نتایج جستجو برای عبارت :

استلا آرتوا، خنجر زرد، دریاچه‌ی بزرگ برده

یک بطری شیشه‌ای آبجو، از یخچال بر‌می‌دارم؛ درش را با تکیه به کانتر چوبی آشپزخانه و ضربه‌ی محکم کف دست باز می‌کنم؛ یک خراش دیگر، برای ابد روی چوب می‌ماند. سرد است، شاید 6 7 درجه؛ عجیب است که چطور هر چقدر آبجو سردتر باشد، مرا بیشتر از درون گرم می‌کند. اگر می‌شد، بگذارمش بیرون چه غوغایی می‌شد! 
روی مبل لم می‌دهم و پاهایم را روی میز شیشه‌ای می‌گذارم. الکل زود توی تنم اثر می‌کند؛ آرام آرام گرما را که از تنم بالا می‌رود، احساس می‌کنم. ساعت 11:
"فرقة بالسیوفِ وفرقة بالرماحِ وفرقة بالحجارهِ وفرقة بالخَشَبِ والعصا..."
پر شده دامن همه با سنگمی زند هر کسی به آقا سنگ"همه کج می روند" حتی سنگمی خورد بر عزیز زهرا، سنگقتلگه شد ز سنگ مالامالآه... زهراست شاهد گودالناگهان تکیه داد بر نیزهیک حرامی زدش به سرنیزهریختند آه... آنقدر نیزهدفن شد جسم شاه در نیزهنیزه ها می رسند در جنجالآه... زهراست شاهد گودالنیتِ قربِ پیرها با چوباستخاره بگیرها با چوبضربه های حقیرها با چوبخُرد شد چوبِ تیرها با چوبتشنه
دوست داشتم ابراهیم وار، بی هیچ شک و تردیدی به میان آتش‌ها بپرم و خنجر بر گلوی عزیزترین اسماعیل‌ام بگذارم و آواره بیابان‌ها شوم و با تبری در دست بزرگ‌ترین بت‌ها را بشکنم و بشارت اغیار درباره اسحاق‌ام را باور کنم. سخت اما مومن. طولانی اما باارزش...
از غربی‌ها نمی‌توان انتظار کمک داشت، آن‌ها به دنبال استعمار ملت‌ها هستند
نمی‌توان از غربی‌ها انتظار کمک داشت؛ انتظار توطئه، خیانت، خنجر‌ازپشت‌زدن می‌توان داشت، [امّا] انتظار کمک، صداقت و همراهی نمی‌شود داشت. اول فروردین ۱۳۹۸-رهبر انقلاب
           
یک روز درزمان های قدیم در بازار برده فروشی یک برده فروش یک برده ضعیف و لاغر برای فروش به قیمت صدسکه میزاره ویک نفرمیاد و قیمت این برده رو از برده فروش میپرسه و وقتی برده فروش میگه صدسکه اون شخص میگه ضعیف ولاغره و بیست سکه بیشتر نمی ارزه! 
ادامه مطلب
حادثه ی عظیم غدیر را حدود 120،000 نفر شاهد بودند ولی به دست خناسان و اطرافیان دیروز حضرت پیامبر (ص)، تکذیب شد !
صدها هزار نفر و به مدت چند سال دیدند که پیامبر عظیم الشان با چه کیفیتی وضو می ساختند و نماز برپا می داشتند ! اما اینهم به دست همان خناسان تکذیب شد!
همیشه ضربه ی دوستان قبلی ،مصداق خنجر از پشت می باشد که کاری تر است!
چه وه جِلو مه دست و په کَفِنیپِش‌سر مه سائه وه خَنجِر کَشِنیمِن که شیره هیمه ته جه نَروتمه پس چه پِش‌سر مِنه کَر ره شَندِنی 
ترجمه فارسیچرا در مقابلم به دست و پایم می‌افتی و تعظیم می‌کنی اما پشت سرم حتی برای سایه‌ام خنجر می‌کشی من که در حقّت خوبی کردم و هیزم تری به تو نفروختم پس به چه دلیل پشت‌سرم از من بدگویی می‌کنی 
دوستعلی علیخانی/ شهریور نود و هشت
خرید کتاب The Kiss Quotient
بهترین رمان عاشقانه goodreads در سال 2018 که در 30 می 2018 چاپ شد.
یک رمان ابتکاری دلربا و با طراوت که یک چیز را اثبات می کند : داده های کافی در جهان برای پیش بینی آنچه که قلب شما را تکان می دهد وجود ندارد.
استلا لین معتقد است که ریاضی تنها چیزی است که جهان را متحد می کند. او با الگوریتم هایی را برای پیش بینی خرید مشتری طراحی می کند شغلی که با توجه به مهارت استلا در آن باعث پولدار شدنش شده است. اما استلا در عضق ورزیدن بسیار بی تجربه است و
 
#معرفی_کتاب
این کتاب به قلم «محمدعلی رجبی کیاسری» متن مجلس تعزیه «ذبح اسماعیل» در 267بیت است.هدف نویسنده از نوشتن این کتاب مرور گزارش قصص‏ مجالس و نقد و ارزیابى مختصر ادبى آن و آوردن نمونه ‏هایى از مآخذ تحقیقى اولیه این آثار در روایات و تاریخ اسلامى است. این کتاب دارای 104 صفحه و چاپ سال 1377 میباشد . کتاب حاضر شامل3 فصل است که سر فصل های آن عبارت اند از: «خلاصه متن»، «نتیجه داستان‏ مجلس»، «بررسى ادبى متن»،«متن مجلس»،«ذبح و قربانى فرزند»،«امت
رهبر انقلاب اسلامی :
درمیدان های سیاسی ، اقتصادی و فضای مجازی آرایش دشمن ، ارایش جنگی است ملّت و مسئولان با وحدت کلمه خودرا آماده کنند و وارده میدان شوند .
سیدعلی خامنه ای اردیبهشت ۹۸ 
پاسخ کربلایی مهدی سلطانی ( عابس )  :
 شهری به آتش میکشم گر تو لبت را تر کنی
من چون گلی در دست تو کاش مرا پرپر کنی
بر رشته های معجر #زهرا قسم #سید_علی
خنجر به خنجر میزنم گر تو هوای سر کنی  
کتاب از لاله زار تا جمهوریسید مهدی موسوی

من واسه کشتن سایه هانه یه دشنه، یه فندک می خوامخنجر و دشنه مال خودتمن با قلبم به جنگت میام
خودنویسم که جوهر ندهتو از اینم بزرگ تر میشیمن اگه حرفِ تو قلبموتوی گوشت بگم کر میشی
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
در زمانی که برده داری در آمریکا رایج بود زن سیاهپوستی بنام هاریت گروهی مخفی راه انداخته بود و بردگان را فراری می داد.
بعدها از او پرسیدند:
سخت ترین مرحله کار شما برای نجات بردگان چه بود؟ او عمیقا" به فکر فرو رفت و گفت: قانع کردن یک برده به اینکه تو برده نیستی، و باید آزاد باشی…!
- وقتی به تو برخوردم از چه چیزی رنج می‌بردی ؟ از داشتن آگاهی ! برای اینکه دیگر رنج نبری به تو پیشنهاد می‌کنم که به یک شیء تبدیل شوی ، کاملاً یک شیء و در همه‌ی موارد از من اطاعت کنی . خودت را منسوخ کن ، فکر و اندیشه‌ی من باید جانشین فکر و اندیشه‌ی تو باشد .
- این یعنی می‌خواهید من برده‌ی شما باشم ؟!
- نه بیچاره ! برده خیلی بالاتر از شیء است . برده آگاهی دارد ، برده می‌خواهد که آزاد باشد ؛ نه ! من می‌خواهم تو چیزی کمتر از یک برده باشی ، جامعه‌ی ما طو
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک‌خورده‌ایم
اگر داغ دل بود ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود ما خورده‌ایم
اگر دل دلیل است آورده‌ایم
اگر داغ شرط است ما برده‌ایم
اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم...

+قیصر عزیز..
+تمام مدتی که در انتظار پیکرهای مطهر بودیم زمزمه می‌کردم : لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت ال
درشهرهای فرانسه آشوب بود پول حکم طلاراداشت بابت سود75درصد شش ماهه افراد برده میشدند.این پول در بانکهانرخ سودی پایین تر داشت فرق دراین بود که معادل این پول وسودافرادچه خدمتی بایدمیدادندتاپول تسویه شود.
کابینه رئیس جمهورمداوم پرازسروصدابودنگاه رئیس جمهور به دستان کاخ سفیدنشینان دوخته شده بود.آیاکاخ سفیدنشینان توان کمک به بحران برده داری اقتصاد فرانسه راداشتندیافقط ادای کمک کردن رادرمیآوردند.
نیمی از نگرانی ها و اضطراب های ما مربوط به نظر دیگران است، بنظر من نظر دیگران تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه می‌تواند تغییر کند.نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده ی آنان می کند. برده ی نظراتشان و بدتر، برده ‌ی آنچه وانمود می‌ کنند به نظرشان می‌ رسد.
هیچ دردی من فکر نمیکنم بالاتر از این باشه که یکی از بزرگترین و دلاورترین مرد دنیارو از دست داده باشی. ترامپ جنایتکار و مذور و کثیف تر از هر کسی نتونست با این ابر مرد رو دررو 
بجنگه،البته که هزاربار جنگید و هیچ وقت پیروز نشد. گفت ابروم رفت تا ابد هم بجنگم همینه. تنها چیزی که به سرش زد این بود که با موشک و پهباد بزنش که این خنجر از پشت هم
اسمشو نمیشه گذاشت...... من نمیدونم کسی که میخونه بگه باید به این نامرد ناشی کار ناخرد چی گفت...
که خدای تو. که اصلا
تهرانزنی است هوس‌انگیزکه به ورطهٔ نابودی می‌کشاندعاشقانش راو هر غروببا زیبایی اشمسحور می‌کندمی‌رباید دلِ از عابران غریبه،و چون به بر کشیدمی‌زند خنجر درد،بر پشت تک تک عشاق‌اش...
تهران زنی است هوس انگیزکه پوشیده،زیباترین لباس هایش رااما بر تن داردزخمِ چرک و کثافت ها تهرانزنی است هوس‌انگیزتهرانزنی استاز جنون لبریز... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
میتوانستم هزاران برده دیگر را هم آزاد کنم،
فقط اگر آنها میدانستند که برده هستند !
#هریت_تابمن
از مبارزین علیه برده ‌داری در آمریکا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 714×720]
مشاهده مطلب در کانال
بازگشت شیرین برده جنسی داعش به زادگاهش، یک زن ایزدی که بیش از دو سال در بند گروه تروریستی داعش بود اکنون به زادگاه خود شهر سنجار بازگشته است.
به گزارش چفچفک، شیرین که اکنون 25 سال دارد دو سال و هشت ماه به عنوان برده جنسی در دست گروه تروریستی داعش بود تا اینکه در جریان آزادسازی شهر موصل توسط نیروهای ارتش موفق به فرار شد.
پدر و مادر شیرین سال 2014 به دست عناصر تروریستی داعش کشته شدند قتل عامی که سازمان ملل از آن به عنوان نسل کشی ایزدی ها نام برده ا
الهه وسط فرش خوابش برده بود. هیچ کس دلش نیامد بلندش کند و روی تشک بذارد. مبادا که بدخواب یا بیدار شود.
دخترک سه ساله اش از خستگی پشت بوته های خار خوابش برده بود. تنها، از قافله جا مانده، دور از عمه ای که سپر بلا شود. با تازیانه بیدارش کردند. سلام بر رقیه ی حسین.
منابع آمریکایی فاش کرده اند ، دونالد ترامپ در زمان جنگ ویتنام با استفاده از مدارک پزشکی از خدمت سربازی در رفته است.
بله چنین شخصی آنقدر بزدل است که در پاسخ به مبارزه طلبی سردار دل ها (حاج قاسم سلیمانی ) که فرمود : "مرد این میدان ما هستیم برای شما . بیا . ما ملت امام حسین هستیم . ما ملت شهادت هستیم " در تاریکی و از پشت به حریفش خنجر می زند.
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
 
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
 
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
 
اگر "دل" دلیل است، آورده ایم!
اگر "داغ" شرط است، ما برده ایم!...
ادامه مطلب
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
 
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
 
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
 
اگر "دل" دلیل است، آورده ایم!
اگر "داغ" شرط است، ما برده ایم!...
ادامه مطلب
 
«نیمی از نگرانی ها و اضطراب های ما مربوط به نظر دیگران است... ما باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم».نظر دیگران تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه می‌تواند تغییر کند.نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده آنان می کند. برده نظراتشان و بدتر، برده ‌آنچه وانمود می‌ کنند به نظرشان می‌ رسد. درمان شوپنهاور#اروین_د_یالوم
سراپا اگر زرد و پزمرده ایم
                        ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
                       پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
                      اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
                     اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
                     اگرخنجر دوستان گرده ایم
  گواهی بخواهید اینک گواه
                  همین زخم هایی که نشم
بنده ی نفسم شدم، سوز و نوایم رفت... رفتاز نفس افتادم و حال دعایم رفت... رفتغفلتم توفیق توبه کردنم را برده استاز قنوتم رَبَّنا إغْفِرْ لَنایم رفت... رفتبار من را آتش ناشکری ام سوزانده استاز کفم سرمایه ی روز جزایم رفت... رفتعبد رسوایم... فقط دردسر مولا شدمآبرویم پیش او وقتی حیایم رفت، رفتدر سحرها خلوتی با دلستانم داشتمآن قدر بد کردم آخر از سرایم رفت... رفتسوی نامحرم نظر کردن سلاحم را گرفتبرکت از این زندگی تا اشک هایم رفت... رفتدل خوشم «صحن دلم» وقف ع
برو ای باد 
برو تا ان سوی خواب عطشناک کبوترها 
در انجا بر فراز گنبد نیلی 
زنی را خسته و مغموم
بر درگاه می بینی 
که با چشمان مخمورش 
تمام کوچه را 
در انتظار و حسرت دیدار می کاود 
بگو با مادرم ای باد 
تو را کی برده ام از یاد 
ترا کی برده ام از یاد 
   بهمن ماه ۱۳۹۸  علیرضا حسنی تقدیم به مادر 
 
بالاخره دیدمش. 
ماه‌ها بود که می‌خواستم این فیلم رو ببینم، اما فرصتش پیش نمی‌اومد. اول که هنوز اکران نشده بود، بعدش کیفیت پرده بود و بعد هم من اینترنت نداشتم. اما خب، بالاخره شد دیگه.
از اونجایی که من آدمِ فیلما و کتابای رمانتیک هستم، خیلی دوستش داشتم. خیلی زیاد. اصلا یه چیزی می‌گم یه چیزی می‌شنوید. شاید "فقط" یه عاشقانه ساده بود برای خیلیا، اما من رو بدجوری تحت‌تاثیر قرار داد.
داستان درمورد دختریه به اسم استلا، که یه بیماری ریوی داره که تش
  شمع دلسوز منم در شب تاری که تویی
به دو عالم نفروشم غم یاری که تویی
 
از کجا آمده این عشق کجا برده مرا
بی قرارم نرسیدم به قراری که تویی
 
نیش خنجر به زبان داشت به لب آب حیات
مست و زخمی شده ام با گل خاری که تویی
 
ماه بر حول زمین گشت و زمین بر خورشید 
من سرگشته بچرخم به مداری که تویی
 
چه کنم دام بلا پهن شده در ره عشق 
چون مسلح شده با چشم خماری که تویی
 
قدرت چشم تو از تیر کمان بیشتر است 
دل صیاد شده صید شکاری که تویی 
 
حس آرامش من حاصل آغوش تو بود 
قصد شروع فتنه دارد نقش لبخندت
_از جنگ های پیش این بوده ست ترفندت_
با روی خندان آمدی اما نمایان بود
برق نگاه خنجر از زیر کمربندت
با بند های این امان نامه گمان کردی
آزادگان را میکشانم باز در بندت؟!
ای منجی هر داستان! با خویش خلوت کن
بنگر چه کردی با جوانان برومندت!
بنگر چه کردی با کسانی که به جبر نان
بودند عمری از سر اخلاص! پابندت
دیری نمیپاید به زیر دشنه میبینی
میخواند اشعار مرا با خشم، فرزندت!
محمد صادق امیری فر
سراپا اگر زرد و پزمرده ایم
                        ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
                       پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
                      اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
                     اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
                     اگرخنجر دوستان گرده ایم
  گواهی بخواهید اینک گواه
                  همین زخم هایی که نش
آدمها هر روز خنجر تیز تری را در قلبم فرو میکنند...هر روز فریبی تازه...دسیسه ای نو...هر روز با سلاح جدیدی احساساتم را نشانه میگیرند...و من تکه تکه و پر از درد...پر از خون...و با کوهی از اندوه،آهسته و به سختی مثل پیرمردی که کوله بار سنگینی را بر پشتش گذاشته باشند خودم را جلو میکشم و پیش میبرم...من میان اشک هایی که میریزم ته ته ته قلبم به وجود خدایی که هر چند از دور اما هوایم را دارد اعتقاد دارم...من دلم،کمرم،وجودم شکسته اما هنوز ایمان دارم خدا یک روزی انت
چهار دسته افرادی که شما در زندگی خود آنها را ملاقات می کنید:
۱- دسته ای که «تلاش» می کنند، برده ها رو بیدار کنند.
۲- دسته ای که «رئیس» برده ها هستند.
۳- دسته ای که «هیچ اطلاعی» از بردگی خود ندارند.
۴- دسته ای که «مانند» برده ها هستند!
  
نقد رمان کلبه ی عمو تام: زندگی با برده های سیاه پوست و افکار و عقایدشان
نقد رمان کلبه ی عمو تام ، نویسنده: هریت بیچراستوتام پیرمرد سیاه چهره ای که به عنوان برده در خانواده ی امریکایی کنار همه ی بردگان سیاه پوست دیگر، از زن و مرد، کوچک و بزرگ، داستانش روایت می شود.
در حقیقت کلبه ی عمو تام، داستان تام نیست، داستان برده داری است. سیاستی که آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی در برخورد با مردمان ربوده شده از آفریقا در پیش گرفته بودند.
قسمتی از مردم با
آیا زن و مرد در بهره مندی از تمامی موهبتهای الهی ونعمت های خدا برابرند?  جواب :بله .
  . پس تفاوتها یی که ما  انسانها  قائل میشویم آیا ظلم است. جواب:بله
 . عدالت ویژگی است که خدا در نهاد هر انسانی قرارداده  ( سوره مائده آیه 8) که عمل به آن به پرهیزگاری  نزدیک وعمل نکردن به آن ظلم است و چون خدا ظالم نیست  پس  در خلقت  بشر در دو گونه  زن مرد  نیز با اعطاء توانایی های و ویژگی های برای  هر یک  تعادل  و همسنگیی  قائل شده و بدینوسیله   عدالت  را رعایت کرد
♪♬♬♪چه شود دوست شوی دست در این دست کنی حبیب من♪♬♬♪
♪♬♬♪چه شود نیم نگاهی به این عاشق سرمست کنی مرا مست کنی♪♬♬♪
♪♬♬♪دل به دلت داده منم منم پای تو افتاده منم منم دلبر دل برده تویی تویی عاشق دیوانه منم منم♪♬♬♪
♪♬♬♪دل من افسار ندارد درگیر تو است دیدم آن چشم تورا چشمانم مست شد است♪♬♬♪
♪♬♬♪دل به دلت داده منم منم پای تو افتاده منم منم دلبر دل برده تویی تویی عاشق دیوانه منم منم♪♬♬♪
♪♬♬♪دل من مست کن و دست در این دست کن و زیر و رو
میتوانستم هزاران برده دیگر را هم آزاد کنم،
فقط اگر آنها میدانستند که برده هستند !
#هریت_تابمن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
عزیزانی که نظر می دهند برای دریافت پاسخ مناسب موارد زیر را مشخص کنند :
1- سن خودشان ؟
2- میزان تحصیلات ؟
3- بچه کجایی ؟
4- میزان شناخت از دنیای امروز و گذشته ؟
5- چقدر قرآن می خوانید و چقدر به کار برده اید و از آن در مسائل دنیوی سود برده اید و جلوی خسران و ضرر و زیانتان را گرفته است ؟
از پاسخ به افراد زیر 37 سال به دلیل بچه گی معذورم ...
 
 
اشتباه بزرگ تنها گذاشتن یمن توسط غرب و شرق آنها را از معادلات آینده حذف خواهد کرد.
یمن برای همیشه از دسترس صهیونیسم خارج خواهد بود. یمن همین الان ایران دوم هست هم از نظر موقعیت هم رفتار.
بزرگترین نقص غرب در دهه اخیر فقط و فقط نداشتن اندیشمندان هست که تمام امکاناتشان را به هرز برده است.تمدن غرب اکنون یک بدن بدون سر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
خدا و بنده اش با هم، هم کلام می شدند وقتی که بنده به کلام خدا توجه می کرد.
ابلیس هم همان افکار خرد کننده و تحقیر آمیزی بود که از طریق رسانه های طاغوت وسوسه می کرد.
ابلیس گفت: زن ها برده اند. می خواست از این طریق همه را برده خود کند.
خدا گفت: من رحمان و رحیمم احکام ارث را طوری قرار دادم که کسی برده نباشد.
بنده که شاهدبود همه آقایی ها برای وقتی است که انسان ها بنده خدا باشند؛ قیام کرد بر
رهبر انقلاب:ملت طرفدار ایستادگی، مقاومت و نه گفتن به استکبار استمردم با حضور در مراسم نشان داد که طرفدار مقاومت استکسانی که سعی میکنند چیز دیگری از مردم ما به دنیا نشان دهند با صدق رفتار نمی کننداون چند نفری که به عکس سردار شهید عزیز ما اهانت میکنن، مردم ایرانند!؟ آمریکایی ها می گویند در کنار ملت ایران هستیم، دروغ می گویند، اگر هم می خواهند در کنار ملت باشند در واقع می خواهند خنجر خود را در بدن ملت فرو کنند
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زندبه دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زندیکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کندکسی به کوچه سار شب در سحر نمی زندنشسته ام در انتظار این غبار بی سواردریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زنددل خراب من دگر خراب تر نمی شودکه خنجر غمت از این خراب تر نمی زندگذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غمیکی صلای آشنا به رهگذر نمی زنددل خراب من دگر خراب تر نمی شودکه خنجر غمت ازین خراب تر نمی زندچه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟برو که هیچ کس ن
کتاب رمان گتسبی بزرگ
نویسنده: اف. اسکات فیتز جرالد
ناشر : داریوش
رقعی شومیز
248 صفحه
این رمان آمیخته با خاطره‌هایی شخصی است
که با نثری پرتحرک بیان شده است. جی. ‌گتسبی، جوان جاه‌طلب و احساساتی‌ای
است که در واقع جیمز گتس نام دارد و جنگ 1917ـ1918 را با درجة افسری به
پایان برده است. وی بعدها به یک قاچاقچی ماهر با شخصیتی مرموز تبدیل
می‌شود. او در اوج ثروت و جشن‌هایی که خود به راه می‌اندازد باز هم پسری
است در درون غمگین و متأثر. گتسبی بزرگ هجو گزنده
یا حـ ـسـ یـ ـن
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی
 آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی
 آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی
 حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی
 شد پیش تو نا امیدی، تیر نشسته به مشکت مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی
 بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد چون چشم ناباور م
بعضی کلمه ها عین خنجر نیستند
خود خنجرند
مثل حالا که جواب تمام توضیحات من یک "مهم اینه که بچه من داره اذیت میشه" هست.
من بچه ت نبودم؟
من بچه ت نبودم که یک سال زار زدم 
یک سال فحش خوردم
یک سل خودمو تو اتاق حبس کردم
اونقدر غم و غصه رو تو خودم ریختم که تا پای مرگ رفتم
من بچت نبودم که اگه بودم به جای اینکه بشینی پای حرف اون و اون بی شرفی که هرگز نفهمیدم دقیقا پشت سرم چی گفته
میومدی و مثل الان که ساعتها نشستی و باهاش حرف زدی باهام حرف میزدی
من بچه ت نبودم
دانلود آهنگ ای رفیق ای رفیق رضا سدیدی نارفیق (کیفیت عالی mp3)
دانلود آهنگ جدید محلی از رضا سدیدی به نام ای رفیق ای رفیق رضا سدیدی نارفیق با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانهAhang ai rafigh ay rafigh az Reza Sadidi
متن آهنگ رضا سدیدی نارفیق
دیگه ساز روزگار نامهربونه آی رفیق آی رفیقرنگ آسمون ما رنگ خزونه آی رفیق آی رفیقخنجر از پشت نزن به قلب خونم آی رفیق آی رفیقهمش از مستی و جنون میخونم آی رفیق آی رفیق
دانلود آهنگ ای رفیق ای رفیق رضا سدیدی نا
پند بس کن که نمیگیرم پند در امید عبثی دل بستن تو بگو تا به کی آخر تا چند از تنم جامه برآر و بنوش شهد سوزنده لبهایم را تا یکی در عطشی دردآلود بسر آرم همه شبهایم را خوب دانم که مرا برده زیاد من هم از دل بکنم بنیادش باده ای ‚ ای که ز من بی خبری باده ای تا ببرم از یادش شاید از روزنه چشمی شوخ برق عشقی به دلش تافته است من اگر تازه و زیبا بودم او ز من تازه تری یافته است شاید از کام زنی نوشیده است گرمی و عطر نفسهای مرا دل به او داده و برده است زیاد عشق عصیان
بزرگ شد...
حُرمت گذاشت هر که به زهرا(س) بزرگ شداندازه‌ی تمام دو دنیا بزرگ شد
در وادی حسین هرآن که قدم گذاشتقطره ولی به وسعت دریا بزرگ شد
مجنون خلوص داشت اگر ماندگار ماندمجنون بزرگ شد که لیلا بزرگ شد
اینجا ادب مسیر رسیدن به قُلّه هاستسَر خَم نمود حضرتِ  حُر  تا بزرگ شد
او سجده کرد و قبله‌ خود را عوض نمودتیره نماند و چون شب یلدا بزرگ شد
آغوش وا نمود و پذیرفت توبه رادر پیش خلق بیشتر آقا بزرگ شدحُرّ پیر وادی همه‌ اهل توبه استبر اهل توبه مُرشد و با
متن آهنگ ارباب شهر من امیر خلوتهمه چی توو دنیا میچرخه فقط سرِ توهمه بیشترشو میخوان ، بیشتر به ضربِ دوعددِ بالا ماشین حساب یعنی قدرتاگه داشته باشی راحتی حتی توو غربتتوو زمینِ خدا گرفتی جای خدا روآدما میپرستنت شدن نسخ و خمارتتو زدی به هم قانونِ برابریتویی دلیل قهر و آشتیدلیلِ خنجر اَ پشتِ برادریآدما سرِ تو حیله میکنن ، بهت پیله میکنندخترِ جوونو زیرِ پیر مرد میکنن
ادامه مطلب
کتاب بزرگ تر از جانونی
نویسنده: لورل اسنایدر
مترجم: فاطمه عبدی زاده
ناشر : مبین اندیشه
رقعی شومیز
248 صفحه
«ربکا» 12 ساله است و مادرش او و برادرش
را پس از جدایی از پدرش به آتلانتا پیش مادربزرگشان برده است. ربکا، یک
جانونی از زیر شیروانی خانه مادربزرگش پیدا می‌کند که می‌تواند هر آرزویی
را برآورده کند، البته آرزوهایی که داخل جانونی جا بشوند. او هیچ‌وقت فکرش
را هم نمی‌کرد که تمام زندگی‌اش در یک شب تغییر کند، اما این همه ماجرا
نبود و...
یا انیس من لا انیس له
ای کاش خنجر میکشیدند از دخترت سر میبریدند
.
.
.
چه میفهمم من از زهراوما ادراک ما زهرا
 
 
ف ا ط م ه
و امان از روزی که خدا به من فاطمه بده...
و سلام به روزی که خدا به من فاطمه بده...
به شیوه ی مادر مریم مقدس عمل خواهم کرد
قبل از اومدنش براش برنامه میریزم
 
در این تجمع یک روحانی به نمایندگی از شرکت کنندگان صحبت کرد و اظهارات ظریف و پاسخ ترامپ به وی را حقارت‌آمیز خواند و مدعی شد که این سخنان اقتدار کشور را زیر سوال برده است .
تعدادی از معترضان به سخنان اخیر وزیر خارجه کشورمان در گفت‌وگو با نشریه آلمانی اشپیگل با سردادن شعارهایی در مقابل وزارت خارجه تجمع کردند.
 
به گزارش ایسنا، در این تجمع که در برابر ساختمان « نه شرقی نه غربی » وزارت امور خارجه بعد از ظهر امروز (دوشنبه) برگزار شد، شعارهایی علیه
اینک فلسطین منتظر بهر مسلمانان شده/آوای وحدت را نشان ازجانب رحمان شده/هم پاره تن برمسلمین وقبله گاه اولش/دنبال عزمومنین در گلشن ایمان شده/دشمن همیشه میزند خنجر به قلب مسلمین/قوم یهودی حرمله ازبهرهرانسان شده/شیطان وآمریکائیان حامی این قوم خبیث/آیات محو دشمنان نازل دراین قرآن شده/اینک امام ورهبری فرمان وحدت داده اند/درپرتو عشق ولی هرسخت هم آسان شده/یک روز مهدی میرسد بالشکرش تاکوی قدس/آماده یاری او یک رهبر وایران شده/
تاحالا برایتان اتفاق افتاده شخصیتی از یک داستان انقدر خوب در ذهنتان مانده باشد که اگر کسی را شبیه او بینید بگویید:((چقدر شبیه فلانی است:؟!))خانم هاویشام یکی از این شخصیت هاست که سال های سال است در ذهن افراد زیادی در سراسر دنیا مانده و ادم ها هر وقت یک خانم بد اخلاق و لاغر و غرغر و می بینند که مدام به دنبال انتقام گرفتن است می گویند((شبیه خانم هاویشام است!))این شخصیت را چارلز دیکنز حدود 150 سال قبل در رمان((ارزو های بزرگ))خلق کرد اما انقدر خوب و واقعی
اینو چند وقت پیش تویه دفتر خاطراتم نوشتم 
( یه روزی وقتی همه رفتن میفهمی چقد تنهایی..... میفهمی تنهایی یعنی چی ..میفهمی غم یعنی چی گریه یعنی چی ..... وقتی همه رفتن فقط خودتی ..خودتی که میتونی بعد این تنهایی بایه حرکت کوچیک پیروز باشی بایه حرکت کوچیک کیش ومات ...هروقت تنها شدی من درونت رو پیدا کن ..ممکنه مثل خودت زخم خورده باشه ولی بلده چه جوری دلداریت بده هیچ وقت به این جماعت که هر روز رنگ عوض میکنن تکیه نکن ..دل نبند ..اونا هم یه روزی میان و یه روز دیگه
از جذابت های هر کشور ، قوم و نژادی، لباس هامحلی آن کشور ، قوم و نژاد می باشد. لباس های سنتی نشان دهنده تاریخ ، فرهنگ و آداب و رسوم مردمان آن است.
کشور گرجستان هم لباس های سنتی زیبایی دارد. که از دیرباز باقی مانده. در گذشته مردم آن را به عنوان لباس روزانه می پوشیدند. اما امروزه در مراسم ها و نمایش ها پوشیده می شود.  
چوخا نام لباس سنتى گرجستان 
چوخا لباس سنتی گرجی ها است. این لباس در طول تاریخ تغییرات زیادی کرده است. و قسمت هایی به آن اضافه و یا از آ
نور، در پرده ماند و شب آمدجانِ دل مردگان به لب آمدبرسانید بر سرای امام
عبدِ عاصی و بی ادب آمدجلو افتاده پیش مولایشهر که در معصیت، عقب آمدکی شود تا جهان نظاره کنددلبری فاطمی نسب آمدبندگان سفره ی کرم پهن استماهِ پر برکت رجب آمدیا مَن أرجُوه... یا علی مددیسائلی مرتضی طلب آمدتا دم یاعلی به لب گفتمبر لبم مزه ی عنب آمدمرغ دل را نجف فرستادممِس فرستادم و ذَهَب آمداز علی خیر را طلب کردمبرترین فعل مستحب آمددلِ من رفت کربلایِ حسینرحمت مستدام رب آمدماد
من مرددممیان قهوه خانه و کافی‌شاپ...و تشابه این دو ترکیبراز تمام تناقضهای عمر من است...
هر شب چای پر از تردیدم را که می‌نوشمتناقضهایم را با خدا به اشتراک می‌گذارمو اینگونه است که فیس‌بوکدفتر چهره‌های مردد هموندانم می‌شودکه در آستانه‌ی تغییر بزرگهویتشان را در تکرار اشتراکهای بی هدفجستجو می‌کنند...
من در تفاوت فرم استکان و فنجان گم شده‌ام...و عاقبت شبیدر استکان چای دارچینیم...غرق می‌شوم...بی آنکه طعم قهوه را از یاد برده باشم...
رابرت دنیرو ، برنده جایزه اسکار ، در فیلم هایی چون "راننده تاکسی" ، "پدرخوانده: قسمت دوم" ، "Raging Bull" ، "Awakenings" و "The Intern" بازی کرده است.رابرت دنیرو کیست؟بازیگر نقش رابرت دنیرو در سن 16 سالگی برای تحصیل در زمینه بازیگری با استلا آدلر مدرسه را ترک کرد. وی سپس با بسیاری از کارگردانان معتبر فیلم از جمله برایان دی پالما ، الیا کازان و از همه مهمتر مارتین اسکورسیزی همکاری کرد. نقش دنیرو در فیلم «پدرخوانده: قسمت دوم» (1974) اولین جایزه اسکار خود را برای او به
هربار که سعی میکنم ببخشم، فکر میکنم تمام شد، راحت شدم. اما دوباره همه‌ی خشم و نفرت برمیگردد، شاید با شدت خیلی بیشتر. حداقل حالا میدانم، بخشش های یهویی، مال همان فیلم ها و داستان هاست. ما آدم های معمولی باید جان بکنیم تا از عمقِ سیاهیِ تنفر یک اینچ کم شود...
آقای خوبی ها... آقای مهربانی... برای شما مینویسم...
خسته ام از این حجم نفرت که‌ توی سینه ام انباشته شده... کمکم کنید، نجاتم دهید، دوست دارم یکبار دیگر دنیا برایم گلستان شود، آدم ها دوست داشتنی
♦️دیر زمانی نیست که دریافته ام ؛ وقتی از کسی کینه ای به دل می گیرم، درحقیقت برده ی او می شوم؛
 
او افکارم را تحت کنترل خود می گیرد؛
اشتهایم را ازبین می برد؛
آرامش ذهن و نیات خوبم را می رباید و لذت کار کردن را از من می گیرد؛
 
اعتقاداتم را ازبین می برد و مانع از استجابت دعاهایم می گردد؛
او آزادی فکرم را می گیرد و هر کجا که می روم برایم مزاحمت ایجاد می کند؛
 
هیچ راهی برای فرار از او ندارم!!!.
 
تازمانی که بیدارم، بامن است و وقتی که خوابیده ام، وارد
یکه بود و بی‌حریف، این شد که لشگر باب شدلشگری را کشت، جنگ نابرابر باب شدتیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشتدر عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شدهیبتش را چون مؤذن داخل محراب دیدابتدای هر اذان "الله اکبر" باب شدشیعیان توحیدشان را در ولایت یافتنددر نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شداصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی‌ستختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شدگفت پیغمبر "انا علمٌ علیٌ بابها"در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد!هر چه را شد باب کردند، آخرش
قانون از کجا آورده ای سالها پیش تصویب شد و
انشاء الله در حال اجر است ولی این مهم نیست مهم این است که بگویند به کجا برده
اند؟ این قانون باید از صدر مشروطیت از کلیه مسئولین بخواهد که از کجا آورده اند
بعد به کجا برده اند! حتی اگر مهریه همسرانشان کرده اند به دستور امام علی باید از
انها پس گرفته شود و حتی اگر مرده اند وبه ورثه منتقل شده هم معلوم شود. ولی اکثر
انها این اموال را به خارج می فرستند تا مشمول هیچکدام از مواد نشود! زیرا وقتی در
حسابهای سری ب
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدیعبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدیآن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان راوقتی غریبانه می‌رفت بی‌یار و یاور ندیدیآری در آوردن تیر بی‌دست از دیده سخت استامّا در آوردن تیر از نای اصغر ندیدیحیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دستیا بُهت ناباوری را در چشم مادر ندیدیشد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکتمثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدیبر گودی سرد گودال خوب است چشمت نیفتادچون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدیدلخ
عشق، بردگی نیست. از همسرمان توقع نداشته باشیم که اگر من را دوست دارد، در برابر هر خواسته من بگوید: چشم!این بردگی است. می‌خواهی برده‌داری کنی یا همسرداری؟ می‌خواهی در خانه‌ات کُلفَت داشته باشی یا خانم؟کُلفَت، همسر نیست!نوکر، هم همسر نیست!همسر خوب این نیست که هرچه تو بگویی، بگوید:چشم! همسر خوب آن است که دیدگاهش را محترمانه به شما بگوید، شما هم گوش کنید و باهم به توافق برسید.⛔️ برده‌داری نکنیم...➖برده‌داری ما را به هیچ‌جا نمی‌رساند.نه ک
آبروی ایران، افتخار ایران، امید ایران، دلگرمی ایران، همانی که نامش مو به تن بیگانگان سیخ می کرد، همانی که برای سرش جایزه ها گذاشتند، همانی که مهربان بود و رحمدل اما در کنارش با ابهت و ترسناک، همانی که غرشش چونان شیران بود، همان بچه شیعه شیر پاک خورده، همان مرد میدان، همانی که دل مان به بودنش قرص بود، همانی که تا شب قبل بود، همانی که دیگر نیست، آه ... آه ... آه ... سردار جان! چه زود ما را تنها گذاشتی! چه زود پشت مان را خم کردی! با جای خالی شما چه کنیم
بنی آدم ابزار یکدیگرند،گهی پیچ ومهره گهی واشرند
 
یکی تازیانه یکی نیش ماریکی قفل زندان،یکی چوب دار 
 
یکی دیگران را کند نردبان،یکی میکشد بار نامردمان
 
یکی اره شد، نان مردم بردیکی تیغ شد ، خون مردم خورد 
 
یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل 
 
یکی چون قلم خون دل می خوردیکی خنجر است و شکم می درد 
 
خلاصه پرازنفرت وکین واندوه و آزنه رحم و نه مهر و نه لطف و نه نازهمه پر کلک ، پر ریا حقه باز!
 
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها
من برده هستم : دفتر خاطرات کلوتی، برده ای متفاوت از سایر برده ها.
 
من برده هستم : پاتریشیاسی. مک کسیاک، محراب قلم
خلاصه:
کلوتی دختر سیاه پوست ۱۰ـ۱۲ ساله ای که برده است ولی در حین باد زدن خانم ارباب که به پسرش درس می داد خواندن و نوشتن یاد گرفته و خاطراتش را می نویسد.او تمام ذهنیات و اتفاقات روزمره اش را می نویسد. اگر بفهمند او را به جنوب منتقل می کنند که هیچکس نمی تواند از آنجا فرار کند و همانجا خواهد مرد و یا او را می کشند!او به هیچکس چیزی نمی گوی
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
           من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود
 
 
رکاب ۱۷(خانم)
 
اگر بعد این چندسال، حس ششمم نتواند بوی خطر را بفهمد، به درد لای ترک دیوار می خورم. از وقتی وارد ساختمان شدم به دلم شور افتاد.کلید را داخل در می اندازم. می توانم نگاه سنگین کسی که در کمینم است را حس کنم؛ اما راه برگشت ندارم. همسایه ها هم نیستند، برای عید فطر رفته اند سفر. تنها راه پناه بردن به خانه است. شاید هم اصلا احساسم اشتباه باشد. آرام رو
آیت الله حائری شیرازی
شما #برده‌پرورید نه #انسان_پرور
خدا رحمتش کند، مرحوم علامه کرباسچیان (بنیانگذار مدرسه علوی). آمد شیراز و من را از شیراز بُرد در برنامه‌های خودشان. من در شیراز هفته‌ای یکبار در مسجد شمشیرگرها با جوانان جلسه داشتم. آقای کرباسچیان هم گروه نخبه‌شان را آورده بود در منزل و برای اینها صحبت می‌کرد. به او گفتم هفته‌ای چند ساعت با این‌ها کار می‌کنی؟ گفت 17 ساعت. گفتم: «من با شاگردهایم هفته‌ای یک ساعت کار می‌کنم!!».
ادامه مطلب
کتاب بزرگ ترین دختر عالم محرم حضرت رقیه(س) کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان سیدمهدی شجاعی
کتاب بزرگ ترین دختر عالم : نقل داستان کربلا از زاویه حضرت رقیه(س)
 
کتاب بزرگ ترین دختر عالم : سیدمهدی شجاعی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
معرفی:
دنیای غرب برای کودکان مان الگوهای غلطی را ساخته که حقیقی نیستند و در حقیقت کارهای اساسی و سرنوشت ساز و بزرگ انجام نمی دهند.ما باید برای مقابله با این هجمه فرهنگی، الگو های صحیح دینی را به کودک معرفی کنیم
از هر طرف، به حال جوانان نگاه کن
پر می شوم ز درد ، ز هر سو بخوانی ام
وقتی به حال و روز خودم، فکر می کنم
دارد حرام می شود اینجا جوانی ام
مدرک، هنر، جوانی و سر زندگی، ولی
این ها ملاک سنجش کشور نبوده است
این حجم اختلاس، برای خدای ما
باور بکن که قابل باور نبوده است
من شرم می کنم ز غمِ مرد، سفره اش
گرچه درست، در گذر راه نفت بود...
اما چنان به فقر، دچار و اسیر بود
روزش دقیق، شکل همان چاه نفت بود
من شرم می کنم ز خجل بودن پدر
چون در وجود خسته ی او نان نمانده ا
بالای سرش که رسیدم، چشمانش بسته بود و صورت زیبایش زیر بارش خون، به سفیدی ماه می زد. یعنی در تمام این لحظات او بود که به فاصله یک شیشه از من، خنجر می خورد و مظلومانه ناله می زد؟ 
 
حرکت قلبم را در قفسه سینه حس می کردم که به خودش می پیچید و با هر تپش از خدا تمنا می کرد که او زنده بماند...
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir/dastanhaye_mamnooe
https://t.me/dastanhaye_mamnooe
 
ادامه مطلب
 
نیمی از نگرانی ها و اضطراب های ما مربوط به « نظر دیگران » است ، ما باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم !نظر دیگران ، تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه می‌تواند تغییر کند . نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده ی آنان می کند ؛ برده ی نظراتشان و بدتر ، برده ‌ی آنچه وانمود می‌ کنند به نظرشان می‌ رسد !
#اروین_د_یالوم
در گذرگاهِ نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم.
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من،
فواره و رؤیا در تو بود
تالاب و سیاهی در من.
در گذرگاهت سرودی دیگرگونه آغاز کردم.
شاملو
هندرسون که حالا کاپیتان تیم قهرمان چمپیونزلیگ است با اشاره به این عکس و بازگویی بعضی خاطرات دوران نوجوانی‌اش به خبرنگاران گفت:" بچه که بودم رویایم فتح جامهای قهرمانی بود. امروز صبح دوستم یک عکس برایم فرستاد. این عکس که وقتی حدودا 10ساله بودم گرفته شده من را در حال بوسیدن یک جام نشان می‌دهد. وقتی این عکس را دیدم انگیزه‌ام برای بازی فینال دو چندان شد. داشتم یک جام خیلی بزرگ طلایی‌رنگ را می‌بوسیدم. بله، نمی‌دانید آن عکس چقدر به ما انگیزه داد".
 
آنها در دل سیاهی شب چه بسیار ناجوانمردانه تو را پر پر کردند ... چه بسا ناجوانمردی راه و رسم شیطان بزرگ است! 
آنان فکر می کنند با شهید کردنت، تو را از میان ما برده اند ... نمی دانند که یاد تو در دل ما همیشه زنده است و از این خاک چه بسیار قاسم سلیمانی ها که بر نمی خیزد!
 
شهادت سردار بزرگ شهید حاج قاسم سلیمانی را به شما تسلیت می گویم
مپندار این شعله افسرده گردد ... که بعد از من افروزد از مدفن من 
نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش ... بتازد به نیرنگ تو تو
دانلود جدیدترین اهنگهای داملا
دانلود آهنگ داملا یالان
دانلود اهنگ ترکی هله ده هله ده
دانلود اهنگ داملا خنجر

دانلود اهنگ داملا سومیشدیم
دانلود اهنگ بو باهار از داملا
اهنگ جدید داملا سومیشدیم
دانلود اهنگ داملا او منم
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ اول رجب ۹۸
نور، در پرده ماند و شب آمدجانِ دل مردگان به لب آمدبرسانید بر سرای امام
عبدِ عاصی و بی ادب آمدجلو افتاده پیش مولایشهر که در معصیت، عقب آمدکی شود تا جهان نظاره کنددلبری فاطمی نسب آمدبندگان سفره ی کرم پهن استماهِ پر برکت رجب آمدیا مَن أرجُوه... یا علی مددیسائلی مرتضی طلب آمدتا دم یاعلی به لب گفتمبر لبم مزه ی عنب آمدمرغ دل را نجف فرستادممِس فرستادم و ذَهَب آمداز علی خیر را طلب کردمبرترین فعل مس
دیروز خنجر کلی التماس کرد که باهاش برم آش یا سیب.خب آش انتخاب کردم در حالیکه ناهار یه ظرف پر خورشت بامیه داشتم!بازم جای همیشگی و بازم شله قلمکار....
تو راه خونه هم کمی....
وقتی می خواستم سوار شم دیدم دست چپشو گرفته .فکر کردم داره سکته می کنه.بهش زنگ زدم گفت خوبم!رفتم خونه و  تا یه ساعت خبری ازش نبود!بعدش گفت حالش بد شده و با آژانس رفته خونه.دوستش میاد دنبالش و میرن کلاس...
از اون طرف بابا هوس قرمه کرده بود .به یاد اسبق!دو پرس گرفتیم و خوردیم!بعدش پدر گ
سیاهی لزج شب سرد و افتاده در ته چاهی تاریک که نور ماهش نیست. هی دست بر دیوار بردن و بالا رفتن و افتادن و خسته و ناامید قانع به این سرنوشت پست. نه انگشتی مانده و نه ناخنی و نه نایی برای بالا رفتن. عاجز. ناتوان. بازنده. نه از آن بازنده های خوب که کل سالن برایش کف و هورا می کشند. نه. از آن بازنده هایی که آرام، زمانی که همه غرق در برنده‌اند از گوشه میدان بیرون می رود. سیاهی. سیاهی. سیاهی. شب. نمی دانی چندمین سیگار است که دودش را به درون فرو می دهی و این رق
به جایِ کوچک کردنِ دیگران ؛خودت بزرگ شو !به جایِ آرزویِ شکست ، برایِ افرادِ موفق ؛خودت هم تلاش کن و موفق شو !و به جایِ نشستن و حسرت خوردن ؛بلند شو و برایِ آرزوهایت بجنگ فراموش نکن ؛کسی که توهین می کند ؛ خودش را زیرِ سوال برده ،کسی که تحقیر می کند ؛ خودش را خوار کرده ،و کسی که می رنجاند ؛ دیر یا زود ، تاوان خواهد داد .نه خرافاتی ام ، نه سطحی نگر !اما لا به لایِ این سیلِ منطق و روشنفکری ؛به چوبِ انتقامِ خدا بدجور اعتقاد دارم ،بدجور !
انتظاریوسف زهرا نشان جمعه هاست/عشق مابرحضرتش هردم امان جمعه هاست/درتکاپوی حقیقت هست مهدی لطف حق/آن گل نرگس ولی درنهان جمعه هاست/چشمها اندرفراقش مثل یعقوب نبی/سوی یوسف عاشقی لطف عیان جمعه هاست/ازتباراهل بیت ودلبر آدینه ها/تیرحق مولابه دنیادر کمان جمعه هاست/اشک چشمان بهاری شیعه رامعناکند/جاودانه عاشقیها در بیان جمعه هاست/دشمنان دین احمد خنجر از رو بسته اند/باولایت تاشهادت درتوان جمعه هاست/ملت ایران ورهبر سوی او آماده باش/لشکری بهرش فراهم
 
انیمهRakudai Kishi no Cavalry   با لینک مستقیم
نام انیمه :Rakudai Kishi no Cavalry
 
خلاصه انیمه
 
داستان درباره  (مدرسه شمشیر) که دانش اموزان این مدرسه با استفاده از جادو و هنر شمشیر زنی اموزش میبینن ایکی کورگانی برای اموزش به این مدرسه میره ولی او یک شوالیه شکست خورده و از درجه بائین هست .چرا که او هیچ هنری در جادوگری نداره از شانس بد او در یک روز به یک دوئل دعوت میشه توسط استلا که یک شاهزاده و شماره ۱ مدرسه هست و در این مبارزه هر کس بازنده بشه باید تا اخر زندگیش
آیا من اشتباه میکنم؟
ما ۱۲ سال درس میخونیم، در واقع رقابت و مسابقه میدهیم، بهترین ها رشته خوب قبول میشن اما سر بقیه چه بلایی میاد؟
اونها وارد دانشگاه میشن تا یک سری آموزش ها ببینن برای برده بودن، امروزه برده ها باید سواد داشته باشن تا کارهای کاغذ بازی ارباب رو انجام بدن، وقتی دنبال کار میرن ارباب چندر غاز حقوق بهشون میده که اصلا عادلانه نیست، میخوای بخواه نمیخوای یه بدبخت تر از تو پیدا میشه که قبول کنه، کاری نداره که تو قراره چطور زندگی کنی
شرر به خرمن آل عبا زدی ای شمرچه آتشی به دل ماسوی زدی ای شمر
مگر که زینت دوش نبی نبود حسینچرا قدم روی عرش خدا زدی ای شمر؟
حسین فکر نجات تو بود اما حیفلگد به بال و پرش بی هوا زدی ای شمر
هنوز جان به تنش بود مرتضی آمدبه ناله گفت: عزیز مرا زدی ای شمر
نفس نفس زد و ناله کشید "یا أماه" میان پهلوی او نیزه جا زدی ای شمر
نسوخت قلب تو از ناله ی " بُنیَّ حسین"به پیش دیده ی خیر النسا زدی ای شمر
حسین آب طلب کرد در ته گودالتو در عوض شه لب تشنه را زدی ای شمر
هزار و نهصد
رویای با تو بودن را نمیتوان نوشت، نمیتوان گفت و حتی نمیتوان سرود. با تو بودن قصه ی شیرینیست به وسعت تلخی نداشتن و...و من همچون غربت زده ای در دامان بیکران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت مینشینم و میمانم تا ابد و تا وقتی شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشویند و چه احمقانه و چه مشتاقانه در انتظار آن روزم یاد تو پرچم صلحیست میان هجوم بی امان این همه فکر ولی در هیاهوی بی نغمه ی وجودم کسی فریاد میزند. یک روز میاید که من دیگر دچارت نیستم، از ص
امام جمعه اردبیل با بیان اینکه ملت آذربایجان دشمن اصلی خود را خوب بشناسند ، گفت: عامل اصلی آزاد نشدن خاک قره باغ، دولت آمریکاست چراکه این دولت مستکبر با حمایت از حکومت خودخوانده قرع باغ ضمن نقض تمامیت ارضی آذربایجان به ملت این سرزمین هم اهانت کرده است.
امام جمعه اردبیل در ادامه گفت: با کمال تاسف مطلع شدیم با فعالیت لابی ارمنی در آمریکا، وزیر خارجه حکومت خودخوانده قره باغ به آمریکا مسافرت کرده. آمریکا به این شخص خاطی ویزا داده و از همه بدتر ر
اشک چشمان می سرایدجمعه های انتظار/سخت شدازبهرشیعه جلوه های روزگار/ازفراق روی مهدی گریه ها ماتم شده/دشمنان دین احمد ظلمشان شدآشکار/یوسف آل محمدانتظارجمعه هاست/مسلمین رالطف دارد رحمت پروردگار/وارث قرآن وعترت آرزوی انبیاست/شیعه باعشق ولایت می نمایدافتخار/امتحان حضرت حق سخت شدبر مسلمین/گاه درجنگ نظامی گاه مالی درفشار/دشمنان برولایت خنجر از روبسته اند/ظلمشان ازبهر شیعه هرکجایی ناگوار/دریمن یادر عراق وسوریه داردحضور/کرده بحرین وفلسطین راس
ساعات اول را در بهت و حیرت محض گذراندم. توییت‌ها، خبرها، تسلیت‌ها و نفرین‌ها را یک به یک خواندم و هزار خنجر غم در قلبم فرو نشست. خودم اما لال شده بودم. حالا اشک‌هایم را ریخته‌ام و سکوت مرگ‌بار حاکم بر خانه کلافه‌ام کرده. آمدم شعری از شاملو بنویسم، آمدم خطی از براهنی، از رولان بارت، از اوون ویلسون بنویسم اما ننوشتم. که این واقعیت عریان را کی توان به قلم شعر و نثر در آورد؟ صورت شادان پونه، صدای پدر راستین، چشمان کاربر توییتری که سه روز پیش ن
از شدت استرس له لهم! باورم نمیشه تو این شرایط به فکر کلاس مجازی و کوفت و زهرمارن واسمون، یکی نیست بگه تویی که از ۹۰ دیقه، یه ساعتشو اراجیف میگی! یا تویی که نگرانی یه وقت یه ربع آخر رو نمونی تا وقت چاییت نگذره الان واسه ما شدین ... استغفرلله. دستم به هیچ کاری نمیره و راستشو بخوای اینجا نوشتن هم آرومم نمیکنه.‌‌. خیلی خسته ام و له... روزی که اومدم دیدم الف سرما خورده و نگم که چقدر نگران شدم .. امروز بابا سرفه میکنه و با هر سرفه‌ش یه خنجر به قلبم فرو می
در چشم خسته‌ام خواب ارچه آرزوستخفتن چه باشدم در جلوه‌گاه دوست بلوای اندرون رخصت نمی‌دهدبیدار مردمک از مردمان اوست قلبم که دیرگاه بی‌واژه می‌تپیدچون شهد او چشید دائم به گفتگوست این کیست جامه‌ام صد گونه می‌دردهر گونه می‌رود فارغ ز جستجوست از آب دیده‌ام شرمی چه بایدمچون خود حضور او ناموس آبروست از جام کهنه‌اش نوشم به هر دمینقشش چو باده‌ای، جانش یکی سبوست خنجر کشد مرا فارغ شوم ز خویشاین گونه یار هم، این گونه هم عدوست در پیش چشم او ا
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت می‌‌سوختهیأت، میان "وای مادر" داشت می‌‌سوختدیوار دم می‌‌داد؛ در بر سینه می‌‌زدمحراب می‌‌نالید؛ منبر داشت می‌‌سوختجانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بودجانکاه‌تر: آیات کوثر داشت می‌‌سوختآتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شدباغ خدا یک بار دیگر داشت می‌‌سوختیاد حسین افتادم آن شب آب می‌‌خواستناصر که آب آورد سنگر داشت می‌‌سوختآمد صدای سوت؛ آب از دستش افتادعباس زخمی بود اصغر داشت می‌‌سوختسربند یا زهرای محسن غرق خو
باسلام و صبح بخیر
#متن_کامل_شعر روایت میثم مطیعی از #فتنه_۹۸
میهن من! باز زخم از نابرادر خورده ایگرم جنگ رو به رو، از پشت خنجر خورده ای
حرف دارد با دل ما، قدر یک تاریخ حرفسرخی خون شهیدان بر سپیدی های برف
خاک میهن! باز هم جسم شهیدی سهم توست شرحه شرحه پیکر سرو رشیدی سهم توست
باز اهریمن به میهن آتشی افروخت آه
ادامه مطلب
 
شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسینروى دل با کاروان کربلا دارد حسین‏از حریم کعبۀ جدّش به اشکى شُست دستمروه پشت سر نهاد، امّا صفا دارد حسین‏مى‌‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیمبیش از این‏‌ها حرمت کوى منا دارد حسین...او وفاى عهد را با سر کند سودا ولىخون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین‏...آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌‏کندعزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین‏...دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوزبا دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسین‏شمر گوید گوش کر
 
انیمهRakudai Kishi no Cavalry   با لینک مستقیم
نام انیمه :Rakudai Kishi no Cavalry
 
خلاصه انیمه
 
داستان درباره  (مدرسه شمشیر) که دانش اموزان این مدرسه با استفاده از جادو و هنر شمشیر زنی اموزش میبینن ایکی کورگانی برای اموزش به این مدرسه میره ولی او یک شوالیه شکست خورده و از درجه بائین هست .چرا که او هیچ هنری در جادوگری نداره از شانس بد او در یک روز به یک دوئل دعوت میشه توسط استلا که یک شاهزاده و شماره ۱ مدرسه هست و در این مبارزه هر کس بازنده بشه باید تا اخر زندگیش
‍ ‍ #برشی_از_یک_کتاب 
زهرای من! این تازه ابتدای مصیبت ماست. این من که سر تو را بر دامن گرفته‌ام، پس از تو جز بر بالش غم سر نخواهم گذاشت و جز نخل‌های کوفه همراز نخواهم یافت. این حسن که سر بر سینه‌ی تو نهاده است و گریه جگر سوزش امان مرا بریده است روزی خون دل عمر خویش را بواسطه‌ی زهر خیانت بر طشت غربت خواهد ریخت. این حسین که ضجه‌هایش دل ملائکۀ الله را می‌لرزاند و بعید نیست که هم الان قالب تهی کند و جان نازک خویش را به جان تو پیوند زند روزی بجای لب
حس نبودن تو عجب سخت نابجاستاندوه رفتن تو غمی سخت وجانفزاستدر حیرتم از آن همه ابراز عشق تودرمانده ام، فرار،کجای قرار ماستازچه فرار می کنی از عشق دم نزناین درد عشق نیست، تبانی قصه هاسترنجیدنت درست،غلط گفتنم صحیحکو ببخششی که حال بزرگان قومهاستافسرده ای، ملال تو افزون زحد شدهاین نکته هم دلیل همان درد و رنجهاستپا می کشی تو از دل من میروی بروباور نمی کنم که هجر سر آغاز ماجراستبا دست بسته لب بگشایم به احتضارجانم بگیر و سخت نگیر ،این قضا بلاستدر
از پدر و مادر چه صفاتی به ارث می بریم؟
 
به گزارش نی نی کا به نقل از ایرنا؛ همگی از پدر و مادر خود صفاتی‌ را به ارث برده‌ایم؛ اما چه صفاتی؟ ما نتتیجه‌ای از ژنتیک هر دو هستیم و برخی صفات منحصر به فرد خود را هم داریم. چیزی که قرار است به آن بپردازیم همان ریزش موی مردان است که به مادرانشان ربطی ندارد. مثلا حتی نوع وزن کم‌کردن شما دقیقا از این موارد است که از پدر یا مادرتان یه ارث برده‌اید.
ادامه مطلب
فضائل امام حسین علیه السلام به اعتراف صفدی عالم بزرگ تسنن
صلاح الدین صفدی از علمای بزرگ اهل تسنن می‌نویسد:
ابْن عَلیّ بن أبی طَالب رَضِی الله عَنْهُمَا الْحُسَیْن بن عَلیّ بن أبی طَالب رَضِی الله عَنْهُمَا رَیْحَانَة رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم وَابْن ابْنَته فَاطِمَة الزهراء رَضِی الله عَنْهَا وَأحد سَیِّدی شباب أهل الْجنَّة هُوَ وَأَخُوهُ وَأمه وَأَبوهُ أهل الْبَیْت الَّذین أذهب الله عَنْهُم الرجس وطهرهم تَطْهِیرا.
حسین ب
باسم رب الجمیل
 ملّت ایران نشان داد که از خطّ مجاهدتِ شجاعانه دفاع میکند، ملّت ایران نشان داد که به نمادهای مقاومت عشق می‌ورزد، ملّت ایران نشان داد که طرف‌دار مقاومت است، طرف‌دار تسلیم نیست. آن کسانی که سعی میکنند چیز دیگری را از ملّت بزرگ ما به مردم و به افکار بیگانگان یا افکار عمومیِ داخل نشان بدهند، با صدق و صفا با مردم رفتار نمیکنند؛ ملّت این است، ملّت طرف‌دار ایستادگی است، طرف‌دار مقاومت است، ملّت طرف‌دار ایستادگی در مقابل زورگوی
گاهی در زندگی یک جورهایی می شودکه... دل و دماغت به هیچ کاری نمی رود! نه سردرد داری... نه از موضوعی خواسته یا ناخواسته ناراحتی... نه کسی خنجر کینه به پشتت فرو انداخته. نه... دوست داری تنها باشی، خودت و خودت به یک گوشه خیره بشوی... سکوت باشد و سکوت و تنها یک نوای ملایم از آهنگی که روحت را نوازش بدهد(مثلا until the last moment) چایت را بنوشی و به هر کس و هر چیزی فکر کنی! رویا ببافی و برای خودت لبخند بزنی! حرف های مادربزرگت را مرور کنی و با انگشتانت بازی کنی... بروی لب
 چند ساعت به عید مانده، راضیه دلش از آن ماهی تپلی هایی می خواهد که بیرون می فروشند و گوشش به حرفهای مادر که اصرار می کند آن ماهی ها هم از همین ماهی های داخل حوض هست، بدهکار نیست!!!
فیلم قشنگی بود و بازی ها مثل همه این فیلمایی که این چند روزه دیدم عالی. فقط همینو بگم که این فیلم کلی جایزه برده ؛ این دختر کوچولو هم به خاطر این فیلم، جایزه بهترین بازیگر کودک جشنواره فجرو برده و چقدر هم بازیش معرکه بود. اون بغضاش و اون چپ چپ نگاه کردناش دل ما را برد.
ی
تب کنکور و کلاس خصوصی در شیراز بسیار تند و فراگیره و اسامی نام برده تنها
قطره ای از دریای مشاوران کنکور شیراز هسکه به فراخور زمان در پست های
بعدی سایرین رو هم بهتون معرفی می کنم اعم از:جناب آقای استدلال.جناب آقای
عبداللهی.جناب آقای مقدسی.جناب آقای کرم.و.........در ضمن این پست به منظور
جانب داری از هیچ یک از افراد نام برده یا تخریب هیچ یک نوشته نشده و صرفا
جنبه ی معرفی دارد
افراد دیگه ای اگر شما میشناسید لطفا به ما اطلاع بدید تا به این صفحه با تو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نور شیرین