نتایج جستجو برای عبارت :

نغمة ناجور

مطربا! استا! صدایم با نوایت جور نیست،
مست و مخموریم، ورنه، جرم در تنبور نیست.
تازه سازی زخم دلها زخمه بر تاری زنی،
نغمة ناجور تو درد دل رنجور نیست.
جرعه ای از بادة لبهای او نوشیده ام،
شور و عصیانش چرا در آب هیچ انگور نیست؟
من چه سان تاوان دهم، در تن توانی کو مرا؟
هیچ دردی خود ز درد ناتوانی زور نیست.
عالمی آباد هست و قلب ما آباد نیست،
نام ما مشهور هست و گور ما معمور نیست.
حاجیا، شعر ترت دارد نسیم بوی گل،
پس، چرا شعر ترت در چشم او منظور نیست؟
به مطالب مهم زیر توجه کنید: کم خونی ناشی از گلبولهای قرمز داسی شکل مبتلایان به این بیماری ژنتیکی دچار نوعی کم خونی هستند که علت آن تغییر شکل گلبولهای قرمز است.در این افراد شکل گویچه های قرمز به جای کروی بودن ، به شکل داس در می آید در نتیجه در هنگام عبور از مویرگها به جداره مویرگ و به هم گیر کرده و موجب انسداد مسیر رگ میشوند.نتیجه این فرآیند اینکه سبب کاهش اکسیژن رسانی به بافت و بروز علایم کم خونی میشود.علت تغییر شکل گلبولهای قرمز:علت این شکل ن
من دیگر آن نیستم که بودم
من همانم که میخاستی
همان16ساله ی قدیم ....
زدی
کوبیدی
تراشیدی
سوزاندی
جلا دادی
هزینه کردی زیاااااد; تا همانکه میخواهی شوم...
می دانی اما بگذار بگویم
تاوانِ روزهای نبودنت
سنگین بود ;فوقِ تصوّرم!
من زیرِ بارِ گناه لِه شدم
ناجور بود روزگار 
راه ناهموار بود و بنده ات نابینا
باصورت زمین خوردن قطعی!
اما حسین بود که جمع و جورم کرد ;خدا...
مراقبم باش ....
به نام خدایی که می‌دانم مهربان است اما باز مقاومت می‌کنم و می‌گویم: نکند مرا گم کرده باشد. نکند بین اییییینهمه بنده‌ی جور و ‌واجور و‌ جور و ناجور من عنصر کمیاب باشم و کمتر به چشمش بیایم. بعد فاصله بین انگشتانم را گاز می‌گیرم که خل شده ای دختر؟ پاک انگار زده به سرت؟ تنهایی مزمنِ این روزها خوب کار دستت داده... رسمأ کافر شده ای، مبارک است.
ادامه مطلب
روزنه
پشت سایه ها پنهان می شوم.
در نهان گاهِ بودن...
این وصله ی ناجور چگونه به تنم چسبیده است؟ 
بالاخره آشتی می کنم
با چتر و گیاه و روزنه...
که زندگی شکافی است
به گل و مهر و کلمه...
راهی است تا برزخ
تا دایره ی جبروار زمین. 
****
ساعت ذهنم به عقب بر می گردد.
آدم های نخستین را می بینم که از شکاف
سرک می کشند به ناکجاآبادِ زمان
در تراکم ابرها غوطه می خورم.
و پشتِ روشنی
پنهان می شوم....
محبوبه باقری
راستش دوست داشتم امشب را چیزی از درد دل و شکایت و ناله ننویسم. ولی واقعا نمی شه. امروز رفته بودم خرید کنم از یک مغازه بقالی. شروع کرد به صحبت از اوضاع خراب کاسبی و کرایه های بالا و وضع ناجور و غیره.
اولش گوش کردم و چیزی نگفتم تا خالی بشه. 
 
ادامه مطلب
امروز ما را کاشتند. میتوانستیم سه ساعت بیشتر بخوابیم یا فیلم ببینیم یا چیزی کوفت کنیم یا روی زمین لم بدهیم و پایمان را دراز کنیم یا خمیازه های صدادار بکشیم.  ولی به جایش شیک و رسمی لباس پوشیده ایم و پایمان را در کفش های رسمی چپانده ایم و سنگین و رنگین لبخندهای زورکی میزنیم. 
هنوز شاگردهای جدیدم را ندیده، دوتایشان انصراف داده اند از حضور. غصه ام شد. نمیدانم آدم این ویترین هستم یا نه. وصله ء ناجور بودنم که آشکار است. این که بعدها جور بشوم یا نه، ف
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شودگاهی نمی شود که نمی شود که نمی شودگاهی بساط عیش خودش جور می شودگاهی دگر، تهیه بدستور می شودگه جور می شود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور می شودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو می شودگاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود…گاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شودگاهی تمام آبی این آسمان مایکباره تیره گشته و بی رنگ می شودگاهی نفس به تیزی شمش
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شودگاهی نمی شود که نمی شود که نمی شودگاهی بساط عیش خودش جور می شودگاهی دگر، تهیه بدستور می شودگه جور می شود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور می شودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو می شودگاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود…گاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شودگاهی تمام آبی این آسمان مایکباره تیره گشته و بی رنگ می شودگاهی نفس به تیزی شمش
دانلود آهنگ ناجور از بلک کتس با لینک مستقیم و کیفیت اصلی همراه با متن آهنگ
دانلود آهنگ بلک کتس ناجور
دانلود آهنگ بلک کتس ناجور
دانلود آهنگ بلک کتس به نام جنون
وقتی پیش منی اینجا همه چی جوره آره آرهvaghti pishe mani inja hame chi jore are are
تا که باهمیم و تنها همه چی خوبه آره آرهta ke bahamim o tanha chi khobe are are
حالا که ازم دوره حالم ناجوره hala ke az dore halam najore
ای وای ای‌ وای ey vay ey vay
پاییز رسید و نم نم بارونهpaiz resid o nam name barone
هوا ابریه و چیک چیک ناودونهhava abriye o chik chike navdone
این فصل
ای شهد شیـرین عسـل ای آیت نورای کهکشان های هزاران ساله ی دوریــاحَیّ و یاقیّـوم ای عطر دلاویزای روح پاکی در حرا ، آیات پرشوربــاریده از رحمت به روی کائناتتبدها نموده خوب و هر زشتی ز تو حور از شرق وغرب وراست تاچپ مکرو حیلـهجمعند تا قرآن به غربت مانده مهجور کشتی و کشتیبان به طوفان در نبردنددشمن بکن مقهور ،حالش را تو ناجوردرغیبت سردار عرش و صـاحب الامرچشمان نامحرم بهِ رهبر را بکن کورهستند ایشان کیمیای باطِل السّحریک رهبر شا
مسائل روز کشور و جامعه را هر روز می‌بینم، اما مجبورم برخی اوقات آبکی بنویسم و وانمود کنم: همه چیز خوب و گل‌وبلبل است!
قوانین وبلاگ‌نویسی هیچ وقت روشن و شفاف نیست که بدانیم خطوط قرمز انتقاد و مطالبه‌گری تا کجا هست که اگر چیزی نوشتیم، مصداق برچسب خوردن‌های ناجور! و خدای نخواسته چوب در آستین کردنمان نشود!
سوال 
من یه برادر دارم که در سنین نوجوانی است، و تازه به بلوغ رسیده، چیزی که منو نگران کرده اینه که به سمت خ. ا کشیده بشه، چند دفعه بطور اتفاقی متوجه شدم توی اینترنت به دنبال عکس های ناجور هست.
من مخالف این بودم که اینستاگرام و تلگرام نصب کنه، اما از او اصرار، تا بالاخره وارد اون فضا ها شد و رفت سراغ عکس های ناجور. قطعا اگر این وضعیت ادامه پیدا کنه نه میتونه در کنکور موفق بشه و نه زندگی زناشویی موفقی خواهد داشت .
درخواستم از آقایون محترم وبلاگ ا
1- لینکای روزانه برای من خیلی مهمن. من وبلاگ خوندن رو قدِ وبلاگ نویسی جدی میگیرم و رسالت خودم میدونم اگه چیز خوبی خوندم بازنشر بدم. 
وقتی لینکای روزانه رو بعد از مدت های مدید خاک خوردگی به روز می کنم، به فاصله یک روز کلی کلیک می خوره. یعنی یه عده تون هستین که مرتب لینکای روزانه م رو چک می کنین و متوجه تغییرشون میشین. و این بسیور ارزشمنده.
2- وقتی کامنتای پستی بسته ست، تو کامنتدونی پستای دیگه کامنتی براش نمیگیرم. وقتی کسی کامنت ناجوری میذاره یه عا
آروم بگیر قلبم آروم ، درد نکش اینقدر 
چت شده اخه؛ باز بازی درآوردی...
انگار قلبمو با میخی چیزی سوراخ کردن ، حس میکنم قلبم توی دستم بوده و پرت شده 
افتاده شکسته ، تند میزنه؛ میخواد دیگه وایسه و نزنه....
چیکار میکنی قلبم؟
بهتره بگم چی به سرت آوردم که اینقدر سیاهت کردم؟! پر از نفرت شدی ، خالی از عشق
چیشدی؟! بخاطر آرزوهام تورو اذیت کردم؟! آره..
من دست کشیدم از همه چیز و همه ...‌ 
حتی چیزای مهم...
دلم خواست حرف زدن با  نیک رو ، سر به سر گذاشتن ؛ دعوا گرفتن..
آروم بگیر قلبم آروم ، درد نکش اینقدر 
چت شده اخه؛ باز بازی درآوردی...
انگار قلبمو با میخی چیزی سوراخ کردن ، حس میکنم قلبم توی دستم بوده و پرت شده 
افتاده شکسته ، تند میزنه؛ میخواد دیگه وایسه و نزنه....
چیکار میکنی قلبم؟
بهتره بگم چی به سرت آوردم که اینقدر سیاهت کردم؟! پر از نفرت شدی ، خالی از عشق
چیشدی؟! بخاطر آرزوهام تورو اذیت کردم؟! آره..
من دست کشیدم از همه چیز و همه ...‌ 
حتی چیزای مهم...
دلم خواست حرف زدن با  نیک رو ، سر به سر گذاشتن ؛ دعوا گرفتن..
سلام
 
خسته شدم از بی پولی ، امشب یه انگشتر دیدم ؛ خیلی خوشم اومد ولی نمیتونم بخرمش.
چندتا کتاب منبع هستن که واقعا دلم میخواد داشته باشم شون ولی خب اینم نمیشه.
الان دوست دارم حداقل با هواپیما که هیچ ، ولی با قطار یه زیارت مشهد برم و اینم نمیشه .
 
خدایا همه نمیشه هات واس ماس .
 
بابا دلمون پول میخواد ؛ نمیخواییم گناه کنیم که ، میخواییم بریم زیارت امام مون.
 
یا امام رضا جانم،
به تو از دور سلام...
به سلیمان جهان از طرف مور سلام ...
به شما از طرف وصله‌
مدتها پیش، فیلمی دیدم که در پایان داستان، به مخاطب می‌گفت تمام اتفاقاتی که شاهدشان بودیم، صرفا ساخته و پرداختۀ ذهن یک پسربچۀ 8 ساله بودند.
امروز به این فکر می‌کردم که در روزهای اخیر، انقدر مسائل احمقانه با راه حل‌های احمقانه‌تر مطرح شده‌اند که آدم شک می‌کند که نکند من هم دارم در ذهن یک بچه زندگی می‌کنم؟ یک بچۀ لوس که وقتی که نمی‌تواند رضایت اطرافیانش را به دست بیاورد، لج می‌کند و سعی می‌کند یک چیزی که برایشان مهم است را از آنها بگیرد ت
تا وقتی به این فکر چسبیده‌اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی رخ نمی‌دهد. تا وقتی مسئولیت خود را به دوش دیگران بیاندازید که با شما بی‌انصافی می‌کنند (یک شوهر لات، یک کارفرمای زیاده‌طلبی که از کارمندانش حمایت نمی‌کند، ژن‌های ناجور، اجبارهای مقاومت‌ناپذیر)وضع شما همچنان در بن‌بست می‌ماند. تنها خودِ شما مسئول جنبه‌های قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید. حتی اگر با محدو
شروع مهر و پایانش رو مریض بودم!
این شهر ما فقط و فقط دو فصل داره؛ تابستون و زمستون. تغییر فصلش هم کاملا ناگهانیه. دیروز ظهر کولر روشن بود. شب مجبور شدیم کل دریچه های کولر رو ببیندیم تا سوز سرما داخل نیاد! اردیبهشت هم بخاری روشن بود و یهویی توی یه روز به حدی گرم شد که کولر رو دادیم سرویس کردن! چیزی به اسم بهار و پاییز هم نداریم. :| سه روزه خیلی ناجور داره بارون میباره و منم دیروز گیر افتادم توی خیابون. قبل رفتنم به باشگاه یه آفتاب سوزان بود که مجبور
 
 
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شم
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
ازروانپزشک نوبت گرفتم والان توی صف انتظارم.
نمیدونم مشکل کارکجاست اماخوش نیستم
یعنی دوشه روزخوبم،دوسه روز داغون.
دوسه روز مث اسب میخونم،یهو دوسه روز هیچی نمیتونم بخونم.
خدالعنتشون کنه که اینهمه همه چیزروگرون کردن.طبق برنامه ریزیایی که داشتم مهرامسال میتونستم یک خونه عالی نزدیک دانشگاه اجاره کنم.امااونقدرگرون کردن که نمیشه تادوسه سال!
تنهاچاره ی من یک خونست که توش زندگیموعالی بسازم همونطورکه تجربه موفق قبلی هم دارم.
ازاول ترم باشگاه نر
هرترم یه استاد پیدا می‌شه که باهم اختلاف نظر داریم و ازهم خوشمون نمیاد قلبا، و من درسشو میخونم که 20 کمتر نشم و می‌نویسم که 20 نوشته باشم ولی نهایتا 14-15 دادن
و اینطوری معدل 19/5من به راحتی میشه18
و مسخره تر اینکه من ریاضیات مهندسی و الکترونیک و مدار و فیزیک های مختلف و فلان و فلان رو از این درس‌های این اساتید نمرات بسیار بالاتر می گرفتم...
 
خب آقای محترم اگر جنبه ی نقد شدن نداری یه سوال اجباری به اسم نقد نذار توی برگه امتحانت
خانم استاد اگر جنبه ی
نه فقط شبه عبایی مشکیستکه سرت بندازی و خیالت راحت 
که شدی چادری و محجوبه!
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد
قاعده ، رسم ، شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست …
محض اجبارِ پدر یا مادر
یا که قانون ورودیه دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوی از ارگانی
یا فقط محض ریا شایدم زیبایی،باکمی آرایش!
نمی ارزد به ریالی خواهر …
 چادر مادر من فاطمه، شرطش عشق است
عشق به حجب و به حیا
به نجابت به وفا
عشق به چادر زهر اکه برای تو و امنیت تو خاکی شد
تا تو امروز شوی راحت
هی می گفتم، همه آدمهای شهر زیبایند و انگار من وصله ای ناجور برای این جمع هستم. 
هی می گفتم من کافرم، قرآن این چنین می گوید. بازش کردم همین را گفت.
مادروپدر صدایم کردند. ساعتی نشستیم و صحبت کردیم. متوجه شدم دیدم به دنیا پشت طلق سیاه تفکرم، تاریک شده بود.
 
عزیزم چه بد است وقتی همه آشنایان فکر می کنند که نگاه مثبتی به زندگی دارم، که حتی خودم را نیز با این خیال فریب داده ام. ولی در چنین موقعیت هایی می بینم که چه نگاه خودتخریبگری دارم. چه قدر خود ر
دانلود برنامه pivot برای کسب درآمد اینترنتی و صد در صد قانونی
دوستان با توجه به اوضاع ناجور اقتصادی باید از همه راههای ممکن و البته قانونی و حلال
برای کسب درآمد اطلاع داشت و استفاده کرد لذا با اینکه این مطلب به موضوع
وبسایت مرتبط نیست ولی میخایم معرفیش کنیم به همراه آموزش کسب درامد و
دانلود برنامه ش .
در این پست سایت جدیدی را میخواهیم به شما معرفی کنیم که از پرداخت آن
مطمئین شدیم و در مدت فقط ۳ روز ۶۳ دلار برداشت موفق داشتیم یعنی بیش از ۱
میلی
سلام دوستان خوبمامروز خیلی خسته شده بودم از زندگی  حوصلم سر رفته بود و هیچ کاری به زهنم نمی رسید 
اصلا خیلی ناجور بود یه چی میگم یه چی میشنوید تا اینکه پاشدم یه وضو گرفته تا حالم جابیاد 
اتاقم خیلی بهم ریخته بود اصلا میخوایتم منفجر کنم اتاقم رو نمیدونید چه وضعی بود 
تا اینکه به کمک مادرم تونستم اتاقم رو جمع بکنم و یه تغیر بدم از اون موقع تاحالا حالم خیلی بهتر شده گاهی وقت ها تغیر باعث میشه تا حالات خوب بشه یادش بخیر کلاس ششم معلم راهنمایی داش
از دیروز فکر کنم هیچی نگفتم. نه که خبری نباشه ولی دستم به نوشتن نمیرفت. حتی حالا هم به سختی دارم مینویسم. کتابم توضیح خاصی نداره که بخوام بگم تاریخ فلسفه یونان و روم هست اسمش معلومه. یه خورده این دوروز کم وقت گذاشتم براش ولی حدود دویست صفحه اشو خوندم. یه خورده افلاطونش کسل کننده است ولی باید پیش ببرمش. 
دیروز وقت روانشناسم داشتم خیلی خوب بود با این که اولش طبق معمول حرفی نداشتم بزنم اما همیشه میشه از یه جایی شروع کرد. 
همین! هوا هم خیلی سرده خیل
خلاصه روز بیست و یکم همه ما دلمان میخواهد دست به هر کاری که میزنیم بازده خوبی داشته باشد. بارها شده است که در دل گفته ای: امیدوارم اوضاع بر وفق مراد شود یا امیدوارم که این مورد خوب از آب در بیاید. تمام این افکار، امیدواری به حاصل خوب یک وضعیت است‌☺️. اما زندگی تصادفی یا بر این اساس که دری به تخته بخورد، رخ نمیدهد.قوانین کائنات به طور صحیح و حساب شده تا دقیق ترین حد ممکن عمل میکنند. اگر خواستار نتیجه ای عالی در هر کاری که انجام میدهی هستی، پس با
اگر نظر نگذاری ، انتظار نظر دارند. 
نظر بگذاری ، میگند چرا تبلیغ وبت میکنی؟ 
اگر دنبال کنی و نگی ؛ میگند چرا نمیگی ما حواسمان نیست.
دنبال بکنی و بگی ؛ میگند : این روشها منسوخ شده ، برو. 
این حرفها یعنی خفقان ، دیکتاتوری 
اگه نظر منرا تبلیغ میبینی با آن دیده ی عقب ماندت! منتشرش نکن. حذفش کن. 
در ضمن : یعنی نمی خواهید ردپایی از خواننده برای شما باقی بماند.؟؟؟ 
بجای جروبحث ، همین حالا نظرات منرا که با تهمت تبلیغ معرفی میکنی! حذفش کن ، از انتشار درش ب
امروز ساعت ده دندونای عقل سمت راستم رو کشیدم موقعی که آمپور بی حسی رو می زد اینقدر درد داشت که میخواستم دست دکتر رو بگیرم دکترم با اخم گفت دست من رو نگیر دیگه دستهای صندلی رو زیر دستم فشار میدادم وقتی آمپور بی حسی رو زد ده دقیقه گفت منتظر بشین تمام بدنم میلرزید انقدر ناجور میلرزیدم که دختر داییم همراهم اومده بود دندون عقل بکشه گذاشت رفت گفت من بعدا میکشم منم موندم بعد صدا کرد احساس میکردم الانه که سرم رو ببرن رفتم داخل کشیدشون پایینی درد ندا
دانلود مداحی به تو از دور سلام با نوای محمد حسین‌ پویانفر
فایل صوتی مداحی به تو از دور سلام با نوای محمد حسین‌ پویانفر 
متن نوحه به تو از دور سلام پویانفر
به تو از دور سلام
به سلیمان جهان از طرف مور سلام
به تو از دور سلام
دل من واسه زیارت میزنه شور سلام
به تو از دور سلام
به حسین از طرف وصله‌ی ناجور سلام
همه دنیام حسین
من فقط تو رو برا خود تو میخوام حسین
همه دنیام حسین
یاد گرفتم اسمتو از لب بابام حسین
همه دنیام حسین
واسه اربعین بده تَوون به پاها
یک توضیحی به همهٔ کسانی که مطلب «وصلهٔ ناجور» را خواندند، بدهکارم. اگر آن مطلب را (که الان حذف شده) نخوانده‌اید، ادامهٔ پست را هم نخوانید و پوزش مرا بابت کشاندنتان تا صفحهٔ وبلاگم، بپذیرید لطفا.اما آن‌ها که خوانده بودند؛ اول این توضیح را بدهم که انتشار و بعد، حذف مطلب را نشانهٔ خوبی نمی‌دانم. مطلقا قضاوتی نسبت به هیچ وبلاگ‌نویسی ندارم؛ چون شرایط و روحیات آدم‌ها یکی نیست. اما این را برای خودم نمی‌پسندم. از نظر من یک جور نامتعادل بودن و تزل
همین الان یکی از دوستان موزیک عاشقونه بیار بگیر دوتا دستامو ... که من پارسال از یکی از وبلاگ های برتر بیان دانلود کردم و وقتی من مطالب اون شخص رو میخوندم یه حسی بهم میگفت این بهترین دختر دنیاست و از خدا همچنین همسری میخواستم و...
و همچنین چون فرد مذهبی بود ازش خواستم برام پیش خدا برای شهادت دعا کنه و اون روز ها برا اون قضیه خیلی گریه می کردم ناجور...
 
الان دیگه طرز تفکرم فرق کرده الان دیگه تصمیم گرفتم هرگز ازدواج نکنم بنا بر مسؤلیت های سنگینی که
همین الان یکی از دوستان موزیک عاشقونه بیار بگیر دوتا دستامو ... که من پارسال از یکی از وبلاگ های برتر بیان دانلود کردم و وقتی من مطالب اون شخص رو میخوندم یه حسی بهم میگفت این بهترین دختر دنیاست و از خدا همچنین همسری میخواستم و...
و همچنین چون فرد مذهبی بود ازش خواستم برام پیش خدا برای شهادت دعا کنه و اون روز ها برا اون قضیه خیلی گریه می کردم ناجور...
 
الان دیگه طرز تفکرم فرق کرده الان دیگه تصمیم گرفتم هرگز ازدواج نکنم بنا بر مسؤلیت های سنگینی که
گروتسک Grotesque
تبارشناسی واژه
واژه‌ی گروتسک (grotesk)
از واژه‌ی ایتالیاییِِ grottesco و واژه‌ی لاتینِ grottesca
به معنی «مغاک» می‌آید، چون به نوع ویژه‌ای از تزییناتِ داخل مغاک‌هایی
که قیصرهای روم می‌ساختند، ارجاع می‌دهد.
این تزیینات نقاشی‌های دیواری ۳۲۰۰۰ سال پیش، آمیزه‌ای از انسان- حیوان و گیاهان و موجودات افسانه‌ای و دوجنسه
را به نمایش می‌گذاشتند. این واژه ابتدا در اواخر قرن پانزدهم، در عصر رنسانس، در تاریخ
هنر پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد تا
نه خب، اینطور هم که نبود یک‌هو مسیرمان از خدا جدا شود، نشستیم با هم سر یک میز، صحبت و گفت‌وشنود و این‌ها، که منِ بنده، جایی نمی‌گویم نیستی یا اگر هستی چه ناجور هستی، تو هم تا می‌توانی بیخیال روح الوهیت و نور رهبانیت تو ما شو. یک مقدار شوخی دستی و زبانی هم باهاش کردیم، سرآخر به شانه‌ام زد گفت بدون‌ش سخت قرار است بگذرد، گفتم حالا اگر خیلی اوضاع سخت شد، مزاحم می‌شوم. اینجورها خلاصه. حالا یک جوری که غرورمان هم بهش خللی وارد نشود و یک وقت فکر ن
نه فقط شبه عبایی مشکیستکه سرت بندازی و خیالت راحت 
که شدی چادری و محجوبه!
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد
قاعده ، رسم ، شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست …
محض اجبارِ پدر یا مادر
یا که قانون ورودیه دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوی از ارگانی
یا فقط محض ریا شایدم زیبایی،باکمی آرایش!
نمی ارزد به ریالی خواهر …
 چادر مادر من فاطمه، شرطش عشق است
عشق به حجب و به حیا
به نجابت به وفا
عشق به چادر زهر اکه برای تو و امنیت تو خاکی شد
تا تو امروز شوی راحت
تظاهر جایز نیست حال این روزهای من خوب نیست شاید بدِ بدِ بد هم نباشه ولیخوب هم نیست. تمام فضای ذهنم رو جستجو کردم یک متن بلند بالا هم نوشتم از لحظات تلخ و شیرین روزهای اخیر, ولی بغض توی گلو و بی حسی ناجور پای چپم نشون میده زور روزای بد من این اواخر بیشتر بوده.
راستش نمیدونم هنوز هم باید بیام و بنویسم که توی همه این سختیها و فشارها  کنار همسرم ایستاده ام که همراهشم, همراهی که کنار لحظات خوب نابش روزهای پرتنش زیادی رو هم داشته.
نمیدونم میتونم بنو
همچنان و همچنان من با ساعت خوابم مشکل دارم.جمعه میخواییم با تور بریم شمال و من استرس کلاس شنبه رو دارم.شنبه هم که کلاس من بسیار ناجور و فشرده و طولانیه.
دیگه این اشتباه رو نمیکنم.درس و زندگیم خیلی مهم تره.تفریح همیشه هست.حتی هرشب تقریبا داریم با دوستامون میریم بیرون و من اینو اصلا دوس ندارم.
از چاقی ِ لعنتی متنفررررررمممم چرا من نیمتونم لاغر شم و لاغر بمونم؟ خدایا کمک.باید بتونم.دلم میخواد تیپ بزنم.خفن انگیزناک.
ریاضی فیزیک رو به کل یادم رفته.
شاید مفیدترین کاری که در این دو هفته انجام دادم خوابیدن بوده .
همه کارهام به هم ریخته . 
برنامه ریزی ندارم برای کارهام . 
نه تونستم کاری پیدا کنم و نه تونستم مهارتی کسب کنم ( فعلا تا این دو هفته )
یک حس عجیب غریبی دارم و اون اینه که وقتی راه یادگیری و حرفه ای شدن رو میبینم کلا ناامید میشم انگار باید روزی 10 ساعت براش وقت بذارم تا بتونم در اون کار  و پیشه ، حرفه ای بشم . 
بالاخره باید از یک روزی شروع کنم . اما باید روش ها و راههای شروع رو پیدا کنم . 
آر
می‌خواهم وسط دوراهی را بگیرم و راست بروم تا انتها. تا انتهای بیراهه‌ی پوچی، خموشی، ملال، تنهایی، تا انتهای بیراهه‌ی هیچ، بیراهه‌ی هر آنچه که می‌خواهی اسمش را بگذار. لعنت به اسم‌ها. لعنت به لقب‌ها و صفت‌ها. وسط بیراهه، وسط تنهایی، وسط "هیچ"، چه فرقی می‌کند دیگر که اسم‌ها چه اند و لقب‌ها کدام اند و صفت‌ها چطور تلفظ می‌شوند و اصلا زبان چیست؟ کلام کدام است؟
تو می‌فهمی وقتی از "هیچ" می‌گویم منظورم چیست؟ شده توی هیچ گروهی جا نشوی؟ شده هیچ ج
عزیزم مائده ، سلام ؛
میدونم که امروز چقدر روز سخت و لذت بخشی داشتی و درک میکنم که بیرون اومدن از پیله ی احساساتی بودن چقدر برات سخته. اما عزیزم ، تو از پسش براومدی!
داری عاشق کتاب های هامون میشی و از خوندن ادبیات غرق لذت میشی!آیا این قدمی رو به جلو نیست؟تست های سینماتیک رو میبلعی و از دنبال کردن فرآیند ترجمه و تنظیم بیان ژن حس دانشمند بودن بهت دست میده...تست های پی اچ رو عاشقی و از سرعت بالات تو زبان در پوست خودت نمیگنجی...
دنیای بیرون ، ماه رو ، خ
آمدم این بار سویت با حسیناشکبارم دارم آه دارم با حسین
 
من که عمری بوده ام از تو جداآرزوی وصل دارم با حسین
 
هر دری رفتم به رویم بسته شدباز کن در را به رویم با حسین
 
توبه ها صد بار اگر بشکسته امکن قبول این توبه هایم با حسین
 
گر فراری بوده ام از درگهتبنده ای چون حر نمایم با حسین
 
وصله ناجور خوبانت شدمحق زهرا واصلم کن با حسین
 
سفره شهد و شهادت را نبندکن مدافع چون شهیدان با حسین
 
تا دم مرگم ز ذلت  دور کنکن مماتم هم حیاتم باحسین
 
وقت محشر هر کسی
دوستم با من تماس می‌گبرد. از ناراحتی من از خودش می‌گوید، کمی خسته جمله‌ها را کنار هم می‌چیند و دلایلی از کارهای گذشته‌اش می‌آورد. شرم خاصی در حرفهایش هست. هیچوقت بلد نبوده است که معذرت خواهی کند همیشه و از دوران راهنمایی که یادم می‌آید همین بوده است. همیشه تو خودت باید عذرخواهی را از لحن بیان و حرفهایش متوجه شوی. از این موضوع دیگر فاصله می‌گیرد و شروع می‌کند به بیان دردهایی که داشته است.
می‌گوید نگاهم کن من اینقدر زیر فشارم که دیگر نمی‌
دراز کشیدم روی تختم بین یه عالمه وسیله و لباس و چمدون،نمیدونم چقدر این مدت زود گذشت که سرعتشو احساس نکردم.بعد دو سه هفته از شروع ترم جدید که کلا دو هفته‌ بود برنامه کلاسامون منظم شده بود و داشتیم عین آدم میرفتیم دانشگاه،خبر اومد دانشگاه تعطیل شده و خوابگاها هم از روز ۹ام به بعد میبندن...به خاطر ویروس کرونا...همه چی یهویی حالت جدی و ترسناکی به خودش گرفت وقتی آموزش دانشکده به بچه‌ها ماسک داد و گفت امروز کلاسا کنسله تا آخر هفته. راستش دیشب خبرا
با تو گفتم چون تو اهل شنیدنیتو پناه من برای تپیدنییار مگر چند بار باید وصل شود و امتحان کنی؟ای کاش به یار مُرده ات،دوباره تر مرحمت کنیبنشسته ام خیز بر زمین به تکاپوی تودانسته بودی که در فراق ز زجّه میمرم،رئوف تویی و من میپرسم کِی قرار است با آهویِ فراری.. ، آشتی کنی؟!من یکسره به زمزمه یا رضای تو مشغولم و،ای کاش شاه برای کنیزش دلداری کنییکسر خلاص فکر تو و دگر ندانم ،هییچچشم انتظار بنشسته ام خیز بر زمین،تو،برای کار و وارم فکر کنی..من در خودم فرو
⚡️ در زبان گیلکی برای بیان مفهوم «فیک و تقلبی بودن» چیزی از کلمه «شال/شائال» استفاده می‌شود؛ معمولا مورد توصیف شده، شباهت ظاهری با مفهومی دارد که بعد از «شال» قرار می‌گیرد اما ذاتا متفاوت است.
چند مثال:
شال میری/ شال مرگی= مردن تقلبی، خود را به مردن زدن
شائال خاوه= خود را به خواب زدن، خواب ساختگی
شال تسبیح/ شال مرخه= گیاهی با دانه هایی شبیه دانه‌های تسبیح که در کنار نهرها می‌روید
شال اشکم= مقداری غذا که رفع گرسنگی موقت کند
شال ویلاج= بار
زندگیم همیشه با سختیا عجین شده بود مقصر خودم بودم واسه تک تک اتفاقا و مشکلاتم .قبل از این دختری بودم ساده و معصوم و مظلوم ,که حتی خجالت میکشید سرشو بالا بگیره یه جمله ای رو به زبون بیاره یا از حقش دفاع کنه .دختری بودم با ظاهر خوب و باطن پاک .دختری که حتی از صدای شنیدن جنس مخالفش احساس گناه میکرد ولی بعداز ازدواجش اون دختر ساده و معصوم و مظلوم .زیره باره مشکلات دست و پنجه نرم میکرد با کتکها .حرفای ناجور و خیانتها و تنهایی و غربت و اینکه التماسها و
 
پلیس رم یک زن و مرد را به جرم درگیری فیزیکی در خیابان و اغتشاش بین مردم بازداشت کرد.
پلیس در خصوص این ماجرا عنوان کرد که وقتی مرد 49 ساله وارد یکی از خانه فساد این شهر شد متوجه شد همسرش نیز در بینزنان ناجور تن فروشی می کند و زمان هایی که به او می گوید با دوستانش بیرون است در خانه فساد با مردان غریبه رابطه داشت.
گفتنی است که وقتی مرد 49 ساله متوجه خیانت همسرش شد در خیابان او را که لباس های نامناسبی به تن داشت مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار داد که این د
+صندلی عقب تاکسی نشسته بودم و به آرمان فکر میکردم. دلم شور میزد. امروز هم سر کلاس نیومده بود.
درحالی که از شیشه به بیرون خیره شده بودم، گوشه ذهنم صدای گفتگوی راننده و مسافر جلویی رو می شنیدم :مسافر : اونجا دارن چه کار میکنن؟ راننده : دارن برای سیل زده ها پول جمع می‌کنند. همه اش مسخره بازیه! میلیارد میلیارد پول جمع میکنن جلوی این مسجدها، و بعد هم همه اش رو میکشن بالا، کثافتا. اصلا چه معنی داره کمک جمع کنن؟ مسافر : آقا سیل زده منم، من!. پول رو باید ب
 فضایِ مجازی بستری برای نشر مطالب جعلی !! از زمانی که شبکات اجتماعی در ایران رونق پیدا کرده است. شاهد رشد روزافزونِ احادیث جعلی هستیم. احادیثی که در کتب شیعه هیچ اثری از آنان نیست. متاسفانه شیعیان بدون بررسی منبع حدیث آن را منتشر میکنند و بعد مبارزه با این احادیث جعلی نه تنها سخت میشود بلکه کار را به جایی میرساند که به یکدیگر تهمت های ناجور میزنند. چرا شیعیان احادیثی که هیچ اطلاعی از منبع و سند آن ندارند را نشر میدهند؟ این احادیث که مطابق میل
فردا روز مهمیه برای هممون 
اون روزی که فکرشو نمی کردی هیچ وقت برسه اومده
مثل خیلی از روزهای دیگه ی زندگی 
اما من فکر نمی کنم که همه ی روزهای زندگی مثل هم دیگه س 
خیلی امیدوارم که لذت های جدیدی رو قراره تجربه کنی
و اینو یادم و یادت نمیره که فاصله ی بین دو شهر برهوته
دیگه خودت می دونی به قول کی
خیلی خوشحالم که از این وصله ی ناجور تنت با موفقیت جدا میشی
انجام دادن کاری که دوستش نداریم یا سپری کردن روزهایی که بهش مجبوریم، واقعا جز تجربیات عجیب زند
عقده‌ها و حفره‌هایِ به جا مانده از دوران کودکی تمام شدنی نیستند. هنوز هم از بی‌توجهیِ آدم‌ها نسبت به خودم غمگین می‌شوم و لباسِ قربانی به تن می‌کنم؛ حتی بابت این ناراحت می‌شوم که فلانی -که غریبه است!- عکس سایرین که در چالش شرکت کرده‌اند را ریتوییت کرده ولی عکس مرا نه! ناراحتیِ من از جهت دیده نشدن است و یک صدایی مدام درون ذهنم می‌پرسد «واقعا چرا دیگران تو رو نمی‌بینن؟! چرا از محتوای تو مثل محتوای بقیه استقبال نمیشه؟! جدی مشکل تو چیه؟!» حال
داریم وارد فازِ اسباب کشی میشیم
و من میمونم و یه عالمه فکر و خیال و یه عالمه اثاث (بخونید اتینا)
و پسربچه ای کنجکاو و بازیگوش که طبقِ ژنهایی که از داییش کش رفته، میخواد از هممممه چیز سردربیاره و طرزِ کار همه ی برقی های توی کابینت و اون اوفایی که تو کشوها قایم کردم رو خودش تنهایی کشف کنه!
و خواهری که پا به ماهه... و احتمالا به دوهفته نمیکشه که فارغ میشه پس چندان کمکی از دستش برنمیاد
و خواهر شاغلی که خودش یه وروجک داره هم قد علی!
و مادری که دستش درد
دی‌شب دم سحر بود و خیلی گرسنه بودم. می‌خواستند غذا بخورند. من نخوردم. گفتم شاید کم‌شان باشد. من وقتی غذا باشد و نخورم خیلی اعصاب‌ام به هم می‌ریزد. اصلا دیوانه می‌شوم اگر غذا باشد و نخورم. بعد رفتم نگاه کردم ببینم چی هست و چی نیست. یک تکه‌ماهی دیدم و آوردم که سرخ‌اش کنم. درنا و بیژن بیرون آشپزخانه خوابیده بودند. همه جا تاریک بود. فقط چراغ هود روشن بود. ماهی را گذاشتم توی ماهی‌تابه و چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که علی‌الظاهر سرخ شد. دیدم اگر ب
سلام
آیا میشه گفت پسری که به تازگی پیج های تخصصی آموزش مسائل زناشویی رو دنبال میکنه به طور هدفمند قصد ازدواج داره یا نه دلیل نمیشه؟، آخه برادرم قبلا پیج های این طوری دنبال میکرد اما تخصصی و آموزشی نبودن و فقط یه سری پیج هایی بودن که ممکنه هر پسر یا دختری صرفا به خاطر کنجکاویش دنبال کنه،(پیج ناجور نه. پیج های مسائل زناشویی اما الکی و مسخره و جک و اینجور چیزها که کنجکاوی پسر و دخترها رو تحریک میکنه). 
ولی الان حدود پنج ماهه مرتب که چکش میکنم میبی
بارها وقتی دلم برای یکی از رفقایم تنگ می شد، اما نمی توانستم ببینمش چون یکی از ما کار داشت، یا وقتی دلم می خواست با او غذایی بخورم اما پول نداشتم یا شرایطش جور نبود، یا می خواستم با هم به حرم، جمکران یا مزار شهدای گمنام برویم اما فرصتش جور نمی شد، یا دوست داشتم با او به دعای کمیل میرزامحمدی بروم اما خسته بودم یا بهتر می دیدم که در کنار خانواده باشم، در این شرایط خودم را با یاد بهشت آرام می کردم؛ بهشتی که در آن هر که را بخواهم ببینم، می بینم. و دل
  سونیا خنده رو بود و بدون توجه به اینکه سرنوشت چه چیزی جلوی پایش می گذاشت همیشه نکات مثبت را می دید و اُوه ... خب ... اُوه بود.
دیگران این حرف را رُک و راست به سونیا می زدند! ظاهراً اخلاق اُوه از اول دبستان مثل پیرمردهای کله خر بوده و سونیا می توانسته شوهری بهتر پیدا کند.
ولی اُوه از نظر سونیا آدمی خسیس و ناجور و بدخلق نبود.
سر اولین شام او را از لای گل های صورتی که برایش خریده بود تماشا می کرد،در کت تنگ قهوه ای پدرش که روی شانه های محزونش کِش می آمد
 نمیدونم چرا این شعر رو اینقدر دوست دارم:
 
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شودگاهی دگر تهیه بدستور می شود
گه جور میشود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود

گاهی تمام آبی این آسمان مایکباره
 دو روز قبل از شهادت بابک بود.
مصادف با شهادت امام حسن ع.
همرزممون سردار صمدی ، رفت روی مین کنار جاده ای ، دو‌کیلومتر قبل تر از محل شهادت بابک ،به شهادت رسید.
تیم ما ورودی بوکمال مستقر بود.
همه باید از کنار ماشین ما رد میشدن.
راننده ی سردار حق بین ما رو دید.
گفت : ینفرو لازم داریم بره کمک کنه پیکر شهید رو بیاره.
بابک چون بچه ی حرف گوش کنی بود بابک رو فرستادم‌.
امبولانس که حرکت کرد بابک اومد پیشم.
گفتم : اونی که توی امبولانس بود کی بود؟
گفت: سردار صم
سلام
پسری هستم 20 ساله، مدرک کاردانی رشته کامپیوتر رو گرفتم، میخوام برم دانشگاه آزاد واسه کارشناسی و ادامه درسم که دو ساله.
مشکلی که هست اینه که پدر من روی پول خرج کردن حساسه، این جوری بگم آدم پول دوستیه،  دلش نمیاد خرجش کنه، درسته پولدار نیست ولی خب به قدری داره که واسه ما خرج کنه ولی خب نمیکنه یا اگه میکنه منت میذاره ... آدم بد اخلاقیه.
خواستم بدونم اگه اوضاع ناجور شد و من خواستم برم خدمت سربازی با کاردانی چطوری میشه؟،  منظورم اینه که توی خدم
با سلام
دیروز در یکی از شبکه های اجتماعی متوجه گروهی به نام گروه ازدواج شدم که برخی مشخصات خودشون و خواسته هاشون رو مطرح میکردن تا شاید مورد مناسب رو برای ازدواج پیدا کنن، حالا به راست و دروغ این گروه ها کار ندارم، داشتم به اعضای گروه نگاه میکردم که متوجه شدم در این بین تک و توک افرادی وجود دارن با عکس های ناجور که در مقابل اسم شون نوشتن مثلا خاله ... ،با شماره تلفن .
حالا به اینم کار ندارم که این ها به احتمال زیاد کار خود مدیر گروه برای جذب افرا
اصلا بگذارید برایتان همه چیز را از سیر تا پیاز تعریف کنم ...
۱۳ سالم که بود عاشق پسرِ دوستِ پدرم شدم...
بعد از اون در ۲۳، ۲۴ سالگی عاشق مهندس شدم به غلط...
فکر نمیکردم دیگر بتوانم کسی را دوست داشته باشم...
ماه گذشته داشت علاقه ای بین من و معلم شکل میگرفت...
نمیتونم توصیف کنم که چقدر این انسان وقیح و بد بود...
اول که فهمیدم دوست دختر داشته که بعد از کلی موس موس کردن و آسمون و ریسمون بافتن و کتمان کردن مجددا خر شدم...
رابطه مان خوب بود...
تا زمانی که امشب خر
خلاصه روز بیست و ششمهر اشتباهی، موهبتی است در جامه ی مبدل. تمرین معجزه آسای امروز این را ثابت میکند، چون تو در شرف این کشف هستی که در واقع در درون هر خطایی، مواهب الهی هنگفتی نهفته است.همه ما اشتباه میکنیم و اگر خطایی نمیکردیم، هرگز چیزی یاد نمیگرفتیم و هرگز عاقل تر و خردمندتر نمیشدیم.ما حق انتخاب داریم، یعنی آزادیم خطا کنیم. اشتباه ممکن است آسیب برساند.اما اگر از اشتباهی که کردیم تجربه کسب نکنیم، رنجی که از بابت آن بردیم انگار برای هیچ بود.
چرا عزا نمیگیرم من؟ عجیبه. خیلی شکل قبلنام نیستم دیگه.
صبح ِ امروز اولین روز ِ روان بود و تقسیم بندی، قرعه کشی شد و با اتندی افتادم که یه عالم تخت و مریض داشت. حالا من ۶ تا تخت دارم و هم گروهیم ۵ تا، اکسترن بقیه اتندا؟ ۲ یا نهایت ۳ تا. یه سری بحثا هم با هم کلاسی پیش اومد که خب دیگه اذیت نمیشم فقط نفرتم از خود اون آدم بیشتر میشه. ۶ تا تخت و شرح حال میگذره ولی گندی که همکلاسی به رفاقت زد نمیگذره و فراموش نمیشه، که خب مدتیه میدونم چقدر نباید گیر ِ ادم
چند روزی هست که احساس می کنم وبلاگم تبدیل شده به غم نامه :))وبلاگ رو باز می کنم می بینم کلی چیزا های ناجور روی صفحاتش جا خوش کرده ولی اگه نمی نوشتم سبک نمیشدم الان حالم خوبهااا راستی نوروز رو بهتون تبریک میگم پیش پیش ...امیدوارم سالی پر از برکت و شادی و سلامتی داشته باشد و دل آروم و قلبی خوش....چند روزی هست نقش مامان در خانواده رو ایفا می کنم آخه مادرجانمان رفته پیش آبجی جانمان و  سری به خواهرزاده جانمان و داماد و خواهر جانمان زد و امان از دلتنگی ..
این مثنوی حدیث پریشانی من استبشنو که سوگنامه ی ویرانی من استامشب نه اینکه شام غریبان گرفته امبلکه به یُمن آمدنت جان گرفته امگفتی غزل بگو غزلم، شور و حال مُردبعد از تو حس شعر، فنا شد، خیال مُردگفتم مرو که تیره شود زندگانیمبا رفتنت به خاک سیه می نشانیمگفتی زمین مجال رسیدن نمی دهدبرچشم باز، فرصت دیدن نمی دهدوقتی نقاب، محور یکرنگ بودن استمعیار مهر ورزیمان، سنگ بودن استدیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی استاصلاً کدام احمق از این عشق راضی استاین عشق
 امروز توی مترو دختری کنارم ایستاده بود که خیلی بالابلند بود. قدش غیرعادی بلند بود ولی از انصاف نگذریم خوش‌تیپ بود.  تیریپ ورزشکاری داشت. نه مثل بسکتبالیست ها. مثل والیبالیست ها که خوش تراشند.
لحظه ای پایش به پایم خورد و قسمت سفید کتونی‌هایم کمی خاکستری شد. معذرت خواهی نکرد. دیگر مهم نیست برایم. چند دقیقه بعد تلفنش زنگ خورد. من حواسم پرت یک پسربچه‌ی تپل بود که بغل مادرش نشسته بود و انگشتش را می‌مکید. از تمام مکالمات آن دختر هیچ چیز، هیچ چیز
خیلی به موضوعات مهم زندگی ام فکر می کنم ولی نه برای اینکه فقط به یک پاسخ قطعی برسم بلکه برای اینکه اندیشیدن در باره آنها برایم جالب است. درست مثل وقتی که به دستور تهیه یک غذای خوشمزه فکر می کنم. من فکر می کنم جستجو برای یافتن معنی سوالاتی نظیر از کجا آمدن و چرا بودن و کجا رفتن و عشق و  لذت و به ویژه زیبایی، موضوعات دوست داشتنی ای هستند.
زیبایی از کلماتی است که به نظرم در موردش خیلی اجحاف شده و اینقدر بی جا و نادرست به کار رفته که از مفهومی مثل عشق
انواع پوست کدامند؟
 
 
چهار گروه اصلی پوست عبارتند از:1-پوست طبیعی و معمولی 2-پوست چرب 3-پوست خشک 4-پوست ترکیبی.برای تعیین نوع پوست صبح که از خواب بیدار شدید دستمال خشکی را روی پوست صورتتان بکشید اگر دستمال چرب شد پوستتان چرب است اگر روغن و چربی فقط در قسمت وسط دستمال جمع شد پوستتان ترکیبی است.
 

 
اگر روی دستمال چربی دیده نشد پوستتان یا خشک است یا معمولی اگر بعد از کشیدن دستمال بر صورتتان احساس کردید پوستتان کشیده شد و خشک شد پوستتان خشک است و ا
سالن که تموم شد بچه هایی که کوچیک بودن رو سوار ماشین خودم کردم و برون در خونه هاشون یکی پیاده کردم و منتظر بودم تا زنگ خونه رو بزنن و در باز کنن و برن داخل تا خیالم راحت بشه و بعد می رفتیم در خونه ی نفر بعدی...
این رسم هر هفته بود و همیشه این کار رو می کردم اما اینبار وقتی بچه ها رو می رسوندم متوجه شدم کسی خونه امیر حسین نیست ازش سوال کردم. گفت همه رفتن روستا عروسی...
گفتم پس چرا تو نرفتی ، گفت میخواستم با شما بیام بخاطر همین نرفتم عروسی ، من مونده ب
سالن که تموم شد بچه هایی که کوچیک بودن رو سوار ماشین خودم کردم و برون در خونه هاشون یکی پیاده کردم و منتظر بودم تا زنگ خونه رو بزنن و در باز کنن و برن داخل تا خیالم راحت بشه و بعد می رفتیم در خونه ی نفر بعدی...
این رسم هر هفته بود و همیشه این کار رو می کردم اما اینبار وقتی بچه ها رو می رسوندم متوجه شدم کسی خونه امیر حسین نیست ازش سوال کردم. گفت همه رفتن روستا عروسی...
گفتم پس چرا تو نرفتی ، گفت میخواستم با شما بیام بخاطر همین نرفتم عروسی ، من مونده ب
تازه فهمیدم که درد دست و پام به خاطر خماری بوده. 
خمار بودم، ناجور. چند شب می‌شد که نمی‌تونستم تبلت رو ببرم تو تخت چون مامان باهاش کار داشت و خدا، داشتم دیوانه می‌شدم. 
دیشب بالاخره موفق شدم، و خودمو خفه کردم.
الان حس می‌کنم های‌َم. جدی می‌گم. وقتی دارم راه می‌رم انگار پام رو زمین نیست. سرم یه جای دیگه‌ست انگار. بعد از هر جمله‌ای که یه نفر می‌گه باید بپرسم: چی؟ یه حال مزخرف و بیخودیه.
دیروز معلم دفاعی‌مون گفت احتمالا ببرنتون راهیان نور. ام
برای نقد و بررسی احکام حقوقی اسلام، می‌توانید به تجارب جوامع دیگر در این زمینه مراجعه کنید.مثلا می‌توانید که کشورهای غربی مراجعه کنید و ببینید وضعیت زنان و حقوق و آزادی آنها چگونه است.
آیا وضع بهتری نسبت به ایران دارند یا نه؟!
تا آنجایی که من مطالعه کرده‌ام، آزادی بیش از حد زنان در سه حوزه مشکل ساز شده است:
1. آزادی زنان در پوشش، موجب ناامنی برای آن‌ها شده است. که البته این کوچکترین اثر بد آن است.
2. آزادی زنان در پوشش، موجب افزایش بی حد و حصر
 بسم ا..
 قال الرضا (ع): من کان یوم عاشورا یوم مصیبته و حزنه و بکائه جعل الله عزوجل یوم القیامة یوم فرحه و سروره. امام رضا (ع) فرمود: هر کس که عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه‏اش باشد، خداوند روز قیامت را براى او روز شادى و سرور قرار   میدهد.
نکته اول اینکه دمتون گرم که میایین به وبلاگ سر میزنید واقعا دمتون گرم روز اول اصلا فکرش رو هم نمیکردم که اینقدر بازخورد خوب داشته باشم.
نکته دوم اینکه سی و نه روز تا محرم مونده ، یه چیز نرمالی هست که میگن سی چ
1. امروزم کلی با ری ری خندیدیم. معلم ادبیاتمون "پلید" رو گفت "پَلود" و این برا ما دو تا که به پشمای دیوار هم می خندیم برای یه هفته خندیدن کفایت میکنه :))
2. واااای وااااای دیشب میدونید نزدیک بود چه فاکینگ دیزستری رخ بده؟ گوشیم سه درصد شارژ داشت و بی خیال گوشیو گذاشتم رو میز و داشت خوابم میبرد که فهمیدم عه فردا مدرسه دارم و باید آلارم بذارم :|| هیچی دیگه جاتون خالی بین پلکام چوب کبریت گذاشتم تا گوشیم ده درصد شارژ شد :|
آخه اگه خواب میموندم حوصله قیافه
اصطلاح نئومدرن برای اولین بار در سال ۱۹۸۲ میلادی به کار برده شد و عمده کاربرد آن در سال مذکور، نامگذاری سبکی معماری بود که بعد از مدرنیسم شکل گرفت .(جنکس، ۸: ۱۹۹۳) یکی از منتقدین سرسخت مدرن، چارلز جنکس، در مقاله ای با عنوان «نئومدرنها »، تصویری روشن از سیر تحول معماری مدرن و گذار آن به حیطه ی مباحث مطرح شده ی بعد از مدرن ترسیم کرده است. او در کاربرد اصطلاح نئومدرن بر این عقیده است که، این اصطلاح دهن کجی به منتقدینی بود که اصطلاح پست مدرن را مطر
همه ما دوست داریم که با بودجه مشخصمان بتوانیم یک دکوراسیون ایده
آل و در عین حال زیبا و شیک داشته باشیم. مسلما بحث هزینه ها باعث می شود
که نتوانیم خیلی از وسایل را خریداری کرده یا خیلی از کارها را انجام
بدهیم. پس حتما برای شما هم پیش آمده که مبلمان و وسایل مختلفی داشته باشید
و نتوانید آن ها را به درستی در کنار هم قرار دهید یا احساس کنید که
مانند وصله ناجور در دکوراسیونتان به چشم می خورند. اگر از راه حل هایی که
در ادامه مطلب برایتان توضیح م
محرم شد. حالا دیگر هر شب صدای طبل از سر کوچه می آید و بعد همهمه‌ی نوجوان‌ها. من را یاد روزهایی می‌اندازد که برادرم هم یکی از همین نوجوان‌ها بود. نذر می‌کرد کل دهه را زنجیر بزند و می‌زد. آخر دهه میرفتیم خانه‌ی عزیز و شب آخر تازه میگفت نمیتواند بخوابد. شانه‌هایش بنفش شده بود و کبود. عزیز قربان صدقه‌اش می‌رفت. من شنل قهوه‌ای رنگی را که خاله‌ام برایم بافته‌بود میپوشیدم و خیابان‌های شهر را به دنبال هیأت‌ها می‌رفتیم. شام غریبان خانه‌ی خال
 
 
 
به تو از دور سلام ...
به حسین(ع) از طرف وصله ی ناجور سلام ...
(با نوای کربلایی محمد حسین پویانفر)
 
 دانلود : به تو از دور سلام 
دانلود: طرح لایه باز متن














متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آور
رفته بودم که بگویم ضربه‌تان سخت بود. خیلی کاری. خیلی محکم‌تر از آن که دیواره‌های سستِ باران‌خورده‌ام تابشان آورند. شکستم. بدجور هم. حالا تنهام. حالا قلبم مانده روی دستم. حالا فکرم سیاه شده. دلم سیاه شده. تنم سیاه شده. رفته بودم که بگویم نقشه‌تان خوب گرفت. های و هوهای قدیمم را خوب میخکوب کردید به دیوار.
دیدم دخترک قلم‌مو به‌دست نشسته و دارد رنگ می‌زند به پیراهنِ خاکی‌شان. بوی تازگی می‌دادند. وسط تابستانی. بی‌مناسبت. نفسم به عطرِ رنگ تازه
بالانوشت: گفته بودم ننویسم تا کنکور و به خاطر همین، از شما عزیزی که این را میخوانی، با شرمندگی پوزش میطلبم. 
آقا سید جواد، مدیر وبلاگ سکوت، چالشی راه انداخته و مرا نیز به آن فراخوانده. عنوان چالش این است: ده کاری که باید قبل از مرگ انجام بدهم. اینک، شروع نوشتار:
مرگ، بی تعارف، واژه ای است که با تلفظش، نوشتنش و حتّی فکر کردن به آن، موی تن آدم سیخ می شود. البته اگر اهل معنا باشیم، قضیه فرق میکند؛ بستگی دارد چطور به آن نگاه کنیم. اگرمثل دوران دبستا
هر موضوع به یک الی چندین پست متصل است، که با کلیک یا اشاره روی آن ها می توانید به پست های مربوطه دسترسی پیدا کنید.
در صورتی که مایل هستید موضوعات پیشنهادی خود را مطرح بفرمائید تا بعد از بررسی، در صورتی که پست های مرتبطی در خانواده برتر یافت شد به لیست زیر اضافه شوند.
اعتقادی:
حضرت فاطمه (س) - نماز خوب خواندن - طلسم شدن - توکل به خدا - نفرین کردن - 
خودسازی:
عزت نفس - 
تحصیلات:
آینده شغلی فیزیوتراپی -
تناسب اندام:
روش های چاق شدن -
انتخاب همسر:
استخاره
1. مینمیشدیم اسنپه. شوفئر دورومدان گیلئیلی ایدی. دییردی هم خانیمیم ایشلیر، هم ده اؤزوم سیپاه-ی فیلان دا اولارام. علی الظاهر بوش واختلاریندا دا اسنپده ایشلیرمیش. الین توتدی آینانین ساغیندا و سولونداکی کیچیک قیزیندان و اوغلوندان اولان ایکی 3*4 رسمی عکسه و دییردی «بولارین خرجین یئتیرنمیرم». «به راستی ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم»ی آلینتیلادی (نقل قول ائتدی) و دئدی «نیه آخی؟! یازیق اینسان نه گوناه ائلییپ؟!»*. مندن سورشدی «اینسان اؤز اوشاغی
بالانوشت: گفته بودم ننویسم تا کنکور و به خاطر همین، از شما عزیزی که این را میخوانی، با شرمندگی پوزش میطلبم. 
آقا سید جواد، مدیر وبلاگ سکوت، چالشی راه انداخته و مرا نیز به آن فراخوانده. عنوان چالش این است: ده کاری که باید قبل از مرگ انجام بدهم. اینک، شروع نوشتار:
مرگ، بی تعارف، واژه ای است که با تلفظش، نوشتنش و حتّی فکر کردن به آن، موی تن آدم سیخ می شود. البته اگر اهل معنا باشیم، قضیه فرق میکند؛ بستگی دارد چطور به آن نگاه کنیم. اگرمثل دوران دبستا
ب این گوش کنید و صبر داشته باشید.
هم آرومم هم استرس دارم.
کنترل اوضاع رو دوباره ب دست آوردم و حتی وقتی هم دارم وقتمو تلف میکنم از روی آگاهیه، از روی استرس و ندونستن نیست.
فیلم میبینم تا آروم شم و وقتی گریه ام میگیره(ب خاطر اوضاع ناجور کاراکتر اصلی فیلم!) بیشتر از چیزی ک باید براش گریه میکنم. سعی میکنم استرسمو خالی کنم و واقعا کمک میکنه.
با مامان حرف میزنم. هیچ وقت حرف زدن باهاش اینقدر ارام بخش نبوده. و مامان واقعن داره کمک میکنه. بیش از اندازه امی
سر خط اخبار را تکذیب کرد
جمله‌ بودار را تکذیب کرد
 
با هفشتا شغل دائم، همچنین
مشکلات کار را تکذیب کرد
 
ما که افتادیم زیر خط فقر
گرچه او آمار را تکذیب کرد
 
پول بیت‌المال را چاپیده‌اند
دزدی بسیار را تکذیب کرد
 
از کنار سفره پر آب و رنگ
قحطی بازار را تکذیب کرد
 
در خبر پیچید گاهی پچ پچی
اذیت و آزار را تکذیب کرد
 
گفت: مالیدن جواب مشکل است
سختی بیمار را تکذیب کرد
 
در زمان ثبت نام مدرسه
پول با اجبار را تکذیب کرد
 
شهردار شهر ما در یک تماس
آسمان تار
دانلود فیلم سینمایی A Merry Friggin’ Christmas 2014 با لینک مستقیم
Download A Merry Friggin’ Christmas 2014 movie
 
 
 

منتشر کننده
محبوب فان
فرمت
MKV

نام فیلم
A Merry Friggin’ Christmas 2014
حجم
۶۰۰ مگابایت

زبان
انگلیسی
محصول
آمریکا

ژانر
کمدی
بازیگران
Robin Williams, Lauren Graham, Joel McHale, Wendi McLendon-Covey

مدت زمان
88 دقیقه
کارگردان
Tristram Shapeero

کیفیت
BluRay 720p
امتیاز
۵٫۲

 
خلاصه داستان
بوید میچلر و خانواده اش باید کریسمس را با خانواده ی بیگانه و ناجور بوید سپری کنند. اما در ادامه بوید متوجه می شود که او همه
بالانوشت: گفته بودم ننویسم تا کنکور و به خاطر همین، از شما عزیزی که این را میخوانی، با شرمندگی پوزش میطلبم. 
آقا سید جواد، مدیر وبلاگ سکوت، چالشی راه انداخته و مرا نیز به آن فراخوانده. عنوان چالش این است: ده کاری که باید قبل از مرگ انجام بدهم. اینک، شروع نوشتار:
مرگ، بی تعارف، واژه ای است که با تلفظش، نوشتنش و حتّی فکر کردن به آن، موی تن آدم سیخ می شود. البته اگر اهل معنا باشیم، قضیه فرق میکند؛ بستگی دارد چطور به آن نگاه کنیم. اگرمثل دوران دبستا
  باد سردی می وزید. اولین چیزی که تو محوطه نظرم را جلب کرد گربه ی رو سطل زباله بود. چند ثانیه ای به هم زُل زدیم. عکسی از او گرفتم و بعد سعی کردم چند قالیچه را که روی نرده های مجتمع انداخته بودند در کادر قرار بدهم. به نمایشگر نگاهی انداختم. عکس دلخواهی نشد . گربه هنوز مرا می پایید و بالاخره پایین پرید و پشت شمشادها گم شد. برای میان بُر از مسیر خاکی پارک گذشتم. چند بطری خالی آبی رنگ در نور کم رمق اول صبح میان خاک و سنگ ها ناهمگونی زشتی داشت. خواستم با
          از «قهرمان های ناتمام» تا «زن کامل»
«شبیه ترین فیلم به گزارش یک جشن»، این اولین جمله ایست که توانستم پس از تماشای «خروج» در وصفش بگویم! و اکران آنلاین خروج شاید چراغی  راهی را روشن کند که روزی بتوانیم به چشمانمان را به تماشای گزارش یک جشن هم روشن کنیم! 
در سینمای جهان هم حتی کسی را سراغ ندارم که مثل حاتمی کیا «زن» را آنقدر نزدیک به «حقیقتِ زن» و آنقدر «انقلابی و قهرمان» به نمایش بگذارد. در یک کلام یک «زنِ قهرمان» و بهتر بگویم یک «زن»
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشودگاهی دگر تهیه بدستور میشودگه جور میشود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور میشودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو میشودگاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیستگاهی تمام شهر گدای تو میشودگاهی برای خنده دلم تنگ میشودگاهی دلم تراشه ای از سنگ میشودگاهی تمام آبی این آسمان مایکباره تیره گشته و بی رنگ میشودگاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
                                                                     
                   از «قهرمان های ناتمام» تا «زن کامل»
«شبیه ترین فیلم به گزارش یک جشن»، این اولین جمله ایست که توانستم پس از تماشای «خروج» در وصفش بگویم! و اکران آنلاین خروج شاید چراغی  راهی را روشن کند که روزی بتوانیم به چشمانمان را به تماشای گزارش یک جشن هم روشن کنیم! 
در سینمای جهان هم حتی کسی را سراغ ندارم که مثل حاتمی کیا «زن» را آنقدر نزدیک به «حقیقتِ زن» و آنقدر «انقلابی و قهرمان
"Allied" ، "متفقین" یا "هم پیمان" فیلمی جنایی،عاشقانه،درام و نوستالژیک به کارگردانی "رابرت زمیکس" و نویسندگی "استیون نایت" محصول سال 2016 آمریکا است.داستان فیلم در مورد افسر خلبان ارتش بریتانیا ، "مکس واتن" با بازی "برد پیت" و "ماریان بوسه ژوق" با بازی "ماریون کوتیار" عضو نیروهای مقاومت فرانسه حین جنگ جهانی دوم است.ماجرا از این قرار است که این دو نفر ماموریت ترور یک سفیر آلمانی در کازابلانکای مراکش را عهده دار میشوند و طی انجام آن بین آنها وابستگی به و
کار دارم، زیاد خیلی زیاد، ولی میل کار کردنم نیست نه که میل کار کردنم نباشه ها نه ولی الان باید بنویسم، خودمو جستجو میکنم میخوام راستش رو بنویسم، حقیقت چیزی که هستم خیلی وقته دیگه اینجا اتفاقات تلخ زندگی رو سانسور نمیکنم، حالا هم نمیدونم حقیقت چیزی که تو منه نوسانها و حساسیتهای ناشی از به هم ریختگی هورمونهاست یا ذوق ناشی از تمرین سه ساعت طراحی دیشب، غم دعوای ناجور ظهر جمعه با همسرم یا خوشحالی همراهیش تو نمایشگاه شب همون ظهر...
ذوق دیشبم از صد
لات و لوت های یک محله که همه جور گناه کرده بودن، تصمیم می گیرن یک تفریح جدید کنن و قرار می گذارن که یک آخوند رو ببرن خونه فساد.توی خیابان یک روحانی مسن رو می بینن و بهش می گن که دنبال عاقد اند و تقاضا می کنن که همراهشون بشه. روحانی بی خبر و خوشدل هم قبول می کنه. اما به محض اینکه وارد خانه می شه خانمی را می بینه با لباس ناجور و سربرهنه و آرایش غلیظ .داستان را متوجه می شه و می خواد برگرده که بزرگ لات ها می گه: اگر می خوای زنده بمونی امشب را با ما باش. ب
کنبانوا میناسان:)
امروز اتفاقی تو اینترنت به مطالبی برخوردم که خیلی ذهنم رو مشغول کرده 
کلا تو فکر رفتم که اصلا انیمه دیدن کار درستیه یا نه ؟
حتما شما هم برخوردین به این قضیه چه تو انیمه و چه تو اینترنت که اوتاکو بودن جنبه ی منفی ای داره 
هر وقت تو یه انیمه لو میره که طرف اوتاکوئه همه دید بدی نسبت بهش پیدا می کنن 
خب من همیشه برام سوال بود که چرا اینطوریه و با توجه به چیزهایی که فهمیده بودم از فرهنگ ژاپن و انیمه ها یه پست هم گذاشتم و یه چیزایی رو
​​​​​* سلام سلاام من کلی حالم خوبههه =)) امیدوارم شماهم خوب باشیین *_*
** چند شب پیش که رفته بودیم خونه عمه متوجه شدم که آیینه خونشون خیلی خفنه! چرا که توسطش خیلی جاذاب می‌دیدم خودمو=)) شایدم واقعنی خیلی جاذابم اصن:)) [اعتماد به نفس کاذب] بعد اونجا یه ببعی‌کوچولو هم بود که کلی با مطی نازش کردیم و میخواستیم براش اسم انتخاب کنیم حتا:دی
*** با داداش از تو صندوق قدیمی، آلبومای قدیمی‌ رو کشیدیم بیرون.. عکسای بچگیامونو دیدیم کلی کیف کردیم و خندیدیم و
گام چهارم
حق نداشتی وسط بازی، توپ را چنان شوت کنی که برود و شیشه‌ی پنجره‌ی همسایه را بشکند. حق نداشتی با سروصدا خواب بعد از ظهرش را حرامش کنی. اما خب... بچه‌‌ای. بازی دوست داری. هرچقدر هم مراقبت کنی که ساعت‌های استراحت بازی نکنی، که توپ را پایین شوت کنی، بالاخره یک جایی از دستت درمی‌رود. یک جایی اشتباه می‌کنی. حق نداری ها! اما باز هم دلت می‌خواهد وقتی آقای همسایه آمد پایین، سرت داد نکشد. توپت را پاره نکند. وقتی که در باز شد، چشم‌هایت را مظلو
سلام 
سوالی هست. ممنون میشوم که  اگر مواردی میدانید کمک کنید  و اگر موردی را میدانید مطرح کنید 
عرض کنم خدمت همه‌ی عزیزان 
زنی هست که هیچ حق و حقوقی ندارد و با ۶۲ سال سن مجردست و اصلا مهلت ازدواج نیافته!!! 
عمری به زندگی روزمره افتاده و هم اکنون نیز در خانه‌ی دیگری زندگی می‌کند ، یعنی همیشهزندگی کرده!!! 
بنده‌ی خدا حتی سهام عدالت ندارد!! هیچ حقوق و دریافتی ندارد!! 
یارانه تعلق گرفته به این خانم اکنون تحت نام سرپرست به حساب سرپرست ریخته میشه!
شرمنده اهل امید نیستم♪ ♥‿♥ ♪امید شهری بود که سوزوندنش♪ ♥‿♥ ♪گفتن اهالیش مفید نیستن♪ ♥‿♥ ♪نمی‌ارزه جون کندنش♪ ♥‿♥ ♪خاکی بود دوزار دهشی هرچی بود بوی مامان داشت♪ ♥‿♥ ♪بابا شکسته بود اما شکست نخورده بود هنوز توان داشت♪ ♥‿♥ ♪عصر طلایی این و اون نبود سختی بود نون نبود♪ ♥‿♥ ♪هنوز رو بود اونقد که سود بده کار♪ ♥‿♥ ♪مملکت شیرای پیر♪ ♥‿♥ ♪گرگای جوون♪ ♥‿♥ ♪جون‌ ارزون آرزو گرون♪ ♥‿♥ ♪آینده یعنی فردا پاشی پنجره‌های خونه
معرفی پوشک بچه بامبو سایز۴ بسته ۳۰ عددی (Bambo Nature maxi size 4 diaper pack of 30)
پوشک بچه تولید شده در دانمارک. با نشان رعایت اصول کیفیت، سلامت و محیط زیست از اروپای شمالی. دارای گارانتی کمترین اثر ناراحت کننده بر روی کودک شما و محیط زیست
نکات مهم  قبل از خرید پوشک بچه که یک مادر لازم دارد :
۱ – این پوشک بچه دارای لایه پشتی از جنس منسوج بوده و پشتی آن از جنس پلاستیک نمی باشد. لذا این لایه قابلیت تبادل هوا با بیرون را دارد و مانع از اذیت پوست می شود. ۲ – این پو
شرمنده اهل امید نیستم♪ ♥‿♥ ♪امید شهری بود که سوزوندنش♪ ♥‿♥ ♪گفتن اهالیش مفید نیستن♪ ♥‿♥ ♪نمی‌ارزه جون کندنش♪ ♥‿♥ ♪خاکی بود دوزار دهشی هرچی بود بوی مامان داشت♪ ♥‿♥ ♪بابا شکسته بود اما شکست نخورده بود هنوز توان داشت♪ ♥‿♥ ♪عصر طلایی این و اون نبود سختی بود نون نبود♪ ♥‿♥ ♪هنوز رو بود اونقد که سود بده کار♪ ♥‿♥ ♪مملکت شیرای پیر♪ ♥‿♥ ♪گرگای جوون♪ ♥‿♥ ♪جون‌ ارزون آرزو گرون♪ ♥‿♥ ♪آینده یعنی فردا پاشی پنجره‌های خونه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها