این چیست که چون دلهره افتاده به جانمحال همه خوب است، من اما نگرانمدر فکر تو بستم چمدان را و همین فکرمثل خوره افتاده به جانم که بمانمچیزی که میان تو و من نیست غریبی استصد بار تو را دیدهام ای غم به گمانم؟انگار که یک کوه سفر کرده از این دشتاینقدر که خالی شده بعد از تو جهانماز سایه سنگین تو من کمترم آیا؟بگذار به دنبال تو خود را بکشانمای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیرانآنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
#فاضل_نظری
من علاقه ی زیادی به خوندن شعر دارم.
درباره این سایت