نتایج جستجو برای عبارت :

حتما باید عنوان نوشت ؟ :/

کتاب باید كسی از میان ما به كشتن كتاب برخیزدشاعر: فرهاد وفایی

چشم هایششروع ویرانیو من آن دورترین شهر زیر آوارمکه هیچ ، هیچ ، هیچامیدِ نجاتم نیست
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
" خواهرشوهر چی کار می‌کنه؟ [همراه با خنده‌ی طعنه‌وار.] "
در راستای سوالاتی که این روزها ازم پرسیده می‌شه؛ باید عرض کنم خدمت‌تون که این چیزا گفتن نداره، ولی در حال برنامه‌ریزی یک قتل تروتمیز هستم. قطعاً تا الان هویت مقتول رو حدس زدین.
 
 
پی‌نوشت: واقعاً خواهرشوهرها فشار زیادی ُ تحمل می‌کنن. بیاین تمیز کنیم این تاریخِ خراب‌مون ُ. 
پی‌نوشت دو: لعنتی! این اولین‌باره که یک صفت این‌قدر پررنگ می‌شه که روی اسم‌م سایه می‌اندازه. آه.
پی‌نوشت
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
 
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
 
این هم پی نوشت:) بالاخره کار این دو فصل تمام شد. تحلیل بخش کمی و بخش کیفی پایان نامه ام.
مامون بحضرت نامه یی نوشت ودر خواست کرد حضرت در پاسخ  او نوشت در خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت من فردا بحمام نمیروم  وعقیده ندارم تو و فضل هم فردا بحمام روید مامون دو مرتبه دیگر بحضرت نامه نوشت  امام رضا ع باو نوشت یا امیرالمومنین من فردا حمام نمیروم زیرا دیشب پیغمبر ص در خواب بمن فرمود ای علی فردا فردا حمام نرو و من عقیده ندارم که تو و فصل هم  فردا بحمام روید مامون بحضرت نوشت شما راست مبگویی و پیغمبر ص هم راست فرمود من فردا حمام نمبروم و فضل خ
بسم الله الرحمن الرحیم
به علت دلایل غیر قابل ذکر از گذاشتن متن اصلی معذوریم.
این پست فقط پی نوشت دارد.
پی نوشت: دلم میخواد وقتی میرم بیرون یه قاشق با خودم ببرم چشای بعضی هارو از کاسه درآرم...
بعدا نوشت:شب رغبت هاست چه رغبتی بهتر از خواست ظهور یوسف گمگشته ی مان...
اللهم عجل لولیک الفرج
گفتی ازباران بسازم دفتری خواهم نوشتاینکه من راتاکجاهامی بری خواهم نوشتچشمهای توخدای حرفهای تازه اندکفرراباواژه های دلبری خواهم نوشت کنج لبهایت بهشتی گم شده رسوای منوقتی لبخندتورامثل پری خواهم نوشتبوسه بامن بوسه است ایینه باتصویرتوعشق دارددرمیانش داوری خواهم نوشتاینکه من مردابم اری خط به خط کهنگیتوبرایم دفترنیلوفری خواهم نوشتدرمیان دستهای کوچم جای تو نیستمن تمامت رابرای دیگری خواهم نوشتموج زیبای نگاهت ناگهان تردیدشدباتودارم حرفه
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
 
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
سابقه نداشته اینجوری بشه یه ویروس خیلی  باحال از یه حشره مرموز که تازه هشدارش تو سیما شروع شده و من هم جزو اولین نفرات گیرنده هستم . صورتم به گا رفته پوستم به تف بنده انقدر خارش صورت گرفتم که فقط دارم از صورتم به جای پوست های زخمی آبه مایل به زرد دارم جدا میکنم . 
پ نوشت : 50 ت برای سه دقیقه پول ویزت دکتر پوست :(
پ نوشت : حشره ، پروانه و... هر موجود  دیگه که شب و روز تو خیاباون ولن دست نزنید و حتی نزارید روتون بشینن در صورت نشستن به زودی به چیز خواهید ر
کاغذ های سفید را از کیفش بیرون کشید و کیفش را روی زمین انداخت. به سرعت به سمت میزش که گوشه اتاق بود رفت و صندلی را عقب کشید. پشتی صندلی به دیوار گچی برخورد کرد و کمی گچ رو زمین ریخت.
روی صندلی نشست. قلمش را در دست گرفت و شروع به نوشتن کرد.
موضوعی نداشت، فقط نوشت.
هرچیزی را که می‌توانست نوشت، هرچیزی که توی مغزش بود را روی کاغذ ریخت. انگار هرلحظه گلوله‌ایی به مغزش برخورد می‌کرد و محتویات مغزش روی کاغذ می‌پاشید.
درد دستش را نادید گرفت، خط به خط و ک
من اما می‌دانم که روزی، نه چندان دیر، لابلای بیهودگیِ روزها و بی‌فایدگیِ شب‌هایم، مجبور خواهم شد همان کلماتی را برایت بنویسم که "احمد عارف" برای "لیلا"ی دوست‌داشتنی‌اش نوشت: پس می‌خواهی ازدواج کنی؟ حتما عاشقش شده‌ای. امیدوارم خوش‌بخت بشوی." تف....
 علی بن محمد نوفلی گوید محمد بن فرج من گفت   حضرت بوالحسن  امام هادی ع بمن نوشت ای محمد  کارهایت را بسامان رسان و مواظب خود باش من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمیدانستم مقصود حضرت از انچه بمن نوشته چیست که نگاه مامور امد ومرا از مصر دست بسته حرکت داد  وتمام داراییم را توقیف کرد  8 سال در زندان بودم سپس نامه ای از حضرت در زندان بمن  رسید که ای  مجمد یر سمت بغداد منزل مکن نامه را خواندم و گفتم من در زندانم و او بمن  چنین مینویسد این موضوع شگفت ا
یا ستار العیوب
 
یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه. 
تو این کرونایی دندون درد چی میگه
خدایا....
 
 
پی نوشت
امون از خواب های پریشون دختر...
یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس... 
خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟
 
پی نوشت 2
در مورد ماهیت درد فکر میکنم... 
درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی. 
به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرد
یک تیتر بزرگ:    رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان ربگویید...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داندکه دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شاید
وقتی کسی عزیزی رو از دست میده همه بهش میگن گریه کن، حرف بزن و همه تلاش می کنن مایه ی آرامشش باشن تا بتونه بر این داغ صبر کنه ... تا کمر راست کنه ... الان سه روزه عزای عمومیه ولی نمیدونم چرا آدمایی که از شهادت سردار وطنشون ناراحت نیستن درک نمی کنن که حداقل یه کم صبر کنن اونایی که داغدارن آروم بشن بعد حرفای به نظر منطقیشونو عنوان کنن ... حداقل بزارید عزیز از دست رفتمونو خاک کنن ... درک کنید تو رو خدا...
پی نوشت: سربازی که سرقنوت نماز دستشو پایین میاره که
سلام دوستانمطابق رسم هر سالهو با توجه به اهمیت دانشیک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت استان شاالله بر ان شدیم بسته های نوشت افزار جهت دانش اموزان نیازمند تهیه نماییم.با کمک خیرین و همت جوانان انقلابی  بسته های نوشت افزار به دانش آموزان نیازمند اهدا گردد....اجرتان عندالله
در آستانه سال تحصیلی
سلام دوستانمطابق رسم هر سالهو با توجه به اهمیت دانشیک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت استان شاالله بر ان شدیم بسته های نوشت افزار جهت دانش اموزان نیازمند تهیه نماییم.با کمک خیرین و همت جوانان انقلابی  بسته های نوشت افزار به دانش آموزان نیازمند اهدا گردد....اجرتان عندالله
در آستانه سال تحصیلی
از دیروز تا امروز انگار یک هفته گذشته
 
بعد نوشت:  استخوان درد و سردرد تموم شد
سرفه هام کم شده
تبم اومده پایین
فقط هنوز گلوم میسوزه
 
همه اینا اصلا ربطی به قرص ها نداره چون ضعیف هستن
کم شدن تبم فقط بخاطر مصرف ده کیلو لیمو شیرین در طی دو روزه
البته از این ده کیلو هنوز مونده دارم میخورم
ولی به معجزه لیمو شیرین و زنجبیل تازه ایمان بیارین
 
دکتر ازم می پرسید اطمینان داری حالت تهوع و اب ریزش نداری؟
گفتم اره
دو دفعه هم پرسید
بنده خدا نمی دونست من توی
من در خط به خط دفتر چشمان تو یک دنیا مکر و حیله‌ی عاشقانه می‌بینم!
گویا که مردمک چشمانت دانه، پلک و مژ‌ه‌هایت دام و چشمان من بی‌تاب هم صید...
.
پی‌نوشت: تا میای که خودت رو قانع کنی که سمتش نری، آروم آروم از کنارت رد میشه و میگه که من هنوز هستم! اگه میتونی منو بگیر!!!
پی‌نوشت: به قابلیت تشخیص فقط با احساس حضور رسیدم!
چه خوب بود اگر همه چیز رو میشد نوشت . اگر میتوانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم میتوانستم بگویم . نه یک احساساتی هست.. یک چیزهایی هست که نه میشود به دیگری فهماند.. نه میشود گفت .. ادم را مسخره میکنند....هر کس مطابق افکار خود دیگری را قضاوت میکند.زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است
-صادق هدایت
یک تیتر بزرگ:    رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان را
گفتند...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داند
که دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...
باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..
باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شای
توی سفرمان چندجایی حس کردم افسردگی دارد و مواد مصرف میکند.
برایش نوشتم: سفر که بودیم حواسم بهت بود گاهی. گفت خب تو که حواست بوده چه نتیجه ای گرفتی؟ نوشتم: این نتیجه که بدوعم بیام بهت بگم مواظب خودت باشی❤
حواسم بود که پیامم میتواند لاس باشد ولی فضا داشت کی از همه عاقل تره میشد و لازم بود تعدیلش کنم. نوشت: عزیز منی شما خااااااانم❤
حساب کار را کردم. 
کمی بعد نوشت: میدونستی چپ چپ نگاه میکنی جذاب تر میشی؟ 
حرف هایی که باید در مورد افسردگی میزدم را ز
پی‌نوشت مطلب قبلی:
مریم داشت صحبت می‌کرد و من داشتم خودم رو می‌دیدم که چه قدر از خودم دورتر و دوتر شده بودم. از منی که چه تلاش کرده بودم بسازمش.
اگر توانایی دقیق‌کردن داشته باشم، سعی می‌کنم راجع به تغییراتی که کرده‌م بنویسم.
آمده ام چیز خیلی خیلی مهمی به شما بگویم. یک بار سال نود و شیش و یک بار سال نود و هفت در این وبلاگ در مورد روح الله مطلب نوشته ام.
یکی این و یکی ام این .
اگر کسی از قدیم برایم باقی مانده باشد، حتما او را یادش هست.
قرار من در مورد دیدن روح الله با خودم ادام داشت. در فضای مجازی دنبالش کردم. گاهی خیلی کوتاه حرف میزدیم. تا چند وقت پیش که برایم پیغوم نوشت دوست دارد من را از نزدیک ببیند. برایم نوشت به نظرش آدم درستی هستم. برایم نوشت امیدوار است حالم خوب باش
کفش کودکی را دریا برد.
کودک روی ساحل نوشت؛دریای دزد...
آن طرف تر مردی که صید خوبی داشت ، روی ساحل نوشت:دریای سخاوتمند...
جوانی غرق شد. مادرش نوشت؛دریای قاتل...
پیر مردی مرواریدی صید کرد ؛ نوشت: دریای بخشنده.
موجی نوشته ها را شست.
دریا آرام گفت: به قضاوت دیگران اعتنا نکن ، اگر می خواهی دریا باشی .
بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد ...
حسرت نخور!
کرونا عامل بیولوژیکی‌ئه یا نه، آمار چین واقعی‌ئه یا شوخی تلخ، این داستان واقعاً توی چین تموم شده یا اونا هم مثل این‌جا می‌گن سلامتی مردم مهمه ولی «چرخ اقتصاد هم باید بچرخه»، نمی‌دونم. و هیچ ذهن عاقلی هیچ گزاره‌ای رو به‌طور قطعی رد نمی‌کنه وسط این دریای گل‌آلود. ذهن‌م خیلی وقته وسط این اخبار مونده و به هیچ سمتی تمایل نداره، ولی خیلی می‌ترسم از جهان ناشناخته‌ی پساکرونا. 
 
 
پی‌نوشت: روزگار قرنطینه‌م ُ با «آن فرانک» مقایسه می‌کنم که
من اینجام تو خونمون توی راه پله رو به روی یه لپ تاپم براتون تایپ میکنم . این جا همون جای که حس نوشتن پیدا میکنم به زودی از قطعه های کوچیک خونه و شهرم براتون عکس خواهم گرفت و راجب خیلی چیزها خواهم نوشت این روز ها حس میکنم دارم یه نفس درست درمون می کشم . 

یه لپ تاپ ، هارد اکسترنال  همین

پی نوشت اول : این جا خیلی بهم ریختس راستش نمیدونم من باید جمع کنم یا مامان :| فردا یه کارش میکنم .
پی نوشت دوم : اون کسیه ها برنج " سبز بهار " تو تصویر بالا می بینید جز ا
امروز یه اینترن فوق العاده خوب داشتیم.مریض ها که می یومدن اورژانس، بستریشون نمی کردمثلا برای مریض قرص می نوشت می فرستاد برهکلا ۶ تا پذیرش داشتیمبه معنای واقعی مگس پروندیم.خلوت خلوتالبته این رو هم بگم که مریض هایی که می یومدن خیلی بدحال نبودن و از همه چی مهم تر و جالب تر اینکه امروز هیییییچ مریضی رو با آمبولانس نیاوردن.اگه با آمبولانس مریض بیارن حتما بستریش می کنن.
12 سالم بود که فهمیدم چی به چی بود . 12 سالم بود که به سن بلوغ رسیدم ، 12 سالم بود که تو مدرسه  بهم خدارو با فیلم های سیاحت غرب فهموندن ، از همون اوایل بود که خدا رو بهم شرطی فهموندن یعنی کافی بود کاری رو انجام بدم . عذاب وجدان تا فی ها خالدونِ روحم رو بی چاره میکرد . از همون موقعه بود که شروع به سوختن کردم روحم سوخت احساساتم سوخت . شاید شما دهه  هشتادیآ ، نودیآ مشدیآ هیچ یک از حرف های دهه های قبل رو نفهمید شاید ...
و اما حرف من :
بهمون فهموندن که اگر حرف
گاهی حرفهایی هست که توی دل آدم سنگینی میکنه و دلت میخواد با یکی در میون بذاری که دلت آروم تر بشه. خودت آروم تر بشی. و هر گوشی پیدا نمیشه برای شنیدن اونا و هر چشمی برای خوندنش. چه خوبه که آدم حرف بزنه. تا آروم تر بشه. تا سبک تر بشه.  چه خوبه که میشه نوشت.
وشاء گفت: حسین بن علی به من گفت من ودائیم اسماعیل بن الیاس درسفرحج بودیم، نامه ای به ابوالحسن امام کاظم علیه السّلام می نوشتم، دائیم نوشت: من دختران زیاددارم، پسری ندارم، مردان طایفۀ ماشهیدشده اند،زنم راکه حامله است درخانه باقی گذاشته ام، تودعاکن که بچه اوپسرباشد ونامی برای اوبنویس که درپاسخ نوشت قدقضی…
ادامه مطلب
سلام* 
 
 
امروز دلم میخواد چشمام رو ببندم و فقط به مشکلاتم فکر کنم * 
چرا نه ؟ 
باید باهاشون روبه رو بشم * 
باید بفهمم مشکل از کجاست * 
باید جرئت کنم بهشون با دید باز نگاه کنم * 
آدم ها به این موضوع فکر نمیکنن که چیزی که اسمش رو گذاشتن مشکل ، میتونه فقط یه مسئله باشه * 
و اتفاقا مسئله ها قابل حل هستن * 
اگر از قضیه ی فیثاغورت نشه به زاویه ها و ضلع ها رسید، حتما حتما از قضیه ی تالس می شه...  
پس چرا آدما گاهی از حل مسئله فرار میکنن ؟ 
راستی شما چی ؟ 
م
ری‌را را از وقتی که جنین کوچک شکل‌گرفته‌ای در زهدان مادرش بود، شناختیم. ری‌را به دنیا آمد، ری‌را راه رفت، ری‌را حرف زد، ری را گفت مامان، ری‌را گفت بابا، شیطنت‌های ری‌را، خنده‌های شیرین ری‌را، دویدن‌های ری‌را، رقصیدن‌های ری‌را، یاد گرفتن‌های ری‌را، دوست‌های ری‌را، مدرسه رفتن ری‌را، تولد ری‌را، بازی‌های ری‌را، دستیار دندانپزشک بودن ری‌را و... حالا... حالا... نبودن ری‌را...
ری‌را با آن چشم‌های زیبای درخشانش گویی دختر همه‌ی ما
به همت خیرین محترم و جوانان انقلابی شهرستان آبادانخدا را شاکریم امسال نیز طبق سنوات گذشته موفق به تهیه و توزیع بیش از *۱۲۰ بسته نوشت افزار ایرانی_اسلامی* جهت دانش آموزان نیازمند شهرستان آبادان و حومه شدیم.ان شاءالله در راستای گام دوم انقلاب نوجوانان و جوانان انقلابی در عرصه *جهاد علمی* موفق و پیشگام باشند.*نحن ابناء الخمینی**پای کار حسین ایستاده ایم*
ونیز امام صادق ع فرمود مردی بابی ذر نوشت  ای اباذر چیزی از علم چیزی از علم بمن تحفه بده در جوابش نوشت  همانا علم بسیار است ولی اکر بتوانی بانکه دوسش داری بدی نکنی انرا بکن  انمرد گعت ایا. تا کنون کسی را دیده ای که بانکه دوسش دارد. بدی کندگفت اری  تو خودت را از همه کس بیشتر دوست داری و چون نا فرمابی خدا کنی بدان بدی. کنی بدای بد کرده ای
چشم نزنم دارم تراکتوری می خونم
هرچند از چند جهت پاره شدم ولی دارم درو می کنم درسا رو
پی نوشت 1:البته نه در اون حد هاااا که همه رو تمیز درو کنم
شلخته درو می کنم که چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاد
همین سر و گردن و فیزیو و بیو و نورو رو تا یه حدی جمع کنم تو یه هفته هنر کردم

پی نوشت2:یه دختر پسره م میز کناریمن مثلا اومدن درس بخونن(ارواح عمه شون)
رو میزشون به اندازه یه رستوران یا کافه رفتن ما خوراکی هست :/
هی این به اون تعارف می کنه
هی اون به این تعارف می کنه
می کوش به خر ورق که خوانی تا معنی آن تمام دانی
می باش طبیب عیسوی هُش اما نه طبیب مردمی کُش
 
این بیت موقع درس خواندن همیشه در ذهنم تکرار میشود و بلافاصله بعدش به این فکر میکنم که چقدر سخت است واقعا. بعدش هم باز به خودم دلداری میدهم که حتما در توانم هست که در این راه قرار گرفته ام و تابه حال دوام آورده ام و به روز های خوبی که مثلا در آینده می آیند فکر میکنم. چون کسب این علم هرچقدر که سخت و خانمان برانداز (دیگه ینی خیلی سخت) باشد ارائه اش شیرین است
چه لذت بخش است احساس گرمای آغوش خدا ...
درست لحظه ای که همه دانسته هایت، دوس داشتنی هایت، اصلا همه داشته هایت را کناری می گذاری و از عمق جان، ندای "الهی و ربی من لی غیرک" سر می دهی ...

تبریک نوشت: عید دیروز و امروزتون خیلی خیلی مبارک
دعا نوشت: آغوش گرم خدا نصیب هممون
به مانند نوح... 
میخواهم بشکافم
دریای احساساتم را... 
وجودم را نمایان کنم. غرق شوی در من
معجزه کنم... نورشوی
تا ببینمت... کور شوم از تابش وجودت. 
عصا شوی... بگیرَمت... تا دیگر نیستی در کار نباشد. 
راستش امروز باران آمد و دوباره نیستی ات را به رخ کشید
و دریایی از نبودنت غرق ام کرد... 
پی نوشت:در اولین فرصت بدست آمده به پیشنهاد یکی از همنوردان عزیز و آرش جان
تمام نوشته هامو میخوام در قالب کتاب چاپ کنم... 
فعلا فرصت افتادن دنبال کاراشو ندارم ولی در چند ماه
کاش یک الگوریتم بودم. آن‌وقت که هر وقت می‌خواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیر‌های مختلف را حساب می‌کردم، واریانس مسیر‌های مختلف را هم حساب می‌کردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسک‌پذیری مسیر بهینه را انتخاب می‌کردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر می‌پرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینه‌هایی که قبلا داشتم و می‌شد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر می‌شود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش می‌خواهد در زمان سفر کند!
کاش یک الگوریتم بودم. آن‌وقت که هر وقت می‌خواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیر‌های مختلف را حساب می‌کردم، واریانس مسیر‌های مختلف را هم حساب می‌کردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسک‌پذیری مسیر بهینه را انتخاب می‌کردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر می‌پرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینه‌هایی که قبلا داشتم و می‌شد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر می‌شود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش می‌خواهد در زمان سفر کند!
اصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون نوشت :من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخود آگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!آیت الله العظمی میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت:
ادامه مطلب
نگاهش سمت دیگر بود
ورای آشیان جایی
سرایی، کوچه‌ای، باغی، شباهنگ فریبایی
به هر پر آتشی از کوچ و هر رگ جرعه‌ی داغی
پرستو داشت در سینه سر خورشید پیمایی
شبی را تا سحر جوشید
تلاطم‌هاش دریا شد
پرش با آسمان آمیخت
سرش گرم تماشا شد
سوار بال‌های کوچ، خیالش رفت تا آغاز
و فصل اولش را زیست
به زیر سایه‌ی پرواز
پر از شور و پر از بودن، کران آسمان را گشت
پرستو رفت
پرستو رفت
پرستو باز هم برگشت
نه دیگر بال بر تن داشت
نه رد آشیانش بود
بدون میل کوچیدن، بدون شهوت
به مانند نوح... 
میخواهم بشکافم
دریای احساساتم را... 
وجودم را نمایان کنم. غرق شوی در من
معجزه کنم... نورشوی
تا ببینمت... کور شوم از تابش وجودت. 
عصا شوی... بگیرَمت... تا دیگر نیستی در کار نباشد. 
راستش امروز باران آمد و دوباره نیستی ات را به رخ کشید
و دریایی از نبودنت غرق ام کرد... 
بیقرار توام............. کجایی؟
پی نوشت:در اولین فرصت بدست آمده به پیشنهاد یکی از همنوردان عزیز و آرش جان
تمام نوشته هامو میخوام در قالب کتاب چاپ کنم... 
فعلا فرصت افتادن دنبال ک
 { گاهی تصور می‌کنم ما واقعا شخصیت‌های داستان یک نویسنده‌ی بی‌نهایت خلاق و کاربلدیم که این روز‌ها در اوج غم و انزوا و پریشانی‌اش قلم به دست گرفته و دارد کاملا بدیع و خلاقانه، برای مخاطبینش، هنرنمایی می‌کند.
بیا دلمان را به همین خوش کنیم که فیلم‌های ترسناک را به هرکس نمی‌سپارند، حتما بازیگرهای قابلی بوده‌ایم و حتما از پسش بر خواهیم آمد، حتما... }
- نرگس صرافیان طوفان 
کارمون با دانشگاه سیتی به پایان رسید . نه خوشحالم نه ناراحت . امشب کمی قدم میزنم و یکم حساب و کتاب میکنم ببینم با خودم چند چندم . 8 ماه دیگه یا خدمت سربازی یا ... 
پی نوشت حالم خوبه :)
پی نوشت بعدی : امروز داشتم برگه های دانشجوهای ترم قبل رو صحیح میکردم یه چیز فهمیدم میام میگم . 
این که هم دوست دارم برم و هم نرم خودش یه نوعی تناقشه .. از نوع ابر تناقض ! دکتر قد رو میگم 
میخوام برم ببینم چی میشه .. یا خاتمه میده به این همه فکرو خیال و میگه صفحه رشد فینیش ! یا میگه جاهست ! میدونم اگر نرم بعدا حتما حتما حتما حسرتشو میخورم ..
از طرفی رفتن و اینکارا دل خوش میخواد .. دل خوش .. که فعلا ندارم .. پول میخواد  .. و .. :(
یادمه تو سالای هفتاد کنکور اینقدر سخت بود که غش و ضعفی و افت فشار خون  زیاد بود به طوری که پزشک و پرستار واورژانس تو مراکز امتحان آماده بودن ولی الان کنکور راحت شده ولی بازم یه عده استرس دارن با خودم میگم اگه اینایی که الان کنکوری هستند اون زمان بودن چیکار میکردن؟
هوم؟

++ بعدا نوشت :عاقا کنکوری ها اعتراض کردن که نخیر کنکور سخته . عاقا ما شکر خوردیم کنکور آسون نشده خوبه .
خرید اینترنتی نوشت افزار
نوشتن ، ترسیم و تحریر بخش اساسی در ایجاد توانایی ، ترتیب و برقراری ارتباط با کلمات است که در میزان موفقیت محصلان و نویسندگان تاثیر چشم گیری دارد و اینجاست که طیف گسترده ای از وسایل لوازم تحریر و نوشت افزار برای افراد در حال تحصیل در تمامی مقاطع تحصیلی و نویسندگان جهت رسیدن به اهداف خود مورد نیاز می باشد که اگر بخواهیم به مجموعه لیست نوشت افزار های پر مصرف نگاهی بیندازیم انواع مدادرنگی ، پاک کن و غلط گیر ، مداد و مدا
سربازی یعنی تحمل روزهای تکراری ، تحمل بی احترامی ، تحمل سختی و شکستن غرور . 
سربازی تموم میشی  مطمن باش این شب بیداری های ، این اضاف ها ، این پست های ، این توهین ها ، و بی احترامی ها یه روزی تموم میشه کاش اون روزی که تموم میشی باشم اینجا بنویسم . و این داستان تمام سربازی 
بیست و یک اردیبهشت نود و نه . 
پی نوشت :  بسیار بسیار این جسم در این روز ها خسته س 
اولش گفتم این انتقام کم بود اما وقتی دیدم آمریکا همین حرفِ منو داره میزنه فهمیدم این موضع گیری از بیخ و بن اشتباست . و به قول دوستان عملیات وقتی به امضای فرمانده ی کل قوا رسیده حتما حتما حتما بهترین گزینه بوده .و البته انتقام نظامی پایان کار نیست . انتقام حقیقی خروج کامل نیرو های امریکایی از منطقه است ...
دیگه اینجا نمینویسم کسی دوست داشت میتونه تو اینستاگرام یا کانال تلگرام دنبالم کنه

آیدی اینستا:

masoudyahyaei71@

کانال تلگرام:

besoyeroshd@
فقط در صورت دنبال کردن خوشحال میشم بدونم با کدوم بزرگوار در ارتباطم
بعدانوشت:به پیشنهاد خانم سوته دلان کانال به پبام رسان ایتا منتقل شد
پاشید گمشید بیاید نوشت:خب از این پی نوشت مشخصه که باید گمشید بیاید کانال ایتا الان کلا خودمم و دو نفر دیگه
سلام! خیلی دوست دارم همه ی دوستان شرکت کنند. البته این دوست داشتن من دلیل بر این نیست که حتما شرکت کنید.
دو تا سوال میپرسم و از شما خواهش میکنم که به دو سوال پاسخ بدید. 
اصلا انتظار جوابِ منطقی ندارم. هدف میزانِ سنجشِ تخیل، و قدرتِ طنزپردازیِ دوستانه و بس.
لطفا شرکت کنید. ناشناس رو فعال میذارم ولی ترجیحم اینه که خصوصی جواب بدید ولی ناشناس نه. نظرات هم پس از تأیید نمایش داده میشوند.
+این ناشناس رو برای دوستانی که قصد اهانت دارن باز میذارم . چون خی
به نظر شما ممکنه یک روزی با بیت کوین بتونیم از سوپر مارکت ها و دیجی کالا هم خرید کنیم؟
پیش بینی من اینه که حتما میشه. حتما! روند تکامل معاملات بشر رو که نگاه می کنیم اصلا این دوره از زمان واقعا یک تحول اساسی رو میطلبه. بدون هیچ سند و مدرک و هیچ بنیان علمی و صرفا بر اساس حسم پیش بینی می کنم که بین ده تا بیست سال سال آینده حتما این اتفاق بیفته. حتما آدما بتونن با موبایلهاشون تراکنش های مالی بیت کوینی روزمره انجام بدن و ترامپ و سربازان گمنامش هم دیگ
بعد از این به ندرت اینجا مینویسم شاید هم حالا حالاها ننویسم و بیشتر در وبلاگی جدید خواهم نوشت...
با آدرس جدید دنبالتون میکنم تا اگر خواستید دسترسی داشته باشید بهم...
ممکنه یه مقدار طول بکشه تا همه رو دنبال کنم
التماس دعا
بعدا نوشت:تا دو سه روز آینده اگر کسی تمایل داشت آدرسم رو داشته باشه و من دنبالش نکرده بودم همینجا اعلام کنه تا ترتیب اثر بدم...
اعتراض حق مردم است. نه از از آن جنسی که مسئولان می گویند. می گویند و هیچ قدمی در جهت آن بر نمی دارند که هیچ، جلوی آن را هم به هر فوت و فنی می گیرند. اعتراض حق مردم است. چون هم به نفع مردم است هم به نفع مسئولان، هم به نفع نظام. اما درد دیشبم یک چیز بود. مثل روز برایم روشن بود آنها که آمده بودند برای اعتراض، اگر این هواپیما را آمریکا ساقط کرده بود، به میدان نمی آمدند. اگر می آمدند خیلی متمدنانه. فقط شمعی بود، چند جمله تسلیت با یک فونت خوش تراش لاتین، و
بهترین خیاط
در کوچه‌ای چهار خیاط مغازه داشتند. همیشه با هم بحث می‌کردند. یک روز، اولین خیاط یک تابلو بالای مغازه‌اش نصب کرد. روی تابلو نوشته شده بود: «بهترین خیاط شهر»
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازه‌اش نوشت: «بهترین خیاط کشور»سومین خیاط نوشت: «بهترین خیاط دنیا»
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد روی یک برگه کوچک با یک خط کوچک نوشت: «بهترین خیاط این کوچه»
اگه سی شارپ تحت کنسول کار کرده باشین، حتما می دونین که توی محیط کنسول نمیشه فارسی نوشت و وقتی حروف فارسی می نویسیم به صورت ؟؟؟؟؟؟ نشون داده میشه، توی این پست قراره یه روش معرفی کنم که باهاش می تونین توی محیط کنسول فارسی بنویسین.
ادامه مطلب
دلسا تو گهوارش خوابیده
غذا روی گاز داره قل میخوره
من وایسادم پشت پنجره بزرگ تراسمون و دارم دونه های برف نگاه میکنم
حیف که نمیتونم قهوه بخورم
پی نوشت: فقط ۱ ماه و چند روز از مرخصی ام مونده و دارم نهایت استفاده رو میکن
پی نوشت ۲: قهوه که میخورم به طرز عجیبی دلسا بد خواب میشه چون شیر خودمو میخوره. شایدم من توهم میزنم ولی دیگه به امتحان کردنش نمی ارزه.
چند روز پیش م . ع داشت میگفت دیگه وبلاگ ها هم نویسنده ها و هم ویزیتورهاش رو از دست داده . آخرین باری که سراغ از چوپیا گرفتم چند ماه پیش بود ، که دیدم رمز دار شده ...
دیگه بی خیال شده بودم 
امشب نمیدونم چی شد یادش افتادم و در کمال تعجب و ناباوری برگشته بود . 
چوپیا برای من خیلی خیلی خاصه . مهر 95 که در افسردگی پسا کنکور بودم چوپیا رو پیدا کردم . وسط این کویر خشک چوپیا از بارون های شمال کشور می نوشت . از زندگی می نوشت و من مشتاق بودم برای خوندن نوشته هاش و
اونایی که توییتر هستن من اونجا احتمالا بیشتر فعالترم دلیلشم اینه که خصوصیاتم با توییتر بیشتر مناسبتره کلا تو وب هایی که دنبال کردم بیشتر اونایی هستن که یا روزنوشته یا متن هلی کوتاهیه و این همون چیزیه که توییتر داره ❤️❤️❤️
مخصوصا حالا که اپ تاپ خرابه 
اگر از وبلاگ هستید حتما یه پیام بدید توی توییتر تا که بفهمم
ID:@yekstupid 
پی نوشت : دیگه اون ایدی فعال نیست ایدی فعال =sadjatttt
چند روز پیش با یه همچین خبری شخصی ناشناس که اطلاعات 42M میلون تلگرام ایرانی تو سطح اینترنت به فروش گذاشت روبرو شدم یعنی یه چی تو این حدود  که کل ایرانی های که تو تلگرام هستن اطلاعاتشون ایندیکس شد تو گوگل و این یعنی فاجعه بزرگ برای همه ما . 
 این اطلاعات 42 میلیون ایرانی که ایندیکس شده بررسی شده و صحت دارد که توسط یکی از از پیامرسان های واسط ایرانی مثل ( هات گرام ، ایرانی گرامی ، کوفت گرام !!!! تو نت پخش شده  هزار بار به این مردم گفتیم بابا از این نرم
تکرر ادرار در ابتدا و انتها بارداری امری طبیعی است
برای مبتلا نشدن به عفونت زنانه
اگر ترشح روی لباس دیدید حتما لباس را تعویض کنید 
حتما از لباس زیر نخی استفاده بفرمایید 
تاخیر در رفتن به دسشویی و حبس ادرار خود باعث عفونت است 
زدودن موهای زائد توصیه میشود
قبل رابطه حتما زوجین حمام کنند 
چرا که عفونت یکی از زمینهای سقط جنین است
دریافت
متن:
ای ناله به جایی نرسیدن تا کی؟     وز باغ حضور، گل نچیدن تا کی؟
آه ای گل سرخِ مانده در خیمۀ سبز      دیدن همه را، تو را ندیدن تا کی؟
بله قسمتی از اول طرح مشکل داره و طرح خیلی جالبی نشده.(شاید بشه گفت:حیفِ شعر)(ن1)
پی‌نوشت: اگه می‌خواستم از خودم و حالم بگم واقعا نمی‌دونم از کجا و چطور باید شروع می‌کردم و ادامه‌ش می‌دادم.(ن2)
پی‌نوشت2: اره وقتایی هم هست که غم میاد، ولی دیگه اصلا برام جالب نیست که بیام اینجا بروز بدم. حس می‌کنم یه جور مظلو
هوا تاریک بود و من بعد از ساعت تأخیر رسیدم خوابگاه. رانندهٔ ترمینال، ماشین را نگه‌ داشت تا مدارکم را به نگهبانی نشان دهم. بلیط و کارت دانشجویی به‌دست وارد اتاقک نگهبانی شدم و سلام کردم. آقای نگهبان جوابم را داد و کارت دانشجویی‌ام را خواست و بعد در یک دفتر شروع به نوشتن اطلاعاتم کرد. اسم و فامیل را نوشت و رفت سراغ رشته. خودکار آبی‌اش را که روی کاغذ کشید، نتیجه‌اش این بود: ادبیات فارسی! لبخند زدم و با تاکید گفتم: «زبان و ادبیات فارسی» سرش را با
داشتم پست یکی از وبلاگی ها که از قضا آموزش زبان شیرازی بود را میدیدم که خاله جان(از همان خاله هایی که همهههه جا هست و حتی صفحه اینستاگرامی هم دارد)سری در بیاورد و من ناچار به شرح وبلاگنویسی و نشان دادن ثمره چهارسال از زندگی و توهماتم شدم.پا در دنیای نوشته هایم که گذاشت،گفت: نوشته هایت از آنهایی ست که آدم میپندارد بدبخت بیچاره ای و میخواهد زار بزند برایت و حتی گاها حس خودکشی از بالای پل هوایی را دارد.گفت و گفت و مرا توجیه کرد که خانه تکانی کنم،د
یک زمانی، در دوران خیلی نوجوانی، به واسطه شرکت در مسابقات وبلاگ نویسی و رتبه اول کسب کردن، متعلق شدم به این آستان و این مجال ، برای نوشتن حرف ها، درد ها، بی حوصلگی ها و... یا خوبی ها، خوشی ها، البته اگر اصل چراغ خاموش را رعایت نخواهم کردن!!!
آن موقع ها کسی بود به نام لیلای مجنون، اسم وبلاگش بود، که البته هرچه گشتم پیدایش نکردم تا از متن هایش برایتان بنویسم بدانید چه مجنونی بود برای خودش!!!
تا آنجایی که یادم می آید، معشوقش، دقت کنید، معشوقش رهایش
از حضرت  صادق ع حدیث شده  که رسولخدا ص فرمود هرکس خوسنودی مردم را بحشم خداجوید خداوند ستایش کننده اورا. نکوهش کننداه اش قرار دهد  شرح شابدمقصود  اینستکه.  انکس که بخاطر او و خوشنودش این کار را انجام داده و توقع  مدح از او داشته است خداوندچنان. کندکه هم او نکوهش کندیا مفصود این استکه. جلوی رو مدحش وپشت یر مذمتش نمایند 3 حضرت صادق ع فرمود مردی بحسین علیهالسلام نوشت  مرابا دو حرف  پند بده  انحضرت  در جواب نوشت  هرکه امری را ا نافرمانی خدا بجوید
اعداد حقیقی کامل ترین مجموعه از اعداد است که در دوره متوسطه با آن آشنا می شوید. اعداد حقیقی شامل اعداد گویا و اعداد گنگ می شود. 
هر عدد یا عبارتی که بتوان آن را به صورت کسری نوشت که صورت و مخرج آن عددی صحیح باشد و مخرج کسر صفر نشود یک عدد گویا را مشخص می کند.
دقت کنید که در اینجا گفتیم هر عدد یا عبارتی که بتوان آن را به فرم مشخصی نوشت. این یعنی گاهی به ظاهر عدد یا عبارت داده شده گویا نیست. اما با کمی تغییر به گویا بودن آن می رسیم.
ادامه مطلب
آخه چرا دارین منو بازی می‌دین شما. چرا می‌خواین شما همه چی رو عادی جلوه بدین. چرا دارین منو صحنه‌سازی درست می‌کنین. من باختم بدم باختم من آبروی شهر منو بردم سقف من رو سر من خراب شده خرج منو زن من داره می‌ده، من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هیچ داغی بزرگ‌تر از این نیست! هیچ ننگی از این بزرگ‌تر نیست، من دارم به قهقرا می‌رم؛ فقط بذارید «برم» من!
پی نوشت 1 : به معنای واقعی mood الانم جمله ی بالاعم !
پی نوشت 2: کنکور 98 ؛ رو باختم. .. . . . .
پی نوشت 3 : لینک ف
آخه چرا دارین منو بازی می‌دین شما. چرا می‌خواین شما همه چی رو عادی جلوه بدین. چرا دارین منو صحنه‌سازی درست می‌کنین. من باختم بدم باختم من آبروی شهر منو بردم سقف من رو سر من خراب شده خرج منو زن من داره می‌ده، من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هیچ داغی بزرگ‌تر از این نیست! هیچ ننگی از این بزرگ‌تر نیست، من دارم به قهقرا می‌رم؛ فقط بذارید «برم» من!
پی نوشت 1 : به معنای واقعی mood الانم جمله ی بالاعم !
پی نوشت 2: کنکور 98 ؛ رو باختم. .. . . . .
پی نوشت 3 : لینک ف
یه جای نوشت : بچه ها انقدر حرف برای گفتن دارم . ولی نمیتونم بگم . سخته برام صحبت کنم و این نتونستن داره خفم میکنه ...
گذشت گذشت دیروز نوشت که الان خیلی آرومم .

دنیا همینه یه وقتی های جوری خفت میکنه که نمیتونی حرفم بزنی  ، به در و دیوار میپری تا آزاد کنی خودتوو . یه چند وقت که بگذره آروم میشی ولی تموم شدن نداره ای خفتگی ها  .
قانون دنیا اینه که هیچ چی تو این دنیا بند نمیمونه ، همه چی عین عقربه ساعت میمونه وقتی بگذره دیگه گذشته .
مثلا همین حالا گذشت ...
همکاری داشتم که دهه  هشتم زندگی خود را سپری می کرد... 
یک روز در دفتر کارمان در لابلای حرف هایش حرف های شیرینی را بازگو کرد و دلم نیامد  از آن حرف ها نوشته ای را انجا نگذارم.
میگفت :
 کودکان را مستقیم نصیحت نکنید. معمولا ما آدم ها از نصیحت مستقیم خوشمان نمی آید.
  می گفت "با رفتار خود فرزندانم را نصیحت می کنم"
و اگر میخواهی به آنها بفهمانی که کتاب بخوانند ، خودت کتاب بخوان 
خودن سیگار نکش تا آنها سیگار نکشند
خودت مشروب ننوش تا او ننوشد.
خودت زیبا س
با روزه  عصبانی میشم
ناصرالدین‌شاه قاجار در ماه رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون نوشت:
که من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!
میرزای شیرازی در پاسخ به ناصرالدین شاه نوشت:  بسمه تعالی حکم خدا قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمی‌توانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی د
حتما این متن رو که بازنشر مجموعه مطالبی از دکتر بهنام محمودزادگان در لینکدین ایشان هست رو بخونید: اینجا
اگر حوصله خوندن متن بالا رو نداشتید و خواستید آگاهی بزرگی رو از دست بدید (!) حتما و حتما کلیپ جان پرکینز نویسنده آمریکایی کتاب اعترافات یک مزدور اقتصادی رو ببینید: اینجا
⬅️ وصیت نامه رسمی:سند رسمی است و در دفتر اسناد رسمی تنظیم می شود. اعتبار بالایی دارد و البته هزینه آن هم از دو نوع دیگر بیشتر است.⬅️ وصیت نامه سری:سند رسمی نیست و می تواند به خط هر کسی باشد، اما باید به امضا وصیت کننده برسد. حتما باید در اداره ثبت اسناد به امانت گذاشته شود.⬅️ وصیتنامه خود نوشت:سند رسمی نیست و توسط خود فرد نوشته می گردد و در صورتی معتبر است که تمام آن را وصیت کننده با خط خود نوشته، تاریخ (روز/ماه/سال) زده و امضا نموده باشد.
بسم رب الرفیقامیرحسین خیلی سال پیش می گفت که هروقت میاد پیشتون، شما رو مادر صدا میکنه! یادمه چقدر اون موقع به این صمیمیت قبطه خوردم. خوش به حال امیرحسین. خوش به حال همه پسرهای شما...پ.نحتما اگر امشب بودی کلی خوشحال بودیم. حتما میلاد عمه جانمان بهانه ای میشد برای بیشتر دوست داشتنت. حتما..بگذریم.
خواهر عزیزتر از جان! فقط ای کاش بودی...
شب اول کنجی پیدا کرد، فکر کرد. شب دوم نوشت، آنچنان نوشت که دستانش به تمنا درآمدند. شبی بعد نوشته‌هایش را زیست. زیستنش را گریست. صبح با خنده بیدار شد، گریه‌‌هایش را آسیا کرد. گَردِ گریه را تر کرد، خمیر شد. درختِ معنا را تبر زد. شعله‌یِ عشق در تنورِ تنهایی زبانه کشید. نانِ یگانگی پخت. گوشه ای نشست، در پناهِ بی‌‌پناهی، معاشقه‌ی خورشید و سایه. دیگر یگانگی بود و شعر. او اما پژمرد. 
این فیلم ها رو میتونید خانوادگی ببینید؛ حتما یک بار هم که شده امتحان کنید
فیلم سینمایی ماجرای نیمروز 1
انیمیشن فهرست مقدس(بهترینه پیشنهاد خودم اینه که حتما ببینید)
فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
فیلم سینمایی بادیگارد
فیلم_انیمیشن مبارک(آخرش رو دوست نداشتم)
فیلم سینمایی پارادایس
 
شما هم پیشنهاد بدید فیلم هاتون رو ممنون میشم؛این لیست به روز میشه ان شاء الله
خواستگار صوری برای دختران در قبال دریافت پول!
خراسان نوشت:
به تازگی صفحاتی در فضای مجازی در حال فعالیت هستند که خدمتی غریب و بدیع ارائه می‌دهند؛ ارسال خواستگار صوری به تمام شهرهای ایران!
بهانه این اجاره خواستگار، که با هزینه‌ای بالای صدهزار تومان انجام می‌شود نیز کسب آبرو و اعتبار بین اقوام و آشنایان بیان شده است.
در واقع فردی به عنوان خواستگار پا پیش می‌گذارد تا خانواده دختر بتوانند به دیگران اعلام کنند که دختر آن‌ها نیز خواستگار دار
خوب امشبم عروسی علی رو گرفتیم و تمام شد و رفت . حالا علی هم قاطی مرغ ها شد:) منظورم از مرغ یعنی متاهل شدنه  . امشب فک کنم جزء بهترین و خاطره انگیز ترین شب زندگیش میشه با اینکه 20 سالش اینا بود ولی جا داره به خاطره این تلاش ها رسیدن به عشقش براتون چند خط بنویسم . 
علی از 15 سالگی با همسرش آشنا شده اون دوران فک کنم تو همون فاز لاو اینا بودن ولی جدی بودن ... وقتی میگم جدی یعنی سرش  شده بود دعوا هم میکرد . علی جزو کسایی بود که از نظر من تونست رابطه شو با چنگ
یعنی ممکنه یه شوهری گیرم بیاد که بگه پاییز دیگه مجبور نیستی بری سرکار 
بشین خونه و از این به بعد خانمی کن 
هوای خونه رو داشته باش مواظب بچه هامون باش کار بیرون هم با من؟ 
میشه یعنی؟ 
 
 
 
 
 
 
 
 
بعد نوشت 
حتما میشه 
تو برو از تو گوه وسواس اگه تونستی خودتو دربیاری بعد زر بزن 
چانه اش می لرزید از بغض. کتف چپ و قفسه سینه اش تیر می کشید. سعی میکرد حرف بزند و بپرسد چرا؟ 
کسی جلوی چشم هایش گند زده بود به همه چیز. "تمام دنیایش" تمام دنیایش را نابود کرده بود. اعتماد را خورده بود و چیزهای بد قی کرده بود. شکسته بود و خرده شیشه ها را زیر فرش پنهان کرده بود. 
داشت فکر میکرد که اگر آتش میگرفت، حتما کمتر می سوخت. اگر توی صورتش تف میکردند، حتما کمتر تحقیر میشد. اگر آدم بدی می بود، حتما باز هم این حقش نبود.
چقدر باید دل بزرگ باشی که ببخش
امروز رفتم پیش دکتری که رو این بیماری داره کار میکنه...
برام ازمایش ژنتیک نوشت که ببینه برای مادرشدن مشکلی دارم یا نه
و گفت احتمال میده کل رودم درگیر شده باشه و دوباره کولونوسکوپی تکرار بشه
شاید تیکه برداری هم کنن
خسته شدم دیگه:'(
هنوز تهرانم
ازمایشم باید تکرار بشه 
یه ازمایش دیگه نوشت میدونم این برای ژنتیک نیست و دکتر یه حدس هایی زده ولی چیزی بهم نگفت
یاسر خادم وریان بن صلت  گوید چون خلیفه معزول امین پسر هارون در گذشت وامر خلافت برای مامون مسقر شد نامه ای بامام رضا ع نوشت و انحضرت را بخراسان   طلبید امام  رضا ع بعللی تمسک میفرمودو عذر میخواست مامون پیوسته بانجضرت نامه مینوشت تا انحضرت دانست ه چاره یی نداردو او دست بردار نیست لذا از مدینه  بیرون شد و ابو جعفر امام نهم ع  هفت ساله مامون بحضرت نوشت راه کو هستان وقم رادر پیش نگیر  بلکه ازراه بصره و اهواز و فازس بیا شاید مقصودشاین بود که انحضر
نمیدانم چند روز گذشت ولی امروز سکوتش را شکست و حالم را پرسید. خیلی رسمی جواب دادم. بعد از کمی تعلل نوشت چه هوای خوبی شده. گفتم من این هوا رو دوست ندارم. ساعت کلاس آنلاین مدرسه ام بود و بالاجبار ازش خداحافظی کردم. دلتنگی ها را میشود رفع کرد. سختگیری نکنیم.

+mina
+ عنوان پست از نرگس نوروز پور 
سلام
 
غدیر نوشت (با تاخیر!)
عید غدیر همیشه خاصه. هر سال خاص تر از پارسال.
اصن یه جوریه که نمیشه وصفش کرد. نمیشه دربارش حرف زد حتی!
فقط میشه یه گوشه نشست و تصور کرد ماجراهای اون روز رو و غرق لذت شد...
 
شاد باشید به حق امیرالمومنین علیه السلام.
 
 
عیدی نوشت
یکی از بهترین عیدی هایی که تو عمرم گرفتم رو امسال استادم یا بعبارتی بهترین دوستم با 40 سال اختلاف سن لطف کردن. تابلویی که خودشون سالها پیش نوشتن و سالها بالای سرشون نصب بود تو دفترشون و من از حدود
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
شما بعنوان مسئول پدافند هوایی در دوران دفاع مقدس بفرمایید چرا شهید بابایی در دوران مسئولیت شما توسط پدافند خودی به شهادت رسید؟
 
پی نوشت:
روحانی در جلسه امروز هیئت دولت گفته 7سال مسول پدافند هوایی بودم، در مخیله ام نمی گنجد که یک هواپیمای مسافربری در مسیر هوایی و در کنار فرودگاه بین المللی مورد اصابت قرار گیرد.
دو هفته پیش، احساس می‌کردم انقدر در این دنیا کار مهمی دارم که هر روز صبح، یک لیوان لیمو عسل می‌خوردم که یک وقت سرماخوردگی های اول پاییزی زمین گیرم نکنند. با آنکه از مزه ی لیموعسل متنفرم. شب به شب برنامه‌های فردایم را مرتب در دفترچه ام می‌نوشتم و فردا، یکی یکی مربع های خالی جلوی برنامه ام را پر می‌کردم. سعی می‌کردم یک وعده نماز را در مسجد باشم، حتی اگر به جماعت نرسم. پیاده روی روزانه می‌کردم، حجم معینی آب می‌خوردم، میوه و کلم بروکلی را هم ت
یک زمانی، در دوران خیلی نوجوانی، به واسطه شرکت در مسابقات وبلاگ نویسی و رتبه اول کسب کردن، متعلق شدم به این آستان و این مجال ، برای نوشتن حرف ها، درد ها، بی حوصلگی ها و... یا خوبی ها، خوشی ها، البته اگر اصل چراغ خاموش را رعایت نخواهم کردن!!!
آن موقع ها کسی بود به نام لیلای مجنون، اسم وبلاگش بود، که البته هرچه گشتم پیدایش نکردم تا از متن هایش برایتان بنویسم بدانید چه مجنونی بود برای خودش!!!
تا آنجایی که یادم می آید، معشوقش، دقت کنید، معشوقش رهایش
بشنوید
این تمام روزهای من، و تمام روز من است.
دیگر نخواهم نوشت. می‌دانم که این، عذاب بزرگی‌ست برای کسی که معتاد نوشتن است. من هفته‌ی سوم را می‌خواهم. و تا بدان نرسم، نخواهم نوشت.
بگذار در این آخرین کلماتم - امیدی به رسیدن، به فهمیدن، به چشیدن هفته‌ی سوم ندارم - از تو یادی کنم. همین بس، که مرا، رویای مرا، خواسته‌های مرا، فهم مرا، انتظارات مرا، توانایی مرا، ترس‌های مرا، امید مرا، وجود مرا ربوده‌ای. مرا بی هیچ پایی رها کرده‌ای و می‌گویی برو.
سه شنبه شب‌اول مرداد هزار و سیصد نود و اندی:
دیگه ذهنم از خودش
مطلبی تراوش نمیکنه بنویسم شایدم به خاطر اینکه فکر نمیکنم و افکارم رو
انداختم دور. یه شروع جدیدو اغاز کردم که مسیرش منتهی میشه به یه ابشار که
هروقت افکار خوب میاد توش ابش جاری میشه. باید ابشار زندگیمون جاری و روون
بمونه، خلاصه دفتر خاطراتم و تراوشاتم تبدیل شده به یه کپی پیست معمولی که
هر کسی میتونه انجامش بده. البه شاید خیلی ها همینو هم نداشته باشن. عزت
دست خداست!!! وقتی سر روی با
اگر اهل بازی های رایانه ای باشید حتما با مفهوم کنسول های بازی آشنایی دارید. نسل آخر این کنسول ها ps4 و xbox one و nintendo switch می باشد. امروز در این مطلب قصد معرفی 5 عنوان از بهترین عنوان های کنسول nintendo switch را داریم. یکی از مواردی که حتما باید در نظر گرفت این است که این کنسول از نظر سخت افزاری از 2 کنسول مایکروسافت و سونی ضعیف تر است، به همین خاطر در عنوان هایی که برای هر 3 کنسول موجود است اگر به دنبال گرافیک بهتر هستید قطعا کنسول نینتندو نمیتواند انتظارات
ترس از ویروس کرونا 
با سلام خدمت همه بازدید کنندگان‌محترم یه موضوعی را میخام براتون امروز روشن کنم که امروز خیلی رواج گرفته در باره ی ویروس کورنا می باشد ، که امروزه خیلها ازش ترس هم دارند .
حتما این مقاله را بخوانید و به دوستانتون انتقال دهید و بگویید این ویروس خطرناک نیست به ادمه مطلب بروید .
ادامه مطلب
چند ماه قبل بود که کتاب مردی به نام اوه را تمام کردم. این کتاب نوشته فردریک بکمن است و در سوئد مورد استقبال فراوانی قرار گرفت. در نتیجه فرناز تیمورازف که خود ساکن سوئد است آن را مستقیماً از زبان سوئدی به فارسی ترجمه کرده است. قهرمان داستان مردی است به نام اوه که پس از مرگ همسرش تصمیم به خودکشی می‌گیرد. در این میان شخصی پیدا می‌شود که به اوه کمک می‌کند که از آن شیوه زندگی و خلق و خوی عجیبش کمی خارج شود. دست بر قضا این شخص یک زن ایرانی است به نام پ
امسال نبودم برا همین میخوام خاطرات آخرین سال مدرسم بنویسم.هم شما کمی بخندید هم برا من یادگاری بمونه 
اولین خاطره ای که میخوام بگم 

از آموزش و پرورش سر دبیر اومده بود که اوضاع معلم هارو بسنجد.زنگ اول حسابان داشتیم و معلم وسط درس دادن بود که آقای مو قشنگ(همه لقب میزارم)اومد که درس دادن دبیر ببین.این معلم سوال های کتاب می رفتیم پای تخته یه نمره حل میکردیم.ما از پی دی اف سر کلاس می نوشتیم می رفتیم پای تخته.فاطی و ندا از گوشی نوشتن فاطی در حال نوشت
آنچه از امیرالمؤمنین ، امام اول شیعیان باقی مانده است ، اموالی است که با طبیعت انسانی سازگار است و رشد نمی کند ، زیرا موجودات با گذشت زمان دارای علائق و برداشت های نامحدودی هستند ، تکامل فناوری و غیره
به گزارش ای ال ال سی ، نجف‌قلی حبیبی ، استاد دانشگاه ، در مقاله ای در خبرنامه نوشت ایران وی نوشت: “علیرغم سیستم های سیاسی مختلفی که ما تجربه کرده ایم ، جامعه بشری همچنان به مدلهایی برای عدالت اجتماعی و حکمرانی خوب نیاز دارد.”
هم اتاقی قبلیم فارغ‌التحصیل شده ولی هنو اتاقشو تحویل نداده و یه جورایی هنوز هم اتاقی مونه
دیشب گفت امروز میخواد بیاد اینجا
گفتم حتما کار داره واسه یه شب میاد دیگه
الان اومدم می بینم ساک آورده با خودش
یا بسم ا... 
معلوم نی چقدر میخواد اینجا بمونه وروره جادو
انقدرم ور میزنه ها
دم امتحانی حوصله چرت و پرت گفتناشو ندارم
نمیدونم چرا هرچی عتیقه س به پست من میخوره و دیگه بیرونم نمی کشه :/
بابا دختر جمع کن گمشو برو دیگه
همه هم دوره ای هات طرح شونو دارن
 
 
چک در معاملات مسکن کاربردهای فراوانی دارد و شما معاملات بسیار کمی در خصوص معاملات ملکی می بینید که در آن حداقل یک برگ چک در میان طرفین معامله تبادل نشود.  در بیشتر مواقع چک به عنوان چک تضمین، چک چک بیعانه و ... در این نوع معاملات مورد استفاده قرار می گیرد.
 
 
در متن زیر برخی نکات مهم در خصوص صدور چک در معاملات مسکن را بیان خواهیم کرد:
1. در معامله هایی که بین دو طرف رد و بدل می شود، حتما در متن قرارداد شماره چک ها را وارد کنید تا احتمال هر گونه
 
 
متن ترجمه‌های رنگین کمان زبانها در وبگاه این نشریه تخصصی ترجمه در اسپانیا منتشر شد. فکر ترجمه شعر کوتاهم به چهل زبان زمانی به ذهنم رسید که بمباران اخبار بد وطن، غم غربتم را ده چندان کرده بود. نام این شعر کوتاه عنوان دفتر شعر دوزبانه ام در آتن شد. به زودی از سفر آتن خواهم نوشت.
 
 
 
دیشب از سر دلتنگی بهش گفتم می خوام باهاش حرف بزنم ولی یادم رفت. با این که دیشب هم بهم پیام داده بود باز یادم نیومد که خودم خواسته بودم باهاش حرف بزنم و جوابش رو ندادم!
نگرانم بود یا هرچی، صبح که به زحمت از اون خواب بد، -خوابی که توش زدم تو صورت بهترین دوستم - بیدار شدم، دیدم روی صفحه ی گوشیم +99 تا میس کال و مسج دارم ازش... یک کم نگران کننده بود، نبود؟
توی آخرین مسجش نوشته بود: مگه نگفتی می خوای باهام حرف بزنی؟ من کل شب منتظرت بودم و هنوز هم منتظرم، ب
 او یک مسیحی بود و مسیحی نیز باقی ماند اما یک عمر مثل پروانه دور شمع وجود امام علی علیه‌السلام گشت و سرانجام «علی‌گویان»، دنیا را ترک کرد. «جرج جرداق» مسیحی را می‌گویم که مشتعل عشق علی شد. همان نویسنده و اندیشمند لبنانی که در جوانی به دام جاذبه علی گرفتار گردید و تا آخر عمر نتوانست از آن فرار کند. وی اگرچه یک مسیحی شمرده می‌شد اما به قول خودش: "عاشق مرام و انسانیت علی(ع) بود." جرداق، همان کسی است که بارها آرزو کرد: "ای کاش روزگار به ما یک امام ع
این پست موقّت است و برای مدّتی مشخّص که نامعیّن است.
اگر نمی‌نویسم، دلیلش تهی بودن و خلأ ذهنم نیست. بلکه معتقدم نباید آشغال نوشت. مادامی که به افکارم نظم ندهم نخواهم نوشت. ایده‌ها بسیارند و نظم اندک...
نبود نظم پشت نوشته‌ها موجب می‌شود که حالم از نوشته‌ها به هم بخورد و سراسر وجودم از تهوّع لبریز شود. کما‌این‌که بالای 150 کاغذ را همین دیروز آتش زدم.
فقط وقتی باید نوشت که خود انسان اراده کند، نه وقتی که کلمات مثل استفراغ به طور حال به‌هم‌زنی
دانلود زیبا ترین و خفن ترین عکس نوشت های جذاب از از حرم مطهر امام رضا و دانلود عکس پروفایل های برای روز تولد و ولادت امام رضا
زیبا ترین و جدید ترین و باحال ترین و باکیفیت ترین عکس های ولادت امام رضا (ع) و دانلود عکس پروفایل برای روز تولد امام رضا (ع)
عکس پروفایل برای روز تولد امام رضا با کیفیت های عالی و خوب و دانلود رایگان عکس نوشته های میلاد امام رضا (ع) با لینک مستقیم
دانلود ثشنگ ترین و زیبا ترین و جالب ترین و عکس نوشت های امام رضا و عکس پروفایل
لیلا نشسته بود لبه ی تختخوابش. پاهایش را روی هم انداخته بود؛ راست را روی چپ. پای راست داشت از شدت تکان های عصبی و هزار بار در ثانیه ای، کنده می شد. خودخوری می کرد. خودش را سرزنش می کرد. با خودش بحث می کرد. خودش را دعوا می کرد. اما آرام نمی شد. دل که بی قرار بود، سر جایش نبود. معشوق که نبود. کسی هم حرفش را نمی فهمید. کسی نبود که معتمدش باشد، حتی برای یک حرف ساده. حرفهایش کوه شده بودند، سنگینی می کردند روی روحش. دردی سخت تر از حرفهای ناگفته ی تلمبار شده
این چند روز اگه نبودم چون انرژی مثبتی نداشتم و فقط صبوری کنم از این روزا ننویسم !! و اما ثبت نام گواهینامه ام کردم ، باشگاه هم رفتم :)
خوب بود یکیش اهداف کوتاه مدته و حتما باید تا پایان مهر ماه تموم بشه ولی یکیش باید بشه عضو ثابت زندگی من و اون ورزش کردنه :))
بی ربط نوشت :* توی استانی که زندگی میکنم من عضوی از شهراشم ولی توی پیج اینستام پرهستند از آدمایی که میدیدمشون میشناختمشون و حتی توی کوچه و خیابون میدیدمشون ولی گاهی توجه ای بهشون نمیکردم چون ح

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همه چیز درباره نقاشی