نتایج جستجو برای عبارت :

برزخ میان تبریک گفتن و نگفتن

میدونید چی از صبح تو فکرمه؟
یه مستند خارجکی در مورد مرگ میدیدم ،آخرین جمله ی همه ی آخرین پیغامهای اون آدمایی که در حال مرگ بودن I love you بود. آیا این معنیش این نیست که چیزی مهم تر از عشق ورزیدن تو زندگیمون وجود نداره؟
مثلا هیچکدوم از اون آدما تو یک قدمی مرگ نگفتن یادت نره قبض هارو بدی. یا مثلا عزیزم اون خونه ی بزرگ رو حتما بخر. یا مثلا نگفتن از قول من به فلانی بگو ازش بدم میاد. یا نگفتن چه حیف که فلان نمره رو نگرفتم. فقط زنگ زدن به عزیزشون و گفتن دوس
معرفی کتاب
این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می رود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است.از دیدگاه قرآن و روایات، برزخ و قبر یک چیز است که گاهی از آن به عالم قبر و گاهی از آن به عالم برزخ یاد می شود. برزخ در لغت یعنی چیزی که حایل بین چیزی و چیز دیگر باشد.ازاین رو به جهانی که میان دنیا و آخرت واقع می شود برزخ
شعر گفتن یا نگفتن مسأله این است؟
و این که شرط شعر خوب گفتن چیست؟
و این که چقدر باید گفت و چگونه؟
گفتن ها چند نوعند و نگفتن ها چند نوع؟
از آنها که لطیف میگویند و راستی شاعرند زیاد گفتم. آنها به نظر شما در مجموع چه خاصیتی داشتند؟
کمی هم از آنهایی بگویم که لطافت احساس نه به آرامش و تغزل بلکه به جنبش و شور  وامیداردشان: 
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفت
گاهی باید بگی ،گاهی هم نباید بگی .
باید بگی چون گفته های قبلیت فقط سوتفاهم بوده .باید بگی تا بشویی از زندگی خودت و دیگری گرد و غبارِ بدبختی را .باید بگویی تا زیبا تر شود دنیا .تا خطر کنی .باید حرف هایی را زد .
 
گاهی نباید بگویی .گاهی همان موقعی است که حرف هایت هیچ نتیجه ای در شنونده اش ندارد یا از آن بدتر وقتی دیگر نمی خواهد حرف هایت را بشنود .حتی اگر جملاتت با زیباترین مفاهیم ِ انسانی آغشته شده باشد .
 
 
برزخ زندگی آن جاست که نمی دانی که حرفی که د
 
خیالش شبیه یک دمل چرکین چسبیده است به بیخ گلویم
و رهایم نمی کند. دارد خفه ام می کند.
به زحمت نفس می کشم. به زحمت حرف می زنم.
صدایم توان بیرون آمدن از حلقومم را ندارد.
تارهای صوتی ام خش دار و ضعیف و کمرنگ شده اند.
اما حرف می زنم. باید حرف بزنم.
اگر چیزی نگویم این دملِ چرکین رشد می کند و بزرگتر می شود
و نابودم می کند. نگفتن همین قدر تلخ است که گفتن سخت...
اما چه قدر فرق است بین گفتن و نگفتنِ چیزهایی
که دارد خفه ات می کند؟چیزهایی تشنج آمیز و دردناک که اگ
جهان برزخ، جهانی است که برخی از خصوصیات دنیا و آخرت را در خود جمع کرده است. با این همه عالم برزخ، بخشی از جهان پیش از قیامت است و پس از قیامت، دیگر عالمی به نام عالم برزخ وجود نخواهد داشت. از این رو برخی گفته اند که عالم برزخ بخشی از عالم دنیاو یا همان نشئه اولی است و با فروپاشی این نظام مادی دنیا و برپایی نشئه آخرت و جهان رستاخیز، دیگر چیزی به عنوان عالم برزخ نخواهد بود.

ادامه مطلب
کتاب باید كسی از میان ما به كشتن كتاب برخیزدشاعر: فرهاد وفایی

چشم هایششروع ویرانیو من آن دورترین شهر زیر آوارمکه هیچ ، هیچ ، هیچامیدِ نجاتم نیست
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
اونی های گلم ممنون که نگرانم شدین(میدونم نشدین)
ولی اینو بدونین دارم از برزخ براتون پست میزارم......متاسفانه اونی بکی تون بعد از دیدن یون ویلیج داداشش
سکته بدنی زد و بعد از دیبوت چانهون هم افتاد طبقه پنجم برزخ.....دیگه حلالم کنید.....بای....سلامتون رو به شیطان رجیم میرسونم
پیرو عنوان طولانیم... مث مهمونای دوست‌نداشتنیم که چندین روز منو منتظر گذاشتن و نگفتن کی قراره بیان و شنبه زنگ زدن گفتن هفته دیگه میایم و امروز اس‌ام‌اس دادن و گفتن فردا میرسیم. که اصن کاری ندارم به هیچ‌چی... فقط از این ناراحتم که قرار بود یه سری وسیله برام بیارن که نیاوردن. که گفتن بابات نگفته بود. که بابام گفته بود. که حتی اگه نگفته بود، شما دارید دو روز راهو تا اینجا میاین، نباید از ننه بابای من بپرسین میخوان چیزی برا دخترشون بفرستن یا نه؟!!
با اینکه هی تاکید میکنم که جشن تولد و تبریکاتش باید تو خود روز تولد باشه اما شرایط یهو جوری میشه که امروز (فردای تولدم) برام تولد میگیرن! بفرمائید کیک :)
امروز که رفتم سرکار یه کادوی عالی از همکار جدیدمون (مهسا) گرفتم... یه تبریک تولد اونم به زبان کره ای... خدا میدونه چقد برا اینا ذوق کردم :)
+ موقع فوت کردن شمع هام اصلا به فکر کره و کره ای ها نبودم، باور کنین راس میگم :)
+ از همه ی کسایی که روز تولدم خصوصی و عمومی تبریک گفتن، اونایی که تبریک نگفتن و یاد
می‌خواستم از حسین منصور حلاج بنویسم دیدم حلاج است و اسرارش و راز باز نگفتن بهتر. دیدم هنوز آن‌طور که باید نمی‌فهمم وقتی می‌گوید: «در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید، الا به خون.» یعنی چه؟ هنوز درک نمی‌کنم عظمت آن‌جا که از یک یک اندام او آواز می‌آمد: اناالحق، آن‌جا که از خاکستر او آواز می‌آمد: اناالحق، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن‌جا که خاکسترش را بر دجله ریختند و بر آب هم می‌گفت: اناالحق. دیدم حالا که هیچ، هزار سال دیگر هم که بگذرد نمی‌فهمم
الان بیست و نهم بهمن ماه است و به این معنی است که من وارد بیست و شش سالگی شدم، بیست و شش سال و یک روز، بیست و شش سال و دو روز تا، تا هروقت که خدا بخواهد. امشب یک پری بودم با دو کیک. با این فکر که زنداداش سرش شلوغه، وقت نمیکنه کیک بپزه خونواده کیک سفارش داده بودند، غافل از اینکه زنداداش قصد سورپرایز داشته. مثل همه روزهای تولد سالهای قبلم متفاوت با روزهای دیگر گذشت... مرسی از دوستای گلم که تبریک گفتن. مرسی از دوستای گلم که تبریک نگفتن. کلا مرسی از همه
تقریبا نزدیک پنج شیش ماهه میخوام این پستو بذارم ولی خب امان از...
در برزخ تنم یه رمان متفاوت بین تمام رمان های فارسی که خوندم؛ چون جسارتش تو تابوشکنی موضوعات رمان فارسی واقعا ستودنیه!
داستان در مورد دختریه که تو فضای سنتی یه روستا عاشق دوست خودش حورا میشه! اما چی میشه که این دختر بعد از کشمکش و جریاناتی که براش پیش میاد مهاجرت میکنه به تهران و حقایقی رو راجع به خودش میدونه که زندگیش رو زیر و رو میکنه...
جالبه بدونین که نویسنده این رمان خودشون ر
بس‌که رازِ فاش را در پرده خواندم خسته‌ام
از نگفتن‌ها و گفتن‌های توآم خسته‌ام
از عتابت بیمناکم، از شرابت بی‌نیاز 
زهر اگر داری بیار، از شادی و غم خسته‌ام 
 نیست سیلابی که از تخریب، سیرابم کند 
از نوازش‌های این باران نم‌نم خسته‌ام  
ملحدان طعنم کنند و صوفیان سنگم زنند
از تو و خیّام و ابراهیم‌ِ اَدهم خسته‌ام
 
بین آدم‌ها غریبم، آه! غربالت کجاست؟
از سکونِ نحس این دنیای در هم خسته‌ام
دیگران گفتند: "آزادی" ، من افتادم به بند 
بازجو پرسید:
بازگشت انسان از قبر به عالم محشر است برای رفتن به سرای ابدی آخرت و یا در موارد نادر زنده شدن بعضی افراد خاص قبل از داخل شدن در قبر (عالم برزخ) است برای تنویر افکار مردم و چنانچه کسی به عالم برزخ رفت - رفت که رفت و این جاده یک طرفه است و برگشتی در کار نیست و هر که می خواهد باشد و هر چه قدر التماس می خواهد بکند و این عقیده بعضی ها که می خواهند برگردند از عقده آنها برای گرفتن انتقام و حکومت است و ایشان خدا را کافی نمی دانند و خدا را بنده نیستند .
مگر خد
برزخ در مسیحیت
عالم برزخ فاصله ای است میان دنیا و آخرت...
با اینکه اطلاعات زیادی از عالم برزخ در دست نیست، اما وجود آن از منظر اسلام از مسلمات است.
وجود این عالم در عین اثبات خلود و جاودانگی نفس، پاداش و عقاب الهی پس از مرگ، موکول کردن قیامت و حساب و کتاب نهایی به آینده را دربردارد.
تنها آیه ای از قرآن که می تواند شاهدی بر وجود عالم برزخ باشد آیه شریفه
« و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون»
( مؤمنون، 100)
می باشد. که البته تفاسیر در مورد آن مختلف است.
اک
دوستی دارم که رازی دارد و این راز به طریقی بدون اینکه بخواهم به گوش من رسیده است و آن دوست از این موضوع بی خبر است. بعد هر از چندگاهی که با هم حرف می زنیم او از دوره ای از زندگیش حرف می زند که خیلی سخت بوده ولی ادامه نمی دهد که چرا و چطور و من هربار می دانم از چه حرف می زند و او نمی داند که من می دانم و من هر بار از این دانستن خودم و ندانستن او معذب می شوم.  این روزها سوال اخلاقیه من از خودم این است که باید به او بگویم همه چیز را می دانم یا بگذارم در هم
تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خلافت امیر المومنین پس از خود (به روایت اهل تسنن)
ابن ابی عاصم شیبانی از علمای اهل تسنن روایت کرده است:
۱۱۸۸- ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِی عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لِعَلِیٍّ: " أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی، إِ
نیمه شب‌ها خسته از آلودگی‌ها و صداها و آدم‌ها و انتظارات و حرف‌ها و معاشرت‌ها و دویدن‌ها و کارهای روزمره، می‌آیم کلیدم را توی آن قفل یخ بسته می‌چرخانم، درِ آن اتاق تاریک را که تو تویش در تاریکی و سکوت روی یک کاناپه‌ی شکلاتی رنگ لم داده‌ای را باز می‌کنم و می‌خزم توی آغوشت، مچاله می‌شوم بین بازوهات، گاهی سر می‌گذارم روی زانوهات، گاهی دست می‌گذارم توی دست‌هات و شروع می‌کنم به گفتن. گاهی بی هیچ حرف و کلمه‌ای، گاهی با یک کلمه، گاهی با
واژه ها برای گفتن هستند یا نگفتن؟ یا طرح این فرضیه که چه قدر به متنی که می خوانیم باید اطمینان کنیم؟
با همین پرسش به حرف هایی سَرَک می کشم که درباره ی این موضوع خوانده ام. همان حرفهایی که بعضی وقت ها خیلی درشت و غیرقابل هضم می شوند برای کسی که می خواندشان. مثلا اینکه از خواننده توقع برود چیزهایی را از متن بفهمد که حتا در معنای جملاتی که نوشته هم نیست. جدا از مباحثی که درباره ی برداشت معانی مختلف از یک متن در ادبیات هست، اما موضع اینجا سر این است
آدما معمولا خوششون میاد که تاریخ تولدشون یادت مونده باشه.اگه براشون کادو بخری که دیگه هیچی ینی ترکوندی مثلا خود من ذوق مرگ میشم وقتی یکی کادو واسه تولدم بگیره، حتی اگه یه چیز کوچیک باشه؛ البته اگه بزرگ باشه بیشتر خوشحال میشمتولدش یادم مونده ولی خب چه فایده؟ وقتی نتونی بهش تبریک بگی و بهش بفهمونی که برات خودش و تاریخ تولدش و هر چیزی مرتبط بهشه جذابه و دوست داشتنی...
 
دلم میخواست کادو بدم، دقیقا از کاری که بدم میاد همین کادو خریدن و کادو دادنه
از قدیم الایام گفتن ترک عادت موجب مرض است و اصلا هم بیراه نگفتن ؛ تا میخوام بیام دست به کیبورد بشم و چیزی بنویسم اولین چیزی که سرچ میکنم "بلاگفا دات کامه" و میخوام فی الفور وارد شم و بنویسم ، حالا راه و رسم نوشتن تو این فضا رو یا من بلد نیستم و خنگ بازی دارم در میارم ، یا واقعا سخته .. که به نظرم هرچقد هم خنگ باشم حالت دوم محتمل تره .. ولی به هر حال چاره چیه؟ .. جای شکرش باقی‌ه این دامنه های آی آر هستن و میشه یه کلبه خرابه ای پیدا کرد و توش نوشت .. تا خر
قولنج‏:(Colitis) واژه یونانى، تازى شده آماس سخت روده بزرگ یا درد و دل‏پیچه‏ى روده‏اى است سپس واژه همگانى شده و بر هر درد دل‏پیچه‏اى آدمیان و یا از آماس آپاندیس یا روده‏ى كور یا آماس سخت كلیه و یا جز آن آمده است. پزشكان كهن نتوانستند میان آنها تفاوتى بگذارند، [...]
این نوشته قولنج چیست تعریف و تحقیق در این باب برای اولین بار ظاهر می شود در Wpesharat & پرتال جامع علوم صوتی اشارت.

آیا مردگان همدیگر را میبینند؟
 
 
  
دیدار ارواح در عالم برزخ
 
واقعیت این است که آگاهی ما از عالم پس از مرگ و برزخ بسیار محدود و نا چیز است و این مقدار آکاهی از آن عالم نیز به برکت قرآن و اخبار معصومین برای ما حا صل شده است. درباره دیدار ارواح پس از مرگ روایات بسیاری آمده که در این بخش از بیتوته آورده‌ایم.
دنیای پس از مرگ
ادامه مطلب
بعضی لحظه‌ها هستند که نشان می‌دهند چطور آدمی هستیم. در این لحظه‌ها، نقاب از صورتمان می‌افتد و در آینه‌ی زمان خودمان را می‌بینیم. بی‌ آلایش و آرایش، بی‌دروغ، بی‌ریا ...
هیچ صفتِ تنهایی قادر به وصف یک انسان نیست. زیرنقابِ هر کس، جوهری پنهان شده که خاص اوست، و هربار که در قدحِ اندیشه‌ی زندگی ریخته می‌شود، طرحی بیتا دارد.
دوست دارم اسم این لحظات را، برزخ بگذارم. گویاترین اسمِ مکان برای این زمان. برزخ، لحظه‌هاییست از صبر که باید انتخاب کنی
خلقت دوباره : برزخ
پس حس مادی بشر از جهان یک حس برزخی است که بویی از بقا و فنا را تواماً دارا می باشد ولی به هیچکدامش نمی رساند. مثلاً مسلم ترین حس مادی بشر از فنا پدیده مرگ است ولی این یک ادراکی از دور است و حواس ما خودِ مردن را نمی تواند درک کند زیرا وقتی که مرگ بر فردی واقع می شود دیگر حواس وجود ندارد. بنابر این برای درک مسئله بقا و فنا به ابزاری ورای حواس مادی نیاز داریم. اصلاً خود کالبد مادی آدمی که تماماً دربرگیرنده انواع حس های مادی اوست جا
آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن راه پایین زدن و حضرت والا گفتن
وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزدپوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن
این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارندوین همه قول به پیدا و خفایا گفتن
جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟زان دهان کف بنیامد ز سجایا گفتن؟
تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟
ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزددیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن
پشت منبر به در آمد به بیابان گم شدکه د
آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن راه پایین زدن و حضرت والا گفتن
وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزدپوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن
این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارندوین همه قول به پیدا و خفایا گفتن
جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟زان دهان کف بنایامد ز سجایا گفتن؟
تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟
ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزددیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن
پشت منبر به در آمد به بیابان گم شدکه
امروزه شاهد سبک جدید از مداحی هستیم که به سبک "شور" معروف است، در این سبک ذکر گفتن یکی از اصلی ترین بخش‌های مراسم است.برخی افراد و گروه‌ها از همان ابتدا مخالف ذکر گفتن بودند و برخی هم موافق، در ادامه این مطلب به نحوه ذکر گفتن اصولی در هیئت و حکم شرعی ذکر گفتن از دید مراجع تقلید پرداخته‌ایم.
ادامه مطلب
 
✅در گذشته آن قدر تکاثر زیاد شده بوده که میگفتند؛کی گفته مرگ هست؟بعدمرگ هست؟حساب و کتاب هست؟جحیم هست؟چه کسی رفته دیده؟ و...قرآن دوبار میفرماید؛《سوف تعلمون》 سوف تعلمون اول؛برای حالت احتضار و سوف تعلمون دوم؛برای عالم برزخ هست.یعنی شما هم در حالت احتضار میفهمید که همه این حقایق حق هست،و هم در عالم برزخ 
ادامه مطلب
سلام
خیلی وقته مراقبم کمتر شده..
این موضوع یاد آور نشدم...
امان از دنیا دوستی..
بابت همه حرف های ناخواسته بهتون بر خورده..حلالم کنید...
و وبلاگ های دنبال می کنم.احیانا نظری براتون نمیزارم.چون نظری ندارم ولی تمام تلاشمو میکنم مطلب تون بخونم...
_________
یه موردمبگم
استاد اخوت میگه...البته نقل به مضمون عضو گروه یا کانالی نشید ولی شدید حقوقی برا شماهست.سعی کنید حقوق شو  رعایت کنید.
این مورد هم داشته باشید
عالمش یادم نیست
ولی اون عالم یه پاش تو برزخ بوده..
همه داستان از آنجایی شروع شد که جادوی تبسم نگاه آسمانیت دل زمینی مرا لرزاند، نگاهم به لب هایت دوخته شده بود که شاید حرفی بزنی، و مرا از این برزخ گفتن و نگفتن رها کنی، اما تو نیز سکوت را انتخاب کردی، سکوتی که جای مرهم، زخمی بود بر تن رنجور و قلب تیپا خورده ام. نمی دانم در کدامین غروب دلگیر پاییز، در اندیشه چشمانت فنجای چای ام سرد شد، نمی دانم در کدامین سحرگاه سرد زمستان دلسرد از دنیا و آدم هایش دیگر دلگرم نشدم به وعده بهار و اردی بهشت. یادت نمی آ
سلام و وقت بخیر
دختری 24 ساله هستم. حدود 5 ماهه که به‌ صورت مجازی با یک آقای 30 ساله از شهر دیگه آشنا شدم، کم کم رابطه مون جدی شد. اوایل قرار بود بیان همدیگه رو ببینیم اما نشد، آقای بسیار مقید و مذهبی هستن. قصدشون هم از رابطه جدی و ازدواج هست. شناخت خوبی هم از هم داریم توی این مدت. ایشون از من برای خانواده شون گفتن . که خانواده شون بشدت مخالفت کردن، هم به خاطر دوری راه و هم اختلاف فرهنگی که داریم. اما به هر حال چون خود آقا منو میخواستن رابطه مون ادامه
از بدترین روزایی که توی مدرسه می‌گذرونم روزاییه که جشن داریم. خیلی دلم میخواد از حساسیتم کم کنم، اما هروقت آهنگایی که پخش می‌کنن رو می‌شنوم، هروقت می‌بینم دخترا با اون آهنگا خوشحال میشن و می‌رقصن حالت تهوع بهم دست میده و غمگین میشم که جای کلی موسیقی خوب تو مدرسه خالیه.خانم کیسی بهم گفت: ان‌شاءالله نویسنده بشی!با همین یه‌جمله تا الان ذوق‌زده و خوشحالم. عیارنامه رو خوندم و برای چندمین‌بار شیفته‌ی نگاهِ بیضایی به "زن" شدم. زن‌هایی که ان
آدما معمولا خوششون میاد که تاریخ تولدشون یادت مونده باشه.اگه براشون کادو بخری که دیگه هیچی ینی ترکوندی مثلا خود من ذوق مرگ میشم وقتی یکی کادو واسه تولدم بگیره، حتی اگه یه چیز کوچیک باشه؛ البته اگه بزرگ باشه بیشتر خوشحال میشمتولدش یادم مونده ولی خب چه فایده؟ وقتی نتونی بهش تبریک بگی و بهش بفهمونی که برات خودش و تاریخ تولدش و هر چیزی مرتبط بهشه جذابه و دوست داشتنی...
 
دلم میخواست کادو بدم، دقیقا از کاری که بدم میاد همین کادو خریدن و کادو دادنه
توصیه میکنیم کتاب بی نظیر سه دقیقه در قیامت را حتما بخوانید.
 
 
معرفی کتاب
این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می رود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است.از دیدگاه قرآن و روایات، برزخ و قبر یک چیز است که گاهی از آن به عالم قبر و گاهی از آن به عالم برزخ یاد می شود. برزخ در لغت یعنی چیزی که حایل بین چیزی و چیز
امروز اولین جلسه ایمونولوژی بود. استادش رو دوست داشتم. گفتن من دکتر ن هستم استاد تمام بخش ایمونولوژی و میکروبیولوژی. گفتن که کلاسمون اینطوریه که من ۵۰ دقیقه درس میدم ده دقیقه استراحت میکنیم و بعدش ۱ ساعت به قول خودشون توتریال! گفتن یه مبحثی رو از قبل معلوم میکنم که بخونین و بعد راجع بهش بحث میکنیم.   شروع کردن از بن حیات گفتن تا رسیدیم به این که بیماری حاصل اینتراکشن هاست و پاتوژن‌هاست. یهو گفتن یه خاطره ای براتون تعریف کنم گفتن تو یه روستای
#شیخ_رجبعلی_خیاط(رضوان الله تعالی علیه) :
جوانی را در برزخ دیدم که می گفت: نمی دانید در اینجا چه خبر است
هنگامی ڪه به برزخ بیائید خواهید فهمید هر نَفَسی که به غیر یاد خدا کشیده اید به ضرر شما تمام شده است.
*#کانال_عارفانه *
[@Arefaneh](ble.im/join/MTZjNGIxNj)
زندگی الا کلنگ اع
حالم از کلمه «زندگی» بهم میخوره 
زندگی یهو میبرتت بالا توی اوج 
یهو میارتت پایین و جوری میکوبتت زمین ک تا فیها خالدون ات درد میگیره
یروزی اونقدر عشقه و خوب ک دوست داری عمر جاودانه داشته باشی
یروز اونقدر حال بهم زن ک دوس داری همین ثانیه نه ثانیه بعدی تموم شه 
خیلی کثیف و چرکو اع زندگی
زندگی یه هاله ی مشکی و تاریک و کثیف و چرکو اع 
دوسش ندارم 
خیلی بد اع
مزخرف اع
خودشو دوس ندارم
ادماشو دوس ندارم
پول رو دوس ندارم
پول باعث شده اد
زبانم  لال  دیدم بر جهنم
شوی داخل،ولی افسرده ای تو
دودستی داده ای اموال وراث
زهستی جان فقط آورده ای تو
شدی قاضی،شدی هم متهم تو
که چون تابوت را هم خورده ای تو
ز برزخ آمدی بیرون تو  برزخ
بپرسیدی چراتو زرده ای تو
بگفتی هست اموالت فراوان
هزاران سود بیجا برده ای تو
بگفتی جزربا خواری وآن کار
گناهانی دگرهم کرده ای تو
بگفتی گر که برگردی به دنیا
دهی سیلو بجای گرده ای تو
به لب دارم سخن هارا نگویم
قیامت تاشود،در پرده ای تو
بگفتم من کمی از آنچه دیدم
خدا ر
آیا مردگان همدیگر را میبینند؟


 
دیدار ارواح در عالم برزخ

 
واقعیت
این است که آگاهی ما از عالم پس از مرگ و برزخ بسیار محدود و نا چیز است و
این مقدار آکاهی از آن عالم نیز به برکت قرآن و اخبار معصومین برای ما حا
صل شده است. درباره دیدار ارواح پس از مرگ روایات بسیاری آمده که در این
بخش از بیتوته آورده‌ایم.
دنیای پس از مرگ
طبق آنچه از قرآن و سنت استفاده می‌شود،
انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیز عمومی یک زندگانی محدود و موقتی دارد که
امروزه شاهد سبک جدید از مداحی هستیم که به سبک "شور" معروف است، در این سبک ذکر گفتن یکی از اصلی ترین بخش‌های مراسم است.
برخی افراد و گروه‌ها از همان ابتدا مخالف ذکر گفتن بودند و برخی هم موافق، در ادامه این مطلب به نحوه ذکر گفتن اصولی در هیئت و حکم شرعی ذکر گفتن از دید مراجع تقلید پرداخته‌ایم.
ادامه مطلب
مادربزرگ که حالا بعد از یکی از اقدام‌های انقلابی من، دست از آرزوی ازدواج و صحبت راجع به این موضوع برداشته، این چند وقت هر بار منو می‌دید راجع به این که قبلا زمانی تو مدرسه کار می‌کردم و چرا الان دیگه نمیرم می‌پرسید و بعد هم توصیه می‌کرد که حتما دوباره پیگیر بشم تا بعد از تموم شدن دانشگاهم بتونم تو مدرسه کار کنم و بعدتر هم تاکید می‌کرد که برای من چه کاری بهتر از معلمی؟
این بار منتظر بودم دوباره این بحث راه بیفته تا بگم برگشتم مدرسه و یه کار
آدما همدیگه رو از چشاشون می شناسن؟.حراست دانشگاه می گه "آقا! کارت دانشجویی!"می گم "بفرما!"می گه "عینکت رو وردار!"کارت دانشجویی رو می گیره. زل می زنه توی چشام! چند ثانیه نگاه می کنه و بعد می گه "برو"می گم "آدما همدیگه رو از چشاشون می شناسن"می گه "چی؟!"می گم "هیچی! یعنی انقدر حراستی‌عه امروز؟!"چیزی نمی گه.کنارش یکی دیگه ست، می گه "صبر کن!" و بعدش کارت دانشجوییم‌ رو ازم می گیره و می گه "خودتی؟!"می گم "امام علی می گه وقتی توی یه خونه از یه در فقر وارد بشه، از
سلام
من مدتی هست که قصد ازدواج دارم. گزینه هایی بهم معرفی شد که دیدم دو نفرشون شرایط شون به من نزدیک تره. (از لحاظ حجاب و ...)
مادرم رفتن منزل دختر اول با مادرش صحبت کردن که گفتن اگه نظرشون مثبته بعدا بیایم برای خواستگاری و ... . که بعد از چند روز گفتن دخترشون قصد ادامه تحصیل داره. (اگر قصدش ادامه تحصیل بوده باشه واقعا منم خودم دانشجو هستم و مشکلی با این قضیه نداشتم)
رفتیم سراغ مورد دوم، که این مورد هم همین طور، ولی نگفتن برای چی! (البته طول کشید که ج
نه......
برای خیلی از ما آدم ها گفتن این کلمه بسیار سنگین و سخته.
فکر میکنیم با گفتن این کلمه خیلی چیزها از دست خواهیم داد.
اما من فکر میکنم استفاده به جا و به موقع از این کلمه باعث میشه تو خیلی چیزها رو بدست بیاری.
مثل الان من.... 
وقتی تو محکم میگی نه.....   خیلی از نزدیکترین هایت به کلی بهم میریزن و تو رو تحقیر میکنند،گاهی کارشون به جایی میرسه که با تو قهر میکنند
اما به نظر من باید بهشون زمان داد تا معنای حرف های تو رو درک کنند و متوجه دلیل نه گفتن تو
یه روزایی بود
که ساعتها به دیوار روبروم خیره میشدم و متوجه گذر زمان نمیشدم به خودم میومدم میدیدم چند ساعت گذشته و آدمی که روبروم نشسته بود نیست و من اصلا متوجه نشدم  یه چیزایی حس میکردم ولی نمیفهمیدم اون حسه چیه؟ میرفتم بیرون برمیگشتم میدیدم اع؟ صبح شده؟ کی؟ همین الان ظهر بود میدیدم بقیه کنار سفره هستن میگفتن بیا صبونه بخور مینشستم سعی میکردم عادی جلوه کنم که بقیه ناراحت نشن بعد مثلا مامان میگفت دیشب خیلی صدات کردم بیای شام ولی نیومدی میفه
ترجیح میدم راحع به خیلی چیزها حرف نزنم
تا واکنشی رو نبینم ، که توقعش رو ندارم
کاش آدما "همه ی" فکراشونو می گفتن. قبل از اینکه ببینن درسته یا غلط. می گفتن. می گفتن
صاف. مستقیم.
 
من از فلانی بدم میاد ، چون پر روئه
من از کوله پشتی ئه تو خوشم میاد
من از راه رفتن اون بدم میاد
بهت گفته بودم دندونات خیلی گنده ن ؟
یادم بنداز بهش بگم مامانش خیلی مهربونه
تو قشنگی. و این آخرین حرف امروزمه.
چه گردابی است میان بیتابی و صبر
و  شاید همین است که باعث رشد هر دلی است
گرداب و برزخ میان خوف و رجا
برزخ میان عجب و غرور
برزخ میان ...
آری گاهی ندایی خدایی تو را امیدوار میکند
و گاهی ندایی دنیایی تورا نا امید
و ندایی شیطانی تو را مایوس
گاهی به امید وعده خدا پر ازنشاط میشو
و گاهی با نشانه ای دنیایی او را فراموش میکنی
گاهی با حرفهای دیگران غرق در ناامیدی میشوی
و گاهی با ندایی درونی، پرتویی از امید را در خود میبینی
و در انجاست که در میابی تنهایی خود
هوالمحبوب
چند نفر ازم می‌پرسن اسم کتاب چی شد بالاخره؟ چی صداش کنیم؟ می‌گم هنوز نمی‌دونم. می‌گن کی تموم می‌شه بالاخره؟ لبخند می‌زنم و می‌گم نمی‌دونم. شاید هیچ‌کس باورش نشه، ولی این آدمی که الان نشسته پشت کیبورد و داره تایپ می‌کنه، هر لحظه امکان داره از شدت فشاری که روشه، سکته کنه. یه بار سنگینی روی شونه‌هاشه که نمی‌دونه چطوری باید به مقصد برسونه. دو سال و اندی هست که دارم جلسات داستان‌نویسی می‌رم. اما حتی یه نفر ازم نخواسته که یکی از
به نظرم هیچوقت نباید پیش خودت فکر کنی که کسی را خیلی خوب میشناسی، هر چند سال باشد، هر چقدر هم از آشنایی ات گذشته باشد.
بعضی اوقات حرف های بعضی از آدم های درون زندگی مان اندازه ی موج انفجار یک بمب ما را موج زده می کنند.
انقدری که پیش خودت بگویی حتما این آدم را هک کرده اند، نه نه حتما هک کردنش، امکان ندارد این همان آدم قبلی باشد!
می خواستم بگویمش که تو را به خدا کار را از اینی که هست خراب تر نکن، این حرف هایی که نمیدانم داری از کجا می آوریشان را نصف
 همه ما بارها و بارها در موقعیت هایی قرار گرفته ایم که گفتن کلمه "نه" برایمان سخت بوده است.برخلاف این که "نه" گفتن را ترجیح می دهیم "بله" می گوییم.
این موارد شامل درخواست هایی از شما برای انجام کاری می شود که علاوه بر این که وقت شما را می گیرد، سبب نادیده گرفتن برنامه از قبل تعیین شده شما شده و هم چنین موجب برقراری ارتباط با افرادی می شود که مایل به رفت و آمد با آن ها نیستید و در این هنگام شما تسلیم شده و موافقت می‌کنید.


ادامه مطلب
 
والدین «نه» را گاهی آنقدر راحت به زبان می‌آورند که کودک اولین کلمه‌ای که یاد می‌گیرد؛ «نه» است و گاهی آنقدر گفتن این کلمه جادویی برای آنها سخت می‌شود که فرزند فکر می‌کند هر چیز که بخواهد سریع فراهم می‌شود.
ادامه مطلب
مدیریت مهارت جرأت ورزی « نه » گفتنمهارت جرأت ورزی ؛۱ – یعنی ، توانایی ابراز خود و حقوق خود بدون پایمال کردن حقوق دیگران .۲ – یعنی ، جرات مندی ، ابراز وجود ، قاطعیت و مهارت نه گفتن .۳ – یعنی ، گفتن نه یعنی اراده ، اقتدار و پافشاری روی حقوق خود و
ادامه مطلب
یه اسلامی شد اسلام که وقتی سیدالشهدا رو کشتن،مسلمونا نمازخون ها ریش دارهای مدینه نگفتن یزید عجب پسته کثیفه فاسده که اومده پسر پیمبر رو کشته،گفتن شنیدیم یزید شراب میخوره و زنا میکنه یعنی یه اسلامی که خط مقدمش خط قرمزش زنا و شراب و اینا است نه ظلم نه قتل، اونم قتل سید شباب اهل جنت
سخنرانی های محرم امسال حاج آقا کاشانی نکته های خیلی مهمی داره اگه میتونید پیگیرش باشید
(تقابل اسلام علوی و اسلام اموی)
http://www.hkashani.com/?cat=5169پ.ن:
پیاز داغ سرخ کردن واسه آ
اگرچه
دروغ گفتن حرام است، اما نباید هر سخن راستی را هم به زبان آورد؛
گاهی بیان سخن
راست در زندگی مشترک فتنه ای ایجاد می کند که می تواند اصل زندگی را زیر سوال ببرد.
از نگاه منابع دینی «جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت».


امیر بیان
علی(علیه السلام):

راستگو
نخواهی بود مگر آنکه بعضی از آنچه را می دانی پوشیده نگاه داری.

بحارالانوار
ج75ص8
دیشب حوصله خونه رو نداشتم و تو پانسیون موندم واسه مامانم ی بهونه ای آوردم امروز صبحم به بیمارستان امام سر زدم و شبکه رفتم ولی هیچ جا جوابی نگرفتم اومدم بیمارستان اینجا که گفتن باید زنگ بزنم به آقای فلانی با ایشون در میون بزارم گفتن فردا خبر بگیرم اگر چ ب مرکز استان که زنگ زدم گفتن ی شهر دیگه نمیشه دیگه مثل قبل حرص نمیخورم نمیدونم چی میشه خدایا ریش و قیچی دست خودت من دیگه تمام تلاشمو کردم مطمئنم برام بهترینارو میخوای
این مطلب را یادتان هست که نظرتان را پرسیدم؟ خوب من بالاخره تصمیمم را گرفتم و گفتن را انتخاب کردم. خواستم شما را هم از نتیجه مطلع کنم. دست آخر بعد از فکر و مشورت، آن پند «هرچه بر خود نمی پسندی بر دیگران نپسند» را انتخاب کردم. فکر کردم اگر جای دوستم بودم می خواستم همه چیز را به من بگوید، دلم نمی خواست در یک آرامش دروغین بمانم. پس همین راه را رفتم  و نتیجه خیلی بهتر از نتظار من بود.
اینطور انتخاب ها البته با همه مشورت ها و رایزنی ها در نهایت کاملا فر
فلسفه روز دختر رو نمیفهمم!ا
 
اینکه یه تیکه غشای بیضی شکل در واژن میتونه باعث به وجود اومدن یه روز و تبریک گفتن یا نگفتن به یه آدم بشه همونقدر ناراحت کننده اس که سایر تبعیض ها و نابرابری ها!
 
حالا کاش حتی اگه میخوایم این روز رو به عنوان یک مناسبت در تقویم گرامی بداریم، ازش به عنوان یه روز برای درک بهتر مشکلات دخترامون و حل اونا استفاده کنیم نه صرفا تبریک و قربون صدقه رفتن های صد من یه غاز!!!
 
«روزی یکی از زنان اصفهانی کفن خود را آورد تا بانو امین آن را امضاء کند و او به فکر خود از شفاعت این سیده جلیله در برزخ و روز قیامت استفاده کند. بانو با نگاهی پر معنا به او نگریسته و می گوید:خانم من! این ها را به دلت بنویس نه به کفن!»
امروز چیزی در من مرد که هرگز برنخواهد گشت
ما فقط تاریخ رو زندگی نمیکنیم
 
تجسم سوگم، و تجلی خشم، و‌ تصویر بی‌کیفیتی از مرگ،
و مُشتی که جونی در بدنش نمونده اما مستاصل به هوا پرتاب میشه تا شاید کسی از این تباهی مطلق نجاتش بده
 
بی پناه‌ترینیمبی قرارترینیمو تنهاترین
 
میترسیم و پایانی هم بر این ترس نیستناتوانیم و کسی هم در این برزخ همراهمون نیست
 
ما یتیمیم،‌یتیم
 
 
 
#هواپیمای_اوکراین
 
 
 
 
آگئیں زہرا نبوت کو سہارا مل گیا
دین کی کشتی بھنور میں تھی کنارا مل گیا
”برزخ لا یبغیاں" کو مل گئی تاویل اور
”لولو و مرجان"  کو عصمت کا دھارا مل گیا
تھا ستیزہ کار نورِ فاطمہ سے دیکھئے
خاک میں کیسے سقیفہ کا شرارا مل گیا
ادامه مطلب
دارم زیر تکالیف بسیار و ویدئوهای ندیده و کتاب‌های نخوانده و فیلم‌های چشم‌انتظار و دلتنگی برای عالم و آدم له می‌شوم. کیست که مرا از این برزخ تنهایی نجات دهد؟
پ.ن من و نگار تصمیم گرفتیم هر چه سریع‌تر تشکیل خانواده بدیم. از رابطه و پسرهای خنگ و خُنُک و بچه‌بازی‌هایی که حتی خودمون هم درگیرش شدیم خسته‌ایم و به نظرمون وقت پیدا کردن مردی شده که کنارش بشه برنامه ریخت.
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون...بلاک کردن بعد از اشتباه...نگفتن کنسلی کلاس و بیخودی سر کلاس موندنشون...کمک نکردن بهشون وقتی سر یه مبحث کمک میخواستن...سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
آگئیں زہرا نبوت کو سہارا مل گیا
دین کی کشتی بھنور میں تھی کنارا مل گیا
”برزخ لا یبغیاں" کو مل گئی تاویل اور
”لولو و مرجان"  کو عصمت کا دھارا مل گیا
تھا ستیزہ کار نورِ فاطمہ سے دیکھئے
خاک میں کیسے سقیفہ کا شرارا مل گیا
ادامه مطلب
آگئیں زہرا نبوت کو سہارا مل گیا
دین کی کشتی بھنور میں تھی کنارا مل گیا
”برزخ لا یبغیاں" کو مل گئی تاویل اور
”لولو و مرجان"  کو عصمت کا دھارا مل گیا
تھا ستیزہ کار نورِ فاطمہ سے دیکھئے
خاک میں کیسے سقیفہ کا شرارا مل گیا
ادامه مطلب
جلسه اول که رفتم کلاس گفتن خط تحریری کار کن به نظرم اما باز هم انتخاب با خودم بود،قلم نی رو انتخاب کردم.....
امروز گفتن دستت روانه تا کی اینجایی ؟؟
تاریخ رو گفتم و پرسیدم به جایی میرسم؟؟
گفتن اره،خیالت راحت:))))
ب و دال و واو و نون رو مشکل آنچنانی ندارم اما با شونصد خط نوشتن باز هم نمیتونم الف رو بنویسم
یکی از شاگردا اومدن گفتن سرمشقت چقدر زیاده ،استاد دیگه گفتن برای الان نیست که ،گفتم همه برای امروزه !! از قیافه متعجبشون چیزی نگم:)
یک مبهم است بزر
هنر نه گفتن نوشته ی دیمون زاهاریادسترجمه ی میترا میرشکارنشر علمخلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)بخش نخست
نه گفتن کار ساده ای نیست، به خصوص که اگر بله گفتن با روحت عجین شده باشد و مهرطلب هم باشی.
اما هر بار که اولویت های خود را به خاطر عدم توانایی در نگفتن کنار می گذارید تا دیگران را راضی کنید ذره‌ای از وجودتان در تنهایی به جوش می آید و با شما گلاویز می شود و بدون اینکه بدانید چرا، تحلیل می روید انرژی تان را از دست می‌دهید و در نهایت فکر
صبح زود رسیدم خونه...
بابام لباس پوشیده بود بره دنبال برادرم بگرده.
با هم رفتیم...
شهر مثل منطقه جنگی بود، چراغ راهنمایی نبود، نرده های جدا کننده بی آر تی ها رو کنده بودن و هنوز از بعضی بانک ها که دیشب سوزونده بودن دود میومد بیرون. 
رفتیم زندان، گفتن تو لیست ما اسمش نیست.
یگان ویژه، گفتن هیچ کس رو اینجا نیوردن.
امنیت اخلاقی، گفتن نیست.
دل نگران برگشتیم.
...
دم ظهر یکی از دوستان زنگ زدن و گفتن از طریق یه بنده خدایی پیگیری کردن و فهمیدن توی اطلاعات فل
از اتاق فرمان اشاره میکنن مث اینکه امروز 13 بدره!!!
والا عیدمونم مث روز عادی بود واسمون ازبس حسش نکردیم دیگه چه برسه 13 به در !!!
ولی چقدر بده اینجوری ... قدیم ندیما همه ی این روزا یه حال و هوای خاصی داشت واسمون
 
+از وقتی بیدار شده داره ابروهامو مسخره میکنه! :/ اگه ادامه بده قصد دارم باهاش برخورد فیزیکی بکنمببینیم باز کجامونو میزنیم ناکار میکنیم
 
+اینکه معلوم نیست کی قراره کنکور بدیم عصبیم میکنه خیلی خیلی زیاد! بنظر من پروسه ی جمع بندی خیلی خیلی مه
به اندازه‌ی همین کم‌سال زیستِ اجتماعی و خودم، درک پیدا کردم از سطح چیزی که باهاش طرفم و دیگه ابداً چیزی نمی‌زنه توی ذوق. چیزی خسته، خوشحال، هیجان‌زده و ناراحتم نمی‌کنه. همه چیز روی بالاترین حد از سطح، بدون هیچ شکلی از عمق باقی می‌مونه و حتی همین کنار هم چیدن جمله‌ها و کلمات ذره‌ای کمک به کامل گفتنِ چیزی نمی‌کنه. البته که گفتن و نوشتن ماهیتاً کم کردن اندازه‌ی مسئله‌‌ست. چون باید ذهنمون رو عادت بدیم که به شکل پیوسته از یک یا نهایتا دو سه
توجه ❌این داستان بر اساس واقعیت میباشد❌توجه
 
زنگ تفریح بود...
بکی رو به دوست اکسوال و دوست ارمی:«خب بچه ها بازدیدا و رای های مامای اکسو فوق العاده پایینه...تو ماما حداقل باید بین بی تی اس و اکسو ده درصد فاصله باشه!!!نه سی درصد!
دوست ارمی:«خیلیم خوبه!
بکی:«نه برای منه مولتی فن:<
دوست اکسوال:«برو بابا توهم تکلیفت با خودت مشخص نیست...~
*بکی در حال نحوه گرفتم بلیط یک طرفه برزخ واسه دوست اکسوال....اون نگاهی به دوست ارمی می اندازد و روش همیشگی خود را پیا
تو برزخ عجیبی گیر افتاده ام درباره ی روابطم با آدم ها. حس می کنم به اندازه ی کافی تاثیر گذار نبوده ام تو زندگیم و هیچ اهمیتی نمی دم اگه کسی الان بگه حرف و نظر دیگران برای آدم نباید ارزش داشته باشه. چون مهمه. برای یه آدم معمولی روابطش با دیگران مهمه. و من به جایی رسیده ام که فکر می کنم اگه همین الان بمیرم زندگی هیچ کس تغییری نمی کنه. روی هیچ کس تاثیری نذاشته ام و این آزارم می ده. 
آداب سخن گفتن
در اسلام باب وسیعی برای این مسأله گشوده شده، از جمله اینکه: تا سخن گفتن ضرورتی نداشته باشد سکوت از آن بهتر است. چنانکه در حدیثی از امام صادق  علیه السلام  می خوانیم: السکوت راحة للعقل؛ سکوت مایه آرامش فکر است. [1]
و در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا  علیه السلام  آمده است:من علامات الفقه: العلم و الحلم و الصمت، ان الصمت باب من ابواب الحکمه؛ از نشانه های فهم و عقل، داشتن آگاهی و بردباری و سکوت است، سکوت دری از درهای حکمت است. [2]البت
بهار حرف کمی نیست، ما نمی فهمیم
زبان تازه تقویم را نمی فهمیم
درخت پا شد و زخم زمین مداوا شد
هنوز چیزی از این حرف ها نمی فهمیم
چرا از آب نگفتن؟ چگونه نشکفتن؟
چگونه این همه اعجاز را نمی فهمیم
نشسته بر سر هر کوچه یک تذکر سبز
دلا! قبول نداریم، یا نمی فهمیم؟
نگاه باغ پر از بازی پرستوهاست
دل عبور نداریم تا نمی فهمیم
زمان، زمان بروز صفات باران است
چگونه باز نگوییم ما نمی فهمیم؟
محمد علی شیخ الاسلامی
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد؟
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
1. شبکه‌های اجتماعی تو همه روزهای سال این توهم رو برات به وجود میارن که دوست های زیادی داری اما واقعیت مثل این وبلاگه که شاید بدخط نوشتمش نمیخوننش.
2. هیچوقت از یادم نمیره اون سال که چند روز بعد از تولدم رفتیم کافه فکر میکردم قراره سوپرایزم کنن اما حتی کادو هم ندادن اون سال بهم و سال های بعدش تبریک هم نگفتن.
3. هرسال غمم بیشتر هم میشه. تا حالا برای هیچکدومشون کم نذاشتم ولی انگار اصلا براش
روزنه
پشت سایه ها پنهان می شوم.
در نهان گاهِ بودن...
این وصله ی ناجور چگونه به تنم چسبیده است؟ 
بالاخره آشتی می کنم
با چتر و گیاه و روزنه...
که زندگی شکافی است
به گل و مهر و کلمه...
راهی است تا برزخ
تا دایره ی جبروار زمین. 
****
ساعت ذهنم به عقب بر می گردد.
آدم های نخستین را می بینم که از شکاف
سرک می کشند به ناکجاآبادِ زمان
در تراکم ابرها غوطه می خورم.
و پشتِ روشنی
پنهان می شوم....
محبوبه باقری
سخنوری فنی است که بوسیله آن گوینده،شنونده را به سخن خود اقناع می کند .پس قصد و غرض ما از سخنوری همین دو نتیجه است که شنونده ، سخن ما را بپذیرد .هر سخنرانی‌ که می خواهد سخنرانی کند باید از این سه اصل مهم : چه گفتن ، چگونه گفتن و چرا گفتن پیروی کند . این سه اصل مهم گویندگی در گفتگو های روزمره هم به کار می رود.با توجه به آداب‌ و احوال مخاطب کاری کنید که دل شنونده را بدست بیاورید ، مخاطب را به درک مطلب حرفتان برسانید و در آخر در دل مخاطب انگیزه ، شور و
شاید این فرق من و صبر و یه مشت زمزمه است
شاید این حسرت یک نگفتن درد دل است
شاید این آتش یک کوه پر از غم باشد
شاید این ترس نگاه از همه ی تن باشد
آتشی از نفسم میگذرد
بی دلیلم بی دلیلم پی خود
شاید این در پی خود بودن یک تن باشد
یا فراری ز تنی پژمرده
یا که احساس نفهمیدن این تن باشد 
شاید آن حس غریب نقطه ی امیدی بود
که زمین را به نگاهی وصل کرد
و سپهر را به دو دستم می داد
و مرا از همه ی این شاید ها دور کرد
سایه ام را همراهم کرد
بار ترس را از دوشم برداشت
 و ته
به شکرانه ی نعمت های بی پایان و بی شمار خداوند . پس از نماز ،سر بر خاک نهادن،و نعمت های او را به یاد آوردن و شکر گفتن و حمد کردن این محبت خدا را در دل انسان می افزاید . 
حتی اگر چیزی نگوییم و  پیشانی و صورت  را بر زمین نهادن یعنی شکر گفتن
 ولی بهتر است ذکرهایی چون شکر الله یا حمد الله گفته شود .
 
 
سلام، ضمن عرض تبریک سال نو به شما و خانواده محترمتون، و عزرخواهی بابت تبریک نگفتن در وبلاگتون، به اطلاع شما وبلاگنویس های محترم میرسونم، به جهت بروزرسانی و سهولت در استفاده از وبسایت پرو وب پلاس، تمامی مطالب به مدت چند روز از دسترس خارج خواهد شد، 
اگر در طول این مدت سوالی براتون پیش اومد، از طریق منوی اصلی ، قسمت تماس با من، به صورت خصوصی پیام خودتون رو بفرستید، تا جوابتون رو ارسال کنم.
سال خوبی رو برای همه شما وبلاگنویس های محترم آرزومندم:)
هنر نه گفتن نوشته ی دیمون زاهاریادسترجمه ی میترا میرشکارنشر علمخلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)بخش سوم
فصل دوم:چرا با نگفتن مبارزه می کنیم 
نه یکی از کوچکترین واژه های زبان است که ما از استفاده کردنش می‌ترسیم. چرا برای گفتن "نه" اینقدر مردد هستیم؟
بیشتر ما با این باور بزرگ شده ایم که "نه" گفتن عملی بی ادبانه و خودخواهانه است و این باور به بخش مهمی از سیستم ارزشی ما تبدیل شده است.
اما نتیجه چنین دیدگاهی در زندگی چیست؟ با وجود اینکه عصبا
روزها را چه غریبانه به شب رساندیمو اشک را خوراک روز و شب کردیمچه سخت است در دل گریستن و به زبان هیچ نگفتنو تکیه‌گاهی مطمئن را از دست دادن!اینک که یک سال از غروب غم بار پدر مهربانمان مرحوم مغفور شادروان داود عابدی را پشت سر گذاشته ایم، برآنیم در روز پنجشنبه
ادامه مطلب
انجمن رهپویان هدایت: تناسخ از جمله واژه هایی است که با وجود
عاریتی بودن، در عرفان حلقه تفسیر جدیدی یافته است. به گونه ای که مفهوم تناسخ در قالب
یک مفهوم جدید به نام کالبد ذهنی پیگیری می شود.

در عرفان حلقه دنیای بعد از مرگ به صورتی
تصویر می شود که مخاطب احساس کند راه مصون ماندن از عذاب های بعد از مرگ، پناه آوردن
به عرفان حلقه است.

در منابع این گروه آمده است:

« پس از مرگ انسان در زندگی دنیا، تمام کالبدهای او اعم
از کالبد روان، کالبد جسم و کالبد ا
گل کلم رو تو شیر بجوشون...
بعد بزن تو ماست و تخم مرغ
بعد آرد سوخاری...
حالا سرخش کن...
تو یه گل کلم سوخاری خواهی داشت...و یه عالمه ویروس خراب تر از کرونا تو جونت!
این چه وضعشه آخه؟
خونه داری گفتن...نگفتن مهمونو بکش که...!
میمیریم اونو بخوریم...!میمیریم...!مردن تعارف نداره که!
به نظر من خونه داری و کدبانو گری یعنی...دور ظرفت تمیز باشه...قاشق و لیوان لک نباشه...دیگه حالا نکش خودتو...!
نمیریییییییی!ثانیه ثانیه غذا پختنتو به جهانیان نشون میدی و تنهااا کسی که لای
اون شب  که اومدم گفتن نیست کسی که جوابتو بده..
یکم با یه نفر که  فکر میکردم میتونم جوابمو بده حرف زدم کمی آروم شدم.. اما هنوز دوز دغدغه بندی ام بالا بود..
امروز وقتی گفتن یکی هست دلو زدم به دریا و رفتم پیِ پاسخ..
مهربون حرف میزد..حتی صوت بلند اتاق بیرون مانع از این نشد که گوش ندم به حرفاش..گاهی نجوا میکرد ولی بازم خوب بود..
بهم گف اگه همین الان بری بیرون اتاق و برگردی و ببینی تو اتاق یه سینی پر پیراشکی:دی  رو میزه چی به ذهنت میرسه؟!
گفتم خوب میگم از کج
امروز رفتم پلیس+10 برای درخواست اعزام به خدمت چهار تا فرم بهم دادن که دو تاش مربوط به معاینات پزشکی(یکی برای پزشک و یکی برای پلیس+10)،یه فرم برای واکسن ویکی دیگه هم برای پر کردن مشخصات خودم،که قرار شد همه این فرم ها رو تکمیل کنم و بعد دوباره برم پلیس+10 فقط یه چیزی که هست من شنیده بودم که باید حساب بانک سپه داشته باشیم ولی چیزی از این موضوع به من نگفتن خودم هم یادم رفت بپرسم، کسی میدونه چرا چیزی نگفتن؟                                          
خیلی از رفتارها و تصمیماتی که ما انسانها می گیریم تحت فشار اطرافیان و اثر جامعه ای که در اون هستیم گرفته میشهه.
ممکنه ما اصلا با یک خواسته موافق نباشیم اما نتونیم نه بگیم.
این مقاله رو از دست ندید 
 
مهارت نه گفتن ، 4دلیلی که برای مردم سخت است نه بگویند 
دانلود کتاب سه دقیقه در قیامت بصورت pdf
دانلود کتاب سه دقیقه در قیامت بصورت pdf
معرفی کتاب
این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می رود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است.از دیدگاه قرآن و روایات، برزخ و قبر یک چیز است که گاهی از آن به عالم قبر و گاهی از آن به عالم برزخ یاد می شود. برزخ در لغت یعنی چیزی که حایل ب
همین که دیگه سقفی برای خودت نداری و بی تابی که بری به سقفی برسی...
اما هی یادت میاد همه محبتها...همه ی دوستی ها....همه ی اشنایی ها....همه رو خودت ساختی ذره ذره...
با این در و دیوار خودت دوست شدی کم کم...
با درختا...با اسمون...
تو کشف کردی که میتونن خالی دنیات رو پر کنن....
حالا که بسته شدی وقت رفتنه...
حالا وقت از نو ساختنه....وقت از صفر شروع کردنه دوباره....
اما این دیگه اخرشه...
این دیگه اخرینشه...
این غول مرحله اخره...
بعد ازون تو حتما ادم قوی تری هستی...
هنوز تو عمرم اینجوری قرآن سر نگرفته بودم!
که وسط بک «یا الله» گفتن ها، نقش شورای حل اختلاف بین علی و دخترخاله اش زینب رو ایفا کنم که کی بطری آب صورتی دستش باشه، کی بطری سبز!
و وسط «بمحمد بن علی» گفتن هام، ماشین قدرتی رو از کیفم دربیارم، و بدم به علی، تا بلکه قائله رو بخوابونم ! بعد که ببینم اوضاع بدتر شد، کرم کوکی رو بدم به علی و ماشین قدرتی رو بدم به زینب!
و وسط «بعلی بن محمد» گفتن ها، علی بزنه زیر گریه، و من سریع و نجویده خدا رو به حق بقیه معصومی
دیروز یه اقای خیلی محترمی یه چیز تازه بهم یاد داد
من نمیدونستم ولی ایشون گفتن فاطمه یعنی جدا شده از آتش :)
مطمئنا که معنای اسم، تضمین نمیکنه عاقبت منم خوب باشه
من اگه درست زندگی کنم و بلد بشم به خدا چشم بگم(اینم ازون رمان عقیق یاد گرفتم میگفت خدا نمیخواد ما خوب باشیم میخواد ما چشم بگیم) در اونصورت عاقبت به خیر میشم
 
یه چیز دیگه هم بهم یاد دادن ایشون
اونم این بود که ما اجازه نداریم قوانین دیگرانو بشکنیم باور میکنید اینو اصا نگفتن؟ ولی بهم یاد د
 سلام دوستان 
یه هفته قبل عید با یکی از همکارانم آشنا شدم (هر دو نفر متولد 63 هستیم)، گویا یه سال پیش منو به ایشون معرفی کرده بودن، منتها چون شرایط کاری شون اوکی نشده بود نیومده بودن صحبت کنن ، تا اینکه امسال شرایط طوری شد که تو سرویس منو دیدن و بعد از دو بار دیدن از یکی از همکارهای خانم خواسته بودن با من صحبت کنن.
خلاصه قبل عید یه جلسه همدیگه رو دیدیم و خیلی هم خوب پیش رفت، بعد اون دیدار من بلیط داشتم ( هر دو نفر از یه شهر دیگه ایم) اون آقا پیام داد
ما دردهایی داریم که نمی‌شود به هر کسی گفت. یا حتا نمی‌شود به هیچ‌کس گفت. اما نمی‌شود. دل آدمی می‌ترکد از نگفتن‌ها. سنگی می‌خواهد صبور. چاره چیست از بی‌سنگی و بی‌صبوری...
این‌جا را می‌نویسم و می‌چسبانم بالای صفحه. برای تو که مثل منی. خسته و دلگیر از گیر و دار روزگاه بی‌مروت. از زخم‌های خورده. از عذاب زخم‌های زده...
می‌توانی مثل من بنویسی همین پایین. شناس یا ناشناس، خصوصی یا عمومی فرقی نمی‌کند، انتخاب با خودت. این پست یک سنگ است. یک سنگ صبو
آداب غذا خوردن:
*مستحبات:
1- شستن دست ها پیش از غذا و پس از آن.2- در ابتدا گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در آخر گفتن الحمد لله رب العالمین.3- خوردن غذا با دست راست.4- کوچک برداشتن لقمه.5- خوب جویدن غذا.6- هرکس از غذای روبرویش بخورد.7- بتدا میزبان و سپس میهمان بخورند.
* مکروهات:
1- خوردن در حالت سیری.2- پر خوری.3- نگاه به دیگران هنگام خوردن.4- خوردن غذای داغ.5- فوت کردن به غذایی که خورده می¬شود.
6- پاره کردن نان با چاقو.7- گذاشتن نان زیر ظرف غذا.
آداب نوشیدن:
* مستحبا
 
 
سکوت معنادار بر دو قسم است: یا کسی منتظر سخن گفتن تو است و تو با سکوتت می‌خواهی او را به چیزی متوجّه کنی یا آنکه تو سکوت می‌کنی که خودت را به معنایی متوجّه کنی... وقتی نه کسی هست که منتظر سخن گفتن تو باشد و هم تو بدانچه باید متوجّه هستی دیگر سکوت چرا؟!!
 
( این لئالی از سینه‌ی بنده‌ی حقیر (الاحقر الجانی)  می‌تراود، کف دستت خوب بنویس تا خواب در چشم ترت بشکند...!)
یعنی وضعیت رشته ما اینجوریه که تو طول ترم میریم سر کلاس فقط یه سری اسم میشنویم و حاضری میزنیم بعد میریم خونه از روی کتابای مرجع قطوری که داریم میخونیم ببینیم اصلا اون اسما کجای بدن هستن و کلی سعی میکنیم از تصاویر دو بعدی یه تجسم سه بعدی تو ذهنمون به وجود بیاریم، برای امتحانای اخر ترم تازه ویس کلاسارو گوش میدیم ببینیم استاد جلسه اول داشت چی میگفت! که بازم ممکنه نفهمیم البته :|+ چند ترمه یه سوال ذهنمو مشغول کرده : مگه نگفتن کنکور بدین برین دانشگ
پسر خواهرم رو بردیم برا ثبت نام کلاس اول دبستان تکرار میکنم کلاس اول دبستان  گفتن باید ازش مصاحبه بگیریم گفتن سوره فیل باید بلد باشه حالا بیچاره خواهر زادم کل سوره رو حفظ بود فقط الم تر کیف اولش رو فراموش میکرد باید اولش رو میگفتیم تا بقیش رو بخونه 
مسئول مصاحبه دریغ از یه ذره کمک که بچه بده
بعد از همه جالب تر بهش گفتن مداحی بلدی برامون نوحه بخون شانس آوردیم (اینقدر این در رو محکم نبند نرو) نخوند از بس عاشق این آهنگه کلش رو حفظه براشون حسین سر
بیشترین چیزی که دلم میخواد،اینه که یه دادگاه برگزار بشه به قضاوت عادلترین قاضی حاضر و اتفاقا و آدمای زندگیم از سه سال پیش تا بحال به قضاوت گذاشته بشن.
بیشتر از همه،خودم!
حداقل بفهمم کجا من مقصر بودم و کجا بقیه.
حقیقتا این روزا نمیتونم بفهمم و اینکه آدم نتونه بفهمه ظالم بوده یا مظلوم،یا چه درصدی از هرکدوم،عذاب بزرگیه.
ترجیح میدادم بخاطر کارهای بدم تنبیه بشم؛نه اینکه ندونسته تو این برزخ اسیر باشم تا نمیدونم کی.
این اولین باره که نمیتونیم تشخی
️ در عرصه قلم‌زدن و نگارش،‌ بزرگان پارسی گوی نصایح زیادی نموده‌اند. در این میان فردوسی بیش از همه به درست سخن گفتن تاکید داشته است. اگر از میان شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی صرفا به داستان پادشاهی خسرو پرویز نگاه کنیم،‌ تاکیدات این بزرگمرد را بر درست سخن گفتن،‌ بجا و بایسته سخن گفتن، با بزرگان سخن گفتن، سخن خام نگفتن، سخن زیادی نگفتن، سخن کوتاه و مجمل گفتن، سخن شیرین گفتن و سخن با مغز گفتن را می‌بینیم. نمونه‌هایی از این دست:
چو یک ماه شد
ادامه دادن به یک اشتباه عین حماقته. 
امشب به طور قطع پایان این رابطه رو اعلام میکنم. 
دلایل شخصی خودمو داشتم برای کش دادنش. 
ولی الان هیچ دلیل دیگه ای برای بودن تو این رابطه نمیبینم ... 
هیچ اتفاقی هم قرار نیست بیوفته برای من یا برای تو وقتی سه ساعت روزانه چت نکنیم.  اگرم بخواد ببوفته، رابطه ی ده درصدی بزرخ گونه ی مسخره ما جلوش رو نمیگیره. 
پس اونی که اول خارج میشه منم. من میرم پی زندگی خودم و هیچوقت هم دوباره نمیام سراغت. 
خلاص 
ذهنم مشغول بود. نمی دانستم باید حرف های تجمع یافته را بگویم یا نه. اما می دانی که من اهل نگفتن نیستم. گفتم و چه خوب کاری بود گفتن شان. هنوز جمله ام تمام نشده بود که کلمات آغشته به حمایت و مهربانی ات احاطه ام کرد. گفتی و آرام شدم. گفتی و دلم گرم شد از داشتنت. گفتی و اشک صورتم را پوشاند از درک کردنت. گفتی و جوانه های به بار نشسته مان بیشتر ریشه دواندند در درونم. تنها چیزی که توانستم در پاسخ به صدای گرمت بگویم این بود که "امروز نیمه اردیبهشت است!"
"نیمه
آیا نه گفتن حتی در مقابل درخواست‌های غیرمنطقی هم برای‌تان دشوار است؟ اگر نتوانید به دیگران نه بگویید، باید همیشه اولویت‌های دیگران را به اولویت‌های خودتان ترجیح دهید. زمانی به درخواست دیگران جواب مثبت بدهید که درخواست‌ موردنظر معقول و شدنی باشد یا آن درخواست را برای جبران محبت‌های دوست‌تان انجام دهید. اما اگر همیشه از ترس نه گفتن به خواسته‌ی دیگران جواب مثبت می‌دهید، حالا دیگر وقت تغییر است. برای افزایش قدرت نه گفتن با ادامه‌ی این
خب ظاهرا همونجور که گفتن از غم‌ها، غم رو کم می‌کنه گفتن از شادی هم چنینه. روان آسوده‌ی تنهایم به تنگنا رسیده و دم به کله می‌کوباند و هیچ هم‌صحبتی نیست که نیست. ح مشغول به آدم‌های جدید است و آنلاین و درحال چت. م دیگر چت نمی‌کند. من تنهام و خسته‌ام از کتاب خواندن و گذران اینگونه‌ی عمر.
کاش این چند خط از درد تنهایی‌ام بکاهاند.
کلافه‌ام از این خودی که بلد نیست چون هایدگر و ویتگنشتاین و کانت تنها باشد. کاش یادبگیرم خودم را بغل کنم و با خودم تنه
حقیقت توسل
بخش ششم
 
 
شبهات وهابیان
وهابیان با مطرح کردن برخی شبهات این کار را شرک و کفر می پندارند که موجب خروج از اسلام است هم اکنون به نقد برخی از شبهات آنان می پردازیم:
شبهه اول:توسل به اموات شرک است!
وهابیان می گویند: انسان پس از مرگ قادر به انجام کاری نیست پس از طلب دعا از اموات و خواجة خواستن از آنان به منزله اعتقاد به برخورداری آنان از قدرت فوق بشری است و این اعتقاد یقیناً شرک است
پاسخ شبهه اول
اولاً:اقسام شرک عبارت است از(( شرکت در ذات )

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها