نتایج جستجو برای عبارت :

پایان وبلاگ نویسی+ بعدا نوشت

یادمه تو سالای هفتاد کنکور اینقدر سخت بود که غش و ضعفی و افت فشار خون  زیاد بود به طوری که پزشک و پرستار واورژانس تو مراکز امتحان آماده بودن ولی الان کنکور راحت شده ولی بازم یه عده استرس دارن با خودم میگم اگه اینایی که الان کنکوری هستند اون زمان بودن چیکار میکردن؟
هوم؟

++ بعدا نوشت :عاقا کنکوری ها اعتراض کردن که نخیر کنکور سخته . عاقا ما شکر خوردیم کنکور آسون نشده خوبه .
بسم الله الرحمن الرحیم
به علت دلایل غیر قابل ذکر از گذاشتن متن اصلی معذوریم.
این پست فقط پی نوشت دارد.
پی نوشت: دلم میخواد وقتی میرم بیرون یه قاشق با خودم ببرم چشای بعضی هارو از کاسه درآرم...
بعدا نوشت:شب رغبت هاست چه رغبتی بهتر از خواست ظهور یوسف گمگشته ی مان...
اللهم عجل لولیک الفرج
دیگه اینجا نمینویسم کسی دوست داشت میتونه تو اینستاگرام یا کانال تلگرام دنبالم کنه

آیدی اینستا:

masoudyahyaei71@

کانال تلگرام:

besoyeroshd@
فقط در صورت دنبال کردن خوشحال میشم بدونم با کدوم بزرگوار در ارتباطم
بعدانوشت:به پیشنهاد خانم سوته دلان کانال به پبام رسان ایتا منتقل شد
پاشید گمشید بیاید نوشت:خب از این پی نوشت مشخصه که باید گمشید بیاید کانال ایتا الان کلا خودمم و دو نفر دیگه
این دنیا ی مدال المپیاد، ی کنسرت جولیا پطروس و سه هزار دلار پول بهم بدهکارهپ.ن۱:میخواستم بنویسم کنسرت جولیا پطروس با دوست دختر مهربون لبنانیم بعد دیدم من ک اهل اینجورکارا نیستمپ.ن۲:بعد کنکور یادم بندازید ی مقایسه درمورد کنسرتهای اونا و کنسرتهای ما داشته باشم و ی بخشایی از کنسرت ۲۰۱۶ش روبذارمپ.ن۳:اینکه چرا الان نمیذارم یکیش بخاطره اینه ک درس دارم میخونم ودوم اینکه آهنگه عربی با لهجه لبنانیه و احتمالا عربی‌تون اندازه من خوب نیس(صرفا واسه ش
امام باقر علیه السلام: از امروز و فردا کردن بپرهیز؛ زیرا آن دریایى است که هلاک شوندگان در آن غرق می شوندإیّاکَ وَالتَّسویفَ، فَإِنَّهُ بَحرٌ یَغرَقُ فیهِ الهَلکى تحف العقول، صفحه 285
امروز و فردا کردن و کار امروز رو به فردا انداختن...یعنی همینکه می خواهی دیگه نمازهات رو اول وقت و با حضور قلب بخونی یا نمازهات رو با توجه وبا همه وجود بخونی یا می خواهی نمازهات رو به جماعت و در مسجد بخونی ولی می ذاری برای بعدا... یعنی همینکه می خواهی هر روز قرآن ب
بسم الله الرحمن الرحیم
دردسرهای ایجاد وبلاگ هر چند که استاد فرموده بودند که ایجاد، وبلاگ چند دقیقه بیشتر وقت ما را نمیگیرد ولی با توجه به اینکه  اولین باری بود که در این فضا قرار میگرفتم و باید وبلاگ را حتماً امروز ایجاد می کردم تمام همت خود را به کار بستم و هر چند که گزینه ها را پر میکردم و مجدد پیغام خطا دریافت می‌کردم بدون خستگی به کار خود ادامه دادم و بالاخره موفق شدم که وبلاگ را ایجاد کنم و این اولین روز نوشت من بود که در این وبلاگ قرار د
یاحق
 داشتم فکر که نه! حس میکردم چه قدر دردناک و زجرناک است که وبلاگ های مورد علاقه ات که خواندن کلمات و نوشته های جاری در آن مغزت را نوازش می دهد، انگار دیگر به روز نمی شوند...
چه بلایی سر این پنجره های دوست داشتنی آورده تلگرام و اینستاگرام و تمام گرام هایی که زندگیمان را در مشتشان فشار می دهند؟
ناگفته نماند به روز شدن وبلاگ هایی که هنوز نفس می کشند به لطف سرانگشتان نویسندگانش، حالم را عمیقا مطلوب می کند. : )
پ.ن1: خدایا وبلاگ های متروکه را دوبار
بالاخره موفق شدم 54 عدد وبلاگ به روز شده رو بخونم و 
در صورت داشتن نظر مفید، کامنت بذارم و 
در صورت موافق بودن لایک کنم و
در صورت موافق نبودن دیسلایک کنم و ( البته تا حالا پیش نیومده دیسلایک بزنم،صرفا جهت جور شدن قافیه گفتم :)) )
مرسی که انقد هستید و همتون از من بهتر مینویسید و جذاب ترید و واژه ها زیر دستون یه جور دیگه ای تایپ میشن
بعدا نوشت :
تو همین فاصله تایپ کردن و انتشار این پست سه تا ستاره طلایی اون بالا روشن شد :/ :))))
  
خوشحالم تو این برهه زمان که زندگی میکنم ؛  نادان نیستم !!
خدایا هزار مرتبه شکررر !!
 
بعدا نوشت :
برای کسانی خیلی بهشون برخورده از دانایی خودم حرف زدم و شاکر خدا بودم 
و تو کامنت خصوصی منو مورد عنایت خودشون قرار دادن بگم که آری من همچنان میگویم خدا رو شاکرم از اینکه دانام ! از چه بابت دانا هستم ؟! به زعم خودم دانام چون  حداقل میدانم در این
مملکتم  چه میگذرد و تا حدودی به لطف مطالعه زیادم در زمینه سیاست و کتابهای دینی ، 
اجتماعی  میدونم روزگا
 
مامان من همیشه میگفتند :
آدم ها چی از دشمنی بدست آوردن که با دوستی نمیتونن بدست بیارن؟!
موافقین ؟!
     

+
با هم مهربان باشیم و رو به دوربینِ نگاه خداوند ، همگی  لبخند بزنیم و بگیم سیب :)

+
  
بعدا نوشت :
۱۳ نوامبر روز جهانی مهربانی بود .
من دیروز از خودم تعریف نباشه با وجودی که نمیدونستم روز مهربونی است 
خدا رو شکر از اول صبحش تا آخر شب مهربان بودم :)
 
خدایا مردم در حالت عادی از دست گرانی و ...دارند می میرند دیگه سیل رو براشون نیار لطفا !!
سیل به صغیر کبیر رحم نمیکنه :((
خدایا خودت کمک کن و چاره ساز باش
امشب قراره سیل بیاد مثل امروز مثل دیروز  مثل این چند روز ، خودت رحمی بفرما خدایا !
خدایا عزیزانمون رو خودت حفظ کن ! آمین

+
بعدا نوشت :
زلزله هم آمد و امتحانات الهی رو سر مردم تکمیل شد !!
بعد از این به ندرت اینجا مینویسم شاید هم حالا حالاها ننویسم و بیشتر در وبلاگی جدید خواهم نوشت...
با آدرس جدید دنبالتون میکنم تا اگر خواستید دسترسی داشته باشید بهم...
ممکنه یه مقدار طول بکشه تا همه رو دنبال کنم
التماس دعا
بعدا نوشت:تا دو سه روز آینده اگر کسی تمایل داشت آدرسم رو داشته باشه و من دنبالش نکرده بودم همینجا اعلام کنه تا ترتیب اثر بدم...
سلام :)
خوش اومدید به وبلاگ ...
 
خب قالب عوض شد. خوبه ؟؟؟ با رنگ و فونت و ایناش مشکلی ندارید ؟
اسم وبلاگ چطور ؟؟؟ بعدا یه اعتراف راجع بهش میکنم ()
و البته من :)
خب منو خیلی هاتون میشناسید.
یک عدد دهه هشتادی ملقب به کیوت پیکاچو (مدیونید فک کنید تا حالا یه نفرم بهم نگفته) -دخترم- دیگه کسایی که منو میشناسن اسمم رو هم میدونن :)
لطفا اینجا منو با اسم اصلی م صدا نزنید. البته اسممو بگید سان میشه :) مرسی
 
انتظار نداشته باشید ادبی بنویسم چون اهلش نیستم.
این یک
با یکی از بچه هامون تو اینستا در مورد یه چی حرف می زدم
رفتم حموم برگشتم
اینستام ریده
پیامای طرف اومده ولی نمیشه ببینم و جواب بدم
با طرفم رودروایسی دارم موندم چه کنم
فاک‍♀️
قبلا هم اینجور شده بود
بعده یه روز درست میشه
الان میگه این یارو چه بی شعوریه ها :/

بعدا نوشت:درستش کردم✌️
همیشه شروع کردن، کار سختی هست. امیدوارم بتونم با توکّل بر خدا خوب شروع کنم و تا تهش برم. اسم وبلاگ برگرفته از آیه ۷ و ۸ سوره زلزال هست. تلاش می کنم از هر چیزی بنویسم امّا در هر مطلب سعی کنم به اندازه ی یک مثقال هم که شده، درس و عبرت و پندی رو بکشم بیرون که اگر هر فردی گذرش به این وبلاگ افتاد، بی حاصل از این جا نره!
سال هاست از این وبلاگ به اون وبلاگ مهاجرت کردم، امّا تهش به این رسیدم که دل نوشته ها و روزنوشت های شخصی من دردی از کسی دوا نمی کنه که هیچ
سلام
در این پست که اولین پست آموزشی وبلاگ به حساب میاد بعد از مدتی تفکر  تصمیم گرفتم چند تا اموزش کاربردی درباره ویرایش قالب بلاگ بیان بزارم و بعدا بریم سراغ هک و امنیت و این چیزا خب بریم آموزش هامون رو شروع کنیم.
ادامه مطلب
بعد از پست خانم ابارشی که تاکید ویژه ای به خاطره نویسی داره هر شب سعی می کنم بیام این جا و از اتفاقات خوب روزهام بگم ولی بعضی روزها از زیر کار در میرم موکول می کنم به بعدا
به قول یه دوست این بعدا های من هیچ وقت نمیان
این چند روز یه عالمه فیلم خوب دیدم.
از فیلم هایی که امسال اسکار گرفته بودند تا بعضی فیلم های دیگه
١- کتاب سبز green book- در مورد تبعیض نژادی - زندگی یه پیانیست سیاه پوست- دیالوگ های فوق العاده ای داره
٢- مدرسه شبانه night school- بیشتر شبیه تبلی
به شما آموزش میدم که چطور یک وبلاگ بسازید و اون رو مدیریت کنید، وبلاگها ابزارهای مناسبی مخصوصا برای افراد تازه کار هستند، سرویس های وبلاگدهی امکانات بسیار خوبی رو در اختیار شما قرار میدن، به وسیله این ابزارهای کاملا رایگان می‌تونید مطالب خودتون رو با دیگران به اشتراک بگذارید و خودتون رو به دیگران معرفی کنید، همچنین میتونید از وبلاگتون کسب درآمد هم بکنید.
 در آموزش ساخت وبلاگ چه چیزی یاد می گیریم؟
آشنایی با برترین سیستم های وبلاگدهی کشور
سلاااااااااااااااام سلاااااااااام سلااااااااام سلااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که اومدم یه خواهشی بکنم از تمام کسانی که وبلاگ منو می خونند لطفا اگه زحمتی نیست یه نظر کوچولو برا من با هر اسمی که دلتون خواست بذارید و اسم شهرتونم بنویسید حالا بعدا علتشو بهتون می گم الان خیلی فرصت ندارم باید زود برم بعدا می یام توضیح می دم می دونم براتون زحمته ولی منو به بزرگی خودتون ببخشید و این زحمتو متقبل بشید از دور روی ماه تک تکتونو می بوسم
سبزی پلو با ماهی شب عید رو خوردیم. به به و خداروشکر. انشاا... سال ۹۹ پر باشه از خوشی برای همه ی همه. اونقدری که همه بگن تمام غم هایی که از اول عمرمون داشتیم رو یادمون رفت. همه چی رو فراموش کردیم و خوشیم و خوش و خوش و خوش. انشاا... . خدایا از تو میخوام که تو میتونی همه چیو. همه چیو.
 
 
بعدا نوشت: من واقعا امیدوار و خوشبینم! مثل قبلا! خب خدا رو هزار مرتبه شکر. انشاا... همیشه هممون شاد باشیم. :)
از این به بعد میخوام تو بیان مطلب بنویسم . یادداشت های شخصیم رو . یادداشت مهاجرت به بیان رو تو پست اخرم وبلاگم تو بلاگ اسکای ( اینجا )  نوشتم اما خب میدونید مهاجرت سخته اما خب ، چاره ای نبود. باید به بیان هم یک فرصت برای عرض اندام داد دیگه ...

گمونم اینجا نشه به یادداشت هامون برچسب زد ، حیف بلاگ اسکای این قابلیت رو در پایین کادر یادداشتش داشت ، نه گمونم داره ، بالا سمت چپ یه کلمات کلیدی داره . شاید همون باشه . شاید کمی طول میکشه بهش عادت کنم و چم و خم
وبلاگ دومم رو دنبال کنید.واقعا تا حالا بهش سر نزدید؟!همه ی چیزای اخلاقی ای که یاد میگیرم رو اونجا ثبت میکنم،که بعدا برم بهش سر بزنم و بهم یادآوری بشه یا اینکه بقیه بخونن و شاااااااااااید یه درسی بگیرن.پس واقعا اگر دوست دارید ضرر نداره که یا روی لینک زیر کلیک کنید و یا اینکه توی منوی بالای صفحه دکمه ی وبلاگ دوم رو لمس کنید.هر طور راحتید.
https://myquotes.blog.ir
" خواهرشوهر چی کار می‌کنه؟ [همراه با خنده‌ی طعنه‌وار.] "
در راستای سوالاتی که این روزها ازم پرسیده می‌شه؛ باید عرض کنم خدمت‌تون که این چیزا گفتن نداره، ولی در حال برنامه‌ریزی یک قتل تروتمیز هستم. قطعاً تا الان هویت مقتول رو حدس زدین.
 
 
پی‌نوشت: واقعاً خواهرشوهرها فشار زیادی ُ تحمل می‌کنن. بیاین تمیز کنیم این تاریخِ خراب‌مون ُ. 
پی‌نوشت دو: لعنتی! این اولین‌باره که یک صفت این‌قدر پررنگ می‌شه که روی اسم‌م سایه می‌اندازه. آه.
پی‌نوشت
کلی با خودم کلنجار رفتم که خداحافظی بکنم یا نه، که وبلاگ‌نویسی را برای همیشه ببوسم و بگذارم یک گوشه یا بگویم فعلاٌ ترجیحم بر این است که ننویسم، که "سحر نزدیک است" را رها کنم به حال خودش یا کرکره‌اش را پایین بکشم، که بک‌آپ بگیرم یا قید همه‌ی پست‌ها و کامنت‌ها را بزنم.
روزی که مترسکِ بیان از دنیای وبلاگ‌نویسی خداحافظی کرد، نوشت دلش تنگِ وبلاگ و وبلاگ‌نویسی نخواهد شد؛ آنروز این جمله عجیب، غیرقابل‌باور و حتی زننده در نظرم جلوه کرد اما ام
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
 
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
 
این هم پی نوشت:) بالاخره کار این دو فصل تمام شد. تحلیل بخش کمی و بخش کیفی پایان نامه ام.
با خودم قرار گذاشته بودم اگر سر موقع به برنامه ام برسم یک اپیزود از سیزن جدید peaky blinders را به خودم را به خودم جایزه بدم.
 
زودتر از موعد به برنامه ام رسیدم...
 
+یک فاتحه هم برای روح*** بخونیم که روش کراش داشتم ولی سوراخ سوراخش کردن نامردا!
 
بعدا نوشت:کُشته ی عمّه پالی ام...لعنتی خفن خوش استایل باکلاس:)
 
 
سلام به هر کس که همین الآن در حال خوندن وبلاگ منه. یک سال بود که آی دی و پسوردم رو تایپ نکرده بودم. اصلا یادم رفته بود که وبلاگ دارم.
چند وقت پیش مطالب شاهین کلانتری رو می‌خوندم؛ حس کردم بهتره برگردم به وبلاگ نویسی. اقرار می‌کنم پارسال هم که مصطفی بهم پیشنهاد وبلاگ نویسی داد و من هم نصفه و نیمه به حرفش گوش کردم، چندان نتیجه‌ی دلچسبی نداشت. قبول دارم وبلاگم به درد بخور نبود. 
هنوز هم زیاد با فوت و فن وبلاگ نویسی آشنا نیستم، اما حالا فهمیدم که بر
نه می دونستم بیان کجاست، بلاگفا چیه، اتفاقایی که توشون افتاده بود، از هیچکدومشون خبر نداشتم :)
یک روز تابستونی نشسته بودم، گفتم حالا که آتنا انقدر منو دعوا میکنه واستا یک وبلاگی بزنم :)
اگر دقت هم بکنید، اولین پست وبلاگ من انگار یک نوشته ی بچگانه و از نظرخودم مسخره و سرسریت. و اصلا به پست های دیگه نمی خوره :)
رفتم زیر وبلاگش زدم روی بیان و اینطوری شد که گاه نوشت های یک نویسنده درست شد :)
بعدش هم رفیتم ناهار خوردیم و اصلا قضیه ی وبلاگ فراموشم شد D:
قطع شدن اینترنت به خاطر اغتشاشات بنزینی باعث شد دوباره به فکر وبلاگ نویسی بیفتم. اینستاگرام و تلگرام و توییتر باعث شده اند وبلاگ نویسی از رونق بیفتد؛ اما همانطور که هیچ چیز جایگزین کتاب نمی شود، به نظرم، هیچ چیز جایگزین وبلاگ هم نخواهد شد.
شبکه ها و رسانه های اجتماعی و پیام رسان ها، به خاطر اینکه حجم بسیار زیادی از داده های در هم ریخته را به شما ارائه می کنند، فرصت تفکر و پالایش و سازماندهی دانسته ها و سپس، تولید محتوای پردازش شده و غنی را از
مامون بحضرت نامه یی نوشت ودر خواست کرد حضرت در پاسخ  او نوشت در خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت من فردا بحمام نمیروم  وعقیده ندارم تو و فضل هم فردا بحمام روید مامون دو مرتبه دیگر بحضرت نامه نوشت  امام رضا ع باو نوشت یا امیرالمومنین من فردا حمام نمیروم زیرا دیشب پیغمبر ص در خواب بمن فرمود ای علی فردا فردا حمام نرو و من عقیده ندارم که تو و فصل هم  فردا بحمام روید مامون بحضرت نوشت شما راست مبگویی و پیغمبر ص هم راست فرمود من فردا حمام نمبروم و فضل خ
چند روز پیش م . ع داشت میگفت دیگه وبلاگ ها هم نویسنده ها و هم ویزیتورهاش رو از دست داده . آخرین باری که سراغ از چوپیا گرفتم چند ماه پیش بود ، که دیدم رمز دار شده ...
دیگه بی خیال شده بودم 
امشب نمیدونم چی شد یادش افتادم و در کمال تعجب و ناباوری برگشته بود . 
چوپیا برای من خیلی خیلی خاصه . مهر 95 که در افسردگی پسا کنکور بودم چوپیا رو پیدا کردم . وسط این کویر خشک چوپیا از بارون های شمال کشور می نوشت . از زندگی می نوشت و من مشتاق بودم برای خوندن نوشته هاش و
درود 
   ... و بالاخره به دنبال دلایلی که قبلا اشاره کردم برای انتقال قدیمی ترین پیج سرابله در فضای مجازی ( وبلاگ سرابله امین ) به آدرس و لینک جدید، با مشورت و پیشنهاد چن تا از دوستان عزیزم تصمیم گرفتم که مطالب وبلاگ قبلی در همون آدرس سابق باقی بمونه و بجای انتقال کل وبلاگ فقط ادامه کار وبلاگ رو در پیج جدید انجام بدم ، ضمنا علاوه بر خود وبلاگ ، سایت پشتیبان و ارائه دهنده اش نیز تغییر دادم ، یعنی قبلا از بلاگفا (blogfa.com) استفاده میکردم و الان دیگه ا
 
بعدا نوشتها:
+ معنی عنوان: چه زمان ما را می بینی، و ما تو را می بینیم، درحالی که پرچم پیروزی را گسترده ای، آیا آن روز در می رسد که ما را ببینی که تو را احاطه کنیم، و تو جامعه جهانی را پیشوا می شوی درحالی که زمین را از عدالت انباشتی (دعای عهد)
++ این روزها باید خواند
+++ با انگشتان یخ زده ی نوا
کاش دلم بیشتر به نوشتن این پست بود .
بلاخره تاریخ اعزام به 19 بهمن ماه خورد . کوله پشتی رو میبیندم به سمت شمال کشور میرم . نزدیک دریاچه وَلَشت
پی نوشت : قرار بود بلاچاو رو بنویسم ، هر چند نوشتم و پاک کردم ولی خوب حالم خوب روحی اوکی نبود و نیس .
پی نوشت : تا مرز پاک کردن وبلاگ هم رفتم ولی فرصت دادم حالم خوب شه هر چند وبلاگ می ماند . اگه زنده بودم دوباره می نویسم اگه نشد که دیگه اتوماتیک وار خداحافظی منو از همین جا پذیرا باشید . "از طرف خودم تو ، سلام روز
کاش یک الگوریتم بودم. آن‌وقت که هر وقت می‌خواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیر‌های مختلف را حساب می‌کردم، واریانس مسیر‌های مختلف را هم حساب می‌کردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسک‌پذیری مسیر بهینه را انتخاب می‌کردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر می‌پرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینه‌هایی که قبلا داشتم و می‌شد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر می‌شود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش می‌خواهد در زمان سفر کند!
کاش یک الگوریتم بودم. آن‌وقت که هر وقت می‌خواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیر‌های مختلف را حساب می‌کردم، واریانس مسیر‌های مختلف را هم حساب می‌کردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسک‌پذیری مسیر بهینه را انتخاب می‌کردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر می‌پرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینه‌هایی که قبلا داشتم و می‌شد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر می‌شود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش می‌خواهد در زمان سفر کند!
من از امتحان خوشم نممیییاااااااااااااااادددددددددد کلا چهار تا درس که بیشتر نیست نمره شو می دادن بریم پی زندگیمون دیگههه 
+ هششش 
+ یه تحقیق هم مونده تازه 
+ این هفته را هفته ی تداخل بین کارهایی که دوست دارم انجام بدم و درس های مسخره ای که باید بخونم نامگذاری می کنم
× بعدا نوشت : 
شنیدین چی شد؟ نوشتم : کارهایی که دوست دارم انجام بدم 
اولین تغییر سال ۹۸ ! 
یادتونه چند ماه شدید با این قضیه چالش داشتم؟ توی همه پست ها اثرش بود
گفتی ازباران بسازم دفتری خواهم نوشتاینکه من راتاکجاهامی بری خواهم نوشتچشمهای توخدای حرفهای تازه اندکفرراباواژه های دلبری خواهم نوشت کنج لبهایت بهشتی گم شده رسوای منوقتی لبخندتورامثل پری خواهم نوشتبوسه بامن بوسه است ایینه باتصویرتوعشق دارددرمیانش داوری خواهم نوشتاینکه من مردابم اری خط به خط کهنگیتوبرایم دفترنیلوفری خواهم نوشتدرمیان دستهای کوچم جای تو نیستمن تمامت رابرای دیگری خواهم نوشتموج زیبای نگاهت ناگهان تردیدشدباتودارم حرفه
یه وقتایی میشینم آرشیو و موضوعات وبلاگ رو میخونم... چه حسی داره، گذشته، گذشتن... اصلا انگار یه کس دیگه ای نوشته از حس و حالش. اینقد که برام دوره، اینقدر که همشون تموم شده ان... عجیب تر این که بعدا هم همین حس رو پیدا میکنم نسبت به حال این روزا...
هم شگفت انگیزه، هم عجیب و هم ترسناک!
سرویس وبلاگ دهی چیست؟وبلاگ نویسان معمولاً به مسائل فنی وبلاگ خود کاری ندارند. مگر اینکه خواسته باشند تغییری در قالب وبلاگ خود ایجاد کنند و یا ابزاری را بدان بیافزایند؛ فقط در همین حد. در حالی که این مدیران سرویس وبلاگ دهی هستند که کار مسائل فنی را پی می‌گیرند و به بهبود و رفع ایرادات آن کمک می‌کنند. از این رو یک وبلاگ نویس معمولاً روی تولید محتوا و نوشتن مقاله زمان می‌گذارد و برای این کار نیاز به محیطی دارد که فضا و نشانی مورد نظر را به وی د
می دانم.چند روزی وبلاگ را از دسترس خارج کردم.بعضی پست ها را حذف کردم و بعضی دیگر را ویرایش.چند تایی کامنت هم غیرقابل رویت کردم.با سرچ اسمم می شد به نوشته های وبلاگ رسید.حس بدی بود.الان آرشیو سبک تر شده.شاید بعدا دوباره هم این کار را بکنم.چمیدانم.من خیلی احمقم.دو دل ماندم که عکس گوشه وبلاگ باشد یا نه.قالب هنوز به میلم نیست.هیچ برنامه ای برای موضوع بندی پست ها ندارم.خیلی مسخرست که من توی این حال و روز روحی دارم به این چیز ها فکر میکنم.دیروز هم افتا
امیدوارم که شاد و سلامت باشین.پی‌نوشت اخر رو همین اول به حضورتون میرسونم:
اول!اینکه ببخشید که تندتند پست میزارم :دی خیلی‌ها حوصله ندارن بخونن.اما این یکی فرق داره.اگر الان ارسالش نکنم دیگه هیچوقت جسارت منتشر کردنش رو پیدا نمیکنم.
دوم! اصلا چرا دارم یه تاپیک به این اسم میزنم؟جریان چیه؟
ماجرا رو بدین شرح اعلام میفرمایم: من از ریاضی متنفر بودم.هیچی نمیفهمیدم ازش.تا اینکه_معلمی که انسان است_اومد.و به من یاد داد چجوری باید1)به دنیا نگاه کنم2)چرا ب
حکومت نظامی تصمیم حکومت برای کنتل حضور یا عدم حضور مردم در معابر عمومی و در کنار یکدیگر است تا از این طریق جلوی هم اندیشی و هم افزایی اعتراضات آنها گرفته شود. این روزها با حضور فن‌آوری هایی جدید، راه و روش ارتباط مردم نیز تغییر کرده است و گرد هم جمع شدن‌ها بیشتر از این که کف خیابان باشد در شبکه‌های اجتماعی است. امروز که به خاطر اعتراضات، اینترنت از پیش از ظهل در استان فارس )حداقل در شهر ما که اتفاقا محل اعتراض هم نیست) قطع شده، در می‌یابیم که
سلام! خیلی دوست دارم همه ی دوستان شرکت کنند. البته این دوست داشتن من دلیل بر این نیست که حتما شرکت کنید.
دو تا سوال میپرسم و از شما خواهش میکنم که به دو سوال پاسخ بدید. 
اصلا انتظار جوابِ منطقی ندارم. هدف میزانِ سنجشِ تخیل، و قدرتِ طنزپردازیِ دوستانه و بس.
لطفا شرکت کنید. ناشناس رو فعال میذارم ولی ترجیحم اینه که خصوصی جواب بدید ولی ناشناس نه. نظرات هم پس از تأیید نمایش داده میشوند.
+این ناشناس رو برای دوستانی که قصد اهانت دارن باز میذارم . چون خی
خبرهای میرسه از اینکه تلگرام بلاکچینی داره میاد. طبق خبری هم که تو کانال اندیشکده تبیین در ایتا خوندم، ظاهرا به صورت محدود کارش رو شروع کرده، طبق گفته یکی از کارشناسای فضای مجازی هم قراره طبق برنامه، خرداد ماه رونمایی بشه.
نکته جالبش اینجاست که تو همین فضا، گوگل اقدام به حذف هاتگرام و تلگرام طلایی از روی گوشی ها کرده و وزیر ارتباطات هم میگه هاتگرام و تلگرام طلایی فاقد امنیتن! و حالا تلگرم طلایی و هاتگرام از روی بازار حذف شدن.
برای #حق‌الناس
دو ساعت پیش نماینده تو گروه نوشت که بچه ها فردا درمانگاه تعطیله. و من کتابو بستم! و از اون موقع تقریبا هیشکاری نکردم. یکم رفتم تو تراس، یه نخ سیگار کشیدم، یه لیوان چای خوردم، و بعد اومدم پشت میز نشستم و دستم رو زدم زیر چونه م و بیان رو هی بالا و پایین کردم دنبال چند تا وبلاگ که باب میلم باشه. از اون هفتاد هشتاد تایی که من دنبال میکردم، شاید فقط ده نفر مینویسن همچنان. اونا هم هفته ای، دو هفته ای یه پُستِ بخور و نمیر! یعنی میخوام بگم مثه خونه ارواحه
بچه ها یه سوالی،
من چطوری میتونم با نوشتن وبلاگ فارسی پول هم دربیارم.
 
دیروز توی پادکست Happier with Gretchen Rubin شنیدم که یه نفر با نوشتن وبلاگ و فقط شرح سفرهاش! و نه حتی خرت و پرتای روزانه، تونسته هر ماه حداقل 6000 دلار دربیاره.
 
بارها و بارها از سایتهای مختلف ملت بهم پیام دادن که نوشته هامو میبرن جاهای دیگه به اسم خودشون پست میکنن.
 
چطوری میشه با وبلاگ فارسی پول دراورد؟
 
نمیخوام انگلیسی بنویسم نه بلدم خیلی خوب بنویسم نه اینکه مخاطبی خواهم داشت.
 
دی
امیدوارم که شاد و سلامت باشین.پی‌نوشت اخر رو همین اول به حضورتون میرسونم:
اول!اینکه ببخشید که تندتند پست میزارم :دی خیلی‌ها حوصله ندارن بخونن.اما این یکی فرق داره.اگر الان ارسالش نکنم دیگه هیچوقت جسارت منتشر کردنش رو پیدا نمیکنم.
دوم! اصلا چرا دارم یه تاپیک به این اسم میزنم؟جریان چیه؟
ماجرا رو بدین شرح اعلام میفرمایم: من از ریاضی متنفر بودم.هیچی نمیفهمیدم ازش.تا اینکه_معلمی که انسان است_اومد.و به من یاد داد چجوری باید1)به دنیا نگاه کنم2)چرا ب
Hey guys :)
راستش این اولین پستمه و فکر نمیکردم اولین پستم با حال خوب همراه نباشه
علتی که دارم مینویسمش هم اینه که دوستی به من گفت همین وبلاگ آخرش میشه پناهگاه من تو روزای سخت و دلتنگی :) چون من به غایت اصرار داشتم به این که نه من برا وبلاگ نوشتن خوب نیستم و داشتنش خیلی کمکم نمیکنه :(
حالا همه اینا به کنار...چرا میگم حال ناخوب؟من به شدت فرد مقاومی هستم وقتی کسی که باهش ارتباط نزدیکی ندارم ناراحتم میکنه و معمولا به خاطر این ناراحتی گریه نمیکنم چون از
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
 
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
فرض کنید که یک وبلاگ داریم که تو طبقه بندی مطالبش سه موضوع صوت، عکس و فیلم رو داره حالا ستون مطالب وبلاگ ۴ حالت بیشتر نداره، کل مطالب رو نشون میده، فقط مطالب عکس رو نشون میده، فقط مطالب صوت رو نشون میده و فقط مطالب فیلم رو نشون میده، اما بیان قابلیتی به نام "نشانه" داره که اجازه میده همزمان مطالب رو به صورت تفکیک شده هم دید. مثل تصویر زیر که مربوط به سایت رهبریه:


برای استفاده از قابلیت "نشانه" لازمه که دستکم با html و css آشنا باشیم و اینجا هم قصد ت
سابقه نداشته اینجوری بشه یه ویروس خیلی  باحال از یه حشره مرموز که تازه هشدارش تو سیما شروع شده و من هم جزو اولین نفرات گیرنده هستم . صورتم به گا رفته پوستم به تف بنده انقدر خارش صورت گرفتم که فقط دارم از صورتم به جای پوست های زخمی آبه مایل به زرد دارم جدا میکنم . 
پ نوشت : 50 ت برای سه دقیقه پول ویزت دکتر پوست :(
پ نوشت : حشره ، پروانه و... هر موجود  دیگه که شب و روز تو خیاباون ولن دست نزنید و حتی نزارید روتون بشینن در صورت نشستن به زودی به چیز خواهید ر
با لپ تاپ می نویسم!!
کارهای روزمره ام را انجام دادم و با خیال راحت اومدم اینجا. آش رشته سیزده بدرمون را خوردیم و ولو شدم روی کاناپه و میخوام نرم افزار درسیم را بخونم و ایضا آهنگ گوش کنم... هرچند بیشتر دلم فیلم دیدن میخواد.. بینش هم دنبال قالب برای وبلاگم میگردم البته اگه نت همکاری کنه
الهی شکرت

بعدا نوشت: این هفته، خیلی کِش نیومده؟؟!!
تردید داشتم که بیام و بنویسم در موردش. در مورد یه حسرت بزرگ که از جنس یک خواهش عمیق است. 
از گذشته شروع میکنم، از آن افکار اشتباه و راضی شدن های تطبیقی به اصطلاح شرایط. اگر بگویم راضی شدم به چیزی که شرایطش را خودم ساختم، حرف راست است. اگر بگویم که اجازه دادم شرایط محیط رویم تاثیر بگذارد اشتباه نگفته ام. اینی که اسمش را می گذارم شرایط، حاصل جمع تمام رفتارهای خودم بوده است. زمان می گذرد و می رسد لحظه دیدن حاصل کشته هایم. از سرزنش کردن خودم خوشم نمی
زنگ زده خیلی بی مقدمه میگه: فردا صبح بیداری؟
میگم: نه!
میگه: کارت چیه؟
میگم: کاری ندارم!
میگه: پس چرا میگم بیکاری میگی نه؟
میگم: فکر کردم پرسیدی بیداری گفتم نه!
میگه: بیدار باش کارت دارم!
میخندم.
میگه: آماده باشی ها باید بریم یه جایی!
میگم: حالا رسیدی خونه پیام بده بهت زنگ بزنم
میگه: باشه
و خداحافظی میکنه.
یعنی چیکار داره و کجا قراره بریم؟!
 
 
ب.ن: کنسل شد :|
مذهبی و غیرمذهبی و انقلابی و غیرانقلابی نمیشناسه،بعیده ایرانی باشی و از جسور بودن و دلاوری هاشون چیزی نشنیده باشی ،و از این اتفاق دلت به درد نیاد ! دوس دارم فکر کنم واقعیت نداره!بعدا نوشت ۱۸ دی ۱۳۹۸:دیروز فهمیدم ۵۶ نفر یا شاید هم بیشتر از هموطنانمون در مراسم تشییع سردار بر اثر ازدحام جمعیت در کرمان جان باختند،خیلی ناراحت شدم،خدا به خانواده هاشون صبر بده :(
مذهبی و غیرمذهبی و انقلابی و غیرانقلابی نمیشناسه،بعیده ایرانی باشی و از جسور بودن و دلاوری هاشون چیزی نشنیده باشی ،و از این اتفاق دلت به درد نیاد ! دوس دارم فکر کنم واقعیت نداره!بعدا نوشت ۱۸ دی ۱۳۹۸:دیروز فهمیدم ۵۶ نفر یا شاید هم بیشتر از هموطنانمون در مراسم تشییع سردار بر اثر ازدحام جمعیت در کرمان جان باختند،خیلی ناراحت شدم،خدا به خانواده هاشون صبر بده :(
یکی دو سال میشود که در فکر وب نویسی ام منتها دلایل زیادی سبب شد که داشتن وبلاگ و این صحبت ها موکول شود به امروز و اکنون.
به هر جهت خوشحال هستم از بودن در اینجا :)
فقط‌ آمدم که بگویم سلام :)
عجالتا این سلام و کوتاه نوشت را از من تقبل کنید تا متن ها و قصه های بیشتر و طولانی...
یه مقدماتی برام جور شده که از شهرم حداقل ده ساعت دور بشم و برم . ولی خب یه کم هزینه بر هست ( هزینه ش مانع رفتنم شده) و سفر کوتاه ، به مدت دو سال ..
از طرفی فکر میکنم من تا اینجا خوب پیش رفتم ، یه کم دیگه صبر کنم شاید یه جای بهتری برای پناه و آرامشم پیدا کردم و همیشگی باشه 
نمیدونم چه پیش خواهد آمد 
بازم تکلیفم نامعلومه
به امید روزهای روشن که دو قاره از این شهر و مملکت دور بشم :) 
پی نوشت : عنوان وبلاگ جآن تغییر کرد ، گلاره اسمیه که مامانم همیشه دوست
عادت کرده‌ام که تصمیم‌های ناگهانی بخشی از زندگی من باشند. می‌خواهد به بزرگی انتخاب آینده‌ی تحصیلی باشد یا به ناچیزی دوباره وبلاگ نوشتن. برای همین وقتی بعد از مدت‌ها انزجار از وبلاگ‌نویسی، جرقه‌ای در ذهنم زده شد که باز در این فضای بی‌رمق دست به تایپ شوم، فورا تصمیم گرفتم که تا این آتش سرد دوباره خاموش نشده کاری کنم. نتیجه‌ی آن هم همین چند سطری است که می‌بینید!
پی‌نوشت. هفتمین پست در صفحه‌ی دنبال شوندگان بازمیگردد به دو روز پیش. از این
سلام دوستان، امروز داشتم با رفیق عزیزم(مبینا) صحبت میکردم ، که مبینا گفت که خیلی دوست داره بدونه که هرکدوم از این آدما برای چی وبلاگ زدن. منم به ذهنم رسید که اینو چالش کنم، پست بذارم، لطفا بگید که چی شد که به ذهنتون رسید وبلاگ بزنید، چرا به سمت وبلاگ اومدید و حالا چرا موندگار شدید؟؟
از همه ی دوستتون هم دعوت بنمایید:)
خودم شروع کنم اولیشو:
یه بار توی مدرسمون کلاس پنجم گفتن که مسابقه وبلاگنویسی گذاشتن، مامانم بهم گفت : تو که هرچی هست میری یاد میگ
کاغذ های سفید را از کیفش بیرون کشید و کیفش را روی زمین انداخت. به سرعت به سمت میزش که گوشه اتاق بود رفت و صندلی را عقب کشید. پشتی صندلی به دیوار گچی برخورد کرد و کمی گچ رو زمین ریخت.
روی صندلی نشست. قلمش را در دست گرفت و شروع به نوشتن کرد.
موضوعی نداشت، فقط نوشت.
هرچیزی را که می‌توانست نوشت، هرچیزی که توی مغزش بود را روی کاغذ ریخت. انگار هرلحظه گلوله‌ایی به مغزش برخورد می‌کرد و محتویات مغزش روی کاغذ می‌پاشید.
درد دستش را نادید گرفت، خط به خط و ک
بنام خدایی که دوستش دارم
این وبلاگ اولین مکان برای نوشتن دیدگاه ها و عقاید نویسنده نیست ، شاید آخرین هم نباشد اما علاقه شدیدی به نوشتن دارم . گاهی با هویت واقعی نوشتم و گاهی هم بدون نام اما احساس می کنم هر چه گمنام تر باشی راحت تر می تونی بنویسی پس در این وبلاگ هم بدون نام خواهم نوشت ..
می دونم که نوشته هام همچین تحفه ای هم نیست ولی حداقل خودمو که می تونه آروم کنه
پس بزن بریم :)
سخت است به خودت قول داده باشی که دیگر سمت وبلاگ و وبلاگ نویسی نیایی اما نشود، می دانی ؟! می خواهم بنویسم برای آینده ی خودم ، برای روزهای بعد ... برای روزهای که فراموشم نشود چه بود و چگونه گذشت ... که حال این روزهایم چگونه است ...وسوسه وبلاگ نویسی و زدن حرفهایی که گاهی سر دلم می ماند وادارم کرد یک بلاگ درست کنم و تویش حرافی کنم ! هر چند ذهن مردم این روزها بصورت شبانه روزی پای وسایل ارتباط جمعی مجازی سالاد می شود و مردم پای اینترنت و ملحقات آن سوء تغذی
اگه بدونین این قلی ذلیل مرده تابستونی داره چه آتیشی می سوزونه
این از آخرین نمونه ش
هی میاد منو انگولک میکنه که حرصم بده
دیگه منم اینجوری جواب میدم
انتظار داشت حرص بخورم و بگم عمه ت افتاده و اینا
ولی تیرش به سنگ خورد

پی نوشت1 : ژااااان ژاااان
ایسگاشو گرفتم
واقعا فک می کنه سه تا افتادم

پی نوشت 2: یاد یه خاطره افتادم
رفته بودیم بیمارستان واسه درس آداب پزشکی مون
بعد من خیلی وحشتناک مریض بودم
یه بسته دستمال کاغذی گذاشته بودم تو کیفم
آب مماخ و چشم و
توی این سال ها به عنوان مطلب یعنی "عوامل ماندگاری یک وبلاگ" زیاد فکر کردم، از طرفی وبلاگ ها و وبلاگ نویس های سابقه دار هم مرور شد و به یک سری خصوصیاتِ تقریبا مشترک رسیدم. همچنین کسانی که تا تقی به توقی می خوره و اقدامات نامناسب مثل حذف وبلاگ و یا خداحافظی انجام می دن هم بررسی کردم و خصوصیات اونها یه جورایی برعکس وبلاگ نویس های سابقه دار هست.
ادامه مطلب
پیش نوشت مهم: اساسا تصمیم نگرفتن (منظورم
عقب انداختنشه) خودش یه نوع تصمیم گرفتنه. بعضی وقتا خودمونو به در و دیوار
میکوبیم که تصمیم نگیریم، یا حداقل یه تصمیمی بگیریم که بتونیم بعدا اگه
نتیجه اش خوب نشد مسئولیتشو گردن کس دیگه ای بندازیم.
پیش
نوشت 2: به شخصه همیشه سعی میکنم تو این جایگاهِ مسئولِ تصمیم های دیگران
قرار نگیرم، همیشه هم ساده نیست ولی معمولا یه خودت میدونی آخر حرف هام
اضافه میکنم! :))
اصل
مطلب: یه تعداد معدودی از افراد هستن در زندگ
قالب وبلاگ دو ستونه | قالب با استایل جدید دو ستونه 
قالب-وبلاگ/قالب-های-دو-ستونه
قالب وبلاگ جدید رایگان با سبک دو ستونه قالب با کدنویسی دو ستونه قالب وبلاگ ... برچسب‌ها : قالب بلاگفا, قالب رز بلاگ, قالب شهیدان مدافع حرم, قالب مذهبی, قالب ...
قالب وبلاگ دو ستونه | قالب با استایل جدید دو ستونه -
برچسب‌ها : قالب بلاگفا, قالب تیره عاشقانه, قالب جدید وبلاگ بلاگفا, قالب دخترانه جدید, قالب دخترانه عاشقانه, قالب دو ستونه کلاسیک, قالب عاشقانه, قالب عاشقانه .
 علی بن محمد نوفلی گوید محمد بن فرج من گفت   حضرت بوالحسن  امام هادی ع بمن نوشت ای محمد  کارهایت را بسامان رسان و مواظب خود باش من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمیدانستم مقصود حضرت از انچه بمن نوشته چیست که نگاه مامور امد ومرا از مصر دست بسته حرکت داد  وتمام داراییم را توقیف کرد  8 سال در زندان بودم سپس نامه ای از حضرت در زندان بمن  رسید که ای  مجمد یر سمت بغداد منزل مکن نامه را خواندم و گفتم من در زندانم و او بمن  چنین مینویسد این موضوع شگفت ا
در این مطلب میخوایم در مورد این بحث کنیم که ایا وبسایت بسازیم بهتره یا وبلاگ؟
تفاوت های زیادی بین سایت و وبلاگ وجود داره اما باید اینو بدونیم که وبلاگ نوعی وبسایت هست ! بله اما چطوری؟ برای یافتن این پاسخ تا آخر مطلب با ما همراه باشید.در حقیقت وبلاگ نوعی سایت است و وبلاگ ها و وبسایت ها چیز جدا از همی نیستند و این برنامه نویس بک اند است که تعیین میکند نحوه کاربردش چیست:
ادامه مطلب
امروز بعد از مدت ها فرصتی دست داد تا مطالب منتشر شده قبلی وبلاگ تازه های بیان را مرور کنم. متاسفانه برخی از وبلاگ های که در گذشته بسیار فعال بودند حذف شده بودند و موضوع و محتوای برخی از وبلاگ ها به طور کامل تغییر داده شده بود. به همین دلیل یک بررسی روی همه وبلاگ های معرفی شده داشتم و به ناچار برخی از مطالب را حذف کردم.
در نهایت برای اینکه مخاطبان این وبلاگ با لینک های حذف شده یا وبلاگ هایی با محتوای اشتباهی مواجه نشوند، تصمیم دارم که با وسواس بی
در طول این یه هفته به طور کلی فراموش کرده بودم که این‌جا هم می‌شه نوشت!
چقدر عجیب و آزار دهنده. ترجیح می‌دادم الانم می‌تونستم تو کانال بنویسم ولی شاید این قطعی موقت اینترنت،( امیدوارم موقت باشه) بهانه ای شد که وبلاگ دوباره فعال بشه. 
جدیدا به این نتیجه رسیدم که عامل اصلی مجرد موندن من همین میلاده... آره میلاد داداشم! چرا؟ خب وقتی برف میاد از سرکار خسته میاد خونه و میبینه دارم با حسرت به برفا نگاه میکنم میگه میخوای بریم برف بازی و منو کشون کشون میبره و برف ها رو می پاشه رو سرم؛ یا وقتی که میبینه حال ندارم میره تو نت میگرده چند تا شعر و غزل پیدا میکنه و برام میخونه و هرکاری میکنه تا حال منو عوض کنه و آخرشم کلی منو میخندونه؛ یا مثلا بخاطر من میشینه سریال های کره ای رو که اکثر پسر
قالب وبلاگ سئو شده 
کد قالب وبلاگ سئو، قالب وبلاگ با سئوی حرفه ای، قالب وبلاگ سئو شده جدید، قالب جدید سئو بالا برای بلاگفا
قالب های سئو شده حرفه ای
قالب سئو شده برای وبلاگ - قالب وبلاگ رایگان | قالب جدید 
قالب-سئو-شده-برای-وبلاگ
قالب سئو شده برای وبلاگ جدید دریافت رایگان قالب سئو شده برای وبلاگ جدید برای بلاگفا میهن بلاگ پرشین بلاگ پارسی بلاگ رز بلاگ.
مرجع قالب های سئو شده
قالب وبلاگ سئو شده برای میهن بلاگ | قالب وبلاگ | قالب وبلاگ جدید
قالب وب
یا ستار العیوب
 
یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه. 
تو این کرونایی دندون درد چی میگه
خدایا....
 
 
پی نوشت
امون از خواب های پریشون دختر...
یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس... 
خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟
 
پی نوشت 2
در مورد ماهیت درد فکر میکنم... 
درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی. 
به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرد
قالب حافظ - کد قالب بلاگفا 
 ابتدا وارد مدیریت وبلاگ خود شوید. ۲- تمام کد های قسمت ویرایش قالب خود را پاک کنید. ۳- کد قالب مورد نظر خود را Copy کرده و در قسمت ویرایش قالبتان ، Paste کنید ...
قالب وبلاگ,قالب دوستونه,قالب حافظ 
قالب وبلاگ دو ستونه حافظ – قالب شماره ۱۷۴. قالب وبلاگ دو ستونه ... تو تنظیمات وبلاگ ی تایتل مینویسم اما متاسفانه رنگش سفیده،میخوام سیاه بشه…اما این قالب ...
قالب فال حافظ - قالب وبلاگ رایگان | قالب جدید 
قالب فال حافظ جدید دریافت ر
یک شب تصمیم گرفتم که سوار اتوبوس شوم و بروم 
 اول فکر میکردم که چمدان نیاز است ولی نبود یک کوله کوچک برداشتم و روی میز گذاشتم.
خیره شدم به دیوار ؛ چقدر عکس، چقدر خاطره حالا کدامشان را بردارم ؟!
دست هایم را قلاب کردم اولی را رد دادم دومی را نادیده گرفتم به سومی که رسیدم چشم هایم را بستم میدانستم بردنشان داغ دلم را تازه میکند بیخیال شدم
جلو تر که رفتم به سیزدهمی رسیدم ، عکس دست جمعی شان بود عکاس هم من بودم لبخند میزدند و دست گردن هم انداخته بودن
داشتم توی برنامه اینستاگرام می چرخیم که پیداش کردم نمی دونید چقد هول شدم نمی دونستم چیکار کنم درخواست دادم و از دیروز منتظر بودم تا تایید کنه امروز تایید کرد و‌درخواست داد برای فالو کردن من .منم تایید کردم ولی دل توی دلم نیست که وپیام میده یا نه اصلا نمی دونم چرا درخواست دادم و اینقدم خودمو اذیت می کنم دیگه ذهنم کار نمی کنه یعنی چی میشه؟؟؟اگه پیام داد جواب بدم ندم....
بعدا نوشت: هنوز پیام نداده چرا من درخواست دادم:(
دیشب نه پریشب که به بُنگِ اَمِلاک رفتم و گفتم که مغـــــــــازم، به تمدید نیاز است، بخندید و بگفتا که زهی زکی و زکّی که مغازه‌ت، به بادِ اصِناف دست به دست گشت و دو هفته‌س به نام دِگری خورد و پَسین‌روز به نامِ «شخصِ‌مذکور» به بنگاهِ خرید و فروش و ملک و زمین و اوُتُولو چرخ و فلک.....
حرفشو قطع کردم و گفتم : واسا واسا ببینم. پس تکلیف من چی میشه؟ من الان دارم تو اون مغازه کاسبی میکنم.
بخندید بگفتا: فروخته‌ست
سیبیلامو یه تاب دادم و سینه رو دادم جلو
شب عید است و گفته‌اند عید از ریشه‌ی «عود» اشتقاق یافته. پیدا شدنِ دغدغه‌ی بازگشت به این وب‌نوشت، مقارن با ایام مبارکی شد و مبارکیِ ایام را به فال نیک می‌گیرم و برای نوشتن حرف‌هایی که لابد باید بگویم، به‌امید خدا بازگشایی می‌کنم این عریضه را.
سعی می‌کنم از صفای وبلاگ‌نویسی بهره ببرم و در این سیاهه عرایضم را به رؤیت دوستان برسانم.
یک شب تصمیم گرفتم که سوار اتوبوس شوم و بروم 
 اول فکر میکردم که چمدان نیاز است ولی نبود یک کوله کوچک برداشتم و روی میز گذاشتم.
خیره شدم به دیوار ؛ چقدر عکس، چقدر خاطره حالا کدامشان را بردارم ؟!
دست هایم را قلاب کردم اولی را رد دادم دومی را نادیده گرفتم به سومی که رسیدم چشم هایم را بستم میدانستم بردنشان داغ دلم را تازه میکند بیخیال شدم
جلو تر که رفتم به سیزدهمی رسیدم ، عکس دست جمعی شان بود عکاس هم من بودم لبخند میزدند و دست گردن هم انداخته بودن
یک زمانی، در دوران خیلی نوجوانی، به واسطه شرکت در مسابقات وبلاگ نویسی و رتبه اول کسب کردن، متعلق شدم به این آستان و این مجال ، برای نوشتن حرف ها، درد ها، بی حوصلگی ها و... یا خوبی ها، خوشی ها، البته اگر اصل چراغ خاموش را رعایت نخواهم کردن!!!
آن موقع ها کسی بود به نام لیلای مجنون، اسم وبلاگش بود، که البته هرچه گشتم پیدایش نکردم تا از متن هایش برایتان بنویسم بدانید چه مجنونی بود برای خودش!!!
تا آنجایی که یادم می آید، معشوقش، دقت کنید، معشوقش رهایش
اول از همه سلامحال دلتون خوبه؟
دوم اینکه: حلول ماه مبارک رمضان مبارکتون باشه رفقا❤ التماس دعا((:
سوم هم لطفا این پست رو بخونید(:
خب من تصمیم گرفتم این روزها که وقت کافی برای خوندن یک کتاب خوب رو ندارم...ولی هنوز وبلاگ ها رو میخونم... یک سری وبلاگ که نیازمند حمایت شما رفقای خوبه ویا با دیدنشون عشق کردم  رو در قالب پیوند و با نام ⚠️از وبلاگ ها حمایت کنیم⚠️ توی وبلاگ قرار بدم و
ازتون دو تا درخواست دارم:
1.هر چند وقت یک بار به این قسمت وبلاگ سر بزنی
دیشب نه پریشب که به بُنگِ اَمِلاک رفتمو گفتم که مغـــــــــازم، به تمدید نیاز است، بخندیدو بگفتا که زهی زکی و زکّی که مغازه‌ت، به بادِ اصِناف دست به دست گشت و دو هفته‌س به نام دِگری خورد و پَسین‌روز به نامِ «شخصِ‌مذکور» به بنگاهِ خریدو فروشو ملکو زمینو اوُتُولو چرخ و فلک.....
حرفشو قطع کردم و گفتم : واسا واسا ببینم. پس تکلیف من چی میشه؟ من الان دارم تو اون مغازه کاسبی میکنم.
بخندید بگفتا: فروخته‌ست
سیبیلامو یه تاب دادم و سینه رو دادم جلو و صد
 
ایا بالاخره روزی، ما نیز به دلخواه خویش زندگی خواهیم کرد؟!
 
پی‌نوشت: اینروزا زیاد پست میذارم ، دلیلش اینه که تو محیط کار تناقض‌ها و زشتی‌ها رو میبینم و سکوت میکنم، تو خونه برای کسی از اینهمه بی انصافی که به مردم میشه غرغر نمیکنم،تو سرم اما پر از اعتراض و حرفه!بنابراین ، باز هم پناه بر وبلاگ‌های سوت و کور و از رونق افتاده‌یمان !
‏سال ۹۲ 
آخ جون ایشالا امسال با « تدبیر » میتونم خونه میخرم
سال ۹۴
حالا خونه نشد اشکالی نداره ولی « امید » دارم امسال ماشین بخرم
سال ۹۵
امسال باید کارمو توسعه بدم تا از این وضعیت در بیام
سال ۹۶
 امسال باید حسابی کار کنم از گشنگی نمیرم
سال ۹۸ 
خدا کنه امسال برای امرار معاش به گدایی نیفتم
سال  ۱۴۰۰
به من بینوا کمک کنید
# تا 1400 با روحانی 
# روحانی مچکریم
بعدا نوشت 
سلام طاعات تون قبول 
خرما کیلویی 35000 تومن ؛ یه ( بسته / جعبه / کارتن ) خرمای مضافتی 2700
ما(چندنفر از دوستان بلاگر و من) ان‌شاءالله فردا با مدیر بیان جلسه‌ای در رابطه با پویش توسعهٔ بیان و درخواست‌های کاربران از بیان، خواهیم داشت. به‌نظرم رسید خارج از فضای پویش(که خیلی خوب می‌شود اگر شما هم در آن شرکت کنید) این پست را منتشر کنم و از شما بخواهم اگر نکتهٔ مهم، درخواستی یا پیشنهادی در رابطه با بیان و توسعهٔ امکاناتش دارید، بگویید تا به نمایندگی از شما در جلسهٔ فردا به آن اشاره کنیم. یک نکته یا درخواست اگر تکرار شود قطعا نشان از اه
یک تیتر بزرگ:    رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان ربگویید...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داندکه دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شاید
از ساعت ده صبح که نمایشگاه کتاب کارش را شروع کرد تا همین یک ساعت پیش که رسیدم شهر خودم فقط دارم بدشانسی می آورم و حرص می خورم! این بدترین سفر عمرم بود. کلی توی ذوقم خورد.
+ شاید بعدا برای تخلیه هیجانات منفی مربوط به این سفر، یک پست روزانه نوشت رمزدار بگذارم. 
اول از همه سلامحال دلتون خوبه؟
دوم اینکه: حلول ماه مبارک رمضان مبارکتون باشه رفقا❤ التماس دعا((:
سوم هم لطفا این پست رو بخونید(:
خب من تصمیم گرفتم این روزها که وقت کافی برای خوندن یک کتاب خوب رو ندارم...ولی هنوز وبلاگ ها رو میخونم... یک سری وبلاگ که نیازمند حمایت شما رفقای خوبه  رو در قالب پیوند و با نام ⚠️از وبلاگ ها حمایت کنیم⚠️ توی وبلاگ قرار بدم و ازتون دو تا درخواست دارم:
1.هر چند وقت یک بار به این قسمت وبلاگ سر بزنید و ازشون حمایت کنید((:
2.
سلام امیدوارم از آپدیت جدید قالب وبلاگ خوشتون بیاد اول اینکه دوتا کادر ساختبم یکی اخبار وبلاگ و اون یکی دلنوشته های بنده حالا میگید چرا اصلا من دلنوشته مینویسم؟ چون نوشتن دلنوشته هایم منو راحت میکنه و یه نوعی احترام وبلاگ نویس حفظ میشه :)
و کلا اخبار و دلنوشته هارو از میان مطالب خارج کردیم این مطلب نیز در میان اخبار وبلاگ است :)
لطفا نظرتون رو در مورد آپدیت جدید وبلاگ مشترک شوید :)
خب 
اینجا میشه با خیال راحت نوشت.
اگر این چند وقت نمینوشتم چون پسوردش رو یادم رفته بود. امروز به لطف گوگل جان که آمار , اطلاعات منو بهتر از خودم میدونه دوباره بازیابی کردمش :دی
اون یکی وبلاگ به اسم .... . دیگه مجازی نیست... خیلی واقعیه:)
اینجا اما خوبه همش 9 تا دنبال کننده داره که سه تاش مخفین !!!! (آخر چرا مخفی خب؟:/)
خلاصه اینکه سلام 
خوندن همیشه بهم آرامش میداد، کتاب خوندن، مجله خوندن، وبلاگ خوندن، تقریباً از پونزده سالگی وبلاگ میخونم. اون زمان وبلاگ دکتر شیری رو خیلی دوست داشتم و وبلاگ گوریل فهیم
عالی بودن یه وبلاگ مثل وبلاگ دکتر شیری که پر بود از مطالب روانشناسی که کلی با بیان خوب اونها رو توضیح میداد و یه وبلاگ هم مثل گوریل فهیم که از اون سر دنیا مطالب رو خیلی وقتها در قالب طنز می گفت و روحمو تازه می کرد. یه عالمه وبلاگ دیگه که با خوندشون انگار با نویسنده هاشون همذات پ
اول از همه سلامحال دلتون خوبه؟
دوم اینکه: حلول ماه مبارک رمضان مبارکتون باشه رفقا❤ التماس دعا((:
سوم هم لطفا این پست رو بخونید(:
خب من تصمیم گرفتم این روزها که وقت کافی برای خوندن یک کتاب خوب رو ندارم...ولی هنوز وبلاگ ها رو میخونم... یک سری وبلاگ که نیازمند حمایت شما رفقای خوبه ویا با دیدنشون عشق کردم  رو در قالب پیوند و با نام ⚠️از وبلاگ ها حمایت کنیم⚠️ توی وبلاگ قرار بدم و
ازتون دو تا درخواست دارم:
1.هر چند وقت یک بار به این قسمت وبلاگ سر بزنی
اول از همه سلامحال دلتون خوبه؟
دوم اینکه: حلول ماه مبارک رمضان مبارکتون باشه رفقا❤ التماس دعا((:
سوم هم لطفا این پست رو بخونید(:
خب من تصمیم گرفتم این روزها که وقت کافی برای خوندن یک کتاب خوب رو ندارم...ولی هنوز وبلاگ ها رو میخونم... یک سری وبلاگ که نیازمند حمایت شما رفقای خوبه ویا با دیدنشون عشق کردم  رو در قالب پیوند و با نام ⚠️از وبلاگ ها حمایت کنیم⚠️ توی وبلاگ قرار بدم و
ازتون دو تا درخواست دارم:
1.هر چند وقت یک بار به این قسمت وبلاگ سر بزنی
 
خانم فاطمه صادقی یک فمینیست سرشناس، روشنفکر، سیاست‌مدار و اهل پژوهش است. با اینحال یادداشت اخیرش با همه اهمیت و خواندنی‌بودنش در هیچ رسانه‌ای بازتاب داده نشده است.
 چون مذهبی و اصول‌گرا نیست رسانه‌های اینوری یادداشتش را بازتاب ندادند. و چون نقد حکام اصلاح‌طلب است آن‌وری‌ها بایکوتش کردند.
البته که این یادداشت و مخصوصا زاویه‌دیدش مخالف فکر من و مخالف فکرِ مخالفان من است و قطعا همین دلیل هم باعث می‌شود بخواهم در وبلاگ و کانالم بازنش
وبلاگ نویسی برای یه سری از افراد ، خیلی لذت بخش هست و یکی از اون ها هم خود من هستم .. با این وجود که توی هر سرویس وبلاگ دهی حداقل یک وبلاگ ساختم و تا زمانی هرچند کوتاه مطلب نوشتم ، بعد از مدتی اقدام به حذف اونها کردم .. اما این عشق و علاقه باعث شد که دوباره پا به این مسیر بگذارم .
ادامه مطلب
 دو سال پیش بود یک‌آشنا برای راحت‌تر خواندن و دنبال کردن وبلاگ‌ها در تلگرام رباتی ساخته بود. رباتی که می‌شد با وارد کردن آدرس وبلاگ‌ها مطالب آن‌ها را بدون دردسر خواند. اگرچه این کار مزیت‌های فراوانی داشت، اما با اعتراض برخی دوستان وبلاگ‌نویس روبرو شد. نتیجه اینکه پروندۀ این ربات بسته شد تا امروز.
آنچه باعث شد دوباره یادی از این ربات تلگرامی کنم، قصد یک‌آشنا برای به‌روزرسانی ربات و افزودن چند ویژگی جدید به آن است.
قرار است ربات جدید:
1-
قالب سه ستونه - قالب وبلاگ رایگان | قالب جدید 
قالب وبلاگ عروسکی ساده : قالب وبلاگ سه ستونه با رنگ بندی روشن و ساده. قالب با موضوع عروسکی و در سبکی بسیار ساده و کلاسیک طراحی شده است.
قالب سه ستونه ساده - تم دیزاینر
سلام قالب سه ستونه سادتون به هم ریخته لطفا سریعتر درستش کنید ! ! ! ! ! ! ! ! پاسخ دادن ... ظ گفته : برو تو قسمت سوالات متداول نوشته به وبلاگ منم سر بزن : 
قالب وبلاگ ساده | قالب وبلاگ -
قالب وبلاگ سیب ، این قالب وبلاگ بسیار زیبا ، توسط سایت ماه اس
- ما یک مـثال داریم که میگه: هرکسی را منع کردی خدا انگشت میکنه توی چشمت!  یک هفته پیش گفتم فلانی چطور همچین خطا و اشتباهی کرده و امروز دقیقا در فاصله همین یک هفته خودم همین خطا را انجام دادم.  انگار که خواب بودم یکدفعه بیدار شدم.تا حالا همچین تجربه ای داشتین؟پی نوشت: چند روز قبل دوستان توی نظرات فرمودن که خوندن وبلاگ توی
گوشی سخته و این مشکل در قالب واقعا حس می شد، برای همین از کاربلدترین
سایت در زمینه طراحی قالب کمک گرفتم و یک قالب ساده و بنظر
قالب وبلاگ بلاگفا 
قالب بلاگفا قالب وبلاگ بلاگفا قالب های بلاگفا قالب پیچک بلاگفا ghaleb ... لطفا روی لوگوی قالب وبلاگ بلاگفا مربوطه کلیک کنید و به بخش دریافت کد قالب ...
قالب وبلاگ | گلچین از مفیدترین قالب های وبلاگ ایران | قالب وبلاگ
همچنین کاربران دوست داشتنی میهن بلاگ از این قالب وبلاگ میهن بلاگ که کد ... وبلاگ خود را در سیستم بلاگفا دارند دعوت می کنیم که برای قالب بلاگفا خود ، از ...
‎قالب وبلاگ بلاگفا · ‎قالب وبلاگ پاییز · ‎قالب وبلاگ منظره ·
راه های افزایش بازدید وبلاگ
اگر قصد یادگیری مهارتهای کلیدی وبلاگ نویسی و بالابردن آمار بازدید وبلاگ خودرا دارید باید به این نکته مهم دقت نمایید که برای آموزش فن و فنون پیشرفته وبلاگ هیج چیزی بهتر از بازدید و بررسی وبلاگهای حرفه ای و نمونه نیست.
امروز اگرچه وبلاگ و وبلاگ نویسی آن تب و تاب اولیه اش را ندارد اما از لحاظ حجم نسبت به گذشته افزایش چشمگیری پیدا کرده و بیشتر وبلاگهای حرفه ای با انگیزه های استفاده اقتصادی از وبلاگ شکل گرفت
راه های افزایش بازدید وبلاگ
اگر قصد یادگیری مهارتهای کلیدی وبلاگ نویسی و بالابردن آمار بازدید وبلاگ خودرا دارید باید به این نکته مهم دقت نمایید که برای آموزش فن و فنون پیشرفته وبلاگ هیج چیزی بهتر از بازدید و بررسی وبلاگهای حرفه ای و نمونه نیست.
امروز اگرچه وبلاگ و وبلاگ نویسی آن تب و تاب اولیه اش را ندارد اما از لحاظ حجم نسبت به گذشته افزایش چشمگیری پیدا کرده و بیشتر وبلاگهای حرفه ای با انگیزه های استفاده اقتصادی از وبلاگ شکل گرفت
چند وقتی‌ه که دوباره قطار زندگی، این‌بار نه از لحاظ مالی، که از لحاظ زمانی، و اون هم نه در اوقاتی که خونه هستم، بلکه در اوقاتی که سرکار هستم، از ریل خارج شده و شرایط طوری رقم خورده که به خیلی از امور روزمره نمی‌رسم.البته قبول چندین پروژه موازیِ خرده‌ریز، که در ظاهر هیچ‌کدوم کاری ندارن و وقتی نمی‌گیرن اما در عمل ریز ریز از جاهای مختلف به وقتِ آدم حمله می‌کنن و اجازه نمیدن نفس بکشی، باعثِ این اتفاقات بوده و کاملاً متوجه‌ش شدم.
امروز داشتم
فهرست این چهار یادداشت
3. چرا یادداشت های 3 گانه!؟؟؟      (کلیک )3.پارت اول - ویروس کرونا کووید 19   ( کلیک )3.پارت دوم = احلام                       (کلیک )3.پارت سوم = قربانی های اجباری  ( کلیک )
 
سلام.اخیرا 2 تا موضوع توی ذهنم بود که درموردشون مطلب بنویسیم و تو وبلاگ 3 نفر ، بخاطر اون موضوعات ، دیدم جای خوبیه که مطالبی عنوان بشه و نقطه نظر دوستان رو هم بشنوم ولی خب ، هر کدوم از اون دوستان حالا به هر دلیل کامنت های من تایید نشده و نفر سوم هم رسما برام کامنت ز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها