نتایج جستجو برای عبارت :

چرا ماستا رو ریختن رو قیمه ها؟!

بسم الله الرحمن الرحیم
یه متنی میخوندم از این زندگی قشنگ طورها،یه تیکه گفت موهای جوگندمی و فلان!
یادم افتاد همیشه برام سوال بود، جوگندمی کجاش سفیده؟!
تو نت سرچ کردم جو و گندم، جوی گندم و...
همش تصپیر خوشه ها و دانه ها طلایی بودD:
آخه چرااااا به رنگ سفید میگید جوگندمی؟!D:
باز خاکستری ای نقره ای چیزی! 
کی بود که ماستا رو ریخت تو قیمه ها؟!D: 
1) استاد عزیز چنان امتحان میان‌ترمی گرفت که هیچکس قادر به پاسخ کامل دادن به سوالات نبود. به معنای واقعی کلمه قیمه ها رو ریخته بود تو ماستا!2) یکی دیگه از اساتید هم خواست از قافله عقب نمونه، آخر کلاس یه کوئیز گرفت که بازم هم...!
3)عزیز دیگری اعلام کرد که اگه همکاری نکنیم و روزهای تعطیل دانشگاه نریم، ماه رمضان بعد از افطار کلاس تشکیل میده برامون! 
لطفا جهت شنیدن موسیقی روی لینک زیر کلیک کنید
دوستت دارم
(چرا منوی ویرایش متن اینطوری شده ؟ من الان به صندوق بیان دسترسی ندارم . چرا الکی قیمه ها رو میریزید تو ماستا ؟ همون منو قبلیه خیلی خوب بود ، حدالاقل میشد باهاش کار کرد ، چرا همچین میکنید خب ؟ )
اگر استعداد صدا و سیما در موج سواری و فرصت سوزی را نادیده بگیریم در حقش اجحاف کرده ایم!
به جرات میتوان منشا پنجاه درصد از اختلاف ها و جناح بندی های بین مردم را رسانه ی ملی دانست!
حال با تهیه ی گزارشی تحت عنوان "سین هشتم،سردار سلیمانی" از شبکه خبر هم به وظیفه ی خطیر خود که همان تبدیل فرصت به تهدید است عمل کرد تا خدای نکرده این اخر سال به کم کاری متهم نشود!
کاش به توصیه پیشینیان عمل میکردند " هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد" یا حتی اصلاح عامیانه جوا
دیشب خواب دیدم رفتم شامپو پرژک بخرم.
یعنی تو خوابم پرژک همه جور شامپویی زده بود! شامپو قهوه، لیموترش، لیموشیرین، زغال اخته!
یه شامپو لیمو شیرین برداشتم روشو خوندم دیدم نوشته 12هزار و 800
بردم صندوق حساب کنم، خانمه زد تو کامپیوترش، گفت 128هزار تومن!
گفتم یه شامپو 128 هزار تومن؟؟؟ گفت این شامپو حاوی نرم کننده اس، اگه ارزونتر میخای برو شامپو گردو یا انار بردار!( مگه حاوی اورانیومه؟؟!)
منم دیدم اگه شامپو لیمو رو بخرم شوهرم طلاقم میده با این قیمتش، گفت
شاید بهترین استادی باشه که من قراره تا آخر دوره تحصیلم باهاش رو به رو بشم هم من هم بقیه بچه‌هایی که باهاش کلاس دارن امروز سرکلاس دیگه‌ای بودیم و حرف استاد آنجل شد بعد یهو همگی نشستیم غصه خوردن که ای وای دیگه از ترم دیگه نمی‌تونیم باهاش کلاس داشته باشیم ... بیاید اگه استاد شدید در همین حد خوب باشید.
انقدر بچه‌ها دوستش دارن که تقریبا بیشتریا خوابش رو می‌بینن مثلا دیروز قهرمان آنجلا گفت خواب دیده عروسی دخترش بوده و امروز احترام السلطنه می‌گف
رفته بودم بند ساعتمو عوض کنم. روی صندلی کنار ویترین منتظر نشسته بودم و تصمیم داشتم تا وقتی کار پیرمرد تپلی گوگولی صاحب مغازه تموم بشه مثل بچه‌ی آدم سرم توی گوشیم باشه و ساچما بازی درنیارم...
خب نمیذارید دیگه!!! برادر من خواهر من میای به فروشنده می‌گی ساعت بند چرم لاکچری می‌خوام فقطم چرم کروکدیل باشه؛ 
 بعد وقتی ساعت چند میلیونی رو می‌گیری دستت می‌پرسی: آقا اینا کروکدیلاشون ذبح شرعی می‌شه دیگه؟!؟ عاخه میخوام ببینم می‌شه باهاش نماز خوند
این مدت انقدر آدمای عجیب دیدم که کم مونده شاخ در بیارم!
اول دختری که فقط بلده حرف مفت بزنه، بشدت دو به هم زنه بشدت بیشعوره ولی سیاسه و بلده چطوری رفتار کنه که آدما یا نفهمن چه موجود کثیفیه یا خیلی دیر بفهمن مثلا من خودم تازه بعد دو سال و نیم به ماهیتش پی بردم!
دوم آقایی که من رو کلی تحقیر کرد که تو فلانی و بیساری و کسی تو زندگیت بوده بعد خودش دخترونگی دختری که عاشقش بود رو گرفته بود و ولش کرده بود! شاید برای یکی مثل من بحث داشتن و نداشتن بکارت مهم
    داشتم پام رو نگاه می کردم ،‌رنگ آرزو هام رو می گم ،‌نگاش میکردم و میگفتم تو هم خوب میشی بعدش باهم چین میکنیم و چون، خلاصه داشتم سوار اسب سبز آرزو هام با سرعت پرواز میکردیم که یه باره شطرنجی شدیم ، گفتیم بابا چی شد ،‌چطو شد ؟ گفتن که چرا رنگ آرزو هات اینطوریه مثل بقیه سفید صورتی نیست ، گفتیم بابا پامون اینطوری آخ شده و قلک درونم شکسته و صفرا مون زده همه جا ! گفتن چی شده ایطو شده ، گفتیم ها ، ما با خاطرات جوج داشتیم جیپسی نایت و اینا که یه هو ا
۱.گول حرفایی که دیگران میزنن و شما رو به هوس میندازن نخورید،مثلا اگه هر چقدر از یه افزودنی به مواد اصلی ماکارونی تعریف کردن شما استفاده نکنید. مخصوصا اگه دفعه اول باشه و گرسنه باشید.اینا رو در حالی می‌نویسم که به پشت دراز کشیدم،توی دماغم دو تا دستمال گذاشتم و نفسم مثل اژدها آتشین شده،دهن و معده‌ام هر دو سرویس شد :((
۲. به اصرار بچه‌ها نشستیم سریال مانکن رو دیدیم.آقا چرا قیمه‌ها رو ریختین تو ماستا!! این ایده داستان پردازیه آخه؟؟فروتن و امیرح
خبر قبولی ارشدم روبه بابابزرگ جان دادم می‌فرماد که باید یه کادوی بزرگ واست بگیرم؛ یه کادو با دو دست و دو تا پا
الان دیگه خیالم بابت درس ت راحت شد بعد محرم و صفر میریم خواستگاری واست :/
 
پ.ن1:
حالا من دو ماهی دختر ازکجا پیدا کنم که عاشقش بشم و اهدافمون با هم همسو باشه و بخوایم به عنوان دو یار در کنار هم زندگی رو ادامه بدیم؟
پ.ن2:
من جواب المپیادم(ان‌شاءالله) بیاد بعد بگم دکترام هم اکی شده؛پدربزرگ جان واسه اون قراره چیکار کنه؟
پ.ن3:
قیمه ها چرا تو م
دو روز دیگر یازده فرودین تولد یار هست و من هنوز هیچ کار نکردم و نخواهم کرد از چند ماه پیش می‌گفتم برای تولدش کافی شاپ هماهنگ می‌کنم، بعد با خودم می‌نشستم هی به این فکر می‌کردم شوگر پاتوق همیشگیمان را بگیرم که نزدیک خانه‌یمان هست، یا حسپرسو را بگیرم که یار خیلی از فضایش خوشش میاد، یا.. بعد گفتم برایش می‌روم با وسواس ی کادویی میخرم...اما الان دقیقا الان من نه می‌توانم برایش کافی شاپ هماهنگ کنم نه می‌توانم بروم بیرون برایش کادو بخرم، از ط
ده صبح که بیدار شدم یکم دیر بود. خواهرم روی تک تک سلولای مخم راه میرفت و میگفت همه‌ی مسئولیتا رو دوش منه و .. ولی نان‌استاپ فرمون میداد بهااااار فلان چیزو بیار. بهااااار پلاستیک. بهاااااار قیمه‌ها. بهااااار ماستا. آخرین بهااااار به یه زهرمااااار ختم شد. حس باحالیه که اسم آدم با فحش هم‌وزن باشه. یه دختره هم تو کتابخونه بود میگفتیم صبااااا، جواب میداد وبااااا. 
به هر دنگ و فنگی که بود با استفاده از برنامه‌ی اسرائیلی waze و خیانت به آدرس پرسیدن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها