نتایج جستجو برای عبارت :

بختک

خسته ام... 
خیلی وقته خسته‌ام... 
فقط دارم وقت رو یجوری میگذرونم. 
هربار با یه جرقه ای، یه بهونه ای، یه برنامه ای... 
ولی پشت همه ی تلاشها و دست و پا زدنام، 
مثل آدم خوابی که بختک افتاده روش و صداش در نمیاد، 
خیلی وقته مرده ام... 
در مرحله اول سعی کنیم آرامش خودمان را حفظ کنیم و هوشیار باشیم که قراری نیست اتفاق بدی بی افتد و این فقط یک فلج خواب ساده است
هرچقدر ترس بیشتر باشد بختک سنگین تر شده و نفس کشیدن سخت تر است.
سعی کنید از خواب بیدار شوید.تکان دادن ناگهانی خود به یک سمت یا باز و بسته کردن مشت خود کمک می کند.
پس از بیدار شدن فورا به خواب نروید چون که دوباره بختک سراغ شما می آید.توصیه می شود با آب سرد صورت خود را شسته و پس از گذشت چند دقیقه دوباره بخوابید.
ادامه مطلب
بعضی ها این تجربه را داشتنه اند که از خواب بلند میشی و نمیتونی حرکت کنی و بدنت هنوز خوابه، ولی چشم میبینه و گوشت میشنوه
البته خیلی ها هم نداشتند این تجربه را، اما نگران نباشند چون یه بختک بزرگ تر افتاده روی همه آدم ها و اون خود هوشیاریه
چرا؟
چون وقتی خسته ای و میخوابی آدم ها و حوادث و وقایع جورواجور میان جلوت رژه میرن
چون حتی وقتی مخت پخش بشه روی آسفالت هم احتمالا این بختک ول کن ماجرا نیست و میگه کور خوندی که من یه جایی توی سرت هستم و من را دست ب
سلام 
دختری هستم تقریبا 20 ساله و طبق اون چیزهایی که  واسه م رخ میده و به بقیه گفتم میگن که بختک داری. اوایل متوجه داشتن بختک نبودم و این موضوع به سال های خیلی قبل برمیگرده، وقتی که دبستان بودم خوب خاطرم نیست فکر کنم سوم دبستان تا کمی بزرگتر شدم و دیدم بیشتر میشه، به مامانم گفتم گفت بختک داری.
در خواب حالت هایی واسه م اتفاق می افتاد و هیچی دست خودم نبود، نه میتونستم تکون بخورم نه کسی رو صدا بزنم، واقعا نمیتونم چه جوری توصیفش کنم، همین الان الب
آقای حاصلی مسئول تعمیر تجهیزات آزمایشگاهی تو ibbعه (انستیتو بیوفیزیک و بیوشیمی). از شنبه هفته پیش تا امروز که یکشنبه ست، 9 بار رفتم پیشش برای تعمیر یه دستگاه. وظیفه من نبود برای تعمیرش پیگیری کنم، ولی مجبور شدم، چون با اون دستگاهه کار داشتم. در مورد عُقده‌بازی های مسئول آزمایشگاهمون و پیگیری نکردن‌هاش دوست ندارم حرف بزنم، در مورد استادی هم نمی‌خوام بگم که باید برای تعمیر دستگاه 100 تومن بده ولی دیروز برگشته بهم می‌گه "مهندس! من امروز قسطی تو
آیا کسانی که در خواب مرده اند ، احتمال دارد به دلیل دیدن خواب ترسناک بوده باشد ؟
کسانی که مشکل قلبی دارند ممکن است به دلیل دیدن خواب وحشتناک ، سکته کرده و بمیرند ؟
تا کنون هیچ آزمایش قابل استنادی در این مورد انجام نشده است و مشخص نیست که تعدادی از کسانی که در خواب مرده اند ممکن است به دلیل دیدن خواب ترسناک مرده باشند یا نه .ولی انجام نشدن تحقیقات به این معنی نیست که این احتمال وجود ندارد.

آیا خواب ترسناک می تواند باعث مرگ شود ؟
گروهی از دانشمند
--عضو هیات نمایندگان اتاق تهران گفت: لایحه قانون تجارت که در مجلس در حال بررسی و تصویب است، تغییر و تحولاتی در آن ایجاد شده که هیچ هم‌خوانی و سنخیتی با شرایط کنونی کشور ندارد
--هاله حامدی‌فر افزود: همچنان بختک ارز ۴۲۰۰ تومانی از روی بدنه صنعت و تجارت کشور برداشته نشده و کمر تولیدکنندگان زیر بار بروکراسی ارز ۴۲۰۰ تومانی در حال خرد شدن است و آنهایی نیز که دستشان به هر شکلی، خواسته و ناخواسته، به این ارز رسیده، متهم به فساد شده‌اند
--وی گفت: طی م
بعضی وقت‌های یا حتی به عبارت دقیق‌تر و بی‌تعارف‌تر 
در نود درصد اوقات زندگیم حس می‌کنم تبدیل شدم به یک لیست بلند بالا از کارهای عقب افتاده که قرار نیست هیچ کدامشان تیک بخورد...
کارهای عقب افتاده که از سر وظیفه‌است به کنار.‌..
آرزوها و دوست داشتنی‌هایم را هم یکی پس از دیگری از سر وا میکنم و پی‌اش را نمی‌گیرم 
رخوت است یا بختک هر چه هست دست از سرم برنمی‌دارد...
من یه روز از فصار روانی این همه کار جان خواهم داد
التماس دعای هدایت
سلام امروز جمعه 16/12/1398 هست که من دارم این نامه را برای تو تایپ می کنم ،برای تویی که نمیدانم کی می آیی ؟ امروز که این نامه را برای
تو مینویسم بیماری کرونا عین بختک بر روی زندگانی ما افتاده است و ولکن نیست و می دانم که تو هم می دانی :دی خوب آخر تو هم در همین جا 
زندگی می کنی دیگر . خنده دار است شاید بگویی این چیست نوشته ای این را هم که خودم می دانم . اما من میگویم اندکی صبر پیشه کن تا به جاهای خوبش هم برسیم .
خوب کجا بودیم ؟ آهان کرونا مثل بختک افتاده به
شهر سوال - بختک یا فلج خواب (sleep paralysis) به حالت ناتوانی درانجام حرکات ارادی
حین خواب گفته می شـود. فلج خواب یـک تـجربـه دلــهره آور و هراس انگیز می
بـاشد. فـلـج خـواب اغـلب اوقات هنگام بیدارشـدن از خـواب و یـا در مـوارد
اندک در لحظه به خـواب رفتن رخ می دهد. فلج خواب از چند ثانیه تاچـند
دقیـقه بـه طـول می انجامد. ۲۵ تا ۳۰ درصد جـمعیت کشـور حـداقل یکبار در
طول زندگی خود، اخـتـلال فلج خـواب را تـجـربه کرده اند. فلج خواب می تواند
در هر سنی روی دهد
یه حس بد تمام وجودمو گرفته
مث ی بختک روی قفسه سینه م
چرا مهدی مثل یه کوه آتش فشان یهو منفجر شد امشب؟
چرا انقدر تو دلش از خانواده من کینه س
چرا انقدر دیر و سخت فراموش میکنه؟
الان طرف منه اگر یه روز نظر من مخالفش باشه چی؟ اون موقع از منم کینه میگیره؟
چرا وقتی عصبانی بود هیچکدوم از حرفای من حالشو عوض نکرد؟
چرا جملات محبت آمیزمو ندیده گرفت؟
چرا براش مهم نبود که بهش گفتم منو چجوری صدا کنه؟
چرا برداشتن اینهمه مرز براش مهم نبود؟
دارم اشتباه میکنم؟
ان
بختک نوعی حالت فلج شدن در خواب است که به مدت چند ثانیه بدن ناتوان از انجام کارها می‌شود و احساس مرگ به انسان دست می‌دهد.
فلج خواب یا به اصطلاح عموم بختک ، به علت استرس‌های روزانه و دیدن کابوس‌های وحشتناک فراوان مانند افتادن از جایی، غرق‌شدگی یا مرگ به وقوع می‌پیوندد.
به گزارش مجله دلتا؛ در این حالت فرد احساس می‌کند جسمش سنگین شده و هرچه فریاد می‌زند کسی صدایش را نمی‌شنود اما خوشبختانه این حالت هیچ‎گونه عارضه جسمی‌ در پی ندارد و می‌تو
در برنامه خندوانه 11 خرداد چه گذشتبرنامه خندوانه با اجرای رامبد جوان شب گذشته 11 خرداد 1397 ساعت 23 روی آنتن شبکه نسیم رفت. رامبد جوان شبی متفاوت و شلوغ را در خندوانه سپری کرد. ارژنگ امیرفضلی که چند شبی است در خندوانه حضور دارد شب گذشته نیز مهمان این برنامه بود و رامبد جوان را در اجرا همراهی میکرد. بهزاد قدیانلو و محمد معتضدی که با عنوان گروه صدا سیما در بخش خنداننده شو حضور داشتند در این برنامه از خندوانه اجرای متفاوتی را به نمایش گذاشتند.
ادامه
دلم میخواد ازدواج نکنم
اگ کردم بچه دار نشم
دوس دارم نسلم منقرض بشه
هیچی تو این زندگی ارزش ادامه دادن ندار
اشتباه پشت اشتباه
خطا پشت خطا
سیاهی پشت سیاهی
این اسمش زندگی نیس!
سقوط آزاده تو ی چاه تاریک و عمیق
ولی بی انتها!
هرچی عمیق تر تاریک تر
تلخ تر
از سقوط خسته شدم!
یکم استراحت نمیدی؟
مثلا ادم بره کما بیدار شه بیینه سالهاست خوابیده
مثلا ادم شب بخوابه صب پا نشه
تا مدتها پا نشه
مثلا زمان وایسه!
از صحنه بیایم بیرون
بشینیم کنار کاتب سرنوشت یه چای بخ
دلم میخواد ازدواج نکنم
اگ کردم بچه دار نشم
دوس دارم نسلم منقرض بشه
هیچی تو این زندگی ارزش ادامه دادن ندار
اشتباه پشت اشتباه
خطا پشت خطا
سیاهی پشت سیاهی
این اسمش زندگی نیس!
سقوط آزاده تو ی چاه تاریک و عمیق
ولی بی انتها!
هرچی عمیق تر تاریک تر
تلخ تر
از سقوط خسته شدم!
یکم استراحت نمیدی؟
مثلا ادم بره کما بیدار شه بیینه سالهاست خوابیده
مثلا ادم شب بخوابه صب پا نشه
تا مدتها پا نشه
مثلا زمان وایسه!
از صحنه بیایم بیرون
بشینیم کنار کاتب سرنوشت یه چای بخ
ترسی در حدقه ی چشمان ما حلقه می زند که شب ها همچنین بختک همان بیم ها را می بینیم. کابوس ترس هایی که با دست وپازدن در بالا بیش شروع می شوند و با فروافتادن در دره ای عمیق به پایان می رسند. بختک هایی که هیچ وقت ائتلاف نمی افتند، اما ما همیشه از آن ها می ترسیم. ابد مانند کودکی که از سایه ها می ترسد از تنهاشدن وحشت می کنیم، اما هنوز آن قدرها هم با خودمان صادق نیستیم که بتوانیم کودکانه به کسی امان ببریم. ما با دنیایی از نخوت مبصر می شویم، اما انگار بزرگ
خسته ام ?... نه هر‌چه فکرش را میکنم من خسته نیستم .چون کاری انجام نداده ام که به خاطرش خسته شده باشم .احساس تنهایی میکنم?...نه ، احساس تنهایی هم نمیکنم. بی حوصله ام ?...نه ،ینی شاید. حوصله ی درگیری با چیز هایی که دوست ندارم را ندارم .دلتنگم?...اره، من دلم برای خیلی چیز ها تنگ شده .حتی برای چیزهایی که در زندگی ام هرگز نبودند. دلتنگی دلیل خوبی برای بی حوصله بودنه?...من نمیدونم . و فکرم نمیکنم اینطوری باشه.... دلم خیلی چیزا میخواد ولی هیچکدومو ندارم ... ینی هس
توی خونه تر و تمیز و مرتبم بوی قیمه پیچیده ، از اون قیمه های خانوم پز که وقتی او از در میاد تو بگه چه خبرته بوی غذات تا توی حیاط میومد ...این روزا باید استراحت کنم اما منو استراحت ؟ چند روز قبل رو خوابیده بودم منتها دیدم امروز دیگه نمیتونم این کثیفی و به هم ریختگی رو تحمل کنم . کارهام رو انجام دادم و الان حالم بهتره از این تمیزی و نظم و ترتیب . او یمان با دوستش رفته پارک آبی ، قبل رفتن زنگ زد که حوصله ت سرنرفته تنهایی ؟ گفتم نه ، تا هر وقت هم خواستی ب
خیلی اتفاقی صفحه جدیدشو پیدا کردم و از اذان صبح تا حالا چشمم به اشک نشسته. قلبم ورم کرده. کل قفسه سینه‌ام تپش داره. امروز یا قلبم میترکه یا غرق گریه از بی‌آبی تلف می‌شم. خدای من این چه نفرینی بود که گرییان‌گیرم شد...؟ من طاقت ندارم بشینم و تماشا کنم که منو از دلش بیرون می‌کنه. و طاقت هم ندارم ببینم آزرده‌خاطر و غمگینه. نمی‌تونم فکر کنم. کاش نبودم...
+ آهای غمی که مثل یه بختک رو سینه‌ی من شده‌ای آوار از گلوی من دستاتو بردار دستاتو بردار از گلوی
دیشب توی کابوس گذشت.
کابوس تکرار و کابوس توجیه و کابوس گشتن پی دلیل.
توی کابوسم به یک
عالم شیوه‌ی مختلف نابود شدم. توی کابوسم با هم بودیم و بعدش دیگر نبودیم. توی
کابوسم سعی کردم بفهمم چه شد که ناگهان قصه ناتمام به سر آمد. توی این کابوس مقابل
سه هیولای در ظاهر انسان ایستادم، تک‌تک ماهیتشان را فاش کردم تا به ظاهر کریه
خودشان برگردند و مقابل نیشخندهایشان سنگ‌چهره ماندم.
توی کابوس آن دیگری
را دلیل دانستم. توی کابوس هیولایی ساختم از او که بیا و بب
متا فیزیک چیست؟
 بیگ بنگ: شیادان و هدایت‌کنندگان برنامهء فریب عمومی گاه برای موجّه کردن روش‌های خود دست به دامان به‌کارگیری واژگان پر‌طمطراق و تکدّی و استقراض از اصطلاحات تخصصی حوزه‌های دانش و فلسفه می‌شوند. از آن‌‌جا که در روزگار ما با وجود گردش حجم انبوه دانش و اطلاعات عمومی ، کم‌تر از گذشته می‌توان افراد را با واژگانی چون آل، بختک، یک سر و دو گوش و …. فریب داد و اقناع کرد ، واژگانی هم‌چون متافیزیک، کوانتوم، الکترومغناطیس، انرژی
یادم نیست فال حافظ شب یلدایم کدام غزل بود. خلاصه اش این بود که دهنت سرویس هست. سرویس تر خواهد شد!
خار در چشم و استخوان در گلو، روزها می‌گذرد؛ با بهتی که هر شب عین بختک به جانم می افتد که آیا این اعمال حقیقتا بالحق است؟ درست ترش را دیگر نداریم؟ باطنش هم آیا لعابی از زرق و برق ظاهرش دارد؟ اصلا انفاس این زندگی قبول می‌شود یا دارم عمرم را میسابم به الک؟!
مولا انگار خوشش می آید عبدش را لنگ در هوا نگه دارد. یک جفت بال خوف و رجا داده که اگر درست تنظیم کن
شب ساعت دوازده و نیم یک بود حدوداً که خوابیدم! صبح هم نزدیک شش بیدار شدم. بعد از حدود نیم ساعت برگشتم که بخوابم! قبلش یه مشت سوال و جواب در مورد خواب روشن خوندم و با تلقین اینکه خواب روشن می‌بینم خوابیدم!
سعی کردم که با شمردن از صد به پایین هوشیاری‌مو حفظ کنم! بعد یه مدت نامشخصی دیدم که به مرحله بختک رسیدم! سعی کردم که با تکون دادن جسم اختری‌م از بدنم جدا بشم! اول به سمت راست و چپ و به شکل تاب‌ خودمو تکون دادم، و بعدش هم مغزمو منقبض و منبسط کردم!
شب ساعت دوازده و نیم یک بود حدوداً که خوابیدم! صبح هم نزدیک شش بیدار شدم. بعد از حدود نیم ساعت برگشتم که بخوابم! قبلش یه مشت سوال و جواب در مورد خواب روشن خوندم و با تلقین اینکه خواب روشن می‌بینم خوابیدم!
سعی کردم که با شمردن از صد به پایین هوشیاری‌مو حفظ کنم! بعد یه مدت نامشخصی دیدم که به مرحله بختک رسیدم! سعی کردم که با تکون دادن جسم اختری‌م از بدنم جدا بشم! اول به سمت راست و چپ و به شکل تاب‌ خودمو تکون دادم، و بعدش هم مغزمو منقبض و منبسط کردم!
 دوشنبه ی محنت 
دو روز روزه داری متصل با یک استکان آب 
سرگشته در خیابان و بیابان 
به زور پیدا شدن هلال ماه 
زنده شدن خاطرات سخت فطر گذشته در فطری رنجبارتر
تعطیلات همواره بدشگون خرداد
بختک افتادن به زندگی
بی خبری و رها شدگی ِ ناگهان
چشم انتظاری هولناک
باز رفتن او که دوستش داری با یک نفر دیگر به سواحل شمالی نقشه
ماندن در سیاهچال شمال شرقی نقشه
پیدا شدن مزاحم یا مزاحمان تلفنی 
بیماری ... تهوع ... تهوع ... لکه های خون 
اضطراب
حالتی متوسع تر از مرگ
د
تابحال خواب خود را فراموش کرده اید؟ آیا دچار بختک شده اید؟ خوابهای رنگی چطور آیا تا بحال دیده اید؟
در این پست ۱۰ موضوع جالب در مورد خواب دیدن را عنوان نموده ام.
خواب دیدن افراد نابیناکسانی که بعد از تولد نابینا می‌شوند می‌توانند تصاویر را در خواب ببینند.
افرادی که نابینا به دنیا می‌آیند نمی‌توانند در خواب تصاویر را ببینند، اما نابینایان خوابهایی به شفافی افراد بینا دارند.
که البته شامل حواس پنج گانه دیگر مثل شنوایی، چشایی، بویایی، لامسه
 دوشنبه ی محنت 
دو روز روزه داری متصل با یک استکان آب 
سرگشته در خیابان و بیابان 
به زور پیدا شدن هلال ماه 
زنده شدن خاطرات سخت فطر گذشته در فطری رنجبارتر
تعطیلات همواره بدشگون خرداد
بختک افتادن به زندگی
بی خبری و رها شدگی ِ ناگهان
چشم انتظاری هولناک
باز رفتن شان به سواحل شمالی نقشه
ماندن در سیاهچال شمال شرقی نقشه
پیدا شدن مزاحم یا مزاحمان تلفنی 
بیماری ... تهوع ... تهوع ... لکه های خون 
اضطراب
حالتی متوسع تر از مرگ
در رفتگی انگشت اشاره ی دست چپ
به این نتیجه رسیدم فلسفه اینوری رو اصلا حال نمیکنم باهاش :/ و البته این که اونجوری که حال میکنم بخونم چون اگه بخوام جور دیگه ای با وسواس بخونم دونه دونه اشو استرس میگیرم هیچی نمیفهمم. کتاب بدی نیستا ولی من حال نکردم هنوز باهاش. شاید بهتر بشه جلو بره. 
فکر کنم از این کتابا برام باشه که میخونم چون لازمه بخونم و چون بد نیست اینوری هم ادم یادبگیره و بدونه چی به چیه. قطعا حوصله میخواد خوندنش.
شرح بدایة الحکمة جلد اول ، نوشتهٔ علامه سید محمد حسین طباط
 دوشنبه ی محنت 
دو روز روزه داری متصل با یک استکان آب 
سرگشته در خیابان و بیابان 
به زور پیدا شدن هلال ماه 
زنده شدن خاطرات سخت فطر گذشته در فطری رنجبارتر
تعطیلات همواره بدشگون خرداد
بختک افتادن به زندگی
بی خبری و رها شدگی ِ ناگهان
چشم انتظاری هولناک
باز رفتن او که دوستش داری با یک نفر دیگر به سواحل شمالی نقشه
ماندن در سیاهچال شمال شرقی نقشه
پیدا شدن مزاحم یا مزاحمان تلفنی 
بیماری ... تهوع ... تهوع ... لکه های خون 
اضطراب
حالتی متوسع تر از مرگ
د
گاهی باید میان کوچه پس کوچه های ذهن، اتوبان های مغز، خیابان های فکر تابلوی پارک ممنوع کاشت، گاهی نباید چیزهایی بماند. فریاد های سراسر تحقیر که آدم ها در صورتت تف کردند، اشتباه ها،ترس های احمقانه، گوشزد هایی که پوست نازک لبت هایت، ناخن هایت را ویران کرده اند. باید در شهر ذهن مسافر باشند، چند روزی که استراحت کردند و گشت زدند بروند، نمانند تا شب ها بی خواب شوی. این اخبار کثیف، که بختک امیدت می شوند و تاریکی را به جانت می اندازند، حرف های چرند ک
سلام
آن اول‌ها که پیام‌رسان‌های موبایلی راه افتادند، تقریبا تمامشان را در تبلتم نصب کردم و در هر کدام حسابی ساختم. یادتان هست؟ وایبر، وی‌چت، لاین، واتساپ، اسکایپ، مسنجر فیس‌بوک، ایمو و البته تلگرام.
نگاهی به امکانات و ظاهرشان که بسیار برایم مهم بود و هست انداختم و تمامشان را پاک کردم و فقط تلگرام را نگه داشتم. مهندس گفت: «ناصر! هیچ‌کس تلگرام نداره که آخه!» گفتم: اول به من چه؟ دوم هر کسی با من کار دارد تلگرام نصب کند و سوم: به زودی خواهند د
سلام
آن اول‌ها که پیام‌رسان‌های موبایلی راه افتادند، تقریبا تمامشان را در تبلتم نصب کردم و در هر کدام حسابی ساختم. یادتان هست؟ وایبر، وی‌چت، لاین، واتساپ، اسکایپ، مسنجر فیس‌بوک، ایمو و البته تلگرام.
نگاهی به امکانات و ظاهرشان که بسیار برایم مهم بود و هست انداختم و تمامشان را پاک کردم و فقط تلگرام را نگه داشتم. مهندس گفت: «ناصر! هیچ‌کس تلگرام نداره که آخه!» گفتم: اول به من چه؟ دوم هر کسی با من کار دارد تلگرام نصب کند و سوم: به زودی خواهند دا
فیلم متوسط رو به پایین و حتی به دلیل فیلمبرداری بد می توان گفت بدیست. بارها و بارها مدیوم شات را اشتباه می بندد و کارگردان زورش به بازیگر نمی رسد که بار دیگر سکانس را برداشت کند و نتیجه اش می شود شات انباری که دیدید...
از سکانس اول که بطری را روی دست بازیگر اول مرد می بینیم تکان می خورد دائما از کادر بیرون و داخل می آید یا سکانس فرودگاه که کله بچه ها همگی زده شده این اشتباهات در حد آماتور است و قطعا کار فیلم را برای جز برترینها بودن کلاسیک خراب می
فیلم متوسط رو به پایین و حتی به دلیل فیلمبرداری بد می توان گفت بدیست. بارها و بارها مدیوم شات را اشتباه می بندد و کارگردان زورش به بازیگر نمی رسد که بار دیگر سکان را برداشت کند و نتیجه اش می شود شات انباری که دیدید...
از سکانس اول که بطری را روی دست بازیگر اول مرد می بینیم تکان می خورد دائما از کادر بیرون و داخل می آید یا سکانس فرودگاه که کله بچه ها همگی زده شده این اشتباهات در حد آماتور است و قطعا کار فیلم را برای جز برترینها بودن کلاسیک خراب می
تا حالا تجربه مرگ داشتید؟
یا تجربه ای شبیه به مرگ؟
یا چیزی که باعث شه مرگ رو نزدیک تر از قبل به خودتون حس کنید؟
 
بختک رو گاهی تجربه میکردم که جز چند بار اول بعدها فهمیدم که صرفا قفل شدن سیستم ایمنی بدنه به خاطر وضعیت دستگاه گوارش و تاثیری که قطبین روی بدن انسان و دستگاه گوارش میزارن.
 
دیر رسیدن روح به بدنم رو هم تجربه کردم.
 
التماس کردن به بدنم که، روحم رو بپذیره هم، همینطور.
 
تجربه خواب دیدن درباره اینکه توی خواب حس کنم مردم و الان روح هستم
اُرِندای عزیزم
سلام
توی برنامه هایی که برای امسال داشتم نوشته بودم به ثمر رساندن یک ایده. خب حالا یک ایده دارم: ساختن یک پادکست با موضوع مربوط به رشته ی دوست داشتنی م؛ ژنتیک. دوست دارم توی این پادکست ها توضیح بدم که چه چیزهایی واقعا ژنتیکی هستن و چه چیزهایی به ژنتیک نسبت داده شدن. در واقع اینکه چه چیزهایی حقیقت هستند و چه چیزهایی افسانه! حالا این که چرا پادکست چون به نظرم سایت و رسانه های مکتوب به طور کلی اونطور که باید با مخاطب عام ارتباط نمی
توی یه جهان موازی، احتمالا من یه دریانوردم. یه دریانورد با موهای نقره ای و چشمای آبی. دریانوردی که نه تجارت می کنه و نه دزد دریاییه، فقط دریا رو خیلی خیلی دوست داره. هر روز غروب، تکیه می ده به عرشه کشتی و خورشید رو نگاه می کنه تا وقتی که محو بشه. بعد که خورشید رفت پایین و ماه به جاش اومد بالا، اون وسط دریا، دور از همه آلودگی های نوری که جلوی درخشش ستاره ها رو می گیرن، دراز می کشه و به ستاره ها نگاه می کنه. برای هر کدومشون اسم می ذاره و داستان می ساز
۱. یکی‌شون گفت: نگرانتم، نذار فکر‌کردنت به خدا، باعث کفر شه. نذار اونقدری شک کنی که کافر شی. اون‌یکی گفت: فلسفه باعث کفر میشه. نرو سراغش. ولش کن.یکی‌ دیگه گفت: حسش کن، نشونه‌هاش هست. روایاتش هست. احادیث هست. آیه‌هاش هست.معلما از دستم کلافه‌ن. این رو حس می‌کنم. اون‌روز صدای کافرگفتن‌هاشون توی مغزم می‌پیچید. خانم برگمن گفت بعد از اینکه پیام تبریک روز معلمم بهش رو توی گروه معلما فرستاده، یه عکس‌العمل‌هایی دیده ازشون که باید بعدا صحبت کنیم.
تکست و متن آهنگ جدید نانسی عجرم و تامر حسنی به نام فرق کبیر
Tamer Hosny & Nancy Ajram Fark Kebir Lyrics
متن آهنگ:

صباحکو فل یا رجالة
عطلت والإمتحان هیطیر
أوصلکوا طیب
جدع وطیب
طب شدوا حیلکم وانشالله خیر
دی مساعدتک تفرق کتیر
 
من غیر مناسبة کده بحبک
ومزاجی أنا أدلعک أهادیک
یا سیدی بختک
مین فینا قدک
حبیبی لیا أنا مین بعدیک
دی کلمتک تفرق کتیر
 
شوف إزای حاجات بسیطة
تفرق إزای ولو بسیطة
یمکن حاجة صغیرة تفرق عندهم أکتر
 
وقعت فی الفخ یا ناصح
وعلینا بقا کل التظابیط
تایم زیادی از امروز را با تلفن همراه گذراندم. حالا هم در مورد صرع مقاله میخوانم و اشک میریزم. از همان صبح که مامان گفت هزینه بیمارستان ۳/۵ ملیون تومان ناقابل میشود دیگر نتوانستم ترس از بیمارستان رفتن را کنترل کنم. انقدر دفعه پیش برای به هوش امدن جان کنده بودم و انقدر ان حس بختک وار وحشتناک بود که نمیتوانم بپذیرم دارم ۳/۵ ملیون هزینه میکنم تا دوباره به همان حالت درایم! اخرش هم نمیفهمم گناه من چه بوده که زندگی ام تا این حد فاجعه امیز است. 
ترسیده
سلام
 
دیشب ساعت 2-3 بیدار شدم و خبر رو دیدم. دیگه خوابم نمیبرد و نشستم یکم کار کردم و توییت خوندم و ... تا 7. خدا رحمتشون کنه.
خوش بحالشون که داستان زندگی جالب و پر اثری داشتن. برای چیزی که میخواستن جنگیدن و تهشم به یکی از بهترین شکل ها که کشته شدن غیر مستقیم باشه تمومش کردن.
خیلی دوست دارم تو راهی که بهش ایمان دارم کشته بشم. داستان خوبی میشه. فعلا دارم دنبال یه راهی میگردم که بهش بتونم ایمان داشته باشم. 
 
بگذریم 
 
ساعت 7 گفتم تا 9 بخوابم که مغزم کا
رمان نجوای شیطاندانلود رمان نجوای شیطان اثر سپیده فرهادی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گویند مرا خلق کردند از استخوان دنده چپ مردی به اسم آدم ، حوایم نامیدند یعنی زندگی ، تا در کنار آدم یعنی انسان همگام و یار باشم ، گویند میوه سیب را من خوردم ، شاید هم گندم را و مرا به سقوط انسان از بهشت متهم می نمایند ، بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب چشمان شان باز گردید مرا دیدند ، مرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در برگ ه
شما به عنوان والد موظف هستید تا حس اعتماد به نفس را در کودک‌تان تقویت کنید.
اعتماد به نفس از حس توانایی می‌آید. یک کودک با اعتماد به نفس به درکی مثبت و واقعی از توانایی‌های خود نیاز دارد. این اعتماد به نفس، از دل موفقیت‌های کوچک و بزرگ بیرون می‌آید. کلمات تشویق کننده شما می‌تواند این اعتماد به نفس را به وجود بیاورد، به ویژه زمانی که شما به تلاش‌ها یا توانایی‌های خاص کودک‌تان اشاره می‌کنید. 10 نکته برای ایجاد اعتماد به نفس کودکان را در ا
با کلی وقت گذاشتن، مثل انسان عاقل می‌نشیند و برای رفع انگزایتی کشنده و مزمن به جای داشتن "هدف" برای زندگی‌اش "اهداف" تعیین می‌کند و تا یک مدت خیلی عالی و بدون اضطراب به راهش بدون توجه به آینده ادامه می‌دهد. یک پست خفن‌طور درمورد ابهام می‌نویسد و تا چند وقت همه چیز عالی ‌است. از پاییز ۹۷ به خاطر پر باران بودن و هیجان انگیز بودن راضی است و در وصفش می‌نویسد و غروب ها و صبح ها ، موقع بازی ابرها و نور های صورتی و یاسی خورشید در آسمان با شوق و ذوق ع
چند تا از دوستانِ وبلاگی، پویش راه انداختن که «بیانِ» بابا رو از خواب زمستونی بیدار کنن. مطالبی هم نوشتن و پیشنهادهایی که ان‌شاءالله به مقصود برسه.
اما نظر خودم...راستش استفاده‌ من از مدیوم بلاگ، تا حدِ زیادی جنبه‌ی سرگرمی و عادتی داره. همونطور که نمیدونم چرا هنوز وبلاگ می‌نویسم نمیدونم تا کی قراره وبلاگ بنویسم. فقط وقتی حالم خوب یا بده میام می‌نویسم و میرم. همین قدر باری به هرجهت متاسفانه. پس انگیزه‌ای برای هول دادنِ بیان برای رفع کاستی
گاهی وقت‌ها غم مثل بختک می‌افتد به جان زندگی‌ام. گاهی وقت‌ها نا امیدی چاقو می‌گذارد بیخ گلویِ روحم. گاهی وقت‌ها کسالت چنگ می‌زند به تار و پودم.
من یک گاوم! وقتی مدام و مدام و همچنان مدام خاطرات تلخ گذشته را بالا می‌آورم و نشخوار می‌کنم و می‌جوم و می‌جوم و همچنان می‌جوم و بعد با چشمانی که در اثرِ فکر کردن ، خیره به گوشۀای مانده‌اند ؛ تکانی به گلویم می‌دهم و دوباره آن سیاهی‌ها را قورتشان می‌دهم تا بروند پایین.
هاروکی موراکامی چه قشنگ ت
گاهی از بودن زیادِ از حد خودت، نفس‌ات می‌گیرد. جایت را تنگ کرده‌ای. مدام به خود می‌گویی کمی آن‌طرف‌تر بنشین دارم خفه می‌شوم. اما او مثل بختک به زندگی‌ات چسبیده. بیخ ریشت را گرفته و با آن چشم‌های از حدقه در رفته و بازار شام افکار و لبخند مضحکش زل زده به چشم‌هایت. 
 
به صرافت می‌افتی که خِرش را سفت بچسبی و بگویی خواهش می‌کنم کمی نباش، یا حداقل آن طرف را نگاه کن، دِ آخر پدر آمرزیده، محض رضای خدا هم که شده لااقل این نیش­ ات را ببند! این را ه
قسمت اول را بخوان قسمت 86
مرد مقابلم، چشمانش اشک آلود گشت و تنه بر دیوار کوباند.
-باورم نمی شه، خودتی؟ بی معرفت، تو می دونی عمه ی من توی این چندسال چی کشید؟ چرا انقدر دیر؟ چرا وقتی که...
وخامت و دهشتی، در مجرای قلبِ پر تلاطمم بلوا بر پا نهاد.
-وقتی که چی؟
محرم یا نا محرم را نمی توانستم تشخیص دهم، چه برسد به آن که بتوانم پسری که ادعا می کرد هم خون من است را آنالیز بنمایم. جلو رفته دست بر یقه اش چسباندم.
-مادرم چی شده؟ بگو که زنده است، بگو منتظره من برم
تابحال خواب خود را فراموش کرده اید؟ آیا دچار بختک شده اید؟ خوابهای رنگی چطور آیا تا بحال دیده اید؟
در این پست ۱۰ موضوع جالب در مورد خواب دیدن را عنوان نموده ام.
خواب دیدن افراد نابیناکسانی که بعد از تولد نابینا می‌شوند می‌توانند تصاویر را در خواب ببینند.
افرادی که نابینا به دنیا می‌آیند نمی‌توانند در خواب تصاویر را ببینند، اما نابینایان خوابهایی به شفافی افراد بینا دارند.
که البته شامل حواس پنج گانه دیگر مثل شنوایی، چشایی، بویایی، لامسه
پیش‌تر فکر می‌کردم مرده‌ام. فکر می‌کردم کفِ مرکزی ترین نهان‌گاهِ جسمم، جسدی بوگرفته از قرن‌ها رها شدَه‌ست از روشنا یی که در خردسالی ذبح شد. از وقتی یادم می‌آید، این‌طور بود. از وقتی یادم می‌آید، می‌دانسته‌ام حالم خوب نیست و وقتی می‌دانی حالت خوب نیست که زمانی را زنده بوده باشی، زمانی را حالت خوب بوده باشد و آن را به نحوی به خاطر داشته باشی. درست به خاطر نیاوردم هرگز اما جای احساساتِ خوب را من از بس خاراندم، زخم شد.
حالا اما مدتیست که
من معمولا کم پیش میاد این موقع شب ها رو ببینم :)
من همونقدی که عاشق صبح های زودم عاشق شب های دیرم هستم...دیر تر از الان!
ساعت دو شبه!من مثه بختک افتادم رو تحلیلی :)))
پنجشنبه قشنگ بود :) از صبح که دانشکده بودم و درس خوندم.شبشم قشنگ بود!یه پارک عجیب غریب رفتم که تمام مدت فکر میکردم اینجا نیستم !مبینا در سرزمین عجایب بود :)))
کلا شب عجیبی بود!پنجشنبه ی اسفند بود و همه جا خلوت طور بود!انگار همه کز کرده بودن تو چار دیواریشون .
یادمه میگفتم مهدی هوامو داره!بد
متن آهنگ سیل شایع به همراهی هیدن-متن آهنگ
 
 
چشا رو به اَبراستووی عمقم خود غواص
نوک پا سر بالا دست بازسلامتی هر کسی تنهاست
دنبال اسم در کردن لا دُخیاس یاروکار خفنش اینه دیشب تووی پاسگاه بود
میگن شایع داره توو صداش داروارادتِ یه شهر باهامه چراغ خاموش
نه عکس توو بنز داره حاجیتنه اگه جایی یه گنده ای باشه لای پاشیم
شناس شهر نیستم با پلاک وارداتیصِدام معروفه عِین صدای آژیر
یه سری کِی وقت کردن لاشی شن اِنقدکی وقت کردن استاد نقاشی شن اِنقد
حاجی مل
.  
دیوارهای آجرپوش که پیچکها همچون بختک برویش خیمه زده اند و تمام چهار گوشه ی خانه را یک به یک تصرف نموده و از تمام دیوارها بالا رفته اند ،  در گذر زمان طی سالیان متمادی این خانه  همچون سوهان روحم بودههربار که از نبش کوچه اش گذر کرده ام ، بی اختیار به یاد تلخ ترین حادثه ی روزگارم افتاده ام . و هربار به یاد گناهی افتاده ام که نابخشودنی ستگمان میکردم مرور زمان  مشکل را حل خواهد کرد ، اما ، عذاب وجدان ، امانم را بریده ... خسته شده ام ، میخواهم از ای
امروز پنج صبح بیدار شدمرادیو جوان گوش میکردم
رسید به برنامه جوانه ایرانی سلام
توش یه مصاحبه زنده داشت
با فردی به اسمه عباسِ تابش
معاون وزیر و رئیس هیات مدیره و مدیرعامل سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولید کنندگان
حالم بد شد شنیدم مصاحبشو
خیلی بد
حالم ازش و امثالش بهم خورد
بعد که بیشتر فکر کردم حالم از خودم و امثالِ خودم بهم خورد
از اینکه اینهمه بی غیرت شدیم که اجازه میدیم امثال اینها برامون تصمیم گیری کنن
و زندگیمون رو هرجور که میخوان بالا
من همیشه توی فعالیت های آدرنالینی بی دردسر، پایه ترینم، از بچگی، توی سرسره های گنده ترسناک ولو بودم و بزرگ تر که شدم، هیچوقت از رفتن به شهربازی، ترن هوایی و هیجان های شوق انگیز تولیدکننده جیغ های مستانه و شادی آفرین پشیمون نشدم و شاید خیلی کم پیش بیاد که از اینجور کارا هراس و ترس رهام نکنه، به جاش از شدت شوق و هیجانی که داشتم بال بال می زدم و توی آسمونا سیر می کردم.
توی همین اعمال هورا و جیغ کشانه، معمولا خیلی کم رفتم سر هیجانات آبی، من از آب م
 جلسه سوم هنرکده سروش .   از داستان کوتاه و فی البداعه ای که مینویسم ،  پیش آگاهی درون پیرنگ رو نسبت به مقدمه و سیر صعودی تفکیک بدید و مشخص کنید .  2_تعیین کنید که کشمکش های داستان کوتاه از چه نوعی هست؟  3_ده غلط محتوایی هم درونش میزارم  تا شما هر ده تا رو جلسه بعد پیدا کنید .  در ضمن هفته گذشته  که سی خطا و غلط بود. برخی از دوستان. رفته بودن غل، املایی برام پیدا کرده بودن ، که من نمیدونستم بخندم یا گریه کنم ؟...    غلط درون مایه ،  ترتیب.پیرنگ اصلی ،
وقتی به گودزیلاها مبتلا شده باشی، اصلا عجیب نیست که در این ایام دلت برایشان تنگ شده باشد. حتی در چنین شرایطی هم از خلق حماسه دست بر نمی‌دارند و من دیوانه‌ی این دیوانه‌بازی‌هایشان هستم . :)
 چند روزی است که برای آموزش‌های مجازی‌شان، کانال‌هایی راه انداخته‌ام و آیدی خود را هم قرار داده‌ام‌ که اگر سوالی برایشان پیش آمد راحت بتوانند مطرح کنند و ارتباطمان همچنان برقرار باشد.  (دیوونم دیگه )
اما از آنجایی که گوزیلا جماعت، کلا شیفته ی حاشیه ا
#استاد_مغرور_من_پارت4
با خشم و تعجب از لای دندون های کلیک شده اش گفت:
_ترانه
با تته پته گفتم
_ترانه کیه یارو؟ اشتباه گرفتی من اصلا اسمم ترانه نیست … حتی تو زندگیم ترانه نمیشناسم .
با خشم نگاهم کرد و مچ دستم و گرفت و عصبانی گفت
_دهنتو ببند تا خودم نبستمش.
حرفش و زد و مچ دستم و کشید رو به اون یارو با صدایی که رسما غالب تهی کرد داد زد
_تو هم گورتو گم کن تا یه بلایی سرت نیاوردم .
پسره از خدا خواسته پاشو روی گاز گذاشت و در رفت
من موندم و مهرداد… از خشم
مامان گفت امسال سفره نمیندازیم. خندید. نگاهش افتاد به چشم‌های متعجبم، با همون خنده ادامه داد که آخه حتی سبزه هم نذاشتم امسال، کی حال داره؟
بغض کردم. 
مسئول ابدی و ازلی سفره انداختن توی خونه من بودم. صبح عید مامانم میرفت سر وقت دکوری‌جات، با سر و صدا و تلق و تولوق فراوون یه سری خرت و پرت از اون پشت مشت ها و لا و لوها در میاورد و صدام میکرد که راحله! بیا، وسایل سفره رو در آوردم. 
تو دلم خالی شده بود. محمد که هرسال ه ضرب و زور من حال عید پیدا میکرد.
یاهو
وبلاگ نویسی برای من سقط کردن چندین و چند باره جنینی بود که ماه سومش تازه تمام شده و تصمیم گرفته ای برای آمدنش خرید کنی. شاید نیمچه پوزخندی بزنید که: مرد حسابی می خواهی تشبیه کنی چرا خودت را زن حامله کردی. ولی حقیقت همین است. ناکام ماندنم در وبلاگ نویسی در وسعت رویاهای نوجوانی که خود را نویسنده فردا می بیند که کتاب هایش پشت ویترین می رود به تلخی از دست دادن کودکی بود که در درون یک مادر جسم و روح می گیرد.
اولین وبلاگم را در بلاگفا زدم. زمستان
 تحقق وحدت ملی با انتخابات آزاد و رقابتی
 فدائیان اسلام؛ مبارزانی آرمان‌گرا برای تحقق احکام الهی
 برجام در وضعیتی نامتوازن‌
 کتاب باز هم سوالی دارید؟
 الگوهای اسلامی، باب ذائقه ایرانی
 کتاب خوزستان پشت خاکریز سیلاب
 درباره همایون خرم
 کتاب اصفهان از نگاهی دیگر
 کتاب «تانیش»
 کتاب عشق‌بازی به سبک ماهی‌ها
 دانشگاه‌ها ۱۰۰ هزار پایان‌نامه و پروپوزال در ایراندک ثبت کردند
 اختصاص ۹۲۸۵ مجوز جذب هیأت علمی برای وزارتخانه‌های علوم و بهدا
 تحقق وحدت ملی با انتخابات آزاد و رقابتی
 فدائیان اسلام؛ مبارزانی آرمان‌گرا برای تحقق احکام الهی
 برجام در وضعیتی نامتوازن‌
 کتاب باز هم سوالی دارید؟
 الگوهای اسلامی، باب ذائقه ایرانی
 کتاب خوزستان پشت خاکریز سیلاب
 درباره همایون خرم
 کتاب اصفهان از نگاهی دیگر
 کتاب «تانیش»
 کتاب عشق‌بازی به سبک ماهی‌ها
 دانشگاه‌ها ۱۰۰ هزار پایان‌نامه و پروپوزال در ایراندک ثبت کردند
 اختصاص ۹۲۸۵ مجوز جذب هیأت علمی برای وزارتخانه‌های علوم و بهدا
اپیزود داوود، شهروز براری صیقلانی
داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
بچه موشی از عمق سوراخِ دیوار ظهور کرده و لحظه‌ای بعد با قدمهای تند و تیز ناپدید میشود.
جوجه کلاغ عجول قصه از شوق پرواز بود که چندی پیش لانه اش را ترک کرد به امید پرواز تا اوج آسمان اما بعد از سقوط ناباورانه اش از لانه اش د
  
 داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
   سی تقویم بعد....
[] درون پارک محتشم روی نیمکت چوبی ، پسرکی خسته از خستگیاش ، درمانده از دلبستگیاش ، درون دفترچه ی دلنویسش مینویسد ؛ 
نیست که نیست ,مادر گویی قطره ی آبی گشته و رفته زیر زمین ، در امتداد بیست تقویم دم به دم در هر قدم نامش برده ام . من بدنبال
اپیزود داوود، شهروز براری صیقلانی
داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
بچه موشی از عمق سوراخِ دیوار ظهور کرده و لحظه‌ای بعد با قدمهای تند و تیز ناپدید میشود.
جوجه کلاغ عجول قصه از شوق پرواز بود که چندی پیش لانه اش را ترک کرد به امید پرواز تا اوج آسمان اما بعد از سقوط ناباورانه اش از لانه اش د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها