نتایج جستجو برای عبارت :

تازه چهار قسمت دیگه تموم میشه T_T

ساعت ده دقیقه به چهار صبحه.
تازه اومدم توی تخت تا بخوابم
خواب به چشمام نمیاد
شهریور داره با سرعت باورنکردنی تموم میشه
امروز ازمون ازمایشی ثبت نام کردم برای اواسط مهر
فردا کاش بشه کارای رزومه تموم بشه تا یه نفس راحت بکشم
چه روزای عجیبی.
اینقدر فکرم مشغوله که حتی وقتی به گذشته فکر میکنم و بابتش افسوس میخورم یا احیانا احساس خشم یا تنفری بهم دست میده؛ خیلی زودگذره. چه خوب. چه خوب که برای فکرای اضافی وقت و حوصله ای ندارم.
خدایا ممنون بابت این روزای
سال پیش که نه حتی اگه همین چهار ماه پیش به من میگفتی چهار ماه بعد مشغول چه کاری ای میگفتم خواب تموم شد صب بخیر!!!
ولی خب همه چیز خیلی یهویی شد و فک کنم اسمشو میتونیم بزاریم یهویی خوب!!
امروز موقع ناهار به دوستام گفتم هفته ی بعد من در حالی میام سر کلاس میشینم که تیر خوردم و خب اون مدرسه ندار های عوضی خندیدن.هشتگ کثافطای مرض
الان نمیخوام از تندباد دهن سرویسی ای که در طی هشت ماه آینده قراره بر من روا داشته بشه حرف بزنم ذاتا مهم هم نیست چون تموم میشه
خب روز من خیلی وقته که شروع شده. امروز ساعت چهار بیدار شدم تا پنجو نیم کتابمو که سی صفحه ازش مونده بودو خوندم بعدش خوابیدم تا هشت اینطورا حالا کتابو تموم کردمو تازه میخوام برم سراغ اصل قضیه. برنامه تیر ماه رو که بهت گفتم نوشتم اومدم کتاب بدایهة الحکمة رو همون که عربی تقسیم کردم جوری که توی یک ماه بتونم تمومش کنم و خوبم یاد بگیرمش. و کتاب سیر حکمت در اروپا هم طی یک هفته بخونم چون باید برا خودمم یادداشت برداریشون کنم و باقی کارها مثل زبان عکاسی و
سلام .
بالاخره تموم شد. اولین مرحله جدی زندگیم تموم شد .
 این تموم شد واسه کنکور فنی نظام جدید هست که میگم به خوبی تموم شد و توی دانشگاه ارم شیراز برگزار شد و ایشالا نتیجه خوبی هم داره.
و یه عذر خواهی میکنم برای اینکه این مدت نبودم . با عرض پوزش.در خدمت تون هستم ممنون میشم همراهی کنید .
من همیشه به همه میگم میگذره تموم میشه
همون آدما هم به من میگن میگذره تموم میشه
در حالی که نمیدونیم تموم میشه
چند روز پیش که یکی از بچه ها سر جریانات اخیر گفت اعصابم خورده
و بهش گفتم نباشه چون کاری از دستت بر نمیاد و 
تموم میشه.. میدونستم تموم میشه؟؟نه
در واقع فکر میکنم هیچ وقت هیچی تموم نمیشه
امشب  خودمو رو تختم پشت این پرده حبس کردم
و حوصله بچه ها  اتاق رو نداشتم با اینکه میگفتند میخندیدن
و موقعیت دیگه باشه من کلا وسطشونم 
هیچی هم نمیتونه ارو
من همیشه به همه میگم میگذره تموم میشه
همون آدما هم به من میگن میگذره تموم میشه
در حالی که نمیدونیم تموم میشه
چند روز پیش که میثم سر جریانات اخیر گفت اعصابم خورده
و بهش گفتم نباشه چون کاری از دستت بر نمیاد و 
تموم میشه.. میدونستم تموم میشه؟؟نه
در واقع فکر میکنم هیچ وقت هیچی تموم نمیشه
امشب  خودمو رو تختم پشت این پرده حبس کردم
و حوصله بچه ها  اتاق رو نداشتم با اینکه میگفتند میخندیدن
و موقعیت دیگه باشه من کلا وسطشونم 
هیچی هم نمیتونه ارومم کنه
ا
همین الآن چند قطره ای بارید :) 
تا صدای چکه های باران را شنیدم لپتاب را کنار زدم و پریدم بیرون . باران های بهاری زود تمام می شوند . و این فرصت کم به دست می آید . ماه رمضان ، دهان روزه و زیرِ باران دعا خیلی به استجابت نزدیک است . نام بردمتان و دعا کردم ...
+ دیشب رفیق یه نفسِ عمیق کشید و گفت : ماه رمضونم داره تموم میشه . من :| یه نگاهی به گوشیم انداختم و گفتم چهارمه ها تازه . گفت تازه اون اشتباس امروز سومه :) 
اما مساله اینه که وقتی ارزش لحظه های این ماه رو ب
از اواخر بهمن ۹۷ شروع کردم به دیدن سریال فرندز،و تاالان تا قسمت ۲ فصل نهم دیدمش.
منو اونجوری نمیخندونه، ولی خب واقعا حال خوب کنه...معمولا قبله خواب دو قسمت ازش میبینم و خیلی حال میده،ازالان قصه تموم شدنشو دارم میگیرم...
تا اینجا با این دو قسمت واقعا خندیدم:قسمت ۲ فصل نهم(اون قضیه مشت زدن راس به جویی و ...)
اگه اشتباه نگم قسمت ۱۷ فصل پنجم(اون قضیه که جویی از پشته پنجره خونه مانیکا یه دختررو تو ساختمون راس میبینه و .....)
بالاخره امروز امتحانام تموم شد البته با یه خبر بد تموم شد، ولی خوابیدم و خب معجزه خواب اینه که همه چیزو کمرنگ میکنه بعدشم رفتیم بیرون با بچه های دانشگاه به لطف یکی دوتا از پسرا انقدر خوش گذشت که از شدت خنده محل اتصال فک پایین و بالام و پیشونیم درد میکنه :)اون خبر بد میتونه اینده منو کامل خراب کنه نمیدونم چی میشه اما امیدوارم به خیر بگذره نمیدونم چرا نمیتونم حتی بهش فکر کنم یا جدیش بگیرم! احساس میکنم باهام شوخی کردن یه شوخی زشت و کثیف جوری که اگ
-لوس نشو. چیزی به اسم عشق وجود نداره.
+وجود نداره؟
-نه نداره.
+پس این که ما این جاییم یعنی چی؟
-رابطه، اسمش رابطه ست. ببین همه آدما یه روز رابطه شون تموم می شه. مثلا امروز ازدواج می کنن و یه سال بعد طلاق می گیرن. خب پس عشق کجا میره؟ تموم می شه؟ مگه می شه عشق تموم شه؟
-عشق تموم نمیشه؟
+نه، معلومه که نه!
-پس وجود داره! فقط تموم نشده... یه چیزی درست وسط قلبت، چیزی که تموم نشده!
+اوهوم، خب تو بردی. آره تموم نمیشه. تمومت می کنه مثل خنجری که آروم آروم تا خود اس
خیلی دوس دارم یه شروع تازه داشته باشم
به معنی واقعی کلمه...دوس دارم...
ولی
 
خیلی وقته تموم کردم
اون رضای قبل نیستم واقعا، انرژی گذشته رو از من صلب کرده روزگار
رمق هیچی رو ندارم و شاید بهتره بگم، نداریم.
 
خدارو چه دیدی شاید شروع کردم
شاید...
ساعت چهار بامداد به وقت بی وقتی
امروز ساعت شیش بیدار شدم اما تا همیین نیم ساعت پیش چرت میزدم :/ دیگه الان تازه میخوام شروع کنم. نتونستم کتابو تموم کنم دیروز. امروزم که رفتن به نمایشگاه کتاب کنسل شد میتونم بشینم پاش اگه بشه امروز دیگه تموم بشه. فصل ۴۱ ام با عنوان کلبیان ، التقاطیان، شکاکان. :/ بریم امروزو داشته باشیم. 
این روزا دیدن نبات در حال راه رفتن با دمپایی های من قند تو دلم آب می‌کنه.
وقتی میبینی نی نی دیروز ، چه عجله ای داره پا تو کفش بزرگترها کنه، ذوق میکنی.
ذوق بزرگ شدنشو ، قد کشیدنشو و...
ولی همین قدر که قند تو دلم آب میشه ، دلم برای نی نی و کوچولو بودنش تنگ شده.، برا روزایی که چهار دست و پا راه می‌رفت و کف آشپزخونه کنار پام می‌نشست تا ظرف شستنم تموم بشه برا روزایی که تازه بلد شده بود بگه بابا
 و چقدر ریسه می‌رفتیم و غش و ضعف میکردیم واسه بودنت و بزرگ
داشتم الان فکر میکردم که خوب! بعد که طرحم تموم شه چی؟ چیکار کنم؟ کجا؟ چی؟ بعد این زید ما، کی میخواد دست ما رو بگیره ببره خونه بخت؟ اصن دست ما رو میگیره واسه بخت مخت؟ بعد من پاشم برم شهر غریب. نه دوستی نه فامیلی نه اشنایی. نه حتی خیابوناشو بلدم. بعد اونوقت مسئولیت خونه، زندگی، ظرف، کار، زید، خودم.
بعد گفتم من پا شدم اومدم طرح، جاییکه کسی تخمش رو نداشت بیاد. بی کس و کار. همه چیز رو از نو ساختم اینجا. چرا نتونم باز؟
خلاصه که، ارامش مغزی روانی روحی به
جمعه چهاردهم آبان هم تموم شد.
زیاد خوابیدم هر وقت زیاد میخوابم حالم بد میشه و جالب اینجاست اولین چیزی که تو تلگرام دیدم کانال دکتر خیراندیش بود که درباره زیاد خوابیدن و بالا رفتن سطح بلغم تو بدن و اثرات مخرب بلغم زیاد حرف میزد. نهار عدس پلو و سیب زمینی خوردم با کمی روغن زیتون که روش ریختم. پدرم امروز مریض بود. تمام مدت خونه بودم و بیرون نرفتم. سرتا سر روز بارون اومد. مرد ایرلندی رو نصفه دیدم. شبی که ماه کامل شد فیلم افتضاحی بود به زور دیدمش. قس
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
یه کلیپه هست داره با حاج قاسم صحبت می کنه، میگه حاج آقا تموم شد؟
میگه نه هنوز اولشه، یه مرحله سختش تموم شد، تازه اولشه...
+ هنوز اولشه، خون حاج قاسم می جوشه و زنده می کنه همون طوری که خون اباعبدلله می جوشد و زنده می کند.
++ لا یوم ک یومک یا ابا عبدالله...
دیروز اگه نیم ساعتم وقت اضافی میاوردم امضاها رو هم میگرفتم ولی از کل پروژه تدوینام فقط امضاهاش موند. یه حس سبکی شبیه تموم شدن امتحاناتم داشتم. الانم که تو سازمانم منتظر جلسه ملیم.
آخر هفته هم مشغول عروسی امیرحسین بودیم که خیلی عروسیشون قشنگ بود و خیلی هم وقت ما رو گرفت ولی هر چی بود تموم شد و میتونم بگم الان دیگه میشه فول تایم زبان رو ادامه داد. به امید خدا یه ماه توپ بخونیم و امتحان رو بدیم و تموم شه
دیروز تولدم بود :) 27 سالم تموم شد و برادرم 20 سالش تموم شد. اصلا باورم نمیشه که سال ها اینقدر سریع میگذرن و من هنوز تکلیفم با خودم معلوم نیست انگار تازه تازه بود که تولد 17 سالگیم رو جشن گرفتیم دوستام برام سنگ تموم گذاشتن و خانواده هم همینطور و من هنوز باورم نمیشه که این تعداد آدم هستن که منو دوستم دارن :) خداجونم ممنونم ازت که 27 سال بهم فرصت زندگی دادی فرصت دادی تا زیبایی هایی که آفریدی رو ببینم و صداهای گوش نواز رو بشنوم . ممنونم که بهم یه بدن سال
گفتم تموم بشه غمگین میشم؟ 
دیدم نه واقعا.
غمگین نمیشم اما تموم شدنش تموم شدنِ یک دوره آموزشی سخت و نفس گیر بوده.
گاهی پیش میاد که همه چی خوب باشه اما همه چی از دست بره.
من و مامان بابام روز اول عید سه نفر بودیم الان ....
پس همیشه ویرانی یکی از گزینه هاست که محتمل هست.
خدایا ممنونم
از تموم شادی ها
و دلخوشی های 
کوچیک.
خدایا ازت ممنونتم.
خدایا اگه من روی تموم 
خوبیهایی
که در حق کردیو
بپوشونم
یعنی کافرم.
به پوشاندن بذر توسط خاک
کفر میگن.
اگه من تموم لطفهایی که
در حقم کردی.
تموم لحظه هایی که هوامو
داشتی.
تموم نعمتهایی که بهم دادی رو
شاکر نباشم
از درون
و بیرون
شاد نباشم
و روی همه اونا رو 
با غم الکی
بپوشونم یعنی کافرم.
خدایا دوست دارم.
بهت ایمان دارم.
ازت ممنونم.
حال خوب کن همیشگی من
دوست دارم.
از فکر درباره اینکه اون بنده خدا گفت شما خیلی عجیب و غریبید چون گفتم خواب ابوعلی جبائی و ابولحسن اشعری دیدم پرت شدم به این قسمت روضه که: مگه یادم میره من بودم و یه دل مضطر...
قبلاً فلسفه و عرفان رو خیلی دوست داشتم به مثال علاقه طفل به پستان مادر ولی انسان که بخواد رشد باید علایقش هم رشد کنه که شاید چون رشد می‌کنه، علایقش رشد می‌کنه و یا بالعکس که حرفی در این نداریم.
الان می‌خوام روضه‌خوان بشم و اینکه تو روضه کارم تموم بشه، همین.
بگذریم آقا..‌‌
بالاخره بعد از چیزی حدود یازده ماه یا یک سال دولینگو رو تموم کردم. حالا این به این معنی نیست که دیگه نرم سراغش اما این بار برای مرور میرم تا چیزهایی که تا حدی یاد گرفتم فراموش نشه چون می دونید که زبان گریزپاست :) بسی خوشحالم که به قولم عمل کردم ^_^ 
بیست روز از اردیبهشت ماه باقی مونده؛ شروع کردم به خوندن ینی هیتیت یک و امیدوارم تا آخر اردیبهشت حداقل دو سومش رو تموم بکنم. برای این نمی گم کل کتابو باید تمومش کنم چون با اینکه اولاش خیلی راحته اما نمی
الان یعنی نیم ساعت برم عقب بعد اونم دو ساعت، پس ساعت تازه شده 11 اونجا. تازه باشگاهش تموم شده تا برگرده دوش بگیره و بعدم خسته و کوفته. کی حرف بزنیم پس؟
+ وارد چیزی شدم که اصلا فکرشم نمی کردم. امیدوارم شیرینیش همیشه باقی بمونه. 
کار این روزام شده در نظر گرفتن اختلافات زمانی مکانی! میشه این اختلاف از بین بره؟!
++ آخر هفته بعد بالاخره میرم کویر. امیدوارم فوبیام اذیتم نکنه! (کاش اونم بود...)
سلاممم... آخخیش بالاخره تموم شد! ولی بد تموم شد حداقل به عنوان کسی که شیش سال تو تیزهوشانش درس خونده می تونم بگم افتضاح
 بود. ولی یه بازه یه ماه وجود داره برای گشتن توی رشته ها، از پزشکی 
و دندون و دارو تا آبیاری گیاهان دریایی و پرورش علف های هرز... 
بیخی  اصلا دلم نمیخواد بهش فکر کنم!
 دلم برای تک تکتون تنگ شده! 
دقیقا دو ماه دیگه تولدمه، پیشاپش 18 سالگیم مبارک.
چخبر از خودتون؟ چخبر از کنکوریامون؟ 
+ مدت زیادی از بلاگ دور بودم..دلم یه قالب اختصاصی
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_اول
.
خوب نبودم اما بد هم نبودم 
ولی تازه وارد بودم
تازه نتایج اومده بود 
رتبه ام بد نشد اما واسه ی من فرقی نداشت 
فقط هدفم قبول شدن دانشگاه تهران بود و تموم
رشته اش مهم نبود
هدف خاصی تو زندگی دنبال نمی کردم
اصن مگه باید هدفی باشه
زندگی همین دوروزه و تموم میشه
چرا این دوروز رو به جای شادی صرف به دست آوردن چیزایی بکنم و براشون خودکشی کنم
من مثل بقیه نیستم
هر چی بخوام دارم پس بهتره فقط لذت ببرم هر چند لذتی نیست و فقط تکرار مکرر
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_اول
.
خوب نبودم اما بد هم نبودم 
ولی تازه وارد بودم
تازه نتایج اومده بود 
رتبه ام بد نشد اما واسه ی من فرقی نداشت 
فقط هدفم قبول شدن دانشگاه تهران بود و تموم
رشته اش مهم نبود
هدف خاصی تو زندگی دنبال نمی کردم
اصن مگه باید هدفی باشه
زندگی همین دوروزه و تموم میشه
چرا این دوروز رو به جای شادی صرف به دست آوردن چیزایی بکنم و براشون خودکشی کنم
من مثل بقیه نیستم
هر چی بخوام دارم پس بهتره فقط لذت ببرم هر چند لذتی نیست و فقط تکرار مکرر
یک، دو، سه، چهار، پنج، ...هزارویک، هزارودو، هزاروسه، ...
پس چرا تموم نمی‌شی؟
گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم که چطور می‌شه کسی رو که با سی‌وهفت‌هزارونهصدوپنجاه‌وهشت رابطهٔ مختلف به آدم وصل می‌شه از زندگی بیرون کرد.
نمی‌خوای بری؟
خسته‌م کردی!
از همه ببرم که ولت کنم؟ خوب می‌شه اینجوری؟!
 
_بهش گفتم خیره!
+گفت تا تعریف مون از خیر چی باشه!
_گفتم همین که زمان درستش میکنه خیره!
+گفت چی بگم!
_گفتم شکر
+نگام کرد
_گفتم خدا ما رو به میزان صبرمون آزمایش میکنه!
+ گفت من که طاقتم سر اومده!
_ گفتم امام صادق فرمودند: صبر که تمام شود فرج می آید!
+گفت یعنی صبرم تموم شه همه چی تموم میشه و خلاص!؟
_ گفتم تازه اون روزیه که میفهمی چرا قبل از اون نشده!
+ گفت گیجم کردی!
_ گفتم خدا هیچ وقت دیر نمیکنه، اگر دیر شده بدون هنوز موعدش نشده! پس صبر میکنی و به وعده اش ا
بچھ ک بودم فک میکردم پدرومادرها ساعت شنین ک ھروقت تموم شد برش میگردونیمو ھمھ چی نو می‌شھ 
ولى وقتی بزرگتر شدم فھمیدم......
فھمیدم مثل مدادرنگیھ زندگیتو رنگ میکنھ و خودش تموم میشه
یا مثل حبھ قنده....
چاییتو شیرین میکنه ولى تموم میشه
********
قدرشونو بدونیم تا ب خاطر ما تموم نشدن^__^

زندگی زود میگذره
قدرشونو بدونیم.....
اتاقمو مرتب کردم، گردگیری کردم، جارو کشیدم :)
خسته شدم ، وضعیت R هم از یه طرف :/
یه عالمه کار دارم از همه مهم تر درسام هستن که نخوندمشون :(
تو عید برام زمان کند میگذشت با خودم میگفتم کاش زود تموم بشه... الان که تموم شده با خودم میگم چرا زود گذشت؟! یعنی هنوز باورم نمیشه که تموم شده... ولی مطمعنا تموم شده :/
ولی تعطیلات عید و مفت از دست دادم.... میتونستم خیلی کارا بکنم اما نکردم...
ساند کلود هم اون پشت داره پخش میشه...
ولی واقعا کی من از بی برنامگی درمیام؟؟
م
دیشب به این فکر می کردم که قصه ای که شروع کردم رو نیمه تموم گذاشتم و دیگه هم دنبالش رو نگرفتم. بعد یه کم که فکر کردم توی وبلاگ هایی که دنبال می کنم از این مدل قصه کم نیستبد نیست یه چالش قصه های نا تموم درست کنیم و داستان های نیمه کارمون رو تموم کنیم
برنامه سفر به بهشت اندیشه ها برنامه ای در مورد حضرت مولانا است که شبکه چهار سیما تولید کرد در این برنامه که در شهر قونیه ترکیه و شهر خوی ضبط شده است کارشناسان و اساتید ادبیات درباره مولانا، افکار و اندیشه های او صحبت می کنند. 
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
قسمت نهم
عجیبه. می‌گن محبت از شناخت میاد، ولی می‌تونم قسم بخورم این محبت، این اشکی که سه روزه تموم نمی‌شه، این غمی که هر لحظه تازه‌تر می‌شه، این که امروز صبح فهمیدم نمی‌شه، باید پاشم برم تهران تو اون اقیانوس آدما یا غرق شم یا حداقل بتونم به جای گریه‌های بی‌صدای توی اتاق، با صدای بلند زار بزنم، اینا فقط از شناخت نمیاد. مگه من کلا چقدر از تو می‌دونستم یا همین الان می‌دونم سردار؟ اشکم بند نمیاد ولی... غصه‌م تموم نمی‌شه انگار...همهٔ روضه‌ها انگار ا
در این گیر و دار که فیلترینگ و جبر زمانه :/ باعث شده بود توی بیان بیشتر وقت بگذرانم ، اتفاقی با پستی که نوشته بود" لوریس چکناواریان به برنامه ی شوکرانِ شبکه چهار می آید"برخوردم .ولی در ۲۷ آبان اوضاع طبق برنامه پیش نرفت وباز پخش قسمت قبلی که مصاحبه ای با آقای کریم مجتهدی بود پخش شد که البته خیلی هم مفید بود ولی این قضیه آدم را یاد این جمله انداخت که "صدا و سیما هست دیگر :/"
خلاصه از آنجایی هم که فقط سایت های داخلی باز می‌شدند به فکر این افتادم که به
میدونی، زندگی اغلب اینجوریه که باید سعی کنی از برهه ای که تموم شده بگذری. فلش بک زدن اشکالی نداره، مرور بعضی چیزا ایرادی نداره، فقط کافیه که بدونی تموم شده، اون روزها و آدمها هم تموم شده ن.
بیا ببینیم روزای پیش رو چیا تو چنته داره، هوم؟
دریافت
از صبح که بیدار شدم هنوز نخوابیدم. الان مها رفته منتظرم خبر بده سوار شدنشو. هیچ حسی ندارم از این تنهایی. فقط میدونم برای فردا کلی کار دارم. و باید امروزم رو که خوب کار نکردم جبران کنم. امروز به کل حالم خوب نبود حتی سر زبان هم بی حواس بودمو کلی سوتی دادم. خلاصه که همین. با این همه خیلی خسته ام امیدوارم خوابم ببره. فعلا که خبری نیست ولی هرجور شده بایدبخوابم صبح زود بیدار شم.خوشحالم که امروز تموم شد.میتونم امیدوار باشم که روز تازه ای در پیشه و من می
عنوان جذابیه هان؟ولی متن شاید اونقدرام جذاب نباشه پس این یه توصیه‌اس برای نخوندن این پست
خیلی دوست دارم مثل نویسنده‌های مشهور خیلی شاعرانه از دلتنگیای شبانه‌ام بنویسم.منتها...من از همون اولم تو توصیفات خوب نبودم.ببخشید که هر بار این قلم مجازی رو به بازی میگیرم و تهش میشه چهار تا کلمه بی مربوط و چهار خط غرغر و...مینویسم.بهتره قبل ازینکه دوباره شروع کنم پستی که بی دلیل شروع کردمو تموم کنم.اگه فردا حالم بهتر بود یکی ازین ۲۰ تا مطلب پیشنویس آما
خب اون مقاله هم تموم شذ. عصری برای بابا کیک خریده بودیم روزشو بهش تبریک گفتیم غافلگیرش کردیم. بعدش سبزی پلو خریده بود برای شب عید خونه بابا بزرگم که سبزی خودمون رو پاک کنیم و بدیم آشپزا درست کنن تازه برای خودمونم خریده بود ده کیلو سبزی:/ نشستیم به پاک کردن حالا هی پاک کن پاک کن مگه تموم میشد؟ سبزی خوردنم گرفته بود:/ خوبه چهار تایی نشستیم پاش وگرنه تا صبح طول میکشید.  بعدشم منو مها نشستیم سفره خفت سین درست کردن الان منتظریم تخم مرغا خشک شن دوبار
کنکور ارشدم تموم شد نمی دونم تا چه حد باید از جوابایی که دادم مطمئن باشم ولی می دونم دیگه تموم شد نمی خوام به استرسش فکر کنم حتی حاضر نیستم یکبار دیگه این تجربه رو تجربه کنم ولی به نظرم خیلی بهتر از چیزی که تصور میکردم بود.
امروز داشتم پله ها رو بالا میومدم یکهو یادم افتاد توی طول روز چقدر این پله ها رو بالا پایین میکردم تازه بعد از واقعه یادم افتاده پا درد بگیرم بیحال افتادم روی تخت فقط نمی دونم چهارواحد تخصصی رو کی قراره فردا پاس کنه فقط میدو
امروز چه روزی بود اصن انگار قسمت نبود برم کلاس :/ لباسام پوشیدم رفتم کفشم بپوشم نبود.همه جارو گشتم نبود.زنگ زدم مامانم گفتم کفشام کجا؟ گف جا کفشی دیدم نبود بعد گفتم مامان یکم بیشتر فک کن یهو گف تو انباری :///// رفتم تو انباری اونجا بود. خلاصه که ۱۰ وقتم اینجوری گرفته شد.بعد اتوبوس اول که سوار شدم وسط راه خراب شد و خاموش کرد بعد دیرم شده بود. خواستم اسنپ بگیرم که چون به هیچی و هیچکی اعتماد ندارم زنگ زدم به مامانم اطلاع بدم که اگر ربوده شدم بدونن چجو
باید بگم دلم غذاهای خونگی مامان پز میخواد و تمام!
#فقط تموم شو لعنتی
من همون آدمیم که حساس به غذا بود!
هر خورشتی جز خورشت مامان جونش و فک و فامیلای خوب اشپزش از گلوش پایین نمیرفت حالا خورشتای داغون اشپز دانشگاه حتی قیمشو!
فکرشو بکن قیمه! :/ غذایی ک ی تایمی متنفر بود ازش رو میخوره!!
چرا؟ چون نه وقت غذا درست کردن داره و نه حوصلشو لا ب لای این همه شلوغی کار...
تموم شو فقط
تموم شو
خدایا؟
منو ببخش به خاطر سهل انگاری ام
منو ببخش که نذری رو که باید در عرض ششصد و چهار روز تموم می کردم، در عرض چندین سال تموم کردم
البته دست خودم نبود
یه مدت فکر و ذکرم فقط مرگ شده بود
هیچ هدفی جز مرگ نداشتم
دست و دلم به هیچکاری نمی رفت
همه چیز برام بی معنی شده بود
اولش فقط در حد یک حرف و فکر بود
تا اینکه پیمانم، نفسم، عشقم پر زد و از پیش ما رفت
اونموقع بود که دیگه دنیا برام غیرقابل تحمل شد
با اینکه با خدا قهر کرده بودم
ولی اون تنهام نذاشت
یه فرشته
وای جزا اینقد تابستون زود میگذره من اصلا نفهمیدم کی تیرماه تموم شد
یکی جلوی تعطیلات تابستونی رو بگیره....امروز چهار مرداده نمیدونم این سه روزی چجوری گذشت.
...روزا مث برق و بار میگذرند وایسا دنیاااآاا:).....بسلامتی همه کنکوریا
ک تابستونم درس خوندن تا سربلند بشن:)
دوران زندگی من الان در دو قسمت خلاصه میشه قبل از بهمن نود و هفت و بعد از بهمن نود و هفت
 و نود درصد افکارم مقایسه بین این دو دورانه و حتی وقتی میخوام چیزی رو به عنوان یادداشت بنویسم ناخوداگاه بعد از خوندنش متوجه این مقایسه میشم
و فکر میکنم این بخاطر اینه که من هنوز دارم تو سال های قبل زندگی میکنم و برام تموم نشدن و هنوز به خاطر ناکامی ها خودم رو سرزنش میکنم و نمیدونم کی قراره این کارو تموم کنم چون که رو سرعت پیشرفتمم تاثیر منفی گذاشته 
و این خی
بالاخره هانیبال رو ب پیشنهاد پری شرو کردم... ازون سریالاست ک خودش با بلوپراش 180 درجه فرق میکنن. خود سریال تم دارک جناییه، پلوبرا رو ک میبینی انگار سریال کمدیه !
هنوز تازه قسمت چهار سیزن یکمو از همین الان دارم با دیدن ادیتاش تو اینستا واسه خودم اسپویلش میکنم.  :| yeah typical me
Whatching it is probably not the best decision considering, well ... me being me but, I needed something this dark. It's like espresso! It's bitter yes! But in its own way, it heals the invisible wounds :) like the meme said ! I want my coffee dark and bitter just like my soul ...
 
تموم شد همه چیز تموم شد
آزاد آزاد شدم از هر آنچه که فکرشو بکنی از ترس از حرفهای دیگران از ترس از پسرفت از ترس از بدگویی کردناشون از ترس از زیرآب زدناشون از ترس از رعایت حجاب نردن.....
حالا آزاده و رها هستم 
آزادم از زنجیرهابی که مسئولیت بهم بسته بود
خدایااااااا هزاران هزارا بار ازت ممنونم 
دد پوست خودم نمیگنجم
تمام تلاشم رو میکنم به عهدهایی که باهات بستم پایبند باشم
این روزا حالم خیلی خوبه ...
عاشق این خنده هایی هستم کا تا یادت میاد توی ذهنم ناخ
#نمایشنامه :
ده سال و چهار ماه
نویسنده: #هادی_آریانا
فرمت فایل: pdf
پل ارتباطی با نویسنده:
موبایل: 09158359539 -  09356120192 
✍️ لینک دانلود :  ده سال و چهار ماه
حق نویسنده محفوظ است.
آدم هایی که در گیر دار اشتباهاتشون پی به انتخاب و عدم توانایشون به نه گفتن می رسن و با هم برای زندگی تازه قدم برمیدارن
-گاهی وقتا آدم لای منگنه میمونه 
بین موندن و رفتن 
بین بودن و نبودن 
بین گذشته و آینده
بین خوابیدن یا بلند شدن 
بین تموم کردن یا ادامه دادن 
بین‌...
-چند‌ روزه که میخوام بنویسم،بگم حتی بخونم...
«سهم ما از دنیا سکوت شد
سکوتی به وسعت کلمات 
به عمق دریاهای شور و شیرین 
به بلندی برج میلاد
به خستگی پاییزی تهران 
به نبستن امید به آینده 
و به مرگ رویایی تعبیر نشده...»
-چشم به راه آخر هفته نشسته‌ام،تا تمام بشود این هفته‌ی... .
-کاش میشد زمان رو قیچی.تق،ت
از ساعت هفتو نیم یک ربع به هشت بیدارم. اما هنوز شروع نکردمو هنوز از خواب بیدار نشده دوباره خوابم گرفته :/ فقط دلم میخواد از این وضعیت مزخرف خلاص بشم حالا هرجوری که میشه. همه کارام مونده این همه کتابامو اوردم هنوز کتابمو تموم نکردم تا شروع کنم کتاب جدیدو. لعنت به من با این وضعیت. نمیتونم توضیح بدم که دقیقا چه مرگمه و چرا نمیتونم کار کنم چون در بیرون علتی نداره انگار. اما چیزی هست که نمیذاره نمیدونم چیه فقط میدونم هست و من با این که دلم میخواد نمی
به تاریخ سوم شهریور ماه نود و هشت، ‏این فصل از زندگی من هم تموم شد. حس مبارزی رو دارم که بعد از مسابقه، هم کتک خورده، هم باخته و هم دوپینگش رو شده. حالا نه انگیزه ی شروع دوباره داره، نه آبرو و دوستی براش مونده، نه حتی کسی نعششو از رینگ میکشه بیرون. که البته همه ی اینا حقشه...
چرا ازم فاصله میگیری پس بگو اون همه خاطره چیمنی که به پای تو موندم داری میری تو به خاطر کیمنی که هی پشت تو واستادم تنها نذاشتم اون ...یه روزی فکر نمیکردم که از همون دستا یه چک بخورمد نامرد حداقل با من نه جلو این همه آدم نه با همه آره و با من نه مگه من آهنمدمت گرم کی تورو اینطور بد عادتت کرد کی توئه دیوونه رو درکت کرداز تموم غصه ها ردت کرد ...دمت گرم کی تورو اینطور بد عادتت کرد کی توئه دیوونه رو درکت کرداز تموم غصه ها ردت کرد ...یه کاری کردی یهو جا خور
«خودت باش» کلیشه‌ای‌ترین جمله ممکن برای نوشتن یک پست در وبلاگی تازه تاسیس! ولی احساس کردم شروع کردن دوبارۀ وبلاگ‌نویسی‌ام با این جمله می‌تونه مفید باشه. می‌دونم که خیلی از شروع کردن‌هام به این خاطر به تموم شدن ختم نشدند که خودم نبودم! این من نبودم که کار رو انجام می‌دادم، قسمتی از من بود که اصلا صلاح بقیه قسمت‌ها براش مهم نبود، منِ کمالگرایی بود که می‌خواست هرکاری رو به بهترین شکل انجام بده و اگه اینطور نمی‌شد من رو برای شروع اون کار
آرزو می کنم هرچه زودتر بمیری ترامپ لعنتی که گند زدی به زندگیم://
بعد از ترور سردار زندگی نذاشته برام،بهونه اومده دستش که دیگه اونجا جای موندن نیست ،جم کن بیا پیش خودم.
آخه اون عوضی که خودش به غلط کردن افتاده دارن جم میکنن برن گم شن خراب شده ی خودشون ،این وسط این چی میگه من نمی فهمم به خدا‌.
امروزم دیگه زنگ زده بود به بابا:/ آخرم دعواشون شد:/ خدایا چرا تموم نمیشه ؟! چرا تموم نمیشی، رفتی تموم شد دیگه ، تموم شو دیگه.. بابا تموم شو... تو رو هرکی دوست دار
دانلود قسمت 4 فصل هشتم سریال گیم اف ترونز | دانلود قسمت چهارم گیم اف ترونز فصل 8  برای دانلود قسمت چهارم فصل هشتم گیم اف ترونز کلیک کنید. بیشتر بخوانید ... دانلود زیرنویس فصل چهار سریال Game of Thrones · دانلود زیر نویس ...
دانلود فصل چهارم سریال گیم اف ترونز دانلود فصل چهارم سریال گیم اف ترونز | دانلود سریال گیم اف ترونز فصل 4 |دانلود فصل چهارم سریال بازی تاج و تخت | گات.
ادامه مطلب
 
هو سمیع
.
#قسمت_پنجاه و سوم
.
برای پس فردا برنامه گذاشته اند بدون هماهنگی با من
چند دقیقه بعد تازه اوضاع بدتر هم شد
تازه یادم اومد به شرایط جسمی خودم
-من آخه چه طوری بیام
-مشکل چیه
-خانواده ام که از اتفاقا خبر ندارن
-آخ.... اینجاش رو دیگه فکر نکردم بودم
-اههههه شما هم با خواستگاری کردنتون
-به من چه ... اصن به من بود همین امروز خواستگاری می کردم و تموم و خانمم رو می بردم
ادامه مطلب
فردا آخرین امتحانه 
نمیدونم چرا انقدر امتحانای من دیر تموم میشه همیشه؟ ولی به هرحال فردا که تموم شه خیلیا رو زخمی میکنم :)
برنامه ام اینجوریه که بعد امتحان مستقیییییم بیام خونه چهار پنج ساعت بخوابم، بعدشم که بیدار شدم میشینم فصل دو سریالی که تازه کشفش کردم(پیکی بلایندرز) کامل نگاه میکنم.خلاصه روزی یه فصل  نگاه میکنم و آخر هفته هم که فصل جدید استرنجر ثینگز و انتظاری که به سر میاد... بله شما دارید با کسی صحبت میکنید که نود درصد وقت بیکاریشو سری
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم...
خرداد ماه جان چه عجب!!! بالاخره تموم شدی.. مرسی.. اه...

تیرماه جان!!! آمدی که داغ دل تازه کنی به هزار و یک داغ آشکار و نهان... مادر داشتی آرزو می کردم به سوگت بنشیند که سوگ نشین توایم...
تیر ماه بی سرانجامی توی سیگار بهمنت باشد.... (با اندکی تحریف)
امروز ترم دوم زبان رو کلاس داشتم. صبح ساعت چهار این طورا بیدار شدم اما باز خوابم برد تا هفت که دوباره پاشدم حاضر بشم. با مترو رفتیم. مگه این مها رو بزور با مترو ببری هی میگم من چهار سال این مسیرو اومدم سخت نیکه. برگشتنه با اسنپ برگشتیم. خلاصه که به نظرم درسش خیلی سخت اومد :/ تازه مثلا درس یکو جلو جلو خونده بودم بگذریم باید حیلی تلاش کنمو وقت بذارم دیگه تقریبا یاد گرفتم چجوری باید بخونم زبان رو باید هر هفته بعد هر جلسه حسابی کار کنم. 
یه چیز دیگه م
میگم تو مفاتیح نوشته چهار رکعت و رکعت دوم حمد و انا انزلناه ، میگن نه دفعه قبل کاروان گفت مثل نماز صبحه:/یک داستانی داشتم برای اعمال مسجد کوفه الان هم میفرمایند که با ماشین بریم کربلا ، زیبا نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟خدایابه من صبر بده که فقط این سفر تموم بشه....
جناب اوشون همه تقصیر شماستا
یعنی من الان صبح باید پاشم برم مدرسه؟
یعنی چی؟
مسافرت تموم شد؟
هیچی نفهمیدیم که....نمی رفتم بهتر بود...حسرت صدتا کار نکرده موند رو دلم:((((
ای خداااا...هعی:(
+تازه کلی دعوامم کرد امروز :( خب پدر من به من چه شمال رطوبت داره باطری موبایل زود خالی میشه..اینم تقصیر منه؟... خب خاموش شد دیگه.رسیدم خونه میخواست موبایلمو بگیره بندازه تو دریا:))) 
بسم الله الرحمن الرحیم
(این قسمت خیلی جذاب نیست، حالا نیست قسمت های قبلی خیلی جذاب بود! )
با امیرسجاد که از مسجد اومدیم بیرون، چند قدمی رو رفتیم تا ماشین. قرار بود اون شب یه دیداری با داداش علی داشته باشم که البته آخرش هم میسر نشد. کوچه های پیچ در پیچ رو رفتیم و از مسجد دور شدیم، چون داداش ما دلش نمیخواس ماشینو جایی پارک کنه که مزاحم مورچه ای، گربه ای چیزی باشه! [ ولمون کن :) ] گفت کجا برم؟ گفتم من امشب آزادم. یه قرار دیگه داشتم که کنسل شد. گفت بریم پ
روز های بهتری می آید
چون اعتقاد دارم که روزگارِ آفتاب سوخته پوست می اندازد.
چون اعتقاد دارم  اگر غصه هست یواش یواش جاشو خوشحالی میگیره، اگه دلتنگی هست خیلی آهسته اما بالاخره دیدار رو میرسونه و اگه بغض هست به مرور لبخند ها واقعی تر میشه.
  اعتقاد دارم ، چون میدونم همونقدر که خوشحالی عمر داره، غم هم یه زمانی داره، میمیره، تموم میشه، میریزه و دوباره برگ های سبز ِ حال خوش جوونه میزنن.
 چون دیده بودم روزایی رو که تموم شد و روزگار، پوست تازه ای به خ
ه. از خودم می‌پرسم که آیا واقعا دوره‌ی عشق‌های بی‌حساب و کتاب تموم شد؟ آیا سنِ مسابقه برای زودتر پول پیدا کردن و تاکسی رو حساب کردن، تموم شد؟ آیا روزایِ ست نبودن و وقتی که عجله دارین، برای کمک ظرفای خونه‌ش رو شستن؛ تموم شد؟
دیروز که نشسته‌بودم روی صندلی، اون‌پسره‌ی جدید توی ارکستر با ریش و سیبیلایِ تازه پر شده‌ش نگاهم می‌کرد، محتویات معده‌م به سمتِ دهنم هجوم میاورد و وانمود می‌کردم نمی‌بینمش و همه‌ی چیزایی که در برخورد با این موجود
سلام...
بالاخره سفر چهار روزه مون به شمال و دید و بازدید اقوام تموم شد...:)
سفر رفتن رو دوست دارم ولی از راه سفر متنفرمممم...:/
موقع رفتن ترافیک نبود ولی موقع برگشتن...اونقدر ترافیک بود ک من دیگه اعصابم ریخته بود به هم...عاخه راه سه ساعته رو 7 ساعته طی کردیم...:/
ولی شمال خییییلییی خوب بود...هوای خوب، خنک، سرسبزی...و دیگر هیچ...:)
محیای چهار ساله مون(خواهرزاده م) هم یاد گرفته موقع قایم موشک بازی آروم را ه بره که متوجه نشم کجاست...:)

+روز و شبتون پر از هوای خوب
وقتی که با وجود عشق. اما عاقلانه انتخاب میکنی.این فیلم شروع چندان جذابی نداره. اما مسیر خوبی طی میکنه به تدریج.همه چیز خوبه ولی همش نگرانی که الانه ک همه چیز بهم بخوره یا یه اتفاق بد بیفتهشاید برای اینکه اطمینان نداری چیزای خوب و خوشحال کننده همیشگی باشه.چیزای خوب زندگی همیشه تموم میشههمیشه منتظری یه جا یه روزی خراب بشه؛ تموم بشه.میبینی که تموم میشه.........................................هرکدوم ی مسیرو میرن جاده ها در نهایت دوباره بهم میرسنمیبینی که بقیه اد
حالا که حتی طعمِ اجبار رو هم داری اجبارا فراموش میکنی میبینی که طعم هیچی دیگه رو نچشیدی.از بچگی مسیر برات معلوم شده بود و خوشی و ناراحتیت از قبل معلوم شده بود.یه قدم بیرون مسیر یعنی جا موندن از رفیقات و آدما.یه قدم سریع تر از بقیه یعنی خوشحالی بیشتر.میبینی؟چرا داری اذیت میشی؟چون واسه خودت قصه ای نداری.قصه ات همیشه اون بیرون تعریف شده.حالا اون ترس واقعیت دوباره برگشته.تنهایی.آدمی که هر روز تنها بوده این روزا راحت تره.دیگه لازم نیست هر روز به خ
سربازی یعنی تحمل روزهای تکراری ، تحمل بی احترامی ، تحمل سختی و شکستن غرور . 
سربازی تموم میشی  مطمن باش این شب بیداری های ، این اضاف ها ، این پست های ، این توهین ها ، و بی احترامی ها یه روزی تموم میشه کاش اون روزی که تموم میشی باشم اینجا بنویسم . و این داستان تمام سربازی 
بیست و یک اردیبهشت نود و نه . 
پی نوشت :  بسیار بسیار این جسم در این روز ها خسته س 
امروز روز سوم ماه مبارک بود و منم برا اولین بار تو ایام روزه داری تصمیم گرفتم یه ریسک انجام بدم و برم دوچرخه سواری البته با دهان روزه :)
یه خورده مراعات کنی و به خودت زیادی فشار نیاری کار خاصی نمیشه.حداقل من تجربش کردم امروز!
دوچرخه سواری که میرم معمولا اینطوریه که بعد یه خورده مسیر طی کردن میشینم یه جای دنج و فکر میکنم.به چیزای مختلف.به زندگی و اینکه قراره چی بشه.امروز تصمیم گرفتم قبل از شروع هر برنامه جدیدی پروژه های که انجام دادم ولی به دلای
صبحی قلبم مچاله شد ، دلم میخواست همونجا تموم میکردم این زندگی رو . اینقدر شوکه شدم که تموم کانال ها رو گشتم ، به تموم پیچ ها سر زدم ؛ دوست داشتم یکی بگه اشتباهه ، یکی بگه و درد این قضیه کمتر بشه .. دوست داشتم بشینم زار بزنم .. درد داره ..درد 
خدا رحم کنه .. دیگه هیچ چیزی نباید بگم ، درمورد هیچ چیزی نباید حرف بزنم .. 
 
 
خواب دیدم. داشتم کیف میکردم. تمام سلولهام داشتن با تمام اشتیاق تماشاش میکردن. میدونى خواب کجا عصبیم میکنه؟ تا اونجاییش که دارى خواب رو میبینى و کیف میکنى که خب بالاترین قسمت بهشته اما یهو یه جایى اون مغز لعنتى که دلم میخواد بگیرم درش بیارم بندازم دور، بلند میشه و میپرسه این خوابه؟ بیدارى نیست واقعى نیست. دوست دارم دندوناشو خورد کنم، لعنتى همین جمله رو میگه و میره. همین جمله کافیه تا حواست پرت شه و از درون خواب به بیرون از خواب پرت شى و همه
بالاخره با مقابله با تموم انرژی منفی های دیگران و مشکلات دوری من تونستم برم دانشگاه..اونم چه رشته ای..ادبیات..بجای ادبیات میشه گفت:فرهنگ،آرامش،ادب،عشق،عشق و عشق...من عاشقشم..الان دو ماه و بیست روز میگذره و من هر روز عاشق تر میشم..درسا برام سخت نیست و چقد خوبه که دنبال علاقت بری..بعد چهار سال..❤
یکی از غول های تخصص که درواقع غول آخره، کیس بورد هست، یعنی یک بیمار باید پیدا کنیم که چهار قسمت فکش جراحی بخواد ... تا اینجاش که به سختی پیدا میشه ... قسمت دردناکش اینه باید از مرحله به مرحله ی جراحی عکس بگیریم ... و واقعا حس بدی از این کار دارم ... اینکه مدام باید لب و گونه و زبون مریض رو کنار بزنم و اونم کلی اذیت بشه که یک عکس خوب ازش دربیارم ... اصلا نه خوشایند مریض نه من ... ولی مجبوریم نمیدونم چرا تو سیستم آموزشی به این قسمت حقوق بیمارا توجه نمیشه ...
نمیدونم امروز ساعت چند بود که بیدار شدم. یعنی مامان بیدارم کرد دیدم اتاق خودشو خالی کرده بود کلی تازه ما بیدار شدیم. وایسادیم به کار از اینور به اونور خلاصه شیر تو شیری بود که نگو. به خصوص جابجا کردن تخت سخت بود باید بازش میکردیم اما بالاخره تموم شد حالا فکر کن خسته کوفته باید بری حموم بعدشم دکتر. دیگه این که حمومم رفتم بعد اون همه کار خستگیم در رفت. الانم با جنازه فرقی ندارم اما از آ به خ رو میخونم تا شب شه بعد بیهوش بشم. امروز همش جا به جا کردن
دانلود اهنگ آی خدا آی خدا پس چرا تموم شد
دانلود کامل اهنگ لری ای خدا ای خدا پس چرا تموم شد به صورت mp3 و لینک مستقیم در وبلاگ یک موزیک همراه با متن و شعر با کیفیت عالی 320
برای دریافت این ترانه زیبا لری ، به لینکی که در پایین این مطلب قرار داده شده مراجعه فرمایید و موزیک ای خدا ای خدا را دانلود کنید
ادامه مطلب
از دست کسی که هیچ صنمی باهاش نداشتم...فقط زیادی دوسش داشتم..میدونی چیه رفیق؟تموم شدی..دیگه واقعا تموم شدی! هر چند که برای تو هیچ فرقی نداشت..اصلا معنی رفاقتو میدونستی؟ای بمیره این ماجده که انقدر بهت محل داد..که تهش فقط خودش شکست... 
 
 
خوش باشی رفیق..خوش...
از اول امتحانا عین این دیوونه ها بعد هر امتحان، اون امتحانو از برگه ی برنامه ی امتحانا خط میزنم؛ سپس تعداد امتحانات باقی مانده رو به کسر تبدیل میکنم و بعد میشینم غصه میخورم :|
حالا تازه یه روش جدید در پیش گرفتم که تعداد روز های باقی مانده رو به کسر تبدیل میکنم. این لااقل بهتره چون به کسر ۱/۲ رسیدم فعلا D:
تازه هنوز کلی از امتحانای حفظی که کابوس من هستن موندن. ولی فعلا امتحان بعدی هندسس که با اینکه سخته ولی لااقل علاقه دارم. همین یه مزیته:/
پ.ن: برم
تموم شد!
آخرین آزمونم رو به عنوان یه دانش‌آموز راهنمایی دادم. و تابستون الان رسما شروع شده. 
انگار همین دیروز بود که وارد سال نهم شدم و هر روز و هر شب گریه کردم که زودتر تموم شه. الان تموم شده، ولی هیچ حس خاصی ندارم :/
پ. ن. داشتم از مدرسه برمی‌گشتم خونه و به نوشتن این پست فکر می‌کردم. داشتم به یاد روزای اول سال، از رو جدول می‌رفتم. نگاهم افتاد به پارک کنار تره‌بار. یه نیرویی داشت من رو می‌کشید به سمت تاب کوچولویی که به سختی توش جا می‌شدیم. ولی
بهاره یا تابستون؟؟؟!
چرا دعوا شد؟!
چرا گریه ام تموم نمیشه!
چرا امروز دوشنبه اس نه جمعه!
میخوام برم!
برم ....
از اینجا دور شم!
اونقد دور که دست کسی بهم نرسه!
میرم میرم آمریکا که پل برگشتتم شکونده باشم!
از همتون بدم میاد!
تازه میخواستم با محسن حرف بزنم واسه اولین بار!ریدی توش!ریدی تو همه چی!مرسی!
در این روش بعد از کلاس و مطالعه یک برگه ی A4 را از عرض به چهار قسمت تا کرده و صفحه های پشت و رو را به ترتیب شماره گذاری کنید و مطالب مطالعه شده را با استفاده از رنگ های مختلف و ریز و نموداری نوشته و پس از نوشتن برگه را از طول نیز به دو قسمت تا کنید و این برگه را در جیب خود گذاشته و در اوقات مرده آن را مرور کنید.
کرونا عامل بیولوژیکی‌ئه یا نه، آمار چین واقعی‌ئه یا شوخی تلخ، این داستان واقعاً توی چین تموم شده یا اونا هم مثل این‌جا می‌گن سلامتی مردم مهمه ولی «چرخ اقتصاد هم باید بچرخه»، نمی‌دونم. و هیچ ذهن عاقلی هیچ گزاره‌ای رو به‌طور قطعی رد نمی‌کنه وسط این دریای گل‌آلود. ذهن‌م خیلی وقته وسط این اخبار مونده و به هیچ سمتی تمایل نداره، ولی خیلی می‌ترسم از جهان ناشناخته‌ی پساکرونا. 
 
 
پی‌نوشت: روزگار قرنطینه‌م ُ با «آن فرانک» مقایسه می‌کنم که
باورم نمیشه رفتار اون شبم و اون پادرمیونی انقدر روی جفتشون تاثیر گذاشته...باورم نمیشه که این همه سال توی همین خانواده بودم..همیشه میترسیدم از کور شدن...اما الان تازه میفهمم بینا بودن یعنی چی!تازه میفهم داشتن پدر و مادر یعنی چی..!هیچوقت انقدر حس خوب توی قلبم نشسته بود..دلم میخواد همین الان برم سفت بغلشون کنم...دلم میخواد امشب رو بچه شم و لای لالایی مامان به خواب برم...و همون موقعی که مامان ی بوس مینشونه رو پیشونیم،تمام دور بودنشون رو از ودم فراموش
چهار سال پیش برایت این آهنگ دنگ شو را فرستاده بودم که می‌گفت: فقط تو می‌مونی با من.. چهار سال گذشته و من شبیه آدمی که توی این چهار سال از تو جدا شده و همه جا رفته و همه چیز را تجربه کرده و همه جوره دلش شکسته و تنها مانده باز هم برگشته‌ام به تو. مثل چرخیدن دور محیط دایره‌ای که بالا و پایین زیاد داشته و حالا یک دور تمام شده و رسیده‌ام به همان نقطه‌ی اول. به تو. و خوب می‌دانم که از تو گریزی نیست. و از تو رها نمی‌توان ماند و تو را رها نمی‌توان کرد. چ
امروز ۱ آذر ماه ۱۳۹۸. ساعت ۱۳:۰۸ دقیقه ی ظهر. اینجا وبلاگ روزنوشت در خدمت شماست. چقدر من بامزه ام اخه. گفتم مثلا تنوع بدم شروع کردنمو تکراری نباشه که افتضاح شدم. صبح خوابیدم زیاد کار نکردم اما الان داشتم فکر میکردم چقدر من به آدمایی که دوسشون دارم مدیونم و یجوری باید براشون جبران کنم این که گفتم مائده خاک برسرت که اینقدر بیخیالو خجسته ای بشین کار کن بچه جون. جدا از اون فهمیدم امروز ۱ آذره. فقط ۲۷ روز دیگه مونده تا من ۲۶ سالم تموم بشه و وارد ۲۷ س
قدیما، تو دوران بچگیمون وقتی مینشستیم پای تلویزیون واسه دیدن یه کارتون، کارتون شروع نشده فکر و ذکرمون همش این بود که فقط ده دقیقه قراره پخش بشه، که سه دقیقش رفت، حالا چقدرش مونده، وای شد پنج دقیقه، وای نه نمیخوام تموم شه، وای کاش بیشتر بود زمان پخشش، کاش....
الان که دارم فکر می کنم میبینم خیلی از ماها همینطوری هستیم! با فکر اینکه چطوری قراره بیاد و شروع شه و ادامه پیدا کنه و چطوری تموم شه، داریم زندگی رو زهرمار خودمون میکنیم! نه از الان لذت می
کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند رو تموم کردم. با خلاص شدن از دست اسم چرتش:)) و تشبیهات قشنگ و دوست داشتنیش. امشب باید یسری از کارای باقی مونده م رو که برا هفته اول بود و حوصله م نکشید تموم کنم. و هفته ی دوم رو جدی بگیرم که تموم شه کارا. با امید اینکه از بعد تعطیلات عید یا قرنطینه تموم شه، که محاله!:)) و یا کلاس مجازی بذارن و سرم گرم درسا باشه و دیگه وقت نکنم به اینا برسم. به هرصورت نباید بذارم تحت هیچ شرایطی عمرم تلف شه. دارم افسردگی میگیرم. مدام فک
امشب با سجاد از این پنج سالی که گذشت حرف زدیم حسابی،
و کلی بد و بیراه به زمین و البته زمان گفتیم از ناراحتی.
یه سری فیلم و عکس فرستاد از موقعیتای مختلفِ این چن سال، و کلی ناراحتِ روزهای رفته شدم باز. اونم امشب خیلی ناراحت شد از یادآوری.
 
و نصفه شب تصادفی یه سری فایل پیدا کردم که مال اولین وبلاگم بود، مال سال 87. 11 سال پیش. و چیزای قدیمی تر. و احساسِ عجیب.
الان بیست و سه و نیم سالمه. چشمامو که ببندم و باز کنم خیلی سال از بیست و سه سالگیم گذشته و به این
+ در مورد قسمت صفرم صحبت می کنیم
+ نظرتون رو در مورد اسم پرسیدم
+ در مورد دلیل ۱۰۲۴ صحبت کردم
+ در مورد خودم و دلیل ضبط پادکست صحبت کردم و شاید تحریکتون کنم شما هم پادکست بسازید
+ شاید خاطراتتون رو زنده کردم با این قسمت
+ مطلب خاصی جز ۱۰۲۴ نگفتم
+ از قسمت اول روی قسمت های پادکست
نظراتتون رو برام ایمیل کنید یا در همین صفحه بنویسید
لینک مستقیم برای دانلود : دریافت مستقیم
فصل سوم سریال stranger things رو چند روز پیش تموم کردم. ولی هنوز فکر می کنم. چرا آخه نویسنده این کار رو با ما می کنه؟ البته می دونم چرا. وقتی می خوای بیننده هات رو تشنه فصل بعدی نگه داری که با ولع نگاهش کنن، یکی از راه ها اینکه یکی از باحالترین شخصیتهای قصه رو تو نیم ساعت آخرِ قسمت آخر، بکشی. (شکلک گریه)
متن آهنگ بزار برو
تو خوب بودی هیچ شکی نیست میخوای بری خب حرفی نیست دیگه بهونه نیار بروخاطرات زود از بین میرن حرفاتم که بی تاثیرن پس معطل چی ایحالم از وقتی‌ رفتی‌ مثل آسمون گرفته داغونه داغونههوا هم که با ما قهره انگار پره باد و تگرگ و بارونه بارونهدل من هواتو کرده میون این همه ویرونی ویرونیتوی این شهر شلوغو تاریک مثل من دیگه داغون نیستتو خوب بودی هیچ شکی نیست میخوای بری خب حرفی نیستدیگه بهونه نیار بذار خوب تموم شه زودتر بذار بروخاطرات زود
1. فصل گرما رو با اون عظمت تموم کردم دینی تازه یه درسشو خوندم :/ انصافانه ست؟ به حول قوه الهی پنج درس دیگه ش تموم میشه ایا؟ -_-
2. داشتم عکسا رو نگاه میکردم. اون عکسو دیدم. پیارسال ماه رمضون چتر هامونو وا کردیم تو مدرسه و قرار شد تو مدرسه با بچه های کلاس خودمون افطاری بگیریم. بعد چون من بلد نیستم غذا درست کنم مسئولیت خطیر چیدن سفره به من محول شد و منم به بهترین نحو به سرانجام رسوندمش. 
عکس
خب چیه باد میومد -______-
که خب بعدش بچه ها تصمیم گرفتن دیگه وظیفه
راستش یه جورایی حس بدی دارم برای فردا
میدونی از یه طرف مجبوری خدمت سربازی رو تموم کنی، تا تازه بتونی توی اجتماع از صفر شروع کنی!!
ولی  هر بار موقع رفتن. شبش خوابم نمیبره. نه از ترس جزیره! از جوّی که اونجاس هم ترس نیست! تنها چیزی که ازش ترس دارم فقط یه چیزه!
شخصیت امین توی جزیره! از خودم میترسم. 
تا حالا از خودت ترسیدی؟
متن آهنگ روزبه بمانی بنام یعنی تموم
 
یعنی تموم حس میکنم این آخرین روزای با هم بودنه
یعنی تموم باید برم وقتی دلت با رفتنه
میروم ولی هرجا برم رویای تو صد ساله دیگه ام با منه
میروم ولی یادم بیوفت هرجا چراغی روشنه
من آرزویی بعد تو ندارم بخوام کنار تو بزارم بری
دووم نمیارم این زندگی رو بعد تو نمیخوام
آخه برام همه دنیام تویی دارو ندارم
میری تحمل میکنم تنهاییو با اینکه میدونم دلت با خونه نیست
میری میمونم بهت ثابت کنم هرکی تحمل میکنه دیوونه نیست
رو
 
این که از یه اتفاق بد که از اتفاق بد قبلی بدتر بوده سالم بیرون میای، هیچ خوب نیست. به نظرم خیلی هم ترسناکه. چون یعنی از اینی که اتفاق افتاده، بدترش هم هست در آینده. چی ترسناک تر از این که آدم بدونه قراره بازم دهنش سرویس بشه تازه خیلی بدتر از قبل؟ از کجا معلوم دفعه بعد جونت تموم نشه؟
 
 
میدونید چیه؟ حس بد من نسبت به شروع  مدرسه از این بابته که حس میکنم باز برگشتم سر خونه اول:/ خوب یعنی چی آخه؟؟؟ بعد از اینهمه دویدن برای اینکه امتحانا تموم بشه ، تاریخ تموم شه ، جغرافی تموم شع، خرداد تموم شه، دوباره همون آش و همون کاسه:/ با این تفاوت که هرسال معلم ها سخت گیری بیشتری میکنن:| آخه این انصافه؟؟
الانم که فقط 55 دقیقه از تابستون مونده:/ چی بگم آخه من؟؟! افسوس که افسوس من کاری رو از پیش نمیبره...
 
+پاییز عزیزم
می دانم که می خواهی مهرت را آغا
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
 
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
 
درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت
 
دهانت جوجه‌هایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت
 
بدین سان که من و تو از تفاهم عشق می‌سازیم
از این پس عشق‌ورزی هم، قراری تازه خواهد یافت
 
من و تو عشق را گسترده‌تر خواه
هتل مرآت مشهد

یکی از هتل های چهار ستاره کیفیت عالی و لوکس مشهد می باشد که در سال
1398 به بهره برداری رسیده است و از هتل های تازه ساخت و با استانداردهای
بالای هتلی می باشد که در نزدیکی و جوار حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) واقع
شده است و با توجه به امکانات فوق العاده ای که دارد , از این رو هتل مرآت
مشهد را می توان از جمله هتل مشهد
ایده آل به شمار آورد.


این هتل چهار ستاره شامل واحد های اتاق دو تخته , اتاق سه تخته , اتاق
چهار تخته و اتاق پنج تخته
یه میز مخصوص خودم دارم تو هال
کتابامو روش چیدم
هر شب یه تیکه از دو سه تاشون رو میخونم
از اول ماه رمضون تا الان یه مجله و دو تا کتاب تموم کردم.
همینطور ادامه بدم به جاهای خوبی می‌رسم.
اول سال ۹۸ قول دادم کتابای کتابخونه‌م رو تموم کنم تا بتونم کتابای جدید بگیرم.
میخوای آهنگ گوش کنی...
اول باید انتخاب کنی:
آهنگ جدیده رو گوش بدی،که برات تازه اس؟یا آهنگ قدیمیه که خیلی وقته باهاش انس داری؟
یکیشو انتخاب می کنی،خب نمیتونی اون یکی رو گوش بدی!
الان چشماتو بستی،گوش می کنی...چی داره میخونه؟مهم نیست، بپذیر...آرامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش...
تویی که انقد آزادی رو دوست داری،باید تسلیم حس و حال خواننده شی...
بگذریم،
تموم که میشه،انگاری که تو یه رویا،از خواب بیدارت کردن!!!بی حوصله میشی...کسل می شی...
ب
همه ی ما وقتی برای اولین بار مدرسه رفتیم آرزو کردیم که از 7 سالگی سریع برسیم به 12 سالگی
وقتی 12 ساله شدیم، آرزو کردیم کِی میرسیم به 18 سالگی تا بتونیم گواهینامه بگیریم
وقتی کنکور دادیم، آرزو کردیم کِی دانشگاه تموم میشه تا بتونیم تو جشن فارغ التحصیلی شرکت کنیم
وقتی دانشگاه مون تموم شد تقریبا سقف آرزوهای مربوط به بزرگ شدنمون هم تموم شد
ولی حالا هم میتونیم آرزوی پیشرَوی عمرمون رو کنیم؟
اصلا جرأت ش رو داریم؟
شما که انقد تو زندگی ما سرک میکشین پستامو خوندین نه؟هنوز نمیترسین؟هنوز نفهمیدین با چی طرفین؟محدثه هرگز تکیه گاهشو از دست ندادهو اینو تو مغز کوچیک سیاهتون جا بدین!ما به قضاوت یه عده گردوی پوسیده نیاز نداریم!امیدوارم دیگه تکرار نشه چون صبرم تموم شده...بدم تموم شده!
نمی‌دونم کنکور چطور پیش رفت اما بعد از تموم شدن، حس خوبی داشتم، احساس سبکی و البته با چاشنی غم. غم چون سوال‌ها خیلی راحت بود و اگر یه ذره بیشتر خونده بودم، بهتر پیش می‌رفت.اما مهم تموم شدنش بود، امیدوارم نتیجه خوبی داشته باشه.
مرسی از همتون با انرژی هاتون، بهم رسید
فن کویل سقفی توکار
این دستگاه‌ها که بیشترین تقاضا را در ساختمان‌های مسکونی دارند، به دلیل سادگی و سطح صدای بسیار پایین، دارای محبوبیت بالایی می‌باشد. فن کویل سقفی توکار درون سقف کاذب طبقات قرار داده می‌شود. دریچه هوادهی و همچنین دریچه دسترسی به این دستگاه مطابق با سلیقه خریدار ساخته و نصب می‌گردد، در کنار این مزایا می‌توان به قیمت پایین این دستگاه نسبت به انواع دیگر نیز اشاره کرد. فن کویل سقفی توکار معمولاً در ساختمان‌های مسکونی، اد
کتاب صوتی چهار میثاق اثر میگوئل روئیز
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب صوتی چهار میثاق - دون میگوئل روئیز - کتابراهwww.ketabrah.ir › کتاب صوتی › روانشناسی و موفقیتکتاب صوتی چهار میثاق از باور‌های سرخپوستی دون میگوئل روئیز نشات می‌گیرد و به ... اولین میثاق این اثر به شما می‌گوید که با کلام خود گناه نکنید زیرا جادوى سیاه ...
کتاب صوتی چهار میثاق از دون میگوئل روئیز+ pdf - دانلود ...panteashop.ir › چهار-میثاق-دون-میگوئل-روئیز-pdfکتاب صوتی چهار میثا
کتاب صوتی چهار میثاق اثر میگوئل روئیز
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب صوتی چهار میثاق - دون میگوئل روئیز - کتابراهwww.ketabrah.ir › کتاب صوتی › روانشناسی و موفقیتکتاب صوتی چهار میثاق از باور‌های سرخپوستی دون میگوئل روئیز نشات می‌گیرد و به ... اولین میثاق این اثر به شما می‌گوید که با کلام خود گناه نکنید زیرا جادوى سیاه ...
کتاب صوتی چهار میثاق از دون میگوئل روئیز+ pdf - دانلود ...panteashop.ir › چهار-میثاق-دون-میگوئل-روئیز-pdfکتاب صوتی چهار میث

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها