نتایج جستجو برای عبارت :

._145_.

• عصر دیروز دکمه‌ی pause کرونومتر را زدم و به فرورفتگی کنار انگشتم نگاه کردم. خودکار جاانداخته‌بود. مرد تازه از قبرستان برگشته‌بود. داشت تعریف می‌کرد که صاحبان قبر کناریِ مادربزرگ، با خودشان فلاسک چای و قهوه آورده‌بودند با شیرینی‌هایی شبیه باقلوا. ترکیبی مکمل و مطبوع که خوشش داشته و تکه‌ای با لیوانی چای برداشته و جایی آن میان پیدا کرده‌بوده برای نشستن. گفت یکی از مردهاشان کناردستم نشسته‌بود. از قوم‌وخویش‌های دور مرحوم که جاشوی آب‌ها

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها