بشن خیلی ترسو و بی آزار بود .. خیلی راحت می شد اون رو گرفت بدون هیچ مقاومتی اما یه سری اتفاقای جالبی ازش دیدم که می صرفه براش یه مطلب بنویسم .
ادامه مطلب
کسی آدرس سایتی گروه تلگرامی چیزی میتونه به و به اشتراک بذاره که در اون بشه پکیج های یونیتی رو دانلود کرد ؟
واقعا نیاز دارم به همچین پیکج هایی
و یکسری آموزش زبان برنامه نویسی یونیتی ( سی شارپ نه فقط یونیتی!!) داخل اینترنت پیدا نکردم 
ممنون میشم.
خیلی پیش میاد که کسی خصوصی بذاره و هیچ راه ارتباطی ای نذاشته باشه واسم
اونوقت اگه خصوصیه من عمومی جواب بدم؟
یا اگه عمومی قراره جواب بدم چرا خصوصی نظر میذاری؟
بای دِ وی، ممنون از اینکه خوندیم
بله،برنامه دارم، همچین تفریحی نیست
چه جالب! من برگشتم آرشیوم رو خوندم اما ندیدم جایی که به این موضوع اشاره کرده باشم!‌واقعا اسم موسسه رو گفته بودم؟
خودم یادم نبود!
بعضی کسایی که تهران زندگی میکنن میگن کاش توی یه شهر دیگه بودیم، جایی که انقدر شلوغ نبود، انقدر الودگی الودگی نبود و...و کسایی که شهرای دیگه زندگی میکنن، معمولا دوست دارن مهاجرت کنن تهران به دلیل شغل بهتر، امکانات بهتر و...
من جزو دسته ی دومم، ولی نه برای شغل چون هنوز دغدغه‌شو ندارم؛ بلکه صرفا برای کنسرت های خیلی خوبی که توش برگزار میشه.
بیستو هفتم یوگنی گرینکو میاد تهران(به پیانیست فوق العاده روس؛ اگه میتونید برید از دست ندید) و داغ دلم دوبار
باد صبا هم دیگه برا ما شاخ شده!
دلمون خوش بود یه نرم افزار داریم که ما رو از عالم خاک میبره به افلاک و اوقات نماز رو یادآوری میکنه که اونم تازگیا هر دو ساعت پیام میده که بیا قبضاتو بپرداز و یه گیگ اینترنت بگیر!
همین روزاس که حبل المتین هم قابلیت اپ بذاره و پیام بده قاری گرامی!! شارژ بگیر و پرنده شو!!!
پ.ن: به قول بچه ها گفتنی من انقد خسته م که شما حرف بعدیتم درسته!
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی!
اصلا یه وضعیه اون موی بلندت♪ ♥‿♥ ♪در واقع میشه حتی جنگ شه سرش♪ ♥‿♥ ♪حاضرم دنیامو بدم چشاتو به من بدنش♪ ♥‿♥ ♪در واقع شدی تو واسم یه تنش♪ ♥‿♥ ♪اصلا یه حالتی داره تو نگاهت به من تیکه پاره♪ ♥‿♥ ♪در واقع هرچی حس شیکه داره♪ ♥‿♥ ♪در واقع انقدر خوبی طبیعت باید رو تو تیک بذاره
منبع: گیتار موزیک
داستان انتخاب اسامی بچه‌های یه خانواده از موضوعات جذابه. مخصوصا اون‌هایی که داستان انتخاب اسم‌شون خاصه. در حال پرسه زدن تو توییتر، به این توییت رسیدم و مدتی مشغول خوندن کامنت‌ها شدم.
یکی از قسمت‌های جالب ماجرا می‌دونید کجاست؟ برخلاف الان که پدر و مادرها از سال‌ها قبل به انتخاب اسم بچه‌هاشون فکر می‌کنن و میرن بین سردارهای شجاع ایرانی (!) و زن و بچه‌هاشون دنبال اسم تک و خاص می‌گردن، چقدر قدیم‌‌ترها فرایند انتخاب اسم سریع‌تر بوده و حت
توی دنیا هیچ چیزی به اندازه یه میز نامرتب منو حرص نمیده و اذیت نمی‌کنه، بله، خبر دارم که این رفتار نشون دهنده وسواسه، ولی نمی‌تونم میز شلخته رو تحمل کنم، و با این وجود، انگار هرکس هرچیزی که دستشه رو بایددد بیاره روی میز من بذاره :) هرروز صبح که از خواب بیدار میشم چیزای نامربوط که بقیه گذاشتن و معمولا تکراری هست رو برمیدارم و مرتب می‌کنم، حتی وقتایی که دیرم شده، و وقتی به خونه برمی‌گردم می‌بینم اوضاع میز بازم به هم ریخته است. از معایب نداشت
سوال یکی از مخاطبان وب
سلام، من به یه نفر علاقمندم که فامیل هم هست، اگه نبود خودم یجوری بهش می گفتم، نمیدونم اونم به من حسی داره یا نه، چیکار کنم که بهم علاقه پیدا کنه و خودش پا پیش بذاره؟
وچون دوره تنها راه ارتباطی ما اینستاگرام هست
توروخدا راهکار بدید مرسی
اسم بچه خواهر شمسی خانوم رو گذاشتن" تداعی"!!
چند روز پیش هم همکارمون شیرینی بچه ش رو آورده بود که اسمش رو گذاشتن "وندا" !! اولین سوالی که به ذهن میومد این بود که وندا دختره یا پسر!
توی احادیث هست بهترین کادوی هر پدر مادری برا بچه شون، نام نیک هستش
پدر مادر عزیز فکر فردای بچه ت رو هم بکن که بزرگ میشه و چهار نفر تو جمع میخوان صداش کنن
درسته اینچیزا عقیده شخصی هرکسیه و قابل احترامه ولی بلاخره ...
 
پ.ن: آهان یادم رفت که صبا هم که تو آمریکا زندگی میکنه و ب
همیشه در کتابها میخونیم و در قصه ها می شنویم که یک اتفاق میتونه زندگی آدمها رو عوض کنه و شاید حتی ناتوان باشیم از درک کردن عمق این تغییر و تحول.
حداقل برای من که اینطور بود. هیچ وقت نتونستم متوجه بشم تغییر زندگی یک فرد تنها با یک اتفاق میتونه چه ابعاد گسترده ای داشته باشه- تا به امروز.
امروز متوجه شدم که دیدم به همه چیز عوض شده. انگار برای درک هر موضوعی باید از اول بهش فکر کنم. ابعاد جدیدی رو میتونم ببینم. این البته نتیجه مستقیم اتفاقی که برای من
دوست دارم اینجوری فکر کنم که حتما حکمتی بوده که گوشیم یدفعه هنگ کرد و از بیان اومد بیرون و نذاشت که آرزوم رو منتشر کنم
چون گوشی من هنگ نمیکنه و از طرفی هم خلاف دلم نوشته بودمش. 
 
اما بعد ها شاید درباره‌ش بنویسم. 
 
اما این شب ها وقت خواستنِ...شب های رجب.. 
شب های رجب آرامشش یجور دیگه ست، با همین حال خوشی که داره باید با امام علی حرف زد، درد دل کرد، معامله کرد... ازش خواست.. 
محال که امیر مومنان بذاره ناامید برگردیم از در خونش.. 
 
 
از اون همه نوشته
صبح رفتم تشییع جنازه ی یکی از اقوام که البته بیشتر از اینکه از اقوام باشه با دو تا از دختراش دوست صمیمی هستم، الان داشتم تلگرامم را بالا پایین میکردم که دیدم عکس باباش را گذاشته پروفایل، رفتم چت های هفته ی پیش را خوندم، هفته ی پیش تازه خبردار شده بودم باباش مریض شده و بیمارستانه که پیام دادم احوالپرسی و بعدش زنگ زدم صحبت کردیم، طفلکی ها چقدر دل بسته بودند به نتیجه ی روند درمان، چقدر بغضم گرفت از اونهمه امید و دعا و ... که بیفایده بوده. نمیدونم
آقا کسی آش ماش بلد نیست اینجا دستورشو برامن بذاره؟؟
نت قطعه ماشای بی زبونم داره خراب میشه، خواهشمندم برای جلوگیری از خرابی ماشها هم که شده از مساعدت خود دریغ نفرمایید!
بعداً نوشت: با تشکر از همه ی دوستان عزیز که مرا در این امر خطیر (جلوگیری از خرابی ماشا) یاری کردند، پستم خودش یه پا اپلیکیشن پخت غذا با ماش شد! بخاطر همین همه دستورا رو تایید کردم که دوستان هم استفاده کنند. بازهم ممنون از وقتی که گذاشتید :)
امان از وابستگی، این زهر کشنده ی خلاقیت ها و تلاش ها و شکوفاییِ استعداد ها.
جدا وابستگی برای من سمه.
اینکه واسه چیزی منتظر باشم تا طرف مقابلم عشقش بکشه و اطلاعاتشو در اختیارم بذاره یا با انبر از دهنش حرف بکشم یا هر مدل اتفاق دیگه ای که منو واسه چیزی که میخوام معطل کسی کنه که میتونه کمکم کنه ولی دریغ میکنه.
نوچ من آدم ول معطل گذاشتن کسی نیستم و خوشمم نمیاد کسی معطلم کنه دیگه تمیزکاری زندگیم واسم سخت نیست پس راحت میتونم با یه جارو خاک انداز از ای
از حقایق جهان میشه به این اشاره کرد که من، هلن پراسپرو، هرگز نمی تونم از لحاظ مثل تراکتور کار کردن و ژاپنی رفتار کردن به مامان برسم. حالا هرچقدر هم که با چوب نودل بخورم و آهنگ های ژاپنی حفظ کنم، اون می تونه با چهار ساعت از زندگیش همه تلاش های منو مسخره کنه. چهار ساعتی که توش غذا و سالاد درست کنه، یه کلاس دو ساعته آنلاین بذاره، و با رو مخ ترین موجود زنده دنیا سر حقوقش بحث کنه و خونه و آشپزخونه رو تمیز کنه.
دقیقا حس یه گنینی رو دارم که با یه هوکاگه
جدی جدی اولین بار بود تو این سال که عمیقا خوشحال شدم. نصف کتابایی که دلم می خواست بخونمشون تو فیدیبو بودن و از اول سال کلی غر زدم که چرا باید فقط برای 100 تا کتاب کلاسیک مشخص شده 90درصد تخفیف بذاره و چرا مثل طاقچه تخفیفای نجومی نذاشته... دیگه ناامید شده بودم حقیقتا. باورتون می شه؟ هاهاهاها. دیگه از زندگی هیچی نمی خوام :)))))) برید فیدیبو نصب کنید که تا 20 فروردین بیشتر وقت ندارید :)) روزی یه دونه کتاب رو با تخفیف میده. اگه کودک و نوجوان باشه 80درصد. اگه بز
یک وقتایی مثل الان احساس میکنم کیلومترها با حد و مرز معیارهای انسانی فاصله دارم. به جای صدها موضوعی که فکر کردن بهش در این شرایط کاملا طبیعی به نظر میرسه، نشستم حسرت این رو میخورم که اگه گوشیم رو نمیدادم تعمیر امروز میتونستم صوت دعواشون رو ضبط کنم و از این به بعد هروقت لازم شد برای کسی توضیح بدم چه مرگم هست به جای ساعت ها توضیح دادن و در آخر نفهمیدن طرف، همون رو بدم گوش کنه و خلاص. انصافا تا الان اینجور جامع و کامل دعوا نکرده بودند که تمام 29 سا
5 سالشه.. اسمش دلسا ست.
خیلی خوشگل نقاشی هاشو رنگ میکنه.. و خیلی هم شیرین زبونه.. لهجه ترکی داره با چشمای سبز آبی..
یه روز واسش نقاشی کشیدم که رنگ کنه.. یه کم بیسکوییت گذاشتم وسط که بخورن. 
یه نفس عمیق کشیدم.. دلسا یه نگاه به من کرد و با لهجه ترکیش گفت: خسته شدی؟.. یه کم استراحت کن!
- مرسی عزیزم که اینقدر مهربونی!
چند دقیقه بعد یدونه بیسکوییت برداشت و گاز زد. ولی نمیدونست اون تیکه دیگه ش رو کجا بذاره.
ادامه مطلب
ملت کی میخوان بفهمن وقتی به من پیام میدن و سین نمی کنم
یعنی دوس ندارم سین کنم
لازم نیست بیان اس هم بدن که برو فلان کوفت رو چک کن
بهمان درد رو چک کن
اومده پیام داده فلانی واس تولدت فلان چیزو استوری کنم؟
قبلا یه بار گفتم نمیخوام اصلا کسی استوری و اینا بذاره
بعدم الان انتظار داره مثلا چی جوابشو بدم ؟
وای آره خوبه دستت درد نکنه خیلی خیلی ممنونم؟
خدایا من چرا انقدر در همه زمینه ها ریدم
اگه بی منته دیگه گفتنش چیه؟
بعد میگین مثبت درمورد شون فکر کن و ف
چخوف یه معلم نیست نمیخواد چیزی رو که نمیدونستی بهت درس بده* یا چیزی رو باهات در میون بذاره که هیچکی تا حالا  نگفته ،ولی یه رفیق ِ همدرده! دستش رو می ندازه دور گردنت و باهات همدردی میکنه و حتی گاهی اگه خوب به داستاناش دل بدی میتونی صدای گریه هاشو بر درد های مشترکتون بشنوی ... 
*اصلا اگه درد ها و حرف های اصلی ای که میگه رو تا قبل این نچشیده باشی داستاناش برات یه مشت مزخرف میشن و مطلقا فایده ای برات ندارن اما اگه باهاشون جان آشنا باشی...
بعضی از دوستان از طریق تنظیمات پیشرفته، نحوه آدرس دهی به مطالبشون رو جوری انتخاب کردن که لینکشون خیلی طولانی می شه، بهرحال چون زبان ما فارسی هست باید همه ی حروف فارسی تبدیل بشن به یه سری کاراکترهای خاص! الان مثلا فکر کنید این لینک یه مطلب هست که شما قراره به کسی معرفی کنی یا کسی قصد داره لینک مطلب شما رو به اشتراک بذاره، ببینید چه بدقیافس:
http://naghl.blog.ir/post/%D8%AA%D8%B3%D8%AA%20%D9%84%DB%8C%D9%86%DA%A9%20%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C

ادامه مطلب
نه که دوام نیاوردم توی این زمینه کلا همه چیز بهم ریخت و من باز برگشتم به دنیای اینستاگرام !نکه سست باشم توی کارام نه ولی نیاز بود !
باید تا چهار روز آینده دوام بیارم از یسری حرفا و تیکه و کنایه ها بگذرم و بعدش یه خدافظی معمولی ! از خدا میخوام که کلیر خودش به خواسته خودش اونجایی که هست نباشه ! امیدوارم که هفته های بعد نه من ببینمش نه اون منو ببینه !
  یه حجم کم صد صفحه ای از کتابم مونده هنوز !اگه امروز تا امشب بتونم تمومش کنم که خیلی خوب میشه ولی اگه
۱. به نظرتون خانم و آقایی که ۳ ساله ازدواج کردن 
اگه خانم نتونه رو نظرات آقا تاثیر بذاره بی هنری دختره؟ تقصیر دختره؟ 
اگه مادرزن یه چیزی بگه و دختر انجام نده، چیزی که مربوط به زن و شوهر باشه، تقصیر دختر و بی عرضگیشه؟ 
۲. خونه چه کسانی اگر چندبار برید و نیان دیگه نمیرید؟ 
دایی و عمو و خاله جزوشون محسوب میشن؟ 
۳. به نظرتون اگه بخوایم یه چیزیو به دخترمون و دامادمون بگیم با تاکید و باید و اصرار بگیم امکان تاثیرش میره بالا؟ 
سلام
میگما به نظر شما این مطلب که وقتی میری یه وبلاگی نظر میذاری 
مخصوصا اگه دفعه اول باشه
طرف بخاطر ادب و احترام هم که شده باید بیاد یه نظر بذاره تو وبلاگت
واضح نیست ؟؟؟!!!
به نظر من خیلی واضحه
بابا وقتی میام نظر میذارم یعنی وبلاگت رو تقریبا دوست دارم 
شما هم بیا نظر بده دنبال کنیم همو و.... خلاصه یه دوستی انجام بدیم
چرا واقعا بعضی ها انگار نه انگار ؟؟؟
.
.
از اینها رو مخ تر 
کسایی هستن که جواب نظرت رو نمیدن 
خب اگه نمی خوای جواب نظرات رو بدی چرا
آرزوی #شهادت فقط کافی نیست
به جنگ نفسمون بریم شهید می شیمسخته ولی وقتی بدونی رضای خدا تواین کاره همه سختی ها برا معشوق شیرینه
✅قدم اول به خدا امید داشته باش و نیت کن برای رضای خدا قراره بجنگی ✅قدم دوم عهد ببند با رفیق شهیدت حامی بزرگی برات میشه  ✅قدم بعدی یکی از کارای که خدا دوست نداره و انجام میدی بنویس مثلا دروغ حتی به شوخی هر شب قبل از خواب یه مرور کن ببین چقدر کنترل کردی☺️ نتونستی دوباره فردا از نو شروع کن خدا به تلاشت نگاه میکنه محاله ب
به نام خدا
سلام دوستان
بنده یه مشکلی دارم که شاید حتی باورتون نشه! من دختری هستم که سنم ۲۴ _ ۲۷ هست و شرایطم رو براتون بیان میکنم: 
خدا رو هزار مرتبه شکر دختری هستم که رضایت خدا رو اولویت قرار میدم و از خدا ممنونم که به من اجازه بندگیش رو داده . محجبه هستم و در یک محیط و خانواده مذهبی بزرگ شده ام. پدر و مادرم هر دو مذهبی و تحصیلات عالیه دارند. خودم هم دانشجو ام و دارم فعلا تحصیل میکنم.
خدا رو شکر از وضع مالی خیلی خوبی برخورداریم و خودم هم البته دیگر
فتوای ابن حزم به حلال بودن خوردن لاک‌پشت، کرکس و خفاش و موش و بزمجه و خرچنگ!!!
ابن حزم اندلسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:
۱۰۰۰- مَسْأَلَةٌ: وَالسُّلَحْفَاةُ الْبَرِّیَّةُ وَالْبَحْرِیَّةُ حَلَالٌ أَکْلُهَا، وَأَکْلُ بَیْضِهَا لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {کُلُوا مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلالا طَیِّبًا} [البقرة: ١٦٨] مَعَ قَوْله تَعَالَى: {وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ} [الأنعام: ١١٩] وَلَمْ یُفَصِّلْ لَنَا تَحْرِیمَ ا
در واقع من یه خل زنجیری ام که
♪ ♥‿♥ ♪
همه جا استرس اینو دارم تو کجایی در چه حالی به خدا بد فیریکم هه
♪ ♥‿♥ ♪
در واقع تو دائما در میری از عشق
♪ ♥‿♥ ♪
همه جا راحتی اما تو خطر آخه نمیدونی چشمات اصلا یه وضعیه برقش
♪ ♥‿♥ ♪
اصلا یه وضعیه اون موی بلندت♪ ♥‿♥ ♪در واقع میشه حتی جنگ شه سرش♪ ♥‿♥ ♪حاضرم دنیامو بدم چشاتو به من بدنش♪ ♥‿♥ ♪در واقع شدی تو واسم یه تنش♪ ♥‿♥ ♪اصلا یه حالتی داره تو نگاهت به من تیکه پاره♪ ♥‿♥ ♪در واقع هرچی حس شیک
راه که افتادم برم ترمینال تو اسنپ داشتم با خودم فکر می‌کردم که عنوان پست قبلی رو عوض کنم. هی فکر کردم دیدم باید می‌ذاشتمش "پیکر گم شده" که هم معنای آدم گمشده بده هم معنای بخشی از منظومه نظامی که نوشته نشده. بعد گفتم ولش کن. سخت نگیر که یه دفعه راننده شروع کرد از این گفت که فهمیدی یه کم دیر اومدم؟ داشتم چایی می‌خوردم. می‌دونی من خیلی راستگو‌ ام. خواستم نگی که دیر کرد و دروغ گفت. راستی ازدواج کردی؟ یه نه قاطع گفتم که ولم کنه که جواب داد البته خوب
سلام بچه ها
اممم
بنظرم وقت خداحافظی با اقا کامی(یا کامی عن!) فرا رسیده. 
قطعا اونقدرا سخت نیست.
این راه منه
زندگی منه
و من باید فتحش کنم
و خب او مجبوره هر زمان که من اراده کنم با من هم کلام بشه و با تمام قوا صحبت کنه
ولی دیگه من نمیخوامش:)
رفتارش بشدت بد بوده در موقعی که من بیشترین نیاز رو بهش داشتم.
آقا من روانشناس گرفتم با فلان تومن هزینه که راهنماییم کنه.
 
البته خب اتفاقی که افتاد این بود که او ویس ها رو گوش میکرد و جواب نمیداد
و من جری شدم. و لوس
امروز اما حالا بعد ِ انجام تمرینا
انقدر خوبم که دیگه اجازه نمیدم هرکسی بیاد پیشم بشینه و
چسناله کنه و ناشکری که روم تاثیر بذاره...
خدایا به تو توکل کردم و هیچی نمیدونم فقط میدونم میتونی 
همه ی  خواسته هایی که ته دفترشکرگزاریم نوشتم رو بهم هدیه بدی..
خدایا شکرت، بی نهاااایت...
من تو کشوری زندگی می کنم که جواب "چرا دخترا نمی تونن برن استادیوم؟" ، "چون مردا فحش میدن." ـه.
+ تف میکنم تو صورت هر مردی که بعد از این فاجعه پا بذاره تو استادیوم! تف میکنم! یه کاری نکنید دنیا روتون برچسب بی غیرت بزنه.
صد خط نوشتم همشو پاک کردم.
الان پا نشید بگید فلان -_- خودم میدونم با کیم -_- 
#دختر_آبی
 
پست های با ستاره (*) نظراتش تایید نمیشن
بچه ها رو برده بودیم ایستگاه هیجان و بعدش همراه خانواده رفتیم تونل خریددر حال گشت زدن بودیم که یه آقایی پشت سرم با صدای بلند داد زد: معصومهمنم برگشتم بی اختیارادامه داد: معصومه بابا بیا اینجاشناخته بود منو! دااائما هم این اسمو تکرار میکرد تو کل این راهروها،جوری که کل خانواده شاکی شده بودن که چرا زیاد تکرار میکنه!ولی من تا طبقه پایین تونل هم فکر میکردم این کی بود!من قبلا کجا دیده بودمش!چرا حس میکنم آشناست!تازه فهمیدم هم دانشگاهیم بود!اصلا فکر
بسم الله الرحمن الرحیم ./
 
محمدحسین یک سالشه ! تب ِ بیرون رفتن داره بچه ... یه جا بند نمیشه ، هر وقت میخواد از خونه بزنه بیرون ، درو روش قفل میکنن ! مامانش میدونه که به محض اینکه پاشو بذاره بیرون سه طبقه پله رو میره بالا و میاد پایین ... احتمال میده بخوره زمین ... فقط احتمال ! اون یه مادره ، و عاشق بچه ش ... ازش‌ مراقبت میکنه :) خدا هم یه وقتایی همه ی درا رو رومون قفل میکنه ! فرقش اینه که خدا احتمال نمیده بلایی سرمون بیاد ، مطمئنه ... خدایا برای همه ی بلاها
یک پسر بر فرض در سن 18 سالگی دیپلم میگیره، یک سال برای کنکور باید وقت بذاره، 19 سالگی میره دانشگاه، حالا شاید یک سال پس و پیش به هر حال .
اگر رشته اش 140 واحد داشته باشه و واحدها رو خوب پاس بکنه، ترم تابستونی هم برداره خیلی خوب درسش رو تمام بکنه ظرف مدت سه سال و میشه سنش 22 سال، بعد تا دفترچه خدمتش بیاد بره سربازی چند ماه زمان پرتی داره، البته ممکنه این زمان رو نداشته باشه، به هر حال ما الان این زمان پرتی رو در نظر نمیگیریم از اون طرف ولی یک سال رو برا
چند روز پیش یکی از شعب اومد داخل انبار و درخت های انار رو که دید، بهم گفت پایین درخت ها رو که سبز شده همش رو بِکنید تا انارا بزرگ و آبدار بشن و بعد هم رفت داخل. منم که از این کارای باغداری و این چیزا سر در نمیارم ولی به حرفش فکر کردم تا امروز که رفتم و هرچی شاخه و برگ زائد بود رو چیدم. بعضی هاش از بس تُرد بود مثل برگ کاهو خِرچ پِرچ می کرد و راحت کنده می شد و دلم می سوخت، خود درخت هم انگار مقاومت می کرد و این مقاومتش رو با چند بار زخمی کردن دست من نشون
خب، من سال‌های سال گیمر بودم، درست و حسابی.خیلی بازی می‌کرد، خیلی خیلی نه، ولی خیلی.تا کی؟ تا همین پارسال هم گاهی با بچه‌ها می‌رفتم کلوپ، اصلا یه دنیای دیگه داره، یه حس عجیب.درهرصورت الان دیگه اصلا بازی نمی‌کنم.بحث کنکور باعث می‌شه دلم نخواد برگردم سمتش ولی دلیل ترکش هیچوقت درس و کنکور نبود.یه روز، حتا یادم نیست کی بود، رفته بودیم کلوپ. فیفا بازی می‌کردیم (-اینو ولی یادته :|) تو پی ای اس(چرا همه می‌گن پی اس؟!) بدک نیستم، ولی تو فیفا هیچکی حر
به ما نیومده شاخ بازی و تعطیلی وبلاگ. باشد که رستگار شوم...
+ هر دو سی تی ها انجام شد.
+ 9 ساعت دیگه خلاص میشم از این جزوه های پوسیدگی تکراری و لعنتی... 
+ چهارشنبه نوبت بعدی شیمی هست. بازم اون معده درد ها و حالت تهوع های مزخرف...
+ فردا بلیط گرفتم با خواهرم برم سینما... 
+ اونقد چرکولم که حتی صورتم هم می خاره. :)) اصلا آیه داریم بابد امتحانا تموم شه بعد رفت حموم. 
ولی دور از شوخی این هفته برا اینکه جای ایمپلنت پورت عفونت نکنه نرفتم حموم. فردا میرم. موهای نا
خب، من سال‌های سال گیمر بودم، درست و حسابی.خیلی بازی می‌کرد، خیلی خیلی نه، ولی خیلی.تا کی؟ تا همین پارسال هم گاهی با بچه‌ها می‌رفتم کلوپ، اصلا یه دنیای دیگه داره، یه حس عجیب.درهرصورت الان دیگه اصلا بازی نمی‌کنم.بحث کنکور باعث می‌شه دلم نخواد برگردم سمتش ولی دلیل ترکش هیچوقت درس و کنکور نبود.یه روز، حتا یادم نیست کی بود، رفته بودیم کلوپ. فیفا بازی می‌کردیم (-اینو ولی یادته :|) تو پی ای اس(چرا همه می‌گن پی اس؟!) بدک نیستم، ولی تو فیفا هیچکی حر
می‌گه پاشو بیا لااقل یه لقمه بخور.
می‌گم باور کن میل ندارم!
می‌گه مسخره کردی خودتو ها! هی میل ندارم میل ندارم. صبحونه اون جوری، ناهار این جوری، شام اون جوری!
می‌گم خب چی کار کنم؟! به زور بخورم؟
چشماشو می‌چرخونه. 
+ انگار نه انگار که من هنوز همونم! میلم کلا به غذا نمی‌کشه و نمی‌دونم چرا. حتی اون روز دست رد به سینه کرانچی زدم و اون و روز هم نتونستم بیشتر از یه کاسه آب‌دوغ‌خیار بخورم. احتمالا سرطانی، چیزی گرفتم و به زودی خواهم مرد. نگران نباشید
از اول اردیبهشت این وبلاگ خصوصی میشه(:
هر شخصی که واقعا دست نویس های من و یگانه رو میخونه و دوست داره رمز بهش تعلق بگیره
زیر همین پست کامنت بذاره(:
در صورت تمایل دو طرفه،رمز به شما تعلق خواهد گرفت(:
از طرف: ماجده و یگانه
ادامه مطلب
واقعا زندگی تو روستا با ادم چیکار میکنه؟
من فک میکنم به شدت ادم رو بزرگ میکنه.
فکرشو بکن کلی زحمت میکشی یه بره رو بزرگ میکنی کلی براش ذوق میکنی بعد مجبوری بفروشیش یا بخوریش چون سیستم همینه کلا.
یکی از بچه ها هم اتاقیم که پدرش دامداری داری مصداق کامل همین ماجراس.
احساساتش نسبت به از دست دادن اشخاص یا اشیا به شدت کمه.
انگار یجورایی بازی زندگی رو یاد گرفته و دیگه براش اهمیتی نداره که کی تنهاش بذاره. یاد گرفته مستقل و شاد زندگی کنه.
واسه همین من دوس
اصلا همین که کارگردان این فیلمه،رضا یزدانی رو بعنوان بازیگر آورده،یعنی خدا به اندازه کافی زدتش ! ما دیگه لازم نیست چیزی بگیم...
دیگه نگیم از اینکه تنها حربه کارگردان برای جذب مخاطب و پوشوندن ضعف های فیلمنامه،انتخاب دخترای خوشگل و گنجوندن  عاشقانه های تکراری و کلیشه ای توی فیلم بوده!
چی میشه که برای پرداختن به موضوع حجاب، از المانهای بی حجابی و آرایشهای غلیظ و عشوه های بی حدومرز و روابط باز محرم ونامحرم استفاده میکنیم؟؟ بعد انتظار داریم تاث
پست موقت:
دوستان سلام.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
من چند وقتی هست که دارم روی خودشناسیم کار می کنم. چند روز پیش داشتم دورۀ "اعتماد به نفس" سهیل رضایی (بنیاد فرهنگ زندگی) رو گوش می کردم. خیلی چیزای جدید یاد گرفتم. خیلی به دردم خورد و به خیلی چیزایی که فکرشو هم نمی کردم، مبتلا شدم.
دوست دارم اگر کسی هم این دوره رو گذرونده اینجا کامنت بذاره تا باهم صحبت کنیم.
اگر کسی هم دورۀ انواع مردان رو تهیه کرده و گوش داده و به نظرم مؤثر بوده، خیلی ممنون میشم اگر ب
داشتم فکر میکردم چقدر سخته ادم دوستایی پیدا کنه که شاید هرگز نبینشون یا اصلا این دوستا ادمای خوبی باشن
دوستای بسیار خوبی در فضای مجازی پیدا کردم در ١٠ سال اخیر که بعضیاشون دیگه از وبلاگ نویسی رفتن ولی جالبه که هنوزم گاهی یه زنگی اس ام اسی میزنن یا با فرستادن یک موزیک یادی از ما میکنن.
یکیش همین دکتر خودمونه که هنوزم در خدمتشون هستیم :)) یادمه اولین بار که دیدمش تازه اول دکتر شدنش بود.
صبا که وقتی دیدمش هنوز کلی تا کنکور راه داشت و چن روز پیش پی
فکر می‌کنم تقریبا غیر ممکن باشه که به آینده‌ فکر کنی اونم با یه بینش گل و بلبل و وقتی بهش برسی همون باشه که انتظار داشتی. شاید منم که نمی‌فهمم امید چیه... البته از سر ناامیدی یا... نمیگم.
راستش هم اینه که از حالت متوسطِ ایده‌آل هم پایین‌ترم ولی برای منی که همیشه لای اعداد منفی می‌خزیدم اصلا بد نیست که خوبم هست.مایه‌ی حقارت.
به انواع و اقسام مختلف بهم داره ثابت میشه قبل اینکه آدم بشم خودمو کنار آدمی نخوام. ساده و سخت.
یه چیز جالب هم اینکه نمی‌د
My tiny doctor vs My great doctor...
My daughter and My father...
#Terminator
پ.ن:
سلام
دو تا چایی ریختم با قندون گذاشتم تو سینی و اومدم کنار بابام رو مبل نشستم و چایی رو گذاشتم رو میز!
مشغول صحبت کردن بودیم که دیدم بصورت نامحسوس داره بهمون نزدیک میشه!
حنانه صداش کرد که کجا میری؟
خیلی جدی برگشت اشاره کرد به ما و گفت: "اَند" (ینی قند)
به بابا گفتم باباجان بی زحمت آروم اون قندونو بذارید کنار خودتون که این نره سراغش!
تا حرکت بابامو دید خیلی سوسکی و ریز با کلی ناز و عشوه اومد بغل بابام
دست من نیست
 اگه اینقدر دلم هواتو داره
اگه نمیتونه تنهات بذاره
توکه خوب میدونی نداره چاره
دست من نیست
اگه بارون میاد یادت میفتم
به کسی از تو من چیزی نگفتم
اگه دستات بیاد باز میشه مشتم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری نداره
دل بی کس من یاری نداره
دل من میل دلداری نداره
خودتو دادی تنهایی یادم
نشست روی دلم غصه عالم
مگه میشه نریزه اشک آدم
مگه میشه که من یادت نباشم
دیگه این دل بلد نمیشه راشم
یه جوری زخم زدی نمیشه پاشم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری ند
الکسا یا الکسا اینترنت یک وبسایته که بر اساس محبوبیت و ترافیک،‌ سایت های اینترنتی رو رتبه بندی میکنه. این رتبه بندی میتونه روی اعتبار اون سایت اثر خاصی بذاره. مثلا ممکنه یک نفر بخواد توی سایت شما تبلیغ بذاره. قبل از این کار حتما میره و رتبه الکسا شما رو چک میکنه. این رتبه هم رتبه جهانی الکسا سایت هست و هم رتبه کشوری الکسا برای سایت.
برای سایت های ایرانی رتبه الکسا ایران خیلی مهمه. این رتبه از عددی حدود ۷۰-۸۰ هزار شروع میشه و با بهبود وضعیت سایت
وقتی راجع به نیچه میخونی، با خودت فکر میکنی، خب، این حرفش که رده، این یکی رو هم میشه رد کرد. چطور انقدر منفی به همه چی نگاه کرده؟ اوکی این و این هم مشکل داره. 
اون وقت میرسی به توصیف ابرمرد و برخلاف همه پیش زمینه هایی که داره بهت میگه که عقاید نیچه قابل اتکا نیست، درست نیست و کلی نقد میشه بهشون وارد کرد و نباید تاییدشون کرد و اینجور چیزها، علی رغم نفرتت از نیچه که باعث شده خاطرات سختش رو عقایدش تاثیر بذاره، میبینی که عه، چقد این ابرمرد ویژگی‌ه
دیشب که خوابیدم...
میدونستم که خوابت نمی بره... بیداری و داری ستاره ها رو می شماری!
ولی یکیشون کم بود! چون رفته بود این متن رو بذاره توی وبلاگش.
اینم میدونستم که تو میدونستی من هم بیدارم!
میدونستی که منم خوابم نمی بره! منم بیدار بودم و داشتم گوسفند ها رو میشمردم!
خیلی ناز بودن!
داشتن از روی نرده های چوبی می پریدن...
ولی یکیشون کم بود! چون داره این متنو میخونه.
خخخ
پ.ن: شما موقع خواب ستاره ها رو میشمرید یا گوسفندها رو؟
ادامه مطلب
 
+ اینکه وسط شلوغی روز راهم به اینجا باز میشه که بنویسم یعنی می خوام که پرواز کنم شبیه کسی که غیب میشه دوست دارم حضور فیزیکیمو بردارم ببرم و روحم بره یه جا شعر و آواز بخونه توی دل یه جنگل نفس بکشه بره کنار یه رود و گوشاشو بده به صدای آب ! جسمم پا و کمر دردنکاشو بذاره روی نرمی زمین پر از علف و یه آخ بگه دردش بره موهام توی باد هوا بخوره و اصلا هم سرما نخورم ! فکر کنم دلم بهشت میخواد ...
+ نوشتن چقدر میتونه کار ساز باشه ؟ خدامیدونه ... خیلی :)
+ قدرت ذهن چ
میدونی من تازه فهمیدم گاهی نیاز نیست روی بعضی چیزها پافشاری کنی.واقعا لازم نیست توی موضوعی دائم شکست بخوری و منتظرِ درس گرفتن‌های احتمالیِ اون شکست باشی.نیاز نیست بخاطر سمج بودن روی موضوعی که میدونی صددرصد نمیشه مریض بشی،روح و جسمت آسیب ببینه و توی اتاق‌ت درمونده بشینی و غم و غصه و ناراحتی چاشتِ روز و شب‌ت بشه.مطمئنن بعدش هم قرارِ افسردگی پا پیش بذاره،دستش رو بذاره روی زندگیت و همه چیز رو برعکسِ چیزهایی که میخواستی بچرخونه و خدا نکنه تو
الکسا یا الکسا اینترنت یک وبسایته که بر اساس محبوبیت و ترافیک،‌ سایت های اینترنتی رو رتبه بندی میکنه. این رتبه بندی میتونه روی اعتبار اون سایت اثر خاصی بذاره. مثلا ممکنه یک نفر بخواد توی سایت شما تبلیغ بذاره. قبل از این کار حتما میره و رتبه الکسا شما رو چک میکنه. این رتبه هم رتبه جهانی الکسا سایت هست و هم رتبه کشوری الکسا برای سایت.
برای سایت های ایرانی رتبه الکسا ایران خیلی مهمه. این رتبه از عددی حدود ۷۰-۸۰ هزار شروع میشه و با بهبود وضعیت سایت
همیشه محدوده داشتم؛ برای همه. یه دایره قرمز که حتی با چشم های باز هم راحت تصورش می کنم. یکی میاد پاش رو می ذاره اون طرف خط و بوم...!
ترکش های من میره طرفش. 
اما تا الان با موجودی به پررویی خودم برنخورده بودم. شاید هم پرروتر از خودم. 
چون من که دارم از حق خودم دفاع می کنم و اون سعی دار قانعم کنه حقشه که به حریم من پا بذاره. در واقع اینی که من میگم، اصلا حریم شخصی نبوده و عمومی بوده. پس بازم خودش حق داره!
من می خوام تموش کنم. اما نمیشه...!
همیشه خوندیم که ه
شاید باور اشتباهی داشت در ذهنم جان می گرفت ...
همه آدما کارهاشونو واکسنی انجام میدن 
اول میان وسط 
کم کم اثر واکسنه از بین میره 
 
وقتی کار جدید میاد ثبات کار قبلیه از بین میره 
 
 
به این مفتخرم ک جوگیرانه کار جدیدی رو قبول نمیکنم تا وقتی مطمئن نباشم از پس کار قبلی بر اومدم یا نه ....
راستش اجازه نمیدم حرفای آدما مثل واکسن روم اثر بذاره 
 
فقط وقتی از حرفشون اثر میگیرم ک بشه تا تهش برم ....
معمولا وقتی استاد تکلیف جدید میده همه تکلیف قبلیه یادشون م
میدونی کلافگی ینی چی!!!!!
خسته شدم از بس احساساتمو پنهان کردم
از بس حرف زدم از بس از حقم دفاع کردم همه میگن سارا قلدره سارا احساس نداره
اینکه به مامانم میگم عاشقم بهم میخنده(ینی چی اخه)
من یهو نابود میشما ااا
یهو میمیرم 
یهو لهه میشم
تنهام نذارید این شکلی.........
میترسم بهش بگم بذاره بره....
بهش بگم عاشقتم اونم نسبت بهم سرد بشه
ولی دارم میمیرم از نگفتنش
باید بگم حسموووووووووو
لعنت به این شرایط
 
----------------------------------
 
 
فقط بگم حق ندارید منو چیزایی که
نظر شخصیه من این هست که خوب بودن تو زندگی؛ که از بچگی تو گوش ما میخونن، خوب باش بخشنده باش فداکاری کن و دیگران رو واسه خودت بزرگ کن و خودت رو واسه خودت کوچیک کن اشتباهه!
بنظرم تذکر این نکته از مامان بابا به بچه ها بصورت غریزی بخاطر این اتفاق میفته که اگه ادمای عوضی خیلی زیاد بشن ممکنه نسل خودشونو احمقانه منقرض بکنن. وگرنه ادمای خودخواه و عوضی؛ بیشتر از همه بهشون سهم میرسه بقیه بیشتر ملاحظه شونو میکنن و فک میکنن اینا جزو اخلاق شونه. 
خلاصه که ا
الکسا یا الکسا اینترنت یک وبسایته که بر اساس محبوبیت و ترافیک،‌ سایت های اینترنتی رو رتبه بندی میکنه. این رتبه بندی میتونه روی اعتبار اون سایت اثر خاصی بذاره. مثلا ممکنه یک نفر بخواد توی سایت شما تبلیغ بذاره. قبل از این کار حتما میره و رتبه الکسا شما رو چک میکنه. این رتبه هم رتبه جهانی الکسا سایت هست و هم رتبه کشوری الکسا برای سایت.
برای سایت های ایرانی رتبه الکسا ایران خیلی مهمه. این رتبه از عددی حدود ۷۰-۸۰ هزار شروع میشه و با بهبود وضعیت سایت
من آدمِ " به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل"‌ام. یه فرهاد درون دارم که ترجیح میده یه تیشه‌ی بیست‌سانتی بگیره دستش و کوه بیستون رو با اون عظمت، با هزار امید و آرزو بکنه تا اینکه دست روی دست بذاره، یا از غصه مثل مجنون راهی بیابون بشه. من فرهادی‌ام که ترجیح میده به کوهکن معروف باشه، حتی اگه آخرش به شیرینش نرسه. بالاخره گر مراد نیابم، به قدر وسع باید بکوشم که.نمیگم تو هم کوهکن باش، نمیگم به راه بادیه برو، ولی حداقل این رو از من بپذیر که حسرتِ ن
سلام 
من یه دختر ٢٣ ساله ام، میخواستم یه موردی رو مطرح کنم، راستش من واقعا هیچ دوست واقعی ای ندارم، کسانی که اطرافم هستن دوستم ندارن، مثلا توی دانشگاه یا محل کارم با کسی طرح دوستی میریزم، اما اکثرا علاقه قلبی بهم ندارن و دنبال هدف و خواسته ی خودشون از رابطه هستن و رابطه ی عمیقی بین مون نیست. 
حتی حاضر نیستن کوچیک ترین فداکاری ای برات بکنن در صورتی که من سعیم اینه که خیلی صاف و صادق و مهربون باشم و هم دردی کنم اما سریعا گارد میگیرن یا پز داشته ه
از این مدت که نبودم بخوام براتون بگم، اونقدر که اینجا ننوشتن بهم کمک کرده، این همه سال نوشتن کمکی نکرد. بالأخره از یه سری چیزا و آدم‌ها فاصله گرفتم. شاید به زودی هم وبلاگ جدید بزنم. هرچند هنوز نمی‌دونم وقتی دیگه وبلاگ‌نویسی از رونق افتاده فایده‌ش چیه جز یه جور دیگه چنگ‌زدن به نداشته‌ها و ازدست‌رفته‌ها. 
پ.ن.: اگه از دوستای قدیمی کسی می‌خونه اینجا رو، برام راه ارتباطی بذاره که - اگر وبلاگ زدم- آدرس جدید رو بهش بدم.
انسان موجود عجیبیه
اگه یه روز ببینه 
یکی بنزِ همسایه رو گرفته و باهاش سلفی گرفته و توی اینستاش گذاشته
همه میرن کامنت میذارن که 
جیب خالی و پُز عالی
اما اگه یه خانوم بره آتلیه 
یا اگه یه پسر بره بدنسازی و بازوشو باد بیاره 
و بعد عکس هاشو بذاره توی اینستا
یه عده با حسرت
 یه عده با تعجب 
یه عده هم مبهووووت 
کامنت میذارن که:
چقد زیبایی
زیبایی طبیعی و از این جور حرفا!
چرا کسی نیست همون:"جیب خالی و پُز عالی" رو بگه؟!
مگه این فرد توی این چهره دخیل بوده؟
خدایی چه زن چه مرد با هر نسبت و سنی بیاید شعور و فهم داشته باشیم و انقدر احمق و روانی نباشیم که وقتی می‌بینیم یکی واقعا خسته از مدرسه/دانشگاه/سرکار اومده شروع کنیم یک نفس نق زدن بذاریم حداقل کپه مرگشو بذاره یا حداقل حداقلش یکم نفس بکشه بعد شروع کنیم سرویس کردن مغزش و اگه رعایت نکردیم از اینکه یهو عصبی شه و تر بزنه بهمون ناراحت نشیم حالا هر خری که هستیم!
خلاصه‌ترش اینه که کاش تمرین کنم/کنیم وقتی پنجاه سالم شد مثل خرمگس گرامی بیشعور و عوضی نباش
چیزی که آدم رو پیر می‌کنه، گذر زمان نیست، حرف نزدنه. مگه آدم چقدر می‌تونه حرف رو حرف بذاره و بریزه توی خودش؟ کلمه روی کلمه بچینه و شهر و کوچه‌هاش رو بالا پایین کنه؟ آدم هر چقدر صبور، هر چقدر توو دار، یه جایی بالاخره کم میاره. یه جایی می‌بینی خسته‌ای از این خودت و خودت بودن، از این بی‌شنونده بودن. مثل آدم در حال سقوط، دست می‌ندازی که فقط پیداش کنی. در حد دو کلمه. در حد یه سلام و خداحافظی ساده، در حد اینکه فقط به خودت قوت قلب بدی که آروم باش، یک
+استاد شایان مثل اسمش همیشه امیدواره ، میگه اوضاع بهتر میشه .. نشونه هاشو دیده. یه کبوتر سفید ، بنفشه هایی که تو باغچه کاشته ، مادر بزرگش که همیشه حیاط رو میشوره و گلا رو ابیاری میکنه ، خونه ای که با اون همه نقاشی به نظرم خالی میومد .. نمیدونم چرا و تنهایی بود .. کاش بیشتر میشد برم دیدنش و باهاش بوم نقاشی درست کنم یا یه وقتایی بریم دوچرخه سواری ..واسم فیلمای باحال بذاره از تارکوفسکی عزیزش , اهنگای باخ .چقدر کاش های عجیب و غریب دارم . اگه زنده بودم با
رمان :آسونویسنده:monaa2020ژانر:پلیسی/معمایی/عاشقانهخلاصه:رمان درمورد دختریه که مادری نداره تا مادرانه و محبت خالص مادری رو در اختیارش بذاره و پدری که محبتش رو دریغ می‌کنه.دختر داستان عشق رو تجربه می‌کنه ولی آیا عشقی که جوانه می‌زنه تو قلبش می‌تونه به ثمر بشینه؟پسری از دیارغم وغرور. آیا قلب پسر داستانمون جایی برای عشق داره و می‌تونه پذیرای عشق به جای غم باشه؟منم که شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدنوفا کنیم وملامت کشی
1. دیشب ساعت دو و نیم نصف شب از خواب یهو پا شدم رفتم چراغ اتاقو روشن کردمرفتم سر کیفم زارتی زیپشو وا کردم بابام بیدار بود همه خواب بودن دندوناش ریخت گفت چی شده؟؟بعد من با این قیافه 0.o بودم... گفتم سلام. برو بیرون قیافه بابام :|بعد گفتم میخوام برم مدرسه. برو بیرونقیافه بابام :|بعدش گفت ساعت دو و نیمه.گفتم اره. میخوام درس بخونم. برو بیرون بعد بابام فهمید رد دادم، رفتمنم باز ساعتو نگاه کردم. زیپ کیفمو بستم چراغو خاموش کردم خوابیدم :))
واقعا باور نمیک
اگر قبلا کسی میگفت یه بیماری با نرخ مرگ و میر 2% چقدر میتونه در جهان تاثیر بذاره؟ احتمالاً جواب می گرفت حدود 2% یا اغراق آمیز 10%!
اما الان چه جوابی میشنود؟
نکته جالبِ دیگه, ظرفیت بالای مردم شماله, انصافاً مردم مازنداران (و نیز قطعاً گیلان) شعور بالایی دارن و از سطحی نگری رایج در برخی استانهای جنوب غربی کشور بدورن!
میگی چرا؟ یه نگاهی به موضوعات این 15 روزه بکن, ........... گرفتی؟
   "کتاب بازی" اومده تا در کنار مامان باباهای عزیز باشه تا توی تربیت نی نی کوچولوی نازنازی، یه دوست و همراه باشه!   "کتاب بازی" به صورت تخصصی روی تربیت کودکان 0 تا 6 سال کار می کنه و تلاش می کنه هرچی در این مورد لازمه ( به مرور) در اختیار مامان باباها بذاره.
سلام
من الان نزدیک یه ساله که این وبلاگ رو دنبال میکنم، یه سوالی برام پیش اومده، البته خودم هم نسبت به سوالم نظرم رو میگم، خوشحال میشم بقیه هم نظر بدن.
در این یه سال اکثر پست های که در مورد ازدواج و دوستی و عشق عاشقی و ... که در این فازها بودش، رنج سنی سوال کنندگان 18-24 بود و مثلا گفته شد دختر نوزده ساله یا پسری بیست سال هستم و عاشق شدم چیکار کنم.
ولی نکته بد ماجرا اینکه احتمال اینکه این ها بهم برسن خیلی کمه، اون هم به دلایل متعدد اما من هرگز ندیدم ا
کسی چیزی از روابط موازی میدونه؟ و آیا تاحالا بهش فکر کردید که ممکنه دچارش شده باشید؟ 
من میخوام امشب اگه سردرد بذاره بیام بنویسم در مورد نظر خودم و اینکه چرا و چی شد که گرفتارش شدم و از اونجایی که دیگه این وبلاگ هیچ خودسانسوری نخواهد داشت پس خیلی راحت از خیلی چیزا مینویسم و بدانید و آگاه باشید که بزرگترین خیانت هارو همیشه در حق خودم کردم نه هیچکس دیگه ای و نکته ی دیگه اینکه من تا همین هفته پیش نمیدونستم درگیر همچین مساله ای هستم و اسمش اصلا م
والا تجربه نشون داد به ما پسرا هم کمتر از دخترا پیچیده نیستن.
بهترین شون تو شغلشون عالین و ممکنه حتی نذارن شما یه صندلی جابجا کنین.
نمونه ش هم همون آدم بی مزه که قبلا گفتم.
و بعد خب شما میگین واووو چه جنتلمن. ولی وقتی تو رابطه میرین میبینین که اش دهن سوزی هم نیستن و مث سگ پاچه میگیرن.
این کامی ۱۰۰۰۰ تا دختر دنبالشن. با همشون هم اوکیه.
کلا با همه اوکیه
 
و من اگه اگه بخوام وارد رابطه بشم و این غلطو بکنم گور خودمو کندم.
بچه ها یه نظر سنجی میخوام بذارم
من به دنیای مجازی خیلی اعتقاد ندارم. دنیای مجازی خوبه.
هر وقت پذیرش گرفتم از راه دور و از طریق دنیای مجازی بود.
دوستای مجازی پیدا کردم.
توی این دور و زمونه دیگه خیلی مجازی و حقیقی معنا نداره.
 
ولی اینکه ادم عکس از خاک مادربزرگش و قبرش بذاره و بگه آخ که تو رفتی و... ولی از تنبلی نره یه بار سر خاک،
برای من عجیبه.
 
یا همش عکس از بچگی و این اون بذاری و بگی یادش بخیر فلان شدم یادش بخیر نمیدونم بچه که بودیم دلها به هم نزدیکتر بود و ازین حرفای کلیشه ای و خ
صبح بخیرررررر ^______^ من خیلی سرخوشو خوشحال پاشدم. عجیب اینجاست بر عکس این چند وقته اصلا خوابم نمیاد. دیروز روز خوبی بود بعد از مدتها کلی کار کردم. کتابمو کلی جلو بردم زبانمو خوندم. با یه دوست هم حرف زدم. یه جا تو حرفا بهم گفت فلسفه سخته چون از یه جایی به بعد دیگه ترجمه اش جواب نمیده باید ادم متن اصلی رو بخونه یا این که چند تا ترجمه انگلیسی رو. خب من به نظرم حرفش درست اومد. بعد به این فکر کردم یعنی من میتونم و از پسش بر میام که زبانمو این همه قوی کنم.
گاهی وقتا هست که آدم دلش میخواد توی زمان و مکان حال حاضرش نباشه، بستگی به شدت عامل ناراحت کننده داره، ممکنه این عامل روی ذهن آدم تا حدی اثر بذاره که حتی طرف آرزوی مرگ بکنه...
همه ی آدمهای دنیا توی زندگیشون ای کاشهایی رو داشتن و دارن و قطعا خواهند داشت، اما این که ای کاش‌ها و افسوس‌های زندگی من دراین حد باورنکردنی زیاد هستند یه کم آزاردهنده‌ست، قصدم نوشتن متن غمگین نیست، میشه اسمش رو گذاشت نوشتن برای رهایی از «غمباد»، اما گاهی سختی‌های زن
ولی زندگی با پدر و مادر سختگیر مثل مرگ تدریجی میمونه 
وقتی علایق و استعدادت رو با خاک یکسان میکنن...
پ.ن : حق رفتن به کلاس موسیقی و گیتار زدن رو ازم گرفتن چون محیطش خوب نیست و حواسم رو پرت میکنه گفتن تا پزشکی قبول نشی نمیذاریم بری خنده دار نیست ؟! تحریم یه دختر ۲۰ ساله! دختری که هنوز تو آموزشگاه به عنوان همونی میشناسن که همه ش پدرش تحریمش میکنه و گیتارو ازش میگیره نمیذاره کلاس بره  ‌کسی که تا میاد قول و قراری چیزی بذاره اول بهش میگن با ولی ت هما
خدایا چه فیلمی بود! همه تنم جرقه جرقه شده از بس هیجان بهم وارد شد! 
یه فیلم ترسناک و روحی و مرده ای بود. که با دل نازکی خودم خیلی عجیبه چه جوری از دیدن این فیلم لذت بردم!(این جوری که بازیگری ویجی چی چیک بود!) یه مقداری هم گریه کردم!
نمی دونم این یه اثر ارجینال بوده یا کپی خارجیش بوده ولی از خلاقیت نویسنده ش هر کی که بوده لذت بردم.
 
خلاصه که به عنوان اولین مواجهه من با فیلم روحی و یه تجربه متفاوت برا من که همه ش کله مو کردم تو فیلمای رمانتیک خوب بود!
اصلا شرایط طوریه که نمیتونم بیان کنم!
بگم حالم بده؟دیگه تکراری شده.
مزخرف،دو روز از کلاسای هنرستان و یه جلسه کلاس زبان از دست دادم،سفر و گرما و حالِ بد.
واقعا از خورشید متنفرم خورشید باید وقتی من میرم خارج از خونه پشت کوه ها بمونه تا من کارم تموم شه بعد اجازه بگیره بیاد سرِجاش.
بابام دوست داشته اسم منو بذاره خورشید،اسم قشنگیه اما من گرما رو دوست ندارم.
دوتا کتاب خریدم که بعدا راجبشون حرف میزنم.
منو خاموش دنبال نکنین من میمیرم‌.
دلم میخواد با
صحنه‌ی بدن سرد و بی‌جون باباکلاهی زیر چادر وسط خونه، به دست و پاهاش نگاه می‌کردم و نمی‌تونستم باور کنم چند روز پیش همین‌ دست و پا رو با روغن ماساژ داده بودم، عمو که توی راهرو یک دفعه کنار دیوار سر خورد و زیر گریه زد، وقتی بابا رو دیدم و بغلش کردم و بدنش با هق هق بالا پایین می‌رفت، آواز سوگواری سوزداری که عمه به زبان گیلکی می‌خوند، بابا که تا حالا اینطوری گریه کردنش رو ندیده بودم و کاور رو باز می‌کرد تا بدن باباش رو توی کاور بذاره، وقتی که

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها