نتایج جستجو برای عبارت :

دلت که صاف شد زمان زیادی نمیگذره که دهنت هم صاف میشه. غم مخور

ثروت گم گشته باز آید به دامان غم مخور
........................ سفره ی خالی شود روزی فسنجان غم مخور
ای تن خشکیده روزی پر شوی دل بد مکن
.............................. وین لب ترکیده باز آید به دندان غم مخور
گر سراب نان باشد باز بر چشم بدن
............................. نانوایی را خری یک روز ای جان غم مخور
دور فرمون گر دو روزی بر سرای ما نگشت
.......................... دایما فرمان نباشد پیچ پیچان غم مخور
در خیابان گر به شوق خانه خواهی زد قدم
............................... سرزنشها گر کند بنگاه منزل غم مخور
گرچه م
آدم است دیگر انقدر به دنبال خوشبختی از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا میرود که هرکس در آن ساعت از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا برود اورا در حال رفت و آمد از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا میبیند
+++++
یه زیر خاکیِ دیگه. یه زمانی هم مینی‌مال مینوشتیم. ای تُف به این گذرِ زمان link
مخور ای دل غم بسیار مخور
ور خوری جز غم دلدار مخور
نه غم یار عزیزست؟ آن نیز
اگرت هست نگهدار مخور
یار تیمار تو چون می نخورد
پس تو بی فایده تیمار مخور
خه! چنین خواهمتف، احسنت،ای یار
غم من اندک و بسیار مخور
من ز عشق تو زیم یا میرم
تو خود البّته غم کار مخور
پشت من بشکن و پیمان مشکن
خون من می خور وز نهار مخور
چشم تو دوش لبت را می گفت
با فلان باده دگر باره مخور
لب تو گفت بدو خیز بخسب
تو که مستی غم هشیار مخورکمال‌الدین اسماعیل
ای دل عبث مخور غم دنیا را     فکرت مکن نیامده فردا را این دشت خوابگاه شهیدان است     فرصت شمار وقت تماشا را از عمر رفته نیز شماری مکن     مشمار جدی عقرب و جزا را آرامشی ببخش توانی گر     این دردمند خاطر شیدا را ای دوست تا که دسترسی داری    حاجت برآر اهل تمنا را زیرا […]
نوشته ای دل عبث مخور غم دنیا را اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
غم‌مخور جانا در این‌عالم که عالم هیچ نیست
نیست‌هستی‌جز دمی‌ناچیز و آن‌دم‌هیچ‌نیست
گر به‌واقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بی‌کنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصل‌های عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
هرگاه در تنگنا قرار گرفتیهرگاه فکر کردی خدا فراموشت کردههرگاه از زندگیت خسته شدیاین آیه ی زیبای خدا رو بیاد بیار: «لا تنقطوا من رحمت الله»تا وقتی پشتیبانی چون خدا داری چی کم داری؟ «ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکندچون تورا نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور»به خدا توکل کن و بدون زمونه همیشه یکسان نیست و روزای بد میگذره... «دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور»بنابر این تو حق نداری نا امیدشی! 
غم مخور گر حاکمی دزد می شود                                                 شکوه ز بی کفایتی دوران می شود
غم مخور خزانه خالی کرده است                                                  غم بخور مردمی بی خرد پرورده است
مردمان چشم بسته پای بقچه رفته اند                                          بی خیال زعلم و عالم دوران رسته اند
مردمی که بهر دزدان دست می زنند                                            حق شکوه و ناله زخود پر می زنند
مردمان با دست زدندحناق گیرند                     
زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زم
غم مخور این تیره ماه سوز و سرما ، بگذردهر چه پیش آید ز گردون بر سرِ ما بگذردروزگار تلخ گر شیرین نکرد کام همهبر زمین افتاده و بنشسته بالا ، بگذردگر مهیا گشت یا نه توشه بر خان همهروزگارِ مجلس مسکین و دارا ، بگذردرنجِ بار زندگی گر خم نموده قامتیاز ضمیر و خاطر نادان و دانا ، بگذردزیب باطن را نما پاینده ظاهر رفتنیستبی توقف این زمان بر زشت و زیبا ، بگذردگو تو دل آسوده کن دنیای امروز هر چه هستبر من و تو ، یا شما و ما و آنها ، بگذرد ............. ۹۸/۱۰/۷فتانه -
ای شعر کوتهم خبر امتحان بگوبا اینکه ساده‌ای فقط احوالمان بگو
 
گفتی که «محرمان خلوت انسیم غم مخور»؟با ما مگو که غمت چیست، داستان بگو
 
هر جا که رفتی و قلبت گشوده شداز خواب‌های پریشانِ پلکمان بگو
له شد وجودمان از بس کنایه خورداما تو بگذر و از ایمانشان بگو
اصلا نگو! شاید درست نیستباشد میانمان ک چنین و چنان بگو
 
شعر: فاطمه افشاری
پسرا  ایرانی همه
دنبال دختر سفید و تپل و در صورت امکان قدبلند هستن.
از دخترای مظلوم خوششون نمیاد
اگر بهشون نزدیک بشید مخصوصا اگر متاهل باشن فقط به کردنتون فکر میکنن.
ببین ینی یه جوری که خودت هم دهنت باز میمونه. اینقد توله سگ و گرگ هستن.
پ ن: بوی بستنی پاک میاد....
هییی
درک صداقت میاره. تو وقتی  حرف دلتو راست و پوست کنده به طرف مقابلت می‌گی که مطمئن باشی اون شخص برای حرف تو ذره‌ای هر چند اندک تره خورد می‌کنه و دائم برای فرو کردن عقاید خودش تو ذهن تو تلاش نمی‌کنه. وگرنه که شروع می‌کنی به پیچوندن و ایگنور کردن. اما مرگ به اون لحظه‌ای که قفل دهنت باز بشه و حرف دلت به اون آدمی که نباید گفته بشه. اون موقع است که تازه می‌شی مثل من!
حکایت کرده‌اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف، به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: «در من فایده‌اى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه نصیحت مى‌گویم که هر یک، همچون گنجى است. دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مى‌گویم و پند سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى‌گویم. مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرنده‌اى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته اس
یه ﻭﻗﺘﺎ ﻻﺯﻡ ﺯﻣﻦ ﺑﺨﻮﺭ ....ﺗﺎ ﺑﺒﻨ ﺎ ﺸﺘﺘﻦ ...ﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪﺗﻦ ...ﺎ ﻣﺮﻥ ...ﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ ﻣﻤﻮﻧﻦ!!!
 
ﺎﻫ ﻻﺯﻡ ﺟﻮﺭ ﺯﻣﻦ ﺑﺨﻮﺭ ﻪ ﺯﺧﻤ ﺑﺸ ...ﺯﺧﻤﺎﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺑﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺑﺒﻨ ...ﺎ ﻧﻤ ﻣﺎﺷﻦ ...ﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﺰﺍﺭﻥ ...ﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﻥ ...ﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺩﻥ ...
ﻫﻮﻗﺖ ﺗﺎ ﺯﺧﻤ ﻧﺸ ﻧﻤﺘﻮﻧ ﺑﻔﻬﻤ ﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻨﻪ!!!ﺩﺳﺖ ﻪ ﺴﺎ ﻧﻤ ﻣﺒﻨ ﻪ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﻗﺴﻢ ﻣﺨﻮﺭﺩ ...ﻭ ﻪ ﺴﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﺰﺍﺭﻥ ﻪ ﺍﺻﻼ ﺎﺩﺷﻮﻥ ﻧﻤﺮﺩ ...ﺯﻣﻦ ﻪ ﻣﺨﻮﺭ ﻣﺒﻨ!!!
ﺎ ﺧﻮ
به دستت که زدی زیر چونه‌ات و حالت دهنت خیره شدم. به زاویه‌ی پایین به بالای دوربین که حالت روحی‌تو نشون میده‌. به ته‌ریشی که بهش عادت ندارم. به تی‌شرت محبوبم. به موهای نرم و خوش‌حالتت. به دیوار پشت سرت. به سکوتی که ازش می‌ترسی. منم می‌ترسم. می‌ترسم به چشمات نگاه کنم. می‌ترسم صدام کنن و من نتونم جوابشونو بدم. پادشاه تنهایی، من از چشمات می‌ترسم.
مادرم وقتی که عصبانی -و شاید دیوانه- می‌شد دستور می‌داد که لال شوم تا صدایم را نشوند. صدا و تصویر پدرم را به صورت واضح در ذهن دارم که می‌گفت «اصلا وقتی که حرف می‌زنی اعصابم می‌ریزه به هم!» اما حالا همه چیز فرق کرده؛ دوست دارند که با آن‌ها صحبت کنم. می‌خواهند به من نزدیک شوند و نمی‌دانند که چگونه. حالا من هم نسبت به هرکسی که سرد شوم تحمل صدایش را ندارم؛ حتی اگر قبلا از نظرم صدایش جذاب بوده باشد.
می دونین وقتی یه کاریو رها می کنین، دوباره انجام دادن و ادامه دادنش مثل این می مونه که یه مشت موم بریزن تو دهنت و بگن بجو!
 
صبح برنامه ی نوروز۹۹ مهمان ابی، رو دیدیم. جالب و دوستانه بود. ترکیب فرامرز اصلانی و بابک امینی خیلی رمانتیکه:) 
 
دارم به این فکر می کنم که با پول عیدیم کتاب آموزش گیتار کلاسیک از ابتدایی تا متوسطه ی لیلی افشارو بخرم. به نظر کتاب خوبی میاد. کسی خریدتش؟
بود و رفت..
طاقت بی تابیم را؛ او شکیبا
بود و رفت..
گر زمانی بانگ میزد بر سرم؛
زنگ خزان؛؛
ساقهء زرد خیالم را شکوفا
بود و رفت..
از شمیمش مینمود او اهل این
منزل نبود؛؛
ساکن فردوس بود؛ از شاخ
طوبا(طوبی) بود و رفت....
غم مخور"محزون"؛ مگو
یارم کجاست؟؛؛
پر کشید بر آسمانها؛ چونکه
عنقا بود و رفت...
#ناهید_غلمانی_خامنه
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
امروز یه مطلبی خواندم از اینستا ارگانیک مایندد که بنظرم خیلی جالب و ضروری بود:
تغییرات شخصیتی بسیار بسیار بسیار با کندی می‌توانند صورت بگیرند؛صبور باش.
هیچ راهی برای موفقیت نیست، جز بارها شکست.
قرار نیست در زندگی موفقیت آمیز هیچ اضطراب و استرسی نباشه، بلکه برعکس چالش های بیشتر و سخت تری در بر داره.
باشه من دروغگو و تو خوب.
ولی اونی که مخفیانه اومد و هی به دروغ میگفت روستام ولی برای یچیز خاص اومده بود تو بودی. 
چون بهت نمیگم یادت رفته؟؟
بس کن دیگه. یه عکس دیدی و واست توضیح دادم جریانش چی بوده. 
تو توضیح بده چرا اومدی و نگفتی؟؟ و انکااار میکردی و هرچی به دهنت می اومد بهم میگفتی؟؟
پس بقیه چیزهایی هم که پرسیدم و هیچ جوابی بهشون ندادی توضیح بده، نه اینکه کاملا سکوت کنی.
این یه مدت هر روز که از خواب بلند میشم یکی دو‌ساعت طول میکشه تا وقایع اخیر به ذهنم بیاد
صبح که خوابگاه ها تخلیه شد شبیه فیلم های هالیوودی بود
به همون شدت اکشن طور
شبیه فاجعه چرنوبیل از نوع ویروسیش
خیلی غیر واقعیه
تصور اینکه تمام کسایی که دوستشون داری رو نمیخوای ببوسی ولی از ته دل میخوای با تمام آدم های نفرت انگیز بوسه فرانسوی داشته باشی، انقدر که آب دهنت رو‌ قورت بدن ؛ خیلی گیج کنندست..
 
 
زهرا گفته اسمش رو بیاری تو دهنت فلفل می ریزم...خنده م گرفت.
گفتم بدون فلفل هم دیگه اسمش رو ازم نمیشنوی؛ خودمم دیگه از خودم نمیشنوم مطمئن باش. انقدر بامزه و خنده دار تلخی ها رو تحلیل میکنه که فکر میکنم ده سال پیش که زهرا در زندگیم نبود با چه فیلتری تلخی ها رو میشکافتم.زهرا یه حالِ شیرین و با دوام هست برای من...
مثلا من بگویم:
منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من 
طفل اشکم خویشتن داری نمی آید ز من 
یا بگویم:
مشعلی در دست بادم حال و روزم خوب نیست
در دل آتشفشان هم این چنین آشوب نیست
و تو بگویی:
 هان مشو نومید چون واقف نیی از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
یا چه می دانم مثلا بگویی: 
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند...
و من روشن شوم، لبخند شوم، جوانه امید در دلم شکوفه بدهد!
 
* لاهوتی.     
رهی، انسیه سادات هاشمی، حافظ  
 
تو این سرنوشتِ شومم حرفا و رفتارای تو زندگی رو غیرقابل تحملتر کرد. بعضی حرکات و حرفات بدجور رفته تو مخم. دهنت باز میشه یا شرایط انجامش پیش میاد میتونم هوار بکشم. خیلی اذیتم میکنن خیلی. 
 
من دیگه یه روانی ام . چیزی که تو رو ازم دور کنه تحمل نمیکنم. به هر چیزی ممکنه گیر بدم تا شاید تو با دلجوییت بتونی یه مرهم به زخم دلم بزنی.
تا حالا که هر بار بهانه آوردم نمک پاشیدی شاید دیگه مرهمات تموم شده. شاید برای من 
سلام دوستان گلم لطفاً این متن رو بخونیدچقدر قشنگه.......دلگیر مباش..!از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتندایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسیدصبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداستدنیا دو روزه،یک روز با تو،یک روز بر علیه تو ،پس ناامید نشو،زمان زود میگذرد،بی بی ها هم یک روز نی نی بودن،فقط گذر زمان نقطه هایشان را جابجا کردهجنگل هم باشی با بریدن درخت هایت بیابان میشویفراموش نکن نیلوفر جایزه ی ایستادگی مرداب اس
برای قهوه سرد و غذای شب مانده
برای دیدن صدباره ی پدر خوانده
برای آن ها که در تنت مرور شدند
به خاطر آنهایی که از تو دور شدند
به خاطر غزل گیر کرده در دهنت
برای مرده ی جا مانده زیر پیرهنت
برای چاقو دادن به دست های جدید
برای دوست شدن با شکست های جدید
به خاطر همه گریه های نیمه شبی
خدای گم شده در چند جمله عربی 
برای خاطر شعر، این دکان رنگ رزی
برای این ادبیات فاخر عوضی 
به رقص مرگ میان تنت ادامه بده
نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده
پارسال، یکی از روزای رمضان که واقعا تشنه بودم، رفتم یه گوشه دراز کشیدم.یه سری خواب عجیب دیدم. وقتی بیدار شدم، خوشحال از خوابی که دیده بودم، حس کردم دیگه تشنه نیستم.با خودم فک کردم که واو عجب آدم خوبیم که تو خواب حضرت ابوالفضل سیرابم کرده و ...یهو داداشم گفت: چرا وسط خواب رفتی یه پارچ آب ریختی تو دهنت؟گفتم: چی؟ من؟گفت: آره. اتفافا هرچی خواستم جلوتو بگیرم بهم گفتی که حضرت ابوالفضل گفته اشکال نداره!
پارسال، یکی از روزای رمضان که واقعا تشنه بودم، رفتم یه گوشه دراز کشیدم.یه سری خواب عجیب دیدم. وقتی بیدار شدم، خوشحال از خوابی که دیده بودم، حس کردم دیگه تشنه نیستم.با خودم فک کردم که واو عجب آدم خوبیم که تو خواب حضرت ابوالفضل سیرابم کرده و ...یهو داداشم گفت: چرا وسط خواب رفتی یه پارچ آب ریختی تو دهنت؟گفتم: چی؟ من؟گفت: آره. اتفافا هرچی خواستم جلوتو بگیرم بهم گفتی که حضرت ابوالفضل گفته اشکال نداره!
پارادوکس عجیبی توی زندگیمون وجود داره
اینکه لحظه ای جنگجو طلب ترین ادم روی زمین هستی و لحظه ای دیگه تبدیل به یک بزدل نا امید میشی البته همه اینا بستگی به دید تو داره
در لحظه زندگی کن مهم نیس تهش برنده ای یا بازنده ، تهش تبدیل به یک گلادیاتور قهرمان میشی یا یک سرباز شکست خورده ، تو قدم بردار از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و در این حین اهدافت رو فراموش نکن و به سمتش برو و هیچ فکر منفی رو تو دهنت راه اندازه ک خدابا ماست در تک تک این لحظات و نذاره گر تو
 
ﺪوم ماه ب دنیا اومدید؟ اماده ای  دﻟﻞ ﻣﺮﺘﻮ ﺑﺪﻭنی
ﻓﺮﻭﺭﺩﻦ: ﺧﻠ ﺭﻠﺲ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺷﺎﺩ ﺳﺮﺗﻮ ﻣﺰﺍﺭ ﻣﻤﺮاﺭﺩﺒﻬﺸﺖ: ﺍﺯ بس مهربونی به خاطر عشقت ﻣﻤﺮ☺️ﺧﺮﺩﺍﺩ: از خندیدن زیاد میمیری
ﺗﺮ: ﺗﻮ ﻧﻤﻤﺮ ﻭ ﻟﻘﺐ ﻧﻤﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻦ ﻣﺮﻣﺮﺩﺍﺩ: ﺩﻋﻮﺍ ﺮﺩﻥ ﻣﻤﺮ ﻭﻟ ﺟﺎﺕ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺘﻪ♥️ ﺷﻬﺮﻮﺭ: ﺍﺯ ﺑﺲ ﺧﻮﺑ ﺸﻢ ﻣﺨﻮﺭ ﻣﻤﺮ
ﻣﻬﺮ: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻪ ﺘ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺴﺎﺑ ﻣﻤﺮ ولی بعدا تو زنده میشی تا دیه بگیری، اصلا تو شریﺁﺑﺎن: ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺳ
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است 
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است 
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل
15 دی98کوتاه کردن موامروز عصر هوا خوب بود یعنی سرد سرد نبود،تصمیم گرفتم ببرمت آرایشگاه موهاتو کوتاه کنم،تصور میکردم حالا تو آرایشگاه گریه کنی و اجازه ندی دست به موهات بزنن،و کمی مضطرب بودم،خلاصه تو کاملا برعکس تصورات من خیلی آروم نشستی و خانم گل بهار موهاتو کوتاه کرد و خیلی مدعی بود که دستش خیلی خوبه و تو موهات به سرعت برق و باد رشد میکنهالبته منم تا حدودی باور کردم چون خودمم برای هر کس موهاشو کوتاه کردم زود بلند شدن ولی خب نه به این سرعتی که
از دیروز جادویی‌ باید بنویسم، که م پیام دلتنگی داد، اینکه همه‌ی ساعت‌های روز به تو فکر می‌کنم و ح که شرط رفاقتم را که گذاشته بودم برآورد. بله دنیا کرنشی به سویم کرد و این تصور را القا کرد که دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور. اما راستش نه که من آدم بدبینی باشم منتها تجربه‌ام چیز دیگری می‌گوید. تجربه‌ام می‌گوید پسِ هر خوشی زهر هلاهلی‌ست و لذا دلخوش نشو که دائما یکسان نباشد حال دوران خر نشو. فعلا که هرکداممان در سویی هستیم و مشغولیم و هیچ
ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرددنیا چو هست بر گذر این نیز بگذردگر بد کند زمانه،تو نیکو خصال باشبگذشت از این بسی به سر،این نیز بگذردور دور روزگار نه بر وفق رأی توستاندوه مخور که بی خبر،این نیز بگذردیک حمله پای دار که مردان مرد رابگذشت از این بسی بتر،این نیز بگذردمنت خدای را که شب دیر پای غمافتاد با دم سحر،این نیز بگذردابن یمین ز موج حوادث مترس ز آنکهر چند هست با خطر،این نیز بگذردتشویش خاطر است ولی شکر چون نکردایزد قضا چز این قدر،این نیز بگذر
رفته بودم قنادی واسه خالم شیرینی نارگیلی بگیرم همون که رفتم از پشت ویترین چشام به جمالش روشن شد چه رنگ و رویی چه خوشگل بود.
هر چی توصیفش کنم بازم کمه .
نمیدونم چقدر داشتم نگاش میکردم ولی طولانی بود. مغازه شلوغ بود واسه همین با خیال راحت نیگاش میکردم مگه میتونستم نگامو ازش بردارم
غیر ممکن بود سخت بود .
خلاصه دیگه داشت آب دهنم راه میفتاد .
آخه مگه میشه نون خامه ای رو از پشت ویترین دیدو چش ازش برداشت یا آب دهنت راه نیفته . خلاصه اون چشمک عاشقونه کار
اگر برات سواله که هر بار باید لوکیشن بدم؟ و لازمه بگم که آره، نشستم روی و نه پشت میزی که چسبوندیش به دیوار تا که راحت تر بشینی و تکیه بدی، معشوق ِ جان به بهار آغشته ی محسن نامجو گوش میدی و دهنت مزه ی لواشک تلخ و ترش ل سیب جنگلیای مامان رو داره!
تا قبل خواب خوب پیش رفتی و حالا داری گند میزنی به وقتت:)) هی پاز میکنی تایمر رو و کارای متفرقه میکنی، تازه، این روزا همه ش گشنته:))
بکذریم، باید تصمیم بگیری که یک دوره کافیه یا که دو تارو باید برسونی؟ آخه ترج
این نیز بگذرد
زمان جنگ ایران و عراق هر وقت که آژیر
قرمز بمبارانهای هوایی شهرها اعلام میشد،
اولین توصیه گوینده رادیو حفظ خونسردی بود.
گوینده ی رادیو :
" شنوندگان عزیز! توجه فرمایید
شنوندگان عزیز! توجه فرمایید
آژیری را که هم اکنون میشنوید
اعلام وضعیت قرمز در منطقه... است.
ضمن حفظ خونسردی خود به پناهگاه بروید."
آن روزها با خاطرات تلخ و شیرین گذشت.
دیری نمیپاید امروز هم به همان گذشته میپیوندد.
پس خونسردی خود را حفظ کنیم و با
گوش سپردن به سخنان د
من فکر کردم بلدم. بلدم که وانمود کنم. 
اما انگار اون شب، یه چیزی شکست. یه چیزی که احتمالا درست نمی‌شه، حداقل نه به این زودی. دلم نشکسته، نه، نمی‌دونم چیه که خرد شده و وجودم رو خرده‌شیشه پر کرده. اما هرچه‌قدر هم که بگم و بخندم و تشکر کنم و تعریف کنم، اون چیزی که خرد شده انگار قرار نیست برگرده. من خوبم. من خوبم. من خوبم. 
+تو هم همین‌طور، می‌شه محض رضای خدا دست از وانمود به شناختن من برداری؟ تو هیچی راجع به من نمی‌دونی، هیچی. علاقه‌ای هم ندارم ک
اگر دانی که دنیا غم نیرزدبروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روزز عمر مانده روزی می شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدیکه بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروزچو خاکت می خورد چندین مخور غم 
 
(( چرا غم تا شادی مونده. چرا ناراحتی تا خوشی مونده. شاد باش این چهار روز دنیارو. بخدا که من هر وقت میرم دفتر با پرسنل مهرزمان میگم و میخندم. یکی مهرلیزری میسازه. یکی مهرژلاتینی میسازه یکی مهر خاتم میسازه هر کی سرش تو یه کاره منم بهشون م
سلام 
بیشتر از یه ساعته دارم فکر میکنم این یادداشت رو ارسالش کنم یا نه....به نتیجه نرسیدم. بی نتیجه، ارسال میکنم.
***
سالِ 91 یا 92 شبِ جمعه‌ی آخرِ آذر ماه، خیابان جیحون، به دستِ یه عده جوجه بسیجیِ بی‌کله اونقدر کتک خوردم که کف از دهانم بیرون می‌ریخت. انقدر سیلی به صورتم و لگد به ساق پاهام کوبیدن که منِ 3-32 ساله، مثل بچه ها گریه میکردم و قسم میدادم ولم کنید. ول نمیکردن.
{به گمانم چند ماه پیش در این مورد نوشته باشم}
رد میشدم دیدم شلوغه و کنار یه مسجد ه
وقتی رو به رویم نشست و آن حرفها را زد، می دانستم یک نم اشک در چشمهایم حلقه زده است. امیدوار بودم همین جا تمام شود و او آن قدر سر به هوا باشد که متوجهش نشود. اما قصه جور دیگری پیش رفت. یک لحظه نگاهش روی چشمهایم ماند و در همان حال، با لبخندی دلجویانه پرسید: «"تو" چرا بغض کردی؟» لبخند زدم و اشکها روی گونه هایم لغزید. تند و تند پاکشان کردم و تند و تند حرف زدم تا حواس چشمهای لعنتی ام را پرت کنم که نشد. و آن که  در کنارم نشسته بود، سرش را زیر انداخت و صورتش
امروزه،آدما خیلی برداشت های اشتباهی از حرف و رفتار های دیگران میکنن،یه چیزی درموردت میگن که تو شاخ در میاری.آدم باید توجه کنه به رفتار هایی که میکنه و حرفایی که میزنه،چون گاهی اوقات،بدون اینکه خودت با خبر بشی،متهمت میکنن.تهمتی بهت میزنن که حتی تو بهش فکرم نکردی و اصلا منظورت اون نبوده.نمیشه گفت قضاوت،باید گفت برداشت اشتباه زیاد شده مخصوصا برداشت اشتباه از رفتار آدما.یه جورایی اگه حواست نباشه،گناهکار میشی.اون موقع ست که حکایتت میشه،آش نخ
۱. من کی از دندون‌پزشکی خلاص میشم؟!!! :(( چند تا چیز هست که واقعا دلم میخواد بدونم چی‌ان! یکی اون سوزنا که بعد تراشیدن دندون فرو میکنن تو لثه بیچاره‌م... یکی اون چیزا که دکترا هی با یه چیزی شبیه انگشتر اندازه‌ش میگیرن... یکی روش فرو کردن املگام تو دندون!!! یکی هم اون پیچ دردناکی که دور دندون میپیچن و در حالیکه دهنت بازه میفرستنت از وسط ملت رد شی بری عکس بگیری :/
۲. اونقدر عمرم تو دندون‌پزشکی گذشته که بتونم کاربلد بودن یا نبودن یه پزشکو تشخیص بدم!! و
شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت
دوباره صورتیِ صورتی‌ست باغ تنت
دوباره خواب مرا می‌برد که تا برسم
به روز صورتی‌ات ـ رنگ مهربان‌شدنت ـ
چه روزی آه چه روزی! که هر نسیم وزید
گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت
چه روزی آه چه روزی! که هر پرنده رسید
نکی به پنجره زد پیشباز درزدنت
تو آمدی و بهار آمد و درخت هلو
شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت
درخت شکل تو بود و تو مثل آینه‌اش
شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت
و از بهشت‌ترین شاخه روی گونه‌ی چپ
شکوفه‌ای زده بودی به
بهارنو شد جهان و هزاران سپاس دوستخرم دلی که به عشق است شناس دوست
از خود عجب ز بهاری چنین لطیفدارم به دل غم نان و هراس دوست
آن بی خرد که به خلقی ستم نمودبیند به کار جهان انعکاس دوست
آن زاهدی که شکم سیر حاکم استاز مصلحت به تن آرد لباس دوست
جاهل کسی که به تقلید زاهدیآرد به لب چو گدا التماس دوست
آزاده باش و به دل غم مخور جهاندر گردش است به حساب از قیاس دوست
#قاسم- رستگاری
مامان میگه ینی اینا برن کی برمیگردن؟
میگم ناراحت نشی مادر من !فامیلتن ...دوستشون داری ...ولی شاید ...اونم شاید! برای فوت بابا ننه اش !!!
ولی قطعاااا برای ارث و میراث سر و کله اشون پیدا میشه !!!
مامان میگه مار نزنه زبونتو !!!خدا نکنه !!!
میگم:چی خدا نکنه ؟اینه بابا ننه طرف نمیرن؟که نمیشه!یا برگردن ؟که نمیشه !یا برنگردن؟که نمیشه !اصلا به من چه !
ولی یه چیزم ممکنه پیش بیاد !
میگه چی؟
میگم اینکه پولشون تموم شه و هیچ جوره نتونن حتی با ظرف شوری و کار تو رستورانی
**صلی الله علیک یا اباعبدالله**
مسیر روضه باز به سمت گودال رفتحسین کنار آب تشنه لب از حال رفتبه سر زنان زینب کنار مقتل گفتاز سر من دیگر سایه ی اقبال رفتخستگی از بدنت می ریزهداره نیزه ز تنت می ریزهمگی چی گفتی عدو سنگت زدداره خون از دهنت می ریزه
 
اگه می خواهی یک بار دیگر در محرم نفس بکشی،اگه از گریه سیری که در محرم نکردی خجلت زده ای،اگه دلت رو یک بار دیگر می خواهی به نخ علم امام حسین گره بزنی... این فیلم کوتاه رو از دست نده (فیلم)
این زبان چون سنگ و فم آهن وشست
وانچ بجهد از زبان چون آتشست
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نقل و گه از روی لاف
زانک تاریکست و هر سو پنبه‌زار
درمیان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
جان ها در اصل خود عیسی‌دمند
یک زمان زخمند و گاهی مرهمند
گر حجاب از جان ها بر خاستی
گفتِ هر جانی مسیح‌آساستی
گر سخن خواهی که گویی چون شکر
صبر کن از حرص و این حلوا مخور
صبر
استارت روز چهارم رو زدی...
جلو اومدی در حالیکه به خودت ایمان داری...
اضطراب و دل نگرونی تو زندگیت جایی نداره، تو خدارو داری:)
یک ثانیه ات هم حیاتیه و مطمئنم از دستش نمیدی...
همین تلاش های ثانیه به ثانیه هست که زندگیتو شیرین کرده درست مثل کیک یزدی!
پس از شیرینیش لذت ببر :)
باز هم میگم به اونچه که لایقشی خواهی رسید، غم مخور!
امروزم به اخر میرسونی تا از خودت راضی باشی :)
هرچه کُنی بکن، مَکنترکِ من ای نگار منهرچه بَری بِبَر، مَبَرسنگدلی به کار منهرچه هِلی بِهِل، مَهِلپرده به روی چون قمرهرچه دَری بِدَر، مَدرپرده‌ی اعتبار منهرچه کِشی بِکِش، مَکِشباده به بزمِ مدّعیهرچه خوری بخور، مخورخونِ دلِ فگار منهرچه دَهی بده، مَدهزلف به باد، ای صنمهرچه نَهی بِنِه، مَنِهدام به رهگذار من هرچه کُشی بکُش، مَکُشصید حرم که نیست خوش هرچه شَوی بـِشو، مَشوتشنه به خونِ زار منهر چه بُری بِبُر، مَبُررشته‌ی اُلفتِ مراهرچه کَن
توصیه ها برای شروع این کار
۱- قرارداد خود را بسیار دقیق و با نکته سنجی دقیقی بررسی کنید، امضا کردن خیلی از چیزها اصلا به نفع یک مدیر محتوا نخواهد بود و این رو باید روز اولی که در نقطه شروع پروژه هستید به یاد داشته باشید و نه آن زمان که کارفرما به هر دلیلی از شما ناراضی می‌شود که در اکثر شرکت‌ها به دلیل خاله زنک بازی! این مسائل امکان رخ دادن دارد. پس دقت کنید که چه مواردی را می‌خواهید و به چه مواردی باید نه بگویید تا پشیمانی باز نیاید به کنعان غ
هنری فورد میگه سخت ترین کار دنیا فکر کردن است..اما من میگم نه! سخت ترین کار دنیا بستن دهن مغز خود آدم است، وقتی که پر میشه از هرچی منفی و منفی بافی و همینطور واسه خودش میبافه و میبافه و وقتی بهش میگی "عزیزم! میشه دهنت رو ببندی؟"  مثل بچه های لوس صداش رو بالا میبره و بلندتر و بلندتر داد میزنه و پتک افکاری که نباید داشته باشی رو میکوبه روی سرت ... اینقدر که صدای پتکش در سراسر وجودت طنین انداز میشه و اونجاست که دوست داری با نزدیک ترین وسیله ممکن این ر
ای دل عبث مخور غم دنیا را     فکرت مکن نیامده فردا را
این دشت خوابگاه شهیدان است     فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شماری مکن     مشمار جدی عقرب و جزا را
آرامشی ببخش توانی گر     این دردمند خاطر شیدا را
ای دوست تا که دسترسی داری    حاجت برآر اهل تمنا را
زیرا که جستن دل مسکینان     شایان سعادتیست توانا را
مریم بسی به نام بود لیکن     رتبت یکی است مریم و عذرا را
خودرأی می نباش که خودرایی     راند از بهشت آدم و حوارا
پاکی گزین که راستی
همگروهی سابقم مجتبی داره برای امتحان دستیاری میخونه.امروز ویس فرستاده به همون سبک خودش که واااای گلی دلم برات اقد شده توله:/...میگم خوب میخونی?میگه اره بابا روزی دو ساعت رو میخونم دیگه:/
میگم پولداری و ماشین فلان و خونه مستقل و دوست دخترای فراوون به هرحال وقت آدمو میگیرن دیگه،میگه آ قربون دختر چیز فهم:))))
میگم مجتبی تو که دستت به دهنت میرسه،منم که دختر با کمالاتی ام خب لامصب چشماتو باز کن.خرج از تو درس خوندن از من...میگه ***(قابل پخش نیست متاسفانه
نمیدونم درست تیتر رو نوشتم یا نه.
من خسته م. نمیدونم دردمو به کی بگم. خسته شدم از این مسخره بازی.
شب که میشه همه غم های دنیا میان سمتم.
یاد جدی و همه اون حرف ها میفتم. همه ی اون مسخره بازیا.
حالم بد میشه زار زار گریه میکنم.
همش فکر میکنم چه آدم لاشی ای رو دوست داشتم.
بهش گلتم رفتارت خیلی خنده دار و مسخره س. مث خاله پیرزن ها حرف ش رو به خود آدم نمیگه .یا مینویسه تو کانالش. یا تو اینستا. کسکش ترسو. من حالم از پسر های ترسو بهم میخوره.
بهش گفتم اگه بعد از ام
بازآمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنموین چرخ آدم‌خوار را، چنگال و دندان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من، پران شدم چون باز، منتا جغد طوطی‌خوار را، در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام، کاین جان فدای شه کنمبشکسته بادا پشت جان، گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفمتا گردن گردن‌کشان، در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان، گر سبز بینی غم مخورچون اصل‌های بیخشان، از راه پنهان بشکنم
چون در کف سلطان شدم، یک حبه بودم کان شدمگر در
آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است 
آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است 
 
آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان 
از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است 
 
آنکه نامش زین اَب خوانده رسول کردگار 
چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است 
 
آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ ایمن بر امام 
من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است 
 
آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب 
کند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است 
 
دامن شیر خدا بین، شیر زن میپرورد 
در شهامت برتر
عاشق کسی نشید که در حال حاضر از شکست عشقی رنج میبره؛  اون زخمیه و از شما بعنوان چسب زخم استفاده میکنه؛
 با این اوصاف قهرمان اونیه که زخم های خودش رو خودش درمان کنه و بعد به بقیه یاد میده چجوری اینکارو انجام بدن.
بعد مدتی سلام :) لحظه های تک تکتون بخیر :)
ایام ایامه نه چندان جالب و یه جورایی نچسب امتحاناته؛ ضمن آرزوی موفقیت های بزرگ امیدوارم امتحاناتتون که موفقیت های خرد در راستای موفقیت های بزرگه با نمره های الف گذرونده بشه :) و بزنین پودرشون کن
به قولِ ضحی:
چشم به هم بزنی تموم میشه
حالا درسته که تو این چشم به هم زدنه ممکنه چشمات بسوزن، درد بکشن، سوزن سوزن بشن و کُلی هم ازشون اشک بیاد
تَهِ تَهِ‌ش واقعا اینه که چشم به هم بزنی تموم میشه :))

- به کوتاهیِ آن لحظه‌ی شادی که گذشت، غصه هم می‌گذرد!

#صبح‌میشه‌این‌شب
#بازمیشه‌این‌در
#صبرداشته باش
#روزای‌خوب‌توراهه‌بچه
ایدا-نه واستا ببینم الان یادم اومد توکه خواهر نداشتی؟پس این خانوم کیه؟کامران به تته پته افتاده بود-کی گفته من خواهر ندارم؟یهویی دختره از جاش بلند شدو رفت سمت در-احمق خودتی اقا کامران-صبرکن ایدا....واستابا بسته شدن در به طرف من اومدهمش داد میزد-نمیتونستی جلوی دهنت و بگیری؟هاننننننننننننننننن ننن؟-به من چه میخواستی بهش درو غ نگی-که تو زن منی اره؟همون طور که میومد جلو من میرفت عقبیهو دوییدم سمت پله ها اونم شروع کرد پشت سرم بدوییدنبه غلط کردن ا
 
 
هیچ کس نمی تونه به عقب برگرده و شروع تازه ای داشته باشه اما هر کسی می تونه از الان شروع کنه و یک پایان شاد بسازه
 
 
مخور غم گذشته، گذشته ها گذشتههرگز به غصه خوردن، گذشته بر نگشتهبه فکر آینده باش، دلشاد و سرزنده باشبه انتظار طلعت خورشید تابنده باشعمر کمه صفا کن، رنج و غمو رها کناگه نباشه دریا، به قطره اکتفا کنعمر کمه صفا کن، گذشته رو رها کناگه نباشه دریا، به قطره اکتفا کن ،به قطره اکتفا کن قسمت تو همین بوده که بر سرت گذشتهنکن گلایه از فلک،
۳۴۸ – سرو نازپروز اگر شراب خوری جرعه ای فشانبرخاک   از آ» گناه که نفعی رسد به غیر چه باک برو به هرچه داری بخور دریغ مخور         که بی دریغ زند روزگار تیغ هلاک به خاک پای تو ای سرو نازپرور من         که روز واقعه پا … سرو نازپروز – اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک – غزل ۲۹۹ – ۳۴۸
منبع : فالگیر
بهت زنگ زده بودم. گفته بودم بیا میدون درکه منو بردار. یه ربعم طول نکشید که رسیدی. منو که دیدی ترسیدی.  از خز ِ کلاه ِ کاپشنم آب می چکید. گفتی از کی بیرونی ؟ گفتم از چهار. ساعتت رو نگاه کردی. گفتی هفت و نیمه. گفتم خب هفت و نیم باشه. گفتی زیر این بارون بودی کل این سه ساعت و نیم رو ؟ گفتم زیر این بارون بودم کل این سه ساعت و نیم رو. گفتی کجا بودی ؟ گفتم دانشگاه. گفتی پس چرا سر از اینجا در اوردی ؟ گفتم نمی دونم. تاکسی سوار شدم، یه جایی که نمی دونم کجا بود گ
 
هو الحی
.
#قسمت_پانزدهم
.
اون با ولع لقمه ی من رو می خورد
بچه ها از خنده قهقهه می زدن - چیه بخورش دیگه
- این دهنی توئه و من نمی خورمش
- من و تو نداریم که
نگاه چه لقمه ی خوشمزه ایه
- نخیرم تف مالیه
- اصلا اون مزه داده بهش
- اشلی: بسه کارن حالمون رو بهم زدی
- مگه دروغ می گم
یکی رو انتخاب کن
یا من خودم بگذارم دهنت یا اینکه خودت می خوریش
- هیچکدوم
- جدی گفتم
ادامه مطلب
خواهرکم، با خنده های شیطانی، متن زیر از کتاب " استینک همه چیزدان " رو برام خوند؛ من هیچ، من نگاه!
ده راه برای این که واقعن حرص خواهرت را در بیاوری!
بوگندوترین کفش های کتانی ات را زیر تختش قایم کن.
هر چیزی را که می گوید، تکرار کن.
بدون این که به او بگویی، با خواهرت مسابقه ی زل زدن بگذار.
لب هایت را تکان لده و حرف بزن، اما هیچ صدایی از دهنت خارج نشود.
وقتی خواب است، یک عکس ازش بگیر، بعد عکسش را به دوست هایش نشان بده.
وقتی حواسش نیست، انگشتر حس یاب ( و ی
خواهرکم، با خنده های شیطانی، متن زیر از کتاب " استینک همه چیزدان " رو برام خوند؛ من هیچ، من نگاه!
ده راه برای این که واقعن حرص خواهرت را در بیاوری!
بوگندوترین کفش های کتانی ات را زیر تختش قایم کن.
هر چیزی را که می گوید، تکرار کن.
بدون این که به او بگویی، با خواهرت مسابقه ی زل زدن بگذار.
لب هایت را تکان بده و حرف بزن، اما هیچ صدایی از دهنت خارج نشود.
وقتی خواب است، یک عکس ازش بگیر، بعد عکسش را به دوست هایش نشان بده.
وقتی حواسش نیست، انگشتر حس یاب ( و ی
می خوام بگم حواستون به دو رو بری هاتون باشه ، خواستون به خودتون باشه . چند روزه می خوام بیام راجب خودکشی اتیکا (یوتیوبر و استریمر معروف) بنویسم ولی راستش نمی دونم چی بگم . خواستم از سلامت ذهن و روان بگم ولی راستش خودمم هیچ اطلاعی راجب موضوع ندارم . ولی الان که ساعت ۴ و یک ساعت و نیمه که دارم تو تختم اینور اونور می‌شم و خوابم نمی‌بره حداقل این دوخط رو بنویسم . یادتونه گفتم همه‌مون یه گوشه زندگی‌مون ریدیم ؟ می‌خوام بگم ربطی نداره یه نفر چقدر خوش
جمهوری اسلامی از چند تیر و طایفه که سابق بر این در ایران حکومت کردند و دور یک سفره جمع شده اند تشکیل شده است که به هم نون قرض می دهند .
اگه رای ندی معلوم نمیشه مال چه قبیله ای هستی اما اگر رای دادی حتما" جزو همان قوم خواهی بود و با ایشان محشور می شوی ان شاء الله تبارک و تعالی.
می شه گفت خر تو خر ترین انتخابات های جهان در ایران است چرا که در طول سال چشممان به جمال هر جک و جانوری در سیما می افتد و صدای هر چیزی در رادیول می آید اما ما بجز آقو و عده ای معد
من خون نریزم با قلم بر کاخ ظلم آتش زنم 
بنیاد هر ظلم و ستم با این قلم بر هم زنم 
 
در هم کِشم کاخ ستم کوخی ز حق بنیاد کنم
وانگه از این کوخم شبی صد شعله در آهم زنم
 
در جان هر عاشق ز می میخانه ای برپا کنم
خود ساقی جان ها شوم زهد و ریا بر هم زنم 
 
من مِی خورم مستی کنم جان را پر از هستی کنم 
پرچم به کف گیرم ز حق آتش بر این عالم زنم
 
در سر ندارم من ریا این دل بُوَد پر از وفا
با عشق حق رطلی گران با هور و با خاتم زنم
 
من میروم در آتشش تا خود گلستانش کند
با ای
گریه کمتر کن که هنگام سحر خواهد رسیدبعد از این ظلمت تو را قرص قمر خواهد رسید
بعد عاشورا اگر ایام تلخی داشتیغم مخور ایام چون شهد و شکر خواهد رسید
ای که پاهای تو شد آزرده از خاشاک دشتبهر پاهایت دوایی مختصر خواهد رسید
عمه می گوید که بابای تو باشد در سفرگریه کمتر کن که بابا از سفر خواهد رسید
بی خبر هستی اگر از حال بابا غم مخورهاتفی با کوله باری از خبر خواهد رسید
گریه کمتر کن که بابا می شود مهمان تورو به استقبال چون آسیمه سر خواهد رسید
بسکه دارد شوق
ﺳﺎﻝ ۸۱ ﺑﻮﺩ ﻪ ﺗﺒﻌﺪ ﺷﺪﻡ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺴﻠﻮﻪ ﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺎﺭﺱ ﺟﻨﻮﺑ، ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺍﻭﺝ ﺎﺭ ﺗﻮ ﺎرﺱ ﺟﻨﻮﺑ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺎﺭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺸﺪ. ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻡ، ﺴ ﺎﺭ ﺑﻪ ﺎﺭﻡ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻫﻤﻨﻘﺪﺭ ﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺎﺳﺎﻩ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﺮﺩﻡ، ﺎﻓ ﺑﻮﺩ.
ﺑﺎ ﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﻨ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ، ﻣﺮﺩ ﺧﻠ ﺧﻮﺑ ﺑﻮﺩ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺗﺎﺳﺴﺎﺕ ﺩﺭﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﻪ ﺍﻨ ﻫﺎ ﺳﺨﺖ ﻮﺵ، ﻭ ﺧﻠ ﺧﻮﺏ ﻓﺎﺭﺳ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻨﺪ ﻭﻗﺖ
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بیرحم ترین زاویه ی ساطورم

من شــــــــاهدِ نابودی دنیای منم
بــــــــاید بروم دست به کاری بزنم !علیرضاآذر
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
زهره مهدیان
در سال ۲۰۰۲ میلادی، مارتین سلیگمن با بیان نظریه شادکامی که به مفهوم “اودایمونیا” (Eudaimonia) ارسطو شباهت بسیاری دارد، گام بزرگی را در جهت تعریف شادکامی برداشت. ارسطو شادکامی را در خوب بودن، نیکی کردن و زندگی در سایه آن می دانست و سلیگمن به پیروی از این جمله، شادکامی حقیقی را رسیدن به فراخنای شناسایی و رشد توانایی (کنجکاوی، نیروی حیاتی و قدردانی) در بازی، کار و عشق بیان کرده است. خیام نیز در رباعی زیبایی تعریف خویش را از شادکامی بدین‌گونه بیان
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
ارادتمند
زهره مهدیان
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
ارادتمند
زهره مهدیان
امروز سربازای جدید رو پذیرش کردیم، قرار بود همشون زیر دیپلم باشند که خداروشکر کنسل شد و همش 3 تا زیر دیپلم داشتیم و بقیه دیپلم،میگن ارتش لحظه ای هستش یعنی همینبچه های خوبی به نظر میرسیدن تا ببینیم توی کار چی پیش میاد
ولی خب نمیدونم من خیلی عقب مونده هستم یا من دارم اشتباه میکنماینقدر که حرف های رکیک شده مث نقل و نبات بین همه که ادم بعضی وقتا فک میکنه مشکل از خودشه که خط قرمزش این چیزاس
پسره گنده یه جمله رکیک استفاده کرد و همه زدن زیر خندهگفتم
سلام 
امشب پنجشنبه بود(جمله رو:)).میدونی چند وقتی هست که پنجشنبه‌ها بوی پنجشنبه رو نمیده.پنجشنبه‌هایی که بعد یه هفته خسته کننده میرفتم باشگاه با بچه و آخر تمرین تو رختکن یا کنار سالن ولو میشدیم.ممد از دوست دخترای جدیدش و مهمونیایی که میرفت میگفت و ما هم چرت و پرت میگفتیم و میخندیدیم.تو راه برگشت هم لش سوار ماشین بودیم.فوتبال ۱۲۰ ساعت یازده شب شبکه ورزش تنها چیزی هست که از اون پنجشنبه‌ها باقی مونده.داشتم. به تکاپوم برای درسایی که این ترم ارا
دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من

دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با من
 
اگر گم کرده ای دل، کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من
 
بیافشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من
 
اگر درها به رویت بسته شد، رو کن به ما بازآ
درِ این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من
 
به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم آنی
طلب کن آن چه می خواهی، محیا کردنش با من
 
چو خوردی روزی امروز
همیشه توی زندگی من اتفاقاتی رخ میده که اون رو به دو بخش قبل و بعد از همون اتفاق تقسیم می‌کنه. نکتهٔ مهمی که می‌خوام روش تاکید کنم این هست که این اتفاق ممکنه خیلی زود فراموش یا کمرنگ بشه و صرفا برای چند روز این تغییرِ قبل و بعدی رو احساس کنم. آخرین بار وقتی بود که به‌خاطر حساسیت دارویی نزدیک بود بمیرم، شاید حتی اگر به دادم نمی‌رسیدن هم نمی‌مردم ولی دوست دارم این‌جوری فکر کنم، که نزدیک بود بمیرم؛ چون تاحالا به این شدت برای نفس کشیدن تقلا نکر
باز هم در سایت ناهیدعبدی دات کام مطلبی دیگر خواندم و این نظر را نوشتم و حیف ام باز آمد که برای شما «اینجا» نیاورَمَش زیرا مشحون از لطف و مرحمت الهی و راه کار است
هرآغاز در داغ تهیتهنیاز شاید و بایدچه خوب می شد اگر اوج رهایی و شادمانی و لذّتِ جمله یِ زیبای نیچه ی گرامی: «صاف ترین یخ برای کسی که رقصیدن و سُرخوردن می داند بهشت است» را با واژه ی زخم و درد ذوب نمی کردید و رودِ گذشته و حال خراب یک ملّتِ سُرخورده را زیور آن نمی نمودیددردها روح آدمی را ر
او از زمانی کِ یادم است به من پرُ بال نمیداد، بلکه خودش پرُ بالِ من بوده است،
همیشه بخشی از وجودم خودِ او بوده است،
بخشی از من از او و برای او رشد یافته است،
هر بار چشم همه بِ دهانِ من باشد، نگاهِ او تمام مدت ستایش گر و تحسین کننده است،
اما جایی در ناخودآگاهِ من انگار از با صدای او چیزی متفاوت از تحسین می شنود؛
انگار کِ با فریاد معروفش بگوید "بِ تو چِ ربطی دارد؟ دهنت رو ببند "
نه...
تا امروز کِ نگفته بود
ولی شاید من هر بار این جمله را می شنوم!
امروز
روی چانه ام جوش زده،دوتا جوش زیر لب پایینم درست روی یک خط و دقیقا وسط لبم،محل دلفین بیتز:)جای جوش ها زخم شده چون با ددمنشی تمام عیاری زخمشون کردم البته بیشتر سوراخ شده تا زخم،منظورم از اون زخم های عمیقیه که کلی طول می‌کشه تا خوب شه آخرش هم لکه هایش تا چند ماه دهنت رو آسفالت می کنه.الان زیر لبم جوری زخم شده انگار بعد از پیرسینگ دلفین بیت گذاشتم سوراخا خودش بسته شه..لامصب اینقدر خودمو واسه پیرسینگ به آب و آتیش زدم که بدنم اتومات خودش داره سوراخ
امروز پیام‌داد دهنت سرویسسسس فلانقد پول گوشی دادم 
وبهش گفتم ب منچه خودت جوگیر شدی گفتی گوشی بگیرم؟ 
منم گفتم فلان مدلا خوبن وقیمتشونم مناسبه ن اینکه بری شیائومی
مدل بالا بگیری 
بعد گف رز سفید و قرمز گرفته بودم واسش،بردمش جیگرکی،بعدم
رستوران و کلی دور زدیم حالش بهتر شد ولی بازم تو خودش بود
خاک برسر خرم ک نفمیده بودم ک منو دوس داره واقعا
بعدم ب من گف هی الوچه بندری ب حرفات گوش دادم همشو عمل
کردم 
گفتم افرین راضیم ازت میگه فقط ده میلیون امرو
ایسنا از قول ظریف نوشته (راست و دروغش پای ایسنا):
اولین واکنش ظریف به حوادث اخیر کشور: باور کنیم بدون مردم «هیچ» هستیم ...
من از زمانی که به سن رای دادن رسیدم در همه انواع انتخابات شرکت کرده ام. خاتمی تنها نامزد پیروزی بود که انتخاب کردم و دقیقن همان اولین دوره ای بود که شرکت کرده بودم و البته دوره دوم خاتمی بود و تاکنون 11 بار در انواع انتخابات این نظام شرکت کردم و تقریبن صفحه آخر شناسنامه ام پر است!!
از کسی که 11 بار به این نظام باطل رای داده این ر
ببین یعنی میخوام بگم ترسناکه. میدونی ترسناکه یکی انقدر با همه ی زوایای شخصیتت آشنا باشه. و وقتی وحشتناک تر میشه که با این آدمم زیادی راحت باشی؛ درحدی که فکر کنی داری تو مغزت حرف میزنی. درحدی که "با خودت که تعارف نداری." و  بعد فکر میکنی؛ اگه هی ببینیش قراره چقدر ترسناک بشه؟ اون موقع حتی میمیک صورتتم یاد میگیره. اون موقع دیگه هیچیو نمیتونی قایم کنی و دستت تا ابد تو هرزمینه ای براش روئه. خدایا، میخوای چیکار کنی؟
نمیدونم میخوام چیکار کنم. چون هیچ
میدونم فعلا زندگی خیلی خوبی ندارم مجبورم تنها زندگی کنم مجبورم جایی زندگی کنم که حس خوبی ندارم مجبورم هر هفته در رفت و آمد باشم مجبورم خیلی چیزهای دیگه رو تحمل کنم ولی چیزی که هست اینه خیلی چیزا اجبارن و تحملشون سخته ولی چیزای خوبی که دارم کم نیستن کوچک هم نیستن جایگاهی که الان دارم هیچکدام از نوه های این خانواده نداشته و رو به روم کلی آدم هست امروز یکیشون رو دیدم تمام ضعف هام رو گذاشتم توی اتاق و اومدم بیرون تمام مدت لبخند زدم و با اعتماد به
کودک آندلسی: داستانی عبرت آموز از نوجوانی به ظاهر مسیحی اما در باطن مسلمان.
 
کودک آندلسی : جواد محدثی, نشر بوستان کتاب قم
معرفی:
آندلس،یک سرزمین اروپایی که وسیعه!متمدنه! ثروتمنده! قدرتمنده! پیشرفته است!اما از هم می پاشه، نابود میشه. و تو وقتی می خونی دهنت بازمی مونه!
خلاصه:
کودک اندلسی داستان مهیج نوجوانی است از یک خانواده به ظاهر مسیحی اما در باطن مسلمان از سرزمین اندلس که پس از سقوط درد آور حکومت و تمدن مسلمانان در پی تهاجم فرهنگی و نظامی و م
به نام خدا
 

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

د
در عهدی که جوییدن آدامس های پرحجم خرسی که فک و دندون و نابود میکرد رو بورس بود مامان بزرگم همیشه بهم میگفت دختر باید آدامسشو نصف کنه نصفشو بذاره لای دستمال کاغذی و داخل کیفش نصف دیگش هم بذاره پشت دندونش و هر چند دقیقه یکبار تو دهنش بچرخونه:)))از اون جایی که بچه ی حرف گوش کنی بودم و رابطه ی خوبی با کیف نداشتم همیشه نصف آدامسام به نحوی حروم میشد،یا تو جیبام له میشد یا توسط کس دیگه غارت میشد:|
در کل آدم آدامس خوری نیستم..تفریحی میجوعم:)
 ولی این عادت
یادم نیست فال حافظ شب یلدایم کدام غزل بود. خلاصه اش این بود که دهنت سرویس هست. سرویس تر خواهد شد!
خار در چشم و استخوان در گلو، روزها می‌گذرد؛ با بهتی که هر شب عین بختک به جانم می افتد که آیا این اعمال حقیقتا بالحق است؟ درست ترش را دیگر نداریم؟ باطنش هم آیا لعابی از زرق و برق ظاهرش دارد؟ اصلا انفاس این زندگی قبول می‌شود یا دارم عمرم را میسابم به الک؟!
مولا انگار خوشش می آید عبدش را لنگ در هوا نگه دارد. یک جفت بال خوف و رجا داده که اگر درست تنظیم کن
 شعرهای مظاهر مصفا
مظاهر مصفا (زادهٔ ۱۳۱۱، اراک) استاد دانشگاه، شاعر و مصحح برجستهٔ معاصر ایران است.
شعرهای مظاهر مصفا
دلم بستهٔ مهر دلبند نیست
ز دیدار دلبند خرسند نیست
به مهر تو سوگند ای سست مهر
اگرچه دگر جای سوگند نیست
چو بشکسته یی آخرین عهد من
دگر با توام رای پیوند نیست
بلی آنکه صد بار پیمان شکست
بدو عهد بستن خوشایند نیست
تو را آزمودیم ما بارها
به کار تو جز ریب و ترفند نیست
به دل تا فریبیت صورت نبست
به لبهات نقشی ز لبخند نیست
تو مردم فریب
سعدی تو بوستان به باب داره در فواید خاموشی.کلی توصیه کرده صحبت نکنی خیلی بهتره تا اینکه دهن باز کنی و چرت بگی
کم گوی و گزیده گوی چون در                    تا ز اندک تو جهان شود پر
ولی این استراتژی بدرد همون زمانا میخوره نه الان.
الان دیگه مهم نیست حرفی بزنی یا نه،چون لباسهای تو قبل از باز کردن دهنت ، میزان سلیقه، وضعیت اقتصادی ، اعتقادی و فرهنگی ات رو با زبان گویا شرح میدن.
چشم ها و حرکاتت ،تن صدا نوع راه رفتن و اندامت بدون حرف زدن، میتونه درص
جمهوری اسلامی از چند تیر و طایفه که سابق بر این در ایران حکومت کردند و دور یک سفره جمع شده اند تشکیل شده است که به هم نون قرض می دهند .
اگه رای ندی معلوم نمیشه مال چه قبیله ای هستی اما اگر رای دادی حتما" جزو همان قوم خواهی بود و با ایشان محشور می شوی ان شاء الله تبارک و تعالی.
می شه گفت خر تو خر ترین انتخابات های جهان در ایران است چرا که در طول سال چشممان به جمال هر جک و جانوری در سیما می افتد و صدای هر چیزی در رادیول می آید اما ما بجز آقو و عده ای معد
بیآیید همدیگر را گذشت کنیم بهم رحم کنیم تا خدا به ما رحم کند از همه حلالیت می طلبم آرزوی قبولی طاعات و عبادات و بخشش همه گناهان مسئلت می کنم با خدا حرف بزن با زبان دعا و توبه و استغفار
دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با منبه ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با مناگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت رابیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با منبیفشان قطره اشکی، که من هستم خریدارشبیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با مناگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن از ماد
زمان کند میگذره وقتی منتظری.زمان تند میگذره وقتی دیرت شده.زمان کشنده ست وقتی غمگینی.زمان کوتاهه وقتی خیلی شادی.زمان بی پایانه وقتی دردی داری.زمان طولانی میگذره وقتی بی حوصله ای.توجه کن:زمان با توجه به اتفاقات درون تو می گذره نه عقربه های ساعت!
بسم الله الرحمن الرحیم قربة الی الله . . . اولا وقتی میکروفن میگرفت و میخوند فکر میکردم همینجوری میخونه که بی مداح نباشیم. تو دلمم میگفتم چه اعتماد به نفسی هم داره با این صداش.... . . هیئت که شروع میشد، دیگه تو حال خودش نبود...اگه نمیخوند، حتما وسط داشت سینه میزد...سینه میزد و زار زار گریه میکرد...گریه میکرد و مداح رو تو روضه و نوحه اش همراهی میکرد....وقتی تو هیئت بود، حالش دیدنی بود، حالش خواستنی بود... . . . میکروفن رو که میگرفت، میچسبوند به دهنش و باصد
هرچی زندگی داره پیش تر میره ، بیشتر احساس نا توانی می کنم . شعار بچه ی بیشتر زندگی بهتر می دم اما باورش ندارم . از آیندش می ترسم . آینده ی یک زندگی پر از بچه ... بحث رزق و روزیش نیست . بیشترین دغدغه در مورد تحمل بار تربیتشونه . گفتن بچه تا هفت سالگی امیره . نباید امر و نهیش بکنی . باید اگر کار زشت یا خطرناکی داره می کنه از قانون " تبدیل " استفاده کنی و سعی کنی حواسشو پرد کنی به یک چیز دیگه . این هم به این راحتی نیست . نیاز داره به صبر و حوصله و انرژی . گاهی
سلام خدمت دوستان عزیز
من پسری هستم ۲۳ ساله، من دارم به ازدواج فکر می کنم ولی یک مشکلی دارم، به نظر خونوادم که خیلی سعی کردم تغییر کنم ولی نمیشه اصلا.
اونم اینه که در هر حالتی خیلی شوخی می کنم و همیشه در حال خندیدن. گاهی وقت ها اینقدر می خندم تا سر درد بگیرم، گاهی حتی دلیل خنده هم از دستم در میره. کلا ذهنم در این یه مورد به خصوص خیلی خلاقه و سعی می کنم از بدترین مشکلات چیزهای خنده دار بسازم و شاد باشم. باورتون نمیشه حتی مجلس ختم دختر عموی ۶ ساله م
 
هو الستار
 
گفت ای شه خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دهلیزها
تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی ماند و یک دیار نه
جز طبیب و جز همان بیمار نه
نرم نرمک گفت شهر تو کجاست
که علاج اهل هر شهری جداست
و اندر آن شهر از قرابت کیستت
خویشی و پیوستگی با چیستت
دست بر نبضش نهاد و یک به یک
باز می‌پرسید از جور فلک
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد می‌کند با لب ترش
خار در پا شد چنین
من از بچگى علاوه بر اینکه طعم غذا برام مهم بود ساختار و چینش و خلاصه دکوراسیون غذا خیلى برام مهم بود…میدونید شاید یه جورایى عجیب باشه اما مغز من نمیتونست اون غذا رو هرچقدر هم که لذیذ باشه درک کنه!!عمده بچه ها از ماهى متنفرن و نمیخورنش اما من از روز اول عاشق ماهى شدممیدونید اون رنگ طلایى ماهى غزل آلاى سرخ شده با ترشى بندرى قرمز رنگ تندى که کنار برنج میذاشتم و اون عطر گلپر یه جورایى شبیه تابلوى نقاشى بود برام تا یه بشقاب ناهار
حالا هم زمان گشته
 
جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو
گر نخواهی کبر را رو بی‌تکبر خاک شو
خشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و من
هر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شو
هر کجا تو خشم دیدی کبر را در خشم جو
گر خوشی با این دو مارت خود برو ضحاک شو
گر ز کبر و خشم بیزاری برو کنجی بخست
ور ز کبر و خشم دلشادی برو غمناک شو
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو
لقمه شیرین که از وی خشم انگیزان مخور
لقمه از لولاک گیر و بنده لولاک شو
رو تو قصاب هوا
 نصیحت امام حسین (ع) به جوان گنهکار جوانی خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت، من مردی گناهکارم و نمی توانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما.قال الامام الحسین علیه السلام:«افعل خمسه اشیاء و اذنب ما شئت، فاول ذلک: لا تاکل رزق الله و اذنب ما شئت، و الثانی: اخرج من ولایه الله و اذنب ما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا یراک الله و اذنب ما شئت، و الرابع: اذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت، و الخامس: اذا ادخلک مالک
دانلود آهنگ جواد بدیع زاده یکی یه پول خروس
Download Music Javad Badizadeh Yeki Ye Poole Khoroos
دانلود اهنگ جواد بدیع زاده یکی یه پول خروس – آقاجون یکی یه دونه خروس
دانلود آهنگ قدیمی جواد بدیع زاده بنام یکی یه پول خروس
دانلود موزیک و ترانه یکی یه پول خروس بدیع زاده
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ یکی یه پول خروس جوادبدیع زاده
 آقایان یکی یه پول خروس
به به به به به به
به به چه خروسی
چه قشنگ است و ملوس
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها