نتایج جستجو برای عبارت :

گندی زده ام که مپرس

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسکه چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکنادکه چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیستزحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعلدل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس
گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازدهر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود ولیشیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس
گفتم از گوی فل
درد دندانی کشیده ام که مپرس
زهر قرصی چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دکتری برگزیده ام که مپرس
آن چنان در هوای خاک مطبش
میرود آب دیده ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش خوب میشوی هایی شنیده ام که مپرس
سوی من لب بی حس شده چه میگزی که مگوی
لب لعلی(خونی به خاطر گاز گرفتن) گزیده ام که مپرس
بی تو ای دگزامتازون در کلبه گدایی خویش رنج هایی کشیده ام که مپرس
همچو مرتضی در ره مقام درد
آخر سر به فراغ و مقامی رسیده ام که مپرس
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز پر از اتفاق بود...
فاطمه ای که میلرزید فاطمه ای که خیس عرق شده بود از شدت فشار روحی...
تا پاش رسید به خونه محبوبش قلبش آروم شد آروم آروم آروم
از دیروز بعد ازظهر تا امروز صبح هوای حرم تنفس کردم پامو بیرون نذاشتم نفس کشیدم و پلک زدم و حرف زدم هنوز هم دلم هوای حرم میطلبید ولی مجبور بودم بیام سر کار...
حالم اصلا قابل مقایسه با دیروز قبل از ورود به حرم نیست
الحمدلله...از اعماق قلبم الحمد لله
دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه
من چ
گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگ وآرام میخزند کنج اتاقشان...
وگاهی آنقدر دلتنگ که اگر آدم ها بدانند از نبودن هایشان خجالت میکشند
من هم دلتنگم، دلتنگ کسی که نه آمدنی است و نه رفتنی و نه فراموش شدنی 
و من چه دل بزرگ و سختی دارم که مدت هاست پای نبودن هایش مانده ام ....اما ،اما ،ای کاش بداند که چقدر سخت است ...
غذا که می خورم به یکباره یادش می افتم 
بغض می کنم با همان لقمه ی در دهانم ...
اشک های دانه درشت در چشمانم جمع می شوند ...همه به 
من نگاه میکنند ولی خودم ر
ترجیع‌بندی شیرین از شاعر جوان یزدی ندوشنی؛ محمد نظری ندوشن:دائم از غصه می‌زنم بر سرزندگی مشکل است بی‌دلبردوستانم پدر شدند ولیبنده هستم هنوز بی‌همسرپیرمردی مجردم، که همهمی‌دهندم نشان به یکدیگروای بر من، خروس با مرغ استشده‌ام از خروس هم کمترنه جگر دارم و نه دندانیبس‌ که دندان گذاشتم به جگرگرچه در بین جمع خاموشمدارم آتش به زیر خاکسترگفت یک بچه‌ی دبستانی:«میم مثل چه؟» گفتمش: محضربا تو از راز خویش می‌گویمگرچه آن‌را نمی‌کنی باور:همه را
خاطرات دکتر محمود حسابی بسیار جالب وخواندنی
قسمتی از کتاب:
پدر دیوان حافظ را گشودند.همان طور که عینک شان را برداشتند بودند،و سرشان را،توی کتاب برده بودند،لبخند بسیار دلنشینی زدند،و گفتند:حافظ هم ما را خوب شناخته است،می گوید:
درد عشقی کشیده ام که مپرس    زهر هجری چشیده ام که مپرسگشته ام در جهان و آخر کار    دلبری برگزیده ام که مپرسآن چنان در هوای خاک درش     می رود آب دیده ام که مپرسبی تو در کلبه گدایی خویش    رنج هایی کشیده ام که مپرس
ادامه م
باران که شدی مپرس این خانه کیست … سقف حرم و مسجد و میخانه‌ یکیست
باران که شدى، پیاله‌ها را نشمار … جام و قدح و کاسه و پیمانه‌ یکیست
باران! تو که از پیش خدا مى‌آیی … توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست
بر درگه او چونکه بیافتند به خاک … شیر و شتر و رستم و موریانه یکیست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى … حمد و فلق و نعره مستانه یکیست
این بى‌خردان، خویش، خدا مى‌دانند … اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار … در خلقت تو، و بال پ
ترجیع‌بندی شیرین از شاعر جوان یزدی ندوشنی؛ محمد نظری ندوشن:
دائم از غصه می‌زنم بر سرزندگی مشکل است بی‌دلبردوستانم پدر شدند ولیبنده هستم هنوز بی‌همسرپیرمردی مجردم، که همهمی‌دهندم نشان به یکدیگروای بر من، خروس با مرغ استشده‌ام از خروس هم کمترنه جگر دارم و نه دندانیبس‌ که دندان گذاشتم به جگرگرچه در بین جمع خاموشمدارم آتش به زیر خاکسترگفت یک بچه‌ی دبستانی:«میم مثل چه؟» گفتمش: محضربا تو از راز خویش می‌گویمگرچه آن‌را نمی‌کنی باور:همه ر
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رودوان دل که با خود داشتم با دلستانم می رودمن مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از اوگویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشاندیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
اینایی که اذان میذارن رو گوشیشون بعد همه ملت رو بیدار میکنن ! آخر بیشعوریه ! 
تخت رو به روییم دو بار آلارمش ، یک بار اذان صبحش ! 
خب لامصب تو که خوابتم سنگینه ! بلندم نمیشی حتی صدای اون کوفتی رو قطع کنی ، نمازم نمیخونی میخوابی ، مرض داری ؟؟؟ 
یعنی چنان سردردیم از بیخوابی دیشب که مگو و مپرس ! 
منی که اینقدر پر انرژیم امروز استادم میگفت چرا نمیتونی راه بیااای :)) 
لطفا بیشعور نباشیم :/ 
+تعریف کنم چی شد اون ماجرا ؟؟؟ :)) دیشب حرف زدیم... 
خط غلط، معنی غلط، انشا غلط، املا غلط...
#اسیر_شهرستانی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
بسم الله الرحمن الرحیماز جنون این عالم بیگانه را گم کرده امآسمان سیرم، زمین خانه را گم کرده امنه من از خود، نه کسی از حال من دارد خبردل مرا و من دل دیوانه را گم کرده امچون سلیمانم که از کف داده ام تاج و نگینتا ز مستی شیشه و پیمانه را گم کرده اماز من بی عاقبت، آغاز هستی را مپرسکز گرانخوابی سر افسانه را گم کرده امطفل می گرید چون راه خانه را گم می کندچون نگریم من که صاحب خانه را گم کرده ام؟به که در دنبال دل باشم به هر جا می رودمن که صائب کعبه و بتخان
لَا تَسأَلَنَّ أَحَدَاً عَن ودِّهِ إِیَّاک، وَلَکِن انظُر مَا فِی نَفسِکَ لَه، فَإِنَّ فِی نَفسِهِ مِثلُ ذَلِک، «فإِنَّ الأَروَاحَ جُنُودٌ مُجَنَّدَة»*
از کسی مپرس که تو را دوست دارد[یا نه]، بلکه به حس خودت به او نگاه کن؛ که همانا در او هم همان حس به تو وجود دارد؛ چون جان‌ها همچون سربازان گردآمده و به‌هم‌پیوسته‌اند..
پ ن :
*قال رسول‌الله: الأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَمَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَل
بر زمینم تو مخوان، سیر کنم جای دگرناز من هیچ مکش، عشوه‌ی من هیچ مخر نفس روح کشم، خاک زمینم منماجلوه‌ی یار کنم، تاب مداری منگر مرگ را بی‌سببی هر دم و بی‌وعده زنمملک‌الموت غلامم دم هر شام و سحر ساغرم جام جهان، خانه‌ی من میکده‌هاستسوی من هیچ میا، در پی من هیچ مپر ساقی ار نام دهد از دم پیمانه مراالفت باده چنین است، چه داری تو خبر طالع از صوت نکو شد که چنین رقصان استحرص پیمانه مزن، هی طمع بخت مبر  حلمی از راه دگر آمده، زو هیچ مپرسرود از راه
در این قسمت مجموعه شعر و اشعار دلتنگی عاشقانه و احساسی را گردآوری کرده ایم. این اشعار کوتاه و بلند دلتنگ شدن برای عشق بیانگر حس دوری شما از یار است.
مجموعه اشعار دلتنگی عاشقی زیبا
دلتنگی حالتی از فرد عاشق است که با حس غمگینی و ملامت ممکن ایجاد شود. این دلتنگی برخاسته از دلایل مختلفی مانند عاشقی و دوری از معشوق است. در ادامه اشعار زیبا با مضمون دلتنگی را می خوانید.
شعر دلتنگی عاشقانه یار
در دل دردیست از تو پنهان که مپرستنگ آمده چندان دلم از جا
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
 
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
 
دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
 
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
 
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
 
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام.
 
محمد علی بهمنی
 صبح که پاشدم نصف صورتم تا زیر چشمم به شدت باد کرده بود ..الان که دارم مینویسم براتون از شدت ضعف به خاطر خوردن آنتی بیوتیک و آرامبخش بی حال و بی حسه...خیلی حس بدیه.. دلم میخواد خواب به خواب برم.. مقاله هام مونده..کلی کار تموم نکرده دارم..آخه این چه بلایی بود سرم اومدامیدوارم صبح که پاشدم حداقل از ورم صورتم خوابیده باشه یه کمفقط همینو میخوام ..فقط همین
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
مادر... همو که بار ها گفتیم از او و بار ها قلم زدیم از او؛ اما هیچگاه نتوانستیم کنه وجود او را درک کنیم؛ همانند کودکی که دستش به بالای طاقچه نمی رسد. مادر نه فرشته است، نه پری و نه انسان؛ مادر، مادر است؛ همو که خدایش آفرید تا فردوس برین را به پایش بریزد.
مادر، فانوس فروزان آویزان بر دیوار خانه است؛ می سوزد و می سازد برای ما؛ اما به چشم نمی آید. تا هست، بودنش برای کسی تفسیر نمی شود. برای فهمیدن روشنایی و گرمای حاصل از سوختن مادر
وابسته است مسجد و منبر به فاطمهرکن تمام دین شده باور به فاطمهتنها نه این که جن و ملک خادمش شدندخدمت کنند مریم و هاجر به فاطمهدرهای آسمان به رویش باز شد سریعهر دم رسید سائلِ مضطر به فاطمهدنیا شده است، فاطمه ریحانةُ النبیعقبی، بهشت هست معطر به فاطمهحتی دو چشم دشمن او دید روز و شبکل مدینه بود منور به فاطمههر جا که کار سخت شد و فتنه پا گرفتبوده همیشه دیده ی رهبر به فاطمهوابسته است نزد خداوندِ ذوالجلالکار شفاعت همه، محشر به فاطمهحتی مقربینِ خدا
دیدم کار خاصی ندارم...ناهارم رو ساعت دو خوردم و رفتم دراز کشیدم...
خواب ها دیدم که مپرس...خواب میدیدم یکی میاد میزنه به در میگه پاشو check out کن...پاشو از پرواز جا نمونی...
من چرا اینقدر ناخوداگاهم شرطی میشه...حالا یه روز تو هتل موندم...این خوابا و اداها چیه؟
از خواب که بیدار شدم دیدم از ایتالیا ایمیل اومده که اومدی بیا تو امورات تدارکاتی کمک کن...منم گفتم چشم...
نیم ساعت بعد دیدم یه شماره ایتالیا زنگ زد...گفتم چه مهم شدم من...
یه اقایی با لهجه اقای دولازلو
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اول حرفم را با یکی از اشعار حافظ که خیلی به آن علاقه دارم شروع می کنم…

درد عشقی کشیده ام که نپرس        زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار           دلبری برگزیده ام که نپرس
سوی من لب چه می گزی که مگو     لب لعلی گزیده ام که مپرس
گفتند که هر مسلمانی باید یک وصیت نامه داشته باشد منم این وقت شب نمی دونم چی شد که یک دفعه این زد به سرم که برم وصیت نامه بنویسم.
شاید به نظر شما حرفهایم و مخصوصا این خط خرچنگ ق
از زندگی از این همه تکرار خسته اماز های و هوی کوچه و بازار خسته امدلگیرِ آسمانم و آزرده ی زمینامشب برای هرچه و هر کار خسته امدل خسته سویِ خانه تنِ خسته می کشموایا... از این حصارِ دل آزار خسته امبیزارم از خموشیِ تقویمِ روی میزاز دنگ دنگِ ساعتِ دیوار خسته اماز او که گفت: «یارِ تو هستم» ولی نبوداز خود که زخم خورده ام از یار خسته امبا خویش در ستیزم و از دوست در گریز
از حالِ من مپرس که بسیار خسته ام
محمدعلی بهمنی
پ.ن: از جنگ دائمی درونم خسته ام...
اشک در چشمانم حلقه میزندمن این بی تحملی را هر لحظه دارم طاقت میاورمتوباز هم قرار نیست فراموش شویانگار تا ابد همه تا من را میبینند دربارهء تو کنجکاو میشونددوباره روز از نو روزی از نواشک قفل شده گوشه ی چشمانم میان ریختن و ماندنمیان گریختن و جاری شدنمیان ...و وقتی تو قرار نیست پاکشان کنی آبی به دست و رویم میزنم ..آب از آب هم تکان نمیخورد..اصلاً معلوم نیست دیگر!طاقت می آورم ولی این من نیستم که دارد انتقام میگیرد زمانه است که بو عشق در اوفتاده استدق
✍️ نتایج تحقیقات نورولوژیستهای آمریکایی نشان می‌دهد که مغز افرادی که دچار شکست عاطفی شدید می‌شوند واقعا دچار جنون می‌شود.
داستان عاشقانه لیلی و مجنون و اشعار چون "درد عشقی کشیده ام که مپرس" می‌توانند یک ریشه علمی‌داشته باشند. به طوری که دانشمندان کالج پزشکی آلبرت انیشتین از دانشگاه یشیوا در نیویورک دریافتند که عشق به شدت مغز را به خود وابسته می‌کند و زمانیکه فرد دچار شکست عاطفی می‌شود نتایج این شکست می‌تواند واقعا مغز را دچار جنون ک
همزمان با جنگ و صلح حضرت تولستوی، دانای کل قرن نوزدهم علی الخصوص دانای کل بزمها ورزمهای منتهی به جنگی که با آن ناپلئون میلیونها انسان ر ا به کام مرگ انداخت...دارم زمستان شصت و دوی ایرانی اسماعیل فصیح خودمان ر ا می خوانم و حالی می کنم که نپرس! به  جان دو تائی مان.
هنوز هم البته هستم سر این حرف که ای کاش یک نفر دقیقا با گرته برداری از  روی دست تولستوی اگر میی توانست جنگ ایران و عراق را با تمام زمینه هایش از مثلا دهه چهل شمسی تا دهه هفتاد بگنجاند تو
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود


من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود


گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود


محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود


او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود


برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چو
هوا تاریک بود و من بعد از ساعت تأخیر رسیدم خوابگاه. رانندهٔ ترمینال، ماشین را نگه‌ داشت تا مدارکم را به نگهبانی نشان دهم. بلیط و کارت دانشجویی به‌دست وارد اتاقک نگهبانی شدم و سلام کردم. آقای نگهبان جوابم را داد و کارت دانشجویی‌ام را خواست و بعد در یک دفتر شروع به نوشتن اطلاعاتم کرد. اسم و فامیل را نوشت و رفت سراغ رشته. خودکار آبی‌اش را که روی کاغذ کشید، نتیجه‌اش این بود: ادبیات فارسی! لبخند زدم و با تاکید گفتم: «زبان و ادبیات فارسی» سرش را با
گندی که زدم، smsیست که به داداش گرام دادم، smsی بود تمیز و اتوکشیده و فکر شده با نگاهی از بالا به پایین و از سر بزرگواری و از سر اینکه من میدونم تو نمیدونی، تو یه بچه ی کوچولویی که من قصد دارم تربیتت کنم.
لحظاتی مثه الان حس می کنم یه طبلم، با صدایی بسیاااار بلند و درونی بسیااااارتر تهی. دیشب هیجانزده بودم و گریه میکردم که آه چقدر به من توهین شده و چقدر به غرورم برخورده و زیر پا له شده ام و من میرم از اینجا و روزی بر می گردم که بهم تعظیم کنن و حضورم ر
دوران دبیرستان یه معلم داشتیم (مرد بود.) که همیشه یه مصراع از یه شعر رو می خوند.مصراعش این بود:
"او می رود دامن کشان"
همیشه هم فقط همین مصراع رو میخوند و ما هم همیشه منتظر بودیم که ادامه ی این مصراع رو بخونه ولی نمی خوند.تا این که امروز توی یکی از کانال های تلگرام این مصراع و ادامه اش رو خوندم.خلاصه این که بالاخره ادامه ی شعر رو فهمیدم. :)
شعرش اینه:
 
او می رود دامن کشان ؛
من زهرِ تنهایی چِشان ...
دیگر مپرس از من نشان ،
کز دل
نشانم می رود ...
 
اون موقع
خب تاریخ کنکور که عوض نشد. میگن یا سهمیه یا تسهیلات میدن که امیدوارم سهمیه ندن! سهمیه بدن به کل منطقه میدن و عین بی انصافیه چون مثلا اینجا فقط و فقط خونه های حریم رود آسیب دیدن. دوست من الف دور اول که سیل اومد تا ٤-٥ روز اصلا متوجه نشده بود که چنین اتفاقی افتاده… آیا انصافه امثال الف ها سهمیه بگیرن؟ فکر کردین همینجا که یکی از شهرهای استان های سیل زده است داوطلب کمی داره؟ به همه سهمیه بدن که عملا فرقی با نبود سهمیه نداره که… درست مثل انتخاب وابس
 
کتاب رقعه : اهل شعر باشی یا نباشی فرقی ندارد… شعر خوب خواندنی ست و لذت بردنی
کتاب رقعهنویسنده: سیدحمیدرضا برقعیانتشارات فصل پنجم
بریده کتاب:
اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من استکدام دسته گل امروز بر مزار من استگلی که آمده بر خاک من نمی داندهزار غنچه ی خشکیده در کنار من استگل محمدی من، مپرس حال مرابه غم دچار چنانم که غم دچار من استتو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکدخود این خلاصه ی غم های روزگار من استبگیر دست مرا تا ز خاک برخیزماگر چه سوخته ام، ن
در ظلمت شب منتظران سحریمدر آرزوی شنیدن یک خبریمبی روی تو روز ماست همچون شب تارعمریست که روز و شب تو را منتظریم---
ما تشنه لبان جرعه ای دیداریماز دوری تو ز دیده خون می باریم
گفتند که می رسی به زودی از راهمشتاق شنیدن چنین اخباریم---عجل لولیک الفرج شده ورد لبماز دوری تو همیشه در تاب و تبم
باید که ز درد دوریت می مردماز این که هنوز زنده ام در عجبم---درآتشیم ازغم درد فراق توتو عشق ما و ما همه دراشتیاق تو
عشق است سال بعد در ایام اربعینتا کربلا پیاده روی
امشب به شدت تب نمودیم و حال وخیمی داریم!از آنجایی که میدانستم همه ی شما نگران احوالات عزیزترین استادتان هستید تصمیم گرفتم از تب برایتان بگویم تا بدانید استادتان در پزشکی استاد بوعلی و اقوام و هم حرفگانش بوده که مپرس!اگر از آن دلواپسانی هستید که فکر میکنید تب چه هست اصلا باید بگویم که ﺗﺐ ﺍﺯ ﻋﻼﺋﻢ ﺑﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺣﺎﻟﺘ ﺍﺳﺖ ﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻣﺎ ﺑﺪﻥ هر موجود ﺧﻮﻥﺮمی ﺍﺯ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻃﺒﻌ ﺁﻥ ﺑﺶﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﺛﺒﺖ ﺩﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ‏که خارجک
آدم خوبه بعضی وقتا بشینه سختی هایی که ازشون عبور کرده رو مرور کنه...
وقتی خودم رو توی شرایط چند ماه پیش یا چند سال پیش قرار می دم تصویر واهمه ها و ترس های اون لحظه ها توی چشمم تداعی میشه...که می گفتم اگه نشه چی؟...اگه نتونم....؟...نه...نمی تونم....نه نمی تونم.
 
و تونستم...و شد.
پس این مشکل و مشکلات هم میشه...و می تونم...به فضل خدا :)
+این که هنوز زنده ام و قلبم هنوز می زنه، برام یه معنای خیلی عظیم داره: که هنوز به من امید هست :)
1397/11/21
 
بیار باره که امشب سوار خوا
این روزها بیشتر ما به این فکر می کنیم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. قبل از این خیلی با مرگ بیگانه بودیم. فکر می کردیم که مرگ برای دیگران است و نه ما... .
پیرمردها ترجیح می دهند در مترو سرپا بمانند. دیگر کسی برای صندلی های مترو دست و پا نمی شکند. خودم منتظر می مانم که اتوبوسی خلوت تر را سوار شوم.
این روزها برای هیچ کاری عجله ندارم. حتی زندگی... .
حالا این نوشتن ها قرار است با من چه کند، نمی دانم.
عطار را باید یاد کرد در این آغاز...
که چنین سرود:
تو پای به را
آهنگه حدیث عاشقی غزل شاکری رو گوش کردی؟
آهنگای قمیشی و دارییوش و غیره و این داستانا چی؟
یکیشو تو ذهنت بذار پس زمینه تکست پستم.
از دو نیمِ دیشب تا الان فقط سه ساعت نیم خوابیدم
الان ساعت یک و ربعه شبه
و حال کاماکان خراب
با نرگس بعد از ماه تلفنی حرف زدم
گله و شکایت میکرد که چرا تولدشو تبریک نگفتم
منم یه مشت بهونه مسخره اوردمو موضوع رو عوض کردم
از هفت صبح کتابخونه بودم امروز تا نه شب
چهار یا پنج سال است که تقریبا هیچ دوست و رفیقی ندارم
از کتابخونه ک
                     
                   به نام خداوند شعر و سخن/نخستین سخن در همه انجمن
سلام خدمت تو دانش آموزعزیزو سخت کوش
ازت میخوام یه سوال بپرسم، که تو جزو کدوم دسته ای؟؟؟
اونایی که تا یه خورده مسیر و کار سخت میشه کنار میکشن و از گردونه رقابت خارج میشن؟؟
یا اونایی که محکم و مصمم پای هدفشون ممیمونن و تمام تلاششون رو انجام میدن؟؟؟
ببین واسه من از زمان از دست رفته حرف نزن،بزار خیالت رو راحت کنم،مقدار زمانی که ما داریم اصلا مهم نیست
مهم اون
 
پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)
------------------------------------
 
روی ماه خداوند را ببوس - 1
روی ماه خداوند را ببوس - 2
جاناتان، مرغ دریایی - 1
جاناتان، مرغ دریایی - 2
موفقیت - 4
مکالمه..
صلح درونی؟.. شاید :)
درد رشدی کشیده‌ام که مپرس :))
دغدغه‌های همیشگی...
 
خارج از روزمرگی‌های زندگی
بچه‌ها 3&g
عصاره و چکیده چیزی که از دلشدگان برایم باقی ماند داستان بخشی به چند آواز حضرت شجریان بود. این فیلم در عین حال که داستان پردازی ضعیف و شخصیت‌های بسیار نپخته داشت، ماجرایش را به دست قوه تخیلم سپردم و با حافظه‌ای که از روایت‌های عاشقانه و غم انگیز ایرانی‌ام داشتم به داستان‌ها جان دوباره‌ای بخشیدم.
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم ، بار دیگر که این آواز به گوشم بخورد چند نوازنده ـ که دستان کیمیایشان دیگ مسی را هم دُهُل عاشقانه می‌کند ـ به خاطرم
عصاره و چکیده چیزی که از دلشدگان برایم باقی ماند داستان بخشی به چند آواز حضرت شجریان بود. این فیلم در عین حال که داستان پردازی ضعیف و شخصیت‌های بسیار نپخته داشت، ماجرایش را به دست قوه تخیلم سپردم و با حافظه‌ای که از روایت‌های عاشقانه و غم انگیز ایرانی‌ام داشتم به داستان‌ها جان دوباره‌ای بخشیدم.
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم ، بار دیگر که این آواز به گوشم بخورد چند نوازنده ـ که دستان کیمیایشان دیگ مسی را هم دُهُل عاشقانه می‌کند ـ به خاطرم
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان
سلام و وقت بخیر! حرفی ندارم جز تفال این هفته به دیوان حافظ شیرازی؛ بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبی است
زبان خم
نوشته‌ای از دوستی که
باد صبا آوردش:

می‌دانی، به سقوط می‌ماند
دلبر. به سقوط از قله‌ای فراخ بر پهنه‌ی سیاهی که پیش رویت گسترانده شده است. سیاهی
دهشتناکی زیر پایت می‌رقصد و رخ می‌کشد و تو می‌مانی و هیچ. می‌دانی، وقتی می‌گویم
تو می‌مانی و هیچ، زمانی است که پشتت را می‌نگری و هیچ نیست. نه دست گرمت که
بفشارمش. نه آغوش دل‌انگیزت تا در آن غرق شوم. نه حضور گناه‌آلودت تا مرا در هم
کشد. نه چشمان خمارت تا مرا مست کند. نه صدای روانت تا مرا با خود ببرد.
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
سلام! نیت کنید و بسم‌الله...
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

بسم الله الرحمن الرحیم
 
غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم       
دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم
 
به ترک
عنوان می گوید: «گفتم ای اباعبدالله! مرا توصیه و سفارش فرما.»
فرمود: «تو را به نُه چیز وصیت می کنم و آن سفارش من است برای آنان که می خواهند راهی به سوی خدا بیابند و از خداوند می خواهم که تو را برای عمل به آن موفّق بدارد. سه وصیت در ریاضت و سختی دادن به نفس و سه وصیت در حلم و بردباری و سه وصیت در مورد علم.
اما آنچه در ریاضت است اینکه: بپرهیز از اینکه آنچه را اشتها نداری بخوری که حماقت و ابلهی را به ارث می گذارد و جز هنگام گرسنگی مخور. و چون خوردی حلال
عنوان می گوید: «گفتم ای اباعبدالله! مرا توصیه و سفارش فرما.»
فرمود: «تو را به نُه چیز وصیت می کنم و آن سفارش من است برای آنان که می خواهند راهی به سوی خدا بیابند و از خداوند می خواهم که تو را برای عمل به آن موفّق بدارد. سه وصیت در ریاضت و سختی دادن به نفس و سه وصیت در حلم و بردباری و سه وصیت در مورد علم.
اما آنچه در ریاضت است اینکه: بپرهیز از اینکه آنچه را اشتها نداری بخوری که حماقت و ابلهی را به ارث می گذارد و جز هنگام گرسنگی مخور. و چون خوردی حلال
تو شروع کن، به قول عطار در مختارنامه :
تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس           خود راه بگویدت که چون باید رفت
خدا هم که وعده داده که تو بیا من هدایتت می کنم ، تو شروع کن قدم اول رو بردار
والذین جاهدوا فینا لَنهدیّنهم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسنینَ   عنکبوت ۶۹
کسانى که در راه ما جهاد کردند، راه‏هاى خود را به آنان نشان خواهیم داد و همانا خداوند با نیکوکاران است.
در تفسیر این آیه نوشته اند :
۱- براى رسیدن به هدایت ویژه‌ى الهى، تلاش لا
در پی بی خبری از نهادمان عشقی درونمان نهاده شد، دفتر زندگی طوری دیگر ورق خورد و گویی دیگر تازیانه های زمانه جبر مطلق خود را به رخ ما نمی کشیدند.
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
جرقه ای خرد و حقیر قلبم را به شریانهای عاشقیت در
من هنوز دلم شرحه شرحه است.. هنوز تا اسم سردار میاد اشکام صاف میریزه رو صورتم. هنوز با دیدن رهبری تماماً اشک میشم و بغض... کاش من می‌مُردم و رهبری رو این‌طور نمی‌دیدم...
زندگی ادامه داره؟ نمیدونم...من راه میرم، کار میکنم، درس میخونم، امتحان میدم، آشپزی میکنم، میخوابم، با بچه‌ها بازی میکنم و حتی میخندم و همزمان قلبم درد میکنه... آآآآه که قلبم درد میکنه... یه حسرتهایی رو دل ما موند که هیچ وقت جبران نمیشه... احساس میکنم یکی از ستون‌های زمین کم شده.. ا
 
مادر، گناه زندگیم را بمن ببخش!
زیرا اگر گناه من این بود، از تو بود
هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا براستی از زادنم چه سود؟
 
در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار
هرگز فریب چهره آرام من نخور
هرگز سر از سکوت مدامم گران مدار
 
من آتشم که در دل خود سوزم ایدریغ!
من آتشم که در تو نگیرد شرار من
دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس بکار من
 
مادر! من آن امید از کف رفته توام
کز هر چه بگذری، نتوانی بدو رسی
بعدها این روزها رو با خاطر‌ه‌هایی که توی ذهن خودم ساختم به یاد میارم نه با واقعیت. شب که داریم برمی‌گردیم حرف‌هاشونو گوش میدم، حرف می‌زنم اما اون‌جا نیستم. از کنار گل‌فروشی‌ رد میشیم و از بازی خیال‌پردازی ذهنم و تمام سناریوهایی که میسازم خوشم. مثل صبحی که باد کولر رو با باد سرد زمستون اشتباه می‌گیرم. توی پیاده‌رو سرمو بالا می‌برم و گل‌کاغذی‌های صورتی رو می‌بینم و فکر می‌کنم چقدر همه چیز از ما دور شد. توی یک لحظه شاید. بارها راه رفتی
شعر در مورد گریه
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد گریه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
شعر در مورد گریه
گفتم مگر به گریه دلش مهـــربان  کنم         در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
شعر در مورد گریه مرد
گریه آبی به رخ سوختگان بـــاز آورد         ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
شعر در مورد گریه نکن
ای آمده گــــریان تو و خندان همه کس         وز آمدن تو گشته شادان همه کس
گفته بودم که این ترم درسی نداریم که قابل باشه! هر ترم تعدادی درس بی قابل! لابه لای دروس مون ارائه میشدند اما این ترم... 
مثلا روز اول هفته،  شنبه مون این طور شروع میشه : ساعت 10 صبح لخ لخ کنون خودمون رو میرسونیم به کلاس آمار. کلاسی که نمیدونم چرا استادش تاکید کرده دخترا و پسرا جدا بشه ساعت هاشون! ذات درس ناجذاب، مدرسش هم هر آنچه ناجذابان دارند، ایشون یک جا با هم دارند... 
همه گیج و خسته و ملول 90 و خرده ای دقیقه رو تحمل میکنیم... تن های ملول! 
این وسط ت
عشق و نفرت
وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس
که در این آیینه صاحب
نظران حیرانند
رخساره خورشید  در
این بیت حافظ همان عشق است و خفاش نقطه مقابل که همان پلشتی و تاریکی و نفرت است
...ببینید که شاعر بلند نظر پارسی گوی چقدر لطیف شرح حال دلداده گی آدمی می کند
اگر که   چهره سرخ عشق را دریابیم! از سویی  شاعر بزرگ معاصر شاملو محصور در دام این همه
نفرت بر جای مانده از فاجعه امروز  در سرنوشت  آدمی غمگین می سراید!
آی عشق
آی عشق
رنگ آشنای چهره ات پیدا
نیست!
از دف
امروز اول اردیبهشت ماه هست و چون استاد سخن سعدی سال ها قبل در چنین روزی شروع به سرودن گلستان کرده این روز را روز بزرگداشت سعدی نامیده اند. برای خود من سعدی گمنام ترین شاعر در عین شهرتش در جامعه شعر و ادب است. در شعر همیشه اولویت اولم رندی چون حافظ و سپس عارفی چون مولانا و حماسه سرایی چون فردوسی بوده هر چند از آثار خوبان پارسی گوی هندی و دوبیتی های باباطاهر و .... بی بهره نبودم ولی این سخنوری سعدی تقریبا در علایقم جایگاهی نداشته و البته شاید مطا
سِرُّالهِجر(در اتفاقِ طبعِ بیماری)حال زارم را مپرس چون خوبم هنوزاز خداوند میپرسم از کویت هنوزدِل بشُد کافر به خویشتن چون تو دیدشُکر گُفت و با جانانت همراهست هنوزاز سراپای تنم رنجور میگویم نروروح که بیرون افتاده از افسارم هنوزعشق را جز درد این بستر نسوزاند به تبگرچه بیمارم ولی دِلدارم هنوزبا خُدا هر شب به غیبت خواستمعفو فرما این گناهی که اُمیدارست هنوزراه هموار نبود و تا آمدیدید داری میروی ،از کاسه ریخت ،دِل آب است هنوزگرچه زود خوابم میب
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار راآموختم فرار ز یاران به یار رادل می کشید ناز من و درد و بار راکاموختم کشیدن ناز نگار راپس می کشم به وزن و قوافی خمار را گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسلگیرم که گشت باده ز خشکی ما خجلگیرم که رفت پای طرب تا کمر به گلناخن به زلف یار رسانم به فتح دلمطرب اگر کلافه نوازد سه تار را باید که تر شود ز لب من شراب خشکباید رسد به شبنم من آفتاب خشکدل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشکاز عاشقان سلام تر از تو جواب خشکاز ما مکن دریغ لب آب دا
شعر عاشقانه زیبا
در این بخش مجموعه اشعار عاشقانه زیبا از شاعرهای ایرانی را آماده کرده ایم. امیدارویم از خواندن این شعرهای کوتاه عاشقانه لذت ببرید.
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منیشروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توامو تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن هاتویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراریبه موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانیهمیشه جاری و مانا در عمق
شعر عاشقانه زیبا
در این بخش مجموعه اشعار عاشقانه زیبا از شاعرهای ایرانی را آماده کرده ایم. امیدارویم از خواندن این شعرهای کوتاه عاشقانه لذت ببرید.
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منیشروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توامو تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن هاتویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراریبه موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانیهمیشه جاری و مانا در عمق
برنامه

افق
 
گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران تقدیم میکند
***********************************************
به افق آفتاب
***********************************************
به نام ِ خدایی که بزرگتر و توانا تر از او کسی
نیست
*************************************************
با سلام و امید اوقاتی خیر ... برای ِ همه شما
در دقایقی نزدیک به اذان ظهر میهمان ِ شما هستیم
لطفا در این میهمانی آسمانی با ما همراه باشید
*******************************************
مطمئنا شما هم با من موافقین که یکی از بزرگترین
آرزوهای ِ ما ... زندگی کردن ِ خوب و خوش
حقیقتا نمیدانم از کجا شروع کنم؟ 
عطار میگه : 
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس 
                     خود راه بگویدت که چون باید رفت 
همین الان که داشتم فکر میکردم ، که پیش خودت تکرار کن تا یادت نره. 
هارادان باشیلان ائلم ؟ 
له کوره شورویی بِکم ؟ 
آره دیگه ، از کجا شروع کنم؟ که یکدفعه یادم افتاد:  تحریم یادت نره . 
ولی خوب کسی که نمیتوانه منرو از این چیزها جدا کنه ، پس هروقت دلم خواست می نویسم. فقط یک موضوع می ماند. آنهم اینه که ؟ آخه تا کی میخواهید اذیت
جمع بندی دوقسمت قبل قانون جذب
قانون جذب چیست؟
در دو قسمت قبل قانون جذب گفتیم که همه‌چیز از انرژی درست‌شده است و انرژی‌های مشابه همدیگر را جذب می‌کنندما در جهانی فرکانسی زندگی می‌کنیم که بسیار مشابه به مدار کره زمین عمل می‌کند
 
شباهت ما با کره زمین
ما با افکارمان هرلحظه فرکانس‌هایی به جهان هستی ارسال می‌کنیم که این فرکانس‌ها ما را در مدارهایی به حرکت درمی‌آوردکه در این مدارها موارد و رویدادها و افراد هم فرکانس و مشابه با باورهای ما
  [4/17, 00:47]استاد عزیز سلام. من گروه را ترک نمیکنم. اما بدلیل شرایط موجود برنامه و زمان کارمان بسیار زیاد شده. از شما و همسفران عزیز میخاهم که مرا از دعای خیرشان فراموش نکنند و نیز از خداوند بخاهیم که این شرایط را بر ما اغاز به خیر کنند. بنده 101
** اکنون نیازی به دعوت خدا (دعا) برای «تماشا»ی وضع موجود جهان نیست زیرا جهان توسّط انسان های ساکت در برابر فساد و فحشا و انواع ستم ها و قمار و خُمار و انسان های قمارباز و عرق خور و فاسد و فاحشه و ستمگران قهّار

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کلیه خدمات پوست وزیبایی