نتایج جستجو برای عبارت :

دوماه!!

فشار زندگی فقط اینجاش که لپ‌تاپ‌ای که پارسال همین موقع سه و خورده ای بوده رو الان با قرض گرفتن و فروختن سکه باید بخری نه تومن!:/
نکته جالبش اینه پارسال من واقعا نیاز نداشتم و نگرفتم(که خاک کاهو بر سرم)
الانم واقعا حداقل تا دوماه آینده نیاز ندارم و الان تنها دلیلم برای خرید اینه که مطمئنم دوماه بعد همینم نمیتونم بگیرم:|
به قول مبهم زیبا نیست!
 
 
 
 
میگذره
احتمالا برم روانشناسی و در کنارش زبان پیام نور هم برم.اگر قصدم رفتن شد که کلا بیخیال کنکور بشم.
اگرم نه میرم آزاد شیراز و ترم دو رو مرخصی میگیرم و برا کنکور میخونم.
اینم بستگی به حرف زدن هام با مشاور داره! لبخند
همچنان مقتدرانه با مامانم قهرم...امروز عصر از بس گریه کردم کور شدم...نه به اون موقع ک دوماه دوماه گریه نمیتونستم کنم و نه به حالا که دو روزه عصر که میشه اشک میریزم. خنده
این چند روز بیشتر از این که در گیر زندگی باشم درگیر مرگ بودم. مرگهای زیادیا برای خودم به تصویرکشیدم اما بیشتر درگیر این دوتا شدم تصادف با اتوموبیل، سرطان. همیشه فکر میکنم نمیتونم مرگ بدون درد داشته باشم  ترجیح میدم موقع تصادف با اتوموبیل دوماه برم توکما بعدم اعضای بدنم اهدا بشه، درمورد سرطانم همینطور دوست دارم دیر تشخیص داده بشه وفقط دوماه فرصت داشته باشم، بعد ازهمه ی اینها نشستم و اروم اروم برا خودم اشک ریختم.امروز وقتی داشتم دراین مورد ح
حماقت یعنی اینکه به بهانه نظام مردم رو بزنی ، یعنی اینکه برای مخالفت با یه نهاد نظامی سربازاش رو بزنی ! کسایی رو که تنها دوسال مهمون اونجان
حماقت یعنی اینکه خودتو مخالف و برنداز در نظر بگیری ولی موافق کسایی باشی که میخوان کشورتو تیکه تیکه کنن 
حماقت یعنی اینکه امروز تو فروشگاه بودم از این همواره تخفیف ها ، یه لنده خدایی شیش تا روغن بزرگ بدون پالم فلان مارک رو برداشته بود بهش گفتم رستوران دارین ؟ گفت نه قراره دوماه دیگه قحطی بیاد به خاطر اون ز
تصمیم گرفتم آزمون فردام رو ندم اما پرقدرت سنجش هفته بعدم رو بدم! آزمون فردا جامع نیست و من متاسفانه اون فصل های مبحثیش رو نمی رسم امروز تموم کنم! اما تا هفته دیگه امیدوارم تموم شه!
تا پنجشنبه دیگه هرجور شده باید درسام رو یه دور تموم کنم!تا خیالم راحت شه! الان تنها مشکلم اینه که یکم زیاد وبلاگ سر میزنم و فیلم میبینم! البته فیلم رو خیلی کم کردما! در حد هفته ای دو قسمت سریال! اما همونم فعلا برای این دوماه باید کنار گذاشته شه !
در راستای کنسل شدن باشگ
سلام
حال و احوال؟کیفتون کوکه؟
خب آخرین پستم قبل امروز مربوط میشد به چهارماه قبل وقتی میخواستم برم پادگان.
اون مرحله از زندگیم هم تموم شد رسما و کارت پایان خدمتمو پریروز گرفتم بالاخره :|
رفتم پادگان و کلی هم برا بچه ها شیرینی خریدم و شام املت دادم بهشون :)))
کادریا از همشون پرتوقع تر بودن جز فرماندمون که کلا قبول نکرد.
بعدم سر یه موضوعی یه کادری نگهم داشت گفت نرو...
من ی روز بخاطرش موندم ولی حل نشد و خودم زدم بیرون :| الله اعلم
بعدش هم به مدت یکی دوم
روزی که تورا ترک کنم ، دیگر چیزی برای از دست دادن نخواهم داشت .
اما تو ، کسی را از دست میدهی ، که دوماه ، فکرش را جایی در غرب ، پادگانی در کرمانشاه گذاشته بود و جسمش ، زانوهایش را در شهری کوچک زیر آفتاب سوزان جنوب ،بغل گرفته بود تا برگردی ...
تو مرا از دست خواهی داد بی وفایم .‌‌..
دقیقا الان تو تب و تاب و اوج استوری های نمایشگاه کتاب هستیم.نمایشگاهی که یک دورهمی بامزه کتاب ها هست.کتاب هایی کهبعضی هایشان به چاپ چندم رسیدند و بعضی هایشان تازه استارت را زده اند.
امسال اولین سالی هست که برای رفتن به این فستیوال بزرگ دو دل هستم.هرسال با بچه ها برنامه نمایشگاه میگذاشتیم.
من شاید نمایشگاه نروم چون:
- هنوز چندتایی کتاب نخوانده دارم
- تخفیف های نمایشگاه واقعا قابل توجه نیست.
- تقریبا هر دوماه چندتایی کتاب از انقلاب و شهرکتاب ها
مثل دیوونه ها برای بار صدم توی روز و بار هزارم توی ماه چک میکنم
نه روز ها و نه ساعت ها ک حتی ثانیه ها هم دیر میگذرن!
کی میشه که جواب منو بدی؟
+ ترس وجودمو گرفته...
کاش تمام سال محرم بود...
یا امام رضا 
قربونت برم که همیشه آخر کار دستم پیش خودت درازه
دوماه جدت دستمو گرفت
هی زمین خوردم هی بلندم کرد
هی خسته شدم هی امید داد
یا امام رضا
تو که همیشه با من مهربون بودی
آبرومو جلوی امام حسین بخر
کمکم کن تا محرم صفر بعدی بهتر باشم
کمکم کن درجا نزنم
کمکم کن یه ذ
مثل دیوونه ها برای بار صدم توی روز و بار هزارم توی ماه چک میکنم
نه روز ها و نه ساعت ها ک حتی ثانیه ها هم دیر میگذرن!
کی میشه که جواب منو بدی؟
+ ترس وجودمو گرفته...
کاش تمام سال محرم بود...
یا امام رضا 
قربونت برم که همیشه آخر کار دستم پیش خودت درازه
دوماه جدت دستمو گرفت
هی زمین خوردم هی بلندم کرد
هی خسته شدم هی امید داد
یا امام رضا
تو که همیشه با من مهربون بودی
آبرومو جلوی امام حسین بخر
کمکم کن تا محرم صفر بعدی بهتر باشم
کمکم کن درجا نزنم
کمکم کن یه ذ
مریم هستم متولد ۱۳۷۵/۳/۱۹
امسال تولد ۲۳ سالگیمه ...
امسالم احساساتم و اتفاقات ارزیابی شد...
۲۲ سالگی با سردرگمی ، ترس از آینده و عجز شروع شد ولی با خیالی آسوده ادامه پیدا کرد..۲۲ سالگی سنیه که هیچوقت فراموشش نمیکنم.... اتفاقات زیادی نداشت ولی سنی بود که من احساسات زیادی رو تجربه کردم ...
ما هرچیزی رو براساس احساسات خودمون لیبل خوب یا بد میزنیم ...
حالا اگه از من بپرسن ۲۲ سالگی خوب گذشت یا بد ؟ جوابم میتونه این باشه که خوب بود ولی از طرفی یه نمیدونم در
رفتم بانک.
میگم آقا من یه وام گرفتم شصت ماهه. الان سی تا قسطشو دادم. کلِ تأخیرم تو پرداخت قسط هام   دوروز هم نشده . الان یه سری مشکلاتی برام پیش اومده که دچار بحران مالی شدم. میشه؟ و راهی داره که فرجه بدید؟ یا مثلا لااقل پنج شش ماه اگر اقساطمو ندادم به ضامن ها کاری نداشته باشین؟
شماره حسابمو گرفت و سررسید اقساطو چک کرد و به همکارش که کنارش بود گفت: نگاه کن ایشون یه نمونه ی مشتریِ خوبِ ماست. بعد با صدای بلند رو به چندتا همکاری که دور و برِش بودن گف
دقیقا روز بیستم هر ماه از بانک سینا برام پیامک میاد که:
مشترک گرامی سر رسید قسط این ماه شما فرارسیده لطفا به نزدیک‌ترین شعب بان سینا مراجعه فرمایید. از همکاری و خوش عهدی شما سپاسگزاریم.
(بعد من که اهمیتی نمی‌دم ماه بعد می‌گه)
مشترک گرامی یک ماه از سر رسید قسط شما گذشته است و لطفا هرچه زودتر به نزدیک‌ترین.....(لحنش تهدید گونه ست)
(و من میگم برو بابا ندارم. و باز در ماه دیگر روز بیستم میگه)
آشغال مشترک گرامی دو ماه از سر رسید....
(بلافاصله پدرم و برا
سلام! قول داده بودم بیام و براتون تعریف کنم
من دیر به دیر با لپ تاپ به نت وصل میشم به خاطر همین دیر شد
خلاصه کلام اینکه من دو ماه  رفتم یه جا سرکار
به حدی من برا اونجا کار میکردم که وقت نمیکردم ابروهامو اصلاح کنم و ی ماه با ابروهای پر و پشمالو میرفتم سرکار
بعدش که حقوقم رو دادن و دیدم خیلی کمه استعفا دادم و اومدم 
دوران بس تلخ و گوهی بود...
.........
خب شما تابستون چی کار کردید؟
دیدید چی شد؟
آبشش اسب سفیدم سوخت!
به همین سادگی...
چند روزه از زیر اسب سفیدم آب جاری میشه!!
گمونم کلیه هاش چاییده:))
یکی می گفت واترپمپ(آبشش) اسبت سوخته
امروز ببرم مکانیکی ببینم مکانیکم چی میگه؟
نذر کردم اگر آبششش سالم باشه ببرمش کارواش!!(بعد دوماه البته!)؟ نظر مثبتتون چیه؟:))
تست گیری باشگاه فرهنگی ورزشی وحدت تهران
باشگاه وحدت تهران جهت حضور قدرتمند در مسابقات لیگ برتر حوزه تهران در رده های نونهالان ، نوجوانان ، جوانان، امید و بزرگسالان بعد از تست فنی اقدام به جذب بازیکن می نماید.
جوانان ۷۹ دوماه آخر، ۸۰ و ۸۱
امیدها ۷۷ دوماه آخر، ۷۸ و ۷۹
روزهای دوشنبه و چهارشنبه
ساعت 14:30
زمین چمن طبیعی صها
(اکباتان فاز دو رو به روی بلوک ٨ تربیت بدنی صنایع هوایی)
دسترسی آسان از مترو ایستگاه اکباتان
آموزش تخصصی از مبتدی تا حرفه ای س
برای دووم آوردن تا نیمه شب به چُرت ظهرم احتیاج دارم...دو ماه میشه که قرصهام رو نخوردم و دلیلش این بوده که داروخانه بدون نسخه داروی روانپزشکی نمیده و خودمم هنوز نظام پزشکی ندارم و وقت سر زدن به پزشکمم همینطور...
دوماه بدون قرص با آرامش خوابیدم و باز انگار برگشتم به سیر سابق...شب خوابم نمیبره و ظهر هم به همون روال...تو این داغی هوا رفتن برق هم شده قوز بالا قوز...
من تسلیمم...قرصهام رو بهم برگردونین!
 
تست گیری باشگاه فرهنگی ورزشی وحدت تهران
 
باشگاه وحدت تهران جهت حضور قدرتمند در مسابقات لیگ برتر حوزه تهران در رده های نونهالان ، نوجوانان ، جوانان، امید و بزرگسالان بعد از تست فنی اقدام به جذب بازیکن می نماید.
 
جوانان ۷۹ دوماه آخر، ۸۰ و ۸۱
امیدها ۷۷ دوماه آخر، ۷۸ و ۷۹
 
روزهای دوشنبه و چهارشنبه
 
ساعت 14:30
 
زمین چمن طبیعی صها
(اکباتان فاز دو رو به روی بلوک ٨ تربیت بدنی صنایع هوایی)
دسترسی آسان از مترو ایستگاه اکباتان
 
آموزش تخصصی از مبتدی
اونی که دارن حقشو ناحق میکنن
دوماه داره میدوئه باز اونا قویترن 
دیشب تا صب نخوابیده و از بی انصافی آدما شوکه اس و باورش نمیشه ذات آدم میتونه انقدر بد باشه
کیه؟؟کیه؟؟
مَنَم مَنَم مَن مَن
خلاصه که با ذکر خدایا جز تو کسی و ندارم حواست باشه یکمم سمت منو نگاه کن کفه ترازوی اینور سبکه سپردیمش دست خودش
دعا کنید برای عدم وجود اعتماد بنفس در وجود این جانب که بره بالا بلکه یه ذره کم بشه نا امیدیمون
قرص افسردگیم که قرص خیلی تیپیکیه،کمیاب شده!!!!!!! نه از خارج وارد میشه و نه چیز عجیب غریبیه! ولی نیست!
امروز از استرس اینکه اگه پیداش نکنم چیکار کنم داشتم دیوونه میشدم!
به خودم می گفتم حالا من دوماه مونده به کنکور چجوری قرصامو عوض کنم؟! چقدر طول میکشه تا به جدیدا عادت کنم؟!اگر بخوام دکتر وقت بگیرم یه هفته طول میکشه، من تا اون موقع چیکار کنم با افسردگی؟!!!!!
بدی قرصای افسردگی اینه که در طولانی مدت جواب میده و ممکنه یه قرص رو دوماه بخوری روی تو اثر ن
برای شروع یک کار پژوهشی به تهران می روم. قرار است دو ماه آزمایشی با موسسه ای کار کنم. هرچند امیدوارم این همکاری ادامه پیدا کند ولی اگر در این موسسه نمانم، باز هم این دوماه برایم ارزش زیادی دارد. موسسه ای که بعد از سال ها تلاش در حوزه فقرزدایی توانسته هم با ارگان های دولتی و هم مراکز مردم نهاد ارتباط بگیرد و لذا کار پژوهشی در آن می تواند بسیار مثمر ثمر و به اجرایی شدن نتایج نزدیک باشد.
کمی شرایط زندگی مشترکمان سخت خواهد شد.
توکلت  علی الله...
 تقریبا از سال 89 تا به امروز روزی نبوده که به اینترنت دسترسی نداشته باشم، به جز دوران خدمت که اون هم فقط برای دوماه بود، بیشتر دوستام توی شهرای دیگه زندگی میکنن، و واقعا نبودشون این روزا به شدت احساس میشه، گاهی حس میکنم چیزی گم کردم.
بی کاری و بی انگیزگی، گرانی و... هم مدام در حال تجاوز به ماست. کاش تموم بشه این مکافات
دانلود آهنگ هیچ کس، یه روز خوب میاد... 
بعد دوماه رفتم بیرون بیشتر دلم گرفت
رفتیم خونه ی در حال ساختمونو ببینیم که دیکه آخراشه
خیابونای خلوت مغازه های بسته پارکای تعطیل و مردمی که نیستن...
ادما تا از چیزایی که دارن محروم نشن یا از دستشون ندن قدرشونو نمیدونن
ما اغلب ناسپاسیم و غر میزنیم
همه چیز برای همه مون عادی شد
و خدارو نسبتا فراموش کردیم
باید از تمام ناسپاسی هامون توبه کنیم و بابت تمام داشته هامون شکرگزار باشیم
 
حق دختری که با یه پسر مدتی چت میکنه و خانوادش میفهمن اینه که بزور شوهرش بدن؟
تا کی این عادت و رفتارای احمقانه؟
خواهش میکنم  واسه ی دوستم خیلی خیلی دعا کنید
بعداز یکی دوماه بی خبری ازش فهمیدم به خاطر این موضوع زندانیه تو خونه.
میشه حداقل یه صلوات واسش بفرستید؟
شش دقیقه مونده به ۱۲، هرشب همین موقعا که میشه تاریخو چک میکنم که ببینم چند ‌روز دیگه مونده تا دوماه بشه، لعنتی خواب شبو ازم گرفتی، یه جایی تو قلبم خالی شده و جاش تیر میکشه، لعنت به تو
صبا وقتی بیدار میشم هنوز خسته ام، یه چیزی میخورم میرم کافه میشینم با متن کتاب کلنجار میرم و بعد دوسه ساعت میام خونه یه کله شاگرد دارم تا شب که بشینم پای شام و سریال، به شدت کار میکنم اما نمیتونم سیفون بکشم رو فکر تو، خسته شدم از تو که مثل خوره تو وجودمی چندساله و
بالاخره اون روی زندگی هم دیدم این هفته و اندکی اوضاع کیف پولم رو به بهبودی رفت.
طفلی کیف پولم دوماه بود بغض داشت!
شبا خوابش نمیبرد ، نگاش که میکردم حس میکردم داره بهم میگه " یه حالی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست"!!
بخاطر سلامتیش  باالکل ضدعفونیش که میکردم میگفت 
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم ، شراب با تو حلالست وآب بی تو حرام.
مخاطب حرفای عاشقانه اش ریال بود!
بچم دلش پول میخواست، رفاه ، امنیت مالی 
ادامه مطلب
حیاط را آب پاشی کرده بودم تا کمی هوای دم کرده عصر جمعه، خنک به نظر برسد. نشسته بر پله ایوان خانه، منتظر نسیم بودم. گفته بودم بیاید و دستی به صورتم بکشد. داشتم فکر می کردم این بار بگویم ابروهایم را هشتی بردارد یا نه که زنگ به صدا درآمد. بی خیال آیفون به سمت در رفتم و بازش کردم. تنها بود. گفتم:-سلام. پسرها کوشن؟همانطور که به طرف ایوان می رفت، روسری را از سرش کند و در حال بازکردن دکمه های مانتواش گفت:- خاله شون معتادشون کرده به هری پاتر. داشتن فیلم سوم
سلام سلام:)
بازم هم روزهای دهن سرویسی عرضه اولیه شروع شد:) هر چند تا پایان امسال هر هفته عرضه اولیه داریم واین برای من یعنی اینکه همه جمعه ها هم باید برم سرکار!!! برای تخصیص ها
پیشنهاد کاری ها همچنان به راه هست، و من موندم مردد، بیشتر تردید از امادگی نداشتن مالی هست
من الان نمیتونم برم تهران خونه هم اجاره کنم، و بااین کارگزاری هم تسویه کنم، دوماه طول میکشه تا فرد جدیدی استخدام کنن و به استعفای من رو به دلایل اینکه نیرو کم دارن و دلیل محکمتر روی
این مدت که نبودم مشغول اثاث کشی بودم اونم برای بار سوم تو این چند ماه 
زیبا نیست؟ 
خونه قبلی خیلی قشنگ و بزرگ و دلباز بود واقعا دوسش داشتم ولی خب اون زیبای بی وفا مارو دوست نداشت 
دقیقا دوماه تو اون خونه بودیم و الان یک هفته میشه که اومدیم خونه پدرشوهر
خب اینجا محسناتش زیاده ولی بدی هاشم غیر قابل چشم پوشیه 
بگذریم
فقط همینو بگم که چه دهنی ازم سرویس شد تو این مدت با این حجم کار با یه نخودچی که چهار دست و پا رفتن یاد گرفته و فقط مونده از دیوار راس
دوماه بد سپری کردم، قرار نبود اینطور بشه ولی شد، مهم اینه پاشم دوباره خودم رو پیدا کنم. زندگی هنوز قشنگیاش رو داره. 
  اجازه نمیدم کسی منو ناراحت کنه
اجازه نمیدم کسی کنترل من رو به دست بگیره 
اجازه نمیدم افکار منفی منو از پا در بیاره
اجازه نمیدم دنیا منو بازیچه خودش کنه
اجازه نمیدم بقیه منو ابزار دست خودشون کنن تا به اهدافشون برسم
  پایان من این آدم ضعیف و بی اراده نیست.
پایان من رسیدن به تمام رویاهامه
ادامه میدم با قدرت ادامه میدم هزار بار هم
این روزا دارم روی خودم کار میکنم که برای انجام کارهام برنامه و نظم داشته باشم . دلیل اصلی اینکه من امسال رتبه خوبی تو کنکور نیاوردم این بود که به برنامه م خوب عمل نمیکردم و پایبند نبودم . البته دلایل دیگه ای هم داشت ولی این دلیل مهمترینشون بود . حالا دارم روی خودم کار میکنم تا توانایی عمل به برنامه رو پیدا کنم چون واقعا تو زندگی لازمه .دلیل اینکه تو این دوماه به وبلاگ ها سر نمیزدم یا پست نمیزاشتم همین بود . از این به بعد هم نمیدونم چقدر میتونم سر
خیلی از جمله‌ها و حرف‌ها در زندگی و مکالمات ما به کلیشه‌بودن محکوم‌اند و به همین خاطر آدم‌های زیادی دوستشان ندارند. همه‌مان دست‌کم یکی‌دوتا از این جملات را در ذهن داریم. راستش من به خیلی از این کلیشه‌ها ایمان دارم. آن‌ها جملات مهم و محترمی هستند که به‌خاطر تکرار زیاد، از اهمیت افتاده‌اند. جملهٔ «شکست مقدمهٔ پیروزی است» یکی از این جمله‌هاست که تا آن را می‌گویی طرف مقابل، قیافه‌اش کج می‌شود که: «تو رو خدا ولمون کن با این حرف‌های الک
با سلام
این وبلاگ، محلّ نشر آثار گروه تبلیغی فارابی است.
نویسندگان این وبلاگ، جمعی از طلّاب هستند که در کنار دروس حوزوی، در رشته‌ی جامعه‌شناسی هم تحصیل کرده‌اند.
هدف ایجاد این وبلاگ:
بیان مطالب تخصّصی جامعه‌شناسی، به زبان ساده، برای عموم مردم.
نکته 1:
عرضه‌ی محصولِ نهاییِ کارگروهی ما، إن‌شاءالله از یکی دوماه آینده شروع خواهدشد، امّا تا آن موقع، وبلاگ با مطالب مرتبط و یا فیش‌های خام تحقیقی به روز رسانی خواهدشد.
نکته2:
إنشاءالله این وبلا
2x E5620 CPU16GB DDR3 RamP410 256MB RaidHP 200GB SSD 2x 146GB 10K SAS2x 460w PSNO Rail kit
 
3.500.000 تومن، قیمت مقطوع
دوماه گارانتی و فرصت تست برای تعویض
مناسب برای شرکت های کوچک و استارت آپ برای نصب و راه اندازی سیستم حسابداری اتوماسیون اداری و ویپ و ... 
برای مشاوره ما همیشه در دسترس شما هستیم.➖➖➖➖➖➖➖Telegram :   @SaeidG مهندس قنبری@sadegh323  مهندس قنبری@sale1_DRHP خانم مهندس محمودی@Sale2_DRHP مهندس دهنوی
WhatsApp:https://wa.me/989199799651
Phone : 021-91008413 - داخلی 120invite link : https://t.me/joinchat/AAAAAD9Bv977dnZXTMeiIQ
بهار هم آمد و آب از آب هم تکان نخورد با نبودن ما در کوی و برزن. شکوفه ها به گل نشستند و آسمان آبی با ابرهای پنبه ای اش از پشت پنجره اتاق هایمان به ما چشمک زد.بهار آمد و ما روی عزیزانمان را نبوییدیم و نبوسیدیم.این بهار ما را این گونه می خواست.دوماه از در خانه نشستن هایمان گذشته است.حیف است روزهای بهشتی فروردین و اردیبهشت را حظ نبریم اما این بهار ما را این گونه میخواست‌.روز سیزدهم فروردین، برخلاف تمامی این سالها، طبیعت، در نبود تک تک ما نفس کشید
آه دختر ، یه مدت مینشستیم با هم از عمیق ترین دردایی که روح آدمو نابود میکرد حرف میزدیم ، حالا اون ازدواج کرده و دیگه حرفی برای زدن نداریم ! یه ساعتی که با هم بودیمو همشو با "چه خبر؟سلامتی" سر کردیم.
اون راجب قیمت ماشین ظرف شویی حرف میزد . مثه اینکه ماشین ظرف شویی‌ها چندتا کلاس دارن که کلاس آخرشون ظرفارو خشکِ خشک تحویلت میده ! چه نعمتی! منم برای اینکه بگم تو جریانم گفتم اره همه چی خیلی گرونه!فر بوش شده ۱۶ملیون ! اینم از یکی شنیده بودم !به هرحال نبا
حبس شدیم تو دانشگاه و خوابگاه و هی تهدیدمون میکنن به بیرون نرفتن :| یه روز هم که کل درها رو بسته بودن و غیرخوابگاهی ها رو هم حتی در خوابگاه اسکان دادیم
هر دو نفر روی یک تخت خوابیدیم !
از اون طرف هم اینترنت نداریم.
احساس میکنم اسیر شدم واقعا
نه خونه ای ، نه خانواده ای ، نه دوستی ، نه کلاسی ، هیچی!
فقط درس و خستگی های بعدش که تو تنم میمونه این چند روز و دلتنگی واسه دیدن روی اونایی که دوسشون دارم
و حتتتتتی! یک هفته کنسل شدن کلاس ها و عوض شدن تاریخ امتح
هلن، حقیقتش نمی دونم چرا این قدر دیر شد. این داستان باید دوماه پیش، درست روز عید به دستت می رسید. اما به علت مشکلاتی که برای ذهنم به وجود امده بود کاملاً از نوشتنش خودداری می کردم. تا این که فهمیدم رها کردن داستان هام به امان خدا کاری بس زشت و ناپسند است و به ذوق نویسندگی ام آسیب می زند!
میخوام توی بوک پیجم بذارمش... اما نمیدونم ارزشش رو داره یا نه... چون به نظر خودم مفهموم خاصی نداره... البته به جز مشکلات نویسنده ها و کرونا و عیدی که بدون اعضای خانو
بسم الله الرحمن الرحیم...
 
به قشنگی و لذت همون ازمایش خونی که دلمونو شاد کرد...
 
سونوگرافی که بگه صدای قلب کوچکی درکار نیست خیلی تلخ است خیلی...
 
نمیدانم ولی من دوماه با جسم کوچکی  بودم که چقدر باهم در رویا زندگی کردیم
 
تمام.
چطور میتونین برای حداکثر دوماه با هم باشین،یجوری باشین که انگار هیچوقت قبلا اینقدر عاشق کسی نبودین و بعدهم هیچوقت نمیشه دوباره اینطور عاشق کسی بشین ، با هم رابطه جنسی داشته باشین ، همدیگه رو به همه دوست‌هاتون معرفی کنین ،بعد همه چیزو ول کنین و برین ؟ من از این کثافتی که از عشق ساختین حالم بهم میخوره . من تو مغزم نمیره چطور آدم‌هارو هم از حافظتون به راحتی پاک میکنین مثه عکسهای توی اکانت اینستاگرامتون . چرا دیگه هیچی برامون ابهت و جذبه نداره
حالم بد بود و کلی گریه کردم.چشمام خیلی درد میکرد.گفتم میخوابم فردا که چشمام خوب شد میخونم.
تموم شب کابوس دیدم و یادمه توی خواب فقط داشتم گریه میکردم.صبح با یه چشم درد بدتر از دیشب بیدار شدم.
همه بچه ها برگشتن خونشون اما ما هنوز درس و بخش و امتحان داریم و فقط یک هفته فرجه داریم که اونم بیشترش برای امتحان سنگین اول میره!دلم خونمونو میخواد.دوماه و نیمه که برنگشتم.بدجور خستمدیگه از آدما... 
+این روزا حال دلم خیلی ناخوشه.اگه حال دل شما هم خوش نیست نخو
پدر بزرگ وی: اینا چی بود گذاشتی تو ماشین؟
وی: کتابام.
پدربزرگ وی: واسه چی؟
وی: میخوام برم.
- چرا؟
+ چون درس نمیخونم!
- میخوای بخونی بخون میخوای نخونی نخون!
صبح! 
-میری بری؟
+اره.
- واسه چی؟
+ میخوام تنوع باشه!
- خب اینجام تنوعه دیگه! یکم برو بالا یکم بیا پائین یکم برو سوئیت سمت راستی یکم برو تو جپی! خودش تنوعه!
مادربزرگ وی در حال سو استفاده از علاقه شدید وی به مرغ به همراه فلفل دلمه ای و بوی ان و واااای لعنتی!! : میخوای حالا ظهر بمون مرغارو بخور بعد برو!
و
چقدر امروز هوا گرفته ست و...و...و... 
میخوام بهت بگم که: If We Have Each Other then we'll both be fine .
ته آهنگه وقتی میگفت: I Will be your brother and hold your hands , you should know I will be there for you ...یادم افتاد که من سالهاست عشق و توجه خیلی زیادی که بهم داشتی رو ندارم و این روزگار عزیزانمون رو ازمون دور و دورتر میکنه روز به روز انگار.
برادرکم ؛ که من بی نهایت دوستت دارم اما هزارسال یک بار میبینمت یا صداتو میشنوم ، باید بدونی که چقدر مشتاقم بیام پیشت و کاش بتونم و خداوند یاریم کنه.
همین.
I'm ninet
تا سه شنبه صبح رو نوشتم
ششه شنبه بعد اون اتفاق تا خوابم برد بیدارم کردن برم مدرسه منم نرفتم ام نمیدونم اینجا رو گفتم یا نه عین مستا بودم گفتن بخواب خوابیدم رفتم مدرسه سر پودمان ریاضی
چهارشنبه تعطیل هیچ گهیم نخوردم نه یادم اومد رفتم خونه امان بزرگم نظافت چی اورده بود خونه رو تمیز کنه شنبه فاتحه دارن برای علی... من که هنوز باورم نمیشه خیلی خنده رو بود خونه ی مامان بزرگمو تو عمرم اینقدر تمیز ندیدم حیاطم تمیز کردن دلم میخواست بگیرم خودم تمیز کنم
نامبرده بعد دوماه قراره فردا صبح بخوابه و میخواد بر طبل شادانه بکوبه:/
بعله فردا کلاس هندسه و ریاضیم رو قراره بپیچونم و خب والدینمم ذره ای خبر ندارن فردا کوییز ریاضی دارم!!!!
در واقع من برنامه ریزی خیلی خوبی داشتم منتها دیروز یه اتفاقات پیش بینی نشده افتاد و از ساعت سه ظهر تا یازده شب من کلن سوخت شد!!شما میدونید این ساعت واسه یه بچه که هم باید به کارای عملی تئوری مدرسش برسه هم برا کنکورش بخونه چقدررر مهم و با ارزشه؟؟
آره خلاصه نتونستم خودمو تا
به نام خدای مهربون
چن وقته پیش یه ماجرایی پیش اومد که سه جبهه به وجود آورد
و من توی یکی از اون جبهه ها قرار گرفته بودم
امروز یکی دوماه از اون ماجرا گذشته 
هر کودوم از این جبهه ها فکر می کردن حق با اونهاست و بقیه رو مقصر میدونستند
در حالی که حقیقت این بود که هر سه جبهه دچار سوءتفاهم شده بودن
 
دیشب داشتم به این فکر میکردم که این وسط فقط خدا میدونست که چی پیش اومده 
 
یه لحظه به این فکر کردم خدا چه واکنشی نشون داده با دیدن این قضاوت های ما
و احساس ک
چنتا سر تیتر برای روز جمعه:
پس از چندین ماه خود درگیری و گیر کردن توی رودروایسی پیشنهاد ازدواج دوست سپتامبر رو رد کردم:/ حس رهایی بعدش عالی بود 
امروز یکی از اعضای خونوادم به ارزوی 20 سالش رسید و از خوشحالی گریه کرد ساعت شیش صبح بود..صدای گریشو شنیدم گفتم وااای حتما یکی فوت کرده بعد دیدم نهههههه از بس اون آرزو محال بوده که داره برای برآورده شدنش گریه میکنه 
امروز رو روز رساله نویسی خویش معرفی میکنم اون هم به مدت 12 ساعت...
فک میکردم اتفاقای دوماه
با توجه به این که killshotامینم مغزم را قرق کرده و مدام در سرم پلی میشود بازهم می‌خواهم اسلیپنات گوش کنم اما نمیتوانم...گوشهایم به شدت حساس شده و درد میگیرد...بعد از دوماه که هنزفری گذاشتم و متال پلی کردم از شدت شوک به سرفه افتادم میخواهم قدرت موسیقی متال را به رخ بکشم.آلبوم جدید فاکینگ اسلیپنات آمد و فاکد می...
ماسک جدید کوری تیلور هم فاکد می ...خودش گفته بود که ماسک جدید من آماده شده که اعصابتان را بگاید:)واقعا ماسک اعصاب خورد کنی است فقط نمیتوان
اتفاقی اومدم پست سرآغازو خوندم . خندم گرفت .نوشتم اینجا به راحتی و با فراق بال صندوقچه ی دلم را باز میکنم و از هرچه بخواهم مینویسم . ولی تو این دوماه بعد از گزاشتن اون پست هیچ پستی نزاشتم چه برسه که بخوام صندوقچه ی دلمو باز کرده باشم . هربار میومدم یه چیزی منتشر کنم میگفتم نه ، ولش کن ، این مال خودمه نباید به کسی بگم . نمیدونم مشکل چیه . شاید من خیلی درونگرام .تو اون پست نوشتم اینقدر مینویسم و مینویسم چون عاشق نوشتن هستم . اونوقت تو این دو ماه خیلی
 
امروز وقتی از خواب بیدار شدم،به امید دیدن برفی که داره میباره و رو زمین نشسته پرده ی پنجره ی اتاقم رو کنار زدم.انتظارم برآورده شده بود.برف به سنگینی مشغول باریدن بود و شهرم یکدست سفید پوش شده بود ...
 
خب حقیقتا تلاش کردم ادامه ى متن بالا رو بنویسم.ولی نوشتنم نمیاد.نمیدونم چی بگم بعد از دوماه سکوت.از اتفاقات این مدت.از رفت و امدها.از سفرها.از احساسات.از کارهای نیمه تمام.از ارزوها و دل مشغولی ها و دلمردگی ها.از اتفاقات اجتماعی و سیاسی که تو زند
باسلام.
با توجه به اهداف موسسه قرآنی شیفتگان وحی نسبت به گسترش فعالیت‌های قرآنی وفرهنگی ومعارف اسلامی، ، باهمکاری شما خیرین محترم  ودلسوزان فرهنگ اسلامی درصدد جنبشی وحدت آفرین  درجهت خرید مسکن وتامین هزینه آن، به ویژه  در دیگر مناطق که از نعمت چنین مؤسساتی بی بهره اند...می باشیم. 
دراین راستا به کمک خیرین محترم و اقوال داده شده، ان شاءالله 
تا یکی، دوماه آینده حدودا  100میلیون تومان دراختیار خواهیم داشت،
پس ازشوری و بحث وبررسی همه جانبه ی
میخوام طلاق توافقی بگیرم در عرض دو ماه این امکان پذیر هست ؟ شنیدم که گواهی عدم سازش فقط 45 روز طول میکشه تا ارسال بشه تو دوماه میتونم این کار رو انجام بدم ؟
 و اینکه نوبت دهی در دادگاه برای طلاق توافقی چگونه است؟

با سلام برای اقدام به هرنوع طلاق مقدمتا نیاز به ثبت نام در سامانه نوبت دهی طلاق می باشد وپس از تعیین نوبت مرکز مشاوره تعیین ومراحل را ادامه خواهید دادوحد اقل زمان در این فرایند 45 روز تعیین شده است وپس از اظهار نظر مرکز مشاوره می توانی
به موجب مصوبة مورخ چهاردهم اردیبهشت ماه ستاد ملی مبارزه با کرونا، کلیة قرارداد های اجاره اماکن مسکونی، اعم از اجاره و رهن که موعد پایان آنها از اسفند 98 تا پایان فروردین 99 بوده به مدت دوماه با همان شرایط قبلی تمدید گردید.
لذا نظربه اینکه مصوبات این ستاد در حکم قانون و الزام آور است، برای کلیة مراجع و محاکم الزام آور بوده و شورای حل اختلاف از صدور دستور تخلیه تا پایان دو ماه مزبور منع شده است.
باسلام.
با توجه به اهداف موسسه قرآنی شیفتگان وحی نسبت به گسترش فعالیت‌های قرآنی وفرهنگی ومعارف اسلامی، ، باهمکاری شما خیرین محترم  ودلسوزان فرهنگ اسلامی درصدد جنبشی وحدت آفرین  درجهت خرید مسکن وتامین هزینه آن، به ویژه  در دیگر مناطق که از نعمت چنین مؤسساتی بی بهره اند...می باشیم. 
 
دراین راستا به کمک خیرین محترم و اقوال داده شده، ان شاءالله 
تا یکی، دوماه آینده حدودا  100میلیون تومان دراختیار خواهیم داشت،
پس ازشوری و بحث وبررسی همه جانبه
خیلی از ادما تو ارتباط برقرار کردن باهمدیگه مشکل دارن نه اینکه حرف همدیگه رو نفهمن میفهمن و لی بلد نیستن چجوری بیانش کنن و برسوننش به ططرف مقابل...یه زمانی هست یسری حرفا یسری حرکتا شیرینی کاررو از بین میبره وقتی یسری حرفا زده میشه و میگی بیا ثبتش کنیم و میگه بین پدر و پسر ثبت کردن اصا معنی نداره و این حرفا چیه و تو توو دلت از همین میترسی که یروز بزنه زیر همه چی و بعد از دوماه دقیقا همچین اتفاقی میفته (از هر چی بترسی سرت میاد) نمیشه اسمشم ترس گذا
هرروز که میگذرد احساس فارغ بودن ازاین دنیا رو بیشتراز همیشه احساس میکنم
هرروز که میگذرد لذت هایم بیشتر میشود و نسبت به 
اطراف پیرامونم بی حس تر میشوم،اهمیتی به گزافه گویی 
های اطرافیانم ندارم و حس خلاء بهترین حس در جهان البته
ازنوع مثبتش هست.من درک میکنم جهان را دیگر.
من درک میکنم اکثر چیزهارا.من خیلی زود به این درجه رسیدم
اما به خودم میبالم که خیلی زود به این ادراک رسیدم..
من دیگر غصه خودم نبودن را در نوع لباسم نمیخورم
نه اینکه بیخیال شوم،ن
وقتی مطمئنی و میدونی که هیچی درست پیش نمیره اونوقته که میترسی.آدم تو تاریکی ممکنه نترسه،بالاخره شبم صبح میشه دیگه نه؟ولی این تاریکیش فرق داره.نمیدونی کی صبح میشه،نمیدونی اصلا صبح میشه یا همه چی تو تاریکی تموم میشه؟دیوارا بلندن،نور رو نمیبینی و باید پاشی بری دنبال نور ولی نمیتونی،راهو بلد نیستی.مجبوری بشینی همونچا و اینقد منتظر بمونی تا صبح بشه،تا بالاخره صبح شدن بتونی زنده بمونی.اینه داستان این روزای ما.
دلم بدجور میسوزه برای اینترن و
اول: این‌روزا به بهونه‌ی رفیقم که میاد و از مامان قلاب‌بافی یاد می‌گیره، منم دوباره شروع کردم یادگیری‌ش رو. قبلاً امتحانش کرده‌بودم ولی دل‌به‌کار نداده‌بودم خیلی. وسطش رهاش کردم. اما مدتیه دارم فکر می‌کنم بلدبودن چندتا هنر ینی داشتن چندتا راه توخونه‌ای برای کسب درآمد و شاغل‌بودن. خلاصه که قضیه‌ی قلاب و کاموای کنار گوشی‌م اینه. 
و برای گرفتن این عکس -چون می‌خواستم تو مسابقه‌ی طاقچه شرکت کنم- داشتم فکر می‌کردم اگه گل‌خشک‌هام بودن
Intel Xeon E5 - 1650 v4 6Core 3.6Ghz1x HP 8GB 2400T DDR4 RamHP B140 i Raid Controller1x HP 100GB SSD Ent.2x HP 2TB SATA 7.2K 6G HP 550w PS 
 
قیمت ویژه : 16.500.000 تومان  ‍  #تخفیف_ویژه
 
سرور صفر بوده و دارای 12 ماه ضمانت تعویض و هارد سیستم  دارای دوماه گارانتی و 100 ماه ضمانت اصالت کالای  ماهان شبکه ایرانیان  می باشد. برای اطلاعات بیشتر با مشاوران ما در ارتباط باشید . اس اس دی و هارد های استفاده شده دست دوم بوده و دارای 3 ماه گارانتی تعویض این مجموعه می باشد
 
Telegram :   @SaeidG مهندس قنبری@sadegh323  مهندس قنبری@sale1_D
فتوکلیپ طنز رفته بودم لیله‌کو بعداز دوماه در وبگاه آپارات
رفته بودم«لیله‌کو» بعداز دوماه
رعد می‌غرّید از ابرِ سیاه
اندکی افتاده بود از تاب، ویروسِ کوویدِ19
آسمان دلگیر بود
عابری بی‌ماسک داشت از کنارم می‌گذشت
گفتم آن دُکّان و آن قلیان‌کشان، آن سوی رود
بی‌امان قلیان که می‌کردند دود...
حرف من را خورد، گفت:
«آن دُکان برچیده شد!»
گفتم آن قصّابیِ نزدیکِ کوه
دنبه‌هایش نرم بود و چرب بود،
 گفت: «آمد گربه خورد و کرد کیف!»
گفتم آن مادر وَ آن نوزاد.
Knock Knock
امروز صبح رفتیم بیرون! بازم با نگاه مردم یه خورده اذیت شدم اما نهایت تلاشم رو کردم خودم رو خونسرد نشون بدم…لامصب مردم توى خیابون آدم رو جورى نگاه میکنن انگار قتل کردم:| با چشماشون میخوان منو بکشن!!!حالا قبلا فقط مرد ها رو احساس میکردم اما الان جدیدا این دختر ها هم منو با چشم میخورن:/…حالا خوبه ماسک دارم اگه ماسکم رو بردارم و ببینن چه هیولاییم فکر کنم بگرخن:)
حتى یادم میاد زمستون سال پیش یا پاییزش بود یه زنى با دختر نوجوونى توى پیاده رو ب
دلم دوتا گوش شنوا میخواد بدون قضاوت شدن
کسی حرفام و بشنوه و سکوت کنه
یکی مثل خانم دکتر 
حیف که سرش خیلی شلوغه و هربار زنگ میزنم وقت مشاوره بگیرم برای دوماه بعد وقت میدن وقتی که دیگه حرفی برای گفتن ندارم...
حرفام همه بغض شده تو گلوم...
دلم میخواد برم تو بلندی فریاد بزنم...
دوست دارم داد بزنم بگم 
خدا منووووووووووووو ببین این زندگی رویای من نیست....
ببین جوونیم چطور داره به باد میره
ببین شب و روزام درگیر دوا و دکتر و دارو شده
ببین دارم با مردی زندگی
حالا که ادارات باز شدن و خیابونا انقدر شلوغ که حتی ترافیکم میشه، یعنی...
نمیخوام به زبون بیارم ولی این وسط کلی ژن ایرانی واسه همیشه منقرض میشه.
فکر نمیکنم کشور فقیری باشیم که نتونه حداقل دوماه همه رو ساپورت کنه که بشینن تو خونه.فکر نمیکنم هیچ کشوری در حال حاضر تو دنیا باشه که در این حد درگیر کرونا  باشه و اداره هاشو باز کرده باشه.به خودم میگم خب اگر مهم بود، اگر ما به درد اینده میخوردیم خدا خودش دلش میسوخت پس حتما فایده ای نداریم.تو نمیخواد دل
 
 
 معرفی نکاتی جهت افزایش مدیریت ریسک و جلوگیری از وقوع اشتباهات رایج که منجر به ضرر در معاملات می‌شود...
2- از اهداف روزانه استفاده نکنیدبسیاری از معامله‌گران هر از چند گاهی اهداف عملکردی روزانه یا هفتگی برای خود تعیین می‌کنند. چنین رویکردی بسیار خطرناک است و باعث می‌شود شما به سودهای روزانه یا هفتگی فکر کنید. درواقع، تعیین اهداف روزانه فشار زیادی به شما وارد می‌کند و درنتیجه باعث می‌شود شما احساس نیاز به انجام معامله کنید. کوتاه‌مد
سلام و درود اینجانب بر شما باد :)
الان دو هفته ای میشه ک اومدم خونه و هفته بعد این موقع برگشتم به اون خراب شده :))
و اما ماجراهای بهاری 
مرخصی که تموم شد با تریلی پسرعموجان رفتیم تهرون و ازونجا با اتوبوس رفتم همون خراب شده -_-
دژبانه خسته بود نگشت.هر چند منم چیز خاصی همرام نبود.خب خب خب یک ماه اول با نگهبانی دادن و این ها گذشت و با ساخت برجکای جدید بدست خودمون اونو دودستی تحویل یه گردان دیگه دادیم در حالی که 99 درصد بچه ها ازینکار ناراضی بودن.
چنتا ا
سلام!
امروز یه روز دلگیره!
یعنی میتونم بگم اکثر روزای ابن ماه واسم دل گیر بوده
اینو میشه از شیشه های گلایِ  زرد و خشک شده ی روی میز فهمید!
چون شاسوسا نتونسته نوازششون کنه و اب شیشه هاشونو عوض کنه!
 
یا از کتاب (صدسال تنهایی)که نزدیک دوماه و خورده ایه که دستم بهش بنده و هنوز نتونستم تمومش کنم!
یا شایدم از ماگی که نمیدونم توش چایی خوردم یا اب یا شربت ولی همونطور روی میز مونده
و یه میز ابی رنگی که پراز گرد و خاک شده!
 من پیش پیش به استقبال جوش هایی که
تصمیم دارم کانالمو پاک کنم به همین زودی دوماه.
ولی بعدش تصمیم گرفتم تلگراممو پاک کنم ولی قول دادم.
شایدم تلگراممو بستم و فقط جمعه ها بازش کنم شاید
کانالمو دوست دارم
کانالایی که عضوشونم هم دوس دارم.
ولی میخام موثر و مفید باشه. میخام امسال و سال دیگه قشنگ اماده شم برای کنکور... میخام لذت ببرم. نمیخام همش بیفته یک سال میخام خوب طراحی تمرین کنم و زبانمو قوی کنم 
ولی نمیدونم چیکار کنم دل بستم
تاریخ هنر سخته و من تا الان یک سال رو به بطالت گذرونم و هی
خیلی وقت پیش فک کنم اردیبهشت پارسال بود استرس زیاد اون امتحانات مزخرف سفر یهویی تهران ! نگم از اون آلرژی لعنتی که توی تموم اون دوره ها همراهَ م بود و همراهـیم میکرد و منم تمام اون مسیر تقریبا حال خوبی نداشتم !میخندیدم نفس میکشیدم و میخوردم چون کاری از دستم برنمیومـد آخه ، و اما الان بعد از یکسال که فقط دوماه بود که تقریبا یه نفس آروم بدون اون دستای قرمز صورت پر از دونه های قرمز از گردن به پایان که نگم براتون  !داشتم خوب میشدم ولی جالا دو روزه ک
قرار بود شب بیام و از روزی که ساختم بگم!
منتها اونقدری جون ندارم کلش رو توضیح بدم! فقط اینکه امشب بعد مدت ها تنها شبی هستش که با شرمندگی نمی خوابم! امروز روز خیلی ایده آلی برام نبود! اما خوب تونستم خودم رو جمع و جور کنم! و این باعث میشه امشب با خیال راحت بخوابم.
از طرف دیگه خیلی هم خوشحال نیستم!‍ راستش دارم فکر میکنم که اگر هدفم رو از ته ته دلم دوست دارم پس چرا اینقدر همش سستی میکنم؟! وقتی هم خودم توانایی شو در وجودم میبینم و هم دیگران و حرکت شایست
1
احساس استیصال می کنم. تامین بدیهی ترین نیازهای بشر اینجا ناممکن شده. اینترنت چندروزه قطع شده و دیروز برای پیدا کردن یه مقاله دو ساعت کل هاردم رو زیر و رو کردم به این امید که قبلن دانلودش کرده باشم. اینکه تو خبرها می بینم یه نفر گفته وصل شدن اینترنت قطعیه حالم رو بد می کنه! اصن فرض امکان قطع دائمی اش باید به عقل خطور نکنه نه اینکه یه نفر بیاد تکذیبش کنه! خاک برسرمون که مشکلمون همچنین چیزیه!
2
عصرایران رو باز می کنم. دومین خبر پربازدیدش تا ظهر امر
توی تمام هفده سال زندگیم هیچ وقت به اندازه ی الانم تنها نبودم،
۳هفته از حرف نزدن با بهترین دوستم و بیشتر از یک سال از حرف نزدن با میگذره.
(خیلی سخته کنار اومدن با اینکه نزدیکترین آدمای زندگیت باهات سرد و غریبه بشن)
یک ماه دیگه هم امید قراره بره سربازی و تا دوماه ممکنه برنگرده.
 
روزا دارن میگذرن و من دارم با کتاب خوندن،آهنگ گوش دادن،تست زدن و فیلم دیدن روزامو شب میکنم.بعضی وقتا هم که از این یکنواختی خسته میشم میرم سراغ اون دفترچه ای که با خوندن
سلام عزیزان . من فرزانه ام ، نویسنده ی وب . یه مدت فعال نبودم و تا دوماه دیگه هم فعال نخواهم بود . فقط اومدم همین پست رو بزارم و برم .

سریال جونگ میونگ از اول ماه رمضان داره از شبکه ی تهران پخش میشه هرشب ساعت ۲۳ . تکرار روز بعد ساعت ۱۰ و ۱۵ .


از نظر تاریخی این سریال رو میشه ادامه ی سریال اوک نیو دونست . پادشاهی که اوایل سریال میبینیم ( پدر جونگ میونگ ‌) ، در واقع پیری اون شاهزاده ای هست که در اواخر سریال اوک نیو به عنوان جانشین پادشاه تعیین میشه . به
ساعت دوازده شب هست و با حوصله دارم لاک میزنم!!! این یعنی حال دلم خوبه :)
ساعت دوازده شب هست و بدون توجه به لرزش دستم و کج و کوله شدنِ لاکم با ذوق به ناخن های قرمزم نگاه میکنم:)
ساعت دوازده شب هست و از مرورِ امروزم لبخند پت و پهن روی لبم جاخوش کرده :)
از یک روز زندگی چی میخوام مگه؟
سرکار با همکارها شوخی میکنم،بچه ها رو با عشق بغل میکنم و از لباس های تک تکشون تعریف میکنم.
خونه مامان بزرگه میرم و دیداری تازه میشه.
برای عیدی خواهرزاده ها خرید میکنم،برای
فکر کنم آقاتمیزی رو بشناسید دیگه . قرار بود وقتی میاد ساختمان رو تمیز کنه ما براش ۲ تا لیوان چای بزاریم . ما براش یه فلاسک یک لیتری خریدیم . من اونو براش پر چای میکنم و با یه لیوان و قندون و گاهی چند تا بیسکویت میزارم .به لکه گریز بودن منم احتمالا واقفید. قضیه اینجاست که من مثلا هر دوماه لیوان های خودمونو با وایتکس میشورم . نمیدونم چجوری تمیزی از لیوانش استفاده میکنه که هر سری انگار یکماهه رنگ ریکا به خودش ندیده و من هر هفته مجبورم با وایتکس بشور
وقتی تو اوج سختی و فشار زندگی میفهمی یکی هست که دوست داره، واقعا از ته دلش دوست داره و هر کاری که می کنه، هر کاری...حتی اگه اون کار دقیقا همون سختی و فشار زندگیت باشه، فقط از روی دوست داشتنه می تونی ببخشی....
شاید دیر..شاید سخت...ولی می تونی ببخشی و بلاخره می بخشی....
+ منم دوست دارم بابا
++ای کاش درباره اون یکی هم می تونستم به همین نتیجه برسم و ببخشم...نشد..نمیشه...خیلی سختی بهم داد، خیلی فشار آورد بهم...خیلی درد کشیدم و میکشم ازش ولی کنار همه اینا هیچ کا
 
سلام!
امروز یه روز دلگیره!
یعنی میتونم بگم اکثر روزای ابن ماه واسم دل گیر بوده
اینو میشه از شیشه های گلایِ  زرد و خشک شده ی روی میز فهمید!
چون شاسوسا نتونسته نوازششون کنه و اب شیشه هاشونو عوض کنه!
 
یا از کتاب (صدسال تنهایی)که نزدیک دوماه و خورده ایه که دستم بهش بنده و هنوز نتونستم تمومش کنم!
یا شایدم از ماگی که نمیدونم توش چایی خوردم یا اب یا شربت ولی همونطور روی میز مونده
و یه میز ابی رنگی که پراز گرد و خاک شده!
 من پیش پیش به استقبال جوش هایی
امروز دومینمونه..
دومین ماهگردمون..
باورم نمیشه دوماه گذشته عشقای من..
خیلی خوشحالم باهاتون..
همیشه هستم براتون ..
میمونم پیشتون..
وایمیستم پشتتون...
خیلی دوستون دارم..
تو دلم کارخونه قند اب کنی میسازن وقتی بهتون فکر میکنم..
مرسی که بین این همه ادم منو انتخاب کردین..
دوستون دازم تا ابد..
نه..
تا ابد و یک روز..
میدونی تو این بارون باید میبودی ولی نیستی حالا که نیستی کاش دوستای خوبی داشتم کاش میشد چرتو پرت بگم از تو حرف بزنم و کسی نصیحت نکنه( میدونی الان دوازده و نیم شبه و اس ام اس اومد یه لحظه فکر کردم تویی، احمقانه ست نه؟)، دلم برای خودت نه برای حسایی که باهات تجربه کردم تنگه، حس یه دوست خوب یه شنونده یکی که قبولت داره یکی که از تنهایی درت میاره... میدونی هیچوقت دوست خوب نداشتم تا اینکه توی لعنتی سرو کله ت پیدا شد اما تو نباید میموندی نباید دوستم میشد
چندسال پیش یه کلیپ کوتاهی از چندتا خانم مسن پخش شد که به شدت دوستش داشتم.
یه جا میگفتن:
جوون های امروزی به جای "بودن"، همه اش مشغول "انجام دادن" هستن. درحالی که بودن (Being) خیلی مهمتر از (Doing) انجام دادن هستش. آدمای این روزا وقت "بودن" ندارن، چون سرشون با هزار تا کار ریز و درشتی که باید انجام بدن و ممکنه واقعا ارزشی هم نداشته باشه، گرمه...
"بودن" یادشون رفته و فقط "انجام دادن" براشون مونده...
 
راستش خیلی سعی کردم که بیشتر توی حالت "بودن" سر کنم تا " انجام
سلام سلام حالتون چطوره؟ 
همیشه فکر میکردن یه چیزی از من کمه تو این وب بعد فهمیدم که نگفتم طرفدار دو آتیشه ی هری پاتر و شرلوکم -_-اصلا انگار بخش مهمی از هویتمو ذکر نکرده بودم !
چیکارا میکنید این روزا؟ درس میخونین؟ من درسای دانشگاهمو جز زبانشو ول کردم و خیلی نگرانم چون رو هم تلنبار شدن و از ترسم نمیتونم برم سمتشون از طرفی تکالیف کلاس زبان آلمانیم هم موندن و با این همه کار من هنوز نمیتونم از گوشی دل بکنم 
امیدوارم قرنطینه رو بر ندارن جون همینجور
توضیحات  تکمیلی مربوط به ژلهای  3 روزه✅✅ ژل فوق سریع صد در صد گیاهی♻️♻️♻️ قویترین و سریعترین محصولی که می تواند کاهش سایزبه صورت موضعی و از بین بردن چربی ها را برای شما به ارمغان بیاورد با عصاره گیاهان چربی سوز با اثر بخشی سریع در کمتر از 2 هفته این ژل به طور معجزه آسایی چربیهای ذخیره شده در پوست را کاهش می دهد و موجب افزایش سوخت و ساز چربی و در نتیجه لاغر شدن می گردد .این محصول دفع مواد مضر متابولیک???? پوست را تسریع می نماید.این ژل با از بین
به انتشار و اشاعه اخبار دروغ و وقایع خلاف واقع به قصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی یا مقامات رسمی  نشر اکاذیب گفته می‌شود.جرم نشر اکاذیب از جرایم مطلق است، چون تحقق نشر اکاذیب منوط به تحقق ضرر خارجی نیست، چرا که اگر صرف انجام عمل مجرمانه صرف نظر از ایجاد نتیجه جرم باشد، جرم مطلق است.درجرم نشر اکاذیب صرف نشر و انتشار مطالب کذب ودروغ به طرقی که درقانون مجازات اسلامی پیش بینی شده است جرم بوده و نیازی به مشاهده نتیجه این عمل نمی باشد.مجازات
اصلا حوصله ی خودمم ندارم و دوست دارم آزمون فردا کنسل شه !!!!
ایشالله بشه !!!!
میشه خدا یعنی ؟!!!
دوست دارم فردا رو تا لنگ ظهر بخوابم...!
+ از اینکه به 17 تکه ی نا مساوی به دست مامان تبدیل بشم جرئت نمی کنم آزمون فردا رو جیم بزنم:/ ولی خداییش فردا حوصله آزمون نیست.اونم بعد یه هفته قطعی اینترنت که دسترسی من رو به خیلی از منابعم قطع کرد :/  تازه همین دیروز فهمیدم که اگه آدرس سایت های ایرانی رو بزنی باز میشن ! فکر میکردم همه قطعن !
یادم باشه آدرس ها رو بوکمارک
1
احساس استیصال می کنم. تامین بدیهی ترین نیازهای بشر اینجا ناممکن شده. اینترنت چندروزه قطع شده و دیروز برای پیدا کردن یه مقاله دو ساعت کل هاردم رو زیر و رو کردم به این امید که قبلن دانلودش کرده باشم. اینکه تو خبرها می بینم یه نفر گفته وصل شدن اینترنت قطعیه حالم رو بد می کنه! اصن فرض امکان قطع دائمی اش باید به عقل خطور نکنه نه اینکه یه نفر بیاد تکذیبش کنه! خاک برسرمون که مشکلمون همچنین چیزیه!
2
عصرایران رو باز می کنم. دومین خبر پربازدیدش تا ظهر امر
شهید روز ۱۳ فروردین خان طومان
بسیجی شهید مدافع حرم حمید قاسمپور 
حمید متولد اردیبهشت هفتاد و دو در شهرستان آباده بوده و بعد از تحصیلات تکمیلی در رشته حقوق در دانشگاه  شهرستان آباده مشغول تحصیل شد.
از خصوصیات شهید قاسمپور این بود که همیشه قبل از اذان در مسجد بود و به قولی ک میداد پایبند بود و عمل میکرد. در کارهای فرهنگی پیشقدم‌بود و برای برگزاری یادواره های شهدا تلاش میکرد.
 امر به معروف و نهی از منکر را همیشه داشت که حتی یک بار هم مورد ضرب و
1.از مهمونی برگشتیم.بقیه خوابیدن و من با وجود خستگی زیاد بیخواب شدم.گفتگو های ذهنی بین خود ِ منطقیم و خود ِ احساسیم:
_ببین همیشه باید یه جای کار بلنگه.همیشه ها!
_آخه چرا یه موضوع رو انقدر برای خودت بزرگ میکنی که بشه فکر و ذکر روز و شبت؟ ارزشش رو داره؟ 
_آره.چون برای من خیلی مهمه.چون خیلی بهش فکر کردم و فک میکنم برای اثبات خودم احتیاج دارم بهش!
_حالا فرض کن یکی دوماه گذشت و تو به خواستت رسیدی.بعدش چی؟
_بعدش به آرامش میرسم و زندگیمو میکنم.
_خوب الان زن
قبلا نوشتم نمیتونم اشک بریزم .خشک شده و سوخته:/الان میتونم...ولی فقط واسه احمقانه ترین چیزا...چیزهایی که از قلبم نیست...مثلا ممکنه پام بخوره به میز اشکم بزنه بیرون:|یا درمورد یکی بخوام حرف احساسی بزنم صد بار صدام میگیره چشمم خیس میشه..ولی امکان نداره وقتی صدای شکستن قلبم میاد اشکم بیاد:/فقط بغضم باد میکنه...ازم خودم بدم میاد ...ولی باید خودمو دوست داشته باشم..مگه غیر از خودم کسی دیگه رو میتونم بشناسم؟یا کسی میمونه واسه ادم؟اگه قرار باشه خودم واسه
امروز قشنگ یه دسته از موهام کنده شد... اونقد گریه کردم و جیغ جیغ کردم که گلو و گوشای خودم درد گرفت چه برسه به بابا -_-
خب من چیکار کنم خوشم نمیاد موهامو ببندم :( موقع ورزش موهام گیر کرد لای یکی از این دستگاه ورزشیا کشیده شد....
بغلم کرده دلداریم بده مثلانا:/ تو همون وضع کلی دعوا کرده که صدبار میگم موهاتو جم کن موقع ورزش بعدم میخواست ببافه که ادامه بدیم ولی من اعصاب نداشتم فرار کردم.با اینکه من این همه ورزش کردمو از نظر وضعیت بدنی خیلی پیشرفت کردم ولی
از وقتی یادم میاد توی فضای مجازی
بودم.یادمه یازده سالم بود که شروع کردم توی بلاگفا نوشتن. بعدش که گوشی
وارد زندیم شد و شدم درگیر لاین و وایبر و در ادامه اینستاگرام و تلگرام و
تویییتر....
عاشق نویسندگی ام و قطعا از دوماه دیگه خیلی خیلی حرفه ای دنبالش
میکنم اما الان اسیر کنکورم!نه اینکه فکر کنین خیلی میخونما نه اصلا قبلنا
خیلی درسم خوب بود اما الان به همه چی شک کردم و رشتمو دوست ندارم فقط دلم
میخواد از بند کنکور رها بشم
بین فضاهای مجاز ی تو این
روزها به شکل عجیبی رفته رو دور تند! یعنی واقعا یکهو می‌بینم شب شده و باز صبح میشه، باز ظهر میشه و بعد یهو آخر اسفند میشه، بعدترش یکهو میشه آخر فروردین! راستش دوست ندارم سریع بگذره(و این نشون میده چقدر انسان خواسته‌های بی‌ثباتی داره! تا چندماه قبل میخواستم هرچه سریعتر بگذره!) ،این‌طوری همش فکر می‌کنم کاملا از روزم استفاده نمی‌کنم که برام کش نمیاد! آخه میگن: زمان برای کسایی که ازش استفاده میکنن طولانی‌تره!
و اینکه هیچ‌جوره باورم نمیشه ۶ما
بیمه ی عمر
در بیمه ی عمر اصل سرمایه ی فوت است که ما معمولا در هنگام قرارداد ۲۰ برابر را انتخاب می کنیم.
یعنی سرمایه ی سال اول اگر 1,200,000 تومان باشد درصورتی که فوت کند به ذینفعان وی که در قرارداد ذکر کرده است 24,000,000 تومان به عنوان سرمایه ی فوت تعلق می گیرد‌.
در قسمت قبل پوشش سرمایه گذاری صحبت شد در این قسمت دو پوشش دیگر بررسی می شود.
بیمه ی عمر و پس انداز
۲. فوت حادثی
این پوشش را میتوان انتخاب کرد و 1 الی 3 برابر سرمایه ی فوت انتخاب کرد.
اگر شخص ب
آیا حضور زوجین در جلسات مشاوره طلاق توافقی الزامی است؟
بله، زوجین می‌باید در تعداد جلسات تعیین شده مشاوره حضور داشته باشند مگر با داشتن شرایط خاص.
مدت زمان طلاق توافقی در شرایط جدید چقدر است؟
در شرایط فعلی و با افزوده شدن مدت زمان مشاوره تا صدور دادنامه حدودا دوماه به‌طول می‌انجامد که این مدت در صورت استفاده از وکلای دادگستری به‌طور چشمگیری کاهش می‌یابد.
آیا با داشتن وکالت در طلاق هم شرکت در جلسات مشاوره الزامی است؟
بله، ولی عدم حضور ز
من هنوز درگیرم. درگیرم با خودم که راهی که انتخاب کردم درست هست یا نه. یجور عذاب وجدان دارم از گذاشتن وقتم واسه کاری که مورد علاقه ام نیست اما مجبورم. میفهمی؟ باید بتونم کارارو با هم انجام بدمو جلو ببرم. میترسم از تمرکزم از وقتی که میذارم کم بشه از ساعتهای مقیدم اما خب نمیتونم کاریش کنم. این که البته روتین نیست برای من یه ویژگی خوبه یعنی وقت آزادم دست خودم و میتونم مدیریتش کنم. برعکس چیزی که فکر میکردم از عکسام رضایت داشتن خودم به نظرم خیلی حرف
هزار بار پتو رو کشیده بودم روی سرم و گریه کرده بودم . حال و حوصله هیچکس رو نداشتم ، اشتها نداشتم ، حرف نمیزدم ، فقط گریه میکردم . یه روز ، دو روز ، یک هفته ، دو هفته ، یکماه ، دوماه بود که حال و حوصله نداشتم ، دیگه دلم برای هیچ مریضی نسوخت ، دیگه از غم کسی غصه نخوردم ، وقتی رفتم ختم کسی اشکم در نیومد ، حتی ناراحت هم نشدم ! رویه زندگیم تغییر کرد ؟ نمیدونم . ولی دیگه دلم نخواست بگم بخندم ، قرار های دورهمی و بیرون رفتن رو پشت هم کنسل کردم ، یا رفتم مثل جغ
دیروز اصلا روز خوبى نبود و باز من شکست خوردم طبق معمول عادت بدم بهم غلبه کرد و کلا ریده شد به هر چى برنامه اى که داشتم!!!دیروز تنها تونستم یه فصل شیمى به زور بخونم و این اصلا خوب نیست به هیچ عنوان و بازم مثل این بچه کوچولو ها خودم رو بیخود با تبلت سرگرم کردم!!…اشتباه دوم سر زدن مداوم به دایرکت براى اینکه ببینمMچى برام نوشته بود…و خیلى جدى دارم خودم بحث رو کشش میدم…نمیدونم چه مرگمه تو که Mرو قرار بود فقط به چشم یه دوست ببینیش چرا دوباره دارى شروع
ساعت شیش بلند شدم صبحونه خوردم اینا یهو مامانم گفت نمیریم :((( به دلم افتاده نمیریم:((( به دلیل مسخره ایییییییم :((( شدییییییدا موند تو دلم :((((( بابامو فرستاد رفت اخه قرار بود بابام بمونه مواظب رقیه رقیه خواب بود هنوز
اخرم نتونستم بخوابم به امید اینکه الان رقیه بیدار میشه میریم :(( و نرفتیییم:(( نرررررررررررفتیییییییییییییییم:(((((
خیلی بدید بد بد بد:(((((
بعدشم پاشدیم رفتیم بیمارستان ملاقات ابجیم:((( سفت بغلش کردم :((( اشکم دراومد بعد دیدم اشک بقیه هم د
نمیدونم چرا اینقدر احساس گناه میکنم. نه فقط برای چیزهای بزرگ که برای حتی مسائل جزئی. به خودم سخت میگیرم شاید چون میترسم دوباره اشتباهاتم تکرار بشه. به خودم میگم اون اشتباه بزرگ فقط به خاطر بیماری بود نه چیز دیگه. به خودم میگم دیگه هیچوقت پیش نمیاد اما دلم میترسه. هربارم بهش فکر میکنم وحشتناک تر از قبل به نظرم میاد. مطمئن نیستم راه خلاصی ازش داشته باشم. من بیشتر و زودتر از دیگران خودمو قضاوت میکنم. و این خیلی بده. این که به خودم اعتماد ندارم و ت
نکات آرایش نکردنبیشتر افرادی که آرایش نمی کنند معمولا از کرم مرطوب کننده برای دست و صورت و در برخی موارد از کرم ضد آفتاب استفاده می کنند. حتی اگر جزو آن دسته از افرادی هستید که اهل آرایش نیستید، برای شادابی پوستتان باید حتما این محصول را داشته باشید. شیر پاک کن ها هم حلال خوبی به شمار می روند هم اینکه توانایی پاکسازی منافذ پوست افرادی که آرایش نمی کنند را هم دارند. پیش از شستشوی صورت، صورت خود را با پنبه آغشته به شیر پاک کن پاک کرده و پوست خود
نکات آرایش نکردنبیشتر افرادی که آرایش نمی کنند معمولا از کرم مرطوب کننده برای دست و صورت و در برخی موارد از کرم ضد آفتاب استفاده می کنند. حتی اگر جزو آن دسته از افرادی هستید که اهل آرایش نیستید، برای شادابی پوستتان باید حتما این محصول را داشته باشید. شیر پاک کن ها هم حلال خوبی به شمار می روند هم اینکه توانایی پاکسازی منافذ پوست افرادی که آرایش نمی کنند را هم دارند. پیش از شستشوی صورت، صورت خود را با پنبه آغشته به شیر پاک کن پاک کرده و پوست خود
نکات آرایش نکردنبیشتر افرادی که آرایش نمی کنند معمولا از کرم مرطوب کننده برای دست و صورت و در برخی موارد از کرم ضد آفتاب استفاده می کنند. حتی اگر جزو آن دسته از افرادی هستید که اهل آرایش نیستید، برای شادابی پوستتان باید حتما این محصول را داشته باشید. شیر پاک کن ها هم حلال خوبی به شمار می روند هم اینکه توانایی پاکسازی منافذ پوست افرادی که آرایش نمی کنند را هم دارند. پیش از شستشوی صورت، صورت خود را با پنبه آغشته به شیر پاک کن پاک کرده و پوست خود
سه شنبه ها را دوست دارم حتی با وجود کرونا حتی با وجود قرنطینه این روزهای تلخ :((
امروز باید راهی پیدا کنم برای فرار از این زندان :(
زندان قرنطینه بودن خیلی آزار دهنده است !!
من عاشق پیاده روی تو روزهای سه شنبه ام خدایا چه جور دلت اومد این ویروس ۵ گرمی رو
آزاد و رها بزاری تو دل خیابون ها و کوچه ها و طبیعت مون بعد اونوقت ما باید بخاطر همین ویروس
۵ گرمی یا ۶ گرمی خونه نشین بشیم اونم نه یکی دو روز دوماه رنگ بیرون و کوچه هامون رو نبینیم!

خسته شدم خدا !!
خ
• از بلال‌های آن‌شب، چهارتا را جدا کرده‌بودیم برای کباب‌کردن. غروب، گاز‌ پکنیکی را از انبار درآوردیم و زیر مهتابی حیاط، جمع شدیم. زن فندک را که زد شعله یک‌هو آمد بالا و کمی طول کشید تا خاموش شود. ترسیدیم. واشرش را عوض کردیم. مرد بااحتیاط روشنش کرد. این‌بار شعله‌اش طبیعی بود و گُر نگرفت. بلال‌ها را گذاشتیم روی آتش. سرم را خم کردم و سوختن دانه‌های ذرت را نگاه کردم. درهم‌تنیدگی‌شان با آتش... انفجارهای کوچکی بودند در نوع خودشان. در آنی روشن
ساعت یازده و نیم رسیدم فرودگاه و از ساعت دوازده دیگه همش بابا رو میگرفتم که تا گوشیشو روشن کنه باهاش حرف بزنم
ساعت دوازده و بیست دقیقه جواب داد.گفتم الان دقیقا کجایید؟ گفت تو اتوبوس فرودگاهم،  دلم یه ذره شده برات بابایی میرم هتل جا به جا که شدم میام دنبالت شام باهم بریم بیرون...فقط به مامانت بگو.
گفتم بابا شما دلتون یه ذره شده ولی من دیگه دل نداشتم دلم کلاااا تموم شده بود دیگه:))  ایندفعه دیگه من اومدم دنبال شما فقط به راننده اتوبوس بگید یه کم ب
اگه بعدها از من بپرسید که از ۹۷ چه چیزی رو بیاد میاری قول میدم چشمم رو روی تابستون پاییز و حتی دوماه اول زمستونش ببندم و بگم من اسفند ارامشم رو بدست اوردم  که البته فقط با حذف ادم ( های) ! سمی زندگیم ممکن شد ! 
و مهمترین چیزی که یاد گرفتم این بود که روابط باید باعث شن که ما احساس ارامش کنیم و حتی باعث شن که ما بهترین خودمون باشیم؛ هر رابطه ای اگه ازارمون میده، باعث میشه از خودمون متنفر باشیم یا گریه کنیم و غمگین باشیم (با توجه به اینکه مدرنتیه خود
چرا باید آل سعود از بین برود؟
تصمیم گیران کرونا نه تخصص طبی دارند و نه آمار! به همین جهت پیش بینی های انها غالبا اشتباه در می اید. مثلا اعلام کرده بودند که بعد از 13 تهران، همه جا کرونا بیشتر می شود ولی حالا بعد از چند روز هیچ اتفاقی نیافتاده و آمارها کمتر شده که بیشتر نشده، حالا چرا اینطور شده است؟ چون یکبار همه تست شده اند و 14روز هم نبودند لذا نشان ندارند و همگی سالم هستند. اگر کسی هم مراجعه می کنند بخاطر ترس و تبلیغات است، والا طبق آمار صحیح رو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها