نتایج جستجو برای عبارت :

هندونه‌های زیر توت

تو کل سال که میری خونه ی فامیل، کوفتم نمیارن بخوری، اون وقت شب یلدا که میشه، از شیر مرغ تا جون آدمیزاد سر سفره پیدا میشه... اکثرا هم سردیجات! از انار و هندونه و ژله گرفته، تا پفیلا و لواشک و آش و کوکو و تخمه و آجیل و قص علی هذا!
باز جای شکرش باقیه که گرونیه!
همه ی فامیل هم خوشحال و خندون، جمله این اقلام رو قروقاطی میریزن تو حلقومشون، جوری که اگه همه اینا رو بریزی تو نیروگاه فردو، یه کیلو اورانیوم غنی شده تحویلت میده!
شبم تا صبح از دلپیچه و سنگینی ه
تا حالا به این فکر کردید بدترین موقعیت های متضاد توی زندگیتون چیه که اعصابتون خرد میشه
برای من چایی خور چایی دوست بدترین تضاد اینه که همزمان دلم چایی تازه دم داغ و آب هندونه خنک باهم بخواد 
یعنی الان با یه دستم به دسته قوری گرفتم یه دستم به ظرف آب هندونه  موندم کدومش رو بخورم  هر دوتاشم رو به شدت میخوام  الان دارم فک میکنم اگه چایی بریزم تو آب هندونه و باهم بخورم چی میشه  
هم زمان که دارم به چایی آب هندونه باهم فکر میکنم دارم تحلیل میکنم چرا ظ
یادمه کلاس دوم بودم و جو گیر برای خوندن هر چیزی!
یه بار از جلو یه وانت پر از هندونه رد شدیم که رو یه کارتن نوشته بود:هندونه به شرت چاقو!
به طور کاملن اتفاقی کنارشم یه وانت دیگه بود که چاقو وچنگال می فروخت!
منم با خودم گفتم لابد اشتباهی به جای "با" . "به "گذاشتن و یادشون رفته "و" بین چاقو وشرت رو بذارن...ینی جمله این بوده:هندونه با شرت و چاقو!
ینی به خاطر یه غلط املایی (ت به جای ط تو املاء شرط)من جمله رو با مفهوم دیگه ای خوندم!(ینی درکم این بود:هندونه بخر.
این یکی از اون گوشه‌هاییه که توی این پست گفتم. هندونه‌های زیر توت. وقتی به این عکس نگاه میکنم. اولین چیزی که حس میکنم نسیم خنک آخر تابستون و اوایل پاییزه. وقتی هوا اونقدر خنک شده که دیگه درها وپنجره‌ها رو می‌بندیم. وقتی که کتاب‌های سال بعد رو گرفتیم و داریم جلدشون می‌کنیم.بوی کاغذ نو. بوی چوبِ مداد. روزشماری برای رسیدن مدرسه. این نور کم‌جون غروب که نشون آخرین روزهای بلند ساله.نمی‌دونم چرا با دیدن این قاب این چیزهایی که گفتم از ذهنم می‌گذر
مخصوص اونایی که به هر طریقی در خونه ای زندگی می کنن که ظرفای مصرفیشون رو کس دیگه (مادر، همسر یا ...) میشوره.
فصل هندونه شروع شده. تا وقتی مادرم سر پا بود، ظرفا رو خودش می شست. من هندونه خور قهاری هستم و کل بهار و تابستون قوتِ غالبِ من هندوانه ست. در این حد که گاهی یه هفته میشه که نهار و شام نون و پنیر هندونه یا بعضا طالبی خوردم بدون حتی یک وعده غذای گرم. یک راه ساده برای اینکه نشون بدین حواستون به زحمتای مادر هست، اینه که حواستون به هسته هندونه ها ب
اومدم اینجا چون امنیت ندارم 
کانالمو میخونه 
نمی‌خوام چیزی ازم بدونه ،من هندونه سربسته ام‌،هندونه در بسته‌ام 
بیرون این سبز قشنگ یه درون قرمز و سفید و زرده .پر از تخم 
نمیخوام کسی تخم هامو ببینه،بشمره،قرمزی‌ها و سفیدی ‌هامو ببینه 
حتی شوهرم ،مخصوصا شوهرم 
کانالم‌ خوند اومدم اینجا.وبلاگ قبلی رو شاید بدونه ،وبلاگ قبلی قبلی رو نمی دونه مطمئنم 
باید ایمیل جدید بسازم ،بازم بازم ،بازم 
اینطوری دوستی‌هام دووم ندارن 
ولی کسی نباید منو بلد
آیا از گرمی هوا کلافه شده اید؟
آیا به دنبال یک دستور ساده و سریع برای خنک شدن می گردید؟
من به شما اسموتی هندوانه و نعنا را پیشنهاد می دهم!
خیلیم آسونه درست کردنش
مواد لازم: هندونهچند برگ نعنااگه دلتون خواست یه کوچولو خیلی کم عصاره لیمو تازهو یه مخلوط کن!
طرز تهیه:
به مقدار مصرف یا علاقه تون یا تعداد نفرات (حالا هر چی) هندونه قاچ کنین و بذارین تو فریزر تا کاملا یخی و خنک بشه، بعد هندونه خنکو تو مخلوط کن یا همون میکسر بریزین و چند تا برگ درشت نعنا
تقریبا همه مون می دونیم که اگر روی یک موضوع و مسئله و یه هدف و یه آرزو و یا هر چیزی که شما اسمشو بزارید، تمرکز کنیم هم بیشتر توش رشد می کنیم و هم بهش می رسیم و هم از طریق اون به بقیه ی آرزوهامون میرسیم. اما چرا اینقدر هندونه بغل می کنیم؟ یا هیچ هندونه ای به مقصد نمیرسه یا اگرم برسه یکی دو تکه لت و پار میرسه
سعی کنیم یه چیز رو توی زندگی مون سفت بغل کنیم و تا ته تهش بهش وفادار باشیم






پ.ن: اینو تقدیم می کنم به تمام اونایی که تایم امتحاناتشون هست و هز
آدم ها اولین بارها که عاشق می شوند چه تصوراتی دارند، فکر می کنند دیگه به اون آدم خوشبخته تو فیلما تبدیل شدند... 
اصولا آدمیزاد همین گونه است در مورد یک چیز تخیلات زیاد می کند بعد که دید آن چیز همانی نیست که او می خواهد می خورد توی ذوقش و شاید هم دلیل خوردن توی ذوقش همین بافتن های الکی ذهنی بوده .
مثلا من فکر می کردم خوردن هندونه خنک تو شرجی زیر کولر گازی می تونه یکی از بزرگترین لذت های دنیا باشه خیلی این مسئله رو تو ذهنم بزرگ کردم تا این که یه روز
روز قبل از عید بود و ما هنوز هیچ برنامه ای نداشتیم و هیچ کاری نکرده بودیم. از صبح اول وقت تلفن زدن هامون به این طرف و اون طرف شروع شد.
سعی کردیم تو خیابون دو سه تا دیگ آش بپزیم و پخش کنیم اما دو دوتامون چهارتا نشد و نتونستیم. خلاصه گیج بودیم و فرصتی هم نداشتیم ، حیف بود که ثواب اطعام عید غدیر رو از دست بدیم. با اندک پولی که داشتیم برنامه ریزی کردیم برای شربت اما شب یهویی خدا یه فکری به ذهن بچه ها انداخته بود. زنگ زد و گفت که بجای شربت هندونه بدیم ، ه
سلام.امشب اومدیم خونه دادا.اینجا می خوابیم که مواظب خونه و بزها باشیم.این خونه با آدم حرف میزنه...خاطره میگه از آدما...گاهی تولد و شادی به رخ میکشه و گاهی نبودن ‌ها رو به رخم میکشه...خاطرات ۲۱شهریور سال نود...خیلی روشن و واضح تو ذهنم میان.ترسناکه اینجا راستش همیشه ترسناک بود حیاط خیلی بزرگش و الان با حرفایی که زندایی گفته درمورد جن و اینا برا هممون ترسناک تر شده.پنجشنبه تولدم بود.۲۳ ساله شدم.الان ۲۳ سال و سه روزمه حدودا...خواهرم به خالم گفته بود ک
مامانم تبلتش رو داده تا فیلم ها و عکس هاش رو منتقل کنم روی هارد و فایل های اضافی رو پاک کنم. کلی گیگ فیلم های 2-3 مگابایتی گروه های واتس آپی و خانوادگی پاک کردم. نزدیک هزارتا عکس صبح بخیر و شب بخیر و سلامت باشی و گل و بل بل و سفره شب یلدا و هندونه پاک کردم. همچنین تاکید شده مثل دفعه قبل مدل لباس ها پاک نشه :)
آیا از گرمی هوا کلافه شده اید؟
آیا به دنبال یک دستور ساده و سریع برای خنک شدن می گردید؟
من به شما اسموتی هندوانه و نعنا را پیشنهاد می دهم!
خیلیم آسونه درست کردنش.
مواد لازم: هندونهچند برگ نعنااگه دلتون خواست یه کوچولو خیلی کم عصاره لیمو تازهو یه مخلوط کن!
طرز تهیه:
به مقدار مصرف یا علاقه تون یا تعداد نفرات (حالا هر چی) هندونه قاچ کنین و بذارین تو فریزر تا کاملا یخی و خنک بشه، بعد هندونه خنکو تو مخلوط کن یا همون میکسر بریزین و چند تا برگ درشت نعنا
همه در تکاپو بودیم ولوله بود فرشید با آرامش پشت میز نهارخوری هندوانه میخورد. علی آقا به فرشید گفت: همه بخاطر شما اسپند رو آتیشن داداش؛ اونوقت شما هندونه میخوری؟ فرشید جواب داد: تو چندتا جبهه باهم جنگیدن خیلی سخته علی؛ گاهی باید بزنی به بی خیالی که سکته نکنی.
خواهری بودم عصبانی که دلم برای غوغای دل برادرش کباب میشد.
داشتم فکر میکردم چند نفر من و اینجا رو یادشونه؟ اصلا کسی یادش هست؟!
گاهی اینقدر سر آدم گرم دنیای حقیقی میشه که یادش میره به دنیای مجازیش سری بزنه و چیزی بنویسه البته اگه حرفی هم باشه!
جالبه که فضای مجازی و آدمهاش تو همان مجازی بودن می مونن و کم کم اگه فعالیتی نداشته باشی فراموش میشی! 
البته که تو دنیای حقیقی هم آدمها به راحتی فراموش میشن,  بهم تهمت میزنن و چهره عوض میکنن!!
با خودم فکر کردم منی که کارم تمرین ِ و تمرین و مسابقه چه حرف جالبِ مخاطب
بسم الله الرحمن الرحیم
محل کار قبلیم گاهی با ماشینی میرفتم سر کار که آقا جان با اون میرفت باغ یعنی اون ماشینه باغشون بود...
پر خاک بودنش بماند گاهی بیل و کلنگای پدر جانم داخل ماشین بود
من ماشینو تو حیاط مرکز پارک نمیکردم میبردم پشت مرکز تو سایه زیر درخت توتا
بعد اونجا گاهی یه چندتا جوون علاف بودن ...
یه بار اومده بودند به آقای صالحی گفته بودن؟؟
اون دختره خانوم دکترتونه؟؟چقد ماشینش ضایس توشم بیل و کلنگه مگه باز بعد مرکز میره سر زمین خخخ ما هم کا
وضعیت گوشی من اینطوری شده که از بعضی آدما یه عکسایی دارم که حتی خودشونم اون عکسارو پاک کردن،کلا بین همه دوستان فولدر عکسای من معروفه:)) الان دقیقا 7 ساله که من مموری رو عوض نکردم، به‌عبارتی وقتی کسی وارد گالری من بشه و هی بره پایین میرسه به عکسای عهد قجر:))) 
یه سیر تکاملی دارن،قشنگ بزرگ شدن و تغییرکردن چهره ها رو میشه به وضوح دید.
اینارو گفتم که یه مقدمه ای باشه برای این چیزی که میخوام تعریف کنم،چون طولانیه گذاشتمش تو ادامه مطلب. 
ادامه مطلب
کلی اتفاق افتاد که دلم نیومد ننویسمشون،عروسی م.ع هم تموم شد(24 م) و به چشم همزدنی گذشت،نه آرایشگاه رفتم نه زیاد وقت گذاشتم روی آرایشم،راستش خیلی بی حوصله بودم حتی چندبار به سرم زد که نرم مراسم و بگم مشکل پیش اومد‌.اما کم کم بهتر شدم و اماده شدم و رفتم،قشنگ شده بود =) کاش زندگی مشترکش هم مثل چهره ش قشنگ باشه و خوشبختی حس کنه.
آخرای شب پیام های باب به ف.ح رو خوندم،غمم گرفت،عکس پارتنرش رو واسش سند کرده بود،یادم رفت بگم فلانی!گفتم باب!ببخشید.
ف.ح لحظ
روز قبل از عید بود و ما هنوز هیچ برنامه ای نداشتیم و هیچ کاری نکرده بودیم. از صبح اول وقت تلفن زدن هامون به این طرف و اون طرف شروع شد.
سعی کردیم تو خیابون دو سه تا دیگ آش بپزیم و پخش کنیم اما دو دوتامون چهارتا نشد و نتونستیم. خلاصه گیج بودیم و فرصتی هم نداشتیم ، حیف بود که ثواب اطعام عید غدیر رو از دست بدیم. با اندک پولی که داشتیم برنامه ریزی کردیم برای شربت اما شب یهویی خدا یه فکری به ذهن بچه ها انداخته بود. زنگ زد و گفت که بجای شربت هندونه بدیم ، ه
این مقدار از رک بودن بعید و دور از انتظاره!پری روز و دیروز از بدترین روزهای این ماه بودن!
خب زندگی گاهی خیلی به ادم تنگ میگیره شایدم ادم خودش به خودش تنگ میگیره‌.
خیلی واسه خودم خوشحالم که خودم رو بخشیدم و به خودم اجازه دادم فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم.
100 صفحه از "مردی به نام اُوِه"باقی مونده فقط صبر کنید تا تمومش کنم.
اونقدر اشک از چشمام اومد که گردنم خیس شد،خیس به معنای واقعی.
نمیدونم الان خوب شدم یا نه اما آدم شدم.
یادتونه چند وقت پیش گفتم رابط
نمی‌دونم چی شد که یک بار موقع صبحانه با هم‌اتاقی‌م تصمیم گرفتیم خودمون رو فاش کنیم. بی‌کم و کاست قصه‌ی زندگی‌هامون رو بریزیم وسط و نترسیم از قضاوت شدن. نترسیم از فاش شدن و از عمق وجودمون خودمون باشیم. 
اما علت اون صبح هرچه که بود، نتیجه‌اش امروزی بود که از اتفاقی که براش افتاد، با هم گریه کردیم. تجربه‌های مشابهمون رو گذاشتیم وسط و هم‌دردی و هم‌دلی رو به معنای واقعی کلمه امروز تجربه کردم. 
گفت: اگه تو امروز نبودی من چی کار می‌کردم؟ گفتم:
دانلود گلچین آهنگ های شب یلدا
منتخب بهترین آهنگ های ویژه شب یلدای سال 98 با کیفیت 320
[ پخش از شهر موزیک + آپدیت شده تا سال 1398 ]
دانلود گلچین آهنگ های شب یلدا
 
سوپرایز ویژه پایگاه شهر موزیک برای شما عزیزانگلچین بهترین آهنگ های شب یلدا با بهترین کیفیت
پخش اختصاصی ویژه ترین آهنگ های مخصوص شب یلدای 1398پخش با کیفیت 320 گلچین شده منتخب ترانه های یلدا
+++
دانلود آهنگ حامد محضر نیا به نام شب یلدا
 
شب یلدامو کل آرزوهامو زیبایی دنیام وتقسیم میکنم با تودل چس
روزای بعد امتحان رو دوست دارم، به چند دلیل. یکی این که فی النفسه "روز بعد امتحان" شیرینه بدون هیچ افزودنی! دوم این که تو دوره امتحانات، خونه به فاجعه آمیزترین حالت خودش میرسه و همش اینو به خودم میگم "تحمل کن ارکیده، ۲ روز دیگه تموم میشه، همه جا رو میسابیم!" و بعد امتحانات، دلم حال میاد! همه جا برق میافته. سوم این که وقت بایگانی جزوات و کتاب های درسیه‌‌، و کیفش از وصف خارجه :)) مورد آخرم این که، تابستونه... خدای من! تابستون شیرین و گرم و کلافه کننده!
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد میشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی دیگر. سنگ کوچولو خیلی غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده میشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: « هندو
یه برنامه خوب نوشته بودم که هر چی امروز گشتم پیداش نکردم
در عوض فقط عین دیو خوردم
صبونه کم خوردم، چای و نون و مربای توت فرنگی و شیر، 
بعدش یه هلو
ناهار واو...یشکا.ی غاز، اونم نه خیلی، اما غذام اضافه نیومد
بعد از ظهر یه قاچ هندونه، یه نصفه مگنوم، که کل بالشم کاکائویی شد
بعدش املت با نون زدم
بعدش چایی و اوریو
بعدش ماکارونی پختم
بعد از شام هم نشستم به خوردن پفک
این حجم از خوردن در من بی سابقه است :|
میوه در رژیم غذاییم خیلی کم شده
باید حتما جبرانش کن
سلااااااااااام سلااااااااااام سلااااااااااام سلااااااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز ساعت یازده و نیم رفتیم تهران پیمان روغن کنجد گرفت با یه شیشه ارده و یه شیشه شیره انگور منم برا خودم یه روغن نارگیل گرفتم نارگیلم تموم شده بود (بلاخره طلسم روغن شکست) بعدش برگشتیم اومدیم کرج و یه هندونه و یه طالبی خریدیم و بعدشم رفتیم از سر کوچه مون هفت تا نون ساندویچ کوچولو و دو تا کیک کوچیک گرفتیم و رفتیم خونه یه چایی خوردیم با اون دوتا کی
داشتم موهام رو خشک میکردم که صدای دعای قبل از اذان از بلندگوهای مسجد محل پخش شد، سشوار رو خاموش کردمو با موهای نمدار رفتم لب پنجره، یه حزن شاداب نشست تو دلم از صدای قشنگ دعا و اذان و به خودم که اومدم غرق لحظه شده بودم بی که حواسم باشه، بعد فکر کردم که چه دلتنگم فکر کردم کاش که بود که اگه بود احتمالا میگفت خب حالا اونجوری گیسو پریشون واینستا لب پنجره، که به خدا اگه بود برمیگشتمو بی حرف بغلش میکردمو سرمو میزاشتم رو سینه اش و هیچ جدا نمیشدم...
...
ام
سلام به دوستان عزیز. شرمنده ام این مدت بیخبر گذاشتمتون.
خیالتون تخت نی نی هنوز سر جاشه. قصد بیرون اومدن هم نداره. 38 هفته م امروز تموم میشه و از فردا میرم تو 39.
حدود یه هفته هست که اداره نمیرم. دیگه استعلاجی گرفتم. واقعا توانشو نداشتم. دیگه اصلا نمیکشیدم صبح به صبح پاشم لباس بپوشم و این شکم گنده رو حمل و نقل کنم اصلا نمیتونم درست راه برم.
بخاطر اینکه تو خونه بودم حال نداشتم لپ تاپ بیارم و بعد از مدتها شارژش کنم و سپس روشنش کنم و ....
امروز دیگه تنبل
سلام صبحتون بخیر
دیروز کلاس زبان در مورد امتحان صحبت کرد و من راستش واسه بقیه درسا خیلی استرس گرفتم
و بعد تا ساعت دو پری خانوم اومد و منم روزم و با سوسیس باز کردم نگم جه سوسیس سوخته ای زدم و با نوشابه بزور دادم بره تو خندق بلا
بعدم کلاس اندیشمندان مسخره بازی دراورد و واسم بازنشد ن با گوشی و ن لپ تاب!
و ساعت چهار بعد دردهای بسیار خوابیدم نه پاشدم و میل ب هیچی نداشتم یه چایی خوردم و سرگوشی بودم و بابا ازسرکار کباب تابه ای خوردیم یه دبه ی گنده دوغ م
یکی از وسایل مورد علاقه‌ام توی آشپزخونه، مخلوط کن سه کاره‌ است. عاشق اون پارچ ۷۰۰ میلی لیتری‌اش هستم که صبح‌ها برای صبحانه میوه‌های تابستونی آب‌دار مثل هندونه، طالبی و... رو مخلوط کنم و گاهی اسموتی‌اش کنم. شب گذشته سریال This is us رو شروع کردم و I like it :) زیرنویس فارسی و انگلیسی رو هم زمان فیکس میکنم و کلمات جدید رو اسکرین می‌گیرم.دیروز چیز جدیدی یاد گرفتم. یک انیمیشن دو زبانه دانلود کرده بودم که زبان دیفالتش انگلیسی بود من میخواستم فارسی باش
+ این همه شهر ایران رو رفتم. تو چند تاشون زندگی کردم. تو نصفشون فامیل دارم. من گشتم، پیدا نکردم. شما هم نگردید، جایی مثل داش علی تو هیچ کجای ایران پیدا نمی‌شه. می‌دونم اسمش داداش علیه، اما من از بچگی گفتم داش علی و الان دیگه عوض نمی‌شه. اونایی که نمی‌دونن، یه بستنی‌فروشیه.
+ دیشب بعد از چهار سال دوباره تو اتاق خودم خوابیدم. ولی دیگه حس اتاق من رو نداشت، چون به جای فرشم و تختم و لباسام و استیکرام، وسایل دایی‌اینا توش بودن. هیچ حسی توم برنینگیخت
سلام خدمت دوستان گرامی 
سوال من اینه که پسری با این مشخصات برای ازدواج پیدا میشه یا نه، از نظر اخلاقی مهربون باشه، و خشن و جدی و عبوس نباشه، الکی عصبانی نشه، دست بزن نداشته باشه، و بشه راحت باهاش حرف بزنه آدم، دقیقا مثل دو تا دوست با هم درد و دل کنیم،  حوصله داشته باشه که من باهاش حرف بزنم، به هر حال میدونم مردان حرف زدن زیاد رو دوست ندارن، ولی خب در حد معمول که من انتظار دارم که فکر نمیکنم غلط باشه.
در کل میدونم آدم تو هر کاری باید تعادل رو ر
کیا موافقن که اسباب کشی خر است؟واقعا اسباب کشی خیلی خسته خیلی من که دیگه از پا در اومدم واقعا اسباب کشی خیلی سخته
ولی یه خوبی اینکه همسابه همیشگی دوستم/همکلاسیم شیدا شدم ابن خیلی خوبه❤❤❤
الانم همین الان که ساعت20:45دقیقه هست چند دقیقه دیگه یه نفر میاد اندازه بگیره واسه موکت
خونمون سرامیکه ولی مامانم خوشش نمیاد با کفش و دمپایی راه بری منم خوشم نمیاد همون موکت و قالی باشه خیلی بهتره واقعا
من که اتاقم و دیشب مرتب کردم و تو پنجرم عروسکام و گذاشت
+سلام پسرم... خوبی؟ چکار میکنی؟ ... نهار چی خوردی؟ ... شیر موزت رو خوردی؟ ... چرا؟ مگه نگفتم هر روز بخور! ... ااا خب بگو بریزم برات. الان کارت به کارت میکنم برات ... باشه عزیزم خداحافظ.
چند لحظه بعد...
+سلام پسرم ... خوبی؟ کجایی؟ ... نهار چی خوردی؟ ... باشه. برا شب یلدا میای؟ ... اخه تعطیلی نیست کی میای کی میری؟ ... نه میخوام ببینم چقدر میمونی غذا درست کنم بدم ببری؟ ... باشه عزیزم خداحافظ.
ماشین از جلوی فروشگاه رفاه رد شد. سردر و در و دیوار و تابلوهای اعلانش طرح یلد
نمیدونم ما ادمها چرا جنس مون اینجوریه! 
تا وقتی یه چیزی رو داریم قدرش رو نمیدونیم به محضی که از دستش میدیم دلمون براش تنگ میشه و ناراحتی هاش سراغمون میاد.. 
حالا این چیزی میتونه کسی هم باشه! 
گاهی این دلتنگی یه پایانی داره چون مثلا دو روز یا دو هفته یا دو سال دیگه اون شخص رو میبینیم و همین اروم مون میکنه.. 
اما اگر خدا ناکرده این دلتنگی پایانی نداشته باشه.... 
همسر امروز صبح که من خواب بودم رفت سفر و فردا شب برمیگرده.. 
قرار بود دیروز عصر بره و من
سلام :)
1. بدبخت ِ مفلوکتون روز عیدی رفته مدرسه، خسته و افسرده، داغان و پژمرده برگشته.
2. شبی 3 تست باید برا معلم شیمیمون بفرستیم. بعد من دوتا آزمون شیمیامو خب گند زدم دیگه. رفتم بهش گفتم. بعد امروز اومد سر کلاس اسما و درصدا رو تک تک خوند، بعد من داشتم سکته می کردم، به من رسید بهم گفت باهم حرف زدیم دیگه. دیگه نبینم :| منم پرام ریخته بود، داشتم تشنج میکردم گفتم باشه :||| بعد سوال داد بچه ها حل کنن دوباره اومد پیش من. زد پشتم گفت چرا انقد عقب نشستی؟ از این
 
آهنگ جدید و زیبای تتلو بنام بزنم نفت در بیاد منتشرشد.___________________________________ 
متن آهنگ امیر تتلو بزنم نفت در بیاد
●—♩–♪♫♫♪—♩–●
چشم چشم دو ابرو صورتش گیلاسه —♩ماییم ولی یه گردو هندونه نگفتم ریا نشه —♩
«—♩—»یه آذرماهی کرمو یا یه مردادی حیوون —♩فرقی نداره فقط بگو کم بماله میمون —♩
«—♩—»بگو تنگ و کوتاه بپوشه یه جوری که همه بشن زوم —♩بگو وسط جمع یهو یک دو سه بگو بپر روم —♩
«—♩—»یک دو سه بگو بپر روم —♩من یه سلبریتی کم رو —♩
●—♩–
به دفعاتی پیش آمده که ذهنم درگیر اتفاقات گذشته میشود...
کلماتی را درد میکشم.
شایدم هم طراحی...و شاید هم زندگی
ثانیه ها میگذرند و دقیقه ها و پشت سرشان ساعت ها ...
وشب میشود...
و ای وای از شب...
تمام صفحات زندگیم را در سقف تاریک اتاقم ورق میزنم ...
و چه جدال ناجوانمردانه ای بین من و ...زندگی
پ.ن:جسته و گریخته تمرینات بدنسازی مو دارم پیش میبرم خوبه بد نیست ...قرار شد شنبه برم باشگاه و بچه ها رو ببینم هیچ کودوم از بچه ها اصلا انتظار شو نداشتندبرگردم اصلا یه ج
 
امروز داداشم زنگ زد به شهرداری  منطقه و کلی با استدلال و منطق و روشهای علمی و اینا بلاخره
راضی شون کرد که برای رفاه حال منطقه ی ایکس  کاری کنند !!
 
و تصمیم نهایی این شد که امروز جلسه ی بزارن برای رفع مشکلات پیش رو منطقه .
 
در آخر شهردار اون منطقه پشت خط به داداشم گفت :
من در طول این سی سال خدمتم تو شهرداری یکی از این شهروندان شهرم رو ندیدم بیاد زنگ بزنه
و اینجوری با دلیل و مدرک و منطق و علم و ... اعتراض شو بیان کنه و برای رفع مشکلات پیش رو منطقه 
در پیچ و تاب تاریک زمان شاید هیچ چیز به جز لمس بی صدای انگشتانمان وجود نداشته باشد.
رویا : جهان مثل یک کتاب باز بود. و من نگاهش میکردم. گوشه ی سمت راست بالای صفحه به داخل تا شده بود تا صفحه ای علامت گذاری شود. روی آن مثلث کوچکی که از تا شدن به وجود آمده بود ، از ترکیب ماده ای نوشته شده بود ـ که به زیبایی و بی عیب و نقصی بلور بود.
 در رویا آنقدر از آن نوشته دلم قرص بود و خوشحال بودم که به فکرم نرسید جایی بنویسمش. 
پست قبلی رو انگار هولهولی نوشته باشم  
هفته پیش سفر بودم هفته پیشتر ازون نیز!
هفته بعد هم مسافرم
باید پروژه‌مو تحویل بدم و تا الان هیچ کاری نکردم:-/
از کاری که میترسی باید بپری توش! هر روز به خودم میگم ولی هنوز جایی وایسادم که پارسال هم ایستاده بودم
بارها و بارها بعد از شروع و انجام کاری وقتی دیدم چقدرآسون بوده قول دادم به خودم دفعه بعد زودتر بپرم ولی باز انگار روی دایو به عمق آب نگاه میکنم و یه قدم میام عقب و تا دست اجبار منو پرت نکنه پایین خودم اقدامی نمیکنم
این روزها که هم جسمی خس
برای دخترش خواستگار آمده بود، گویا خودش هم راضی بود اما دختر و پدرش نه!
رو کرد سمت "ص" و گفت "تو باهاش حرف بزن بلکه راضی بشه" !
"ص" هم بلند شد و رفت! 
وقتی برگشت پرسیدن چه خبر؟ چکار کردی؟ ، گفت :
《 پسره ۳۰ و خرده‌ای سالشه، یه‌ بار قبلا ازدواج کرده و یکی، دوتا بچه داره ولی پولداره، خونه داره، ماشین داره، کار داره، همه چی داره، بهش گفتم واسه چی میگی نه؟ نکبت گرفتَتِت مگه؟ یه مرد باید خونه و پول داشته باشه که داره، چی میخوای دیگه؟!" همه‌ی این‌ها را وق
میخوام یکم حرف بزنمخیلی جالبه اینو تقریبا دوست های نزدیکم میدونن که من قراره 18 اردیبهشت بمیرم.به این قضیه کار ندارم .به اینم کار ندارم که این روز دقیقا وسط فاصله تولد دو تا از دوستامه اونم به فاصله 4 روز اینور اونور.چیزی که مهمه اینه که من حسش نمیکنم اون روزو و خوب خواستم که بگمش.انگار اصلن هیچ 18 اردیبهشتی رو به چشم ندیدم یا  حس نمیکنم که عه امروز 18 اردیبهشته و این حرفا حتی اگه ادامس توت فرنگی هم بخورم نمیفهمم که ادامس توت فرنگی با اونهمه تقدس
سلام به همه
مشکل من با شوهر خالمه، قضیه بر میگرده به چند سال پیش که تازه اومده بودن تو زندگی مادربزرگم،  اون موقع ها خیلی با هم خوب بودیم، خیلی هوام رو داشت و منم خیلی دوستش داشتم، یهو نمی دونم چی شد که رابطه ما کلا بهم خورد، نه اینکه دعوا کنیم با جر و بحث کنیم، یهو کلا انگار از من زده شد.
سلام و علیک داریم، گاهی اوقات میگیم و می خندیم ولی از ته دل نیست، یه جوری انگار می خواد حال منو هر لحظه که با هم هستیم بگیره، یه حالت خود رای داره، مثلا اگه جای
درسته که همیشه انکار کردم ، درسته که هر وقت حرف از دوست داشتن یا عشق به میان آمده من جاخالی دادم و با قاطعیت رد کردم ولی خدا میدونه که همیشه ته ذهنم جایی به تو فکر کردم که یعنی تو همیشه بودی از همون اولش تا همین الان . انکار کردن تو درواقع انکار کردن خودم بود. انکار کردن حسی که بهت داشتم . میدونی من با دو دو تا چهار تا بزرگ شدم با فکر به اول و اخر مسیر با فکر کردن به نفع و ضرر. به تو که رسیدم دیدم اصلا به نفع و ضرر فکر نکردم ، اصلا فکر نکردم که تهش چی
ا‍♂Johnny (جانی)
 
• اسم استیج: 
جانی / Johnny / 쟈니
 
• اسم اصلی: 
جان سو / John Seo
Seo Young Ho / 서영호
 
• موقعیت: 
ووکال، دنسر، رپر
 
• تولد: February 9,1995
20 بهمن 1373
 
• محل تولد:
شیکاگو، آمریکا
 
• قد: 184cm
 
•گروه خونی: B
 
•یونیت ها: 
NCT U
NCT 127
 
• فکت ها::
- اون تک بچه‌س.
- تحصیلات:
Maple School, School of Performing Arts Seoul (서울공연예술고등학교), practical dance department (실용무용과) [transferred], Glenbrook North High School (graduated)
- اسم مستعارش "اوپای همه" هست.
- جانی با اکسو کاراموز بوده تا وقتی که برای دبیو اماده میشد
از نظر روحی روانی احتیاج دارم به صورت غیر منتظره یه وبلاگ قدیمی دهه ی هشتاد پیدا کنم و همه ی پستاش واسم جالب باشه و تا صبح مشغول خوندنش بشم.
 
از نظر روحی روانی احتیاج دارم چند تا آهنگ دیگه مثل souvenir سلینا گومز  پیدا کنم که به گروه خونیم بخوره و  تا آخر قرنطینه روشون قفلی بزنم، و بعدها بگم ایام قرنطینه اینا بودن که سرپا نگهم داشتن. 
 
از نظر روحی روانی احتیاج دارم شکیرا یه آهنگ تو سبک رگاتون بخونه تو مایه های آهنگ la tortura، یا راک بخونه یا نمیدونم
احساس میکنم خیلی عقبم. از همه چیز ، از همه کس. شاید که نه، قطعا نباید خودمو مقایسه کنم با چیزای دیگه با آدمای دیگه. ولی نمیدونم چرا این حس عقب موندگی اومده سراغم. فقط فکر میکنم عقبم. این که دیر دست به کار شدم. دیر فهمیدم. دیر دارم تلاش میکنم. نمیدونم. شاید باید عقب برونمش این فکرو. از یه طرفم نمیتونم همه کارارو با هم انجام بدم. به قول مامانم با یه دست نمیشه چند تا هندونه ور داشت. اما من میخوام که بردارم حتی اگه غیر ممکن باشه. ولی بازم حس عقب موندگی
سخت ترین کار دنیا این بود که امروز دو بار خواب کامل نشده خودمو از تخت بکشم بیرون و ببرم بیمارستان. یه دفعه صب یه دفعه م الان. اطفال همه نیروم رو داره قطره قطره میکشه بیرون و تا آخر تیر هم ادامه داره. میانترم ها مثل اینکه خوب نبوده و تصمیم گرفتن حذف نکنن مطالبش رو. باورم نمیشه اون  امتحانی که پدرمون رو یک بار دراورده فقط بخشی از امتحانِ آخر تیره.
مامان اینا دارن به شروع تعطیلاتشون نزدیک میشن، برنامه شمال میریزن و به من میگن برای توئه و باید استر
من کارای ساده رو هیچوقت دوست نداشتم. همیشه دنبال دست نیافتنی ها بودم. کارایی که صد در صد زندگیمو درگیر خودش کنه. این راه رو خودم انتخاب کردم و حقیقتش از سختیش لذت میبرم. شاید فکر کنی من دیوونم. که خب باید بگم درست حدس زدی! برام مهم نیست که نشه باز امتحانش میکنم. مدام و مدام و جا نمیزنم. من دنبال یادگرفتنم. دنبال چیزهای جدید. من لذت میبرم از یادگرفتن از درس خوندن از کار کردن. نمیگم خسته نمیشم اما خستگیم جزوی از مسیره مثل یه طوفان که میادو رد میشه.
دانلود آهنگ جدید هر چی آرزوی خوبه مال تو -احسان خواجه امیری به همراه پخش آنلاین و متن آهنگ و کد آهنگ و دانلود لینک مستقیم
Download New Music Ehsan Khajeh Amiri Har Chi Arezoo KHoobeh Mal Too

متن هرچی آرزوی خوبه مال تو
هرچی آرزوی خوبه مال تو هرچی که خاطره داری مال من اون روزای عاشقونه مال تو این شبهای بیقراری مال من منم و حسرت با تو ما شدن تویی و ... متن آهنگ غریبانه.
دانلود آهنگ محمد اصفهانی هرچی آرزوی خوبه مال تو
انلود آهنگ هرچی آرزوی خوبه مال تو از محمد اصفهانی با کیفیت 320 و
بدون خطر لو رفتن داستان.
وسط صحبت‌هامون دکتر گفت که چهارشنبه نیستم، زین جهت بین بلیط‌های ساعت 6 یا 8:30 جشنواره فیلم فجر یکی رو حلال کنین بره، من و صبا هم بر مبنای ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد وگرنه 6 یا 8:30 که فرق نداره بلیط‌های ساعت دومی رو انتخاب کردیم. خلاصه دیروز با بلیط‌های که تو جشنواره به‌سان نشان حاکم بزرگ می‌مونن داشتیم سالن سینما رو به قدوم خودمون متبرک می‌کردیم که متوجه شدیم نوبت اکران فیلم حمال طلاست!
به واقع هنوز فیلم شرو
این پست در مورد روز های اول دانشگاهه که اون موقع نادانی کردم و ننوشتم ولی حالا میخوام تا از حافظم پاک نشدن ثبتشون کنم.
۴ مهر ۹۸:
رفتم برای ثبت نام.برای اولین بار دانشگاهمون رو دیدم. تو نگاه اول بزرگ به نظر می رسید. چند نفر داشتند جلوی در دانشگاه عکس میگرفتند.(بی خبر از سرنوشت شومی که در انتظارشون بود:دی) همه چیز خیلی خوب و سریع پیش رفت.(از بس که برای آماده کردن مدارک وسواس به خرج داده بودم) اولین سوتی دانشگاهم رو هم تو همین روز دادم؛ مسئولی که دم د
پاییزم انگار از رفتن پشیمونه 
یلدا شروع قصه‌ی خوب زمستونه ...












متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">









تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه
مرغ رو نوشتم
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن بیمار هستن و خیلی زود می میرن
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کارتون نسبتا بزرگ و بلند رو انتخاب کنید ( اگه کارتون بلند نباشه جوجه از کارتون بیر
تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه
مرغ رو نوشتم ^ـ^
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین
جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن بیمار هستن و خیلی زود از دنیا می رن .
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کارتون نسبتا بزرگ و بلند رو انتخاب کنید ( اگه کارتون بلند نباشه جوجه از کا
تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه
مرغ رو نوشتم و امیدوار هستم به دردتون بخوره
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین
جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن مریض هستن .
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کارتون نسبتا بزرگ و بلند رو انتخاب کنید ( اگه کارتون بلند نباشه جوجه ا
خب از همین امشب شروع میکنم!
شادى امروزم ساعت ٦:٣٠ تا ٧ در خونمونو زد. 
براى اومدنشون یه عالمه کار انجام داده بودم؛ کارهاى در توانم!
هندونه ها رو با پوست مکعب مستطیل کردم! 
بعضیاشونو با طالبى گردالى گردالى کردم و توى کاسه ها چیدم
خونه رو گردگیرى کردم ، فرش کج شده بود درستش کردم ، چندتا سرامیک کثیف بودن دستمال کشیدم، دسشویى رو شستم، وسایل علیرضا رو جمع کردم، به به تمیزى مطلق!
ظرفهایى که برام آورده بودن رو پر چیپس خونگى و زیتون و کرن برى و خرما و پ
سلام علیکم
خوش اومدم 
صفا اوردم
دل تنگ بودم دل تنگ بودین:))
دیگه میخوام بیام که بیام
اصن اشکال نداره همتون رفتین (وایسین اشکامو پاک کنم بیام )
من میام بلکه ادم های قدیم برگردن و ادم های جدید اضافه بشن
من هر چقدم عوض بشم باز اینجا رو از هر شبکه ی اجتماعی ای بیشتر دوس دارم(ای بابا بازم اشکام را افتادن ک)
آقا میدونین چیه؟ من خیلی عوض شدم
یعنی میدونین خواهر بزرگم میگه«تازه یکم عقل پیدا کردم»:)
اون یکی خواهرم میگه «بزرگ شدی، یکم پخته شدی »که اینم همو
تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه
مرغ رو نوشتم
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن بیمار هستن و خیلی زود می میرن
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کارتون نسبتا بزرگ و بلند رو انتخاب کنید ( اگه کارتون بلند نباشه جوجه از کارتون بیر
تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه
مرغ رو نوشتم ^ـ^
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین
جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن بیمار هستن و خیلی زود از دنیا می رن .
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کارتون نسبتا بزرگ و بلند رو انتخاب کنید ( اگه کارتون بلند نباشه جوجه از کا
تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه
مرغ رو نوشتم ^ـ^
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین
جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن بیمار هستن و خیلی زود می میرن 0.0
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کارتون نسبتا بزرگ و بلند رو انتخاب کنید ( اگه کارتون بلند نباشه جوجه از کارتون
من خدارو شکر میکنم به خاطر همه چیزهایی که دلم میخواست اتفاق بیفته و نیفتاد و بعد فهمیدم چقدر اشتباه میکردمو چقدر شانس آوردم. به خاطر تمام چیزهایی که نمیخواستمو اتفاق افتاد و من فهمیدم چقدر تو زندگیم وجودشون مایه خوشبختیم شدن. شاید این حرفها کلیشه ای باشه اما مهم نیست من بهشون رسیدم چیزهایی که تحت کنترل خودم نبودن و چه خدا یا جهان یا شانس یا هرچیز دیگه ای باعث اتفاق افتادن یا نیفتادنشون شد. 
بنده طاقت نیاووردمو خوابیدم اما الان خیمه زدم رو
 
خطاب به اون اقای اب که یواشکی به خنگولش نامه مینویسه و نظر میده:
 
مخلصم :)
 
حقیقتش این افراط و این همه ترس و وحشت و کامل انجام هر چیزی، توی ما، باعث شده که ما بشیم دو دسته تقریبا (خصوصیات افرادی که در کشورهایکمونیستی کارتلی مافیایی بزرگ میشن)،
1. کسانی که به شدت همه چیز رو میخوان ایده ال انجام بدن و حس میکنم تمام سرنوشت اونها به حرکات میکرو میکرویی بستگی داره که الان انجام میدن،
2. کسانی که کلا با بی خیالی کل زندگی رو سپری میکنن (اشا سبحانی) و ف
بهم گفتن برو رو تخت دراز بکش تا برات نوار قلب بگیریم. تو دلم به نی نی میگفتم تکون نخوری مامانی. نزار دروغگو بشم. بزار راحت سزارینم کنن. ماماها مهربون بودن کلی ازم سوال جواب کردن نوار قلب که گرفتن گفتن اصلا نگران نباش تکونهای بچه ت خیلی هم عالیه.  
منم ‌الکی ذوق زده شدم و اومدم بیرون. چند روز بعد که رفتم دکتر ۳۹ هفته م تموم شده بود بهم گفت همین امشب برو همون بیمارستان دوباره همون نقشو بازی کن تا من بیام و با توجه به سونوگرافیت سزارینت کنم. 
منم خ
سلام به همگی من یه پست راجع به جوجو ها گذاشتم شاید به دردتون بخوره تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه مرغ رو نوشتم
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن بیمار هستن و خیلی زود می میرن
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کارتون نسبتا بز
سلام به همه دوستای گلم ، من یه پست راجع به جوجو ها گذاشتم شاید به دردتون بخوره تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه مرغ رو نوشتم
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن بیمار هستن و خیلی زود می میرن
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کار
ترم سنگینیه!
یعنی یه طوفانیه که نمیدونم چجوری از پسش باید بر بیام!ولی اگه بربیام چقد به خودم افتخار کنم :)
یه سری چیزا یهو میاد سر راهت بدون اینکه براش نقشه ای کشیده باشی!من خیلی به این چیزا اعتقاد دارم!
بچه ها میگفتن تا قبل از اینکه سر کلاس الکترونیک برسم همههه ساکت بودن!وقتی من رسیدم و سوالام شروع شد همه بچه ها هم فعال شدن :)
بهم انگیزه داد این خبره :)))
همه چی خوبه ولی فکر کنم ارامش قبل طوفانه!طوفان ترم ۵ با ۱۹ واحد اختصاصی سنگین!
دیوونم؟!شاید!
به
کلید رو که توی در چرخوندم خیلی سخت باز شد ... دو سه بار در و جلو و عقب کشیدم تا وا بده این دره لامذهب .. بقول اقاجون تبله کرده بود .. باید یکی رو میاوردم با اون دستگاها ک سرش گرد هست .. که صدای گوش خراش داره در طرفش رو صاف کنه .. پشت در پر شده بود از برگ های پاییزی .. برگ های بلوط خشک شده و برگ انجیری ۵ انگشتی .. انگار پشت درو گرفته بودن که نذارن کسی داخل بشه ..‌به هر زحمتی که شد درو باز کردم و چمدون رو از صندق عقب تاکسی برداشتم و رفتم داخل .. حیاط تاریک رود ..
هندوانه کوهی چیست ؟


هندوانه کوهی یا شپله یا
کاپاریس که در ارومیه با نام " داغ قارپوزی "معروف
است.بالا بردن مقاومت بدن در برابر سرماخوردگی ، خاصیت ضد نفخ ، تحریک و تقویت کبد
و ضد عفونی کردن کلیه از جمله خواص داروئی هندوانه کوهی است. درطب سنتی ایران قسمت
های مختلف هندوانه کوهی به عنوان داروی محرک کبدی ودرمان تصلبشرائین ، کاهش نفخ ، ضـدرومـاتـیـسم
و بــه عـنـوان یـک مدر (دیورتیک ) مورد استفاده قرار می گیرد .
تمامی قسمتهای گیاه هندوانه
کوهی مانن
سلام به همه دوستای گلم ، من یه پست راجع به جوجو ها گذاشتم شاید به دردتون بخوره تو تابستان خیلی ها جوجه مرغ می خرند ، ولی نمی دونن چجوری ازشون مراقبت کنن ، در این مقاله آموزش و نحوه نگهداری از جوجه مرغ رو نوشتم
**********
خرید جوجه مرغ :
در خرید جوجه مرغ خیلی دقت کنید ، اون جوجه هایی را بخرید که  این ور اون ور می رن و جیک جیک می کنن و سرحال و پر انرژین جوجه هایی که کز کردن و جیک جیک نمی کنن بیمار هستن و خیلی زود می میرن
جای خواب و خانه ی جوجه مرغ :
یک کار
قرار بود شب بیام و از روزی که ساختم بگم!
منتها اونقدری جون ندارم کلش رو توضیح بدم! فقط اینکه امشب بعد مدت ها تنها شبی هستش که با شرمندگی نمی خوابم! امروز روز خیلی ایده آلی برام نبود! اما خوب تونستم خودم رو جمع و جور کنم! و این باعث میشه امشب با خیال راحت بخوابم.
از طرف دیگه خیلی هم خوشحال نیستم!‍ راستش دارم فکر میکنم که اگر هدفم رو از ته ته دلم دوست دارم پس چرا اینقدر همش سستی میکنم؟! وقتی هم خودم توانایی شو در وجودم میبینم و هم دیگران و حرکت شایست
توی شرکت بهمون گفتن یا تاریخ ترک کارتونو میزنیم ۲۸ اسفند یا تا ۳۱ خرداد براتون از سنواتتون بیمه رد میکنیم...
و حقوق هم نمیدیم و هر وقت خواستیم باید بیایین سرکار و دستمزدتونم روزی ۶۰ تومنه و هر روز هم نمیایین...
ما هم چون میخواستیم از بیمه بیکاری استفاده کنیم گزینه دو رو انتخاب کردیم چون فکر کردیم میتونیم تو این بازه کار هم پیدا کنیم...
من از قبل عید تصمیم داشتم برم که با وضع کرونا و مریضی و اینا قضیه منتفی شد... 
دیروز بعد دو ماه رفتم سر کار... از هش
خب فردا اسفند ماه شروع میشه و به ماه آخر امسال رسیدم. باید دوباره برنامه این ماهو بنویسم که ببینم کجای کار میخوام باشم. و خب پرونده ی امسالمو خوب ببندم. بهمن ماه بد نبود هرچند دلم میخواست کتابی که روشمو تموم کنم ولی خب همین که افتادم رو غلطک کار کردن برام کلی مایه خوشحالی و امیدواری هست. 
یه برنامه ی سنگین برای خودم نوشتم که باید سخت کار کنم باهاش. هیجان زده ام براش اما میدونم که تو هم فکر میکنی یعنی اگه ببینیش بهم میگی از پسش بر میام. من سال دیگ
میدونی تو این بارون باید میبودی ولی نیستی حالا که نیستی کاش دوستای خوبی داشتم کاش میشد چرتو پرت بگم از تو حرف بزنم و کسی نصیحت نکنه( میدونی الان دوازده و نیم شبه و اس ام اس اومد یه لحظه فکر کردم تویی، احمقانه ست نه؟)، دلم برای خودت نه برای حسایی که باهات تجربه کردم تنگه، حس یه دوست خوب یه شنونده یکی که قبولت داره یکی که از تنهایی درت میاره... میدونی هیچوقت دوست خوب نداشتم تا اینکه توی لعنتی سرو کله ت پیدا شد اما تو نباید میموندی نباید دوستم میشد

‌از وقتی که پست دادن‌هامون توی برجک تموم شد و تقسیم شدیم و به لطفِ رشته‌ی دانشگاهیمون، بهداریِ پادگان رو زدن پشتِ قباله‌مون یه ماهی می‌گذره. بهداری جای خوبیه. ینی در بیابان لنگه کفش هم نعمت است به هر حال. می‌دونین که چی میگم؟ یکی از بهترین فایده‌های اینجا اینه که همه بهت وابسته‌ن! از سرداری که دماغش فین‌فین میکنه و باید چارتا آمپول و سرم بخوره تا برگرده به حالتِ قبل و به بقیه زور بگه تا سربازی که غیبت کرده و به زور رفته از یه ننه مرده‌
امروز توی کلاس مجازی طاها قرار بود آنلاین امتحان خوانداری بگیرند...
جواد رو هم گفتم که گوشی نداره...گفت من چجوری امتحان بدم؟گفتیم بیا خونمون....خیلی خوشحال شد...
دیروز برنامه ی شاد رو روی گوشی امید نصب کردم و با شماره ی مادر جواد توی برنامه ثبت نام کردم و جواد رو بردم توی گروه...
بعد هم رفتیم از مشقها و امتحانهاش عکس گرفتیم و با اسم خودش ارسال کردیم ،الان هم دیگه راحت میتونم براش هر روز حاضری بزنم...
خلاصه داشتم می گفتم امروز قرار شد جواد بیاد خونمو
لعنت به " #زیبایی_گاهی_زن_است " !.اهل #تئاتر نبودیم، اما تعریف #زیبایی_گاهی_زن_است رو اینقدر شنیده بودیم که به سرمون زد بریم ببینیم. اما خب تنها؟! آره، نمی خواستیم تنها بریم‌، پس دوتا بلیط گرفتیم و ۷۰ پیاده شدیم، اما کو یار؟! هیشکی رو نداشتیم. یه روز توی دانشگاه اینقدر چرخیدیدم تا یکی رو ببینیم و از قضا دیدیم و سریع رفتیم جلو وگفتیم "میاین بریم #زیبایی_گاهی_زن_است رو ببینیم؟!"طرف هنک کرد و گفت "چی می گی آقا؟!"آب دهانمون رو قورت دادیم و افسار کلمات رو
یعنی میشه سال بعد این موقع تو خونه‌ی خودم بیدار شم؟ بله، درست حدس زدید. به‌خدا خودمم اسمشو نمی‌دونم، فقط می‌دونم پسرعموی مرتضی‌ست. پدرشون هم یک ماه پیش مهمونمون بود. اینا خاندان، ایل و تبار شبیه همه‌اند، موندم چه‌جوری بقای نسل می‌کنن. محمد هم مثل من از دست‌شون شاکیه. دیشب داشتم براش توضیح می‌دادم که احتمالا هرکدوم از اینا یک و فقط یک قابلیتی داره که بقیه ندارن و با جمع‌شدن کنار هم به نسل‌شون ادامه میدن. باز خوبه متحدن و در کنار هم اذیت
فکر نکنم به هشت تا برسه ولی خب سعی خودمو میکنم بنویسم...خیلی ممنون از دعوت ^_^۱. از اونجایی که ما وسیله نقلیه نداریم و تاحالا پشت فرمون ننشسته بودم، این تابستون که همدان بودیم دایی ام (ارتشیه و خونشونم تو پایگاه نظامی) برای اولین بار تو عمرم گفت که میخواد بهم رانندگی یاد بده؛ منو برد باند فرود اضطراری، نشستم پشت فرمون (♥پیکان♥) و تو ۵ دقیقه -_- بهم رانندگی رو یاد داد. اولین بار تو عمرم داشتم با سرعت  ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت میرفتم و خودم خبر نداشتم وق
سلام ....
ادامه سفرنامه بنیامین جانم رو از زبان چنور میخونید ...
خب داشتم می گفتم رفتیم بازار طلا فروشی ها و شاید بگم بالای 30 تا مغازه رو نگاه کردم و از تقریبا از هر مغازه ای از یه سرویس خوشم اومده بود ...
یه سرویس بود خیلی قشنگ بود و یه دختر و یه مادر هم اونجا بودن که همزمان با هم به سرویسی که انتخاب کردم گفتن خیلی قشنگه ولی قیمتش زیاد بود و منم به بنی قول داده بودم جوری طلا بردارم که بهش فشار نیاد و تقریبا مشابه همون سرویس خیلی شیک تر و ساده ترش و خی
خاطرات اربعین نود و هشت: (تیترها)
باتوجه به اینکه به مرور زمان فرصت نوشتن خاطرات اربعین امسال رو پیدا می کنم، الان تیتر خاطرات رو می نویسم تا یادم نره. به مرور می نویسم جریان کامل همشون رو:
1- ریز هزینه های اربعین امسال. و برنامه حرکت.
2- رفتن سر مزار آقاهادی همان اول.
3- اسکان نجف. خوش جا و تمیز.
4- ما و صف حموم؟!
5- پاره شدن زیپ کوله پشتی!
5- آقا سر لباسو بگیر خشکش کنیم!
6- عتبه مقدسه و غذا.
7- یک سحر فرصت نجف امسال. یک گریه نمکی قبل نماز صبح.
8- دیدن رفقا اتف
صبح روز دوشنبه ساعت هفت از خواب بیدار شدم و اماده شدم.گوشیمو از شارژ کشیدم و گذاشتم تو جیبم.ماشین من زود از پارکینگ بیرون اوردم تا س جان اماده بشه.زود به مدرسه رسیدم و رفتم پیش بچه ها.تولد ملی جون بود همون روز.بزارید یکم بریم عقب.با بچه ها پول گذاشتیم رو هم که هم صبحونه بگیریم و هم برای عصر کاری کنیم که خورد به تولد و برنامه عصرمون تبدیل شد به کیک تولد.برگردیم روز دوشنبه.ما یه کلاس پونزده نفره که هممون به تنهایی یک گروه اراذل به حساب میاییم.سروی
+ این سیصدمین پستیه که دارم تو این وبلاگ میذارم. اما صد و هشتاد و دومین پستیه که منتشر شده و شما میبینین.
++ توی این دو روز اخیر، تایم زیادی رو توی مترو گذروندم. هوس کردم جورابای لنگه به لنگه ی هندونه ای بخرم اما خودم رو کنترل کردم. حقیقتا الان میفهمم که پول خرج کردن چقدر ساده س. تا به خودت میای میبینی ماهانه دریافتیت رو تموم کردی و داری به  پس اندازهات دستبرد میزنی. باورش برام سخته اما هنوز بعد از سه ماه نتونستم دخل و خرجم رو کنترل کنم :|
+++ داشتم ا
دانلود آهنگ امیر تتلو |بزنم نفت در بیاد+متن+پخش انلاین
♬♪♪♫♪♬
danlod ahang jadid Amir Tataloo | Bezanam Naft Dar Biad+Text
 
برای دانلود آهنگ بزنم نفت در بیاد امیر تتلو به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
متن آهنگ بزنم نفت در بیاد امیر تتلو
♬♪♪♫♪♬
یا اینوری یا اونوری ، یا بیکینی یا روسری
چشم چشم دو ابرو ، صورتش گیلاسه
پایین ولی یه گردو ، هندونه نگفتم ریا نشه
یه آذر ماهیِ کرمو ، یا یه مردادیِ حیوون
فرقی نداره فقط بگو ، کم بماله میمون
بگو تنگ و کوتاه بپوشه ، یه جور که ه
دانلود آهنگ امیر تتلو |بزنم نفت در بیاد+متن+پخش انلاین
♬♪♪♫♪♬
danlod ahang jadid Amir Tataloo|Bezanam Naft Dar Biad+Text
برای دانلود آهنگ بزنم نفت در بیاد امیر تتلو به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
متن آهنگ بزنم نفت در بیاد امیر تتلو
♬♪♪♫♪♬
یا اینوری یا اونوری ، یا بیکینی یا روسری
چشم چشم دو ابرو ، صورتش گیلاسه
پایین ولی یه گردو ، هندونه نگفتم ریا نشه
یه آذر ماهیِ کرمو ، یا یه مردادیِ حیوون
فرقی نداره فقط بگو ، کم بماله میمون
بگو تنگ و کوتاه بپوشه ، یه جور که همه بش
بابای سعیده، شوهر خاله ام، کارمند بانک کشاورزی بود و ده سال دوم خدمتش منتقل شده بود نمین. ده سالی بود که نمین زندگی میکردن و با تموم شدم ماموریتش برگشته بودن تهران.خدابیامرز مثل گربه، که بچه هاش رو تو اولین سوراخ امنی که پیدا میکنه جا میده و خودش میره دنبال یه لونه بزرگتر، اولین خونه ای که بنگاه نشونش داد رو خرید و همونجا ساکن شد و چند سالی طول کشید تا یه لونه امنتر پیدا کنه. لونه ای که خریده بود اواسط یه کوچه باریک و دراز و بن بست بود که سرتاسر
میگن یه روز جبرئیل می ره پیش خدا گلایه می کنه که: آخه خدا، این چه وضعیه؟
ما یک عده ایرونی توی بهشت داریم که فکر می کنن اومدن خونه باباشون! به جای ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی می خوانبجای پابرهنه راه رفتن کفش نایک و آدیداس درخواست می کنن
هیچ کدومشون از بال هاشون استفاده نمی کنن، میگن بدون بنز یا بی ام و یا تویوتا جائی نمیرناون بوق و کرنای من هم گم شده… یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد
خسته شدم از بس جلوی
دانلود آهنگ امیر تتلو |بزنم نفت در بیاد+متن+پخش انلاین
♬♪♪♫♪♬
danlod ahang jadid Amir Tataloo|Bezanam Naft Dar Biad+Text
برای دانلود آهنگ بزنم نفت در بیاد امیر تتلو به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
متن آهنگ بزنم نفت در بیاد امیر تتلو
♬♪♪♫♪♬
یا اینوری یا اونوری ، یا بیکینی یا روسری
چشم چشم دو ابرو ، صورتش گیلاسه
پایین ولی یه گردو ، هندونه نگفتم ریا نشه
یه آذر ماهیِ کرمو ، یا یه مردادیِ حیوون
فرقی نداره فقط بگو ، کم بماله میمون
بگو تنگ و کوتاه بپوشه ، یه جور که همه بش
خب ساعت منم دو روزیه که رسیده...یکشنبه از دفتر که برگشتم خونه بابا منو دیدن و بسته به دست اومدن که : یه بسته برات رسیده من بازش کنم؟!!! اینقد خودم ذوقشو داشتم ولی خب ذوق بابا رو که دیدم گفتم باز کنین....مامان گفتن: بابات از ظهر که بسته اومده منتظره تو بیای که بازش کنه....خیلی صبوری کرده که تا نرسیدی باز نکنه بسته ی پستیت رو....
خلاصه اینکه بسته رو باز کردیم....ساعت رو نگاه کردن و گفتن خیلی قشنگه...روی دستم بستم و هی ذوقشو کردم....میدونین مدل ذوق کردن من چه
Hi hoes!
چخبرا ازینروزا:|؟ اغتشاش و این کسشرات
خب از اغتشاش ک فلا سهم ما دوروز تعطیلی ناقابل (امروز و دیروز) و نتی که به هیچ جا وصل نمیشه شد:))
رسما شدیم کره شمالی
فردا هم ظاهرا اینجا مدارس بازه:(! هعی...بعد دانشگاها تعطیله:|انقد زورم میگیره
منم این چن روز پریود شدم و سرما خوردم تا رسما ب کمک سگ سیاه افسردگی به سرزمین گا سفر کنم:))
خب سرما تقصیر خودم بود با کله خیس بعد حموم تو روز سرد زدم بیرون
کلا خ وقته نرفتم مدرسه سه روزم هفته پیش نرفتم:|یادم رفته چ شکل
عامیانه میخوام بنویسم.
گاهی با خودم میگم کوهپیمایی با یک هدف ثابت که خیلی تکراریه. باز در رابطه با فوتبال میگی درسته که یه زمین ثابته و یه توپ و تعداد ثابت بازیکن، ولی هر سری توپ یه سمت میره، نتیجه بازی یه چیز میشه و همه چیز فرق داره؛ اما کوه یه نقطه شروع ثابت داره، به سمت یک هدف ثابت حرکت می کنی و از یه مسیر ثابت و یکتا میگذری. همین. اما در عمل واقعا این طوری نیست. هر سری یه حسی بهم القا میشه.
این سری در حالی برنامه رو هماهنگ می کردم که خسته بودم.
یکشنبه قرار بود با مامان اینا بریم سمت اقوام....راستش یهویی من پشیمون شدم....دیدم اگه بریم اونور خب خیلی بودن با مستر اچ برام محدود میشه.... تعارف چرا؟!!!! اونجا نمیشه حتی کنار هم نشست....تا یکم مستر اچ دستشو دور شونه م هم بندازه میگن اینا شورشو در آوردن دیگه!!!!
بعد دیدم کلا چند روز بیشتر مستر اچ نیست...بذار خونه باشیم کنار هم....بریم بگردیم....اصلا این دفعه اومدنش باهم عکس نگرفتیم.... و خلاصه به مامان اینا اعلام کردیم ما نمیایم....بازم مامان گفت اگه خواست
 
ملا یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ ملا گفت: ببخشید! پس حتما عوضی گرفتم
 
********لطیفه های خنده دار********
 
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
 
********لطیفه های خنده دار********
 
شوتیه عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میر
 
ملا یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ ملا گفت: ببخشید! پس حتما عوضی گرفتم
 
********لطیفه های خنده دار********
 
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
 
********لطیفه های خنده دار********
 
شوتیه عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میر
از همینجا عید نوروز هم تبریک بگم پیشاپیش!
اینجوری که من میرم و دیر به دیر میام میترسم حضور بعدیم بعد از عید نوروز باشه!
سلامممممممممممممممم!
یه سلام زمستونی پر انرژی...بهرحال میدونین دیگه...زمستون فصل من هست....فصل محبوب دوست داشتنی من...و با شروعش خب خیلی انرژی گرفتم....
زمستون قشنگی برای من و شهرم هست...و خدا رو شکر که اینجا هوا اونقدری آلوده نشد که مثل تهران یا تبریز و ... تعطیلی مورد لزوم باشه... بارندگی قشنگی هم داشتیم این مدت که حسابی شهرای اطرا
پیشاپیش بذارید هشدار بدم که حجم عظیمی از غر توی این متنه و لطفا نخونید اگر حوصله‌ش رو ندارید.
این روزهایی که باید آروم باشن و نیستن! می‌خوام بگم که چه‌طور دارم از هدر رفتن فرصت‌ها واقعا استرس می‌گیرم. یک روزهایی به خودم میام و می‌گم تا حداقل یک قرن دیگه چنین فرصتی برات پیش نمیاد. چنین وقت فراخی و تو این‌قدر خام و نادون. بعد باورتون نمی‌شه واقعا گریه‌م می‌گیره از این که فکر می‌کنم چه قدر وقت کمه و چه‌قدر من واقعا هیچ چیز نمی‌دونم. برنامه
راهنمای خرید اینترنتی کوله پشتی لپ تاپ ؛ نکات مهم در انتخاب کوله پشتی لپ تاپ
کوله پشتی لپ تاپ یکی از وسائل جانبی لپ تاپه که برای هر کسی که لپ تاپ داره ضروریه ! اگر لپ تاپ دارید ، مهم نیست که یه آقای کارمند پر مشغله هستین و یا یه خانم خانه دار !  در هر صورت به کوله پشتی لپ تاپ احتیاج دارید . با گسترش و تحولات اجتماع شهری و متعاقبا تغییر نیازهای مردم ، کم کم انواع مختلفی از کوله پشتی لپ تاپ با طراحی ها و کاربری های متفاوت وارد بازار شدن . چند نکته بسی
دوشنبه 13 آذر سال 96 بود و چند روزی از دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم می گذشت که در فرصت یک ماهه بعد از دفاع، در خوابگاه روی تختم دراز کشیده بودم و در کنار شنیدن موسیقی آرام بخش و سنتی کتاب می خواندم و از لحظه های بدون استرس پایان نامه و استاد راهنما  لذت می بردم. در فکر بودم که سری به دیار بزنم ولی مشغله اصلاحات پایان نامه، وقت محدود و کلاس های روز جمعه که قول داده بودم و پروژه هایی که قبول کرده بودم این اجازه را به من نمی داد. ناگاه صدای آشنای تل
دوشنبه 13 آذر سال 96 بود و چند روزی از دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم می گذشت که در فرصت یک ماهه بعد از دفاع، در خوابگاه روی تختم دراز کشیده بودم و در کنار شنیدن موسیقی آرام بخش و سنتی کتاب می خواندم و از لحظه های بدون استرس پایان نامه و استاد راهنما  لذت می بردم. در فکر بودم که سری به دیار بزنم ولی مشغله اصلاحات پایان نامه، وقت محدود و کلاس های روز جمعه که قول داده بودم و پروژه هایی که قبول کرده بودم این اجازه را به من نمی داد. ناگاه صدای آشنای تل
دوشنبه 13 آذر سال 96 بود و چند روزی از دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم می گذشت که در فرصت یک ماهه بعد از دفاع، در خوابگاه روی تختم دراز کشیده بودم و در کنار شنیدن موسیقی آرام بخش و سنتی کتاب می خواندم و از لحظه های بدون استرس پایان نامه و استاد راهنما  لذت می بردم. در فکر بودم که سری به دیار بزنم ولی مشغله اصلاحات پایان نامه، وقت محدود و کلاس های روز جمعه که قول داده بودم و پروژه هایی که قبول کرده بودم این اجازه را به من نمی داد. ناگاه صدای آشنای تل

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها