سلام بهار خاتون! سلام رستاخیزِ طبیعت! سلام ماه رویِ زیبا! سلام کیابیایِ گیتی! خوش آمدی، صفا آوردی، یک بغل غنچه با خود به همراه داری که!.. زیبایِمن، بهارِ من، به زندگیام خوش آمدی!.. خوب شد که آمدی، ای امیدِ قلب های نا امید!.. ای فرستادهی خدا، ای فرشتهیِ مهربانی!.. بگذار کمی تو را به آغوش...
بهار،برای دیگربار،بر شاخسار جوان درخت ها خواهد شکفت،و امید،از پنجره های بازِ رو به بهار،به خانه هامان سر خواهد کشید.آنگاه طبیعت،با شُکوهِ هرچه تمام،به هم آوازی با چلچله ها برخواهد خاست و خورشید،صمیمی تر از پیش،بر سردیِ کم رمقِ آخرین روزهای سال خواهد تابید.آن سوی تمام زمستان ها هنوز،بهار پشت در است...
حالا بهار اینجاست.آن بهارِ همیشه سبز،شاد،سرخوش،که شبی از شب های سرد و تیره ی اسفندماه،کدخدا نوید آمدنش را به اهالی دِه داده بود.نوید صبح روشنی که پس از آن،جهان مُشت مُشت شکوفه و گل بر زمین می ریخت و آبادی،عطر نوروزی به خود زده و لباس نو به تن کرده،به درخت ها صبح بخیر می گفت.درخت ها دیگر،از خواب بلند خود برخاسته اند و خمیازه ی اول صبحی شان را هم کشیده اند.و بهار،بر فراز زمین،چایش را روی اجاق خورشیدِ اول فروردین ماه دم کرده است و حالا،دارد به ج
من سراپا خیالِ او شدهام
در جنون تو رفتهام از خویش
شعر و فریاد و آرزو شدهام....
#فروغ_فرخراد
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 1280×866]
مشاهده مطلب در کانال
تجدید بیعت میکنم با عمیقترین آرمانهای انسانیای که میشناسم.
تجدید بیعت میکنم با قراری که با خودم گذاشتهام برای صرف نهایت تلاشم جهت به بار نشستن آن آرمانها.
تجدید بیعت میکنم با اعتقادم به پایداری و صبر در مسیر تحقق بزرگترین خواستههای نوع انسان.
+ و آرزو و دعای عاقبت به خیری.... آرزوی قرار گرفتن و باقی ماندن در مسیر درست تا آخرش...
خنده زد و گفت : ای دریغ!
دیگر بهارِ رفته نمی آید
گفتم : پرنده...
گفت: اینجا پرنده نیست
اینجا گُلی که باز کُنَد لب به خنده, نیست
گفتم: درونِ چشمِ تو دیگر...
گفت: دیگر نشان زِ باده ی مستی دهنده نیست
اینجا بجز سکوت,
سکوتی گَزَنده نیست...!
#حمید_مصدق
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
بهار اتفاقی نیست که در تقویم ها بیفتد و روی کاغذ.
بهار ماجرایی نیست که در گوشی های موبایل رخ دهد و با پیام هایی نوروزی که هزاران بار دست به دست می گردد؛
بهار اتفاقی ست که در دل می افتد و در جان و در رفتار و در زندگی.
هیچ درختی پیام تبریکی برای کسی نمی فرستد. درخت اما می شکفد، جوانه می زند، شکوفه می کند، سبز می شود...
و ما باخبر می شویم که بهار است و ما می فهمیم که این چنین بودن مبارک است.
درختی که از شاخه ها و شانه هایش برف و یخ و قندیل های زمستانی آ
JIKJIK,PISHI انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{
رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...?
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
امروز شعرم رو برات خوندم
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
میگن داره بهار
میاد
زمستون از میون ما
رفتنیه
آدما تو تکاپو اند
خونه تکونی می کنند
آخه داره عید میش
چه بهار دلگیری...اصلا بهار همیشه دلگیر بوده، نمیدونم چرا بقیه انقدر ذوق اومدنش رو دارن.چه ذوقی داره شروع یه سالِ دیگه بدونِ تو؟!
چقدر رنگ سبزِ این روزهای شهر تو چشم میزنه و حالمو بد میکنه.
راستی بهت گفته بودم فصل بهار اذیتم میکنه؟ بهار هیچوقت مالِ من نبوده، درست مثل تو.
اگه یه روز خواستی بیای، بهار نیا.... پاییز بیا، وقتی دارم پا به پای طبیعت برات میبارم بیا، وقتی امید مثل پرنده ها از دلم کوچ میکنه بیا، وقتی هوای دلم ابری و تیره است بیا.
بذا
کسی با زبانش، شلاق بر افکارِ دیگری میزند؛ دیگری میشنود و هیچ نمیگوید، تنها درونِ سطوحِ جیوهای، افکارهِ آغشته به خونش را نظاره میکند؛ نفرت درون خستهاش را میلرزاند، گویی که زلزلهای هزاران ریشتری درونِ شهرِ افکارش به تکاپو افتاده است، گویی که حمام خونی سرتاسر وجودش را فرا گرفته است، گویی که خواهانِ خونخواهی از تمام زبانهایی است که چنین قیامتی را به هیچ چشمداشتی به پا داشته است. چرخ دندههای جوژه در حال حرکتند و عقربهها
بغض های بی هوا
گریه های بی امان
قبضِ روح های بی دلیل
این همه را نمی فهمم...
کاش معنای تک تکِ
این گرفتگی ها را می دانستم!!!
دلم این روز و شب ها
بی هیچ بهانه ای زار می زند
و نمی فهمد چرا؟!
نفهمیدنِ حالِ دل
عینِ گم کردن چیزی درونِ آدمی ست!...
آشفته ای
بی هیچ دردی شاید!!!
دردهای خاموش ;آدم را خاموش می کند....
جایی خاموش از دلمردگی
دل را بس است شاید....
معراج می خواهد دلم
اما دلیلش را نمیدانم....
اسفند ;
یادآور روزهای خوب وشیرین
باشهداست....
یادآور انبوهی از عهده
تولدت مبارک خواهرم
یه حسی درونم بهم می
گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم
تولدت رو بهت تبریک بگم
باورم نمی شد این
اتفاق بیفته
ولی افتاد
من دارم زندگی می
کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه
چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می
شن
خدا را شکر می کنم
هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی
تا کِی؟،،، نمی دونم
تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم
من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری
من سال 98 رو با نگاه منفی ویژهای به همراه احساس افسردگی حاد شروع کردم؛ از خودم و کارم و زندگی و جمیع شرایطی که داشتم، ناراضی بودم. روزهای آغازین اردیبهشت، این احساس به اوج خودش رسید و من غمگینترین جوان بیست و نه سالهی این شهر بودم که با بغض وارد دهه چهارم زندگیش میشد.
خوشبختانه تغییر استراتژیک شغلی، قبل از پایانِ بهار، فضای زندگیم رو عوض کرد، حالم رو خوب کرد، انرژیم رو زیاد کرد؛ یه جورایی موتور محرکهام شد برای رسیدن به اون چیزی که از ا
مرده ام... از نفست شور و توان می گیرم
سرِ صبحی به دعاهای تو جان می گیرم
گفته ام مرثیه خوان نام تو را سر بدهد
از مسیحاییِ نامت هیجان می گیرم
هرچه دارم همه را می دهم و در عوضش
یک دل سوخته و اشک روان می گیرم
مستحقِ غضب و آتش قهرم اما
باز از مرحمتت برگ امان می گیرم
برنگشتی و گذر کرد بهارِ عمرم
ذره ذره پس از این رنگ خزان می گیرم
حال که آب گذشت از سر من، با حاجت...
روضه ی امّ بنین و پسران می گیرم
با دل سوخته می گفت: عصا نیست مرا
دست را بر کمرم گریه کنان می گیر
بهارِ سبزهزار ، دل وِنه دَوِّم
مه مَنگو خالک مار، دل وِنه دَوِّم
اَتّا خَله اَرمون مشت هسته مه دل
مه پِسر نومزهدار، دل وِنه دَوِّم
ترجمه فارسی
بهار فصل سرسبزی است دوست دارم باشم تا از زیباییهایش لذت ببرم
گاوم گوسالهی کوچک دارد دوست دارم باشم تا از او مراقبت کنم
آرزوهای زیادی را در قلبم جای دادم
پسرم نامزد دارد دوست دارم باشم تا برایش جشن عروسی بگیرم
دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هفت
بهار رسیده و من، نمی دانم چرا امسال بر عکسِ هر سالِ دیگری دوست دارم زندگی را آرام آرام طی کنم. کارها را به دستِ کاردان بسپارم و گاهی فقط به تماشا بنشینم و حظ ببرم از لحظه لحظه ی مادر بودنم.
اسم دخترم، قبل از اینکه اصلا وجود داشته باشد، در خیالاتم "حنانه" بود. برایش هزاران بار در رویا قصه ی ستونِ حنانه ی مسجد النبی را تعریف کرده بودم و از اینکه قرار است دخترم هم اسمِ ستونی باشد در جایی که خیلی از دقایقِ بودنم را در آرزویش گذرانده بودم و می گذرانم؛
یک مرد توی خانه، یک زن انارِ دانه، دلواپسِ فراغت
یک پرده پُر بنفشه، یک پنجره نشسته، در انتظارِ ساعت
در کوچهای زمستان، سردیش تو چمدان، غُر میزند که بَد شد
اما بهارِ خوشذوق، دوان دوان پر از شوق، از نبشِ کوچه رد شد
آری بهار با ماست، لیل و نهار با ماست، خواهد گذشت غصه
خواهد پرید آخر ، در آسمانِ باور ، گنجشکِ پَر شکسته
ذاتیِ ماست مستی، با هر عَرَض که هستی، پِیک مرا پُرَش کن
قلبِ کسی که شیشهست، نشکن که ریشه ریشهست، این شیشه را دُرَش کن
ا
هر روز از کنار درخت شاهتوت گوشهی حیاط عبور میکنم اما تا همین صبح امروز شاهتوتهای تازه متولد شدهاش را ندیده بودم، برگهای سبز گلدان خشکشدهام را هم، حتی گلهای زرد و گوجههای کوچک بوتههای گوجهی مادر که حالا بزرگ و زیباتر شدهاند را هم ندیده بودم، اصلا انگار بوی بهارِ درختان حیاط به مشامم نرسیده بود!
حالا اما یک گوشه نشستهام و در وزش آرام بادی که خبر از آمدن بهار میدهد به جوانههای سبز شدهی باغچهها نگاه می کنم و از
سلام،ضمنِ تبریکِ مجددِ نوروز و سال جدید باید عرض کنم که چهارمین روز از فصل بهارِ ۹۹ هم رسید و امروز بیست ساله شدم،امیدوارم واقعا یه سال بزرگ تر شده باشم و فقط به سن شناسنامه محدود نشده باشه،راستش عددِ ۲ دهگان فعلا یکم واسم غریبه ولی چه بخوام یا نخوام باید بهش عادت کنم ^_^
این گل های لاله هم همون لاله هایی هستن که توی پُستِ نرم نرمک میرسد اینک بهار درموردشون حرف زدم،تقدیمشون میکنم به همه ی شما دوستای مهربونم که کلی بهم انرژی مثبت میدین...
+بوی
تولدت مبارک خواهرم
یه حسی درونم بهم می
گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم
تولدت رو بهت تبریک بگم
باورم نمی شد این
اتفاق بیفته
ولی افتاد
من دارم زندگی می
کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه
چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می
شن
خدا را شکر می کنم
هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی
تا کِی؟،،، نمی دونم
تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم
من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری
پنجره رو باز میکنم. صدای گنجشک میاد. زمین خیسه. یه کم بوی سیگار میاد. مردِ همسایه بغلی آخرین پک رو میزنه و سیگارو پرت میکنه بیرون. آخرین فوت. کلهمو میارم تو تر که نبینه منو. هوا -به جز این بوی سیگار- خیلی خوبه. حسرت پیاده روی تو این هوا برای این بهار تو دلم میمونه. شاید سختترین بهارِ تا به امروزِ عمرم. همین چند تا درختِ کچلِ توی کوچه هم ازون سبز قشنگ های اول بهار دارن. سبزِ روشن. لابد اون خیابونه الان چقدر قشنگه. و اون پارکه. خوشحالم که چیزی
شوکران مینوشم می فهمم که حبه قند هست
عسل می نوشم پندارم که زهرست
لبخند می زنم اما عمق تلخی ها محاصره ام کردن
اشک بار می دوم اما در لحظه آرامش لبخندت مرا نگاه می دارد
این چه تناقض محالی است که تو حواله ام کرده ای
در رایحه باران بهار مثل زمهریر سوزان زمستان
دستانم را در گریبان میکنم تا خاطرات شیرین تو را قاصدک های پر پر شده همراه خود مبرند
آه سردم را فرو میخورم تا تلخی های درونم طبیعت عاشقان بهار را محاق نکند
از اسفندی که تو ترکم گفتی دیگر عشق
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راهاوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اشوقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راه
گُل میکند به لب همه دم ذکر یا علیزیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه
ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقیماهِ جنون و ماهِ صفا میرسد زِ راه
دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اشوقتی گدا به پشتِ گدا میرسد ز راه
امضا کند خدا گذر از نار دم به دمچون ماهِ توبه ، ماهِ عطا میرسد ز راه
وقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به مافرصت برای ترکِ گنا
آسمان اردی بهشت، نیمه شب ها توی سر خودش می زند و بارانی ست که اینجا می بارد.دیشب صاعقه ها یکی پس از دیگری فرود می آمدند و شانه ام زیر پتوی پلنگ دار تکان می خورد. آنقدر این ماجرا تکرار شد که نفهمیدم کی خوابم برد. صبح کنار اسپیکرهای از نفس افتاده ی لپتاب و ته مانده ی فنجان های چای ولو شده بر ملحفه بیدار شدم.
یک کنج بالِشم «تغزلی در باران ِ»حسین منزوی بود و یک کنج دیگرش شیشه ی عطر کوچک آن یگانه ترین یار که جا مانده پیشم.چه می شود کرد،رقصی چنان میان
احتمالا چیزهایی که اخیرا باهاشون سر و کله زدم من رو به این نگرش رسوند. در یک ماه و نیم گذشته دو کتاب عهد مشترک و جهاد کبیر رو به ترتیب خوندم. کمی در اینستاگرام چرخ زدم و زندگی یک مادرِ با ده فرزند رو دیدم. به جز انیمیشنهای ساعت ۱۴ شبکه نهال، تنها فیلمی که دیدم و ذهنم رو درگیر کرد، میان ستارهای بود. تو این مدت بیشتر قرآن خوندم. مخصوصا جزء ۲۹ و ۲۸ رو و همینطور کامنت آقای ن..ا در پست قبلی ذهنم رو درگیر کرد به فرصتهایی که در زندگی مثل ابرها میگذرن
همه ما اگر عکس باغهای گل لاله رو ببینیم ناخودآگاه یاد هلند میفتیم..
چند سالی هست که شهرداریها و مخصوصا کرج جشنواره گل در روزهای بهار اجرا میکنن.. اما گلهای لاله خیابون زرافشان شهرک غرب تهران کارِ شهرداری نیست و داستان دیگهای داره... امسال ششمین سالیه که دکتر هومن اردبیلی پیادهروی خونهشون رو به یاد مادرش تبدیل به بهشت لالهگونی میکنه...
حالا دکتر هومن اردبیلی کیه؟ یه پزشک عمومی که چند سال پیش برای گرفتن تخصص پزشکی هسته ای به آمریک
همه فکر میکنند بهارِ طبیعت خودش می آید اما ببین شکوفه ها را .درخت را بنگر که چه زیبا سراسر میخندد .اواخر بهار بود که بابت میوه ندادنش به جای آواز خوانی پرندگان زیبا ، تماما غرولند های مرا از زمین و آسمان می شنید.تمام تابستان بی آب را تشنه بود ولی آنقدر ریشه دوانی میکرد برای قطره ای آب.تمام بی محلی ها و حواس پرتی ها و بی وفایی ها منِ باغبان را یک سال دوام آورد.با حمله کلاغ ها و پرندگان نیز جنگید.طوفان ها و باد ها به این سو و آن سو کشیدنش،اما
پشت پنجره ایستادم و از لابهلای نمنم باران به نارنج کوچک حیاط، لیموی دوباره جان گرفته و آلئووراهای درون سبد چشم دوختم، خوب که نگاهشان کردم سر چرخاندم تا شاهتوتهای سرخ شدهی گوشهی دیگر حیاط و گوجههای سبز مادر را هم ببینم، دلم میخواست سرسبزی بهارِ بارانیام را در قرنیههایم حبس کنم.
هنوز مبهوت زیبایی شاهتوتها بودم که صدایم زدی "پشت پنجره وایستادی که چه بشه؟ بیو ای تماتههایه ببریم کنار درخت که اگه بارون و طیفون زد همشه خر
هوالمحبوب
بهار عزیز سلام
میدانم که در شلوغیهای آمدنت خیلیها حواسشان به تو نیست، گم شدهای وسط
این همه حس مبهم. کسی دستت را نمیگیرد و مثل عروسهای عزیز کرده بر صدر مجلس نمینشاندت.
ما داغداریم بهار عزیز. داغدار نداشتنها، نبودنها، نشدنها، داغدار خرابیها، تباهیها....
میدانم که میدانی برای آمدن هیچ بهاری چشم انتظاری کافی نیست. بهار
را باید زندگی کرد. بهار را باید سرمست بود. بهار فصل زندگی است، فصل عاشقی است و
غرق در خوش
بچه که بودم، گاهی میشد که یک صبح سرد، از اولین روزهای خزان، از انبوهِ باغهای اطراف خونه (که حالا هیچ از اونها باقی نیست!)، صدای بلبلی به گوش میرسید که بیمحابا و نگران، چنان با غمِ جان سوزی میخوند که نوایِ حُزنانگیزش، دلت رو به آتیش میکشید.
مادرم، اون روزها میگفت: این بلبلیه که از کوچِ آخرِ تابستون رفیقاش جا مونده. حیوونَکی داره از درد تنهایی میناله و یارانِ سفر کرده و جفتِ تنها موندهشو صدا میکنه! حالا هوا که سردتر بشه، حَتمَ
بچه که بودم، گاهی میشد که یک صبح سرد، از اولین روزهای خزان، از انبوهِ باغهای اطراف خونه (که حالا هیچ از اونها باقی نیست!)، صدای بلبلی به گوش میرسید که بیمحابا و نگران، چنان با غمِ جان سوزی میخوند که نوایِ حُزنانگیزش، دلت رو به آتیش میکشید.
مادرم، اون روزها میگفت: این بلبلیه که از کوچِ آخرِ تابستون رفیقاش جا مونده. حیوونَکی داره از درد تنهایی میناله و یارانِ سفر کرده و جفتِ تنها موندهشو صدا میکنه! حالا هوا که سردتر بشه، حَتمَ
در عکس پروفایل دخترونه پاییزی ۹۷ شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید متفاوت ترین عکس پروفایل های دخترونه در مورد فصل پاییز را مشاهده کنید و …
عکس پروفایل دخترونه پاییزی ۹۷
عکس های دخترانه برای فصل پاییز
تو با شهریور چه کردهای!؟
بوی پاییز عاشقانه را
به خود گرفته
صدای برگ ریزان را
از میان موهایم میشنوم
دستان توست
که نمیگذارد خزان شوم
متن ادبی در مورد فصل پاییز
عکس پروفایل دخترونه پاییزی ۹۷
نمیرسم ها را بر نمی تابم
با هر برگ پایی
دانلود آهنگ جدید علی سورنا | مهران با لینک مستقیم +متن +پخش آنلاین
Danload Ahang Ali sorena -Mehran
♬♪♪♫♪♬Download new music From Ali Sorena | Mehran+Text+Best Quality
برای دانلود آهنگ مهران علی سورنا لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید:
پخش آنلاین آهنگ مهران علی سورنا:
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ
:برای دانلود با کیفیت مطلوبتان روی لینک های زیر کلیک کنید
کیفیت متوسط :
کیفیت عالی :
متن آهنگ مهران علی سورنا :
♬♪♪♫♪♬
من و تو مثل همیم خوف میکنن میبیننمون
واس
دانلود آهنگ جدیدعلی سورنا مهران + متن + پخش آنلاین
Danload Ahang Jadid Ali sorena - Mehran
♬♪♪♫♪♬Download new music BY Ali Sorena Called Mehran+Text
متن آهنگ جدید مهران از علی سورنا:
من و تو مثل همیم خوف می کنن می بیننمون ♬♪♪♬ واسمون غلاف بلوف می کنن
رپ کنا منو خیلی دوست ندارن ♬♪♪♬ مثلِ تو که خیابونا جلوت جفت می کنن
برای دانلود آهنگ مهران علی سورنا لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید:
پخش آنلاین آهنگ مهران از علی سورنا:
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند
دانلود آهنگ
دانلود آهنگ علی سورنا بنام مهران + متن + پخش آنلاین
Danload Ahang Ali sorena - Mehran
♬♪♪♫♪♬Download new music BY Ali Sorena | Mehran+Text
متن آهنگ مهران سورنا:
من و تو مثل همیم خوف میکنن میبیننمون ♬♪♪♬ واسمون غلاف بلوف میکنن
رپ کنا منو خیلی دوست ندارن ♬♪♪♬ مثلِ تو که خیابونا جلوت جفت میکنن
برای دانلود آهنگ مهران علی سورنا لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید:
پخش آنلاین آهنگ مهران علی سورنا:
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ
:برای دانلود با کیفی
کتاب رو خیلی خوب دارم میخونم. اگه بخوام راجع بهش بگم، مگه میشه داستایفسکی باشه و بد باشه؟! واقعا وقتی ادم میخونه میفهمه کتاب یعنی چی؟ کسی که اینارو میخونه کتابهای دوهزاری امروز در نظرش اینقدر مضحک و مسخره میاد که حد نداره. به هر حال که هم امشب تمومش میکنم هم خب به خاطر این که میتونم برای امتحان بخونم خوشحالم هم دلم نمیخواد تموم بشه. انگار تو اون حالو هوا زندگی میکنم تجربه اش میکنم.
بریم سراغ ریاضی. برای من خیلی سخته چون که هنرستان اصلا یادم ن
روزایی که امتحان میدادم، بعد از امتحان یهمدت نهچندان کوتاهی باید صبر میکردم که اتوبوس بیاد که برم و کلـــــــــــــــــــــی اتوبوس از جلوم رد میشدن و منم هی یهنگاه به خطشون میانداختم و یه بدوبیراهی به خودم میدادم که چرا انتقالی گرفتم و اگر انتقالی نگرفته بودم، الان خونه بودم و چسبیده به شوفاژم، چایی میخوردم:||ولی خب نمیشد که هی خودتخریبی کنم! بعد از یکی دوتا امتحان، ناخودآگاه مینشستم و شروع میکردم به فکرکردن به اونر
دبیرستان شرافت پس از روزگاری باز هم دبیرستان شرافت خواهد بود، اگر لطف یا قهر روزگار شامل حالش نشود و نامش عوض نگردد.
دبیرستان شرافت پس از روزگاری، بیست سال، چهل سال، شصت سال، بیشتر و کمتر، تبدیل به ساختمانی قدیمی و فرسوده خواهد شد و آجرهایش، شعر سیاهی و تیرگی خواهند خواند.
درهای چوبیاش ریش ریش خواهند شد و پنجرههای شیشه شکستهاش، اسباب بازی کودک باد.
دیوارهایش، دیوارهایی که دفترچه خاطرات هزار سرمهای پوشِ1 اسیر رویاهاست، همان دیواره
بیانات پس از بازدید از نمایشگاه «حماسه گوهرشاد»
حضرت آیتالله خامنهای روز سهشنبه 96/1/8 ضمن بازدید از نمایشگاه آثار هنری و اسناد تاریخی مرتبط با واقعهی مسجد گوهرشاد که در حرم مطهر رضوی برگزار شده بود، در جمع برگزارکنندگان این نمایشگاه سخنرانی کردند. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن بیانات رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار را در سالروز واقعهی خونین کشتار مردم معترض به کشف حجاب رضاخانی در مسجد گوهرشاد مشهد که در تیرماه ۱۳۱۴ به وقوع پیوس
من اینجا را از آن زمان های بی زمان عاشق بوده ام .
جنگیدن به خاطر وطن ، اوج معنای زندگی ست .
بر جاده های آبی سرخ پنج کتاب در یک کتابه از نادر ابراهیمی .
بر اساس زندگی میرمهنای دُغابی .
میرمهنا ، نماد ریگ ، چراغی در اعماق دره های وطن!
کتاب من رو انتشارات روزبهان چاپ کرده ولی دیدم چاپ هایی با جلدهای مختلف و در جلدهای مجزا هم از این کتاب منتشر شده .
قصه ی میرمهنای دُغابی از دویدن روی ریگهای سوزان بندر ریگ و مناجاتش با خدا شروع میشه .
انسان ، از میان یک
درباره این سایت