نتایج جستجو برای عبارت :

حتا ب اجبار

بهش گفتم: آدم بعضی وقتا دلش نمی‌خواد ریخت خودشم تو آیینه ببینه! شما که دیگه از بیرون اجبار شدی که جای خود داره!
 بهم گفت: هر چیزی که بیرون از خودته رو لزومن اجبار نبین! یهو می‌بینی همون به قول تو اجبار، می‌شه درونی‌ترین معنی آدم! 
سمج‌ترین دلیلی که آدم دلش بخواد همه‌ش خودشو تو آیینه ببینه!
می خواهم انصراف بدهم.
-از چه؟
از زندگی.
-از زندگی یا اجبار هایش؟
از هر دو.
-فرقشان را می دانی؟
نه،تو بگو.
-زندگی زیباست اما اجبار هایش زشت هستند.
از اجبار هایش بدم می آید.
-یعنی تو حاضر نیستی بخاطر زیبایی زندگی ، عیب هایش را نیز بپذیری؟
خیر
-پس تو عاشق خوبی نمی شوی!
چرا؟
-اگر عشق را می فهمیدی،عاشق زندگیت می شدی، اما حالا داری انصراف میدهی
اما من عاشق شدم.
-پس چرا عشقت را رها میکنی و میروی؟!
زیرا او دیگر نیست.
-کجاست؟
رهایش کردم.
-چرا؟
زیرا او را فقط با
علی‌رغم اعتراض برخی از مخالفین حجاب در ایران حجاب اجباری به نحو اجبار و الزام صد درصد وجود ندارد چرا که در مسئله حجاب دو نوع اجبار متصور است: الف- اجبار در نوع حجاب: یعنی اینکه همه ملزم به پوشیدن نوع خاصی از چادر، مقنعه، روسری، روبند و یا برقع شوند. این نوع از اجبار […]
نوشته آیا واقعاً در ایران حجاب اجباری وجود دارد؟ اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
رابطه زناشویی باید با میل و رضایت زوجین صورت گیرد نه به زور و اجبار و پافشاری . به این نوع رابطه اجبار جنسی میگویند.
اجبار جنسی و فشار کلامی باعث میشود زنان در رابطه با مردان بی اعتماد شوند.
کسانی که سعی میکنند خودشان را به زور در دل کسی جا کنند هرگز به خواسته شان نخواهند رسید.
@Dr_Zana6oei 
+تجاوز که شاخ و دم نداره !
++نفرت و حس انتقام نتیجه ی احساس صدمه دیدن و نادیده گرفتن حقوق انسانی هست . محاله بشه روابط اینچنینی منجر به جدایی و نفرت و انتقام نشن مگر
میخوام بعضی چیزایی ک دوست دارمو تو همون اوج دوست داشتن عمدا بذارم کنار
مثل یه اهنگ خاص ک هربار میشنوم حالم عوض میشه شاید شادمهر
یا یه عادت همیشکی شاید شب بیداری
یا یه خوراکی دوست داشتنی شاید نوشابه
میخوام ب خودم ثابت کنم من هنوز هستم
 بعد سعی میکنم یه سری چیزا رو ب خودم اضافه کنم حتا ب اجبار
بدکاره بود
برادرش ،این کار را با او کرده بود
والدینش حرفش را باور نکردند
او را از آمریکا به ایران بازگرداندند
در ایران پسری از او خوشش آمد(ظاهری) و او را صیغه کرد
صیغه ی شان تمام شد
پسر او را به دوستش معرفی کرد و گفت چه کاره است
دوستش خواست همان کار را با او کند
اما در همان لحظه ی شروع، اشک صورت زن را خیس کرد
مرد صبر کرد و پشیمان شد
داستان زن را شنید و عاشقش شد
آری او بدکاره بود ولی مرد عقدش کرد
آری این شغل،اجبار برادرش بود
اجباری که سفری بد داشت و
نمیتونم اعتراض کنم...که چرا تنها درد میکشی...چرا جایگاهمو پایین تر اوردی...چرا...فاصله گرفتی...یه زمانی اگه جات بودم بدتر از اینا رو انجام میدادم...الان اما...ضد ضربه شدم...شایدم بی تفاوت...خیلی خستم...از همه چی...از دویدن و نرسیدن...از فرار کردن...از جنگیدن...از دروغ و صداقت...از وفاداری و خیانت...از دل شکستن و شکسته شدن...سکوت...سکوت...سکوت...از سکوت خستم...الان باید صدای جیغام گوش فلکو کر میکرد...ساکتم...به اجبار...اجبار...اشتباهات خودم...صلاح دیگران...بعضی وقتا
دیروز داشتم با خودم فک میکردم، که چقد زندگی مزخرفه! 
واقعا همه چی افتضاحه...
علت اصلیشم اینه که همه چی اجباره...
اومدنمون، رفتنمون
تنفرمون، عشقمون
رنگمون، زبونمون
همه چی 
حتی اختیارمونم اجباره 
.......
اما توی این دنیای پر از اجبار خیلی خوشحالم که این اجبار باعث شد من با مهدی آشنا بشم. 
مهدی بهترین دوست منه.
بین 8 میلیارد آدم هیچ کسی مثل من مهدی رو و مثل مهدی من رو نمیتونه درک کنه.
مهدی یه عشقه...
یه عشق که با هیچ دختری که هیچ با هیچ آدمی که هیچ، با هی
صد و بیست نظر منتظر تایید...
و من همچنان قصد جواب دادن و تایید کردنشان را ندارم...
قصد دارم ها...
ولی باسن مبارک کمی تنبلی میکند!
چند روزیست به خانه ی پدری برگشته ام ، آن هم از سر بی میلی و اجبار...
اجبارِ کارهای اداری خودم و اجبار به تخلیه ی اتاق خوابم چون چند وقت دیگر اسباب کشی است...
بله...
مامان و بابا بالاخره بعد از N سال خانه را تغییر دادند...
من بعد از هفت سال فارغ التحصیل شدم...
اصلا شک دارم بخواهم به نوشتن اینجا ادامه دهم...
چند وقتیست در ذهنم آرزوه
به تمام آدم های اطرافتان زمان دهید تا خودشان انتخابتان کنند...وجودتان را به کسی یادآور نشوید که ای فلانی من هم اینجا نشسته ام تایم های بود و نبودت را میشُمارم...بگذارید خودشان بفهمند یادشان بیاید که در آنسوی  مشغله هایشان کسی شبیه شما با صبوری تمام چشم انتظارشان است چشم انتظار یک روزبخیر،یک سلام!آدم ها را به اجبار  کنار خودتان حفظ نکنید...خودشان اگر بخواهند سراغتان را میگیرند و اولویتشان میشوید!
"نیلوفر رضایی"
از روی اجبار باید توی این برهه درس بخونم 
اما چون کلا سیستم زندگیم اجبارو نمیپذیره  نمیتونم پای کتابام بشینم 
خیلی زمان از دست دادم 
حدود یکماه
بدون ساعتی مطالعه مفید 
میدونم دیگه کار از رتبه اوردن گذشته 
باید فقط سعی کنم ک پاس شم
عمیقا ناراحتم که یک فرصت درست و حسابی برای پیشرفت و دیده شدن رو از دست دادم منتها کاری نمیشه کرد 
فقط باید سعی کنم خودمو ب مرز پاسی برسونم و فقط با خودم مقایسه بشم 
گاهی وقتا سخته که قبول کنی اما باید با این مسئله ک
تو ماجرای امام حسین انقدر زیبایی هست که نخوایم با زور و اجبار توی چشم مردم بکنیم اگر بعد اجبار رو حذف کرده بودیم به نظر من به این نقطه نمیرسیدیم.
هر چیزی که با اجبار به جامعه تحمیل بشه حتی اگر بهترین چیز هم باشه باز از روی لج هم که شده پس زده میشه بنابراین فقط باید میذاشتیم که دل کار خودش رو بکنه، یعنی آسون ترین شیوه! اما بیش از حد تقلا کردیم...
امیدوارم نبینم روزهایی رو که دیگه هیچ عشقی توی قلبمون نمونده باشه...
#در_مکتب_عاشورا
 
همراهی با حق هیچ وقت به اجبار صورت نمی گیرد حتی اگر حق دم تیغ باشد و شمشیر بالای سر او، به اجبار کسی را وا نمی دارد که شمشیر از بالای سرش بردارد؛ضحاک بن عبدالله مشرقی از کسانی بود که پیش از واقعه ی عاشورا با امام همراهی کرد به شرطی که تا وقتی بودنش برای امام نفعی داشته باشد و هر وقت فایده ای نرساند، از حضرت جدا شود و راه خانه ی خود در پیش گیرد.در گرماگرم جنگ وقتی برای امام جز اهل بیتش و دو صحابی از یارانش کسی نماند، شرط خود را به
سرباز... 
قدم های اجبـــــاری روز های تکـــــراری 
سرباز... خوابیدن اجبار بیدار شدن اجبار...
سرباز یعنی تنهایی... سرباز بی حوصله ، سرخورده
سرباز یعنی برجک است و تنهایی تو خاطرات روز های گذشته تو شیرینی خاطرات و تلخی حال 
سرباز که باشی باید موهاتو از ته بزنی... لباسی که دوست نداری بپوشی و کفشی که دوس نداری پات کنی... 
سرباز که باشی باید دو سال با آدمایی که دوست نداری زندگی کنی
سرباز یعنی لباس پلنگی... پوتین و برگ سینه 
سرباز یعنی ۲۱ ماه بی اختیاری...
Must   بایدShould بایدShall بایدCan توانستنCould توانستنMay ممکن بودنMight ممکن بودن
 
بعد از افعال مودال فعل به صورت مصدر بدون to می آید. یعنی به صورت کاملا ساده،  نه ing میگیرد نه to و نه s سوم شخص.
 
⚠️نکته اول : اجبار must بیشتر از  should است . در واقع must رو زمانی استفاده میکنیم که اجبار از سمت شخص دیگری باشد . 
مثال . 
The policeman : you must stop.وقتی پلیس فرمان ایست میدهد.
 و کاربرد should:
A. I have a headache.B. You sholud take a pill and rest.
 
وقتی شما سر درد دارید و دوستتون میگه باید (بهتره) قرص بخ
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
فروردین سال 1353 وقتی «صفر آزادی نژاد» برای اولین بار پایش به غسالخانه بهشت ‌زهرا باز شد و برای فرار از بیکاری، هم ‌نشینی با مردگان را انتخاب کرد و شد غسال، فکرش را هم نمی ‌کرد برکت این شغل او را به شهدا نزدیک کند، نمی ‌دانست روزی معروف می ‌شود به غسال شهدا و در آخرین ایستگاه دنیا میزبان شهیدانی می ‌شود که باید غسل و کفن شوند. شهید رجایی، شهید چمران، شهید صیاد شیرازی و صدها و صدها شهید را صفر آزادی نژاد غسل و کفن کرد و روایت ‌های شنیدنی دارد
زمان کودکی هرگز به دوران بزرگسالی فکر نکردم، چه برسه به اینکه حسرتش را بخورم. تا جایی که می‌دونم فکر می‌کردم همین کودکی که هستم تا ابد همین است. 
حالا بعد گذشت سالیان سال که به اجبار دوران بزرگسالی را طی می‌کنم، دلم بدجوری هوای دوران کودکی کرده. در نظر من بزرگسالی یعنی سیاست را در اعمال و رفتار پیاده کردن. به عبارتی دقیق یعنی فیلم بازی کردن. چیزی که به شدت از آن متنفرم. و از آدمهای‌ اینچنینی به دور و در نتیجه از جمع منزوی.
( بعد از مدتها بی‌ح
استادای این ترم به طرز مشکوکی همگی قند عسلن. مقاومت و کاربرد برق و سیالات و دینامیک ماشین و ترمودینامیک :)چهار واحد میمونه که استاد اونا رو ندیدم در حقیقت :)))))اوضاع کلی جهان رو به زواله ولی من در جهت رفاه و روال (اجبار استفاده به علت سجع زیبا) حرکت می‌کنم.
 
مستندی از سیبری میدیدیم با نام "روسیه از فراز درختان" با فیلم برداری هوایی از مرزها و شهرهای شمال روسیه.
پدربزرگم، در باکو به دنیا آمده. در آغوش خانواده ای که حالا فرزند آخرش را میدید. وقت قحطی. هرکه جربزه داشت فرار میکرد به کشور شورا ها. باکو بهترین جا برای یک آذری بود.
دوسال به زبان روسی، مدرسه رفت.
وقتی هنوز نمیتوانست چهار را در هفت ضرب کند، شوروی دیگر پناهنده نمیخواست.
هر روز اطلاعیه میدادند که مهاجرین و پناهنده ها اخراج ند. هرروز مامور به
اسنپ؛ موجی که چند روزی فضای مجازی را فراگرفت و با انتشار عکسی از دیدار راننده و مسافر به ساحل سکوت و انفعال نزدیک می‌شود. عکسی که پر بود از دردهایی که نمی‌شود گفت و اجباری که لبخندش هم مضحک است و آینده‌ای که به آتش زیر خاکستر می‌ماند! همان رعب و ترسی که گاهی ما را به رعایت قانون وامی‌دارد سبب شد امر به معروفِ راننده یک شبه میوه دهد و امان از درختی که ریشه ندوانده باشد و فقط #او ست که می‌داند این درخت بی‌ریشه در تندباد بعدی چه پیامدهای ناگوا
      سـلامـ خاطرات بیچاره مـ ن
متاسفم که دوباره مچاله و به ته سطل زباله تبعید شدید. من جا مانده ام میان تجربیاتی در گرو اجبار، کنار کشیده ام از تقدیر اما این نافهمی نامطلق است، سخن کافیــیست این فلسفـهـ ی تاریک را میدریمـ..
 
دوش میـگفـت فردا بدهم کام دلـت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
(لـسان الغیـب) 
بهم گفت: اگر من جای تو بودم و این‌جوری خواب میدیدم، ادعای پیامبری می‌کردم. 
ریز ریز خندیدم. تو گویی خنده‌ای بود آغشته به شرم و حیا. 
چندی بعد خواب دیدم که با هم حرف می‌زدیم. گفت: همش اجبار بود. یه روزی تمومش می‌کنم. 
و هرروز تعبیر جدیدی از خوابم پیدا می‌شود. کاش به پایانش نرسد. 
گوش کنید. 
پاپیون‌های افتاده روی شونه‌هاش ، دلبرندگی تور روی موهاش..و خوشحالی‌ای که بعد از سال‌ها توی نگاهش حس میکردم درست تو لحظاتی که چشم در چشم میرقصیدیم...
اما امشب آنچه که از من مقبول افتاد اون لحظاتی بود که به اجبار اما راضی با کفش‌های پاشنه بلند و پیراهن ِبلند توی شهر چرخ میزدم و برگ‌های پاییزی دونه دونه به دنباله‌ی پیراهنم سنجاق میشدند. حالِ لحظه‌ خوش بود...
به نظر شما مفهوم آبرو چیه؟(خیلی جدیا)راستش من خودم راجب آبرو مفهموم خاصی پیدا نمیکنم ولی فکر میکنم یه ابزاره برای بازداشتن یا اجبار به کاری 
یا یه دلیل غیر منطقی برای دادن یه پاسخ منطقی
نمی دونم اصلا
پ.ن:قشنگ معمومه بی خوابی زده به سرم.
چند ساعتی می‌شود که از من دور شده‌ای. از آغوشم که به دور نگرانی‌هایت تنگ می‌شد. از دست‌هایم که سرت را به سینه می‌فشردند. از دیدگانم که از تماشایت سیر نمی‌شدند. حالا که آرام یا شاید هم ناآرام به خواب رفته‌ای من بیدارم و به تمام شب‌ها و روزهای این چهل روز پیش رو فکر می‌کنم. به تو فکر می‌کنم که پاره جانی و از من دور افتاده‌ای. یک بار با صدایی که سراسر خشم و بغض بود گفتی که از اجبار بیزاری. از اجبار بیزاری عزیزکم و ناگزیر از من و از خانه دور شده
❆ #خنده:
 
 
ارزش خنده ام راکسی نفهمیدبه اجبار عکاس استاگر می‌خندم سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
به جهت انتقام گرفتن از امتحانات مزخرفی که شعور و ادب آدم را زیر سوال می‌برند و برای رفع خستگیِ بلغور کردن لامحاله ی علومی خشک و زمخت که نه به درد دنیایمان می خورد و نه آخرت، برای مدتی پشت پا به جزوه های غول تشنگ زده و به آغوش گرم کتاب‌های خوجگلم باز میگردم. 
امان از خرابی سیستم. امان از امتحان بعدی که لبالمرصاد است!
کاش زندگی اینهمه اجبار نبود. 
جناب آقای محرم آقازاده امیدوارم یه روزی این مطلب رو بخونی و بفهمی که واقعا تدریس و فن بیان بلد نیستی بعد چجوری این همه ویدئو پر کردی و گذاشتی تو کاسه معلمای بیچاره که به اجبار بشینن ببینن. واقعا اگه یه روزی از نزدیک ببینمت یه شی قابل توجه رو به سمتت پرتاب میکنم :|

هشتگ عصبانیت و کلافگی
هممون دور همیم مثل بچگیامون ومن هر لحظه بیشتر بوی غربت رو حس میکنم بوی پاییز و بوی رفتن چهار سال پیش با دل خودم رفتم و امسال با اجبار زمانه میرم و خدا میدونه چقدر تردید دارم درباره ی همه چیز مغزم خسته اس فقط هر روز امیدوارم که فردا روز بهتری باشد و یادگرفتم سکوت کنم و صبور باشم و روی پاهای خودم بایستم .
 
یک مشکل قدیمی که سالها با من است دیر خوابیدن است. خیلی مطالب متنوع در مورد مضرات این موضوع خوانده ام و سعی کردم با این موضوع بدنم را به زود خوابیدن اجبار کنم ولی متاسفانه به توافقی نرسیدیم.
مشکل بعضی از دوستان اینه که خوابشون نمی بره ولی مشکل من اینه که نمی خوام بخوابم!
متاسفانه هیچ دکتری هم نمی تونه این درد مرا دوا کنه
خلاصه که شب بیداری هم دنیایی داره
 
زندگی بالا و پایین آمدن های اجباری نیست.زندگی اصلا اجبار ٬ ی ٬نیست.اجبار را توساختی که شب هایمان روشنایی را ندیده ٬ که قلب هایمان نامنظم تراز همیشه می زند. توجبر را با جابرانت به تن هایمان تحمیل کردی.اصلا نگاهی به سیاهی دست هایمان انداخته ای؟سرخی چشمانمان را به فکر نشسته ای؟روی زخم های لاعلاجمان دست کشیده ای؟تو پاک کردی هرآنچه انسان نامیدم. شوق کردی که کفتارها نزدیکت شدند.زمین پر از سرخی سنگ هاست. آسمان تیره و تار شد زمانی که فریاد زدی :بکشی
وقتی خسته باشی و دل سرد چی میتوان کرد؟وقتی تمام حرف های اشتباه را میشنوی و برایشان جواب داری ولی نمیخواهی جواب بدهی چه میتوان کرد وقتی دیگر توان زندگی کردن نداری و به زور اجبار به زندگی ادامه میدهیچه میتوان کردکاش میشد گاهی همه چیز را برمیداشتم و میرفتمکجا مهم نیست کی مهم است 





#جمال_خیابانیان
بر جبر حاکم بر نیروهای نظامی نفرین باد.
برای همه ی مستحبات مذهب باید به اجبار حضور داشته باشی. اگر اجبار در واجبات بود اینگونه کسل نمی شدم.
دعای کمیل، زیارت عاشورا و مراسمات دهه محرم من همه بی برکت و جبری بود.
فقط خدا می داند چطور باید باقی ماه های به جا مانده از این خدمت را سپری کنم.
وقتی برای صبحانه از یخچال نان برمیداری و میبینی نان نیست که، یخ است! و میگذاری اش روی بخاری. اما اگر صبر کنی نان گرم شود، چایت سرد میشود. به اجبار از همان روی بخاری یک تکه نان جدا میکنی و با خود میگویی: ببین با چه مشقتی دارم صبحانه میخورم...
درست در همان لحظه زنگ در به صدا درآید و بروی جلوی در و ببینی خانم همسایه برایتان نان تازه آورده!
خب در این لحظه باید بگوییم کور از خدا چه میخواهد؟ یک نان بربری کنجد و سیاه دانه ای داغ!
رمان ناخواسته ای به رنگ اجبار
نویسنده:آرزو توکلی
تعدادصفحات:۲۷۵
ژانر:عاشقانه-اجتماعی-تراژدی
فرمت:PDF-JAR-AOK-EPUB
خلاصه:
ساره دختریه از تبار تمام دختران جامعه مون، دختری که با تمام وجود عشقش رو می‌پرستید، ساره دختری عاشق و آرژین مردی با عشقی ممنوعه، مردی که نخواست عاشقانه‌های عشقش و برادرش را نابود کنه ولی مجبور شد…دختری که با تمام معصومیت محکوم شد به و ازدواج با مردی که برایش برادر بود… زندگی دو عاشق گره خورد به هم… یکی عاشق او و او عاشق دیگری
سلام
الان که دارم این رو مینویسم چشم هام پر از اشکِ و روحم خسته ست، من یه دختر 22 ساله ام، دانشجوی ترم 6 یه رشته معتبر.
از بچگی تو خانواده ای حساس بزرگ شدم که هم اجبار به عقاید مذهبی درون شون موج میزد، هم اجبار درسی. چون برادر و خواهر بزرگترم هر دو تحصیلات عالیه دارند و پدر مادرم هم همین طور، و رو درس من خیلی حساس بودند و سختگیری داشتند، اضطراب هایی که از اوایل تحصیل بهم وارد شده بود من رو داغون کرده بود.
من بچگیم رو یادمه خیلی آروم و مهربون و حرف گ
کمال پرهون روانشناس و مشاور درباره دروغ گویی کودکان و علت آن اظهار کرد: دروغ گویی دربین کودکان خردسال نیز تا حدودی شایع است و کودکان معمولاً در سن پیش دبستانی، بین دو تا چهار سال، دروغ گفتن را شروع می‌کنند.
این روانشناس بیان کرد: دروغ گفتن در کودکان خردسال به ندرت باعث نگرانی می‌شود، در حقیقت دروغ گفتن برای کودکان خردسال چیزی غیر عادی نیست و شواهد پژوهشی نشان داده است که این رفتار‌ها در واقع یک نقطه عطف مهم تحولی نیز محسوب می‌شود.
او ادامه
وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ
ترجمه : و اگر پروردگار می‏خواست تمام آنها که در روی زمین هستند همگی (از روی اجبار) ایمان می‏آوردند، آیا تو (ای پیامبر) می‏خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟(سوره یونس ایه 99)
چند نکته :
1-اگر مشیّت خداوند بر ایمان انسانها بود، همگى بدون استثنا ایمان مى آوردند.
2 -خداوند، انسان را موجودى مختار و انتخاب گر آفر
غروب جمعه ۵ مهر یکی از دلگیر ترین روز های زندگیم.....
حرکت به سمت سمنان ......ا
ز فردا رسما یک دانشجو ترم  اولی خواهم بود .....
دلم خیلی گرفته روزی که داشتم به اجبار این رشته میزدم هرگز  فکر نمی کردم قرار اینو برم ....
از زمانی که نتیجه اومد الکی دلم به این و اون خوش کردم ولی هر بار بیشتر از بار قبل شکسته تر شدم ....
احساس میکنم دیگه خدا منو اصلا دوست نداره .....
پ.ن : یادم رفته بود تو این دنیا به هیچ کس جز خودم  نباید  اعتماد کنم .‌... عاقبت امروز من اعتماد بی ج
سی‌ام مرداد 1313، استفاده از لقب‌های گذشته با تصویب قانون مدنی، منسوخ و انتخاب نام خانوادگی برای تمامی تبعه‌های ایران اجباری شد.85 سال از زمان اجبار به‌کارگیری نام خانوادگی برای اتباع ایرانی به دستور رضاشاه می‌گذرد. پیدایش نام خانوادگی به حدود 2850 سال پیش از میلاد مسیح و برای خاندان‌های مهم و سرشناس چین باستان بازمی‌گردد.
 
 
 
 
ادامه مطلب
نان میخوریم یا داروخانه ؟
✡️نانواهایی که با دست خمیر درست میکنند دچار زخم و عارضه پوستی می شوند!
✡️در نان های امروزی به توصیه سازمان صهیونیستی بهداشت جهانی این مواد شیمیایی افزوده می شود
افزوده های به آرد به اجبار سازمان بهداشت!
1️⃣قرص دی2️⃣قرص آهن3️⃣قرص فولیک اسید4️⃣کلر ،سدیم و ید شیمیایی5️⃣پروتئاز6️⃣گلوکز اکسیداز7️⃣آنزیم های آلفا آمیلاز8️⃣همی سلولاز9️⃣زایلانازلیپاز  ☠️یک نان ، بیش از ده قرص شیمیایی
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا ، در ماده 1130 قانون مدنی به موضوع طلاق عسر و حرج پرداخته شده است که بر اساس این ماده در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد ، وی می‌تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند . چنان چه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود ، دادگاه می‌تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد ، زوجه به اذن قاضی دادگاه طلاق داده می‌ شود . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد شرایط طلاق عسر و حرج بر ر
تا الان چندین بار در مورد حجاب و اجبار با چندین نفر بحث کرده‌ام. این‌جا صورت کلی حرف‌هایم را می‌نویسم.
وقتی آیه "لا اکراه فی الدین ..." را می‌خوانیم و از اجباری نبودن دین و بالاخص حجاب می‌گوییم می‌گویند "حجاب استثنا است چون یک امر اجتماعی است".
وقتی می‌گوییم خُب پس امر اجتماعی‌تان را چرا به رای مردم یا همه پرسی نمی‌سپارید می گویند " این انحراف است". 
بالاخره اگرحجاب امری دینی است چرا از راه دین اثباتش نمی‌کنید که خود خدا گفته در دین اجباری
رمان تن پوشی از اجبار جلد اولنوشته: الف.نهادمهر کاربرنودهشتیاتعداد صفحات: 743خلاصه رمان :تعویض ناخواسته ی زندگی دو زن آنها را مجبور میسازد تا با اجبارهای پیش رو بجنگند اما زمانی که همه چیز به عقب برگردد آیا آنها میتوانند از نو آغاز کنند ؟
     
واقعیت اینه که اجبار خالی مخصوصا تو مسائل اعتقادی،  خودش برای ایجاد نفرت کافیه. اما ما این هنر رو داریم که هر روز روش‌های جدید برای ایجاد نفرت رو امتحان کنیم.
مثلا یه روشش : از این راننده تاکسیه که دختر مردم رو شب از ماشین انداخته بیرون، فقط من تقدیر نکردم تا الان.
+ یه لایه‌های پنهان تزویر و دورویی هم می‌بینم تو این حرکت(که البته خیلی عادیه دیگه الان بین این جماعت افراطی) . یه عمر تو گوش ما خوندن حجاب مصونیت است، بعد دختر مردم رو شب از ماشین پ
آدم ها چه با اومدنشون، چه با رفتنشون باعث به وجود اومدن تغییرات بزرگی توی زندگی و شخصیت ما می شن. 
آدم های زیادی وارد زندگی من شدند و بعد از مدتی، یا خودشون رفتند و یا از روی اجبار یا علاقه، از کنارم حذفشون کردم. هر بار این کار، جزو سخت ترین و تکون دهنده ترین تجربه های زندگیم بود، اما چه میشه کرد؟ این زندگی هست و زندگی هم ادامه داره! و من در حال تبدیل به آدمی هستم که برای خودم ناشناخته و گاهی ترسناکه!
 
 
چپ و راست می شمرند تعداد پزشکان و پرستارانی که بر اثر ابتلا به ویروس کرونا فوت می شوند و یک لقب شهید یا شهیده می چسبانند اول اسمشان و همان مردمی که ما باشیم و تا دیروز پزشکان را به علت میزان دستمزدشان به باد ناسزا می گرفتیم.امروز سینه کوبان مظلومیت و فداکاری پزشکانیم
ما ملت باری به هر جهت هستیم. .و ما حواسمان نیست کادر بیمارستان دولتی موظف به حضور در بیمارستان است و بدبختی از آنجا شروع می شود که زیر این اجبار هیچ امنیتی وجود ندارد.هفته ها پ
سر به زیر و آروممعکس کهنه رو دیوارنبض ناکوک من گاهیمی زند با کمی اجبارآتشی نمانده از منشمع سرد و خاموشمفندکی بزن شاید غم بریزد از دوشممعبد تنگ آغوشت باشکوه و رویاییحیف از این تن تشنه پشت مرز دنیاییپیکر ترد احساس و آذرک های جاماندهروی شن های داغ حسرتجای رد پا مانده !حسرتی که می بینی شال روی شونم شددرد سرد ندیدن ها زهر تلخ درونم شدتا کجا خیالات و خمسه های طولانیبوسه های سرخورده صورتک های بارانیرد شدن از این تقدیراندکی جنون می خواهدجنگ سرد ای
واقعیت اینه که اجبار خالی مخصوصا تو مسائل اعتقادی،  خودش برای ایجاد نفرت کافیه. اما ما این هنر رو داریم که هر روز روش‌های جدید برای ایجاد نفرت رو امتحان کنیم.
مثلا یه روشش : از این راننده تاکسیه که دختر مردم رو شب از ماشین انداخته بیرون، فقط من تقدیر نکردم تا الان.
+ یه لایه‌های پنهان تزویر و دورویی هم می‌بینم تو این حرکت(که البته خیلی عادیه دیگه الان بین این جماعت افراطی) . یه عمر تو گوش ما خوندن حجاب مصونیت است، بعد دختر مردم رو شب از ماشین پ
 
باورهای نادرست
باورهای غیرمنطقی و ناسازگارانه از مهم‌ترین عوامل استرس زا محسوب می‌شود؛ به‌عنوان مثال از دست دادن شغل یک رویداد فعال‌کننده است. یعنی فردی که شغلش را از دست داده از حالت آرامش و بی‌اعتنایی خارج شده و برای مقابله با این تغییر فعال می‌شود. باورهایی که در ذهن فرد وجود دارد نقش مؤثری در افزایش یا کاهش استرس و همچنین اقدامات فرد برای مقابله با عامل استرس زا ایفا می‌کند. باور به اینکه «هرگز چنین شغلی را دوباره به دست نخواهم آو
برایت آرزو دارم،هر برگی از این تقویمحَوِّل حالِنا باشد برای ِ اَحسن الحالت...——-سال جدید بهار واقعی را در دلهایمان خواهیم داشت , به دور از قیل و قال و عادت های هر سال این بهار به اجباردور شدیم امّا نزدیک ترمنع شدیم امّا دلبسته تربهار واقعی همین امسال استدر دلهایمانحال دلتون خوبعیدتون مبارک
ساقی بیار باده وجان را جلا بدهشاهد ،خبر ز عالم بالا به ما بدهرفتم زدست یک دو قدح باده پیش آریا جرعه‌ ساغری ز نبیذ بلا بدهبا مدعی سخن زرنجش دوران نمی کنموز دوست رقعه ای به من بی نوا بدهما را دگر نمانده  تباهی ننگ ونامجامی  عیان مکرر و دور ازخفا بدهدر دور عمر گر  به فنا رفت کیش مادر مسلک حبیب  تو حال دعا بدهعمرم همه به بوالهوسی طی شد ای زعیمدستم بگیر و اذن شهادت مرا بدهآتش به اختیار نبودیم و نیستیمفرصت به اختیار به میل و وفا بدهدور زمان اگر نوش
برای کسب و کارهای اینترنتی سریعا امکانی به وجود بیاورید که دسترسی به گوگل و به منابع لازم برای انجام سفارش‌های شغلی خود داشته باشند، مشکل فقط چند روز نیست مشکل این است که با ادامه ی این رَوند اصلا دیگر کسی سفارش محتوا نخواهد داد و مدتی قید وب سایت خود را خواهد زد.
من از مخابرات که به اجبار اینترنت ما (به دلیل مخصوص بودن فیبر نوری به فقط مخابرات) از آنجا تامین میشود پرسیدم که من باید شکایتم را کجا مطرح کنم؟ جوابش این بود: «به من چیزی نگفته‌
به راستی چرا باید اوقات فراغت مطالعه و بررسی شود؟
به این خاطر که فراغت برای مردم مهم است. فراغت مهم است چرا که ما به مقداری از آزادی نیازمندیم تا بتوانیم خود را درک کنیم و برای خودمان باشیم. فراغت مهم است چرا که ما به تحول و حفظ روابط با دیگران بر پایه‌ای فراتر از اجبار نیاز داریم. از آنجا که ما برنامه‌های خود را تنظیم و کنترل می‌کنیم، اولویت‌های خود را توسعه و رشد می‌دهیم و تا حد امکان در جستجوی ساختن یک زندگی کامل و غنی برای خودمانیم. این ف
 
به مناسبتی به اجبار و نه از روی میلم در برخورد با ارباب رجوع های مختلف قرار گرفته ام حالا از سختی و اعصاب خرد کنی برخورد با همه جور آدم از هر قشر و سطحی که بگذریم برام جالب بود که هر فردی چطور خطابم می کند!؟؟
اکثراً خوش برخورد هستند و سلام می کنند و عنوان خاصی بکار نمی برند ولی هستند آدم هایی که می گن :
ادامه مطلب
#بغضهایت_را_بشکنرمانی زیبا درباره دختری بنام آوا که به اجبار خانواده ازدواج می‌کنه و شوهرش غیابی طلاقش میده ولی بازهم به دست سرنوشت و پدرش مجبور به ازدواج دوباره میشه ....پیشنهاد میکنم این رمان زیبا رو از دست ندین.https://t.me/romanstaar
۱. دیگه وبلاگ نوشتن و کامنت نوشتن و کامنت جواب دادن داره از یادم می‌ره. این مدت بودم و نبودم. تا حالا سابقه نداشته کامنتی اینقدر معطل بشه برای جواب. الان از سه بهمن کامنت دارم و واقعا نمی‌دونم چطور گذشت. 
۲. نمی‌دونم چندم بود. رفتم قدم زدم. همون مسیرهایی که روزای اردیبهشت و خرداد پارسال، با استرس کنکور می‌رفتم قدم می‌زدم. همون مسیر حوزه نهایی رو رفتم. خیابون مخصوص رو دور زدم. سعی می‌کردم حس و حال اون روزها رو، اون شب‌ها رو، اون دوره عجیب رو ب
گاهی تا سه صبح بیدار و به اجبار ساعت هفت برپا!گاهی هم اینقدر نخوابیدم تا اینکه یهویی خوابم برد و وقتی پاشدم باید عصرونه میخوردم بجای صبحونه،زندگی همینطوریه دیگه نباید سخت گرفت یه روز چشا پر پف و خستگیه یه روز نیست.ریلیشن شیپ،دیت،کار،هنرستان،آزمون مرداد.
● مردی که به‌تازگی مُرده بود، پشت دری بزرگ منتظر بود تا در جهنم ثبت‌نام کند؛ دقایق بسیاری منتظر ماند و بعد ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها و سال‌ها به‌همین منوال گذشت، سرانجام از کسی در آن حو
خیابان‌ها خالی نیست اما شهر نیمه‌جان است. رزق و رونق هنوز از خواب کرونایی بیدار نشده، ویروس سایه مستدام خیابان‌هاست و آنهایی که به اجبار خانه‌های امن را ترک می‌کنند خود را در لایه‌های ماسک و دستکش‌های سیاه و سفید پنهان کرده‌اند.

ادامه مطلب
وقتی یه مشکلی دارم یا ناراحتم و دلم گرفته دوسدارم به مامانم زنگ بزنم ولی مامانم اینقدر قوی نیست مثل قدیما که بتونه بشنوه و حالش بد نشه 
چند روزیه حال پسر میزون نیست 
منم بی تجربه و بی کس و تنها تو شهر غریب:))
نخواستم مامانمو نگران کنم اول به آبجیم زنگ زدم گفت که نمیدونه از سر اجبار به مادرم زنگ زدم 
حالا بعد دو روز که حال پسر بهتر شده الحمدلله مامانم حالش بد شده و مریض افتاده
یعنی هر سری اوضاع همینه 
نمیدونم چیکار کنم خب از مامانم کمک نگیرم چیک
وقتی یه مشکلی دارم یا ناراحتم و دلم گرفته دوسدارم به مامانم زنگ بزنم ولی مامانم اینقدر قوی نیست مثل قدیما که بتونه بشنوه و حالش بد نشه 
چند روزیه حال پسر میزون نیست 
منم بی تجربه و بی کس و تنها تو شهر غریب:))
نخواستم مامانمو نگران کنم اول به آبجیم زنگ زدم گفت که نمیدونه از سر اجبار به مادرم زنگ زدم 
حالا بعد دو روز که حال پسر بهتر شده الحمدلله، مامانم حالش بد شده و مریض افتاده
یعنی هر سری اوضاع همینه 
نمیدونم چیکار کنم خب از مامانم کمک نگیرم چی
رضا بابایی این روزها به نویسنده ای عصبانی و انتقادی تبدیل شده و کمر همت بسته تا هنجارهای نظام رسمی دین را به چالش بکشد. گرچه راقم این سطور موافق هر نوعی از اجبار در حجاب نیست (بین حجاب قانونی و اجباری می توان تفکیک کرد) و همه ابعاد تفکرات مشهور و قالبی از پوشش را مطابق هدف قرآن نمی داند (و لذا جداگانه باب تفکر در آیات پوشش را آغاز کرده ام) اما نوشته اخیر بابایی فراتر از نظام رسمی حجاب است و در باب پوشش  حاوی اظهارات مبهم تفسیری است
ادامه مطلب
یکی از دشوار ترین کلاس ها برای بچه ها کلاس حفظ قرآن هست. طی این چند سال شیوه های مختلفی از برگزای کلاس حفظ قرآن رو تجربه کردیم. در کلاس هایی که اجبار برای حفظ هفتگی وجود داره و محدوده خاصی باید اجبارا حفظ بشه ، ریزش بچه ها خیلی زیاده و حضورشون کم رنگ میشه. باید به این نکته توجه داشت که در مجموعه های فرهنگی ما به دنبال تربیت حافظ حرفه ای نیستیم و هدف آشنا کردن بچه ها با قرآن و اهل بیت هست و شناسایی استعداد ها.
نکته قابل توجه اینه که موازی با کلاس ح
 تسبیب در جنایت عبارت است از اینکه         کسی  سبب تلف شدن  یــا جنایت دیگری را فراهم کند و  خود مستقیما مرتکب جنایت نشود,               به طوری که  اگر نبود جنایت حاصل نمی شدمانند اینکه چاهی بکند و کسی در آن بیفتد و آسیب ببیند.(ماده ۵۰۶ ق.م.ا)
 اجتماع سبب و مباشر                                اگر دو یا چند عامل برخی به مباشرت و برخی به تسبیب در وقوع جنایتی تاثیر داشته باشند عاملی که جنایت مستند به اوست ضامن است.
 اگر در جمع اسباب ومباشرین جنایت م
از زمان تولد به دختران آموزش داده می شود که باید خیلی از مسائل را رعایت کنند. مخصوصا در فرهنگ ایرانیان صحبت حتی در مورد مسائل جنسی در بین دختران زشت است و اگر دختری بخواهد در مورد نیازهای جنسی خود صحبت کند، پسندیده نمی باشد. بنابراین در اکثر مواقع کسی که برای رابطه جنسی پیش قدم می شود، مرد است و در برخی مواقع زنان سکس و خواسته های جنسی خود را مطرح نکرده و با بی میلی و گاهی اجبار او را در این ارتباط مشایعت می کنند.
ادامه مطلب
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_نهم
.
حسم می گفت خودش هم می دونه من ناراضی ام ولی نمی خواست قبول کنه 
چند ثانیه نگذشته بود که با مامان شروع کردن در مورد سفرهای آینده و کار و پول و سرمایه گذاری حرف بزنند 
اصلا مامان بابا عاشق شده اند یا اون ها هم به اجبار خانواده ها با هم بوده اند
ادامه مطلب
۱. الی جون از قول خواننده محبوبش "بیانسه" تعریف می کرد که:" مادرم تا سن ۹ سالگی مجبورم می کرد هر روز یک کتاب بخونم و خلاصه شو براش تعریف کنم. اون کتاب ها خیلی جاها نجاتم دادن."
بهش فکر کنیم. اجبار خوبیه. همون طور که بچه رو مجبور می کنیم مسواک بزنه چه عیبی داره مجبورش کنیم کتاب بخونه؟ یعنی اهمیت سلامت روحش از سلامت دندانش کمتره؟
۲. کوه که می رم خیلی وقتا بچه های خوشگلی رو می بینم که سلام می کنن. گاهی فکر می کنم کاش یه کتاب مناسب سن شون همراهم بود که عل
به تمام ادمهای اطرافتان زمان دهید تا خودشان انتخابتان کنند.. وجودتان را به کسی یادآور نشویدکه ای فلانی من هم اینجا نشسته ام تایم های بودو نبودت را میشُمارمبگذارید خودشان بفهمندیادشان بیایدکه در انسوی  مشغله هایشانکسی شبیه شما با صبوری تمام چشم انتظارشان استچشم انتظار یک روزبخیر،یک سلام!ادمها را به اجبار کنار خودتان حفظ نکنید...خودشان اگر بخواهند سراغتان را میگیرند و اولویتشان میشوید!
#نیلوفر_رضایی
یکی از فرسوده‌کننده‌ترین چرخه‌های دنیا، چرخه‌ی روسری/شال بر سر گذاشتن است. سر را که می‌چرخانی، سُر می‌خورد. باد که می‌وزد، سُر می‌خورد. پرنده‌های روی کابل برق را که نگاه می‌کنی، سُر می‌خورد. خم می‌شوی تا بند کفشت را ببندی، سُر می‌خورد. خرید کرده‌ای و وزن زیادی را حمل می‌کنی، سُر می‌خورد و هر دو دستت پر است. راه می‌روی و بدون اینکه کاری کرده باشی، به خاطر قوانین فیزیک سُر می‌خورد. آه! هی باید مراقب این لعنتی باشم در حالی که هیچ میلی ب
ضمن تقدیر و تشکر و سلامت باش(!) و خسته نباشید خدمت مسئولین آموزش و پرورش، پشتیبانان، دبیران و... خواهشاً سر نصب کردن اینستا و تلگرام و واتس آپ انقده گیر ندیدن.
(تا چند ماه پیش اصرار داشتین از پیام رسان های بیگانه استفاده نکنیم حالا همه تان اجبار می کنید که استفاده کنیم و جوین گروه بشیم؟!).
البته پنهان نماند که نوکیا قابلیت نصب این نرم افزارهای اندرویدی و اپلی و فلانی رو نداره. =/  
متأسفم اما بنده تا بعد از کنکور سمت گوشی لمسی داخل کمد نمی رم! (: حا
بحثی که امروزه به‌عنوان حجاب اختیاری مطرح است و برخی از سلبریتی ها و منورالفکرهای غرب‌زده از آن دم می‌زنند و رسانه‌های خارجی هم به آن دامن می‌زنند، بهانه‌ای بیش نیست و درواقع آن‌ها به دنبال برهنگی و بی‌بندوباری هستند. چرا که در کشور ما و در مسئله حجاب اجبار به معنای واقعی وجود ندارد […]
نوشته حجاب اختیاری بهانه است، آنان به دنبال برهنگی هستند! اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
Modal Verbs
افعال مدال (modal verbs)، شامل افعال can, could, may, might, must, need not, shall/will, should/ought to می شوند. این افعال توانایی، اجازه، امکان انجام و … را در جمله نشان می دهند. شکل افعال مدال با توجه به زمان جمله تغییر می کند در نتیجه باید در زمان استفاده از آنها به زمان جمله توجه کرد.
 
ساختار گرامری
در گرامر زبان انگلیسی برای بیان اجبار Obligation عمدتا از این افعال استفاده می شود.
Should
Must
Had better
Need
Ought to
Have/has to
Be supposed to
افعال مدال در زبان انگلیسی قابلیت اضافه کردن وند های
شما هم مثل من حال خوبتون به تار موی بنده؟ متاسفانه انگار مام با دنیا راه نمیایم یا شایدم بیشتر برعکسه این باشه نمیدونم. فقط میدونم اگه یه روز حالمون 50- -50 باشه به سمت اون حال بده غش میکنیم. میدونم شمام مثه من دیگه حوصله ی خوندن جملات مثبت رو ندارین وقتی دریای از ناامیدی جلوت موج مکزیکی میزنه: فقط میخوام بگم میشه برای خوب کردن حس و حال زندگی فکر کرد و انجامشون داد از خودِ همین فردا، اینجوری شاید دیگه جهت رودخونه هم مهم نباشه.

+ عید امسال بعد از چ
یکی از دشوار ترین کلاس ها برای بچه ها کلاس حفظ قرآن هست. طی این چند سال شیوه های مختلفی از برگزای کلاس حفظ قرآن رو تجربه کردیم. در کلاس هایی که اجبار برای حفظ هفتگی وجود داره و محدوده خاصی باید اجبارا حفظ بشه ، ریزش بچه ها خیلی زیاده و حضورشون کم رنگ میشه. باید به این نکته توجه داشت که در مجموعه های فرهنگی ما به دنبال تربیت حافظ حرفه ای نیستیم و هدف آشنا کردن بچه ها با قرآن و اهل بیت هست و شناسایی استعداد ها.
نکته قابل توجه اینه که موازی با کلاس ح
چگونه نامه را در انگلیسی به خاتمه برسانیم
اگر خدای ناکرده برای تمرین یه موقع؛ و یا به اجبار(که قسمتتون بشه) خواستید نامه ای بنویسید . آخرش رو میتونید از این عبارتهای چاپلوسانه استفاده کنید :))))) شوخی کردم؛ این عبارت ها برای احترام اند. . Yours faithfully ارادتمند شما . Yours sincerely ارادتمند شما . Yours respectfully با احترام Yours cordially با احترام صمیمانه . Yours affectionately با احترام و محبت . Yours truly ارادتمند شما . Fondly از روی علاقه . Gratefully با سپاس . Best regards با بهترین احترام ه
جهانی که ما در آن قرارداریم.
دوستان جهانی که ما در آن قرارداریم.باتمام زیبایی ها وتلخیها ریشه ای دارد .این جهان از جهان غیر مادی سرازیر شده است.همه ما از عالم بالا به اینجا سفر کردیم .وهمه ما با اختیار خودمان سفر کردیم .اجباری در کار نبود است.
دلیل اینکه ما به اجبار نیامدیم این میتواند باشد چون اجبار کردن کسی با عدالت خداوند سازگاری ندارد.ما قائل به عادل بودن خداوند هستیم.
تمام عالم امکان منشائش خداست .تمام هستی منشائش خداست.
اننا لله وانا الی
خشم میلغزد بر چشمان اندوهگینم...
 دستش را محکم فشار میدهم ... 
 میترسد ...
 جیغ میزند...
 با چشمان درشت التماس گونه بغض میکند... 
 من عصبی تر داد میزنم سرش...
 بغضش میترکد روی سفیدی کاغذ و نوشته ها جان میگیرد... 
کاغذ سیاه میشود...
دوباره در بند کشیدمش...
 احساسم را میگویم...  

آدنا
خشم میلغزد بر چشمان اندوهگینم...
 دستش را محکم فشار میدهم ... 
 میترسد ...
 جیغ میزند...
 با چشمان درشت التماس گونه بغض میکند... 
 من عصبی تر داد میزنم سرش...
 بغضش میترکد روی سفیدی کاغذ و نوشته ها جان میگیرد... 
کاغذ سیاه میشود...
دوباره در بند کشیدمش...
راستی احساسم را میگویم...  

آدنا
 
در این سن (2 سالگی) کودک قادر به صحبت کردن به زبان مادری یا محیط (فارسی) خواهد بود. اگر توصیه های مطرح شده در پست فرآیند زبان آموزی (انگلیسی) برای کودکان 0 تا 2 سال ، اکنون کودک شما با لغات انگلیسی به لحاظ شنیداری آشنا است و شاید بتواند حتی تعدادی را نیز بیان کند.
تاکید می کنم در این فرآیند، به هیچ عنوان، به هیچ عنوان اجبار نکنید، فشار نیاورید و مانند یک اجبار، با آن جدی برخورد نکنید. شما زمانی نتیجه می گیرید که فرآیند برای کودک، فان و جذاب باشد و
عود، چای، دختر پرتقال. تابستونم رو اینجوری گذروندم. اتاقم رو به سلیقه خودم چیدم به این امید که زندگیم رو هم همینجوری بچینم. سخت، طولانی، با کمک مامان و بابا.‌ خوش گذشت؟ الان دیگه نمیدونم. الان که بهش فکر میکنم، خیلی تنها بودم. فکر کنم خوش هم گذشت. الان داره بهم خوش میگذره؟!شک دارم که بدونم شاد بودن یعنی چی. تو گوشه ذهنم همیشه چند تا دغدغه هست که نمیذاره راحت و‌ بیخیال باشم. ولی مثل همیشه باید تلاش کنم که خوب باشم. که صداشون رو نشنوم. باید خودم
همین چندروز پیش دنبال کننده‌ای به اسم ، آواتار دریا داشتم که الان لفت داده. 
 
خانم معلم ، بخش نظرات را بسته بودی. 
 
بارها سعی کردم دنبالت کنم ولی با پیغام اطلاعات واردشده صحیح نمی باشد روبرو شدم.
دستی وارد کردم ولی بازهم نشد . 
اگر خودت دوست نداری ، که هیچ ، چون اجبار و اصراری نیست. ولی من تلاشم کردم و نشد. 
کسی می تواند اطلاع دهد. 
 
هم اکنون ، یکی از دنبال کنندگان نیز همین گونه است. توجه : 
 
نام رمان : ناخواسته‌هایی به رنگ اجبار
نویسنده : آرزو توکلی کاربر انجمن یک رمان
ژانر: عاشقانه_تراژدی
تعداد صفحات : 275
منبع :یک رمان
مقدمه:گاهی اوقات دلت یه چیزی می‌گه عقلت یه چیز دیگه! امّا حرف عقل و قلبت اون‌قدر‌ها مهم نیست چون روزگاه به ساز تو نمی‌رقصه. این تویی که باید رق*ص*ت رو همراه با ملودی زندگیت تنظیم کنی تا موفق بشی! حالا این وسط‌ها ممکنه برای توی آهنگی نواخته بشه ناخواسته، مجبوری برقصی ناخواسته، مجبوری لبخند بزنی ناخواسته و حالا ای
حق مالکیت بعضی از اموال تنها به یک شخص اختصاص ندارد. بعضی اموال دارای مالکین متعدد هستند و چند نفر به صورت اشتراکی صاحب آن مال هستند. این اموال مشاع نامیده می شوند. در نمی توان سهم هر شریک را به طور دقیق مشخص کرد، زیرا همه ی شرکا، مالک ذره ذره ی مال هستند. پس کسی نمی تواند بخشی از مال را مشخص کرده و در آن تصرف کند. پس اگر شریکی بخواهد سهم خود را بفروشد، چه باید بکند؟ اساسا فروش مال مشاع به چه شکل انجام می شود؟
اصطلاحات مرتبط با فروش مال مشاع:
پیش
به نام تک نوازنده گیتارهستی
محو شده در ابرهای تیره باران‌زا،خیال را به ورودی دری کشاند که با وجودش لبخند 
را به لب‌های خسته اما پرامیدش بازمی‌گرداند. به هیچ‌وجه حاضر نبود در شلوغی 
دنیای بی‌وفا و گاهاً نامرد همان اندک دلخوشی خیال‌انگیزش را به هیولای فراموشی 
بسپارد، و با خیال‌های بی‌پایه‌اش سعی در درک و تحمل زندگی بی‌حاصلش داشت. 
آخر مگر می‌شود بدون خیال هم زنده بود. در خیال‌هایش قدم‌وار نفس می‌کشید که 
به ناگهان با صدای مهی
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از روزیاتو : زبان چینی، سخت ترین زبان جهان است یا در فهرست سخت ترین زبان های جهان قرار دارد. حتی با فرض این که زبان چینی، سخت ترین زبان جهان است و یادگیری آن، مشقت های فراوانی برای ایرانیان به نسبت یادگیری آلمانی و فرانسه یا حتی عربی دارد، باید اذعان کرد که بخشی از جامعه ایران باید زبان چینی را یاد بگیرد و این یک الزام و اجبار روزگار امروز محسوب می شود.
حدود یک ششم جمعیت کره زمین، چینی حرف می زنند و چین، امرو
«آخرین دختر» اثر نادیا مراد.
روایت زندگی دختر ایزدی‌ای که بعد از تصرف شدن روستای کوچو توسط داعش، مردان خانواده‌ش کشته میشن و زنان توسط داعش به برده‌گی گرفته میشن. دختری که بارها و بارها مورد تجاوز قرار میگیره و موظف میشه به اجبار مسلمان بشه. نادیا مراد در سال ۲۰۱۸ برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل میشه.
ترجیح میدم نظرات شخصیم رو درمورد این کتاب نگم. فقط اینکه سرگذشت بسیار دردناکیه..
شما هم مثل من حال خوبتون به تار موی بنده؟ متاسفانه انگار مام با دنیا راه نمیایم یا شایدم بیشتر برعکسه این باشه نمیدونم. فقط میدونم اگه یه روز حالمون 50- -50 باشه به سمت اون حال بده غش میکنیم. میدونم شمام مثه من دیگه حوصله ی خوندن جملات مثبت رو ندارین وقتی دریای از ناامیدی جلوت موج مکزیکی میزنه: فقط میخوام بگم میشه برای خوب کردن حس و حال زندگی فکر کرد و انجامشون داد از خودِ همین فردا، اینجوری شاید دیگه جهت رودخونه هم دیگه مهم نباشه.
+ خب دانشگاه با
چندوقت قبل خانم متاهلی از آشناها چشمش افتاد به موهای پاهام و گفت شیو نمیکنی?گفتم درحال حاضر حوصله ندارم...با حسرت گفت خوشبحالت،من که دیگه فقط دست خودم نیست نمیتونم...
من از زوایای مختلفی به دلایلم برای ازدواج نکردن فکر کرده بودم ولی هیچوقت به ذهنم نرسیده بود که مالکیت بدن خودمم خواه ناخواه کم و بیش از دستم میره و توی ذهنم در کنار از دست رفتن مالکیت تخت خواب و جبر شنیدن فیش فیش نفس کشیدن یک غول گنده بیخ گوشم،اجبار به تند تند شیو کردن موهای بی زب
هرچه بیشتر فکر میکنم میبینم فرق بزرگی ست میان من و اویی که گرسنگی ونداشتن اجبارِ همیشگی اش است ! هرچقدر که ننوشم نبینم ، بازهم این ترازو هم سان نمیشود، خیال ویرانی یک شب او ، به اندازه ی تمامی سی روز من و توست که بی تشویش از فردا سحر میشود. . .واقعیت از این قرار است، تنها فقر نیست که آدم را بیتاب میکند ، سخت است بی رویایی از فردا شب را به صبح برسانی وقتی نداشتن ، اجبار هر روز و هرسال تو باشد !هرچه بیشتر فکر میکنم میبینم روزه ی من ، تنها روزه ی نخورد
 مجازات شرعی انواع‌ زنا


 
1-زنای‌ مرد مجرد با زن‌ مجرد:

حد شرعی‌ آن‌ در صورت‌ ثبوت‌ در نزد حاکم‌ شرع‌،صدضربه‌شلاق‌ در دفعه‌ اول‌ تا سوم‌ ودر دفعه‌ چهارم‌ کشتن‌است‌.

 
2-زنای‌ مرد زن‌ دار{محصن‌} با زن‌ شوهر دار{محصنه}

زن‌ و مرد سنگسار می‌شوند.
 

3-زنای‌ مرد زن‌ دار «محصن‌»با زنی‌ مجرد

مرد سنگسار وزن‌ صدضربه‌ شلاق‌ می‌خورد.
 

4-زنای‌ مرد مجرد با زن‌ شوهردار«محصنه»

مرد صدضربه‌ شلاق‌ می‌خورد وزن‌ سنگسار می‌گرد
هیچ اندیشه‌ ای زشت نیست ؛اندیشه‌ ای که اجبار شود زشت می‌ شودهیچ فردی زشت نیست ؛فردی که زیبا نیندیشد زشت می‌ شودانسان‌ ها همه با محبت‌ اند ؛انسانی که اراده‌ اش را تحمیل می‌ کند ، سخت...انسان‌ ها همه عاشقند ؛انسانی که نیاموخته عشق بورزد ، بی‌تفاوت استانسان‌ ها همه شادند ؛انسانی که نیاموخته شادی را لمس کند ، افسرده و غمگین است“” از امروز زیبا ببینیم “”
از اولین باری که تصمیم گرفتم رانندگی یاد بگیرم و داشتیم با آقای برادر پرواز می‌کردیم :)) تا خود امروز نزدیک به دو سال می‌گذره که دیگه جرئت نکردم تصمیمم رو به عمل برسونم ولی خب امروز با یه حالت اجبار ریز ترسم رو زیرپا گذاشتم و می‌تونم بگم یاد گرفتم :)) یه سوال خیلی مهمی که توی ذهنمه اینه که فقط منم که معتقدم"کلاچ" به شدت مزخرفه و باید حذف شه یا همه این‌طورین؟ :))
ولی داشتم فکر می‌کردم اگر بخواد همزمان تمرکزم روی آینه‌ی جلو/بغل/پیدا کردن چیز میزا
و من تصمیممو گرفتم 
اشکمم ریختم 
گرچه هنوز بغض دارم 
اما پاییز عقلشو به احساسش غالب می کنه 
و تو فروردینی هستی 
و اون پسرک همکارم هم فروردینیه 
و لابد شماها فکر می کنید که یه دختر تو خونه مونده رو خر میتونید بکنید 
نه عزیزم 
نه 
پاییز از حسین که کار داشت لگد خورد 
که حسین خودش بابت کارش سرشکسته بود 
و تو بابت بیکاریت سرشکسته نیستی 
و امشب به من گفتی شما اگه میخواین ناز بیارین خانمِ ....(فامیلیم) که خوب مجبور نیستین و با اجبار نمیشه...
و بعدتر که
«جای او خالی» از مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوانان است
که نادر ابراهیمی بر اساس روایات نوجوانان شرکت کننده در انقلاب نوشته است . و
انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.
داستان
کوچک "جای او خالی" درباره کشته شدن یکی از همین بچه ها است که در اوج انقلاب
اتفاق می افتد.
منصور
که تنها 13 سال دارد در یکی از مدارس تهران درس می خواند و هر بار باید به اجبار به
یکی از برنامه های طراحی شده برای شاه و همسر و فرزندانش برود. یک روز آنها را برای
پایکو
برای این آینده ی تباه شده، لبخندِ لگد مال شده؟ برای چشمانی ک درخشندگی ـش از دست رفته. برای تمام آن کسی ک رفته و برنگشته؟ برای ایستادن، و تکرار این صحبت ها. برای نگاه کردن، و پلک نزدن برای ساعت ها. برای سردرد گرفتن، شب بیدار ماندن ها. برای سیگار کشیدن، ترک کردن و دوباره کشیدن ها. برای فکر به مرگ، و اجبار به زندگی. برای میل به خوابیدن توی قبر، و ایستادن های زوری توی بیداری. برای خیلی چیز ها. برای تمام این بی اهمیت ها. برای خودم، خودم، برای اندک چیزی
نام نقی در این جهان همتا ندارد
پاکیزگی غیر از شما معنا ندارد
هادی اگر باشی برای بنده کافی است
راه سعادت غیر تو مولا ندارد
فهمیده ام از احترام پرده ی قصر
عالم به جز تو حضرت والا ندارد
بدخواه تو مبهوت مانده در جلالت
حرفی برای رد و یا حاشا ندارد
کردی مداوا زخم های دشمنت را
بی شک کسی چون تو دل دریا ندارد
این که دخیل نام تو شد مادر او
یعنی که دشمن غیر تو ماوا ندارد
کل کریمان از گدایان تو هستند
بسیار داری آن چه هر دارا ندارد
حاجت رواییِ گدای خانه ی تو
آسیب پذیری در سه سطح قابل پیگیری و بررسی است:

سطح راهبردی که دارای شاخص هایی به شکل زیر است:
عدم توانایی در جلوگیری از خطر
فقدان آگاهی در خصوص چگونگی رفع تهدید
ضعف یا فقدان قدرت در رفع تهدید
اجبار به زندگی در شرایط خطرناک
عدم توانایی در حفظ پایداری نقاط برتر
فقدان ظرفیت انطباق

سطح عملیاتی که مهمترین شاخص های آن عبارتند از:
تجدید ناپذیری یا عدم امکان جایگزینی
ترمیم ناپذیری یا عدم توان بازیابی و بازتوانی
ضعف در حفاظت

سطح تاکتیکی که شاخص های
قرنطینه بودن به اختیار یا به اجبار کدام یک ؟ مسئله این است ...
 
 
این روزهایی که گذشت و هر کس سعی می کرد خودش را در حصاری محفوظ بدارد از بیماری ، یادم آمد انسان هایی در مملکت من هستند که سالهاست در حصارند ... کسانی که در حصر خانگی به سر می برند تا جامعه ای را نبینند ... کسانی که روزگاری کسی بودند ، دبدبه و کبکبه ای داشتند ، ولی چرخ روزگار برای اینها طوری گشته که دیگر نیستند و اجازه عبور و مرور ندارند. صرف از گناهکار دانستن و یا ندانستن این افراد از د
عنوان :  از سر کوی تو تا کوفه و شامم ببرند
خواننده : کربلایی حمید علیمی
فرمت فایل : mp3
حجم فایل : 1.83mb
زمان : 5:18
 
دانلود فایل / download
 
 
متن نوحه :
از سر کوی تو تا کوفه و شامم ببرند
نروم گر چه بدین تکیه کلامم ببرند
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
توام آورده ای و لشکر شامم ببرند
برادرم ...
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
توام آورده ای و لشکر شامم ببرند
با چه اجلال تمام آمدم اینجا با تو
بی تو بنگر به چه اجبار تمامم ببرند
به خداحافظی ات آمدم
 
تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده‌اش توی اتوبوس نشسته بودم. یه دختر کوچولوی ۸-۹ ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.  دختر کوچولو روسری‌اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد می‌زد با افسوس گفت: «توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس… تو گرمت نمی شه بچه؟».
همون موقع اتوبوس به ایستگاه رسید و ایستاد.
د
باید وقت آزادتری میداشتم تا این بُرهه ی زندگی ام را مفصل ثبت کنم.این روزهای درس خواندن های کوتاه بین ویزیت مریض ها و تست زدن های هول هولکی گوشه ی استیشن پرستاری...این روزهای جیم زدن از راند و التماس برای پیدا کردن یک گوشه ی خلوت مناسب برای جزوه دست گرفتن...
باید ده سال بعد به یاد داشته باشم سیر تغییر کردنم را...اینکه بعد از یک عمر عادت به تعطیل کردن درس با رسیدن ساعت نُه شب،یکباره چشم باز کردم و دیدم نیمه شب است و من با چهره ای خواب آلود و موهای ژو
 
سارا از سگ خود و نگهداری آن برایم گفت از اینکه به سگ خود وابسته است و بیشتر از سه روز نمی‌تواند از سگ خود دور بماند، می‌گفت حتی زمانی که به اجبار سگم را فقط چند روز به آشنایان می‌سپارم به آن‌ها می‌گویم برام فیلم و عکس ارسال کنند تا دلتنگی ام رفع شود.
باشگاه خبرنگاران جوان در گزارشی به بررسی هزینه‌های نجومی برای آرایشگاه سگ و گربه پرداخته است.
فرقی نمی‌کند چند سال دارند اما بسیاری ترجیح می دهند تنهایی و خلع خود را با نگهداری یک حیوان در خ
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالیچه آغوشی؟!چه امیدی به این احساس تو خالی؟!
کبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجبار!
در این دنیای تو در تو ، تو دیگر از چه می نالی؟!
یکی را دوستش داری که او دنبال غیر از توست
کجا دیدی جهانی را به این شوریده احوالی؟!
کلاغ آخر قصه هنوزم مانده در راهست!
برای آخری زیبا،دگر پیدا چه تمثالی؟!
بمان تنها که تنهایی به این تن ها شرف دارد...
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالی ...!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

امیرارسلان نادعلی زاده