نتایج جستجو برای عبارت :

هییس! ممکنه صدامون رو بشنون~

هفت سال آرشیو رو گذاشتم زمین و فرار کردم. نمیدونم هنوزم آل استار پام بود یا نه. نمی دونم بندهاش رو بسته بودم یا نه. ولی خودمو از زیر باز سنگینش رها کردم و دویدم. از گذشته ام، از ادمایی که بوی کهنگی میدادن. 
به زودی شروع میکنیم.
هفت سال آرشیو رو گذاشتم زمین و فرار کردم. نمیدونم هنوزم آل استار پام بود یا نه. نمی دونم بندهاش رو بسته بودم یا نه. ولی خودمو از زیر باز سنگینش رها کردم و دویدم. از گذشته ام، از ادمایی که بوی کهنگی میدادن. 
به زودی شروع میکنیم.
سلام شرلوک. میخواستم بدونم اگه دوباره داشتی می اومدی بیمارستان محض اطلاع، من یه کراوات پیدا کرده ام و فکر میکنم ممکنه مال تو بشه. شبیه اون جور کراواتائیه که ممکنه تو بپوشی بنابراین نمیدونم ممکنه آخرین باری که اومدی اینجا، جاش گذاشته باشی.
دومین روزی هست که اینترنت قطع شده...البته سایتهای دات آی آر دار باز میشن...که خب به درد خودشون میخوره...دارم فکر میکنم عقل داشتن چیز خوبیه که خدا بهمون داده...عقل داده تا فکر کنیم و بعد عمل کنیم...ولی بعضیها قشنگ مشخصه عقل ندارند...وگرنه به این فکر میکردند که ممکنه کسب و کار بعضی ها بدون اینترنت بخوابه...ممکنه اعضای خانواده شون که خارج زندگی میکنن این مدت نگران بشن...ممکنه منتظر یه ایمیل باشند یا بخوان ایمیل مهمی بفرستن...و ممکنه های دیگه...ولی ندارن
ایمان یعنی ریشه داشتن در سختی و باد و بوران و هوای سرد...
ایمان یعنی ایستادن
خدایا بیا و از ما ناامید نشو وقتی می بینی چقدر بی ایمانیم...دنیا ترسناک میشه اگر رهامون کنی. خدایا حتی اگر فرزانگی درآوردن کفشهامون رو به وقت دیدن نور کنار کوه طور، نداریم؛ کفشهامون رو به جبر از ما دور کن و صدامون کن...این بار منم که از تو خواهش میکنم بخوان ما را؛ بخوان و شک نکن که محتاج لحظه ای هستیم که تو ما را به نام بخوانی...
اینه که خودم دست به کار بکشم 
و بشم اونی که میخوام 
بسازم اون چیزی رو که میخوام
این مسیر اصلا هموار نیست ممکنه گاهی اتفاقات خوب منو هل بده به سمت جلو یا حتی نقش ایستگاه پرش رو بازی کنه 
و گاها ممکنه موانعی مسیر رو دشوار کنه و یا حتی متوقفم کنه 
ولی خب راه دیگه رو امتحان میکنیم 
خیلی ها دوست دارن همیشه حرف های خوب بشنون،پست های شاد بخوننمثلا وقتی من مینویسم بی انگیزه ام طرف میاد دیسلایک میزنه و میرهولی من ترجیح میدم خودم باشم اینکه الکی بنویسم اینجا با انگیزه ام تا یه عده خوششون بیاد دردی از من دوا نمیکنه ابن یه حقیقته که بی انگیزه شدم+این پست خطاب به شخص خاصی نوشته نشده همه همینن
 
من خودم مشکلم اینه که همیشه فکر میکردم مردها ابرقدرتن :)
فکر میکردم مردها فقط میخوان سکس کنن و فرار کنن.
برعکسه.
مرد ممکنه بخواد بخوابه با همه، چون اون بیچاره مخش تنوع طلبه. حتی دخترا هم ممکنه همینطوری بشن. الان خود من استرس دارم که وقتی اسم یکی بره توی شناسنامه م باید با بزرگترین وحشت زندگیم روبرو شم.
 
یعنی ما هم تنوع طلبی رو دوست داریم. ما هم حداقل استقلال و ازادی رو دوست داریم.
 
ولی قضیه اینه که مرد ممکنه علاقمند بشه. مردها اتفاقا زود علاق
پستی گذاشته بودم که کمی قبولش داشتم کمی نه ، احساس کردم بودنش نمک پاشیدن رو زخممونه در این شرایط و حذفش کردم.
آقا ما همه ممکن الخطا هستیم فقط گفتم یادمون باشه در این مسائل فعلی از نظر منو شما ممکنه کسی اشتباه کرده باشه ممکنه از نظر خودش و دیگری خیر فقط گوشه ی ذهنمون داشته جز ائمه ی اطهار هیچ کسی معصوم نیست 
 
بچه ها زندگی خیلی پیچیده هست
و آدمهایی که حتی فکرش رو هم نمیکنین که ممکنه مشکل داشته باشن، در حقیقت در مشکلات زیادی غرقن. مشکلاتی که شاید برای شما مشکل به نظر نیاد ولی برای اونها فاجعه هست. همونطور که برای ماها مسائلی فاجعه و سخت هکه ممکنه بای بقیه به طرز خنده داری ساده باشه.
آدم ها رو شوخی نگیریم.
حال ادمها رو حتی اگه شده یه بار، بپرسیم.
حتی یه بار.
سه سال بعد ممکنه پشیمون بشیم که چرا یه بار ازون آدم نپرسیدیم حالت خوبه؟
همون طور که سه سال من این
محبتای ما آدما اینجوریه که حجم عظیم محبتی که تو قلبمونه یدفه با دیدن یه کاری، یا فهمیدن یه موضوعی ممکنه همه ی همه‌ش تبدیل بشه به تنفر،
حتی ممکنه حجم تنفره بیشتر از محبت قبلیه باشه .. یعنی "حسنات" می‌شن "سیئات"
چقدر خدا عجیب غریبه که "سیئات" رو به "حسنات" تبدیل می‌کنه.. 
دیروز به بچه ها گفتم ممکنه نیام 
ممکنه
ناراحت شدن اغلبشون؛ دوتاشون زدن زیر گریه و چند تایی بغض کردن. بی تفاوت هم داشتیم البته...
بعد گفتم بچه ها رفتنم یه شوخی بود. کنارتون هستم.
دوستشون دارم و دلم براشون تنگ میشه اگر نبینمشون. هلیا گفت خانوم وسط سال وسط راه وقت بی وفایی نیست. نباید ما رو تنها بذارید...
دلم مچاله شد. دوست ندارم غمگینشون کنم.
مادر از طبقه‌ی پایین صدامون کرد.
ما هم به رسم کمی فراموش شده‌ای، روی پله‌ها شروع کردیم دویدن. که انگشت شست پامون همراهی نکرد و زیر تنمون پیچید و، شد آنچه شد :)
داداش هم که پشت سر ما بود گفت، این حرکتا از سن شما گذشته دیگه.
و راستش شدید به فکر فرو بردم.
27 سال...
یعنی نیمی از فرصتم رو از دست دادم، تازه اگه عمرم طبیعی باشه و ...
و حالا که فکر می‌کنم هنوز دست‌آورد مهمی کسب نکردم.
آدم خوبی نیستم
و وقتی هم باقی نمونده
چه حس بدیه...
یک بغل آغوش گرم
و رهایی از زمان
ای فشار زندگی
توی نبض من نمان...

+ یه شعر خیلیییی قدیمی. یهو گفتم بنویسمش :) 
++ دلم میخواست یه برنامه میذاشتن بعضی خواننده‌ها، بعد آدمای معمولی‌ای مثل من میرفتن اونجا و شعرشونو میدادن که اون خواننده بخونه و با صدای خواننده‌ای که دوسش دارن شعر خودشونو بشنون. آهای خواننده‌ها لایو نمیذارین؟ 
+++ ولی با اونایی که زیر خاکن چطور برنامه بذاریم؟ رفتیم اون دنیا چجوری پیداشون کنیم؟ کاش مثلاً پنجشنبه شب بیاد خودش به خوا
توی اثبات های ریاضی دوتا اشتباه دارم که خیلی تکرار می‌شن.
۱. رابطه ای که باید اثبات بشه رو نقض می‌کنم. این واقعا عجیبه که انقدر این اتفاق تکرار می‌شه. یک جورهایی نشانگر اینه که خیلی زیاد مخالفت می‌کنم و همیشه میخوام دنبال اشکال در هر فرضیه ای باشم و تمام راه های نقضش رو در پیش بگیرم.
۲. توجیه های عجیب! بعنوان تمثیل، ممکنه من ۲+۲ رو به صورت کاملا سهل انگارانه ۵ بنویسم؛ چون ۵، راه حلی که مدنظرم هست رو به نتیجه می‌رسونه. این نشانگر ارورهای وحشتن
توی رختکن مشغول عوض کردن لباس بودیم که منشی باشگاه و یکی از بچه‌ها به شوخی مدام به هم می‌گفتند «خجالت نمی‌کشی؟! حیا هم خوب چیزیه!!» دختری که کنارم ایستاده بود و به تازگی دماغش را عمل کرده، و این موضوع باعث ناراحتی من است، گفت: «چی شده بچه‌ها؟! جریان چیه؟!!» منشی‌مان که اسمش الهه است گفت: «این داشت لباسش رو عوض می‌کرد، شرت و سوتین تنش بود. یه دختر اومد داخل رختکن بهش گفت خجالت نمی‌کشی؟! حیا هم خوب چیزیه!!» من گفتم: «باید صدامون می‌زدی همه میوم
چی به سرت اومد که از اون آدم پر جنب و جوش، انقد ساکت شدی و برای هز چیزی نگرانی؟‌ مگه نمی‌گفتی که اگه یه کوه جلوت باشه، شروع می‌کنی به کندن؟ حالا که کوهی نیست، همه‌ی مسیر‌ها هم حداقل هموار به نظر میان، پس چرا شروع نمی‌کنی؟‌
منتظر چی هستی؟ تضمین؟‌ نیست. وجود نداره. ممکنه اینبار از دفعه قبل محکم تر بخوری زمین. ممکنه تو مسیر همه چیزت رو از دست بدی. ممکنه همین اندازه اعتماد به نفسم که برات مونده بره. ممکنه  یجور بخوری زمین که دیگه هیچ وقت بلند ن
مجموعه‌ی نرم افزاری آفیس رو مطمئناً همتون اسمشو شنیدین. مثل Word، Excel، Power Point و ... . یک نفر برنامه نویس باید با نرم افزارهای زیادی کار کرده باشه و آشنایی‌ای هم داشته باشه. هر چند که کم باشه. ممکنه بگید نرم افزارهای آفیس خیلی راحته و همه بلدند که باهاش کار کنن :-) ولی اصلاً اینطور نیست. بعضی از امکانات آفیس هست که اصلاً شما اسمش رو هم نشنیدین و نمی‌دونید که اصلاً کارش چیه. خود منم هم همینطور هستم. نمی‌گم که کامل بلد هستم.
توی بعضی پروژه‌ها ممکنه نی
گاهی شروع ی زندگی و تولد
یا
پایان ی زندگی و مرگ
روابط آدم ها رو دستخوش تغییر های بزرگ میکنه
تولد یا مرگ شرایط زندگی رو کاملا تغییر میده
و ما آدم ها تو شرایط جدید ممکنه رفتار یا تصمیم جدیدی بگیریم
این وسط شرایط و قانون هایی که باید تبعیت کنیم از ی طرف دیگه
ممکنه به مذاق ما خوش نیاد
ادامه مطلب
و من از عدالت خدا و ازینکه ده سال و نیمه صدامون را نمیشنوه گریه میکنم و بغض دارم.. دلم میخواد برم یه جا و اینقدر داد بزنم و جیغ بزنم که از حال برم. کاش مشکلمون قابل حل بود هر چند اگه خدا لطف کنه فشار روحی را میتونه کم کنه ولی حسرت و دلتنگی عزیزمون همواره هستدلم برای عزیزمون تنگ شده و ۵/۵ ساله صدا کردنش شده حسرت وجودش را دیگه نگمممممم:////

ساعت ۱۹:۴۳ نوشت: بعد بغض و گریه، فقط پیاده روی و خارج شدن از خونه میتونست آرومم کنه
اولین پیاده روی من و ب در سال
بخشی از چیزهای که باید درباره ی عشق میفهمیدم امروز من بعد از دیدن 500 Days of Summer یه جوری از لحاظ تفکارات قبلیم کاملم کرد  ولی هنوز خامه این بود . 
وقتی که یک فرد وارد رابطه با یک جنس مخالف میشه اویل رابطه به عنوان دوست هستن  میگن میخندن و حرف میزنن ، رفته رفته این رابطه عمیق تر میشه و ممکنه به هم آغوشی هم کشیده بشه  و در این همین رابطه که در جریان هستن یه سری تفکرات شکل میگره . تفکراتی که ساخته ذهن هر کدوم از ما میشه و تواقعاتی که ممکنه توی بستر زمان
وقتی برای اولین بار میری سر کلاس تا با دانشگاه آشنا بشی اولین چیزی که برات اتفاق می افته و تقریبا تا دو هفته هم ادامه داره شوک ورود به مکان جدید هست. دقیقاً نمیدونی قراره چه کاری انجام بدی و برای همین فرصت اولیه رو از دست میدی تا ممکنه حتی از بقیه عقب بیفتی. اگر خوابگاهی باشی ممکنه این عوارض تا آخر ترم یک برات ادامه پیدا کنه. بگذریم...
ادامه مطلب
بیماری های گربه ممکنه ما رو خیلی نگران و ذهنمون رو مشغول کنن. دونستن علائم بیماری های گربه ها، راه‌های پیشگیری و درمانشون کمک می‌کنه که مراقبت بهتری از دوستای کوچولومون بکنیم. بیمار‌هایی که گربه‌ها ممکنه بهش مبتلا بشن خیلی زیادن، ما توی این مقاله به چنتا از رایج‌ترین‌هاشون اشاره می‌کنیم.
ادامه مطلب
ترسیدم ادعا کنم که "حکومت بر این مردم آسونه"
چون ممکنه بگن "اگه راست میگی بیا این پست و مقام، حکومت کن"
منم که میدونید چقد از ریاست طلبی و سلطه جویی بیزارم.
خلاصه دیگه ادعای آسانی حکومت رو کنار گذاشتم چون میدونم حکومت بر مدعیانی مثل خودم چقدر ممکنه سخت باشه.
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا یه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف میکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمی بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره میکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نمیخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمی قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
امروز فی الواقع گند زدم. هیچ غلطی نکردم. تمام تلاشم ۷.۵ ساعت بود و بقیشم نه اینکه استرااااحت باشه یا غنی کردن اورانیوم. مث افسردگان پس از زایمان زل زده بودم به نوشته ها به فرمولا... حتی نون پنیر گوجه هم توانایی شستن و بردن رو نداشت. و حتی آهنگ جدید رضا بهرام. و حتی ذوق دیدن عکسهای دوتاییشون. دلم برا مرمر تنگ شده. برا بغل گرم و بی منتش. برا چشم هاش که بخاطرم خیس میشه و برا چشمام که نمیذارم راهشون باز شه. از فردا و هر چهار زنگش متنفرم. از چشمای سبز اون
سلام
من از مسافرت برگشتم. رفته بودم مشهد.
 
خیلی نیاز داشتم. حالم خیلی بهتر شد.
الان هم شکر خدا خوبم.
بعضی وقت ها فکرم پرواز می کنه و میره جاهایی که نباید بره ولی من خودمو کنترل می کنم و ادامه میدم.
 
هر لحظه برای بهتر بودن خودم تلاش می کنم. 
هر لحظه از زندگیمو صرف بهبود وضعیت روحی و جسمی خودم می کنم.
هر لحظه بهتر از قبل میشم.
 
من ناامید نمیشم.
من منصرف نمیشم.
من ادامه میدم.
خدا همراهمه.
راه سختی در پیش دارم.
راه زندگی
راه بهتر شدن
راه پیشرفت
ولی خدا
سلام
هیچ حرفی برای گفتن ندارم!
فقط دلم یه معجزه میخواد
یه معجزه ی نارنجی
یه معجزه ی کوتاه و نارنجی رنگ
یه معجزه ی نارنجی با یه کوله ی دیوتر!
یعنی ممکنه یبارم اونطوری بشه که من میخوام؟
یعنی ممکنه فقط یکبار برسم به اون چیزی که آرزوشو دارم؟
فقط همین یبار...
میدونم به صلاحم نیست، ولی حسرتِ نرسیدن، خیلی داغش سنگین تر از اندوهِ شکست خوردنه...
☆خدایا بذار خودم شکست بخورم!
♡میشه برام دعا کنین به آرزوم برسم؟!
بعد از داستان اغتشاشات اخیر، امروز اولین جلسه کلاسم با نهمی ها بود...امروز سر کلاس افکار پراکنده وپراز سؤال بچه هارو با صدای خودشون شنیدم،کاملا صدای بزرگترها بودن و اینو می فهمیدم. با اینکه نباید و شاید جاش نبود نتونستم مقابل بعضی از این صداها ساکت باشم. کمی از رهبر گفتم و دیدم بچه ها چقدر شبیه دوران خودمن، میخوان از انکار به معنا برسن و چقدر ذاتا دوست داشتن حرفای منو بشنون تا حالشون بهتر باشه... بعد از یه سری صحبت ها گفتم فقط اینو بدونید من با
من بارها زنبور قورت داده ام.
و سالی حداقل دو بار یه پرنده می خوره به سرم ، همیشه وقتی دارم سر یکی داد میزنم می خورم زمین.
وقتی پیانو میزنم محاله درش روی انگشتام بسته نشه
امکان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم یهو یه قطار بوق زنان نیاد طرفم.
محاله موقع رد شدن از وسط محوطه ی چمن فواره ها کار نیفتن.
هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پلش زیر پام شکسته.
محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم
 هر بار سفر میکنم یه روز بعد از جشن میرسم به شهر.
آخه آدم ممکنه به چند تا
به نظرم ما همیشه بدنمون رو (نه همه ی قسمت ها) از زاویه ای میبینیم که بقیه هرگز نمیبینن.
 
تماس تصویری : ما با هم حرف میزنیم نه با تلفن و صدا بلکه با یک تصویر که متحرکِ و صدا داره . آیا واقعا این خود ماییم که حرف میزنیم؟ ما تصویر هم رو علاوه بر صدا داریم. ممکنه گاهی قطع و وصل بشه اما چی ثابت میکنه که این تصویر ماییم؟ شاید قرن ها قبل به وجود اومدن همچین امکانی شبیه جک بود اما در حال حاضر اتفاق افتاده. ما تصویر و صدای همو از راه دور داریم از قاره ای به ق
بدبینی ممکنه به خاطر تجربیات منفی که اطرافمون اتفاق می افته باشه چه آقایون چه خانم ها؛ ممکنه به خاطر وسواس عملی باشه؛ احتیاط شرط عقله اما با بد بینی فرق می کنه... آدم بد بین از تحقیق ترس و واهمه داره؛ با تحقیقات سطحی به سرعت نتیجه گیری منفی می کنه و منتظر تحقیق بیشتر نمی مونه  اما آدم محتاط طوری تحقیق می کنه که اولا جمع بندی کنه و دوما به طرف مقابلش (آقا یا خانم) بر نخوره_جالبه قدیمیا به یه چیز اعتقاد دارن
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی وقتها آدمها به شوخی یا جدی از دعواهاشون میگن؛ 
من با خودم فکر میکنم ما تو این ١٥ سال یکبار هم دعوامون نشده؛ دعوا به این معنا که یکی اون بگه، یکی من. به این معنا که صدامون بالا بره، که درگیری لفظی پیش بیاد. شده که من دلخور شدم، ناراحت شدم، با سردی برخورد کردم ولی دعوا نشده.
می دونی چرا؟ 
چون او انقدر منیت نداره، انقدر سِلمه، انقدر بی توقعه که هرچقدر هم در مقابلش قرار بگیری، دعوایی رخ نمیده!
انقدر خوبه، که بعضی وقتها
تابحال براتون پیش اومده که یه اتفاق، یه موقعیت یا یه آدم و پشت سر بذارید ولی هرازچندگاهی ولی باز براتون تکرار شه، بهتون یادآوری شه یا به یه شکلی انگاری همیشه هست و هرچقد سعی میکنید که ازش بگذرید نمیشه .
تابحال به این فکر کردید ته این زنجیر ممکنه به کجا ختم شه؟ برای هرکسی میتونه متفاوت باشه . شاید من بعد چهار بار روبرویی دست به یه کار عجیب برای خلاص شدن ازش بزنم و یکی دیگه تا آخرین روز زندگیش سعی کنه نادیده‌ش بگیره .
تابحال به این فکر کردید اولی
خیلی یهویی سرم شلوغ شده،کلاسای دانشگاه از طریقِ اپلیکیشن برگزار میشه امروز از ۸ صبح تا ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر یه سَره به گوشی و هنزفری وصل بودم حتی ناهار هم نخوردم.دیروز هم همینطور و احتمالا تا آخر هفته کلاسامون واسه جبران این مدت فشرده برگزار میشه،تا دیروز تجربه کلاس های آنلاین رو نداشتم ولی برخلاف تصورم فهمیدم از کلاسای حضوری توی دانشگاه یکم خسته کننده تره چون فقط با شنیدن ویس و تایپ کردن سر و کار داری و دانشجوها زیاد نمیتونن اکتیو باشن م
من همون اول که با شهدا دوست شدم تصمیم گرفتم که شهدا رو به بچه های مدرسه معرفی کنم . خب مدرسه مون انجمنیه از این رو خواستم شهدا را به بچه ها معرفی کنم البته اینم بگم مدرسه مون عالیه هم بچه ها خوبن هم معلم هاو.... تقریبا هیچ وقتم جلوی فعالیت منو نگرفتن خدا خیرشون بده. بریم سراغ ادامه ی حرفام من سعی خودم رو کردم از طرفی موفق بودم و از طرفی نه . من نتونستم تقریبا کاری کنم بچه ها معرفت پیدا کنن به شهدا ولی توانستم تعدادی شهید رو به بچه بشناسونم الان بچه
اولویت یک انتخاب است. اگر بخواهیم دقیقتر بررسی کنیم اولویت شماره بندی دارد.
مثلا 
اولویت اول من کارم است!
اولویت اول من بچه هام هست 
اولویت اول من خانوادم هست 
اولویت های من به ترتیب فلان چیز و فلان چیز است !
پس ما میایم بر اساس اولویت های زندگیمون وقت، زمان، انرژی و عشقمونو پاش میزاریم.
پس به عنوان یک ادم که خود را خردمند می دانیم 
باید اول به اولویت های خود و بعد به اولویت های بقیه احترام بزاریم. چون به انتخاب انها احترام گذاشته ایم.
اگر این
وقتی توی محیطی با افرادی به مدتی طولانی زندگی می کنی ، حالا چه محیط خانواده ، کار ، دوستانه ، کلاسی و یا ... خیلی اهمیت داره که بتونی با افراد دور و برت سازگار باشی !
بالاخره وقتی قراره که برای مدتی طولانی و یا حتی کوتاه ، با افرادی باشیم خیلی مهمه که بتونیم با اون ها کنار بیایم . بهرحال آدم ها با هم فرق می کنن ، حتی خیلی از خواهر ها و برادر ها که از خون همدیگه هستن هم ممکنه نتونن با هم کنار بیان چه برسه به محیط هایی مثل کار که ممکنه هر نوع فردی با هر
حقیقت اینه که ادمها هرچقدر هم مستقل باشن باز به روابط نیاز دارن
به اینکه دیده بشن
نه صرفا یه رابطه ی خاص!
همین روابط سطحی و معمولی
همین راه رفتن تو خیابون اصلا
 
بهترین خبری که میخوام بشنون اینه که فردا صد درصد خونه تکمیله و پس فردا هم اسباب کشی داریم
 
بهم ثابت شد تحمل یه خونه کوچیک و ندارم
تحمل زندگی تو مناطق شلوغ پایین شهر و ندارم
تحمل بودن مداوم کنار کسایی که فرهنگ و رفتار و طرز فکرشون خیلی از من فاصله داره رو ندارم
اصلا تحمل هیچ ادمی رو ندا
بنام خدا
از اونجایی که سکوتِ قابل توجّهی در فضای بیان شکل گرفته
و روز به روز شاهد مشکلات جدیدتری در کنار این سکوت هستیم، انگیزه ای برای
ایجاد این مطلب در حقیر ایجاد شد. قراره اگه دوستان استقبال کنن یه پویش
همگانی برگزار کنیم و صدامون رو به گوش مدیریت بیان برسونیم که آیا کمکی از
ما بر میاد؟
بهرحال همه ی ما نون و نمک این سرویس رو خوردیم و
انصافا به نسبت رقبا سرویس بهتری هست پس بی انصافی هست که حداقل به مدیران
این سرویس پیاممون رو نفرستیم.
خب
یک سؤال دارم، اگه یکی سرما بخوره، دو هفته هم طول بکشه، دکتر هم رفته باشه، داروهاشم تا ته خورده باشه، ولی هی بدتر بشه، بعد دیگه نره دکتر، ممکنه تا آخر عمرش همیشه سرماخورده بمونه؟
بعد یک سؤال دیگه دارم، اینکه اگه برای بار دوم هم بره دکتر، ممکنه براش آمپول بنویسه؟ :||| :((((((
وای خدایا!
یه مشکل بزرگ
403 frobidden
البته بستگی داره که شما چه نوع کاربری باشیدو و توی اینترنت به دنبال چی هستید.
اگه یه کاربر ساده هستید ممکنه توی هرماه یکی دو باری اونم به صورت تصادفی به این کد بر خورده باشید
اما اگه این طور نیست پس ممکنه شما یه برنامه نویس و یا شاید هم مهندس یا فیزیک دان باشید.
البته داشتن دانش به این معنی نیست که حتما این کد رو میبینبن...
خیلی ها برنامه نویسی میکنن ولی به سمت منابع درست نمیرن ...
در ادامه با ما باشد تا راه حل عبور رو به شما مع
نمی گویم تمام مردها در هر لحظه به انتظار خنده ی شما نشسته اند تا شما بخندی و اونا سوء استفاده کنند، نخیر اما در هر حال عده ای هستند و باید شما احتیاط نمایید.
نظر بنده:
اول:
اگر در یک جا مردی نامحرم حضور داشت از شوخی بپرهیزید، چون همانطور که گفتم ممکنه خنده ی شما نوعی لذت و وسوسه ایجاد کنه. همین لذت سبب دو معضل میشه.
معضل اول اینه اطرافیانت ممکنه خیال و فکر می کنند که شما به خاطر حضور اون مرد شوخی میکنی و می خندی تا غیر مستقیم بهش نخ بدید. 
خانم های
 
اونجاییکه‌ فکر نمیکنی کسی به یادت باشه و ناگهان چند نفر همزمان یادت میکنند :)
فقط میتونم بگم خدا رو شکر و هر چقدر بگم‌ کمه ، چونکه " نتوان شکر تو گفتن"
قبل ها بر این عقیده بودم که اگر حالی از دوستان و آشنایان بپرسم مزاحمشون شدم ! 
اما الان ؟! بنظرم شاید شخصی که فکر میکنم ممکنه الان خیلی سرش شلوغ باشه و پیام من فقط  وقتش رو میگیره ، ممکنه دل مشغولیش این باشه که کسی حالی ازش بپرسه . حتی اگر کلی کار هم  داشته باشه ، یک احوالپرسی کوتاه ،میتونه قندی
یعنی ممکنه یه شوهری گیرم بیاد که بگه پاییز دیگه مجبور نیستی بری سرکار 
بشین خونه و از این به بعد خانمی کن 
هوای خونه رو داشته باش مواظب بچه هامون باش کار بیرون هم با من؟ 
میشه یعنی؟ 
 
 
 
 
 
 
 
 
بعد نوشت 
حتما میشه 
تو برو از تو گوه وسواس اگه تونستی خودتو دربیاری بعد زر بزن 
از وقتی هری پاتر خوندم تصورم از زندگی اینه ممکنه یه زمان برگردون باشه که بشه یسری آدمـا رو برگردون به زمان حال و جلوی مرگ خیلیارو میشه گرفت :)) میدونم خیلی مسخره است مگه نه ؟! تازه جالب ترش اینکه من حس میکنم ممکنه الان کتابام از توی کمد بیوفتن و حرف بزنن از زماهای مختلف از آدمـا از اینکه چجوری برشــون گردونم ! وقتی این چیزارو به دوستم میگم میگه زیادی روت تاثیر گذاشته !ولی اینم بگم تنها کتابیه که داره توی ذهنم تا روزهای زیادی نقشه میبنده و تصویر
#جدی و #واقعی خواب دیدم وبلاگم شده پر از روزانه نویسی اون هم به این شکل: 
رفتیم
نشستیم
توی ماشین
خیلی حال داد
بعدش حجامت کردیم، آقای میم نمیتونست خون ببینه نیومد
خونم خیلی غلیظ بود...
نه فقط یک پست، که کل وبلاگم شده بود روزانه نویسی، من در خواب هایم یک بار توسط یک قطار له شدم و اتفاقی نیفتاد
ولی روزانه نویسیِ من ترسناک‌تر از ماری بود که دستم را صبح گاز گرفته بود و دلهره‌آورتر از داعشی‌هایی که مشغول مثله کردن من بودند.
به نظرم اگر روزانۀ ما تفا
سهمی رو برای نوسانگیری انتخاب کردم اگر طبق پیش بینی کار پیش می رفت، ۱۲۰ تومن سود می کردم و گر نه ۶۰ تومن ضرر میکردم.
یعنی اگر سهم بر وفق مراد جلو می رفت ۲ برابر ریسکی که کرده بودم گیرم میومد. ریسک به ریوارد در حالت نیم بود یا ریوارد به ریسک ۲.
این یعنی من ۶۰ تومن میزارم وسط در حالی که میدونم ممکنه این ۶۰ تومن دیگه برنگرده و اون طرف قضیه ممکنه ۲ برابر اون یعنی۱۲۰ تومن به من برگرده. پس باید آمادگی پریدن ۶۰ تومن و از دست رفتن اونو داشته باشم.
اشتباهه
پدربزرگم 97 سالشون بود . خدا بیامرزدشون .هیچ بیماریِ خاصی نداشتن اما دیگه خیلی پیر و ضعیف شده بودن و این آخری ها دائم بهشون سرم تقویتی می زدن ؛ چون نمی تونستن غذا بخورن و فقط مایعات استفاده می کردن . به همین خاطر همه برای رفتنشون خودمونو آماده کرده بودیم .  
اما قرار نیست همیشه مرگ تحتِ برنامه ای پیش بینی شده عمل کنه . ممکنه ناگهان بیاد سراغ آدم . ممکنه وسط تمام رویا پردازی هامون یه دفعه به خودمون بیایم و ببینیم پامون دیگه روی زمینِ دنیا نیست . تر
سلام .خسته نباشین.من امروز مصاحبه بودم.بخش تخصصی خیلی خوب بود.خیلی ادمای مهربونی بودن.یکیشون ازم پرسید چرا اسم محلتون گلستان چون به خاطر حافظ که اسم کتابش گلستانه گذاشتن اینو ممکنه؟گفتم ممکنه ولی اسم کتاب حافظ گلستان نیس.اون مال سعدیه.بعد خودشون خندیدن گفتن افرین حواست جمعه.درکل خیلی خوب بود ولی بخش عمومی زیادجالب نبود.مسئولش خیلی خیلی بداخلاق بود.همش اخم میکرد حتی اگه جوابشو درست میدادی.بیشتر هم به راهپیمایی گیر داد وادرسشو میپرسید.ودرم
خواستم یک روز عادی از زندگیم رو ثبت کنم که بعدنااا بخونم و لذت ببرم :)
از خواب پا میشم، کمی کتاب میخونم یا مستقیم میرم سراغ صبحونه و بعد کمی حرف میزنیم با مامان و خواهرم؛ بعدشم کار. البته ممکنه اول کار کنم کمی بعد صبحانه بخورم، اگه مامان بعد من از خواب پاشه.
وسط کار کمی استراحت میکنم، بعدش نماز و ناهار. ممکنه ظهر کمی کتاب بخونم و عصر بقیه کارامو شروع کنم. البته این واسه کرونا هستش، قبلا عصرا خیلی بیرون میرفتیم الان خیلی کم. و رستوران و کافه هم که
سلام دوستان
دوستانی که کارشون نگارش هست و به اصطلاح تایپیست هستن میدونن که نوشتن یه سری کاراکترها کمی سخت هست مثل نیم‌فاصله و یا دقت توی تایپ در حجم بالا کم میشه و ممکنه مثلا دوتا نقطه ته خط بذاری یا ممکنه حتی اشتباه تایپی و املایی داشته باشی.
در این پست میخوام برجسته‌ترین و شاخص ترین برنامه های این ویرایش متن رو به شما معرفی کنم. پس با من همراه باشید...
ادامه مطلب
سلام دوستان
خواستم بپرسم شما چند درصد حرف دوست و فامیل رو توی انتخاب همسرتون ناخوداگاه در نظر میگیرید؟، مثلا اینکه شاید از دختر یا پسری خوش تون بیاد ولی بگید مثلا این قدش خیلی بلند یا کوتاهه. فردا عمه و خاله و پسر خاله ممکنه پشت سرم مسخره کنن یا بخندن، یا اصلا برام افت داشته باشه که مثلا زن من از زن پسر عموم خوشگل تر نیست. یا شوهر دختر خاله ام خیلی خوشتیپه ولی پسری که من دوسش دارم هم قد منه و ... .
میخوام یه لحظه صادقانه فکر کنید ببینید واقعا چقدر
دوستی نوشته مردم نباید مصداقی عدالت‌خواهی کنند. ممکنه طمع دیده‌شدن و نفوذ قدرت در اون‌ها دیده شه. یعنی هیشکی مصداق نگه و فقط دم از عدالت طلبی بزنه. آدم‌های دزد هم انقدر خوبن که بگن وای داره ما رو میگه و دست از دزدی و بی‌عدالتی بردارن. اینطوری که هرکسی می‌تونه بگه عدالت خوبه و کلی‌گویی کنه. 
بدترش اینه که میاد استناد میده به صحبت‌های آقا. شما اول جان مطلب رو بگیر بعد بیا مانیفست صادر کن. آقا کی میگه دست اختلاسگران رو یک به یک کوتاه نکنیم؟
شما برو به شکل تصادفی یکی از مناظره‌های پرگار بی‌بی‌سی رو نگاه کن
به احتمال بالای 70 درصد حداقل یکی از طرفین به شدت زبون نفهمه و بدون توجه به حرفای رد و بدل شده، مصره که خودش داره درست میگه
حس میکنم این همونیه که ازش به غرور اهل علم یاد کردن. آدما که فک میکنن چیزی بارشونه دیگه تو خودشون نمیگنجن! ممکنه به نظر بیاد که عالم واقعی متواضعه و بیشتر که یاد میگیره میفهمه کمتر بلده، اما واقعیت اینه که حتی با وجود اینکه میدونن کمتر بلدن هم اصرار دارن به
چقدر قبل از حرفاتون به اونا فکر میکنین؟
آیا شما از اون دسته هستین که هر حرفی میزنین؟ بدون توجه به تاثیرش روی افراد؟؟
فکر میکنین که ممکنه اون حرف شما طرف مقابل رو واقعا ناراحت کنه؟ یا برعکس...خیلی خوشش بیاد!
یا اینکه با توجه به شخصیت طرف مقابل کلمات رو میچینین کنار هم؟؟
میخوام بگم ممکنه یه حرفی بگید که بقیه عاشقتون بشن...یا یه حرفی بزنین و بقیه حس تنفر بهتون پیدا کنن!
هممون گمونم باید به طرز حرف زدنمون...استفاده از کلماتمون ... شخصیت مقابلمون و... ب
همینطوری هی میشینم راجع ب اینده ای ک ممکنه هیچ وقت نیاد فکر میکنم.تمام اتفاقایی ک دوست دارم برام بیفته رو پشت سر ردیف میکنم و ازشون لذت میبرم:) و بعد ک ب ی جایی میرسم ک دیگ هیچ برنامه ای ندارم یادم میاد هنوز اون اولین اتفاقی که میتونه چیزای خوب رو دنبال خودش داشته باشه نیفتاده و ممکنه هیچ کودوم ازینا ب واقعیت تبدیل نشع! پس هی به خودم میکنم نگار اصلا ب اینا دل نبند، چون اگ نشه، بعدن خعلی بیشتر دردت میاداسترس کمتری هم دارم. میتونم ب راحتی کل روزمو
میدونی بارها گفتم هزاران دلیل وجود داره که ناراحت باشی و غصه بخوری
حتی یه وقتایی اینقدر زیاد که ممکنه به هرکار و هرچیزی فکر کنی
مثلا خودکشی ولی خب میدونی این یه راه حل دائمی برای مشکل موقتیه
همینه که باعث شده مزخرف باشه
برای همین یه وقتایی میشه گفت کسی که اینکارو کرده خیلی ضعیف بوده که از اون مشکل نگذشته
یا چمیدونم اینقدر قوی بوده که تونسته از همه چیز دل بکنه
ولی من وسط تستای تابع ریاضی دوازدهمم نیومدم از خودکشی بنویسم :/
یهو از کمردرد پریودی
امسال توی انتخابات شرکت نکردم.
همه هم می گفتن شرکت کن ولی گوش نکردم.
یه دلیل داشتم که به نظر خودم قانع کننده بود.
ما برای اعتراض به وضع موجود هیچ ابزاری نداریم.
اگه بریزیم تو خیابون که یه سری اغتشاش‌گر و فرصت طلب و معاند میان وسط کار رو خراب میکنن و نهایتا نتیجه ی عکس می ده . ما میشیم بده کار و دولت میشه طلبکار.
صدامون هم که به جایی نمی رسه.
تنها راهش همین شرکت نکردن توی انتخابات هست.
اگه شرکت کنیم میگن اینا که همیشه در صحنه هستن. چه گرونی بشه چه ا
سلام
برای من خیلی جالبه بعضی از دختران نمی خوان جواب نه بشنون! ولی وقتی به یک پسر جواب نه میدن اصلا اون رو نمی فهمن!
این مطلب رو برای اون مطالبی ارسال کردم که دختره عاشق پسره شده بود و نمیدونست چطوری بگه و یا اینکه به پسره گفتن و بعد پشیمون شدن و پسره نه گفت و یا بعدا جوگیر شد و ...
بعد جالبه که دختران میان این جور جاها میگن که دختر نباید به پسر پیشنهاد بده! نه، وای چه کار بدی، چقدر آخه!، دختر غرورش میشکنه دختر فلان و بهمان ولی این طور نیست اصلا . 
ا
سلام
من این روزها رو مدی هستم که چیزی خوشحالم نمی کنه، یا بهتره بگم خیلی سخت خوشحال میشم.
الان یه پیام دریافت کردم از همون دوستی که گل را دریافت کرده بود. گفت که مسافرت بوده و خودش دریافت نکرده. همکارارش در شرکت دریافت کردن و عکس گل را براش فرستادن.
حتی نپرسیدم کجایی. فقط گفتم مسافرت خوبی داشته باشید. همین.
 
دیگه از اون روزهای کنجکاوی من گذشته. هر جایی باشه. داخل یا خارج. دیگه برای من خیلی چیزها مهم نیستند.
 
من الان باید خوشحال باشم ولی نیستم. ف
سلام به همه چ خبرا؟؟؟
دلم برای وبلاگ تنگ شده بود گفتم بیام یه سلامی بکنم
این هفته ها خیلی امیدوارم برای رسیدن به آرزو هام، نمیدونم حکمتش چیه اما واقعا حس میکنم آخر داستان رو نوک قله ام
از ریاضیم غافل نشیم که یه حس خوب ساخته برام(البته به کمک استاد منتظری)واقعا کولاک کرده ایشون. مثلا الان تست های مثلثات رو رو هوا میزنم
کلا فقط کافیه چهار ماه از حاشیه ها دور شم تا به دانشگاه تهران برسم.فقط مشکل حاشیه هان
ممکنه این چهار ماه تا روز کنکور اینترنتم
همینطوری هی میشینم راجع ب اینده ای ک ممکنه هیچ وقت نیاد فکر میکنم.تمام اتفاقایی ک دوست دارم برام بیفته رو پشت سر ردیف میکنم و ازشون لذت میبرم:) و بعد ک ب ی جایی میرسم ک دیگ هیچ برنامه ای ندارم یادم میاد هنوز اون اولین اتفاقی که میتونه چیزای خوب رو دنبال خودش داشته باشه نیفتاده و ممکنه هیچ کودوم ازینا ب واقعیت تبدیل نشع! پس هی به خودم میکنم نگار اصلا ب اینا دل نبند، چون اگ نشه، بعدن خعلی بیشتر دردت میاداسترس کمتری هم دارم. میتونم ب راحتی کل روزمو
امروز شنبه است . صبح شنبه است و نمیشه باهات حرف بزنم . اونایی که تلگرام و واتس آپ رو میبندند و تعطیل می کنند نمی دونند یا نمی فهمند که دنیای کسانی را داغون می کنند؟ 
دیروز مهمون داشتم . از مامانم گله کردم . هرچند می دونم فایده نداره ولی خب گاهی دل آدم میگیره دیگه . 
آدم از یه دقیقه یا یه روز دیگه ی خودش خبر نداره.  چه می دونستم ممکنه شرایطی پیش بیاد که هیچ جوره نتونی با کسانی در ارتباط باشی که ازت دورند؟ اون هفته صبح شنبه هرچی زنگ زدم و پیام دادم ج
سلام
این سوال رو در درجه اول خانم ها بهش پاسخ بدن، البته اگه آقایون هم خواستن پاسخ بدن طوری نیست اما ترجیح بر اینه خانم ها پاسخ بدن.
آیا این مطلب حقیقت داره که خانم ها از شوهری که دیگه خیلی زن ذلیل باشه و کلاً مطیع امرشون باشه و بله و چشم از دهنش نیفته بدشون میاد؟، و دوست دارن هر از گاهی نه هم بشنون، شوهرشون هر از گاهی بهشون تحکم هم بکنه، امر و نهی هم بکنه، هر از گاهی حتی شوهرشون بهشون یه تشری هم بزنه، هر از گاهی یه دادی هم سرشون بزنه و خلاصه اقتد
گرم کردن خودرو قبل از شروع حرکت یه کار بسیار ضروری در همه خودروها خصوصا در مدلهای مجهز به توربوشارژه تا روغن موتور به دمای عملیاتی برسه و روانکاری درست صورت بگیره و از استهلاک پیشگیری بشه.
بسته به سرمای هوا گرم کردن موتور و گیربکس خودرو بیشتر طول میکشه وبهترین نشونش در ام جی 360 پایین اومدن دور موتور و خاموش شدن چراغ آبی داشبورد.
اونچه ضرر داره توقف زیاد درجا با موتور گرم و روشن بخاطر داغ شدن بیش از حد اگزوزه نه گرم کردن اولیه.
ضمنا پس از warm up ا
امروز اولین روز تمرین صبر با آشپزی بود. هیچوقت آشپزی رو دوست نداشتم. شاید چون خیلی حوصله می‌خواد و بیشتر وقت‌ها مجبوری منتظر بمونی تا آب جوش بیاد، گوشت بپزه، روغن داغ بشه، برنج خیس بخوره و... یک کار بی‌وقفه نیست و با این وجود حتی نمیشه تو نت چرخید یا کتاب خوند و فیلم دید. چون ممکنه حواست پرت بشه و واویلا... من یک دوره‌ای مدیتیشن کردم و بعد از چند وقت دیگه نتونستم برای پنج دقیقه هم که شده باسن مبارک رو بذارم زمین و نفس بکشم و سکوت کنم و بذارم افک
مامان و برادر رفتن مشاوره معلوم نیس چی گفتن. مامان هم تعریف نمیکنه که چی شده. فقط گفت مشاور گفته باید خواهر و پدر هم باشن. منم به فاصله صدم ثانیه جبهه گرفتم و گفتم من هیچ قدمی در راستای بهتر شدن این رابطه بر نمی دارم. اگه بگه تخریبش کن چرا ولی درستش نمی کنم. نمیخوام درستش کنم. دیگه ریده دیگه. گندیه که زده. خواهرشو از دست داده. تمام.
حالا دارم فکر میکنم برم مشاور بهش بگم منو زورکی آوردن منم حرف تو رو گوش نمی دم ولی دوس داری خودتو خسته کن. بعد می گه پا
من یاد گرفتم و بزرگ شدم. تجربه کردم و رشد کردم. تجربه کردن آدم رو بزرگ میکنه. بزرگ به معنی پخته شدن. من عاشق اینم که یاد بگیرم، عاشق اینم که درک کنم، بفهمم. از چیزهای ناشناخته بدم میاد، از چیزهایی که نمیتونم درکشون کنم، نمیتونم لمسشون کنم. به نظرم زندگی همینه، اینکه بری جلو و نترسی، تجربه کنی، گاهی خطر کنی، نه یه خطر بی منطق که چیزی بهت اضافه نمیکنه، یه خطری که شاید تهش یه چیز خیلی بزرگی رو به دست بیاری، همیشه به خودم گفتم با دید سنجیده خطر کن، ا
اگه مودم ADSL تون دچار قطعی شد، بهتره اول از روشن بودن و اتصال صحیح اون به خط تلفن و کامپیوتر اطمینان حاصل کنین. حالا باید از فعال بودن سرویس اینترنتتون مطمئن بشین. علامت اصلی فعال بودن خط ADSL، روشن چراغی به همین اسم روی مودم هست. اگه این چراغ روشن میشه ولی شما به اینترنت دسترسی ندارین، ممکنه اشتراکتون تموم شده باشه. یه کار دیگه هم که باید بکنین اینه که با یه تعمیر مودم دیگه هم اتصال رو چک کنین؛ چون ممکنه اتصال قطع باشه و چراغ به خاطر خرابی روشن ب
سگ‌ها موجوداتی بازیگوش و دوست داشتنی هستن و بازی کردن و البته جویدن بخشی از طبیعت اون هاست. البته بعضی نژادهای سگ بازیگوش‌تر از بقیه هستن، اما لازمه برای همه نژادهای سگ، اسباب بازی مناسب تهیه بشه تا هم انرژیشون تخلیه بشه، هم وسایل خونه آسیب نبینه و هم سگ شادتر و سالم‌تری داشته باشید.
در واقع، اگه سگی به اندازه کافی بازی نکنه ممکنه دچار مشکلات رفتاری زیادی بشه و هم خودش و هم صاحبش رو به دردسر بیندازه. وقتی برای خرید اسباب بازی سگ به فروشگاه
 
« اسم شریف‌تون؟»
«امام‌زاده پاستور»
...
جمله‌ی بالا از زبان «وی»، عبارت‌های بالا و چندین و چند تیتر دیگه برای این مطلب به ذهن‌م رسید، اما ترجیح دادم از اسم فیلم استفاده کنم.
واقعیت این‌ئه که «خروج» فیلم خیلی درب‌وداغونی‌ست. امروز اگر مود تلویزیون ُ به سینما تغییر نمی‌دادم و چراغ‌ها رو خاموش نمی‌کردم، به‌شدت سخت می‌شد بین اون و فیلم‌های تلویزیونی فرق‌گذاشت. 
با این‌حال، خروج یک فیلم ارزشمنده. اول این‌که صدای اعتراضی برای «اعترا
اینکه تا الان بیدارم یه‌کم غیرطبیعیه. ولی دارم تمرین می‌کنم واسه هر کاری عذاب وجدان نگیرم. اگه من دارم کار اشتباهی انجام میدم و می‌دونمم که اشتباهه، پس باید ترکش کنم. اگه ترکش نمی‌کنم پس حتما لذتی داره و بهتره لذتشو کوفت نکنم واسه خودم :)))
فعلا مرز داره، یعنی نمی‌تونم به خودم اجازه بدم که واسه گناه هم عذاب وجدان نگیرم. امیدوارم این مرز شل یا برداشته نشه.
انگار یکی همه‌ش بهم گفته باشه هیس، ساکت، آروم، امشب تو نماز مغرب یهو یادم اومد می‌تون
حدود سال‌های ۶۵-۶۶ ما شیراز زندگی می‌کردیم. یه تلفن اشتراکی هم پایین بلوک ده طبقه بود که فامیل زنگ می‌زدند و هر کس از همسایه‌ها پایین بود برمیداشت و می‌آمد بالا صدامون می‌کرد. یکی اومد در زد و گفت: تلفن کارتون داره. مادرم رفت پایین. پسرعموم پشت خط بود: زن‌عمو، عمو مرده؟ مادرم جا خورد، یه لحظه شک کرد. بابام استثناً اون روز صبح زود رفته بود سر کار. مامانم گفت: نه... نمی‌دونم. خلاصه مادرم زنگ زد محل کار بابا و از اون طرف در تهران هم ولوله‌ای تو
 
چند وقت پیش با استادم که صحبت میکردم ، یسری ویژگی ها رو در مورد من گفت که واقعا نشون میداد چقدر آدم با تجربه ای هست تو کارش!چون اون ویژگی ها در مورد من کاملا درست بود...یکی از اونها که میخوام در موردش صحبت کنم ، که تو نتیجه تست دیشب هم بود ، این بود که من ظاهر سختی دارم و اگه کسی بخواد با من ارتباط برقرار کنه ، با این مانع مواجه میشه!خب این تا حدی درسته...من مثل خیلیا نیستم تا یه نفر " حالا چه دختر چه پسر " بهشون پیام بده زود باهاش گرم بگیرم و احوالپ
یعنی ممکنه یه شوهری گیرم بیاد که بگه پاییز دیگه مجبور نیستی بری سرکار 
بشین خونه و از این به بعد خانمی کن 
هوای خونه رو داشته باش مواظب بچه هامون باش کار بیرون هم با من؟ 
میشه یعنی؟ 
 
 
 
 
 
 
بعد نوشت 
حتما میشه 
تو برو از تو گوه وسواس اگه تونستی خودتو دربیاری بعد زر بزن 
i want to let you know that i love you 
انیمه راجع به تعدادی از بچه های دبیرستانیه که هر کدوم یکی رو دوست دارن اما هیچ کدومشون نمی تونه به اونی که دوستش داره این عشق رو اظهار بکنه... و اونی هم که اعتراف می کنه از ترس پذیرفته نشدن، به طرف مقابل می گه که فقط یه شوخی بود و ازش می خواد که با هم تمرین بکنن تا این بالاخره بتونه به اونی که عاشقشه این عشق رو اعتراف بکنه :/ 
کلا روندِ سریعی داشت و همین جذابش کرده بود. حدودا یک ساعت بود. به عبارتی زیادی طولش نداده بودن و ساده
از اونجا که دوراهیه و بعضی اتفاقات تو روز باعث میشه من تمایلم به یه سمت منحرف بشه به همین خاطر هیچ پیش فرض دقیقی از آینده ندارم برای همین راحتم. ۲۰ سال بعد نمیگم که عه من نرسیدم به چیزی که میخواستم چون اصلا چیزی نمی خواستم و پیش فرضی نداشتم. ولی خب من هرکاری کنم بلاخره به درس و کنکور مربوط میشه. به خاطر همین حرفهایی که دخترخاله زد منو مجبور میکنه که امسال کنکور بدم ولی صرفا آزمایشی و ممکنه بد و خوب بشه. من الان وضعیتم مثل سریال سربازه مثل یحیی ک
دیشب تا صبح تو خواب یه مثالی به ذهنم میومد و تکرار میشد تا بیدار شدم مثال شاید اینطور بود که تو اونقدر حرف میزنی که دعوات بشه؟! تو اونقدر میخوابی که نمازت قضا بشه؟!  بیدار که شدم فهمیدم قضیه صحبت نکردن ماست که با اشاره حرف میزنیم و صدا از دو لب مبارکمون خارج نمیشه یا کمتر اینکه من وقتی مخصوصا با بابام بحث میکنم چون همش بابام میاد رو مخم بعد بحثمون بالا میگیره  و چرت و پرت خیلی میگم و به ناکجا آباد منحرف خوب کسی هم که اینطور شد پیش خدا و فرشتگان
و اما داستان: جانگ جه یول که یه نویسنده معروفه و هه سو که یک روانپزشکه تو یه برنامه تلویزیونی رو در روی هم قرار می گیرن و مسیر زندگیشون با هم گره می خوره. همه چیز در ظاهر خوب به نظر می رسه ولی...
اول اینکه تیم بازیگری فوق العاده بود. اصلا مگه ممکنه گونگ هیو جین تو فیلمی بازی کنه و اون فیلم بد باشه ؛) جی این سانگم که محشره. این روانپزشک عینکی هم فیلم های متفاوتی بازی می کنه؛ خوشم میاد ازش. فقط من از این «دی او» متنفرم... این حرف می زد من کیلو کیلو وزن ک
می خوام بگم حواستون به دو رو بری هاتون باشه ، خواستون به خودتون باشه . چند روزه می خوام بیام راجب خودکشی اتیکا (یوتیوبر و استریمر معروف) بنویسم ولی راستش نمی دونم چی بگم . خواستم از سلامت ذهن و روان بگم ولی راستش خودمم هیچ اطلاعی راجب موضوع ندارم . ولی الان که ساعت ۴ و یک ساعت و نیمه که دارم تو تختم اینور اونور می‌شم و خوابم نمی‌بره حداقل این دوخط رو بنویسم . یادتونه گفتم همه‌مون یه گوشه زندگی‌مون ریدیم ؟ می‌خوام بگم ربطی نداره یه نفر چقدر خوش
بعضی اوقات احساس میکنم خیلی خودخواهم و خیلی بد مثل الان
وقتی مرور می کنم لحظاتو بعضی کار هامو یا تصمیمامو خیلی خودخواهانه می بینم 
نمیدونم شایدم امپر مغز من مثل ارز زده بالا
کلا الان تو دوره ای هستیم که غیر ممکنه
غیر ممکنه ناراحت نشی نه واسه خودت واسه نزدیکانت یا واسه اطرافیانت
امروز خیلی دلم گرفته ،هم واسه خودم هم واسه بقیه انا به جرئت میتونم بگم درد خودمو با درد دیگران فراموش کردم.
واقعا بعضیا چقدر دردمندن به اون بالایی دلم گرفته و حالم خ
شیرینی_خرمایی خوشمزه۲۰۰ گرم کره نرم شده۱ فنجان چای خوری روغن ۱ ق غ ماست۱ عدد تخم مرغنصف فنجان شکر۱ ق چ وانیل۴ فنجان ارد شیرینی پزی( هر فنجان ۲۰۰ میلی لیتر)برای مواد داخل:یک فنجان گردوحداکثر بیست خرما۱ ق چ دارچین و۴ ق غ آب
همه مواد به دمای محیط برسه .کره و روغن با شکر رو با همزن خوب ۵ دقیقه زدم تا تغییر رنگ پیدا کنه . تخم مرغ و وانیل و ماست رو اضافه کردم و یک دقیقه با همزن زدم.بعد آرد سفید الک شده رو کم کم ریختم و با نوک انگشت خمیر رو جمع کردم ورز ن
سلام دوستای عزیز کنکوری!!
اولا که امیدوارم هر جای کشور عزیزم هستید حالتون خوب باشه و سرشار از انرژی مثبت باشید.
امروز میخوام دوکلام!! راجع برنامه مطالعاتی باهاتون حرف بزنم.
اولا که کم کم لطفا شروع کنید!! . شما داخل یه ماراتن بزرگ قراره وارد بشید . هرچی انرژی و انگیزه بالاتری داشته باشید موفق ترید.تو این رقابت شما باید در نظر داشته باشید که همین الان یه عده هستن که ممکنه از شما جلوتر باشن و یه عده هم هستن که ممکنه از شما عقب تر باشن. این شمایید که
هربار روی خاکش آب می ریزم عذاب وجدان میگیرم که با اراده خودم پروسه تجزیه جسم عزیزترین آدم زندگیم رو تسریع میکنم. فکرش هم دردناکه که من فقط میتونم غمگین باشم در برابر از دست دادنش... مگه ممکنه بشه ما از هم جدا باشیم؟ چه امکان رذیلانه ای.
شاید در این دنیا اغلب کسانی که موفق هستند آدم های جسوری باشند که فرصت امتحان کردن و اشتباه کردن رو به خودشون دادن. در مقابل افرادی که از زندگی شون راضی نیستند و خودشون رو آدم موفقی نمی دونن ممکنه بارها فرصت امتحان کردن یک اتفاق جدید رو از دست داده باشند. 
راستش الن که خوب فکر میکنم می بینم برای اینکه یه کاری رو شروع کنی لارم نیست که ماملا متخصص باشیم و همه فوت و فن ها رو بلد باشیم، چون همچین چیزی غیر ممکنه
آدم باید شروع کنه و در پروسه ای داره کا
شاید در این دنیا اغلب کسانی که موفق هستند آدم های جسوری باشند که فرصت امتحان کردن و اشتباه کردن رو به خودشون دادن. در مقابل افرادی که از زندگی شون راضی نیستند و خودشون رو آدم موفقی نمی دونن ممکنه بارها فرصت امتحان کردن یک اتفاق جدید رو از دست داده باشند. 
راستش الن که خوب فکر میکنم می بینم برای اینکه یه کاری رو شروع کنی لارم نیست که ماملا متخصص باشیم و همه فوت و فن ها رو بلد باشیم، چون همچین چیزی غیر ممکنه
آدم باید شروع کنه و در پروسه ای داره کا
۱. کتاب قصه های امیرعلی ۱و۲ رو خوندم و کلی خندیدم باهاشون .. یکم بضی صفت دادناش بعد از یه مدت تکراری ممکنه بشه اگه مث من پشت هم بخونی .. ولی در کل خنده دار و حال خوب کنه 
۲. شاهد کشتی دو تا کلاغ احتمالا نر بودم سر اینکه کی رئیس بشه و بقیه ام مث فیلم گلادیاتورا اون دور واساده بودن با قار قار تشویق میکردن
۳. فلافل مامان پز + زرشک پلو با مرغ غرق تو آب مرغ
سلام 
بعضی مواقع جاهای مختلفی که میرم با آدم هایی که برخورد دارم چند تا مساله پیش میاد؛
ممکنه صورت شون به نظرم آشنا بیاد، ممکنه با اینکه از قبل نمی شناختم شون و حتی ندیدیم شون حس صمیمت خاصی بهم دست بده، یا اینکه ازشون خوشم بیاد (زن و مرد نداره)، واقعا نمیدونم دلیل این احساسات چیه، تناسخه؟، به مبحث انرژی ها برمیگرده؟، دلیلش چیه؟
نظر شما چیه؟
ممنون از پاسخ تون
ا.ص
ادامه مطلب
1. یه منبع آبه - تهش سوراخ و سرش خالی.
برا پرکردنش باید مرتب و به دفعات آب اورد و توش ریخت؟! یا ابتدا باید سوراخشو بست و علاج کرد؟!
2. به تعبیر عامیانه خودشون صبح تا شب سگ دو میزنند برا تامین آتیه فرزندان و رفاه و آسایششون.
در کنار این تلاش چشمگیر اما توجه چندانی نسبت به تربیت اونها ندارند!!
آیا این جز قصه همون منبع سوراخه است؟!
پیش و بیش از حمایت مالی یا لااقل در کنار حمایت مالی نبایست روش درست زندگی کردن و مدیریت صحیح زندگی رو به فرزندانمون بیاموز
+ چیزی نمیگم . فقط روزهای مشترک رو یادم بمونه .
+ چه خوب و چه بد .
+یاد حرف های اقا رضا می افتم وقتی که پیاده روی میکردیم .. یادم اورد که ممکنه یکی از تجربه هام این باشه .. و من حتی فکرشو نمیکردم .
+پیش میره و ادم نمیدونه روی قله ی موجه یا قعر دره .. با اندروفین اجباری ترشح شده ی مغز چه باید کرد ؟
+ چه ساده فکر میکردم ...
یعنی واقعاً این شدنیه که ادبیات یه نفر توی همه‌جا یه‌شکل باشه؟ هم محیط کار، هم خانواده، هم دوستان و... ؟ والا من نمی‌تونم، اصلاً نمی‌تونم‌ها. تمرین هم کردم؛ ولی نشد.
مثلاً وقتی تیم راث رو می‌بینم که انقدر خوبه که فقط می‌تونه لعنتی باشه، چطور بگم خواستنیه؟ نه، تیم راث در نظر من فقط می‌تونه لعنتی باشه، نه هیچ چیز دیگه‌ای. اون رابین ویلیامز فقید بود که خواستنی بود. یا وقتی بازار دارو رو می‌بینم که انقدر نکبته که فقط می‌تونه لعنتی باشه، از
سلام
بحث من درباره خانم ها نیست. بالاخره خودم خانمم و همجنسان خودم رو تا حدودی میشناسم. خوبه این سوال رو آقایون جواب بدن راستی حسینی، و انتظار دارم ازشون صادقانه جواب بدن ولی استقبال میکنم از نظرات خانم های محترم همچنین. بالاخره بعضی هاشون ممکنه مردها رو از خودشون بهتر بشناسن. هیچی بعید نیست واقعا. میرم سر اصل مطلب. 
سوالم رو با یه موضوع کلی میپرسم، اما مثال پاراگراف آخر سوالم رو هم بخونید لطفا دوستان. شاید بهتر کمک کنه توی نظراتی که میدید.
و
یادم باشه که...
این مسئله تنها مختص من نیست!
ممکنه هر کس دیگه ای روی این کره خاکی یا حتی هر حیوانی!دچارش بشه...
و یا حتی آدم فضایی ها هم نیز!!!
و اصلا کی میدونه شاید تو یه بعد دیگه کسانی زندگی میکنند! و اون ها هم عمیقا درگیر این مسئله اند!
شاید حیات موجودات هوشمندی هست که
ما نات آنلی هنوز کشف شون نکردیم بات آلسو وجود همچین حدی از حیات برامون غیر قابل درک باشه!!
و البته ممکنه اون ها هم در حال کشتی گرفتن با این غول بی شاخ و دم باشند!
 
آره خب!ممکنه هر کسی
هدف
هدف تو زندگی خیلی مهمه، اهداف هر شخص نشان دهنده شخصیت و خواسته‌های درونی اوست که حالات بیرونی او را شکل میدهد. نداشتن هدف از شما یک انسان بی هویت و پوچ میسازه که همیشه در حال زندگی کردن با حرف بقیه است،‌ داشتن هدف‌های مشخص باعث میشه شما بتونید با ایجاد مسیر گام به گام و همچنین سعی و تلاش به نتیجه مطلوب برسید.
اهداف در زندگی دارای درجه اهمیت گوناگون هستند و اولویت برخی از هدفها ممکنه در محور زمان برای انسان جا به جا شود و یا حتی انسان بخوا
قشنگیه عکس گرفتن به اینه که چاپش کنی، بذاریش توی آلبوم و چند سال بعد این گذر عمر رو ورق بزنی و گاهی خوشحال بشی از یادآوری اون سن و اون روزگار و دلت براش تنگ شه، گاهی هم بگی خوب شد گذشت.
نه اینکه عکس هامون بمونه توی لپ تاپ، گوشی و فقط واسه پروفایل و شبکه هایی استفاده بشه که توی یه لحظه ممکنه دیگه نباشن.
بزرگترین چیزی که تو زندگیم میخوام رو تا حالا به هیچکی نگفتم و متاسفانه یا خوشبختانه اگه خیلی سخت واسش تلاش کنم چهار سال دیگه بهش میرسم.تازه اگه بهترین نسخه خودمم نشون بدم ممکنه شرایط باعث شه به مطلوب نرسم. ناراحت کنندس حقیقتا :(
سلام به همه عزیزان خانواده برتری ...
من حدود 1 سال و خورده ای میشه که خانواده برتر رو میشناسم و روزی بین 3 تا 5 بار میام اینجا تا از مطالب عزیزان استفاده کنم. من رضا هستم و احتمالا کسی منو نشناسه چون زیاد اینجا کامنت نمیذارم.
مشکلی که بهش برخوردم اینه که ممکنه به زودی ها ازدواج کنم و البته تمام معیارام رو که زیر و رو کردم دیدم یه معیار عجیب دارم و هر چی سعی میکنم وانمود کنم مهم نیست نمیشه ...
من برام خیلی مهمه که همسرم یه آشپز خیلی درجه یک باشه که بت
بارپروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی‌اش و فرزندان عزیزش [و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی]، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

صراحتاً میگه بار امانت بر دوش فاطمه سلام الله علیهاست.
در وجودشه و نه در دستش. یعنی از خودشه.
فکر میکنم هرچیزی که باید گفته می شده، گفته شده؛ اما اون قدر که
سلام
پریشب یکی از دوستان همسرم، کلید یه باغچه ای رو تو فردو داده بود تا بریم حال و هوایی عوض کنیم.... ما هم به خواهرم گفتیم و دو تاخانواده برای افطار خودمون رو رسوندیم فردو... یه ساعت تا اینجا فاصله داشت، اما چه هواییی.... خنکککککک
شب که رسما منجمد شدیم چون خونه هه شبیه حسینیه بود و فقط یه بخاری داشت.... پتو متو هم کم داشت... وسایل هم در حد ضرورت، انقدی که مثلا چند تا قابلمه ی کهنه داشت، با دو تا در که مال هیچ کدوم نبود!!! اما در کل کم کم عادی شد برامون و
من به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستم!
یعنی ممکنه توهینایی که به خودم میشه رو ببخشم و ناراحت نشم ولی دقیقا درباره ی کسی که دوسشدارم برعکسم!
یعنی همونیم که یه روز تمام رفتم و کامنت های توهین آمیزی که واسه بازیکن موردعلاقه م گذاشته بودن رو ریپورت کردم :)))
حالم مثل زنی شده که ۷-۸ ماه خون دل می‌خوره و یه جنین رو هی می‌پرورونه ولی درست زمانی که باید به دنیا بیاد و ثمره‌اش رو ببینه از دستش می‌ده… و هم‌چنان با نازایی‌اش دست و پنجه نرم می‌کنه! :(
[کنکور هم، به طورِ معمول، یه پروسه‌ی ۹ماهه است!]
+ دقیق‌ترین توصیف ممکنه از احوالم همینه…
تلفیق دل‌تنگی و تنهایی و تو خونه‌ موندن می‌تونه منی از من بسازه که نمی‌شناسمش.
اگه می‌تونستم بک بزنم هیچ مسیجِ شناس و ناشناسی نمی‌دادم. نقطه.
 
+خدایا دوستش داشتم و دارم. ولی نه این شکلی.
++ مهندس همیشه میگه هر اتفاقی که میفته بهترین اتفاق ممکنه. همین‌طوره.
به این فکر می‌کنم که چطوری می‌تونم همه‌ی این‌ها رو خالی کنم؟ اصلا ممکنه؟ شاید اگر بهم یه اتاق عایق صدا بدن تا پشت گردنم رو چنگ بندازم، با رنگ سیاه تمام بدنم رو رنگ کنم و بعد تمام وسایل توش رو بشکنم و جیغ بزنم و گریه کنم، بعد به سمت بیرون بدوم و خودم رو توی رودخونه پرت کنم، به جواب نزدیک شده باشم. 
تا حالا سه بار زدم وبلاگمو حذف کردم
ولی میدونی؟
نمیشه بدون نوشتن سر کرد.
همین که عادت کنی به نوشتن دیگه غیر ممکنه بتونی ازش دست بکشی...
اونم منی که با نوشتن آرامش میگیرم!
خلاصه این شد که دوباره وبلاگ به پا کردم برا دل خودم.
پس
سلام

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها