سرافرازم نمودی وزتو ممنونم ای یارمکه بامن همرهی وبا تو افتاده سر وکارمنه از دنیاشکایت دارم ونی شکوه از غمهاوخوشحالم که تو هستی ومن تنها ترا دارممدد کن باز هم باشم کنار تو اگر دارملیاقت که تو باشی یاور ویار و مددکارمزغم ،مهجوری و دوری به دورم، ای عزیز جانبه دور تو بگردم من به گردت همچو پرگارمچو هستی سخت خوشنودم که هر لحظهبه هر لحظه، تویی آن نازنین دلبند دلدارمبه کویت جان سپارم من ،زعشقت بی قرارم منفقط این جمله را گویم، عزیزم دوستت دارمهمی
دیروز روز طولانی و عجیب و قشنگی بود. از پاسپورت و گواهی اشتغال به تحصیل تا دفتر اسناد رسمی قدیمی با آشنای دور. از گواهینامه تا ناهار رنگین و بینمک. از بیهوشی چند ساعتهی بیاختیار تا به موقع نرسیدن و عوض کردن سینما. از سرخپوست تا قصر شیرین. از نون خرمایی تا ساندویچ کالباس و از سینمای خالی خالی تا خانه کنتاکی خالی خالی و ایستگاههای چای خالی خالی. از لیمو و آلبالو و ساده تا بهارنارنج و بهلیمو و هل. از اتوکد تا کشتیسازی و از فاطمه تا متیو
نمی مانی و می خواهم تو را از زندگی سیرم
خداحافظ ولی دور از تو می دانی که می میرم
ببر هم خاطراتت را که جایت را نمی گیرند
به یادت روز و شب زانوی غم آغوش می گیرم
برایم سیل غم بودی که من را ریشه کن کردی
نگاهم کن که در ظاهر جوان اما بسی پیرم
به سرکوبم سرافرازی تو فتحم کن سرافرازم کن
امانی و گریزی نیست مهر توست تقصیرم
زلالش سهم غیر و من گل آلودش نصیبم بود
خودم دیدم که در چشم تو مات افتاده تصویرم
تو بر من می وزی چون باد شمعی رو به پایانم
فلک ت
زندگی نامه ای کوتاه از شهید
روز جمعه ماه محرم سال ۱۳۳۶ در یکی از محلههای مستضعف نشین اصفهان به نام «کوی کلم» خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسهای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تک
درباره این سایت