برگرد و بیا ، که دل غَمین است هنوز
عِطرِ تو فِتاده بر جَبین است هنوز
از فصل حَذَر کُن و ، بیا ، سویِ من آی
که این آفت ِ عشق در کمین است هنوز
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
برگرد و بیا ، که دل غَمین است هنوز
عِطرِ تو فِتاده بر جَبین است هنوز
از فصل حَذَر کُن و ، بیا ، سویِ من آی
که این آفت ِ عشق در کمین است هنوز
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
گفتم که بیا ، دلم غمین است هنوز
عِطرِ تو فِتاده بر جَبین است هنوز
برگرد و بیا ، به این حوالیِ دلم
که این عاشق خسته در کمین است هنوز
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
باز نگاهِ مستِ تو ، هوش ربوده از سرم
بیا تو ماهِ عاشقم ، به شوقِ وَصل در برم
طنینِ شُعله ی عَطَش ، گرفته نای از تنم
بده ز بویِ زُلف خود، تو نِکهتی به بسترم
داوود جمشیدیان ( سِتین )
تَبِ عِطرِ گُلِ یاس است زهرا ( س )
طلوعش کوثر خاص است زهرا ( س )
نِدا سر داد جَبریل ، اینچنین گفت :
گُِلِ خوشبویِ احساس است زهرا ( س )
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
درباره این سایت