به قلم دامنه: به نام خدا. شرحی بر لغتِ «پَلی». این واژهی مازندرانی بسیار پُرکاربرد است. و اگر به مثالهایی که در زیر مینویسم دقت گردد، بخشی از آن شکافته میشود:۱. ریشهاش به نظر من از واژهی پهلُو گرفته شد.
۲. معنیهای متفاوت میدهد.
۳. گاه یعنی نزد. مثلاً: بیا پلی من. یعنی بیا نزد من.
۴. گاه معنی ڪنار میدهد. مثلاً بور وِن پلی هِنیش.
۵. گاه معنی افتادن میدهد، مثلاً مجسمهی شاه، پلی بورده.
۶. گاه یعنی ریختن. مثلاً تمام خورش ره خاش بشقاب دله
به قلم دامنه: به نام خدا. شرحی بر لغتِ «پَلی». این واژهی مازندرانی بسیار پُرکاربرد است. و اگر به مثالهایی که در زیر مینویسم دقت گردد، بخشی از آن شکافته میشود:۱. ریشهاش به نظر من از واژهی پهلُو گرفته شد.
۲. معنیهای متفاوت میدهد.
۳. گاه یعنی نزد. مثلاً: بیا پلی من. یعنی بیا نزد من.
۴. گاه معنی ڪنار میدهد. مثلاً بور وِن پلی هِنیش.
۵. گاه معنی افتادن میدهد، مثلاً مجسمهی شاه، پلی بورده.
۶. گاه یعنی ریختن. مثلاً تمام خورش ره خاش بشقاب دله
جلالالدّین همایی، ادیب و نویسندهٔ فارسیزبان، در فرهنگستان زبان و ادب فارسی (فرهنگستان یکم، سال ۱۳۲۲) دربارهٔ موضوع «زبان فارسی زبان دانش و فناوری نیست» سخن ایراد کرد و از اینکه دانشمندان و علمای قدیم تمام همّ خود را در تدوین و تکمیل زبان و ادبیات عرب مبذول داشته و به زبان فارسی چندان اعتنا نکردهاند، انتقاد کرد. اما اینک فارسی با پشتکار همان دانشمندان در ایران تبدیل به زبان علمی شده است. این انتقاد به جامعهٔ علمی گیلکیزبان نیز وارد ا
جغرافیای غدیر
منطقه غدیر خم در مسیر سیلاب هایی واقع شده که پس از عبور از غدیر به «جُحْفه» می رسد و سپس تا دریای سُرخ ادامه پیدا می کند و آب سیل ها را به دریا می ریزد. چنین مسیرهایی را به زبان عربی «وادی» می گویند. وادی جُحْفِه مسیر سیلی است که به دریا می ریزد. در این مسیر آبگیری طبیعی به وجود آمده که پس از عبور سیل، آب های باقیمانده در آن جمع می شود. به چنین گودال ها و آبگیرهایی در عربی غدیر می گویند. در مناطق مختلف غدیرهای زیادی در مسیر سیل ها وجو
به قلم دامنه. به نام خدا. لغت «بِینگِنه» آنچه من ازین واژۀ مازندرانی میفهمم این است:
۱. «بِینگِنه» یڪ واژه و ڪلمه نیست؛ یڪ جملهی فعلی است؛ یعنی جملهی فعلیهی نفرینیه، ڪه در دستور زبان، در ردیف فعل «امر» قرار میگیرد.
۲. معمولاً این واژهفعل، با نام «خدا» در اول آن میآید تا نفرین -چه جدّی و چه صوری- ادا شود. مثال زیر:
۳. مثلاً اگر ڪسی بهفرض در عصر سلطان مسعود غزنوی میبود، برای فروپاشی سلطنت و نامونشان آن میگفت: خدا تِه اسم رِ
به قلم دامنه. به نام خدا. کاتِه را میشکافم. ۱. این واژه به نظر من، مخفّف (=کوتاهشدهی) لغتِ کوتاه است و کنایه از کوچیکبودن است. یعنی کوتاه، کودک، کوچک، بچه، وَچه، افزایش، زیادشدن، وفور. زادوولَد.
۲. به همین خاطر به تولّهی حیوانات، «کاتِه» میگویند. مثلاً میگویند: این خرگوش، این بامشی، این ارمِنجی، این بَعو، این بَندِلوم (=عنکبوت) کاتِه بَکشیهه.
تولههای روباه. بازنشر دامنه
۳. گاه به جای متَلک هم به کار میرود. مثلاً اگر سهچهار ن
دامنۀ واژگان
7237
کالقِوا، کاتی، دربِن سر، سیمپوش، تِغِک
به قلم دامنه. به نام خدا. کالقِوا، لغتی دیگر از لغات دارابکلا: به کُت پارهپوره، زِوار دررفته، آستر و رو چاکوچوک خورده «کالقِوا» میگویند. مثلِ کالجِل (=کهنهپارچه) یا کالدِوندی (=کَلوش و کفش) و یا کالخانه. کالقوا زیاد کاربرد داشت:
وقتِ شیار با وِرزا، خالگرفتن از جنگل، هیمهکشی از نِسوم، گندمکاری، و از همه مهمتر آتشگیر دَمی تَندیر و نیز وَرآمدن خمیر که گفتی. در ت
دامنۀ واژگان
7237
کالقِوا، کاتی، دربِن سر، سیمپوش، تِغِک
به قلم دامنه. به نام خدا. کالقِوا، لغتی دیگر از لغات دارابکلا: به کُت پارهپوره، زِوار دررفته، آستر و رو چاکوچوک خورده «کالقِوا» میگویند. مثلِ کالجِل (=کهنهپارچه) یا کالدِوندی (=کَلوش و کفش) و یا کالخانه. کالقوا زیاد کاربرد داشت:
وقتِ شیار با وِرزا، خالگرفتن از جنگل، هیمهکشی از نِسوم، گندمکاری، و از همه مهمتر آتشگیر دَمی تَندیر و نیز وَرآمدن خمیر که گفتی. در ت
فرهنگِ لغتِ آکسفورد اقتصاد
را این گونه تعریف کردهاست:ارتباط میانِ تولید، تجارت و عرضه پول، در یک کشور یا منطقه
مشخص. در تعریفی دیگرِ اقتصاد،
مجموعه بزرگی از فعالیتهای به همم مرتبطِ تولیدی و مصرفی دانسته شده که به تعیینِ
چگونگی تخصیصِ منابع کم یاب کمک میرسانَند. اقتصاد همچنین به صورت «شبکهای از تولیدکنندگان، توزیعکنندگان
و مصرفکنندگان کالاها و خدمات در یک مکان، منطقه یا کشور» تعریف شدهاست.
فلسفهی اقتصاد همچون علمِ تصمیمگی
درباره این سایت