نتایج جستجو برای عبارت :

همسایه کوچولو

دوست داینا به مسافرت رفته است، داینا به او قول داد تا از سگش مراقبت کند. او خیلی هیجان زده است . او می داند که مراقبت از یک سگ سرگرمی جالبی است و البته می داند که اینکار زحمت دارد.
 
داینا باید هر روز به سگ کوچولو غذا بدهد، زیرا او همیشه گرسنه است. سگ قهوه ای هر روز کلی غذا می خورد و هر روز بزرگتر و بزرگتر می شود.
 
داینا باید هر روز به او یک ظرف آب بدهد. آب تازه و خنک خیلی دلچسب است. بعضی وقتها هم سگ کوچولو دو تا ظرف آب می خورد.
 
مراقبت از سگ کوچولو
 
 
 
 
شازده کوچولو_آنتوان دوسنت اگزوپریاز کتاب هایی که نمی توان گفت برای چه کسی؟یا چه سنی؟این کتاب مناسب همه است.شازده کوچولو تلنگری بود که برای انسان بودن نباید کار خاصی کرد.بلکه باید کار های غیر متعارف را انجام ندهیم.شازده کوچولو برای من تلقی این بود که به بعضی چیزها نباید فکر کنیم.گاهی باید نیمه پر لیوان را دید. به قول #سهراب_سپهری "چشم ها را باید شست"شاید همه ما کلاه را دیدیم تا تصویر یک فیل در شکم ماربوآ.شازده کوچولو را دوست دارم چون فلسفه
یکی بود، یکی نبود! زمانی در یک جنگل زیبا فیل کوچولویی زندگی می کرد که از بقیه فیل ها تمیزتر بود. فیل کوچولو روی چمن ها می نشست و بازی بقیه فیل ها را نگاه می کرد. فیل کوچولو پیش خودش می گفت: چرا این فیل ها خودشان را اینقدر کثیف و گلی می کنند! خیلی وحشتناکه!
او همیشه عادت داشت قبل از این که روی چمن بنشیند، تک تک علف ها را تمیز کند و یا قبل از این که زیر سایه درختی بنشیند، درخت را خوب تکان بدهد تا برگ های خشک آن بریزد. او همیشه جایی غذا می خورد که باد، ش
چند روز پیش، نی نی سنجابها به دنیا آمد و سنجاب کوچولو صاحب یک برادر شد. نی نی سنجاب ها خیلی ریزه میزه و با نمک بود. سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوی خودش خیلی خوشحال شده بود. می خواست بغلش کند و با او بازی کند اما مامان سنجابه اجازه نمی داد و  می گفت نی نی  هنوز خیلی کوچک است. باید صبر کنی تا بزرگتر بشود و بتواند با تو بازی کند.
سنجاب کوچولو می خواست با مامان بازی کند اما مامان هم نمی توانست با سنجاب کوچولو بازی کند چون دائما نی نی را بغل کر ده ب
دانلود آهنگ علی کوچولو این مرد کوچک
Download Ahange Ali Koochooloo In Mard Koochak
دانلود آهنگهای قدیمی و نوستالژی علی کوچولو این مرد کوچک صوتی mp3
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ علی کوچولو این مرد کوچک
علی کوچولو این مرد کوچک
علی کوچولو تو قصه ها نیست مثل من و تو اون دور دورا نیست
نه قهرمانه نه خیلی ترسو نه خیلی پر حرف نه خیلی کم رو
خونشون در داره در خونشون کلون داره حیات داره ایون داره اتاقش طاقچه داره
حیاتش باغچه داره باغچه ای داره گل گلی
The Little Mermaid 2 Return to the Sea 2000 1080p BluRay,انیمیشن پری دریایی کوچولو ۲: بازگشت به دریا با دوبله فارسی,پری دریایی کوچولو بازگشت به دریا,دانلود انیمیشن The Little Mermaid 2: Return to the Sea 2000,دانلود انیمیشن پری دریایی کوچولو 2000,دانلود پری دریایی 2,دانلود کارتون The Little Mermaid 2: Return to the Sea 720p,دانلود مستقیم The Little Mermaid 2: Return to the Sea,
ادامه مطلب
Der kleine Eisbär,The Little Polar Bear 2001,خانوادگی,خرس قطبی کوچولو,دانلود The Little Polar Bear 2001 1080p,دانلود انیمیشن The Little Polar Bear 2001 720p,دانلود رایگان انیمیشن خرس قطبی کوچولو The Little Polar Bear 2001,دانلود زیرنویس فارسی The Little Polar Bear 2001,دانلود کارتون خرس قطبی کوچولو 2001,دانلود مستقیم انیمیشن The Little Polar Bear 2001,دوبله فارسی,
ادامه مطلب
این اسم و انتخاب کردم و فک کنم بار ها و بارها هم این اسم و انتخاب خواهم کرد«ماهی سیاه کوچولو» 
میخواستم مث اون باشم بجنگم، قوی باشم ، آرزو داشته باشم، شجاع باشم و به تلاشم ادامه بدم.
میخواستم از برگه بیام بیرون برم تا به اقیانوس برسم. 
ماهی سیاه کوچولو بهم بگو چرا شبیه تو نشدم؟ منم یه ماهی ام اما یه ماهی بیرون از آب داره ذره ذره جون میده
ماهی جون کاش بیای نجاتم بدی دستمو بگیری ببریم تا رودخونه تا دریا تا اقیانوس...
The Little Prince 2015,x265 HEVC,حجم کم,دانلود The Little Prince 2015 1080p,دانلود انیمیشن The Little Prince 2015,دانلود انیمیشن شازده کوچولو The Little Prince 2015,دانلود دوبله فارسی The Little Prince 2015,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی انیمیشن The Little Prince 2015,دانلود فیلم با دوبله فارسی,دانلود کارتون شازده کوچولو 2015,دانلود مستقیم The Little Prince 2015 720p,شازده کوچولو,
ادامه مطلب
 
تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده‌اش توی اتوبوس نشسته بودم. یه دختر کوچولوی ۸-۹ ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.  دختر کوچولو روسری‌اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد می‌زد با افسوس گفت: «توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس… تو گرمت نمی شه بچه؟».
همون موقع اتوبوس به ایستگاه رسید و ایستاد.
د
HDTV,Piglet's Big Movie 2003,انیمیشن پیگلت کوچولو,انیمیشن ماجراجویی,پیگلت,دانلود انیمیشن Piglet's Big Movie 2003,دانلود انیمیشن پیگلت کوچولو Piglets Big Movie 2003,دانلود دوبله فارسی انیمیشن Piglet's Big Movie 2003,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی انیمیشن Piglet's Big Movie 2003,دانلود کارتون Piglet's Big Movie 2003 720p,دانلود کارتون پیگلت کوچولو,دانلود مستقیم,زبان اصلی,
ادامه مطلب
هری استایلز می گوید که بازی در لایو اکشن جدید دیزنی با نام پری دریایی کوچولو را رد کرده تا بتواند بیشتر روی حرفه موسیقی اش تمرکز کند. طبق گزارشات به نظر می رسید که این خواننده قرار بود نقش شاهزاده اریک را بازی کند.
ادامه مطلب
مهرسا قراره چند وقتی سیدنی نباشه، بخاطر همین نصف گلدوناش رو آورده که من نگه شون دارم تو این مدت. ۱۳_۱۴ تا گلدون هست که چند تاش شمعدونیه و کلی اتاقم خوشکل شده و فضاش تغییر کرده.
 
از دیشب هم یه هاپو کوچولو اومده و باهامون زندگی میکنه، اسمش ا ِزمی هست. اگر خاطرتون باشه من فوبیای حیوانات و علی الخصوص سگ داشتم. روز اول تو فرودگاه بخاطر نزدیک شدن سگ جستجوگر یک جیغ بنفش زده بودم! ولی امروز از صبح من با این خانم کوچولو دارم وقت می گذرونم. تو همه مدتی ک
شازده کوچولو به سیاره‌ی دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاهِ تنها زندگی می‌کرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند. اما فرمانروا که دلش می‌خواست او را نگه دارد گفت «نرو، تو را وزیر دادگستری می‌کنیم!»
شازده کوچولو گفت «اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم»
فروانروا گفت «خب، خودت را محاکمه کن! این سخت‌ترین کار دنیاست... اینکه بتونی درباره‌ی خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...»
 
-----------------------------
خلاصه کتاب:
در ۱۹۴۳ شاهکار سنت‌اگزوپری به نام شازده کوچولو  انتشار یافت که حوادث شگفت‌آنگیز آن با نکته‌های دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهم‌ترین آثار اگزوپری به شمار می‌رود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثه‌ای واقعی مایه گرفته که در دل شن‌های صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده است.
ادامه مطلب
خلاصه کتاب:
در ۱۹۴۳ شاهکار سنت‌اگزوپری به نام شازده کوچولو  انتشار یافت که حوادث شگفت‌آنگیز آن با نکته‌های دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهم‌ترین آثار اگزوپری به شمار می‌رود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثه‌ای واقعی مایه گرفته که در دل شن‌های صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده است.
ادامه مطلب
‏دیشب یارو ۱۲ شب تو کوچه داشت با یه بچه کوچولو پشت تلفن بلند بلند حرف میزد:+علی جان خوبی؟-...+عمو ببعی میگه ؟!-...+علی ببعی میگه ؟!-...+به عمو بگو دیگه، ببعی میگه ؟!-...یهو یکی از همسایه ها کلشو از پنجره اورد بیرون بلند گفت: بععع بعععع، حالا بزار بخوابیم جان مادرت :)))))
دست های تپل خجالتی اش را قایم می کرد. دست های کوچک، پاهای کوچک که هی صدای ریتمیک دست کوچولو، پا کوچولو، گریه نکن بابات میاد را در ذهنم می خواند با صدای کودکانه و زیبا و شیرین. 
می دانستم گریه می کند. گریه که حتما نباید اشک داشته باشد، بازتابی در چهره داشته باشد! گریه ی بدون علائم هشدار دهنده هم وجود دارد.
دختر بودن یک چیز اعجاب انگیز است. بی نظیر است. نمی گویم خوب است یا بد. نمی گویم باید باشد یا نباشد. فقط بدانید دختر بودن از عجایب کشف نشده ی موجو
BluRay,Little Johnny The Movie 2011,x265 HEVC,بدون سانسور,جانی کوچولو,دانلود Little Johnny The Movie 2011 720p,دانلود انیمیشن Little Johnny The Movie 2011,دانلود انیمیشن جانی کوچولو Little Johnny The Movie 2011,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود فیلم با حجم کم,دانلود کارتون جدید,دانلود مستقیم انیمیشن Little Johnny The Movie 2011 1080p,دوبله فارسی,زبان اصلی,کیفیت بلوری,
ادامه مطلب
بچه ها یه پروژه متلب دارم.
این متلبم چقد سخته ها یه کد اشتباه بزنی دوباره همرو باید از اول بزنی.
خب دارم کوچولو کوچولو یاد میگیرم.
تو متلب هر حلقه وایل رو نمیشه به صورت فور نوشت.
ولی برعکسش میشه.
اخر حلقه فور و ایف هم اند باید بنویسی.
بانمکیش اینجاست که ازمایشگاه ماتریس اسمشه
سلام ماه کوچولو
امروز (۲۹ام) تو یک ساله شدی:)))
یک سالی که گذشت پر ازخنده و گریه، خستگی و بی خوابی، ذوق و نگرانی بود
یک سالی که نمیدونم قبلش چجوری بود قبل اینکه تو بیای دنیامون چه رنگی بود، نمیدونم بدون تو خونه چه شکلی میشد فقط اینو میدونم که تو الان ماه کوچولوی خونه ی کوچیکمونی:)
(این پست و نصفه میذارم تا بعد فعلا تاریخش اینجا محفوظ بمونه)
یکی از شاعرانه ترین تعبیرها رو از مرگ شازده کوچولوی اگزوپری داره که فکر میکنه قراره جای دیگه ای بره و اونجا به بدنش نیازی نداره( وقتی مار قراره نیشش بزنه) شازده کوچولو هم تعلقات زیبای زمینی داره؛ بائوباب ها که روزه گی های ملال آورن شاید و گلش و روباهی که برای ترک تنهایی اهلیش میکنه تا دوستش باشه اما در نهایت به جای دیگه ای سفر میکنه.
به نام خدا
داستان ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی را خوانده‌اید؟آنجا که ماهی سیاه کوچولو به همه ی کسانی که داشتند سعی میکردند او را از رفتن به سمت جویبارهای بزرگتر منع کنند، میگوید: "من میخواهم بدانم که راستی راستی، زندگی یعنی اینکه توی یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی؟ یا اینکه طور دیگری هم می‌شود توی دنیا زندگی کرد؟؟"
ادامه مطلب
روزی روزگاری یک موش کوچولو و بی تجربه راه افتاد تا کمی توی مرزعه بگرده و سر و گوشی آب بده.
همینطوری که داشت راه میرفت و اطرافش رو نگاه میکرد یک خروس دید.
اون که تا حالا خروس ندیده بود،
با خودش گفت:
"وای چه موچود ترسناکی!
عجب نوک و تاج بزرگی!
حتما حیوون خطرناکیه. باید سریع فرار کنم."
بعد هم موش کوچولو دوید و رفت.
 کمی جلوتر موش کوچولو به یک گربه رسید.
اون تا حالا گربه هم ندیده بود.
پیش خودش گفت:
"این چقد حیوون خوشگلیه!
عجب چشمایی داره.
چقدر دمش خوشرنگه
« شلف دیواری کودک طرح سنجاب کوچولو »
شلف دیواری کودک طرح سنجاب کوچولو : در طراحی آپارتمان های امروزی بدلیل کمبود فضا و مدرن شدن طراحی داخلی استفاده از شلف یا همان طاقچه بسیار متداول شده است. شلف ها بعنوان وسایلی که بخوبی فضا را تغییر می دهند و می توان با قراردادن وسایل دکوری بر روی آنها زیبایی خوبی را در اتاق ایجاد کرد ،مورد استقبال قرار گرفته اند.شلف دیواری مدل سنجاب کوچولو متناسب با فضای اتاق کودک طراحی شده و بسیار زیبا و جذاب است.این محصول
با توجه به حافظه ماهی گلی طور و پریشون احوالم که همه چیز توش درهم وبرهم هست؛ از این به بعد میخوام یه خلاصه کوچولو از فیلم هایی که میبینم  به همراه نظرات غیرکارشناسی و غیر حرفه ای  خودم رو  اینجا بنویسم که یه آرشیو کوچولو داشته باشم ازشون. بنابراین اگر فیلم بین حرفه ای هستید یا فیلمو ندیدین و نمیخواین  داستان فیلم لو بره پست های این بخش رو نخونید.
یکی بود یکی نبود ،  قصه کلاغ مهربان از این قراره که یه روز خانوم کلاغه از لونه اش اومد بیرون تا برای بچه هاش غذا پیدا کنه.همینجوری که داشت پرواز میکرد یه کرمو دید که روی علفا راه میرفت.خیلی خوشحال شد که یه غذای خوب برای جوجه کلاغاش پیدا کرده. رفتو کرم رو با نوکش از روی زمین بلند کرد.کرم کوچولو با ناراحتی به خانوم کلاغه گفت: “خانوم کلاغه، مادر من مریضه. اومدم براش غذا پیدا کنم. اگه براش غذا نبرم اون از گرسنگی از بین میره ”سنجابه هم که داشت از اون
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، در یک جنگل قشنگ و با صفا، شیر کوچولو با دوستانش در حال بازی کردن بود. وقتی بازی تمام شد، شیر کوچولو به‌ سمت خانه اش رفت؛اما خیلی ناراحت و عصبانی بود. وارد خانه اش شد. مادرش وقتی او را دید، به او سلام کرد؛ اما شیر کوچولو جواب سلام مادرش را نداد. مادرش خیلی ناراحت شد. دوباره سلام کرد؛ اما شیر کوچولو باز هم جواب سلام مادرش را نداد. به اتاقش رفت و در را محکم پشت سرش بست. ناراحتی مادرش بیشتر شد. مادرش با ناراحتی به‌ سمت
یکی بود یکی نبود قصه تدی و ستاره آرزو از این قراره که خرس کوچولویی بود به نام تدی ، تدی توی آخرین روز پاییز زیر درخت نشسته بود تا آخرین ستاره ی پاییز بیفته پایین.تدی توی یه کتاب خونده بود که اگه موقع پایین افتادن آخرین ستاره ی پاییز، آرزو کنی، آرزوت هرچی که باشه برآورده میشه.همینطور که تدی به آسمون خیره شده بود، جوجه تیغی کوچولو بهش نزدیک شد و پرسید: “تو آسمون دنبال چی میگردی تدی؟”تدی گفت :  “دنبال آخرین ستاره ی پاییز.”” برای چی؟”” برای ای
با آب و تاب تعریف میکنه که مامان، بچه رئیس مواد سِرّی شو گذاشته بود زیر بالشتش که تیمتمپلتون نبیندش بعد تیمتمپلتون قایمکی از زیر بالشتش برش داشت بعد گذاشتتش تو کیف ننجونش.بعد ننجونش رفت اونجایی که مادربزرگا میرن اونجا نوشیدنی میخورن! بعد اونجا شعرِ (با ریتم میخونه):اینقدر نگو مریضم من دارم اشک میریزم رو براشون گذاشت و...این تعریف ها ادامه داره.(سرلیست کارتونای مورد علاقه شون بچه رییس و باب اسفنجیه).ولی اینقد خوشمزه میگه که آدم خسته نمیشه.
ام
یه روز رستوران سر کار بودم
دلم خیلی گرفته بود .
با خودم زمز مه می گردم و می خوندم :
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب در گاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
که یهو دیدم یه دختر کوچولو ۴یا۵ ساله مثل من
پکره و داره گریه می کنه. تو چشماش زل زدم اونم
نگاهش رو قفل کرد به من بعد من یه لبخند کوچیک
زدم اونم خندید با خنده اون کوچولو دل منم باز شد
زندگی وشرایط می تونه با یه
فائزه رو شیر کردم که زنگ بزنه به روابط عمومی سیما و بهشون بگه تو شبکه پویا به جای پنگوئن پورورو، پونی کوچولو بذارن. 
هرچی من خجالتی‌ام تو مقوله زنگ زدن و حاضرم بمیرم و به جایی زنگ نزدم، این خواهر اصلا این جوری نیست. زنگ زد، سلام کرد، پیشنهادشو گفت، گفت ممنون و قطع کرد. البته جمله‌بندی پیشنهاد رو من بهش گفته بودم، اما بازم بهش افتخار می‌کنم که با اینکه می‌ترسید یه خرده زنگ زد گفت. 
بعد از چند دقیقه، می‌زنه تو صورتش و می‌گه: خاک تو سرم آبجی! ب
چند دقیقه دیگه میرسم خوابگاه.توی مرخصیم خیلی تفریح کردم.عموم و زن عموم و دخترشون سارینا اومده بودن ایران و من با ماشین کلی گردوندمشون.همه فامیل رو خدا رو شکر توی این مرخصی دیدم.
اما این دو روز آخر کلی اتفاقای بد کوچولو کوچولو برام افتاد که روحیم رو خیلی خراب کرد.امیدوارم زودتر روحیه بگیرم و اتفاقای بهتری برام رقم بخوره چون واقعا الان احساس بدی دارم.
بهتره کمی تندتر راه برم که زودتر برسم خوابگاه...فعلا...
 
 
اگر حتی علاقه مند به کتاب هم نباشید ممکن است این سوال برای شما ایجاد شود که چرا کتابی می تواند تا این حد محبوب باشد؟ در واقع شازده کوچولو نمونه واقعی از چنین کتاب است، موضوعی که آنتوان سنت اگزوپری توانست با آن دنیای فلسفه و بیان آن به زبان ساده را دگرگون سازد، شاهزاده کوچولو همان چیزی است که شما به عنوان اولین تجربه خواندن یک کتاب بلند نیاز دارید و می تواند برای شما جذابیت های بسیاری داشته باشد.
ادامه مطلب
یکی بود یکی نبود. در یک جنگل بزرگ و سرسبز و پردرخت همه حیوانات شاد و خندان در کنار هم زندگی می کردند. پرنده کوچولو هم جیک جیک کنان این ور و آن ور می پرید و دوست داشت تمام اطرافش را بشناسد. خلاصه پرنده کوچک قصه ما به همه قسمت های جنگل سر میزد و دنبال چیزهای جالب و جدید می گشت، چون خیلی کنجکاو بود.
یک روز پرنده کوچولو داشت در جنگل قدم می زد که ناگهان روی یک بوته برگ سبز یک عالمه دانه قرمز دید. با کنجکاوی جلو رفت تا ببیند که این دانه های ریز چیست؟ اول
به نام انسانیت
امروزجمعه ۱۳۹۸.۰۳.۱۰
وجدان صادق
زندگی یعنی آرامش، آرامش با یه وجدان آروم بدست میاد، وجدان آروم نتیجه ی صداقت و درستکاری هست و کل این زنجیره از تو یه آدم خوب توی یک زندگی آروم و خوب میسازه؛
یک پسر و دختر کوچیک مشغول بازی با هم بودن، پسر کوچولو یه سری تیله و دختر چنتایی شیرینی داشت، پسر گفت: من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شیرینی هاتو به من بده، دختر قبول کرد پسر بزرگترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه رو به دختر داد
شازده کوچولو یا شهریار کوچولو یا شاهزاده کوچولو (به فرانسوی: Le Petit Prince) داستانی اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که نخستین بار در سپتامبر سال ۱۹۴۳ در نیویورک منتشر شد.
این کتاب به بیش از ۳۰۰ زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ محسوب می‌شود. کتاب شازده کوچولو «خوانده شده‌ترین» و «ترجمه شده‌ترین» کتاب فرانسوی‌زبان جهان است و به عنوان بهترین کتاب قرن ۲۰ در فرانسه انتخاب شده‌است. از ا
شازده کوچولو
این کتاب با زبان ساده و آمیانه مفاهیم فلسفی و جالبی رابیان می کندوبا روند داستانی خود خواننده را کنجکاو تر می کند.
بخشی از کتاب :
روباه گفت: هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمی‌توان شناخت. آدم‌ها دیگر وقت شناخت هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان می‌خرند، اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد آدم‌ها بی دوست مانده‌اند. تو اگر دوست می‌خواهی مرا اهلی کن!شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
ادامه مطلب
کاش میموندی خانوم کوچولو کاش حالا که بعد ده سال اومدی میموندی کاش حالا که قلب کوچولوت تشکیل شده بود میموندی کاش حالا که اروم با پاهای کوچولوت لگت میزدی میموندی کاش حالا که شده بودی همه ی دنیای مامان بابات میموندی کاش بودی چشمای مامان وبابات که فکر میکردن همه دنیا تو چشمای تو جمع شده میدیدی کاش میموندی ولباس چین چین صورتیدا میپوشیدی ودلشونا میبردی کاش فقط 3ماه دیگه تحمل میکردی... بمیرم که امشب اخرین شب سه نفر بودنتونه.. بمیرم که امشب باهم نشس
سوم ابتدایی بودم که با بلاگفا شروع کردم. کنار دایی‌ام، با هم‌دیگه وبلاگ ساختیم. تحت تاثیر رمان شازده کوچولو که همون سال دایی‌ام برام خریده بود، و به پیشنهاد خودش، اسم وبلاگ رو یه چیزی شبیه به شازده کوچولو در سیاره انتخاب کرده بودم. به گمونم هیجان اولین وبلاگ رو داشتن و جایی که توش حرف بزنم (یه چیزی رو اعتراف بکنم، من از نه ماهگی به حرف اومدم. چون که حرف نزده زیاد داشتم و می‌ترسیدم عمرم برای گفتن همه‌اش کفاف نده) باعث شد که رمزش رو گم بکنم. ول
روی دیوار تبلیغ «مهدکودک ماهی کوچولو» را زده بودند. 
ماهی‌های شب عیدتان را اگر هنوز زنده‌اند توی دریا رها نکنید که گم و گور شوند. باله‌ی بچه‌های کوچک را که وسط یک جشنواره‌ی شلوغ رها نمی‌کنند. 
اگر حوصله‌تان از دستشان سررفته، یا از بزرگ‌کردنشان خسته شده‌اید، مهدکودک ماهی کوچولو تا سال بعد از آن‌ها نگهداری می‌کند و شب عید سالم و خوشحال تحویلتان می‌دهد. 
هرچند ناجوانمردانه است که کسی را فقط موقع نیاز پیش خودتان بیاورید. ولی از تنها رها
سوم ابتدایی بودم که با بلاگفا شروع کردم. اولین وبلاگم رو من و دایی‌، با هم دیگه ساختیم. تحت تاثیر رمان شازده کوچولو که همون سال دایی‌ام برام خریده بود، و به پیشنهاد خودش، اسم وبلاگ رو یه چیزی شبیه به شازده کوچولو در سیاره انتخاب کرده بودم. به گمونم هیجان اولین وبلاگ رو داشتن و جایی که توش حرف بزنم (یه چیزی رو اعتراف بکنم، من از نه ماهگی به حرف اومدم. چون که حرف نزده زیاد داشتم و می‌ترسیدم عمرم برای گفتن همه‌اش کفاف نده :دی ) باعث شد که رمزش رو
روباه مدتی به شازده کوچولو نگاه کرد و گفت: خواهش می کنم بیا و مرا اهلی کن! شازده کوچولو گفت: دلم می خواهد، ولی خیلی وقت ندارم. باید دوستانی پیدا کنم و بسیار چیزها هست که باید بشناسم. روباه گفت: فقط چیزهایی را که اهلی کنی می توانی بشناسی. آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند. همه چیزها را ساخته و آماده از فروشنده ها می خرند. ولی چون کسی نیست که دوست بفروشد آدمها دیگر دوستی ندارند. تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن! شازده کوچولو گفت: چه کار باید بک
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد میشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی دیگر. سنگ کوچولو خیلی غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده میشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: « هندو
یه خ شحالی کوچولو یعنی سر زدن ب ی دوست خیلی 
قدیمی و البته صمیمی...
میخوام بستنی بخرم برم خونشون :)
نظرتون؟
راستی امروز انتخاب واحدم درست شد :)
توسط یک انسان شریف و کار راه انداز :))
اینم میتونه ی خوشحالی کوچولو باشه .
یا شایدم ی خوشحالی بزرگ ^_^
دانلود دوبله فارسی انیمیشن پا کوچولو 2018
نام: پا کوچولو | ژانر: کمدی، ماجراجویی | تاریخ انتشار: سال 2018
زبان: دوبله فارسی | مدت زمان: 01:36:17 |
 | محصول کشور آمریکا | امتیاز: 6.7 از 10
خلاصه داستان:یک موجود پاگنده به نام “میگو” متوجه میشود که موجوداتی زیرک که با نام “پاکوتاه” (انسان‌ها) شناخته می شوند در واقعیت وجود دارند. در ابتدا هیچ کس حرف او را باور نمی کند و همین موضوع باعث می شود که او به همراه دوستانش راهی ماجراجویی برای پیدا کردن یک انسان شوند
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، در یک جنگل قشنگ و با صفا، شیر کوچولو با دوستانش در حال بازی کردن بود. وقتی بازی تمام شد، شیر کوچولو به‌ سمت خانه اش رفت؛اما خیلی ناراحت و عصبانی بود. وارد خانه اش شد. مادرش وقتی او را دید، به او سلام کرد؛ اما شیر کوچولو جواب سلام مادرش را نداد. مادرش خیلی ناراحت شد. دوباره سلام کرد؛ اما شیر کوچولو باز هم جواب سلام مادرش را نداد. به اتاقش رفت و در را محکم پشت سرش بست. ناراحتی مادرش بیشتر شد. مادرش با ناراحتی به‌ سمت
شازده کوچولو یا شهریار کوچولو یا شاهزاده کوچولو (به فرانسوی: Le Petit Prince) داستانی اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که نخستین بار در سپتامبر سال ۱۹۴۳ در نیویورک منتشر شد.
این کتاب به بیش از ۳۰۰ زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ محسوب می‌شود. کتاب شازده کوچولو «خوانده شده‌ترین» و «ترجمه شده‌ترین» کتاب فرانسوی‌زبان جهان است و به عنوان بهترین کتاب قرن ۲۰ در فرانسه انتخاب شده‌است. از ا
داشتم تو نت می‌چرخیدم چند تا ایده برای بچه‌های روزه‌اولی و ماه رمضون دیدم که خیلی دوست داشتم.
و از اونجایی که کلا آدم المان‌سازی هستم و سعی میکنم تو مناسبتها حتی با ظواهر امور هم که شده برای بچه‌ها خاطره سازی کنم، لذا بر اساس یکی از ایده‌ها، تصمیم گرفتم یه سفره ماه‌رمضونی تو خونه پهن کنیم مثل سفره هفت‌سین.
کوچولو و جمع و جور و روی میز؛ با المانهای رمضان.
مثلا قرآن و گل و گلاب و جانماز و دیگه چی؟
بیاین بگین چی بذارم تو سفره‌م؟
و هر روز هم ی
کلبه ی خوشگلم رو دیشب حسابی تمیز کردم...
همه جا برق میزنه و بوی تمیزی میده...
صبح کلی تو تختم جا به جا شدم...
کتاب شازده کوچولو رو برای بار n ام تموم کردم و کلی حرف دارم راجع بهش که باید بنویسم و برای یکشنبه آماده کنم ...
تو دورهمی فیلم ثبت نام کردم و ظهر باید برم ، فیلم ببینیم و نقدش کنیم .... 
پاشدم رفتم جمعه بازار...
میوه خریدم...
سیر خریدم...
ذرت خریدم...
آلو خورشتی خریدم (تصمیم به پختن مرغ و آلو دارم)...
آلو نمکی خریدم...
انبه خریدم (عشق سومم بعد از موز و نا
" آیین گل غلتان" برای نوزادانی که اولین بهار زندگی را می گذرانند اجرا می‌شود و بیشتر توسط مادر، خاله، عمه و مادربزرگ انجام می‌شود. اگر تولد نوزاد با فصل بهار و زمان رویش گل‌های محمدی مصادف شود، چند نفر از زنان فامیل برای چیدن گل، اول صبح به باغ و مزارع رفته و با ذکر صلوات و خواندن ابیاتی چون:
همه کوه و کمر بوی تو داره یا محمد کدوم گل قامت روی تو داره یا محمد
همون ماه‌ای که از کوه می زنه سر نشان طاق ابروی تو داره یا محمد
به جمع‌آوری گل‌های محمد
خرید برنامه شب بخیر کوچولو
داستان و داستان سرایی  از گذشته های دور در فرهنگ ما ایرانیان نقش به سزایی داشته است. به طوری که بسیاری از مسائل و پندهای اجتماعی در قالب داستان نقل می‌شده است. در دنیای امروز نیز تاثیر داستان بر آموزش و پرورش کودکان به اثبات رسیده است. برنامه شب بخیر کوچولو برنامه ای شامل قصه های کوتاه، آموزنده، جذاب و شنیدنی است. این داستان ها مناسب گروه سنی ب و ج است. با تلاش فراوان عوامل برنامه شب بخیر کوچولو این برنامه هر شب روی
امروز یکهو چشمم به سن‌ اتاق افتاد‌.
بار قبل که اینقدر از روزهای بودنش گذشته بود چقدر حرف به در و دیوارش چسبانده بودم.
چقدر عوض شده ام.و ساکت.و تودار.آنقدر که دیگر نمیدانم باید خودم را درونگرا بدانم یا برونگرا.
البته نَقل حرف نداشتن نیست.نقل صدا نداشتن است.نشان به آن نشان که من بی شمار‌حرف به دیوار این اتاق چسبانده ام،اما در ذهنم.بی هیچ صدایی.با هزار نفر حرف زدم؛گله کردم،درددل کردم،دعوا کردم،غر زدم،قربان صدقه رفتم،مباحثه کردم،متلک گفتم.اما
متنفرم از مرد ها یا پسرایی که میگن دختر باید کوچولو باشه موهاش یه متر باشه لوس باشه فلان :|
من از فضا اومدم که بدون این ملاکا کسیو دوست داشتم
نگفتم قدش بلند باشه یا سیکس پک باشه یا چشم آبی باشه و فلان
اگر واقعا میخواید یه زندگیه ارومو کنار کسی داشته باشید 
یا میخواید واقعا کنار یکی بهتون خوش بگذره 
اون ملاکا تاثیری نداره :|
مثلا یکی میگه چون دختره موهاش یه متر بود خیلی بهمون خوش گذشت  
زندگیمون از بقیه بی دغدغه تره
یا رابطمون پایدار تره
من مید
#یادش_بخیر
تازه محمد کوچولو به دنیا اومده بود ...
 ما  درگیر یه پروژه جدید بودیم و خیلی فشار رومون بود
صبح رفتم به دیدنش ، چشماش خیلی خوابالو بود و معلوم بود تا صبح بیدار بوده ، گفتم مهدی شیفت بچه داری بودی !؟
با یه ذوق و خنده نازی گفت :  نمیدونی پسرم چقدر باحاله ... صبح که میخوام بیام بیدارش میکنم و نیم ساعت نگاهش میکنم ...
 اونم بهم میخنده ( ادای خنده محمد کوچولو رو در آورد) اما خستگیش شیرینه . 
خدارو شکر پسر ...خدارو شکر..
خاطره یکی از همکاران شهید
نه تنها زن دارین، بلکه دوست دخترم دارین و کنارشم چندتا دوست اجتماعی دارین و تعداد زیادی رو هم صرفا میشناسین و باهاشون سلام علیک دارین .
شما خوش مشرب، اجتماعی یا روشن فکر نیستین . هرزه‌این . 
شاید نیمه گمشده منم اون تو باشه . با نیمه گمشده من نپر دیوث . 
جدا از این که هرزه هستین بیاین جور دیگه‌ای به قضیه نگاه کنیم . فک کن یه کیک شکلاتی داری . از نظر من بهترین حالت اینه که خودم تنهایی اون کیک و بخورم ولی شایدم ترجیح بدم کیک و با یکی قسمت کنم . حالا م
سلااااااااااام سلااااااااااام سلااااااااااام سلااااااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز ساعت یازده و نیم رفتیم تهران پیمان روغن کنجد گرفت با یه شیشه ارده و یه شیشه شیره انگور منم برا خودم یه روغن نارگیل گرفتم نارگیلم تموم شده بود (بلاخره طلسم روغن شکست) بعدش برگشتیم اومدیم کرج و یه هندونه و یه طالبی خریدیم و بعدشم رفتیم از سر کوچه مون هفت تا نون ساندویچ کوچولو و دو تا کیک کوچیک گرفتیم و رفتیم خونه یه چایی خوردیم با اون دوتا کی
هیچ محیط خصوصیی بجز داخل مغز خودش وجود نداره.
توو کشیدن حصار دور خودش به مشکل خورده.
نه اتاق خصوصی نه دفتر خصوصی نه چت خصوصی با کسی و نه حتی کس قابل اعتمادی برای درددل و زدن حرفای بی اساس بدون اینکه مجبور باشه توضیح اضافه تری بده.بدون اینکه مجبور باشه شنونده ی درد دلاشو درباره حق به جانب بودنش یا نبودنش قانع کنه.هیچ شنونده ای وجود نداره،همه یا قاضین یا وکیل... چشم ها همه جا هستن. دست هرکس یکی یه ذره بین هست.همه آماده ی برخوردن...برخورد یه جمله،ی
کجایی شازده کوچولو؟ گلت را تنها و بی‌پناه رها کردی توی این سیاره‌‌ی رنج و کجا رفتی؟ اینجا شب‌ها سرد می‌شود و من بدون تو برای تحملش خیلی کم‌طاقتم. دلم برایت تنگ شده؛ خیلی زیاد... ولی حواسم هست که خودم گفتم برو. گل مغرور و خودخواهی بودم. تا وقتی بودی هم حسابی بهانه آوردم. هیچی نداشتم ولی باز قیافه ‌گرفتم. گفتم "دست‌دست نکن دیگر. این کارت خلق آدم را تنگ می‌کند. حالا که تصمیم گرفته‌ای بروی برو دیگر!" و این را گفتم چون که نمی‌خواستم تو اشکم را ب
بچه ها سلام . عیدتون مبارک باشه .
کیان و کیانا که خواهر و برادر دوقولوی قصه ما هستن در روز سوم عید سال 1398 خدای مهربون بهشون یه داداش کوچولو هدیه داد . حالا بعد از گذشت هفت روز بالاخره مامان و بابا اسم این نوزاد خوشکل رو گذاشتن کیهان . وای چه اسم خوب و خوشکلی . انشالله آقا کیهان کوچولوی ما در کنار داداشی و آبجی ( کیان و کیانا ) صحیح و سالم باشه و خدای مهربون این بچه ها رو حفظ کنه در کنار مامانی و بابایی .
عکسهای آقا کیهان در روز هفتم :
*
*
*
*
*
*
*
داشتم میومدم خونه
کنار خیابون ی پسر کوچولو بود
از همین کوله های کلاس اول یا دومی که ی بچه بهشون وصله
پسر کوچولو میخواست از خیابون رد بشه ولی نمیتونست
خیابون خیلی شلوغ و بزرگی نیس ولی برای بچه ای که شاید زیاد این کار رو نکرده شاید ترسناک باشه
پسرک چند بار اقدام ناموفق داشت و من از چند متر مونده بهش داشتم دیدش میزدم
وقتی رسیدم پیشش 
گفتم: میخوای کمکت کنم رد شی؟
با ترس واضحی که تو صداش بود سریع گفت: نه نه مرسی خودم رد میشم
گفتم: باشه آفرین بهت
و نت
نمایش شاد و موزیکال ماهی سیاه کوچولو به نویسندگی سید رضا موسوی و کارگردانی زهرا میرزایی به روی صحنه رفت.این نمایش کودکانه از ٢٠ تیر ماه جاری تا ٤ مرداد ماه جاری در سالن استاد هودی میزبان علاقمندان خواهد بود.
انتشار: تئاتر فارس - روزنامه شیراز نوین شماره 726 مورخ 7 مرداد 1398 صفحه 5 - روزنامه عصر مردم شماره 6689 مورخ 10 مرداد 1398 صفحه 8  -
ادامه مطلب
یکی بود،یکی نبود.

غیر از یه خدای عادل،روی زمین،قدرتی نبود.

توی یه جنگل بزرگ و سرسبز،حیوونای زیادی زندگی میکردن...پلنگ،ببر،شیر،گرگ،روباه،گوزن،آهو،خرگوش،سمور...


اونا واقعا شاد بودن...همدیگه رو دوست داشتن...هرروز با هم بازی میکردن و احساس خوشبختی میکردن...


اما هر چند روز یه بار،یکی از حیوونا گم میشد...شایعه شده بود که به جنگل زیرین سقوط کردن...


گرگ کوچولو هم یکی از کسایی بود که سقوط کرده بود...و مثل بقیشون،نمیدونست چه خبر شده...چیزی که اون
عکاسی کودک
1-صبور باشید
2-آماده باشید
3-هم سطح آن ها شوید
4-از نور های طبیعی و فلاش ها نیز استفاده کنید
5-مود فوکوس تان را با دقت انتخاب کنید
6-اجازه دهید آن ها عکاسی را اداره کنند 
خیلی وقت ها هنگام عکاسی کودک شما با کوچولو هایی مواجه میشوید که بسیار شیطان هستند و یا بچه هایی که بسیار خجالتی اند .
این مدل بچه ها غالبا دوست ندارند شما و یا دیگران از آن ها عکس بگیرند و به طور کل از عکاسی کودک فراری اند پس شما باید با آن ها صبور باشید .
اگر با چنین
یه روزهایی هست 
وقتی اسمون ابی رو نگاه میکنی همراه با ابرهای سفید و پنبه ای 
دلت میخواد میون این اسمون پرواز کنی و نفس عمیق بکشی 
با یه لبخند بزرگ وجود سرشار از نشاط خودتو نشون بدی
خلاصه دلت میخواد جیغ بزنی، بپری و این شادی رو با عالم و ادم قسمت کنی:)
یه روزهایی هم هست آسمون همون آسمونه
با همون ابرهای پنبه ای کوچولو کوچولو
ولی نه پای پریدن داری
نه پر پرواز
دیگه حتی یدونه تاپ تاپ قلبتم برات میشه یه کار سخت
ولی رفیق 
قسم به همون آسمون
قسم به  قلب
امروز ، نبمه ی شعبانه ، روز میلاد آقامون ، در حالی که همسرم و پسرم با دوستاش رفتن پارک و من تو خونه تنهام و مشغول روزمرگی های همیشگی ، یکی زنگ در خونه رو زد . درو باز کردم و با یه دختر بچه ی حدود سه ساله مواجه شدم که از اون مقنعه های بچگونه هم سرش بود . رنگشم صورتی بود . اون پشت گوشه ی یه چادرِ مشکی هم دیده می شد . به نظر میومد با مامانش اومده و با همسرم کار دارن . خودمو پشت در غایم کردم و گفتم "بله بفرمایین" . یه هو این دختر خانوم کوچولو دستشو آورد جلو
 
سلام دوستان عزیز همان طور که مشاهده می کنید امروز می خوام یه کتاب پر طرفدار رو به شما معرقی کنم 
شازده کوچولو این کتاب خیلی طرفدار در سراسر جهان داره و افراد زیادی از جمله کودکان ره به خودش مجذوب کرده است
امید وارم از خوندن این کتاب لذت ببرید برای دانلود به ادامه مراجعه کنید
ادامه مطلب
امروز یه خانوم خیلی لاغر که قد نسبتاً بلندی داشت و به نظرم کفشای تابستونی پاشنه بلند پوشیده بود ، با یه دختر بچه ی خیلی کوچولو ، ازونا که تا تمیزشون میکنی سه سوت بعد کثیفنو کش موها و گل سراشونو مدام میکَنن، پرت میکنن اونور ، تو راهروی خونه مون بودن . چه سورپرایزای زنده و خوشگلی . خانومه خیلی ظریف و دوس داشتنی بود ، چقد با حوصله صورتشو ارایش کرده بود . یه لحظه یه حس گرم یه شیرینی آشنایی تو ذهنم جون گرفت. انگاری داشتم به آسمون سراسر آبی و بدون ابر
تزئین اتاق کودک، یکی از دغدغه های والدین هست و معمولا سوالاتی از قبیل “شلف اتاق نوزاد را از کجا بخریم؟”، “مراکز فروش شلف اتاق کودک کجاست؟” مطرح می‌شود.اگر کودک ماجراجو و خلاقی دارید به شما خرید شلف دیواری کودک طرح روباه کوچولو را پیشنهاد می کنیم.
شما می توانید برای خرید شلف اتاق کودک نمونه های متنوعی را در سایت جیک جیک بررسی کنید.ما در جیک جیک این افتخار را داریم تا انواع شلف و چوب لباسی اتاق کودک دخترانه و پسرانه را با قیمت مناسب برای را
تزئین اتاق کودک، یکی از دغدغه های والدین هست و معمولا سوالاتی از قبیل “شلف اتاق نوزاد را از کجا بخریم؟”، “مراکز فروش شلف اتاق کودک کجاست؟” مطرح می‌شود.اگر کودک ماجراجو و خلاقی دارید به شما خرید شلف دیواری کودک طرح قورباغه کوچولو را پیشنهاد می کنیم.
شما می توانید برای خرید شلف اتاق کودک نمونه های متنوعی را در سایت جیک جیک بررسی کنید.ما در جیک جیک این افتخار را داریم تا انواع شلف و چوب لباسی اتاق کودک دخترانه و پسرانه را با قیمت مناسب برای
تزئین اتاق کودک، یکی از دغدغه های والدین هست و معمولا سوالاتی از قبیل “شلف اتاق نوزاد را از کجا بخریم؟”، “مراکز فروش شلف اتاق کودک کجاست؟” مطرح می‌شود.اگر کودک ماجراجو و خلاقی دارید به شما خرید شلف دیواری کودک طرح دایناسور کوچولو را پیشنهاد می کنیم.
شما می توانید برای خرید شلف اتاق کودک نمونه های متنوعی را در سایت جیک جیک بررسی کنید.ما در جیک جیک این افتخار را داریم تا انواع شلف و چوب لباسی اتاق کودک دخترانه و پسرانه را با قیمت مناسب برا
اسکار پسر ده ساله‌ایه که سرطان داره و دکتر به زنده موندنش امیدی نداره. مامی صورتی پرستارشه و از اسکار خواسته تا هرروزی برای خدا نامه بنویسه. توی این‌کتاب ما نامه‌های اسکار کوچولو رو میخونیم.
جملات کتاب منو یاد شازده کوچولو مینداختن. به نظر من خیلی خیلی کتاب قشنگی بود. هرچند خب نگاه کتاب به خدا از دید مسیحیته ( تثلیث )، با اینحال قشنگ بود. 
یه اشکال دیگه هم به نظر من این بود که جملات در حد بچه‌ی ۷ ۸ ساله بودن نه ده ساله. بچه‌ی ده ساله دیگه اینج
 شهرستان بروجرد یکی از شهرستان‌های غرب ایران است
پایتخت کشور فرانسه با نام پاریس شناخته
می‌شود؛ اما این نام فقط مختص به این شهر نیست. به عنوان مثال شهر‌هایی در
کشور ما هستند که به دلیل شباهتی که به پاریس دارند با نام پاریس کوچولو
شناخته می‌شوند. یکی از این شهر‌ها با نام بجنورد شناخته می‌شود. البته
بروجرد نیز با نام پاریس کوچولو شناخته می‌شود که در این مطلب به معرفی شهر
بروجرد می پردازیم.
 
ادامه مطلب
همسایه کوچولو
در کنار یک جنگل زیبا و قشنگ درخت بزرگی زندگی می کرد که شاخه های بلندش را به زیبایی پخش کرده بود. مردمی که به جنگل می آمدند برای فرار از گرمای بسیار شدید خورشید به سایه خنک این درخت پناه می بردند. حتی تعداد بسیار زیادی از پرندگان و موجودات کوچک هم در شاخه های آن زندگی می کردند.
در پای درخت گیاه کوچکی در آمده بود. این گیاه بسیار ظریف و باریک بود و با ملایم ترین نسیم بر روی زمین می افتاد.
روزی این دو همسایه کمی با هم صحبت کردند.
درخت تن
 
معلم سوم دخترشو آورده بود مدرسه. خانوم کوچولو چسبیده بود به مامانش و با کسی حرف نمی زد. رفتم جلو، سلام کردم و دو دقیقه بعد داشتیم تو کلاسم واسه لگوها قصه میساختیم و من برای بار هزارم از خودم میپرسیدم من اینجا چیکار میکنم؟
 
 
زنداداشم ۴۰ گیاه برامون آورده (گوگل سرچ کنید و فوایدش رو بخونید :)  )
ما خانوادگی علاقه ای به این جور چیزها نداریم 
من که بخورم معدم درد میگیره 
یه کوچولو از این چهل گیاه خوردم خیلی تند و شیرین و ....(همه مزها رو داشت )
در ابتدا با خودم فکر کردم، اگه زندادشم پرسید خوردی یا نه ، بگم بله خوردم (دروغ هم نگفتم یه کوچولو خورده بودم )
بعد خودمو دعوا کردم و گفتم مگه قرار نشد هیچ وقت نپیچونی 
بگو من معدم درد میگیره و نمی خورم بقیه هم علاقه ای ندارن 
بعد اون
از وقتی یادم میاد از هر گونه جک و جونِوَری میترسم. به جز مورچه کوچولو و پشه. از مگس هم نمی ترسم ولی گاهی که یه مستندی ببینم از اینکه فلان و بهمون بیماری از مگس منتقل میشه از اونم وحشت میکنم. نمی دونم این ترس لعنتی از کجا نشات گرفته. مثلا حتی از جوجه کوچولو ها هم میترسم‌ حتی تو روز عروسی که میخواستیم برای کلیپ کبوتر آزاد کنیم من دست نگرفتم و مستر که یه کبوتر دست گرفت من به صورت نمادین و (الکی پلکی) دستم رو گرفتم رو دست مستر   یا مثلا هانا که جوجه رن
در واقع از قبل تولدم قرنطینه شدم! 
هیچکدوم از فامیل هم خب نتونستن بیان پیشم که به قول خودشون کادوی تولدمو بدن!
من که واقعا انتظار نداشتم از کسی ولی امروز ، همین چند دقیقه قبل خالم اومد دم خونه مون و مامانم رفت دم در...
یه پاکت داده برام با یه یادداشت کوچولو ولی دلبر!!
اون یادداشت رو براتون مینویسم : 
خواهر زاده ی عزیزتر از جانم..تولدت مبارک 
ببخش عشقم خیلی دیر شده میدونم. می خواستم همه دور هم جمع بشیم خونه مهین جون ولی این کرونای لعنتی نذاشت..
امی
امشب نزدیک بود چش و چار (منظورم همون چشم هس ) دو نفر رو کور کنم. با یه کوچولو فاصله
اولین  چشم توی پیاده رو بود. کیفم روی دستم بود و تند تند راه میرفتم.حدود ۳۰ نفری خانم روبروی مدرسه دخترونه ایستاده بودن. با سرعت از کنار همه گذشتم (با حرکت مارپیچ ).یه لحظه کیفم خورد به یه چی. برگشتم نگاه کردم یه پسر بچه کوچولو بود و داشت کلاهشو جا به جا میکرد 
اگه اون کلاه لبه دار نبود بندهای آویزون از کیفم به چشمش میخورد :|
دومین چشمم هم توی مسجد بود. با سرعت چادر تا
پست قبلی رو که یادتونه؟امروز از بچه ها سنشون رو پرسیدم
کوچیکترینشون نیایش بود ؛ دهههه ساله!!
فقط من موندم چرا ده سالشه و هنوز کامل نمیتونه صحبت کنه :))
بقیه شون هم از 11 تا 13 بودن
بنده هم از این به بعد راجع به سن کسی نظر نمیدم :| با اون تخمین زدنم
فکر میکردم نهایتا کلاس دوم ابتدایی باشن!
امروز یه روز یک شنبه ایه که من خیـلی ناجورم از لحاظ جسمی!
دیشب اینجا با دوتا از بچه ها رفتم دکتر و امپول زدم 
از دیشب و علی الخصوص ٧صب امروز 
دندون درد به معنااااااای واقعی کلمه اَمونم رو برید!
جوری که اینطوری بودم که خب خدایا بسه :|اگه قراره این دندون درد همراه من باشه نمیخوام دیگه یه لحظه عم زنده باشم و چشمم رو داشتم میبستم روی همه ی ارزوهای کوچولو کوچولویی که تازگی برام پیدا شده و یه گور باباشونِ بزرگ میگفتم بهشون که ...از سر قضا یه موزیک پر خ
زن و شوهر طبقه بالا تازه ازدواج کرده بودند که آمدند خانۀ ما. سه سال پیش حدودا. صبح‌ها که می‌رفتم مدرسه آقای همسایۀ بالایی هم از خانه بیرون می‌آمد تا به محل کارش برود. صدای خنده و ریز ریز حرف زدن‌های خانوم و آقای همسایه را وقتی کفش‌هایم را پا می‌کردم، می‌شنیدم. بوی دوست داشتن و زندگی را در پله‌ها پخش می‌کردند. از در که می‌رفتم بیرون و سوار تاکسی می‌شدم آقای همسایه را می‌دیدم که با ظرف غذا از در می‌آمد بیرون. سوار ماشینش میشد و بوی دوست دا
از صبح وردش شده:
یاحسین غریب مادر،تویی ارباب دل من
...
یه آه از عمق وجودش میکشه و نجواگونه میگه:
دلمون برا اماممون تنگ شده. میشه باز بریم کربلا؟
منم دلتنگم آقا!
اما شما به دل کربلایی کوچولو نگاه کنید
راس میگه دلتنگه حق داره بنده خدا
سلام! 
شازده‌کوچولوی نازنینم، اگر هنوز توی آن سیارهٔ کوچولو هستی، اگر هنوز موهای طلایی‌ات زیر نور آفتاب می‌درخشد و بلدی غش‌غش بخندی، اگر هنوز مثل نسیم بهار پاک و زیبایی، بدان یکی هست روی زمین که خیلی دوستت دارد؛ یکی که دلش می‌خواهد به سیارهٔ کوچولو و باصفای تو بیاید تا وقتی از کار تمیزکردن آتشفشان‌ها و کندن بائوباب‌ها فارغ شدی، بهت چای و کیک آلبالو بدهد، هنگام غروب آفتاب کنارت بنشیند و دور از هیاهوی زمین و آدم‌بزرگ‌ها و آلودگی‌هایش
سلام! 
شازده‌کوچولوی نازنینم، اگر هنوز توی آن سیارهٔ کوچولو هستی، اگر هنوز موهای طلایی‌ات زیر نور آفتاب می‌درخشد و بلدی غش‌غش بخندی، اگر هنوز مثل نسیم بهار پاک و زیبایی، بدان یکی هست روی زمین که خیلی دوستت دارد؛ یکی که دلش می‌خواهد به سیارهٔ کوچولو و باصفای تو بیاید تا وقتی از کار تمیزکردن آتشفشان‌ها و کندن بائوباب‌ها فارغ شدی، بهت چای و کیک آلبالو بدهد، هنگام غروب آفتاب کنارت بنشیند و دور از هیاهوی زمین و آدم‌بزرگ‌ها و آلودگی‌هایش
⚪️تولدِّ کرّه الاغ کوچولو⚪️یکی بود یکی نبود
 ننه گلاب و بابا حیدر پیرزن و پیرمرد مهربان و زحمتکشی بودند که یک مزرعه و دوتا الاغ داشتند. اسم یکی از الاغها خاکستری و اسم دیگری گوش بلند بود. الاغها برای ننه گلاب و باباحیدر کار می کردند و بار می بردند و گاهی هم  به آنها سواری می دادند.
توی مزرعه یک گاو شیرده هم بود که گوساله ی قشنگی داشت. اسم گاو خال خالی و اسم گوساله اش چشم سیاه بود. ننه گلاب و بابا حیدر یک مرغدانی پر از مرغ و خروس داشتند ومرغها ه
صدای منو میشنوید از تهران-قلهک :)
من عجیب عاشق این منطقه ام!نمیدونم واقعا چرا انقد دوسش دارم!
قبل تر ها همیشه وقتی تهران میومدیم این اطراف‌بودیم!
دانشگاه سارا هم منو چند باری به اینجا کشوند!
و امروزم رفتم خونه ی زهرا!
الان که دارم نیگا به قبل میندازم میبینم که چقد همه چیز عوض شده!
و چقدر مبینا قد کشیده و بزرگ شده!
مهر پارسال کجا و امسال کجا!
به وضوح پخته شدن رو تو خودم میبینم!انگار همه ی این دردسرا همه ی اون دعوا و همه ی این ادمایی که اومدن نیاز بو
انشاء درخت انشا تخیلی درخت انشا از زبان یک درخت تنها در بیابان انشا در مورد درخت علم انشا درباره اگر درخت نبود چه میشد انشا در مورد فواید درخت و درختکاری انشا درمورد درخت تشنه و جویبار انشا جانشین سازی درخت ذهنی
 
انشا درباره درخت – انشا از زبان یک درخت به زبان ساده و کودکانه برای پایه تحصیلی : کودکان -ساده موضوع انشا : انشا از زبان درخت – من یک درخت هستم .مقدمه :من میخواهم خودم را به جای یک درخت بگذارم
و از زبان او حرف بزنم و درد و دل کنم
تا به
در طراحی آپارتمان های امروزی بدلیل کمبود فضا و مدرن شدن طراحی داخلی استفاده از شلف یا همان طاقچه بسیار متداول شده است. شلف ها بعنوان وسایلی که بخوبی فضا را تغییر می دهند و می توان با قراردادن وسایل دکوری بر روی آنها زیبایی خوبی را در اتاق ایجاد کرد ،مورد استقبال قرار گرفته اند.
شلف دیواری مدل خرگوش کوچولو متناسب با فضای اتاق کودک طراحی شده و بسیار زیبا و جذاب است.این محصول طوری طراحی شده که می توان هم به عنوان شلف از آن استفاده کرد و عروسک و ا
جمعه شب مورخ 11 بهمن ماه 1398 خونه باجناقم ( حسین آقا ) دعوت بودیم . باجناقم یک دعوتی همینجوری واسه دورهم بودن گرفته بود و خواهر و برادرهای خانمم به همراه مامان بابای خانمم دعوت بودن . همه باهم کوچیک و بزرگ 33 نفر بودیم . خانمم مثل دو شب دیگه یعنی 13 بهمن ماه تولد 26 سالگی اش بود . شب قبل از دعوتی به من گفت بریم کیک تولد سفارش بدیم که فردا شب همه دور هم هستیم تولد بگیرم و کیک بخوریم .اول که غُرغُر کردم و بعد کم کم راضی شدم و کیک سفارش دادیم . 
یک کیک خوشکل ب
من هنوز قسمت نشده بخوابمآ
هنوز همچنان بیدارمآ
رفتیم گوشی گرفتیم
خوب شد رفتم باهاشون
قشنگ داشتن  هفتصد اضافه میکردن تو پاچه شون
بعد طرف قالتاقی از سر و ریختش میبارید
اینام که کلا نگم براتون که کلا سر در نمیاوردن و طرف هرچی میگفت میگفتن راست میگه این بهترینه و با این قیمتم می ارزه حتما
خلاصه که نذاشتم بره تو پاچه شون و بردمشون پیش س جان
کلی حرمتمونو گرفت
الهی بمیرم فقط 100 سود گرفت بچه م
ولی راضیم از خریدمون
 
ساعت 12 شب برگشتیم راست رفتیم خونه ن_
دلم میخواد یکیو بگیرم بزنم
اینقدر بزنم اینقد بزنم اینقد بزنم که گریم بگیره
که این بغض لعنتی بزنه بیرون راحت شم
دلم میخواست الان یه ستاره بودم تو تیکه از کائنات و رفتن یه پسر بچه با مو های طلائی به سمت کره زمین رو نگاه میکردم و بهش میگفتم شازده کوچولو لبخندِ عشقت به زمین نبر.بهش بگم که زمین درد مشترک ما شد،چون نغمه نبودیم که بخوانیم هم را و صدا نبودیم که شنیده شویم .بگویم مشکل ان بود که من با او حرف زدم ،در حالی که ستاره بودم و باید با کهکشان سخن
فردا روز سختی‌رو در پیش دارم..
اسم‌ش هست "چِهِلُم" اما من میدونم نیست!
نمیدونم چرا تاریخش رو جلو انداختن ، راستش من از کاره بزرگ‌تر ها سر در نمیارم.
اونا واقعن عجیبن!..
کیا کتاب شازده کوچولو رو خوندن؟ 
اگه اون کتابو خوندی،حتما می‌فهمی چی میگم!:)
ادامه مطلب
سلام دوستای گلم
خوبیییین ؟
این پست درمورد راسو های کوچولو و ناز هست ، ادامه این پست رو بخونین ، و بیشتر از این راسو کوچولو رو منتظر نذارینننن
**********
راسو ها در رده ی پستانداران قرار دارن ، و بدنی کشیده دارن زیر بدن راسوها سفید رنگ هست و دم این جانور تقریبا پر مو هست
طول گونه های مختلف راسو ها 12 تا 45 CM هست ، و طول راسو های عادی هم 19 تا 32 CM هست
راسوها 4 تا 6 سال عمر می کنن ، و غذای مورد علاقه راسو ها موش ها هستن اما راسو ها از خرگوشها ، پرنده ها ، و ماهی
وقتی من اومدم اینجا کوچیکترین بودم تقریبا.اما بعدش اینجا پر بچه کوچولو شده که هنوز دارن شیر میخورن.ممکنه فک کنید ودت چرا اینجایی.من عقلم زیاده.اینا فقط اومدن.یخورده کوشولو ان زوده براشون.و هنوز نباید فضای مجازی بیفته دستشون.
 
 
 
 
#صرفا جهت شوخی.
خیلی خیلی ممنونم از همتون که منو قائل دونستینو اومدین تو چالشم شرکت کردین^^نوبیتم که باشه نوبته اعلام برنده ها دادن جوایزشونه^^عررررررررررررررررررر
ولی الان نه.......................
یه کوچولو باید بصبرین ^^ککککککککککککک
منتظر باشین...............................
باید کتابفروش باشی که بفهمی چه لذت عمیقی داره وقتی ساعت یازده شب یه دختر کوچولو با پدرش بیاد کتابِ سرمگس بخره و موقع رفتن، همینطوری که دستش توی دست باباشه و داره میره، سرش رو برگردونه که موهای خرماییش بریزه روی شونه ش و نمکی بگه عمو خداحافظ.
صدای مرا از اهواز می شنوید.نشسته ام به در نگاه میکنم دریچه آه می کشد نت از کدام راه می رسد:)))اومدم تولد باران کوچولو که خداروشکر دیشب به خوبی و خوشی گذشت،فردا بلیط دارم به مقصد تبریز که بعدشم مامان و بابا بیان دنبالم برگردیم ارومیه و دوباره روز از نو روزی از نو...
دلم میخواد زود برسم ارومیه و سریع برم رفیقامو ببینم،کلی حرف دارم براشون،و البته کلی هم حرف دارم که اینجا باید بگم،که به وقتش میام و میگم
شروعِ تمرین جدید تئاتر با یه کارگردان جدید و ا
پیام را باز کردم، یک فیلم کوتاه چند ثانیه ای! زیرش متنی فوروارد شده : "سلام عزیزم عید نودوهشت است حسین وشکیبا رفتندطبقه خودمان هنوزهمان طور مانده فرقی نکرده!"توی ذهنم میگردم دنبال اسم شکیبا اما پیدایش نمیکنم! حسین؟ حسین که زیاد است یکی دوتا نیستند. کدام حسین؟ چشم هایم را ریز میکنم و فیلم را اجرا میکنم، دختربچه ای کنار راهرو ایستاده و مردی با صدای نا آشنا میگوید: شکیبا؛ خونمون را دیدی؟ ما بیست سال اینجا زندگی کردیم. و دختر با لحنی شیرین جواب م
دستام به همین صورت که ناخناش کوتاه و کوچولوعه و لاک سورمه‌ای زدم حالمو خوب می‌کنه. احتیاجی نیست ناخنا بلند و قرمز باشن. به همین شیوه با دستای کوچولو خوبم. دستمو گرفتم کنار دست مهدی. هر انگشتم یه بند از انگشتاش کوتاه‌تر بود :)) کلا یه سایز کوچیک‌تر از بقیس دستام
قصه ی خرگوشی که تو اتاق خودش نمی خوابید.
یکی بود یکی نبودتو یه جنگل سرسبز و قشنگ تویه لونه بزرگ با اتاقای خوشگلمامان خرگوشه و بابا خرگوشه با دم پنبه ای خرگوشک ناز و بلا زندگی میکردند.مامان خرگوشه وبابا خرگوشه خیلی دم پنبه ای رو دوسش داشتن و همیشه واسش هویج خوشمزه و آبدار  از مزرعه ی هویج میکندن و اونم هویجا رو با اشتها میخورد و از مامان خرگوشه و باباخرگوشه تشکر میکرد. اونا خیلی از دم پنبه ای راضی بودن و دوسش داشتن اما دم پنبه ای کوچولو یه اشکا
شازده کوچولو یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان است که بیش از 200 میلیون نسخه فروش داشته و به بیش از 280 زبان ترجمه شده.
داستان کتاب در مورد یک خلبان هست که هواپیمای او به علت نقص فنی او را وادار به فرود در صحرا می کند. خلبان در آنجا پسر کوچکی را می بیند که می گوید از سیارک دوری آمده است و با خلبان در مورد سیارک خود و افرادی که در حین سفر به زمین ملاقات کرده صحبت می کند.
در ادامه می توانید این کتاب را به صورت رایگان در فایل PDF دانلود کنید.
ادامه مطلب
نمیدونم چه طوری بگم این روزا از نظر روحی اصلا پایدار نیستم..مثل یه ماهی کوچولو افتادم توی ساحل یه اقیانوس، نزدیک آب...با وجودی که یک روز آرزوم بوده که اینجا باشم ..اما الان دیگه میترسم این یه قدم آخر رو بردارم ..می دونی چی من رو تو این مسیر پر فراز و نشیب انداخت؟؟یه دنباله ریاضیاتی...که انقدر دنبالش دویدم تا که به اینجایی که هستم رسیدم..به این اتاق جادویی...
من طعم گس و تلخ طلاق رو چشیدم..انگار که تو این مدت هیچ کدوم از موفقیت ها مو نتونستم باور کنم..
خلاصه داستان شازده کوچولو نوشتۀ آنتوان سنت اگزوپری به این شرح است:
کتاب شازده‌کوچولو از زبان خلبانی روایت می‌شود که هواپیمایش در یکی از صحراهای دوردست آفریقا خراب شده است و آن‌جا با موجود کوچک عجیبی آشنا می‌شود: شازده‌کوچولو. که از سیاره‌ای دوردست به زمین آمده است. شازده‌کوچولو بسیار کنجکاو و دوست‌داشتنی است و در ضمن این‌که سؤالاتش را از خلبان می‌پرسد و با او حرف می‌زند، ماجرای سفرش را نیز برای او تعریف می‌کند:
او از سیارۀ بسیار کوچ
توجه؛ این پست حاوی جزئیات حوصله سر بر هست.حال ندارید، نخونید!
دیدین میگن مامانا شونصد تا دست دارن و بلدن همزمان کلی کار رو به صورت موازی پیش ببرن و ساپورت کنن؟امروز یه چشمه از این ویژگی رو از خودم نشون دادم! بعد از نیم چرتکی که بعدظهر داشتیم با نوای "مامان گشنمه، مامان گشنمه" پاشدم و سیب زمینی گذاشتم سرخ بشه و همزمان لباس های تو حیاط رو جمع کردم و هرکدوم رو گذاشتم سر جاشون و غذای جوجه ها رو دادم و تخم مرغ هاشون رو برداشتم و سیب زمینی ها که حاضر ش

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها