نتایج جستجو برای عبارت :

جایگاه بانوی ورنه بردارایرانی در حهان

«پریسا جهانفکریان» دو روز پیش در دسته ۸۷ کیلوگرم گروه C به روی تخته رفته بود. دیشب هم مسابقات گروه A و  B برگزار شد و به این ترتیب جهانفکریان با ۸۷ کیلوگرم یک‌ضرب، ۱۱۱ کیلوگرم دوضرب و مجموع ۱۹۸ کیلوگرم در جایگاه بیست و یکم جهان قرار گرفت.
در این گروه ۲۲ وزنه بردار حضور داشتند که نفرات اول تا سوم دسته ۸۷ کیلوگرم بدین شرح است:
«ژویو وانگ» از چین با ۱۲۰ کیلوگرم یک‌ضرب، ۱۵۸ کیلوگرم دوضرب و مجموع ۲۷۸ کیلوگرم جایگاه اول این گروه را از آن خود کرد. وی د
گل مریم!
هق‌هق قُمری شب
سحر سدّ اشکی که به چشمم خواندی میشکند
آب میجوشد
صدای قطره قطره بی‌صدا آمدنش می‌آید
حضرت اشک تویی؟
چه خبر حال شما؟
دلمان تنگ تو بود
بخدا این همه سال!
راه گم کرده‌ای حتماً!
ورنه این صحرای بی رونق کجا و ریزش اشک کجا؟
گل مریم!
بیا!
اشک امشب اینجاست
شده مهمان دلم
شب نشینی داریم
تا دم صبح قرار است که پرحرفی کنیم
من و تو شانه به شانه
روبروی اشک
گونه‌ها را تر کنیم
تا دلی خالی شود!
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به کسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...
 
سهراب سپهری
مطربا! استا! صدایم با نوایت جور نیست،
مست و مخموریم، ورنه، جرم در تنبور نیست.
تازه سازی زخم دلها زخمه بر تاری زنی،
نغمة ناجور تو درد دل رنجور نیست.
جرعه ای از بادة لبهای او نوشیده ام،
شور و عصیانش چرا در آب هیچ انگور نیست؟
من چه سان تاوان دهم، در تن توانی کو مرا؟
هیچ دردی خود ز درد ناتوانی زور نیست.
عالمی آباد هست و قلب ما آباد نیست،
نام ما مشهور هست و گور ما معمور نیست.
حاجیا، شعر ترت دارد نسیم بوی گل،
پس، چرا شعر ترت در چشم او منظور نیست؟
دل به هم دادیم ما تا ما و تو همدل شویم،
کام دل را بشکنیم و عاشق کامل شویم.
از میان ساحل ما میرود دریای عشق،
از محبت شهپلی در بین دو ساحل شویم.
عشق بازی بهر ما یک بازی طفلانه نیست،
ورنه ما بازیچه ای در دست هر جاهل شویم.
بی خطا زستن خطا بودست در این عمر کم،
خط به خط خوانده خطا را عاقبت عاقل شویم.
می کُشد ما را هوس خوشتر ز تیغ قاتلی،
گر هوس را می کُشیم، ما هم یقین قاتل شویم.
گل بروید از گلی، تا گلبین و گلچین شویم،
عشق را کردند عطا، که خوشدل و خوشگل شویم.
پیرمردی ته همدم پیر زنا
 
ناله سر دوره شنی بیه میشکا
ته سرپیش بیبو تلای ونگه وا
ته دست بزوئه پینه پیر مردی
ته سرنوشت همینه پیرمردی
با هیچکس ناینی کینه پیرمردی
 
استغفار و صلوات ورد زبون
 
علی و ممد و حسن وچه نوم
شمه اعتقاد دور پیر مردی
ناشتنی سواد دور پیرمردی
ته وون غریب جا پیرمردی
پسر زن ورنه سوا پیرمردی
ته رفق پیرزنا پیرمردی
 
بخاری ره تش هاکن با لله وا
مهمون کلسی تا صواش گوگزا
نهار نفت کاکه نیم دونه پلا
پیر ادم نوونه سرد پیرمردی
وچه تا بووش
اشک واپسین
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امیر درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
ادامه مطلب
دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا
از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ
وزگل بستان خوبی بوی می‌یابد هوا
گر دماغ باغ نیز از بوی او آشفته نیست
پس چرا هر دم ز جای خود جهد باد صبا
جز به چشم آشنایانش خیال روی او
در نمی‌آید که می‌داند خیالش آشنا
با شما بودیم پیش از اتصال مائ و طین
حبذا ایاما فی وصلکم یا حبذا
مردمی کایشان نمی‌ورزند سودای گلی
نیستند از مردمان خوانندشان مردم گیا
تا قتیل دوست باشد جان کجا یابد حیات
تا
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
از سهراب شعر و ادب بخوانیم
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دوسه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد د
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی 
وای بر من تن تنها و غم دنیایی 
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد 
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
 
لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست 
حیف از ناله معصوم هزارآوایی 
آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی 
گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی 
من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت 
در همه شهر به شیرینی من شیدایی 
تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود 
از چراغی که بگیرند به نابینایی 
همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش 
بگذرد خاطره با دلکشی ر
عاقا یکسری از نوشته های من رو از من ندونین ، اصلا نمیدونم چی میشه که واژه ها به ذهنم هجوم میارن و چی میشه که یک پست طولانی مینویسم ، چند روز پیش میخواستم یک فایلی رو آپلود کنم اشتباها رفتم قسمت مالکیت معنوی ، بعد دیدم یک بنده خدایی این جمله رو کپی کرده :((کربلا چون الماسی‌ست بر انگشتر شهرهای مجاورش و تنها کسی ارزش الماس را شناخت که الماس شناس باشد ورنه ما بیچارگان مسخ درخشش میشوییم)) من داشتم فکر میکردم چه کسی همچین جمله ای رو برای من نوشته ، ا
آنچه می‌ماند به یک جا خوشنیست، مرده‌ است به حاشا خوش
ذرّه‌ی حق همیشه در گردش گه به صحرا و گه به دریا خوش
تو ستاره‌ای، خیال شر سوزان وین ولایت به سودا خوش 
گر به ضرب چرخ همی رقصی زاده‌ی چرخی و به بلوا خوش
ورنه تو عمودِ بیداری بر فراز زیر و زیرا خوش 
شاهد دلم دوش می‌گفت حلمیا این دم دمیرا خوش
موسیقی: Tomaso Albinoni - Adagio in G Minor
 
 
مثلا با حال خوب بیدارشی وروزتو شروع کنی.
 
قطعه مورد علاقتو گوش کنی.
 
روی نیمکت دلخواهت توی پارک بشینی چشماتو ببندی وعطر پاییزو نفس بکشی .
 
ورزش کنی و مردمو دوست داشته باشی...
 
مثلا توی پیاده رو از دختربچه غریبه عکس بگیری ودلت بره برای لبخند ونگاهش ...ببوسیش.
 
و قطعه مورد علاقتو گوش کنی.
 
به هوای خرید گل نرگس بری گل فروشی ولی چشمت خیره کاکتوسا بشه...
 
مثلا آشپزی کنی و دست پختتو دوست داشته باشی  .
 
غروب پیاده روی کنی و با حوصله  از  دست فروش
هر نفس نو می شود دنیا و ما 
بی خبر از نو شدن   ندر    بقا
حهان در هر چشم به هم زدنی ، در حال تحول و دگرگونی است ولی ؛ ما از این نکته بی خبریم . برای اینکه ظاهر و صورت جهان ظاهرا ثابت و بدون هیچ گونه تغییری به نظر می رسد و از این رو است که ما گمان می کنیم که در این جهان تغییری رخ نمی دهد .
به عقیده اشعریان :
 " جهان عبارت است از جوهر واحدی که اعراض گوناگون بر آن عارض می شود و این اعراض دائما در حال تغییر است ." اما چرا انسان از تغییرات دائمی جهان بی خبر اس
ما زِ یاران چشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آن‌چه می‌پنداشتیم
تا درختِ دوستی کِی بَر دهد
حالیا، رفتیم و، تخمی کاشتیم
گفت‌وگو آیینِ درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه‌یِ چشم‌ات فریبِ جنگ داشت
ما غلط کردیم و، صُلح انگاشتیم
گُلبُنِ حُسن‌ات نه خود شد دل‌فروز
ما دَمِ همّت بر او بگماشتیم
نکته‌ها رفت و، شکایت کس نکرد
جانبِ حُرمت فرو نگذاشتیم
گفت: خود دادی به ما دل، حافظا
ما مُحَصِّل بر کسی نگماشتیم.
#حافظ_به_سعی_سایه
غزلِ ۳۵۹ از
ما زِ یاران چشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم
تا درختِ دوستی کِی بَر دهد
حالیا، رفتیم و، تخمی کاشتیم
گفت‌وگو آیینِ درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه‌یِ چشم‌ات فریبِ جنگ داشت
ما غلط کردیم و، صُلح انگاشتیم
گُلبُنِ حُسن‌ات نه خود شد دل‌فروز
ما دَمِ همّت بر او بگماشتیم
نکته‌ها رفت و، شکایت کس نکرد
جانبِ حُرمت فرو نگذاشتیم
گفت: خود دادی به ما دل، حافظا
ما مُحَصِّل بر کسی نگماشتیم.
#حافظ_به_سعی_سایه
غزلِ ۳۵۹ از تص
بسم الله الرحمن الرحیم ./
۲۶ سال از خدا عمر گرفتم ولی هیچوقت به اندازه ی امسال دلم نخواسته بود که حضرت پیامبر رو کنار دلم داشته باشم ! پیامبری که هر وقت هر جا اسمشون اومد صفت « مهربان » هم از خاطرم گذشت ! راستی که امام زمان (عج) هم نام پیامبرن و شبیه ترین به پیامبر ! چقدر جاشون خالیه این روزا ، تو این جامعه ی گرگ و بره ... تو این همه نابرابری و نابرادری ... اللهم عجل لولیک الفرج ...اومده بودم حاجت دلمو از پیامبر مهربونی بگیرم اونم بعد ۲۶ سال که دست گدای
حال سوزان من و عشق به پایان نشودآب از سر بشد و کار به قرآن نشود
گله‌ام کشت که با خلق چرا قصّه کنیخاطر عشق که فرخنده به میدان نشود
عقل جادو‌زده‌ی حیله‌گر حلقه‌فروشدید جان من و فهمید پریشان نشود
رحمت خاص تو جز مرهم مجروحان نیستورنه با هر گده‌ای صحبت جانان نشود
رمز گفتیم و کسی قفل سخن را نگشودگرچه از سوختگان راز تو پنهان نشود
چند روزی که به جاروکشی معبد زرّین تو رفتکس ندیدم ز نوازشگری مهر تو گریان نشود
دل دیوانه که از صد خم معراج گذشتدگر آن ک
او نمی‌دانست که شهرت می‌بلعد، تفاله می‌کند و دور می‌اندازد، برای معنویون سخت‌تر. او نمی‌دانست مقام یعنی دام، پس تمام، تا آغازی نو. 
او نمی‌دانست سر وصل که بالا رود، سر جان پایین می‌افتد، ورنه سر بالا را مردان در آستان خود چه کنند جز «زدن»؟ مردان سر چه کنند؟ مردان را دلْ مقام است. 
او نمی‌دانستامّا اگر هم می‌دانست؟ او نمی‌دانست و ادّعای نادانستگی نیز می‌کردامّا اگر به دانایی نیز نمی‌دانست؟
دانایی نادانی‌ست و کلّه‌ی عقل پوک است،خن
ناکسان بی‌مایگی دکّان کنندعاشقان گوهر به جان پنهان کنند
گوهر پنهان درخشد از نهانزان فیوضات نهانی آن کنند
جهل دائم خلق را چون چرخ کردگوش خود بر عوعوی گرگان کنند
چون که جان با موسقی بیگانه شدلاجرم عرعر به گوش جان کنند
گرچه با جان خلق دون بیگانه استهرچه را دیوان بگویند آن کنند
تو برو بشنو نوای گونه‌گونورنه در گوش خرابت لان کنند
تو برو گوش خرابت باز کن حلمیا این کار را مستان کنند
موسیقی: Mark Eliyahu - Through Me
چو خرافات رود جمله‌ی آفات رودجان این نظم عبث در همه حالات رود
هستی خصم رود تا به همان خانه‌ی پستنکند شک که بماند، این شه لات رود
برود سینه بچاکد ز غم و آه و عزااو بگوید که بمانم، گویم او مات رود
فرصت عشق عزیز است و به کفرانش دادصورت وهم گرفت و به مکافات رود
واجب است این دو دم مانده به جان شکر کندورنه بیچاره و بی‌خانه و بی‌ذات رود
نه یکی ذرّه از او در ره او همره اواو که بی‌جان ز در آمد ره اموات رود
نه یکی نقش از او در سر تاریخ بماندنه یکی خاطره‌
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
 
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
                                             ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست...
 
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
                                              هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
 
از بزرگمردی پرسیدند : 
                        بهترین چیزی که میشه 
                                                      از دنیا برداشت چیه ؟
 
کمی فکر کرد و گفت : "دست "
 
                 
تمام خرابی‌ها و رنج‌ها را به نام تو و برای تو تاب‌آوردن، ورنه این جهان و خلایقش که به یک تف هم نمی‌ارزند. تمام این‌ها را برای تو تاب‌آوردن. 
از ما برآوردن، و از ایشان فروریختن. از ما برآوردن و از ایشان باز فروریختن. برآوردن و هرگزا هرگزا هراگزا از برآوردن دست‌نکشیدن، و ایشان را از فروریختن. هر کس به طبع خویش. 
تنها تو، به نام تو، برای تو.
حلمی | هنر و معنویت
نقاشی از: جینی تومانک
موسیقی: Rajna - The Door of Serenity
آن سیه چهره که خلقی نگرانند او را
خوبرویان جهان بنده به جانند او را
دلبرانی که به خوبی بنشانند امروز
جای آنست که بر دیده نشانند او را
دامنش پاک ز عارست و دلش پاک ز عیب
پاکبازان جهان بنده از آنند او را
گر در افتد به کفم دامن وصلش روزی
از کف من به جهانی نجهانند او را
نیست بی‌مصلحتی از بر او دوری من
برمیدم ز برش، تا نرمانند او را
قیمت قامت او را من بیدل دانم
ورنه این یک دوسه افسرده چه دانند او را؟
ای که گشت اوحدی از بهر تو بدنام جهان
بندهٔ تست، نام ک
از زمزمه دلتنگیم از همهمه بی زاریم
نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم
آوار پریشانی است رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه ی حیرانی است خود را به که بسپاریم؟
تشویش هزار "آیا" وسواس هزار "اما"
کوریم و نمی بینیم ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیداریم گفتیم که بیداریم
من راه تو را بسته تو راه مر
آنکه خم شود به دستگیری کمتر از خود، آنکه سر به زیر کند، تن به زیر کند، نه به سجده‌ی ترس و اوهام و عذاب،‌ نه چون بزدلان، که همچو دلیران تن فرو کشد به دستگیری آنکه نمی‌تواند، بهر او بهشت‌ها سر خم می‌کنند و آسمان‌ها دامن می‌شکنند و به رقص در می‌آیند و آغوش می‌گشایند.
آنکه عربده‌کشی کند، و دامن و پرچم این و آن آتش زند و عوعو و عرعر کند و از دیوارها بالا رود، ادّعا و تظاهر و زاهدی و بوزینگی کند،‌ چنین پست و حقیر و «گریزان» - چنان که دیدید و خواه
از زمزمه دل‌تنگیم، از هم‌همه بیزاریمنه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریمآوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم ؟هنگامه‌ی حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم ؟تشویش هزار « آیا »، وسواس هزار « اما» ،کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریمدوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ستامروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریمدردا که هدر دادیم آن ذات گرامی راتیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریمما خویش ندانستیم بیداریمان از خوابگفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم من راه
آنکس که خود دنیاست دنیا به چه کارش بادآنکس که خود عقباست عقبا به چه کارش باد
آن یار که خود حق است از خیر و شرش بالاستجانی که خود حلواست حلوا به چه کارش باد 
درویش زبان‌آتش با کیش سخن گوید؟معنا چو ز او جوشد معنا به چه کارش باد
من آمدم و امّا تو هیچ ندیدی هانآنکس که نمی‌بیند آوا به چه کارش باد
او آمد و من بودم، من هیچ نه من بودماو را که سراسر اوست من‌ها به چه کارش باد
این چه‌چه تحریری آواز شیاطین استآن صیقلِ صیقل‌زن هاها به چه کارش باد
آن صوت شع
امید رحمت است عنان تاب ورنه هست                                             آه ندامتی که بسوزد گناه را
میان رحمت عقلی با رحمت احساسی فرق است؛ رحمت عقلی از اجرای حدود الهی نسبت به متجاوزان،مفسدان و خیانتکاران جامعه ابایی ندارد ولی رحمت احساسی در مدار احساسات است و اجرای حدود الهی را نمی پسندد!
خداوند متعال درباره رحمت احساسی می فرماید:
وَ لاتَأخُذْکُم بِهِما رَأْفَةٌ فی دین اللهِ إِنْ کُنتم تُؤمِنون بِاللهِ وِ الیَومِ الآخِر(نور2)
در اجرای حدود
 
خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم
بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
ما کشتهٔ نفسیم و بس آوخ که برآید
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم
دنیا که درو مرد خدا گل نسرشتست
نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم
ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت
ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشت
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
شعر با م
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با م از مولانا و حافظ برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش 
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ماه درخشنده چو پنهان شود
 شپره بازیگر میدان شود 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود
 
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریمنه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم
 
آوار پریشانی‌ست ، رو سوی چه بگریزیم ؟هنگامۀ حیرانی‌ست ، خود را به که بسپاریم ؟
 
تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ،کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم
 
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ستامروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم
 
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی راتیغیم و نمی‌بریم ، ابریم و نمی‌باریم
 
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خوابگفتند که بیدارید ؟ گفتیم که بیدار
مهدیا!‏
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست،
ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا،کاش در نافله ات نام مراهم ببری،که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا...
الهم عجل لولیک الفرج....

ولادت حضرت حق مهدی صاحب الزمان بر شما مبارک.

مدیریت و پرسنل مجتمع پتاس خوروبیابانک
چشم آلوده کجا،دیدن دلدار کجا؟
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا؟
قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمیِ خار کجا
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا؟
منتی بود نهادی که خریدی ما را؛
رو سیه برده کجا میل خریدار کجا؟
هرکسی را که پسندی بشود خادم تو
 خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا؟
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا؟
مهر من گر که فتد در دل تو میفهمم؛
شهد دیدار کجا دوری دلدار کجا؟
به خدا چون دل زه
یا فارس الحجاز(عج)! تو ادرکنی از کرم ورنه هزار تیغ جفا می برد سرم   با صد نیاز سوی تو گردانده ام چنان چشمان چون حوالی شرجیّ بندرم   صد مرغ آه از قفس سینه ام پرید در حسرت لقایت ای امّید آخرم!   خورشید مغربم! همه داغم، ولیک خلق خاموش و سرد بیندم از روی ظاهرم   «پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم شمعم که جان گدازم و دودی نیاورم»*   دست از تو برندارم و هر دم بدون تو می سوزم از فراقت و صبر است یاورم   امّا چنین که دوری تو طاقتم ربود انگار یار خسته شده، رف
 
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاستعشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست
 
شاید اینها امتحان ماست با دستور عشقورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست
 
چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست
 
عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنجعلت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست
 
با غبار راه معشوق است راز آفتابخاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست
 
جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کسهر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست
 
خود د
ای که جز خانه تو خلوت ما نیست که نیستهر چه گشتیم دراین میکده جا نیست که نیستمن که جز نام تو نامی نشنیدم بی شکجز صدای تو در این دهر صدا نیست که نیستکاسه ای اشک و دو جرعه نفسی با یادتشهر ما را به جزاین آب و هوا نیست که نیستصبح در شهرتو یک مشت گدا آمد و شبهرچه گشتیم ندیدیم، گدا نیست که نیستبسکه اخبار غدیرت همه جا پیچیده استخبری جز خبرت هیچ کجا نیست که نیستبر جهاز شتران حرف پیمبر این بوددست بالاتراز این دست خدا نیست که نیستآنکه محمود صدا کرده صدا ب
به راستی علت حضور ما در این سیاره چیست؟ بهترین پاسخی که می توان به این سوال داد این است که “برای عشق ورزیدن”. سخن از عشق در کلام عرفا بسیار گفته شده مثلا حضرت حافظ می فرماید:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
شیخ ابو سعید ابوالخیر می فرماید:
وا فریادا زعشق وا فریادا            کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا         ورنه من و عشق هر چه بادا بادا
عشق زیباترین، هیجان انگیزین و وصف ناشدنی ترین اح


عصمت الله وقت آن نیست که فریاد کنی
به دمی  کاخ  ستم  را  همه برباد کنی
گر علی بسته به زنجیر عدو گردیده
مهدی ات را تو به امداد دمی یاد کنی
ای که مظلومه ای و همره مظلوم شدی
شکوه ی ظلم و ستم را به کجا داد کنی
ناخدای همه  گردیده  و ساحل  ببری
کشتی پر ز  تلاطم  دگر  امداد  کنی
ارث بر زینب مظلومه تو دادی به یقین
ورنه در کرببلا شکوه ز بیداد کنی
ای که قوت سحرت را به اسیری بخشی
با عنایت به فقیر از غمش آزاد کنی
همه ی دلخوشی ام درصف محشر این است
به  شفاعت
از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسینزنده شده است خاطره ی مادر حسینبا احترام رفته علی در بر حسینآماده ی نبرد شده لشگر حسینتا اذن خواست، نور دو عالم اجازه دادلب تر نکرده بود، همان دم اجازه دادقله نشین معرفتِ کائناتِ حقمجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حقآیینه ی تمام نمایِ صفات حقمانند مرتضی شده ممسوس ذات حقشأن علی، ز کل مراتب، فراتر استفیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر استوقت وداع شد، همه جا ریخته بهماز غربت و بلا، دو سرا ریخته بهمقلب تمام اهل ولا ریخته بهمای
لب دریا نسیم و آب و آهنگشکسته ناله های موج بر سنگمگر دریا دلی داند که ما راچه توفانهاست دراین سینه ی تنگ...تب و تابی است در موسیقی آبکجا پنهان شده است این روح بی تاب؟فرازش شوق هستی شور پروازفرودش غم سکوتش مرگ و مردابسپردم سینه را بر سینه ی کوهغریق بهت جنگلهای انبوهغروب بیشه زارانم درافکندبه جنگلهای بی پایان اندوهلب دریا گل خورشید پرپربه هر موجی پری خونین شناوربه کام خویش پیچاندند و بردندمرا گردابهای سرد باوربخوان، ای مرغ مست بیشه ی دورکه ر
                        خلوص نیت                                                    
روزگاری اندر آن ایام دور                             کودکی بُد مؤمن و پاک و شکور
سوی مکتب خانه در جایی دگر                       لاجرم هر روز بنمودی سفر
از قضا مکتب، ز خانه دور بود                       لیک او از رفتنش مجبور بود
بین مکتب خانه و بیت پسر                            بود یک رود خروشان سربسر
یک پلی در دور دست رود آب              
طرز تهیه خمیر پفی (هزارلا)
مواد لازم برای تهیه خمیر پفی (هزارلا) :

 آرد
 ۲ پیمانه

 آب سرد
 ۱/۲ پیمانه

 نمک
 ۱/۲ قاشق چایخوری

 کره سرد
 ۲۵۰ گرم

طرز تهیه خمیر پفی(هزارلا) :
۱٫ آرد ، آب سرد ، نمک و ۵۰ گرم کره ذوب شده را داخل کاسه ای بریزید و باهم مخلوط کنید تا خمیر نرمی بدست بیاید
۲. خمیر را داخل کیسه فریزر بگذارید و ۳۰ دقیقه در یخچال قرار دهید تا استراحت کند.
۳. روی سطح کار آرد بپاشید و خمیر را روی سطح کار باز کنید سپس ۲۰۰ گرم کره نرم را روی سطح خمیر
*حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید*
ﺎﺩﺷﺎﻫ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﻤﺮﺍنی ﻣﺮﺩ 
ﺭﻭﺯ ﺑﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﻤﺎﺭﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻪ ﺟﺎﻧﺸﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﺪ .
ﺷﺎﻩ ﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻨﻤﺎﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳ
گورِ ما روزی ز گل همچون گلستان میشود
تربتم آغشته با ساغرِ مستان میشود 
 
در بهاران وعده گاهِ گل و بلبل خاک ما
در زمستان رهروان را چون شبستان* میشود 
 
نغمه های هجر ما را گر که دیوانی کنند 
بیدلان را چون کتابی در دبستان میشود 
 
بلبلان‌ از عشق گل اندر گلستان میپرند
وز نوای بیدلان دنیا گلستان میشود 
 
عشق بازی راه و رسمی و طریقی داردی 
ورنه تنها با شریعت ماتمستان میشود 
 
گر شریعت را گُزیدی، هان طریقی پیشه کن 
چون که شوره زار دل همتک* بُستان میش
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!زندگی ذره کاهیست،که کوهش کردیم،زندگی نام نکویی ست،که خارش کردیم،زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،زندگی نیست بجز دیدن یارزندگی نیست بجز عشق،بجزحرف محبت به کسی،ورنه هرخاروخسی،زندگی کرده بسی،زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه و پس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.ما چه
《اَلحَمْدُلِله رَبِّ العلَمِیْنَ وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ و الصَّلوةُ والسَّلاَمُ عَلی خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَّ الهِ وصحبِهِ اَجْمَعِینْ》
《کُنتُم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللهِ‌》‌(شما بهترین امت هستید که بیرون آورده شدید برای مردمان،امر میکنید به کار پسندیده و منع میکنید از کار ناپسند وبه خدا ایمان دارید.)
《قال رسول الله(ص):من رأی منکم منکراً ف
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!زندگی ذره کاهیست،که کوهش کردیم،زندگی نام نکویی ست،که خارش کردیم،زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،زندگی نیست بجز دیدن یارزندگی نیست بجز عشق،بجز حرف محبت به کسی،ورنه هر خار و خسی،زندگی کرده بسی،زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تا کوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.ما
یکی از دغدغه‌ها‌ی دانشجو یان و به ویژه دانشجو ها تحصیلات تکمیلی , دانلود کتاب‌ های خارجی و علمی روز و نو به گویش لاتین و دارای ارتباط به واحدهای دروس و پروژه‌های دانشگاهی است که به طور معمول با بها های بالا به فروش میرسد و یا این که غربال و تنظیم آن برای دانشجو ها ایراد است .لیست تارنما هایی که کتابهای متبوع را به صورت رایگان در قالب ورد و پی‌دی‌اف در اختیار تماشا کنندگان قرار می دهد را به صورت پایین برای رفاه حالا دانشجو ها جمع‌آوری کرده
1. دیشب خوابم نمی گرفت. یادم افتاد طی روز یک بیت از یک شعر منزوی را توی گوشی ام سیو کرده بودم. از بی خوابی، موبایلم را برداشتم و شعر کاملش را سرچ کردم. نمی دانم دیشب هر بیت را چند بار خواندم و با خودم زمزمه کردم که امروز یکهو توی مترو به خودم آمدم و دیدم دارم از حفظ می خوانمش ... نمی دانم دیشب چه قدر سر بیت به بیتش ماندم ... فکر کردم ... غصه خوردم ... 
از زمزمه دل تنگیم، از همهمه بیزاریم // نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم // آوار پریشانی ست، رو سوی که بگری
نگاه‌ می‌کنم و ذهنم از هجوم سئوال‌ها و جواب‌های غیر ملموسشان خسته می‌شود، احساس کسالت می‌کنم. همیشه همینطور است ، وقتی برای فهمیدن موضوعی تلاش می‌کنم و دست آخر ناکام می‌مانم، وقتی که مغزم در پاسخ به سئوال ها ارور می‌دهد احساس کسالت می‌کنم‌‌!
دوباره نگاه‌ش می‌کنم، باید ۶۰ را رد کرده باشد، پیر است و گرد بیماری بر چهره‌‌اش نشسته است اما همچنان افکارش عجیب‌ است، مثلا هنوز حاضر نیست برای راحتی خودش خلاف روش ۶۰ ساله‌اش عمل کند از ترس ا
+ امروز داشتم با بریده های کتاب هام توی طاقچه تجدید خاطره می کردم (طاقچه منظورم نرم افزار طاقچه اس ، خودم انقدری بزرگ شدم که توی طاقچه جام نشه :) ) اکثرا کتاب های طنز بود و طنز چیزی بود که میتونست منو ... 
+ اصن چرا اینو بگم، اخرین بریده از آخرین کتاب طنزی که خوندم رو میزارم و جالب بود برام که بعد از اون دیگه کتاب هام رنگ بوی فلسفی گرفته. با اینکه افکار نیمه فلسفی-دینی از دوران دبیرستان تا حالا همراهیم میکردند (یعنی آخه انقد دیگه سمج :/ ) ولی این چند س
خیلی چالش برانگیز است!یا باید خیلی با تجربه بود و یا خیلی باهوش برای موفقیت در این موضوع.
گاهی پیش آمده که واقعا ناراحت و افسرده ای، دل گیری از همه ی عالم، حوصله حرف زدن نداری با هیچکس و خلاصه منتظر هستی " تَقّی به توقّی بخورد" تا اشک بریزی و ضجه بزنی به حال خودت!
بقیه اما انگار نمی خواهند قبول کنند! انتظار دارن درست در همان لحظه شریک شادی هایشان باشی و بیخیال حال دلت! یا آن قدر سوال پیچت می کنند تا جایی که به مرحله سرکوفتن به دیوار می رسی یا تا می
 
گریه دارد وضع عالم ، گریه دارد روزگار
کرده شیطان بزرگ غارت جهان را با قمار
ذیل پوششهای پوشالین قدرت با دروغ
عدّه ای از خودفروشان گشته او را یار غار
کرده ترویج خشونت زیر ماسک حیله ها
با بلوف ترسیده از او رهبران بی بخار
مثل گاوی شیرده میخواند او اطرافیان
حرفه اش باشد چپاول از یمین و از یسار
میکند سرکیسه هرکس را که گوید یک سلام
ورنه با نیش زبانش می چزاند در شرار
در عمل منحط شد هر عهد و قراری از ترامپ
نیست با او در توافقهای دنیا اعتبار
چون نمادی
 بسم الله  الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- اقباساز کتاب صیری کوتاه از ندگانی  زینب کبری  (ع) یا قهرمان  زنا حهان اضافه بشریت- ازجناب استادمعزز  حضرت محمود حکیمی رحمت الله علیه—دراین کتاب- میگوید- هنگامیکه علی علیه السلام برای سرکوبی پیمان شکنانی مانند طلحه وزبیر عازم بصره-کردید- ابتدا خطبه ای به شرح زیر خواند-: هنگامیکه خداوندمنان پیلمبر  خود را  قبض روح کرد- قریش باخودکامی –خودرا برمامقدم شمرده—مارا از حق خود باز داشت- ولی من دیدم که صبر
عکس پروفایل روز مادر و اس ام اس های زیبای تبریک روز مادر
مادر:
کاشکی میشد بهت بگم
چقدر صدات و دوست دارم
لالایی‌هات و دوست دارم
مطالب مرتبط
 
متن زیبا برای مادربزرگ + جملات احساسی و زیبا برای مادربزرگ…
9 فوریه, 2020
 
متن تبریک روز مادر + جملات زیبا برای قدردانی از مادر عزیز
8 فوریه, 2020
بغض صدات و دوست دارم
آسودگی از من ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر

عکس پروفایل مادر
مادر، ای لطیف ترین گ
مسئول: استفاد‌ه از کلمه شراب د‌ر کتاب‌ها ممنوع می‌شود‌.
حافظ، سعد‌ی، خیام و د‌یگران: بابا این شعرهای ما مضامین عمیق عرفانی د‌اره ها! اصلا این، اونی که شما فکر می‌کنین نیست!
مسئول: بحث نکنین. ما خود‌مون بهتر می‌د‌ونیم. پروانه کسبتونو می‌گیرما!
بی‌قانون: راست میگن د‌یگه. آخه این آت و آشغالا چیه توی شعرتون میارین؟ این همه خوراکی خوشمزه هست.
حافظ د‌ر حالی که پایش را روی زمین می‌کشد‌: آخه زمان ما از این خورد‌نیا نبود‌. یه گلابی بود‌ و
1- مثنوی معنوی مولوی سراسر قصه و حکایت است. حکایت هایی با دید ژرف بین و ظریف اندیش نکته سنج جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا . اهل فن می تواند تقسیم بندی انواع مکاتب ادبی صده های اخیر (رئالیسم ، سوررئالیسم ، و ...)  را در حکایت های مثنوی  مشاهده نمایند. البته این شش دفتر دریایی است که هر کس به تناسب ذوق و سلیقه خود از آن می تواند  استفاده کند . درست است که ملای روم (بلخی) از حکایت ها برای بیان افکار و نظرات خود نتیجه گیری می کند . اما نگاه و ان
 
از نظر عطار نیشابوری ، هفت وادی سلوک که سالک راه عرفان باید به پیماید ، به شرح زیر می باشد : 
1- وادی طلب 
2- وادی عشق 
3- وادی معرفت 
4- وادی استغنا 
5- وادی توحید 
6- وادی حیرت 
7- وادی فقر و فنا 
عطار نیشابوری ،پس از بیان هفت وادی عرفان ، به شرح تک تک وادی ها شروع کرده و می گوید  :
اول وادی طلب است . در این وادی :
جدو جهد اینجاست باید سال ها 
زانکه این جا قلب گردد    حال  ها 
مال این جا بایدت انداختن 
ملک این جا بایدت در باختن 
در میان خونت باید آمدن 
و
دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم
تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم
آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی
آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم
مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم
مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم  مهدی سهیلی
خداگو با خداجو فرق دارد
حقیقت با هیاهو فرق دارد
بسا مشرک که خود قرآن
《اَلحَمْدُلِله رَبِّ العلَمِیْنَ وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ و الصَّلوةُ والسَّلاَمُ عَلی خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَّ الهِ وصحبِهِ اَجْمَعِینْ》
《کُنتُم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللهِ‌》‌(شما بهترین امت هستید که بیرون آورده شدید برای مردمان،امر میکنید به کار پسندیده و منع میکنید از کار ناپسند وبه خدا ایمان دارید.)
《قال رسول الله(ص):من رأی منکم منکراً ف
《اَلحَمْدُلِله رَبِّ العلَمِیْنَ وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ و الصَّلوةُ والسَّلاَمُ عَلی خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَّ الهِ وصحبِهِ اَجْمَعِینْ》
《کُنتُم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللهِ‌》‌(شما بهترین امت هستید که بیرون آورده شدید برای مردمان،امر میکنید به کار پسندیده و منع میکنید از کار ناپسند وبه خدا ایمان دارید.)
《قال رسول الله(ص):من رأی منکم منکراً ف
«١٨٦»وَ إِذا سَأَلَکَ‌ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ‌ أُجِیبُ‌ دَعْوَةَ‌ الدّاعِ‌ إِذا دَعانِ‌ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ‌ یَرْشُدُونَ‌ و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند(بگو:)همانا من نزدیکم؛دعاى نیایشگر را آنگاه که مرا مى‌خواند پاسخ مى‌گویم.پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند،باشد که به رشد رسند. نکته‌ها: برخى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‌پرسیدند:خدا را چگونه بخوانیم،آیا خدا ب
مجموعه شعر در مورد زندگی (اشعار زندگی)
جمله زیبا در مورد زندگی
در پایان، تعداد سال‌های زندگی‌تان اهمیتی ندارد. آنچه مهم است، زندگی جاری در خلال این تعداد سال‌هاست.
– آبراهام لینکلن
شعر در مورد زندگی
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسم‌ها جان دیده‌ام
درد را افکنده درمان دیده‌ام
دیده‌ام بر شاخه احساس‌ها
می‌تپد دل
 
 
دانلود
 
 
جرعه جرعه تشنه‌ی شهادتم و
تشنه‌ام به خون خصم آل علی
(سرنگونی رژیم آل یهود
این همیشه بوده رسم آل علی)(2)
ای که تا همیشه سر به زیر خیبری
پشت قلعه‌اند شیعه‌های حیدری
تا نماز جمعه در حریم بیت قدس
مانده یک خروشِ یا حسین دیگری
بشنو از میان لشکری که آمده‌ست
این صدای پای ارتش محمد است
آمده به جنگ مرحبِ یهودیان
یک علی که سید از دیار مشهد است
8  «حزب‌الله هُمُ الغالبون»
قطره قطره خون کودکان یمن
همچو سیل میرود به سوی ریاض
مژده مژده ای خمی
سلسلۀ
غرامتیان

قسمت سوم : ( کابوسی در خواب )

 

قاضی : چرا آن مرد را کشتی ؟

متهم : مگر فامیل شما بود ؟

قاضی : چه فرقی میکند چه کسی بود ؟ سوال
من این است که چرا آن مرد را کشتی ؟

متهم : اگر آشنای شما نیست ، پس شما
چکاره اید که می پرسید ؟ به شما چه مربوط ؟

قاضی : من باید بین شما و آن مردی که
کشتی ، عدالت را برقرار کنم .

متهم : چرا ؟ مگر شما خدا هستید ؟  

قاضی : اولا اینجا من سوال میکنم و شما
جواب میدهید و شما حق سوال کردن ندارید . دوما این چه سوالی است که م
باید پذیرفت که همه جای ایران، سرای من و همه
جهان هم، ایران من است. اگر کسی ان را باور نکند، بزودی مجبور خواهد شد: بعنوان
خیانت کار، در مقابل تاریخ محاکمه شود! زیرا همه کشورها اجدادشان، به ایران برمی
گردد. و مهاجرات از قلب حهان و مرکز آن یعنی ایران آغاز شده. و در سراسر تاریخ بجز
ایران، کشور یا اقلیم دیگری نبوده است! اگر شهرهای کوچکی هم بوده یا سرکشی کرده، و
مقابل امپراطوری ایران صف ارایی می کردند، همسایگان خود را هم از دست می دادند!
مثلا روم که ی
حوادث روزهای اخیر برای تمام ما ایرانیان با هر نقش و هویتی که در جامعه داریم یک پیامد مشترک داشته است و آن "حال بد" ما یا حتی "نفرت" از خود، کشور، حاکمان و یا حتی مردم و اطرافیانمان بوده است. منکر این نیستم که من هم از این پیامدها تاثیر پذیرفته‌ام اما ذکر نکاتی که رسانه ها معمولاً به آنها نمی‌پردازند در این موقعیت زمانی و برای تسلی دادن به خاطر افسرده ما ایرانیان خالی از لطف نیست:
 
۱— ما تقریباً در بهترین وضعیت خود در طول تاریخ قرار داریم. حد
محمد اسفندیاری می‌نویسد:
حماسه عاشورا
«یک بُعد نهضت عاشورا حماسه است؛ از آن رو که امام حسین (ع) رویاروی حکومتی ستمگر ایستاد. در مقابل زور، سر خم نکرد و به ذلت تن نداد و آشکارا گفت: ”مرگ با عزّت، بهتر است از زندگی با ذلّت.“ [۱] ایستاد، جنگید، زخم برداشت، کشته شد؛ اما همه زخم‌ها در جلو بدنش بود؛ از آن رو که به دشمن پشت نکرد. [۲] بدین ترتیب، به گفته ابن ابی‌الحدید، امام حسین کسی است که تسلیم نشدن و زیر بار زور نرفتن را در میان عرب [بلکه در میان همه
شعر در مورد غم
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غم برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
شعر در مورد غم
زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
شعر در مورد غم و اندوه
ز بازا
این داستان در چند سایت بصورت نثر و خیلی کوتاه نوشته شده که بنده به صحت حقیقت داشتن یا نداشتن آن مطمن نیستم
 آن را مطالعه کردم متوجه شدم  که هر نویسنده  فقط از منظر خاص خودش به آن پرداخته و در آنها اختلافاتی وجود دارد به این خاطر تصمیم گرفتم داستان را بصورت مثنوی  و از دید گاهی دیگر مورد قضاوت قرار دهم ، دوستان میتوانند 
این داستان را با همین عنوان در گوگل مطالعه کنند ، و دیدگاه خود را 
اگر مایل بودند با بنده در میان گذارند ،
در ضمن به علت طولا
امروز دو تا عکس از من تو مراسم سخنرانی دکتر جلیلی تو دانشگاه شهید بهشتی از طرف یکی از خبرگزاری ها منتشر شده که تقریبا شبیه دو تا عکسی هست که از #اوشون خانم تو مراسم سخنرانی استاد رحیم پور ازغدی و مراسم حقوق زنان تو امیرکبیر از همون خبرگزاری وجود داره
مثلا ﻏﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﺖ،(ﺍﻟ)....
پ.ن1:
چالش اصلی سخنرانی دکتر اونجا معلوم میشه که کلمه ی انتخابات (تغییر ساختار انتخابات فعلی سوال من بود) جزء کلمات پرتکرار سخنرانی دکتر تو اون بخشی که تو سای
جلال الدین رومی ،سراینده مثنوی معنوی د رکتاب خود راجع به لزوم شناسائی انسان از طرف خود می گوید : 
صد هزاران فصل داند از علوم 
جان خود را می نداند آن ظلوم 
داند او خاصیت هر جوهری 
د ربیان جوهر خود چون خری 
که همی دانم یجوز و لا یجوز 
خود ندانی تو یجوزی یا عجوز
این روا آن نا روا دانی و لیک 
خود روا یا نا روائی بین تو نیک 
قیمت هر کاله میدانی که چیست 
قیمت خود را ندانی احمقی است 
.حاج ملاهادی سبزواری در زمان ناصرالدین شاه در خراسان می زیسته است . او
مطالبِ زیر در واقع دو مطلب جداگانه اند. یکی در نشریه ی 35 میلی متری، مجله کانون فیلم و عکس دانشگاه شیراز، سال سوم، شماره ی پنجم، زمستان 96 و بهار 97، منتشر گردیده است. دیگری به قصدِ انتشار در نشریه ی کانون ادبی دانشگاه شیراز نوشه شده است. 

 آن که می پذیرد، نقاد است، و آن که نمی پذیرد محق است. و من در این میان گفته و رفته.
محمدرضا اصلانی
 
  خواندنِ دگرخوانیِ سینمای مستند پس از هم نشینی و رویارویی با مولف طی سه روز و خاصه در دو جلسه ی 4 ساعته، آشنایی
شعر در مورد بلبل
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد بلبل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بغیر از گل که خندد در چمن بر گریه ی بلبل                نپندارم که در گیتی لب خندان شود پیدا
شعر بلبل
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست
شعر در مورد بلبل
چشم   عاشق  نتوان  دوخت که معشوق نبیند            نای  بلبل  نتوان  بست   که  بر  گل    نسراید
شعر
افلاطون و استادش سقراط در این عقیده اصرار داشتند که برای هر نوعی از انواع موجودات ، اعم از انسان و غیر انسان ، یک فرد مجرد عقلانی است در عالم مفارقات عقلی که نوع در تحت تدبیر و پرورش آن فرد است و ربط و علاقه او به نوع ، مانند تعلق تدبیر و پرورش آن فرد است و ربط و علاقه او به نوع مانند تعلق تدبیری نفس ناطقه است به بدن انسان .آن افراد مجرد علوی عقلانی را در اصطلاح فلسفه قدیم ؛ "مثل افلاطونی و ارباب انواع و عقول متکافثه" می گویند .
. نفس ناطقه انسانی
فصل اول: در بیان آن چه متعلق است به قوه عامله و آن عبارت است که از عدالت و در آن چند فصل است
بدان که عدالت، افضل فضایل و اشرف کمالات است، زیرا که دانستى که آن مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آنهاست. همچنان که جور که ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل، بلکه خود آنهاست و چگونه چنین نباشد و حال آنکه شناختى که عدالت ملکه اى است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر مى شود بر تعدیل جمیع صفات و افعال و نگاهداشتن در وسط و رفع مخالفت و نزاع فیما بین قواى مخ
 
گروه اقلیت
ما انسان ها برای رشد وتکامل، دگردیسی و دگرگونی های متنوعی  را تجربه می کنیم وبه دلیل همین دگرگونی ها به بلوغ وتکامل  می رسیم
با دقتی در تاریخچه انسان شناسی در می یابیم که  انسان کهن نسبت به انسان امروزی بسیار خام ونابالغ است ودگرگونی های کمتری را را بخود اختصاص داده است و به همین مناسبت دیرینه شناسان انسان های کهن را در مسیر فراگیری رفتار زیستی به گونه های متفاوتی از کهن تا مدرن دسته بندی کرده اند .
پس از انقلاب کشاورزی وشهرنشین
گروه اقلیت

ما انسان ها برای
رشد وتکامل، دگردیسی و دگرگونی های متنوعی  را تجربه می کنیم وبه دلیل همین دگرگونی ها به
بلوغ وتکامل  می رسیم

با دقتی در
تاریخچه انسان شناسی در می یابیم که  انسان
کهن نسبت به انسان امروزی بسیار خام ونابالغ است ودگرگونی های کمتری را را بخود
اختصاص داده است و به همین مناسبت دیرینه شناسان انسان های کهن را در مسیر فراگیری
رفتار زیستی به گونه های متفاوتی از کهن تا مدرن دسته بندی کرده اند .

پس از انقلاب
کشاورزی وشهرنشین
  عباس میلانی در پاورقی یکی از کتاب های خود به اشارت می نویسد: وقتی به خاطر می آوریم که نه تنها اغلب اولیای تذکره الاولیا که بخش اعظم شعرا و فلاسفه و مورخان فرهنگ ما سنی مذهب  بودند و این واقعیت را در کنار تصویر رایج و عامیانه ای می گذاریم که اغب شیعیان ایران درباره ی سنیان در ذهن دارند، به نوعی دو پارگی حیرت آور در هویتِ فرهنگی خود پی می بریم.
 
  ذکرِ این گفته به قصدِ روشن شدن چند طرح و فکر پیشِ خودم است. اغلب در کتاب های تاریخ، حتی به قلمِ بزرگ
عکس پروفایل
یک دوره از زندگیمگم شد…وقتیمیان آرزوهای “کودکی” ام“پیر” شدم…!
انسان مانند دریاست ؛هر چه عمیق تر باشد آرامتر است.انسان بزرگ بر خود سخت می گیردو انسان کوچک بر دیگران.انسان قوی از خودش محافظت میکندو انسان قویتر از دیگران.وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.هرکس که به او نزدیک تر است،آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس کرد
ما در یک دنیا به خواب رفتیمو در دنیای دیگری از خواب بیدار
عکس پروفایل
یک دوره از زندگیمگم شد…وقتیمیان آرزوهای “کودکی” ام“پیر” شدم…!
انسان مانند دریاست ؛هر چه عمیق تر باشد آرامتر است.انسان بزرگ بر خود سخت می گیردو انسان کوچک بر دیگران.انسان قوی از خودش محافظت میکندو انسان قویتر از دیگران.وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.هرکس که به او نزدیک تر است،آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس کرد
ما در یک دنیا به خواب رفتیمو در دنیای دیگری از خواب بیدار
تعریف سخت رویی :
۱ـ سخت رویی ریشه در فلسفه وجودی دارد ۰مقیاسی است که میزان تمایل فرد را به ایجاد پیوند با خویشتن و جهان بیرونی نشان می دهد ( کاسا ، مورتیا کا  ۱۹۶۶ ص۲)
۲ـ ترکیبی از باورها در مورد خویشتن وجهان است که از سه مولفه تعهد ،کنترل و چالش تشکیل شده
۳ـ نشان دهنده درک فرد از حهان پیرامون و توانمندی او در اتخا ذ تصمیم ها ی مو ثر و کار ساز تر شخصی است۰ (کاسا ،مورتیا کا  ۱۹۶۶۰ ص۲)
در سالهای اخیر سوزان اولت (کو با سا ) و سالوا تعهدی در یک سلسله پژو
عکس پروفایل
یک دوره از زندگیمگم شد…وقتیمیان آرزوهای “کودکی” ام“پیر” شدم…!
انسان مانند دریاست ؛هر چه عمیق تر باشد آرامتر است.انسان بزرگ بر خود سخت می گیردو انسان کوچک بر دیگران.انسان قوی از خودش محافظت میکندو انسان قویتر از دیگران.وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.هرکس که به او نزدیک تر است،آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس کرد
ما در یک دنیا به خواب رفتیمو در دنیای دیگری از خواب بیدار
عکس پروفایل
یک دوره از زندگیمگم شد…وقتیمیان آرزوهای “کودکی” ام“پیر” شدم…!
انسان مانند دریاست ؛هر چه عمیق تر باشد آرامتر است.انسان بزرگ بر خود سخت می گیردو انسان کوچک بر دیگران.انسان قوی از خودش محافظت میکندو انسان قویتر از دیگران.وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.هرکس که به او نزدیک تر است،آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس کرد
ما در یک دنیا به خواب رفتیمو در دنیای دیگری از خواب بیدار
عکس پروفایل
یک دوره از زندگیمگم شد…وقتیمیان آرزوهای “کودکی” ام“پیر” شدم…!
انسان مانند دریاست ؛هر چه عمیق تر باشد آرامتر است.انسان بزرگ بر خود سخت می گیردو انسان کوچک بر دیگران.انسان قوی از خودش محافظت میکندو انسان قویتر از دیگران.وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.هرکس که به او نزدیک تر است،آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس کرد
ما در یک دنیا به خواب رفتیمو در دنیای دیگری از خواب بیدار
عکس پروفایل
یک دوره از زندگیمگم شد…وقتیمیان آرزوهای “کودکی” ام“پیر” شدم…!
انسان مانند دریاست ؛هر چه عمیق تر باشد آرامتر است.انسان بزرگ بر خود سخت می گیردو انسان کوچک بر دیگران.انسان قوی از خودش محافظت میکندو انسان قویتر از دیگران.وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.هرکس که به او نزدیک تر است،آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس کرد
ما در یک دنیا به خواب رفتیمو در دنیای دیگری از خواب بیدار
  در آستانه ی چهلمین سال انقلاب 57 رضا پهلوی در اندیشکده انستیتو واشنگتن به گفتگو با مهدی خلجی نشست. مخاطبان حرف های آقای پهلوی چنان که گفته شد، تصمیم گیرندگانِ سیاسی در دولت و خارج از دولتِ آمریکا بودند. او خود را نماینده ی آن بخشی از جامعه ی ایران در نظر می گیرد که خواهانِ تغییرِ بنیادیِ نظامِ جمهوری اسلامی اند.
 
 در چند و چون از سخنانِ ایشان و حامیانشان پرسش ها و تردیدهایی مطرح است که به چندی از آن ها قصد دارم اشاره هایی بکنم. با تاکید بر عب
امام مهدی کیست؟
 
وی یگانه فرزند امام عسکری (ع) یازدهمین امام شیعیان است. امام مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان ۲۵۵ ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال ۲۶۰ ه.ق امبه دنبال شهادت حضرت عسکری (ع)، همچون حضرت عیسی (ع) و حضرت یحیی (ع) که در سنین کودکی عهده‌دار نبوّت شده بودند، در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی اح
1. تا بجایى رسید دانش من                                                که بدانم همى، که نادانم‏گر همى‌‏خواهى که بِفروزى چو روز                                      هستىِ همچون شب خود را بسوزاین عبودیت ز عشق است و نیاز                                       طاعت بى‌‏عشق مکر است و مجاز
 
2. به عطر گل خدارا بین که در گلزار می‌پیچد                   ز نیلوفر که عاشق تر که در گلزار می‌پیچدمخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد                           که در گُنبد ز بی عقلی صدا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها