نتایج جستجو برای عبارت :

دیگه داره کار دستم میده

دستم خورد به اتو. بوی پلاستیک سوخته بلند شد. 
گفتم: من دارم آب می‌شم.
کسی چیزی نگفت. 
گفتم: دستم... دستم رفت، ریخت رو زمین.
کسی چیزی نگفت.
بقیه دستم رو فرو بردم تو آب سرد. بخار بلند شد. بقیه‌ش دیگه آب نشد. 
نشستم بالا سر دست آب‌شده‌م. بوی نمک می‌داد. با کاردک جمعش کردم و ریختمش تو استوانه شیشه‌ای. نخای کلاس شمع‌سازی رو پیدا کردم.
دستم شمع شد. 
دستم گریه کرد. 
بسم الله الرحمن الرحیمسلام
بلند شدم و محکم زدم روی میز و به عطا گفتم:
+ لعنتی تو اگر همونجا هم بهم میگفتی هم چیز رو من نجاتت میدادم. اما نگفتی... خودت با دست خودت رفتی توی لجن.
احساس کردم دستم سرد شده و انگار یکی یه پارچ آب یخ ریخته روی دستم. یه لحظه متوجه شدم دستم خونریزی داره میکنه و انقدر ذهنم درگیر بازجویی شد نفهمیدم دستم زخمیه و نباید باهاش مشت میزدم.
فوری اومدم سمت در رو باز کردم که برم بیرون، دیدم عاصف توی حیاط ایستاده. سوت زدم براش و اومد س
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
دانلود آهنگ دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید همای
دانلود آهنگ دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید دانلود اهنگ دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید با عنوان چوپان کند می گریم با صدای پرواز همای.
ادامه مطلب
تاریخ عقد گذاشتیم بعد ماه محرم و صفر ,مبحث مهریه که رسید بابام گفت دختر خودتونه,جو سنگین شد و نه پدر مادر من و نه پدر مادر هیراد نظری نمیدادن ,که اخرش انقدر تعارف کردن که شد  یه خونه با ۷۷ تا سکه تمام
تاریخ عقد واسه بعد محرم و صفر تعیین کردن که روزش بستگی به مرخصی های هیراد داره ,مادر هیراد هم بلند شد صورتم بوسید و گردنبند طلا سفید انداخت گردنم و هیراد هم انگشتری که اورده بودن  دستم کرد:))))))) منم رفتم و چای اوردم  هیراد وقتی برمیداشت گفت خوشمزه
تلویزیون یه سریال داره میده همینجوری که دارم کار میکنم صداش از اون اتاق
داره میاد (اگه دستم بند نبود قطعاً قطعش میکردم!). یه خط در میون دیالوگ رد و بدل میکنن چرت و پرت میگن از خجالت
هم درمیان! یجورایی انگار تیکه میندازن به هم یا جملات لایک خور میگن!! این
چه وضع دیالوگ نوشتنه؟! چی میزنن اینا مینویسن؟! هه! :) بابا هجو هم دیگه حدی داره! اولین باره از تبلیغات استقبال کردم! آخیش سرم رفت! :/
قبل از اون تاریخ دقیق دستم نبود ولی 
این موقع از سال همیشه جادو ی خاصی درونش داشته 
همیشه اتفاقایی افتاده که بجز در تخیل نمیتونستم بهشون فکر کنم 
یه وقتایی باید بیدار بمونی فقط برای اینکه به هیچی فکر نکنی
متن های زیادی که باید بنویسم و دستم به قلم نمیره 
کلی ناگفته و داستان و شعر هست پس ِِ ذهنم که هر شب میرقصن 
ثبت شه به تاریخ دو جای خالی ِِ صندلی های شب قبل از کارگاه هنری .
دو سال گذشت ؟
چجوری میگذره ؟ 
فرمول خاصی داره یا همینجوری هر وقت دلش بخ
امروز بهت فکر نکردم و این یعنی یه اتفاقایی داره بین اونهمه نورون خاکستری میفته یعنی داری رسوب میکنی تو حافظه بلند مدتم یه جایی اون ته مهای ذهنم که دستم بهت نرسه این یعنی عادتت داره کم کم میفته از سرم و نزدیک چله مونه این یعنی خداحافظ تویی که تمامم بودی...
نمیدونم چه مرگمه
افسار پاره کردم
چرت و جمله ی قصار نمیگمآ
به معنی واقعی کلمه افسار پاره کردم
خشم و عصبانیت داره توم غوغا میکنه
کلا رد دادم
کاش حساب و کتابی نباشه و با مرگ همه چی تموم شه 
یه هیچ مطلق
در اون صورت کاش بمیرم
دلم عدم ه کان لم یکن میخواد
‌برم یه جایی که خودم باهام نباشه
از این خوده لعنتی بیشتر از همه چی رنجورم
دانلود آهنگ آصف آریا آتیش
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * آتیش * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , آصف آریا باشید.
دانلود آهنگ آصف آریا به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Asef Aria called Atish With online playback , text and the best quality in mediac
متن آهنگ آتیش آصف آریا
هی این پا اون پا میکنی و بد با دلم تا میکنی تو خودت نمیدونی با من چیکارا میکنییه ذره بازیگوشی و همش میری تو گوشی چقدم بهت میاد لباسی که میپوشیدیوونه شد
بعضی روزا اتفاقای ناخوشایند پشت سرهم اتفاق میفتن.مثلا امروز که رفته بودیم بیرون تو فروشگاه در یخچال رو که باز کردم دستم به یه چیزی گرفت برید و یهو دیدم داره خون میاد ازش.بعد هم اومدم از کنار قفسه رد شم یکی از کنارم رد شد و دستم خورد به گوشه قفسه که لبه تیز داشت.وقتی هم می رفتیم اون طرف خیابون وسط خیابون وایساده بودیم تا رد شیم یه موتورسوار هول کرد نزدیک بود بزنه بهمون:|
همه اینا به کناررر ظهر قرمه سبزی گذاشتم وخوابیدم . با صدای زنگ در همسر از خو
آهنگ مهدی جهانی کم کم
دانلود آهنگ زیبا و فوق العاده ♪ کم کم ♪ با صدای ♪ مهدی جهانی ♪ از رسانه ♥ گیتار موزیک ♥ همراه با پخش آنلاین و متن ترانه.
بزودی… دمو و تیزر قرار داده شد
 
متن آهنگ مهدی جهانی کم کم
تا منو عاشق نکنی ول نمیکنی♪ ♥‿♥ ♪حرف داری اما دردودل نمیکنی♪ ♥‿♥ ♪میدونی که چجوری آتیش بکشی دلمو♪ ♥‿♥ ♪خوب منو میکشونی دنبال خودت♪ ♥‿♥ ♪میدونی تهش میکنی منو مال خودت♪ ♥‿♥ ♪من میدونم تهش میبازی به من دلتو♪ ♥‿♥ ♪کم کم داره از دس
دختر چندماهه و مامانش روی صندلی کناریم نشستن. دختر کوچولو با کنجکاوی منو نگاه می‌کرد و تا یهو پنجره و بیرون رو دید، توجه‌اش جلب تصاویری که سریع رد می‌شدن، شد. دستم رو به صندلی جلو گرفته بودم تا از ترمزای ناگهانی در امان باشم. وقتی متوجه شدم داره بیرون رو نگاه می‌کنه، قید ترمز و اتفاقات بعدش رو زدم؛ دستم رو برداشتم تا بتونه یه تصویر کامل و بی‌مزاحم که احتمالاً به نظرش عحیب میاد رو ببینه. خواستم سالها بعد وقتی اولین خاطره زندگیش رو یادش میاد
 
دانلود آهنگ غمگین مهدی جهانی ناب
کم کم داره از دستم میره
ترانه: مهدی جهانی . تنظیم موزیک: مهدی جهانی
با لینک مستقیم , کیفیت های 320 و 128 MP3
Download a new song of Mehdi Jahani – Nab
 
.
تکست متن آهنگ ناب از مهدی جهانی
♫♪
تا منو عاشق نکنی ول نمیکنی حرف داری اما درد و دل نمیکنی
میدونی که چه جوری آتیش بکشی دلمو
خوب منو میکشونی دنبال خودت
میدونی تهش میکنی منو مال خودت
من میدونم آخرش میبازی به من دلتو
کم کم داره از دستم میره دلم میدونی نباشی میگیره دلم
واست بی قرارم آت
با فاطمه حرف زدم، از دیشب دلم آروم نمی‌شد.فکر نمی‌کنم تو زندگیم غیر از خونوادم برای کسی این‌قدر نگران بوده باشم.الآن آرومم.قلبم آرومه.چون برای صدمین بار مطمئن شدم فاطمه داره درست‌ترین کار رو انجام می‌ده و کارشو بلده.
آه.قلبم داشت از کار می‌افتاد از شدت نگرانی و این‌که کاری از دستم برنمیاد.
خوشحالم که داره خودشو قوی نشون می‌ده هر چند می‌دونم قلبش شکسته و قرار نیست به این زودیا ترمیم بشه و باید کنارش بمونم.دوسش دارم خی‌لی.
پ.ن : ساعت سه بع
 
قسمت « قصه ها و مثل ها » ی کتابم، 186 ضرب المثل و
قصه ی کوتاه داره که اکثراً از مایه های طنز برخوردارند.اما نکته
ی قابل توجه اینه که همین مثل های طنز، خیلی وقتها یک
تجربه یا نکته ی قابل تأمل در دل خود دارند.
مثلاً درضرب المثل « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس
با دندانهام جنگ کنم » می خونیم:
 
« مردی را سرزنش می‌کردند که با سلاحی کامل، چگونه ازدشمن شکست خوردی؟
گفت: « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس با دندانهام جنگ کنم؟» ( کتاب از قصه تا مثل، ص 95)
 
ا
وبلاگ داره پر و بال می گیره. دیروز جمعه هشت تا بازدید کننده داشتم!
خیلی زود داره رشد میکنه و این مطلب گویای این نکته هست که این روزا بازار بیت کوین و ارز دیجیتال توی مملکت خیلی داغه!
خود شما برای چی اینجا هستین؟ حتما در این مورد سرچی کرده این دیگر! وگرنه عاشق چشم و  ابروی من نیستید که! (چون هنوز عکس ندارم ها ;))
دستم بنده فعلا دارم میخونم برای ویزای اسپانیا چه کار باید کرد. این تموم شه، کارتابلمم خالی کنم، میام براتون از بیت کوین می نویسم.
خوشحال
نمیدونم چرا حس میکنم حوصلمو نداره
رفته خونه و بنظرم شاده و داره کارایی که دوست داره رو با آدمایی که دوست داره و عاشقشونه انجام میده
ولی خب اینا دلیل این نیست که شاد باشه
شاید هم با من صادقه و ناراحتی شو نشون میده
و شاید این که ذوق میکنم برای کار جدیدش و خب دوست نداره نشون بده و من اصرار میکنم باعث میشه نخواد صحبتو ادامه بده و حال خوبش از بین نره
همیجوریش هم این دانشگاه کوفتی ناراحتش میکنه
هر چی که هست برای کاراش یه دلیلی داره
ولی این که من اجاز
بهم گفت عشق مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی می بازه. بازی عشق مساوی نداره. یا می بری یا می بازی. بگو ببینم تو عاشقی بردی یا باختی؟تو چشماش خودم رو نگاه کردم و گفتم می دونی اولین بار کِی دستش رو گرفتم؟ تو بازی « نون بیار کباب ببر»!سال آخر دانشگاه همه بچه ها دور هم تو کافه جمع شده بودیم. بعضیا تخته بازی می کردن ، بعضیا شطرنج و بقیه هم دوز ! فقط من و اون بودیم که نشسته بودیم و بازی بقیه رو می دیدیم. بهش گفتم چرا بازی نمی کنی؟ گفت این بازی ها ر
وقتی دستم می سوخت یا بلایی سرم می اومد منم مثل بقیه یه مامان داشتم که براش ناز کنم و اونم با جون دل خریدارش باشه 
ولی امروز هم دستم سوخته و هم دلم ولی مادر نیست 
روز مادراتون مبارک میشه هرکسی این نوشته رو خوند از طرف من هم بره پیش مامانش و محکم بغلش کنه و بوسش کنه ؟
شاید دلتنگی من رفع بشه
خبر خوب اینکه با تلاش پیوسته یکی از پنج هدف برای مرداد ماه رسیدم و تکمیل کردم!
بعد از N بار برنامه ریزی بالاخره گویا قلق کمی دستم آمده!
جا داره از سید جواد هم تشکر کنم ؛ چت های نصف شب کمک بزرگی بود برام:))
 
خبر چهارتای دیگه بزودی همینجا ان شاالله:)))
بیشتر از یک ساعت نمیتونم پشت میز بشینم و درس بخونم:)) اینقدر رفتم و اومدم و دیگ خجالت میکشم و درکل دیگ حالم از درس خوندن داره بهم میخوره:)) نسبت ب اسکال هم فوبیا پیدا کردم:)) اصن دستم میخوره ب جزوه اش میخام جیغ بزنم:))
در کل امیدوارم ک "اولین امتحانِ" خوبی دربیاد!
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی یکی از بالا دست می کشیدم روی زخمهای دستم و بعدش می‌رسیدم روی طرح لبخند کمرنگی که یادگار اعزام بیمار بدحال ساعت پنج صبح و دعوا با طب اورژانس بیمارستان مقصد بود، جاش هنوز کمرنگ روی دستم مونده !
ادامه مطلب
می خوام بنویسم و نمی دونم چرا دستم به نوشتن نمیره ... یعنی نمی دونم چی بگم ... چی بگم که مبادا آرامش خیال کسی رو به هم نریزه ...
گاهی توی زندگی آدم به آرامشی می رسه که وصف ناپذیره ... مثل آرامش یه دریای عمیق ... مثل آبی آسمون ... دریا موج های ریز داره ... آسمون هم ابرهای پر و پخش داره ... ولی جنس دنیای تو از جنس آرامشه ... بذار راحت باشم و حال و هوات رو توصیف کنم ... چشم می دوزی به خط افق ... جایی که دریا و آسمون به هم وصل شدند و معلوم نیست آبی کدوم پر رنگ تره ... نفس
تو آشپزخونه ایستاده بودم که بابا از بیرون اومد و بعد از گذاشتن خریدها تو آشپزخونه، چیزی از توجیبش درآورد و دستش رو مشت کرد به سمت من.
دستم رو جلو بردم و چند ثانیه بعد یه چیز سنگین تو دستم بود. یه سنگ سفید خیلی صاف. سنگ عجیبی بود. به نظر مصنوعی میومد. سطح سفید و صافش انگار که یه روکش سرامیکی بود.
یاد یکی از کتاب‌های بچگیم افتادم. خانه‌ی شکلاتی. سنگ دقیقا شکل تصورم از سنگ‌هایی بود که هنسل جمع کرده بود و بار اولی که با خواهرش تو جنگل رها شدن، به کمک
هوالرئوف الرحیم
امشب داشتم با ریحانه در مورد حرفی که اون فرد زد، با هم صحبت می کردیم.
ریحانه اعتقاد داره من برای خوب شدن حال خودمم که شده یه دور دیگه برم پیش طیبی که روانشناسه. من گفتم همون یکبار کفایت کرد و همه چیز درست شد. 
درسته که چهارسال زجرم دادن. یکسال بایکوتم کردن، ولی الان همگیمون از خر شیطون پایین اومدیم و منم روش جدید دوری و دوستی رو پیش گرفتم. 
دستم رو صادقانه جلوشون نمیگیرم که خط کش کف دستم بکوبن. یا دستم رو جلو نمیارم. یا اگه بیارم
 
+عمل انجام شد. توده خیلی بزرگ بود مجبور شدن مقداری از بافت برست رو هم باهاش بردارن بالاجبار. 
 
+ دردم زیاد بود نمیتونستم گوشی بگیرم دستم . منم که راست دستم! الانم با دست چپم گوشی رو گذاشتم رو پام تایپ میکنم که راحت تر باشه. شاید بگم لپ تاپ بیارن . حداقل دکمه هاش بزرگتره... 
 
+دردم واقعا زیاده و دست راستم هم شده بادکنک :|
 
همه چی از همون روز که ساعت رسید دستم شروع شد یعنی همون شب، یه ربع قبل از رسیدن بابا ساعت رسید دستم و من چقد خداروشکر کردم که بلاخره موفق شدم ولی بعدش...بعد اون همه  استرسی که کشیدم و تازه تونسته بودم یه نفس راحت بکشم،بابا پیشنهاد داد شام بریم بیرون:/ وسط هفته ،بدون هیچ مناسبت و اتفاقی ، همون موقع می دونستم آرامشم فقط برای چند ساعته ولی خودمو زدم به اون راه و الکی به خودم  امیدواری میدادم که:نه ،قرار نیست چیزی بگه که دلخور شم و خوشم نیاد.
ولی گفت،
طبق فرمایشات همسر الان اینطوری شدم که دستکش دستم میکنم. میرم مغازه تو راه هم به همه چی دست میزنم. تا میشینم پشت میز، یهو خارشتَک میگیرم. 
سر و صورت و لب و دهن و دماغ و چش و چال.
دستکش رو در میارم. متوجه میشم حین درآوردن،دستم دستکشی شده. میرم دستمو میشورم. 
با دستمالی که داره تموم میشه خشک میکنم. چش و چالو میخارونمو دستکش رو بر میدارم و باز دستم دستکشی میشه. همونطوری دستمونو میکنم توش. حالا دیگه توی دستکش هم دستکشی میشه. 
ویروسِ احتمالیِ روی دستک
آدم زندگیش آمیخته با خُسرانه .. این رو هر لحظه میشه فهم کرد .. هر لحظه آدمی داره به تاراج میره .. این تجارت ها، آنیْ اتفاق می افته .. و از دست می دی .. 
 
 
خدایا چقدر دستم خالیه .. و چقدر چوب حراج زدم به خودم!!!
یا جَبّار .. 
برای من جبرااااااانی به اندازه تا روز برانگیخته شدنم کن .. 
اینقدر وضع حالم خوب نیست ..
مامان رفته بود بیرون.لامپا خاموش بود. 
فائزه گفت: یه آهنگی بذار که هم دختر بخونه توش هم پسر.
رفتم روی پلی‌لیست ریوردیل. قسمت شونزده فصل سه. Big fun رو پلی کردم و چهار دقیقه دور خونه چرخیدیم و چرخیدیم و چرخیدیم، اون قدر که دیگه داشتیم می‌پختیم و دور تند کولر هم جواب نمی‌داد.
آره، آتش‌بس خوبه، آشتی باشیم خوبه، زبون‌درازی نکنه خوبه. 
خوبه که مامان نباشه و یک ساعت و نیم بچرخیم و لامپا خاموش باشه و فکر کنیم که خوشحالیم، حتی با این که دستش زخمی شده و
امروز ، بعد از تحویل یک سرویسی ، متوجه شدم که گوشیم دستم نیست و وقتی باهاش تماس میگیرم ، میبینم که رد تماس میخوره . گفتم احتمالا افتاده از دستم ، با یه گوشی دیگه پیام دادم که این گوشی من رو ممنون میشم بهم تحویل بدید ، جواب داد که یه تومن بریز برام گوشیتو برات بیارم.
 
شوکه ام از این ماجرا ...
دیشب خواب خیلی عجیب دیدم.
باید بین یک سری شکنجه یکی رو انتخاب میکردم. یکیش مطمئنم خفه شدن بود. 
شمشیر دادن بهم. مثه تو فیلما. مثه سامورایی‌ها. گفتن باید فرو کنی تو بدنت. نمیخواستم. اما انگار داشتند بهم لطف میکردند. تمام سئوال ذهنم این بود که آیا درد داره؟ 
بار اول شمشیر فرو نرفت.
بار دوم دستم رو گرفتند و فرو کردم تو شکمم. خون پاشید روی صورت کسی که دستم رو گرفته بود تا خودم رو بکشم. 
یک کر رو به طور واضح یادمه، اینکه باید اشهد ان لا اله الا الله رو
 
قسمت « قصه ها و مثل ها » ی کتابم، 186 ضرب المثل و
قصه ی کوتاه داره که اکثراً از مایه های طنز برخوردارند.اما نکته
ی قابل توجه اینه که همین مثل های طنز، خیلی وقتها یک
تجربه یا نکته ی قابل تأمل در دل خود دارند.
مثلاً درضرب المثل « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس
با دندانهام جنگ کنم » می خونیم:
 
« مردی را سرزنش می‌کردند که با سلاحی کامل، چگونه ازدشمن شکست خوردی؟
گفت: « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس با دندانهام جنگ کنم؟» ( کتاب از قصه تا مثل، ص 95)
 
ا
اون رانندگی یادم داد...بابا همیشه مخالف بود، ولی اون یادم داد، بهم اجازه داد سوار شم ، ماشین خودشو میداد دستم، می دونست بابا مخالفه می دونستم بابا مخالفه ولی اون ماشین میداد و منم سوار میشدم.
حالا اون رفته و من پشت ماشین نشستم،پشت ماشین بابا، کاری کردم که اون موافقش بود و بابا مخالف ،انگار که طرف اونو گرفته باشم ،اونه لعنتی اونی که ازش متنفرم اونی که امیدوارم هیچوقت دیگه نبینمش.
بابا کدومو باور کنه...حرفامو یا کارامو؟ حق داره ولم کنه. حق داره
- این چیه؟! چی‌ شده؟! نکنه دوباره کسی بهت صدمه زده؟!
گیج بهش نگاه کردم صورتش از خشم قرمز شده بود، رد نگاهش رو که گرفتم به دستم رسیدم، سریع دستم رو زیر میز بردم، با خونسردی لب زدم:
- ‌نه بابا کسی نمی‌تونه منو اذیت کنه، من که با کسی کاری ندارم.
پر از خشم گفت:
- ولی اون بی‌سروپاها کرمشون با اذیت کردن بقیه درمیاد.
با شنیدن حرفش از خجالت سرمو انداختم پایین،  عصبی تر از قبل غرید:
- خدا شاهده اگر بدونم دوباره کار اون بچه ســ...
سریع پریدم وسط حرفش، به قرآن
یه اصطلاحی هست میگن گل بود و به سبزه آراسته شد  ! 
حکایت منه ! 
انگشت دستم شکست! 
چجوری؟ 
رفتیم جنگل ، نشستم ؛ دارم از منظره لذت میبرم ، آقا با n کیلو وزن نشسته روی دستم ، به گونه ای که صدای قارچ شکستنش تو کل جنگل پیچید ! 
بعد همه اونجا دکتر شدن میگن نهههه این گوشتشه ، نشکسته ! 
 
منم عکس گرافی انگشت شکسته ام رو فرستادم تو گروه ! 
از همه اشونم خسارت میخوام بگیرم ! 
دیده بودم تو کل روز حالش گرفتست شب بردمش تو حیاط خوابگاه نشوندمش رو صندلی و شروع کردم ستاره های آسمونو نشونش دادن
یهو بهم گفت تارا میخوام بهت بگم 
من یکیو دوست دارم که فهمیدم اون یکی دیگه رو دوست داره...
فقط یادمه گفتم عزیزدلم و شروع کردم به ناز کردنش 
موهاشو ناز کردم کنار گونه راستشو و وقتی دستم خیس میشد اونقدر دلم گرفته بود که نمیتونستم حرف بزنم 
دیروقت تو تاریکی همه تو تختامون بودیم وقتی صدای نفس عمیقشو از گریه بی صداش شنیدم دلم ریخت 
داش
تا به حال شیش تا سرم نوش جون کردم،هفتمی هم مثل آیینه دق جلوم هست :|
دیشب دو واحد خون گرفتم
تراژدی ترین و درعین حال کمدی ترین لحاظات رو میگذرونم
دستام کبود شده از جای سرنگ برای ازمایش های ساعت به ساعت، آنوژکت (تسنیم املاش درسته؟) هم امونم رو بریده،برش داشتن دستم ورم کرده :|
تا به اینجا بدترین تزریق ها از جانب پرستارها بوده اما تا دلت بخواد بهیارها حرفه ای هستن
دیشب تراژدی ترین شب زندگیم بود :| توی یک دستم سرم،اون یکی دستم کیسه خون بهم وصل بود :|
حا
ترم دوم برای امتحان تربیت بدنی با بچه ها رفتیم دانشگاه تهرانیکی از بچه ها چند تا سلفی گرفت و شب فرستاد تو واتس آپوقتی بازشون کردم یه لحظه ترسیدم از دیدن چهره خودم که انقدر شکسته شدهامروز هم همینجوری که گوشی تو دستم بود ، دستم شروع کرد به لرزیدنموهای سرمم ریخته،تمرکز درست و حسابی هم ندارم با این وضعیت فکر نکنم سی سالگی به بعد رو ببینم
حال و هواتو دوست دارمحال و هوای شب توی کویر رو داره وقتی گرم صحبتم
حال و هواتو دوست دارم
حال و هوای بعد از ظهرای پاییزی بعد از مدرسه رو داره
حال و هواتو دوست دارم
مثل ساعتای چهار بهاره که توی چمن زار نشسته باشم پیش رفیقام
حال و هواتو ذوست دارم
مثل نگاه کردن به دختر با تموم دوست داشتنشه
حال و هواتو دوست دارم 
اگه قراره بعدش شباش شب پاییز بشه و روزاش بی فروغ مثل زمستونحال و هواتو دوست دارم
اگه قراره بعدش هزار بار تیکه تیکه شم و دوباره بی میل به زن
سلام علی جان خوبی داداش ؟؟؟ 
بعله ایمیلتون به دستم رسید ولی آخه چرا انقدر شاکی بودی؟؟  
بعله قبول دارم درسته که شاید درآمد و حقوق معلمی به اندازه رشته حقوق نباشه ولی باور کن که هم برکت داره و هم شغل پاک و شریفیه و هم اینکه بقول معروف شغل انبیاست . 
اینکه به بچه های مردم سواد و درک و فکر منتقل کنی خیلی لذت بخشه ،شما فکر کن تا آخر خدمت چندین بچه رو تربیت میکنی و چقدر ثواب داره و همچنین نیاز به مفید بودن در وجودت ارضا میشه 
من چون چیزای زیادی از شغل
نه روز روزگارش مثل روزه
نه شبهاش رنگ و بوی ماه داره
حواس روزگارش پرت انگار
همیشه توی سینه اش آه داره
 
به روی دلخوشی ها چشم بسته
برا غصه دلی آگاه داره
به هر دشت و دمن خونده فراغی
به لب هاش غزلی جانکاه داره 
 
گمونم دل زلیخایی کشیده 
که دائم سر میون چاه داره
نگارش دیگه بی نام و نشونه
که یکسر حوس بیراه داره
 
به دنبالش جلو چشم رقیبون
سر جنگ با قشون شاه داره
دوچشمونش به راه قاصدک هاست
هوای دلبر دلخواه داره
 
 
متن آهنگ مگه واسه تو فرقی داره مهدی جهانیدلخوشی من توبودی که رفتی خواب میبینم هی به خونه برگشتیبد جا ولم کردی تو این همه سختی کی از حال من خبر دارهدنیا شده تیره انگار دیگه دیره تصمیم تو گرفتی که خبری نی دیگهخیلی وقته دلم از زندگی سیره کی از حال من خبر دارهکی از حال من خبر داره کی از حال من خبر داره مگه واسه تو فرقیم داره
ادامه مطلب
..........................................یعنی دستم میره ب نوشتن مینویسم اما اپلود نمیکنمذخیره میشهمیرم دستم میره ب نوشتن اماهیچیمینویسم امامیمونه برا خودم ب هزارن دلیل بچه ام مگهبعدم اخه نمیشه یعنی میدونی مریم این نبایدمیدونی چی میگم یعنی اینکه اینجور بدهمیدونی اخه توازی چیزی شاکی هستیبعد تصور پیش میاد ک چون شاکی هستی
الان دوس دارم سیگار بکشم و توی اتاق کوفتیم بشینم و سیگار بکشم و احتیاج نداشته باشم که هیچ پنجره ای رو باز کنم و احتیاج نداشته باشم که نگران چیزی باشم .و سیگار بکشم :/ من زیاد اینکارو نمیکنم ولی مامانم اصلا متوجه نیست ‌‌ اصلا منطقی نیست .من نمیتونم بخوابم و یه عوضی همه ش تو سرم داره سیگار سیگار می‌کنه :/// و این قضیه داره مخمو میخوره .من واقعا نمیخواستم این موضوعو اینجا بنویسم:/
آخرین پاکت سیگارو در حالی که سه تا نخ توش بود طی یه دعوای کاملا بی اس
سلام به همه خانواده برتری ها
من یک دختر ۲۵ ساله هستم. من مشکلات زیادی تو زندگیم دارم که الان نمیخوام راجع به اونا بحث کنم. مشکلی که من میخوام راجع بهش بگم زندگی رو به حدی برای من تلخ کرده که هر روز آرزوی مرگ میکنم.
نظرها و پست های کاربران رو میخونم میگم کاش من به جای این ها بودم اما یک ساعت آزاد باشم. من وسواس دارم. از همه نوعش. روزهای جوونیم داره تباه میشه. هیچ کسی دوسم نداره همه چیز زندگیم تحت الشعاع این وسواسه. براتون مثال میزنم؛
وسواس تمیزی دا
دیروز با یه پروکسی که به دستم رسیده بود در حد چند دقیقه ای تونستم تلگرام کانکت شم، بعدش قطع شد و دیگه هم وصل نشد، مثل کسایی که تازه به وضعیت عادت کردن ولی یهو مواد بهشون میرسه ولی نه اندازه کافی دوباره اعصابم‌ از این وضعیت کوفتی به هم ریخته:)))) هی بال بال میزنم و مرتب چک میکنم ببینم وصل شد آخر یا نه.
 مخصوصا امروز که خبر وصل شدنش تو یه سری جاها رسیده و انگار داره اوکی میشه هرچند من هنوزم خیلی امید ندارم راستش:)) حس میکنم هیچوقت مثل اولش نشه وضع ای
الان دوس دارم سیگار بکشم و توی اتاق کوفتیم بشینم و سیگار بکشم و احتیاج نداشته باشم که هیچ پنجره ای رو باز کنم و احتیاج نداشته باشم که نگران چیزی باشم .و سیگار بکشم :/ من زیاد اینکارو نمیکنم ولی مامانم اصلا متوجه نیست ‌‌ اصلا منطقی نیست .من نمیتونم بخوابم و یه عوضی همه ش تو سرم داره سیگار سیگار می‌کنه :/// و این قضیه داره مخمو میخوره .من واقعا نمیخواستم این موضوعو اینجا بنویسم:/
آخرین پاکت سیگارو در حالی که سه تا نخ توش بود طی یه دعوای کاملا بی اس
ری ری امروز رفت برا مامانش کادو بگیره، منم امروز رفتم برا مامانم گل خریدم و عاشق گلفروشی شدم، صبا هم رفت سر خاک مامانش... ۱۶ اسفند میشه یک سال. و جواب من برای همه «صبا چرا نیومد کلاس؟» ها افتادن دفتر کتابام رو زمین بود و خم شدن برای برداشتنشون و دیگه هیچوقت پا نشدن.
+ به چوب شور پیشنهاد ازدباج بدم یا زوده؟
+ خرس و شکلات بخوره فرق سرتون که پدر مارو در آوردین :)))
+ مچ دستم تا فردا وقت داره خوب شه، در غیر اینصورت میرم خونه بابام.
سورپرایز امشب آهنگ جدید و بسیار غمگین و زیبای داره بارون میزنه از مهراد جم با متن سیگار دستم کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ با لینک مستقیم
New Music Mehraad Jam Called {Dare baroon mizane} Direct Links & TEXT In DibaMusic
دمو آهنگ قرار گرفت…تیزر تصویری قرار گرفت
متن آهنگ زیبای مهراد جم – داره بارون میزنه
 
داره بارون میزنه نم نم
خیابونا چه سردن
دارم از اون کوچه رد میشم
♫اهنگ داره بارون میزنه مهراد جم♫
که تورو توش گمت کردم
سیگارم دستم
همون پالتوییو که خریدی تن کردم
من بازم بغض کردم
ا
بسم الله
وقتی عاشقی یعنی اینکه اگه دنیا رم بهت بدن ، اگه همه دنیا برات کف بزنن اگه همه مواظبت باشن اگه همه بهت افتخار کنن، اگه همه دوستت داشته باشن ، اگه همه بگن تو بهترینی....
ولی اگه اونکه باید، بهت نگاه نکنه ، هیچکدوم از اینها برات ارزش نداره... اخرش اشک تو چشمات جمع میشه و قلبت میشکنه..... اخرش.... تف توی این دنیا.... :"(
دلم برات تنگه.. و کم کم بوی فاصله داره به مشامم میرسه...
و مثل همیشه من کاری از دستم برنمیاد...
اولین نشونه‌ی اومدن پاییز برای من، این نارنگی کوچولو سبزهان. همونایی که داداش نمی‌خوره چون ترش‌ان. همونایی که وقتی بچه بودم، مامان هر پَر اش رو از وسط نصف می‌کرد و نمک می‌زد و می‌داد دستم، که فشارم نیفته. همونایی که جزو اولین خوراکی‌هایی بودن که تعارف می‌کردم به بغل‌دستی جدیدم تو مدرسه، تا زیر میز پوستش رو بگیریم و زیرزیرکی و بی‌دلیل بخندیم. الان که دستم بوی شمال میده و دلم هم یکم ضعف میره، یکدفعه یادم افتاد که پاییز تو راهه، این اول
سلوووووم 
از سال 94 تا شهریور 97 یه گوشی نوت 3 دستم بود عاشقش بودم و همه دوستامم تو کفش بودم و خیلی عالی بود که شهریور پارسال تو بانک از دستم افتاد و به دیار باقی شتافت و منم از گوشی تعمیری متنفر ...مدتی بی گوشی بودم بنیامین هم گفت وقتی اومدم ایران آخرین مدل نوت یا سری s  رو برات میارم
منم خیلی ذوق مرگ شدم و تصمیم گرفتم تا شش ماه دیگه که بنیامین میاد با توجه به بودجم j5 2016  با 16 گیگ حافظه گرفتم  و باهاش سرکنم...
عید 98 اومد و کارت سربازی بنیامین نیومد و
از عصر دارم جملات رو تو ذهنم جمع و جور میکنم که از احوالم بنویسم ، تا تخلیه شم. اما جملات از دستم در میرن. اصلا چه کاریه ؟ رک میگم ... از خود این روزهام بدم میاد .از این بی حرکتی ،از این متوقف شدن دنیای موازی با درسم ،از محبوس شدن برای درس خوندن تا سرحد فراموشی چگونه حرف زدن حتی با خانواده ام، از وزنی که کم کرده بودم و داره برمیگرده ،از تلاشی که میکنم اما اونجور که باید راضی ام نمیکنه ، از همین غر زدن هام... به خاطر اینا ،سرشارم از حس بد به خودم ...
سلام
زنگ زده به گوشیم، سر ظهر!!!
هنوز حال احوال نکرده می پرسه: شما فقیر هستید یا غنی؟!!!
موندم برای چی داره می پرسه.... گفتم: وسط! نه فقیریم نه غنی!
گفت: نـــــــــه! فقیر هستید یا غنی؟!
گفتم: بستگی داره با چه منظوری بپرسین.... معیارتون چیه برای فقیر یا غنی؟!
گفت: شما که رفتین حـــــَج.....
دوزاریم افتاد! خندیدم و تندی گفتم: نه ما در این مورد خیلی هم غنی هستیم! ما حج نرفتیم! رفتیم مشهد :))
در حالیکه فهمید دستش برام رو شده، میگه: نه دیگه شما باید سور بدین، مگه
چادرت، بهترین پناه من
پناهی بهتر از این ندارم
 
 
چرا می ترسم ..
از دور شدن از مادرم می ترسم ..
نفس های کم و بیش که به من زندگی دوباره می دن، از مادرم زهراست ..
از اینکه لحظه ای دستم از گوشه چادرش جدا بشه می ترسم
هنوزم، محکم نچسبیدم .. گاهی می رم پِیِ بازیچه ها .. مشغول میشم
 
وقتی که دیدی هر کاری که می کنی، دنیایی یا آخرتی، بازم یادش بودی، و از یادت نبرد مادرت رو 
بدون این مادر داره نگاهت می کنه ..
چه لحظه های شیرینی ..
سلام
این روزها زندگیم منظم شده. دارم سعی می کنم به افکارم هم نظم خاصی بدم.
هفته ای چهار روز پیاده روی میرم.
تقریبا هر روز مطالعه می کنم.
تقریبا هر روز آشپزی می کنم.
به مسایلی که دوست دارم فکر میکنم.
همه کارهام را مینویسم که کاری از قلم نیفته.
سعی میکنم افکارم را مدیریت کنم.
آدم های زندگیم را دسته بندی کردم و به هر دسته اولویت دادم. برای ادم های با الویت پایین وقت زیادی نمیذارم.
 
خوابم بهتر شده. 
 
سعی می کنم کنترل همه چی دستم باشه.
 
از این به بعد میخوام تو بیان مطلب بنویسم . یادداشت های شخصیم رو . یادداشت مهاجرت به بیان رو تو پست اخرم وبلاگم تو بلاگ اسکای ( اینجا )  نوشتم اما خب میدونید مهاجرت سخته اما خب ، چاره ای نبود. باید به بیان هم یک فرصت برای عرض اندام داد دیگه ...

گمونم اینجا نشه به یادداشت هامون برچسب زد ، حیف بلاگ اسکای این قابلیت رو در پایین کادر یادداشتش داشت ، نه گمونم داره ، بالا سمت چپ یه کلمات کلیدی داره . شاید همون باشه . شاید کمی طول میکشه بهش عادت کنم و چم و خم
همیشه یکی از سوال های مهم زندگیم درباره خودم این بود که:من چرا انقدر فوتبالی ام؟اول من داداش ندارم :)اصلا فوتبال بازی نکردم حالا نمیشه گفت اصلا ،خیلی زیاد دوبار اونم شاید .
بابام خیلی فوتبالی نیست و اصلا تیم مورد علاقش با من فرق داره:|
مامانم هم ضربه شدیدی از فوتبال دیدن من خورده .
یه بار فوتبال ایران و یادم نمیاد کجا رو داشت،من داشتم نگاه میکردم و گوشی مامانم هم دستم بود داشتم بهش ور میرفتم بعد یهو ایران گل زد من از شدت خوشحالی گوشی از دستم پرت
١. در حال حاضر، در حال خوندن پست یک مورد مشکوک ابتلا به کرونا هستید. تست دادم و منتظرم... دکتر گفت هر مثبتی، مثبت و هر منفی ای منفی نیست! مورد داشتن فرزند یه خانواده به عنوان اولین عضو مشکوک بیمارستان بستری شده و یه ریه اش رو از دست داده و به تبع از اون پدر و مادرش هم آلوده و فوت شدن ولی اون فرزنده سه بار تست داده و هر بار هم جوابش منفی شده. :|
٢. خب باید اعتراف کنم که به این زندگی -حتی از نوع مزخرفش- به شدت وابسته ام و اصلا دوست ندارم بمیرم! طبیعی، کهو
متن آهنگ حمید عسکری بنام رفت دلم
 
امون از اون چشمای بی همتا ببین چه کارایی دستم داد
عاشق شدم رفت دلم از دست یه لحظه که چشمم به تو افتاد
امون از اون موهای صافت دل منو میبره دریا
امون از اون احساسی که دارم شبیهش نیست تو همه دنیا
دوست دارم آی دوست دارم تو رو دوست داشتن شده کارم
چشمای سیاه تو منو داره میکشه آره من دوست دارم به همین دلم خوشه
من میترسم که یه روزی تو بری از دستم
کار از این حرفا گذشته بدجوری وابسته ام
چشمامو بخاطر تو رو همه بستم همه ی هس
متن آهنگ حمید عسکری بنام رفت دلم
 
امون از اون چشمای بی همتا ببین چه کارایی دستم داد
عاشق شدم رفت دلم از دست یه لحظه که چشمم به تو افتاد
امون از اون موهای صافت دل منو میبره دریا
امون از اون احساسی که دارم شبیهش نیست تو همه دنیا
دوست دارم آی دوست دارم تو رو دوست داشتن شده کارم
چشمای سیاه تو منو داره میکشه آره من دوست دارم به همین دلم خوشه
من میترسم که یه روزی تو بری از دستم
کار از این حرفا گذشته بدجوری وابسته ام
چشمامو بخاطر تو رو همه بستم همه ی هس
یه  پرنده دوست دارهآسمون  آبی باشهروزای خوب خداصاف و آفتابی باشه
 یه  پرنده دوست دارهخوب و مهربون  باشهشب پیش ستاره هاروز تو آسمون  باشه
یه  پرنده دوست دارهتو دلا غم نباشهلبا پرخنده باشهدرد و ماتم نباشه
 یه  پرنده دوست دارهرو  زمین جنگ نباشههمه دل ها شاد باشنهیچ دلی تنگ نباشه
یه  پرنده دوست دارهقفسش باز بمونهاز قفس فرار کنهراحت آواز بخونه
بی تو
خودم را بیابان غریبی احساس می‌کنم 
که باد را به وحشت می‌اندازد 
جویبار نازکی 
که تنها یک پنجم ماه را دیده‌ است 
زیباترین درختان کاج را حتا 
زنان غمگینی احساس می‌کنم 
که بر گوری گمنام مویه می‌کنند 
آه 
غربت با من همان کار را می‌کند 
که موریانه با سقف 
که ماه با کتان 
که سکته قلبی با ناظم حکمت 
  
گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم 
که مرگ در آن رخ می‌دهد 
پیراهنم بی تو آه 
سرم بی تو آه 
دستم بی تو آه 
دستم در اندیشۀ دست تو از هوش می‌رو
نمی دونم چرا...یهو هوس کردم روزنامه اش کنم!!!یادگذشته ها...گذشته هایی که بابام برام کتابها رو جلد می کرد. البته جلد نایلونی...یه روز سرم زد، کتابام رو روزنامه کنم. روزنامه و نوار چسب دم دستم بود. شروع کرده بودم که از راه رسید...از دستم قاپید. نذاشت خودم جلد کنم. جلدشون کرد. با روزنامه. بدون چسب زدن. بهم توضیح داد که جلد کردن کتاب با روزنامه نیازی به چسب نداره... البته به شرطی که روزنامه خوب تا بخوره...#یادش_بخیر #بابا
من: میلاد چرا هی جلو من سبز میشی؟! آخر من دماغم از دست تو میشکنه!!!!!!میلاد: دختره ی سربه هوا.....من: ضعیفه!!!!!!!میلاد با این حرفم برگشت و رخ به رخ هم شدیم و خیلی شمرده گفت:ـ دقیقا یه بار دیگه حرفت رو تکرار کن؟!من: ضعیفه!!!!!میلاد مچ دستم رو گرفت و پرتم کرد سمت دیوار و من رو به دیوار تکیه داد و مچ دستم رو تا حد مرگ فشار داد........من: آی ننه....... میلاد چه مرگته آروم تر.........میلاد: با کی بودی ضعیفه؟!من: با عمه ام ..... با تو بودم دیگه.......میلاد محکم تر فشار داد به طوری
دانلود آهنگ تیتراژ سریال سرباز
آهنگ “ دستم را بگیر ” با صدای “ محمد معتمدی ” – این آهنگ،موسیقی ِ تیتراژ سریال سرباز بوده
Mohammad Motamedi – Dastam Ra Begir
خواننده : محمد معتمدی اسم آهنگ : دستم را بگیر شاعر: سید تقی سیدی آهنگساز مسعود سخاوت دوست
ایندانلود این آهنگ از آی سانگز
---
کانال تلگرام : ♫@isongsir♫
[عکس 320×320]
مشاهده مطلب در کانال
میان جمع باشی و  احساس تنهایی کنی ، کاش فقط احساسِ تنهایی بود ، اما این اوضاع و شرایط نشانگر تنهایی مطلق منه ، خنده داره که بگم خواهر دارم ، که بگم به خونم تشنه است ، که بگم 2 نفری دست به یکی کردن تا منو نابود کنند ، که هرجا میشینن از من بد میگن ! خنده داره که بگم هر چقدر محبت کردم و از وقت و تفریحات خودم براشون زدم  حالا بهم به چشم یه غریبه نگاه میکنند که تو عمق نگاهشون میگن غلط کردی که کاری برامون کردی! 
خنده داره که بگم دائم میشینن کنار مامان و ا
خواب دیدم که خیره شدی به چشمام و دستمو گرفتی و یه شیشه‌ی شکسته‌ی تیز برداشتی و کشیدی کف دستم تا خون بیرون زد. دستمو بالا گرفتی که جوشش خون رو همه ببینن و گفتی حالا دیگه تو آزادی. اگه اینجا بمونی انتخاب اشتباه خودته. نگاهت ترسناک بود. میخواستم برم ولی پاهام بسته شده بود. معنی نگاه ترسناکت رو متوجه شدم. شیشه‌ی بریده رو ازت گرفتم و سعی کردم پاهامو قطع کنم (چرا به ذهنم نرسید بندای اسارت رو جدا کنم؟) به استخون رسید و من ناتوان و خونین و ضعیف تو بغلت
ابروهامو انداختم بالا و چشمامو یه ذره گشاد کردم ... حس کردم خنده اش گرفت ولی سریع خودشو جمع و جور کرد و گفت:- پس مراقب خودت باش ...بعد فشار محکم تری به دستم داد و گفت:- بچه جون ...آب میوه رو با دست دیگه اش از توی دستم کشید بیرون و لا جرعه تا ته سر کشید ... بعد دستمو ول کرد و گفت:- هری ...زهرمار و هری! انگار داره با اسب باباش حرف می زنه ... بغض گلومو گرفته بود .... بد تحقیر شده بودم ولی برای اولین بار می دونستم که خودم مقصرم ... برگشتم ... کیفم رو برداشتم و در حالی ک
دارم میترسم ... 
داره میترسونتم ... این زندگی ... ادماش ... رابطه هاش .. عشق و نفرتاش ... 
این بی اعتمادیاش داره میترسونتم ... 
سرد شدنایه یهوییش داره میترسونتم
دل بستنا و دل کندناش ... نادیده گرفتنا و نادیده گرفته شدناش داره میترسونتم 
دارم میترسم ...
میترسمو ...
هییییییییس یادت نره تو حق اعتراض نداری
رهروان خسته را احساس خواهم داد 
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت 
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت 
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد 
سِهره ها را از قفس پرواز خواهم داد 
چشم ها را باز خواهم کرد ... 
*
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد 
دیده ها را از پس ِ ظلمت به سوی ماه خواهم خواند 
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت .
گوش ها را باز خواهم کرد ...
*
آفتاب دیگری در آسمان ِ لحظه خواهم کاشت 
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد 
سوی خورشیدی
وقتی دوست داره ادای آدمایی رو دربیاره که نیستو نمی دونی اینو چه جوری باید بهش بگی 
وقتی می خواد گمت کنه و تو رو هم مثل بار بزنه کنار بقیه 
وقتی فکر می کنی شایدم تو همیشه اشتباه فکر کردی 
وقتی خوبیاش یادت نمیره 
وقتی وقتی زورش زیاده 
وقتی برای همه چی اینقدر زورش زیاده 
چرا باید آدم کسی رو دوست داشته باشه؟ 
آخدا ... قلبم درد می کنه 
بهم توانی بده که بتونم از خودم و این نور لرزون توی دستم که به من و او و روزهای رفته مون و لحظه های باشکوه روشنمون مرب
دیشب در کمال ناباوری رفتم کارنامه کنکورم رو مشاهده کردم واقعا من توی کنکور زبان موفق شدم یعنی واقعا موفق شده بودم ولی چون اینقدر بابت تجربی استرس گرفته بودم دیگه به زبان هم نگاه نکردم:)))
خیلی خنده داره دیشب فوری به خانم معلمم پیام دادم گفتم من قبول شدم صبح کله سحر زنگ زده میگه کی بریم برات فرم بگیریم من فقط میخندیدم اینقدر دوسم داره که حد نداره خودشم میدونه من واقعا عاشقشم یک عشق حقیقی :)))
خدا کنه راه بیوفته دستم خدا خودت کمک کن ...
نمیدونم آخر
جریان از چه قراره؟
اقا من دسته بیستوریم مشکل داره و نمیتونم ازش استفاده کنم و هی پشت گوش انداختم که برم عوضش کنم
امروز رفتم از تنکسین اونجا گرفتم حین کار خورد توی دستمویه خون "ریزی" اومد و تموم شد منم زیرشیر اب شستمش(البته زمان زیادی دستم زیر اب بود)
خلاصه چون بچه های اونجا که برای مریض کار میکنن امکان داره از این استفاده میکردن(شاید البته) یکم ترسیدم و خب به جز مامانم به کسی چیزی نگفتم
الان یه استرس ریزی دارم نکنه هپاتیت؟
برم ازمایش بدم یعنی؟
یه صفحه پر از غر رو نوشتم یکم مکث کردم دستم به دکمه انتشار نمیرفت نفس عمیق کشیدم و همشونو پاک کردم بغضمو قورت دادم به خودم گفتم بهار داره میاد دنیا هم یه روزی قشنگ میشه اگه هم نشد دنیای دیگه ای میسازیم قوی باش و صبر کن من کنارتم حتی اگه کسی باقی نمونه و نفس عمیق کشیدم 
 
یک ماه دووم آوردم. آفرین به من.
فضای خالی دلتنگی داره؟ انگار داره.
خوشحالم و زندگی با وجود تمام به‌گایی‌ها روی خوشش رو داره نشون میده. امتحان و کوییز و تکلیف داره از روم رد میشه ولی خوبم. خوبم. واقعا. درکم از زندگی تغییر کرده یه ذره. رنگا رو سردتر می‌بینم. بوهای خوش به جای لذت‌بخش بودن بینی‌ام رو میسوزونن. در کل حس میکنم که همه دارن ادا درمیارن و کسی خود واقعیش نیست.
دانلود آهنگ جدید محمد کهران کار دادی دستم
Download new Music Mohammad Kahran kar dadi dastam
آهنگ جدید محمد کهران بنام کار دادی دستم
ببین حالت چشات ریز خندیدنات بین کار داده دستم آخ نگم برات اون حالت نگات حتی پلک زدنات
ببین کار داده دستم چی تو بگم برات که می میرم برات برا لجبازیات وقتی قهر میکنی خودم میشم فدات
 
 
 
دانلود آهنگ با کیفیت 320
 
متن آهنگ کار دادی دستم
 
آهنگ های محمد کهران
متن آهنگ جای خالی آروین شفیعی
Jaye Khali Arvin Shafiei
تکست آهنگ در ادامه ...
 
 دوباره باز داره میزنه بارون روی شیشه توی ماشین کنارم جای تو خالی
دوباره دل من میگیره نگو که بی من خوشحالی
وقتی که تنگ میشه دل من تو کوچه تو خیابون کنارت دستت توی دستم
قلب من میزنه تند تند وقتی که روبه روی تو وامیستم
یار یار فقط تویی دلدار نفسم واسه تو داره میگیره روزی صدبار
بارون داره خاطره از تو توی هرلحظه زندگیم دارم نشونه از تو
بستم دل به چشم تو تو شدی همه وجودم عشق تو باور
دختر با اخم اومد پیش مادرش و گفت.؟ مامان من دیگه از دختر بودن خسته شدم! مادرش با تعجب پرسید چرا؟ دختر گفت : خسته شدم از این تبعیضی که بین دختر و پسر قائل میشن! پسر تا نصف شب هرجا دلش بخواد میره کسی نمیگه اشکال داره. اما دختر بره میگن خوب نیست. پسر دوست دختر داشته میگن پسره دیگه!! دختر دوست پسر داشته باشه میگن خرابه! پسر سیگار بکشه میگن مرده دیگه حتما دردی داره! دختر سیگار بکشه میگن معتاده! پسر چش چرونی کنه میگن ذاتشه! دختر چش چرونی کنه میگن وله! خلا
رفته بودم قنادی واسه خالم شیرینی نارگیلی بگیرم همون که رفتم از پشت ویترین چشام به جمالش روشن شد چه رنگ و رویی چه خوشگل بود.
هر چی توصیفش کنم بازم کمه .
نمیدونم چقدر داشتم نگاش میکردم ولی طولانی بود. مغازه شلوغ بود واسه همین با خیال راحت نیگاش میکردم مگه میتونستم نگامو ازش بردارم
غیر ممکن بود سخت بود .
خلاصه دیگه داشت آب دهنم راه میفتاد .
آخه مگه میشه نون خامه ای رو از پشت ویترین دیدو چش ازش برداشت یا آب دهنت راه نیفته . خلاصه اون چشمک عاشقونه کار
زندگی همیشه یه چیز عجیب داره برای رو شدن. داره که همین چندشب، شب تولدم ساعت دوازدهش از خوشحالی نمی‌دونستم چیکار کنم و ساعت سه و نیم صبحش از گریه و ناراحتی خوابم نمی‌برد. داره که وقتی امروز صبح تویِ اوجِ عصبانیت یه جمله‌‌ای که نبایدو سرِ یه نفر که دوسش داشتم فریاد زدم، تو کمتر از دو ساعت همون جمله و همونجوری از دهنِ یکی دیگه برگشت بهم. داره که من لحظه‌ی اول خشکم زد. داره که این حجم از نبودن انبار شده تویِ تمامِ وجودم. نبودنِ بقیه و نبودنِ خود
بسم الله الرحمن الرحیم
در پس کوچه های عمرم، خواهم که نرم قدم زد، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، فنجانی از محبت
نرم نرمک خرامان، گذشتم از خانه ای، پنجره های آبی گویی کلامی داشتند، اما سرم توان بلند شدن ندارد
قلبم با طعنه یی گفت، تفسیر این عمل چیست؟ چون کام خود گشودم، بسته دیدم زبان را، 
با چشم خود بگفتم، تفسیر آن به اشکی، آهی ز سینه برخواست، سوختم ز آه آن من. طاقت بخود ندیدم.
دست طلب گشودم، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، 
فنجانی از صب
دانلود آهنگ جدید محمد معتمدی به نام دستم را بگیر
Текст песни Dastam Ra Begir Mohammad Motamedi
به تو دل ندهم به که دل بدهمЯ не хочу делать тебе больно
تو بگو چه کنم دلتنگمВы говорите мне, что я скучаю
نه کنار توام نه قرار توام

ادامه مطلب
خواهرم 17 سالشه 
بشدت علاقه داره راه مزخرف منو دنبال کنه و شبانه روز خودشو حبس کنه یه جا و فقط درس بخونه
یه مشکلی هست اون چشماش از بچگی ضعیف بوده و لرزش چشم داره بعد از چند بار عمل کردن دکترش گفت که حتی اگه ادامه بدن فکر نمیکنه که از این بهتر بشه 
البته پزشک حاذقیه ولی بابا میگه حاضره زندگیشو بفروشه اگه بدونه میتونه خوب بشه...
همیشه دوست داشتم ازش بپرسم که چطوری میبینه 
با اینکه خودم عینکی ام 
ولی فقط یک ثانیه به این فکر کنین که چشماتون دائما در
امشب حال من خوب نیست
قلبم و مشت سنگین غم داره فشار میده
اما حتما بهتر میشم
روزی میاد که باز سرپا میشم،میخندم و دیگه از یه رگ نامرئی توی قلبم خون جاری نمیشه
امشب سر نماز دلم شکست و بغضم هم شکست و قامتم هم شکست
وجودم تهی شد و دستم خالی شد و روحم ترک برداشت
اما حتما روزای بهتری هم هست و خنده باز میاد مهمون لب هام و چشمام میشه و دستام نمیلرزه
امشب من و دعا کنید
امشب دلای شکسته و بغضای شکسته و قامت های شکسته رو فراموش نکنید
دانلود اهنگ دور هم بودن چه حالی داره / ریمیکس شاد
دور ♪ هم … بودن چه حالی داره … !! ♪♪دوتا ♪ چشمات … عجب جادویی داره … !! ♪♪دلم ♪ امشب حال … خوبیو داره … !! ♪♪مگه ♪ دنیا … بهتر ما آخه داره … !! ♪♪توی♪ این … دورهمیا دلم با توئه … !! ♪♪با ♪ دلم راه بیای … من دلم میدوئه … !! ♪♪اگه ♪ این … خوابه نذاری که بیدار بشم … !! ♪♪کم ♪ کم ممکنه … از عشق تو بیمار بشم … !! ♪♪تو ♪ بخوای حاظرم … حتی واسه تو یار بشم … !! ♪♪امشب ♪ شب … مهتابه چشا بی خوابه …
با دستم راستم پفیلا می‌خوردم. همان‌طور شروع کردم به آشپزی بدون دست راست. بعد دیدم بد نیست ادامه بدهم و اینگونه شد که یک‌دستی برنج را پختم. قسمت سختش آنجا بود که برنج را از سینی داخل کاسه می‌ریختم و نمی‌دانستم با دستم سینی را در هوا نگه دارم یا خروج برنج از سینی را کنترل کنم. و آنجا که برنج خیس را از کاسه درون قابلمه می‌ریختم و مقدار زیادی ته کاسه چسبیده بود و نمی‌دانستم با دستم کاسه را در هوا نگه دارم یا برنج را به سمت قابلمه هدایت کنم. و آنج
کی گفته "دل شکستن" فقط یه لفظه؟
کی گفته اگه دل بشکنه خون نمیاد؟
__________________________________
+آخر اون دل درد های وحشتناک کار دستم داد. از بس بی جنبه ام من... گرفتار این مکان لعنتی شدم باز. ولی شکر خدا امروز بهترم. گوشی هم تازه به دستم رسید. خواستم دیگه اینجا ننویسم. اما ...
+ من اونقدر قوی ام که از پس همه این چیزا بر بیام دوباره! 
+ من باید باید باید بتونم. 
+ هیچ کس مقصر نیست. مسئول خودمم. خودم هم درستش میکنم.  
+ یه دوست قدیمی رو پیدا کردم. فکر نمیکردم اینقدر خوب
امسال اولین سالی بود که سال تحویل خونه ی خودم بودم...
و خب دقیقا لحظه ی تحویل سال در حالی که کتاب توی دستم بود تو تختم خوابم برد :))
حالا دیگه احتمالا تا آخر سال تنها توی تختم خوابم :))
ولی خیلی ذوق داشتم برای سال جدیدم...
با اون همه کشیک سنگین اورژانس ، رفتم سفال خریدم، رنگ خریدم ، وسائل هفت سین خریدم و این هفت سین رو چیدم :) 
رفتم ماهی خریدم و سبزی پلویی و برای خودم سبزی پلو با ماهی درست کردم...
و دقیقا روز اول سال جدید اولین کشیک بخش جدید رو هم دادم...
نیم وجبی هشت سالشه بعد چند روز غصه و گریه و ... نشسته داره یکم غذا میخوره دیدم زل زده ب تلویزیون داره اخبارو نگاه میکنه لقمه تو دستش مونده از تعجب! اخبار داره آتیش زدن قرآن رو نشون میده ... یکم میگذره اخبار تموم میشه مثل فنر از جاش میپره میره با عصبانیت بشقابو میزاره تو آشپزخونه میاد ب مادرم میگه : خااله من ( یه من محکم میگه با همون زبون بچگونه اش ) میگه خااله ، من ، قرآن از دستم می افته زمین ، برمیدارم صد تاااا ماچش میکنم اونوقت اینا قرآنو آتیش ز
احتمال صفر یعنی اینکه من دستم را ببرم توی کیسه ای که همه ی مهره هاش سیاهه و انتظار مهره ی سفید تو دستم داشته باشم  !
امید یعنی یک کار احمقانه برای گول زدن ذهن وقتی میدونی از مهره ی سفید هیچ خبری نیست .
چقدر خوبه که بپذیریم شکست خوردیم بی اونکه بگیم 
شکست یک تجربه است
هنوز هم امیدی هست
تا زندگی هست میشه تلاش کرد و امیدوار بود
چقدر خوبه که بتونیم آگاهانه دست از این مزخرفات برداریم .
 ! Just say I'm a loser and give up
روح وحشی
+ترجیح میدم یک لوزر باشم تا یک احمق خ
خندیدم و گفتم:- اگه دستت بهم رسید، بزن..خنده ای سر داد و گفت:+ الان که دیگه دستم بهت می‌رسه..از روی نیمکت بلند شدم و سریع قدم برداشتم.. چند قدم آنطرف‌تر ایستادم و همانطور که نگاهش می‌کردم خندیدم.لبخند شیطانی بر لبانش نقش بست و از جایش بلند شد. بی‌معطلی، شروع کردم به دویدن..+ کجا میری..میخندیدم و سعی می‌کردم با تمام سرعتم بدوم؛ اما نمی‌دانم چطور خودش را به من رساند که احساس کردم به عقب کشیده شدم!داشتم تعادلم را از دست می‌دادم و نزدیک بود بین زمی
یک توپ بسکتبال توى دست من تقریبا ۱۹ دلار می ارزه اما توى دست مایکل جردن تقریبا ۳۳ میلیون دلار!بستگی داره توپ توى دست کی باشه!یک عصا توى دست من می تونه سگ ها رو دور کنه اما توى دست موسی(ع) دریای بزرگ رو می شکافه!بستگی داره عصا توى دست کی باشه!دو تا ماهی و یه تکه نان توى دست من یه ساندویچ می شه اما توى دست حضرت عیسی(ع) هزاران نفر رو سیر می کنه!بستگى داره روزى شما دست کى باشه!همانطور که می بینید ، بستگی داره هرچیزى ، توى دست کی باشه!پس ، دلواپسی هایت ،
بیا کز عشق تو دیوانه گشتموگر شهری بدم ویرانه گشتمز عشق تو ز خان و مان بریدمبه درد عشق تو همخانه گشتمجنان کاهل بدم کان را نگویمچو دیدم روی تو مردانه گشتمچو خویش جان خود جان تو دیدمز خویشان بهر تو بیگانه گشتمفسانه عاشقان خواندم شب و روزکنون در عشق تو افسانه گشتمبه جان جمله مستان که مستمبگیر ای دلبر عیار دستمبه جان جمله جانبازان که جانمبه جان رستگارانش که رستمعطارد وار دفترباره بودمزبر دست ادیبان می نشستمچو دیدم لوح پیشانی ساقیشدم مست و قلم
مامانم به خاطر اینکه امروز نرفتم آزمون بدم باهام قهرکرده!حتی صبح همزود بیدارم نکرد و هشت و ربع بلند شدم!
ملالی نیست! الان که بیشتر فکر میکنم میبینم که اگر میرفتم قطعا باهام بیشتر قهر میکرد و قطعا بابام هم باهام قهر میکرد!
نمیدونم شاید هم براش مهم بود که بدونه فارغ از نتیجه بچش  اونقدر اعتماد به نفس داره و از خودش مطمئنه که سر جلسه آزمون بره!
چمیدونم والله!
ذهنم رو بیشتردرگیر نمیکنم !میرم که امروز هر کاری از دستم بر میاد انجام بدم!
شب میام از رو
اینو هنوز خودش ندیده. فردا که از مدرسه اومد بهش نشون میدم :)

البته جشنی که نیست، فقط شش هفت نفر دور هم کیک می‌خوریم :)
امشب با داداشم اومدم خونه‌ی خواهرم که هم کیکو بیارم، هم فردا صبح باهاشون برم مدرسه ^_^ دستم افتاد (از خستگی از جا کنده شد). هم کیک دستم بود که باید مواظب می‌بودم خراب نشه رو سرعت‌گیرها، هم چادرمو گرفته بودم نره لای چرخ موتور، کیفم هم بود. بعد تو راه داشتم فکر می‌کردم که خوش به حال بره‌ی ناقلا، چقدر خاطرش واسه خاله‌ها و دایی‌ها
دوباره درست همینجا ک حس میکردم کاملا تموم شدی برام،
دستم دوباره لغزید روی پروفایلت!
و دلم دوباره لرزید....
چرا هربار یه نکته جدید کشف میکنم؟
الان ک کاملا نا امیدم از داشتنت
این چ کار مسخره ایه ک با زندگیم دارم میکنم؟؟
چرا با دستای خودم دارم نابود میکنم آیندمو؟
تو خوب.تو دوست داشتنی.تو برای من معیار تموم!
وقتی نمیشه ینی نمیشه!!!
چرا انقدر دیوونه بازی میکنم؟!
ا اخه شمارتم اینهمه وقته پاک کردم!
چرا تو سرچ تلگرامم میاد اسمت
چرا اراده ندارم
چرا بازم
خاله گفت: اگه خسته می‌شی بده‌ش بغل خودم.
گفتم: نه! خسته نمی‌شم، بذار بخوابه.
دو ساعت رو دستم خوابید. از خود تهران تا خود قم. دستم درد گرفته بود. پیشونی‌ش خیس عرق شده بود و موهاش چسبیده بود به پیشونی‌ش. یهو می‌پرید، انگار که خواب بد ببینه. دلم می‌خواست فشارش بدم، محکم. هروقت می‌بینمش دلم می‌خواد حسابی فشارش بدم. 
خدایا، من خیلی این بچه رو دوست دارم!
امروز پرسیدم: فاطمه‌سما چند سالشه؟
گفت: یک.
با خودم فکر کردم که انگار خیلی بیشتر از این حرفا ب
از همان اولین‌روز اردی‌بهشت، مدام شکایت می‌کردم:« از دشمنان برند شکایت به دوستان ... چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟» به‌جای شکوه و گله و زاری فکر می‌کردم:«کجا برای‌شان کم گذاشته‌ام، که حالا هیچ‌کدام‌شان -آن‌طور که باید- کنارم نیست؟ من ناکافی بوده‌ام؟» تسلیم شدم؛ گاهی نبوده‌ام؛ گاهی بوده‌ام؛ اما کافی نبوده‌ام... ولی هرچه باشد، بوده‌ام. گاهی هم از جان و دل بوده‌ام. حیران می‌گشتم میان این فکرها که انگار او یادم آورد همه‌ی روزهای ن
حرف حق رو همیشه باید زد. ولی نه به مادر!
امشب بازم گیر داد که برای راحت خوابیدن قرص بخورم.
گفت این دو هفته تا کنکور رو بخور بعدش اصن نخور. که این دوهفته از دستت نره.
خریت کردم جواب دادم: مامان کل زندگیم داره از دستم میره. این دو هفته هم روش.
حالا خدا رو شکر که فقط زندگی تو دهنم اومد. چون بعدش که فکر کردم دیدم زندگیمو دارم از دست میدم قطره قطره، ایمانمو هم، آخرتمو هم، و خدایی که در این نزدیکی است!
بابا من به سادگی هرچه تمام‌تر دارم میرینم تو زندگیم.
اخه اینکه جلبک قرمز فیکوبیلین داره یا کربوهیدرات ذخیره ای فلوریدین داره یا حتی دیواره گالاکتان سولفاته و ترکیبات موسیلاژی داره و اینکه cyanidium به سنگ می چسبه به هیچ دردی نمی خوره و در میتونم بگم اگه اشتباه گفتم خونم مباحتون که در هیچ یک از لحضات زندگیم اینا به درد نمی خوره 
اینجا داره برف می باره؛ از اون برف های رویایی و انیمیشنی :)انگار کن فرشته ها اون بالا داشتن با بالشتا بازی می کردن و رو سر و تن همدیگه می کوبوندن و حالا ترکیده و داره رو سرمون پَـــر می باره ^_^
پــَر...پـــَــــر... پــَــــــــــــــــــر می باره... :)
+ محض تصور دونه های خیلی درشت برف.
خوابت را دیدم با کدروت مرا به اتاق کتابهایت راهنمایی می کنی
و خودت برای مهیا کردن چای، بیرون می رویو من از نردبان کتابخانه ات بالا می رومکتابهای ردیف آخر، درست چسبیده به سقف مرا سر ذوق می آوردکتابی با برچسب دستی "شعرهای تقدیمی به خانم الف!"وارد اتاق می شوی و کتاب را توی دست من می بینیتند تند از پله ها بالا می آیی تا کتاب را از دستم بگیریدستم را تا دورترین نقطه ای که می توانم باز می کنم تا کتاب را از تو دور کنمدست بزرگ و مردانه ات کتاب را توی هوا
امروز بیشتر وقتم صرف عکسام شد. اخرش که خسته شدم به این فکر کردم این همه تلاش برای چی مگه کسی عکسای منو میبینه. خب فقط دلم میخواد انجامش بدم. عکاسی خیلی وقت بخش جدا نشدنی از زندگیم. یه خورده شبیه شعار میدونم. درسته همیشه دوربین دستم نیست. درسته بعضی وقتها دستم بهش نمیره اما همیشه چیزای دیگه ای هست که من به خاطر عکاسی انجام میدم. من از عکاسی با استادم آشنا شدمو زندگیم تغییر کرد.و خیلی چیزای دیگه. برنامه های روزانم مدتهاست بخشی ازش شامل چیزایی در

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Six feet under scream