موضوع انشا امرو ما این بود(خداییش خیلی بچه گونه اس)
من یه حدودیش که یادمه نوشتم:
باران وقتی می بارد دلتنگی هایت را می شوید و با خود می برد،حس عجیبی دارم وقتی باران می بارد،،،احساس سبکی و آرامش میکنم،این بهترین حسی است که من تجربه کرده ام
دوست دارم باران باشم و ببارم بی آنکه بدانم و بپرسم این کاسه های خالی از آن کیست،باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست
+تو کلاسم نوشتم فک نکنید رفتم از گوگل کمک گرفتم
ولی خداییش خیلی چرت نوشتم
البته
پاییز
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد…
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است…
لعنه الله علی آل سعود..
بسم الله الرحمن الرحیم
ان نصر الله قریب..
"با ریختن خون عزیز ما، تایید شد انقلاب ما. این انقلاب باید زنده بماند، این نهضت باید زنده بماند. و زنده ماندنش به این خونریزی هاست.
بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا می کند. بکشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود. ما از مرگ نمی ترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید.
برادران!
مردن تهلکه نیست ؛ مردن حیات است . آن عالم ، حیات است ؛ این عالم مرده است . ازمردن نترسید، و نمی ترسیم . آنها باید
آسمان سرِ باریدن دارد
و من دلنگران مردمم هستم
یک سر میبارد و مىپروراند
سرِ دیگر میبارد و مىمیراند
من ماندهام بارشش را بخواهم یا نباریدنش را؟!
وقتى نمیبارد، زمین تشنه است
تابستان مردم تشنه اند
کشاورزان بى روزى مىشوند و
دریاچهها یکى پس از دیگرى خشک
وقتى میبارد اما
زمین سیراب مىشود، سدها لبریز، فراوانى مىآید
کاش آمادهى دریافتش بودیم
شاید آنوقت
موهبت باران را سپاس مىگفتیم
آسمان کوتاه نمىآید
بىوقفه میبارد
نمی
روز عشق است که این روز مبارک باشد
اول ذی حجه همپایۀ نوروز مبارک باشد
دستها پر شده از هلهله و شادابی
چهره ها خنده رخ و سبز دل و مهتابی
روز عشق است به آیین علی و زهرا (س)
شادمانی است به تضمین علی و زهرا(س)
آسمان تا به زمین نور خدا می بارد
و دل انگیز ترین شوق رها می بارد
هر فرشته که ز ره آمده تبریک به لب
بهر بانوی نبی و حرم شاه عرب
عسل می بارد از لب ها، چه شیرین ست مردن ها
دعا می جوشد از خیمه، میان چادر زن ها
تنی تب کرده در خیمه، سری بی تن شده آن سو
و قاسم میل میدان دارد و مولا تک و تن ها
خلاصه بی زره آمد شبیه حضرت حیدر
به بابای حسن رفته، چه شیرین ست رفتن ها
میان رفت و آمد ها کسی ورد زبانش من
و قاسم بر زمینش زد، امان از کبر دشمن ها
خود ازرق به میدان شد که من جنگ آورِ رزمم
ذبیح دست قاسم شد، اسیر آن همه فن ها
دم میدان علمدار و صدای آفرین قاسم
همه محو تماشایش، چه شیرین ست دیدن ها
شاید همه شما در دنیای بیکران اسکایریم این روح اسرار آمیز رو دیده باشید یا دربارش شنیده باشید اگر هم چیزی ازش نمیدونید چند پست بالا تر ادمین عزیز طاها درباره روح این سوار بی سر توضیح داده
اما حقیقت پنهان پشت ماجرا چیست؟این روح چه کسیه؟؟از اونجایی که بنده خیلی روی شعر های باردز کالج تمرکز میکنم و همشونو حفظ هستم و کاراکتر منم یه بارد یا همون شاعر دوره گرد هست(البته با اندکی ماد)تشخیص این راز زیاد هم سخت نیست!حالا سوال اینجاست این فرقه شاعران
اهمیت ندارد چ می نویسم و صرفا یکهو، اینجا نشسته ام و با ریتمِ موسیقی دکمه می فشارم و حقیقتا صحبت خاصی نیست. برای دفعات بسیار تحت عناوین مختلف اینجا گفته ام چیز ها را. دیشب وقتِ خواب، پشتِ پلک هایم ساعت ها با تو دعوا کردم. اگر نمی دانی چرا و تعجب می کنی همچنان، فکر می کنم بهتر است ندانی هیچوقت و از من هم نپرس چون شاید قسمتی از مشکل دقیقا همین است. به هر حال، سلام. پشت شیشه اتاقم برف می بارد و این پست از معیار های من آنقدر دور هست ک توی خواب آلودگی ن
بیایید به عمق شب، به آن خرابهها برویم. ای شبزندگان! ای بیداران روح! بیایید به عمق تابناک شب، به آن خرابهها برویم، که از هر آبادی آبادتر است. من از خود عقب ماندهام، من از خودِ روح در تن جا ماندهام. بیایید با من، به عمق شب، به آن خرابهها برویم.
در شب نور میبارد، آسمان میبارد، خدا میبارد. خدا میگوید جهانی نو بساز! جهانی نو خیال کن و برآر! چشم در چشمان خدا دوخته؛ نه میسازم و نه برمیآرم، تنها جان میسپارم و جان میآرم.
ای شبزند
بیایید به عمق شب، به آن خرابهها برویم. ای شبزندگان! ای بیداران روح! بیایید به عمق تابناک شب، به آن خرابهها برویم، که از هر آبادی آبادتر است. من از خود عقب ماندهام، من از خودِ روح در تن جا ماندهام. بیایید با من، به عمق شب، به آن خرابهها برویم.
در شب نور میبارد، آسمان میبارد، خدا میبارد. خدا میگوید جهانی نو بساز! جهانی نو خیال کن و برآر! چشم در چشمان خدا دوخته؛ نه میسازم و نه برمیآرم، تنها جان میسپارم و جان میآرم.
ای شبزند
محبوب من!
شما دست روی هر درختی میگذارید بهارنارنج میشود.
شما نیستید آسمان بیحوصله است، درخت انجیر گیج است.
آینه گریه میکند. زیرا که هم من و هم آینه هر دو دلتنگیم.
محبوب من!
از دور شما را میبینم. آسمان به حرکت درمیآید، ابر میشود، باران شورانگیزی میبارد. غرق باران میشوم.
شما که نیستید، ابر سمی میبارد. بارانی که مرا زنده میکرد، مسموم میکند.
محبوب من!
همیشه همهی مردم از دور شما هستند.
| محمدصالح علا |
آخرین ساعت، از آخرین روز، پیش از اتمام هفتهای که در تعطیلات به سر بردیم، با اعلام رسمی از یافتن اولین مورد مبتلا به کرونا در اینجا، رو به پایان است. نگرانی از شرایط جاری ایران و وضعیت خانواده و عزیزان یک طرف، آینده نامعلوم برای سفر به ایران و قرنطینه یک طرف دیگر...
دارم به این فکر میکنم که چطور هر چیز سادهای در ایران قابلیت تبدیل شدن به بحران دارد، باران میبارد میشود سیل، نمیبارد میشود خشکسالی، گران شدن بنزین، دفاع کنیم بحران ا
سه شنبه وسط هفته ایستاده است وتنهایی ازش می باردنه پای رفتن داردنه دلِ ماندن...سه شنبه ها می توانم بفهمم مادر چرا با فروغ اشک می ریزدسه شنبه ها می توانم بفهمم وقتی پدر می گوید از من گذشته استشما فکری به حال باغچه کنید،منظورش از باغچهتنها همان رُز کنار حیاط استسه شنبه ها می توانم بفهمم کجا ایستاده ام و چقدر غمگینم...و من فکر میکنم ،فکر میکنمتو را شبیه سه شنبه ها دوستت دارمانبوهم از دوست داشتنتاماچه دلتنگ ؛سه شنبه ها وسط دوست داشتنت می ایستمتنه
این روزها شهر پر است از یاد تو!عطر تو تا کجاها که نمیرود.دل آسمان که برایت تنگ میشود، بغضش میگیرد و بیهیچ بهانهای هایهای میبارد.اینجا،
روی زمین... تمام کوهها و درهها، سنگها و صخرهها، گلها و سبزهها،
درختان کوچک و بزرگ، خشکیها و دریاها، حتی تمام پرندهها و چرندهها...
از اشکهای پر از دلتنگی آسمان، برای تو! مست و کیفور میشوند و یاد تو
میافتند.اما موجوداتی هم هستند که همیشه ناراضیاند؛ همیشه غم دارند و احساس میک
۱ اگنس مرده است. داستانی او را کشت. از اگنس، جز این داستان چیزی برایم نمانده. شروع داستان برمیگردد به روزی در نه ماه پیش، که برای اولینبار در کتابخانه عمومی شیکاگو همدیگر را دیدیم. وقتی با هم آشنا شدیم، هوا سرد بود. سرد مثل همیشه در این شهر، اما الان هوا سردتر است و برف میبارد. روی دریاچه میشیگان برف میبارد و باد تندی میوزد که زوزهاش حتی از شیشههای دو جداره پنجرههای بزرگ هم رد میشود. برف میبارد، اما نمینشیند، با باد میرود
این روزها شهر پر است از یاد تو!عطر تو تا کجاها که نمیرود.دل آسمان که برایت تنگ میشود، بغضش میگیرد و بیهیچ بهانهای هایهای میبارد.اینجا،
روی زمین... تمام کوهها و درهها، سنگها و صخرهها، گلها و سبزهها،
درختان کوچک و بزرگ، خشکیها و دریاها، حتی تمام پرندهها و چرندهها...
از اشکهای پر از دلتنگی آسمان، برای تو! مست و کیفور میشوند و یاد تو
میافتند.اما موجوداتی هم هستند که همیشه ناراضیاند؛ همیشه غم دارند و احساس میک
در سکوت شب نگاهی خسته روئیده
ساز آرامش دل اندوه مردی را نوازش می کند
چون قطره ی آبی که بر گلبرگ زرد ی ارمیده
شاپرک ها یاسمن ها را ببین غمگین و دلتنگ اند چرا
دور از نسیم عطر مهر دلگیر و پابندند چرا
ای آسمان
باران نمی بارد چرا
رنگ ظلمت در سیاهی خون می بارد
پرده ای تاریک و ظغیان در نگه ویرانه رندخارد
دشنه در قلبم شده اه ای خدای من
لیک من با خشم می گویم
چشم بر هم می نهم تا بگذرد این روزگار من
حجت ا باز آی ببینم رستگاری من
شعر خالقی (
نمیدانم چرا اینطوری شده ام!کلا باران که میبارد، حال دلمان به هم میخورد...نمیفهمم چرا اینطوری میشوم... اصلا یهو همه خاطراتت، همه حرف هایی که در ته قلبت مانده، همه و همه یهو زنده میشوند...یهو همه حرف هایی که دلت میخواهد بزنی و از خاطر برده ای، یهو، همه و همه، زنده میشوند...کاش دیگر باران نبارد!...یا لااقل اگر میبارد،...آرام ببارد!... مراعات دل خسته مان را بکند... اخر گوشه دلمان کودکی، خواب رفته!کودکی که خیلی خسته است...خسته از زندگی..از دنیا با
نمیدانم چرا اینطوری شده ام!کلا باران که میبارد، حال دلمان به هم میخورد...نمیفهمم چرا اینطوری میشوم... اصلا یهو همه خاطراتت، همه حرف هایی که در ته قلبت مانده، همه و همه یهو زنده میشوند...یهو همه حرف هایی که دلت میخواهد بزنی و از خاطر برده ای، یهو، همه و همه، زنده میشوند...کاش دیگر باران نبارد!...یا لااقل اگر میبارد،...آرام ببارد!... مراعات دل خسته مان را بکند... اخر گوشه دلمان کودکی، خواب رفته!کودکی که خیلی خسته است...خسته از زندگی..از دنیا با
تعطیلات که طولانیتر میشوند در رثای دلتنگی مینویسم. گاهی حتی افسردهتر میشوم و فکر میکنم که قرار است همهش را در یک حادثه ناگوار از دست بدهم. نیمههای شب که میگذرد پیام میدهم که مطمئن شوم کسی آنسوی خط منتظرم است. شاید دیرتر پاسخ بگوید اما همیشه همانجاست. قول داده که تا ابد همانجا منتظرم بماند.
تعطیلات طولانی ظاهرا برای جفتمان آزاردهندهست، البته روشهای مقابله متفاوتی برای کنار آمدن با این پدیده داریم. من سعی میکن
اهنگ مریم چرا با ناز متن کیفیت بالا 320 و لینک مستقیم : مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی به جانم شعله افکندی مرا دیوانه کردی امشب چه با ناله غم از هر دیده می بارد دلم در سینه می نالد مرا دیوانه کردی مرا دیوانه ...
اهنگ مریم چرا با ناز متن کیفیت بالا 320 و لینک مستقیم
مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی
به جانم شعله افکندی مرا دیوانه کردی
امشب چه با ناله
غم از هر دیده می بارد
دلم در سینه می نالد
مرا دیوانه کردی مرا دیوانه کردی
رفتی مرا تنها به دست غم
اهنگ مریم چرا با ناز متن کیفیت بالا 320 و لینک مستقیم : مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی به جانم شعله افکندی مرا دیوانه کردی امشب چه با ناله غم از هر دیده می بارد دلم در سینه می نالد مرا دیوانه کردی مرا دیوانه ...
اهنگ مریم چرا با ناز متن کیفیت بالا 320 و لینک مستقیم
مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی
به جانم شعله افکندی مرا دیوانه کردی
امشب چه با ناله
غم از هر دیده می بارد
دلم در سینه می نالد
مرا دیوانه کردی مرا دیوانه کردی
رفتی مرا تنها به دست غم
توی بارانی که میبارد غروب آفتاب
میتراود عطر از گلهای زرد بیدمِشک،
میکَنَم
- سرخ و سیاه و خوشمزِه -
تشتی لبپَر از تمشک،
لابهلای برگهای گوشوارکدار سبز.
زیرِ تیغ ساقههای صاعقه،
تا بیایی
مینشینم
بوسه میکارم برایت
در حوالیِ پل رنگینکمان؛
توی بارانی که میبارد غروب آفتاب...
شلمان؛ چهارم مرداد 1398 خورشیدی – داوود خانی خلیفهمحله(لنگرودی)
این بار از یارتون که جدا شدید چو کاروان رود فغانم از زمین...گوش ندید. ابر می بارد و من میشوم از یار جدا هم گوش ندین.
برید کلاس رقص ثبت نام کنید یا هرکاری که سرخوشتون کنه و احساس زندگی به شما بده. حواستون هم باشه که عاقل باشید و زندگی رو برای خودتون زهرمار نکنید. دنیا انقدری طولانی نیست که خودتون رو در پروسه ی رنج های تحمیلی قرار بدید.
سردار جان
شهید حاج قاسم سلیمانی عزیزم شهادتت را تبریک میگویم هر چند سخت و باور نکردنیست رفتنت از بین ما.
بغضی در گلو گرفته است امشب مرا و اشکهایی که می بارد
سخت است از دست دادنت.
امریکا این شیطان فاسد،به سزای اعمالش خواهد رسید
ان شاءالله
غصه میسوزد مرا، باران ببار کوچه میخواند تو را، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار
خاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار
+پشت پنجره نشسته ام و باران می بارد
ناودانی چشمانم سرازیر شده است
اوست خدایی که از اسمان باران فرو بارد تا هر نبات به ان برویانیم و سبزه ها و دانه هایی که بر روی هم چیده شده پدید اریم . و از نخل خرما خوشه های پیوسته بر هم بر انگیزیم . و باغهای انگور ,زیتون و انار که برخی شبیه و برخی نامشابه به هم است خلق کنیم . شما در ان باغها هنگامی که میوه ی ان پدید اید و برسد به چشم تعقل بنگرید که در ان ایات و نشانه های قدرت خدا برای اهل ایمان هویداست.
قران کریم
نگاه نوکران حتماً به دستان کریمان استنگاه ما شب قاسم، فقط سمت حسن جان استدل نوکر به مولا خوش، دل مولا ... نمی دانمکسی که فکر مولا نیست وقت مرگ نالان استدلیل اشک این شب ها، عزیز حضرت زهرابیا امشب در این هیئت که حالا وقت باران استبیا که قاسمت امشب رجز مثل تو می خواندبیا که قاسمت امشب شبیه رعد و طوفان استعسل می بارد از لب های این شیرِ حسن زادهبه دورش دشمنش ترسیده و از ترس لرزان است
من یک سره مردهام. مرا ببوسند یا بمیرانند. من مردهام.
انگشتان و تن و ذهنم را میکِشم که چیزی بنویسم. میان زمان و مکان کش میآیم. مردی میآید و مرا میبوسد، باران میبارد، کسانی دستانم را اطرافشان میکشند و گریه میکنند، حرف میزنم، گوش میدهم، اما لامسهی من از کار افتادهست. میان کش آمدن مُردهام و نعشِ من مرا میکشاند. و کش میآیم. این حالتی ست که جسمی مرده هنوز موها و ناخنهایش رشد میکند. بوها از بین رفتهاند. صداها از بین ر
حق با چشمهای توستو لبهای گس اتو نگاهت که مزین است به غمحق با چشمهای توستتو با آن مربای لبخندتو شکوه زیبای تخت جمشیدی اتدر غربتی تلخدر آغوش مادر حق با چشم های توستاما در این شهر سیمانیرویا، وهم و خیالبه کار نمی آیدزیر برف یادت، تنی را گرم نمی کندو دستان مهربانتچتری خوب برای روزهای بارانی نیست حق با چشم های توستاما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیستاختیار و انتخاب بر باد شدو از گلویمانجز اندوه نمیبارد حق با چشم های توستاما اکنوندر این
❆ #تمام:از تمامیِ تومهر می باردو سیراب می کندتمامی مرا. ❆ #سایه:سایه نیستم اما نفس می کشم هنوزدر سایه ی عشق ❆ #آتش:من آتش امو غرق خاکستر خویشرحمی بنماآبی بگردبر آتش این دلِ ریش #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
❆ #شهر:شهری است شبمابین پلک های توچشم که می بندیسیاه می شود شهر روشنم ❆ #دور:ای نزدیکترین دور به منآمدنت را برسانتا جوانی ام دور نشده است ❆ #باران:باران می باردو دلم گرفته تر استاز روزهای بارانی #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
——–| ارائه شده توسط وبسایت متن عاشقانه |—–—
باران که می بارد دلم بهانه ی تو را دارد
باران که می بارد
دلم بهانه ی تو را دارد ...
یادِ تو و برقِ چشمانت ،
گرمیِ دستانت ، صدای خنده هایت ...
باز دیوانه ام می کند .
تا بحال اینگونه عاشق بوده ای ؟!
که صدایِ باران را
واژه واژه "دوستت دارم" بشنوی ؟
که انگار صدایِ پای تو در این حوالی پیچیده ...
می بینی ؟
همه چیز به تو
و عشقِ به تو ختم می شود
بهار، باران و من ...
✍️باران قیصری _ متن عاشقانه _ باران
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شورگرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور
از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشتای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور
تو عجب تنگه ی عابرکشی ای معبر عشقکه به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور
در فروبند برین معرکه که کآن طبل تهیگوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور
تیز برخیز ازین مجلس و بگریز چو بادتا غباری ننشیند به تو از اهل قبور
مرگ می بارد ازین دایره ی عجز و عزاشو به میخانه که آنجا همه سورست و سرور
شعله ای برکش و برخیز ز خاکستر خویشز
کسی دست انداخت و بیرونم کشید از چیزی که اسمش را گذاشته بودم زندگی و چقدر هم که این اسم به این اوضاع نمی آمد. دست هایش را باید روی چشم گذاشت.
اهل ریا باشی یا نباشی، ته دلت می خواهد همه بدانند که تویی! تویی که مهربانی، تویی که این همه دوستش داری، تویی که دلت این همه برای کسی تنگ است و تنگ بوده و اصلا باران هم برای همین چیزهاست که می بارد، برای تو و دلت. آخ از دلم ...
دلم می خواهد بدانی. حالا همه دنیا هم نفهمیدند، تو بدان. باشد؟
عسل می بارد از لب ها، چه شیرین ست مردن ها
دعا می جوشد از خیمه، میان چادر زن ها
تنی تب کرده در خیمه، سری بی تن شده آن سو
و قاسم میل میدان کرد که مولایش تک و تن ها
خلاصه بی زره آمد شبیه حضرت حیدر
به بابای حسن رفته، چه شیرین ست رفتن ها
میان رفت و آمد ها کسی ورد زبانش من
و قاسم بر زمینش زد، امان از کبر دشمن ها
خود ازرق به میدان شد که من جنگ آورِ رزمم
ذبیح دست قاسم شد، اسیر آن همه فن ها
دم میدان علمدار و صدای آفرین قاسم
همه محو تماشایش، چه شیرین ست دیدن ها
بی تو...
گیرم که آفتاب بر آید
و از لقاح با افق
در سایه روشن سحر، صبح را بزاید
مرا چه سود!؟
بی تو همه روزهایم
تاریک است.
باران چشمانم:
چتر چکارم می آید!؟
وقتی که باران
از چشمانم می بارد!!!
سیل:
باران که از نگاهت بارید
تمامِ خاطراتم را
سیل برد
تنهایی مترسک:
کلاغ از مزرعه رفت
و گونه های مترسک
از اشک تنهایی خیس شد
تنهایی اتاق:
چشمهایم در قاب پنجره
هر روز خیره می ماند
به انتهای کوچه
- دلم آمدنت را گواهی میدهد!
اتاق این را می گوید!!!
سعید فلاحی (زانا کور
[مای بارد مای بارد]
از خلسه خودم بیرون می آیم. عمود چند بودیم؟ نگاه میکنم. هنوز خیلی مانده. نفس هایم روز آخری به شماره افتاده. سرم درد میکند. پوستم سوخته. پاهایم تاول زده. کمرم درد میکند. پلک هایم با کندی باز و بسته می شوند. دماغم جواب اکسیژن درخواستی مغز را نمیدهد دهانم باز شده. سید یک بسته مکعبی آب میدهد. «بخور آب بدنت کم شده» «نه».
[هلبیکم زوار هلبی]
دوباره از سیاهی پشت پلک ها، چشمم به روشنایی روز سلام میکند. درد ها دارند ضریب میگیرند. گاهی حت
بنزین که قیمتش را کردند سه برابر، یکی دو روز بعد از آن اینترنت را هم قطع کردند،
یعنی چیزهایی که فکر میکردند برایشان خطرناک است و
پایههای حکومتشان را سست میکند،
از دسترس مردم خارج ساختند، مثل شبکههایی که با آنها حالت را میپرسیدم.
امروز سهشنبه بود و الان سه روز بیشتر است که خیلیها مثل من احساس میکنند
جایی گیر افتادهاند مثل شعب ابیطالب.
بانکها آتش گرفت، فریادهایی که زده و خونهایی
⚡️ در زبان گیلکی برای خۊب شدن هوا از فعل «هیسأن» استفاده میکنند.
چند مثال:
هوا بئسأ (=هوا خۊب شد)
هوا هیسأ دره (=هوا داره خۊب میشه)
ای هوا کئن هیسنه؟ یه هفته هیسه وأرسئه دره (=این هوا کی خۊب میشود؟ یه هفتهست دارد میبارد)
ایمرۊز ؤ فرده هوا هیسأ دننه (=امرۊز ؤ فردا هوا قصد خۊب شدن ندارد)
اثرات عجیب دعا و نفرین!
وقتی برای کسی از ته قلب آرزوی موفقیت شادی و سلامتی می کنید، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست. این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کنددر حالت دعا تمامی قوای معنوی، سلول های مغز و حتی سیستم عصبی، زیر بارش این ذرات بهشتی قرار می گیرند که خود شما آن را تولید کردید.
اگر از کسی بیزار و متنفر باشید نیز ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما میبارد و سپس در ضمی
هم اینک، همینجا زندگی کن!
زندگی کردن در امید، زندگی کردن در آینده است
و این خود به تعویق انداختن زندگی به معنای واقعیست.
این نه راه زندگی کردن، که راه خودکشی است.
هیچ احتیاجی به امید نیست و هیچ احتیاجی به احساس ناامیدی هم نیست.
هم اینک، همینجا زندگی کن.
زندگی به طرز فوق العاده ای لذت بخش است.
همینجا دارد می بارد و تو جای دیگری را می نگری.
اشو
الماسهای آگاهی
یک روزی در زندگی به جایی می رسی که دیگر عشق مفهوم خودش را ندارد. همه چیز کسل کننده می شود. حتّی مرورِ زمان چیزی را تغییر نمی دهد.
من تا پای مرگِ احساسم رفتم و برگشتم. دیگر شبیه کرگدنِ پوست کلفت شده ام. دلم پُر از آن حس هایی است شبیه : به جهنم!
به جهنم که هیچ مشکلی حل نمی شود. به جهنم که عشق از شهر ما رفته. به جهنم که باران به سقفِ خانه ام نمی بارد. به جهنم که درهای بسته را نمی توانم باز کنم. قفل و کلیدِ من کلمات هستند. پیچیده یا ساده. مبهم یا واضح. فرقی ن
تو مرا از دست دادی ای دوست
من که زندگی دارم ای دوست
هرچه از عشقت کنارم ماند
به خودت میسپارم ای دوست
بعد از تو باران هنوز می بارد
بعد از تو این خانه هنوز مرا دارد
در خوابم نمیبینی مثل مرا دیگر
غرور من این جاست تنها نمیمانم
راحت برو بگذر
آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم
همین دیوانگی را من ببین ضرب المثل کردم
نداری ارزش ماندن کنارم را نداری
هیچ نشانی تو از عاشق ها نداری
نه نداری تو دگر در قلب من جا نداری
بر گر فته از کانال انشا 21 برای
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید
روزهای بارانی همیشه یک طور خاصاند. اصلاً همین که از خواب بیدار شوی و پرده را برای دعوت نور خورشید به خانه کنار بزنی و باران را ببینی، برای شروع یک روز پر از دلتنگی کافیست!همین که ببینی آسمان گریه میکند و حسابی دلش گرفته یاد بغض کهنهات میافتی؛ خصوصاً اگر اول بهار هم باشد. بهار و باران دو یار جداناشدنیاند و از ازل پیوندی مقدس با آسمان داشتهاند. همین ک
باران رحمت
خورشید عالمتاب هنگامیکه بر دریا و رود خانه ها و اقیانوس ها می تابد ، آب ها
تبخیر شده ، به بالا می رود ، و ابر ها تشکیل می شود و باد این ابرها را جابجا
نموده و بر سرزمین های خشک و تشنه ی آب می برد و آنها را سیراب می کند ، اگر شدّت
بارندگی زیاد باشد و باران بسیار ببارد ، تبدیل به سیل شده و هر چه سر راه خود
باشد تخریب و حتی جان انسان ها به خطر می افتد
اما هنگامیکه خورشیدِ لطف و رحمت الهی بر دل مؤمن بتابد ، و در دل مؤمن عشق و
محبت ایجاد کند ، ا
بسم الله
نه آذر!؟
چقدر زیاد نبودم!
نه فاطمه؟!
فکر می کردم ته تهش چند ماه
نه حدود یکسال!
حالا شروع کنم؟
برای کی؟!
چرا؟
بذار اینجا مثل این چند ماه خاک بخوره
قلمم خشک شد وقتی دیدم گذشتم با حالم چقدر فرق داره!
از ترس آینده قلمم خشک شده...از ترس اینکه خودم نباشم!
پ.ن:
آن گاه از خودم ترسیدم
که وقتی باران گرفت
زیر چتر رفتم و ترسیدم از خیس شدن!
آن روز فهمیدم با باران غریبه شدم
با زمین قهر کرده ام
و دیگر خودم را دوست ندارم
......
حوالی شهریور
که از قضا باران می ب
انشاهای زیبا و ادبی درباره باران و توصیف این رحمت الهی2 انشای ساده و ادبی کوتاه در مورد زیبایی باران پاییزی و بهاری و توصیف آن، مناسب برای پایه هشتم و نهم که می توانید از آن ها برای نوشتن یک انشای خوب الهام بگیرید.
انشاهای زیبا و ادبی درباره بارانانشا در مورد باران
زمانی که صدای قطرات باران به گوشم می رسد بی اختیار خودم را به زیر آسمان خدا می رسانم تا از بوسه های پروردگار که برای زمینیان می فرستد بی نصیب نمانم!
باران، این رحمت الهی، پیام عش
گفته های دین من برتر زِ دُر و گوهر استاصحاب پیغمبرم بهترین خلق عالم استمهر صحابه از دل کی توانم برون کنمبر گو بی مهر صحابه چون کنمتا گردش جهان و دور آسمان به پاستآن چراغ جاودان اسلام ماستای اسلام ای دین جاودان ، ای راهت پُر زِ جود و تواندور از تو اندیشه ی بدان ، پاینده هستی و جاودانای دشمن از تو سنگ خار ، جان من فدای حرف پیغمبرماسلام ما دین برتر است ، پیغمبرش بهترین عالم استدر را تو کی ارزشی دارد این جان ما ، پاینده هستی اسلام ماگر آتش بارد به
صبح،یک جور خوبی هوا خوب بود.
از طلوع آفتاب گذشته بود اما،گنجشک ها درست شبیه به دقیقه های پیش از طلوع آفتاب،غوغا می کردند و در هیاهو بودند.
آسمان،ابری-آفتابی بود و تا ابرها کنار می رفتند،آسمان تمامیتِ آبی خود را به نمایش می گذاشت.از آن آبی های پررنگ و پاک.
حس می کردی،انگار بهار فقط دو کوچه با خانه تان فاصله دارد.
حالا ساعت حوالی 15 است و دارد برف می بارد ...
باران از موادّ پرفایده ای است یکی از فایده های باران سیل است که زمین را تمیز میکند یکی دیگر از فوایده های باران باز کردن راه فاضلاب است که هنگامی که باران می بارد بر اثر فشار آب خیابانها پر از لجن می شود و این به نفع پزشکان است چرا که مردم مریض میشوند و عدهای نیز میمیرند و وضع مرده شورها مثل دکترها خوب می شود پس برای اینکه فقر از جامعه برود باران می بارد چون عدهای غرق می شوند و ان عده پولدار اند پس یکی از راههای گذر راه پر رهرو است ا
آسمان ابریست. باران می بارد. کنار شعله ای گرم عاشقانه می خوانم. خسرو و شیرین را.
"ز سوز عشق بهتر در جهان چیست؟
که بی او گل نخندید ابر نگریست"
راست می گوید شاعر! عشق بهانه ای است برای خندیدن، برای باریدن!
زمستان که می شود ابرها عاشق می شوند. بهانه می گیرند. بغض می کنند. می گریند. گاهی ریز ریز، گاهی هم زار می زنند و شلاق اشک هایشان شلق شلق می بارد. زمستان و عاشقانه هایش را از دست نمی دهم. باران که می بارد پشت پنجره می روم و او را میهمان لحظه هایم می کنم.
روزهایی هستند مبهم و گنگ - طولانی و بی انتها - شاید خیره به یک نقطه ساعت ها بگذرد و ساعت روی دیوار تنها دقایق محدودی از این زمان طولانی را نشان می دهد- روزهایی پر از حرف های ناگفته حرف هایی که به قول شریعتی تن به ابتذال گفتن نمی دهند- در تمام این روزهای طولانی بی انصاف تنها و در سکوت فقط خداست که می ماند فقط اوست که می داند
همیشه کسی هست
با تو می ماند
میان غربت آن روزهای محال
که هر چه زینت دنیا است غرق دلتنگی است
همیشه کسی هست
پاک تر از یاس
و دلر
بتازگی اخترشناسان یک سیارۀ فراخورشیدی را رصد کردهاند که در آن آهن میبارد. به گفته محققان این سیاره حدود ۶۴۰ سال نوری از زمین فاصله دارد و آنقدر داغ است که میتواند آهن را ذوب کند.
به گزارش بیگ بنگ، محققان با استفاده از تلسکوپ بسیار بزرگ(VLT) واقع در شیلی، توانستند یک سیارۀ به شدت داغ بنام WASP-76b را رصد کنند که در قفل گرانشی با ستارۀ مادریاش قرار دارد. این یعنی همیشه یک سمتش روز است و تا دمای ۲۴۰۰ درجه سانتیگراد گرم میشود. این دما، سبب تبخ
شب می بارد چای را دم کردم
گوشه ای از این اتاق کم نور کز کردم
طعم یک لذت سرد را می نوشم با چای
تکیه دادم به دیواری سرد تر
می زنم نقشی درون سر ز ماه
با دست می چینم از آسمان
ماه را می گیرم در آغوش
با خود می گویم
حتما این ماه می دهد گوش
آخربن جرعه را می نوشم
با خود می گویم
آه از فرق میان من و دوست
آه از فرق میان و من و ماه
می زند احساس ، پتکی بر اندیشه ی یک کام از دور
پیرمردی فرتوت و عاشق
گاه گاهی هم خرفت و بی فکر
گوشه ای از ذهن بازی می کند با خود
و زنی جل
برای تو می نویسم به تو که شعر در هوایت شکوفه می دهد تویی که به خاطراتم دستبرد زده ای و دستت به خلوتم دراز است هر چقدر هم نباشی منکر بودنت نیستم برای بوییدن زندگی من چند گلدان خالی مانده و شاخه هایی خشک ... هیچ شاخه ی خشکی جوانه نخواهد داد بلکه هیزم خواهد شد و آتش سرکش درونم را شعله ور می کند برای سوزاندن کسی گرفتن امیدش کافیست اینجا دیریست که آسمان ابری ست و بارانی نمی بارد دردی بدتر از این هست ? به یاد داشتن کسی که آینده ات را با خود برد
دلت به رحم نمی آید زمین ؟ سرد است هوا ...
هنوز قلب ِ زخمی کودکان کرمانشاهی التیام نیافته است ...
هنوز خیلی هایشان ازترس مدام از خواب می پرند ... از خواب می پرند ... از خواب می پرند ...
دلت به رحم نمی آید ؟
باران می بارد...
شادی عید و باران را زهر نکن به کاممان ...
ما خیلی خسته تر از آنیم که تو فکر می کنی ...
دلت تا همیشه آرام زمین ..
+
امشب، شب ِمیلاد پیامبر رحمت ، باران بارید ...
درست همان لحظه ای که زیر باران تند ِ حرم حضرت عبدالعظیم ایستاده بودم و دعا می کر
تو بوی خاک باران خورده ای و من نمی دانم که چرا هزار سال است که باران نمی بارد...بیایید کاسه هایمان را رو به آسمان بگیریم که همه ی این ها سزای اعمال من است...
همه ی این ها سزای اعمال من است...همه ی این نیامدن ها،همه ی این ایستادن ها و زل زدن به انتهای جاده ها،تقصیر من است...
من همه ی اشک های منتظران را مدیونم...
من مدیون همه ی گل های نرگسم...مدیون همه ی جمعه های ملتهب...
مرا ببخش...همه ی خاکستری ها تقصیر من است...همه ی دلتنگی های غروبانه...
من مدیون همه ی منتظ
#باران:
بیا باران را
از انحصارِ چتر
بیرون بیاوریم
من تشنه ی
شعرهای بارانی ام
#پنجره:
شیشه ی پنجره
آبستنِ نبودن های مکرّرت شد
بیا و فارغ کن
این پنجره های پا به ماه را
#خیس:
مزرعه خیسِ باران
و رفت کلاغ
گونه های مترسک
خیس شد از اشک تنهایی
#شعر:
زنان قبیله ی شعرم
همچنان آبی می پوشند
سرخ می بوسند
شعرم را بر لبهایشان.
#خیال:
بارانِ خیالت می بارد
یکریز در
کوچه های خیالم
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شع
همه موجودات زنده به آب تمیز و پاک نیاز دارند. اهمیت این موضوع برای موجودات آبزی دوچندان است. بسیاری از آلودگی هی می توانند به آب ها راه پیدا کنند. سه منبع رایج آن عبارتند از: خاک، کود و باکتری. هنگامی که باران می بارد، خاک درون رودخانه ها و نهرها را می شوید و می تواند گیاهان موجود در آب، حیوانات ریز و تخم ماهی ها را از بین ببرد، آبشش ماهی ها را مسدود کند و جلوی نور آفتاب را بگیرد. مواد مغذی کودها باعث آلوده کردن دریاچه، تالاب و مخازن آب می شوند. ن
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
باران که می بارد، جدایی درد دارد
دل کندن از یک آشنایی درد دارد …
هی شعرِ تر در خاطرم می آید اما
آواز هم بی همنوایی درد دارد
وقتی به زندان کسی خو کرده باشی
بال و پرت، روز رهایی درد دارد !
دیگر نمی فهمی کجایی یا چه هستی …
آشفتگی، سر به هوایی درد دارد
تقصیر باران نیست این دیوانگی ها
تنها شدن در هر هوایی درد دارد …
#ناشناس
زندگی درد قشنگی ست که بر باور ما می بارد سرانجام ظریفی ست که در خاطر ما می ماند ...زندگی شوق گلی رنگین است روی سرشاخه امید بر ساقه ی دلتنگ نگاهی که زمان در باغچه ی بینش ما می کارد....
زندگی بارش عشق است بر اندیشه ی ما تابش دوست برای همه وقت بودنش در همه حال ....
زندگی خاطره ی دوستی امروز است ماند در طاقچه ی فرد .
رئیس دانشگاه علوم پزشکی البرز:
با توجه به اینکه طبق پیش بینی هواشناسی یک سامانه بارشی بعد از چند روز آلودگی هوا وارد میشود، شهروندان باید نکات بهداشتی لازم را رعایت کنند تا سلامت آنها به خطر نیفتد.
باران و برفی که بعد از آلودگی هوا می بارد بسیار آلوده بوده و برای سلامتی انسان خطرناک است، بنابراین از شهروندان تقاضا میشود در معرض تماس مستقیم با آن قرار نگیرند. /ایسنا
سه شنبه ، ۱۲ آذر ۹۸@IrNews_24
[عکس 800×557]
مشاهده مطلب در کانال
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست
حیف از ناله معصوم هزارآوایی
آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی
من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت
در همه شهر به شیرینی من شیدایی
تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
از چراغی که بگیرند به نابینایی
همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش
بگذرد خاطره با دلکشی ر
آدم در تنهایی است که می پوسد و پوک می شود و خودش هم حالیش نیست. می دانی؟ تنهایی مثل ته کفش می ماند، یکباره نگاه می کنی می بینی سوراخ شده. یکباره می فهمی که یک چیزی دیگر نیست. بیشتر آدم های دنیا در هر شغلی که باشند از خودشان هرگز نمی پرسند چرا چنین شغلی دارند. چیزهای دیگری هم هست که آدم دنبال دلیلش نمی گردد. یکیش مثل تنهایی است. خیلی ها فکر می کنند که سلامتی بزرگ ترین نعمت است، ولی سخت دراشتباهند، وقتی سالم باشی و در تنهایی دست و پا بزنی ، آنی مریض
پیام ماه مبارک فروغ ایمان است/شکوه بندگی ما برای رحمان است/نمازوروزه مومن طلوع اخلاصش/مثال تیر خلاصی به چشم شیطان است/نگارخوب دعاها ز دیده می بارد/قبول حضرت ایزد برای انسان است/سحربه وقت نیایش وصال حاصل شد/صفای بنده عابد نگار جانان است/به عشق آل محمد بروولایی باش/برای مردمسلمان شفای قرآن است/همیشه حفظ فضیلت برای مالازم/نشان خوب بصیرت گذشتن ازجان است/عطای ماه مبارک به یوسف زهرا/برای روزظهورش دعای ایران است/
دین زنده می ماند هماره از خون سیدالشهدا
تا بیاید صاحب الزمان منتقم خون سیدالشهدا
خون می بارد بر عالم به عشق ذره ای از ثارلله
عالم همه معنا گرفته از سجود وجودت یا ثارلله
آیا شود که بفهمیم مهلت تمام گشت و عمری تباه
بلکه کشاند به معنای فهم بی نصیبان را ثارلله.
بسم الله الرحمن الرحیم
دین زنده می ماند هماره از خون سیدالشهدا
تا بیاید صاحب الزمان منتقم خون سیدالشهدا
خون می بارد بر عالم به عشق ذره ای از ثارلله
عالم همه معنا گرفته از سجود وجودت یا ثارلله
آیا شود که بفهمیم مهلت تمام گشت و عمری تباه
بلکه کشاند به معنای فهم بی نصیبان را ثارلله.
ای کاش می توانستم اصلا با هیچکس ارتباط برقرار نکنم تا وقتی نیستند دل تنگشان نشوم. با دیدن علایقشان یا با هرچیز دیگری. دلم نمی خواهد چون از الان می دانم که نمی توانم دوام بیاورم. مثل حدیث که از برف متنفر شده. مادرش عاشق برف بود و این اولین برفی است که بعد از مرگش می بارد. هر چقدر هم که تلاش کنم مطمئنا نمی توانم میزان بدی حالش را برایتان توضیح دهم... حدیث داشت دیوانه می شد و ما نمی توانستیم کاری کنیم جز اینکه حواسش را با چیزهای دیگر پرت کنیم. حتی نمی
هوالحی...
مادربزرگم هرسال قبل از آمدن زمستان، جدیدترین مدل شال گردنی که درست به اندازه سن خودم قدیمی هست را می بافد و وقتی اولین برف زمستان می بارد، آن را به هر زحمتی که شده به دستممی رساند.
مادربزرگم هیییییچوقت با کسی جز من به امامزاده ای که تمام حاجتهایش را از آنجا می گیرد، نمی رود.میگوید: تو همیییییشه باید بامن بیایی، من هم که بال درمیاورم برای همراهی کردنش.
همیشه وقتی درخانه قرآن میخواند، با آن عینک ته استکانی و قرآن بزرگی که خودم برای ش
خواهشا این ترانه را بگذارید برای عصر جمعه که غم از در و دیوار می بارد و دست هایِ تنهایی آدم را خفه می کند.برای صبح جمعه باید اندی و حمید هیراد و حامد همایون و ... گوش کرد. من هم همین کار را می کنم. صبحتان را با غم شروع نکنید، غم لازمه ی زندگی است اما جای خود را دارد، شروعش در صبح نیست.موسیقی مانند دارو است، آیا شما همه ی داروهایتان را یک باره استفاده می کنید؟ مطمئنا خیر.#چاوشی شربت تلخ است، به شما و فهم شما از زندگی کمک می کند ولی باید در زمانش گوش د
فی هذه الأیّام ، فی صناعة البناء ، تدخّل العدید من المنتجات فی هذه الصّناعة ، مثل الصّخور والمرکب والطّوب والزّجاج ... لکلّ منها درجات جیّدة وأخرى سیئة ، على سبیل المثال :لدیهم حجر جمیل ، ولکن بعد فترة من الوقت یبدأ فی الکسر والنزول من الحائط ویجب طرحها بعد فترة من الوقت ولکن بشکل عام ، لا یمکن أن یکون أی شیء بدیلاً صالحًا لمخطّط ألوان الواجهة. لون الواجهة ذو الطّیف اللّونی العالی ، والأداء السهل ، والغسیل السهل ، والعمر الطویل ، والسّعر الم
بباردیده گریان بقیع مظلوم است/درون باغ بهشتش چهارمعصوم است/به روز هشتم شوال چه کرده است دشمن/نشان جرم وجنایت درآن چه معلوم است/برای مزدرسالت چه کینه هابردند/حریم پاک ولایت درآن که معدوم است/برای تربت مادر چه گریه هاداریم/همیشه شیعه مولازدیده مغموم است/حسن به زهرجفاشان زخون دل بارد/وصی احمد وحیدر به زهرمسموم است/نشان کرببلا هم درآن بود سجاد/جفابه باقرو صادق همیشه محکوم است/برای روزظهوری که مرهم زهراست/دعای شیعه ورهبر زقلب مرسوم است/
توسل بررضاکردم که آرامش دهد مارا/کنارمضجع مولا دهد توفیق فردارا/امام هشتمین باشد علی موسی الرضادائم/زنسل احمد وحیدرعنایت کرده دنیارا/شکوه مادرش زهرا حریم مشهدش گشته/بقیع وکربلا آنجا نماید یاد طاهارا/محرم در حریم او صفای دیگری دارد/زاشک چشم می بارد مکرر گریه آنجارا/زندپل شیعه حیدر بسوی آل پیغمبر/کند خشنود در عالم تمام قلب زهرارا/امام ما رضا باشد رئوف و معدن نیکی/زشور کربلا آید عنایتهای مولارا/به زوار رضا لطفی خدای لامکان دارد/نگر اولاد پی
#شعر_مهدوی
بیا که بیتو جهان، از گلایه لبریز است
بهار، بیتو به رنگ غروب پاییز است
بیا که فاجعه میبارد از زمین و زمان
ز اشک و خون، دل یارانِ حق، گهر ریز است
بیا! به گوش دل ما سرودِ مهر بخوان
بیا که صحبت عشّاق، بس دلانگیز است
بیا! جهان زِ وجود شهید، رنگین شد
بیا که ناله انسان، گلایهآمیز است
هوای امروز تهران بارانی است. خدا کند، هوای همه کشورم بارانی باشد. همه گویا دعای باران خواندهاند. باران امروز مثل فراموشی یک غم بزرگ خلسهآور است. آرام است و بر همه جا و همه چیز میبارد. پشت پنجره مینشینم و به آسمان خیره میشوم. انگار نه انگار در این دنیا شهری هست، خیابانی هم هست. در این باران، شهر و خیابان دیگر دیدنی نیست. قیر است و سیاه است و آلودگی میزاید.
ما آدمها با همه موجودات این عالم یک تفاوت اساسی داریم. آنها باید منتظر بمانند ت
امروز دم غروب توو ماشین نشسته بودم و داشتم از شیشههای برفگرفته به بیرون نگاه میکردم،؛ همه چیز به شکل غریبی تیره و تار و درهم بود. شبیه به گذشتهای که آمده و رفته و ناپدید شده است. گذشتهای که میتوانی ببینمش اما از لمس کردنش عاجزم. حتا اکنون نیز برایم همینگونه است. چه قدر دلم میخواست این تاری دید از بین برود. تشنهی نورم. بندهی روشنایی. غلام آن کس که برایم چراغی بیاورد و وضوحم ببخشد. بعد این زمستون واسم بازم زمستونه. چه فرقی میکند آ
#شعر_مهدویت
سامره امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده
لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک
می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر
ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است
یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش
عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه
عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده
عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست
عیـد قرآن، عید عت
فصل باران است بارانی شویم / از درون جوشیم و طوفانی شویمبوی خاک و بوی نمناک چمن / کیف دارد زیر باران تر شدندر تمام قطره ها تکثیر شو / زیر باران خدا تطهیر شو . . .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روزهای بارانی ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دمش گرم ، باران را میگویم ، به شانه ام زد و گفت :خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم . . .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روزهای بارانی ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
تنها ادامه میدهم در زیر بارانحتی به درخواست چتر هم جواب رد
روزی باران شدیدی می بارید. ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد. در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.ملا داد زد: آهای فلانی! کجا با این عجله؟ همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت. چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را ب
گفت دوست دارد برود زیر آن درخت ( اسمش را گفته
بود ها ! اما یادم نمی آید ) بنشیند و بزند زیر آواز .
گفتم می برمش
گفت دلش می خواهد مثل بقیه ، درخیابان های خیس
شهر ، وقتی باران می بارد ، گشت و گذار کند و از کنار جوان های عاشق بگذرد ...
گفتم چشم .
گفت دوست دارد آنقدر فال بردارد تا بالاخره به
جواب مورد علاقه اش برسد
گفتم حتما !
گفت دوس دارد برود روی پشت بام و ریز ریز شعر
بخواند ...
گفت دوست دارد به آسمان آبی زلال خیره شود و به
این فکر کند که از ز
ماه صفر باشد و
پنجشنبه باشد و
دوستانمان همه مشغول چمدان اربعین بستن و
ما روی تخت روبروی پنجره خوابگاه بنشینیم و پوستر بزنیم برای اینجا و
ساعت شماری کنیم که شب بشود تا برویم و رزق تولدمان را بگیریم از حرف های آن آخوندِ نترس!
باشد که رستگار شویم...
و نترس!
(هرجا باران رحمتی باریدن گرفته روی سر خوبان؛ما پررو پررو و دوان دوان میرویم آن دور و بر ها تا شاید از لطف خدا رطوبتی هم از آن باران بر سر ما بنشیند و بماند...بس که کویریم...هر چه باران می بارد..ن
به کارگاه آمدم و در کنار بخاری ساکت بنشستم.اشکی بیامد در پی فکرهای بی شمار. اندوه فراوان گشت ازین اهریمن سرد و سیاه که کشور را فرا گرفته. دانشجویان نخبه ما که برای آینده ای بهتر ازین سرزمین می رفتند، گرفتار اهریمن سیاه شدند و به مقصد نرسیدند.هموطنان ما که رفته بودند برای مراسم تشییع سردار سلیمانی، اسیر اهریمن سیاه شدند و نشد آن چه می خواستند. اتوبوسی دیگر در مسیر تهران به سوادکوه به دره افتاد و اهریمن سیاه آن ها را هم گرفتار کرد.ورزشکاران ایر
روزی باران شدیدی می بارید.ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد.در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.ملا داد زد: آهای فلانی!کجا با این عجله؟
همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟
همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت.
چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را با
راهور ناجا:
در محورهای محور اسالم – خلخال در استان اردبیل و درگز-قوچان محدوده گردنه تیوان در استان استان خراسان رضوی بارش برف گزارش شده است.
در اکثر محورهای استانهای گیلان، مازندران و گلستان بارش باران را شاهدیم.
در استان اردبیل محورهای اسالم – خلخال و گرمی-بیله سوار، استان قزوین محور قزوین-رشت محدوده گردنه کوهین، محور فیروزکوه محدوده گدوک و استان آذربایجان شرقی محور تبریز-اهر مه گرفتگی همراه با کاهش دید گزارش شده است./ایسنا
جمعه ، ۲۴ آ
+ وابستگی یا علاقه، کدام حس نسبت به من داری؟
- من به کاکتوس اتاقم علاقه دارم و به لیوان قهوه ام. اما می توانم به جز آنها زندگی کنم یعنی وابسته نیستم.
+ بدون من چی؟
- شما را هیچوقت نداشتم که حس نبودنت را درک کنم.
+ و داشتنم؟!
- داشتنت یک آرزوست نه وابستگی. اگر بهت نرسم میگم به آرزوم نرسیدم ولی اگر وابسته ات باشم اون موقع میگم به زندگی نرسیدم.
+ خوب، تکلیف چیه؟
- مگه منتظری؟!
+ نباشم؟!
- نمی دانستم!
+ بعضی انتظارها بی حس اند. با اینکه طرف منتظره ولی اگه چیز
آن تک شاخه که بر تک درخت این دشت روییده را ببین. آرام آواز میخواند و نغمههایش همراهِ نسیم به گوش رود میرسد. رود آرامش میگیرد و آن را بر پهنه آبی بیکران اقیانوس طنینانداز میکند. لایهای از آب بر فراز آسمان اوج میگیرد و میبارد و مینشیند بر جان تک درختِ تکشاخه. دلدرخت سبز و سبزتر میشود. برگها و سپس گلها میشکفد و سمفونی رنگارنگی از روح درخت میروید. پروانهها گرد درخت میرقصند و پرندگان همآوا میشوند با آواز درخت.
قهر خداوند بی مقدمه و آگاهانیدن قبلی بر ناکسان فرو نمی بارد . در جوامع امروزین روی برگردانیدن مردم و اعتراض اندیشه مندان پیام غضب الهی است و مقدمه ی سقوط جباران، و در روزگار گذشته کابوس وحشت خیز شبانگاهی . وعجبا که پیام هایی بدین روشنی و رسایی درهر زمانه ای ناشنیده مانده است، که دل ستمکاران را با خواب غفلت اُنس دیرینه ای است .
+ بر گرفته از کتاب ، ضحاک ماردوش ، سعیدی سیرجانی ،چاپ پنجم ، ص 90
انجمنها از خدا دارد دلمحرفهای آشنا دارد دلم
بهر بیدردان جفا چون تیغ زهربهر بیماران شفا دارد دلم
گفت با ما این همه تبعیض چیست؟گفتم انواع وفا دارد دلم
با خوشان رسم و آیین و بزکخوشههای ناسزا دارد دلم
با قویقلبان جهد و راستیبوسههای بیهوا دارد دلم
هر چه حکم عشق جاری در منستبیهوا بر روحها دارد دلم
از فروغ مشعل مردان عشقآتش بیانتها دارد دلم
نور میبارد به رهگمکردگانبینوایان را نوا دارد دلم
هر که را نزدیک شد دیدارهااز ره پنهان
داستانی سوم:
آسمان ابری است ولی باران نمی بارد.این هوا را دوست دارد.در این هوای زیبای ابری می تواند به راحتی غرق در خیالاتش شود.غرق در خیالات شییرینش.از پنجره به بیرون می نگرد.چه قدر این پنجره را دوست دارد.
-ماکارونی شکل دار رو بپزم؟
این صدا او را از افکارش بیرون می آورد.
-هان؟
-(در حالی که می خندد.)می گم ماکارونی شکل دار رو بپزم؟
-خب اگه دوست داری بپز. :)
-پس می پزم.
می خواهد برگردد و برود که صدایش می زند.
-سیب زمینی سرخ کرده هم درست کن.
بر می گردد و نگ
روی کاناپهی سبز تکیهداده به پنجرهی پذیرایی نشستهام. بیرون برف قشنگی میبارد. از ساوندکلاود موسیقی برف روی کاجها را گذاشتهام روی تکرار. بوی قلیهماهی خانه را پر کرده. خانه امن و آرام است. میم چند دقیقهی پیش زنگ زد که از دانشگاه راه افتاده و ممکن است بهخاطر ترافیک دیرتر برسد. خواهش کردم زودتر بیاید با هم برف تماشا کنیم. حالا منتظرش نشستهام و به حرفهای زنی فکر میکنم که ظهر توی آرایشگاه دیدمش. که بعد از صحبت تلفنی با میم، ازم
در تمام لحظاتی که با من است ،باران می اید،از آن بارانهای بی وقفه ای که حس خنکی را برجای میگذارد، از آن بارانهای که در زیرش کلی خاطره ساخته میشود و از آن بارانهای که آنقدر گونه هایم را می بوسد که سرانجام بارانی میشوم،او تمام حوادث شیرین زندگی ام را در زیر باران ساخت و او بی وقفه بر من میبارد و مرا میشوید،روحم، جسم و ... او در این روزها عجیب مونس من شده ،شبها مرا محکم به آغوش میکشد و زیر بارانم میبرد و صبح ها رهایم میکند،او مرا از خودم بیشتر میشن
بسم الله الرحمن الرحیم
آسمان می بارد و قبر تو هم گِل می شود
من فدای سنگ قبری که نداری یا حسن
منتظر می ایستم
یک روز یک بین الحرمین بسازیم
یک سویش مسجد النبی باشد سمت دیگرش حرم بقیع....
قالَ علیه السلام: وَ إنّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنی آدَم، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.فرمود: همانا محبّت و دوستی با ما (اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله) سبب ریزش گناهان - از نامه اعمال - می شود، همان طوری که وزش باد، برگ درختان
باران که میبارد
زمین پر میشود
از عطر حضور تو
و خیالت بار دیگر
به سرم میزند
زیبا نیست!؟
پاییز باشد
باران بیامان ببارد
و تو را ببینم که
آنسوی خیابان
در انتظارم ایستادهای
همه جا میتوان
بوی تو را احساس کرد!
حتی خیابانی که
هرگز قدم نزدهایم..
مهران_رمضانیان
وقتی که کوچک بودم و برف میبارید انتظار داشتم آدمها از کار و زندگی بیوفتند اما روی فرش سفیدی که آسمان برایمان پهن کرده قدم نزنند. آقای همسایهای که پارو برمیداشت تا راه جلوی دروازهاش را باز کند، ماشینهایی که توی خیابان بودند و آن بولدوزری که میآمد برفها را سر و ته میکرد و برایمان یک تپهی سیاه و سفید باقی میگذاشت را دوست نداشتم. از آنهایی که روی قسمتهای یکدست سفید راه میرفتند و باکرگیاش را از بین میبردند هم لجم میگرف
دل اگر بسپری به حضرت یار
حق شود یاور تو در هر کار
چون رَوی زیر چتر یاوریش
نشود کارگر بدِ دیّار
شب تاریک میشود چون روز
بخت خوابیده میشود بیدار
همه ی تلخیت شود شیرین
لاغرت ناگهان شود پروار
میش های تو میدهند برّه
سینه ی گاو می شود پربار
زن و فرزند سرخوش و شاداب
رمه هایت هزار تا به هزار
دوستانت به تو وفادارند
دشمنان تو میشوند ناکار
پر ثمر مرتع و چراگاهت
خیر می بارد از در و دیوار
درِ بسته شود برویت باز
راحتی میشود تمام فشار
سرو سامان بگی
توسل بررضاکردم که آرامش دهد مارا/کنارمضجع مولا دهد توفیق فردارا/امام هشتمین باشد علی موسی الرضادائم/زنسل احمد وحیدرعنایت کرده دنیارا/شکوه مادرش زهرا حریم مشهدش گشته/بقیع وکربلا آنجا نماید یاد طاهارا/محرم در حریم او صفای دیگری دارد/زاشک چشم می بارد مکرر گریه آنجارا/زندپل شیعه حیدر بسوی آل پیغمبر/کند خشنود در عالم تمام قلب زهرارا/امام ما رضا باشد رئوف و معدن نیکی/زشور کربلا آید عنایتهای مولارا/به زوار رضا لطفی خدای لامکان دارد/نگر اولاد پی
باران تازه تمام شده است و نمنم باقی مانده آرام آرام میبارد؛ مادر از شوق باران هوس قلیه ماهی و لَلَک کرده است و حتی با چهرهی در هم شدهی من هم تغییر عقیده نمیدهد.
به هوای خرید از سوپری جواد از خانه بیرون میزنم تا قدمی هم در کوچههای باران خورده بزنم؛ باران هنوز نمنم در کوچه میبارد و سبز پررنگ درختان را پررنگتر میکند!
بوی قلیه ماهی و آش رشته و لخلاخ و شله ماهی از اجاق خانهها میآید و روز بارانی را دلچسبتر میکند.
در س
از دیشب یکسره باران میبارد، هوا سرد و مه آلود است و بوی باران و هیزم سوخته میدهد. همان بویی که خیلی دوست دارم. صبح که از خانه بیرون میرفتم قطرههای ریز باران آرام روی صورتم مینشست. حالم هنوز خوش نیست. سرم به شدت درد میکند. تا الان سه تا مسکن قوی خوردهام که افاقه نکرده. سردردم عصبی است. همیشه با یک مسکن ساده خوب میشد اما اینبار نمیدانم چکار کنم. هفتهی بعد را مرخصی گرفتهام که بروم سفر. برای فردا بلیط گرفتهام. کنار خانواده بودن
کتاب عیال تمام شد. با یک دکترای ادبیات آشنا مشورت کرد و استقبالش حیرت انگیز بود و همسر کلی انرژی گرفت. مانده تصاویر کلاژ دیجیتال که دوستم با صبر و حوصله مشغول تصویر سازی اش است... احتمالاً خروجی اش عالی باشد. البته اگر بی قراری عیال کار دستمان ندهد.
منم یک ماجرای جالب به ذهنم القاء شده است که با جدیت مشغول نوشتنش هستم تا حالا که خیلی راضی کننده بوده... کلمات همین طوری در ذهنم سلسه وار جاری می شود و من تند تند تایپ میکنم.
عیال به شدت حمایتم می کن
الان که نشسته ام روی صندلی،انگشت هایم را روی دکمه های کیبورد فشار می دهم و آن بیرون که همچنان باران ریز و یکنواختی می بارد.من به آهنگی که پلی می شود گوش می دهم و همراه با نت های شناور در فضا،روحم را رها می کنم.آی ای دنیا...دنیا..دنیا(ریشه اش هست دَنَیَ/یعنی پست تر)احساس میکنم در بیست و هفت سالگی،چند هفته مانده به تولد بیست و هشت سالگی ام، در دریای خزر غرق شده ام.روی موج ها می رقصم و به این طرف و آن طرف کشیده می شوم.دلتنگم اما یک دلتنگی شیرین است.نزد
کتاب خدا دوستت دارد : بیان جلوه هایی از رحمت پروردگار به همراه مثال هایی روشن
کتاب خدا دوستت داردنویسنده: غلامرضا حیدری ابهرینشر جمال
معرفی:
خدا بندگانش را دوست دارد و پیوسته، آنان را از لطف و رحمتش بهره مند می سازد.توجه به رحمت پیوسته ی پروردگار، زندگی را برای ما شیرین تر می کند و در سخت ترین شرایط زندگی، به ما آرامش می دهد.کتاب (خدا دوستت دارد) با مثال های روشن، کودکان را با این موضوع آشنا میکند و جلوه هایی از رحمت پرودگار را به آنان نشان
گاهی وقت ها اجازه میدم سکوت در بین من و محدثه تخت قدرت را بگیرد. گاهی وقت ها باید سکوت کرد، باور دارم هیچ کلمه ای یا حتی بوسه ای نمی تواند جایگاه عشقبازی سکوت را بگیرد. لا روشفوکو، فیلسوف اخلاق اهل فرانسه در قرن هفده، اصل مشهوری دارد که میگوید «بعضی مردم اگر نشنیده بودند که چیزی به اسم عشق وجود دارد، هیچوقت عاشق نمیشدند.» برای من می تواند درست باشد اگر محدثه را ندیده بودم.دیروز محدثه پرسید: به نظرت کنارت خوشبخت میشم؟!گفتم: جوابش پیش خود
من یادمه اون روزا چه مزهای بودن، یادمه باروناش از همهی بارونا بارونتر بودن، شجریان از همیشهش شجریانتر بود، دل من از همیشهی همیشهش نازکتر. یادمه مسیرا رو، پیادهرویا رو. یادمه تو رد شدن از چهارراهها چی میخوندم، و چقدر میخواستم از شیشهی بالا کشیدهی تاکسیا بپرم بیرون و پام برسه به یه دنیای دیگه. هیچ پاییز دیگه ای اونقدر خنک و خوشبو نبود، هیچ پاییز دیگهای اونقدر بیخوابی همراه با هیجان و عشق و ترس و غم به خودش ندید، حت
درباره این سایت