نتایج جستجو برای عبارت :

گوله گوله سؤزباز

اولین تجربه‌م از دیدن یه مریضی که متانول خورده، افتضاح بود.آقای ۵۱ ساله، دیروز عصر یه شیشه الکل (که روش نوشته بوده اتانول ۷۰٪) رو خورده. شب دچار تهوع و استفراغ و دل‌درد شده.فردا صبح علائمش بدتر شده. رفته درمونگاه، دکترِ اونجا به سرم زده و چنتا مولتی ویتامین، و بعد از یه ساعت مرخص کرده.همونجا مریض گفته که چشمم همه جا رو آبی می‌بینه.چند دقیقه بعدش گفته کور شدم.و چند دقیقه بعدش، توی آمبولانس، افت هوشیاری پیدا کرده.وقتی من دیدمش، دست و پاش جمع شد
خوابم نمی‌برد. اشک هام گوله گوله می‌ریزد روی بالشت، گوشه متکا را گاز می‌گیرم که صدای گریه هایم بلند نشود و به این فکر میکنم که گندِ گناه هایم قرار است از کجایِ زندگی ام بالا بزند و دقیقا کجایش را به آتش بکشد؟ 
آه .. اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم.. 
1. باشیم چوخ شلوغ اولور، دا چوخدانیدی سؤزبازی اؤتورموشدوم. گئچن هفته راست‌گله سؤزبازی چک ائله دیم و بو صحنه ایله مواجه اولدوم:
 
اوولده شوک اولدم! بیرآز او ال بو ال، ایمئیل میمیئلی چک ائلیندن سونرا گؤردوم کی «بلی»، هاست سؤزبازی سیلیپ! هن، بو راحاتیغا، هاست سؤزبازی سیلیپ! تصویرده اولان جمله اشتباه جمله‌دیر کی دییر «سایتین یییه‌سی، سایتی سیلمیش!» سایتین یییه‌سی سایتی سیلمه‌میش ده هاست اونی سیلمیش! آما نیه سیلمیش؟! چون سایت ریپورت اولموش!
از چند روز پیش شاید نه ام به بعد یا کندی کراش بازی می کنم یا کندی کراش بازی می کنم یا کندی کراش بازی می کنم یا تتریس جورچین می کنم یا وقتی از زور درد گردن دستم را می بندم و آویزان گردنم می کنم و دیگر کار خاصی ندارم انجام بدهم گوله گوله اشکم سرریز می شود. دقیقا هم نمی دانم چه مرگم است. هی به ذهنم خطور می کند اگر چنین بود چنان می کردم. اگر فلان بود بهمان می کردم. اگر می شد.. اگر می توانستم.. و از این دست افکار هی در ذهنم متبلور می شود و از چشمم فرو می چکد.
1. فردا با ری ری میریم کتابخونه. و شدیدا خوشحالم که فردا ناهار از خونه نمیبرم و وسوسه خوردن پیتزای پیتزا فروشی کنار کتابخونه تنها چیزیه که صبح وادارم میکنه به بیدار شدن :| همینقدر به درس علاقه دارم :|
2. امروز بعد دو هفته غذای آدمیزادی رسوندم به معدم :| باز الان باید برم برا خودم نود الیت درست کنم که بابام بهش میگه "سوپ" 
3. رفتم که بمونم خونه ننه بزرگ :| رفتم دیدم مرمر نیست، قهوه ای گونه برگشتم.
4. هات چاکلت که درست میکنم گوله گوله میشه :((( دیگه همه خور
هیچ وقت فکر نمیکردم این سریال گوله گوله اشکم رو سرازیر کنه... غمگین ترین و شیرین ترین عاشقانه ای که دیده م و شنیدم... دیشب آخرین قسمتش بود و تموم شد... بعد از سریال فرندز این دومین سریالی بود که به خاطر تموم شدنش گریه کردم. حسودیم میشه به کسایی که برای بار اول میخوان ببینن این رو...
+ به شدت پیشنهادی ...! 
+ لینک دانلود
پنج سال
شصت ماه
چهارصد و بیست هفته
هزار و هشتصد و بیست و پنج روز
چهل و سه هزار و هشتصد ساعت
دو میلیون و ششصد و بیست و هشت هزار دقیقه
صد و پنجاه و هفت میلیون و ششصد و هشتاد هزار ثانیه
بسه دیگه ...
همچین زمان کمی نیست!
......
تا چقدر میتونیم دووم بیاریم !؟
چقدر اهل خطریم !؟
یاد اون شعره افتادم که میگه محبوب من مبادا مرد خطر نباشی !
......
خطاب به خودم
هه پسر ! بازیگر خوبی میشی !
میای وسط هال و از بازی پینگ پونگ کفترها حرف میزنی و مثل همیشه به این سریال های صد م
از فردا چنین می شود:- سلام.
-  علیک سلام
- سجلتو بردار بریم :)))))
- کجا؟! می خواین چیزی به نامم کنین؟!
- آررررره... خودمو...
+ خدایی فردوس دیشب یه گوله (گلوله!) نمک بود. گوگولی با اون مارک کت و شلوار و حساسیتش روش و اون عطر زدنش و اون بهشت نرفتنش :)))
روحم شاد شد :)
خوب نیستم...نمیدونم تا کی باید هی حرفامو قورت بدم..تا کی بغض بشن..گوله بشن و خفه ام کنن...قلبم درد میکنه..از اینکه هی به حال خوب بقیه فکر کنم.. از اینکه جواب چیزی شده؟؟؟ بشه :ی ذره خستم...هوووف...
کاش میتونستم جای بغضم..خودمو قورت بدم...کاش میشد تموم شم..کاش میشد...
قطراتم اشکم گوله گوله میاد پایین..
چه حال غم انگیزی دارم من..من لیلام۱۹سالم هست:)
گاهی وقت ها باید کنار گذاشت همه چیزها و فقط خودت
را نگه داری برای ثانیه ای...من خوشحال نیستم.ادای خوشحال هارو 
درمیارم..من خوشبختم؟
نه..
دلم عین یک گنجشک تازه به دنیا آمده است،،همانقدر کوچک همانقدر
ترسیده،،باهمانقدر تپش قلب بالا..
این دنیا چیز خوبی نبوده برای من..بدو تولد از پا گذاشتن به این دنیا
هراس داشم و با کلی جیغ و چشمانی گریان مرا به زور به این دنیا 
آوردند و
این اخر هفته هم نشد که درس بخونم
البته تا اخر شب یه چند ساعتی هنوز وقت هست
مصی بیچاره اومد و تمام خونم رو تمیز کرد و رفت
حقیقت اینه که بهش حق میدم که غصه ام رو بخوره و نگرانم باشه ولی برای نگرانیش کاری از دستم بر نمیاد
عصری که تو خونه تنها شدم رفتم کنار پنجره نشستم نمیدونم چرا یهو دلم پر از غصه شد و اشکام گوله گوله اومد پایین 
اینجور مواقع معمولا خوندن یه دعایی چیزی معجزه میکنه. یه چیزی مثل گوش دادن دعای مشلول صوتی...
از فردا که برم سر کار دقیقا ی
 
 
یه مدت از بیماری بابا که گذشت (هنوز برای بیماری اش و چرا او مبتلا شده) گریه می کردم تا یک روز به خودم آمدم و مادر را تماشا کردم که شب ندارد روز ندارد گریه هایم بیشتر شد. انگار ناتوانی ام دو برابر شده بود و من شخصی بودم که اندیشه و دستهایش برای کمک ناتوان و ضعیف بود. آرام آرام به خودم آمدم و یاد گرفتم حالا که مادر مراقب پدر است من هم باید مراقب مادر باشم. خواسته هایش را عملی کنم. کمک دستش باشم. گاهی برنامه ناهار و شام بیرونی داشته باشیم . گاهی پاس
*دیروز زنگ اول قرآن داشتیم. یکی از بچه ها حالش خوش نبود. معلم قرآنمون با بچه ها رفیقه. پرسید چی شده؟ دختره زد زیر گریه. داشت گوله گوله اشک می ریخت. خودش حرفی نمی تونست بزنه از بس که گریه می کرد. پشت سری ما دوستش بود. گفت پسرخاله ش مرده. به همین راحتی. گفتم چند سالش بود؟ مریض بود؟ همون لحظه معلممون هم همین سوال رو از اون دختره پرسید. گریه ش شدیدتر شد، گفت دو سالش بود. آب جوش ریخت رو تنش، سوختگی ش زیاد شد و از کنترل خارج... خودم هم نمی دونستم چرا دارم گر
خودم رو رها کردم و از میدان زندگی خارج شدم.از بیرون به خودم نگاه می‌کنم،بدون هیچ تعصب و سوگیری خاصی.سختِ اما همه‌اش برای پیشرفت خودمِ.یک سری راه‌های نرفته و کارهای انجام نشده اطرافم رو شلوغ کردند.مثل یک عالم پرونده می‌مونن،پرونده‌هایی که کف این اتاق رها شدن و به عمد نادیده گرفته می‌شن.یکی از اون‌هارو از روی زمین بر می‌دارم.پرونده‌ی یک کار ناتمام هست.به عنوان یک آدمی که "من" نیستم بهش نگاه می‌کنم.اوضاع خیلی بد نبوده و جا برای پیشرفت وجو
با دست که صندلی رو هل دادی عقب و حتی برنگشتی بهم نگاه کنی و از در زدی بیرون، فهمیدم که نبودنت یعنی چی.
حالا من اینجام؛ مغموم، شبیه این صندلی روبروم. به هیچ جایی تعلق ندارم و بی مفهوم شدم بدون تو.
زندگی‌ام هم شده شبیه اون پیرهن سفیدت که آویزونه پشت در، چروک تر از همیشه اس، خسته تر از همیشه.
بعد اینکه در رو محکم کوبیدی، من لبه تخت نشستم و گوله گوله اشک می‌ریزم و تو هر جای این شهر که وایسادی، اگه صدای بارون رو می‌شنوی، می‌خوام بهت بگم که توی این خ
حتی اتاق خودمم واسم غریبه س...
در و دیواراش،وسایلش؛انگاری هیچ کدوم مال من نیستند.
اینجا هم احساس آرامش و تعلق خاطر ندارم...
فکر میکردم امشب که بعد از سه هفته رو تخت خودم میخوابم خوشحال خواهم بود؛ولی باز هم گوله های اشک مهمون گونه هام شدن...
چه بی رحمانه تنهام...
 
 
** شکر نعمت نعمتت افزون کند/کفر نعمت از کفت بیرون کند **
++ خدایا هزارمرتبه شکرت میکنم واسه وجود مامان و بابام!
این چسناله ها رو رو حساب ناسپاسی نذار :(
اولین بار که این جمله رو شنیدم ، هشت سالم بود .مادر بزرگ همونجوری که چادر نخی گلدارش رو روی سرش میکشید از پستو بیرون اومد و رو به عصمت خانم که لپاش گل انداخته بود کرد و گفت:
" تا کی آخه؟ بسه . خسته نشدی از کتک خوردن؟ هلاک شدی ، جوونیت رفت واسه ی یکی بمیر که برات تب کنه"و عصمت خانم که اشکاش گوله گوله میریخت روی لپای سرخش تند تند می گفت :نمیتونم بالاخره بابای این بچه هاس لابد قسمت منم این بوده.تازه من آدمش نیستم!
و من وقتی تو حیاط قدیمی مادر بزرگ وسط ب
بسم الله الرحمن الرحیم
اونشب که حرم بودم دررابطه با پستم جناب ناشناسی توصیه هایی کردند 
و خداخیرشون بده...
نه اینکه بیان بگن شما این کارو میکنین اشتباهه نکته هایی رو ذکر کردند که خوب بود و چون نکته بود و جوری بود که مثلا من خیلی خوبم(الکی) و ازین باب وارد شدند:)) باعث شد من که کمی انتقاد ناپذیرم استقبال کنم و پست اونشب رو رمز دار کنم
اما کلا یه موضوعی چند وقت ذهنم رو درگیر کرده و اون نوع صحبتم در این فضا هست
مشکلی که دارم جدی صحبت کردنه یعنی نمیتو
هشدار: پست حاوی الفاظ حال به هم زن میباشد :D اگر در یک ساعت آینده قصد دارید چیزی بخورید لطفا نخونید پست رو.
 
خانومهایی که پسر سیبیلو دوس دارینمن یه بار سیبیل گذاشتم ، موقع فین کردن انقدر اندماغم لای سیبیلام گیر کرد آخر موزر رو گرفتم از ته زدم اون شراره های آتیش رهحالا اندفعه سر میز شام عاشقانه تر زل بزنید به سیبیلای آقاتون
 
پینوشت: جالبه هرچی فکر کردم لغت مودبانه ای برای اندماغ پیدا کنم چیزی به ذهنم نرسید :/ فینگیلی و گیگیلی شنیده بودما ولی او
فقط برای تو....فقط برای تویی که ذره ذره از وجود نازنینت کاسته شد تا من بزرگ شدم.....
ذره ذره از وجود نازنینت کاسته شد تا با خودت کنار بیای و من رو راهی کنی....
باز هم ذره ذره از وجودت داره کاسته میشه بخاطر ارزوهام.....
من نمیدونم که مادر بودن یعنی چی....ولی خووب میدونم که نبودن صمیمی ترین دوست یعنی چی...ادم به زور میتونه با نبود صمیمی ترین دوستش کنار بیاد,همنوطور که من دارم با نبودت  در کنار خودم, کنار میام و همچنین خودت در نبود من.....اما نمیدونم خدا که صب
«مقتل باید آرام اوج بگیرد. فکر کن نشستی مقابل امام صادق. داد می زنی؟ اصلاً شاید بهتر باشد روی صورتت یک تبسم باشد از غم. خودت گوله گوله اشک بریزی و با آستین های بلند قبایت آب بینی و چشمت را پاک کنی و همان طور مقتل بخوانی. تصویر کنی که آقا به زخم های شکم شان نگاه کردند. روی اسب شان خم شدند. در همان حال خمیده به خیمه ها نگاه کردند. چشم هاشان سیاهی رفت. دست شان ضعف کرد. شمشیرشان افتاد. اصلاً شمشیر را تصویر کنی وقتی می افتد روی زمین. هلهله ی لشکر خصم را. ش
این چند روز روبراه نبودم و بیماری انسان گریزیم عود کرده بود و دلم تنهایی میخواست.چهارشنبه تولد دخترجان بود و دقیقا صبح همون روز وقتی رفته بودیم بیرون با میم سر یه موضوع مسخره بحث مون شد و رفتیم تو فاز دلخوری.با این حال کیک و شمع و بادکنک و از این چیزا هم گرفتیم و بچه جان وقتی از مدرسه اومد سوپرایز شد.
پنج شنبه یهویی تصمیم گرفتیم بریم خونه ییلاقی و وسایل رو جمع کردیم و زدیم به جاده.هوا اونجا خیلی سرد بود و شبمون کنار آتیش شومینه و زیر پتوی گرم و
امروز توی مترو ۲ تا بچه (یکیشون پسر اون یکی دختر) دیدم گوله نمممممممکککککک
موها فرفررررییییی عین سیم ظرفشویی
چشم ابرو مشکیییی
پسره یکی دو سال بزرگتر بود و دختره تازه تازه راه میرفت :)))
دختره منو دید طبق معمول یه چشنک زدم بهش یهو دیدم خندید :)))
یهو گردنشو کج میکرد منم کج میکردم میخندید :)))
دل میبرد دیگه
یه خانومی هم بغل دست ما بود اولش با یه لبخند داشت مارو نگاه میکرد یهو گوشیشو در آورد
شروع کرد تایپ کردن
تند و تند :)
هی منو نگاه میکرد مینوشت بچه ه
تقریبا یادم رفته بود که چقدر شب های پنجشنبه، وقتی میدانی فردا تا لنگ ظهر خواب آزاد است، خوش میگذرد. وقتی زیر پتو گوله میشوی و تو وبلاگ های ملت فوضولی میکنی. وقتی میتونی به این فکر کنی که چقدر اعصابت از دست خدا خورده ولی بهش میگی:چقدر معلم اجتماعی باحالی ساختیا.
ولی واقعا...خدا خیلی واسه جغدا پارتی بازی کردیا. کلی شبا بهشون خوش میگذره. وقتی به معشوقه هرودوت گرفته تا مسواک حضرت محمد، فکر میکنی یا تصور میکنی اگه یه خانوم غیبتوی دوران کوچه نشینی و
 
گرانول نوعی از ساختاریست که در پلیمرها وجود دارد. ساختار گرانول به صورت دانه دانه بوده که در تولید بسیاری از مواد پلاستیکی کاربرد دارد. در واقع گرانول ها به شکل دانههای گوله‌ای شکل هستند که برای تولید مواد مختلف به اشکال مختلف در می‌آیند. در واقع جنس مولکولی گرانول ها هر نوع پلاستیکی می تواند باشد اما ساختار گرانول فقط به نوع خاصی اطلاق می‌شود که شکل گوله‌ای داشته باشد.
امروزه در صنعت محصولات بسیاری تولید می‌شوند که برای تهیه آنها از م
یکمی مغرور  هستم ،از آن دسته دختر هایی که دنبال هیچ مردی نمی روند چه دوست پسر یا نامزد یا شوهر ....مادرم میگوید اخه دختر اخر این غرورت کار دستت میشه ،ناز کن ولی نه دیگه اینقدر ،زیر لب غر میزند و میگوید چیکار میکنی با پسره که از دستت بغض میکنه,حالا هی غرور این پسر بیچاره بشکن تا اخر تو آتیشش بسوزی ،ببین کی گفتم... .تفکر مادرم واسه عهد ناصر الدین شاهه فکر میکنه زن باید مدام دنبال مردش بدوه و ناز و لوسش کنه ،اما این حرفا تو کت من نمیره زن ناز داره زن ب
توی جاده ک بودم فرندز دیدم. حالم خوب بود. تنهای تنها توی یه شهر غریبه قدم زدم و کیک و آبمیوه خوردم. عکس گرفتم و یه اهنگ فرانسوی گوش دادم و به رفت و اومد ماشین های کاملن غریبه نگاه کردم. ب بچه های مزخرف-گو مردم غر زدم و به بعضیاشون با مهربونی لبخند زدم و سرم رو تکون دادم و تو دلم گفتم شات آپ بچ! تا پنج صبح بیدار موندم و کلی سریال دانلود کردم و نزاشتم اون نگار دوران بولوغ با دیدن ی سری عادما بیاد بیرون... حالم خوب بود توی سفر ۲۴ ساعته. کاش میشد برنگردم!
فکر کرد: خودشه. صداش از راهرو می آید.
باز مثل همیشه گوله های برف چسبیده به چکمه هاش.
"هی مرد گنده با کفش نیای تو. بندازشون تو ایوون"
و آماده شد بگوید: بی زحمت، اون برف ها رو هم از رو کتت بتکون!
 سوپ داغ، لباس خشک، یک ساعت تلویزیون و تعریف ماجرای روزانه
و نشستن در کنارش تا خوابش بگیرد.
اما صدا فقط صدای خش خش برف بود
و انعکاس تلالو خورشید که به اتاقش تابیده بود.
جن اشمیت - ترجمه زهرا طراوتی
کتاب رقص روی سنجاق - نشر نیماژ
رمان ثانیه های عاشقیدانلود رمان ثانیه های عاشقی اثر گیسوی پاییز با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ظاهرا همه می گویند مجنون شده ام ، اما اهمیتی ندارد ، مردم همیشه حرف می زنند ، مهم این است که من غرق عشق تو شدم ، دوست داشتن چیز عجیبی نیست ، همین که وجودت آرامش بخش وجودم می شود ، همین که با یادت بر لبم لبخند می نشیند ، همین که نفس هایت قلبم را به تپش وا می دارد ، همین که لحظاتم با بودنت شیرین می شود، دوست داشتن شکل م
آرد گندم 2 پیمانه
شکر 1 پیمانه
روغن 1 پیمانه
گلاب نیم پیمانه
پودر هل 1/2 ق چ
پودر زعفران 1/2 ق چ
طرز تهیه حلوای خوشمزه
برای درست کردن حلوا ابتدا باید شهد حلوا را درست کنیم و برای این کار شکر را به همراه یک پیمانه آب روی حرارت قرار میدهیم تا شکر در اثر گرما آب شود.
بعد از اینکه شکر را هم زدید و در آب حل شد در مرحله آخر گلاب ، پودر هل و زعفران را نیز اضافه کرده و مخلوط میکنیم و بعد از روی حرارت بر میداریم.تا عطر گلاب در اثر حرارت از بین نرود.
 آموزش حلوای
یا رئوف
قد کشیدم و سن زیاد کردماما هنوز، یه وقتایی که یکم به خودم و حال و روز و کارام نگاه میکنم؛ میشم اون بچه ی کوچیکی که میدونه حسابی کارا رو خراب کرده، ترسیده، ته دلش خالی شده، غصه ش شده از کوچیکی و نفهمی هاش ، سردرگمه ، نمیدونه چیکار کنه و از خجالت گوله شده زیر یه میزی یه گوشه ی خلوت خونه یا توی طبقه ی کوچیک کمد، بین یه عالمه لباس.تو اما تنها کسی هستی که میتونه نجاتش بده، آروم در کمد رو باز کنه، دستش رو بگیره و بیاردش بیرون و آروم بشوندش روی پ
مواد لازم حلوای خوشمزه به روشی متفاوتآرد گندم 2 پیمانهشکر 1 پیمانهروغن 1 پیمانهگلاب نیم پیمانهپودر هل 1/2 ق چپودر زعفران 1/2 ق چطرز تهیه حلوای خوشمزهبرای درست کردن حلوا ابتدا باید شهد حلوا را درست کنیم و برای این کار شکر را به همراه یک پیمانه آب روی حرارت قرار میدهیم تا شکر در اثر گرما آب شود.
بعد از اینکه شکر را هم زدید و در آب حل شد در مرحله آخر گلاب ، پودر هل و زعفران را نیز اضافه کرده و مخلوط میکنیم و بعد از روی حرارت بر میداریم.تا عطر گلاب در اث
من به خودم اومدم دیدم چقد محتاط شدم. یعنی نه این که همیشه نبوده باشم، ولی حداقل ته ذهنم بود که این قد نباید بترسم. که بیش‌ از حد نگران اتفاق‌هایی که شاااید بیفتن نباشم. 
چی شد که یادم افتاد؟ یکی یه پستی گذاشته بود از جاهای زیبای افغانستان و گفته بود چقد دوست داره بره ببینه. یادم افتاد که عه منم اون روزایی که تمام فکر و ذکرم این بود که برم دنیا رو ببینم برام مهم نبود کجا. دوست داشتم تک‌تک جاهای جدید رو برم تجربه کنم. هر کار جدیدی که می‌دیدم می‌
زمان می‌دهم. اما این غم مثل دملی چرکین و دردناک افتاده به جان پوستم. دندانپزشکی که عقلم را کشید گفت باید به بافت زمان بدهی تا بهبود پیدا کند. اما این غصه هر شب من را از درد به گریه می‌اندازد. پانزده سالم بود که آبله مرغان گرفتم. تمام بدنم تاول‌های گنده آبدار زده بود. زمستان بود. همین طرف‌های سال و خیلی سردم بود. صبح تا شب دم بخاری بودم. همه می‌گفتند گرما باعث می‌شود جای تاول‌هات بماند. برایم مهم نبود خال‌خالی شوم یا نه. فقط می‌خواستم زودتر خ
سلام
در رفتگی کمرم رو جا انداختم.
الان یکم دردددد دارم.
تولد فاطمه خانوم رو گرفتیم.
حالا فکر نکنید خیلی تولد خاصی بود ها...نه. شام ندادیم. کیک هم خودم پختم و خامه کشی کردم که قیمتش یک سوم شد. خامه کشیش هم مثل این بیسکوکیکا بود. راحتت..
امروز دوربینو آورد و گفت که عکساشو نشونش بدم. فیلم گرفته بودیم. گوله گوله اشک میریخت که عکسش پس چی؟ من عکس ندارم. بهش قول دادم عصر میریم پارک و ازش عکس میگیریم. راضی شد. عصر آقای همسر اومدن و نشون دادن که عکسا توی موبا
 
امروز اسباب کشی کردیم. من خسته ام و چندباری واقعا حس کردم مغزم خاموش شده. دراز کشیده ام و توی پیام های تلگرام میبینم پدرم حالم را پرسیده. نفسم را تف میکنم بیرون و میگویم پع! عزیزانم! باید شاشید به زندگی ای که پدرت حالت را در تلگرام بپرسد! 
چندباری دلم میخواست زنگ بزنم و با کسی صحبت کنم، بگویم چه قدر خسته ام. میدانستم سعید کنارم هست و هر وقت بخواهم میتوانم با او تماس بگیرم. ولی به نظرم اینکه وسط اسباب کشی کنار پارکینگ گوله شوی، زنگ بزنی به کسی
۱. نمی دانم آن همه وضوحی که خوابم داشت حیرت انگیزتر بود یا نهایت زیبایی و آرامش و صمیمیت چهره ی زلال «او» یا این که هر چه فکر می کردم بخشهایی از زندگی را، که در جای گمشده ای از خوابم اتفاق افتاده بود، به خاطر نمی آوردم یا پیوند عجیب این خواب به آن دعای نیمه شبانه ی دوستم که آن قدر ساده و صمیمی با همه وجودش به زبان آورده بود! هر چه بود، دلم می خواست می توانستم آن چهره زلال را با آن لبخند قشنگ و آن همه عشق و آرامش، در دنیای واقعی ببینم. دلم می خواست م
۱. نمی دانم آن همه وضوحی که خوابم داشت حیرت انگیزتر بود یا نهایت زیبایی و آرامش و صمیمیت چهره ی زلال «او» یا این که هر چه فکر می کردم بخشهایی از زندگی را، که در جای گمشده ای از خوابم اتفاق افتاده بود، به خاطر نمی آوردم یا پیوند عجیب این خواب به آن دعای نیمه شبانه ی دوستم که آن قدر ساده و صمیمی با همه وجودش به زبان آورده بود! هر چه بود، دلم می خواست می توانستم آن چهره زلال را با آن لبخند قشنگ و آن همه عشق و آرامش، در دنیای واقعی ببینم. دلم می خواست م
قول دادم این فاطمیه آدم بشم. پاک بشم. همونی بشم که شما میخوای، شما دوست داری... هر چیزی که بهش شک داشتم، هر مسئله ای که حس می کردم یه روزنه کوچیک باشه برای گناه، برای پرت شدن حواس دلم، برای لرزیدن ایمانم، همه رو، همممممممه رو درز گرفتم. محکم بستم... سخت بود، سخته... یه کشیده زدم تو گوش نفسم، گفتم دست از پا خطا کنی با من طرفی! با غیض نگام کرد. یه مشت کینه و غصه و حسرت قدیمی رو ریختم بیرون از دلم. دلم غصه اش گرفت چون بهشون عادت کرده بود. همین شد که با من
افتاده بودیم به بازی، عمو داد زد "اونو" و زن عمو سرش غر میزد که " داد نکش! ". من و دختر خاله داشتیم کارت هامان را حفظ میکردیم، پسرعمه حسابی گیج شده بود و هر دور یادش میرفت بگوید اونو. خلاصه سرمان گرم بود، مثل خانه ی مادربزرگ که شوفاژ نداشت، ولی اتش شومینه اش ابی و زرد زبانه میکشید و صدای جلز ولزش ما را یاد بچگی هامان می‌انداخت، مادربزرگ روی صندلی گهواره ای و ما دور شومینه، سراپا گوش مینشستیم که امشب قصه کجا میرود، امشب مادربزرگ قرار است وقت گفتن
من نمی‌دانم گرگ ِ بالان دیده بودن (درستش همین است بالان دیده) چه شکلی‌ست! من تا به‌حال یک گرگ بالان دیده‌ی واقعی را ندیده‌ام! اما دور و برم پر است از مارگزیده‌هایی که از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسند!
 
من میانه‌ام با مارگزیده‌ها بهتر است.همیشه هرجا که می‌روم چندتایی‌شان را می‌بینم. در چشم‌هایشان ترس است. آن هم ترس ِ بیش از حد... نه از آن ترس‌های به قدر کافی! ترس‌هایشان از حد کافی فراتر رفته است. جزء به جزء‌ات را نگاه می‌کنند، دنبال ریسما
بعد از چهارده پونزده سال توی خیابان دیدمش نگاهش را دزدید انگاری نمیشناسد یعنی بیشتر نمیخواست که بشناسد شاید بعد از این همه سال هنوز توی سرش جیغ میکشیدم 
شاید هنوز توی ذهنش پایم میان آن تخته لعنتی و ویلچرش گیر کرده است شاید هنوز اشک های من دارد گوله گوله از گونه هایم پایین میاید
نمیدانم اما نگاهش را دزدید
ویلچری بود با یک تصادف از سوم دبستان ویلچری شده بود سوم راهنمایی بودیم زنگ های تفریح باهم میماندیم توی کلاس خجالت میکشیدم از کلاس بیرون ب
[برداشتی از فیلم سینمایی بمب؛ یک عاشقانه ]
شبا که موشکا مثل ستاره ها
میان تو آسمون مهمونیِ منه
برقا که قطع بشه کوچه خیابونا
تاریک تر بشه تکلیف روشنه
وقتی کنارمی ‌از گوله و ترکش
از سایه‌ی ارتش وحشت نمی‌کنم
تو مهمونِ منی جز تو کسیو به
این شب نشینیا دعوت نمی‌کنم
وقتی که رادیو با بوقِ ممتدش
اعلام می‌کنه وضعیتِ منو
پناهِ من تویی کسی به جز خودت
تضمین نمی‌کنه امنیتِ منو
پناهگاه من شو تا رو شونه‌ی تو کِز کنم
بذار با دستای خودم وضعیتو قرمز کنم
جنگ
دوست داشتن ادم کوچولوهای زمین شبیه حس باریدن نم باران روی ترکهای زمین بعد از روزهای گرم است،مثل حس بی هوا اجابت شدن یک دعا یا همان آرزویی که مدتها بود به فراموشی سپرده شوده بود و یا ده ها وجب غبار نآمیدی نشدن روی ان را پوشانده بود ،مثل حس گرفتن میوه ی تازه افتاده در رود خنک و تازه است ،مثل خبر غرور یک سرباز در دفاع از مرز خاکش غرور دارد مثل حس خوشحالی شکستن اناری که سفید نیست و هندوانه ای که قرمز و شیرین است و مثل حس رقصیدن دیوانه ای در باران ،
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
طرز تهیه اشکنه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره دستور پخت و طرز تهیه اشکنه کشک و عدس و گوجه فرنگی مشهدی و شیرازی و تهرانی در دسته آشپزی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
مواد لازم برای طرز تهیه اشکنه
۴ عدد تخم مرغ
۲ عدد سیب زمینی
۲ قاشق غذاخوری پر آرد گندم
۵ قاشق غذاخوری پیاز داغ
یک و نیم قاشق چای‌خوری زردچوبه
۲ قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
نمک و فلفل به میزان لازم
۵ لیوان آب
طرز تهیه اشکنه سیب زمینی
یک قابلمه
بردارید، پی
تعمیر یخساز وستینگهاوس در محل
منبع:https://www.westinghouserepairco.com/westinghouse-ice-maker-repair/
یخساز وستینگهاوس، یکی از ویژگی های خوب و کار آمد این یخچال است که به ندرت ممکن است خراب شود. تعمیر یخساز وستینگهاوس توسط نمایندگی تعمیرات وستینگهاوس به صورت تخصصی و همراه با ضمانت انجام می شود.
اگر یخساز یخچال یا ساید بای ساید وستینگهاوس شما خراب شده تنها با یک تماس در هر کجای تهران که باشید تعمیر کار برای شما اعزام خواهد شد.
شماره تماس برای تعمیر ساید بای ساید وستین
کل زندگیم بعضیا اسم دوست رو روی خودشون گذاشتن
تا ازم استفاده کنن ... تا بهشون اعتماد کنم ... تا تنهاییشون رو پر کنم
مطمئنم تو خوبی به هیچکدومشون کم نذاشتم
ولی چیزی که فهمیدم این بود که من برای هیچکدومشون کافی نبودم!
هیچوقت یاد نگرفتم توی دوستی باید چطور باشم که از اینور و اونور بوم نیفتاده باشم!
بعدنا فهمیدم بعضیاشون دوست داشتن که از یه طرف بوم بیفتم
همیشه چه ظاهرا چه باطنن خوبیشونو خواستم و خودشونم میدونستن یا میدونن
ولی من همیشه توی دوستیام
خرید تاپ زنانه طرح نوتلا 
 
قیمت : 15900 تومان
 
 
برند : Miscellaneous
 
 
خرید پستی تاپ زنانه طرح نوتلا 
 
 
قیمت تاپ زنانه طرح نوتلا 
 
 
 
 
 
برای خرید و مشاهده جزئیات محصول در دیجی کالا کلیک نمایید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
برای خرید و مشاهده جزئیات محصول در دیجی کالا کلیک نمایید.
 
 
 
 
 
 
لطفاً دقت داشته باشید که سایز این لباس فری سایز بوده و مناسب برای سایز های 36 تا 42 می باشد. این لباس از جنس ویسکوز اعلا می باشد و مناسب برای استفاده روزمره مناسب
یه پلی بک زدم اون قدیم ندیما تا یه نگاهی به خودم بندازم دیدم از همون بچگی سرم سفید بوده! مثه بابا بزرگا همونا که همه موهاشون سفییید سفیده ولی خب دقیق تر شدم دیدم سرم تو گونی آرد بوده بس که شیطون بودم
ولی خب به قلب اون فتل کوچولو که دقت کردم دیدم بابا بزرگ درونش اونجا نیشسته ! مثه اون بابا بزرگ مهربونا بود ، اونایی که یه قیافه مهربون دارن با یه کله سفید مثه برف و با یه لبخند بزرگ همونا که ادم نمیترسه بره پیششون و حرف بزنه .
همیشه خدا یکی بود که بیا
من می‌گفتم: ما سرزمین غریبی داریم. اگر آن را بشناسی حتما عاشقش می‌شوی. چه باسواد باشی چه کم سواد، چه روشنفکر باشی چه غیر روشنفکر...هر چه باشی، طبیعت پرشکوه و عظیم این سرزمین تو را به زانو در می‌آورد و با تمام وجود جنگیدن به خاطر آن را به تو می‌آموزد. از پی دیدن و شناختنش دیگر نمی‌توانی در مقابل آن بی‌تفاوت بمانی، دیگر نمی‌توانی نسبت به آن غریبه باشی و به آن فکر نکنی، نمی‌توانی چمدانت را ببندی و خیلی راحت بگویی: "می‌روم امریکا، می‌روم اروپ
چه چیز را پنهان مى کنم؟
دلتنگیم را
و
ناامیدیم را
براى یافتن هرآنچه که در اعماقم خوابیده است.
 
صداها همه زندگى مى کنند
اما قلبم خاموش است.
 
پانوشت:
چرا پا نمیشم؟ چرا بلند نمیشم روى پاهام؟ چرا انقدر رخوت و تنبلى و خستگى رو با خودم حمل مى کنم؟ چرا درست نمیشم؟ چرا تعمیر نمیشم؟ چرا انقدر خوابم میاد؟ چرا بعضى روزها این حد خسته و بعضى روزها توان جسمى خوبى دارم؟ میدونم چرا خسته م.... سرکوب احساسات سبب خستگى انسان مدرن است. همو که از برهنه شدن، نفخ معده
قول دادم این فاطمیه آدم بشم. پاک بشم. همونی بشم که شما میخوای، شما دوست داری... هر چیزی که بهش شک داشتم، هر مسئله ای که حس می کردم یه روزنه کوچیک باشه برای گناه، برای پرت شدن حواس دلم، برای لرزیدن ایمانم، همه رو، همممممممه رو درز گرفتم. محکم بستم... سخت بود، سخته... یه کشیده زدم تو گوش نفسم، گفتم دست از پا خطا کنی با من طرفی! با غیض نگام کرد. یه مشت کینه و غصه و حسرت قدیمی رو ریختم بیرون از دلم. دلم غصه اش گرفت چون بهشون عادت کرده بود. همین شد که با من
+ نصف شب دیشب، همینطور که غلت میزدم الکی روی تخت و خابم نمیبرد (کفاره‌ی تا ساعت دوازده خوابیدن صبح-ظهر دیروز بود) و فکر و فکر و فکر یک جمله از امیلی یادم اومد. با همون ادبیات اصیل و شاعرانه‌ی ترجمه‌ی نغمه صفاریان پور:‌ «وه که چه شب پررنجی پیش رو داشت!»
+ بعد از کلی جستجو یک نسخه‌ ترجمه‌ای ضعیفی پیدا کردم توی یکی از این اپلیکیشن‌های کتابخانه. از محتوا چیزی کم و کسر نشده بود. اما در همون حد تورقی که کردم خیال‌انگیزی متن از صد به ده یا پونزده ر
قول دادم این فاطمیه آدم بشم. پاک بشم. همونی بشم که شما میخوای، شما دوست داری... هر چیزی که بهش شک داشتم، هر مسئله ای که حس می کردم یه روزنه کوچیک باشه برای گناه، برای پرت شدن حواس دلم، برای لرزیدن ایمانم، همه رو، همممممممه رو درز گرفتم. محکم بستم... سخت بود، سخته... یه کشیده زدم تو گوش نفسم، گفتم دست از پا خطا کنی با من طرفی! با غیض نگام کرد. یه مشت کینه و غصه و حسرت قدیمی رو ریختم بیرون از دلم. دلم غصه اش گرفت چون بهشون عادت کرده بود. همین شد که با من
می ترسیم 
از اونی که هستیم 
چه از لحاظ اجتماعی و چه از لحاظ شخصیتی و جسمانی و روانشناختی و ...
از قضاوت مردم می ترسیم 
از اینکه بگن ...
وای چی بگم به ...
حالا در مورد من چه فکری می کنن ...
.
.
.
ما از خودمون میترسیم  
از اینکه بریم زیر سوال 
از اینکه بگیم خب من اینم دیگه !
پس دروغ میگیم
گنده گنده هاش رو به خودمون .
و کوچیک هاش رو به دیگران !
دروغ مثل اژدهای هزار سره 
مثل گوله برفی که وقتی پایین میاد شده یه کوه برف !
دروغ روان را بیمار و فاسد میکنه چون نمیذار
صبحی که با برف و صدای گنجشک ها آغاز شد و زمزمه "ما که دیگه دادیم رفت تورو"...
خواب دلپذیر شب و کابوس کاملا واقعیه الان.
و زندگی مجموعه ای از پارادوکس هاست. 
تقریبا دیگه به یقین رسیدم و تلخ و دردناکه، اما میتونم با تلخیش کنار بیام.
قلبم مچاله شده. اما...اما...آرومم. و همه چیز رو مثل همیشه به زمان می سپرم. رها میکنم. اما اما اما چطور میتونم این حس رو انکار کنم؟
این درد یک روز بالاخره تسکین پیدا میکنه. شایدم هیچوقت. باهاش نمیجنگم. در آغوش میگیرمش و میذار
- خوشحالم که بعد از ویار و حالت تهوه و ترش خوری ها که کمی به آدم حس و حال بارداری میداد ، حالا باز دوباره همون حال اومده سراغم اما با شکم کمی برآمده و تکون های ریزی شبیه ترکیدن خباب های بازی بچه ها و ذوق برای سونوگرافی این هفته که جنسیتش معلوم میشه .
- ناراحتم از اینکه  نتونستم باهاش درست حسابی صحبت کنم . کمی براش لالایی میخونم و قرآن و صدای اذان و بلند میکنم یا به علی میگم اقامه بگه که بشنوه. دلم میخواد خیلی کارهای بیشتر کنم. خیلی بیشتر برسم به خو
مجموعه چرخ وفلک : بیان و بررسی نعمت های الهی به زبان شیرین شعر
مجموعه چرخ وفلک : ثریا کریمی، نشر کمال اندیشه
 
معرفی:
این ده کتاب ساده و خوشمزه، به بیان و بررسی نعمت های الهی به زبان شیرین شعر می پردازد و در آخر به این اشاره دارد که این نعمت ها از خداوند است، خداوندی که همه ما انسان ها را دوست دارد و به دقت و نظم برای ما جهان زیبایی آفریده است.این شعرهای ساده که مناسب کودکان زیر ۵ سال است می تواند به راحتی در مهد کودک ها نیز به جای شعر های کم محتوا
شیشه های ضد گولوله معمولا ۲٫۲ سانتی متر ضخامت دارد و در وسایل نقلیه دولتی از ان استفاده میشود.
این شیشه از لایه های متعددی از پلی کربونات پلاستیکی درست شده که توسط دستگاه لابه لای شیشه معمولی فشرده میشود.
وقتی گلوله به شیشه برخورد میکنه لایه بیرونی صدمه میبیند و لایه های دیگر انرژی گوله را میگیرند و مانع رد شدن گولوله از شیشه میشوند.
ساخت شیشه ضد گلوله
شیشه ضد گلوله با استفاده از لایه هایی از شیشه چند لایه ساخته می شود. هرچه لایه های بیشتری و
 
سلام یوکا؛
اینجا من غریبه‌ام. در خانه‌ای که بزرگ شدم غریبه‌ام. در شهری که تمام عمرم را در آن نفس کشیدم غریبه‌ام و از تو چه پنهان که نسبت به این شهر تنفر خاصی دارم.
چه کنم؟ نه می‌توانم فرار کنم نه می‌توانم بمانم. چه کنم. حتا کسی نیست به جز تو. تو، یک موجود خیالی که از فرط بی‌خانمان بودن احساسم به خانه‌ی نامه‌هایت پناه آورده‌ام.
هیچ‌کسی به جز تو نفهمید چه‌قدر نامه نوشتن را دوست دارم.
دلم می‌خواهد به اندازه‌ی تمام عمرم گریه کنم. به اندازه
دو هفته پس از انتشار بیانیۀ گام دوم، در دفتر بسیج و گروه‌هایی که می‌شناختیم و دستمان می‌رسید اعلامیه زدیم و درخواستیم بنشینیم آن را بررسی کنیم. برنامه آن بود که آن را اولاً یکبار کاملاً بخوانیم، سپس نگاه و فهم هم را از آن بدانیم تا تکلیفمان را نسبت به آن روشن کنیم و نقش خود را در این زمان و در این زمین بیابیم و برای همین نامش را نشست خیز گذاشتیم که مباد فراموش کنیم و بنشینیم و برپا نخیزیم. چند جلسۀ ابتدایی بیانیه را خواندیم، پس از آن بسته به
دانلود آهنگ جدید رستاک گوزنها
Download New Music Rastaak Gavaznha
آهنگ جدید رستاک بنام گوزنها
زخمی که داش آکل و کشت واسه ما زخمی آشناست ی عمره رد پای گرگ دور و بر سایه ی ماست
مردا رو گاهی با غزل با ی کرشمه میشه کشت گوزنا رو با گوله نه با آب چشمه میشه کشت
 
 
 
دانلود آهنگ با کیفیت 320
 
متن آهنگ گوزنها
 
آهنگ های رستاک
 
مواد لازم برای 8 الی 10 نفرلوبیا قرمز یا چیتی 1 پیمانه .نخود 1 پیمانه .عدس 1/2 پیمانه .سبزی آش پاک کرده 500 گرم .پیاز خام 2 عدد بزرگ .رشته آشی 250 گرم .قلم گاو 1 عدد .روغن به میزان لازم .نمک وفلفل سیاه و زردچوبه به میزان لازم .نعنا خشک 3 قاشق غذاخوری . سیر به میزان دلخواه دستور پخت .
ابتدا حبوبات را از شب قبل خیس میکنیم وچند بار آب آنرا عوض کرده تا از نفخ آن کم شود . وصبح زود حبوبات را به همراه قلم گاو ، بار میگذاریم وبعد از پخت کامل حبوبات ، قلم را از داخل قا
 
بیش از بیست سال از سخنان خانم نیلوفر گوله، جامعه شناس ترک تبار می گذرد که در مقایسه ای میان روشنفکران ایران و ترکیه، از فقدان گفتگو میان روشنفکران ایران با یکدیگر ابراز شگفتی کرده بود! به باور گوله در ایران بر خلاف ترکیه، روشنفکران بجای گفتگو با یکدیگر، بیشتر با هواداران شان مونولوگ دارند! شاید آخرین خاطره گفتگوی روشنفکران در ایران به مباحثات میان دکتر سروش و مخالفان فکری او در مجلات کیهان فرهنگی و سپس کیان باز می گردد. در این مناظره های
بیش از بیست سال از سخنان خانم نیلوفر گوله، جامعه شناس ترک تبار می گذرد که در مقایسه ای میان روشنفکران ایران و ترکیه، از فقدان گفتگو میان روشنفکران ایران با یکدیگر ابراز شگفتی کرده بود! به باور گوله در ایران بر خلاف ترکیه، روشنفکران بجای گفتگو با یکدیگر، بیشتر با هواداران شان مونولوگ دارند! شاید آخرین خاطره گفتگوی روشنفکران در ایران به مباحثات میان دکتر سروش و مخالفان فکری او در مجلات کیهان فرهنگی و سپس کیان باز می گردد. در این مناظره های مک
چند روزی هست که پسر شیرین زبانم دچار لکنت شده. گل قشنگم با اینهمه مهارت در حرف زدن و حرفای قشنگ زدن، به یکباره قدرت تکلمش آسیب دید.
دیشب که حال من خیلی بد بود و حال برنا و همسرم، لکنت برنا تشدید شد.
فقط خوب بود که چندی قبل ترش مشاورم خیلی اتفاقی گفته بود این اتفاق برای یکسری از پسرهای بین ۲ تا ۴ سال میفته و خودبخود رفع میشه. در نتیجه در شروع غین بحران مسلط تر بودم به خودم ولی وقتی قضیه جدی تر شد، فشار خییییلی زیادی بهم اومد و غم توصیف ناپذیری روی
شبی که همه چیز تموم شد، مثل داغی لحظات اول در رفتن مچ دست، هیچ احساسی نداشتم. گمون می‌کردم مثل سری های قبله. حتی آخرین خداحافظِ بی جواب مونده ی خودمم، واقعی نیست. همه چیز شبیه یه خوابِ کوتاه و بده.
صبح که بیدار شدم، انگار آفتاب تند تر از همیشه می‌تابید. نون بربری صبحونه، مونده تر از روزای قبل بود. پنیر بو می‌داد. گردو ها تلخ بودند. یادم افتاده بود هزار ساله نوتلا نخوردم. جلوی آیینه به خودم نگاه کردم. قدم بیش از اندازه دراز بود. جوش های صورتم خیل
شعر در مورد برف
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد برف برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام.
پاکی آوردی ــ ای امید ِ سپید!
همه آلوده‌گی‌ست این ایام.
راه ِ شومی‌ست می‌زند مطرب
تلخ‌واری‌ست می‌چکد در جام
اشک‌واری‌ست می‌کُشد لب‌خند
ننگ‌واری‌ست می‌تراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقش ِ هم‌رنگ می‌زند ر
تا حالا شده با یکی تو ذهنت حرف بزنی؟!دیدی چه کیفی میده...میشینه جلوت یا کنارت بعد تا هر وقت بخوای باهاش حرف میزنی،میخندی،گریه میکنی یا اصن پیتزا میخوری با نوشابه.تو ذهنت آسمون آبیه،درختا برگای سبز دارن،اشغالا داخل سطل اشغالن،درس‌ها پاس شدن،کارها انجام شدن،جای خنده‌های روی لباست نه توی دل‌ها...
دیشب تو ذهنم داشتم با یکی حرف میزدم.از خاطرات گذشته میگفت.نشسته بودیم تو یه کافه شلوغ.زمستون بود.به قول سوگند گوله برفا می‌رقصیدن ولی من گرمم بود
سلام ما در تاریخ 1397/05/26 هستیم.اینجا ایران است و من جوان 20ساله هستم.به قول استاد شکیبایی حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن.این روزها سرت را هر سمتی که میچرخانی هیچ چیزی سرجایش نیست.آنقدری هیچ چیزی سر جایش نیست که من الان حتی مطمئن نیستم این چیزی که دارم تنفس میکنم واقعا اکسیژن باشد.
قرن 21 و اینجا ایران است.اینجا آذربایجان هوا خوب است ولی هم وطن هایم در جنوب کشور هوا هم ندارند.یک زمانی میگفتند آب هست ولی کم است ولی این روزها همه میگویند آب نیست.
هنر قالی و قالیچه        با سلام و احتراماز قدیم گفته اند هنر نزد ایرانیان است و بس.اصلا بخشی از کمالات انسان از طریق هنر تامین و نمایان می شود.هنر بخش نهفته کمبودها و زیبایی های انسان است که با اشکال مختلف بروز می کند.هنر قالی و قالیچه ، از دیرباز ، هنر دستان زحمت کش و انگشتان توانمند بانوان منطقه ماست.تقریبا دستگاه قالیچه بافی در همه خانه ها وجود داشت.تقریبا همه ما با تار و پود ، کارد، مقراض ، دستووک ، گوله ، پی دمه ، کارد، گوره نخ ، آشنا هستیم
ژانر : انیمیشن
محصول کشور : ایالات متحده آمریکا
کارگردان : Chris Renaud
ستارگان : Eric Stonestreet, Kevin Hart, Louis C.K.
اتفاقات در آپارتمانی در محله‌ ی منهتنِ آمریکا می‌ گذرد که در آن زندگی سگی به نام مَکس به عنوان یک حیوان خانگی با آمدنِ یک هم‌ خانه‌ ی دیگر به نامِ دوک تغییر می کند. آنها همیشه با هم اختلاف و درگیری دارند، اما وقتی که می‌ فهمند یک خرگوشِ زِبلِ سفید به نامِ گوله‌برفی سعی دارد تا یک ارتش از همه ی حیوانات بی خانمان تشکیل دهد تا انتقامی از حیواناتِ
بسم الله الرحمن الرحیم
اولین دیدارمون روز عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره روز پر تلاطمی بود
ما جلو بودیم به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم.
وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم
این قدر نگو منم منم  ،بعدم واسه همه چی خودتا تحت فشار قرار بده، آرامشتم از دست بده و بشو یه گوله ی استرس
چرا گاهی وقتا خودت را میکنی همه کاره ی نظام هستی و بعدم خدا را فراموش میکنی؟
یعنی تو بعد از این همه سال نفهمیدی که همه ی کارها تا باید در طول خواست و رضایت الهی انجام بدی نه عرضش؟
بسپار به خدا خودش به زیباترین شکل کارهاتا واست سامان میده
زندگی کن بر مدارِ الهی
پ ن:
البته منظور این نیست که دست روی دست بذاری و بگی یا الله خودت درستش کن
منظور این
من همیشه توی فعالیت های آدرنالینی بی دردسر، پایه ترینم، از بچگی، توی سرسره های گنده ترسناک ولو بودم و بزرگ تر که شدم، هیچوقت از رفتن به شهربازی، ترن هوایی و هیجان های شوق انگیز تولیدکننده جیغ های مستانه و شادی آفرین پشیمون نشدم و شاید خیلی کم پیش بیاد که از اینجور کارا هراس و ترس رهام نکنه، به جاش از شدت شوق و هیجانی که داشتم بال بال می زدم و توی آسمونا سیر می کردم.
توی همین اعمال هورا و جیغ کشانه، معمولا خیلی کم رفتم سر هیجانات آبی، من از آب م
نشسته کنارم. سرمو گرفته تو آغوشش. موهامو نوازش می‌کنه. عطرش دوباره تمام اتاقو پر می‌کنه. نگاهمون خیره‌اس. من به پاش، اون به کاغذدیواری سورمه‌ای. یه دستش تو موهامه، یه دستش رو شونه‌ام. صدای افتادن قطرات کوچک اشک روی موهام میاد. حس خیسی. آواز میخونم: چرا گریه می‌کنی؟ میگه: چرا مشکی پوشیدی. نمیپرسه. خبر میده از پرسیدنش. صداش گرفته. دیگه دستشو تو موهام حرکت نمی‌ده. موهامو چنگ می‌زنه. فشار ناخناش تو پوست سرم با هر کلمه‌ای که میگه بیشتر میشه: دلت
بهترین مارک پنکیکتمامی چیز در رابطه تشخیص شایسته ترین برند پنکیک و به کار گیری از آن
پنکیک از آن نوع‌ اسباب آرایشی به حساب می آید که در کیف پیرایش هر خانمی یافت می‌گردد و محبوبیت آن منجر گردیده تا هزاران جور پنکیک گوناگون روانه‌ی بازار شود. پنکیک ها به‌ نظر سعی و کیفیت نیز تفاوت‌های متعددی دارا‌هستند و پنکیک‌ کامپکت، پنکیک پودری، پنکیک آرایش و پیرایش کننده و پنکیک اچ دی (High Definition، کیفیت عالی) را می‌اقتدار از پنکیک هایی دانست که خرید آن
امروز پنبه برای همیشه از پیشم من از این دنیا رفت
از همون لحظه دلم تنگش شد
جاش خییییییلی خالیه خیلی
پسرک نازنینم نمیدونم دقیقشو ولی ۴سالی هست ک هر روز کنارم بوده و من شدیدا وابسته اش بودم
پنبه رو با اسم های مختلف صدا میکردم
موش موشک 
خوشکل من
ناناس من
کپلی
خپلوی من
حاج اقا
تنها کسی ک تو عمرم نازشو میکشیدم خودش بود بخدا
واگر ن من کجا و این الفاظ کجا
تصورشم بده حتی 
اینجا مینویسم ک تا همیشه بمونه ...
دوست وقتای تنهاییم بود این سفید کوچولو
پسره مام
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
طرز تهیه حلوا زعفرانی
 
طرز تهیه
حلوا یکی از شیرینی های معروف ایرانی است. حلوا یک نوع دسر خوشمزه و محبوب
ایرانی‌ است که انواع مختلفی مانندحلوا تره، شکری، هویج، گردویی و دو رنگ
دارد و برحسب نوع آن به عنوان یک دسر، شیرینی و حتی در پخت غذا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. حلوا‌ها را معمولا به عنوان دسر یا میان وعده سرو
می‌کنند، این دسر بسیار مقوی است و از مواد طعم دهنده طبیعی در آن استفاده
می‌شود بنابراین حلوا می‌تواند گزینه مناسبی برای افزودن
سخته.کجه. نابه‌جاست. این روزای از شکل افتاده، اولش یه گوله برف کوچیک بود، حالا ترسناک شده، بهمن شده، آوار شده. این روزا داره بهم سخت میگذره. یاد اون صحنه از سریال کره ای میوفتم که بعد از مدتها دست و پنجه نرم کردن بابت غمش، آروم قدم برداشت سمت دوستانش و آروم و اشک ریخت و خیلی آروم گفت: بچه ها، من، داره، بهم، سخت ، میگذره. چهارتا دوستش بغلش کردن و بابت اینکه به غمش اعتراف کرد احساس کردن حالش بهتر شده.
سرکار فشار بالایی رومه. نه که کار خاصی کنم، فقط

بنتونیت های سدیم و کلسیم دار برای متصل کردن اجزای غذای حیوانات ( و ایجاد شکل گوله ای) استفاده می شوند. بنتونیت پودر شده ی ریز بسیار شکل پذیر بوده و غذا و دیگر افزودنی های ضروری دارویی خوراکی مانند آنتی بیوتیک ها، ویتامین ها و کانی ها را به صورت گلوله ای به هم متصل می کند، به طوری که دسته بندی و حمل و نقل محصول آسان خواهد شد. مونت موریلونت های سدیم و کلسیم دار به عنوان جاذب باکتری ها و آنزیم های خاصی (که چنان چه جانوران دور شوند، موجب رشد سریع ت
نشسته بودم روی یکی از صندلی‌های استیل درمانگاه. سالن مرمری و سرامیکی برخلاف روزهای دیگر خلوت بود. چندتا زن و شوهر، که بیشترِ شوهرها آخوند بودند و تک و توک زن و مردهای پیر و جوانِ تنها که توی صف دارو یا در نوبت دکتر، انتظار می‌کشیدند. نشسته بودم روی صندلی و حوصله‌ام نمی‌کشید بروم توی صف صندوق بایستم. یک حجم مربع‌شکل وسط سالن بود و بخش اطلاعات، بیمه، صندوق و پذیرش توی آن قرار داشت. این پا و آن‌پا می‌کردم که کسی توی صف نباشد و بعد بروم تا معطل
بعد از یه مدتی که به زندگی نگاه میکنی انگار همه چیز مثل یه فیلم داره ثبت میشه و تو بازیگر این داستانی.وسط یه تئاتر زنده با ادمایی که هواسشون نیست!
چند سال باید بگذره که به دغدغه های امروزم بخندم؟
و چند سال باید بگذره تا بازی احساس به راند های پایانی خودش برسه؟!
هر ادمی تو یه شکلی از احساس گیر کرده!بعضیا خطن!بعضیا مثلث بعضیا مربع بعضیا هم دایره!!!این وسط یه سری ادم سینگولاریتی هم پیدا میشن که نقطه ان!نقاط سینگولاریتی!که حالا این نقاط میتونن مرات
جا داره به مناسبت شروع ماه آذر یه پست بذارم!
امروز ماهی که هر سال منتظرشم رسید!زرت چه روزی بود!
صبحی نشسته بودیم با صبا داشتیم ریز ریز حرف میزدیم یهو ریحانه با یه حال زار از خونه دریا برگشت!وقتی حالشو دیدم دلم میخواست فقط بغلش کنم..
ریز ریز گریه کرد...و از حس تنهاییه دیشبش گفت!اینکه آدم ها چقد میتونن خودخواه باشن!و برای خوشی دل خودشون بقیه رو راحت زیر پاشون له کنن!
رفتم حموم و زیر دوش مدام فکر میکردم که نباید تولدم مثل تولد کیمیا بشه..
اصن چرا تولد
هوا آفتابی بود اما یهو ابرهای سیاه کل آسمونو گرفتنو هوا سرد شد و بادو بارونی هست که میاد. منم پنجره رو بازکردمو خودمو گوله کردم زیر پتو تا گرم شمو کتابمو بخونم. نصفشو خوندمو نصفش مونده. چقد. خوب در مورد دوستی حرف میزنه چیزایی که من تا حالا بهشون فکر نکرده بودم یا دقتی نداشتم . و خیلی نثر به ظاهر ساده ای داشت و قابل فهم بود اما محتوا داشت واقعا و جای فکر روی حرفهایی که زده بود. 
این کتاب هم تموم شد و من خوشحالم که خوندمش. واقعا نیاز داشتم یه استپ
شیرینی نان پنجره ای
مواد لازم :
نشاسته گندم                         یک دوم پیمانه
تخم مرغ                               5عدد
گلاب                                    یک دوم پیمانه
وانیل                                   یک سوم قاشق چایخوری
آرد                                     2قاشق سوپ خوری
روغن                                  به مقدار لازم
پودر قند                             به مقدار لازم
طرز تهیه :
ابتدا نشاست
یه خونواده ایرانی هستن
که میخوان برم مستاجرشون بشم
ولی نمیرم.
ایرانیا همه شون مشکل ندارن
ولی بای دیفالت ما یه سری مسائل داریم
یکیش اینه که فکر میکنیم حالا که اومدیم کانادا پس کانادا ارث بابای ماست
عین اونهایی که میرن المان و فکر میکنن المان مال اوناس
دومیش اینه که فکر میکنیم که حالا که اومدیم کانادا پس نباید هیچوقت به هیچ کس و هیچ گروهی بگیم که اینجا هم مشکلات داره.
من قبل اینکه بیام کانادا واقعا کسی درباره مزایا و معایب کانادا بهم اطلاعات د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها