نتایج جستجو برای عبارت :

عاقلان دیوانه خوانندم و مستان عاقلم!

شاعر که شدم، 
آسمان را دوست دارم.
 زمین را عاشقم. 
ماه را می ستایم.
 برگ های درخت را می بوسم. 
عطر گل ها را نفس می کشم. 
سنگ را دلسوزم بر ماهیت سختش. 
از پروانه نشدن پیله ای دلگیر می شوم.
 از خشکیدن غنچه ی نشکفته ، می میرم. 
نامم چیست؟!
 شاعر؟! 
عاشق؟!
 دیوانه؟! 
فقط می دانم مثل شماها دانشمند نیستم. 
معروف نیستم. 
فقط یک آدم معمولیه با احساس!
 #فاطمه_جلائی_زاده 
@sorna_paradise
http://t.me/sorna_paradise
دانلود آهنگ مستان سلامت میکنند + متن و بهترین کیفیت
هم اکنون رسانه جاز موزیک برای شما کاربران ترانه رندان مست با صدای محمدرضا شجریان را آماده کرده است
Download New Song BY : MohammadReza Shajarian | Rendan Mast With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ مستان سلامت میکنند
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
رندان سلامت می کنند جان را غلامت می کنندرندان سلامت می کنند جان را غلامت می کنند ♩♬♫مستی ز جامت می کنند مستان سلامت می کنندغوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر ♩♬♫خورشید ربانی نگر
ای شمع رز موزیک روشن دور خود پروانه میخواهی در سرزمین عاقلان دیوانه میخواهی
هنگام شادی دور من خط میکشی اما روزی برای گریه ات یک شانه میخواهی
آه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد برد
آه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد برد
آه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد برد
آه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد برد
دانلود آهنگ دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید + متن وکیفیت
هم اکنون رسانه جاز موزیک ترانه دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید از همای مستان را آماده کرده
Exclusive Song: Homaye Mastan – “Divane” With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید  :
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
یه ساغرو پیمانه و دلدار نشایدپیمانه بباید زد‌‌ و تردید نباید
!!♩♬♫♪!!
بر دلبر دیوانه بگوئید بیایددیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
!!♩♬♫♪!!
هنگام به کوی در میخانه گذار استمی
گروه تلگرام مستان عشق
 
‍♀مسـ͈͈͈͈͈͈͈͈̎̎̎̎̎̂̂̂̂̂ـتان عــٰٰٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖ۬ـٖٖٜـٰٖٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۬❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜشق‍♂
بعضیا هیچوقت گرسنه نمیموننچون حسرت گروه ما رو میخورنالڪے ڪه نیست:
 
لطفا دوستان تهرانی و کرجی وارد گروه بشند.
 
برای عضویت در گروه مستان عشق روی لینک زیر کلیک کنید.
 
https://t.me/joinchat/LWPHq021iPjM_CxLvTn3fQ
گروه تلگرام مستان عشق
 
‍♀مسـ͈͈͈͈͈͈͈͈̎̎̎̎̎̂̂̂̂̂ـتان عــٰٰٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖ۬ـٖٖٜـٰٖٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۬❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜشق‍♂
بعضیا هیچوقت گرسنه نمیموننچون حسرت گروه ما رو میخورنالڪے ڪه نیست:
 
لطفا دوستان تهرانی و کرجی وارد گروه بشند.
 
برای عضویت در گروه مستان عشق روی لینک زیر کلیک کنید.
 
https://t.me/joinchat/LWPHq021iPjM_CxLvTn3fQ
گروه تلگرام مستان عشق
 
‍♀مسـ͈͈͈͈͈͈͈͈̎̎̎̎̎̂̂̂̂̂ـتان عــٰٰٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖ۬ـٖٖٜـٰٖٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۬❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜشق‍♂
بعضیا هیچوقت گرسنه نمیموننچون حسرت گروه ما رو میخورنالڪے ڪه نیست:
 
لطفا دوستان تهرانی و کرجی وارد گروه بشند.
 
برای عضویت در گروه مستان عشق روی لینک زیر کلیک کنید.
 
https://t.me/joinchat/LWPHq021iPjM_CxLvTn3fQ
 
گروه تلگرام مستان عشق
 
‍♀مسـ͈͈͈͈͈͈͈͈̎̎̎̎̎̂̂̂̂̂ـتان عــٰٰٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖ۬ـٖٖٜـٰٖٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۬❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜشق‍♂
بعضیا هیچوقت گرسنه نمیموننچون حسرت گروه ما رو میخورنالڪے ڪه نیست:
 
لطفا دوستان تهرانی و کرجی وارد گروه بشند.
 
برای عضویت در گروه مستان عشق روی لینک زیر کلیک کنید.
 
https://t.me/joinchat/LWPHq021iPjM_CxLvTn3fQ
 
 
گروه تلگرام مستان عشق
 
‍♀مسـ͈͈͈͈͈͈͈͈̎̎̎̎̎̂̂̂̂̂ـتان عــٰٰٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖ۬ـٖٖٜـٰٖٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۬❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜشق‍♂
بعضیا هیچوقت گرسنه نمیموننچون حسرت گروه ما رو میخورنالڪے ڪه نیست:
 
لطفا دوستان تهرانی و کرجی وارد گروه بشند.
 
برای عضویت در گروه مستان عشق روی لینک زیر کلیک کنید.
 
https://t.me/joinchat/LWPHq021iPjM_CxLvTn3fQ
 
گروه تلگرام مستان عشق
 
‍♀مسـ͈͈͈͈͈͈͈͈̎̎̎̎̎̂̂̂̂̂ـتان عــٰٰٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖ۬ـٖٖٜـٰٖٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۬❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜشق‍♂
بعضیا هیچوقت گرسنه نمیموننچون حسرت گروه ما رو میخورنالڪے ڪه نیست:
 
لطفا دوستان تهرانی و کرجی وارد گروه بشند.
 
برای عضویت در گروه مستان عشق روی لینک زیر کلیک کنید.
 
https://t.me/joinchat/LWPHq021iPjM_CxLvTn3fQ
 
دانلود آهنگ مستان و همای سفر دوزخ
Download Music Mastan & Homay Safar Dozakh
دانلود اهنگ سنتی سفر دوزخ از مستان و همای با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ سنتی آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ مستان و همای سفر دوزخ
♬/●!♪♯♫آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید♬/●!♪♯♫
♬/●!♪♯♫زیر کفنم خمره ای از باده گذارید♬/●!♪♯♫
♬/●!♪♯♫آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید
ترم دوم یکی از اساتید آزمایشگاه‌مون در وصف پروژه‌ی کارشناسی اینطور میگفت زمانی میرسه که دیگه از این دکمه‌ی استارت سیستم حالتون بهم میخوره. خواستم بگم اگه اون موقع تو دلم مسخره‌ت کردم و خندیدم بهت، شکر اضافه خورده بودم. 
 
• [ MS (885) - | - 60cm X 40cm ] •عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانند#حافظو عشق ریسمان فرسوده‌ایست که آدمی بعد از هر بار به چاه افتادن ؛ باز به آن چنگ می‌زند .عشق آخرین امید فرسوده‌ی آدمی‌ست.#من_میم_ام / #میر_میثم_آل_رسول / #نمی_دانم 
دانلود آهنگ جدید محمد مستان دورم زدی
دانلود آهنگ محمد مستان به نام دورم زدی کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده دورم زدی با صدای محمد مستان از جوان ریمیکس
ترانه و ملودی : محمد مستان و علی علیزاده, تنظیم : ایمان تیموریان
Download New Music Mohammad Mastan – Doram Zadi

آهنگ جدید محمد مستان عزیز منتشر شد.
ساخته جدید این خواننده نو ظهور، دورم زدی نام گرفته که در سبک پاپ قرار دارد.
این موزیک در تاریخ ۳۱ تیر منتشر شد.
کفاره ی شرابخوریهای بی حساب
هشیار در میانه ی مستان نشستن است
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
«لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون»
قسم به جان تو (ای پیامبر) که آنان در مستیشان سرگردانند .
سوره ی حجر آیه ۷۲
داستانی رو از کودکی شنیده بودم مضمونش این بود:
جادوگری نیمه ی شب معجون دیوانگی رو داخل چشمه ی شهر که مردم ازون آب میخوردند میریزه
یکی از مردم  متوجه میشه فردا هرچی به مردم میگه آب چشمه آلوده شده هیشکی گوش نمیکنه و همه از چشمه آب میخورن و همه دیوانه م
محتسب آن مرد را می‌زد به‌زور // مرد گفت ای محتسب کم کن تو شور
زانکه کز نام حرام این جایگاه // مستی آوردی و افگندی ز راه
بودیی تو مست‌تر از من بسی // لیک آن مستی نمی‌بیند کسی
در جفای من مرو زین بیش نیز // داد بِستان اندکی از خویش نیز

منطق‌الطیر ( فریدالدین محمد عطار نیشابوری )
محتسب آن مرد را می‌زد به‌زور // مرد گفت ای محتسب کم کن تو شور
زانکه کز نام حرام این جایگاه // مستی آوردی و افگندی ز راه
بودیی تو مست‌تر از من بسی // لیک آن مستی نمی‌بیند کسی
در جفای من مرو زین بیش نیز // داد بِستان اندکی از خویش نیز

منطق‌الطیر ( فریدالدین محمد عطار نیشابوری )
چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچ کس با دوست دشمن
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن
ببار ای شمع اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق روشن
مکن کز سینه‌ام آه جگرسوز
برآید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف
این چند روز خوشحال بودم. یعنی اولش داشتم ناراحت میشدم و هورمون‌ها داشتند فوران میکردند که تو گفتی پاشو بیا برویم دور دور. رفتیم، با خوانواده تو. فی‌الواقع آنجا که ما بودیم، ما خانواده محسوب می‌شدیم برای دیگران! آن شب خیلی خوش گذشت، علی رغم تمام گرما و گرفتگی های هوا و غریبه‌گیِ من. 
فردا و پس فردایش هم خوب بود. کلا خوب بود، غیر از این هوای کثافت، این تهرانِ کثیف. منی که مجبورم فردا بروم، هم امتحان دارم هم آزمایشگاه. حالت جامد کتاب نخواندم، ه
بگذار برایت بگویم، هربار پایم را از چارچوب در خوابگاه رد می‌کنم و میگذارم روی موزاییک حیاط، دلم تنگ می‌شود. غمم قد می‌کشد تا فرق سرم.
پرسیده بود که الان دلتنگی که از خانه دوباره برگشته‌ای به خوابگاه؟
گفتم ببین من هر بار که وارد این خوابگاه می‌شوم دلم تنگ می‌شود.
دلم نه برای خانه و خانواده و مهر‌ مادر و حمایت پدر و برادر زیادی عاقلم، که دلم برای هر چیزی که بیرون از این ساختمان هست تنگ می‌شود.
برای تمام اتفاقات خوب و بدی که می‌افتد.
برای تو
چنگیز مغول پس از فجایع در نیشابور به همدان رفت و به مردم آنجا گفت : یک سوال از شما می پرسم اگر جواب درست و خوبی بدهید ، در امان هستید . پرسید : "من از جانب خدا آمده ام یا خودم؟"
چوپانی دلیر و نترس گفت: " تو نه از جانب خدا آمده ای و نه از جانب خود بلکه « اعمال ما » است که تو را به اینجا آورده است. وقتی ما برای اندیشمندان و عاقلان خود احترام قائل نشدیم و به عده ای فرومایه و نادان مقام و منزلت دادیم و احترامش نمودیم، نتیجه اش لشکرکشی تو به اینجاست...
اکبر نبوی:
سالها گفتند که رئیس جمهور قدرت لازم را ندارد اما همگان دیدند که اقای روحانی نزدیک به یک ماه در برابر کارشناسان و عاقلان ایستاد و نظر غلطش را بر کرسی نشاند و کرونا گسترش یافت. حالا مردم میدانند روحانی چه قدرتی دارد.   
حضرت موسی ابن جعفر با هشام
گفته اند اسرار و آمد در بهار*
این مراتب آخر عقل است و دین
عقل را باشد مراتب بیشمار
راحتی از عقل می آید به بار
عاقلان را نیست آزاری به کار
مرکز خیرند و شوق و دلخوشی
لطفشان بر خلق میگردد نثار
مثل خورشیدند ، گرم و پر ثمر
داده از جان برهمه خورشیدوار
مستمندان بهره مند از نورشان
بوده بر لطف خدا امّیدوار
کم سخن هستند و آرام و متین
در سکوت هستند پند روزگار
هرچه نیکی کرده باشند کوچک است
خوبی از مردم براشان ماندگار
دیگران را دی
بیا کز عشق تو دیوانه گشتموگر شهری بدم ویرانه گشتمز عشق تو ز خان و مان بریدمبه درد عشق تو همخانه گشتمجنان کاهل بدم کان را نگویمچو دیدم روی تو مردانه گشتمچو خویش جان خود جان تو دیدمز خویشان بهر تو بیگانه گشتمفسانه عاشقان خواندم شب و روزکنون در عشق تو افسانه گشتمبه جان جمله مستان که مستمبگیر ای دلبر عیار دستمبه جان جمله جانبازان که جانمبه جان رستگارانش که رستمعطارد وار دفترباره بودمزبر دست ادیبان می نشستمچو دیدم لوح پیشانی ساقیشدم مست و قلم
ای شمع روشن دور خود پروانه میخواهی در سرزمین عاقلان دیوانه میخواهی
هنگام شادی دور من خط میکشی اما روزی برای گریه ات یک شانه میخواهی
آه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد برد
آه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد برد
آه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد برد
آه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد برد
http://dl.rosemusics.com/Music/Sina%20Sarlak/128/Sina%20Sarlak%20-%20Biganeh%20%28128%29.mp3
آهنگ بیگانه از سینا سرلک
ای شمع روشن دور خود پروانه میخواهی در سرزمین عاقلان دیوانه میخواهی
هنگام شادی دور من خط میکشی اما روزی برای گریه ات یک شانه میخواهی
آه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد برد
دانلود آهنگ بیگانه از سینا سرلک
آه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد برد
آه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد برد
آه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد برد
 
 
امروز تونستم ساعت چهار این طورا دوباره بیدار شم. هووورااا. خب فکر میکردم خواب میمونم اما بیدار شدم‌. دارم شهرام ناظری گوش میدم هنوز شروع نکردم البته نوشتم اول کارایی رو که باید انجام بدمو تا شب که بیخودی هدر ندم وقتو. احتمالا یا امروز یا فردا کتابم تموم میشه. خیلی زوده نه؟ چون نشستم پاش یعنی خب این کتابو دوست دارم چون در مورد چیزی هست که بهش علاقه دارم و دغدغه امه. اینقدر گشنمه که الان نمیتونم کار کنم. منتظرم حاضر شه چایی. همین امروز رو شروع کن
من همیشه با جمله ی خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو مخالف بودم تا این که جمله ی خودم رو پیدا کردم.
همیشه مخفی شدن در پوشش جمع مفید نیست. اگر عقایدمان را مطرح نکنیم و از رسوایی ها بترسیم دیگر زنده نخواهیم بود! یعنی زنده بودن یا نبودن فرقی ندارد. ما در این جهان هستیم تا چیزی را در جایی تغییر دهیم. نه این که با هم رنگ شدن با محیط اطراف، استتار شویم، تا مبادا آب از آبی تکان نخورد!
دیوانه ای به عاقلی می گفت: اگر ما دیوانگان از شما عاقلان بیشتر بودیم، آنگ
من همیشه با جمله ی خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو مخالف بودم تا این که جمله ی خودم رو پیدا کردم.
همیشه مخفی شدن در پوشش جمع مفید نیست. اگر عقایدمان را مطرح نکنیم و از رسوایی ها بترسیم دیگر زنده نخواهیم بود! یعنی زنده بودن یا نبودن فرقی ندارد. ما در این جهان هستیم تا چیزی را در جایی تغییر دهیم. نه این که با هم رنگ شدن با محیط اطراف، استتار شویم، تا مبادا آب از آبی تکان نخورد!
دیوانه ای به عاقلی می گفت: اگر ما دیوانگان از شما عاقلان بیشتر بودیم، آنگ
دیروز دارالترجمه تماس گرفته بود؛ من ندیده بودم. دوباره که خودم تماس گرفتم مسئولش رفته بود و قرار شد امروز صبح باهام تماس بگیرن.
بعد من دیشب از لحظه ای که به خواب رفتم توی خواب منتظر بودم باهام تماس گرفته بشه :| یعنی میخوام بگم همچین مرکز خرید شلوغ و پرآشوبیه ذهنم.
بعد همینطوری صبح تو خواب تصمیم گرفتم خودم دوباره زنگ بزنم بگم چیکار داشتین.
از اون ور خودِ عاقلم بهم نهیب زد بس کن این بچه بازی ها رو؛ واسه چی اینقدر تو هول و بلایی آخه :/
همینطوری با
با او دلم به مهر و مودت یگانه بودسیمرغ عشق را دل من آشیانه بودبر درگهم ز جمع فرشته ، سپاه بودعرش مجید جاه مرا ، آستانه بوددر راه من نهاد نهان دام مکر خویشآدم ، میان‌ حلقه آن دام دانه بودمی خواست تا نشانه‌‌‌ لعنت کند مراکرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بودبودم معلم ملکوت ، اندر آسمان‌،امید من به خلد برین جاودانه بودهفتصد هزار سال به طاعت ببوده اموز طاعتم هزار هزاران خزانه بوددر لوح خوانده ام که یکی لعنتی شودبودم گمان به هر کس و برخود گمان نبو
اندرآ ای اصل اصل شادمانی شاد باش
اندرآ ای آب آب زندگانی شاد باش

گرت بیند زندگانی تا ابد باقی شود
ورت بیند مرده هم داند که جانی شاد باش

همچنین تو دم به دم آن جام باقی می‌رسان
تا شویم از دست و آن باقی تو دانی شاد باش

بر نشانه خاک ما اینک نشان زخم تو
ای نشانه شاد زی و ای نشانی شاد باش

ای هما کز سایه‌ات پر یافت کوه قاف نیز
ای همای خوش لقای آن جهانی شاد باش

هم ظریفی هم حریفی هم چراغی هم شراب
هم جهانی هم نهانی هم عیانی شاد باش

تحفه‌های آن جهانی می‌
• [ MS (885) - | - 60cm X 40cm ] •عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانند#حافظو عشق ریسمان فرسوده‌ایست که آدمی بعد از هر بار به چاه افتادن ؛ باز به آن چنگ می‌زند .عشق آخرین امید فرسوده‌ی آدمی‌ست.#من_میم_ام / #میر_میثم_آل_رسول / #نمی_دانم 
قل حق می‌زند جان مخمّر تو این دیدی و من آن مخمّر 
تو با مستان به ظاهر حکم کردیندیدی هست پنهان مخمّر
ندیدی جوشش آن روح رقصانسرور پاک چرخان مخمّر
تو را با خودخوشی بیچاره‌ای کردرها از قول و پیمان مخمّر
چنین آزادی‌ای ننگ است یا ربمبادا هول هجران مخمّر
سزاوارم به یک جام عدم‌گیرسر زاهد زنم چان مخمّر
شریعت خواندم و جامی نگیراندطریقت راندم از کان مخمّر
حقیقت‌پیشه‌ای بی‌جامه آزادچنین باشم به قرآن مخمّر
بیا حلمی سرای باده وجد استبچرخان جان و د
کم‌کم صدای پای محرم در کوچه‌ پس کوچه‌های شهر می‌پیچد و جامه‌های سیاهِ عزا بوی حسین می‌گیرد!
کم‌کم پرچم‌های مشکی جای ریسه‌های رنگی غدیر را می‌گیرند و هلهله‌‌ی شادی در صدای سنج‌ و دمام شهر گم می‌شود!
کم‌کم نم‌‌های نشسته‌ زیر چشم‌ها دانه‌های اشک می‌شود، یک قطره، دو قطره و بعد ... سیل می‌رسد!
 ارباب صدای قدمت می‌آید ...
+ از همین اول محرمی تک‌خور نباشید، خیلی محتاج دعام، التماس دعا!
        قبل از انجام هرگناهی
 ایـن چهار چـیـز را بـه یـاد آوریـد.
 
الله متعال می بیند.
 
       {وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ}
و الله نسبت به آنچه انجام می ‏دهید، بیناست (حدید/4)
 
فرشتگان می نویسند.
 
{ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ}
 
 انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی راند مگر اینکه نزد او فرشته ای مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است (ق/18)
 
روزی مرگ‌شما فرا می‌رسد.
 
{وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَق
در خانه ی جان ما سراپا رقص استاینجا چو شدی بدان که اینجا رقص است
غم را سر هر صبح به قصّاب دهیمدر مسجد ما نباشد حاشا رقص است
صوفی نکند تحمّل این شادی هازاهد نکند فهم چه با ما رقص است
هر کس چو یکی دگر به این در آمدگفتیم برو که بزمِ تنها رقص است
صد حیرت از این جمعیت بی خویشانما یک نفریم و یک به غوغا رقص است
ای عقل چو یک پیاله با ما باشیبینی که تمام کار دنیا رقص است
گفتند چنین که کار تقوا زار استگفتیم چنان که کار تقوا رقص است
حلمی سر عاقلان به بالا می
متن اهنگ سینا سرلک به نام بیگانه
ای شمع روشن دور خود پروانه میخواهی در سرزمین عاقلان دیوانه میخواهیهنگام شادی دور من خط میکشی اما روزی برای گریه ات یک شانه میخواهیآه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد بردآه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد بردآه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد بردآه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد بردمن آشنا تر با توام بیگانه میخواهی از چهار ستون پیکرم ویرانه
ابو ابراهیم سمرقندی ما را خبر داد، گفت: به جناب منصور گفتم: مراد خداوند از اینکه فرموده الف لام میم چیست؟! فرمود: آن مانند سخن یکی از شماست هنگامی که با بلندگو سخن می گوید، پس پیش از آنکه سخن خود را آغاز کند می گوید: ❗️یک دو سه❗️ تا بداند که صدا می رسد و تا شنونده سکوت و توجه کند!... 
مناهج الرسول صفحه 43
‼️آری! اینست علامه تقلبی کسی که مریدانش دشمنان اورا حرامزاده میدانند... کسی که در منجلاب جهل گیر افتاده و تقلا میکند
اشارتی باشد برای عاقلان و
حاجت نبود مستی ما را به شراب
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
بی‌ساقی و بی‌شاهد و بی‌مطرب و نی
شوریده و مستیم چو مستان خراب
دیوار اشعار  هر روز یک شعر از من و یکی یک شعر در همین موضوع هم از خواننده ها این طوری کلی شعر و کلی درس زندگی یاد میگیریم
خیلی ممنون که سعی میکنید این دیوار اشعار را تمیز نگه دارید و چیزی رو ش نمی نویسید ولی لطفا روش بنویسید این طوری خیلی قشنگ تره
موضوعی بخوانید ...
همه پیمانه شکستند،دلم ناله کند
درِمیخانه ببستند،دلم ناله کند
زخجالت نرسدباده به مستان،سرِشب
همچودیوانه بخندند،دلم ناله کند
نشتابندبه پروازکه مرغان هوا
همچومن لانه پسندند،دلم ناله کند
ماهیان ازدلِ دریا به سواحل زغمت
همه ازحال برفتند،دلم ناله کند
مه وخورشیدوفلک،غم بسرایندبه هم
رختِ چون سایه بپوشند،دلم ناله کند
شمع وپروانه به هم چشم بدوزندزشوق
به جدائی،چوتوسوزند،دلم ناله کند
گل وگلزارببازند،چنان غنچه ی خود
همه ازریشه بپوسند،دلم نال
به دو خطبه‌ی طربناک چو کشید باده از تاکبه ترانه گفت با دل که بخیز چست و چالاک
سر غم قمار می‌کن به شعف نثار می‌کنسپه‌اش غبار می‌کن به فَرَش بتاز بی‌باک
سر غم گرفتم آن دم به دو ضربه‌ی مصمم کمرش به باد دادم کت و کول کهنه بر خاک
پدرش سیاه‌جامه سوی من سحر روان شدقد و شانه همچو رستم دک و پوزه همچو ضحّاک
کمر پدر گرفتم که سوی پسر فرستمغم و خصم هر دو خوشتر ته گور سرد نمناک
قمرم بگفت حلمی به سر سجاده‌ی می  سحری دعای مستان برسد به گوش افلاک
«دل غم هلا
او پرسید: من از جانب خدا آمده ام یا خودم؟
در میان جمع چوپانی دلیر و نترس رو به چنگیز کرد و گفت: تو نه از جانب خدا آمده ای و نه از جانب خود. بلکه اعمال ما است که تو را به اینجا آورده است.
وقتی ما برای اندیشمندان و عاقلان خود احترام قائل نشدیم و به عده ای فرومایه و نادان مقام و منزلت دادیم و احترامش نمودیم، نتیجه اش لشکرکشی تو به اینجاست...@Parsa_Night_narrator
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب
ناکسان بی‌مایگی دکّان کنندعاشقان گوهر به جان پنهان کنند
گوهر پنهان درخشد از نهانزان فیوضات نهانی آن کنند
جهل دائم خلق را چون چرخ کردگوش خود بر عوعوی گرگان کنند
چون که جان با موسقی بیگانه شدلاجرم عرعر به گوش جان کنند
گرچه با جان خلق دون بیگانه استهرچه را دیوان بگویند آن کنند
تو برو بشنو نوای گونه‌گونورنه در گوش خرابت لان کنند
تو برو گوش خرابت باز کن حلمیا این کار را مستان کنند
موسیقی: Mark Eliyahu - Through Me
ای بس عجب که خامان از عشق دم‌زنانندترسندگان ز حقّت در صورتت دوانند
بی هیچ نای رفتن از وصل لاف دارنداز تیرها گریزان در حسرت کمانند
از خطّ زنده فارغ، با آنچه رفته عاشقبن‌بست خودپرستی در کوچه‌ی گمانند
این گونه سالکانی از موسقی گسستهدر خویش تار بسته، خود گفته خود بخوانند
ای خام! راه دور است، برخیز و جاده فرساصد پخته از تو خوش‌تر خونیده می‌کشانند
از مرگ باک داری، تو خوی خاک داریتو عاشقان ندیدی خون رزان چشانند
ما تک به خویش خوانیم، این جمع‌ها
عهد کردم که دلم از تو نخواهد جز تو
در دلم هم هوسی پا نگذارد  جز تو
مهر خاموش زدم بر لب خود با نامت 
تا کسی قفل دلم را نگشاید  جز تو
خسته از من شده ای لیک تو خود میدانی
تا ابد این دل من هیچ نخواهد جز تو
مرغ دل را هوسی جز تو به بستانت نیست
اندر این باغ نگاری که نشاید جز تو
عشق  بر تار دلم زخمه ی بی تابی زد
گفت زین زخمه و زین تار ندارد جز تو
آن که چون من هوس عشق و کله داری کرد
در همه کون و مکان شاه نداند جز تو
عاقلی کو که کند فهمِ زبان مستان
یا بنوشد قدحی
جسم را در هاله ی تقوا نمودن، مشکل استوَرنه پیچیدن درون سیم و زر، دشوار نیستوَز خدا راه سعادت، کرده ام من آرزوراههای پیش رویم، هیچ یک هموار نیستدردمندی را بُوَد، تفکیکِ بینِ عاقلانآنکه از خوف خدا گریان بُوَد، بیمار نیستروزه یعنی چشم دل بُگشودن و دیدن، خداوَر نه روزی را به سَر بُردن گرسنه، کار نیستاهل جنّت می شود، آنکس که بی کبر و ریاستیا که از بُخل و حَسد در جسم او، زنگار نیستیا کم است ، یا من نمی بینم کسی را اینچُنینیا که در اطراف ما، اینگون
هیچ زن و مردی به طور طبیعی عقیم نیستند مگر این که حاوی یکی از این دو نشانه باشند؛ یکی آن که زن عادت ماهانه نشود و دیگر این که عانه‌ی زن و مرد بی مو باشد. فقط در این دو صورت زن یا مرد عقیم می‌شوند و راهی برای بچه‌دار شدن آنها نمی‌ماند و غیر از این دو دسته، هر زن و مردی ممکن است حتی پس از گذشتن سالها از ابتدای ازدواجشان بچه‌دار شوند.(حضرت استاد صمدی آملی)
 ** البته شیخ رئیس بوعلی سینا در قانون احتمال بچه دار شدن 4 دسته را ضعیف می‌شمرد؛ اولین دسته
۱۷۳- عشق داند درنظر بازی ما بیخبران حیرانند           من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار و جودند ولی           عشق داند که درین دایره سرگردانند عهد ما بالب شیرین دهنان بست خدای   ما همه بندهاین قوم خداوند انند مفلسانیم و هوای می … عشق داند – در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند – غزل ۱۹۳ – ۱۷۳
منبع : فالگیر
باری زمان فروخفتن توفان است، تا پایه‌های لرزان‌شده به آرایشی کذب فراخیزند و چهره و جان رسواشده بیارایند، که نه هرگز هیچ نبوده و نخواهد بود. گردنهای افراشته به کبر و دهانهای گشاده از ناسزا لیکن خاموش ماند. آری که بشر به تلخی می‌آموزد و به برکت رنج برمی‌خیزد.
قاضیان نامروّتی کنند و وکیلان دروغ بندند و رهبران خم به ابرو نیاورند، و خلقان از طبع کج خویش رنج کشند، زاری کنند، لیکن دریابند. عاشقان عاشقی کنند، از عاشقی‌شان جهانها بیاشوبند و به خا
نگاهم کنای غمزه ی پرخاشمرا از توسن سرکش نگاهت گریز نیست / منکوب توامنگاهم کنای موج کولاکمرا از ژرفای دریای نگاهت پرهیز نیست / مغروق توامنگاهم کنای معبود برملامرا از صلیب امتحان نگاهت گزیر نیست / مصلوب توامنگاهم کنای عشقای شهسوار چشمانت / مردآور شهزادگان فاتحای خمکده ی چشمانت / قبله گاه مستان مردای چشمانت چشم و چراغ ایل / در تاریکخانه ی شبمرا بنگرای سحر نگاهت رعشه ی شعربر باریک اندام واژگانم / ساحر منیمرا بنگرای تغزل نگاهتطلیعه ی الهام بر شب
چو به کار قتل خویشم همه در حیات عشقمبی‌خودی چو قسمتم شد همه در جهات عشقم   سوی من نگیرد آدم که سویی ندارد این کممن سوی شما بگیرم که دم نجات عشقم به شبان به روح خیزم که زمامدار روحمبه زبان روح گویم که شه فلات عشقم زاهدان و حلقه‌بازان هر شبی به جوب ریزمعاقلان به مرگ بیزم که دم ممات عشقم شاعران و لغوگویان که دُم دراز دارندهمه را لگام گیرم، چه گویی که لات عشقم خامشان به خواب بخشم هدیه‌های لامکانیهر که جان دهد جهانی بدهم که ذات عشقم حافظ صفات
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست چه زیباست خدایا
از آن آب حیاتست که ما چرخ زنانیم
نه از کف و نه از نای نه دف‌هاست خدایا
یقین گشت که آن شاه در این عرش نهانست
که اسباب شکرریز مهیاست خدایا
به هر مغز و دماغی که درافتاد خیالش
چه مغزست و چه نغزست چه بیناست خدایا
تن ار کرد فغانی ز غم سود و زیانی
ز تست آنک دمیدن نه ز سرناست خدایا
نی تن را همه سوراخ چنان کرد کف تو
که شب و روز در این ناله و غوغاست خدایا
نی بیچاره چه داند که ره پرده چه باشد
هر کس به عقیده جان داد، بار دیگر به رقص برخیزد. هر کر آخر شنوا شود و هر کور آخر بینا. هر کس پوچ مرد، بار دیگر برخیزد تا پرمیوه بزید. هر خواب آخر بیدار شود. هر خشک‌کام، آخر لب تر کند و عالمی از مستی خویش بجنباند. هر بی‌هنر آخر گوهر خویش پیدا کند و به عالم بتاباند. 

از کلام محض بخار نخیزد، بخار از دل است. دل اگر زنده است، بی‌کلام نیز می‌جوشد و می‌جوشاند. عوالم از زنده‌دلان برپایند. تنها مستان دل با حق محشورند، زمین از ایشان چرخان است و محشر از ای
بی‌تو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه توای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تومن همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه توهرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تومن که به دریاش زدم تا چه کنی با دل منتخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه توای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم رمز نیستان همه تو ، راز نیستان همه توشور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی جاذبه‌ی شعر تو ، جوهر عرفان همه توهمتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشدای همه خورشید تو و خاک و با
بی‌تو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه توای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تومن همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه توهرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تومن که به دریاش زدم تا چه کنی با دل منتخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه توای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم رمز نیستان همه تو ، راز نیستان همه توشور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی جاذبه‌ی شعر تو ، جوهر عرفان همه توهمتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشدای همه خورشید تو و خاک و با
یک شب به میخانه نرفتم. با فلانی به هم زدم و نرفتم. با رفیق شفیقم می نخوردم...
حالا با چشمان ضعیفم از دریچه‌ی کوچک  در میخانه، مستان را نگاه می‌کنم. پیاله پیاله می‌نوشند و می‌رقصند و می‌گریند و می‌خوانند و می‌خندند و از مستی یکی‌یکی هلاک می‌شوند. اولی که پرپر می‌شود دیگری با ولع لنگ‌لنگان خودش را و دهانش را به سر خُم لبریز از می نزدیک می‌کند.و چنان سَر می‌کشد که گویی طاقت دیدن افتادن قطره‌ای از آن بر کاشی‌های‌ فیروزه‌ایِ کف میخانه
چه خوشند این رقیبان که ز خود مقام دارندز دُم عقاید خویش همه ننگ و نام دارند
به جهان زر که تصویر همه هستی خسان استبه میان مرگ و میلاد به خسی دوام دارند 
دل من ولیک خوشتر که کسم به هیچ نشمردبه میان بزمهایی که خران خرام دارند
به درون چاه دنیا عجبا چه مستفیض‌اندلب حلقه آی و بنگر که چه وهم بام دارند
طربم مرا به در برد و حراج عیش بنمودبه طرب خدای‌مردان ز خدای کام دارند
ز غبار جلوه رستم که به تخت دل نشستمچه فروتنانه شاهان سر دل هوام دارند
گرچه ره عذا
این کتاب مشتمل بر ۲۶۴ صفحه، حاوی تمام #مسمط ها، #مثنوی ها، #غزل ها، #قطعه ها، #قصیده ها و #پراکنده_سرود های بانو #پروین_اعتصامی است که توسط #نشر_ثالث سال ۸۹ به چاپ نهم خود رسید‌. طرح روی جلد اثر استاد #مرتضی_کاتوزیان است و دیباچه ی کتاب به قلمِ خطیرِ استادِ بزرگ #ملک_الشعرا_بهار به رشته ی تحریر درآمده است.___این دیوان، ترکیبی است از دو سبک شیوه ی لفظی و معنوی، آمیخته با سبکی مستقل. و آن دو، یکی شیوه ی #شعرای_خراسان_بزرگ است، خاصه #ناصر_خسرو . و دیگر شی
 

کلامِ تنهایی
مقیم گشته دلم در مقام تنهایی
وناتمامِ تمامم، تمامِ تنهایی
درون دفترِ شعرم غزل شد اشک آلود
ردیف می شود اینجا کلامِ تنهایی
چو پینه دوزِ کهنسالِ دیده کم نورم
که وصله ها زده بر التیامِ تنهایی
منم که بامنِ خودگویم این سخن هرشب
"سلام جامِ مقدس، سلامِ تنهایی"
فروغ ماه گوارای بزم مستان باد
ستاره ای ندرخشیده بامِ تنهایی
سکوت می کنم اما سکوتِ درد آلود
قسم به بغض گلویم، به شامِ تنهایی
#فرشید_فلاحی    
 
 
 
چو روزی من گذر کردم به نارستان.........ز خود بیخود شدم چون جمله مستان
تلو خورد یکی تنه زدم من.........بجستم کیست کو را عذر دهم من
چو چشمانم به اندامش بیوفتاد...... دل و دینم به یکجا رفتش از یاد
درونم حس کردم بی تابی از او.....که من دیدم فقط زیبایی از او
فریبا که شنیدم اینجا بدیدم...... قسمت خود دیدم و زودش بچیدم
گرفتم من نشاندم او را به زانو.......ظرافتش دیدم چون جسم بانو
کشیدم دست خود به روی گونه......بکردم موهایش با دست شونه
چو نفسم فطرتم را فائق امد...... دگر
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل داده‌ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیّةُ السجایا محمودةُ الخصائل
در عین گوشه‌گیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
وز لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل
******
پی شعر۱:غزل کامل نیست ...یه بخشی از غزل رو گذاشتم فقط!
وااای ...من عاااشق این بیت آخرم
*****
یکی را دست حسرت
بسم الله
اول وادی حیرانی آن است که ضمیری جز او نباشد و هر چه هست و نیست همه اوست 
حیرت از مقامات عالیه عرفان اسلامی است .بر خلاف آنچه در عرف به حیرت یاد میگردد و آن ظلالت و سرگردانی است ،در عرفان حیرت بدیهه ای است که بر قلب عارف وارد میشود و این نهایت معرفت او به ذات اقدس الهی است .
برخی حیرت را نهایت دین ورزی میدانند . در حدیث از قول حضرت محمد مصطفی (صلوات الله علیه) میخوانیم : اللهم زدنی تحیرا فیک
ابن عربی معتقد است عقل عاجز از ادراک ذات اقدس اله
منم که سائل یار و گدای خوبانمعبید روسیهی در سرای خوبانمتمام عمر اسیر نوای خوبانمخوشم که تا به ابد مبتلای خوبانم
فقیرم و شده ام اشکبار شاه نجفمن از ازل شده ام بی قرار شاه نجف
علی است کوه کرامت علی است سرِّ مماتعلی است باب امامت علی است راه نجاتعلی است شاه قیامت علی است رمز حیاتعلی است مرد شهامت علی است معنی ذات
چو لعن دشمن او تا همیشه کار من استغلامی حرمش تاج افتخار من است
کبوتر حرمم آب ودانه می خواهمزیارت حرم او شبانه می خواهممنی که از سر کوی
جمعی به سر کوی تو پیمانه بدستند 
بعضی شده حیران، ره میخانه نشستند
موجی لبِ پرگار به حالِ دَوَرانند 
جمعی ره خمخانه گرفتند و برستند 
آنان که شده رهروِ این وادیِ جان گیر
جامی بِرُبودند و ز دنیا، بگذشتند 
تا عشق تو شد در دل مستان همه جا، می
پیمانه گرفتند و دو صد توبه شکستند
ساقی مکن امشب غم دوران تو بهانه 
کاین خیلِ* خُماران همه پیمانه بدستند
بنما ز کَرَم راه نهان ، از درِ دیگر
هر چند رقیبان، درِ میخانه به بستند
زین ره نشود بی می و معشوق گذر کرد
دانلود آهنگ جدید سینا سرلک بیگانه
Download New Music Sina Sarlak Biganeh
آهنگ جدید سینا سرلک بنام بیگانه
ای شمع روشن دور خود پروانه میخواهی در سرزمین عاقلان دیوانه میخواهی
هنگام شادی دور من خط میکشی اما روزی برای گریه ات یک شانه میخواهی …
 
ادامه مطلب
می گذشتم از کنار کوچه ای تاریک و تنگبر زمین افتاده بود زیبا جوان شوخ و شَنگگفتمش خود را چرا از خَلق پنهان می کنی گفت عمری مَن اسیرم بَر کَف تریاک و بَنگمن گریزانم زِ خَلق و پیش خالق سَر به زیرروز  و شب می آورم بر خانمانم نام ننگروزگاری هر که ما را دید گفت دیوانه استعده ای گفتند مجنون است و شاید هم مَشنگیک زمانی عاشق همسایه مان بودم چه سودبی وفا زد شیشه عمر مرا مُحکم به سنگ بی مروت خنجرش را در دلم جا کرده بودمادرم می گفت کَردی خانه را میدان جنگآ
دانلود آهنگ جدید مصطفی سعادت عشق شیخ
Download New Music Mostafa Saadat eshghe sheykh
آهنگ جدید مصطفی سعادت بنام عشق شیخ
بغض دارم تا کجا باید گلو داری کنم چند تا از گریه ها را آبرو داری کنم
مثل مستی در عبور از کوچه های عاقلان در هجوم سنگ ها باید صبو داری کنم
 
ادامه مطلب
به راستی علت حضور ما در این سیاره چیست؟ بهترین پاسخی که می توان به این سوال داد این است که “برای عشق ورزیدن”. سخن از عشق در کلام عرفا بسیار گفته شده مثلا حضرت حافظ می فرماید:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
شیخ ابو سعید ابوالخیر می فرماید:
وا فریادا زعشق وا فریادا            کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا         ورنه من و عشق هر چه بادا بادا
عشق زیباترین، هیجان انگیزین و وصف ناشدنی ترین اح
گفت ما اول فرشته بوده‌ایمراه طاعت را بجان پیموده‌ایمسالکان راه را محرم بدیمساکنان عرش را همدم بدیمپیشهٔ اول کجا از دل رودمهر اول کی ز دل بیرون شوددر سفر گر روم بینی یا ختناز دل تو کی رود حب الوطنما هم از مستان این می بوده‌ایمعاشقان درگه وی بوده‌ایمناف ما بر مهر او ببریده‌اندعشق او در جان ما کاریده‌اندروز نیکو دیده‌ایم از روزگار...

مولانا
یک مطلبی دیروز خواندم از احساسات یک شخص آشنا، عجیب بود چند بار خواندم اول حوصله ام را سر برد و رد شدم ولی چند ساعت بعد به سختی گشتم تا پیداش کردم: خدا می گوید که من با صابرانم طاقتم لبریز می شود گاهی. در عین شیرینی صد برابر یک مصیبت دردناک است . به اختیار می توانم تمامش کنم اما صبر می کنم. عاقلان من را دیوانه می پندارند و من آن ها را مبتلای ناعلاج به درمان می خوانم. غرور و همه چیزم را داده ام که یک چیز خالص مقدس بدست آورم . اگر به بیراهه روم چه؟ همی
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
متن زیر پاسخ قاتل است به علت قتلی که چند روز پیش اتفاق افتاده است.در متن خبر منتشر شده در ایسنا و روزنامه ایران قراربود بخاطر پول دونفر به قتل برسند که بطور اشتباه یک نفر دیگر کشته میشود جملات زیر متن پاسخ قاتل است در جواب چرا قتل؟؟؟
((
به خاطر پول. اوایل من جوشکار بودم اما تعدیل نیرو باعث شد که اخراج شوم. بعد از روی ناچاری در مترودستفروشی می‌کردم. یک سال قبل در مترو با فریبا آشنا شدم. ب
رمان پلیس های دردسر سازدانلود رمان پلیس های دردسر ساز اثر meli770 با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان خارق العاده آترینا برقعی است که بعد از سالها به وطن برمیگردد و کنار دو بردارش زندگی می کند و با رویدادهای تازه ای رو به رو می شود …
 
خلاصه رمان پلیس های دردسر ساز
کودک درون من چون طفلکی در میان آرزوهای من است … او چه معصوم و چه ساده خفته است … او که از من … او که دائم با من است … عشق را در آن دل پاک دیده‌ای ؟
دانلود آهنگ نوحه و مرثیه سرایی کویتی پور ممد نبودی
Download Nohe Koweiti Pour Mamad Naboodi
آهنگ غمگین مخصوص آزاد سازی خرم شهر با صدای غلام کویتی پور بنام ممد نبودی
دانلود مرثیه و نوحه بسیار زیبا ممد نبودی با صدای ماندگار غلام کویتی پور
دانلود آهنگ خاطره انگیز ممد نبودی غلامعلی کویتی پور
شعر این سروده توسط جواد عزیزی از هم رزمان ”شهید محمد جهان آرا”
به مناسبت سالگرد این شهید بزرگوار سروده شده است ….
برای دانلود نوحه به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن نوحه و م
ایمان و تعبد شهید مطهری در عین عقلانیت و بهره جستن از تفکر و اندیشه، از دیگر ویژگی های بارز شهید مطهری است؛ به گونه ای که در آثار و سیره ی عملی ایشان، هیچ کدام، دیگری را تحت الشعاع قرار نمی دهد.۱
 
شهید مطهری، در مباحث نشان داد که تعبد، مساوی با تعصب و بی منطقی نیست؛ علمی بودن، بی دینی و اباحه گری را به دنبال نخواهد داشت. در سراسر آثار ایشان، نقد و چون و چرا و پرسش به چشم می خورد. او مسائل را آگاهانه تحلیل می کرد و نمی خواست که دیگران هم چیزی را چ
ششمین کنکورم بود که حوزه ی امتحانیم افتاده بود توی یه دبیرستان... قبل از شروع آزمون مراقب شروع کرد باهامون حرف زدن که استرس نداشته باشیم مثلا، یه خانوم تقریبا مسنی بود! پرسید بچه ها به نظرتون من چند سالمه؟ ترسیدیم عدد بگیم نکنه ناراحت بشه، گفت من ۵۲ سالمه و الان ده سالی میشه استخدام شدم... خودش ادامه داد که بعد از فارغ التحصیلیش از دانشگاه بچه دار میشه و مادرش بهش میگه اول بچه تو بزرگ کن بعد برو دنبال شغلت... گفت واسه همینه که با اینکه سنش زیاده
درود
مطلبی که قرار می دهیم بر گرفته از وبلاگ اسم دخترانه است که البته به کوشش آقای کوروش نامی، معنی اسم های فارسی زیبا نیز تهیه گردید تا لیست کاملی از نام ها معرفی شوند. این نام ها به صورت جفت جفت ارائه شده اند برای فرزند دختر دوقلو. که امیدوارم مورد توجه ایرانیان عزیز (زوج های ایرانی) که به زودی صاحب دوقلو می شوند قرار گیرد.
لیست نام ها:
نام های دوقلوی دختر دختر
دُرنیان یعنی از نژاد مروارید و در  با ریشه عربی پارسیدُرجان به معنی مروارید جان با


ساقیا جام جهانبینی ایمان تو خوش
شمع تابان تو خوش، جمع جوانان تو خوش
سوی میخانه‌ی خرداد تو باز آمده ایم
نظری کن که شود حال حریفان تو خوش
به شب ساغر ما بادهء روشن برسان
تا بنوشیم به شکرانهء احسان تو خوش
و ببینیم درین آینه، فردا شده اند
مردمان تو خوش و میهن ایران تو خوش
باغ غارت شدهء بهمن خونین تو سبز
خاوران از گل پیروزی خوبان تو خوش
سرزمین تو پر از شادی آزادی و قسط
طالقان تو خوش و مشهد و تهران تو خوش
هیرمند و خزر و ارژن و کارون و سهند
زنده رود و
یک:
فرار از دست تقدیر تو چرا؟
که اگر خدای خواهد .... همه جا تقدیری!
دو:
انگار جهان را کشته باشد خوشحال ...
او فکر نمی کرد...علی(ع)...در " زمان" زنده باشد!
سه:
انقدر غم بعداز  سال ها ...
که انگار همین دیروز بود ... " وفات علی(ع) "...
این عشق شد مهمان من ...

بشنوید از محسن چاوشی
چهار:
چشم هایت مرا خورد و رفتم توی دلت ...
چسبیده ام به ریشه ی قلبت ... خیال جمع بمان!
پنج:
انکارم کن که من به تو نمی ارزم ...
آن قیمت بالای تو ... بهتر که نمی خرند!
شش:
مزار شش گوشه ات یا حسین(ع) غرق ب


ساقیا جام جهانبینی ایمان تو خوش
شمع تابان تو خوش، جمع جوانان تو خوش
سوی میخانه‌ی خرداد تو باز آمده ایم
نظری کن که شود حال حریفان تو خوش
به شب ساغر ما بادهء روشن برسان
تا بنوشیم به شکرانهء احسان تو خوش
و ببینیم درین آینه، فردا شده اند
مردمان تو خوش و میهن ایران تو خوش
باغ غارت شدهء بهمن خونین تو سبز
خاوران از گل پیروزی خوبان تو خوش
سرزمین تو پر از شادی آزادی و قسط
طالقان تو خوش و مشهد و تهران تو خوش
هیرمند و خزر و ارژن و کارون و سهند
زنده رود و
گورِ ما روزی ز گل همچون گلستان میشود
تربتم آغشته با ساغرِ مستان میشود 
 
در بهاران وعده گاهِ گل و بلبل خاک ما
در زمستان رهروان را چون شبستان* میشود 
 
نغمه های هجر ما را گر که دیوانی کنند 
بیدلان را چون کتابی در دبستان میشود 
 
بلبلان‌ از عشق گل اندر گلستان میپرند
وز نوای بیدلان دنیا گلستان میشود 
 
عشق بازی راه و رسمی و طریقی داردی 
ورنه تنها با شریعت ماتمستان میشود 
 
گر شریعت را گُزیدی، هان طریقی پیشه کن 
چون که شوره زار دل همتک* بُستان میش
یا احمد(ص) و یا مصطفی یا رحمه
للعالمین
ای مومنین را مقتدا یا رحمه للعالمین
ای منجی اهل جهان، ای سربلند
از امتحان
اهل جهان را رهنما یا رحمه للعالمین
ای رهنمای رهبران،ای خاتم
پیغمبران
خاک قدومت توتیا،یا رحمه للعالمین
ای عاقلان دیوانه ات،مست از می
و پیمانه ات
ای شافع روز جزا، یا رحمه للعالمین
اسلام تو آئین عشق،قران تو
تضمین عشق
روح خدا وقت دعا، یا رحمه للعالمین
ای خاتم پیغمبران،ای زینت هفت
آسمان
ای نقش لبخند خدا، یا رحمه للعالمین
ای کل عقل و
یا احمد(ص) و یا مصطفی یا رحمه
للعالمین
ای مومنین را مقتدا یا رحمه للعالمین

ای منجی اهل جهان، ای سربلند
از امتحان
اهل جهان را رهنما یا رحمه للعالمین

ای رهنمای رهبران،ای خاتم
پیغمبران
خاک قدومت توتیا،یا رحمه للعالمین

ای عاقلان دیوانه ات،مست از می
و پیمانه ات
ای شافع روز جزا، یا رحمه للعالمین

اسلام تو آئین عشق،قران تو
تضمین عشق
روح خدا وقت دعا، یا رحمه للعالمین

ای خاتم پیغمبران،ای زینت هفت
آسمان
ای نقش لبخند خدا، یا رحمه للعالمین

ای کل عق
اینجا منم پنهان شدم
همسنگ با سیمان شدم
درجستجوی ماه خود
محبوس در نسیان شدم
اینجا که من با آه خود
همدست با مستان شدم
 
اینجا که من بی فاصله
دور ازخود وبستان شدم
داغی به دل دارم  قشنگ
آتش به نخلستان شدم
  مهتاب من این رابدان
ماه غریبستان شدم
 
من شاه بودم در نیام
با آه همدستان شدم
اینجا مرا گفتند سکوت
چون در نما عریان شدم
ای گل مرابویت خوش است
محض رخت ریحان شدم
ای باغبان رحمی نما
من تازگی انسان شدم
 
 
  حمید رضا ابراهیم زاده.
 21 سپتامبر2014
 30شه
زنجیر خبرهای بد پاره نمیشود.به غیر فجایع عمومی در زندگی شخصیمان‌ هم خبری نیست.البته از نوع خوبش!وگرنه من که دم به دم مورد هجوم پاتک‌های زندگی قرار میگیرم.
امروز صبح یکی دیگر،راستش کمی سر شده‌ام.با خودم فکر کردم دو هفته دیگر این یکی همچنان مشکلت باقی میماند؟ جواب نه‌ای که خودم به خودم دادم کمی آرامم کرد.گوشی را برداشتم و به لی‌لی گفتم از دوشنبه در اموزشگاه میبینمش و به دوشنبه‌ فکر کردم که لااقل تا آن موقع از آتش رد شده‌ام.آنجا میتوانم شبی
لطفا ادامه مطلب را مطالعه نفرمایید.

         بعد از این هرگز نمیرنجم ز کج رفتارها
         لب فرو میبندم از تفسیرِ این کردارها
 
         بیشه هایِ خالی و خاموش گاهی میشوند
              در غیابِ شیرها ، جولانگهِ کفتارها
 
          از ازل در گوشه ای تنها بِه از دیدارِ خلق
               میگریزم تا ابد از شرّ این دیدارها
 
           حد و مرز عشق را دانستم اما با جنون؛
            بی محابا رد شدم از مرزِ آن هشدارها
 
         توبهٔ گرگ است میدانم، پشیمان نی
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم وجدی نه که در گرد خرابات برآییم نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم حلاج وشانیم که از دار نترسیم مجنون صفتانیم که در عشق خداییم ترسیدن ما چونکه هم از بیم بلا بود اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم ما را به تو سِرّیست که کس محرم آن نیست گر سَر برود سِرّ
ترتیبی جدید، به سرعت جایگزین وضع قدیم می شد. آنی با وجود شور و اشتیاق فراوانش، با یادآوری آن تغییرات، اندکی احساس غم و اندوه می کرد.
آقای هریسون فیلسوفانه گفت:«تغییرات همیشه خوشایند نیستند، اما پرفایده اند. دو سال، برای ساکن ماندن همه چیز، خیلی طولانی است و طولانی تر شدن چنین رکودی، ممکن بود منجر به گندیدن شود.»
چهارساعت خواب شبانه، چشم های گود و صورت لاغرشده، در حالی که خودم وزن اضافه کرده ام، چندبرابر درسی که نسبت به راهنمایی میخوانم و نت
غزالی علیه الرحمة در کتاب کیمیای سعادت می فرماید:
بدان که هر چه خدای تعالی آفریده است در حقّ آدمی، چهار قسم
است:
اوّل آن است که هم در این جهان سودمند است و هم در آن جهان،
چون علم و خلق نیکو، و در این جهان، نعمت به حقیقت این است.
دوّم آنکه در هر دو جهان زیانکار  است، چون نادانی و بدخویی، و بلای، به حقیقت این
است.
سوم آنکه در این جهان با راحت است و در آن جهان با رنج، چون
بسیاری نعمت دنیا و تمتّع بِدان، و این نعمت است به نزدیک ابلهان و بلاست به نزدیک
ع
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
 
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
 
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
 
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
 
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و م
هر چیز می‌نویسم٬ پنداری دلم خوش نیست و بیش‌تر آن‌چه در این
روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش به‌تر است از نا نبشتن.
ای دوست، نه هرچه درست و صواب بُوَد، روا بُود که بگویند. و
نباید که در بحری درافکنم خود را که ساحلش پدید نبُود و چیزها نویسم بی‌خود که چون
واخود آیم برآن پشیمان باشم و رنجور. ای دوست، می‌ترسم – و جای ترس است- از مکر
سرنوشت. حقا و به حرمت دوستی که نمی‌دانم که این‌که می‌نویسم راه سعادت است که می‌روم
یا راه شقاوت.
حق
این روزها شاهد  گزافه گویی های بن سلمان ولیعهد نابخرد سعودی مبنی بر نابودی خاک ایران در 8 ساعت هستیم که این اشعار در جواب او سروده شده است
 
هیچ می دانی تو صدامک که ایرانی کجاست
غیرت مردان حق را یادگار از کربلاست
ای تو بن سلمان که هستی زادۀ شیطان پیر
نقش تو نقشی شکسته روی دریای بلاست
هشت ساعت کار ایران را به نابودی کشی
گنده گویی از دهان تو فرا زین حرف هاست
دریمن شیران تنهای غیور زنده دل
نقش می بندد سعودی را که از اهل فناست
گنده گویی را رها کن نق
بسم الله الرحمن الرحیم .
از روز قبل نخود و لوبیا خیسانده بودم و چند بار آبشان را عوض کرده بودم. حوالی ظهر گذاشتمشان بپزد. جزء قرآنم را خواندم بعد هم نماز و کم کم آماده شدیم برویم نمایشگاه بین المللی قرآن . 
هوا به شدت گرم بود. ساعت دو ظهر روز جمعه از خانه زدیم بیرون. حوالی ساعت سه همینطور که از زیر یکی از پل های روگذر رد میشدیم چشمم به بنر تبلیغاتی نمایشگاه خورد ! نوشته بود از ساعت ۱۷ تا ۲۴ !!!!
زود آمده بودیم دو ساعتی وقت داشتیم . رفتیم تجریش ! بازار
                
باده ای خواهم جهانسوز و دلی باده گسار
تا که باز آرد دلم را، در شکیب و در قرار
تا خرابم سازد از آن می که بر بادی دهد
لشگرِ این زهد پوچ و شیوه ی لیل و النهار*
گر خطرها باشد اندر وصل آن لیلی چه باک 
هر که مجنون باشد او، بر کف گذارد جانِ زار
کاروان سالار راهم کو، در این راه خطیر؟
جز یکی رطلی گران*و یک دلی بی اعتبار
نقطه ی عشقی که بر نیش و خَمِ پرگار شد
میکشد دل را به سوی حلقه های بیشمار
زین تنِ خاکی ملولم، ساقیا نقشی بزن
تا خزانم بُگذرد و
چی چی رو آخه من عاقلم؟ من اتفاقا خیلی هم احمقم. خیلی هم نادونم. خیلی هم جاهلم. والا. تعارف ندارم که باهات. باور نمی کنی؟ به هیچیم اصلا. اون روز داشتم بهش همینا رو میگفتم سر خاک. چیزی نمی گفت. فقط سرش رو مثل بر اخفش تکون می داد. هر چی باشه این که بدونی احمقی بهتر از اینه که خودت رو عاقل بدونی وقتی که نیستی؟ ها؟ نه؟ چرا؟ ولش کن اصلا. دستت رو بده بریم یکم اون ورتر. آهان همینجا. آره. همینا رو می گفتم بهش. گفت چرا اینجوری هستی آخه تو؟ گفتم چه جوری؟ گفت این
عجب شعر زیبایی از قیصر امین پور دیدم:چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
 
تمام عبادات ما عادت است،
به بی عادتی کاش عادت کنیم
 
چه اشکال دارد پس از هر نماز،
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟
 
به هنگام نیت برای نماز،
به آلاله ها قصد قربت کنیم
 
چه اشکال دارد که در هر قنوت،
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
 
چه اشکال دارد در آیینه ها،
جمال خدا را زیارت کنیم؟
 
مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر یکی حکم کثرت کنیم؟
 
پراکندگی حاصل کثرت است،
بیایید ت
 
گریه دارد وضع عالم ، گریه دارد روزگار
کرده شیطان بزرگ غارت جهان را با قمار
ذیل پوششهای پوشالین قدرت با دروغ
عدّه ای از خودفروشان گشته او را یار غار
کرده ترویج خشونت زیر ماسک حیله ها
با بلوف ترسیده از او رهبران بی بخار
مثل گاوی شیرده میخواند او اطرافیان
حرفه اش باشد چپاول از یمین و از یسار
میکند سرکیسه هرکس را که گوید یک سلام
ورنه با نیش زبانش می چزاند در شرار
در عمل منحط شد هر عهد و قراری از ترامپ
نیست با او در توافقهای دنیا اعتبار
چون نمادی
بسم الله الرحمن الرحیم 

1- فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن! 2- با پدر و مادرت
بهترین رفتار را داشته باش! 3- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!
4- نماز را آنگونه که شایسته است بپادار! 5- اندرز و نصیحت دیگران را
فراموش مکن! 6- در مقابل پیشامدها شکیبا باش ! 7- از مردم روی مگردان و با
آنها بی اعتنا مباش! 8- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن! 9- در راه
رفتن میانه رو باش! 10- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو!
11- از طریق اسماء و صفات خداون
 
«دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!»
 
 
این شعر زیبا و پر مغز منسوب به «مولانا» است. اصل شعر را می‌توانید در «دیوان شمس» که غزلیات «مولانا» را در آن گردآورده‌اند، ببینید.
 
این بیت به حکیم یونانی «دیوجانس» اشاره می‌کند که در روز روشن چراغ در دست گرفته بود و می‌گفت: «من در جستجوی انسانم!»
 
آنها که او را می‌دیدند، به او می‌خندیدند و مسخره‌اش می‌کردند و می‌گفتند: «بیچاره عقلش را از دست داده و دیوانه شده!...»
 
هر چیز می‌نویسم٬ پنداری دلم خوش نیست و بیش‌تر آن‌چه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش به‌تر است از نانبشتن.

ای دوست، نه هرچه درست و صواب بُوَد، روا بُود که بگویند. و نباید که در بحری درافکنم خود را که ساحلش پدید نبُود و چیزها نویسم بی‌خود که چون واخود آیم برآن پشیمان باشم و رنجور. ای دوست، می‌ترسم – و جای ترس است- از مکر سرنوشت. حقا و به حرمت دوستی که نمی‌دانم که این‌که می‌نویسم راه سعادت است که می‌روم یا راه شقاوت.

حق
چون سنگی عاشق
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


دریافت
بر ستیغ صخره، باز بود دستانم
ایستاده بر پیشانی چروک قله تاریخ
انگار هبوط کرده میان اجدام
و چون همیشه نگاهم به آسمان!
چونان سیاه مستان هوشیار،
چشمانم
مرا تُرکی است مشکین موی
و نسرین بوی و سیمین بر
سُها لب، مشتری غبغب،
هلال ابروی و مَه پیکر
 
چو گردد رام و گیرد جام و
بخشد کام و تابد رخ
بُوَد گلبیز و حالت خیز و
سِحر انگیز و غارتگر
 
دهانش تنگ و قلبش سنگ و
صلحش جنگ و مِهرش کین
به قد تیر و به مو قیر و
به رخ شیر و به لب شِکّر
 
چه بر ایوان، چه در
میدان، چه با مستان، چه در بستان
نشیند تُرش و گوید تلخ و
آرد شور و سازد شرّ
 
چو آید رقص و دزدد ساق و
گردد دور، نشناسم؛
ترنج از شَست و شَست از دست
و دست از پا و پا
راستیتش اولین بار تو این پست بود که دو تا کامنت دادم و بعدش احساس کردم میشه متن رو یه‌کم موزون‌تر نوشت. قبل‌ترها، مثلا وقتی خیلی (خیلی) بچه بودم، سععععی می‌کردم که شعر بنویسم (چنان که سعی می‌کردم قصه بنویسم)، قافیه و ردیف و وزنم می‌شناختم، ولی چون مضمون و کلماتشون کپی شعرهای حافظ و سعدی و اینا می‌شد (از خودم نه اطلاعات داشتم نه دایره واژگانی وسیع) از همه‌شون بدم میومد و به هیچ‌کس هم نشون نمی‌دادم. ناامیدانه ول کردم و همیشه هم تو دلم گفتم
غزل شمارهٔ ۷۱۲                    درد دل خـــویـــش بــا کــه گــویــم          داد دل خــــویــــش از کــــه جــــویــــم          چون چهره بخون دیده شستم          دســت از دل خـسـتـه چـون نـشـویـم          کـــر گـــشـــت فـــلـــک ز هـــای هـــایـــم          پـــرگـــشــت جــهــان ز هــای و هــویــم          دادم بـــــــــــــــــهــــــــــــــــوای روی او دل          تــــا دیــــده چــــه آورد بــــرویـــم       
این همه منیت تا کی...؟
جان من مگر من های سایه به سایه را نمی بینی؟
همیشه دغدغه داریم که نامی از من در میان جمعی باشد
همیشه مترصد این هستیم که در دلو گوشهایمان نام من را بریزند
همیشه در فکر آنیم که بر روی هر اثری نامی از من بر جای ماند.
هماره چشمهایمان در جستجوی نامی از من در صفحات گیتی است.
هماره زبان ما در تقلا برای زمزمه نام من است.
آری چشم ، گوش و زبان و دست و پا در خدمت من است تا نگذارند ردپای من از صفحات روزگار حذف شود
فکرها می زایند و م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها