نتایج جستجو برای عبارت :

چـهـارشـنـبه هارا می توان حسابی دوست داشت!

نزدیڪ به آخـرِ هفته وآسایشِ روزهایِ شلوغ اند!
بعضی از آدم ها مثلِ چـهـارشنبه اند...
دوست داشتنی باعثِ آرامشِ روزهای شلوغ
و یڪ جور حالِ عجیب را در دل احیا می کنند!
شاید ما هم چهارشنبه ڪسی باشیم...
حواسمان به چهارشنبه‌هاے
زندگیمان_باشد!
#صبحتون_عاشقانه❤️✨❤️@hamed_shahi5
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
به گزارش افکارنیوز، گو هارا، خواننده و بازیگر ۲۸ ساله محبوب کره‌ای در خانه‌اش در سئول پایتخت کره جنوبی مرده پیدا شد.
 اخبار چهره ها - پلیس منطقه گنگام سئول می‌گوید هنوز در حال تحقیق درباره علت مرگ او است. این خواننده و بازیگر اهل کره جنوبی که طرفدارانش او را هارا می‌نامیدند، عضو سابق گروه پاپ کره‌ای کارا بود. 
گروه کارا از جمله گروه‌های موسیقی پیشگام در ایجاد پدیده پاپ کره‌ای بود که جهان را فراگرفت. 
بازی‌ هارا در مجموعه تلویزیونی ک
سال گذشته، پیرزن غرغرویی بودم که پسرش به بهانه ی ازدواج ترکش کرده بود و هربار که به پسرش زنگ میزد میگفت :"به اون دختره بگو کم پول خرج کنه!" و گوشی را میگذاشت. یک عالم بافتنی های نصفه داشت و توی دفترچه تلفنش، دستور مربا و کیک برای روزهای خوشی، خاک میخورد.
حالا اما، پیرمردی هستم که به تازگی خودش را بازخرید کرده. کاسکوی کوچکی را در ایوان نگه میدارد و خبرها و تلویزیون را به دنبال راهکاری برای بهبود حافظه دنبال میکند. گاهی کاپشن ورزشی کرم رنگی میپوش
همیشه تولد برایم معنی و مفهوم بزرگ تر شدن رو میرساند. با هر تولد یک سال بزرگ تر میشدم. الان دیگر اینطور نیست، همچین احساسی ندارم. بزرگ تر شدن بر اساس بهتر شدن است، بیشتر فهمیدن، بسط پیدا کردن افکارم... آدم هایی که روز تولدم برایشان مهم است و میگذارند دقیقا ساعت ۰۰:۰۰ تبریک بگویند را دوست دارم. انگار خیلی برایشان مهم ام... اما برای خودم دیگر تولدم مهم نیست.
در این یک سالی که گذشت یک فرقی با سال پیش داشت... اینکه دنیا را دیگر دوست نداشتم. دنیا عیبی ند
سلام
بار ها خواسته ام وبلاگ عزیزم را حذف کنم... 
بار ها مطالبم بازنویسی کردم حجم زیادی از شعر هارا دیگر دوست نداشتم...
حس و حال بسیاری از آن ها خیلی از حال امروز من دور بود...
کودکی من، نوجوانی من، حوصله ی بسیار عجیبی داشت... 
اکنون در بیستمین سال زندگی ام به سر میبرم و یک سال است هیچ شعری از من نجوشیده است...
راحت باشم، بسیار ترسیده ام، زمانی شعر و نقاشی پیشه ام بود و اکنون کور شدن هر دورا به چشمم میبینم...
ادامه مطلب
سلام آقای سلیمانی من یکی از دانش آموزان کلاس ششم هستم به نظر من مدرسه ای شاد مدرسه ای است که در آن کتابخانه ی بزرگی داشته باشد تا ما بتوانیم که آن کتاب هارا امانت بگیریم یا حتی آنجا بشینیم و کتاب هارا بخوانیم میدانیم که کتاب باعث رشد مغزمان میشود و برای تمامی مردم جهان مفید است درخواست دیگر من این است که زمین چمن را مرتب کنید دیوار مدرسه را رنگ کنید حتی دروازه ی مدرسه را رنگ کنید با تشکر از آقای سلیمانی و همکارانش
 
یکی از دوستام می گفت، هر کسی خیلی خودش را دوست داشته باشه آنگاه سایرین را هم دوست خواهد داشت. 
 
ایده ایشان این بود که دوست داشتن دیگران به دلیل دوست داشتن خود است و هر چه خود را بیشتر دوست داشته باشید آنگاه دیگران را نیز دوست خواهید داشت.
 
ادامه مطلب
آیا کسی آغوش کرگدن می خواهد؟
می گویند کرگدن ها غصه دار هستند،نه حیوانی را می خورند نه توسط حیوانی خورده می شوند،حالا با این اوصاف،آیا کسی آغوش کرگدن می خواهد؟!
نمی توان گفت اوضاع خوب است،چون نیست،زمان می گذرد اما با خفگان،تنها کاری که می توان کرد این است که نشست و به گوشه ی ترک خورده ی دیوار زل زد و فکر کرد،فکر کرد،آنقدر فکر کرد که با فکر یکی شد...دلم می خواهد چند وقتی از آدم ها دور باشم،حضور آدم هایی که در پایان نیز یکی بهتر را ترجیح می دهند خف
روز روزگاری در ایام قدیم بزی بود در گله گوسفندان که حاکم بره ها بود و چون شاخ داشت در اول گله راه میرفت جلوی همه و تک و تنها میان گوسفندان گیر کرده بود صاحبش بز رو جداگانه خریده بود ولی چون حس شاخدار بودن به بز دست داده بود میگفت حتما حکمت خداست که من شاخ دارم و شاخم میزد به گوسفندان که به هر گوسفندی که شاخ میزد اون گوسفند یک ساعت گریه میکرد ولی تا بز دید که گوسفندان جمع شده اند که ضدش کودتا کنند و یک بار هم میخواستند بز را به درون رودخانه بیاند
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز‌ خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
همه‌ش ۱۴ سالم بود.
آنهمه بلا از زمین و آسمان بر سرمان آوار شد. 
کاش هرگز بی خوابی های شبانه دیگر سراغ من نیایند. چه لذت بخش بود اگر پاکنی وجود داشت که بخش هایی از زندگی را پاک و در نهایت نابود می‌کردیم و می‌توانستیم به مغزمان دسترسی داشته باشیم و بخشی از خاطره هارا از فایل گذشته مغزمان پاک می‌کردیم.
 
 
چه چیزی را باید دوست داشت. آیا خود را باید همیشه دوست داشت؟! آیا لیوانی که در آن قهوه می نوشید، باید دوست داشت؟! آیا مرگ را باید دوست داشت؟! آیا خدا را باید دوست داشت؟! بنظرم ما همیشه محکوم به دوست داشتن می شویم، برداشت بد نکنید ولی ما مجبوریم خانواده مان را دوست داشته باشیم. آیا می شود خدا را دوست نداشت و ما را بیامرزد؟!من محدثه را دوست دارم و بایدی برای دوست داشتن نبود. اینجور دوست داشتن ها حسی دیگری دارند. تا حالا کسی را دوست داشته اید؟! می خوا
من گمشده ام در میان شما ‌، درمیان قلب های نفرت انگیز گرم، درمیان خودکشی های چندساعته، درمیان استکان های نشسته و عرق کرده. گمشده ام که بسازم خرابی هارا،که طلوع کنم تاریکی های مغزهارا که بنویسم نگفته های عمیق مرداب را. لجن زار ذهنم را رز خواهم کاشت یا شاید شیپوری که باور شوم که باور کنم ناامیدی عرق هارا. خودت را بکش تا بسازی خدارا تا باور کنی ناخدارا. راهی نیست باید پنهان عریان شوی در دست های خودت ،غرق کنی فاحشه را.پایان بده به چشم هایت ،کور شو
من هیچوقت سبزه ای را به یادتو گره نخواهم زد ، نمیخواهم گره ای به کار دنیا بیندازم و تو را آرزو کنم ... مادر میگوید قدیم ها اینطور بود سر سفره های عقد تمام گره هارا باز میکردند که  بخت عروس و داماد پر از گره و جدایی نباشد... از کجا معلوم که این سبزه گره زدن ها بختمان را گره نزند و تمام نقشه هایمان را نقشه بر آب نکند ؟! از کجا معلوم تمام این بودن و نبودن های اجباری و رفت و آمد های اتفاقی زیر سر این گره های زمخت نباشد ؟! مثل همان ماجرای سفره ی عقد و بخت و
سلام آقای مدیر من طاها هستم من با امسال پنج سال پیش شما هستم. من دوست دام یک مدرسه ی شاد داشته باشیم من اول بودن هر روز صبح شیر مجانی می دادند من از شما می خواهم این کار را انجام دهید. زمین چمن خیلی ناهموار است مثل گودال های کوچک و بزرگی دارد و تمام لاستیک هایش درآمده و حتما سرویس بهداشتی هارا خوب کنید همه ی شیلنگاش در آمده است.
اگر می شود اردوهای زیادی مارا ببرید و همینطور سینما و می خواهیم تیم های ورزشی بیشتری دیهد فقط فوتبال نباشد این هم از نا
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
برای دانلود آهنگ کلیک کنید
لیل اورخان هارا
دانلود آهنگ ترکی لیل اورخان به نام هارا
Lil Orxan – Hara
دانلود آهنگ ترکی لیل اورخان به نام هارا
دانلود آهنگ با دو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰
دانلود آهنگ ترکی لیل اورخان به نام هارا

.:( دانلود تمامی آهنگ لیل اورخان ):.

کانال تلگرامی مدیس موزیک
https://t.me/medismusic
دانلود آهنگ جدید فارسی از سایت مدیس موزیک

.:( صفحه اصلی سایت ):.
برای دانلود آهنگ کلیک کنید
 
بسم الله 
دوست داشت بخوابد برای همیشه. دوست داشت خاک شود، خاک باشد. بی گذشته، بی آینده، بی هیچ اندیشه و فکر و احساسی ، فقط خاک. 
دوست داشت از خاکش درختی بروید . درخت احتمالا میوه های تلخی خواهد داشت. ولی اگر کمی صبر کنی لابلای آن همه تلخی مزه ای خواهی یافت شبیه خاطره ای مبهم، طعمی آشنا، تصویری که وقتی چشمانت را می بندی پشت تاریکی ها از جلویت رد می شود. شبیه یک زندگی... وقتی ... وقتی زندگی نشد ... 
 
شما به عنوان یک دروازه بان به تجهیزات و لوازمی نیاز دارید که برای یادگیری مهارت ها ضروری هستند.
مهارت های دروازه بانی اکثرا با حرکات سریع در محوطه دروازه و با توپ آموزش داده می شوند.
اشنایی با محوطه جریمه و تیرک ها و دروازه اولین قدم در یادگیری است.
طرز ایستادن:
زمانی که شما منتظرید تا توپی را بگیرید باید جایگیری مناسب کرده باشید تا بتوانید یک واکنش سریع انجام دهید.
اندکی رو به جلو خم شوید،وزنتان را روی دوپا تقسیم کنید.کمی زانو هارا خم کرده و
شما به عنوان یک دروازه بان به تجهیزات و لوازمی نیاز دارید که برای یادگیری مهارت ها ضروری هستند.مهارت های دروازه بانی اکثرا با حرکات سریع در محوطه دروازه و با توپ آموزش داده می شوند.اشنایی با محوطه جریمه و تیرک ها و دروازه اولین قدم در یادگیری است.
طرز ایستادن:
زمانی که شما منتظرید تا توپی را بگیرید باید باید جایگیری مناسب کرده باشید تا بتوانید یک واکنش سریع انجام دهید.اندکی رو به جلو خم شوید،وزنتان را روی دوپا تقسیم کنید.کمی زانو هارا خم کرد
هم خودم و هم خودش خوب می دانستیم که دوستش دارم و حس خوب و عاشقانه ای در وجودم برایش موج میزد.   
اما پس از مدتی نچندان کوتاه.. قول های خودش را هم فراموش کرد.. حرف هایش، علاقه اش.. احساسش.. و عشقی که در قلبش همگام شده بود.
نمیدانم این دم آخری از چه کسی طلبکار بود..  یا میخواست با چه کسی بی حساب شود..  
که در یکی از پست های اینستاگرامش نوشته بود..  مجبور نیستیم کسانی که دوستمون دارند رو دوست داشته باشیم"
فرض میگیریم مخاطب حرفش من بودم.    اگر من در شرایط
سلام  من عتی محمدهستم
ام روز من بعد از ابنکه مشق هایم را انجام دادم دیدم که ساعت  دم دم های اذان است ورفتیم وباپدرم در هیا ت باهم نماز خوا ندیم بعد از این که هر دو نماز ما دو تا  یعنی نماز ظهر وعصر تمام شد پدرم به من گفت  که علی محمد  برو  ودرخت ها را آب بده  و من  هم به پدرم گفتم چشم وبعد رفتم وتمام درخت های در خانه  وتمام گل هایی که در خا نه بود 
را تمام آب دادم  وهمین تور کمی  هم خراب کاری کردم و آب هارا هدر دادم وپدرم کمی از دست من  ناراحت شد و
دوست دو ساله من، دوست گرمابه و گلستان من...دوست پارک ملت و سینما چارسوی من..دوست عدسی و پوره سیب زمینی من....دوست من به خاطر اینکه بهش گفتم "شلغم نباش" دیگه با من گرمابه و گلستان نمیاد :(
هرگز باورم نمیشد "شلغم" تاثیری داشته باشه رو آدما...
 
 
 
نتیجه امروز: هیچ کدام از صیفی جات را به دوستتان نسبت ندهید...دیگر دوستتان نخواهد داشت حتی اگر عذرخواهی هم کرده باشید.
موسیقی زنده ش در غیاب اسلام و مسلمین قر داشت. به دوست داشتم میگفتم دقت کن که اگر اسلام دست و پای ماها رو نبسته بود چقدر یکجور دیگری بودیم. خود خواننده هم شنید و خندید چه برسه به دوست که از هر شوخی بی مزه ی من نیم ساعت ضعف میکنه و ریسه میره.
از غربی‌ها نمی‌توان انتظار کمک داشت، آن‌ها به دنبال استعمار ملت‌ها هستند
نمی‌توان از غربی‌ها انتظار کمک داشت؛ انتظار توطئه، خیانت، خنجر‌ازپشت‌زدن می‌توان داشت، [امّا] انتظار کمک، صداقت و همراهی نمی‌شود داشت. اول فروردین ۱۳۹۸-رهبر انقلاب
           
امام باقر ع فرمود هرگاه بدانی در توخیریهست بدلت نگاه کن اگر اهل طا عت خدا را دوست و اهل معصیت خدارا دشمن دارد در تو خیر است و خدا هم ترا دوست دارد واگر اهل طاعت خدا را دشمن واهل معصیت خدا دوست دارد در تو خیر نیست وخدا دشمنت دارد دشمنت دارد و هر کس همراه دوست خود است وفرمود دو مومن هرگز با هم بر خورد نکنندجز انکه برادرش را بیشتر دوست دارد بهتر است  و فرمود هرکه برای دین دوست ندارد و برای دین دشمن ندارد دین ندارد پیداست که شخص متدین حد اقل باید پی
بابا لنگ دراز عزیزم!
بعضی آدم‌ها را نمیشود داشت...
فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت... بعضی آدم‌ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن‌ها!
اصلا به آخرش فکر نمیکنی، آن‌ها برای اینند که دوستشان بداری! آن هم نه دوست داشتن معمولی، نه حتی عشق، یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست...
این آدم‌ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد...
برای دیدن چشمت شتاب خواهم کرد
تمام آیِنِه هارا جواب خواهم کرد
بلور چشم تو زیباترین نیاز من است
بر این نیاز مقدس شتاب خواهم کرد
اگر چه ثانیه ها آیهء عذاب منند
تمام ثانیه هارا حساب خواهم کرد
غزل که تاب ندارد برای گفتن تو
هزار مثنوی از تو کتاب خواهم کرد
چراغ روشن چشمت هزار خورشید است
به احترام تو خورشید را قاب خواهم کرد
(شرار آه دلم تا زبانه می گیرد)
به وعده های چنانی مجاب خواهم کرد
اگر که پا بگذاری به چشم بی خوابم
دو چشم خسته وبی تاب را خواب خواه
توالی چند رویداد، تصویری از آینده رو در ذهنم ساخت که خیلی دوست داشتنی بود. هرچند فقط تصویر دوست داشتنی بود؛ حسی که بهم می داد، غربت عجیبی داشت. شبیه کسی که همه چیز رو ترک می کرد... حتی خودش رو. غمگین بود... تنها بود... ولی دوست داشتنی بود... 
 
 
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
بعد از یک تحلیل طولانی دلم می خواهد به کسی زنگ بزنم و چند دقیقه ای باهم گپ بزنیم یا دلم میخواد یکی پیدا شود در این هوای بهاری(!) برویم قدم بزنیم یا برویم گیم مثلا. 
آه نه اصلا دلم میخواد دوتا هات چاکلت بریزم و دوتایی بنشینیم و در سکوت به بخارش نگاه کنیم و اصلا حرف نزنیم! نه نه دلم یار و دلبر نمیخواهد! دلم یک همراه میخواهد!یک دوست! آرام و بی هیاهو!
مثلا اگر با بهار در یک شهر بودیم میرفتم در پانسیونشان و زنگ میزدم:"بهار بپر پایین" و می آمد و میرفیم خی
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلا
امروز داشتم دفتر شعر "در بندر آبی چشمانت" از #نزار_قبانی رو می خوندم که به این شعر برخوردم:
گناه من، بزرگ‌ترین گناه من،
ای شاهزاده دریا چشم من
دوست داشتن تو بود،
آن‌گونه که کودکان دوست دارند.
(بزرگ‌ترین عاشقان کودکانند)
+کاش یکی بود کودکانه دوستمون می‌داشت، بی هیچ کلکی، بی‌هیچ دلیلی، از ته قلب و صادقانه دوستمون می‌داشت
عشقش داشت میخندید بهش بلند بلند قهقه میزد 
مرد از جاش بلند شد اروم گف بسه!
زن ادامه داد بلندتر و بیشتر خندید مرد سمتش اومد و فریاد زد ایوی بسه! 
مرد گلوی زنش فشرد گریه کرد و فریاد زد بسه! 
اونقدر فشار داد که از بی جان تو بغل مرد افتاد.
گریه‌ی مرد شدت گرفت سر زن توی سینه اش فشرد و محکم بغلش کرد و بین هق هق های مردانش مدام میگف "دوست دارم" ...."دوست دارم"..."دوست دارم"
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
ما دوست معمولی ایم، اون عاشق یکی دیگستما دوست معمولی ایم، به روی هم نمیاریم احساسمون رو
ما دوست معمولی ایم، از دلتنگیش دارم دق میکنم
ما دوست معمولی ایم، هیچ گزینه ی دیگه ای نیس
شب تا صبح تو بغل هم میخوابیم، ما دوست معمولی ایم
بهم میگه تب داری؟ ما دوست معمولی ایم
دستم رو میپیچم دور گردنش، ما دوست معمولی ایم
واسه دیدنش لحظه شماری میکنم، ما دوست معمولی ایم
دوسش دارم، ما دوست معمولی ایم
ما دوست معمولی ایم، من عاشقش نیستم
برای چه باید می گریستم؟
برای از دست دادن یک زندگی که هرگز نداشتم؟
برای ترک مردی که نه دوستم داشت نه دوست داشتن مرا می فهمید؟
یا برای آرزو هایی که مدت ها قبل به عشق رسیدن به او زیرپا گذاشته بودم،بی آنکه به عشقی رسیده باشم؟
درحقیقت باید می خندیدم.
بایداز اعماق قلبم خوشحالم می بودم و شادی می کردم.
ولی زخم های مکرر آنچنان مرا دچار بی وزنی کرده بود که مانند گمشده ای در بیابانی مه گرفته،بی اختیار،به خیال سرد مرگ چنگ می زدم ودر سوگ خود می گریستم.
می گ
میشه آدم یکیو دوست داشته باشه بعد یهو دوسش نداشته باشه؟؟
میشه ندونی دوسش داری اصلا یا نه؟؟؟
میشه گاهی یه نفرو دوست داشت و گاهی حوصله شو نداشت؟؟
میشه یکیو دوست داشته باشی اما صبح تا شب یا حتی یکی دو روز پشت سر هم هیچ خبری ازش نگیری؟؟
میشه یکیو دوست داشته باشی اما با یه اشتباهش کلا ازش بدت بیاد؟؟؟
به نظرم نه!
اگه اینجوری باشه فقط یه معنی داره
اونم اینه که از اولم اون آدمو دوسش نداشتی!
 
از قلم افتاد هر کاری که با دل می کنی
همچنین آب گوارایی که تو گِل می کنی
از قلم افتاد یا من در وجودم کینه نیست
ساده می گیرم به تو آن را که مشکل می کنی
در خودت آیینه بندانی به راه انداختی
با کدورت روشنی هارا تو باطل می کنی
چند لحظه مکث کن شاید تو هم پیدا شدی
سخت فرجام بدی شد اینکه با دل می کنی
من برایت راه هارا نور باران کرده ام
راه را گم می کنی تکذیب ساحل می کنی
من برایت شهد شیرین رفاقت می شوم
وای بر تو چون مرا زهر هلاهل می کنی
 
محمد رحیمی
 
پووووووفبالاخره تمام شد،بالاخره میتوانم سراغ بقیه بروم:)ان کتاب عوضی ۱۷۰۰صفحه ای مزخرف را میگویم ،همانی که بیشتر شبیه فاکینگ سریال های ترکی بود:/باورم نمی شود خواندمش؟:/از اول هم میدانستم که من حالم از هرچی عاشقانه و رمانتیک است بهم میخورد ولی گول ان ژانر نویسی《اکشن_اجتماعی_عاشقانه 》اش را خوردم :/متاسفانه من بیماری احمقانه ای دارم که اگر سریال یا کتابی را شروع کنم و تا اخر جاده را اسفالت نکنم نمیتوانم بیخیال شوم ،اگر نصفه و نیمه رهایش کنم
پووووووفبالاخره تمام شد،بالاخره میتوانم سراغ بقیه بروم:)ان کتاب عوضی ۱۷۰۰صفحه ای مزخرف را میگویم ،همانی که بیشتر شبیه فاکینگ سریال های ترکی بود:/باورم نمی شود خواندمش؟:/از اول هم میدانستم که من حالم از هرچی عاشقانه و رمانتیک است بهم میخورد ولی گول ان ژانر نویسی《اکشن_اجتماعی_عاشقانه 》اش را خوردم :/متاسفانه من بیماری احمقانه ای دارم که اگر سریال یا کتابی را شروع کنم و تا اخر جاده را اسفالت نکنم نمیتوانم بیخیال شوم ،اگر نصفه و نیمه رهایش کنم
عشق همچنان در تفکرات کهنه و زوار در رفته من حقیقتی نامعلوم مانده است. سال هاست که به دنبال هر اتفاقی نشانه هایش را جست و جو میکنم اما افسوس هر انقدر که به واقعیت نزدیک می شود از دستان من دوری می جوید. می خواهم فراموشی را سر لوحه ی انتخاب ها و اشتباهات گذشته قرار دهم بلکه کورسویی خاکستری از لابه لای اوار های تاریخ نمایان شود. شاید از توان ذهنیت من خارج باشد اما نمی توانم نظاره گر این نرسیدن باشم. ما باید برسیم ... ضمیر جمعی که با وجود نبودن زیبایی
دختره با دوست پسرش و مادرش اومده دفتر که از دوست پسر قبلی شکایت کند .
هفته دیگه هم نامزدی با دوست پسر جدید بود 
یک نسخه وسیع از روانپزشک معروف شهر هم برای حال بد خودش داشت و راستش دختره ته خیلی چیزها بود 
فکر کردم چطوری می تونه اینقدر زرنگ باشه .یا شاید چقدر بلده ..یا شاید چطوری این قدر خوشبخت و دوست داشتنی است که طرف با علم به تمام اتفاقات عجیب گذشته می خواهد باهاش ازدواج کند . 
پ ن : قیافه اش معمولی بود 
با عرض سلام و ادب به آقای سلیمانی من میخواستم یک عرضی به شما برسم از نظر من در ساخت یک مدرسه ی شاد اولین کار باید از دانش آموزان سوال بپرسید که مدرسه شما چگونه مدرسه ای است و باید به آنها هم بگویید چگونه می توان یک مدرسه ی شاد درست کنیم من این پرسش هارا از دانش آموزان مدرسه سوال کردم و من ایده های آنها این بوده است :
موسیقی – غذای مجانی در ساعت زنگ تفریح و ساعت زنگ ورزش بالاتر شود اما من یک ایده ی جدید دارم این است که مسابقات بیشتری در مدرسه اجرا
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
به نام خالق هستی@ عبادت کردن یعنی هرآنچه خدا امر کرده است را انجام دهیم و تقوا کردن یعنی دربرابر گناه ایستادگی به خرج داده و ازگناه دوری کنیم...پس تقوا خود نوعی از عبادت است...ولی منظور ما از عبادت دراین مطلب عبادت های شخصی همانند نماز وروزه و قران وزیارات و دعاهاست...ببینید دوستان یکی از فلسفه های مهم عبادت این است که انسان اراده دربرابر گناه پیدا کند و آنرا انجام ندهد...ساده تر بگویم خدا نمازی را که انسان را ازگناه و اخلاق های رذیله دور نکند نم
سفیدی جسم‌شان، درخشندگی و سادگی روح‌شان‌را نمایان می‌کند.چه بی‌ریا و ساده روی‌ پریرو و زیبا‌ی‌شان را نشان‌ می‌دهند.با ناز پروردگی می‌آیند؛ با سوز و گدازی آب می‌شوند و تنها رد پایی از آن‌همه چشم‌نوازی برای ما باقی می‌ماند.آدم برفی‌ها چه ساده زیبا هستند.مهربان و دل‌سوز!می‌آیند تا هدیه‌ای را باخود به ارمغان بیاورند.خوشحالی، درکنارهم بودن و ثانیه‌هارا با شکر پروردگار گذراندن!همه‌دور هم جمع می‌شویم و با شادی‌و خنده سمبل زمستان
روزی در ایام قدیم در ایران پادشاهی بود که زن زیبایی داشت ولی بچه دار نمیشدن و زن پادشاه دیده بود هرگاه مسئولان مملکتی رده پایین و بالا به قصر می آیند پادشاه با بچه هایشان گرم میگیرد و لپ آن هارا میکشد و آن هارا در آغوش گرم خود می فشارد و بازی می کند با بچه ها و هدیه ها به آن ها می دهد از خوراکی و بازی لذا زن پادشاه بسیار غمگین بود و این را بلای الهی می دانست و  هر چه نذر میکرد به مقصود نمی رسید لذا روزی قبل از سالگرد ازدواج پنهانی در حیاط قصر به دس
سلام آقای مدیر من پنج ساله که در مدرسه شما فعالیت میکنم از کلاس 2 تا 6
کلاس دوم آقای اخگر و خانم خاتم نژاد تا خانم افراخته و خانم نایبی من از مدرسه شما راضی هستم و اینجارا خیلی دوست دارم.
می خواهم چیزی را به شما بگویم : من دلم میخواهد که شادی مدرسه ما بیشتر باشد امنیت در مدرسه ما بیشتر شود برای مثال : مدت زنگ تفریح ها را بیشتر کنید در ضمن یادم رفته بود که بگویم که من جز شورای دانش آموزی هم هستم. بریم سر اصل مطلب بچه ها را بیشتر به اردوهای تفریحی ببر
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
عاشق محبت واقعی اند ...
گاهی وقت ها مثل یک بچه از ته دل خوشحالند و 
گاهی مثل یک پیرمرد خسته
اکثرشان تنهایی را تجربه کرده اند ...
بیشترشان درد کشیده اند و اکثرا غم هایشان را در درونشان مخفی کرده اند
خیلی از اشک هارا نگذاشته اند از چشمانشان بیرون بریزد ...
مردها میروند قدم میزنند تا یادشان نرود که به جای گریه باید قدم های محکم داشته باشند.
همان هایی که اگر عاشق شوند، 
شعر میخوانند و بیستون می کنند...
و بهشت را بر روی زمین خواهی داشت...
 
+در آن دوری و بد
دلتنگ نگاهت هستم احساس میکنم تا زمانی که تو باشی دنیا معنی دارد زندگی با حضور تو در این دنیا زیباست وقتی برای زنده ماندنت تلاش کردم نمی دانستم یک روز اینگونه خشنود خواهم بود دلم از حضورت لذت میبرد چشمانت دنیا را پر از رنگ میکند هیچگاه فکر نمی کردم یک موجود کوچک ناخواسته با تمام وجود خواسته اینگونه بیقرارم کند اینگونه عاقل سود بزرگ شود بخندد یک روز پرسیدی اگر مادر شوی او را بیشتر از من دوست خواهی داشت میخواهم بگویم نه حتی اگر مادر باشم موجود
کاغذ های سفید را از کیفش بیرون کشید و کیفش را روی زمین انداخت. به سرعت به سمت میزش که گوشه اتاق بود رفت و صندلی را عقب کشید. پشتی صندلی به دیوار گچی برخورد کرد و کمی گچ رو زمین ریخت.
روی صندلی نشست. قلمش را در دست گرفت و شروع به نوشتن کرد.
موضوعی نداشت، فقط نوشت.
هرچیزی را که می‌توانست نوشت، هرچیزی که توی مغزش بود را روی کاغذ ریخت. انگار هرلحظه گلوله‌ایی به مغزش برخورد می‌کرد و محتویات مغزش روی کاغذ می‌پاشید.
درد دستش را نادید گرفت، خط به خط و ک
شعر بهداشت
برای ما بچه ها
یه دوست خوبه بهداشت
باید که دوست خوب و
توی خونه نگه داشت
مسواک و حوله باید
چرا باشه همیشه؟
هرکس اینو بدونه
هرگز مریض نمیشه
قبل از غذا می شوریم
دست و با آب و صابون
تا میکروبا نباشن
کنار سفره مهمون
برای ما بچه ها
یه دوست خوبه بهداشت
دوستی که رو لبامون
گلای خنده می کاشت
صدای جنگل
تا حالا شده سکوت براتون کلی حرف داشته باشه؟؟؟
تا حالا شده صدای جنگل رو بشنوید؟؟؟
شهریور سال 1398
من به همراه خانواده به ماسوله سفر کردیم. در این سفر، از پدر خواستم شب را در یکی از خانه های جنگلی زیبا سپری کنیم. و خوشبختانه با نظرم موافقت شد. به جنگل رفتیم و یک اتاق نقلی و چوبی را اجاره کردیم. اتاق تنها 12 متر بود و یک بالکن چوبی کوچک هم داشت. درون اتاق رفتم و در بالکن را باز کردم و آنجا بود که احساس کردم تمام زیبایی های دنیا را در یک جا دی
در سرم شوره زار جای دارد،بی آب اما با علف؛ترسم از آن است که روزی علف ها نیز بخشکند و من بمانم و شوره زاری که تنها آفتاب را انعکاس می دهد.
در زیر خاک شوره زار چرب من،یک دنیا سودا و خیال نهفته است که همان به که نهفته بمانند...
شاید اگر می شد از شوره زار فرق سرم،که تمام سخنم از اوست نمک استخراج کنند نه تنها الان بزرگترین معدن تجدید پذیر نمک بودم، بلکه آنقدری جیب هایم پر از چرک و شوخ می شد که می توانستم همان علف هارا هم حفظ کنم... و شاید دامپروری هم تاس
امروز نیم ساعت قبل از ساعت ۲۱ گوشی ام را به دست گرفته و در انتظار دیدن reminder ای برای نوشتن متن در اینجا بودم. اما امروزهم با چنددقیقه تاخیر مینویسم.البته این بار فرق میکند چون من به خودم گفتم اول بشین درمان رو تموم کن بعد برو سراغ هرکاری دوست داری. خب چه عرض کنم از صبح با اینکه همیشه عادت دارم زود از خواب بیدار شوم بیکار و بی عار میچرخیدم و دوسه صفحه قبل از ظهر خواندم و الان دیگر به رگ غیرتم برخورد که اخر ادم حسابی این حجم انبوه از دروست را نمی بی
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
هوا هنوز سرد بود و کمتر گنجشکی در آن هوا هوس پرواز می کرد. در آن هوا وقتی از خیابان ها، وقتی از درخت های که در خواب بودن رد می شدم فقط از زنده بودن یک چیز مطمعن بودم. قلبم، قلبی که برای تو می تپید. در فکر تو قدم بر می داشت و در کنار تو به خیال می رفت. می دانم قلبم مرا به فراموشی سپرده و حتی اگر با رفتن از سینه من هنوز می تپید، سینه ام را می شکافت و به سمت تو می آمد. من از این موضوع ناراحت نیستم و حتی برایش خوشحالم که قلبی دارم که اینقد زیبایی را دوست دا
تنها اگر آفتاب از غرب طلوع می‌کرداگر زندگی در سیاره ای دیگر ممکن بود وباران در بیابان میبارید، من بار دیگر در مردمک چشم هایت سبز میشدم...اگر "هیچ"، کسی را شامل می‌شدآن کس من بودمو اگر برای "همیشه" مرگی بودتا آن مرگ، من، همیشه میبودمو اگر زمین گرد بودمن آن دیدار هر باره بودمکه هر روز از سمت نصف النهاری نوبه تو میرسیدمو اگر "پایان" را آغازی بودمن این سطر هارا ادامه میدادم...
همسرم خصوصیات اخلاقی که داشت اطرافیان می‌گفتند قیافه‌اش شبیه شهداست می‌گفت اگر من شهید نشوم اینطور که همه می‌گویند آبروم میرود محمد شخصیت آرام،صبور وباحوصله ای داشت همه ی خوبی هارا با هم داشت و درعین حال که فوق العاده مومن بود ،خیلی به روز بود آدمی نبود که در مسئله مذهبی تند باشد همیشه آرامش داشت هیچگاه درکاری اجبار نداشت ۱۵سال که با او زندگی کردم صدای بلند همسرم را نشنیدم عشقی که او به شهادت داشت مانع میشد بگویم ماراتنها نگذار،اما انت
 چقدر دوست داشتن تو خوب است. دوست داشتن تو  ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست. دوست داشتن تو عین ساعت تحویل سال است. ــ همیشه منتظرش مانده ایم. ــ دوست داشتن تو  عیدی اول فروردین است. کاش همیشه عید بود. کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم. تو را دوست دارم زمین از چرخیدن می ماند. و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند. تو را دوست دارم. سیب ها  همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند. چلچله ها کوچ نمی کنند. وقتی تو را دوست دارم دختر کوچک آسمانم هنوز.
اولین پست ۹۸مون
​​​​​_میشود از عشق برایم بگویی؟_عشق لحظه های با او بودن است.  احساس ناب خوب بودن است. عشق یعنی این لبخند پر فروغ، ذکر با من بمون با من بمون . عشق در آغوش کشیدن نیست، احساس میان دو دوست نیست . حتی بوسه ها را در بر نمی گیرد. عشق تنها با او بودن است . در رکابش دویدن است . عشق یعنی سجده و میثاق او ، احساس ناب دیدار او . من معشوقی بی نظیر دارم . حرف های نا گفتنی دارم . بشنو از من این نوا را که تا او هست هستم . من بی او تاب تحمل ندارم. صبر  نداشتن ها و نبودنش
1. گفتم معلم جدید اوردن؟ خیلی باحال می خنده :)) ری ری minute رو گفت مینیت و کم مونده بود برم برا خانومه چایی نبات بیارم خنده ش بند بیاد :| بعد اصن به همه چی می خندید. بعد من از خنده های اون خنده م گرفته بود، اون میگفت چرا میخندی؟ گفتم از خنده شما خنده م میگیره. 
اونم گفت منم از خنده تو خنده م میگیره. 
منم گفتم منم از اینکه شما از خنده من خندتون میگیره خندم میگیره.
اونم گفت منم از اینکه تو بخاطر اینکه از خنده من که بخاطر خنده توعه خنده ت گرفته، خندم گرفته.
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
من هومانم چیز هایی را دوست دارم که هیچ کس دیگر دوست ندارد یا افراد کمی دوست دارند و از چیز هایی بدم می آید که همه دوست دارند تنها چیزی که هم من دوست دارم و هم شما ها ادبیات است پس اکثرا راجع به ادبیات حرف میزنم ولی درباره ی چیز های دیگری هم که دوست دارم هم مینویسم
نکته :من نه نردم نه گیگ نه آدم معمولی 
عموم یه دوست داشتاسمش جواد بود
جواد یه پسر سرخ و سفید قد بلند مهربون و دوست داشتنی بود
ولی خب میدونین که من پسر سبزه دوست دارم
(قهوه ای مانند)
همه دخترای مدرسه ما جوادو دوست داشتن
جواد هم بلاخره جوون بود ولی اولا همسن عموم بود و از ما بیست و دو سه سالی بزرگتر بود در ثانی خیلی محترم و حساس و غیرتی بود.
من جوادو دوست داشتم چون شبیه مکابیزم بود!
عین اون صورت تر و تمیز و نازی داشت
من دختر خیلی اروم و متین و چادری ای بودم
به خاطر مشکلات محله مون چادر می
محدثه، اگر کسی به خواستگاریت آمد، بهش بگو اگر به اندازه مرگ تو را دوست دارد، بماند. زیرا فردا مرگ عاشقانه ای خواهد داشت.
محدثه، اگر قصد کردی عاشق پسری جز من شوی. قبلش به من تماس بگیر و بهم بگو چگونه خودکشی رو دوست داری. من حتی می خواهم نحو مرگم را دوست داشته باشی.
محدثه، اگر روزی فهمیدی دوستم نداری. بهم نگو و این خیانت را بهم بکن. بگذار روز های بیشتری حس کنم دارمت.
محدثه، اگر ثانیه ای گذشت و دلت برایم تنگ نشد. آرام زیر گوشم بگو. تا آنقد بهت نزدیک ب
دیشب با چند دوست دورهم جمع بودیم. روی موبایل یکی از بچه ها یک پروکسی برای آیفون آمد، از یک دوست. فقط یکنفر در جمع آیفون داشت. پروکسی را زد و بعد همه یکی یکی به عزیزانشان تصویری زنگ زدند. یکی به خواهرش در اروپا زنگ زد، دیگری به برادرش در کانادا، یکی هم چند روز بود آمده بود سفر و  زن و بچه اش را در شهرستان ندیده بود. مثل قدیمها شده بود که یکنفر توی محل تلفن داشت و همه جمع می شدند خانه اش و تلفن هاشان را می زدند. چقدر اینترنت فاصله هایمان را کم کرده بو
من از این دنیا فقط اینو دریافتم که
اونی که بیشتر می گفت: "نمیدونم"، بیشتر میدونست!
اونی که "قویتر" بود، کمتر زور میگفت!
اونی که راحت تر میگفت "اشتباه کردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!
اونی که صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود!
اونی که خودشو واقعا دوست داشت، بقیه رو واقعی تر دوست داشت!
اونی که بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میکرد!
پرفسور حسابی
قرص ها اثر می گذارند. این ریزه میزه های مهربون که فقط خوبی ازشون برمیاد و اگر هم گاهی عوارض دارند دست خودشان نیست. 
گاهی فکر می کنم تنها چیزی که باید توی این دنیا دوست داشت همین قرص هایی هستند که برای حال بدت می خوری و دو روزه مثل روز اول مثل تنظیمات کارخانه، قبراق و سرحال و شنگول منگول میشی.
این حال را دوست دارم مثل تمام حالاتی که دوست دارم. مثل غمی که عاشقش هستم، مثل شادیی  که زیباکننده ی واقعی است. هر حالتی باید وجود داشته باشد تا دیگری معنی پ
اگر خدا را دوست داری
اگر خدا را دوست داری،✨خدا گفته است:✨(لا یسخر قوم من قوم)همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(ولا تلمزوا انفسکم)از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(ولا تنابزوا بالالقاب)«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(و انفقوا فی سبیل الله)در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(و بالوالدین احسانا)و «به پدرو مادر نیکی کنید.»
اگر خدا
میخواهیم به سوال خیلی از شماها که درمورد نحوه تست زدن پرسیده بودید پاسخ دهیم، ابتدا تست‌هارا به دو دسته تقسیم میکنیم، یک دسته تست‌های آموزشی و یک دسته تست‌های سنجشی.
تست‌های آموزشی و تست‌های سنجشی
انواع تست و نحوه صحیح تست زدن
 
تست آموزشی چیست؟
وقتی 1/10 تست‌های هر مبحثی که خوانده‌اید را بلافاصله بعد از خواندن میتوانید در این نوع تست‌ها پاسخنامه را چک کنید و جواب را ببینید، یعنی تست را حل میکنید پاسخنامه را نگاه میکنید و جواب‌هایتان
تمام این فضا برای من که علاقه به نویسنده شدن را دارم تجربی است.
فضایی برای تجربه‌کردن
برای آزمون و خطا کردن.اشمیت در نوای اسرار آمیز نوشته است که نویسنده خالق است نه دستگاه فتوکپی
حال باید به پروژه دوم خودم در این فضا با این ادبیات پایان بدهم.
سوژه های من عموما نزدیکانم هستند و از افراد نزدیک به خودم که میتوانم در دسترس داشته باشم الگو و الهام میگیرم
تولا شخصیت قصه پروژه دوم من دوست نزدیک من است و ما رفاقتی حدودا دو ساله داریم
مدتی به دلایل ش
 
بهترین چاپخانه چاپ دیجیتال
در ایران، چاپخانه های بسیار زیادی هستند که چاپ دیجیتال انجام میدهند، یکی از معروف ترین چاپخانه هایی که این نوع از چاپ را انجام می دهد، چاپخانه الوچاپ می باشد.
برای چاپ هایی مثل چاپ UV ، چاپ پارچه و یا چاپ مخمل، نیاز است تا از دستگاه های چاپ به روز، استفاده کرد تا بتوان کیفیت چاپ بالایی داشت و سفارشات چاپی از کیفیت بالایی برخوردار باشد.
برخی دیگر از سفارشات چاپی که می توان با دستگاه های چاپ دیجیتال آن هارا انجام داد
 
بهترین چاپخانه چاپ دیجیتال
در ایران، چاپخانه های بسیار زیادی هستند که چاپ دیجیتال انجام میدهند، یکی از معروف ترین چاپخانه هایی که این نوع از چاپ را انجام می دهد، چاپخانه الوچاپ می باشد.
برای چاپ هایی مثل چاپ UV ، چاپ پارچه و یا چاپ مخمل، نیاز است تا از دستگاه های چاپ به روز، استفاده کرد تا بتوان کیفیت چاپ بالایی داشت و سفارشات چاپی از کیفیت بالایی برخوردار باشد.
برخی دیگر از سفارشات چاپی که می توان با دستگاه های چاپ دیجیتال آن هارا انجام داد
 
بهترین چاپخانه چاپ دیجیتال
در ایران، چاپخانه های بسیار زیادی هستند که چاپ دیجیتال انجام میدهند، یکی از معروف ترین چاپخانه هایی که این نوع از چاپ را انجام می دهد، چاپخانه الوچاپ می باشد.
برای چاپ هایی مثل چاپ UV ، چاپ پارچه و یا چاپ مخمل، نیاز است تا از دستگاه های چاپ به روز، استفاده کرد تا بتوان کیفیت چاپ بالایی داشت و سفارشات چاپی از کیفیت بالایی برخوردار باشد.
برخی دیگر از سفارشات چاپی که می توان با دستگاه های چاپ دیجیتال آن هارا انجام داد
 
بهترین چاپخانه چاپ دیجیتال
در ایران، چاپخانه های بسیار زیادی هستند که چاپ دیجیتال انجام میدهند، یکی از معروف ترین چاپخانه هایی که این نوع از چاپ را انجام می دهد، چاپخانه الوچاپ می باشد.
برای چاپ هایی مثل چاپ UV ، چاپ پارچه و یا چاپ مخمل، نیاز است تا از دستگاه های چاپ به روز، استفاده کرد تا بتوان کیفیت چاپ بالایی داشت و سفارشات چاپی از کیفیت بالایی برخوردار باشد.
برخی دیگر از سفارشات چاپی که می توان با دستگاه های چاپ دیجیتال آن هارا انجام داد
نرم افزار لاکی پچر نرم افزاری است که میتوان با ان بازی هارا هک کرد
ویژگی ها: حذف تبلیغات٬پشتیبانی از خرید درون برنامه ای ٬ نصب همان برنامه دونمونه ( برای کلش دواکانت شدن)٫...
نصب برنامه
نکته : بازی های اینترنتی هک نمیشود
نکته: اگر فایل زیپ بود نظر دهید
سلام این برنامه اولین بازی که ساختم و در اینده برای اون بروز رسانی های خواهم گزاشت 
 توضیحات
‏‏این نسخه اولیه است.‏بروز رسانی ها در راه هستند ‏یگ بازی ساده در سبکه محافظت سیاره‏بازی کنید و با پریدن بروی محافظت ان هارا نابود سازید 
دانلود  مارکت 
 
فلسفه را نباید خواند، نباید شنید و حتی نباید دید. فلسفه را باید درک کرد ، باید لمس کرد و لیز خوردن آن را زیر انگشتانت حس کرد. نمی توانی آن را بگیری ، نمی توانی متوقفش کنی ، تنها برای چند لحظه حسش کن.از دور نه ، از نزدیک نگاهش کن.جالب اینجاست می توان هر بی ارزشی را ارزشمند کرد تنها با فلسفه . افتادن یک برگ را ، خاموش کردن یک لامپ را ، نگاه به صف مورچه هارا و مرگ را. در فلسفه ، کافکا ، نیچه ، ویل دورانت ، آلبرکامو و بقیه همه و همه یکی می شوند و تورا بر
 
بعضی ها هستند همه چیزشان فرق می کند .نگاه شان ، محبت شان ، نگرانی های شان ، دوست داشتن شان ...این ها به طوری عجیب دل آدم را می برند !حرف نمی زنند بلکه عمل می کنند .شعار نمی دهند .برای تو خودشان را تغییر می دهند .هر کاری می کنند که خوش حال تان کنند .حرف تو برای شان حُجَّت است .احترامت را حفظ می کنند .اولویت زندگی شان شما هستیـد . غیرت شما را عشق و گیر دادن های شما را دوست داشتن و حساسیت شما را مهم بودن معنا می کنند .قدر این آدم هارا بدانید .هر کاری کنید
چند سال پیش تو بلاگفا تجربه اش کردم. حس خوبی داشت. پروفایل را که باز میکردی میخوردی به یک لیست بلند بالا از علاقمندی هام. دوست دارم اینجا همون رو پیاده کنم. لیست به مرور کامل میشه. هر چی که تو ذهنم بیاد از همه چی مکتوب میشه. دوست داشتین شما هم امتحان کنید
بیخودی پرسه زدیم، صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم،سهممان کم نشود
ما خدا را با خود، سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
ما به هم بد کردیم، ما به هم بد گفتیم
ما حقیقت هارا، زیر پا له کردیم
...و چقدرحظ بردیم، که زرنگی کردیم
روی هرحادثه ای، حرفی از پول زدیم
از شما میپرسم ، ما که راگول زدیم؟؟؟

شاعر : فریبا شش بلوکی
از مجموعه شعر غریبانه
در میانه شب ابرها بر اساس ارزش دوست داشتن می باریدن. برای همین زمین من همیشه خشک می ماند. مدتی گذشت و ماه تمرین شب بخیر می کرد. به من؟ نه او بر اساس بلندی، صدا می کرد. داشت صبح می شد که بدنم شروع به لرزیدن کرد. ترسی از شکست، شکست قلبی که تقاضای دوست داشتن داشت. تصمیم گرفتم معبودی برگزینم تا نیازهای دست نیافرینم را از او طلب کنم. اما کسی را ندیدم که خداوند را بپرستد و از او بیاموزم. آنها بتی از فرستاده خداوند ساخته اند و از او طلب آمرزش می کنند! با
میخوام بدونی عزیز دلم 
تو رو دوست دارم، بیشتر از هر کس و هر چیزی که دوست داشتم 
جوری که هیچ چیز و هیچ کس رو اینجوری دوست نداشتم تا الان 
عشق من
دوست دارم 
اونقدر که میتونم چیزی یا کسی رو دوست داشته باشم، شاید هم بیشتر
اونقدری که کسی مثل من میتونه عشق چیزی بشه، حتی بیشتر 
دوست دارم 
همه جا را سکوت فرا گرفته بود، گویی که زنده جانی زیر این سقف وجود نداشت.
واقعیت اما چیز دیگری بود. آدم های زیر سقف عشق را فراموش کرده بودند و هرکدام غرق در دنیای خودشان بود‌ند.
دیگر روحی وجود نداشت. سردی همه جا را در بغل گرفته بود، قلب هارا، روح زنگی، چشمان را
 
 
شما به عنوان یک دروازه بان به تجهیزات و لوازمی نیاز دارید که برای یادگیری مهارت ها ضروری هستند.
مهارت های دروازه بانی اکثرا با حرکات سریع در محوطه دروازه و با توپ آموزش داده می شوند.
اشنایی با محوطه جریمه و تیرک ها و دروازه اولین قدم در یادگیری است.
طرز ایستادن:
زمانی که شما منتظرید تا توپی را بگیرید باید جایگیری مناسب کرده باشید تا بتوانید یک واکنش سریع انجام دهید.
اندکی رو به جلو خم شوید،وزنتان را روی دوپا تقسیم کنید.کمی زانو هارا خم کرده و
از اخرین داستانم خوشش نیومد. یکم چیز میز به عنوان دلیل مِن مِن کرد ولی مسئله این نبود. فقط دیگه چیزایی که توی من دوست داشت رو نمیدید. دیگه از داستانام خوشش نمیومد، دیگه از بحثام راجع به کلمات خسته شده بود. از باورم به چیزای غیرواقعی متنفر شده بود. دیگه هیچ کدوم از چیزایی که بخاطرشون بهم گفت بیا دوست شیم رو دوست نداشت. حرفاش بوی نفرت میدادن و نمیخواست قبولش کنه. کاراش تایید کردن نفرتشو و اون بازم قبول نکرد. رفت و قبول نکرد.اخرین داستانمم دوست ند
پرستو برای من مثل نان بود.مثل متفورمین و انسولین بود برای بیمار دیابتی.من نه فقط پرستو،که هرچیز مربوط به او را هم دوست داشتم.پرهام،برادرش،را هم بیشتر از همه پانزده  ساله های دنیا دوست داشتم.مادرش،ناهید خانم،را مثل مادر خودم دوست داشتم،پدرش،اقای خسروی،دبیر بازنشسته زیست شناسی را خیلی دوست داشتم،آنقدر که به درس مزخرفی مثل زیست شناسی هم علاقه مند شده بودم.کارمند های بانک پاسارگاد شعبه امیرآباد را،خیلی ساده،چون پرستو را میشناختند،و به او
روز جهانی دوستی یادی هم بکنیم از اون بزرگواران که در قالب دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه ، دوست داری با دوست من که که دوست داره با دوست تو دوست بشه، دوست بشی ! اومدن جلو... بعد نگو اون زیر میرا یه هدفای دیگه داشتن. از جنس آستین بالا زدن واسه شازده پسرشون. بعد چون از نه شنیدن هراسان بودند واسطه بدبخت رو پاس میدادن سمت ما خودشون مشغول جا باز کردن تو دل ما بودند. بعد ما به واسطه که گفتیم نه، دیگه رویی ازشون ندیدیم! یه جوری نیست شدند که انگار هیچ
این روزها، تقریبا هر کسی که حالم رو می‌بینه بعد از کمی حرف زدن، ازم میپرسه مگه اون چی داشت که تو دوستش داشتی؟
حق دارن.
هیچ وقت چهره جذابی نداشت. بسیار درونگرا بود. شاید اگر من هم یکسال با او دوست نبودم، هیچ وقت نمیتونستم اینطور دوستش داشته باشم.
اما اون روزهایی که من دوستش داشتم، او دریایی در درون داشت: شریف بود و این چیزی نیست که این روزها زیاد ببینی. بخشنده بود. دوست داشتنی و مهربان بود. صبور بود.شنونده خوبی بود. محبت کردن بلد بود. و من قانع بو
سلام من علی هستم
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدمخیلی دلم میخواست که بازم  بخواهم  ولی هم بچها نگزاشتن وهم پدر بزرگ من آمده  بود خانه ی ماومن برای احترام به پدربزرگم ازخواب بیدار شدم ورفتم دبه پدربزرگ پدریم سلام کردم و نشستم روی تخت وبعد من بلند شدم ورفتم دشویی ونعد از دشوییرفتن  رفتم وبعد رفتم و کمک مادرم کردم وسفره ی صبحانه را پهن کردیم وپدر بزرگم برای ما خامه عسل آورد وما یعنی من ودوتانرادر هایم یعنی مهدی وامیرحسین صبحانه خوردیم  وپدر و
+ ببین تو هیچیت معلوم نیست. نه دین داری، نه خدا سرت می‌شه، نه عشق و حال دنیا رو می‌کنی، نه چیزی می‌کِشی، نه مست می‌کنی، نه چایی می‌خوری، نه قهوه‌ دوست داری، نه سیگار می‌کشی، نه نوشابه دوست داری، نه اهل رفیقی، نه اهل خانواده‌ای، نه... اصن معلوم هست تو زندگیت چه گهی می‌خوری؟
- [خیره به دوربین]
از ترسناک ترین کتاب هایی که میتوانم نام ببرم ,کتاب های پزشکی است و قسمت ترسناکش آن جاست که هی بیماری هارا میخوانی و میبینی همه ی آن علائم را داری! کتاب که تمام میشود تو می مانی و چیزی که مثل خوره ذهنت را میخورد :چطوری با این همه بیماری هنوز زنده ام:) البته می گویند چنین توهم هایی بین همه ی دانشجویان علوم پزشکی رایج است پس جدی اش نگیرید!
 
 
سلام این برنامه اولین بازی که ساختم و در اینده برای اون بروز رسانی های خواهم گزاشت 
 توضیحات
‏‏این نسخه اولیه است.‏بروز رسانی ها در راه هستند ‏یگ بازی ساده در سبکه محافظت سیاره‏بازی کنید و با پریدن بروی محافظت ان هارا نابود سازید 
دانلود و خرید از مارکت قیمت این بازی قفط 500 تومان است 
کاش بدانی، وقت نبودن هاتت
چگونه  گلهای قالی ، زیر ردقدم هایم 
تاب نمی آورد
 وچشمانم ، چگونه
حرکت کند عقربه هارا نفرین می کند
وقت نبودن هایت
حتی سینیِ فنجان قهوه
به دنبال سهم فنجان تو میگردد
کاش می دانستی
وقتی دیدنت ، دور می شود و دیر
دلتنگی ،چه طعم  تلخ دارد  
 
داشتن یه دوست خوب و مهربون ، یه نفر هم عقیده با تو ، یه نفر از جنس تو ، یه نفر که درکت میکنه چون مثل خودته خیلی خوبه . یه همچین دوستی دارم . با اینکه مجازیه ، با اینکه تا الآن ندیدمش ، صداشو نشنیدم ولی بهترین دوستمه . از مرز اینترنت و وای فای فراتر رفتیم و واقعی شدیم . دو تا دوست حقیقی . دوست دارم دوست خوبم ....نیلو
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوستتا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفسطوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه ان دام و منبر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشرهر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنکدردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده هم چون توتیاخاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
 
حض
ــ مالزی معذور ــ
 
.تحلیل سوم.
 
نخست وزیر مالزی طی یک سخنرانی ناگهانی گفت:«غرب مارا مجبور به فشار به ایران میکند»درست میگفت بسیاری از حساب های ایرانی در مالزی بسته و بسیاری پول بلوکه شد.به گفته مالزی غرب«امریکا» مسئول این محدودیت هاست.شاید میتوانیم بگوییم درست است اما نیمی از این سخنان.شاید این شیطنت مالزی نیز هست که اینکار هارا میکند.غرب بسیاری از این عملیات هارا انجام داده و باعث بسیاری محدودیت علیه مقامات ایرانی بلکه مردم ایران نیز شد
گفت سعدی مصرعی ، این بس نکوست # دوست آن باشد که گیرد دست دوست
این سخن اکنون چه بی معنی شده # یا که این سان گفتمان در عصر اوست
مردمان اینک ملون گشته اند # می کنند از کله ی هر دوست پوست
دست کس را گر نمی گیری مگیر # اینچنین رفتار خنثی از چه روست
بخت بد را منتظر گشتی به دوست # غیبت و تهمت تو را یک گفتگوست ؟
خورده ای از سفره اش صد من نمک # چشم بر هر لقمه انگاری که موست
گرجی از دنیا تو خود تنها برو # همره یکرو فقط یک آرزوست
کوکو شوید
مواد لازم :
شوید نیم کیلو ،پیازمتوسط 1عدد،تخم مرغ 6یا 5 عدد (،نمک فلفل، زرد چوبه به مقدار لازم )
طرز تهه :
شوید وپیاز را خورد کرده و نمک فلفل زرد چوبه را به ان اضافه نموده بعد تخم مرغ هارا شکسته و به مواد اضافه کنید .و تمام مواد را خوب هم بزنید تا کاملا با هم مخلوط بشوند.سپس در تابه بریزید و دو طرف ان را سرخ کنید. می توانید به مخلوط کمی برگ بابونه تازه خورد کره و ریخته شود. !این غذا برا ی مبتلا به کبد چرب وچربی خون بالا توصیه می شود.
می توان
جاستین بیبر ترانه سرا و خواننده کانادایی ست. او متولد اول مارس ۱۹۹۴در آنتاریو کانادا می باشد. بیبر توسط مادری مجرد و کم سن و سال بزرگ شد.
 
پدر جاستین بیبر “جرمی بیبر” خانواده خود را بخاطر یک زن دیگر ترک کرد. پدرش جرمی معتاد بود و با مشکلات اعتیاد دست و پنجه نرم میکرد.
 
در سال ۲۰۱۰ جاستین اظهار کرد که با پدرش روابط خوب و نزدیکی دارند. جاستین که آن موقع ۱۶ سال داشت در مصاحبه با مجله ای اعلام کرد که “من با پدرم رابطه خیلی خوبی دارم. زمانی که من بچ
عشق در لحظه پدید می آیددوست داشتن در امتداد زمان؛این، اساسی ترین تفاوت میان "عشق و دوست داشتن" است.عشق، معیارها را درهم می ریزد...دوست داشتن بر پایه ی معیارهابنا می شود...عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشددوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد...عشق، قانون نمی شناسد!دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست...عشق، فوران می کند چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم ...دوست داشتن، جاری می شود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
وی دیشب دریکی از کانال های تلگرام واژه ی کامیک را مشاهده کرد
و دنبال این که کامیک چه است سایت هارا وارونه کرده است و در نهایت پدر اینستاگرام و پینترست را بابت این کامیک ها دراورده و به شدت معتاد شده..
و از چشم درد به سوی کوری پیش میرود.
و تامام.
#پست_موقت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ساختمان پیش ساخته هیات فاطمیـون