نتایج جستجو برای عبارت :

چقدر سختی هایی که دچارش هستید رو ناشی از سرنوشت می دونید؟

سرنوشت منم این ه که تو تنهایی بمونم. می‌دونی، این سرنوشت ه، خودم انتخاب کردم، ولی نمی‌دونم چرا از خدا ناراحتم. شاید چون با تعریف استانداردهایی، سرنوشت ما رو تغییر داده به تنهایی، من اگه انتخاب نمی‌کردم مذهبی باشم، من اگه عشق به خدا نداشتم، الان انقدر غمگین بودم؟ نه قطعاً.
سرنوشت: عوامل تربیتی، اجتماعی، خانواده، جامعه، محیط، و کودکی و اثراتشون بر زندگی‌مون ...
پ.ن: من باید پول چاپ کنم. این سرنوشت من ه. 
خیلی از ما در زندگی دچار مشکلات فراوان شده ایم و سختی های فراوان دیده ایم ولی اینکه ما در خیلی هاشون مقصر نبودیم و این سرنوشت بود که ما رو به مشکلات دچار کرد، اینکه برخی میگویند نه همه چیز دست خودمونه مثلا کسی که معتاد میشه تقصیر خودشه و هیچ بهانه ای قابل قبول نیست ولی اینکه کسی پدر و مادرش خوب نیستند در زندگی نه تنها حمایتش نمیکنند بلکه سختی ها ش رو صد برابر میکنند که دیگه طرف نیاز به دشمن پیدا نمیکنه.
خیلی از اتفاق ها که برامون میافته و ما هی
(وقتی چترت خداست)بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد         (وقتی دلت با خداست)بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند         (وقتی توکلت با خداست)بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند        (وقتی امیدت با خداست)بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند       (وقتی یارت خداست)بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند       (همیشه با خدا بمان )چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاستچتر خدا بالای سر زندگیتون دوستان مهربانم
ممنون که مطالب رو دنبال میکنید و نظ
سریال سرنوشت یک مبارز از شبکه استانی بوشهر در حال پخش میباشد
و فردا قسمت دوم یا سومش هست
سریال سرنوشت یک مبارز حوالی ساعت11:20یا11:30پخش میشود البته فک نکنم جمعه و پنجشنبه ها پخش بشه
امیدوارم از دیدن این سریال لذت کافی رو ببرید
معرفی این سریال به زودی قرار داده خواهد شد
کلبه مجازی کیسان دبباج نظر به استقبال هواداران تصمیم گرفت سریال از سرنوشت را برای دانلود در وبلاگ قرار دهد. بنابراین از این پس این سریال به تدریج و از فصل اول برای دانلود قرار داده می شود.برای دریافت هر قسمت روی مربوطه کلیک کنید.
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی
محمد بن علی ظهیری سمرقندی در کتاب سندبادنامه داستانی از رفاقت پیرزن و هدهدی نقل میکند،که هد هد با همه زیرکی و تذکر پیرزن در دام کودکان گرفتار میشود و با کمک پیرزن نجات می یابد و این اتفاق را به قسمت و سرنوشت ربط میدهد
و پیرزن خیلی زیبا در جواب او و همه معتقدان به سرنوشت و قسمت می گوید
((قسمت و سرنوشت بهانه انسانهای تنبل و خطاکار است تا وجدان خود را آسوده سازند
آنچه رخ میدهد نتیجه رفتار خودمان است،
ا
یک. ارزشمندترین ( بدون اغراق ) لحظه‌های زندگیم، لحظات هم‌صحبتی و همدلی با دوستانم بوده‌. دلم میخواد تک تک اون کلمه‌ها و لحظه‌ها رو قاب بگیرم، کلمه‌هایی که دوستانم ( از جمله تک تک ( واقعاً تک تک) شما ) در من دمیدید تا رشد کنم، به فکر فرو برم، و زندگی رو لمس کنم. امشب خیلی خوشحالم. هفت از ده. برای داشتن چنین دوستانی. 
---
دو. 
اینکه می‌گویند سرنوشت روی پیشانی نوشته شده، برای من معنای زیبا و طنازانه‌ای دارد. بله، سرنوشت تو روی پیشانی‌ات نوشته شده
دانلود آهنگ جدید رضا جلائیان به نام سرنوشت
متن آهنگ جدید سرنوشت - رضا جلائیان
Скачать новую песнюReza Jalaeyan Sarnevesht
Текст песни Sarnevesht Reza Jalaeyan
توی تکرار مصیبت با سینه پر حسرتПри повторении недуга с ласковой грудью
گم شدیم ببین چه ساده بین سرنوشت و قسمتМы заблудились, чтобы увидеть, как легко между судьбой и эпизодом
بهتره کسی نباشه که بخواد بهت بخنده یا یه دستی پشت پرده که درو بروت ببنده

ادامه مطلب
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
چقدر چقدر به خودم سخت میگیرم سر موضوعات الکی
چقدر نظرات آدما و رفتارشون برام مهمه
چقدر از اونایی که دوستشون دارم توقع دارم
چقدر منتظر آدمام
چقدر به خودم سخت میگیرم
چقدر گریه میکنم
چقدر دل بابا و مامان مهربون و نگرانم رو خون میکنم الکی
چقدر تو این زندگی اذیتم
چقدر یادم رفته لذت بردن رو
 
چقدر خوب بلدم خودم رو ناراحت کنم،الکی،الکی!

حق پدر و مادر
⬅️ برگرفته از کتاب حسنات و سیئات نوشته استاد حسین انصاریان
✍️ از رسول خدا(صلی اللّٰه علیه و آله و سلم) درباره حق پدر و مادر بر فرزندان سوال شد، در جواب فرمود: «هُما جَنّتک و نارُک؛ پدر و مادر بهشت و جهنم تو هستند.»  
✍️ نوع رفتار با پدر و مادر در سرنوشت انسان نقش تعیین کننده‌ای دارد. خوش رفتاری با آن‌ها سعادت دنیا و آخرت و بد‌رفتاری با آن‌ها شقاوت دنیا و آخرت را به دنبال دارد. رضایت خداوند در گرو رضایت پدر و مادر و خشم و غضب
 
چهارمین قسمت از فصل اول سریال از سرنوشت که محمدرضا خردمندان و علیرضا بذرافشان کارگردانی آن را بر عهده داشتند و با بازی درخشان امیررضا فرامرزی(در نقش هاشم) همراه بود. توسط کلبه مجازی کیسان دیباج تقدیم حضور می گردد.
جهت دانلود قسمتا های دیگر این سریال نیز می توانید به بخش «دانلود فصل اول سریال از سرنوشت» در ستون سمت جپ وبلاگ کلبه مجازی کیسان دیباج مراجعه فرمایید.
 
جهت دانلود چهارمین قسمت از فصل اول سریال از سرنوشت به ادامه مطلب مراجعه فرما
سریال از سرنوشت یکی از تازه ترین تولید های گروه فیلم و سریال شبکه دوی سیما است که در سال 98 تولید شد و تولید آن تا کنون ادامه دارد. این سریال جذاب در سه فصل تهیه و تنظیم شده که تا کنون دو فصل آن(فصل اول و دوم) به روی آنتن رفته. سریال از سرنوشت به روایت زندگی دو کودکی پرورشگاهی به نام هاشم و سهراب می پردازد که در پرورشگاه کودکان بی سرپرست زندگی میکنند. رفاقت بی اندازه و بسیار صمیمی این دو نفر که از کودکی آغاز شده بود تا دوران بلوغ و جوانی نیز ادامه م
سرنوشت یک زن و اندازه سینه ها 
 
 
 
 
سرنوشت یک زن تا چه حد به سینه های بزرگ و یا کوچک او ربط دارد؟
 
آیا داشتن پستان های بزرگ و یا کوچک تاثیری در سرنوشت یک زن دارد؟
آیا واقعاً سایز سینه اهمیت دارد؟
سالهای سال است که زنها و شوهرهاسر این موضوع با هم بحث می کنند. مرغ همسایه همیشه غاز است و به همین خاطر است که زنها معمولاً برای خودشان دلیل ارائه می دهند که چرا باید سینه های کوچک یا بزرگ داشته باشند. اما آیا واقعاً تفاوت پزشکی خاصی بین داشتن سینه های
چه ‌می شود سرنوشت فرشته ای
که « دوستت دارم » گفته؟
به بوسه،
به آغوش،
به تو...
فکر کرده؟
فرشته ای که بال هایش را زمین گذاشته
تا دست های یک انسان را بگیرد
دست های تو را بگیرد
و آنقدر به جستجوی تو،
راه های زمینی را طی کرده،
که راه آسمان را گم کرده  است
فرشته ای که دندانه های سین « دوستت دارم » 
گلویش را آنچنان بریده،
که هیچ ذکری از دهانش بیرون نمی ریزد
و یک نام چند حرفی معمولی،
چنان روی دهانش خشک شده،
که جرات بوسیدن را از دست داده است
چه می شود سرنوشت
یارحمان 
به جایی رسیدم که وقتی خودمو از دور می بینم 
تعجب می کنم میگم وای چقدر تو غریبه ای برای من فاطمه ... ! 
زود رنج 
حساس 
منزوی 
سریع واکنش تند نشون میدم 
به هیچ وجه انعطاف پذیر 
بغض مداوم که یه روزایی اصلا نیست و برعکس یه روزایی تشدید میشه 
انتقام جو 
لجباز 
از دوستانش نه خبر میگیره و نه خبری میده 
میخنده اما الکی 
گریه می کنه اما راستی 
غرور 
تلفن جواب نمیده 
پیام ها رو دوست نداره بخونه 
جواب ها رو به زور میده 
خودخواه 
جنگجو 
عصبی 
سرش
وعده همه ما فردا پای صندوق‌های سرنوشت‌ساز
در حالی که کمتر از ۱۰ ساعت تا خلق حماسه دوم اسفند ماه فرصت باقی است، مردم روستای محمدزینا خود را آماده حضور پای صندوق‌های رأی در دومین روز از آخرین ماه زمستان می‌کنند.
ادامه مطلب
وعده همه ما فردا پای صندوق‌های سرنوشت‌ساز
در حالی که کمتر از ۱۰ ساعت تا خلق حماسه دوم اسفند ماه فرصت باقی است، مردم روستای محمدزینا خود را آماده حضور پای صندوق‌های رأی در دومین روز از آخرین ماه زمستان می‌کنند.
ادامه مطلب
سریال از سرنوشت قصه زندگی دو کودک پرورشگاهی به نام هاشم و سهراب است که رفاقت صمیمی و عمیقی با یکدیگر پیدا می کنند و سرنوشت هرچه بیشتر آن دو را به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر می کنند طوری که در تمام مدت همزیستی خود در پرورشگاه و بزرگ شدنشان حامی سرسخت یکدیگر هستند و در هیچ بحرانی یکدیگر را تنها نمی گذارند و پشت همدیگر را خالی نمی کنند. سریال از سرنوشت مراحل بزرگ شدن این دو شخصیت را در سه فصل روایت می کند که کلبه مجازی کیسان دیباج شروع به انتشار این س
بدترین وجه اشتراک من و بنی تمایل به خودکشی هست 
و همدیگرو عمیقا درک می کنیم 
وجه اشتراک دیگه ای که داریم اختلال add هست که دوتامون دچارش هستیم 
من دیر این بیماری رو متوجه شدم و از مخفی کاری خوشم نمیاد و به او هم گفتم, و بن هم گفت خب منم این مشکل رو دارم و حتی سراغ شیوه های درمانیش رفته بود.
وجه اشتراک دیگه ای  که داریم تمایل به تاریکی هست 
و حساس بودن به نور 
 
شرحِ دردیست که یک مرد دچارش باشدصد گره ؛ کور تر از کور به کارش باشد
 
زخمی ام مثل شبانی که از اقبال کجشپسر حاکم شهر عاشق یارش باشد
 
حال آن مجرم محکوم به اعدامی کهمادرش گریه کنان شاهد دارش باشد
 
یا شبیه پدری پیر که بیمار شده ستانتظار پسری تا که کنارش باشد
 
حس تلخیست دلت برف بخواهد اماروزگاران وسط فصل بهارش باشد
 
کهنه بغضیست که در سینه نهفته ست ولیمرد آنست که آرام و قرارش باشد 
شاعر: علی باقری
 
****
 
با تشکر از دوست عزیز: 
мдjiD ××آریایــــــ
 
پوستر فیلم جدیدترین قسمت فیلم ترمیناتور، با نام ترمیناتور: سرنوشت تاریک (Terminator: Dark Fate) محصول سال 2019 آمریکا. مثل سایر قسمت‌ها، آرنولد شوارتزنگر بازیگر اصلی این فیلم هست و تهیه کنندگی اون رو جیمز کامرون مشهور بر عهده داره.
 
دانلود رایگان با زدن روی عکس آغاز می‌شود.
 
کیسان دیباج یکی از هنرمندان جوان و با استعدادی است که فعالیت در عرصه ی هنر را ابتدا با خوانندگی آغاز کرد و اکنون در زمینه ی بازیگر فعالیت می کند.
کیسان دیباج در سریال از سرنوشت که از شبکه دو سیما پخش می شود در نقش جوانی سهراب بازی می کند.
ادامه مطلب
فهمیده‌ام که زندگی بی‌رحم است و دعاها ، زجه‌ها ، گریه‌ها ، خدانکنه‌ها ، امیدها و آمال ما ذره‌ای در این بی‌رحمی خللی وارد نمی‌کند ، زندگی همچنان میتازد و میتازاند و ما با دست‌آویزهای کودکانه‌ای مثل عادت و تقدیر و سرنوشت  این لجنزار تباه را مسخره‌تر میکنیم. چقدر ضعیف و حقیریم وقتی سپر می‌اندازیم و میفهمیم که هیچ چیز نیستیم ، هیچ چیز ، جز یک تسلیم شده در برابر تمام آنچه که از توان و قدرت ما بیرون است ، که اینها غالبا همان مهمترین و جانکا
خلاصه داستان:دو رفیق به اسم سهراب و هاشم که از دوران کودکی با هم در پرورشگاه بزرگ میشوند، از همان ابتدا آرزوی بزرگی را در سر می پرورانند که برای رسیدن به آن سختی های زیادی را متحمل میشوند، اما در نهایت به توکل به خدا و درایت خویش و مشورت و همکاری بزرگترها به آرزویشان رسیده و…
بازیگران سریال از سرنوشتپوریا پورسرخ، لیلا بلوکات، مجید واشقانی، حسین پاکدل، فریبا نادری، مریم کاظمی، علیرضا استادی، شبنم فرشادجو، علیرضا آرا، مهرداد ضیایی، مائده ط
چقدر خوبه که با تو رفیقم:) 
چقدر خوبه صاحب کللل دنیاااا عاشق منه :)
چقدر خوبه که همه چیز این دنیا برای رسیدن من به بهترین ها خلق شده:)
چقدر خوبه همه اتفاقات دنیا طوری رقم میخورند که قوی بشم برای اهداف و آرژوهام:))
چقدر  خوبه ادمای اطرافم مهربونن و دوستم دارن:)
چقدر خوبه که قدرت بخشیدن و گذشت کردن رو دارم:)
چقدر خوبه که تورو دارم ،تویی که همیشه بهترین ها رو برای من میخوای:) 
 
خدایا شکرت برای همههه چیززززاییییی که درکشون میکنم و درکشون نمیکنم:))
حکایت این روزامون خیلی جالبه...
یه ویروس کوچیک شد معلم مون، خیلی چیزا رو بهمون یادآوری کرد،یادمون اومد که ...نظافت چقدر مهمهتدبیر چقدر لازمهسلامتی چقدر با ارزشهاطرافیانمون چقدر برامون عزیزندر کنار عزیزانمون بودن، چقدر لذت بخشهتک تک ثانیه های عمرمون چقدر ارزش دارنانسان چقدر ناتوانهمرگ چقدر میتونه نزدیک باشهاین ویروس یادمون انداخت که سلامتی، امنیت و آرامش چه نعمت های بزرگی بودن و حواسمون بهشون نبودو مهمترین چیزی که یادمون انداخت، آره مهم
دوست داشتم تو را در اتوبوسی ببینم،حواست نباشد و خوابت ببرد،من هم زل بزنم و زیر لب بگویم:چه غوغایی به پا کرده چشمانت...اگر ناگهان بیدار میشدی و مرا می دیدی،هرچقدر هم صدایم می کردی باز هم نمی شنیدم،سخت است جدایی از فکر رویاها،مگر اینکه اتوبوس سرنوشت ناگهان از حرکت بایستد،تو پیاده شوی و سرنوست من بپیچد داخل کوچه ی علی چپ،راستی گندمی،چند نفر تابحال با این قدر فاصله ناگهانی هم را در اتوبوس دیده اند؟یا چند نفر زنده از کوچه ی علی چپ بازگشته اند؟
ن
به مریم عزیزم قول داده بودم این پست رو بنویسم.
خب قراره که از اعتیاد ها و وابستگی ها و وسواس هام بگم.
یادمه شدیدترین اعتیادی که تو عمرم دچارش شدم، اعتیاد به رمان خوندن بود، از دبیرستان شروع شد و کم کم اوج گرفت، سال چهارم به خاطر کنکور فقط یدونه تونستم بخونم ولی به محض اینکه کنکورو دادم دیگه 
ادامه مطلب
کاترین! هیچ‌وقت تسلیم نشو.
خیلی چیزها را در درونت داری و نجیب‌ترینشان احساس خوشبختی است.
فقط منتظر مردی نباش که با تو کنار بیاید.
این اشتباهی‌ست که خیلی از زن‌ها دچارش می‌شوند.
تو خودت خوشبختی را پیدا کن.
مرگ خوش#آلبر_کامو
چقدر بزرگن ...
چقدر کوچیک ، من !
چقدر لطیفن ...
چقدر سنگی ، من !
چقدر از من دور ...
چقدر نزدیکن !
چقدر بی پروا ...
چقدر ترسو ، من !
جلو پاتو نگاه کن تو ماه رمضون ... حداقل به خودت که راست بگو . به اون چیزی که باور داری که عمل کن د لامصب !
چه خوبه ماه رمضون . یه حس دیگه دارم توش . خاطره زنده میکنه . اینکه یه عده ی زیادی هم توش یه کار یکسان مثل روزه گرفتن میکنن هم تو این حس خوب بی تاثیر نیس . مثل رنگ کردن یه خونه ی قدیمی ، اونم دست جمعی . فارغ از هر حس و حال و اعتقادی ن
کاترین! هیچ‌وقت تسلیم نشو.
خیلی چیزها را در درونت داری و نجیب‌ترینشان احساس خوشبختی است.فقط منتظر مردی نباش که با تو کنار بیاید.این اشتباهی‌ست که خیلی از زن‌ها دچارش می‌شوند.
تو خودت خوشبختی را پیدا کن.
مرگ خوش#آلبر_کامو
کاترین! هیچ‌وقت تسلیم نشو.
خیلی چیزها را در درونت داری و نجیب‌ترینشان احساس خوشبختی است.
فقط منتظر مردی نباش که با تو کنار بیاید.
این اشتباهی‌ست که خیلی از زن‌ها دچارش می‌شوند.
تو خودت خوشبختی را پیدا کن.
مرگ خوش#آلبر_کامو
آیا سرنوشت انسان از پیش نوشته شده؟ یا اینکه انسان همیشه میتونه همه چیز رو تغییر بده؟
ژنتیک ما چقدر در موفقیت و شکست و سلامتی و بیماری ما دخیله؟!

یافته های جدید اپی ژنتیک نشون دادن که ما میتونیم حتی ژنهامون رو دستکاری کنیم!
چطور؟
این داستان اسرار آمیز رو اینجا بخونین...
می خوام بگم حواستون به دو رو بری هاتون باشه ، خواستون به خودتون باشه . چند روزه می خوام بیام راجب خودکشی اتیکا (یوتیوبر و استریمر معروف) بنویسم ولی راستش نمی دونم چی بگم . خواستم از سلامت ذهن و روان بگم ولی راستش خودمم هیچ اطلاعی راجب موضوع ندارم . ولی الان که ساعت ۴ و یک ساعت و نیمه که دارم تو تختم اینور اونور می‌شم و خوابم نمی‌بره حداقل این دوخط رو بنویسم . یادتونه گفتم همه‌مون یه گوشه زندگی‌مون ریدیم ؟ می‌خوام بگم ربطی نداره یه نفر چقدر خوش
بعضی چیزها هست که انگار سرنوشت انسا‌ن‌اند. انگار از قبل معلوم شده که روزی متعلق به این آدم خواهند بود، چون اون آدم با تمام قلبش اون چیز رو می‌خواد، بدون هیچ شکی، تمام و مطلق. قبلا تو سریال ما البته سرنوشت اسم دیگه‌ای داشت. 
مثلاً همین کاپشنی که میترا امروز خرید. سه ماه از روزی که اون کاپشن رو دیده و خواسته بود، گذشته بود و تو این سه ماه  امروز با خواستنی غیرقابل مقاومت که می‌دونست فرسنگ‌ها دور از انتظارِ «هنوز اونجا بودنش» هست، رفتیم و دید
چرا چیزایی که نمیخوام ببینم و بشنوم دقیقا می‌بینم و می‌شنوم؟
چرا وقتی که نمیخوام جایی حضور داشته باشم دقیقا اونجام؟!
دیگه چیکار باید بکنم؟؟
چقدر دیگه باید فرار کنم تا دست از سرم بردارید؟!!
چقدر دیگه باید دور بشم..
چقدر دیگه باید خودمو به نشنیدن بزنم ، چقدر خفه بشم و به روی خودم نیارم.
 
 
 چقدر انسان وحشتناک و عجیب دیدم امروز... رفتارهای عجیب، قیافه‌های عجیب، سخت وحشت کردم. فکر کنم چهره کسی که وحشتزده است هم برای خودش چیز وحشتناکی است. چیزهای عجیب گاه جالب مینمایند، حتی باعث خنده انسان و لبخند انسان میشوند، اما گاه به شدت غریب و وحشتناک مینمایند. به گمانم این احساس و واکنش به صورت مستقیم بر اختیار ما نیست ولی شاید به این بستگی دارد که ما در چه حالتی هستیم. شاید بتوان گفت چیزی که از بیرون ما را تحت تاثیر قرار میدهد و به ما چه
از سرنوشت
یک از سریال هایی که در روز های آتی شاهد آن خواهید بود سریال از سرنوشت است که در ادامه با این سریال و عوامل و اطلاعات بیشتر از زمان پخش آن مطلع خواهید شد.
پیش بینی می کنیم سریال تلوزیونی از سرنوشت می تواند از جمله سریال های محبوب و ر مخاطب تلوزیونی قرار بگیرد که یکی از دلایل آن بازیگران حاضر در این سریال تلوزیونی است در ادامه عوامل از سرنوشت را مشاهده خواهید کرد.
عوامل از سرنوشت
در آینده سریال از سرنوشت به کارگردانی سید محمدرضا خردمن
بعضی چیزها هست که انگار سرنوشت انسا‌ن‌اند. انگار از قبل معلوم می‌شه که روزی متعلق به این آدم باشن، تنها به این دلیل که اون آدم با تمام قلبش اون چیز رو می‌خواد، بدون هیچ شکی، تمام و مطلق. قبلا تو سریال ما البته سرنوشت اسم دیگه‌ای داشت. 
مثلاً همین کاپشنی که میترا امروز خرید. سه ماه از روزی که اون کاپشن رو دیده و خواسته بود، گذشته بود و تو این سه ماه  امروز با خواستنی غیرقابل مقاومت که می‌دونست فرسنگ‌ها دور از انتظارِ «هنوز اونجا بودنش» هست
در حال خوندنش هستم . چقدر روال زندگی اون زن برام قابل درکه . چند خط و بند که می خونم کتاب رو می بندم ! طاقباز کف اتاق دراز میکشم و به سقف خیره میشم . به خودم که میام می بینم دقایق طولانی به هیچ چیزی فکر نکردم ... 
هنوز تمومش نکردم . برای خوندن کتاب باید سرم دنج باشه . فعلا انواع صداها توی سرم موج مکزیکی میزنه ... تمرکز خوندن کتاب رو ندارم ولی دلم میخواد تمومش کنم ... اطلاع از عاقبت سرنوشت اون زن برام جالبه . 
از آب چشمم تازه شد با خون دل بنوشته ها،
با مکر و بهتان بافتند از تار ریشم رشته ها.
پنهان ز ما در غیب ما، هرجا بگویند عیب ما،
با آب روها شسته عیب بالا ز ما بنشسته ها.
در کوه و دشت و پشته ها؛ ناحقحق را کُشته ها،
سازد درو از کشته اش با داس حق در کشته ها.
 هرچند کوشد ترسویی در خویش بکشد ترس دل،
از غصه میرد با هوس، از شادی غمکُشته ها.
خوبان کنند ار کار زشت، باشد خطا یا سرنوشت،
فخری نماند، فرقی نماند از گفته و بنوشته ها.
سوزی بماند از ساز دل، رازی بماند ام
تصمیم گرفتم که فراموشت کنم...اما نه کامل...نه برای همیشه...فراموش نکن که تو در اعماق قلب من فرمانروایی میکنی...
خود را به دست سرنوشت خواهم سپرد،زیرا اگر سرنوشت بخواهد مطمئنا روزی در جایی همدیگر را ملاقات خواهیم کرد و من برای رسیدن این روز هر ثانیه انتظار میکشم‌ ،هر ثانیه....
هیچوقت به درستی نمی توانی بفهمی پشت خنده های کسی چقدر بغض جمع شده
پشت بیخیال گفتنش چقدر حرف نگفته،
و پشت بی تفاوتی هایش چقدر دلتنگی...
تو هرگز متوجه نخواهی شد که پشت آرایش غلیظ یک زن چقدر عشق، دلشوره، تنهایی و اشک خوابیده؛
پشت سکوت سنگین یک مرد چقدر غرور و ترس و بی کسی...!
کاترین ! هیچ وقت تسلیم نشو ..
خیلی چیزها را در درونت داری
 و نجیب‌ترینشان احساس خوشبختی است.
فقط منتظر مردی نباش که با تو کنار بیاید.
این اشتباهی‌ست که خیلی از زن‌ها دچارش می‌شوند.
تو خودت خوشبختی را پیدا کن.
مرگ خوش
#آلبر_کامو
خلاصه داستان:
سلسله شنگ بزرگ سال‌ها در مسند قدرت بوده است اما اینک خدایان از امپراطور جدید دل چرکین گشته‌اند. امپراطور، به جای تسلیم در برابر اراده خدایان به بهای اسارت مردمش، تصمیم می‌گیرد که یوغ خدایان را دور انداخته و انسان‌ها را آزاد سازد. هر چند، نه تنها خدایان بلکه رقیبش، ژوی جوان نیز که به خاطر اهدافش سرسپرده خدایان شده است، در برابرش قرار خواهند گرفت! سرنوشت سلسله شنگ، خیر، سرنوشت بشریت در گرو
ادامه مطلب
همه چیز دقیقا اونطوری شد که مامانم می‌گفت‌. می‌گفت فلان کارو نکنیا آخرش فلان طور میشه. می‌گفت اعتماد نکن. می‌گفت تو اصلا چقدر می‌شناسی. چقدر اعتماد داری. چقدر مطمینی که فلان طوره و فلان فکر رو داره. چقدر بهش دروغ گفتم. چقدر فهمید که دروغ میگم و چیزی نگفت. همیشه با اطمینان جلوش وایمیستادم. که من مطمینم. چه اطمینان بیهوده‌ای. زهی خیال باطل.
کتاب شهید گمنام: سرنوشت آدم هایی خوب که خوب زندگی می کنند و خوب هم می میرند.
 
کتاب شهید گمنام : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
معرفی:
تا حالا شنیدی که آدمای خوب خوب زندگِی میکنن و خوب هم میمیرن. آدم های بد هم…راستی آدم های بد چی؟ اصلا” تو خودت آدم خوبی هستی یا بد؟ راه باز است و تو هم صاحب اختیار.. انتخاب با تو.. ولی بد نیست سرنوشت آدم خوبا رو بخونِی، شاید تو هم خواستی آخرش همه چیز خوب تموم بشه!
بریده کتاب:
به ما گفته بودن ایرانی ها مجوس آتش پرست هس
خلاصه داستان:دو رفیق به اسم سهراب و هاشم که از دوران کودکی با هم در پرورشگاه بزرگ میشوند، از همان ابتدا آرزوی بزرگی را در سر می پرورانند که برای رسیدن به آن سختی های زیادی را متحمل میشوند، اما در نهایت به توکل به خدا و درایت خویش و مشورت و همکاری بزرگترها به آرزویشان رسیده و…
بازیگران:پوریا پورسرخ، لیلا بلوکات، مجید واشقانی، حسین پاکدل، فریبا نادری، مریم کاظمی، علیرضا استادی، شبنم فرشادجو، علیرضا آرا، مهرداد ضیایی، مائده طهماسبی، علیرضا
قبل از نوشته ی قبلی اینجا را هشت ماه پیش به روز کرده بودم...
رفتم نوشته ها را خواندم.
هیچ هشت ماهی در زندگی ام این قدر تغییر نکرده ام، بزرگ نشده ام، چیزهای جدیدی که قبلا نمی فهمیده ام را نفهمیده ام.
چقدر چقدر چقدر شبیه آن روزها نیستم.
چقدر کلماتم نپخته و خام اند و مال کس دیگری.
خیلی حرفها هست که میخواهم بنویسم ولی توانش را در خودم نمی یابم.
شاید روزی دیگر.
امروز حالم بد بود خیلی بد بعد از اینکه درسم تمام شدرفتم بوفه یک خانم اومد طرفم گفت خانم چادرت خاکی شده بزار کمکت تمیزش کنم تعجب کردم بعد غذا گرفتیم رفتیم پشت یک میز نشستیم گفت چکار میکنی رشته ات چیه انگار فرشته بود آمده بود حرفاهایم را بشنود هدایتم کند و برود اسمش هم زهره بود از همسایه هایم گفتم از آزارشان از مسیر سخت رفت و آمدم چه در تهران چه تهران به شهر خودمان خلاصه تمام دردو دلم را گفتم کلی راهنمایی ام کرد و بعد گفت سه ترم است استقامت کن ا
گاهی شبیه مستند ها خودم رو تصور میکنم. از جایی که هستم هی میرم بالاتر و بالاتر. زمین چقدر کوچیکه شبیه توپ شیطونک های رنگی و ما چقدر کوچیک تر. چقدر کوچیک بدون ریزترین تاثیری توی این دنیا. اما زندگیمون و کارامون چقدر برامون بزرگن. چقدر خودمونو جدی میگیریم. چقدر زندگیمون رو محکم میچسبیم. چقدر تنها داراییمون( زندگی منظورمه) توی این دنیا کوچیکه. 
چقد دوست داریم تنها داراییمون رو خوب و مهم نشون بدیم. همه مون همینیم همگی ...
 
پ.ن: باز عنوان برگرفته ا
امروز حالم بد بود خیلی بد بعد از اینکه درسم را خواندم رفتم بوفه یک خانم اومد طرفم گفت خانم چادرت خاکی شده بزار کمکت تمیزش کنم تعجب کردم بعد غذا گرفتیم رفتیم پشت یک میز نشستیم گفت چکار میکنی رشته ات چیه انگار فرشته بود آمده بود حرفاهایم را بشنود هدایتم کند و برود اسمش هم زهره بود از همسایه هایم گفتم از آزارشان از مسیر سخت رفت و آمدم چه در تهران چه تهران به شهر خودمان خلاصه تمام دردو دلم را گفتم کلی راهنمایی ام کرد و بعد گفت سه ترم است استقامت ک
نخست باید از او می‌پرسیدم که چگونه به این‌جا رسیده و سپس می‌بایست کشف می‌کردم که چه چیز یا چیزهایی او را از بیش از این پیش رفتن در این مسیر بازداشته است. اما همه "باید"ها را در دالان‌های بی‌توجهی ذهنم رها ساختم و تنها اندیشیدم اکنون که به این نقطه رسیده است، چگونه جانش را از او بستانم و دچار مرگ‌ش کنم. سرنوشت او چنان در دستان من جای گرفته بود، که گویی گردنش را میان دو دستم می‌فشردم و او، هر آن که می‌گذشت، به بازگشت به هیچ، نزدیک‌تر می‌شد.
غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بی وقفه، درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارت هاست ...
وصیت خیانت شده
میلان_کوندرا
پ ن: گاهی ادم با خوندن یه جمله کلی خجالت میکشه )):
چقدر برای خود وقت میگذارید؟چقدر از حضور عزیزانت لذت میبرید؟چقدر در روز به آسمان نگاه می‌کنید و از حضور طبیعت مسرور می‌شویدچقدر نعمتهای تان را مرور میکنید؟چقدر اخلاق شکر گزارانه خود را تقویت میکنید؟چقدر  موسیقی و فیلم ها و کتابهای عالی گوش کرده اید و دیده اید و خوانده اید؟چقدر توکل کرده اید و رها بودید؟چقدر علایق و ایده هایتان را دنبال کرده اید؟در چه کاری مهارت داری و چه کاری را عالی انجام میدهی؟در لحظه همان را انجام بده که خوشحالت میکند
 
چی میشه اگه زندگی یه فیلم باشه کارگردانش یه کات بده بگه بد بود از اول میگیریم ؟ 
چقدر خوب میشد 
چقدر دلم اینو میخواد 
چقدر دوست دارم برم از اول ...برم ببینم چی درست نبوده ،
قول میدم دیگه تکرار نکنم بلکه این سکانس خوب از آب دربیاد ...
 
این پسره کاوه مدنی چزو آدمهایی هست،
که تو وقتی نگاش میکنی
و حرفاشو گوش میکنی
باور میکنی که کچلی، قیافه، نژاد، ابروهای به هم چسبیده، نمیدونم هرچی هرچی، این ها نمایان گر شخصیت نیست.
چقدر این بچه دوست داشتنیه. چقدر خاکیه. چقدر باسواده. چقدر من راه دارم تا به این پسر برسم!!! خدایا! من اندازه نوک انگشتشم نیستم.
بسم الله 
« حب » سیلان ازلی و ابدی هستی است؛ مدام، شعله ور، پیش رونده. حتی اگر ندانی اش، حتی اگر فهمش نکنی حتی اگر خسته اش باشی و نخواهی اش لاجرم دچارش هستی، دچار شعله های سوزان و رنج های استخوان سوزش. اگر لحظه ایی و جایی به خاموشی میل می کند، آن دیگر گر می گیرد و داغ می شود در هیئت های مختلف و صورتهایی دگرگون.عشق تنها عنصر هستی است که خاکسترش هم سوزان است ، متاسفانه !
 
چقدر منتظر بودم تا چهارراه استانبول بیاد کلوپ تا ببینمش. با چه هیجانی رفتم و نسخه اصل رو خریدم چون فکر می کردم فیلم خوبی باشه اما مزخرف در مزخرف بود! آقای کیایی داری چیکار می کنی داداش؟ چقدر این بازیگرها رو تو نقش تکراری خودشون تکرار می کنی چقدر؟ آخه چقدر؟! وا بده بابا!!! 
#مجالس+
#دیوارنوشتهای من
#فریدون مشیری
 
جان میدهم به گوشه‌ی زندان سرنوشت
 
سر را به تازیانه‌ی او خم نمی کنم!
 
افسوس بر دو روزه‌ی هستی نمی خورم
 
زاری براین سراچه‌ی ماتم نمی کنم.
 
با تازیانه های گرانبار جانگداز
 
پندارد آن، که روحِ مرا رام کرده است!
 
جانسختی ام نگر، که فریبم نداده است
 
این بندگی، که زندگیش نام کرده است!
 
 بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی
 
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.
 
گر من به تنگنای ملال آور حیات
 
 آسوده یک نفس زده باش
دلم میخواد ازدواج نکنم
اگ کردم بچه دار نشم
دوس دارم نسلم منقرض بشه
هیچی تو این زندگی ارزش ادامه دادن ندار
اشتباه پشت اشتباه
خطا پشت خطا
سیاهی پشت سیاهی
این اسمش زندگی نیس!
سقوط آزاده تو ی چاه تاریک و عمیق
ولی بی انتها!
هرچی عمیق تر تاریک تر
تلخ تر
از سقوط خسته شدم!
یکم استراحت نمیدی؟
مثلا ادم بره کما بیدار شه بیینه سالهاست خوابیده
مثلا ادم شب بخوابه صب پا نشه
تا مدتها پا نشه
مثلا زمان وایسه!
از صحنه بیایم بیرون
بشینیم کنار کاتب سرنوشت یه چای بخ
دلم میخواد ازدواج نکنم
اگ کردم بچه دار نشم
دوس دارم نسلم منقرض بشه
هیچی تو این زندگی ارزش ادامه دادن ندار
اشتباه پشت اشتباه
خطا پشت خطا
سیاهی پشت سیاهی
این اسمش زندگی نیس!
سقوط آزاده تو ی چاه تاریک و عمیق
ولی بی انتها!
هرچی عمیق تر تاریک تر
تلخ تر
از سقوط خسته شدم!
یکم استراحت نمیدی؟
مثلا ادم بره کما بیدار شه بیینه سالهاست خوابیده
مثلا ادم شب بخوابه صب پا نشه
تا مدتها پا نشه
مثلا زمان وایسه!
از صحنه بیایم بیرون
بشینیم کنار کاتب سرنوشت یه چای بخ
وقتی که هرکسی سعی میکند برای خودش از همخوانی و رقص بچه مدرسه ای ها با اهنگ ساسی مانکن ، تحلیل و تحقیقی ارائه دهد و بعضی ها هم از فرصت استفاده کرده و مطالبه ها و عقده های سیاسی و اجتماعی شان را طلب میکنند او یک جمله طلایی به کار میبرد : جامعه ، جامعه ی عرضه و تقاضاست . 
.
روشنفکران عزیز ، اگرچه سانسور قطعا تبعاتی دارد ، اما باور کنید گوش دادن بچه مدرسه ای ها و به طبع خانواده هایشان محصول سانسور نیست ، محصول آن چیزی ست که امروز جامعه ی ایرانی دچارش
این سرنوشتی است که اغلب بر آن تأسف می‌خورند؛
من باید بگویم که از سرنوشت‌های دیگر تاسف‌‌ انگیزتر نیست...
#شوپنهاور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 640×640]
مشاهده مطلب در کانال
صبح بعد بحث کوتاهم با بابا با توپ پر رفتم پیش مشاورم و داستان رو تعریف کردم و هر آن منتظر بودم حق رو بهم بده و بگه: "آخی...چقدر تو طفلکی هستی. چقدر مورد ظلم واقع می‌شی". ولی زهی خیال باطل! بعد از یک کم صحبت آخرش حرفای منو با لحن من تکرار کرد و چقدر خجالت کشیدم.مثل یه بچه 5 ساله که عروسکشو ازش گرفتن و داره گریه می‌کنه.
بارها اینو شنیدیم و یا گفتیم که : خدا بزرگه
خب خدا چقدر بزرگه؟؟؟
حتما میخای بگی بزرگتر از هر چیزی
چرا؟؟؟  چون میگیم " الله اکبر"
خب خدا خیلی مهربونه
اون خیلی یعنی چقدر؟؟؟
به همین دلیل که ما عقل محدودی داریم و درک نمیکنیم
اون خیلی بزرگ یعنی چقدر
اون خیلی مهربون یعنی چقدر
اینکه خدا فرمود قسم به عزت و جلالم
اون جلال و عظمت یعنی چقدر....
برای همینه که تو نماز و اذکار میگیم :  " سبحان الله"
یعنی خداوند چیزی فارغ و به دور از تصورات ما است
چقدر دلم می‌خواد یکی بود می‌تونستم باهاش درد و دل می‌کردم
چقدر دلم می‌خواد میشد برم بغل مامانم و چند دقیقه‌ای آروم میشدم
چقدر دلم می‌خواد راحت تصمیم‌م رو بگیرم بدون عذاب وجدان بدون حس تنها گذاشتن تو اوضاع نسبتا نامناسب
چقدر دلم می‌خواد می‌تونستم واسه چند ماه هم که شده واسه خودم زندگی کنم بدون دغدغه‌ی بقیه رو داشتن...
دوست عزیر وبلاگ نویسی میگفت که اولین مشتری نوشته های وبلاگ خودش، خودش است، زیراکه : "اصولا همه نیاز به یک بک آپ از خودِ نرمالمان داریم که در این ایامِ آخرالزمان که صبح مومن می روی بیرون و شب کافر بر می گردی خانه، آنرا اجرا کنیم." هر چقدر که سن ما بالاتر می رود و انتخاب هایی پیش روی ما قرار می گیرد که می دانیم پیامدهای آن سالیان سال جسم و روح و سرنوشت ما را دست خوش تغییر قرار خواهد داد، بیشتر به حکمت موجود در این جمله پی می برم. حال برای من هم، این
حالا که این روزها همه می نالند از شرایط،‌ از قیمت دلار و ضیاع و عقار، من راستش از سرخوشی پُرم. در بلا هم می چشم لذّات او/مات اویم/مات اویم/ مات او. آنها که پارسال اشتباه کردند و دنبال دنیا راه افتادند و بیست و چند میلیون رای به دنیا دادند، حالا همان ها دارند اشتباه بزرگ تری می کنند و ضجّه می زنند برای دنیایشان. که شاید روزنه ای باز شود و از همان مسیر اشتباهی که آمدند بتواند به مقصد و مقصودشان برسند. نمی دانند که باید بازگردند. نمی دانند که هرقدر
چک سندی تجاری است که قانون گذار جهت تسریع امور تجاری، مزایایی برای دارنده آن در نظر گرفته است به موجب قانون، چک ممکن است در وجه حامل یا شخص معین یا به حواله کرد باشد و یا با امضاء پشت یا ظهر آن به دیگری منتقل شود. که در این مطلب سرنوشت چکی که صادر کننده آن فوت شده است را می خوانید.
 
همان طور که می‌دانید چک نوشته‌ای است که به موجب آن صادر کننده به محال علیه (محلی که پول در آن قرار دارد که در حال حاضر منظور بانک است) دستور می‌دهد تا همه یا بخشی از
این روزها کسی فیلم ِ زندگی‌م را روی دور تند گذاشته و من مثل همیشه نمیدانم که چه خواهد کرد با ما عشق! فقط می دوم تا از تصاویری که با سرعت میگذرند جا نمانم.
پاهایم دارند ذوق ذوق میکنند ، ترس، خوشحالی، ناراحتی، نگرانی و همه چیز در این روزهای پرسرعت به غایت خودشان رسیده‌اند و من نمیدانم کجا قرار است کارگردان بگوید" کات، خسته نباشید، یه استراحت میکنیم دوباره برمیگردیم." فقط امیدوارم در آنجا ، حال دلم خوب تر از امروز باشد نه بد تر.
الغرض ، التماس د
خداوند طبق آیه زیر گفته:
«انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»
«خداوند سرنوشت هیچ قوم( و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!»
من سرنوشت هیچ فردی رو تغییر نمی دهم، مگرا اینکه اون فرد، سرنوشتشو تغییر بدهد.
الأن تقریباً 90 درصد مردم ایران عزیز، کشور خودمون نشستیم و از خدا می خواهیم سرنوشت ما را تغییر بده
و هر روز پای نماز یا جاهای دیگه، از خدا می خواهیم سرنوشتمون رو تغیی
چقدر کتاب قشنگی بود. چقدر آرامش داشت. چقدر مرتب بود همه چی. و چه پایان خیره کننده‌ای! چقدر رئال! آرامش کتاب منو یاد کتابای هسه مینداخت. حتماً دلم میخواد بازم از فرد اولمن کتاب بخونم. ترجمه هم عالی بود.
داستان در مورد پسر نوجوان آلمانی ایه که زندگی ساده‌ی خودش رو در مواجهه با جنگ بیان میکنه. بر خلاف کتابها و فیلمهای جنگ جهانی دوم که به اردوگاه های نازی تکیه دارند، و در آخر هم به سرزمین موعود اسراییل میرسن، در این کتاب با یهودی‌ای مواجهیم که فقط
چقدر سخته زندگی با کسی که یه زمانی عاشقش بودی و حالا از چشمت افتاده
چقدر سخته نتونی ببخشیش
چقدر سخته دیگه نتونی بهش اعتماد کنی...
چقدر سخته دیگه دروغاش و باور نکنی
وقتی بهت میگه دوست دارم دیگه دلت نلرزه....
چقدر سخته زندگی کردن با تمام این سختی ها...
چقدر زود می گذرد! حالا دیگر من در جایی قدم می گذارم که ماه ها پیش در رویاهایم آن را تمنا می کردم و چه قدر این زندگی جذاب و زیباست...حقیقت هایی که به واقعیت های من تبدیل شده اند و این قانون دنیا مرا به وجد می آورد حالا یک سال پیرتر شده ام و تجربه های جدیدم نه تنها ذهنم را صیقل داده اند بلکه ردپای آنها را در چهره ام به وضوح می بینم. رویاهایم هنوز مرا برای موجود شدن می طلبند و من مشتاقانه در پی آنها خواهم رفت. چقدر زود میگذرد و من چقدر این گذر زمان را د
در واقع رابطه دو نفر ربطی نداره که چقدر اون دو نفر شاخ باشن.
به این ربط داره که چقدر برای همدیگه مناسبن و با این حسی که از هم میگیرن هر کدوم چقدر میتونن پیشرفت شخصی داشته باشن.
مثلا دوستم مسگفت فلان خواننده رو دوست دخترش ول کرده رفته. مگه کسی فلانی رو هم میتونه ول کن کنه؟
گفتم اره :/ خیلی هم راحت
 
 
همونطور که اکس من دکتر بود و پولدار و جنتلمن فکر میکردم هست و همه براش سر و دست میشکستن. ولی دید بدردم نمیخوره.
 
میگه 
شاید بعد ها همدیگرو ملاقات کرد
تو برام بهترین رفیق بودی و هستی 
ازت خیلی چیزا یاد گرفتم
دلم میخواد بدونی که چقدر بدهکارتم 
که چقدر حتی وقتایی که هستی دلم برات تنگ میشه!
چقدر ...
مرسی رفیق! از اینکه هستی ممنون! هرچند ی روز ترکت میکنم! ببخش که با ترک کردنم تو خاک میشی...
 
 
 همه چیز از فایده افتاده است انگار... نه از سکوت و نه از تکلّم آبی گرم نمی‌شود... می‌توانم برای سالها با خودم عهد ببندم که صم بکم باشم ولی آخرش چه؟ باید چه کرد؟ می‌خواهم بنویسم چیزی را که نمی‌دانم چه چیزی است و جالب اینکه می‌نویسم و نمی‌دانم چرا، فایده‌اش چیست؟ سکوت می‌کنی که چه چیز را بگویی، سکوت می‌کنی که چه چیز را نگویی، می‌خواهم فریاد بزنم امّا عارم می‌آید، دیگران چه گناهی کرده‌اند که با لحن نخراشیده‌ی گنگ من از خود بیخود شوند؟
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشیاز محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش…امروز هر چقدر دلها را شاد کنی، کسی به تو خرده نمی‌گیره پس شادی بخش باش…امروز هر چقدر نفس بکشی، جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه.پس از اعماق وجودت نفس بکش…امروز هر چقدر آرزو کنی، چشمه‌ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن…امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشهپس صدایش کن…او منتظر توستمنتظر آرزوهایت،خنده‌هایت،گریه‌هایتستاره شمردن‌هایت…و…عاشق بودن
خدای من... 
امروز آسمانت عجیب دلبری میکرد، وقتی که دستانم را به سوی مهر و محبتت دراز کردم و تو با آغوش باز نوازشم کردی، چقدر زیبا میشوی وقتی که اینگونه عاشقانه هوایم را داری، چقدر من دوستت دارم و چقدر این روزها، حالِ من خوب است و چقدر عجیب در لحظه هایم حضور داری!
به راستی که تو زیبایی :)
دوستت دارم خدای آسمان پشت نرده های سبز رنگ، خدای من. 
چقدر خوبه که خوشحالم و حالم خوبه :)
چقدر خوبه که کنارت فوق العاده میگذره :)
چقدر خوبه که اینقدر دوستم داری :)
چقدر خوبه که مواظبمی :)
خدا، خدا، خدا، دلم میخواد با تموم کلمه های دنیا صدات بزنم، من با تو زندگی میکنم، تو جز جز وجودم نقش بستی،من احساست میکنم، من میبینمت، خدای مهربونم، ممنونم، ممنونم، ممنونم بخاطر همه چیز :) مرسی که هر دقیقه نبات رو امتحان میکنی، مرسی که به نبات یاد دادی برای همه آدما آرزوی سلامتی و خوشبختی کنه، مرسی که قلبمو بزرگ و م
شبی کودکی که خوابش نمیبرد،پله های مارپیچ خانه تا پشت بام را طی کرد و در آنجا، زیر چراغانی آسمان نشست .
در حالی که داشت زمین را تمیز میکرد تا دراز بکشد،سو سوی نوری را از پشت سر،نظرش را جلب کرد.
سرش را چرخاند و ستاری ای نورانی را دید. ستاره به او چشمکی زد و گفت
-پسر کوچولو،چرا در رخت خواب نیستی؟
+امشب تنهایم و کسی نبوده تا برایم قصه بگوید،تو چرا بیداری؟
-من نمیتوانم بخوابم،اگر بخوابم دیگر نورانیتم را از دست میدهم
+بلدی قصه بگویی؟
-قصه ای بلد نیستم
تولد ماه مانمون خوب بود !دایره بود مهمون همیشگـی خونه ما ! من فک میکنم کم کم داره میشه پاره ای از تنَ م ! دلم میخواد هر لحظه کنارش باشم و شاهد تمام خنده هاش باشَ م برای همیشه...
چقدر غریبَ م !چقدر شرمندم از خودم ! چقدر شرمنده ماه مانَ م ...
اینکه میبینم چقدر چقدر چقدر زیاد دنیاهامون ازهم دوره
چقدر زیاد متفاوته
چقدر زیاد دورم
چقدر زیاد جلوعه..
اعصابم رو بهم میریزه
انگار همش دارم سرجام میدوعم، انگار دارم از یه صخره خودمو پرت میکنم پایین ولی به زمین نمیرسم
نمیمیرم
نمیمیرم
نمیمیرم
این زندگیِ نصفه نیمه ی احمقانه ی به درد نخورِ حال بهم زن دیگه داره پدرمو درمیاره
از آدما متنفرم
از هرکی که داره ایده آل منو زندگی میکنه متنفرم
از کوه متنفرم 
از دریا متنفرم
از کتاب متنفرم
از پیشرفت متنف
خدا می دونه چقدر بی تابم... چقدر منتظر... منتظر یه فصل از یه کتاب... فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته... مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم.... و نمی دونم چطوری تحمل کنم ... چطوری صبر کنم... خدا کنه زود بفرسته... خدایا... خدایا...
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه‌.. ولی من سعی می کنم بی خیال باشم... مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده....
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین... امیدوارم بتونه کاری بکنه....
•══•◈• برش‌هایی از کتاب عهد مشترک •◈•══•
 
توصیه من به مسئولان، به همه مراکز و به همه آحاد ملت، رعایت قانون است. قانون یعنی سرنوشت یک کشور، قانون یعنی سرنوشت انسان‌ها در یک جامعه. چون همه متَّبِع هستند و مجبورند از قانون تبعیّت کنند. دولت هم باید از قانون تبعیت کند؛ رهبر هم باید از قانون تبعیت کند.
┄┅┅❈❈❈┅┅┄
اگر بی‌قانونی آمد وسط میدان_که هر کسی هم، برای بی‌قانونیِ خودش بالاخره یک توجیهی دارد؛ یکی می‌گوید آقا این قانون حق من ر
چند وقتیه به آسمون بالاسرم نگاه میکنم
به اینکه ین دنیا چقدر بزرگه و بهاینکه من چقدر کوچیک
به این فکر میکنم که بزرگترین کاری که یه انسان میتونه بکنه چقدر در برابر عظمت این دنیا کوچیکه
واقعا آخرش به کجا میخوایم برسیم
اگه برای این دنیا وقت بزاریم فقط وقتمونو هدر میدیم
نمیدونم نمیدونم نمیدونم !
+ کاش یکی باهام حرف بزنه و براش درد دل کنم و بهم راهی نشون بده و تهش نگه چقدر عوض شدی ! حالم از این جمله بهم میخوره !
چرا چپ و راست به ادم میگید چقدر عوض شدی !؟ خب ادم عوض میشه بدیهیه ! عوض نشه و تو همون حالت بمونه جای تعجب داره ! پ انقدر با یه لبخند احمقانه خشک شده رو لبتون نیاید به ادم بگید چقدر عوض شدی ! باشه ؟
+ من عصبانی نیستم :)
دانلود اهنگ کاش راه دوری بین ما بود کاش سرنوشت ما جدا بود  از رضا بهرام
دانلود موزیک و آهنگ رضا بهرام  کاش راه دوری بین ما بود کاش سرنوشت ما جدا بود 
ترانه و موزیک : دی پاپ موزیک ؛ تنظیم و میکس : مصطفی مومنی
+ متن ترانه کاش از رضا بهرام

ادامه مطلب
نمک نشناسی مثل یک بیماریِ مزمن شیوع پیدا کرده است بینِ مردم!مهم نیست تو چقدر خودت را خرجِ حالِ خوبشان کردی!حالِشان که با تو خوب شد،دلیلِ حالِ بدت می شوند!مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی!می روند و شیفته ی آدم های جدیدِ زندگیِ شان می شوند.مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی!درد می زنند به جانَت.مهم نیست چقدر بارِ تنهایی شان را به دوش کشیدی!در نهایت تنهایَت می گذراند.لطفاً به فرزندانتان،قدر شناس بودن را یاد دهید؛اینجا زخمِ خیلی ها تازه ی
محبتای ما آدما اینجوریه که حجم عظیم محبتی که تو قلبمونه یدفه با دیدن یه کاری، یا فهمیدن یه موضوعی ممکنه همه ی همه‌ش تبدیل بشه به تنفر،
حتی ممکنه حجم تنفره بیشتر از محبت قبلیه باشه .. یعنی "حسنات" می‌شن "سیئات"
چقدر خدا عجیب غریبه که "سیئات" رو به "حسنات" تبدیل می‌کنه.. 
حالا که بعد از سه ساعت بین رگ و پی و دل و روده ی مرغ ها، دست چرخاندم، و در این بین با پسرم حرف زدم و صدبار رفتم و آمدم پیشش و به همسر غر زدم که هنوز بلد نیست به اندازه ی دونفر و نصفی خرید کند، و بچه را خواباندم و ظرف ها را شستم و زمین را تی کشیدم، دوش گرفتم و برق ها را خاموش کردم و بالاخره بعد از یک صبح تا ظهرِ کاری شلوغ و یک ظهر تا شب، خانه داری شلوغ تر، دراز کشیدم به این فکر میکنم چقدر آن دختر تی تیش مامانی که تا لنگ ظهر خواب بود و بعد وبلاگ و یاهو م
این روزا انگار محبت جرمه 
یجا میگفت دو دسته تنهان مهربونا با گرگا خخخ
دیگه چقدر بذل و بخشش هه هه خخ
چقدر لطف و مهربانی
چقدر دیگه باید به طرف حال بدم تا باهام اوکی بشه
اونجا فهمیدم
باید خودم نباشم خخخ
ولی بیخی خودم میباشم هه ها هی هی هو هو
یروز دلتنگت میشن الان داغه دوروییه دوستاشونن
دانلود اهنگش
آسمان چشم او آیینه کیست
آن که چون آیینه با من روبرو بود
درد و نفرین، درد و نفرین بر سفر باد
سرنوشت این جدایی دست او بود
گریه مگن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دل های ما
با غم هم آشنا کرد
چهره اش آیینه کیست
آن که با من روبرو بود
درد و نفرین بر سفر
این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من
نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من
قصه سنگ و سبو بود
من
سلام ...
حالم بسی خوبه ولی حال روحیم حقیقتا خوب نیست ....
عروسمون با پسر عموم ازدواج کرد، یعنی ظاهرا دیشب عقدشون بوده..
زمانه چیز عجیبیه.....اصلا یه سری اتفاقات تو زندگی آدم می افته از هزار تا فیلم و رمان عجیب تره، همین پسر عموم چند سال پشت سر هم خواستگار بنده بود ..
یادمه چقدر خودشو کشت تا بهم نزدیک بشه ...
حتی یه بار زنگ زد فارسی جواب گفتم اشتباه گرفتید گفت چنور صداتو میشناسم گفتم نه آقا اشتباه گرفتید این خط واگذار شده..‌و دیگه جوابشو ندادم 
و برادر
چقدر خوب بهانه جور میکنی تا ردم کنی
خوب تر از آن که فکرش رابکنم!!!
ما چه میخواستیم و شما چه؟!
چقدر تفاوت!!!
چقدر دل های الکی خوش!!!!
خیلی وقت است که فقط انتظار میکشم
تا من هم به هر بهانه ای 
فایل های روضه ی حاج مهدی راتکرار کنم
همان ها که هربار جدیدتر میشوند
دل مرده ها را عیسا مسیح ها واجب!
چقدر دلم شبیهِ روزهایی شده
که تنها آرزویش کربلای شما بود
حتی در خواب!
هرچه می خواهی بامن کن
تنها همین اشک را نگاه دار برایم
من بی گریه بر شما دق می کنم حسین جان...
کسی چیزی از روابط موازی میدونه؟ و آیا تاحالا بهش فکر کردید که ممکنه دچارش شده باشید؟ 
من میخوام امشب اگه سردرد بذاره بیام بنویسم در مورد نظر خودم و اینکه چرا و چی شد که گرفتارش شدم و از اونجایی که دیگه این وبلاگ هیچ خودسانسوری نخواهد داشت پس خیلی راحت از خیلی چیزا مینویسم و بدانید و آگاه باشید که بزرگترین خیانت هارو همیشه در حق خودم کردم نه هیچکس دیگه ای و نکته ی دیگه اینکه من تا همین هفته پیش نمیدونستم درگیر همچین مساله ای هستم و اسمش اصلا م
معصومه رو که وسط راه دیدم و گل از گلم شکفت و از ته دلم خوشحال شدم، تازه فهمیدم که بعد از بچه دارشدنم چقدر تنها شدم!چقدر دوستای خوبمو یکی یکی به بهانه ی وقت نداشتن و شلوغی سر کنار گذاشتم!چقدر گوشه گیر و منزوی شدم... و به تبعش افسرده...ارتباط با صمیمی ترین رفقام شده در حد ماهی یه پیام یا کمترو این یعنی حلقه ی محاصره ی دنیا روز بروز داره تنگ تر میشه و من وسط این دایره دارم له میشم...
سر بر روی دست هایش می‌گذارد.آهی می‌کشد و ذهنش شروع میکند به  پرسیدن سوال های همیشگی.
چه شد که اینگونه شد؟
دلیلش چه بود؟
چرا؟
و همچون همیشه برای هزاران سوالِ ذهنش جوابی ندارد‌‌ جز آه کشیدن دوباره‌.
به گذشته که فکر میکند متوجه میشود چه نامردانه بهترین لحظات زندگی‌اش تلخ تمام شده‌اند و این تلخی همچنان تمام نمی‌شود.
به توقع هایی که اطرافیانش از او دارند پوزخندی میزند و زیر لب زمزمه می‌کند
+با این وضعیت هیچی پیش نمیره. من هیچ کاری نمی‌تونم ب
رمان سرنوشت تلخ و شیرین
دانلود رمان سرنوشت تلخ و شیرین اثر الهه احمدی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قهرمان قصه ما دختری هست که دشواری ها و خشونت های زیادی تو زندگیش داشته از جمله درگذشت ناگهانی مادرش اونم از صدقه سر خیانت پدرش ، زندگی توی خونه ای که زن باباش اجازه ورودش به اون خونه رو با مرگ مادر ستاره گرفته ، در این بین ستاره ی عاشق ما مجبوره که تن به خواسته های نامعقول پدرش بده ، خواسته هائی مثل یک ازدواج
میدونی چیه؟ ارزش آدم ها به شغل و لقب و پولی که درمیارن! دیگه مهم نیست طرف چقدر بدذاته چقدر دورو و خودخواهه مهم اینه با پول شما رو ببره زیر منتش بعدش میبینید چقدر آدم هارو راحت مطیع و طرفدار خودش میکنه. این روزا هرکی که فکر میکردم منو به خاطر خودم دوست داره نشون داد که اشتباه میکردم و من با حجم عظیمی از دورویی روبرو شدم.
میدونی چیه؟ ارزش آدم ها به شغل و لقب و پولی که درمیارن! دیگه مهم نیست طرف چقدر بدذاته چقدر دورو و خودخواهه مهم اینه با پول شما رو ببره زیر منتش بعدش میبینید چقدر آدم هارو راحت مطیع و طرفدار خودش میکنه. این روزا هرکی که فکر میکردم منو به خاطر خودم دوست داره نشون داد که اشتباه میکردم و من با حجم عظیمی از دورویی روبرو شدم.
عرضم به حضورت که میدونی چقدر دنبالت بودم که پیدات کنم؟ چقدر بهت پیام دادم چقدر تو بیان دنبالت گشتم امروز بی حوصله و پکر تو مترو بودم یهو دیدم یه پیام از شماره تو اومده خیلی خوشحال شدم خیلی. چقدر خوابتو دیدم میدونستم داری روزای سختی رو میگذرونی چقدر به یادت بودم از ته دل و چقدر گشتم تا پیدات کنم. 
چی شد اصلا دعوامون شد؟ چی شد واقعا؟ هنوز خاطرات خوشمون زنده ست و خاطرات بدمون رو هرکاری میکنم یادم نمیاد.
گفتی دیشب اومدی وبلاگمو پیدا کردی و خوندی
«رستگاری در شائوشنگ» فیلمی مردانه‌است که زن‌ها درش نقشی ندارن. این فیلم داستان دو گروه از آدم‌هاست: یک دسته اون‌هایی که تسلیمِ بلاشرط شرایط و موقعیت تحمیلی‌اند و عده‌ای (مثل گروهی که اندی رو اذیت می‌کنن) خودشون جزئی از سازوکارِ مخوف و مخربِ زندانِ شائوشنگِ‌اند؛ و دسته دوم (که البته کمترن) کسانی که از غلطیدن در ورطهٔ تسلیم و انفعال سرباز می‌زنن و معتقدن که باید کاری کرد تا عدالتِ واقعی برقرار شه. اندی نمایندهٔ اصلی این دسته از زندانی‌ه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آبان دخت