نتایج جستجو برای عبارت :

ببینم جسارتشو داری؟

موندن بین  دو راهی منو میترسونه همیشه..
یه جورایی تطبیق با هرکدوم سخته برام..
و هرکدوم ب اندازه خودشون ریسک پذیر..
ته دلم امید دارم به خودم.. اما یه وقتایی پام ناخودآگاه ممکن فرم تلو تلو شده ها رو بی محابا طی کنه..
این طور بگم ک..
نه هراس..
نه امید..
بلکه ادغام هراس و امید
میشه خلاصه ی  کل حال الانم..
ولی دوست دارم ریسک راه اولی ک خودم خواستمو بپذیرم و برم تو دلش..
مثل جسارت زدن تو دل دریا که میترسیدم..  گریز ناشی از اون احتیاط بود و درست؛ اما تا یه جای
تصمیم گرفتم آدم بهتری باشم
و یه چیزی هی توی گوشم میگه برای بدست آوردن چیزایی ک قبلا نداشتی
باید کسی بشی ک قبلا نبودی
+ تو فکر ترک اینجام. شاید ی جای جدید نوشتم.بعد اینهمه سال سخته نمیدونم جسارتشو دارم یا نه!
من ب وبلاگام وابسته ترم تا صمیمی ترین دوستام:/
+ بعد از وبلاگی ک بیشتر از ۴ سال توش مینوشتم و بلاگفا یهویی مثل آب خوردن نابودش کرد حدود ۶ ساله ک اینجا مینویسم... اولش قرار نبود اینجوری بنویسم. آرمان های دیگه ای براش داشتم اما اون روحیه آرمان گ
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
جوینی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
٤٦٧- أنبأنی الشیخ كمال الدین علیّ بن محمد بن محمد بن محمد بن وضّاح الشهربانی، أنبأنا مؤرخ بغداد الإمام محبّ الدین محمد بن محمود بن الحسین بن النجار إجازة، قال: أنبأنا الإمام أبو الفتوح ناصر بن أبی المكارم المطرّزی إجازة، أنبأنا الإمام أخطب خوارزم أبو المؤیّد الموفّق بن أحمد المكی، ثم الخوارزمی، قال: أخبرنی الشیخ الزاهد الحافظ أبو الحس
میدونید من فکر میکنم کسایی که تو مراسم های روضه های محرم شرکت میکنند و گریه میکنند درصد خیلی کمی شون واسه خاطر خود امام حسین گریه و عزاداری میکنند. فکر میکنم بیشتر عزاداری هاشون بغض های فرو خورده تو زندگیشونه که داره نقش میبنده رو صورتشون. درواقع دارن به حال خودشون گریه میکنند.
مثلا امروز من یه خانومی رو دیدم که خیلی شدید گریه میکرد . و میدونستم که ایشون سرطان معده بدخیم داره که تازه متوجه شده و دو دختر بچه ی کوچیک داره. فکر میکنم گریه اش ب خاط
جسارت نه گفتن نداشتم مکافات شد
امیدوارم این قصه اخرین قصه ای باشه که از نداشتن جسارت نه گفتن تو زندگیم ثبت میشه  
مهارت نه گفتن بهرام پور ویدیو هایی هست که در این زمینه بهم پیشنهاد شده
این روزها محیط های کاریم مکررا به من یاداوری می کند که این مهارت را یاد بگیرم
بریم سر خاطرمون ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
من توی کلاس های موسسمون درخواست مرخصی داده بودم بعد از طی یکی دو تا خان موافقت نسبت به مرخصی اعلام شد .
علتش این بود که دچار کمبود زمن شده بو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها