نتایج جستجو برای عبارت :

کسی نبوده و نیست

نهی از اعتماد بیجا حتی به نزدیک‌ترین افراد
ثقة الاسلام کلینی و ابن شعبه حرانی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:
محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی بن إسماعیل، عن عبد الله بن واصل، عن عبد الله بن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تثق بأخیك كل الثقة فإن صرعة الاسترسال لن تستقال.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حتی به برادرت اعتماد كامل و تمام (بدون ملاحضه) مكن؛ زیرا زمین خوردن ناشی از اطمینان كردن، قابل جبران نیست.
الکافی، تالیف ثقة
هر وقت آهنگ عاشقانه گوش میدم کسی نمیاد توی ذهنم یعنی کسی نبوده !!!! همین هیچ کس !!!! یعنی کسی ها بوده ازشون خوشم اومده ام خوب فراموش کرده ام همین فقط یه لحظه بهرحال انگار دنیا برای آدم های سالم ساخته شده آدم های که از لحاظ جسمی و روحی و روانی سالم باشند و نه برای کسی مثل من مریض !!! هستیم
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
دودی مهیب همه جا را فرا گرفته بود...
و از هر طرف صدای ناله به گوش میرسید....
آخرین چیزی که به یاد دارم صدای هشدار مراقب باشید بود و من تنها بازمانده بخش فرست کلاس این پرواز هواپیمایی که حامل مخلوقات خدا بوده ، آرام ناپدید خواهم شد ، چنان که گویی نبوده ام روزی...!
حرف که میزنی تموم که میشه بعدش میفهمی چقدر کسخول بازی دراوردی. حتی جایی که یارو باید معذرت خواهی میکرده تو برگشتی گفتی ببخشید تقصیر من بوده
 
البته کار درستی کردم تقریبا و عکس العملش نشون میده که کار درستی کردم یا نه.
چون وقتی کار از کار میگذره و تو میبینی که تقصیر تو نبوده و تقصیر اون هم نبوده دیگه دعوا کردن فایده نداره.
 
 
 
غلامرضا انصاری ( معاون وزیر امور خارجه )  12 ادعای خلاف واقع بیان نموده است : یکی از آنها این است که هدف برجام ، اقتصادی نبوده است.
آقای انصاری لطفا بگویید پس هدف برجام چه بوده است!؟ معامله کردن کشور با آمریکا و غرب یا خیانت به کشور یا ...
خبر 12 آبان 1398
 
سایت های شفاف ساز اعتقادی سیاسی مذهبی:
1) www.noorisafa.ir
شتباهات کودک را گردن کسی نیندازید!
بچه من نبوده!شیطون گولش زده !پسر ما نبوده؛ امیرعلی بوده!امروز مریم اینجا بوده این کارها را انجام داده!
زیرا: دراین حالت به دنبال مقصر هستیم ،مقصریابی و توبیخ شخص اشتباه است.با این کار به فرزندمان می‌آموزیم مسئولیت کارت را نپذیر!دروغ‌گویی و مخفی‌کاری را یاد‌ می‌گیرد. کار صحیح آموزش داده نشده و تمرکز بر روی کار اشتباه است.
به قول هوشنگ گلشیری آنقدر عزا برسرمان ریخته اند که فرصت زاری نداریم
هر صفحه اجتماعی را بالا و پایین میکنم میرسم به یک سری عکس شاد و خندان که صاحبش دیگر زنده نیست
و دوستش برایش نوشته و نوشته و اخرش گفته نبودنش را باور ندارد
مرگ از هرچیزی شنیدنی تر است این روزها
برای ادم هایی که زیر دست و پا مانده اند_ که ساج میگفت کودکان کم نبوده اند بینشان_ و برای مسافران هواپیمایی که دچار نقص فنی شده عزادارم
برای مادر فاطیما که فردا چهل روز میشود نبودنش
برای
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
گفت چون نام علی در قرآن نیامده است علی جانشین پیامبر نیست
 
گفتم 
آفرین چون نام عایشه در قرآن نیامده پس همسر پیامبر نبوده است
عمر و ابوبکر و عثمان هم جانشین پیامبر نبوده اند
چون قرآن نگفته مردم برای پیامبر جانشین مشخص کنند
چون قرآن نگفته عمر و عثمان و ابوبکر اصحاب پیامبر بوده اند
هوالمحبوب
معشوقه‌ات نبوده‌ام؛معشوقه‌ات نبوده‌ام تا برایم حرف‌های مگویت را فاش کنی، که با دیدنم لبخندت امتداد یابد، که قلبت تند‌تر بتپد، که ساعت‌ها به عکسم خیره شوی، که سرت بلغزد روی زانویم و دل  سبک کنی بعد از این‌همه ویرانی. معشوقه‌ات نبوده‌ام که از خانه بگریزی به هوای دیدنم، که سکوت بین واژه‌هایم را بلند بخوانی، که شکستگی‌های روحم را از بر باشی، که دلت بلرزد از اشک‌هایم، که رویای بزرگت شوم، که زندگی‌ات را معنا بخشم.رفیقت نبوده
 از روزهای رفته و نیامده چه می‌خواهی؟ 
فقط می‌خواهم خوش‌حال باشم و بدانی یا نه، خوش‌حالی من بسته‌ست به نگاه تو. می‌خواهم بدانی، در هر لحظه‌ای که گذشته تمام جان و توانم را گذاشته‌ام که تو از آن‌چه می‌کنم راضی باشی. باور کن که هرلحظه از زندگی‌ام تا به حالا بهترینی بوده‌ام که در توان داشته‌ام. باور کن که هیچ‌وقت تو را فراموش نکرده‌ام. زندگی کرده‌ام که تو در لحظه‌هایم جاری باشی. مرا ببخش که کافی نبوده‌ام. مرا ببخش که خوب نبوده‌ام. مرا
دیشب شب حر بود به ماه قمری و فرداش به شمسی صبح بیست و سه، چهار یا باز مگر چه فرقی می‌کند؟ هرچندسالگی من که هرچه بوده‌ام حر نبوده‌ام. سحر تا شام و سحر امروز و شب اما چقدر گیج و منگ بود. از معلقِ پل صدر تا ماهِ نیمه‌جانِ خروجی تونل نیایش که ترک موتورِ رو به سوی ارغوان سوم غربی روان بودم و روانه، تا ظهرش که پیچ‌های داغ‌ِ آسفالت‌های لواسان را می‌راندم و امشبی که امام‌ علی را تا انتها سرد شدیم، تا افسریه و بعد دوباره چهارراه اسدی، که هر صبح سپید
تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خلافت امیر المومنین پس از خود (به روایت اهل تسنن)
ابن ابی عاصم شیبانی از علمای اهل تسنن روایت کرده است:
۱۱۸۸- ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِی عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لِعَلِیٍّ: " أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی، إِ
از هر طرف، به حال جوانان نگاه کن
پر می شوم ز درد ، ز هر سو بخوانی ام
وقتی به حال و روز خودم، فکر می کنم
دارد حرام می شود اینجا جوانی ام
مدرک، هنر، جوانی و سر زندگی، ولی
این ها ملاک سنجش کشور نبوده است
این حجم اختلاس، برای خدای ما
باور بکن که قابل باور نبوده است
من شرم می کنم ز غمِ مرد، سفره اش
گرچه درست، در گذر راه نفت بود...
اما چنان به فقر، دچار و اسیر بود
روزش دقیق، شکل همان چاه نفت بود
من شرم می کنم ز خجل بودن پدر
چون در وجود خسته ی او نان نمانده ا
من سعی میکنم با همین چیزهای کوچیکی که دارم و به چشم خیلیا نمیاد خوشحال باشم،حتی با نداشته هامم خوشحال باشم(که فکر میکنم این یکی رو تقریبا دارم شعار میدم)ولی نمیذارم بخاطر چیزهایی که دست خودم نبوده پس زده بشم و سرزنشم بکنن و ترحم بهم داشته باشن یا حتی بالعکس.همه ی آدم های این دنیا دست خودشون نبوده که کجا به دنیا بیان!شهرستانی باشن،روستایی باشن،کلانشهر نشین باشن،ظاهرشون چه شکلی باشه،زشت باشن،خوشکل باشن،قابل تحمل باشن،هالیوود طور باشن،تو چ
comfort zone  - منطقه امن و آسایش. 
همیشه رویاهام شبیه آدمی بود که منطقه‌ی امنی نداره و خیی راحت جا به جا میشه بین مکان‌ها، قصه‌ها و آدم‌ها. اما الان که 5 سال از 20 سالگیم که باید اوج آرزوهام می‌بود می‌گذره می‌بینم که این طور نبوده و من با آدم رویاهای بچگیم خیلی فاصله دارم. می‌بینم که گیر کرده کارام به همه‌چی و این همه‌چی یعنی محاسبات و حساب‌کتاب‌های روزمره. انگار اون خطی که منطقه‌ی امن من رو می‌سازه دودوتا چهارتا کردن‌هامه که معمولاً تهشون
گل‌محمد گفت :
- به هرجا که خیال می‌برم می‌بینم تا امروز ما برای بابقلی بندار بد نبوده‌ایم . ها ؟
خان‌عمو گفت :
- نه که ؛ ما برای او بد نبوده‌ایم . اما پابندِ ذات مرد دغل نمی‌توان شد . عقرب به عادت نیش می‌زند . از این گذشته ، یک‌وقت می‌بینی درِ باغ سبز نشانش داده باشند . همه‌اش که نباید به کسی بدی کرده باشی تا گمان تلافی داشته باشی ! معامله ! آنها که سرِ دوست‌محمدخانِ سردار را گرد تا گرد بریدند ، چه بدی از آن مرد دیده بودند ؟ دوست‌محمد چه بدی در
توی این ایامی که ادم ِهم روحیه کم پیدا میشه برای صحبت , و یه جورایی تو رو لال میکنن اینقدر که حرف زدن باهاشون عواقب داره که تو کاملا خواسته و الگوریتمیک سکوت رو انتخاب میکنی,  تصمیم گرفتم بیام اینجا بنویسم .از ترس اینکه نکنه حرف زدن یادم بره !!!
اینایی هست این روزا که کرونا اومده میگن سعی کنید رابطه هاتون رو حفظ کنین و از اینجور حرفا... اینا فازشون چیه؟
اگر از قبل از کرونا ارتباطی نبوده باشه چی؟  اگر هم کلام و هم روحیه نبوده باشه چی؟ چی رو حفظ کن
هفت برتری امیر المومنین علیه السلام در کلام حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله (به روایت اهل تسنن)
حافظ ابی نعیم محدث و عالم بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی حُصَیْنٍ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثَنَا خَلَفُ بْنُ خَالِدٍ الْعَبْدِیُّ الْبَصْرِیُّ، ثَنَا بِشْرُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْأَنْصَارِیُّ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ
تو عاشق نبودی که درد دل عاشقا رو بفهمی
تو بارون نموندی که دلگیری این هوا رو بفمی
تو گریه نکردی برای کسی تا بدونی چی میگم
دل تنگ نبوده میخندی تا از حس دلتنگی میگم
تو تنها نموندی که حال دل بیقرارو بفهمی
عزیزت نرفته که تشویش سوت قطار بفمی
تو از دست ندادی بفهمی چیه ترس از دست دادن
جای من نبودی بدونی چیه فرق بین تو و من
تو هیچوقت نرفتی لب جاده تا انتظار و بفهمی
پریشون نبودی که نگذشتن لحظه ها رو بفهمی
تو اونی که رفته چی میدونی از غصه جای خالی
من اونم ک
و امروز درخواست ویزای دانشجوییم هم ریجکت شد...
 
بعد از کلی انتظار که CAQ لعنتی صادر بشه که آخرم هنوز نشده، بعد از گرفتن وقت برای آماده شدن CAQ امروز ویزای دانشجوییم با ۳ دلیل ریجکت شد.
تای خانوادگی (دلایل بازگشت به کشور)
هدف از سفر
و مالی
پرونده دانشجوییم هم ریجکت شد
خدا جون خودت میدونستی چقدر دوست داشتم و دارم برم، چقدر براش تلاش کردم، اما نمیدونم چرا به صلاحم نبود که برم کانادا
 
البته فکر کنم تو دوستم داری چون اذت خواسته بودم اگر قراره ریجکت ب
تب فشار اقتصادی آن قدر بالا رفته بود که طبیعت آستین‌هایش را بالا زد و با سیل مردمان سرزمینم را پاشویه کرد. طبیعیست که طبیعت قانون بقای درد را نفهمد، هم‌چنان که ما قانون بقای نفهمی در میان حاکمان را نمی‌فهمیم. اگر ادعا کنند تمام آن‌چه سیل با خود برده‌‌است بر‌خواهیم‌گرداند با اشک‌های ریخته شده به سیلاب‌ها چه می‌کنند؟ با عصاهای ازکار‌افتاده‌ی موسی و نیل‌ها چه می‌کنند؟ با دروازه‌ای که قرآن و کاسه‌های آبِ پشت‌سر هم نگه‌دار مسافرانش
وقت رفتنت از اینجا ته چشمای تو حتی ذره ای خواهش نبوده♪ ♥‿♥ ♪توی این رابطه تلخ مطمئنم هرچی بوده اسمش آرامش نبوده♪ ♥‿♥ ♪اگه روبراه نمیشم اگه زخمم تازه مونده من دلیل تازگیشم♪ ♥‿♥ ♪فکر روزای گذشته عین خودسوزیه اما من حریف تو نمیشم♪ ♥‿♥ ♪هنوز این حس وامونده از اون رابطه جا مونده چرا تنهام نمیذاری♪ ♥‿♥ ♪چقد خستم از این تکرار من آلودت شدم انگار درست عین یه بیماری♪ ♥‿♥ ♪حس اون کسی رو دارم که همه براش غریبند حس آدم اضافی♪ ♥‿♥ ♪بی ت
پنجره ثابت2و3جداره عایق رنگی:پنجره ثابت عایق رنگی دارای
بازشو نبوده و در قسمت هایی از طرح استفاده می گردد که نیاز به ارتباط با فضای بیرونی
را ندارند و دارای لنگه های ثابت می باشد.این نوع از پنجره دارای دستگیره نبوده و معمولا در
ترکیب با پنجره های لنگه بازشو استفاده می گردد

ادامه مطلب
” خوب‌ها در کارهایشان رضایت خدا را طلب کرده و امر او را اطاعت می‌کنند.نمازشان اول وقت است.حق خواه و حق گویند حتی اگر به زیانشان باشد.عادلند و صادق و درستکار.امانتدار و وفا کننده به عهدند.حلال مشکلات و صبور در برابر سختی‌ها.اسراف کار نبوده و از کار لهو دوری می‌جویند.لجباز نبوده و سستی نمی‌کنند.به والدین خود احسان می‌کنند و یاور مظلومند.قدر نعمت‌ها را دانسته و شاکرند.خشم خود را در غیر موضع حق فرو برده و زبان به ناسزا نمی‌گشایند.حسود نیستن
تومورهای اعصاب محیطی
اعصاب محیطی با کنترل عضلات، امکان راه رفتن، چشمک زدن، بلعیدن، برداشتن اجسام و انجام سایر فعالیت‌ها را فراهم می‌کنند. تومورهای اعصاب محیطی در هر بخشی از بدن ممکن است ایجاد شوند. بیشتر آن‌ها سرطانی و بدخیم نبوده اما می‌توانند موجب درد، آسیب و فقدان عملکرد اعصاب در ناحیه‌ی درگیر شوند.
درمان این تومورها معمولاً شامل جراحی بوده که طی آن تومور برداشته می‌شود.
گاهی تومور بدون وارد شدن آسیب به بافت و اعصاب سالم اطراف، قاب
شبکه های اجتماعی که وارد زندگی آدم ها شدند، وبلاگ ها از دور خارج شدند و تقریبا تمایل به وب نویسی و تبی که به شخصه در وب نویسی داشتم از سرم رفت و وب شد یک کلکسیون چند ساله از برخی تلاش های من در نوشتن و تایپ کردن.وبم شخصی بود و هدفم از وب نویسی فرم دادن به فکرها و تحلیل هایم بود درباره مسائل مختلفی که با آن،گاه و بیگاه درگیر میشدم. اما درگیری های زندگی روزمره به قدری بالا گرفت که وبم نه تنها از دسترسم خارج شد، بلکه حتی در پس زمینه ذهن هم جایی نداشت
اول نماز حسین بعد عزای حسین... 
من میگم که این شور حسینی باید از عقل شروع شه. یعنی باید بدونی برای چی و مهم تر از اون برای کی داری میری عزاداری. بشناسی هدفشو و هم خودشو. 
راستش خانواده من اصلا اهل هیئت رفتن و اینجور مسائل نیستن. یعنی دغدغشون نبوده. و اینطوری شد که منم یه 5،6 سالی میشه که توی هیچ مراسمی شرکت نکردم.
خانواده توی اینجور مسائل خیلی موثرن.
دوستی داشتم که از روی عادت که خانواده اش داشتن هر سال نذری میدادن و هییئت میرفتن و اینور و اونور و ک
کاش یه الزام قانونی هم بود که اونایی که دعوا میکنن، اگه وسط دعوا چیز میز پرت کردن و شکست و خرد و خاکشیر شد خودشون جمع و جور کن، جارو بکشن و تمیز کاری کنن. نه که قرت بزنن بیرون و اون بدبختی که حتی شاهد صحنه لذتبخش گیس و گیس کشی هم نبوده مجبور بشه جور این‌ها رو بکشه.
می‌گفت: «فکر کن نه خانی آمده و نه خانی رفته. فراموشش کن و برگرد به جریان عادی زندگی.»
گفتم: «اتفاقاً هم خانی آمده و هم خانی رفته. راستش همینی که می‌بینی درست جریان عادی زندگی است.» و بعد فکر کردم اگر فقط مفهوم یک چیز را در زندگی خوب یاد گرفته باشم، آن مفهوم شکست است. بار اولی نبوده که طعم شکست را چشیده‌ام و بار آخر هم نیست. و اینکه من هم مثل هر انسانی از باختن و شکست خوردن ناراحت می‌شوم و اعصابم تیزتیزی می‌شود و چند روزی عقربه‌های رفتار و کردا
از همان اولین‌روز اردی‌بهشت، مدام شکایت می‌کردم:« از دشمنان برند شکایت به دوستان ... چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟» به‌جای شکوه و گله و زاری فکر می‌کردم:«کجا برای‌شان کم گذاشته‌ام، که حالا هیچ‌کدام‌شان -آن‌طور که باید- کنارم نیست؟ من ناکافی بوده‌ام؟» تسلیم شدم؛ گاهی نبوده‌ام؛ گاهی بوده‌ام؛ اما کافی نبوده‌ام... ولی هرچه باشد، بوده‌ام. گاهی هم از جان و دل بوده‌ام. حیران می‌گشتم میان این فکرها که انگار او یادم آورد همه‌ی روزهای ن
داشتم کتابامو جمع،میکردم ک آخر کتاب ھنرم ب ى چیزی برخوردم
کلمات ب کاررفتھ ک فارسی نبوده رو فارسیشو نوشته
چنتاشو میگم
آلبوم.....جنگ
کپی......رونوشت
پاپیون،،،،دو ور پف وسط گرھ
کربات،،،،دراز اویز زینتی
موبایل...صفحک مالشى

*لبخند یادت نرھ^^
دست دلم را گرفتم، آوردمش یک گوشه دنج، زیر چشمی نگاهش کردم، زیر بار نمیرفت که حرف بزند، اخم کرده بود و برای من قیافه گرفته بود، کم کم داشت بهم برمیخورد، ک دیدم زد زیر گریه،هاج و واج نگاهش کردم که وسط گریه خنده اش گرفت و گفت، چیه مگر نمیشود آدم دلش بگیرد؟! گفتم چرا میشود، دستش را محکم تر گرفتم و گفتم اما میشود که آدم حواسش به دلش نباشد، میشود که آدم دلش را فراموش بکند و بعد به خودش بیاید و ببیند دلش گرد و خاک گرفته و حسابی رنگ باخته است،دلم عجیب گ
 
چی میشه اگه زندگی یه فیلم باشه کارگردانش یه کات بده بگه بد بود از اول میگیریم ؟ 
چقدر خوب میشد 
چقدر دلم اینو میخواد 
چقدر دوست دارم برم از اول ...برم ببینم چی درست نبوده ،
قول میدم دیگه تکرار نکنم بلکه این سکانس خوب از آب دربیاد ...
 
مسئله حجاب هیچ وقت برای من چالشی‌ترین مسئله زندگی‌ام نبوده، شاید بارها بهش فکر کردم، بحث کردم، جستجو کردم که دقیقا از کجا اومده، معتبرترین مرجعی که درباره‌اش هست چی نوشته، کجای اصول و فروع دین قرار می‌گیره و اگر جزو اصول لاینفک* است چرا رعایت و پایبندی بهش این قدر سلیقه‌ایه...
به هر روی، اجرا کردنش برایم چالش برانگیز نبوده و حتی در موقعیت‌های غیر اجباری به قدر عرف فضایی که درش بودم رعایت کردم ولی...
ولی برایم یک چیزی همیشه سئوال بوده و این
اگر شما برای دوستی از جون و دل مایه گذاشته باشین و اونوقت متوجه بشین یه جایی طرف باهاتون رو راست نبوده چه میکنین؟
خواهشا دوستانی که این پست را میخوانند جواب بدهند. 
پست رمزدار بعدی بیشتر در این باره خواهم نوشت.
+ نظرات بدون تایید نشان داده میشود
هیچوقت از خاطره هایی ک خودتون قبلا با کسی داشتین با کس دیگ خاطره نسازین واسه کسی رویا نسازین چون وقتی بفهمه اولین نفری نبوده ک اینارو باهاش تجربه کردین و تو ذهن شما این خاطره با کس دیگ شکل گرفته بدجور از درون میشکنه 
خیلی بد 
آیت الله سید محمد صادق حسینی طهرانی فرزند ارشد علامه طهرانی (ره) به نقل از ایشان :می فرمودند: از اجناسی در بازار خریداری کنید که در مقابل دید دیگران نبوده است.غذایی که چشم دیگران در آن است نور و برکتش نیز از بین می رود و چه بسا موجب برخی امراض صعب العلاج شود.
من که نمیدونم چرا باید یه دختر جوان و زیبا با کلی آرزو بره تو دل بیماری و جونش رو از دست بده! واقعا وقتی فهمیدم بغض کردم و دلم سوخت! میگن که میگفته که وظیفه اش بوده! واقعا لازم بود!؟ خدا کنه که مرگش تو این دنیا و اون دنیا بیهوده نبوده باشه...
چند وقتی‌ست مجموعه‌ای از حس‌های عجیب فرایم گرفته‌اند. از حضور در جمع‌های خانوادگی و دوستانه گریزانم. اگر هم به زور این اتفاق رخ دهد بسیار ساکت‌تر می‌شوم. دایره دوستانم محدود شده‌اند. علاقه‌ای به برقراری ارتباط با افراد جدید روزمره‌ام ندارم. احساس می‌کنم زودرنج شده‌ام. در عوض تاریکی، تاریکی مامن آرامشم شده است. برای رسیدن شب بی‌قرارم. هرچه به تاریکی نزدیک‌تر می‌شوم دُز بیشتری از مُسَکن تزریقم می‌شود. عجیب‌تر از همه، از این شرایط
من فیلم و سریال‌های زیادی دیدم، می‌بینم و خواهم دید...خیلیاش از روی علاقه نبوده. هیچ دلبستگی خاصی به بیشتر این سریالا یا فیلما ندارم...فقط می‌بینم که بدونم نسلی که باهاشون بزرگ می‌شم، چه علایقی دارن... با چی خندیدن و با چی گریه کردن...می‌بینم که (از این بیشتر) غریبه نشم...
همینجا می مانم 
 
برای بیانی ها می نویسم. البته یک سرویس دیگه اکانت زدم و انتقال می‌کنم ولی اگه اوضاع خوب پیش بره همینجا هستم. 
هیچ مساله‌ای هم نبوده ، اگه پیام کسی رو جواب ندادم ، کمی مریضم. 
 
از الان تا صبح فردا بیمارستانم. 
 
برگردم اگه کامنتی بود در خدمتم. فعلا ببخشید که نشده پاسخ بدم. 
حس یه عدد بی نهایت رو دارم ، که منفی یک شده. قطعا اولین بار عین خیالش نبوده و به بی‌نهایت بودن ادامه داده. اما همین‌طوری همش منفی یک میشه. نه دوبار ، نه سه بار یا حتی چهاربار . بلکه بی‌نهایت بار . آخرش جی می‌شه؟ بی‌نهایت تبدیل می‌شه به یک ، صفر و منفی یک !
در فلسفه مدت شش سال نزد حکیم و فیلسوف معروف وقت، مرحوم آقا سید حسین بادکوبه متوفای 1318 شمسی تلمذ می‌کردم. «وقتی به درس ایشان رفتم دیدم همان استادی است که به دنبال او می‌گردم.» مرحوم بادکوبه ای برای اینکه مرا به طرز تفکر برهانی آشنا سازد و به ذهن فلسفی من تقویت بخشد امر فرمود به تعلیم ریاضیات بپردازم و به دستور معظم له به درس مرحوم سید ابوالقاسم خوانساری که ریاضیدان زبردستی بود حاضر شدم.|علامه طباطبایی|
 
 
مردم چهار دسته اند:  1. گروهی که در تم
به نقل از یکی از اقوام که یکی از آشناهاشون تو قالیشویی کار می‌کنه:
از چند ماه به نوروز، به هیچ وجه قالی به قالیشویی ندین. چون اوضاع خیلی خرابه. بقیه‌ی قالیشویی‌ها رو خبر ندارم، این یکی که وصف حالش رو شنیدم، از سراااسر شهر قالی می‌بره و محدود به منطقه‌ی خاصی نیست. تعداد زیادی وانت داره که از هشت صبح تا هشت شب و هفت روز هفته کار می‌کنن. البته کار که چه کاری! به نقل از منابع مذکور، فرش رو با آب‌کف خیس می‌کنن و بعد با کفش‌های گلی هی از روش میرن و
خیلی مدت بودش که حالم اینطور خوب نبوده و تنها دلیل ممکن نزدیکی کسیه که باید باشه
کسی که با نبودش ازارم میده و با نزدیکیش برقو به چشمام میاره وقتی میبینمش بی اختیار میخندم و شاد شادم
آروم آروم بعد خیلی مدت...
و تو خود میدانی که چقدر مهمی....
پسرک دنبال تسبیح پدربزرگش می‌گشت تا بازی کند. می‌خواستند جای پنهان کردن تسبیح را نفهمد. مادر همسرم تسبیح را از زیر مبل کنار تلویزیون برداشت، تا نگاه پسرک به دستان مادربزرگش افتاد، برای منحرف کردن توجه‌اش، مادر همسرم مدام و تند تند با صداهای من‌درآوردی، دستانش را توی هوا تکان می‌داد و می‌خندید، پسرک فراموش کرد نگاهش را ادامه دهد و احیاناً جای تسبیح را به ذهن بسپارد، توجه‌ش به حرکات اغراق‌آمیز مادربزرگش جلب شد و می‌خندید و سعی می‌کرد
هر سال موقع اعلام نتایج کنکور حالم گرفته میشه؛ به طور نامحسوس. هر سال یادم میافته نتیجه من چیزی نبوده که در شان من باشه. هرسال حس شکست کنکور تازه میشه. و هر سال کنار همه‌ی اینا دلم میخواد رشته مورد علاقه م رو میخوندم..  من یه رتبه خوب کنکور ریاضی به دلم بدهکارم. 
به ۱۰ سال پیش برگشته‌ام؛
دیشب چند پیامک برایم آمد.
دوستی تماس گرفت.
اخبار تلویزیون را با دقت گوش کردم.
دیکشنری جیبی آکسفوردم را بدنبال لغتی جستجو کردم.
امروز فایل پی‌دی‌اف جزوه را برای دوستم بلوتوث کردم.
 
می‌بینم تکنولوژی آنقدرها هم دوست‌داشتنی نبوده،
فقط ما را از هم دور و دورتر کرده.
تبدیل به چیزی شده ام که تا بحال نبوده ام، یا اگر بوده ام تا این حد نبوده ام... به این شدت، به این جدیت، به این اطمینان.
قبل از ساعت ۴ صبح از خواب بیدار میشم مطالعه میکنم و برای کلاسم جزوه و پاورپوینت آماده میکنم. قهوه یا دمنوش اماده میکنم و وقتی حدود ۵:۳۰ بزرگه بیدار میشه فنجون گرم رو توی دستهای همیشه گرمش میزارم. فندق خوابالود روبغل میگرم و میبرم و صندلی عقب ماشین میخوابونم و پتوی آبیش رو میندازم روی تن کوچیک و دوست داشتنیش. حدود ۶:۱۵ از خونه میز
این چه خویِ بدیه که آدمیزاد داره؟
به محض اینکه یه مشکل بزرگش معجزه وار حل میشه فک میکنه اینکه یه امکان نبوده ...یه ضرورت بوده! (کلا درمورد هر چی پیش بیاد همین اول به اون ذهن داغونش میرسه!) و به جا اینکه بره بنده ی اونی بشه که این امکان رو محقق کرده میگه خب شده دیگه.
اَه!
آدم شاید از یک جایی به بعد تصمیم بگیرد زندگی کند، اما اینکه بخواهد زندگی نکند دستِ خودش نیست. گاهی مسیر زندگی طوری می رود و جایی می رود که به خودت می آیی می بینی با قیدِ زمان دیگر زنده نبوده ای، نه از این تعابیر فلسفی و عاشقانه و درام، تو از یک جایی به بعد واقعا زنده نبوده ای و فقط زیست نباتی داشته ای، مثل یک گیاه. اما اینکه تصمیم بگیری باشی و زندگی کنی بحثش فرق می کند.
 
حالا باید جان بکنی، مثل جان کندنِ بیرون آمدن از سوراخِ تنگ و راهِ تاریکِ رحم
خانم شجری زاده! کاش همراه با روسری این فکر را نیز از سر خویش بر می‌‌داشتید که دولت ها و پارلمان‌ها بیش از منافع ملت خویش، به فکر منافع دیگر ملت‌ها هستند. البته که این تفکر نتیجه تنفس در هوای جمهوری اسلامیست که هیچ گاه به فکر منافع ملت خویش نبوده.
ب جز ی خاطره ی خوب واسه یکشنبه قبل انتخابات۹۶کلا اردیبهشتی نبوده ک بگذره و زخمیم نکرده باشهالمپیاددانش آموزیم۱۱و۱۲اردیبهشت بودالمپیاددانشجوییم۱۲و۱۳اردیبهشت هست(اینو دیگه خدا رحم کنه)بدی این دفعه اینه ک خونواده خبرندارن و قاعدتا درکی هم از اوضام وجود نداره و من هم همش خودخوری احتمالا جمعه،بعد امتحان کارم ب سرم بکشه ببینید کی گفتمحالا شما هی بگید اردیبعشق و این صوبتا
«او تا به جاویدان موجودات نو می‎آفریند. آن چه اینک هست، هیچ‎گاه نبوده است، و آن چه بوده است، دیگر هرگز باز نمی‎گردد ـ همه چیز نو است و با این حال پیوسته همان است که بود.»
طبیعت - یوهان ولفگانگ فون گوته - از «رنج‎های ورتر جوان» - به ترجمه محمود حدادی - نشر ماهی
می‌خواستم روی یه صندلی کنار پنجره اتوبوس بشینم و سرم رو به شیشه تکیه بدم، ولی خب همیشه خواستن ما کافی نیست؛ هیچ صندلی کنار پنجره‌ای خالی نبود؛ فلذا کنار یه خانم مسن نشستم.
ناخودآگاه برگشتم به ۱۷ روزی که گذشت. نمیخواستم حتی بهش فکر کنم، می‌خواستم همه‌اش رو فراموش کنم، طوری که انگار نبوده، هیچوقت نبوده، چون روزای قشنگی نبود، سختی بود. شب‌بیداری بود. دوری بود. دلتنگی بود. در یک جمله خلاصه بگم که : بدترین ۱۷ روز زندگی ام بود.
بعد نگاه کردم دیدم
میرم پست هاتونو میخونم ببینم کجاها کامنت دادم ببینم تایید شده یا نه
یادم نمیاد
شانسی یه پست باز میکنم می بینم عه اینجام که کامنت گذاشتم
خلاصه که نارنج آلزایمر گرفته
چیزی گفتین جواب ندادم به دل نگیرین
چون یادم نبوده که باید جواب بدم :دی
توجه توجه توجه: مطلب زیر صرفا یک مطلب و تحلیل عملی است ، قصد از تحلیل زیر، اعلام یک موضع سیاسی به هیچ وجه نبوده بنابراین مقایسه دوران طاغوت ستمشاهی با عصر انقلاب و جمهوری اسلامی در تحلیل زیر به معنای عینیت سازی و به زیر سوال بردن حقاینت انقلاب اسلامی نبوده و نیست. هدف صرفا توضیح و تحلیلی پیرامون یک تحول اجتماعی است تحت عنوان «طبقه سازی اجتماعی».
اتفاق در خور توجهی که اخیرا رخ داد ...
ادامه مطلب
من فکر می‌کنمهرگز نبوده قلبِ مناینگونهگرم و سُرخ:احساس می‌کنمدر بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زایچندین هزار چشمه‌ی خورشیددر دلممی‌جوشد از یقین؛احساس می‌کنمدر هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأسچندین هزار جنگلِ شادابناگهانمی‌روید از زمین.□آه ای یقینِ گم‌شده، ای ماهیِ گریزدر برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو!من آبگیرِ صافی‌ام، اینک! به سِحرِ عشق؛از برکه‌های آینه راهی به من بجو!□من فکر می‌کنمهرگز نبودهدستِ مناین سان بزرگ و شاد:احساس م
این حرف رو از یه بنده خدایی شنیدم به فکر فرو رفتم که چقدر معیارها برای یک خانه ایده‌آل وجود داره که حتی به مخیله‌ی ما هم نمی‌رسه.
آخرش می‌رم توی یه خونه نوساز که بتونم با پاهای خیس راحت توش راه برم؛ خیالم راحت باشه که توش سگ نبوده.
« به نام اوی من و تو »
✍ هوای سرد و مه آلوده خیابانها، فضای دود زده ی شهر، پس از یک شب بارش بی وقفه، مانند هوای دلی ست که شبی سخت داشته و تا سحر مدام باریده ست، اما صبحی روشن و پر از امید در انتظارش نبوده! چه باید کرد؟ با یک شهر مه آلوده، با غربتی بر دوش، با دلتنگی هایی که کسی نمیداند از کجا سر برآورده اند، با اشکهایی که از هم سبقت میگیرند، چه باید کرد؟؟
ادامه مطلب
سوتین فیروزه‌ای‌ام که در سمت جلو طرح بته و جقه دارد و دوست‌پسر سال‌های دورم بعد از چند سال جدا شدن از کنار یقه‌ام آن را دید می‌زد طوری برایم بزرگ شده است که انگار هیچ‌وقت برای پستان‌های من نبوده.
پ.ن: دومین مطلب امروز. قبلی؛ «این همه کلک ازثیه از کی داری؟ یه ذره روراستی چرا نداری؟»
محققا در مثل , زندگی دنیا به آبی ماند که از اسمانها فرو فرستادیم  تا به ان باران انواع مختلف گیاه زمین از انچه ادمیان و حیوانات تغذیه کنند  , بروید تا ان گاه که زمین از خرمی و سبزی به خود زیور بسته و ارایش کند و مردمش خود را بر ان قادر و متصرف پندارند . که ناگهان فرمان ما به شب یا روز در رسد و ان همه زیب و زیور زمین را دور کند . 
و زمین چنان خشک شود که گو یی دیروز در ان هیچ نبوده 
حال که این همه وقت گذشته است ، این همه جلسات روانشناسی گذشته ، این همه از وابستگی ام کم شده ، این همه ما از هم دورمانده ایم تا من حالم بهتر شود یا به قول دکتر چسبندگی ات به او از بین برود ، اصلا حال که حس میکنم حال روحی ام بهتر است بگذار یه سری حرف ها را منطقی تر بزنم...
هرگز کسی نبوده است که بتواند تا این حد مرا به خودش وابسته کند و مرا دیوانه خودش کند طوری که من فکر کنم این زندگی بدون تو برایم معنا و مفهومی ندارد واقعا هیچکس نمی توانست چنین حالی ر
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
یک روایت و چند نکته
اهل سقیفه در کتاب المستدرک نقل میکنند که عایشه باخود در خصوص دفنش در کنار پیامبر باخود زمزمه میکرد و چنین گفت
من بعد از پیامبر بدعتهایی را بوجود آوردم که شرم دارم نزد پیامبر دفن شوم مرا در بقیع کنار سایر زنان پیامبر دفن کنید
اولین نکته 
بگوییم این روایت کذب است وبی  اعتبار بودن کتب روایی اهل سقیفه را بپذیریم و بگوییم درمورد رجال نقل حدیث باید تحقیق شود
دوم
بپذیریم
بازی شروع شد، همه با هم " کلاغ پر"از روی بام خانه‌ی ما هم کلاغ پرچندی‌ست روی ماه خدا را ندیده‌ایماز روی عرش پاک خدا هم کلاغ پرغم هست و هر سکوت نه معنای دلخوشی‌ستاز عمق لرز پشت صدا هم کلاغ پرآلودگان به خواب! امیدی هنوز هستاز ذهن‌های توی کما هم کلاغ پرابهام‌ها پُرند و هوا مه گرفته استاز روی فکر‌های رها هم کلاغ پرهر کس مقام و جاه ندارد، نه کوچک استاز بین قشر بی سر و پا هم کلاغ پرما لایق هوای پر از شک نبوده‌ایم
از بین لایه‌های هوا هم کلاغ پر
 
آ
امام هادی علیه السلام:هر زمان که پرچم(هدایت)شما از میانتان برداشته شد(امام در دسترس شما نبوده و  در دوران غیبت به سر بردید)از جلو پاهایتان توقع فرج داشته باشید(یعنی ظهور پیش پای شما و بسیار به شما نزدیک است)
((برگرفته از کتاب : غیبت نعمانی حدیث211))
تو برزخ عجیبی گیر افتاده ام درباره ی روابطم با آدم ها. حس می کنم به اندازه ی کافی تاثیر گذار نبوده ام تو زندگیم و هیچ اهمیتی نمی دم اگه کسی الان بگه حرف و نظر دیگران برای آدم نباید ارزش داشته باشه. چون مهمه. برای یه آدم معمولی روابطش با دیگران مهمه. و من به جایی رسیده ام که فکر می کنم اگه همین الان بمیرم زندگی هیچ کس تغییری نمی کنه. روی هیچ کس تاثیری نذاشته ام و این آزارم می ده. 
حکماً باید عکس گیاه نخودفرنگی رو اینجا می‌گذاشتم، اما گیاه نخودفرنگی نیافتم!
چندوقت پیش‌، داشتم داستان زندگی گِرِگور یوهان مِندِل رو می‌خوندم و چندتا چیز برام خیلی قشنگ و عجیب بود. اول اینکه مندل سرگذشت نسبتاً پرفراز و نشیبی داشته و مثل خیلی از دانشمندای دیگه نبوده که نسل‌ها دنبال علم بودن. از یه خانواده‌ی معمولی بوده که شاید عالم نبودن، اما پشت مندل بودن و هرچی از دست‌شون برمیومده براش انجام دادن. دوم اینکه مندل حتی زیست‌شناس هم نبود
معمولا زیاد کسی از دستپخت من تعریف نمیکنه
البته شاید اینکه افراد زیادی نبودن که تا حالا دستپخت منو خورده باشن هم تو این قضیه بی تاثیر نبوده
به هر روی نمیدونم دستپختم تعریفیه یا نه
اما شخص خودم که حال میکنم باهاش
امروز آشپزی کردم و ای کااااششش که نمیکردم
از ساعت 12 که غذام حاضر شد تا الان 3 بار غذا خوردم
جنبه ی دستپخت خودمو ندارم واقعا
بهترین راه پیکار با ناراحتی های روانی و نگرانیها   پژمردگی، افسردگی، احساس عدم نشاط و دل مردگی، از پدیده های وحشتناک عصر ما است، نمی گوییم در گذشته اینها وجود نداشته ولی قدر مسلم، ابعاد آن این چنین وسیع نبوده است. راستی چرا مردم عصر ما با این همه امکاناتی که دارند، با اینکه:
ادامه مطلب
همین اول کسی را تصور کنید که تصمیم اشتباهی گرفته و بابت لباسی که اندازه‌اش نبوده کلی هزینه کرده است. حالا آمده توی مهمانی و تنگی لباس دارد پدرش را در می‌آورد. این آدم برای این‌که خودش را راحت نشان دهد همه کار می‌کند. شکمش را می‌دهد تو، خم و راست
ادامه مطلب
علائم استرس و اضطراب  برای شما چی بوده؟؟
برادرم یک هفتس گوشاش وز وز میکنه از شدتش جیغ میزنه و ما پا به پاش گریه میکنیم دکتر متخصص و فوق تخصص گوش رفته چیزی نبوده!
مغز و اعصاب و ام آر آی رفته همه چی عادی بوده و سالم
۴روزه خوب بود نفس میکشیدیم اما  امروز باز شروع شد
 
شاید از استرس و اضطراب باشه!شما تجربه ای دارید؟؟
بسم الله
مثل این که باید کارمان را شروع کنیم.
این مطلب اولین متنی است که من می خواهم در وبلاگم منتشر کنم، راستش را بخواهید هیجان زده ام!
البته این حرکت اولین کار من برای راه انداختن این «حسنی تنبل» نبوده ولی امیدوارم بتواند آخری باشد و بالاخره از خانه بیرون بزند و کمی در دنیا به گشت و گذار بپردازد.
دوست دارم بیشتر بنویسم و سعیم را خواهم کرد.
تا بعد
من دیگه توییِ تو رو دوس ندارم. خاطرات تو رو دوس دارم. کسی که از ۱۶ خرداد تا امروز کنارم نبوده رو چرا باید دوس داشته باشم؟ کسی که تو بحرانی‌ترین شرایط کنارم نیست. کسی که تحقیر می‌کنه، سرکوب می‌کنه، کتک می‌زنه.گورت رو. از زندگی من. کاملا گم کن. کاملا گم شو. فکر کردن به هر چیز مربوط به تو باعث ایجاد سرگیجه و حالت تهوع و عصبانیت مضاعف در من میشه. می‌خوام یه چیزی رو بشکنم. مثلا استخون ساق پای تو. یا فک دوستای کثافتت.گمشو بیرون.
میدانید من هیچوقت آدم مذهبی ای نبوده ام . حتی وقتی که چادری بودم هم مذهبی نبوده ام حالا هم که به پوشاندن موهایم اعتقادی ندارم، مذهبی نیستم .اصلا شاید تنها چیزی که در من ثابت بوده همین یکی باشد . در خانه ی ما روز ها همیشه یک مدل بود البته به جز عید نوروز ها .همیشه وقتی بیرون می‌رفتیم متوجه می‌شدیم مناسبتی چیزی ست .اما حالا خیلی چیزها فرق کرده . انگار خیلی‌ها روزه می‌گیرند و خیلی ها نماز می‌خوانند.و فقط من چند سال است شبیه آب راکد شب و روزم با ه
این روزها خیلی ساده یک ایمیل برامون میاد و تعرفه های تبلیغ در سایت رو میفرستند و ما انتخاب می کنیم. روشهای مختلف تبلیغ هست: متنی، بنری، ویدئو و رپورتاژ و غیره. اما روزگاری این طور نبوده و چالشی بوده به اسم تبلیغات.
از آن روزها:
"على رغم رشد تبلیغات آنلاین در جهان سایت هاى ایرانى از تبلیغات بى بهره اند و حتى در مقایسه با رسانه هاى سنتى مثل نشریات نیز قادر به تامین حداقل هزینه هاى سایت هاى خود از طریق تبلیغات نیستند."
و باز بخوانید:
"بسیارى از افر
بسم الله الرحمن الرحیم ./
شب را توی پارک نزدیک ساحل داخل شهر به صبح رساندیم ! صبح رفتیم فریدونکنار و خرید ... و ظهر برگشتیم ... به همین سادگی !

 عکس زیاد گرفته بودیم، در ساحل سنگی با بتون های بزرگ رنگی اش ، ساحل شنی با قایق های زرد و سبز و آبی و سرخش ، با کف ساحل ، موج دریا ، صدف های جفت شده ، عینک آفتابی زده بودیم که چشمهامان از شدت نور در عکس ها لوچ نیفتد ! لبخندهایمان را پررنگ کرده بودیم و عکس گرفته بودیم! هزار جور ژستی که شبیه هیچکدام از لحظه های زن
میدانید من هیچوقت آدم مذهبی ای نبوده ام . حتی وقتی که چادری بودم هم مذهبی نبوده ام حالا هم که به پوشاندن موهایم اعتقادی ندارم، مذهبی نیستم .اصلا شاید تنها چیزی که در من ثابت بوده همین یکی باشد . در خانه ی ما روز ها همیشه یک مدل بود البته به جز عید نوروز ها .همیشه وقتی بیرون می‌رفتیم متوجه می‌شدیم مناسبتی چیزی ست .اما حالا خیلی چیزها فرق کرده . انگار خیلی‌ها روزه می‌گیرند و خیلی ها نماز می‌خوانند.و فقط من چند سال است شبیه آب راکد شب و روزم با ه
بنده در تمام مراحل زندگیم در ارتباطم با آدمها ته تهش به این نتیجه میرسم که از ماست که بر ماستکافیه هر چی به سرم میاد برگردم یکم گذشته رو مرور کنم
حتی جایی هم که احساس میکنم تقصیر من نبوده مثلا میبینم اره خودم زیادی باهاش خوب تا کردم! اونم پررو شده!
ولی وقتی خودت میزنی خرابش میکنی ، قطعا خودت هم میتونی درستش کنی!
جای نگرانی نیست
پس از یک ماه دوری از فعالیت در یوتیوب، بزرگ‌ترین تولیدکننده مستقل ویدئو در این پلتفرم یعنی «پیو دی پای» (PewDiePie)، بار دیگر ساخت ویدئوهای روزانه خود را از سر گرفت؛ هرچند بازگشت دوباره او به میادین به دور از حواشی و جنجال هم نبوده است. او حالا به مسائل جنجالی و بحث‌برانگیزی که در غیابش اتفاق افتاده بودند پرداخته.
ادامه مطلب
هماتوم به معنی تجمع خون در زیر ناخن پا یا دست است. این وضعیت بر حسب شدت جراحت می تواند بسیار دردناک باشد و در شرایطی هم می تواند آسیب جدی نبوده و با وضعیت پزشکی حادی همراه نباشد.
 این مشکل با نام های پنجه دونده، پنجه تنیس و یا پنجه اسکی هم شناخته شده است.
 
ادامه مطلب
کم‌کم حس می‌کنم که دارم دیوانه می‌شوم. بند بند وجودم درد می‌کند. تا به حال در زندگی‌ام اینطور کلافه و مستاصل نبوده‌ام. نمی‌دانم باید چه‌کار کنم. نمی‌دانم با این همه خشم و نفرت چه‌کار کنم. حس می‌کنم که می‌توانم خرخره‌ی آدم‌ها را بجوم. هنوز بغض دارم. نمی‌دانم باید به کجا فرار کنم. نفسم تنگ است. نمی‌دانم چه کنم. نمی‌دانم که باید به کجا پناه ببرم. نوشتن هم حالم را بهتر نمی‌کند. و این یعنی فاجعه. یعنی دیگر خاکی نمانده که سرم بریزم.
یه آقای ۲۹ ساله 
مادرش که ازم تشکر کرد 
دختر تخت ۳ که ام تعریف کرد 
اون آقا رو که اکستیوب کردم 
۵ رفتم‌ بخوابم 
به خاطر شلوغی و ترکیدگی از ۲ کمک‌اومد پیشمون 
اما پافیلی درست شد و من ساعت ۵ دیدم 
همونجور ماتم برده بود خدا رو شکر می کردم از من نبوده 
صبح سونو و CPK اش خوب بود (ساعت ۱۱ دیدم) 
به رئیس جدید قبل نتیجه سونو و آزمایش قضیه رو گفتم 
دستش بهتر شده بود اما هنوز داشت 
معجون بیرجندی خورده بود :| 
خودم رو رها کردم و از میدان زندگی خارج شدم.از بیرون به خودم نگاه می‌کنم،بدون هیچ تعصب و سوگیری خاصی.سختِ اما همه‌اش برای پیشرفت خودمِ.یک سری راه‌های نرفته و کارهای انجام نشده اطرافم رو شلوغ کردند.مثل یک عالم پرونده می‌مونن،پرونده‌هایی که کف این اتاق رها شدن و به عمد نادیده گرفته می‌شن.یکی از اون‌هارو از روی زمین بر می‌دارم.پرونده‌ی یک کار ناتمام هست.به عنوان یک آدمی که "من" نیستم بهش نگاه می‌کنم.اوضاع خیلی بد نبوده و جا برای پیشرفت وجو
با معترضان دولت و مجلس کاری ندارم که خودم هم یکی از آنها هستم.
اما در نظر حزب باد متهم اصلی «نظام» است (بخوانید: رهبری!).
می گویند: دولت ها که هیچ کاره اند؛ رهبری باید کاری بکند...
یادم که نمی رود، آن روز عده ای دنبال کسی می گشتند که به او رأی بدهند و او را در مقابل رهبری عَلَم کنند! می گفتند: چه کسی مقابل رهبری خواهد ایستاد؟ به همان رأی بدهیم! حالا همان عده می گویند: چرا رهبری از قدرت خودش برای حل مشکلات و مبارزه با مفاسد دولت بهره نمی گیرد؟؟ کدام قد
تغییر رفتار، نخستین اقدام پیامبر اکرم در ایجاد تمدن اسلامی
به نظر می رسد که شکل گیری تمدن اسلامی در فرهنگ اسلامی به این صورت نبوده است که حضرت محمد (ص) صنف های متفاوت فرهنگی را جمع کند و برای هر گروه، جلسه ای جداگانه بگذارد و توصیه های خاصی متناسب با شغل شان ارائه دهد، به طور مثال بگوید که روزهای دوشنبه اهل هنر بیایند تا با آنها سخن گفته شود و یا اینکه روزهای سه شنبه صنعت گران بیایند و. ... البته وجود اصحاب سر و طرح سخنان گرانبهای حکمی برای عده ا
همه چی رو فراموش میکنیم همه چی رو . یادش میره برای چی داره زندگی میکنه . یه مسیری رو برای موفقیتش مشخص میکنه تا میرسه همه چی یادش میره یادش میره کجا بود چه سختی های کشید به کجا رسیده . همه چی به کل یادش میره انگار که هرگز تو این دنیا نبوده .
سلام خدمت کاربران عزیز و محترم کمک اندروید.
از سال ۱۳۹۳/۰۹/۱۶ که شروع به کار کردیم و با مشکلات فراوانی که در این راه همراه ما بوده ما سعی کردیم همواره پایدار بصورت مداوم مطالب آموزشی جالبی از سطح اینترنت برایتان بگذاریم که بتوانید استفاده کنید.لیکن در این راه مشکلات کم نبوده و مارو تنها نذاشته،تابحال ۱۱۳۴۷۲۴ بازدید از وبسایت شده که این لطف بی پایان شما بوده و خالی از منت نبوده که با اینکه دوسالی میشود که سایت بروزرسانی نشده ولی با اینحال ما
دو چیز باعث استرس و هیجان من شده
یکی اسمش
یکی خواسته ش
به جرات دومین باریه ک کسی باعث هیجان من شده
گاهی تا یک ماه آینده رو بازسازی میکنم
گاهی کل مسئله رو ناکام میبینم
همیشه من از کسانی خوشم میاد ک خانواده کمترین علاقه رو بهشون نشون میدن در ابتدا.
چقدر نظرم متفاوت بود
و چقدر تو نگاه اول به دلم نشستن
کاش پسر بودم....
صبح تا میتونستم خوابیدم، از یه جا ب بعد دیگه خوابت نمیبره اگ قبل یک خوابیده باشی، و صبحم تا یازده و اون موقعا ولو بوده باشی! بعد رفتم کتاب گرفتم، فیلم نصفه دیشبمو دیدم. و دیدم چقد بده اینا ک عمل میکنن بعد جنسیتشونو تغییر میدن. و الهی چقد اذیتن ): و خب وقتی چشمام درد میکنه انتخابای زیادی ندارم برای اینکه چیکار میتونم بکنم. خواب بزرگترین سابجکت زندگی من بوده و هست. همیشه هم بعد اینکه یکیو از زندگیم بیرون کردم توش دچار مشکل شدم، چون یهو قبل خوابم چ
آدمیزاد اشتباه میکنه. من نباید از خودم توقع صد بودن داشته باشم. نه از خودم و نه از دیگران. ولی اشتباهو ادم یه بار میکه بار دوم اشتباه نیست خریت. بدی قضیه اینجاست نفهمی اشتباه کردی یا کجای کارت غلط بوده. من از این میترسم. اما چیکار میشه کرد. رویاها یه روزه محقق نمیشن. آدم تو مسیره. مسیرم صاف نیست حداقل برای من ممکنه زمینم بخوره. ولی باید بلند شد حتی اگه پات شکسته. میخوام دوباره بلند بشم. وایسمو راه بیفتم دوباره برای رویاهام تلاش کنم. بقیه برای اشت
لحظه‌هایی مثلِ حالا که برای از بین بردنِ اضطراب و تعارض‌های درونی به گوشۀ تنهایی‌ام می‌خزم و با ذره‌بین به جانِ بالاوپایینِ زندگی می‌افتم و مدام فکر می‌کنم و فکر می‌کنم تا آرام شوم، غمی سنگین روی دلم می‌نشیند. من برای از بین بردنِ اضطراب‌هایی که از مواجهه با دیگران ـ که تجسمِ اندیشه‌هایی مختلف و مخالف هستند ـ نشأت گرفته‌اند به اندیشیدن پناه می‌برم؛ این اندیشیدن تلاطمِ درونی‌ام را آرام می‌کند اما دوباره مرا با اضطراب‌هایی اساسی
پزشکی یا طب کودکان در ابتدا چیزی ورای طب افراد بالغ نبوده و همواره موضوعی پایاپای بوده و هست اگرچه در نوع درمان و نحوه­ی برخورد و نگهداری تفاوت هایی وجود دارد اما از لحاظ پیشینه این دو مقوله در کنار یکدیگر بوده اند و هر جامعه ای نیازمند حفظ آینده و سرمایه های خود…
ادامه مطلب
با توجه به جرایمی که طی این سالها شاهد آن بوده ایم , من الجمله قاچاق و جاسازی مواد مخدر و یا حتی اسلحه در کف خودرو که قابل رویت نبوده و حتی با بازرسی خودرو هم نمی توان آنها را پیدا کرد, شرکت حافظان حریم سپاهان به طراحی و تولید اسکنرهای کف خودرو پرداخته تا عمل بازرسی انواع خودرو را آسان گرداند.
سیستم های اسکن کف خودرو در دو مدل طراحی و تولید گردیده اند :
سیستم اسکن کف خودرو ثابت
سیستم اسکن کف خودرو پرتابل
دسته ی اول یعنی سیستم های اسکن کف خودرو ثا
دوستی برای من اینجوری شروع میشه که میگم هر کاری که این نفر جدید کرد بهش فرصت بدم و بشناسمش. تا جایی که میشه رابطه رو پیش ببرم. برای دوست‌های پسر معمولی هیچوقت همچین چیزی نبوده. در مورد این دوستم دو نفر به من گفتن که شما به هم نمیخورین ولی من شیش ماه وقت نیاز داشتم تا خودم بفهمم چرا بهم نمیخوریم. تو روز‌هایی که ناهار خورده نخورده باید خانم رو تو خیابون‌ها جمع میکردم، شب امتحان درس خونده و نخونده به ایشون رسیدگی میکردم، خوابیده و نخوابیده به ن
به گزارش همشهری آنلاین، ساعت ۱۰:۳۰ صبح امروز خلبان یک هواپیمایی کوچک به دلیل فسخ متخصص پیش آمده قادر به امتداد دست خط تا فرودگاه کپک نبوده با آتش نشانی تماس گرفت و معارفه عدل که مجبور است داخل اتوبان فرود بیاید. ماموران آتش نشانی زمانی بوسیله نگرش تصادم رسیدندکه خلبان بوسیله سلامت فرود آمده بود.
لبخند بزن ایرانی؛ تو«گفتار زمان» شده ای! ️
دشمنان ایران و اسلام هیج وقت مثل حالا سربه زیر و ذلیل نبوده اند؛ با رفراندوم دهها میلیونی در تهران و ایران و رستاخیز انسانی در بغداد و عراق، زبان مدعیان لیبرال دموکراسی آمریکایی و روشنفکران وابسته ی شان در ایران و عراق و آسیا، بند آمده است؛
ادامه مطلب
هیچ وقت عاشق تابستان نبوده‌ام، نه تنها عاشق که هیچ‌گاه دوست‌دارش هم نبوده‌ام، تابستان برای من یعنی ظهرهای گرم و سوزان مرداد و شهریور، عصرهای حبس شده در خانه از ترس شرجی نفس‌گیر، سیلی‌های بی‌رحمانه‌ی تَش‌باد بر گونه‌های سرخ تیر، خلوت زود هنگام رخنه کرده‌‌ی اوایل ظهر در دل شهر، تنهایی هراس انگیز و تشنگی عابر خسته در کوچه‌ پس‌کوچه‌های سوزان، فریاد‌های گم‌شده در صدای کولر، شرشر عرق کارگر خسته‌ی نشسته در سایه‌ و هجوم وحشیانه‌ی با
Anxiety که شنیدین که؟
چقدر زیاد شده و چقدر در موردش میگن و اینها
من الان همینم، کلا مضطرب و پریشون و همه چی با هم. پر از استرس که خودمم نمیدونم چرا. از شروع جدید از سر کار جدید تو درمونگاه گرفته تا این وضعیتی که مملکت داره تا وضعیتهای خودم.
سرچ‌کردم که چه میشه کرد؟ اون سایته پیشنهاد کرده بود که خاطرات رو بنویس. که فکر میکنی قدیما چه همه چی سهل و اسون بوده و الان نه. که بفهمی که اینجوری نبوده. که از یه سری چیزا جون سالم به در بردی. که باز هم به در میبری.
‏ماشینم رو به خاطر عدم رعایت فاصله ۱۰ متر با شیر آتش‌نشانی (واقعا بیشتر از ۱۰ متر بود!) بردن پارکینگ. بعد تو قبضی که افسر نوشته ذکر کرده ضبط صوت و باند رویت نشد! که فردا روز تو پارکینگ سیستم من رو دزد بردبگن از اول روش نبوده!
[عکس 1280×1280]
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
یه آقای ۲۹ ساله 
مادرش که ازم تشکر کرد 
دختر تخت ۳ که ام تعریف کرد 
اون آقا رو که اکستیوب کردم 
۵ رفتم‌ بخوابم 
به خاطر شلوغی و ترکیدگی از ۲ (منظورم ساعت نیست) کمک‌اومد پیشمون 
اما پافیلی درست شد و من ساعت ۵ دیدم 
همونجور ماتم برده بود خدا رو شکر می کردم از من نبوده 
صبح سونو و CPK اش خوب بود (ساعت ۱۱ دیدم) 
به رئیس جدید قبل نتیجه سونو و آزمایش قضیه رو گفتم 
دستش بهتر شده بود اما هنوز داشت 
معجون بیرجندی خورده بود :| 
 تقریبا از سال 89 تا به امروز روزی نبوده که به اینترنت دسترسی نداشته باشم، به جز دوران خدمت که اون هم فقط برای دوماه بود، بیشتر دوستام توی شهرای دیگه زندگی میکنن، و واقعا نبودشون این روزا به شدت احساس میشه، گاهی حس میکنم چیزی گم کردم.
بی کاری و بی انگیزگی، گرانی و... هم مدام در حال تجاوز به ماست. کاش تموم بشه این مکافات
دانلود آهنگ هیچ کس، یه روز خوب میاد... 
نمیدونم کجایی و در چه حال ... چون اصلن مهم نبوده و نیست و نخواهد بود  برام  ....
ولی بعضی وقتا یه اتفاق هایی تو زندگیم می افته که نمیدونم چرا فکر میکنم از دعاهای توئه!!!
 اما بعد میگم ...:. خدایا مگه میشه ؟ باید خواسته دو طرفه باشه که جواب بده یا نه ؟ 
و بعد باز بخاطر نوع دعای خودم شک میکنم .... شک نه وحشت میکنم .... 
 
نه دلم میخواد بدونم .... !!!
نه دلم میخواد ندونم.... !!
فقط میترسم و از این حال سوالی خودم متنفرم 
اما فقط از خدا از ته ته ته دلم میخوام که دیگه دع
من باید خیلی در برابر نظرات و انتقادات دیگران خوسنردتر و بی تفاوت تر باشم...
ممکنه هزار نفر بابت یه حرف یا انتخاب من بیان گله کنن اما تا وقتی که من میدونم کارم هیچ نیت بدی توش نبوده نباید خجالت بکشم یا عذاب بکشم یا معذرت خواهی بکنم...
من نباید از پاک کردن ادما از زندگیم بترسم...بعضی خودشون مقدماتو برای حذف خودشون فراهم میکنن....
من باید بیشتر به فکر خودم و ارامش و اعصابم باشم....

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها