نتایج جستجو برای عبارت :

دلم امروز به آرومی خود خو کرده. **

امروز دلم تنگ استبرای روزهایی که نیامده‌اندو من هر روزبه خودم وعده دادمشانامروز دلم تنگ استتنگ تر از تُنگ ماهیکه هر چه می‌رودسر جای اول استامروز بیشتر از هر زماندلم تنگ است و زمانناجوانمرادنه تیغ می‌زندبر تُنگ تنهایی منامروز دلم تنگ است ...[یوسف رجبی]
 به خودت بگو:
فقط برای امروز، افکارم را بر روی بهبودیم متمرکز خواهم کرد ،زندگی می‌کنم و بدون مصرف هیچ گونه ماده مخدّری روز خوبی خواهم داشت.
فقط برای امروز، به کسی در معتادان گمنام اعتماد خواهم کرد، کسی که مرا باور کند و می‌خواهد در بهبودیم به من کمک کند.
فقط برای امروز، برنامه‌‌‌‌ای خواهم داشت و سعی خواهم کرد آنرا به بهترین شکل ممکن انجام دهم.
فقط برای امروز، به کمک NA سعی خواهم کرد از زاویه بهتری به زندگیم نگاه کنم.
فقط برای امروز, ترسی نخو
تو حال و هوای اینروزای خودم بودم یهو چشمم خورد به  تاریخ گوشه  صفحه راست موبایل ، امروز یازدهمِ ...
امروز تولدشه ،تولد فرشته آسمونی من ،امروز میدونم  قلب مادرانه اش  دلتنگ اون چشمهای آبی میشه.  نمیدونم چکاری کنم که  دلتنگی امروز  اذیتش نکنه؟! 
+یادداشت شماره ۴۵
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشیاز محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش…امروز هر چقدر دلها را شاد کنی، کسی به تو خرده نمی‌گیره پس شادی بخش باش…امروز هر چقدر نفس بکشی، جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه.پس از اعماق وجودت نفس بکش…امروز هر چقدر آرزو کنی، چشمه‌ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن…امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشهپس صدایش کن…او منتظر توستمنتظر آرزوهایت،خنده‌هایت،گریه‌هایتستاره شمردن‌هایت…و…عاشق بودن
یا حییب من لا حبیب له
_ خاله! من امروز ازتون دلخور شدم، می خواستم باهاتون قهر کنم!!!
_ با من؟ چراااااا؟ مگه چی کار کردم؟
_ آره. امروز ازتون خیلی ناراحت شدم، چون نیومدین پیش من!
_ خاله من که خودم تصمیم نمی گیرم‌ کجا برم! خاله میم باید بگه این زنگ برو پیش فلانی، فلان درس رو باهاش کار کن!
_اما من دوست داشتم شما بیاید پیش من...
 
وی، در خیال خام بود که امروز محدثه رو‌ ندیدم و اونم هیچی نگفت، خدا رو شکر کرده بود که حواسش بهم نبود :||||
نگذاشت یک روز حداقل با ا
یک بار برای همیشه تمام روش های کسب درآمد از اینترنت رو یاد بگیر و از امروز کارتو شروع کن.شاید اگه 10 سال پیش به کسی میگفتی من میخوام از اینترنت پول در بیارم بهت میخندید اما امروز اوضاع فرق کرده! خیلیا امروز دارن با یک لپ تاپ و یک خط اینترنت ماهانه درآمدهای چند ده میلیونی میسازن!
ادامه مطلب
تا به خودم میام می‌بینم این پی‌ام‌اس پایم را جایی بند کرده.
امروز در خانه‌ی احزان سرزمین. امروز سرزمین و نگرانی‌هایش خوراک روح رنجور من شده‌است امروز دردمند حال غریب وطن و مردم این سرزمینم.
مذهب شیعه تلاش دارد اما اسلام را جهانی و دولت‌ها را اسلامی کند و قرون وسطای تاریکی در انتظار سرزمین‌ها خواهد بود. نگرانم برای آیندگان، دردمند برای مردمِ اکنونِ تحت فرمانروایی اینان.
کاش کاری بکنم و نجاتی دهم.
امروز پیشرفت خواهد کرد زیرا امروز روز رسیدن به کمال است برای چنین روزی خدا را شکر می‌کنم امروز روز معجزه های پشت سر هم برای خود خواهند آمد و عجایب لحظه‌ای باز نمی ایستد 
این جملات را در اول صبح بگویید تا زندگی را فرا بخوانید
چه کسی باید پاسخگوی مشکلات امروز باشد؟
اول مسئولان امروز،
بعد مسئولان دیروز؛
معمولا اینگونه پاسخ میدهیم.
طبیعتا مسئولان امروز بعنوان کسانی که بر مسائل اشراف کاملی دارند، اولین کسانی اند که باید نسبت به مشکلات و نواقص پاسخگو باشند.
امّا گاهی مسائل و مشکلاتی که ایجاد میشوند نتیجه ی عملکرد و تفکر مسئولان قبلی است. پس کسی که باید به سوال ها پاسخ دهد، آن کسی است که بعنوان مسئول درباره آن موضوع تصمیم گیری کرده است.
بازی امروز پرسپولیس ساعت چنده از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
بازی پرسپولیس امروز ساعت چنده
دار پرونده برچسب ورزش پرسپولیس امروز زمان چنده صفحه 2 مدت ورزش پرسپولیس و پارس جنوبی جم سر مهم‌ترین ورزش امروز پرسپولیس سر باشگاه آزادی با . فوتبال بزرگ هفته بیست و دوم پیکان 0 2 پرسپولیس پرسپولیس الاهلی عربستان سه شنبه 20 فروردین ساعت 20 00 آدینه 23 فروردین ساعت.
ادامه مطلب
نتیجه بازی سپاهان و تراکتور امروز از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
تراکتورسازی تبریز
فیلم ؛ دوره تراکتور از ناو ملوانان جوک کوچک و عجیب شفر با داور بازی با سپاهان ۷ ۱۵ عکس محسن روشن روی نتیجه تراکتور روش بازداشت کرده بود؟. بهره نهایی مطالب مرتبط با ورزش های امروز عناوین خصوصی لیگ در تسخیر سپاهانی ها گل دوم سایپا با سپاهان رمضانپور پنالتی گل چهارم سپاهان با و الزامات استفاده از سایت  جداول لیگ‌ها   اخبار زنده  لیگ ب
امروز به زور پاشدم و به زورتر رفتم سراغ کار! اما قراره از فردا ۸ صبح پاشم انشاا... . بدون مقاومت و اینا ، یه چند روز زور بزنم زود پاشم دیگه اوکی میشه. اون سه تا کلمه رو! زود روز زود. دیگه اینکهههه امروز کیک پختم خوشمزه بود نسبتا فقط چند تا مشکل داشت. دلم دفعه دیگه کیک داغ میخواد فقط .خب همینا فعلا.
به گزارش عصرحباد؛ سرهنگ پاسدار محمد شفیعی فرمانده سپاه شهرستان برخوار پس از عرض خیر مقدم خدمت حاضرین در مراسم گرامیداشت ۱۱ آبان ، روز حماسه و ایثار شهرستان برخوار گفت: امروز بیش از چهل سال از انقلاب اسلامی می گذرد و در طول این ۴۰ سال علی رقم‌ همه‌ی تحریم‌ها و تهدیدات علیه جمهوری اسلامی ایران، انقلاب با قدرت و اقتدار مقاومت کرده است و در اوج عزت و عظمت قرار گرفته است.
وی افزود: این عزت و این مقاومت، مدیون فداکاری‌های شهدا و جانبازان و ایثار
فکر کنم امروز دستگاه قلبم اندازه کل این 9 سالی که دارمشون( 7 سال اولی و دو سال دومی) پالس داده... امروز خودشو کشت از بس ویبره رفت و پالس داد و قلب منو متشنج کرد! :|
+ گاهی دوسش دارم گاهی ندارم. امروز دوسش نداشتم. دوست داشتم با کارور تو دستم بندازم زیر پوستم درش بیارم..  
حس من امروز این بوده که وارد ماهی شدیم که هرچه آرزو کنم و از خدا بخواهم برایم برآورده میکند و  از دیروز به این فکر میکردم که پارسال ماه رمضان از خدا چه خواستم و خدا چه کرد و همینجور که با خودم مرور میکردم میدیدم هرچه خواستم بهبهترین شکل عطا کرده است و امروز روز اول ماه رمضان با قوت و انگیزه بیشتر از خدا طلب حاجت  دارم...
نمیدونم چرا امروز درست تا همین چند دقیقه پیش فک میکردم امروز سه شنبه است  درسته که روز ها و هفته ها و ماه هام مثل هم میگذرند اما حداقل همیشه میدونستم چند شنبه  است اما امروز روز ما گم کردم مثل تمام چیزهای دیگه ای که تو زندگیم گم کردم این اتفاق ساده مضحک نگرانم میکنه شاید خنده دار باشه اما نیست
هوالرئوف الرحیم
امروز فراموش کرده بودم که رضوان یک روزی به "امام زاده" میگفت "امام زابط".
امروز تو پارک با دختری دوست شد و میوه ی کاج رو سعی کردن با چندتا سنگ "بکاجن".
امروز به غیر از عیدی من و باباش و خودش که مامان جون بهش داده بود، برای"خواهرش" هم عیدی طلب کرد.
فردا دیر است ...امروزت را همین امروز ، زندگی کن !
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده !
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیفتد !
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...
آنتونی استوکس علیرغم وعده قبلی امروز در تمرین پرسپولیس حاضر نشد.
 به نقل از سایت رسمی باشگاه پرسپولیس، مهاجم ایرلندی پرسپولیس با وجود داشتن بلیت برگشت به ایران که تاریخ آن صبح جمعه بود، امروز در تمرین تیم حاضر نشد و این با عصبانیت سرمربی تیم همراه بود.
استوکس پیش از بازی با الشارجه از سرمربی تیم خواست که برای دیدن پسرش یک روز بیشتر در دوبی بماند و سپس به تمرینات پرسپولیس ملحق شود و گل‌محمدی هم بخاطر دو بار درخواست استوکس، موافقت کرد که است
امروز چه روز مزخرفی بود. از نظر بعد انسانی میگم. اگر بخوام قلبی بگم میگم خدا رو شکر. نماز ظهر رو فرصت نکردم بخونم. حقیقتنش فراموش کرده بودم نماز بخونم، از اثرات پساپریودیه.فردا کوییز دارم که جمع کوییز‌ها میشه نمره پایان ترم. باید انرژی‌ام رو جمع کنم و بخونم. بیشتر امروز درگیر کارهای مهسا بودم. دائم بهش میگم کارهات رو ننداز دقیقه نود تو گوشش نمیره. یکی دیگه از دوستام هم خونه خریده روی این خونه وام بوده. دوستم هم داشته پرداخت می‌کرده مرتب. اما
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
چقدر بااحساس و حماسی،استاد شهرام ناظری این ابیات را به صدای سحرکننده خویش را زنده کرده است
....
در خاک شهیدان نتوان خون سحر ریخت
از دامن این گرد سوار آمده امروز
این خلق وفادار به میثاق حسین است
خوش بر سر آن عهد و قرار آمده امروز
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
شاخص کل بورس تهران امروز با رشد 6141 واحدی در رقم 308314 واحد به کار خود پایان داد. از نکات مثبت بازار امروز رشد شاخص هموزن بود. نمادهای پارس، فولاد و رمپنا بیشترین تاثیر مثبت را بر رشد شاخص کل داشتند.  ارزش معاملات خرد در بورس تهران امروز معادل 1550 میلیارد تومان به ثبت رسید. از نکات مثبت امروز ورود پول حقیقی به بازار بود! 
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، طبیب «رضا چمن» اظهار کرد: همچنان که پیش دماغ می شود، روند فزاینده و رو به ازدیاد مراجعه و بستری با علائم عفونت های حاد تنفسی را شاهدیم، به نحوی که تا امروز از بیش از ۳۰۰ مراجعه سرپایی در شاهرود و میامی، ۱۷۰ نفر علیل شده اند. وی گفت: امروز جواب نو ای از استاندارد های آزمایشگاهی دانشگاه علوم پزشکی شاهرود شهود نکرده ایم و از ۲۲ مریض با آزمایش مثبت سابق که تا دیروز اعلام کردیم، ۱۳ نفر تاکنون با بهبودی ترخیص ش
نمیدونم امروز ساعت چند بود که بیدار شدم. یعنی مامان بیدارم کرد دیدم اتاق خودشو خالی کرده بود کلی تازه ما بیدار شدیم. وایسادیم به کار از اینور به اونور خلاصه شیر تو شیری بود که نگو. به خصوص جابجا کردن تخت سخت بود باید بازش میکردیم اما بالاخره تموم شد حالا فکر کن خسته کوفته باید بری حموم بعدشم دکتر. دیگه این که حمومم رفتم بعد اون همه کار خستگیم در رفت. الانم با جنازه فرقی ندارم اما از آ به خ رو میخونم تا شب شه بعد بیهوش بشم. امروز همش جا به جا کردن
امروز آخرین امتحانم دادیم^^
ممممدررررسسسسمون تموم شد
خوب یکمی جو امروز بد بود چون احتمالا دوستامونو نمیبینیم
ولى توراھ برگشت با دوستم آیس پک خوردیم
خیلى خوش گذشت جاتون خالى^~^
اولین بار بود9صبح آیس پک میخوردم .تمام گلوم یخ زد
بالاخره تابستون شششششششششد

*امروز فک کردم دیدم3سال دیگه کنکور دارم @~@استرس گرفتم
**بگین تو وبم چی بزارم خوبه^^
***لبخند یادتون نرھ=)))
این حالتِ زندگی دوره‌ای با کاراکتر های یه داستان ایده آلِ منه. الان زندگی‌م داره با آیدین می‌گذره و امیدوارم همواره بعد از این یه کاراکتری من رو همراهی کنه.
 
+ دلم برای پیاده روی از درِ داروسازی تو 16 آذر تا خود ستارخان تنگ شده. در حالی که آرمان سلطان زاده تو گوشم راسکُلنیکُف راسکُلنیکُف می‌کرد.
++ دلم برای آرامش اون روزا تنگ شده. دلم برای همه‌‌ی چیزهایی که از دست داده‌م میسوزه. دلم برای همه‌ی آرامش هایی که تجربه کردم می‌گیره. امروز رقیقم
توی این روزهای آلوده دلم گرفته بوده...
امروز دو تا کتاب خریدم. از یکی شون ۵۰ صفحه خوندم و مشتاقم بقیه اش رو بخونم...
دلم تنگه... دلم تنگه ولی چه میشه کرد؟
امروز توی شهر کتاب ف رو دیدم... باهاش قرار گذاشتم برای فردا
دلتنگ و خسته ام... 
امروز یه داستان کوتاه دیگه نوشتم...
باید بیشتر بخونم،بیشتر بنویسم....
نفس من گره خورده به یک تب تند تو ...
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به یک کافه ی قشنگ، یک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به یک روز خاص دعوت کردم، به یک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی میکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب
گاهی اینقدر حواسمون به فاصله های دور و آینده هستش
گاهی اینقدر داریم تلاش می کنیم که بعضی اتفاقای زندگی رو  حذف کنیم 
که یادمون میره همین نزدیکی های خودمون، همین امروز رو ببینیم،
غافل میشیم از اینکه همین امروز، می تونیم فردا رو بسازیم
من عاشق امروزم 
عاشق لحظه به لحظه اش؛ ثانیه به ثانیه اش
حتی اگر مناسبتای ناراحت کننده بیفته امروز ، به همون اندازه مناسبتهای قشنگم داشته.
امروز برای من سال تموم میشه، سال جدیدم آغاز میشه ته دلم امید دارم امسالم پر روشنیه پر مهر و قشنگی پر سبزی و نور
خلاصه که همه درگیرن و یادشون نیس امروز منو 
پس تولدم مبارک خودم.
 
 
 
همیشه در کتابها میخونیم و در قصه ها می شنویم که یک اتفاق میتونه زندگی آدمها رو عوض کنه و شاید حتی ناتوان باشیم از درک کردن عمق این تغییر و تحول.
حداقل برای من که اینطور بود. هیچ وقت نتونستم متوجه بشم تغییر زندگی یک فرد تنها با یک اتفاق میتونه چه ابعاد گسترده ای داشته باشه- تا به امروز.
امروز متوجه شدم که دیدم به همه چیز عوض شده. انگار برای درک هر موضوعی باید از اول بهش فکر کنم. ابعاد جدیدی رو میتونم ببینم. این البته نتیجه مستقیم اتفاقی که برای من
چه کسی باید پاسخگوی مشکلات امروز باشد؟
اول مسئولان امروز،
بعد مسئولان دیروز؛
معمولا اینگونه پاسخ میدهیم.
طبیعتا مسئولان امروز بعنوان کسانی که بر مسائل اشراف کاملی دارند، اولین کسانی اند که باید نسبت به مشکلات و نواقص پاسخگو باشند.
امّا گاهی مسائل و مشکلاتی که ایجاد میشوند نتیجه ی عملکرد و تفکر مسئولان قبلی است. پس کسی که باید به سوال ها پاسخ دهد، آن کسی است که بعنوان مسئول درباره آن موضوع تصمیم گیری کرده است. (بماند که شاهد آنیم که مسئولینی
Sirvan Khosravi - Emrooz Mikham Behet Begam Live
دانلود ویدئو با کیفیت 1080
دانلود ویدئو با کیفیت 720
دانلود ویدئو با کیفیت 480
دانلود موزیک با کیفیت 320
متن آهنگ امروز میخوام بهت بگم سیروان خسروی
اگه هنوز به یاد تو ، چشمامو رو هم می ذارم
اگه تو حسرتت هنوز ، هزار و یک غصه دارم
اگه شب ها به عشق تو ، پلک روی پلک نمی ذارم
می خوام تو اینو بدونی ، من راه برگشت ندارم
امروز می خوام بهت بگم ، کسی نمی رسه به پات
امروز می خوام بهت بگم ، هیشکی نیومده به جات
امروز می خوام بهت بگم ، کس
سلام حورای من
امروز وفات خانم ام‌البنین _سلام‌الله علیها_ هست.
نمی‌دونم بابا تا زمانی که تو به سن خواندن و فکر کردن به این مطالب می‌رسی تکنولوژی چقدر پیشرفت کرده ولی یه کتاب هست بابا به اسم "ماه به روایت آه" نویسندش مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد از معروفترین و استادترین نویسنده‌های زمان ماست. توی این کتاب یک روایت از مادر مولامون حضرت ابالفضل هست که خیلی زیباست. بخونش حتما
پارسال این موقع تو نبودی من و مامانت تازه از کربلا برگشته بودیم و ی
امروز را به خاطر میسپارم برای اینکه به یاد داشته باشم هر عملی عکس العملی دارد و هر تصمیمی نتیجه ای برای اینکه تصمیماتم را عاقلانه تر بگیرم و برای اینکه تا مطمئن نشده ام پا به عرصه عمل نگذارم این یادداشت (و نصیحت به خودم) از امروز به یادگار بماند و تجربه ای باشد برای آینده
اعععععع 40 روز گذشتاااا
41 روزمهههههههههههه
مبارکم باشههههههههههههههههههههههه
 
یه چیزه دیگه
امروز داشتم با دوستم حرف میزدم بعد یهو گفت امروز چرا نیومدی مدرسه امتحان بدی(در صورتی که امروز امتحانمون کنسل بود)
منم گفتم مگه کنسل نشده بود گفتش نه امروز امتحان دادییم
ولی با یه ساعت تاخیر
بعد من شرو کردم به فوش دادن به خودمو معاونمونو ناظممم
بعد گفتش وللش کن حالا خودت چطوریو اینا
همینجوری داشتیم میحرفیدیم یهو گفت ایسگات کردم*-*
منم یه کلمه ی گوهر
از خود ضعیف ام بدم میاد ..از خودم که رفتم و نتونستم ..از خودم که برگه ها گرفتم و از ساختمان زدم بیرون ..از خودم متنفرم ...چرا من قوی نمیشم ...
چرا یاد نمیگیرم رها کنم ..من داد میزنم ..میگم میرم اما پایم لنگ میزند ...
من امروز تا کجا رفتم ...من امروز چی ها دیدم ..خدایا این قلب من قاعدتادباید از کار بیافتد ..بیا و تو تمامش ..
سه روز است که نشستم تو خانه ..گریه می کنم ..و امروز بازهم نتونستم ..
خدایا نزار تو را هم از دست بدهم 
دوروزه داره تو مدرسه بهم خوش میگذره
یک چی درونم تغییر کرده و انگار رو بیرونم تاثیر گذاشته :) نمیدونم!تنها چیزی هم که درونم تغییر کرده اینه که دیگه ادمارو خط نزنم 
وای خیلی خوش گذشت این دوروز مخصوصا مووقع ناهار درسته اکیپمون کمی انسجام خیلی نداره 
ولی خیلیخ ندیدم مخصوصا موقع ناهار امروز کگکه دیگه خیلی خیلی خیلی خندیدم :)))))))))))اه تازه چون دیروز دعوا کرده بودم مامانم نه ناهار داد نه خوراکی  هیچی بعد از شانس خوش پول داشتم از مدرسه چیز میز خریدم
امروز یکشنبه ۱۳ بهمن رفتن کمک مامان آشپزخونه اش رو تمیز کنم...
تا ساعت ۳ بعدازظهر اونجا بودم و حسابی خسته شدم. بعدش اومدم خونه و از خستگی خوابم برد.
خواب عجیبی دیدم..‌ شفاف و واضح...باهاش حرف میزدم و سراغ فصل اخر رو گرفتم... چغلی کردم....دلخور بودم و بغض کرده... گفت برات می فرستم تا چند روز دیگه ...
ببینم چی میشه... کلاس امروز هم کنسل شده بود... 
دنیای خواب دنیای عجیبی است...
 
امروز از حدود ۷ونیم بیدارم و صبح جمعه رو با خوردن کیک یخچالی که دیشب درست کردیم با دخترها آغاز کردیم.دیروز و پریروز خونه مامانم بودن و امروز انگار دلشون واسه وسایل و اتاقشون تنگ شده والبته برای کل کل و دعوا با همدیگه و گیس و گیس کشی
یه لیست بلند بالا نوشتم از کارهایی که امروز باید انجام بشه.در اثر تنبلی و گشت و گذارهای روزهای قبل یه خونه بهم ریخته و کثیف مونده رو دستم.امروز آخرین روزیه که میم رفته سرکار.فردا صبح انشاءالله بستری میشه بیمارستان
امروز باز اینجوریه من میخوابم ، کتاب میخونم ، میخوابم ، کتاب میخونم همینجوری احتمالا تا شب میره ببینیم چی میشه :/ خب چیکار کنم نمیدونم چمه. یعنی میدونم اما چیکار کنم. البته باید بگم کتاب دیگه کم کم جذاب داره میشه داستان ،ادم دوست داره بخونه ببین چی میشه. ولی یهو باتریم تموم میشه. اینجوری نبودما چند روزه اینجوری شدم. زیر چونمم اونجایی که غدد لنفاوی زیر چونم سمت چپ درد میکنه و انگار باد کرده حالا نمیدونم چرا برم دکتر نرم؟ چیکار کنم. بیخیال اصلا
"رییس‌جمهور در مجلس: اگر نسبت به این موضوع (گشایش‌های برجام در زمینه‌ اقتصادی) تا دیروز تردید وجود داشت، امروز تردیدی در این گشایش‌ها نداریم. امروز که شرکت‌های خارجی می‌روند بنابراین یک روزی وارد کشور شده‌اند که امروز می‌روند؛ پس به چه صورت می‌روند؟ اگر می‌گویید فلان بانک از دیروز با ما کار نمی‌کند، معلوم است که دیروز کار می‌کرده."
همه منطق و استدلال جناب روحانی در این جملات خلاصه می‌شود و تنها ایشان می‌توانند یک شکست و دستاوردِ تق
اعصابم به شدت خورده!
مردک احمق بلوری................دیگه داره امر و نهی می کنه خنگ
به من میگه این کارو بکن .اون کارو بکن!
گاو
اون دخترک پررو هم اومده و دراوج پررویی هی حرف می زنه با صدای بلند و روی اعصاب من میره
درحال حاضر کمی سکوت دارم
ولی نابودم و خسته
کارهای خودم هم به شدت عقبه دکتر هاشم هم اومد و یه سری زد.چقدر دوست داشتنیه این....
باید کمی آروم بشم....
رورو امروز نیومد.به خاطر برادرش
امروز فهمیدم خنجری یه بار توی مدرکش تقلب کرده!
یعنی همچین مارمولکیه
هر چی دیروز حسش نبود امروز کلی کار کردم !!ولی بازم حسش نبود :)(
من نمی فهمم چرا آخر تابستون و اوایل  پاییز میشه مثل مورچه ها باید ذخیره کنیم 
چند روز پیش مامان سبزی قورمه گرفت (قبل از اینکه کربلا برم )
بعد لوبیا سبز ..
امروز هم وسایل ترشی گرفته (الان من بین گل کلم ها نشستم و این پست رو می نویسم )
+از بوی کرفس بدم میاد
++امروز کوه جا به جا کردم پووووف
من اصن غرغر نکردم
حالتون چطوره خوبین ؟:)
هر گرم طلا ۱۸ عیار امروز در حالی معامله شد که با کاهش ۰.۴۸ درصدی به ۴۳۵,۶۰۰ چهارصد و سی و پنج هزار و ششصد تومان رسید.
به گزارش دنیای اقتصاد، بازار طلای ایران امروز هم در حالی فعالیت خود را آغاز کرد که شاهد افت قیمت ها به مانند روز پیش بود.
ادامه مطلب
امروز پیشرفت خواهد کرد زیرا امروز روز رسیدن به کمال است برای چنین روزی خدا را شکر می‌کنم امروز روز معجزه های پشت سر هم برای خود خواهند آمد و عجایب لحظه‌ای باز نمی ایستد 
این جملات را در اول صبح بگویید تا زندگی را فرا بخوانید
امروز ششمین روز خدمتته. ساعت پنج بهم زنگ زدی. گفتی با چه سختی ایی بیسکویت میخورین زیر پتو :-))) هوا اونجا طوفانی بود و نم نم بارونی می اومد. گفتی اسممو نیاری حالا تلفن هم شنود داره :-))) آخه چقد طفلکی هستین شما پسرا با این ماجرای سربازیتون آخه.این دفه شد پنج دقیقه و بیست و شش ثانیه. در حالی که انتظار نداشتم امروز زنگ بزنی و فکر کردم حتمن امروز به خانوادت زنگ میزنی، غافل گیرم کردی و با شنیدن خاطرات بامزت کلی خندیدم :-D مهربونترینم. دوستت دارم....
امروز مثل چی به خاطر دیروز پشیمون بودم... از خدا شرمندم....دیروز با وجود اینکه حضورش رو توی تک تک لحظاتم احساس کردم اما وقتی رسیدم خوابگاه کارهایی کردم که اصلا دلم نمیخواد به یاد بیارم.
امروز هم دیر رسیدم سر کلاس و بچه ها در پیرامون ازدواج مدرن و سنتی مباحثه داشتن
من به هیچکدوم از این دو شیوه اعتقادی ندارم بلکه شیوه ی خودم رو برای زمانی که احیانا خواستم ازدواج کنم می پسندم اونم تلفیقی از این دوتاست یه ازدواج عاقلانه بعدا عاشقانه
امروز کلا عمو
امروز روز شلوغی بود. درگیر یسری مسائل بودم هیجان زده ام کرده بود. فعلا نمیتونم بگم چی بود. ولی من خیلی خوشحال شدم ازش. امروز زبان بیشتر از کتاب خوندم فکرم مشغول بود و نمیتونستم درست تمرکز کنم.  اما کار کردم الان دوباره میشینم پاش تا کی طول بکشه نمیدونم. همین. با مها شام گرفتیم دو تایی خوردیم. مامان بابا نبودن خونه. دلم برای با مها بودن تنگ میشه. هرچند که هست. ما تازه خوب شده بودیم ا هم دیگه هم پا ندارم با هم بریم انقلاب وصال کتاب فروشی مولی. یا کل
ساره جانم 
امروز پیغام تو را دریافت کردم 
امروز بی قراری هایت بی تابی هایت به دستم رسید 
امروز پای به پای تو بی انکه بدانی رنج کشیدم و درد کشیدم و زجر کشیدم 
امروز نمیدانم در گذشته ی خودم غرق شدم یا حال و احوال تو اما زندگی ساکن ساکن بود و تو یک تصویر ثابت شده بودی گوشه ی زندگیم 
امروز با تمام وجودم میدیدم که در باتلاق گیر افتاده ی اما برای نجاتت هیچ کاری از دستم ساخته نبود 
جز دعا دعا کردن جز اینکه امیدم به این باشد که خودت گلیمت را از این باتل
امروز دستگاه های باشگاهمون رو عوض کرده بودند / خیلی بهتر شده بودند / زود رفتم که دستگاه هارم زود ببینم ^_^ / یکی از استادهای باشگاه که باهاش سلام علیک نداشتم اومد باهام دست داد خیلی صمیمی / امروز یه پلیس و آتش نشان هم اومده بودند باشگامون / حسودیم شد بهشون / خیلی قوییییی!!! / درسهم زیاد نه ولی خوب خوندم / برنامه اعجوبه هارو ببینید خیلی قشنگه امشب که دیدم خیلی خنده دار بود / واقعا که بچه ها چه دنیایی دارند...اصلا روحم شاد شد...
من هر صبح که از خواب پا میشم به اولین چیزی فکر میکنم اینه که امروز هم بیاد و بره و تموم شه و من تو رو نبینم و این اتفاق هم میفته  ولی برای من هیچوقت امروز تموم نمیشه چون هر صبح که از خواب پا میشم به اولین چیزی فکر میکنم اینه که ...
به نام خدا
امروز از آن روزهایی نبود که در گذشته برای امروز پیش بینی‌ کرده
باشم. در گذشته آینده روشن و دوست داشتنی می‌نمود. پر از امید و روزهای خوش. اما امروز
در کمال ناباوری زل زدم توی چشم‌های فرزانه و گفتم هیچ انگیزه‌ای برای ترم جدید
ندارم. یک درد مشترک بین من و او اما با منشأ متفاوت. انگار واقعا طوفانی در راه
است. امروز ایستادم و با جسارت تمام با معاون آموزش بحث کردم. امروز با همه بد
اخلاق بودم حتی با خودم.   
اقا دیروز بیان برای من پوکیده بود.
خدارو شکر درست شده امروز.
فقط خلاقیت ذهن من هنگام یک اتفاق تازه رخ دادن:/
ان تا احتمال ذهنم تراشیده اعم از اینکه جدی عن اومده هک کرده وبلاگمو://
بیخیال بابا
بچه ها امروز با داداشم رفتیم خرید.
خییلی خوش گذشت
یه مغازه باحال نزدیک خونه پیدا کردم و کلی هول شدم و خرید کردم و خوشحححالم.
و البته برگ هایم از گوش دادن پادکست رواق ریخته است.
قسمت ۸
خیلی ترسناک
والا ما نفهمیدیم هنوز ...
خدا آخر عاقبت مون رو بخیر کنه
من دیشب خیلی دیر خوابیدم و ساعت رو برای ۷ کوک کردم و گفتم خدا کنه بیدار شم. الان ساعت ۶ هست و من بیدارم. میدونم امروز قراره خیلی سخت بگذره، اعصابم خرد شه، تمام کمبودها و کم‌کاری‌ها با هزاربرابر بزرگ‌نمایی به چشمم بیاد و درمقابل تمام اینا باید صبر کنم و خودم همه چیو درست کنم. قراره حرف بشنوم و رو بزنم و دلم برای خونه تنگ شه. امروز از اون روزایی هست که هزار دفعه آرزو میکنم کاش خونه بودم، کاش خواب بودم و کاش امروز زودتر تموم شه. امروز قراره جور خی
امروز 9 ساعت و 6 درس خوندم. کلا 81 شده از یازدهم:)) 40 درس مونده و دو هفته. بعلاوه تاریخ جغرافی البته:| :)) و دوباره خوندن ادبیات:|
.
پشوتن تحت تاثیر مستر بین علاقه خاصی به عروسک پیدا کرده:)) خیلی خوبه واقعا. 
.
دوشنبه امتحان فلسفه داریم:))
.
دیشب خواب ندیدم:))
.
کل دست راستم درد میکنه:| :))
.
اخبار شبانگاهی امروز به پایان رسید-__- :))
پیوست: نامبرده داغ کرده و داره هذیون های موزون میگه؛)) ولی اگه بنویسم خوب نمیشه:)) همینو بدونید که مرثیه ای از زبون یک کرگدن الاغ خست
فردا یک پایانترم و یک میانترم دارم. اوضاع خوبی در هیچکدامشان ندارم و استرس هم چیز تازه ای نیست. دیشب و صبح درگیر دعوا شدم. اگر بخواهم طبق معمول رفتار کنم، امروز را تا شب در این وضعیت ... سپری می کنم و شب امتحان هم طبق معمول درس را متوجه نمیشوم. فردا هم می روم و دو تا صفر خوش آب و رنگ میگیرم و آخر ترم برای مشروط نشدن دعا می کنم. اما راستش نمی خواهم درگیر پروسه همیشگی سه ساله ی خودم بشوم و می خواهم همین امروز ؛ فقط امروز را تحمل کنم. چون فردا قرار است ب
می‌خواستم امشب یه پست طولانی درباره کشفیات جدیدم از مدرسه بنویسم، درباره تولد خواهر جان و انیمه ای که دارم تماشا می کنم، از کشفیاتم درباره سه تا دوست و کلی چیز دیگر...
ولی بدبختانه حالم به قدر مرگ خراب است. سرمای وحشتناکی خورده ام و فقط به قدر همین چند خط انرژی دارم. همه کارهایم و کتاباهایم عقب افتاد و این یکی هم .... پس...گومنه میناسان.(ببخشید همگی)
فقط خواستم این هفته هم ستاره ای آن بالا روشن کرده باشم.
لطفا برایم دعاع کنید که یا امروز خوب بشوم ی
میم از امروز شیفت عصره.صبح ساعت هفت با موطلایی بیدار شدن و صبحانه خوردن.اومدم تو اتاق خوابیدم با پس زمینه صداشون که با هم صحبت میکردن.بعدم خانوم کوچولو بیدار شد و سروصداهاشون بیشتر شد.هشت و نیم بعد از یه چرت دلچسب از اتاق تاریک اومدم بیرون در حالی که نور و روشنایی همه جا رو پر کرده بود و بوی زندگی می اومد.
امروز روز سوم قرارمه و حالم از همیشه بهتره.از طرفی اینجوری جلوی پرخوری های عصبی وحشتناک و ریزه خواری های بین روزم هم گرفته میشه‌‌.هرچند مو
مدارس نوکنده امروز تعطیل شد
اخبار مجله زیبا - به نقل از روابط عمومی آموزش و پرورش گلستان به اطلاع فرهنگیان فرهیخته و دانش آموزان عزیز می‌رساند، تمام مدارس شهر نوکنده در همه مقاطع و فقط در نوبت صبح، امروز ۱۲ آبان ماه ۹۸ به دلیل آب گرفتگی تعطیل اعلام شد - بارش باران در گلستان از دیشب آغاز شده است
منبع:باشگاه خبرنگاران جوان
کی میدونه آدما باید چند بار دلتنگ یه چیز بشن تا فراموش کنن؟
به اندازه کلِ دونه های اناری که جلوم بود غصه خوردم ، و چقدر بد شد امروز که اینجوری تموم شد...!
از شنبه منتظرِ امروز بودم ، ولی بدترین روزِ هفته شد...!و کاش یکم شرایط فرق داشت...! یکم...!
کارمان همیشه امیدواری بوده. چون امید داشتن راحتتر از همه چیز بوده، اینکه امید داشته باشی یک نفر بیاید کارها را سامان دهد، زمان برسد که همه چیز سامان پیدا کند همیشه راحت ترین است.
نمی دانم چرا انقدر امید را مقدس کرده اند، امیدواری گاهی وقتها فقط به تاخیر انداختن کاری است که همین امروز باید انجام بدهی...
همین امروز باید کاری پیدا کنی، همین امروز به دختری که دوستش داری ابراز علاقه کنی، همین امروز برنامه ای برای آینده ات بریزی...همین امروز تکلیفت
کاش میشد امروز مشهد بودم..
نفس که میکشم الان حس نفوذ هوای صبحایی دارم که از ایستگاه راه آهن به سمت حرمت تو ریه هام پخش میشد
اونجا وارد خیابان امام رضا میشم و تمام مسیر چشم میدوزم به حرمت..
انقدر هم هولم که از ذوق دوسه باره بهت سلام میکنم و دوباره و دوباره..
امروز رو اگر میشد مشهد بود،
لباس تیره میپوشیدمو
باز تنهایی میومدم حرمت..
از باب الجوادت میومدم..
سلام میکردم همونجا مینشستم..
یه گوشه کنار یکی از ستون های باب الجوادت..
بهت تسلیت میگفتم..
باهات
کودک که بودم وقتی گریه مادرم را می دیدم تعجب می کردم! گاهی ساعت ها تلاش می کردم تا مثل مادرم گریه کنم اما نمی توانستم ... این که ناگاه و بی هیچ دلیل، بدون اینکه پایم به جایی خورده باشد، یا عروسکم را گم کرده باشم، گریه کردن برام بی معنی بود. توی دلم می گفتم این آدم بزرگ ها عجیب غریب هستند ...
کودک که بودم بی خوابی های مادرم را که می دیدم تعجب می کردم! من عاشق شب و تاریکی و سکوتش بودم، اما هنوز نیمی از شب نگذشته بود که چشمانم سنگین می شد! همیشه هر زمان ا
کودک که بودم وقتی گریه مادرم را می دیدم تعجب می کردم! گاهی ساعت ها تلاش می کردم تا مثل مادرم گریه کنم اما نمی توانستم ... این که ناگاه و بی هیچ دلیل، بدون اینکه پایم به جایی خورده باشد، یا عروسکم را گم کرده باشم، گریه کردن برام بی معنی بود. توی دلم می گفتم این آدم بزرگ ها عجیب غریب هستند ...
کودک که بودم بی خوابی های مادرم را که می دیدم تعجب می کردم! من عاشق شب و تاریکی و سکوتش بودم، اما هنوز نیمی از شب نگذشته بود که چشمانم سنگین می شد! همیشه هر زمان ا
امروز برای بار سوم توی زندگی‌م دل‌م می‌خواست تا روز آخر دنیا توی یه لحظه‌ی خاص بمونم. ولی نیمکتی که روش نشسته‌بودم، پشتی نداشت و کمرم درد گرفت و پشیمون شدم.
با این حال خواستم از این تریبون تا روز آخر دنیا به خاطر امروز ازت ممنون باشم.
 
بخوام برم بوژان تنها م، یه همکار دعوت کرده برای بدرقه ی خودش 
خونه ش رفتم هفته ی پیش با مامان. امروز برای اهالی بوژان (که خودش اصالتش از اونجاست) گرفته 
دیروز همکارم گفت میام 
امروز صبح زنگ زده که نمیام 
پس من تنهام 
دقیقا همون ساعت هم زمان کلاس نقاشی بیخودمه 
فردا آفم 
برم مشهد؟ اعصابشو ندارم 
هوا گرمه 
روز فرده 
ولی برای چشمم باید برم 
تنهام بازم 
امان از تو مامان 
خیلی وقت بود که سعی کرده بودم و البته موفق شده بودم که زود عصبانی نشم ...
تمرین کرده بودم که بتونم صبور باشم ...
امروز دوباره یهو در لحظه ی اول زدم به سیم آخر و این یعنی رسیدم به پله اول دوباره؟؟
امیدوارم چنین نباشه ...
عصبانی که میشم تمرکزم کمترمیشه و این برام تو سال کنکور سمه ...
امروز انقدری که بارون شدید بود دلم نیومد به مامان بگم بره برام یه خط بگیره ...
امیدوارم برادرم از رفتار تند امروزم ناراحت نشده باشه ...
هرچند اطرافیان اخلاق گند منو میشناسن
اولین بار که شب تا صبح را گریه کرده بودم وقتی بود که برای اولین بار رتبه ی کنکورم آمده بود و من ۵ صبح بعد از اعلام نتایج خوابم برده بود و حوالی هشت صبح با چشمانی پف کرده از خواب پریده بودم. اصولا من وقتی این حجم اشک میریزم که بفهمم رویاهایم در حال ویرانیست و این حق من نیست.
مثل آن شب که فلانی در جواب محبت هایم جوری با من رفتار کرد که حقم نبود و من به قدری شبش اشک ریخته بودم که قرار صبحم برای اموزش رانندگی را تمام مدت سرم پایین بود و به چهره ی مرد آم
امروز بیست و چهارم اسفند 1398 ساعت 3:33 بعد از ظهر
امروز صبح مثل اکثر روزای عادی از خواب بیدار شدم تا بیام سرکار.همه چیز طبق روال همیشگی پیش رفت با این تفاوت که امروز موقع استراحت باید میرفتم از بیرون غذا میخریدم...
بعد از اینکه غذا رو خوردم یه نگاه به ساعت گوشیم انداختم و دیدم حدود 10 دقیقه دیگه زمان دارم...
ادامه مطلب
سلام
 ام روز ظحر بعد از ابنکه ناحار خوشمزه ی مامان صادات را با پدر ومادرم وبا دوتا از برادر هایم خوردم    من امروز یک غذای خوشمزه خوردم ما کارانی  بود امروز مادرم توی غذا شاهکار کرده بود  چون مادرم  امرو ز دو نوع غذا درست کرده بود  یک ماکارانی ساده ویکنوع کوکو ماکارانی درست کرده بود  ومن از هر دوی آن ها خوردم  وهر دوی
آن هارا دو ست داشتم بعد از غذا پدرم لباس های  کاری اش  راپوشید  وبا ما شین از خانه رفت بی رون  ومن با دو تا برادر هایم  نشستم و
 
 
به گزارش نرخ روز دات کام ، قیمت دلار در بازار آزاد امروز یکشنبه ۲۰ بهمن ساعت ۲۰ با 5 تومان کاهش، 13,503 تومان معامله شد. در طی معاملات امروز، 13,509 تومان بیشترین قیمت و 13,500 تومان کمترین قیمت ثبت شده برای دلار است.
همچنین، بانک مرکزی قیمت دلار رسمی را ۴،۲۰۰ تومان اعلام کرده است.
 
دلار تهران نقدی   13820 خریداردلار تهران فردایی ⏳ 13920 فروشنده
 
  1398/11/20    16:30
♻️قیمت جدید ارز خارجی :
نرخ دلار آمریکا در تهران 13.900 نرخ دلار آمریکا در هرات 13.810 نرخ دلا
امروز دختری را در خیابان دیدم 
که همه وجودشوبادستاش بغل کرده بود
ایستادم و زل زدم به نگاهش
رد نگاهش غمگینم کرد
زل زدم...
به دستانش که مثل گره های نامعلوم به هم می پیچید
به خنده اش که یاداور هیچ خاطره ایی از گذشته نبود
به جفت چشم های ساده و سیاه دختری چشم دوختم که قلبش را خاک کرده بود
و مغزدیگری درسمت چپ سینه اش می تپید..
از دشمن واقعاً نترسید. این دشمنی که امروز مقابل ما است، این دشمن امروز که خلق نشده، از روز اوّل انقلاب این دشمن بوده، ...
اگر قرار بود که آمریکا و اروپا و شوروی سابق و بقیّه‌ی قدرتها میتوانستند نسبت به جمهوری اسلامی غلطی بکنند تا حالا کرده بودند، می‌بینید که نتوانستند؛ البتّه چرا، اذیّت و آزار کرده‌اند، امّا عِرض خودشان را هم برده‌اند؛
... نشان میدهد که نمیتوانند و نتوانسته‌اند در زمینه‌ی برخورد با نظام جمهوری اسلامی و حاکمیّت اسلام در ا
چقدر امروز حالم خوبه. اصلا این روزها شدیدا حالم خوبه ولی امروز خیلی بیشتر خوبم. پنجشنبه ست و من از صبح که بیدار شدم حسی عجیب ولی آشنا در من موج میزنه‌. همان حس هایی که پیش از این فقط در دنیای مجردی درک کرده بودم. آن هم هر پنجشنبه. درست مثل امروز. امروز که اخر هفته ی درون من پر از احساسات نوستالژیک نسبت به وقایعی شده که شاید فقط در خیالاتم اتفاق میفتد!!!!
این اولین پست من بعداز ورود به دنیای جدید است. از دریچه ی دنیای امروزم که به پست های پیش از این
دیروز دوا دادی، امروز بلا دادیامروز بلا را با صد نور و نوا دادی
امروز شعف خوش‌تر از شادی بیهودهگفتی که به تحویلی، امروز صفا دادی
امروز شهان خوش‌تر در خرقه‌ی درویشانبنشسته چو بی‌خویشان آن جام خفا دادی
آن خرقه‌ی آتش بود بر دوش خدامردانزان شعله‌ی خودگردان یک بوسه به ما دادی
خون‌دیده شد این چشمان در چشمه‌ی بی‌خشمانآن جور و جفا بردی این وصل و وفا دادی
در راه به ما گفتی بر وصل میندیشیدبر هیچ میاویزید، شاید که هجا دادی
تا هیچ شد این عاشق عمری
بعد از این همه وقت بی خبری
بعد از این همه وقت بی اعتنایی
بعد از این همه وقت حواس پرتی
بعد از این همه اظهار علاقه‌های یک طرفه
امروز صبح گفت: نمی‌خوام باهات حرف بزنم، حداقل برای یک هفته!
اونوقت یهو دیدم که نمی‌تونم، بهش پیام دادم: می‌شه امروز ببینمت؟ بهت احتیاج دارم.
+ همچنان در دو راهی ِ عروسی رو برم؟ نرم؟
امروز چقدر هوا خوبه امروز چقدر من خوش حالم امروز چقدر زیبا میبینم و چقدر خوشتیپم توی این پیرهن آبی
امروز چقدر راحت از چشمای دخترا به دلشون مهمون میشم
امروز چقدر حال دلم سنگی و آبشاریه و چقدر جادوی عجیبی اطرافم داره
امروز چقدر عاشق هست و چقدر بعد از ظهر مثل بهشت آبیه
امروز همه میخندن و همه میمیرن واسه دیدن هم
امروز کارمو میکنم و چقدر باهاش حال میکنم 
امروز پاهامو میذارم توی آب و چقدر غزل توی سرمه
امروز چقدر خوبه ولی باید گذاشتشو رفت چون اومد
خواهرم میگه امروز خواب بودم، بیدار که شدم دیدم بره‌ی ناقلا هم کنارم خوابه. رفتم تو آشپزخونه دیدم ظرفا رو شسته، سه تا تخم‌مرغ بدون روغن! واسه خودش پخته، دو تاشو خورده و یه دونه‌ی باقی‌مونده رو گذاشته تو یخچال، بعد هم اومده کنار من خوابیده!
کلا همیشه بچه‌ی عجیبی هست، حالا امروز عجیب‌تر هم بوده :) یک مورد هم قبلا از این کارا کرده. نصف شب بی‌خواب شده، بلند شده رفته تو آشپزخونه واسه خودش لوبیا گرم کرده، سفره پهن کرده، بعد به دلیل نبودن نون، لوب
امروز دختری را در خیابان دیدم 
که همه وجودشو بادستاش بغل کرده بود
ایستادم و زل زدم به نگاهش
رد نگاهش غمگینم کرد
زل زدم...
به دستانش که مثل گره های نامعلوم به هم می پیچید
به خنده اش که یادآور هیچ خاطره ایی از گذشته نبود
به جفت چشم های ساده و سیاه دختری چشم دوختم که قلبش را خاک کرده بود
و مغز دیگری درسمت چپ سینه اش می تپید..
بله، سرما خورده‌ام و بسیار خواب آلودم اما به این نوشتن‌های آخر شب بسیار عادت کرده‌ام. هرچه سعی کردم با خودم کنار بیایم که ننویسم و بخوابم، دلم نیامد. این نوشته‌های آخر شب، حس جمع‌بندی روزانه را دارد. حس خوبی دارد.
امروز، روز سختی بود. سرما خورده‌ام و باید تلاش می‌کردم تمرکز کنم. نتیجه همین تلاش‌ها خود را به شکل پیشرفت در ریاضیات نشان داد. حالا دیگر بسیاری از مثال‌ها را کامل حل می‌کنم و زبان ریاضیات را بهتر می‌فهمم، هرچند که هنوز هم بسیا
امروز سعی کردم اعتیادم به گوشی را کنترل کنم.
و یاد گرفتم المان ماتریسی QED را حساب کنم... دست و پا شکسته، اما یاد گرفتم. ساعت 4 و 22 دقیقه صبح است. می‌دانم امروز کار زیادی نکردم و بیش‌تر توی تختم بودم. می‌دانم خواندن 15 صفحه ذرات برای یک روز خیلی کم است. خوش‌حالم که یاد گرفتم، ولی احساس می‌کنم خیلی کم است و خوش‌حالی‌ام احمقانه است. خیلی کم است... فصل 7 ام هنوز. باید تا 11 بخوابم. بعدش هم تمام آن مقاله‌ها و محاسباتشان. وای بر من که این‌قدر تنبلم. 
 
به
امروز یه آزمون دادیم دو سه نفر به خانواده مون اضافه شد :/
شما فرض کن عربیش خاکبازان، دینی ش دلشاد و همه معلم های غول -________-
هیچ وقت فکر نمیکردم عمومیام ازاختصاصیام بیشتر باشه
جمع درصد های 9 تا درسم شد 244 -_________________________________-
فردا هم گزینه 2 :/
هفته بعد سنجش -_-
اه
پشت میزناهارخوری نشستم. توی آشپزخونه. از صبح جزوه هام همونجا بود. هی میخاندم اعتبارات وجود... هی برمیگشتم و دوباره میخاندم.... سرد بود... امروز خیلی سرد بود... در تراس را کمی باز کردم... آخرین نخ فیلیپ موریس را از توی جعبه برداشتم... آتش کردم و از لای در دودش رابیرون دادم... فایده هم نداشت... برمی‌گشت داخل... چقدر فرق کرده برایم مفهوم نسبی ... از هفته پیش که بزرگترین غصه م زدن ماشین و خسارتش بود... تا امروز چقدر جنس دردم فرق کرده بود... 
هورمون های بدنم در ت
_ این ظلمات دنیا را مشاهده می‌کنید که قدرت مادی چه گرد و غباری امروز در دنیا برپا کرده؟ عربده می‌کشند و تصمیم‌گیری می‌کنند و چه بسیار انسانهایی که در این راهها گمراه می‌شوند. پس باید مواظب بود! چقدر انسان امروز در دنیا حقانیت راههای استکباری را در دلش قبول دارد؟ همین که می‌گویند افکار عمومی غرب اینگونه گفت همین تلاشی که می‌کنند تا افکار عمومی غرب را علیه یک مفهومی و یک حقیقتی برانگیزد این برای چیست؟ 
ادامه مطلب
یار قشنگم... این مدت هر روز با هم حرف زده ایم... هر روز صدای قشنگت را از فاصله های دور شنیده ام.... عادت هم کرده ام به این روال هر روزه مان... و چون ما توی رابطه ی لانگ دیستنس بوده ایم این شرایط هم یک جورهایی به بخشی از آن تبدیل شده. و هر روز حرف زدن باهات خیالم را راحت کرده. یک روز به شوخی گفتم عادت کرده ام اومدی هم هر روز منتظر تماستم . گفتی نه عادت نکنی عادت خوبی نیست دیگه زنگ نمیزنم تا اخر دوره، عادت از سرت بیفته :-D و خندیده بودیم ...
حالا که امروز روز ر
جالبه بعد این همه وقت و سال خوندن و گفتن از id و ego و super ego ، هیچ وقت نفهمیدم دقییقا منظور فروید چیه و چه کاربردی می تونه توی زندگی فعلی و مسائل بزرگتر ما داشته باشه، تا امروز صبح! 
امروز صبح به طرز عجیبی قضیه برام جا افتاد! چرا فروید اینقدر خودشو تیکه پاره می کرده و چرا اینقدر اصرار داشته حرفش درسته! 
مصداق عینی خیلی مهمی توی زندگی خودم براش پیدا کردم که هیچ نظریه ای نمی تونست اینقدر خوب توضیحش بده‌. حداقل به نظر خودم تا الان
مرسی فروید روحت شا
گاهی به چیزی فکر میکنم و میگویم کاش فلان کار را میکردم و الان شاید زندگی طور دیگری بود.اما امروز بازهم مثل همیشه فهمیدم که زندگی هر لحظه اش متغیر است و من کاره ای نیستم و بخش بزرگی از افکارام سرابی بیش نیستند.مثلا امروز میخواستم شیمی دارویی را از کتابی که عکس گرفته بودم بخوانم زیرا قبلا حس میکردم این کتاب حتما چیز به درد بخوری دارد. اما امروز بعد از سه ساعت وقت تلف کردن متوجه شدم نه تنها مفید نیست بلکه اشتباهاتی هم دارد. البته اشتباه بزرگتر را
یک سال و ده ماه گذشته امروز برای اولین بار دلم آروم گرفت انگار باید امروز آسانسور من رو یک طبقه دیگه پیاده میکرد باید امروز من بین طبقات گم میشدم تا به تو میرسیدم که مثل همیشه مثل این چندسال بایستی و نگاه کنی و دنبال چیزی باشی که دیگه نیست و من برسم نگاهت کنم و از هر دهگذر دیگری بی اعتناتر رد شوم و بعد بعد بعدش دلم‌آروم بگیره این بهای تمام رفتن هاست حالا تو رفتن من را نگاه کن.
شاخص کل بورس تهران امروز با افت 6319 واحدی در رقم 319817 واحد به کار خود پایان داد. این افت شاخص در حالی امروز رقم خورد که بازگشایی شپنا  پس از افزایش سرمایه، 762  واحد تاثیر مثبت بر شاخص کل گذاشته است! ارزش معاملات خرد بورس ‌تهران امروز معادل 1193 میلیارد تومان به ثبت رسید. خالص تغییر مالکیت بورس تهران: 88 میلیارد تومان حقیقی به حقوقی
از خیلی وقت پیش در نظر مبااارکم بود که یه کتاب بنویسم...
به کتاب مجموعه داستان کوتاه...
خب ...تابستون نوشتنش تموم شد...
اما کسی دوستش نداشت اون موقع...الانم برای کتاب شدن دوست نداشتنی هستن!
ینی به کلی استادمون یه خط قرمز کشید روش فرستاد اومد اینور...
من اینطوری فکر کردم البته...
گفت هنوز وقتش نیس..بهتر نیس صبر کنی؟
بهتر نیس...وایسی تا نثر خودتو پیدا کنی‌..؟و من فقط بغض کردم و گفتم اینم یکی دیگه از بد شانسیای من...
تا امروز که تلگرامو باز کردم ...و دیدم یه
گنده‌لاتِ لات‌ها لات محله‌ی ما را تهدید کرده است. لاتی که تا دیروز اهل محل از او شکایت داشتند امروز به حمایت از او همگی دستمال به دست داشتند. زورگویی‌ها و زورگیری‌های او را فراموش کرده‌اند تا لات محله‌ی ما نزد گنده‌لات لات‌ها موش نشود. می‌گویند لات محله‌ی ما هر چه قدر هم بد باشد بچه محل ماست، اگر ما امروز نگوییم من هم یک لات هستم، فردا پیش گنده‌لات لات‌ها هر چه قدر هم زارت و زورت کنیم فایده‌ای ندارد. اگر ما امروز پشت لات محله‌مان نایس
میدونم زیادی لوسم ولی این پسره هم خیلی بی ادبه... وقتی باهاش حرف
نمیزنم اینم کسی تو اورژانس نیس میاد به من میچسبه میگه امروز گرفته ای :/
منم هر سری یه جوری می پیچونمش...
بعد امروز داشت از خوش کشیکیش میگف
منم گفتم امروز احتمالا خیلیم تو بخش کارت دارند که تو نتونی بخوابی...
بعد میگه اگه اینجوری بشه زنگ میزنم بهت فحش میدم :/ من همینجوری مونده
بودم
+فک کنم تو مخش اصلا مدار های تفاوت رفتار بین هم جنس و جنس مخالف شکل نگرفته.
++ فک کن :| چقدر بی تربیت و پرر
امروز 
امروز ساعت 7 و نیم شب کاری انجام دادم که به خاطرش بسیار شرمنده ام . از دست خودم ناراحتم . چون برام ساعت 1 نصفه شبِ آخرین روز اسفند سال 97 رو یاداوری کرد 
و چقدر که حالم بد شد 
خودم رو هیچ وقت نمی بخشم 
فقط کاش بتونم دوباره فراموش کنم ....
از امروز به هدف بهتر شدن احوالاتم، نیت می‌کنم که مطالعات اسلامی و قرآنی‌ام را بالاتر ببرم. فکر می‌کنم این راهکاری‌ست که برای خودم معمولا جواب داده و برای دیگران هم دیده‌ام که اثر داشته.
باشد که نتیجه دهد!
[خودمانیم، دلیل دیگری هم دارد، آن هم لجبازی با شیطان مکار.]
 ❆ دلِ پر غصه:دلم پر غصه استاز قصهٔ نبودنتو باران می‌شودمی‌چکد از چشمانم‌. ❆ تنهاترین:بی تومیان بغضی اسیرمکه همیشه مرا می کوبدکه تو تهاترینی! ❆ مرگ مادر:مادرم که رفتدلخوشی هایم کوتاهو دلتنگی بزرگ‌ شدو کوهی به بزرگی یک بغضجایش را گرفت ❆ امروز و فردا:می گویم بیاتو می گویی که فردا!فردا که فردا شدای در گیر و دار هر فرداامروز مرا دریاب!کم کن امروز و فردا! ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌ ❆ سلول انفرادی:این خانه بی توشبیه سلول انفرادی استو من اع
امروز از ساعت 9 تا 2 بعداز ظهر توی دندون پزشکی بودم. دیگه داشتم بی هوش میشدم.
خرج امروز و صدا که جراحی لثه دارم و روز چهارشنبه که پر کردن یکی دیگه از دندونامه حدودا میشه 15/5 میلیون تومن . 
خدایا این پولو از من قبول کن در راه تو خرجش میکنم
قیمت امروز زعفران ۱ مهر (یکم مهرماه)
قیمت امروز زعفران (نگین | پوشال | سرگل | دسته و … ) به شرح ذیل می باشد.(کلمات کلیدی : قیمت امروز زعفران , قیمت زعفران ۹۸ , قیمت زعفران خراسان , زعفران مشهد چند , قیمت روز زعفران , قیمت روز زعفران خراسان مشهد قاین , قیمت زعفران تازه)
 
با سایت طلای سرخ در جریان قیمت لحظه ای زعفران قرار داشته باشید…
همچنین جهت خرید اینترنتی زعفران می توانید از سایت ما سایت طلای سرخ اقدام کنید
امروز قرار بود برم آزمون. صبح که بیدار شدم خبر شهادت ایشونو شنیدم. بهت زده به صفحه ی تلویزیون نگاه میکردم و باورش خیلی سخت بود.
همیشه وقتی توی چهره ی ایشون نگاه میکردم شجاعت و دلاوری میدیدم.
خوش به سعادتشون که باعزت زندگی کردن و به آرزوشون که شهادت بود رسیدن.
واقعا انسان بزرگی بودن که نبودشون قلب این همه آدم رو به درد آورده و این همه دل رو عزادار کرده.
امیدوارم خودِ خدا جواب این جنایت ها رو بده.
امروز خیلی دلگیر بود. اصلا چهره و لبخندهای زیباشو
اخبار امروز حاکی از انست که تعداد حضور در ترکیب ثابت استقلال بین یازده بازیکن امروز
غفوری و حسینی برای نهمین هفته متوالی حضور در ترکیب اصلی را تجربه میکنند.
اخبار جدید استقلال و حواشی پیش از دیدار تراکتور- استقلال
با اینکه بیش از ۶ ساعت به آغاز این بازی مهم زمان باقی مانده است ولی هواداران تراکتور به سمت ورزشگاه حرکت کرده اند و هم اکنون نزدیک ۵۰۰ نفر در مقابل ورزشگاه حضور دارند.
یکی از نکات جالب توجه مقابل ورزشگاه یادگار امام تبریز حضور و هم
و من بعد از دو سه روز کار تقریبا زیاد، امروز کمی سرگیجه دارم. کارم کلی دارما، اما خب نمیشه حالشو ندارم و باید دراز بکشم. شاید یه ذره کتاب فلسفه رو بخونم. واسه دانشگاه هم کار دارم اما نمیتونم انجام بدم ، از شیوا خواستم تکمیل کنه اونایی که من درست کرده بودم رو. راستی ترتیب بدنی هم اخرین جلسه اس بود امروز و امتحان تئوری خیلیییی راحت. کلا واقعا تربیت بدنی خوب گذشت و زود. خداروشکر :)
ناخنامو نگفتم درست کردم؟!! یاسی ساده و شاین زدم، طراحشون نبود. دیگه س
این روزها حالی دارم که نمی دانم به مناسبت افزایش سن است و گذر عمر یا معلمی کردن و کسب تجربه.چقدر نیاموخته دارم و چقدر بیهوده و کم عمق است آنچه که خیال میکردم آموخته ام و در دست دارم.کاش آن زمان که خام بودم و بی تجربه و به دنبال بطالت و لذت، میفهمیدم و میدانستم آنچه امروز میدانم و میفهمم را.آن زمان دلسوز خودم نبودم و امروز هم.آن زمان سر به هوا بودم و امروز هم.درس زندگی باید آموخت. درسی برای تمام عمر و تمام ابعاد زندگی، که غیر ازین بی حاصلی و بی خبر
خدایا،
بنده خوبی نبودم، نیستم ولی سعی میکنم باشم.
یه بغضی ته گلوم جا خوش کرده و قصد ترکیدن نداره و چقدررر من این بغض که جواب زحماتم هست را دوست دارم.
هروقت نمازی خوندم تنها دعام این بود که خدایاا مبادا مامان و بابام از طرف ما سر افکنده بشن، خدایا باعث غرورشون باشیم نه سرافکندگی و خجالت.
 
و امروز دقیقا این دعا رو برآورده کردی.
بابت برق چشماشون، خنده هاشون و همه حال خوبشون محکم بوست میکنم و ازت سپاسگزارم*_* 
 
خداجونم 
مرسی که چشم پوشیدی، پرده ب
معمولا وقتهایی که بزرگتر میشوم، می نویسم.
 
یعنی وقتی دردی به جانم بنشیند یا سردرگم و بلاتکلیف بمانم یا حس کنم بیشتر از ظرفیتم با چیزی مواجه شده ام، اضافیِ آن اتفاق را که در دلم جا نمی شود روی کاغذ میریزم...
 
در این مدت که کنارت بودم حس عجیب و تازه ای را تجربه کرده ام که هنوزم هم برایم مثل یک خوابِ باورنکردنی باقی مانده...
 
غرق شدن.
 
بله. من بارها غرق شدن را با تو تجربه کرده ام.
 
آنهم بدون اینکه در عمرم استخر یا دریا یا حتی وان حمام را از نزدیک دی
چند تا اپدیت:
+کتاب تاوان خوب بود.
+تو قرنطینه کلی کار میکنم. کارای کسب و کارم و همه چی. مثلا امروز رنگ سازمانی رو امتخاب کردم و قالب وردپرس رو و اینکه تصمیم گرفتم اینستا هم بیام. 
+زبان میخونم و درس و کار میکنم و به بلاگم میرسم. کتاب زنجیر عشق رو هم شروع کردم.
+امروز رفتیم دنبال در واسه باغ. چندین روزه بابام داره دنبالش میگرده و نمیدونم امروز اوکی شد بالاخره یا نه. چون باغ رو داریم درست میکنیم انشاا... :) 
خب همینا فعلا :)

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها