نتایج جستجو برای عبارت :

اسمون همینه :)

دیگه فکر نمی کنم اسمانم!
شاید یه چیزی  یه جای دورافتاده ته ته اسمون ها ...
یه جای دور خییییلی دور   به اندازه 9 میلیارد سال نوری دور از تو....
یه جای فراموش شده ....
یه جای گمشده ...
کاش هیچ وقت پیدا نمیشدم!
کاش هیچ وقت پیدام نمیکردی!
اما از حالا به بعد
ایکاروس  ی روایت میکند قصه ی انچه گذشت و میگذرد!!
 
 
 
دانلود اهنگ هی آسمون هفت بار ببار
ای آسمون هفت بارببار
اهنگ ای اسمون هفت بار ببار از رزمجو
دانلود اهنگ ای بو بو سجاد رزمجو

دانلود اهنگ اسمون سیلم نکه
دانلود اهنگ اسمون اخی سیلم نکرد کافر
دانلود آهنگ لری آسمون اخی سیلم نکه کافر
دانلود اهنگ لری اسمون اخی سیلم نکرد کافر
یه روزهایی هست 
وقتی اسمون ابی رو نگاه میکنی همراه با ابرهای سفید و پنبه ای 
دلت میخواد میون این اسمون پرواز کنی و نفس عمیق بکشی 
با یه لبخند بزرگ وجود سرشار از نشاط خودتو نشون بدی
خلاصه دلت میخواد جیغ بزنی، بپری و این شادی رو با عالم و ادم قسمت کنی:)
یه روزهایی هم هست آسمون همون آسمونه
با همون ابرهای پنبه ای کوچولو کوچولو
ولی نه پای پریدن داری
نه پر پرواز
دیگه حتی یدونه تاپ تاپ قلبتم برات میشه یه کار سخت
ولی رفیق 
قسم به همون آسمون
قسم به  قلب
دارم جنگیدن رو شروع می کنم یه صدا می گه نوبت توئه بلند شو تو الان باید این مشعل رو بدستت بگیری تا دنیا رو روشن کنی حتی اگه روشنایی یش به اندازه ی نور شمع باشه 
 
دارم می فهمم چه مزه یی داره اگه همه با هم برابر بودیم اگه همه انسان بودیم 
 
کاش می تونستم بگم چه احساسی دارم کاش می شد باهاتون تقسیمش می کردم من دارم جنگیدن برای زندگی رو شروع می کنم قلبم می خواد پرواز کنه بره دیگه برنگرده اونجایی که دارم می بینمش 
 
مثل گفتن شعره 
 
می تونم ازت یه خواه
۱. ازمایشگاه اینجا توی یه ساختمونه توی منهتن...طبقه ما تماما شیشه ای هست...اتاق استادا...دفتر ما...
به من یه اتاق شیشه ای دو نفره دادن که عین موجود ازمایشگاهی نشستم وسط سالن توش شیشه...دورم هم پر اتاق شیشه ای...
یاد اولین بار میفتم که رفتم هنگ کنگ...یادمه برام عجیب بود که همه ساختمونا کف پوش دارن و چند تا استاد با هم یه ازمایشگاه بزرگ دارن...خیلی به نظرم به هم ریخته بود اما بعد یه مدت وابسته شدم به تمیزی و نقلی بودن میزی خودم...خونه کوچیکی که برای خودم س
عصر امروزتوی ماشینسر یه بحث الکی یه دعوای حسابی داشتیم
گریم گرفته بود و روی اشکام کنترلی نداشتم دلم میخواست گوشامو بگیرم و هیچی نشنوم هیچ کدوم از حرفاشو 
به جفتشون میگفتم ساکت شید حرف نزنید 
نمیخواستم صدای دعوا و بحث بشنوم
توی ماشین توی اون شلوغی توی اتوبان میترسیدم 
وقتی ساکت شدن محکم روی چشمام میکشیدم تا گریم بند بیاد  برام مهم نبود بیرون کسی ممکنه منو ببینه اشکامو ببینه چشمای سرخمو بیینه دیگه هیچ صدایی غیر از خرخر رادیو نمیومدو ماشین
اسمون شب ...میذاره آدم بفهمه چقدر کمه...چقدر کوچیکه...اسمون الوده شهر نمیذاره به بزرگی عالم و خالقش پی ببری...نمیذاره به سکوت شب ...وسعت شب ...ارامش شب راه پیدا کنی...
دلم میخواد برم کویر ...
دلم میخواد مثل اون دختره تو فیلم خیلی دور خیلی نزدیک توی یه روستای کوچیک زندگی کنم...بی آزار ...
"دنیای ادمایی که تو جاهای کوچیک زندگی میکنن از دنیای ادمایی که تو جاهای بزرگ و شلوغ زندگی میکنن بزرگتره...اینو مطمئنم!"
اینم یه دیالوگ از این فیلم که عاااشقشم؛
_سحابی هم
آسمون رو نگاه کردی؟ برف و بارون قاطی شده،سرت رو بالا بگیری و خیره بشی به اسمون میبینی از اولِ اول همه دونه ها برف هستن اما وسط راه بعضیاشون طاقتشون کمتره و آب میشن،بیا فکر کنیم از خجالت آب میشن!از شرمِ لمس کردنِ هوای ماست،دو دو تا چار تا هم بخوای حساب کنی،اونا از اون بالا بالاها اومدن،هوا و شرایط اونجا پاک هست از شرمِ بی خبری آب میشن!البته که خدای ما هم بزرگه!نعمت خدا که فرقی نداره،برف و بارونش مهم نیست،مهم اینه که خدا هنوز ما رو فراموش نکرده
تو خبر داری؟
خبر داری که من یادت رو با خودم روی اقیانوس ها کشیدم و بردم؟
وقتی از آرام و هند رد میشدیم...
وقتی از استرالیا و اروپا و کانادا و خاورمیانه رد میشدیم...
حالا ابر و اسمون همه دنیا با تو آشنان اما تو خبر نداری و فکر میکنی که غریبی توی همه دنیا....
 
پ.ن. این پست حاوی اغراق و ادا میباشد ...
چشمام بالاخره همراه با اسمون بارونی رشت بارید...
خیلی وقت بود توی گلوم یه بغض سنگین گیر کرده بود 
نمی ترکید و هی بزرگتر میشد و به قلبم فشار میاورد ...
ترکید...بالاخره ترکید...
دوست ندارم اشکم بند بیاد...
دوست دارم همین طور ادامه پیدا کنه تا همه چی رو بشوره ببره.
...
+وقتی دلم میگیره صدای گیتارم خیلی دلنواز میشه برام...
یه امشبو بزار عاشق بمونیم
عاشق چیو نمیدونم 
فقط یه حسی توی بدن ادم چرخ میزنه
شایدم الان از زندگی خوشم‌میاد 
شاید فقط متنفر نبودن حس خوبی بهم داده 
شاید یه وقتایی یه چیزایی ریزی به چشمت میاد توی اسمون تاریک شب 
شاید چراغای روشن شهر شاید بادی که از پنجره ماشین میخوره به صورتت
شاید یه اهنگ که معنیشو هم حتی نمیفهمی
شاید یه زبون دیگه 
ولی هرچی که هست قشنگه 
دارم میرم دزفول :)
دلتنگم برای خانواده ام ولی اصلا دوست ندارم برم دزفول!
حال عجیبی دارم این چند روز!
دیروز تو کانون دیدم بچه هایی رو که بیرون از کلاسم نشسته بودن و گوش میدادن!بعد از کلاسم ازم خواستن که یه کلاس دیگه هم براشون بذارم!
دوست نداشتم بهشون نه بگم!ولی واقعا فکر میکنم بهم فشار‌ بیاد...
دیروز با تمام سلول هام داشتم شکر میکردم!برای این چیزی که هست!برای این اوجی که درست شده!
الان تو اوج خودمم!شاید با ایدآل هام فاصله داشته باشه ولی هر چی هست ب
همین که دیگه سقفی برای خودت نداری و بی تابی که بری به سقفی برسی...
اما هی یادت میاد همه محبتها...همه ی دوستی ها....همه ی اشنایی ها....همه رو خودت ساختی ذره ذره...
با این در و دیوار خودت دوست شدی کم کم...
با درختا...با اسمون...
تو کشف کردی که میتونن خالی دنیات رو پر کنن....
حالا که بسته شدی وقت رفتنه...
حالا وقت از نو ساختنه....وقت از صفر شروع کردنه دوباره....
اما این دیگه اخرشه...
این دیگه اخرینشه...
این غول مرحله اخره...
بعد ازون تو حتما ادم قوی تری هستی...
خونواده ی ایده آل من در آینده اونیه که توش همه با هم دووستیم. 
بچه هام با هم دوستن و با هم حرف میزنن و دعوا میکنن. همدیگرو بغل میکنن. حتا اگه بدونن زمین تا اسمون با هم فرق دارن. 
تو خونواده ی ایده ال من همسرم تحت هر شرایطی کنارمه تحت هر شرایطی کنارشم و اگه جایی برای هم فداکاری کردیم با رضایت همدیگه این کارو میکنیم. تو خونواده ایده آل من عشق هست و اولویت... 
آدما می تونن بین استقلال و وابستگیاشون مدیریت کنن. 
و من هنوز ندیدم همچین آدمایی رو ...
۱. امشب اولین شب سال نو هست که عین بچه ادم در روز کارم رو انجام دادم و به موقع برگشتم...
حالا قورمه سبزی داره جا میفته و من منتظرم....
۱.۵. من امشب همه غمهای این چند روز رو هضم میکنم و از فردا زندگی رو از سر میگیرم....باید تا هوا گرم نشده برم زیر اون درخت بزرگه...پشت اون باغچه که هیچ کی بهش دید نداره دراز بکشم و اسمون رو نگاه کنم....همونجا که زنبورا دنبال شهد گلای خوشبو میگردن...
۲. اون که دیشب استاد دانشکده رو گرفته که وسط تلو تلو خوردنای توی مستی با کله ن
عصا ره دست های م بورم غریبون ماربمیره های مار بمیره
ناله بزنم من داغ شه جوون مار بمیره های مار بمیره
ارزو به دل مار بمیره
ته تن زیر گل مار بمیره
ته دست حنا مار بمیره
پاک نیه حتی مار بمیره
 
ماه اسمون عمه بمیره
کامیاب مهربون عمه بمیره
بی سر بی زبون عمه بمیره
 
نیشتبیمه نال سر بی سر و صدا 
در بزونه در واره بییه وا
باامه چه خبر بیه جان خدا 
بدیمه گننه کامیاب بمرده
 
پسر ته مامان بمیره تنه داغ ره نوینه
 
ای عجل نامرد بیتی مه جوون
و لباس دامادی همه بیه
ستاره ای تو کهکشون         دلاوری وبی نشونپیکرتو روی زمین                 منزل تو تو اسمونتو مردونه زدی به خط          بدون ترس ودلهرهبوی تن تورو نسیم              به سمت خونه می برهدلم که میگیره یه وقت         میرم سر مزار توآرامش دلم شده               نگاه به سنگ قبر تومیگن بارون می اومده         توی روز شهادتتانشاالله اون دنیا باشه        قسمت ما شفاعتت
سلام امروز که دارم اینو برای شما مینویسم یه روز بارونیه هوای اسمون پاکه پاکه  کاش بارون دل ما ادم ها رو هم پاک میکرد  کاش کمی با هم مهربون تر میشدیم هیچ کسی نمیدونه فردا چی میشه شاید فردا بعضی از ما نباشیم پس حداقل امروز با هم خوب باشیم باور کنید زندگی اونقد هم تلخ ووحشتناک نیست درسته توش نا مهربونی ها زیاده ولی
ادامه مطلب
اسمون مون هم سه ساله شد 
و چه قدر فرق بین اسمان کنکوری که  بیان  رو باز کرد با استرس یه وبلاگ ساخت و بیشترین  دغدغه اون روزها از امدن نتیجه های کذایی بود و حس قشنگ رهایی از غول کنکور
و حالا سه ساله که میگذره
دانشجوی سال سومی که 
با احساسات مبهم و اینده مبهم تر و غرق شده در قسمتی از زمان که دیگه گذشته و شاید هنوزهم ته دلش امید به برگشت باشه ولی باید بپذیره که همه اتفاق های زندگی یک بار برای اخرین بار...
اسمونی که حالا به جای سد کنکور و امتحان نهایی
شبها،
 
خیلی میرم توی خیابونا که خونه هاشون این شکلین تقریبا، راه میرم،
 
کنار پارک های کوچولو، پارک های محلی، توی شب، اسمون رو نگاه میکنم،
 
یه فانتزی دارم،
 
میخوام بهش برسم،
 
قراره از اسمون اونجا دوباره دب اکبر و اصغر رو ببینم.
 
 
 
 
 
 
 
 
دوست دارم خونه م رو توی همچین محله هایی بگیرم، فقط یکمی فاصله داشته باشن خونه ها از هم.
 
 
 
واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم ب
باهم رفتیم پارک قیطریه
اجرا داشت 
و پلان چهارمِ "اگر تصویری از زندگیت بودی چی بودی !؟" ...
...
و چقدر خاطره شد ! 
هر چی بگم کم گفتم 
اونجا که اخر برنامه خانونه اومد بهم گفت عزیزم ایشالا خوش بخت بشی !
+ میگه : فکر میکردی یه روز یه غریبه بیاد بهت تبریک بگه !
اونجا که اخر برنامه تو ارزو هامون نوشتم " خوش بختی مون ، عاقبت بخیری مون ، موفقیت مون ارزومه :) "
+میگه : ارزو ها رو نباید به کسی گفت
اونجا که خانومه گفت ، معلوم نیست که اینا راسته یا نه ، ما که نوشتیم ای
واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم ب
من خیلی وقته با تلوزیون قهرم خیلی حال وحوصله ش ندارم فقط فوتبال ووالیبال داشته باشه هجوم میارم به سمتش ...بعضی موقعه ها حسش نمیاد بیام  طبقه پایین تواتاقم انلاین میبینم در این حد ادم خسته ایم...
امروز بعد از عمری ما اومدیم طبقه پایین بشینیم فوتبال الاهلی و پرسپولیس رو ببینیم همین دقیقه 4 که علیپور گل زد و من جیغ از خوشحالی سردادم و1 دقیقه بعدش که پرسپولیس 10 بازیکنه شد من داشتم یه الفاظ قشنگی تودلم به کارمیبردم مامان یه کاره اومده میگه اسی ماما
یه درخت خشک و بی بر میون کویر داغ
توی ته مونده ذهنش نقش پر رنگ یه باغ
شاخه سبز خیالش سر به آسمون کشید
بر رو دوشش همه پر شد ز اقاقی سفید
 
شاخه سبز خیالش سر به اسمون کشید
برودوشش همه پر شد ز اقاقی سفید 
زیر سایه خیالی کم کمَک چشماشو بست
دید دوتا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشست
 
اولی گفت اگه بارون باز بباره توکویر
دیگه اما سررسیده عمر این درخت پیر
دومی گفت که قدیما یادمه کویر نبود
جنگل و پرنده بود و گذر زلال رود
گفتن و از جا پریدن با یه دنیا خاطره
اون د
واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم ب
واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم ب
امروز بهم زنگ زدی گفتی که چه روزی مرخص میشین و تموم میشه. و من خوشحال ترین و عاشق ترین دختر روی زمین بودم و کمی مونده بود تا بال در بیارم و تو اسمون ها پرواز کنم. بهم گفتی بلیت هاتو چه ساعتی بگیرم. و من بعد قطع شدن تلفن زودد پریدم که سایتو چک کنم.حالا بلیت هاتو گرفتم و منتظرم فردا زنگ بزنی که بهت بگم. خیلی خوشحالم از اینکه زودتر از اون روزی که انتظار داشتم مرخص میشین. گفتی از در پادگان با لباس خدمت خارج میشین، اینجوری میتونی برام عکس بگیری و بفرست
    
 
 
 
بامداد ۲۷ و ۲۸ فروردین یعنی امروز و فردا همنشینی قشنگ سه تا سیاره با ماه هست.امروز از ساعت ۳ شروع میشه و ۵ صبح به اوج خودش میرسه.فردا هم ساعت ۵ میتونین این سه تا سیاره رو کنار ماه ببینین.
بالا مشتری، پایین ماه و زحل با هم یه مثلث میسازن. اون طرف هم مریخ هست.
اگه بیدار بودین حتما یه نگاه به اسمون بندازین.
نشستم وسط حیاط رو زمین
روبروم بنفشه های زرد،
بالا سرم،ازبین برگای درخت انجیر اسمون سرمه ایه،
یه نقطه هایی اون دور چشمک میزنن که ستاره ان...
تو گوشم آهنگ میخونه:
میــــرقصد زندگیــــ❤
و زندگی رو میبینم که رقص کنان با نسیم میاد
موهامو تاب میده و لرز میشونه به تنم...
و اینگونه زیبا میگذرانیم جمعه را

پ.ن:ادری بهشت که این باشد
توی ماشین که نشستم، بابا رادیو رو روشن کرد. آهنگ بی کلام غمگینی ازش پخش شد. خیلی جالب بود که این چند دقیقه از زندگیم یه موسیقی متن داشت که به صورت تصادفی با بطن ماجرا خوب جور بود. حس کارکتری توی یک دنیای فانتزی رو داشتم، سوار یک قطار و خیره به اسمون پشت پنجره ی در حرکت. کارکتری که توی راهی قرار داره که انتهاش رو میدونه. در پایان باید با بهترین دوستش روبه‌رو بشه. دوستی که از همه بهش نزدیک تر بوده، زمان هایی کنار هم قدم برداشته و جنگیده بودن اما حا
از صبح انگار تو این دنیا نیستم...به طرز عحیب و عمیقی بعد از دیشب تو خودمم...فکرش حالم رو بهم میزنه و به خودم میام میبینم یهو صورتم با چند تا قطره اشک خیس شدن...اما چرا حسش نمیکنم؟انگار سر شدم...
میشینم پشت میزم و به پنجره نگاه میکنم و یا توی تراس قدم میزنم..از دیروز ظهر حتی احساس گرسنگی نمیکنم..یا تو افکارم غرق شدم یا وقتی ازش میام بیرون انگار دنبال یه چیز گمشده میگردم....
یاد جمله فریدا میفتم که میگه میدونم  میگذری و رد میشی...دارم سعی میکنم اما چرا ر
 بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا 
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است 
فاضل نظری 
1) وقتی چشم هایم را  عمل کردم ..نباید چند روز اول گریه می کردم . بغض چنگ انداخته بود تو گلویم ...روز پنجم به اسمون نگاه کردم و تو تاریکی غروب بلند بلند گریه کردم . گریه کردن نعمت بزرگی است ....ارامش را به روح ادم بر می گرداند . 
2)دو تا دندان عقل ام را تو یک روز کشیدم . تنها رفتم و تنها برگشتم .. ..اثر بی حسی که رفت گریه کردم ..اما تو گریه هام به درد های بزرگ تری فکر می کردم ...هنوز
با هری روی کابینت پشت پنجره نشسته بودیم. اسمون ابی تمیز بود و ابرهای سفید با سرعت از راست به چپ حرکت میکردن. گرده‌های سفید لای برگ‌های پهن گردو می‌پیچیدن. پرنده‌ای می‌خوند و صداش از بین شاخه‌های کاج رو‌به‌رو میومد. مورچه‌ها روی شاخه ها راه میرفتن. نور، برگ‌ها رو روشن و تیره می‌کرد. بدن نرم هری در تماس با بازوم بود و هر حرکت ماهیچه‌اش رو حس میکردم. بلند شد و در حالی که دست‌هاش رو روی پام گذاشته بود، شروع کرد به بو کردن صورتم. بعد توی چشما
بالاخره اینجا هم برف اومد ...
از این برف کریسمسی ها... اینبار نشسته ... قشنگه
کاش تا اخر زمستون بباره 
دلم تنگ شده بود 
کاش میتونستم برم بیرون و بهونه ای به اسم درس و کنکور نبود و من میتونستم لذت ببرم ...
پنجره ی اتاقم رو به کوچه است و اسمون ...پرده هامو زدم کنار فقط نگاش میکنم ...
الان تهرانه و سخت مشغول... کاش بود باهم میرفتیم ...
البته فامیل همشون پایه ان بخوام برم    اونا از من جلوتر راه میفتن ولی خب عذاب وجدان درس دارم .... عقبم خیلی عقب ...
 
میشه دعا کن
دانلود آهنگ یه روز تو آسمون عقابی داشتیم همیشه منو اون یه خوابی داشتیم
دانلود اهنگ های مرتضی جعفر زاده
دانلود تمام اهنگ های مرتضی جعفر زاده
دانلود اهنگ مرتضی جعفرزاده ساقی

کلیپ فلک چه کردی با داداشی من حسین عاشقی
دانلود اهنگ مرتضی جعفرزاده داداشی
اهنگ مرتضی جعفرزاده رفیق
دانلود اهنگ مرتضی جعفرزاده فلک
میگن که (هنوز منبع رو پیدا نکردم، پیدا کنم میدم به شما)
نسل های اخیر جهان (و نه فقط محدود به کشور ما) به سه دسته عمومی تقسیم میشن. منظور کسانی هستن که بعد از جنگ جهانی دوم به دنیا اومدن.
1. نسل ایده ال گرا، نسلی که با ایدئولوژیک میره جلو، فکر میکنه کارش درسته، فکر میکنه هر انقلابی هر جنگی که کرده به نفعشون بوده، فکر میکنن مظلوم بودن که بعد از جنگ جهانی به دنیا اومدن، توی هر کشوری دست یک و خوب منابع و ریسورس ها به اینها رسیده، این نسل عموما بین سال 19
هو سمیع
.
#قسمت_چهل و پنجم
.
هنوز محو دیدن خورشید بودم که تیرگی ها رو با چنگ و دندون نابود می کرد که تو اسمون بدرخشه 
سجاد صدام کرد وقتی برگشتم سمتش یه مشت اب بود که تو صورتم پاشیده شد
شیطنت از چشماش می بارید
-شیطون بلاااااا
- اگه راست می گی بیا بگیرم 
ادامه مطلب
خیلی وقتها
حصارها فقط دیوارای خونه تون نیستن
حصارها فقط شاخه و نی های خشکیده بین مزرعه ها و باغهای شما نیست!
 
حصارها مرز بین دو تا صندلی و کیف بین مسافر توی تاکسی کنار دستتون نیست!
 
حد و مرزهاییِ که شما برای خودتون تعیین میکنید.
 
گاهی ما فکر میکنیم باید انگشت اشاره مونو سقراط وار تو اسمون تکون بدیم و به بقیه بگیم چکار کنن،در واقع ما باید بریم جلو اینه اگر به غرورمونم بر میخوره در اتاقو ببنیدیم
کسی نفهمه که فهمیدیم باید به خودمون بگیم چکار ک
مهم اینه که آدم خوبی باشی ...
بقیه اش اضافاته...
....
یه شب خنک...
یه آتیش گرم...
یه اسمون پر ستاره...
یه حس ارامش ...
یه عشق کوچولو و بی دردسر و صالح و ساده اون ته ته قلبت...
یه خدایی که انقدر نزدیکته که گرماشو کنارت حس میکنی...
مگه یه آدم از زندگیش چی میخواد؟
.‌...
حافظ میگه
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثم
تنها دلخوشی این روزام باغ عمو یکی مونده به اخریه.بعضی روزا میریم اونجا.من خورشید رو میبینم بدون اینکه ساختمونای بلند مانعش بشنمن اسمون ابی رو با تمام پهناش میبینم و حالم خوب میشه!اونجا قدم میزنم و شکوفه های سفید و صورتی گیلاسو بو میکنم.اونجا صدای بوق و گاز دادن ماشینا نمیاد.اونجا فقط صدای نسیمه که لابه لای درختایی که پراز شکوفه هستن میپیچه و صدای پرنده ها و اگه اتیشی باشه صدای جرقه های اتیش.اونجا چایی اتیشی هست!من لیوان چاییمو دستم میگیرم و
عادت عجیبی داشتم و سعی میکردم جایی بروزش ندهم،برای هر کس کنج قفس ذهنم اسم های مختلفی رو ذخیره کرده بودم.مثلا فریبا هم شراره بود هم فریبا!فریبا ساغر بود و عزت،پروانه بود و شمس..
معنای اسم رو با ویژگیشون تطابق میدادم و توی موبایلم اینجوری سیوشون میکردم و یا توی خلوت اینجوری صداشون!
ولی او!نام او!
نامش درست مانند چشمانش در جانم نفوذ کرده بود،برایم مقدس شده بود
زیبا ترین نام این منظومه شمسی که زمزمه کردنش جانی دوباره میبخشد به این تشنه
خواستم ول
من همون بیچاره ایم که با 86 درصد زیست و با73 درصد شیمی قراره پشت کنکور بمونم
خدایا خیلی درد داره خیلی 
خیلی درد داره 
هیشکیو ندارم کنارم باشه 
همش باید درد بکشم و درد بکشم 
انقد درس خوندم نیمه نابینا شدم 
خداا چرا انقد نفس کشیدن درد داره؟ 
چرا انقد زندگی کردن درد داره؟ 
دو سال  بدترین دردارو به جون خریدم دو سال تا مغز استخون درد کشیدم 
هنوزم ادامه داره 
همش به خودم میگم محکم باش دختر محکم باشه دیگه چیزی نمونده 
ولی حقیقتش اینه که این دردا هیچ
تو این اتفاقات چند وقته ، دیدم نسبت به زندگی زمین تا اسمون
فرق کرده ، یادمه به استاد داشتیم میگفت که مرگ اطرافیان ما 
باعث میشه ما بهت زده شیم ، این بهت زدگی مارو به تفکر
عمیقی میندازه ، به قول فلسفیش میشه فطرت ثانی . 
تو این چند وقته مرگ یکی از  همکلاسیام خیلی بهت زدم کرده ،
 یه طوری که انگار بهم میگه دیدی چقدر مرگ بهت نزدیکه و‌ تو 
هنوز هیچکاری برا زندگیت نکردی ؟ 
امروز به همه دروغ گفتم ، گفتم میخوام
یه قسمتی از فرهنگ ایرانی بودن هست که واقعا مسخرس. به نام لاپوشونی کردن.
مثل احمقا وانمود کردن به اینکه همچی چقدر خوبه.
مثلا یارو پست گذاشته با چادرش که ادم باید جوری زندگی کنه که بودنش چیزی به این دنیا اضافه کنه و هر خر و الاغی رو هر چقدر که منفور بوده فالو کزده و اینا. خب بخش مذهبی بالاشهری شهر ما معمولا اینشکلین.
من از یسریا خوشم نمیاد. میدونم دردشر درست کنن آزار دهنده هستن و مریض روانین. خب قطعا اونا رو فالو نمیکنم و خودشونم جر بدن طرف شون نمی
۱. امروز رفتم بین دستفروشای یونین اسکور راه رفتم...هر کدوم از یه مزرعه شخصی چیز میز اورده بودن میفروختن و بالای غرفه شون هم اسم مزرعه شون بود...
۲. تمام روز توی ازمایشگاه چرت زدم و لا به لاش درس خوندم...خیلی هم سرد بود تو اتاق....دیوارا هم که شیشه ای...الان مشهورم به چرتی مجموعه....چند بارم از جلوی اینه رد شدم و هی به خودم نگاه کردم و گفتم فتبارک الله احسن الخالقین...خودشیفته ی خوابالو :)
۳. رفتم تو اشپزخونه یه اقای خیلی خیلی خارجی ازینا که ور ور انگلیس
شبایی وجود داره که خوابت نمیبره،تمام وجودت پراز ترس میشه و به اتفاقای بد فکر میکنی!
هی به خودت میگی نه چیزی نمیشه،نه درست میشه!
ولی ته دلت هنوز محکم نشده!
گردن درد میگیری،پس بلند میشی بالشتتو عوض میکنی،از این دنده به اون دنده میشی!
اهنگی که داره پخش میشه رو عوض میکنی،
اما فایده نداره!
 اهنگو قطع میکنی!
میشینی و تو دل شب به اسمون بیکران نگاه میکنی!
توی دلت میگی خدایا میدونم که حواست بهم هست!
میگی خدایا دستمو دوباره بگیر،نذار سقوط کنم!
و زمزمه م
پ


حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم
مینوسیم امضا میکنم می مونم
عاشقی سخته خودم میدونم
تو کاریت نباشه بیا سرتو بذار رو شونم
از خودم کم میکنم که بهت اضافه شه
تو نباشی هرچی که میخواد بشه اصلا بذار بشه
در میام تو روی هرکی که بخواد یه جوری با تو بد بشه
دنیام شدی رفت !
واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر به راه شم
خوش به حال من اگه مال تو باشم
دنیام شدی رفت !
واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر به راه شم
خوش به حال من اگه م
دانلود آهنگ جدید مسیح و آرش به نام دست به یکی
 ♫ دانلود آهنگ اینا همه دست به یکی کردن که تورو برگردونن میدونن با تو آرومم پیشت عاشق بارونم با متن و تکست آهنگ در موزیکِ تو
Maih Arash Ap | Dast Be Yeki 
متن آهنگ دست به یکی مسیح و آرش
♬♬♬
اسمتو با عشق نوشتم رو تن درخت و گل دادنواسه بودن تو به کنارم تک تکشون بهم قول دادناینا همه میدونن نمیتون بمونم با تنهاییا اینا همه میدونن که من چقدر دیوونم حق با ایناستاینا همه دست به یکی کردن که تورو برگردونن میدونن با تو
بعد از ده روز حرف نزدن وقتی تازه از خواب پاشدم و هوا تاریکه وقتی اصلا تو فکرت نیستم یهو اس میدی که ماه رو ببین! تو میدونی حسم به ماه چیه میدونی تو این خوابگاه لعنتی فقط ماه ارومم میکنه میدونی یه نشونه و رمزه بینمون که یه چیز یه شکلو تو یه زمان میتونیم تو اسمون ببینیم میدونی چقدر وقتا بهت گفتم برو ماهو پیدا کن ببینش میدونی چقدر ازش عکس دارم میدونی چقدر وقتا پشت تلفن باهم ساکت شدیم و زل زدیم به ماه تو همه اینارو میدونستی و بهم گفتی ماه رو ببین، ول
سلام به روی ماه تک تکتون 
دلم براتون تنگ شده بود ... 
امیدوارم تا اینجای عید تک تک لحظه هاتونو به معنی واقعی زندگی کرده باشید و از ته ریه هاتون توی هوای بهار نفس کشیده باشید !‌
هوای بارونی قشنگتون پر از برکت باشید .. 
یه نفس بارون میاد و شاید باورتون نشه من تصوری که از بهشت دارم همچین هوائیه ... هوای اسمون خاکستری با یه عالم ابر سیاه که زمینو. بغل کردن و بارون یه نفسی که شب میخوابی هست و صبح که بیدار میشی بیشتر شده .. وقتی نفس میکشی بوی خاک نم خورده
صبح دوشنبه است...
از خواب پا میشم...
هزار خوابی که دیشب دیدم توی فکرم میچرخه...
حتما باز دوباره سرم رو بد گذاشتم یا راه نفسم تنگ بوده...
فشارم هم به جا نیست...اینم از همون بد نفس کشیدن و بد خوابیدنه حتما...
وسط این اوضاع...
بوی شهریور میاد...
افتاب داغ جاش رو داده به خنکا...
هرم زمین و اسمون خوابیده...
گه گداری یه باد خنک میوزه...یام یخ میکنه...چه قدر هوای اینجا من رو یاد هوای تهران میندازه....یاد روزایی که شور جوونی خیلی خیلی بیشتر بود ته قلب من...اونقدر که یه
بنام خدا
روی پشت بوم دراز کشیدم و سعی میکنم از زندگی لذت ببرم، در شرایطی که دونه دونه امتحانامو خراب کردم و هنوز قراره چند تای دیگه روهم خراب کنم! ولی خب شاد یا غمگین زندگی زندگیست...
مشاورم دیروز بهم گفت با وحود شرایطم این حالت های روحیم طبیعیه و از خودم انتظار بالایی نداشته باسم.یکم اروم شدم و با روشی که بهم پیشنهاد داد یکمی درس خوندم و خداروشکر امتحان امروزم که البته عمومی بود رو بهتر دادم. 
برای اولین بار توی عمرم و به صورت کاملا اتفاقی، چن
س میکردم دیگه غرزدن فایده نداره یه مدت کمرنگ باشم تو خلوت خودم دعا کنم و از چیزای ازاردهنده دوری کنم... رفتم... هیچ چیز بهتر نشد... مریم بدتر شد که بهتر نشد.. یه روز انقد باد کرده بود نیمه بیهوش هیچی نمیتونست بخوره... یه روز انقد درد داشت که ناله میکرد و باز بیهوش میشد... امروز ولی از صبش بدبیاری بود... نحس و شوم... دلم گواهی بد میداد... ساعت یک و دو که اسمون سیاه و کبود شد و گرمب گرمب رعد و برق زد بیشتر دلم لرزید و ترس کل وجودم و گرفت... بی اعتنا به خودم گفت
سوار ماشین بودیم.کوچه ی ما مثل خیابونه.هرکسی روبروی خودشو اسفالت کرده.یه سریا سیمان رو به جای اسفالت ریختن وسط و تزئین کردند.ساختمونی که اون دست خیابونه هنوز لامپ روشن داره.فضای کوچه خیلی غریب.تاریک و گرمه.پسره که پشتی تکیه میداد(و تازه فهمیدم نگهبانه)دراز کشیده دم در خونه روبرویی.
همه خوابند.
حس میکنم یکی "غم تو دلش فراوونه" و دیگه جا نمیگیره.پر.لبریز.خسته شده از اینکه بقیه میگن"میگذره"نیاز داره یکی بگه نه!اون عمره که داره میره.تویی که داری م
متن ترانه علی فروغی شاد به نام فاصله

تو خیالم اینجانشستی کنارم میگم از فرداهامیخندی نداری باور به رویاهامباور به رویاهامگوش میدی به منچشمات و میبینم که دیگه نیست مال مندنیای تو بودم گذشت دوران منگذشت دوران منمن میدونم که نیستم لایق چشمای تومن تلاش کردم ولی انگار نمیشم مال توبین دنیاهای ما از اولش فاصله بودمن بهت حق میدم پای من نسوز راحت برومن میدونم که نیستم لایق چشمای تومن تلاش کردم ولی انگار نمیشم مال توبین دنیاهای ما از اولش فاصله بود
راستش هنوز دارم به سارا و مسئلمون فکر میکنم. هی خودمو میخورم، هی تصاویر مختلف میاد تو فکرم. ولی سعی میکنم به خودم مسلط باشم و فراریشون بدم. به چیزای خوب فکر کنم، رو کارهای پاییزیم تمرکز کنم. هنوز به پیک نیک روز جمعه با الهام سان فکر میکنم. به گربه هایی که دیدیم و خنده هایی که کردیم و خوراکی هایی که اختراع کردیم. و کتاب خوندیم و حرف زدیم و بارون خوردیم و حتی تو چاله ی آب پریدیم. هوا محشر بود و سردمون بود، انگشتامون یخ کرده بود. وقتی داشتم ازش جدا م
دانلود آهنگ جدید بهروز احمدی نارفیق
رسانه آهنگ تاپ جدیدترین آهنگ بهروز احمدی را برای شما عزیزان با کیفیت های 128 و 320 آماده دانلود کرده است
آهنگ بهروز احمدی به نام نارفیق با لینک مستقیم
نوازنده و تنظیم : پیام نوروزی
Download Ahang Behroz Ahmadi – Na Rafigh From Ahang Top
 
عمریه میخوریم سر صداقت ما همون عقابیم تو اسمون که تیر یه نارفیق خورده به بال ما
نارفیق نارفیق خار بشی زار بشی الهی
دست نامرد گرفت زار بشی الهی تموم هستیم رو گرفتی ازم تومه چوبه دار بشی الهی…
تک آه
خیلی سخته اینه ک تو یه جمعی تو تنها باشی
کسایی ک همیشه کنارت بودن یواش یواش میرن
هیچکی نمیمونه
تو میمونیو غمایی ک همیشه پنهانش کردی
تنها چیزی ک از بقیه بشنوی اینه که تو چرا اینجوریی؟بقیه رو ببین فلانن و فلان و تو ب خاطر اینکه اینجوریی تنها موندی...
نمیدونم به چی نیاز دارم
شاید به یه مسافرت
به یه مسافرت طولانی به یه جای تاریک
خیلی تاریک 
بدون قدرت گرانش زمین
معلق
چشمامو ببندم دستامو باز کنم و به این فکر نکنم که دیگه باید چیکارکنم که بقیه ازم خو
عقاب
امروز توصحرا بایه دوستم نشسته بودیم که دیدیم چند تا کلاغ دوریه عقابو گرفتن نوکش میزنن نمیدونم چش شده بود
که نمیتونست از خودش دفا کنه رفتیم سمتش پرید کلاغام تو اسمون نوک میزدن تا200متر اونطرف طر نشست کلاغا ولش نمیکردن دوستم
اروم اروم بهش نزدیک شد انگار کلاغا نفسشو بریده بودن نمیتونست بپره دوستم دنبالش کردو گرفتش
اوردیم دیدیم یه انگوشت نداره پنجه دوستم برد خونشون ببینه چشه
انشالله خوب بشه برش میگردونیم جای که بود

یه چندتا عکسم ازش گر
امروز جلسه پنج نفره بود پشتیبانم رو کرد بهم گفت خانوم فلانی چیشد پیشرفت کردی گفتم درس خوندم گفت قبلا نمیخوندی گفتم یه مدته کنارگذاشته بودم گفت چیشد به این نتیجه رسیدی که باید بخونی دروغ گفتم یچیزی سرهم کردم و تحویلش دادم ولی واقعیتش اینه من وقتی اون هواپیما تو اسمون منفجر شد انگار یکی زد تو گوشم که ببین مرگ همین نزدیکیه اگه به قدرت خداهم نمیری خطای انسانی تورو میکشه پس اگه میخوای کاری واسه زندگیت بکنی بهتره همین الان دست به کار شی 
دومیشم ب
۱. در ایران نبود امکانات سبب ازمون و خطا و حل مشکلات با کمترین امکانات میشه و همین دلیل بهتر بودن تجربه پزشکان ایرانی نسبت به پزشکان سیستمهای پر امکانات هست.
۲. سیستم های سرمایه داری به سمت اسراف میرن و براشون اسراف قابل قبوله چون در سیستم سرمایه داری باید مصرف به نهایت خودش برسه تا تولید بچرخه و برای همین مهم نیست اگه اون مصرف در راه درست باشه و یا اسراف...
۳. در امریکا اختلاف طبقاتی امر پسندیده ای هست و باید بعضی محله های فقیر تر باشند یا برخی
Laputa Castle in the sky
توی افسانه ها از شهری اسم برده شده به اسم لاپوتا، شهری که توی آسمون معلقه. دختری به اسم شیتا، وارث گردنبندی با سنگ آبیه که راه رسیدن به قلعه‌ی لاپوتا رو نشون میده. یک گروه به سرپرستی یه آدم خاص که ارتش رو هم با خودش داره و گروهی از دزدهای هوایی، دنبال اون گردنبند هستن تا به گنج توی لاپوتا برسن. دختر از دست اونها فرار میکنه و از آسمون پایین میوفته. گردنبند اون رو از افتادن حفظ میکنه اما بیهوش میشه و پسر بچه ای به اسم پازو که توی معد
نمیدونم چمه و چه معنی میده این حجم از استرس و نگرانی ...
تو دلم انگار رخت میشورن ....
دیشب تا دوازده کلاس بودم و بعدش که بیحال شدم و ده دقیقه ی آخر رو ترجیح دادم بیام بیرون و رفتم شام ... بعد از خوردن بیحال تر شدم انگار فشارم افتاده بود:/
خیلی خیلی کم پیش میاد که این مدلی باشم ... امروز ادامه داشت این روند تا دوازده ظهر ... امروز اینم بهش اضافه شده بود که هوا پر از ابرای سفید و البته تو خونه گویا تاریکی بود یکم به نگرانی هام افزوده بود:)
نمیدونم چمه ... امی
علی:
۱. خاله چرا شما قدیمیا به دایناسور الاسترس میگین الاستروس؟ 
۲. خاله اونا که مردم نیستن, اشناهای خودمونن...
۳. چرا خانوما وقتی بچه شون بزرگ میشه نمیرن دکتر که ممه هاشونو بچینن بندازن دور؟
۴. خاله اسم دخترت رو بذار مه بابه (مه پاره)...منم دومادت میشم...
۵. میره رو کمد و میگه خاله بیا قد بگیریم...
5. ارتنت پر سرعت...
ارغوان: 
۱. عنتر خانوم...
۲. نخوابیم!
۳. زمنو میخواد منو بخوره! (وقتی فک میکنه زن عمو عصبانیه از دستش)
۴. عییا اذیت نکن! (علی رو اذیت نکن)
۵. تا
دانلود آهنگ جدید رضا صوفی عشق
Download New Music Reza Soufi Eshgh
دانلود اهنگ عشق از رضا صوفی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ رضا صوفی عشق
عشق یعنی همین که هستم یعنی همین که هستی یعنی پای تو هستم منو تو پای من هستی
عشق یعنی همین که باشم یعنی همین که باشی توی شبای تاریک برام ستاره باشی
عشق یعنی یه حس تازه وقتی که نیازه آدم دلشو تو آخرین لحظه ببازه
عشق یعنی لیلی و مجنون یعنی داد بزنم دوست دارم جلوی
معجون هفتگی☕☕☕☕ساعت ۳ به وقت کافه روزگارطبق معمول من جایی زهره شیک و معجون ازین تیپ‌نوشیدنیاطبق معمول یه عالم کاغذ خودکار رو میز کافی شاپاینبار میخواستم جبران کنمهفته ی پیش فقط زهره خلاصه گفته بودخوشبختانه با حذف کردن چند تا از حاشیه های بیهوده ی زندگیم ک فقط ذهنمو شلوغ میکرد برنامه هام منسجم تر شده بودمن و زهره دوست اینستاگرامیم‌ک اشتاییم باهاش از اتفاق های نااااب زندگیم بود هر هفته میریم و با هم از مهندسی انگیزش حرف میزنیم اون بهرا
گل گلدونه من شکسته در باد تو بیا تا دلم نکرده فریادگل شب بو دیگه شب بو نمیدهکی گل شب بو رو از شاخه چیدهگوشه ی آسمون پر رنگین کمون
من مثل تاریکی تو مثل مهتاباگه باد از سر زلف تو نگذرهمن میرم گمش میشم تو جنگل خوابگل گلدون من ماه ایوون من
از تو تنها شدم چو ماهی از آبگل هر آرزو رفته از رنگ و بومن شدم رودخونه دلم یه مردابآسمون ابری میشه اما گل خورشید
رو شاخه های بید دلش مگییرهدره مهتابی میشه اما گل مهتاباز برکه های آب بالا نمیرهتو که دست تکون میدی به
چیزی که الان دلم میخواد, قدم زدن توی خیابون هست. هوا همین اندازه ای که الان سرد هست سرد باشه. باد نیاد ولی. اسمون ابر داشته باشه ولی ستاره هاش پیدا باشن... من هی پیاده روی کنم هی پیاده روی کنم هی پیاده روی کنم... هی گوش کنم... هی گوش کنم... هی گوش کنم.. به همین صدای مردم کوچه و بازار... همین صداهای واقعی... هی ببینم هی ببینم چشام رو پر کنم از ادما.. از ساختنمونا... از درختا... خیابونش خیلی شلوغ نباشه. از این خیابونا باشه که دو بَرش ساختمون و دکه و اینا هست... ا
 اگه ادامه شون می دادم شابد یکی از ستاره های دنباله داری بودن که هر صد سال یک بار در اسمون ظاهر می شن 
چرا ستاره نشدن و در سیاه چاله ی فراموشی یم برای ابد نابود شدن چون من ترسیدم  تا تونستم تنبلی کردم حالا بعد از مدت ها نوشته هامو می خونم چیزی جز حسرت احساس نمی کنم چی می شد که اراده ی بیشتری داشتم مگه چه قدر سخته که نترسی 
می دونم سبک همینگوی رو ندارم  یا نبوغ کافکا رو  
این منم که که از اکثر مسابقه های داستان نویسی رد شده 
دقیقا اشتباهم همین جا
هنوز گیج خواب بودم که
گوشی رو چک کردم ببینم
چند شنبه س گفتم
وای چرا دوشنبه نمیااد ( روز اعلام نتایج )
که صدای داداش اومد که به بابا
میگفت مژدگاانی بده 
ماماان بلند گفت بییی نااام قبول شده؟؟؟
گفت نه اونو هنوز اعلام نکردن که
مربوط به باباعه
بابا گفت چی میخوای 
گفت بابا صدبده پول باشگاه رو هنوز ندادم
بعد بابا گفت باشه
داداش گفت بی ناااام قبول شدددد
منو میگین چنان از رو تخت پریدم پایین
و دویدم گفتم چییییشددد
زدم زیر گریه اما این بار گریه و اشک شوق
هر چقد تلاش میکنم عادی باشم و حالم خوب باشه از اسمون و زمین هر روز یه چیزی در میاد که گند بزنه به حال من!
واقعا اوضاع خوبی نیست!
و دیگه بیشتر از این نمیتونم یه مبینای خندون باشم!
چیزی ه الان دلم میخواد دور بودن از تممممااااام ادم های زندگیمه!حداقل واسه یه روز!
برم تو اتاقم و با هیچ ادمی نه خانواده نه دوستام که تبدیل شدن به یه مشت تکست ، حرف نزنم!
همیشه کلافه میشم وقتی میبینم تو زندگی ادمایی که دورشونم نقش خاصی ندارم....نمیتونم حالشونو خوب کنم...نمی
ما مـرداد ماهیا از اوناشیم که :↜اگه یـِــه قَـدَم↝بَرامونْ بَرداری.. ➜
بَرات ⇚دَربَســت⇛ میگـیریم.. بِرِســے بِـــه خواســـتـِـه هات :)
مرداد ماهی همونیه که وقتی خیلی بهش نزدیک میشی  نمیتونی باور کنی این همون ادم مغروریه که ازدور میدی :)
پ.ن : این  دو تا جمله رو کاملا تایید میکنم :) کاملا !
پ.ن 2:من زیاد از تولد گرفتن خوشم نمیاد :( یعنی خنثی ام :/ حس خاصی ندارم :) اگه کادو باشه خوبه ! اگه کتاب باشه خوب تره :)
من از کادو خوشم میاد :) اما از جشن و مخلفات
علی:
۱. خاله چرا شما قدیمیا به دایناسور الاسترس میگین الاستروس؟ 
۲. خاله اونا که مردم نیستن, اشناهای خودمونن...
۳. چرا خانوما وقتی بچه شون بزرگ میشه نمیرن دکتر که ممه هاشونو بچینن بندازن دور؟
۴. خاله اسم دخترت رو بذار مه بابه (مه پاره)...منم دومادت میشم...
۵. میره رو کمد و میگه خاله بیا قد بگیریم...
5. ارتنت پر سرعت...
6. خاله کمر به چه دردی میخوره؟ خاله دونستن و هوش به چه دردی میخوره؟ خاله گردن برا چی خوبه؟ خاله زانو برای چی لازمه؟ خاله انگشت اگه نداشتی
دوسه روزه هوای مشهد یه جورخاصیه.البته هوای مشهد کلا خاصه و تابستون و زمستون نداره.ولی الان انگار اول تابستون، یه جورایی پایـــــیزه... 
بنظر من پاییز علاوه بر مهر و ابان و اذر، توی بقیه ماهای سال هم هست.یعنی یه روزای خاصی حال و هواش مثل پاییزه!
چند روزه هوای مشهد یه جوره پاییزیه...
این روزا، خنک بودنش و ابرهاش، نسیمی که میزنه روی پوست... همش منو یاد اون روزی میندازه که از مدرسه برمیگشتم و از روی برگای خشک رد میشدم... یه اسمون خاکستری و صدای خش خش ب
اول از همه اینو گوش بده :) 
جهت گوش دادن کلیک کنید
دیشب با این آهنگ تک تک خاطره هایی رو که توی عکس های آلبوم بچگی هام جا مونده بودن مرور می کردم
آدمایی که بودن تو عکسا و الان دیگه نیستن ....میشد به راحتی با دیدن عکسا عطرشون رو حس کرد...
همین طور که  ورق می زدم و جلوتر می رفتم بیشتر به عقب برمیگشتم خوب نگاهشون میکردم تا از دوباره جای خاطره های بد تو ذهنم رو بگیرن... تا یادم بمونه واقعا کی بودم 
میدونی یکی از عکسا منو یاد یه خاطره ای انداخت...
یادمه بچه
یک شب معمولی بود ، اما نه خیلی معمولی ، معمولی نبودنش بخاطر بارش شهابی آن شب بود ، حوالی 30 دقیقه بامداد به اوج خود می رسید ، نجوم را دوست داشت ، هر چه که میدانست رو خود آموخته بود و بارشهای شهابی رو دوست داشت.هر وقت که دلش تنگ میشد به آسمان نگاه میکرد و از زمانی که به شهر جدید آمده بودن متوجه وجود یک تپه شد که در آنجا یک تپه بود ، روی تپه نمای خوبی به شهر داشت و شب ها آلودگی نوری کمی داشت و کهکشان ها به خوبی قابل دیدن بود.
 
فکر میکرد این آخرین باری
علی:
۱. خاله چرا شما قدیمیا به دایناسور الاسترس میگین الاستروس؟ 
۲. خاله اونا که مردم نیستن, اشناهای خودمونن...
۳. چرا خانوما وقتی بچه شون بزرگ میشه نمیرن دکتر که ممه هاشونو بچینن بندازن دور؟
۴. خاله اسم دخترت رو بذار مه بابه (مه پاره)...منم دومادت میشم...
۵. میره رو کمد و میگه خاله بیا قد بگیریم...
5. ارتنت پر سرعت...
6. خاله کمر به چه دردی میخوره؟ خاله دونستن و هوش به چه دردی میخوره؟ خاله گردن برا چی خوبه؟ خاله زانو برای چی لازمه؟ خاله انگشت اگه نداشتی
چند روزیه ذهنم در گیر این دوتا کلمه ست.فک می کنم به عنوان یه مرد ایرانی یا شاید شرقی,درک درستی از این کلمه توی وجودم نکاشتن.به اطرافیانم نگاه می کنم میبینم بعضی ادما وقتی رابطه ایی دارن,دیگه یه سری محدودیت ها برا خودشون قایل میشن.یعنی جایی که کسی که براشون مهمه,نباشه,دیگه به خودشون نمی رسن.به عنوان یه دختر,شاید انتخاب خودشونه یا از سمت جگر گوششون توصیه شده,جاهایی که من نیستم ارایش نکن یا مثه همیشه نباش تا برای کسی جلب توجه نکنی.(حالا بیشتر درک
توجه
متن زیر حاوی کلمات نامناسب هست
 
اگه روحیه تون کلمات خاک بر سری قبول نمیکنه لطفا این رو نخونین.
 
مثلا درک نمیکنم
حالا چرا ادم باید حتما کنسرت ابی بره؟
 
یه جوری ملت توی همه جا ازت میپرسن
وای تو کنسرت ابی و ارش و شهرام شب پره نرفتی؟
واااااااااااااای باید بری ببینی چیه!
واااااااااای نصف عمرت فنا رفته.
بله نرفتم کسکش
نمیرمم
 
شاشیدم تو صدای ابی
 
دیوسا
شماها حالا کنسرت ابی رفتین چه گهی شدین؟
 
اون قدیمیای امریکای گه های گنده تر هم میخورن
 
و
                             توفیق اجباری سفر یک روزه به یزد!
 
اینکه چی شد که من و پدر مادرم( بدای اولین بار ۳ نفری) از یزد سردراوردیم بماند. اینکه ۲۰ سالگیم تا اینجا به عجیب‌ترین حالت ممکن می‌گذره و دروغ چرا منم خوشم میاد از هیجان و اتفاقای برنامه‌ریزی نشده‌ش هم بماند. اینکه دلم میخواست ۹۸ام سال پرسفری باشه و تا اینجا اون سفر عجیب غریب جنوب و این یزد قشنگ تو کارنامه‌شه هم بماند.برای نوشتن سفرنامه دلم میخواست قبلش کتابای منصور ضابطیان رو خونده
اولین حالت- ساعت چهار صبح از خوب پامیشم . امشبم مثل  شبای گذشته به زور سعی کردم که  فقط بخوابم . من میخوابم که بیدار نمونم . من میخوابم که فقط احساس نکنم. من میخوابم که فکر نکنم. میخوابم که به یاد نیارم دارم درد میکشم ولی بامزس .وقتی تنها هدفت خوابیدن باشه خود خوابیدنم ازت فرار میکنه . این روزا من دنبالش میدوم و درست زمانی که فکر میکنم به این لحظه باشکوه نزدیک شدم . چن لحظه بعد درست ساعت چهار صبح از خواب میپرم وبعد تمام طول شب سعی میکنم برای اینکه
دیروز ساعت ۱ و خورده ای بعد از ظهر رسیدم...
بعد از سفری ۱۵ ساعته به اندازه قطر کره زمین...به مکانی دقیقا با ۱۲ ساعت اختلاف زمان...
اینقدر روزهای قبل از سفر پر از درگیری و اضطراب بود و شب قبل از پرواز نخوابیده بودم که تمام طول پرواز رو خواب بودم...
نکته جالب پرواز یونایتد این بود که مهماندارها زحمت زیادی به خودشون نمیدادن...مهماندارهایی مسن بدون هیچ ارایش و طراحی لباس یا ظاهر چشم گیری... تنها یک نهار ساده برای ۱۵ ساعت سفر و یک اسنک کوچک...اخر سفر هم ف
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
**************************************
زمان؛
واژه ای گنگ و گیج 
واژه ای عمیق و ژرف
زمان وقتی فهمیده میشه که بگذره
که گذشتش حس بشه!
میدونی گذر زمان رو کی میشه فهمید؟
وقتی جلوی اینه بایستی و خودت رو خوب نگاه کنی...
وقتی خودتو بندازی لا به لای عکس ها و نوشته ها و یادگاری های گذشته
وقتی بعد از مدت ها خاطراتت رو تورق کنی
اصن یکهو انگار که شوک بزرگی به ادم وارد میشه.
میبینی 10 سال 12 سال 18 سال و در نهایت 22 سال از عمرت گذشته.
این زمان کی گذشت که نف
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
**************************************
زمان؛
واژه ای گنگ و گیج 
واژه ای عمیق و ژرف
زمان وقتی فهمیده میشه که بگذره
که گذشتش حس بشه!
میدونی گذر زمان رو کی میشه فهمید؟
وقتی جلوی اینه بایستی و خودت رو خوب نگاه کنی...
وقتی خودتو بندازی لا به لای عکس ها و نوشته ها و یادگاری های گذشته
وقتی بعد از مدت ها خاطراتت رو تورق کنی
اصن یکهو انگار که شوک بزرگی به ادم وارد میشه.
میبینی 10 سال 12 سال 18 سال و در نهایت 22 سال از عمرت گذشته.
این زمان کی گذشت که نف
سلام!
امرور بعدازظهر رفته بودیم بیرون!
تصمیم گرفتم برای چندساعت تمام ناراحتی هامو کنار بزارم  و حالِ خوبی داشته باشم!
 
پس چایی خوردم،لبخند زدم،به ادما نگاه کردم،به درختای سبزو نارنجی خیره شدم،به اسمون ابی شهرمون چشمک زدم،کلاغارونگاه کردم،به صدای غارغارشون گوش دادم،ساندویچ کالباس خوردم،عکس گرفتم،به ابنمای وسط پارک لبخند دندون نما زدم و برای چنددقیقه نشستم و رقصشو نگاه کردم!
 
بعد اومدم خونه . رفتم دوش اب گرم گرفتم،قهوه خوردم و الانم اه
هر سال اول مینویسم در سال گذشته چه گذشت
تا حس و حال و مدل تعریف یک سال رو پیدا کنم
بعد مینویسم سال بعد چه شکلی میشه
 
بیشتر برای خودم هدف های واقعی از کارای چرت و پرت رو جدا میکنه
الان میخوام بشینم پایان نامه 98 رو بنویسم
 
*****************
 
سال 98 مهمترین اتفاق خود قطعا ازدواجم بود
سختی هایی که در تخیلم هم نمیگنجید!
و ظاهرا، در این هفته های اخر داره یه مقدار این سختی ها حل و فصل میشه
ظاهرا
امیدوارم واقعا باشه
اضافه کنم که همین ماجرا ها جزو معدود رشد شخص
علی:
۱. خاله چرا شما قدیمیا به دایناسور الاسترس میگین الاستروس؟ 
۲. خاله اونا که مردم نیستن, اشناهای خودمونن...
۳. چرا خانوما وقتی بچه شون بزرگ میشه نمیرن دکتر که ممه هاشونو بچینن بندازن دور؟
۴. خاله اسم دخترت رو بذار مه بابه (مه پاره)...منم دومادت میشم...
۵. میره رو کمد و میگه خاله بیا قد بگیریم...
5. ارتنت پر سرعت...
6. خاله کمر به چه دردی میخوره؟ خاله دونستن و هوش به چه دردی میخوره؟ خاله گردن برا چی خوبه؟ خاله زانو برای چی لازمه؟ خاله انگشت اگه نداشتی
کامی دستای درنا رو بین دستاش گرفت و اونو دعوت به نشستن کرد،سیگاری اتیش زد وباهم روی صندلیای فلزی بالکن نشستن نگاه کامی به اسمون خیره شد،هوا گرگ ومیش بود وبادکمی وزیدن گرفت، بانفس عمیقی که درنا کشید،به خودش اومد وشروع کرد به گفتن:_دخترشهابیه!درقبال ازادکردن ملینا، دخترشو گروگان گرفتم و اینکه محبورشدم بگم دخترمه چون به خدمتکارا اعتمادی نیس، شاید بین اونها نفوذیِ پلیس باشه!..(ملینا،خواهرِکامیه)درنا پر از استرس وتشویش به کامی زل زد وگفت:_وای
نفس و مباحث خیار...   این اپیزود ؛  حرف حساب ... 
   یک ...  دو... دو....   دو....  2....   استوپ!...  کات لطفا!..     دایی جان  یادم رفته بعدش چه شماره ای بود؟...  آهان. جانه تو یادم افتادش.  سه بود دیگه...  دایی جان چه گَمَجی هستیااا!..  تازه باخبر شدم ک دایی شنبه لیله گمجه . والاا .  چی چییییی؟  من بی ادبم؟   میدورنی هیچ من کی هستم؟  چومانت را باز کن ، مرا فندیر...   خوب مرا ایپچه نیگاه کن...  خب حالا دیگه بسه . نیگاه کردی ؟ خب حالا....  خب حالااا ..؟؟؟ یه لحظه ایپچه ز
بچه‌ها رو اگر رها کنیم دوست دارن تا آخر دنیا پای تلویزیون بشینن. اما اگر انتخاب‌های دیگری بغیر از کارتون دیدن داشته باشن شاید خیلی مسالمت آمیز از پای اون پاشن. ما اینطوری از تلویزیون دل میکنیم
این روزها بازی های ما خیلی هدفمندتر و اصولی‌تر شده. سعی میکنم از شب قبل یا صبح زود همون روز چند تا بازی پیدا کنم تا با هم انجام بدیم . صبح‌ها بیشتر به بازی‌های فکری و کاردستی نقاشی بازی‌های حسی نمایشی شناختی حل مساله بازی های اجتماعی و ... و در ک
اول از همه عذرخواهی میکنم بخاطر اینکه این مطلب رو بعداز یک ماهو نیم درون وبلاگ قرار میدمدلیلشم امتحانات دانشگاه بود، ببخشید دیگهاز
هفته ها قبل برای این شب جذاب ، برنامه ریزی میکردیم دقیقا 23 آذر ماه 96
توی همین نقطه ای که امسال شهاب ها رو رصد کردیم نشسته بودیمهمون زمین کشاورزی آقا علی در یکی از روستاهای اطراف مرودشتساعت 10 بود به محل رسیدیم هوا هم به شدت سرد آتیش روشن کردیم و نشستیم گرم تعریف کردن و خوردن چیپس و پفک شدیمبارش شهابی بعداز نیمه
خب فردا اسفند ماه شروع میشه و به ماه آخر امسال رسیدم. باید دوباره برنامه این ماهو بنویسم که ببینم کجای کار میخوام باشم. و خب پرونده ی امسالمو خوب ببندم. بهمن ماه بد نبود هرچند دلم میخواست کتابی که روشمو تموم کنم ولی خب همین که افتادم رو غلطک کار کردن برام کلی مایه خوشحالی و امیدواری هست. 
یه برنامه ی سنگین برای خودم نوشتم که باید سخت کار کنم باهاش. هیجان زده ام براش اما میدونم که تو هم فکر میکنی یعنی اگه ببینیش بهم میگی از پسش بر میام. من سال دیگ
افسانه من
تازه چشمهایم به خواب رفته بود . هوا خیلی گرم ومقارن ساعت ۲:۲۰ دقیقه بعداظهراردیبهشت ماه ۱۳۷۶بود . صدایی ارام و کودکانه در گوشم میس کال میزد .دایی دایی فکر میکردم خواب میبینم تا اینکه دستهایی نرم ولطیف به ارامی چادری که روی خودم پهن کرده بودم رو کنار زد ولبخندی عاشقانه نگاهم. را به خود به گیرا کشاند.
دایی دایی دایی 
با اینکه خستگی تموم وجودم را گرفته بود گفتن جان دایی چی میگی 
دایی یه گنجشک تو خونه مون لونه کرده میای برام بگیری 
باشه
خونه ی اینجا یعنی دزفول هیچ روحی نداره!
یه خونه ی قدیمی با نمای سنگ سفید...که دیگه سفید نیست!
با در هایی که حداقل دو تا قفل بزرگ روشون داره!
با یه حصار روی دیوار و یه سقف فلزی که حتی بهت اجازه دیدن اسمون رو هم نمیده!
یه خونه پر از دیوار!پر از سقف!
بدون گیاه!
قبلنا خونمون حسار نداشت انقد قفلای بزرگ بزرگ نداشت!تو حیاطمون یه باغچه ی گنده با یه درخت خیلی بزرگ تر داشتیم!درختی پر از نارنگی!گل های شببو!که من عاشقشون بودم :)
چقد قبل تر ها خونمون روح داشت!
الا
 
روبه روم نشسته بود و بهم زل زده بود!
باورم نمی‌شد این کارو باهام کرده باشه! با بغض سرمو اوردم بالا و دوباره نگاش کردم؛ یک نگاه به دور و اطرافم کردم، چند تا زوج بیشتر توی کافه نبودند.
هوا کبود شده بود! گاهی رعد و برق می‌زد. حس کردم الانه که با گریه تموم ارایشی که کرده بودم رو بشوره و ببره و اون منو نبینه! سرمو بالا گرفتم تا اشکام پایین نیاد! به دستم نگاه کردم، دختر با ارایش غلیظ و قد بلندش خودنمایی می‌کرد! با ارایشم سعی کرده بودم خودم رو به اون ب
ساعت سه بعد از ظهره. الان که دارم مینویسم همه ی کارای زبانمو انجام دادم. یه حس خلاصی از دست تکالیف زبان. حالا با خیال راحت میشینم فلاسفه ی بزرگ رو میخونم اینقدری نمونده تا تموم بشه. زودتر تمومش میکنم برم سراغ بعدیا. خیلی طول کشید نه؟؟ خب شوهر خالم که مرد درگیر اونم شدم. کاری نمیشه کرد. 
هوا یه نیمه ابری دلبره. حالو هوای پاییزو داره. دلم میخواد زودتر پاییز بشه. نمیدونم چرا. انگار یه چیز گمشده دارم. یه خورده بی قرارم. یه خورده که نه خیلی . باید تا آخ
صبح ساعت فکر کنم شش بود بیدار شدم اما خوابیدم :( بعدش هشت بیدار شدم اما کار نکردم تااااا ساعت ده. دستم نمیرفت اصلا حالا الان نشستم کلمه های درس هشتو در میارم جمله هاشم نوشته مها برا خودم مینویسمو تکرار میکنم. نمیدونم به همه کارام میرسم یا نه ولی زبان اولویت اولمه امروز بعدشم کتاب. حرف دیگه ای ندارم فعلا یه خورده کرختم اما سعیمو کردم بشینم پای کارم. نمیدونم چه مرگمه اصلا یجوری. اسمون صاف صاف. بدون ابر. دوست ندارم این هوارو. هوام خنک حداقل اینجای
متاهلانه خودم رو نوشتم
با حال بدی هم نوشتم
خواستم انتشار هم بدم
خیلی دو به شک بودم
اونو نگه داشتم برای خودم ، اینجا اینی که میبینید رو نوشتم
زندگی مشترک من بد نیست
خیلی وقت هم نیست که شروع شده
شاید یه کم بیشتر بگذره بدم بشه
اما الان بد نیست
اما از خدا پنهون نیست ، از شما چه پنهون ، خوبم نیست...
یعنی من یه چیز دیگه فکر میکردم یه چیز دیگه شد
یه وقت هست شما همینجوری نشستی گوشه خونه واسه خودت فکر کردی چیکار کنم چیکار نکنم که زندگیم خوب باشه...
بعدااگر
شب آرزوها بود آرزو کردم برم کربلا...
حتی یه درصد فکر نمیکردم برآورده بشه آرزوم ولی خو آرزو برجوانان هیچوقت عیب نیست 
آرزوی بدی هم نکرده بودم....
گذشت و محرم اومد من از توبه ام گذشته بود تغییرات ظاهری ای کرده بودم ...
قلبنا از تمام کارهام پشیمون بودم و اون سال محرم فقط برای آمرزش گناهام اشک میریختم سالهای قبلش تیپ میزدم و میرفتم وا میستادم کنار خیابون و دسته های عزا رو تماشا میکردم و پسرا نگام میکردن شاید گاهی شماره هم میدادن تو روز عاشورا:'(
(الهی
انتخاب رشته نکردم و دیگ استعداد درخشان رو کلاً فراموش کردم . یه جورایی ناامید شده بودم.
با اینکه یکی از آشنایان از همین طریق ارشد خونده بود و ایشون گفتن برو، بزن شهرای دیگه و کلی توضیح دادن که از دست نده این فرصتو... از طرفی یکی دیگه از دوستای خودمم که اون هم مجاز شده بود برای انتخاب رشته خیلی میگفت که بیا دو تایی با هم ارشد بخونیم .اما من همچنان دو دل بودم و باز هم انتخاب رشته نکردم :)) تا مهلتش تموم شد. دوستم انتخاب کرد اما من نه :/ فرداش بهم زنگ زد
دارم فکر میکنم چقدر چقدر چقدر با آدم های نامعمول و عجیبی ارتباط دارم! شاید هم چون عجیب هستند باهاشون هستم و شایدم چون خودم هم عجیبم با اونا هستم. ولی واقعا شاخ در میارم بع بعضی چیز ها فکر میکنم.
ای کاش میتونستم اینجا بنویسمشون چون احتمالا بعدا اینی که الان تو ذهنمه رو فراموش خواهم کرد.
--
مربوط به مطلب "عجیب" نیست اما چون همان روز است! دوباره همینجا مینویسم. با یگانه قرار داشتیم که برویم همان کتابفروشی ای که کتاب ها ممنوعه خفن دارد و کتابفروش جا
+ خداحافظ خانم+ کوثر+بلهبرمیگردم و دستشو جلو میاره منم فکر کردم برای خدافظی رسمی تر دستمو بردم جلو که گیر کردم بعله گیر کردم+ پس هفته ی دیگه مینویسیا... واقعی:/ +:)+ قول بده+:)))+ بگو، قول بده
+))))))))ول کنننن نبببوووود چراا؟! ایحبرای اینکه دستمو ول کنه یک باشه ای گفتم.من گقتم باشه، یعنی قول دادم؟! چراااا؟! عی د فاااک. ازش بدم میاد از هرکسی که به طور کامل من رو بشناسه بدم میاد:// اون از اون دفه مه کامل زیر ذره بینم قرار داده بود مثل بلبل داشت منو میگفت، این
دانلود آهنگ پازل بند دنیام شدی رفت
دانلود آهنگ جدید پازل بند دنیام شدی رفت با دو کیفیت 128 و 320
Download Music Puzzle Band Called Donyam Shodi Raft With Tow Quality 128 – 320

حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم
مینوسیم امضا میکنم میمونم
عاشقی سخته خودم میدونم
تو کاریت نباشه بی سرتو بذار رو شونم
از خودم کم میکنم که بهت اضافه شه
تو نباشی هرچی که میخواد بشه اصلا بذار بشه
در میام تو روی هرکی که بخواد یه جوری با تو بد بشه
دنیام شدی رفت واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر ب
پس از روز ها میخوام بنویسم :)
الان ک مینویسم انقد خستم که حال ندارم لپتابو روشن کنم هات اسپات کنم و...
و با گوشی مینویسم.
اومدم دزفول!شهری که بار ها میگم ازش متنفرم!
نه از خوده شهرش!از ادماش!
نه از همه ی ادماش!از فامیلام!
از حاشیه های فامیلی!
از دعوا!
از حرفِ مفت!از ننه من قریب انبازی (حتی بلد نیستم درست بنویسمش!)
از دو رویی!
از میش بودن تو لباس گرگ!و تظاهر!
وقتی میام دزفول فقد منتظرم از شهر بزنم بیرون تا از این قالب لعنتی که برای خودم ساختم رها شم!
من غ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایگاه تخصصی علمی صنعت فولاد