نتایج جستجو برای عبارت :

دالی موشه بازی

دالی موشه بازی
آنچه تحقیقات درباره بازی دالی موشه بازی می گوید:
با هر بار بازی دالی موشه، هزاران اتصال در میان سلول های مغزی کودک تشکیل یا تقویت می شود و مفهوم پیچیدگی بیشتری به جریان حساس مغز، که معمولاً تا پایان عمر برقرار است، می بخشد.
دالی موشه بازی نه تنها برای کودکتان مفرح است، بلکه برای رشد مغز هم بسیار اهمیت دارد....برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید..
دالی موشه بازی
یک روز یه آقا خرگوشه
یک روز یه آقا خرگوشهرسید به یه بچه موشهموشه دوید تو سوراخ خرگوشه گفت : آخ
وایسا، وایسا، کارت دارممن خرگوش بی آزارمبیا از سوراخت بیروننمی خوای مهمون
یواش موشه اومد بیرون یه نگاهی کرد به خرگوشدید که گوشاش درازهدهنش بازه
شاید می خواد بخوردم یا با خودش ببردمپس می رم پیش مامانمآنجا می مانم
مادر موشه عاقل بودزنی با هوش و کامل بودیه نگاهی کرد به خرگوشگفت ای بچه جون!
نترس مامان این مهمونه خیلی خوب و مهربونهپس برو پیشش سلام کن ب
بهترین بابای دنیا#پدر
یکی بود یکی نبود، یه موش کوچولو به اسم موش قزی با پدرش زندگی می کرد. بابا موشه از صبح تا شب کار میکرد و شب که به خونه می رسید خسته بود و می خواست استراحت کنه. اما موش قزی شروع می کرد به سر و صدا و بالا و پائین پریدن، تا اینکه بابا موشی سرش درد می گرفت و داد می زد: موش قزی چقد سر و صدا میکنی؟
موش قزی هم گوشه ای کز میکرد و با بابا موشی قهر می کرد.
یکبار پیش خودش گفت: فردا از اینجا می رم تا یه بابای خوب برای خودم پیدا کنم.
فردای آن رو
«موشه دایان» یکی از معروف‌ترین فرماندهان نظامی رژیم اشغالگر قدس بود؛ او در جریان اشغال فلسطین و قتل‌عام وحشیانه مردم مظلوم این سرزمین نقش موثری داشت و بعدها به فرماندهی کل ارتش رژیم صهیونیستی رسید و با سفارش اکید و مشترک دولت وقت انگلیس و لابی صهیونیست‌ها در آمریکا به وزارت جنگ اسرائیل منصوب شد؛ او به خونریزی و جنایت و مخصوصاً قتل‌عام زنان و کودکان فلسطینی شهرت داشت.....
ادامه مطلب
فنجان قهوه را روی میز خانم موشه گذاشتم و همانطور که جواب پیام مادرم را می دادم حواسم به فرشته بود که برایمان از خودش می گفت. منظورم از «ما» من و خانم موشه است. فرشته را خیلی خوب نمی شناسم. دومین جلسه ای است که با هم داریم و جز همان چیزهای معمول چیز خاصی از یکدیگر نمی دانیم. می دانم یازدهم است و می دانم گرافیک می خواند. می دانم یک خواهر بزرگ دارد و می دانم چندتا از مشکلاتش با چندتا از مشکلات من یکی است و همین باعث می شود آن چنان صمیمانه به یکدیگر لب
روزی و روزگاری یک خانه عروسکی بسیار زیبایی در کنار شومینه اتاق قرار داشت .دیوارهای آن قرمز و پنجره هایش سفید بود . آن خانه پرده های توری واقعی داشت. همچنین یک درب در جلوی خانه و یک دودکش هم روی سقفش دیده می شد.
 
این خانه متعلق به دو عروسک بود. یک عروسک بلوند که لوسیندا نام داشت و صاحبخانه بود ولی هیچوقت غذا سفارش نمی داد. دیگری هم جین نام داشت و آشپز بود اما هیچوقت آشپزی نمی کرد چون غذاهای آماده از قبل خریداری شده بودند و در یک جعبه قرار داشتند.
خانم موشه می گفت تنها راه درمان این است که درباره اش صحبت کنم تا متوجه بشم چیز خاصی نیست و دیگر ماجرا را بزرگ نکنم. می گفت اگر شخصیت من مانند یک میز پهناور باشد مشکل من تنها یک خودکار روی آن میز است. خانم موشه گفت باید برایتان بنویسم و من هم می خواهم همین کار را انجام دهم. اگر متن های طولانی خسته تان می کند خیلی راحت از این پست بگذرید :)
 
من لکنت دارم. شاید اطرافتان کسی را داشته باشید که لکنت دارد، شاید هم نه. شاید خودتان که دارید این متن را می خوا
می‌دونی در این وانفسای بی‌اینترنتی و اعصاب‌خوردی و خماریش، چی بیشتر از همه می‌چسبه؟آفرین. خوندنِ مطالبِ قدیمیِ وبلاگت و به وضوح مشاهده‌ی بزرگ شدنت. اون وسط مسطا هم، حذفِ چند تا نخاله از زندگیت و به جاش پیدا کردنِ چندین تَن که از جنسِ خودِ خودِ خودتن. اون گوشه موشه‌هاش هم دلت برای عده‌ای که یهو بی‌خبر رفتن هم تنگ میشه. مثل عرفان...
«موشه دایان» نام ژنرال و سیاستمدار صهیونیستی است که در طول 66 سالی که زندگی کرد، تماماً در تلاش بود تا لبخند رضایت را بر لب صهیونیست‌ها بنشاند و اشک را از چشم مسلمانان سرازیر کند؛ به همین جهت او از سنین کودکی وارد گروهک تروریستی هگانا شد تا شرایط را برای اشغال فلسطین توسط صهیونیست‌ها فراهم کند. بعد از شکل‌گیری رژیم اسرائیل نیز دایان درجات مختلف نظامی را یکی پس از دیگری به دست آورد و به تلاش‌های خود برای خدمت به صهیونیسم ادامه داد. در این رش
به نام خداوند مهر و دوستی

نویسنده : تورنتون دبلیو. برجیس مترجم : سعیدا زندیان

 یک روز صبح دنی موشه ناراحت و غمگین کنار برکه نشسته بود وبه دم کوتاهش فکر می کرد که چرا من هم مثل بقیه ی موش ها دم بلند و زیبا ندارم . فردا دنی موشه به سوی خانه ی قورباغه ی پیر رفت و به او گفت چرا من هم مثل بقیه ی موش ها دم دراز و قشنگی ندارم .
ادامه مطلب
⁦✍️⁩بعضی افراد نسبت به نام های مذهبی حساسیت دارند؛اما در غرب بیشترین نام ها برگرفته از شخصیت های مذهبی هستند که این اسامی فارغ از مرز آن کشورها هست:
جوزف=یوسف
مایکل=میکائیل
دنیل=دانیال
کریستین=مسیح
گابریل=جبرئیل
ژاکوب=یعقوب
ساموئل=اسماعیل
ماریا=مریم
نوا=نوح
آبراهام=ابراهیم
دیوید=داوود
سالومون=سلیمان
سوزان=سوسان(از زنانی که حضرت مسیح(ع) را مشایعت میکردند)
سایمون=شمعون
یوهان=یحیی
موشه=موسی
آدام=آدم
ایزاک= اسحاق
جفر=جعفر
نام فرزند
 یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود ، کنج اتاق خاتون ، تو پستو
پشت یخدون ، توی سوراخ تاریک ،دراز و تنگ و باریک ، یه موش خوب و ناز بود ،
خیلی دمش دراز بود ، گربه یه روز موشه رو دید ، از جا پرید ، فوری به
دنبالش دوید ، پنجول کشید ، دمبش رو چید ... 
ادامه مطلب
توی یه دشت زیبا و سر سبز خانواده‌ای زندگی می‌کردن که به خانواده مموشیا معروف بودن ….مامان موشه و بابا موشه ده تا بچه داشتن. بین این ده تا بچه مموشیا یکیشون شبا دیر میخوابید اسمش موش موشی بود.یه بچه موش زرنگ وناقلا.ازبس شبا دیر میخوابید روزا تا لنگ ظهرخواب میموند. خواهر و برادرش صبح زود میرفتن توی دشت مشغول بازی و شادی اما موش موشی قصه ما تو خواب ناز بود. وقتی بیدار میشد همه مموشیا خسته بودن گشنه بودن و حال بازی کردن با موش موشی رو نداشتن. موش
و من یک هفته ی تمامه دارم تو سایتا دنبال دوتا کتاب شعر خوب و مناسب برای گروه سنی الف میگردم و پیدا نمیکنم. 
کلا نقدهای زیادی به کتاب کودک وارده، بعضی هاشون که مزخرف نوشتن (مثل همون خرخروی عرعرو!)، بعضیاش که خوبه و شاعر حسابی داره، بدآموزی داره(مثلا کتاب خروس سیگاری! یا بعضی کتابای می می نی) میمونه چندتا کتاب خوب، که اونام فروش اینترنتی هاشون داغونه، همه جا زدن ناموجود! 
راستش اون روزی که در بدر دنبال کتاب اصول بازاریابی یا تحقیق در عملیات میگش
سال ۱۳۹۸ خورشیدی! سالی عجیب و غریب و معمولی
برای من مهم ترین اتفاق در ۲۸ مهر ماه رقم خورد 
بقیه ی اتفاقات مهم بودن اما مهم ترین نه
از امسال ممنونم چون علیرضا رو تو لحظه های تنهاییم داشتم
چون فرناز و حجت بهم رسیدن 
چون زهره و هانیه رو پیش خودم داشتم
چون علی حالش بهتر شد 
چون بابا و مامانمو بیشتر دوست داشتم
چون تو بیمارستان با هم گروهیام بهم خوش گذشت و حس مفید بودن کردم
چون سبحانو دارم و لحظاتی که باهاش میگذرونم لذتبخشن
چون یاد پویان و عذاب ناشی
دیروز رفته بودم مدرسه (آره جمعه رفته بودم مدرسه ، جای تعجب نداره چون اینجا ایرانه ) ، زنگ تفریح بوددیدم بچه ها جمع شدن دور یه سطل زباله و دارن میخندن یکی قمقمه (شده جمجمه ) پرت میکنه ، یکی آشغال هاشو پرت میکنه بعد یهو میرن عقب ، میان جلوعجیب شد برام
رفتم نگاه کردم اول چیزی ندیدم ، یه موش فاضلابی اونجا بودو بد ترین صحنه اونجا بود که دیدم موش میتونه به اندازه 80 سانت بپره بالا ولی سطل زباله یک متر بود حداقل
و در حالی که میپرید جیغ میکشید ، تاحالا جی
قصه ی خرگوشی که تو اتاق خودش نمی خوابید.
یکی بود یکی نبودتو یه جنگل سرسبز و قشنگ تویه لونه بزرگ با اتاقای خوشگلمامان خرگوشه و بابا خرگوشه با دم پنبه ای خرگوشک ناز و بلا زندگی میکردند.مامان خرگوشه وبابا خرگوشه خیلی دم پنبه ای رو دوسش داشتن و همیشه واسش هویج خوشمزه و آبدار  از مزرعه ی هویج میکندن و اونم هویجا رو با اشتها میخورد و از مامان خرگوشه و باباخرگوشه تشکر میکرد. اونا خیلی از دم پنبه ای راضی بودن و دوسش داشتن اما دم پنبه ای کوچولو یه اشکا
شب ، تبدیل شده به سخت ترین بخش این روزها 
ساعت ده شب با چشم های خسته و خیال خوش که( الان میرم و تخت می‌خوابم) تلویزیون رو خاموش کردم. اما الان که دارم این پست رو می نویسم تقریبا ساعت سه بامداده و هنوز هم بیدارم
بارها پیش اومده که از حس های درونی و عمیقم ، از تصمیماتی که با یقین و اطمینان می گیرم دور شدم و اینکه نکنه باز به اون حالت برگردم ، من رو میترسونه !
توی این مرحله ای که هستم تصویر برفکی و سیاه سفیده ، نمیشه به وضوح چیزی رو دید !
اون قدر افکار
امسال، سال خوبی بود. جدا از تمام بلاهای طبیعی و لحظه های دارچینی بسیار که امید درونم به اندازه یک تار مو شده اما قطع نشده بود. امسال سال خوبی بود. جدا از تمام گریه های شبانه و بی خوابی ها و تمرین های لعنتیِ خسته کننده. امسال سال خوبی بود. جدا از دوستانی که از دست دادم و امیدی که برای آشنا شدن با آدم های فوق العاده داشتم و حالا تنها یک هفته از سال باقی مانده و شلعه ی امیدم آرام آرام دارد از بین می رود. امسال سال خوبی بود. جدا از تمام سختی هایش.
امسال
«شلومو موشه عَمار»[1] یکی از خاخام‌های اعظم رژیم صهیونیستی است که سال 1948م. در مراکش متولد شد و در سال 1962م. به فلسطین اشغالی مهاجرت کرد. عمار یک یهودی «سِفاردی»[2] است که در زمره یهودیان فرقه‌ی «اُرتُدُکس»[3] قرار می‌گیرد. در سوابق او، ریاست دادگاه عالی شرعی یهود و انتصاب به عنوان خاخام ارشد شهر تل‌آویو در سال 2002م. به چشم می‌خورد.
ادامه مطلب
باید بگم آشنایی مجازی با حقیقی فرق داره
اگر چه در مجاز  ما با هم اشنا شده بودیم و همه چیز در ظاهر خوب بود ، اما باطن قضایا فقط در هنگام روبروشدن حقیقی مشخص می شه‌.
و همین اندکی دلهره برام داشت.
شبی که همتا قرار بود بیاد تا حدود ساعت ۸ صبح بیدار بودم و کارها رو می کردم.
اخه تو یکی کابینتها دونهای سیاه  پیدا کردم. همسر می گفت فضله موشه!
کل کابینتها  رو ریختم بیرون و آبکشیدم...

یه جارو موند که همسر گفت من می زنم تو برو یکم استراحت کن
خلاصه ۸ صبح خوابی
قسمت ۱۴ سریال هشتگ خاله سوسکه,دانلود قسمت
14 سریال هشتگ خاله سوسکه,دانلود قسمت چهاردهم سریال هشتگ خاله
سوسکه,دانلود قسمت 14 15 16 17 18 هشتگ خاله سوسکه,هشتگ خاله سوسکه قسمت
14,هشتگ خاله سوسکه قسمت چهاردهم,دانلود رایگان,دانلود کامل,دانلود
مستقیم,نسخه بدون سانسور,دانلود کیفیت خوب,دانلود کیفیت عالی,دانلود با حجم
کم,دانلود کم حجم
دانلود سریال هشتگ خاله سوسکه قسمت چهاردهم با لینک مستقیم
دانلود قسمت 14 سریال هشتگ خاله سوسکه با کیفیت عالی 1080p
لینک دا
دانلود قسمت 13 سریال هشتگ خاله سوسکه
دانلود قسمت سیزدهم سریال هشتگ خاله سوسکه با کیفیت 4K Ultra HD
هشتگ خاله سوسکه قسمت 13 سیزدهم به کارگردانی محمد مسلمی
قسمت سیزدهم سریال هشتگ خاله سوسکه
کارگردان: محمد مسلمی | ژانر: فانتزی، موزیکال، کودکانه | سال تولید: 1397 | تاریخ انتشار: 1397
تعداد قسمت ها: نامشخص | مدت زمان هر قسمت: 60 دقیقه | کیفیت ویدئو: اچ دی
فرمت: MP4 | تهیه کننده: حسن مصطفوی | حجم: متفاوت | محصول ایران
خلاصه داستان:
شهر افسانه ها توسط دیو بزرگ دچار طلس
قسمت دهم هشتگ خاله سوسکه | دانلود قسمت 10 سریال هشتگ خاله سوسکه
دانلود قسمت دهم سریال هشتگ خاله سوسکه با کیفیت 4K Ultra HD
هشتگ خاله سوسکه قسمت 10 دهم به کارگردانی محمد مسلمی
قسمت دهم سریال هشتگ خاله سوسکه
لینک دانلود قرار گرفت
کارگردان: محمد مسلمی | ژانر: فانتزی، موزیکال، کودکانه | سال تولید: 1397 | تاریخ انتشار: 1397
تعداد قسمت ها: نامشخص | مدت زمان هر قسمت: 60 دقیقه | کیفیت ویدئو: اچ دی
فرمت: MP4 | تهیه کننده: حسن مصطفوی | حجم: متفاوت | محصول ایران
خلاصه داستا
آن مرتیکه ی کوتوله. که روی میزش تندیس های افتخاری به چشم می خورد. روی کمدش، آقا خرسه پاهایش را تند تند تکان تکان می داد، نگاهش به ساعت بود که از 8:30 رد شده و لحظه شماری می کرد که برود و با همسر و فرزندش شام بخورد. کامیون زرد رنگ که روی میز نشسته بود و به ما نگاه می کرد, چرخ هایش را زیرش جمع کرده بود و منتظر بود که برود بخوابد؛ آخر کامیون خان خیلی به سحرخیزی اهمیت می داد. صندلی های اتاق مرتیکه ی کوتوله, سفت و نا آرام بودند و اصلا به کاناپه های گرم و نر
ممنون از شارمین بابت چالش فوق العادش و ممنون از آرامم برای دعوت :)
1. اومدم بیان. جایی که حتی بهش فکر هم نمی کردم چون من هیچ وقت پست هام رو خودم نمی نوشتم توی وبلاگ های قدیمیم. (در واقع من اصلا سمت نوشتن نمی رفتم)
2. وقتی خانوم موشه بهم گفت که من سال دیگه همین موقع از شرش خلاص می شم.
3. قوس عقبم رو کامل کردم.
4. از نمایشگاه کتاب نزدیک به 18 تا کتاب خریدم که دوتا مجموعه بینشون بود. (تازه این جدا از تموم اون کتاباییه که الکترونیکی تو کیندلم خوندم)
5. می دونم
رو مود خوبی نیستم. کاش یه اتفاقی بیفته که بتونم جمع و جور کنم خودمو. کتاب ندارم در هرحال حاضر که بخونم. هیچی اونطوری که می خواستم پیش نرفته و من ناامیدانه خیره می شم به گوشه ی دیوار و به این فکر می کنم که رفتارهام چقدر خجالت آورعه.
من رو مود خوبی نیستم و دارم با همه بد رفتاری می کنم و این افتضااااحه. من می دونم که پشیمون می شم اما الان انگاری از همه کینه دارم. هیشکی برام اهمیت نداره و تو اون لیست مخاطبین لعنتیم کسی نیست که بتونه منو بخندونه تا حوا
مهارت های گفتاری کودک زیر یک سال
 کودک یک ساله توانایی درک اسم خود را دارد و می ‌تواند به شناسایی صدای افراد آشنا بپردازد. جملات ساده همچون برو، بده، بشین را نیز متوجه می ‌شوند. در ادامه چند مثال از توانایی های کودکان را بیان می کنیم.
مهارت های کودک در زمینه شنیدن و درک کردن، از زمان تولد تا سن سه ماهگی
می تواند با شنیدن صدا، در واکنش به آن از جای خود تکان بخورد.در زمان حرف زدن بقیه می‌تواند بخندد و یا ساکت شود. توانایی تشخیص صدای والدین را دا
از بچگی یادم میاد همیشه تا دیر وقت بیدار بودیم،هرکسی هم زود میخوابید رو مسخره میکردیم و لقب مرغ بودن رو بهش میدادیم/:
شب زنده داری های ما با قلیون مادربزرگ و بحث های سیاسی و دینی مردهای جمع و غیبت های زن ها و بچه هایی ک اخرش کم میاوردن همون گوشه موشه های فرش میخوابیدیم (البته ناگفته نماند فرداش جلو دوستامون کلاس میذاشتیم ما تا فلان ساعت بیدار بودیم!!!) میگذشت 
وقتایی هم که فردا مدرسه داشتیم هم دیرمون میشد هرروز یه عذر وبهانه میاوردیم یه وقتایی
اول دبستان که بودم، سوار اتوبوس که می‌شدیم، تابلو‌ی مغازه‌ها، مقوای پشت وانت‌های میوه‌فروش‌‌، فحش‌ها و یادگاری‌هایی که با اسپری رنگ روی دیوار‌ها می‌نویسند و در جنوب شهر به وفور دیده می‌شود، تابلوهای سه‌تایی بالای اتوبان‌ها، پارچه‌نوشته‌های از مکه و مدینه و کربلا و در محله‌ٔ ما حتی از مشهد برگشته را آرام برای خودم می‌خواندم. برخلاف اغلب مادرهای جدید، که یا هیس به بچه‌هایشان نمی‌گویند، یا اگر هم بگویند، آن بچه‌ به کتف چپش نیس
رمان شیریندانلود رمان شیرین اثر مرتضی مودب پور با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آرمین پژوهش با پسرخاله خود بابک ستوده تقریبا شش هفت سال پیش برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدند و دو نفره در آپارتمان شیکی زندگی میکنند و از نظر مالی موقعیت خوبی دارند ، اما داستان از آن شبی آغاز شد که بابک چند تن از دوستانش را به خانه دعوت …
 
خلاصه رمان شیرین
تازه میگن مادر رو ببین دختر رو بگیر … این عمه خانم اندازه ی تمام کره ی
دانلود سریال هشتگ خاله سوسکه قسمت 4 چهارم با کیفیت 4K Ultra HD
هشتگ خاله سوسکه قسمت 4 چهارم به کارگردانی محمد مسلمی
قسمت چهارم سریال هشتگ خاله سوسکه
کارگردان: محمد مسلمی | ژانر: فانتزی، موزیکال، کودکانه | سال تولید: 1397 | تاریخ انتشار: 1397
تعداد قسمت ها: نامشخص | مدت زمان هر قسمت: 60 دقیقه | کیفیت ویدئو: اچ دی
فرمت: MP4 | تهیه کننده: حسن مصطفوی | حجم: متفاوت | محصول ایران
خلاصه داستان:شهر افسانه ها توسط دیو بزرگ دچار طلسم تکرار می شود، این در حالی است که شب ه
یکی از بهترین سریال هایی که تا حالا از شرقی ها دیدم، «ادیسه ی کره ای » بوده .. نویسنده به طرز جذابــــــی  فیلمنامه ی این سریال رو در ژانر فانتزی نوشته و من بارها این خلاقیت نویسنده رو موقع دیدن سریال تحسین کردم . توی این سریال نویسنده یکی از افسانه های به شدت مشهور شرقی رو با زندگی مدرن ترکیب کرده بود و یه اثر فانتزی خوب با کمدی عالی و بازی خوب بازیگرها بیرون داده بود ...
تنها نقص سریال دو قسمت اخرش بود که به طرز فجیعی در جلوه های ویژه افت کرد و س
رژیم اشغالگر قدس از اساس یک رژیم نژادپرست و قومیت‌گرا است.یکی از مفاهیم اساسی در فلسفه‌ی دینی، سیاسی و اجتماعی اسرائیل، نژاد یهود به‌عنوان یک قوم برتر است. از این جهت نگاه­‌های قومیت‌گرایانه، اساس رژیم اشغالگر قدس است.در این بین نگاه‌­های بیرونی و تعاملات بین­‌المللی رژیم صهیونیستی نیز بر اساسِ همین نگاه­‌های قومیت‌­گرایانه است که سبب تجزیه­‌گرایی و اختلاف‌افکنی در سایر کشورها می‌شود.این رویکرد، نگاه‌­های قومیّت‌گرایانه را د
رمان شیرین
دانلود رمان شیرین اثر مرتضی مودب پور با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آرمین پژوهش با پسرخاله خود بابک ستوده تقریبا شش هفت سال پیش برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدند و دو نفره در آپارتمان شیکی زندگی میکنند و از نظر مالی موقعیت خوبی دارند ، اما داستان از آن شبی آغاز شد که بابک چند تن از دوستانش را به خانه دعوت ...
خلاصه رمان شیرین
تازه میگن مادر رو ببین دختر رو بگیر ... این عمه خانم اندازه ی تمام کره ی ز
تدبیروامیدهم سرمایه گذاری اروپایی را میگیریم و
هم سایه جنگ از مزارع و دامها و ویلاهایمان دور میشود. یک مقام آگاه در این
دولت و همین مجلس، در پاسخ به خبرنگار ما که پرسید بعد از چهل سال بدعهدی و
دروغ و توطئه و جنگ و برجام، چرا باید دوباره به اروپاییها اعتماد کنیم و
FATF را امضاء کنیم؟ گفت: اینکه معلومه! اولش با دنیا گفتگو میکنیم و دنیا
میگوید اینها چه آدمهای نایس و دیپلماتی هستند. بعد، هرپیشنهاد بیشرمانه ای
که دادند – حتی نفت دربرابرغذا – را
بسم الله
الرحمن الرحیم
پیشی و پروانه
جشن سال نو
برگزار شده بود،حیوانات خودشون را با هر مکتب و عقیده ای که داشتند معرفی کردند.
شیر گفت:فاشیسم
هستم سلطان جنگل،شورش گر را با این تبر گردن میزنم.
بعد از شیر
پلنگ و گرگ و سگ به ترتیب عقیده هاشون رو که نماد شخصیت اونها بود معرفی کردند،نوبت
به خرگوش که رسید،گفت:من بی طرفم آزاد آزاد،هیچ عقیده ای ندارم.حرف خرگوش واسه شیر
گرون تموم نشد،خرگوش عددی نبود واسه اون،شیر هم واکنشی نشان نداد.
پروانه نگاه
مهربون
زمین‌هایی که از سوی فلسطینی‌ها به یهودیان فروخته شد شامل ۱.۸ درصد کل فلسطین تاریخی می‌شود.

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، صاحبان اندیشه صهیونیزم پیش از آنکه جنبشی با این نام تأسیس کنند، از قرن 17 میلادی در اندیشه ایجاد «وطن قوم یهود» بوده اند. این اشخاص که در میان آنها  شخصیت های مشهوری چون اسحاق نیوتن و ژان ژاک روس نیز مشاهده می شوند یهودیان را به مهاجرت به فلسطین تشویق می کردند. اواسط قرن 19 میلادی کسی چون موشه مونتفیورِه به خرید
درباره کتاب سفر به ولایت عزرائیل؛ چاپ پنجم؛ ۱۳۸۴؛
انتشارات مجید پیش‌نوشت: در این نوشته، «اسرائیل» به دولت قومی‌نژادی یهود
در فلسطین اشغالی اشاره دارد که به بسیاری از پیمان‌های بین‌المللی پایبند نیست. می‌کوشم
نظر آل احمد را بازتاب بدهم و در حیطه ادبیات داوری کنم. بخش‌هایی از این نوشته در
شماره پنجم فصل‌نامه فرم و نقد (پاییز ۹۷) با عنوان «از سفر تا سفرنامه» منتشر شده
است.
روایت ولایت عزرا‌ئیل درباره دولت قومی نژادی «اسرائیل»
است؛ سمپا
ابراهیم (١٩٩٦-١٨٢١ ق م) نخستین پدرشاه یهود و پیامبر مورد احترام ادیان ابراهیمی
موسی (-١٤٠٧ ق م) پیامبر یهود
اخناتون (آمنحوتپ چهارم) (-١٣٣٥ ق م) فرعون مصر از دودمان هجدهم و مبلغ یکتاپرستی
زرتشت (٦٣٠-٥٥٣ ق م) فیلسوف و پیامبر ایرانی دین مزدیسنی
مهاویرا (٥٩٩-٥٢٧ ق م) بنیان‌گذار هندی آئین جاینیزم
لائوتسه (٦٠١-٥٣١ ق م) فیلسوف چینی و بنیان‌گذار تائوئیسم
بودا (٥٦٣-٤٨٣ ق م) فیلسوف هندی و بنیان‌‌گذار دین بودایی
کنفوسیوس (٥٥١-٤٧٩ ق م) فیلسوف چینی
سقراط
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
نحوه زیست در گذشته بخصوص در مناطق گرمسیر کویر
ایران پیرامون حیاطهای محصور صورت میگرفته که معرف یک زندگی در اصطلاح آن‌
زمان اندرونی بوده و ایوانها و اطاقهای وابسته بآن بدور از حیاط حلقه
میزدند.
حـوض:حوضچه یا آب‌نما که وسیله‌یی برای شتشو بود بصورت یک
عامل خنگ‌کننده در شبهای گرم تابستان و آبیاری درختان‌ یا‌ گلها بکار
میرفتند.
ایوانهای سرپوشیده اطراف حیاط در شبهای گرم جهت خوابیدن
مورد اسـتفاده قـرار میگرفتند و در روز از تابش نور شدید
کنار کارما هم رفت. آخرین نوشته‌اش را چندساعت پیش، با تنِ سی و نه درجه‌ی درحال تبخیر خواندم و سری که به دوران افتاده‌بود. و از آن وقت تا حالا کمی خنک‌تر شده‌ام دوستان و تعادلم برگشته و مدام به یاد حرفی که عباس معروفی ذیل یکی از پست‌هایش نوشته‌بود چند وقت پیش، می‌افتم که: «کسی که شاهکار بنویسد، هرگز آشغال نمی‌نویسد، حتی برای دل خودش از سر استیصال. حتی در نامه‌ی خصوصی برای سگش. حتی از سر تفنن برای تخمش. کلمه خداست، و آدم خدا را برای هر ناچیز
http://shruzbrary.blogfa.com
داستان اوّل★             
(مختصری از شوکت، مادر شهریار)         
 زمان_ (سال ۱۳۳۸شمسی)
         _شوکت دختر یک بزرگزاده و  رگ ریشه‌اش از خاندانی اصیل و نامدار بود. او جد در جد ، اهل و ساکن این شهر شـــمالی و بارانــزده بود   شوکت از کودکی دوشادوش با پدربزرگش در پناهِ سایبان یک چتر ، زیر ریزش قطرات نقره تاب ، و بروی زمینی خیس و باران خورده برای سرکشی به املاک مستغلات و هجره های متعددشان روانه‌ی بازار میشد. او از همان ابتدا جَنَم و شه
رشت_شهری شاد، ولی ابری ، با آسمانی خیس و زمینی بارانی !...
     __ساعــت گردِ بزرگ شهر، و عــَقربه‌های خـَستگی نــاپذیرش  بــی‌‍وقفــه در چرخشی پـُرتکرار و بــی‌نَوَسـان، روزها را یک‍ــ‌به‌ی‍ک‌ از تقویم چهاربرگ دیواری خط زده و به پیش میبرد زندگی را تا زمان در گُذَر ایام سینه خیز ‌پیش برود.  سـاکنــین شهــر همـگــی شـیـــــــــکـــپـوش ،روشنفکـر و غریب‍ـ‌‍نوازند.   _اهالی این شهر در تک‌تک سلولهای وجودشان ، مملوء از هوش زکاوت، عشقی
رشت_شهری شاد، ولی ابری ، با آسمانی خیس و زمینی بارانی !...
     __ساعــت گردِ بزرگ شهر، و عــَقربه‌های خـَستگی نــاپذیرش  بــی‌‍وقفــه در چرخشی پـُرتکرار و بــی‌نَوَسـان، روزها را یک‍ــ‌به‌ی‍ک‌ از تقویم چهاربرگ دیواری خط زده و به پیش میبرد زندگی را تا زمان در گُذَر ایام سینه خیز ‌پیش برود.  سـاکنــین شهــر همـگــی شـیـــــــــکـــپـوش ،روشنفکـر و غریب‍ـ‌‍نوازند. 
  _اهالی این شهر در تک‌تک سلولهای وجودشان ، مملوء از هوش زکاوت، عشقی
  دخترکی با چشمان سخنگو..
بنام بهاره . انتهای کوچه ی بن بست یاس و زنبق ، سنبله ،  پشت قاب پنجره ی چوبی ، غمزده و اندوهگین با چشماش به نقطه ی نامعلومی در روبرو خیره مونده و به افکاری ژرف شیرجه زده ، تا یک به یک خاطراتش رو مرور کنه   .....
  ....   
رشت_شهری شاد، ولی ابری ، با آسمانی خیس و زمینی بارانی !...
     __ساعــت گردِ بزرگ شهر، و عــَقربه‌های خـَستگی نــاپذیرش  بــی‌‍وقفــه در چرخشی پـُرتکرار و بــی‌نَوَسـان، روزها را یک‍ــ‌به‌ی‍ک‌ از تقوی
  دخترکی با چشمان سخنگو..
بنام بهاره . انتهای کوچه ی بن بست یاس و زنبق ، سنبله ،  پشت قاب پنجره ی چوبی ، غمزده و اندوهگین با چشماش به نقطه ی نامعلومی در روبرو خیره مونده و به افکاری ژرف شیرجه زده ، تا یک به یک خاطراتش رو مرور کنه   .....
  ....   
رشت_شهری شاد، ولی ابری ، با آسمانی خیس و زمینی بارانی !...
     __ساعــت گردِ بزرگ شهر، و عــَقربه‌های خـَستگی نــاپذیرش  بــی‌‍وقفــه در چرخشی پـُرتکرار و بــی‌نَوَسـان، روزها را یک‍ــ‌به‌ی‍ک‌ از تقوی
داستان اوّل★             
(مختصری از شوکت، مادر شهریار)         
 زمان_ (سال ۱۳۳۸شمسی)
         _شوکت دختر یک بزرگزاده و  رگ ریشه‌اش از خاندانی اصیل و نامدار بود. او جد در جد ، اهل و ساکن این شهر شـــمالی و بارانــزده بود   شوکت از کودکی دوشادوش با پدربزرگش در پناهِ سایبان یک چتر ، زیر ریزش قطرات نقره تاب ، و بروی زمینی خیس و باران خورده برای سرکشی به املاک مستغلات و هجره های متعددشان روانه‌ی بازار میشد. او از همان ابتدا جَنَم و شهامتی منحصر بفرد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها