نتایج جستجو برای عبارت :

فقط برای چند لحظه خوابم برد . اپیزود دو

انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
فقط برای چند لحظه خوابم برد. با ضربه ی آرامی که دسته صندلی جلویی به پیشانی ام زد بیدار می شوم. اتوبوس خالی شده . همین چند لحظه پیش بود که به سختی جایی برای نشستن پیدا کرده بودم. چراغِ قرمز رنگِ تابلوی بستنی فروشی توجهم را جلب می کند. تازه به خاطرم آمد در همان چند لحظه ای که خوابم برده اتوبوس دو ایستگاه از مقصد همیشگی ام رد شده است . سریع بلند می شوم و کمی با تلو تلو خوردن ناشی از حرکت اتوبوس خود را به کنار راننده می رسانم .
آقا ببخشید من خوابم برد ب
شب‌های امتحان بعضاً به دلیل مصرف یک گالون قهوه تا خود صبح خوابم نمی‌برد و فقط چشم‌هام ُ تا صبح می‌بستم. و دیشب با وجود این که روز به شدت له‌کننده‌ای داشتم تا اذون صبح فقط چشم‌هام ُ بسته‌ نگه‌داشته‌بودم و بعدش که برای نیم‌ساعت خوابم بُرد، با دیدن خوابِ «مارمولک» از خواب پریده‌،  تمام مراحل قبلی را تکرار نموده و در  این لحظه هم که در محضر شما هستم. 
یه پلی‌لیست Deep Sleep تو اسپاتیفای پلی کردم بلکه خوابم ببره. خوابم که نبرده (هنوز)؛ ولی الآن حس می‌کنم من آخرین انسان باقی‌مونده در جهانم که تو فضا بین یه عالمه ستاره معلقم و در حالی که منتظر مرگمم دارم به خاطره‌هام روی زمین و کارهایی که انجام دادم فکر می‌کنم.
بعدتر نویس: واقعا نمی‌دونم وقتی حداقل تا ۲ و ۳ خوابم نمی‌بره چرا هر شب از ۱۲ می‌رم تو تختم و سعی می‌کنم بخوابم.
زیباترین خواب زندگی را در مسیر مدینه به مکه دیدم. احرام که پوشیدیم و حرکت کردیم خسته و کلافه بودم.
زیاد که خسته باشم خوابم نمی برد.
برای اینکه خوابم ببرد جامی سفالی را تصور می کنم که پر از آب زلال است. یک جام سبز رنگ**. بعد سعی می کنم تصویر قرص ماه را در آن تصور کنم.
با این تلاش فکری آرامش پیدا می کنم و خوابم می برد.
 
در آن لحظات خستگی هم چشمهایم را در اتوبوس بستم و سعی کردم ماه را در جامی سبزرنگ تصور کنم.
 
خوابم که برد در خواب دیدم که زیر آسمان هس
دیشب خواب میدیدم یه مرد من رو گروگان گرفته و در اخر هم با چاقو من رو کشتبا این که میدونستم دارم خواب میبینم و منتظر بودم اون لحظه ای که میخواست با چاقو بهم ضربه بزنه از خواب بپرم اما نشد! بیدار نشدم
و توی خواب درد ضربات چاقو رو حس میکردم
انقدر خوابم ادامه پیدا کرد که مردم! و وقتی بیدار شدم با بغض به شدددددت سنگینی داشتم گریه میکردم و صورتم رو چسبونده بودم به بالشم.
هرچی گریه میکردم بغضم تموم نمیشد
بعد از اون خوابم احساس میکنم بدترین اتفاقی که ب
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
دانلود آهنگ مهراد جم خوابم برد
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * خوابم برد * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , مهراد جم باشید.
دانلود آهنگ مهراد جم به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mehraad Jam called Khabam Bord With online playback , text and the best quality in mediac
متن آهنگ خوابم برد مهراد جم
پس بگو قرار بود که تو بیایو من نمیدانستم دردت به جان بی قراره پر گریه اماین همه سال ماه ساکت من کجا بودی حالا که آمدی حرف ما بسیار و
به شکل احمقانه‌ای بلیط‌های هواپیما را چک می‌کنم، زیاد می‌خوابم، کاری که فورس ماژور باشد برای انجام دادن ندارم و فقط انتظار می‌کشم.
شب ها بیدارم، تا صبح، بلکه بیشتر، نزدیک به ظهر می‌خوابم تا عصر، عصر بیدار میشم و با سردرد سعی می‌کنم به کار مشغول شوم. دلم از گرسنگی ضعف می‌رود و اعصابم هم ضعیف شده و با عصبانیت عینک را به چشم می‌زنم، از چشم بر می‌دارم و تحمل می‌کنم.
خوابم می‌آید و منتظر می‌مانم. دلم مچاله میشود و کم کم...
داستان غم انگیزی ا
امسال اولین سالی بود که سال تحویل خونه ی خودم بودم...
و خب دقیقا لحظه ی تحویل سال در حالی که کتاب توی دستم بود تو تختم خوابم برد :))
حالا دیگه احتمالا تا آخر سال تنها توی تختم خوابم :))
ولی خیلی ذوق داشتم برای سال جدیدم...
با اون همه کشیک سنگین اورژانس ، رفتم سفال خریدم، رنگ خریدم ، وسائل هفت سین خریدم و این هفت سین رو چیدم :) 
رفتم ماهی خریدم و سبزی پلویی و برای خودم سبزی پلو با ماهی درست کردم...
و دقیقا روز اول سال جدید اولین کشیک بخش جدید رو هم دادم...
شب ها هم از فرط فکر و خیال های بیش از حدی که به ذهنم میاد نمی خوابم و هم از دست گرما.یکی از این آب پاش هایی که آب رو اسپری می کنن داشتم. از دیشب اون رو پرِ آب کردم و تا وقتی خوابم ببره، آب روی دست ها و مخصوصاً کف پاهام (که خیلی داغ میشه) اسپری می کنم.
باد پنکه بهش می خوره و خنک میشم.
بدم از گرما میاد. کی پاییز و سرما از راه می رسه؟
اولین دادخواست سال ۹۹ رو مینویسم....
البته تا شب...چون الان به شدددت خوابم میاد!
خوابم میاد...و بابا دوباره شده استاد شائولین...
میگه باید از حفظ بگی پرونده به کدوم ماده ها میخوره...
و من فقط ماده ۱۹۰ یادمه...!
امروز از اون‌روزاس که ممکنه تاشب هزار تا پست بذارم...و فردا همشو پاک کنم!
ساعت 1:05 دقبقه نیمه شبه و من هنوز ببدارم!
هر شب این موقع خواب بودم. نمیدونم چرا امشب خواب تو جشام نمیاد!
حتی هر هم خوابم نبرد!
همیشه وقتی کتاب میخوندم 5دقیقه بعدش خوابم میبرد. الانم که کتابمو خوندم و تموم شد و هنوز بیدارم.
فردا هم باید برم سرکار.
جالبه مسکن هم خوردم!
فکر کنم تاثیر نسکافه های امروزه!
شایدم خودمو چشم زدم! سر شبی مامانم میگفت سیب بخور راحت بخوابی.
گفتم من راحت خوابم میبره.
الان که همچنان بیدارم. هر چقدرم به گوشی نگاه میکنم فایده نداره
 خواب دیدم...
آشفته بودم از اینکه حتی توی خوابم هم تو را باید شریک شوم.
تو را قایم می کردم و همه را پس می زدم...
 
پ.ن:
خوب شد کسی توی خوابم نبود تا یادم بیاورد که توی بیداری اصلا هیچ سهمی از تو ندارم چه رسد که...، خوب شد کسی نبود تا یادم بیاورد وگرنه حتما دق می کردم.
 
 
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
 
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود 
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود 
 
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن 
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود 
 
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش 
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
 
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو 
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
 
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست 
بی گمان لب هایت آن میوه که حوّا چید بود 
 
با سخن چینان بگویید او نمی افتد
لحظه ها می آیند و می روند. اما یه عاشق تا معشوقه اش برسد، از لحظه ای به لحظه ای دیگر، در انتظار می ایستد. لحظه ها می رسند اما نمی روند! بر دوش عاشق می نشینند و سنگینی می کنند تا عاشق را بیازمایند و او از دلتنگی می گرید و پرتوی برای شادمانی در دلش هنوز می تابد. کی می رسی؟! آغوش، گل ها آمده اند، بلبل ها نغمه می کنند. اما عاشق نه از دیدن گلبرگ ها به وجه می آید نه از شنیدن چلچله مست می شود. _چه باید کرد به حال تو؟! ای پسر. ای پسر، به حال تو چه باید کرد؟! _نم
کف دست و پاهام واقعا داره میسوزه و بقیه تنم هیچی جون نداره، خوابم میاد ولی هر چی میخوابم بازم خوابم میاد. بغض دارم خیلی زیاد، احساس ناپایداری میکنم، دلم شور میزنه و شور میزنه و نگران امتحانم هم هستم که براش خوب نخوندم. ولی شاید باید دست از سرزنش خودم بردارم. با این وضعی که داشتم نمیشد هم کار خاصی کرد :(
میلی به زندگی ندارم، از خودکشی و مرگ می‌ترسم فلذا به خواب پناه میارم. از صبح تا حالا که ساعت ۳ بعدازظهر هست خوابم. فقط پاشدم صبونه و نهار خوردم و باز خواب. حالم بده و میلی برای ادامه ندارم. همه‌ش هم بخاطر رفتارهای اخیر میم هست. سرد و بی‌حوصله شده. خوابم میاد. باید برم به علم مردگان .
عصر بخیر 
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود 
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود 
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن 
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود 
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش 
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو 
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست 
بی گمان لب هایت آن میوه که حوّا چید بود 
با سخن چینان بگویید او نمی افتد ز چشم 
او تما
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود 
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود 
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن 
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود 
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش 
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو 
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست 
بی گمان لب هایت آن میوه که حوّا چید بود 
با سخن چینان بگویید او نمی افتد ز چشم 
او تما
محدثه، مرا در آغوش بگیر. تا بتوانم در ناملایمات روزگار دوام بیاورم. مرا در آغوش بگیر. آغوشی که لبریز از دوست داشتن هست. محدثه، بگذار سر به زانویت بگذارم. تا آسوده ترین خواب عمرم را داشته باشم. وقتی روی زانوی تو می خوابم، فقط خداوند لایق است به خوابم بیاید. محدثه، هر وقت ناراحت باشی بیشتر می بوسمت. بوسه های سرشار از دوست داشتن، بوسه های که پس از دیگری می آیند بی آنکه برچسب تکرار بخورند. محدثه، محدثه، محدثه من، جاری کردن این نام بر روی لبانم احسا
 
| من یه مشکل خیلی بزرگ تو زندگیم دارم اونم اینه که تازگی میفهمم دارم خواب میبینم یا بیدارم.هرموقع خوابم، توی خواب میتونم هرکاری بکنم.میتونم پرواز کنم و میتونم حتی یه نفرو بکشم توش.بیدار که میشم همش تو فکر انجام دادنشم، تنها زمانی میفهمم خواب نیستم که و بیدارم اونم اینکه خودمو از یجایی تو خواب پرت کنم پایین. وقتی پرت میکنم یهو از خواب بیدار میشم، و الان که اینارو دارم میگم نمیدونم خوابم یا بیدار ولی اگه بیدار شدم بهتون میگم که بیدار شدم.الان
متن آهنگ چشمهاتو خیلی دوست دارم امین حبیبی
 بیا عشقم بیا اینجا بیا آروم بیا پیشم بزار دستاتو تو دستام که من با تو خودم میشمتو چشمام نگاه کن من چشاتو دوست دارم نمیتونم من از چشمات یه لحظه چشم بردارمتورو اینقدر دوس دارم که هیچکی حتی تو خوابم نمیبینه  برای من تموم تلخی های زندگی پیش تو شیرینهکنار تو فراموش میکنم دردامو یادم میره درد دارم  الهی دور اون چشمات بگردم که به دل اینجوری میشینهیه احساسی بهم میگه بهشت من تو این دنیاس   تو این دنیا که ت
من دیشب تا یک بیشتر نتونستم بیدار بمونمو مغزم نکشید :/ رو به بیهوشی بودم. الانم هنوز خوابم میاد ولی دیگه بیدار شدم. هنوز صبحونمو نخوردم اونو بخورم خواب از سرم بپره پاشم کار کنم که امروز دیگه بتونم تمومش کنم. کاش خوابم از سرم بپره.
پربشب نشسته بودم لبه تخت...ساعت سه بود...خوابم نمیبرد از دل گرفتگی...
دیشب پیام داده بودن بچه ها...با کلی شکلک و خنده و ....
اروم سرمو گذاشتم روی بالش و چشمامو بستم...
نفهمیدم ساعت چند بود که خوابم برد...
من نمیتونم با کسی قهر باشم...نمیتونم دل چرکین باشم...
همه برفا و یخا اب میشن با اولین اشعه مهربونی...
تو رو خدا دیگه با من با بدجنسی و تلخ زبونی حرف نزن...حرف نزنین....
من میمیرم...من تحملشو ندارم...
بعدازظهر در حال کتاب خواندن خوابم برد. خواب دیدم که نشسته‌ایم و مثل همیشه حرف می‌زنیم. اینکه از چه چیز حرف می‌زدیم را به خاطر نمی‌آورم اما حافظه دستانم هنوز لطافت و زیبایی موهایت را به یاد می‌آورد؛ دراز کشیدی کنارم و من انگشتانم را لابه‌لای موهای سیاهت تاب می‌دادم. غیرمنطقی است اما کاش هیچ‌وقت از خوابم بیدار نمی‌شدم. کاش میشد در یکی از همین خواب‌ها جا می‌ماندم. 
دو هفته دیگه امتحان دارم و روزی ۲۵ ساعت می خوابم.
خیلی ناراحتم که چرا اینقدررررر می خوابم
خواب سنگین ها
ازونا که خواب هم میبینم
 
روزها در کنار  اینکه خیلی دارن تند میگذرن اما اصلا هم نمیگذرن. تمام ثانیه های دنیا جمع شده توی هر دقیقه ولی تا چشم بهم میزنم هم شب شده.
متناقض بعیدی شده این روزها
 
+عنوان آقای قمیشیِ جان
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود 
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود 
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن 
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود 
یک طرف زلفی پریشان ، یک طرف عطر بهشت
زندگی در چشم من تردید در تردید بود
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش 
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو 
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست 
بی گمان لب های
دیشب به محض اینکه چشمامو بستم خوابم برد .
حالا خوابم...
خواب دیدم تو یه عملیات جنگی بودم!!
ومنم فرمانده!!!
اقای لاریجانی بی سیم چی بود!!
مدام پشت سرم می دوید ومنم دستور میدادم ! ( این قسمتش راضی ام :)) )
اخه چرا باید همچین خوابی ببینم؟؟
از شهرها باتانک رد میشدم و با عینک دودی مرز هارو میدیدم!! 
ادامه مطلب
دلم روشنه به سال جدید
سالی که با حضرت باب الحوائج شروع بشه، معلومه که قراره منبع خیر و برکت باشه. بیاید نسبت به سال جدید خوشبین باشیم و تفال بزنیم.
چقدر قشنگه که لحظه تحویل سال توسل پیدا کنیم و دست به دامن امام موسی بن جعفر بشیم، و رفع همه گرفتاری ها رو از ایشون بخوایم... شده با هدیه کردن چندتا صلوات، با خوندن نماز، با هر راهی که دلمون سبک میشه.
پ.ن. چشمام داره میسوزه، اگه لحظه تحویل سال خوابم برد دیگه خودتون عیدتون مبارک باشه!
پ.ن۲: یه نماز چهار ر
دیشب گردهمایی آدم های گذشته در خوابم بود!
صبح باعوارضِ خوابم( دلتنگی،نفرت و علامت های سوال حل نشده )درگیر بودم تا اینکه یکی از دوستان سابق را در دانشگاه دیدم!
حاشیه امن را چسبیدم و سریع گذشتم،گرم صحبت بود و من را ندید وگرنه باید احوالپرسی مسخره شروع میشد!
ریسمانی که بریده شده هیچ وقت ترمیم نمیشود برای همین ترجیح میدهم با هیچ کس از ادم های مرتبط مراورده نداشته باشم.
بچگیام یه کابوس داشتم.‌ هر شب می‌اومد سراغم. می‌ترسیدم ازش. یه شب با گریه رفتم پیش مامانم. براش کابوسم‌ رو تعریف کردم.‌ گفت این دفعه که اومد توی خوابت بهش بگو "برو گم شو از خوابم". فرداش وقتی کابوس تکرار شد بهش گفتم "برو گم شو از خوابم".. رفت گم شد! 
کاش توی واقعیت هم می‌شد به بعضی فکرها و نگرانی‌ها گفت "برو گم شو" و بعد واقعا بره! شایدم شد.. 
شبای قدر خیلی استرس دارم...
دلم مثل سیر و سرکه میجوشه...
انگار نگاهم به دست فرا زمینیه که داره واسه یه سالم اتفاقا رو پشت سر هم مینویسه...
و نمیتونم بخونمشون...
دلم میتپه ولی وسط جوشن کبیر خوابم میبره..
هر سال همینه اوضاع
امسالم...سر جوشن کبیر خوابم برد و بیدار شدم...خوابم برد و بیدار شدم...و همش خواب و بیدار بودم...ولی...بعدش...دیگه نشد بخوابم...
آیت الکرسی میخونم و هی میگم خدایا من جز تو کسی رو ندارما...بهم رحم کن...
خدایا اگر بخوای عذابم کنی حق داری...
اگر
☺️۱ لحظه تحویل سال..!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن..!
 
☺️۳ لحظه ای تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان..!
 
☺️۵ لحظه ای که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده…!☺️
 
6 لحظه ای که دوستایه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده..!!☺️
 
۸ لحظه ای از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
برای خوابیدن داری..!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
برای شما هم پیش اومده که بیدار بشید صبح و موبایل چک کنید و وسطش خوابتون ببره؟
دیشب خوابم نمی برد از غم و غصه. صبح که بیدار شدم رو تخت داشتم گوشیم رو چک می کردم. حالم خوب بود برعکس دیشب. انگار صبح با خودش کلی طراوت و تازگی و رفرشی اورده بود. گفتم بزار به تلافی دیشب بخوابم دوباره. این بار وسط گوشی چک کردن خوابم نبرد، از قصد خوابیدم دوباره. با کلی روحیه خوب که انرژی منفی دیشب از بین بره. خیلی خوب بود. امتحانش کنید.
 
خوابم نمی بره 
اینکه عصر سه ساعت خوابیدم بی تاثیر نیست 
اما کانون فیلم دانشگاه دوباره برگشته اونم با جوکر . 
زندگی من می تونه همینجا تموم شه 
ناراحتم که این ساعت های شبانه روز ، توی این سکوت های بی نظیر بامداد که میشه فکر کرد ، میشه موزیک گوش داد ، میشه کتاب خوند ، میشه حتی درس خوند ، میشه با خدای خودت گفتگو کنی ... توی این ساعت ها ، که خوابم .
بگو
بگو به باد که ما با آفتاب زاده شدیم و با آفتاب طلوع خواهیم کرد 
 
سلام
این روزها خیلی احساس خستگی میکنم با اینکه شب ها زود میخوابم. 
قرص آهن، ویتامین ب، کلسیم و .. فایده نداره.
مدام احساس خستگی میکنم.
امروز تا این لحظه فقط یه مقاله خوندم. البته مقاله مهمی بود.
دمنوش های مختلف میخورم.
تا الان که فایده نداشته از صبح که اومدم سرکار خوابم میاد. 
تا شب که بخوابم وضع همینه
 
 
روزها معمولن خسته و کلافه ام دنبال یه گوشه ای هستم که بخوابم، شبا اما خونه سهم منه مدام به بابا سر می زنم و قایمکی از راه برانولش بهش ویتامین تزریق می کنم و شنفتنی گوش می دم و مثل قدیما دور خودم می چرخم و به تمام خونه سر می کشم و معمولن تو سکوت خونه همیشه چند تا خیا شور رو خرت خرت می خورم و آخرش رو یه مبل می خوابم ( قابلیت خوابیدن رو کاناپه و مبل دو نفره و حتی یه نفره رو دارم) تا صبح بشه و آفتاب نزده بیدارم بار و بندیلمو که می بندم و از کنارش که ر
امروز همه‌ش گریه کردم و تهدید کردم که اگر حالم رو خوب نکنی باهات قهر میشم ، موقع سجده اشک هام ریخت و گفتم میدونم که میبینی اگر کاری نکنی دیگه باهات حرف نمیزنم.چشمام درد داره ، میخوام بگم من همون دختر بچه ی سه ساله میشم باز، گریه میکنم، پا میکوبم رو زمین، خودم رو میکشم تا تو خوبم کنی.
امشب ازت دلخور میشم تا بیای و از دلم دربیاری...!منتظرم بیایی زود... 
در این شهردر این آبادی که می وزد سکوت خزان در این بهاران بی عشق و عاشقیمی دمد  همچنان فریاد سیاهی های مرگدر این ناگواری های روزگاراندر حسرت یک دیدار ساده ام!
 
خسته از سایه های فرار کرده از خورشیداین مردمان فراری از دیدار ماهمن در این شب بلند بی فردادلخوش لمس گیسوان توحتی در خوابم....
من در این شهر بی ذوق ترانهدر حسرت یک لحظه شنیدن صدایتمشتاقم به دیداری کوتاه،آنقدر کوتاه که بگویم از ژرفای وجودم:دوستت دارم ای همه راز و نیازم....
پولیش و واکس 3 اکستریم هایبریدنت سوناکس : 

پودر اکسید آلومینیومی بسیار ریز باعث رفع نور Verkratzungen ، لایه های خشک شده و صاف شدن رنگ می شود.
براق عمیق و براق ، ترمیم و ترمیم شدید رنگ کارایی دارد.
مناسب برای بدنه
براق کننده، محافظت کننده، پولیش کاری،تشکیل لایه‌ای با دوام بر روی رنگ خودرو

شناسه محصول : 202200
خوابم نمی برد، نشسته ام درون خودم و به این فکر میکنم که چرا هیچ آهنگی در من نمی نوازد؟! چرا هیچ کاری مرا به حرکت وا نمی دارد؟! 
شاید مرده باشم!  دم به دم ساعت را نگاه میکنم و می بینم که زمان می گذرد. ثانیه ها از پی هم می روند و می آیند ولی درون من همه چیز ساکت و ساکن می ماند. 
خوابم نمی برد بی آنکه بدانم چه چیز مرا بی خواب کرده.  بی آنکه چیزی بخواهم بی آنکه اندیشه یا احساسی مرا درگیر کرده باشد، گویی پر از هیچم و بی تفاوت، حیرانم که چرا قدرت این حجم ان
تنها که میشم، اولین اتفاقی که میفته اینه که  زمان و مکان معنی خودشون رو از دست میدن. دیگه مهم نیست کی ناهار می‌خورم، کی شام می‌خورم، کی می‌خوابم، کی بیدارم میشم، روز کجا هستم، شب کجا می‌خوابم، کجا غذا می‌خورم یا کجا مسواک می‌زنم. این‌جور وقتا تنها چیزی که هنوز مثل قبله، نمازه که خب زمانش دست من نیست دیگه.
میز تحریر تاشو میتونه گوشه‌ی هال باشه و روش پر باشه از وسایل بی‌ربطی مثل کرم مرطوب‌کننده و من این طرف هال در حالی که تو رخت‌خوابم نشس
دانلود آهنگ مهراد جم خوابم برد
Download New Music Mehraad Jam – Khabam Bord
هم اکنون ، موزیک جدید و شنیدنی مهراد جم به نام خوابم برد با لینک مستقیم و دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ همراه با متن آهنگ از سایت موزیک من
شاعر و آهنگ: مهراد جم, تنظیم: مسعود جهانی
” کار دلی “

ادامه مطلب
دارم از زور خواب میمیرم با این که همینالان بیدار شدم :/  یعنی هی خوابم میبره هی بیدار میشم. شاید باور نکنی اما واقعا کنترلی ندارم. جوری خوابم میگیره انگار دو روزه نخوابیدم. نمیدونم چیکار کنم کارام مونده و ثانیه ای نیست که خمیازه نکشم :/ شانس من. لعنت بهش. هرچند دلیلشو کشف کردم ولی نمیشه کاریش کرد ://// بیخیال این حرفا. باید هرجوری شده کار کنم. عجب گیری کردما. 
تنها روی پشت بومی که فقط آسمون ازش دیده میشه نشستم دارم نهار میخورمخوابم میاد
و دارم فکر میکنم که بعد از نهارم برم بخوابم یا درسمو ادامه بدم
بیدار بودنم باعث افزایش یک نمره بشه مثلا . خوابیدنم باعث لذت آنیم شه
اما مگه اون نمرهه قراره کوه رو جا به جا کنه؟
من که به رفتن به نمایشگاه کتاب و خونه دوستم و ملاقاتشون نه گفتم
به خوابم نه نگم دیگه
به درک که قرار نیست زود تموم شی مرورت کنم :/ بعضی وقتها مثل الان ازتون متنفرم که هنوز تخصصی نشدید
*عنوان هم رب
هیچ کی توی دفتر کارمون نیست...
صدای ایر کاندیشنر میاد و توی گوش من از معین میره به ابی و بعد و بعد و بعد...
خوابم میاد...صبح تا شب خوابم میاد...بعد از خواب هم سرم درد میگیره...
تمام کارم شده ایمیل بازی و کاغذ بازی...
رسما کرکره رو کشیدم و جو خونه رفتن گرفتم...و به عنوان کسی که سالی یک بار خانواده اش رو میبینه و همون یه تصویر رو کل سال توی ذهنش نگه میداره و باهاش جون میگیره هی ارزو میکنم خیلی خوش بگذره این بار....با اینکه حتی نمیدونم اصلا مرخصی میدن اصلا می
دیشب ساعت 9 از خستگی خوابم برد کساییکه خوابگاه بودن میدونن که زود خوابیدن تو خوابگاه یه چیزغیرممکنه. به هرحال خوابم برد بچه های اتاق درس میخوندنو لامپ روشن بود انقد سروصدا کردن که ساعت 12 از خواب بیدار شدم. تا حالا که دارم این مطلبو مینوسم خوابم نبرده دیگه هم نمیخوابم تا ظهر که بعد ناهار بخوابم. دیشب تا حالا به خیلی چیزا فک کردم آخرش یه این نتیجه رسیدم یه وبلاگ درست کنم شروع کنم به نوشتن که اگه دوباره یه وقتی شد که اینجوری بدخواب بشم کاری واس ا
دوست ندارم طولانی بخوابم. نزدیک سه روز بود که گاهی در حد یک یا دو ساعت می‌خوابیدم. ولی ظهر دیروز نفهمیدم چطور خوابم برد و تا شب مثل سنگ افتاده بودم روی تخت. دوست ندارم طولانی بخوابم چون مغزم ریسِت می‌شه. چون همه تلاش‌هام برای باور به ادامه‌ی حیات به باد میره. چون بعد هر خواب طولانی، شوریده و مضطر بیدار می‌شم و از مرور سریع و بی‌اختیار همه‌ی اتفاق‌های افتاده و نیفتاده تهوع میگیرم. طوری که انگار مواجهه‌ی اولمه. لحظه به لحظه و ساعت به ساعت،
خواب‌ها عجیبن!
بعضی وقت‌ها، هوش سازنده‌ی خواب‌هام رو واقعا تحسین می‌کنم، ربط دادن این همه موضوع پراکنده و اغلب اوقات چرت‌ و پرت به‌هم واقعا کار سختیه!
اگه با ذهنی مشغول و پراسترس و ناراحتی بخوابم، احتمالا خواب اتفاقاتی که بابتشون استرس دارم رو می‌بینم، و درواقع خوابم، "آن‌چه خواهید دید..." منفیِ اتفاقاتی که قراره ببینم!
یه‌وقت‌هاییم که خوشحال می‌خوابم، خوابم واقعا موردهای عجیبی رو به‌هم وصل می‌کنه و تحویلم می‌ده! مثلا دایی‌م که م
زیر این خورشید تاریک می سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمی ارزد 
سزای خویش را نزدیک تر از قلب به خود می بینم
سزای انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزای این صدای من که از فقر درون می نالد
از فقر تو می نالد
از فقر خدا می نالد
و از ترحم های عشق
از نسیم لحظه ای غمگین ، می نالد
لحظه های خوب در پی ویرانی
لحظه های درد در کنج سکوت ، می شوند معماری
اگر بوسه ای در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان این را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
خیره شو 
اتفاقات بزرگ آرام رخ می دهد 
مصل عشق های عمیق 
سریع نیستند 
شاید فکر کنی همه چیز ساکن است 
اما باید خیره شوی 
تا لحظه لحظه حرکتش را ببینی و کیفش را کنی 
آرام باش 
دوست داشتن صبوری می خواهد 
تمرین اهتسگی می خواهد 
 
 
 
 
 
مثل یک طلوع 
مثل یک غروب 
مثل یک سال نو شدن که از فروردین تا فروردین هر روز هروز ارام ارام اتفاق می افتد و در یک لحظه نتیجه حاصل می شود 
در یک لحظه روز می شود و دیگر شب نیست 
در یک لحظه ماه پشت اببر ها می رود و کم کم پنه
یکی از چالش‌های اخیر من این است که موقع خواندن داستان قبل خواب، لالایی یا وقتی که می‌خواهم ادای خوابیدن رو در بیاورم که "لیلی جان ببین مامان خوابید، تو هم بخوابی دخترم..." واقعا خوابم می‌بره :-|
و نه این که یک کله بروم تا صبح، یه هو می بینی ساعت یک، دو، یک ساعتی حوالی نیمه شب بیدار میشم، با دندان نشُسته، نماز نخونده و از همه داغون‌تر این که دیگه خوابم هم نمی‌بره و یکی دو ساعت به سقف باید خیره بشم و گوسفند بشمارم :-|
* وقتی اذان مغرب ساعت ده و بیست
خیلی وقت بود که راحت می‌خوابیدم. و به قول ملت خواب نمی‌دیدم. چندین سال(البته درستش اینه که خواب‌هام رو یادم نمیموند)
اما ده روزه که شب‌هام دیوانه کننده شدن.
اول اینکه خوابم نمی‌بره. هر شب دست کم دو سه ساعت توی رخت خواب تقلا می‌کنم.
بعدشم که خوابم می‌بره تا همون ساعت شیش و هفت، دو سه بار خواب می‌بینم و از خواب می‌پرم. یعنی هر ساعت تقریبا یک‌بار، ساعتی یک خواب، خواب‌های لعنتی مزخرف :|
اوضاعیه خلاصه
از لحظه ای که خبرداده اند پسرک از دوچرخه پرت شده پایین تا امروز چند روز میگذرد ؟ پسرک هنوز روی تخت بیمارستان است و من هنوز احساس میکنم در یکی از سریال های آبکی صدا و سیما گیرافتادم  و اینقدر سناریو اش آبکی ست که دکتر ها مثل همه ی دکتر های سینمایی میگویند فقط معجزه 
میشود برای پسرکمان دعا کنید؟ خواهش میکنم :( 
+میترسم خیلی زیاد سین اگه چیزی برای داداشش اتفاق بی افته دووم نمیاره
خواب دیدم جنگ شده نامزدم داره میره جنگ .... دم رفتن با مافوقش اومدن جلو در خونه ام ، مافوقش سلام نظامی داد و یه جمله ای رو با بغض بلند گفت ، رفتم جلو بهش دست دادم و رفت ....
نامزدمم بهم یه سری جزوه داد ، بهش دست دادم خداحافظی کردم ولی دستهای هم رو به زور ول کردیم... 
میفهمیدم  سالها داره میگذره ، و برام عکس میفرستاد و من عکس ها رو دونه دونه با دقت نگاه میکردم...
اغلب عکس ها تو فصل زمستون بود و سرد ....
خوابم خیلییییی واقعی بود ! 
الان از خواب بیدار شدم ، 
۳روزه میخوام فایلای جدید دو تا درسی ک استاد اپ کرده رو گوش کنم ولی به ثمر نمیرسه!
وسطاش خوابم میگیره.. بسکه صداش یکنواخت و خواب آلوده و حرفاشم تکراریه!
یعنی اینقدر تکرار میکنه که رسما اسفالت میشیم
بدتر ازون اینه که هدف ازین دو درس بکل نامعلومه برای همه!!
باز بدتر از این هم هست و اون اینکه مطالبش بشدت شبیهن طوریکه تشخیص نمیدی کدومش کدومه؟
منم در حق هودم نعمت و تمام میکنم و میرم رو تخت دراز کش با بالشت و پتو گوش میسپارم که اگه خوابم گرفت سریع اجر
وااای دارم از زور خواب میمیرم. من از دیروز صبح نخوابیدم. الانم خوابم میاد اما خوابم نمیبره :/ کل بدنم انگار داره سمت بی حسی میره فکر کن با این وضعیتم مخم بکش تا کتاب بخونم. اونم این کتابو. همش دلم سمت درباره عکاسی هست. امروز روز بدیم بود. خیلی بد دادم امتحانم رو. فکر نمیکردم واقعا خونده بودم شاید مخم نمیکشید نه؟ باید میخوابیدم :( بیخیال دیگه کاری هست که شده و من خب دوباره تلاشمو میکنم تا امتحان بعدی نمرم خوب بشه. به هرحال مدرسه که نیست :/ حالا فوقش
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوستان بیایید شعار را کنار بگذاریم و باور کنیم
همین لحظه میتواند،آخرین لحظه عمر و زندگی ما باشد،و هم میتواند لحظه تولد دوباره باشد.
بدون شک و یقین
اگر باور کنیم که این لحظه میتواند لحظه مرگ ماباشد
کینه و تکبر و غرور را در دل راه نمی‌دهیم نداشتن یا نداشتن را دلیل برتری نمی‌دانیم
واگرباورکنیم
این لحظه میتواند لحظه تولد دوباره باشد
به هیچ وجه مأیوس وافسرده و ناامید نمی‌شویم
(تو خود ح
تا ساعت دو خوابم برد. باورت میشه؟؟ بعدش بیدارم کرد مها بزور نهار بخورم دیگه خوابم نبرد و یه ذره کتاب خوندم دوباره خوابم گرفتو به مها گفتم پاشو بریم بیرون راه بریم که الان شد رفتنمون بلکه یه هوایی به کله ام بخوره یه ذره اوکی شم بیام بشینم سر درسم که کلیش مونده. این کتاب انگار اصلا طلسم شده چیزیم ازش نمونده ها یعنی واقعا ترکوندم من. کاش بتونم درست بشم وقتی برگشتم بشینم سر کارام. این قرص لعنتی هم هی میگم بخرین برام اخر خودم بایذ برم :( هیچکس نمیفهم
خوابم برد از مهراد جم با متن داغونم کل شبارو زیر بارونم آخه داغونم میزنه بارونم کیفیت 320 و 128 با لینک مستقیم
New Music Mehraad Jam Called Nabashi Delam Migire {Khabam Bord} Direct Links & TEXT In DibaMusic
تنظیم کننده : مسعود جهانی - آهنگسازی و شعر : مهراد جم
متن آهنگ غمگین و زیبای مهراد جم - خوابم برد
 
اون دیگه رفت  اون دیگه نیست
یه قاب عکس چشای خیس
اون دیگه نیست اون دیگه مرد
قلب منم با خودش برد
وقتی بعد تو چشاتو دیدم
دلم کم آورد حیف
♫اهنگ خوابم برد مهراد جم♫
محو اون چشات شدم خوابم برد
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
سلااام چطورید دوستان؟ 
من که در وضع تاسف باری به سر می‌برم -_- ساعت خوابم کاملا بهم ریخته و شبا بیدارم و روزا خوابم :| البته امروز سعی کردم کمتر بخوابم که امشب زود خوابم بگیره .
تعطیلات به مسخره ترین شکل ممکن میگذره ، زبان نخوندم هیچ کار مفیدی انجام ندادم عملا ! همه ی اکانتای توییترم رو دی اکتیو کردم و برنامشو پاک کردم از بس که حرص میخوردم سر پستا . برنامه ی vent رو دوباره نصب کردم. کاش زودتر بگذره فقط که من برم دانشگاه حداقل به هوای اون از خونه بیر
خوابم میاد همش. خاصیت فصل بهاره ولی به شکل غیرطبیعی خوابم میاد. صبح که گوشی زنگ می‌زنه، خوابم میاد، ظهر قبل و بعد از ناهار خوابم میاد، عصر بازم خوابم می‌گیره، شب از ساعت ده خوابالو میشم. نمی‌دونم این چه رازی ست که هرسال بهار همراه با این حجم از میل به خواب می‌آید!احساس می‌کنم داره اتفاقات خوبی دور و برم میفته. از لحاظ دریافت انرژی مثبت از محیط عرض می‌کنم. الان توی نوک قله‌ی انرژی فروردین‌م و قاعدتاً بعد از چند هفته استراحت نکردن نباید خو
پارادوکس عجیبی توی زندگیمون وجود داره
اینکه لحظه ای جنگجو طلب ترین ادم روی زمین هستی و لحظه ای دیگه تبدیل به یک بزدل نا امید میشی البته همه اینا بستگی به دید تو داره
در لحظه زندگی کن مهم نیس تهش برنده ای یا بازنده ، تهش تبدیل به یک گلادیاتور قهرمان میشی یا یک سرباز شکست خورده ، تو قدم بردار از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و در این حین اهدافت رو فراموش نکن و به سمتش برو و هیچ فکر منفی رو تو دهنت راه اندازه ک خدابا ماست در تک تک این لحظات و نذاره گر تو
جمعه ساعت 8 شب از کلاس برگشتیم
مبین (داداشم) دنبالم بود
گفت بریم یه چیزی بخوریم
رفتیم یه فست فودی و تحویل غذاشون طول کشید و حدود ساعت حدود 10 رسیدیم خونه
از 7 صبح بیدار بودم و خیلی خسته بودم
وسط روز هم رفته بودم سینما و فیلم اخر حامد بهداد رو دیده بودم و اینقدررررررررررر بیمزه و بد بود که اصن نصف خستگیم تقصیر حامد بهداده به نظرم
به هر حال
خسته و کوفته رسیدم خونه و اومدم یه کم دراز بکشم که نماز نخونده خوابم برد
ساعت 3:30 دقیقه از خواب پریدم
دیدم چقدر
نمیدونم دقیقا چند وقته که چیزی ننوشتم فقط دوتا خاطره دارم یادمه جمعه عصر قرار بود با حسین دوستم بریم بیرون که من پیام دادم گفتم خیلی خوابم میاد باشه بعدا میریم و امروز صبح از ساجده پرسیدم چند شنبه هست گفت دوشنبه
شبها یه چند ساعتی بیدار میشدم ولی الا واقعا گیجم دیشب فکر میکردم یک شنبه هست دیشب یعنی ساعت یک امروز صبح ولی ساجده گفت دوشنبه، تقویمم نگاه کردم دوشنبه بود
واقعا نمیدونم چند ساعت خوابیدم هنوز خوابم میاد
همین لحظه ها , گر چه دلگیر ولی زنده ام داشته اند همین لحظه هایی که یادت به جانم بیفتد من از هیچ مطلق به پا خواسته ام و تو از نهایت که ما رو به رو ایم ,, ولی فاصله بین مان مثل یک ثانیه قبل و حالاست در اوج تفاوت , در اوج تقابل #الهام_ملک_محمدی
دیشب خواب دیدم
د_ف تو خوابم بود و نان استاپ جنگ و دعوا بود
د_ف_ش هم بود و به طرز شدیدا عجیبی فقط نظاره گر بود و دخالتی نمیکرد
اصن یه وضعی بودا
 
سیستمم عجیبه
وقتایی که از یکی شدید شاکیم و امکان دعوا کردن با طرف واسم وجود نداره
شب تو خوابم میاد و یه دل سیر اونچه تو دلمه رو بهش میگم و خالی میشم
میشورم و پهنش میکنم رو بند و خلاصه اونچه تو واقعیت از دستم نمیادو تو خواب حساااببییی جبران میکنم
 
صبحشم که از خواب پا میشم انگار از رینگ بوکس برگشتم، حسابی
گفته بودم خوابم نمیبره، لالایی خوند صداشو ضبط کردم.  لالایی شو حفظ بودم همیشه ولی ضبطش کردم. واسه روزهای تو خوابگاه. 
 از ۱۸ تیر خوابم نمیبره ولی گوش نمی کردم تا همین امشب و همین نیم ساعت قبل، وسط تاریکی و خیره شدن به صفحه ی گوشی، وسط فرستادن دکلمه های چارلز بوفسکی، پرنده ی آبی.
حماقت کردم! وسط صدای ضبط شده می خنده:) وسط صدای ضبط شده اشکم سر می خوره زیر بینیم و بوی عطرش میاد... و فقط زمزمه می کنم که آسمون از توی سنگ سرد روی جسمت پیداست. به گنجشک ها
گفته بودم خوابم نمیبره، لالایی خوند صداشو ضبط کردم.  لالایی شو حفظ بودم همیشه ولی ضبطش کردم. واسه روزهای تو خوابگاه. 
 از ۱۸ تیر خوابم نمیبره ولی گوش نمی کردم تا همین امشب و همین نیم ساعت قبل، وسط تاریکی و خیره شدن به صفحه ی گوشی، وسط فرستادن دکلمه های چارلز بوفسکی، پرنده ی آبی.
حماقت کردم! وسط صدای ضبط شده می خنده:) وسط صدای ضبط شده اشکم سر می خوره زیر بینیم و بوی عطرش میاد... و فقط زمزمه می کنم که آسمون از توی سنگ سرد روی جسمت پیداست. به گنجشک ها
ساعت نه نه نیم بود خوابم برد تا ۱۱. الان دو ساعت هی تلاش میکنم بخوابم نمیشه دیگه الان بی خیالش شدم میخوام روزمو شروع کنم :/ باورت میشه؟؟ خب کم خوابی سراغم اومده یعنی؟ هرچی هست من راضیم. نتم که همچنان قطع اصلا فکر نمیکنن شاید کسی کار داشته باشه. حالا هی من نمیخوام حرف بزنما نمیذارن که. بیخیال. خوشبحال مها تخت خوابیده. اگه منم خوابم میبرد سه یا چهار بیدار میشدم ولی حالا باید روزمو شروع کنم. بسه دیگه اینقدر غر نزنم. بریم که ببینیم امروزو چجوری بگذر
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را
زندگی همیشه یه چیز عجیب داره برای رو شدن. داره که همین چندشب، شب تولدم ساعت دوازدهش از خوشحالی نمی‌دونستم چیکار کنم و ساعت سه و نیم صبحش از گریه و ناراحتی خوابم نمی‌برد. داره که وقتی امروز صبح تویِ اوجِ عصبانیت یه جمله‌‌ای که نبایدو سرِ یه نفر که دوسش داشتم فریاد زدم، تو کمتر از دو ساعت همون جمله و همونجوری از دهنِ یکی دیگه برگشت بهم. داره که من لحظه‌ی اول خشکم زد. داره که این حجم از نبودن انبار شده تویِ تمامِ وجودم. نبودنِ بقیه و نبودنِ خود
وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، لحظه ای است که انسان را در سرازیرى قبر می گذارند.
شخصى نزدامام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسیار می ترسم، چه کنم؟
✅ امام صادق(ع) فرمودند:
زیارت عاشورا را زیاد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زیارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق(ع) فرمود: 
مگر در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید اللهم ارزقنى شفاعة الحسین یوم الورود؟
یعنی خدایا شفاعت حسین(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زیارت عاشورا بخوانید تا امام ح
متن ترانه مفرح به نام خواب

می خوابم و خوابم توییمیخیزم از خوابم توییهر روز و هرشب هرکجامن هرچه می یابم توییرویا و کابوسم توییهمواره افسوسم توییدر اوج تاریکی سردنوری و فانوسم توییای رفته از منظر ولی در دل نهفته تا ابدمی ترسم این دلدادگی رسوا تر از اینم کنداز عمق دل از عمق جانآتش درونم شعله ورققنوس بودم یک زمانحالا چنین بی بال و پرروحم پریشان بی تو وجان در عذابی بی سکونرفتی چقدر آسوده بوداین مرگ شوم و بدشگونای رفته از منظر ولی در دل نهفته تا
عرفه ۹۴ مصلی  دانشگاه
سرم گذاشتم روی شانه ف و گریه کردم ..جلسه دومی که میم میامد ..
عرفه ۹۵ حرم امام رضا بودم ..خون گریه می کردم ...اوج حال بدم بود و رفتن ...
عرفه ۹۶ ...گلستان شهدا بودم ...حالم هنوز خراب ...
عرفه ۹۷ ...مصلی دانشگاه 
عرفه ۹۸ مصلی دانشگاه ..بلند بلند گریه کردم و خواستم از خدا که از دلم و یادم بری ...اگه درست نمیشه ....
عرفه ۹۹ ...
عیدتون مبارک ....
پ ن :هرکسی اسماعیلی داره که باید به قربانگاه ببرد ...من منتظر نشونه ام ...
پ ن :به تاریخ اشک های بلند بلن
ساعت 02:50 شبه.
من هنوز بیدارم
و خوابم نمیبره
چشمام خیلی خستس و خودمم خیلی خوابم میاد
اما فکرم خیلی درگیره
مغزم نمیذاره بخوابم
هزارتا تب تو مغزم باز شده ، به هزارتا چیز باس فک کنه، واس همین هنگ کرده
و کلا دیگه نه میتونه فکر کنه نه بخوابه
نمیدونم چجور ذهنمو آزاد کنم
حس جنسی منسیم هم رفته چن وقته
کلا خیلی بی‌حسم
روزا هم منگم
همه صداها انگار بم شدن
نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم
رو هیچی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
کاش شب تموم شه سریع
~~~~~~~~~~~
گاهی یه چیز تو ذهنم بم میگه ک
یه یه ساعتی هست که رسیدم خونه شایدم بیشتر. مهمونی خوش گذشت خیلی زحمت کشیده بودن. حالا خوابم نمیبره. فردا هم قراره برم کتابخونه مهام میاد. با سپهر البته. میریم سه تایی احتمالا دیگه مها قبول میشه وو دیگه نمیاد. خیلی ذوق دارم براش. حسودیمم میشه ها. فکر کن هیجان زدست میگه یه مرحله ی جدید از زندگیشه. کاش منم سال دیگه همینجوری خوشحال باشم. حسابی برنامه دارم واسه خودم. حالا چیکار کنم خوابم نمیبره؟ هیجان زدم نمیدونم چرا نصفه شبی :/ میرم دوباره تلاش کنم.
خواب بدی دیدم. خواب خیلی بدی دیدم. هنوز هنگم. اصلا عجیب بود. دوستی داشتم که نمیشناختمش. خونه بابا بزرگم بود. یکی مرده بود اما نمیدونستم کی. خیلی شلوغ بود. دست کنده شده مردهه دست دوست ناشناسم بود ددنبالم میدوید و من فرار میکردم. یه اتوبوس بچه های دبستانم هم بودن. دوتا کامیون بزرگو عجیبم سر کوچه. من فقط از دست دوستم فرار میکردم که دست مرده رو بهم نزنه. آخرش اینجوری شد که من فرار میکردم سمت کامیون ها دوستمم دنبالم میدوید با همون دست مرده. تا بالاخره
ساعت 02:50 شبه.
من هنوز بیدارم
و خوابم نمیبره
چشمام خیلی خستس و خودمم خیلی خوابم میاد
اما فکرم خیلی درگیره
مغزم نمیذاره بخوابم
هزارتا تب تو مغزم باز شده ، به هزارتا چیز باس فک کنه، واس همین هنگ کرده
و کلا دیگه نه میتونه فکر کنه نه بخوابه
نمیدونم چجور ذهنمو آزاد کنم
حس جنسی منسیم هم رفته چن وقته
کلا خیلی بی‌حسم
روزا هم منگم
همه صداها انگار بم شدن
نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم
رو هیچی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
کاش شب تموم شه سریع
~~~~~~~~~~~
گاهی یه چیز تو ذهنم بم میگه ک
این که ندونی این آخرین خداحافظیه از این که این آخرین خداحافظیه خیلی غم انگیز تره. و جالبش اینه که هر کودوممون هزاار تا از این ها تو زندگیمون خواهیم داشت. امان از مهم هاش.
--
ساعت یک و چهله و خوابم نمیبره؛ همیشه کقتی تا این وقت نمیخوابم هورمونای خوابیدن مغزم دیگه ترشح نمیشن :))) به دیوار زل زدم زوور میزنم بخوابم::)))) اخه از بخت بد باید ۸ صبح پاشم برم دندون پزشکی، بعدش ک برگردمم از ۲ باید برم اموزشگاه، احتمالا بعد اونم باشگاه، پس کی درس بخونم هان هان
خوابش نمیبرد
نمیدونستم چیکار کنم
گرم بود، خیلی گرم بود
میدونستم نباید نزدیک تر شم
ولی نمیتونستم بیشتر از این این وضعیت رو تحمل کنم
پشتش رو کرده بود بهم
دستمو گذاشتم رو شونش یکم کشیدمش سمت خودم گفتم برمیگردی اینطرف؟
گف نه
گفتم تو رو خدا
نشست لبه تخت سرش رو گرفت تو دستش 
رفتم عقب تر
پاشد رف تو تراس
داشتم از بین پرده و دیوار نگاش میکردم
وایساده بود رو به روی تهران
همینجور که داشتم به این صحنه نگاه میکردم فکر کردم چقد شبیه فیلما..
ولی واقعی بود
ول
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
دیشب تلاش کردم خودم را تصور کنم. سرم را فرو کردم توی بالش تا تمام روزنه‌ها را ببندم، بستنِ چشم‌های کافی نبود و باید جهان بسته می‌شد تا به مکان معهود بروم. اولین‌بار خودم را فرازِ صخره‌ای دیدم کنارِ دریایی نیلی و آسمانی نیلی، پاهایِ چوبی داشتم و دریا پشتِ سرم بود. بادی وزید و برگه‌برگه‌ام کرد و به دریا انداخت تا رسید به پاهای چوبی‌م. تمام که شدم رفتم به سمتِ خشکی.
دومین‌بار خودم را دیدم که صبحی که بناست اسرافیل در صور بدمد لحظه سقوط هواپی
اوّلی خواست زنگ بزند دوّمی، گشت دنبال دست‌هاش، نمی‌دانست کجااند، با زبانش کشید روی گوشی، مزه‌ی اشک و عرق با‌هم، فکر کرد، شوری‌اش مزه نمی‌داد، مثل بی‌مزگی‌های یک سیگار سنگین بعد از چیز‌هایی که نمی‌شود ازشان حرف زد، نفس‌هاش پیچیدند لابلای کوچه‌ها، دست‌هاش براش کف زدند، چشم‌هاش چرخیدند روی دودکش‌های فیلتر‌های سیگار، گوش‌هاش جیغ کشیدند، دهانش گوش‌کرد، گوشی‌اش کو؟ گوشی‌ام؟ زبان کشیدم روش؟ زنگ می‌خورد، خواب نیستم، زنگ زدم بیدا
اینقدر خوابم میاد اینقدر خوابم میاد که نمیتونی فکرشو کنی. جلوشو گرفتم برو خودم نمیارم ولی سر درد گرفتم. کتابم چه فایده چشم لیز میخوره تو کلمه ها. همین الان خمیااااااااااازهههه. نمیدونم چیکار کنم چرا اینجوری شدم همه چی خوب بود. حالا که منم کتاب برام باحال اومد و جذاب شد وضع اینه. خمیاااااااااااازه. شاید یه ساعت بخوابم. فکر نکنم تا غروب تموم بشه. یعنی من مائده نیستم :/ خمیاااااااااازههههه
خمیازه هارو جدی بگیرین. 
منو تصور کن اینجوری چشم دردو سر
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس های هنری هم گرفتم و آلبومی هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی این که آدم باید در لحظه زندگی کنه و به جای عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اینه که آدم باید از تلاش های امروز برای لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس های ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با این که طرفدار کمتری دارد مورد تاییدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
واقعا تو خوابم موندم. تا حالا هیچوقت اینقدر نمیخوابیدم و اینقد ظهرا خوابم نمیگرفت. درسته باید تا قبل از سربازی قشنگ استراحت کنم، ولی با این وضعیت تو خدمت میمیرم به خاطرِ خواب.
این مدت همش زمانِ خوابم بد بوده. روزایی هم که صب به موقع و نسبتاً زود بیدار شدم، ظهرش قدّ یه ثریا قاسمی خوابم گرفته و گرفتم خوابیدم و باز شبش دیر خوابم برده و دوباره تایمِ خوابم واسه چند روز به هم ریخته. 
موندم چیکار کنم با این خوابِ اسطوره ای. واقعاً تو طول زندگی هیچوقت
چشمام رو که میبندم تنها یه چیزی میاد تو ذهنم... درد کهنه یه دل
عاشق رو فقط فقط معشوقش میتونه درمان کنه. معشوقه ای که خیلی راحت گذاشت و
رفت. خیلی راحت تمسخرم کرد... خیلی راحت عشق منو نادیده گرفت.
من هیچ
وقت زیر قولم نزدم، تا آخرش موندم، تا پای مرگ و رفتن آبرو باهات موندم.
فقط ازت خواستم که بمونی. فقط خواستم که هر از گاهی معمولی با هم صحبت
کنیم.
دلم تنگه خیلی بی قرارم... آخرش که چی؟ این زندگی به کجا
میخواد منو ببره؟ زنده بودن لیاقت میخواد که من ندار
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام , مستم باز می لرزد دلم , دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های بخراشی به غفلت صورتم را تیغ های نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است ... #مهدی_اخوان_ثالث
صبح خواب ماندم یعنی دیشب نیم ساعت هم پلک روی هم نذاشته بودم و تازه داشت خوابم میبرد که با فریاد مادرم بیدار شدم سرویس دم در منتظر من بود و من خوابم برده بود 
با فجیع ترین وضع ممکن خودم را به امتحان رساندم سوال ها را حل کردم وقتی از امتحان امدم بیرون پیام ح را دیدم که نوشته بود دیدی اعتراف کرده اند و خشکم زد :)) ته مانده امیدی که بهشان داشتم هم دود شد و رفت هوا و حالا ایمان اورده ام که سایه ی دین بهترین پناهگاه یک حکومت است . که میتوان پشت دین به راح
صبح خواب ماندم یعنی دیشب نیم ساعت هم پلک روی هم نذاشته بودم و تازه داشت خوابم میبرد که با فریاد مادرم بیدار شدم سرویس دم در منتظر من بود و من خوابم برده بود 
با فجیع ترین وضع ممکن خودم را به امتحان رساندم سوال ها را حل کردم وقتی از امتحان امدم بیرون پیام ح را دیدم که نوشته بود دیدی اعتراف کرده اند و خشکم زد :)) ته مانده امیدی که بهشان داشتم هم دود شد و رفت هوا و حالا ایمان اورده ام که سایه ی دین بهترین پناهگاه یک حکومت است . که میتوان پشت دین به راح
دیشب وسط نوشتن پستم خوابم برد و صفحه گوشیم روشن مونده بود. زیاد اتفاق افتاده که وسط کار با گوشی بخوابم ولی هیچ‌وقت دیگه دستم نخورده به صفحه. خیلی مسالمت‌آمیز من و گوشیم باهم کنار اومدیم:دی. این‌دفعه پستم منتشر شده بود و واقعا خیلی تعجب کرده بودم. 
فاطمه اومد بهم گفت دیشب گوشیت آلارمش زنگ خورد و اومدم برات قطع کردمش. گفتم فاطمه امکان نداره من خوابم خیلی سبکه:)) گفت نمی‌دونم دیگه. تازه یه چیزی داشتی می‌نوشتی برات ذخیره رو زدم:)) گفتم لطف کردی و
خودمو با بوتیک و شرکت سرگرم کرده بودم که بهت فکر نکنم
وقتی میام خونه انقدر خسته باشم که بدون اینکه لباسامو عوض کنم خوابم ببره و فکر نکنم به هیچی
ولی الان چی الان همش تو خونم و توی تک تک جاها میبینمت... مامان شبا دزدکی میره تو اتاقت و صدای گریه هاش بلند میشه...
همین الان هم انگار روبرومی انگار توی چارچوب در دست به سینه ایستادی و منتظری بلند شم با هم فیلم ببینیم چون حوصلت سر رفته
همش خیاله... توهمه... ببین چیکار کردی باهامون... باورت میشه دیروز چند تا
متن آهنگ هوروش بند ادامه میدمت

بازم خاطره هامون اومد یادمچه قشنگ بود اون روزا باهممن تو یه گیتار و یه آهنگاون شب باد میزد لای اون موهاتکی تورو قد خودم میخواستکی تورو قد خودم میخواست ...از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببرهاز اون شبی که تو رفتی من چشام به دره آخه مگه چند تا دل تو سینه یه نفرهباز خوابم برد تو ساحل چشای روشنت تو فکر خودم ادامه میدمتبازم میام به دیدنت ...بازم با تو دوباره دریا رو هوس کردم کی تورو با کسی
یه جوری کف اتاقو آب گرفته و سقف چکه میکنه ...که میخوام از اتاق تو حیاط فرار کنم...بیخیال وسیله مسیله هام...
فقط لپ تاپ و گوشی و کتابای کتابخونه دانشگاه و کتابای بچه های دیگه ..‌
الفرار ...
.....هر سال ایزوگامش میکنیم...بازم این اوضاعه...
همه دارن پیشرفت میکنن من پس رفت...تو سبک زندگی و فناوری های نوین!یه کاسه ک توش یه پارچه پهنه ...ته اوووووج خلاقیتمه هااا قشنگ...که چک چکش نصف شب نره رو مخم...دقیق زیر سوراخ سقف ..‌
خدایا ...به من خاطراتی تو زندگی عطا فرمودی ک
آخرش هر کاری کردم خوابم نبرد. :| همین سه ساعت پیش داشتم به یکی از دوستای گلم می گفتم اگه سعی کنی خواب می ری ولی حالا خودم هر کاری کردم خوابم نبرد. :|
برای همین برای جلوگیری از اتلاف وقت یه کانال تلگرام زدم.هنوز هیچ چی توش ننوشتم ولی به زودی پر از نوشته اش می کنم.
آیدی کانال:
t.me/greenwillow
برم ببینم حالا خوابم می بره. :))
چند شب پیش داشتم اپیزود ۳۹ دیالوگ باکس رو گوش می کردم. خوابم برد. خواب دیدم زهرا اومده خونمون و من براش این اپیزود رو گذاشتم. خوابمون برد و ۱۲ شب بیدار شدیم.
زهرا گفت الان چجوری بخوابیم؟
گفتم باز دیالوگ باکس گوش میدیم. از شدت آرامشی که میده خوابمون میبره :))
تو خواب دیالوگ باکس ^___^
________
پریشب یه خوابی دیدم پر از آدم هایی که سال تا سال نمی بینمشون.
________
دیشب خواب عارفه رو دیدم. عارفه کیه؟ قبلا تو اینستاگرام فالوش میکردم و اصلا پست و استوری هاش رو ه
دلتنگی هایم را ندید که با یاد جدایی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشدند دلتنگی هایی که مرا تا مرزجنون پیش میبرد دلتنگی هایی که نفس کشیدن را برایم دشوار میساخت دلتنگی هایی که تنها با یاد جدایی مرا به این حس ها دچار کرده بود حال پس از جدایی چه بر سرم آورده....سخت ترین وتلخ ترین  لحظه برایم لحظه جدایی بود لحظه ای که خود جدایی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه ای که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند های تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام ...من بی
در راستای آمادگی برای ورود به ماه مهر دارم خوابم‌رو کم کم تنظیم می کنم ،فعلا سه شبِ دوازده می خوابم تا نه که تا مهر این ساعت رو برسونم به یازده تا هفت.
چون سال تحصیلی امسال، سال تحصیلی نیست که، ماراتونه :// اشتباه اول اشتباه آخره -_- 
می‌خوام اون اشتباه سر هر چی که باشه حداقل سر خواب موندن نباشه.
+ ایام محرم تسلیت.
++ منم دعا کنید لطفا.
*این روزها شبها تا دیر وقت بیدارم 
*صبح زود بیدارم و بعد می خوابم تا لنگ ظهر ( ساعت 9.5 تا 10 )
*بدو بدو اشپزخونه نهار شستن ظرف و بعد این وسط پوشک هم عوض می کنم - به جان خودم دستهام رو می شورم -
*اوووووووووووووه چه پوشک گرون شده ما که نداریم پمپرز ببندیم به دخمله همین مای بیبی 40 تایی هم از 16 رسیده به 22  هزار 
*آسمان تازه یاد گرفته به قربون صدقه رفتن هامون واکنش نشون بده و با دهن بی دندونش بخنده البته نه همیشه بیشتر صبح های زود که اون حال داره و من با چشم
تنها بودم، در اتاقم وا بود خب قطعا.خبر مرگم دو دقه خوابیدم، یه لحظه پا شدم دیدم در اتاقم بسته ست، باز خوابم برد، بیدار که شدم در اتاق باز بود ولی هنوز هیشکی نیومده بود و تنها بودم :)))))
گزینه۱. خاک عالم بر سرم، جنی شدی.
گزینه۲. بسم الله الرحمن الرحیم.
گزینه۳. سنجاق بذار بالا سرت.
گزینه۴. حالا شی ژدی؟
حدودا یه یک ساعت هست که بیدار شدم. دیشب بابا میخواست داروهای مارو بگیره ما هم گفتیم میایم شانس آوردیم تو پاسداران داروخانه ای داشت چند جای دیگه ای که گشته بودیم نبود بعدشم بستنی زدیموتا بیایم خونه ۱۲ شد. من دیگه سرمو گذاشتم رو بالش خوابم برد صبحم که خواب موندم الانم هنوز روزمو درست شروع نکردم. انگار یه قرن بود نخوابیده بودم. حالا امشب یاید دوباره زود ببخوابم خوابم تنظیم بشه. هیچی دیگه بریم امروزو داشته باشیم که کلی کار دارم. 
دیشب بعد عمری کی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها