نتایج جستجو برای عبارت :

میدهت اسمت لذت عشقی مدام

اسمت رو با یه :) اضافه تر سیو می‌کنم. خب می‌دونی اگر بخوام هر وقت که بهم حس خوبی هدیه میدی یه پرانتز به جلوی اسمت اضافه کنم، احتمالا به همین زودی ها منصرف می‌شم از این تصمیم انقدر که جلوی اسمت پر میشه از دو نقطه پرانتز ها:)
فکر می‌کردم بعد از زیبا و مهسو که میشه باهاشون زیر بارون دویید، قدم زد، بدون ترس از خیس شدن راه رو طولانی تر کرد و بوی بارون رو حس کرد، کسی با این خصوصیات تو دنیا وجود نداره اما تو همین کارو کردی بدون اینکه سال ها باهام دوست ب
 
متن آهنگ روزبه بمانی بنام اسمت که میاد
اسمت که میاد حالم بد میشهیه تریلی غم از روم رد میشهمادرم میگه چته بیخودی بازاسمش اومد دیوونه شدیمیگه چیه باز این حالت شده خجالت بکش چهل سالت شدهمیگه با خودش باز شد عین روح زیر لب میگه این شب میره کوهرفیقام میگن‌ بسه بیچاره بعد پشتم میگن طفلی حق دارهپشتم از تو‌ تو مهمونی میگن برمیگردم از گرونی میگناسمت که میاد همه باهام بدن انگار سر صف کتکم زدنانگار نه انگار دیگه بزرگم میرم بغل مادربزرگممیرم بغلش‌ م
 
انگار وقتی اسمت را از آسمان آوردند به لحظه‌های پریشانی ما هم فکر کردند. به آن لحظه ناامیدی دکترها از بهبودی، به آن تلفن‌های هراسان بی وقت. به آن ساعت‌های تحمل درد ناشناس، به ثانیه‌های تمام نشدنی تکان خوردن زمین، به لحظه ناگهانی تصادف در تاریکی...به ساعتهای پریشانی و پشیمانی، اضطراب و اضطرار...
انگار وقتی قنداقه‌ات را دادند دست پیامبر، به همه ما فکر کردند. موقع انتخاب اسم، به تک تک ما شکسته‌ها، دست بسته‌ها، جواب کرده‌ها، از نفس افتاده‌
این‌روزها بیشتر از همیشه به مردم فکر می‌کنم؛ به اینکه چقدر شرایط دشوار شده و زندگی دست گذاشته بیخ گلوی همه، اینکه چقدر دردمندیم، دردمند زندگی، عشق، تنهایی و... . حالا این وسط اگر به هر دلیلی مجبور به سکوت باشیم، همه‌چیز سخت‌تر می‌شود. پست امشب برای شماست، برای توست، برای تویی که دلت گوش می‌خواهد برای حرف‌زدن اما نداری. اینجا من هستم، ما هستیم. بگو، بنویس، دلت را سبک کن. اگر نمی‌خواهی اسمت باشد، کامنت ناشناس فعال است؛ نه اسمت می‌ماند، نه
دانلود آهنگ جدید روزبه بمانی بنام اسمت که میاد
آهنگ زیبا و بسیار شنیدنی روزبه بمانی بنام اسمت که میاد همراه با متن و کیفیت اصلی
Song Exclusive Roozbeh Bemani   “Esmet Ke Miad” With Text And Direct Links In Media-Music
پخش آنلاین + لینک پرسرعت آهنگ اسمت که میاد

ادامه مطلب
اخم کرد. کلافه شد. مهربان نبود. همین‌ها کافی بود تا اضطراب من بیشتر شود و در انجام تمرینات، ناتوان‌تر شوم. بعد از پایانِ کلاسِ آنلاین، آمادگی این را داشتم که گریه کنم. حدود نیم ساعت روی صندلی نشستم و از جایم تکان نخوردم. غمگین بودم. خجالت می‌کشیدم؛ از خودم، از مربی‌ام، از زندگی و از تمریناتی که انجام نداده‌ام. شور همه‌چیز را درآورده‌ام. نه خوابم به جاست، نه غذا خوردنم، نه تفریحم، نه کار، نه تمرین و نه هیچ چیز دیگر. مدام اضطراب، مدام تپش ق
خداوندا، دلی دریا به من ده
در او عشقی نهنگ‌آسا به من ده
حریفان را بس آمد قطره‌ای چند
بگردان جام و، آن دریا به من ده
نگارا، نقشِ دیگر باید آرا ست
یکی آن کلکِ نقش‌آرا به من ده
زِ مجنونانِ دشتِ آشنایی،
من ام امروز، آن لیلا به من ده
به چشمِ آهوانِ دشتِ غُربت،
که سوزِ سینه‌یِ نی‌ها به من ده
تن‌آسایان بلای‌اش برنتابند
بلی من گفتم، آن بالا به من ده
چو با دریادلان اُفتی، قَدَح چیست؟
به جامِ آسمان دریا به من ده
گدایان همّتِ شاهانه دارند
تو
یه جمله مدام و مدام تو ذهنمهاونجایی که تو سریال دراکولا لوسی از در میاد تو و عشقش اونو با بدنی سوخته و زیبایی از دست رفته میبینه،لوسی میاد نزدیک و مدام میگه منو ببوس و جک که میدونه لوسی خون اشام شده و به این وضع افتاده پسش میزنه و کنت دراکولا از زندگی 500 ساله ش یه جمله رو به زویی میگه:عشق هم روزی به پایان میرسه...و راست میگه راست میگه
مورد داشتیم که عصبانیت و دعوا و خشونتِ یه نفر ، محبت تعبیر شده . یعنی طرفش هرچی "سعی" کرده که خیال کنه اون شخص ازش بدش میاد و متنفره نتونسته . و همه ی رفتار بدش رو مصداقِ "اگر ظرف مرا بشکست لیلی" تلقّی می کرده . از اون طرف خداوند هرچی ما رو مورد ابتلا قرار می ده و خودش هم مدام بهمون تذکر می ده که "هرکه در این بزم مقرّب تر است جام بلا بیشترش می دهند " باز هم باورمون نمیشه و باید "سعی" کنیم که بپذیریم همه ی این ها از سر محبته ...
++ یا ستّار العیوب ... اگر تو ن
خسته شدم از زنگای وقت و بی وقتت! اخلاق مزخرف خودم کمه جواب تو رو هم باید دم به دقیقه بدم !
به تو چه کجا می رم؟ به تو چه چیکار میکنم؟ به تو چه چند می خوابم چند بیدار میشم؟ مگه تو بابامی؟ اصلا بابامم اینقدر گیر نمیداد بهم!!
خسته شدم ازت ... از رفتارای مزخرفت ... از صدای رو اعصابت که مدام داره توو گوشام می پیچه؟ نوار مغزیم دفتر نقاشیت شده؟!
بعد اون یارو ، حالا نفر بعدی از این ور بوم افتاده؟!     سلیقه ندارم که ، بانک جمع آوری اساتید دارم واسه خودم !!
رو زن
متن آهنگ جدید از یادها رفته با صدای حجت اشرف زاده

روز و شب به یاد عشقت ای یار همدم صدای گریه و بارانم 
 رفتم از یادت اما ای عشق تا ابد بیاد تو میمانم 
 عشقت را رها نکردم دست از پا خطا نکردم جز اسمت صدا نکردم 
 تا ناز تو را خریدم دل از هر کسی بریدم عشق دیگری ندیدم 
 خورشیدی شدی در هر روز من دور سرت بگردم 
 زیبایی این جهان را در چشمت خلاصه کردم
 جانا به تمام دنیا از عشق تو گفته بودم
 افسوس عاشقم نبودی از یاد تو رفته بودم 
 عشقت را رها نکردم دست از
خسته شدم از زنگای وقت و بی وقتت! اخلاق مزخرف خودم کمه جواب تو رو هم باید دم به دقیقه بدم !
به تو چه کجا می رم؟ به تو چه چیکار میکنم؟ به تو چه چند می خوابم چند بیدار میشم؟ مگه تو بابامی؟ اصلا بابامم اینقدر گیر نمیداد بهم!!
خسته شدم ازت ... از رفتارای مزخرفت ... از صدای رو اعصابت که مدام داره توو گوشام می پیچه؟ نوار مغزیم دفتر نقاشیت شده؟!
بعد اون یارو ، حالا نفر بعدی از این ور بوم افتاده؟!     سلیقه ندارم که ، بانک جمع آوری اساتید دارم واسه خودم !!
رو زن
داشتم میرفتم ... سه تا دختره روبروم بودن. یکیشون هی نگام میکرد میگفت غزل! غزل!
من هم به روی خودم نمیاوردم
دیدم همچنان ادامه میده به قوت قبل! برگشتم دیدم پشت سرم کسی نیست
گفتم شما با منی؟ گفت اره مگه اسمت غزل نبود؟
گفتم نه ! 
گفت ولی خیلی بهت میاد :||
کاش وعده هات راست بود 
کاش حرفات فقط حرف نبود 
کاش نجاتمون میدادی 
کاش الکی مارو سرگردون نمیکردی 
کاش جواب امیدمون بهتو با نا امیدی نمیدادی 
کاش پناه خستگیا و بریدنامون بودی 
ولی هیچکدومش نبودی 
ما هر روز باهات حرف زدیم ولی همه چی بدتر شد 
کاش اسمت یه چی دیگه بود 
Hojat Ashrafzadeh
Az Yadha Rafteh
#HojatAshrafzadeh
روز و شب به یاد عشقت ای یار 
هم صدای گریه و بارانم
رفته ام ز یادت اما ای عشق 
تا ابد به یاد تو میمانم
عشقت را رها نکردم 
دست از پا خطا نکردم 
جز اسمت صدا نکردم
تا ناز تو را خریدم 
دل از هر کسی بریدم 
عشق دیگری ندیدم
خورشیدی شدی که هر روز 
من دور سرت بگردم
زیبایی این جهان را 
در چشمت خلاصه کردم
جانا با تمام دنیا 
از عشق تو گفته بودم
افسوس عاشقم نبودی 
از یاد تو رفته بودم
عشقت را رها نکردم 
دست از پا خطا نکردم 
جز اسمت ص
یاناصرنا
روزهای چهارمین سالگرد عروجت داره سپری میشهحدود سه سالی هست که با اسمت و عکس و مرامت ما توی گروه جهادیمون عجین شدیمو هنوز متاسفانه نتونستیم ابعاد بیشتری از سبک و مرام و مسلک تو رو بشناسیمسعی کردیم به اندازه خودمون راهت رو ادامه بدیم و اسمت رو زنده کنیماما ما آدم کوچیک‌ها وسعمون همینقدره خودت کمکمون کن که بتونیم بیشتر ...خیلی دوست داشتم که کتابی ازت منتشر بشه اما انگار فعلا قسمت نمیشه و همه درب‌ها بسته است ...چه جمله آرام بخشی زیر تم
واسه من فاز روانشناسا رو برمیداره بعد خودش مدام میخاره تا باهاش کلکل کنه ،اونوقت ب من میگه بااین اگر کلکل کنی
 فرقی باهاش نداری :/ میگم تویی که مدام پلاسی تو صفحاتش و فحش میدی براهمین هی فک میکنه همه اینا ی نفرن
 و کارمنه-_- بدم میاد همچین کسی برام فاز برمیداره
نامت را که زمزمه میکنم
می اندیشم...
من عاشق ترم؟
یا شاعرانِ بلند اوازه؟
من که به نام میخوانمت؟
یا آنکه یار و دلدار خطاب میکند معشوقش را؟
 
من عاشق ترم!
که در هیچ واژه ای جز نامت نگنجی...
که هیچ واژه ای از نامت زیبا تر نیست.
که در هیچ، جز اسمت ، 
توانِ  "تو" بودن نیس!
 
 
 
 
صاد.ن
 
پ.ن: "نامت"شعر ترین شعر تاریخ است:)
حرف می‌زند. از صبح تا شب یک‌ریز در حال حرف زدن است. با من، با تو، با او، با هر کسی. باور کنید توی خیابان اگر از کنار کسی رد شود بی‌اختیار با او هم حرف می‌زند. تعجب نمی‌کنم اگر توی تنهایی با در و دیوار و کمد و کیف و زمین و زمان هم حرف بزند. حرف می‌زند. مدام در حال حرف زدن است. از خودش از دیگری از هوا از آب از غذا از آدم‌ها از اشیا از گیاهان از هر موجود زنده و مرده‌ای حرف می‌زند. باور کنید جز وقت‌هایی که خواب است همیشه در حال حرف زدن است. زمان‌هایی
از الان تا تولدت بیستو چهار ساعت مونده بیستو چهار ساعتی که نمیدونم قراره چجوری بگذره ولی میدونم انرژی زیادی ازم میبره اما حرف س رو باید با خودم مدام و مدام تکرار کنم، س میگفت تولدش فرصت خوبیه برای اینکه بفهمه از دستت داده واقعاراست میگه تو منو از دست دادی و حتی با تولدتم نمیتونی برم گردونی...
دانلود آهنگ جدید حجت اشرف زاده به نام تا ناز تو را خریدم دل از هر کسی بریدم عشق دیگری ندیدم
Ahang ta naz to ra kharidam az harkasi boridam eshgh digari nadidam az Hojat Ashrafzadeh
روز و شب به یاد عشقت ای یار هم صدای گریه و بارانم ./!♬!رفته ام ز یادت اما ای عشق تا ابد به یاد تو میمانم ./!♬!عشقت را رها نکردم دست از پا خطا نکردم جز اسمت صدا نکردم ./!♬!تا ناز تو را خریدم دل از هر کسی بریدم عشق دیگری ندیدم ./!♬!
خورشیدی شدی که هر روز من دور سرت بگردم ./!♬!زیبایی این جهان را در چشمت خلاصه کردم ./!♬
تو تنهایی فاطمه. تنهای تنها. و اسمت را گویی آفریده‌اند تا مخاطبِ وحشت باشد؛ هبوط هم‌زمان ترس و تنهایی. لحظه‌ای که درمی‌یابی جز تو گوشی نیست، و زبانی، و چشمی. و ناگزیر می‌شوی در شبی که شهر بر ضد صبح آدمیان، با سلاح سمفونی زباله‌ها به مبارزه برخاسته، تو، خود، تنها، در سیاهی فرو شوی.
آیا بازبمانی، یا برسی. 
 #یک_آیـه‌_قـرآن ✍مـدام تـلاش ڪُن
توی زندگیتون هدف داشته باشین و در مسیر رسیدن به هدفتون مدام تـــلاش ڪنید یڪ جا نشستن چیز خوبی نیست..!! بعضی‌ها صبر رو با تنبلی اشتباه میگرن!! صـبر یعنی تلاش ڪنی و منتـظر  نتـــیجه خوب باشی نه اینڪه هیچ ڪاری‌نڪنی و بخوای نتیجه بگیری
مثل دریـا و امواجش باش همیشه پویا و در حرڪت نه‌مثل یک‌ مرداب. سوره انشراح آیه ۷ 
من هم مثل دوستان، بخارم خوابید؛
- بی بخار شدم-
قلم را باید شکست
این روزها چرا همه حضرتی شده اند؟
مادر چنگیز خان در کجا دفن شده است؟
هندوستان در کجای نقشه قرار دارد؟
ایران چند استان دارد؟
بحرین چند سال از ایران بزرگ تر است؟
آیا مرحوم خسرو شکیبایی بازیگر بود؟
وقتی کوچک بودی اسمت چه بود؟
آیا بز حیوان است؟
می توانی چند انسان نام ببری که با خ شروع می شوند؟
من هم مثل دوستان، بخارم خوابید؛
- بی بخار شدم-
قلم را باید شکست
این روزها چرا همه حضرتی شده اند؟
مادر چنگیز خان در کجا دفن شده است؟
هندوستان در کجای نقشه قرار دارد؟
ایران چند استان دارد؟
بحرین چند سال از ایران بزرگ تر است؟
آیا مرحوم خسرو شکیبایی بازیگر بود؟
وقتی کوچک بودی اسمت چه بود؟
آیا بز حیوان است؟
می توانی چند انسان نام ببری که با خ شروع می شوند؟
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.




















دریافت تصویر با کیفیت
ای اسمت آرامش قلبم ...
آهنگ مدام تکرار میشه.هوهو  هوووو هو و یک ریتم در ذهن ماشین و تکرار و لب خوانی دوستام توی ماشین .
و مدام آهنگی که مثلپتک میکوبهتو سرم. زدبازی که مدام از عشق  رفته میگه.
حالم بده از ادکلنیکه همین دو دقیقه پیش زدم. سرم به شدت درد میکنه.کاش خونه توی همون سوراخ تتریکم با مشتی از کتابهام خودمو خفه میکردم.
_داریم در جستجوی نمو تماشا میکنیم.
پسرک میگه من اگر بچه‌م گم بشه میذارم همونطور گم بمونه!
میگم چرا؟
میگه آخه پیدا کردنش خیلی سخته! :/
 
 
 
_گل‌پسر میگه مامان اون خانمه بدون اینکه اسم بچه‌ها رو بپرسه اسمهاشونو میدونه!
میگم اسم شما رو هم میدونه؟
میگه آره.
+هیچ وقت ازت نپرسیده؟
×نه.
+به نظرت چطوری اسمت رو فهمیده؟
×آخه من صورتم یه جوریه که فقط مثل "گل‌پسر"ه(اسمش رو گفت) برای همین وقتی نگام کرد اسممو فهمید!
:)
تو را میان درختان سکوتدر رهگذر شاخه های لرزان پیر افراتو را به اسمت صدا کردم:باران.
 
صدای بادمیان سرمای پیچیده در تنمجنگل را مه گرفتهو از دور دست های دور یک قرن پیشمی آید صدای سوت ترنزندگی،قطاریست که در باران می آید.
 
تو را نیافتم دیگرتقدیر،صدای قطاری بود که تو را بردآنکه که در باران آمده بود،باران را با خود برد.
 
هزاران سال بعدخواهد روئیداز تن من پیچکی پای یک افرای گمشده که باز همچنان تشنه شنیدن نام توست:باران....
 
 
انقلاب، شادی‌آورِ غم‌انگیزی‌ست، و بیشتر از همه، هیجان‌انگیز: فروپاشی و استقرار.
پی‌نوشت: روزهای عجیبی است. اتفاقاتِ زیادی می‌افتد. مواجهۀ مدام، تنش، هیجان، ترس، تلخی، لذت، شادی، غم... همه‌چیز خودش را خیلی عجیب توی این روزها جا داده است. و خب هالی هیمنه دارد به وبلاگش کم‌لطفی می‌کند. نمی‌رسم. کلمات تک‌تکشان مهم‌اند. نمی‌رسم چیزی اینجا بنویسم. وقفه می‌افتد مدام. این پست هم آشوبی به وقفه‌ها! خوب است. (لبخند.)
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی. 
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
 
جادوی چشمانت مرا سحر کرد.از خانه و شهر اواره کرد.مرا سرگشته رخ زیبای توماه را پیش من بی اعتبارشب را روز و روز را شبهمه فکرم چشمان توهمه ذکرم نام توای که چشمانت دریای نورای که لبخندت باغ گلای که صدایت اواز خوشای که اسمت معنی عشقجادوی چشمانتاریجادوی چشمانت.
حسین.میم
روی زمین خاکی داشتم با نوک کتونی کلمه می نوشتم...اسم تو رو نوشتم مربی تنیسم اومد. شتابزده کف کتونی رو روی اسمت کشیدم خاک پخش و پلا بشه تو نخونه. 
در همین احوالات شاعرانه بودم یکی گوشه چادر برزنتی روی زمین رو پس زد اومد داخل توپهای ضربه های خارج از کادر زمین رو برگردوند به سبد. من هوارم رفت هوا که آقا نمیبینی حجاب نداریم! چرا اومدی داخل؟! اقاهه گفت بله دیدم اما شما هم مثل خواهرم؛ عیبی نداره! :/
 
دیدین بعضی وقتا یه آهنگو که قبلا بارها شنیدین یهو دوباره میشنوین و این دفعه حس میکنین فرق داشته با دفعه های قبل...انگار با تمام وجود حس شاعرش،حس خوانندشو درک میکنین...من امروز قلبم از شدت زیبایی این آهنگ رو به درد آورده...اونجا که همایون شجریان میخونه:
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی 
مدام پیش نگاه...
میتونم دراز بکشم رو به آسمون این آهنگو پلی کنم...و با هر کلمه ای که میخونه تو رو یادم بیارم و از شدت علاقه م بهت، با صدای همایون همونجا
گاهی سرنوشت 
مثل طوفان شنی است که مدام
تغییر جهت می‌دهد!
 تو جهتت را تغییر می‌دهی
 اما طوفان دنبالت‌می‌کند 
تو بازمی‌گردی
اما طوفان با تو میزان می‌شود 
و این بازی مدام تکرار می‌شود! 
طوفان که فرونشست
 یادت  نمی‌آید چی به سرت آمد و چگونه زنده مانده‌ای
اما یک چیز مشخص است، 
از طوفان کـه خارج شدی 
دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی...!
اسمورودینکا،
شنیدن اسمت بی‌تابم می‌کند. به ناگاه همه‌ی ذهن تصویر تو را ترسیم می‌کند. و من هر بار در برابر این تجسم بی‌تاب می‌شوم، تعادل خودم را از دست می‌دهم. دیروز بعد از خواب دوباره بدون هماهنگی قبلی به ذهنم آمدی. زنده‌تر از همیشه، تصویر ویران‌کننده‌ای بود و من دیگر تحمل این وضعیت را ندارم. کاش می‌شد این مسئله را تمامش کرد. نمی‌شود که هر بار بی‌دلیل دلم اینطور برایت پر بکشد و تا آخر روز، مبهوت خاطره‌ی خیالت باشم.
نه، باید فکری کرد.ا
اسمش هنوز مدام سیوه، هنوز همه حسا هستن، هنوز همشون هستن! ولی من دیگه سکوت کردم. حالا دیگه دیدنشم از دست دادم. و هر روز می‌بینم یکی تو مخاطبینم، مدام سیوه، با لست سین ریسنتلی، که راهو به روش بستم. گفتم میرم دیگه نمیام، میرم که درس بخونم. حالا دیگه نمیتونم نرمش نشون بدم. روم نمیشه. امیدم فقط به اینه که فک نکنه به اینکه چرا این ریسنتلی نشد یک هفته، یک ماه. موند؟ 
خب ولی یه چیزی این وسط واضحه، من یه اقدامی کردم، و نشده. و دیگه مهم نیست! 
ولی خب... :(((
اسمورودینکا،
شنیدن اسمت بی‌تابم می‌کند. به ناگاه همه‌ی ذهن تصویر تو را ترسیم می‌کند. و من هر بار در برابر این تجسم بی‌تاب می‌شوم، تعادل خودم را از دست می‌دهم. دیروز بعد از خواب دوباره بدون هماهنگی قبلی به ذهنم آمدی. زنده‌تر از همیشه، تصویر ویران‌کننده‌ای بود و من دیگر تحمل این وضعیت را ندارم. کاش می‌شد این مسئله را تمامش کرد. نمی‌شود که هر بار بی‌دلیل دلم اینطور برایت پر بکشد و تا آخر روز، مبهوت خاطره‌ی خیالت باشم.
نه، باید فکری کرد.ا
جاده ی اهواز آبادان بسته شده. چند روزی موقت باز بود اما دوباره بسته شد.
جاده ی اهواز شوش هم بسته شده. برای رفتن به دزفول باید دور زد و از جاده ی شوشتر رفت.
ریل راه آهن هم توی محور اندیمشک اهواز بسته شده.
مدارس و دانشگاه هارو تعطیل کردن.
جاده های ساحلی مجاور کارون بسته شدن و پر از سیل بند و آبن و جاده های اصلی شهر همیشه ترافیکن.
مدام صدای هلیکوپتر و جت هوایی به گوش میرسه.
آب کارون به حدی بالا اومده که تا به حال ندیده بودم.
مدام خبر میرسه که فلان روست
بالاخره چهارتا کتاب مواعظ آیت‌الله حق‌شناس تمام شد. هر شب یک درس می‌خواندم. مفید است. توصیه هم می‌کنم. شخصا اما با کتاب‌های حاج آقا مجتبی بیشتر ارتباط برقرار می‌کنم.
انسان مدام و مدام به توصیه‌های اخلاقی از طرف استاد و مراقبه احتیاج دارد تا تبدیل به عمل همیشگی‌اش شود. اگرچه کتب اخلاقی جای حضور را نمی‌گیرد اما برای ما که امکانش نیست غنیمت است و چیزی در درون آدم را زنده نگه می‌دارد. 
چند باری خوره‌ی نوشتن به جانم افتاد اما کوتاهی کردم. دارم با دست‌های خودم عمرم را تلف می‌کنم. توی این گوشی لعنتی دنبال چه چیزی می‌گردم که مدام توی کوچه پس‌کوچه‌هایش پرسه می‌زنم؟! آمدم پست دیشبم را تکمیل کنم. اما به خودم که نمی‌توانم دروغ بگویم! نمی‌توانم عزیزانم! الان نمی‌توانم درباره‌ی این برف کوفتی بنویسم. باز هم در خوردن قرص‌هایم کوتاهی کرده‌ام. باز هم تپش قلب دارم. باز هم مغز و بدنم دچار شوک می‌شود. علائم سرماخوردگی دارم. از دست‌
#برای_ابد
دیروز
روز خوشی بود
از شکوفه ها، 
ترانه بر می خواست
نسیم مدام می وزید
و بالای صخره ها،
باران، نم نم در گوش ردیفی از نرگس های نو رس آواز می خواند...
با آخرین روزهای سرد،
خبر دیدار،
بر قلب های خسته ما،
پیام های عاشقانه بهار را،
صدای رودخانه  می آورد!
دیروز،
روز خوشی بود
از شکوفه ها، 
ترانه بر می خواست
نسیم مدام می وزید
من بی خیال حرف های سرد مردمان بیهوده،
انگار گل سکوت را می توانستم بچینم از دامن کوه!
مثل یک اتفاق ساده 
کاش می شد درون قلب
در دلی و در جانی، قاسمِ سلیمانیمست جام ایمانی، قاسم سلیمانیپای رحمت حیدر، پای سفره ی مادرفاطمیه مهمانی، قاسم سلیمانیبر لب ملک اسمت، گریه کرده بر جسمترهبرِ خراسانی، قاسم سلیمانیای غریبِ از میهن، شد سرت جدا از تنای شهید قربانی، قاسم سلیمانیای علم به دوشِ یار، یاعلی بگو سرداربا نوای طوفانی، قاسم سلیمانیشد به ذکر یا زهرا، انتقام سخت مااز عدو به آسانی، قاسم سلیمانیشیر لشکر زینب، تا ابد در این مکتبعزت شهیدانی، قاسم سلیمانی
محمد جواد شیرازی
در دلی و در جانی، قاسمِ سلیمانیمست جام ایمانی، قاسم سلیمانیپای رحمت حیدر، پای سفره ی مادرفاطمیه مهمانی، قاسم سلیمانیبر لب ملک اسمت، گریه کرده بر جسمترهبرِ خراسانی، قاسم سلیمانیای غریبِ از میهن، شد سرت جدا از تنای شهید قربانی، قاسم سلیمانیای علم به دوشِ یار، یاعلی بگو سرداربا نوای طوفانی، قاسم سلیمانیشد به ذکر یا زهرا، انتقام سخت مااز عدو به آسانی، قاسم سلیمانیشیر لشکر زینب، تا ابد در این مکتبعزت شهیدانی، قاسم سلیمانی
محمد جواد شیرازی
خیلی چیزها هست که میشود در موردش نوشت و اینکه چرا نمی نویسم هم دلیل خاصی ندارد :) کمی تنبلی و کمی از خیلی چیزهای دیگر :) 
زندگی به تندی خیلی کند! می چرخد :) 
از همه رویدادها که بگذریم می رسیم به حس خوبی که از شنیدن اسمم می گیرم :)  احساس میکنم یک جور آشتی و آشنایی با خود است. بس که همیشه با اسم فامیل خوانده شده بودم. 
شاید درک این موضوع برای بقیه کمی مشکل باشد، ولی وقتی اسمت از اسامی خاص هست که در کشور خودت هم روتین نیست ولی اینجا با آهنگ درست تلفظ می
پس از اجرای مرحله اول طرح مدام مجددا همگام با دیگر مدارس کشور چهارشنبه مورخ 97/11/24 مرحله دوم این طرح در دبیرستان بو علی زیارت برگزار شد و در یک روز تحصیلی به طور کامل اداره مدرسه و کلاس ها توسط دانش آموزان انجام گردید و این موضوع مورد رضایت و علاقه مندی دانش آموزان واقع گردید.
+تصاویر
ادامه مطلب
حالا مدام از پی نشانی نفس سالم
فنجانهای قهوه را دوره میکنم...
مدام چشم های بیقرارم را 
با بغض و بهانه های باران اشنا میکنم!
مدام جان درمانده ام را
با باور برودت صحت آشتی می دهم...
باید این ساده بداند 
دیگر به خانه خواب و خور راحت باز نخواهد گشت:(
ادامه مطلب
دوباره درست همینجا ک حس میکردم کاملا تموم شدی برام،
دستم دوباره لغزید روی پروفایلت!
و دلم دوباره لرزید....
چرا هربار یه نکته جدید کشف میکنم؟
الان ک کاملا نا امیدم از داشتنت
این چ کار مسخره ایه ک با زندگیم دارم میکنم؟؟
چرا با دستای خودم دارم نابود میکنم آیندمو؟
تو خوب.تو دوست داشتنی.تو برای من معیار تموم!
وقتی نمیشه ینی نمیشه!!!
چرا انقدر دیوونه بازی میکنم؟!
ا اخه شمارتم اینهمه وقته پاک کردم!
چرا تو سرچ تلگرامم میاد اسمت
چرا اراده ندارم
چرا بازم
ابتکااااار جدیدی از گروووووه مااااا....
باید ۶ ترم بگذره تا اسمت بره تو لییییست!
خداااااایاااااااااااااا...
من واقعاااااا فقط سکوت میکنم....!
.....
اون وقتی که این ۶ ترمو گفت ...من وایسادم...ایست کامل...گفتم استاد؟آیین نامه جدیدتونه؟
و اون فقط گفت کلاس دارم...برو وقتمو نگیر...
متااااسفم!:|
قشنگ اسیر گرفتن!
.....
گریه کنم واسه کجای زندگی ؟
بخندم به کجاش؟
:/
استیصالاولین باری نیست که باغربتش دست و پنجه نرم میکنم...اصلا هر چه از دوست رسد نیکوست... حتی اگه ما ندانیم لنزمان را با چه زاویه‌ای تنظیم کنیم تا وقتی دکمه دوربین را آخر کار زدیم، تصویر خوبی ثبت شود...مثل هر بار دیگر مدام بین خوف و رجا دل ما را می‌برید...ما کلمه‌ها رو قوت قالبمان کردیم، نه که بنویسیم نه بر زبان می‌آوریم... یک بار صلوات، یک بار استعفار، یکبار شعر...این روزها با همین کلمات میگذرد...با و العصر خواندن‌های مدام... با گردن کج مقابل ضری
امشب مدام دچار حمه عصبی شدم، خاله کنارم نشسته بود و مدام ذکر میگفت، وسط حمله خندم گرفته بود :))
میدونی خدا، از روزی ک گفتم راضیم به هر چی که برام بخوای، از همون روز آرومم، قوی ام، تو به من قدرت دادی، مهم نیست چقدر درد میکشم، مهم نیست چقدر اذیت میشم، مهم قدرت منه که شکست ناپذیره، تو کاری کردی بتونم تو اوج سختی بخندم، تو کاری کردی شاد باشم، امیدوار باشم، اینا چیزای کوچیکی نیستن،ازت ممنونم، درسته سلامتی خیلی مهمه ولی من راضیم، من بخاطر همه چیز را
 
این روزا همه دنبالِ حالِ خوبند
همه دنبالِ این اند که بفهمند چی حالشون رو خوب می کنه
من هم یکی مثل بقیه
دنبالِ یه حال خوبِ مدام ام
 
به دنبالِ شرابی هستم که مستیِ اون دائمی باشه
البته برای یافتنِ اون شُربِ مدام خیلی نباید خودم رو به زحمت بیندازم
 
لطافتِ چادرت وقتی بین دست ها و چشم هام قرار میگیره
عطر مجهولی که با حضورت در هوای اطرافم استشمام می کنم
طعمِ یه لیوان آب که تو ساقیِ اون باشی
تصویر واقعی و زنده از شمایل دلربای تو روبروی خودم "چهره ب
سلام به خودم؛
چطوری علی؟ خب چه سوالیه که دارم می‌پرسم! من خودتم پس می‌دونم چطوری. می‌دونم که این چند هفته اصلاً حالت خوب نبوده و اتفاقات خوبی نیفتاده. آرامشت رو از دست داده بودی و حوصله‌ی هیچ کاری رو نداشتی. نمی‌خواستی با کسی حرف بزنی ولی دوست داشتی کسی بود که می‌تونستی حرف‌هات رو بهش بزنی. دوست داشتی دور و برت اتفاقات دیگه‌ای بیفته ولی نتونستی و اینکه شرایط از کنترلت خارجه برات قابل پذیرش نیست.
خب بذار اول از همه بهت بگم که تو همیشه من رو
امشب مدام دچار حمله عصبی شدم، خاله کنارم نشسته بود و مدام ذکر میگفت، وسط حمله خندم گرفته بود :))
میدونی خدا، از روزی ک گفتم راضیم به هر چی که برام بخوای، از همون روز آرومم، قوی ام، تو به من قدرت دادی، مهم نیست چقدر درد میکشم، مهم نیست چقدر اذیت میشم، مهم قدرت منه که شکست ناپذیره، تو کاری کردی بتونم تو اوج سختی بخندم، تو کاری کردی شاد باشم، امیدوار باشم، اینا چیزای کوچیکی نیستن،ازت ممنونم، درسته سلامتی خیلی مهمه ولی من راضیم، من بخاطر همه چیز ر
وقتی مدام خودارضایی می‌کنی یعنی در حالِ سخن گفتنِ مدام با
خویشتنی، و این خویشتن‌گرایی، سمی است خطرناک که آدم را بیشتر و بیشتر
به درون سوق می‌دهد.درونی که در آن هیچ چیز نیست. مثلِ یک جعبه‌ی
توخالی که صرفِ بسته بودنش جذاب است و تو راجع به محتوای آن خیالبافی
می‌کنی و شطحیات می‌گویی.
شطح یعنی سخنِ از خالی به خالی. و خالی‌های جهان چه جذاب است.
درون‌نگری،
ختم به مالیخولیا می‌شود و سودا و هوس، هوس‌های مارگونه‌ی سبزپیکر،
هوس‌های پیچک‌طور
 بسم رب الفاطمه الزهرا
گاهی از اینکه شما را مادر خطاب میکنم ازینکه هی خودم را به شما منصوب میکنم ازینکه با پررویی تمام اسم خودم را دختر بی بی گداشته ام ازین دست بالا گرفتن خودم ...میخواهم بمیرم،بمیرم بابت این جسارت
من از کجا؟دختری شما از کجا؟
من غبار قدم فضه تان هم نیستم مادر جان چه برسد به دختر شما!!!
 
وقتی به شما می‌اندیشم، از دست‌های تهی خویش شرمسار می‌شوم و بغضی که هر از گاهی میهمان گلوی خشک و گرفته‌ام است، آرام‌آرام می‌شکند و بر پهنای
 بسم رب الفاطمه الزهرا
گاهی از اینکه شما را مادر خطاب میکنم ازینکه هی خودم را به شما منسوب میکنم ازینکه با پررویی تمام اسم خودم را دختر بی بی گداشته ام ازین دست بالا گرفتن خودم ...میخواهم بمیرم،بمیرم بابت این جسارت
من از کجا؟دختری شما از کجا؟
من غبار قدم فضه تان هم نیستم مادر جان چه برسد به دختر شما!!!
 
وقتی به شما می‌اندیشم، از دست‌های تهی خویش شرمسار می‌شوم و بغضی که هر از گاهی میهمان گلوی خشک و گرفته‌ام است، آرام‌آرام می‌شکند و بر پهنای
 
چه کیفی دارد کسی باشد که وقتی نام کوچکت را از ته دل صدا می زند ؛ لبخندی رویِ لبانت نقش ببندد و تو آرام بگویی جانم ...به گمانم این طور که باشد ، تو حتی عاشق نامت می شوی که از طرز صدا کردنش بفهمی اسمت که هیچ حتی وجودت ، مالکیتش به اشتراک گذاشته شده بینِ تو و اوی زندگی ات !چه لذتی دارد صدایی مدام نامت را تکرار کند و تا تو جانم بگویی ؛ بگوید امان از حواس پرتی .یادم رفت چه می خواستم بگویم .دوباره نامت را تکرار کند و تو بدانی این بار هم به شوقشنیدن جا
مدام در حال شیطنت است و یک‌جا بند نمی‌شود، رفتارهای او و لجبازی‌هایش دیوانه‌تان می‌کند، در ‌مهمانی هم‌ از دست لجبازی‌ها و خرابکاری‌هایش آرام و قرار ندارید و مدام حرص می‌خورید، یکی می‌گوید باید بیشتر تنبیهش کنید و دیگری می‌‌گوید بزرگ می‌شود، خوب می‌شود و بعضی‌ها هم مهر بیش‌فعالی به او می‌زنند. اما واقعیت این است که همیشه مشکلات رفتاری بچه‌ها با گذر زمان از بین نمی‌رود و تنبیه هم نمی‌تواند باری از دوش شما بردارد. در مطلب قبل درب
به سمت تو آمدم، فرمان این بود. چون به تو رسیدم فرمان دیگر شد. به زمین آمدم تا مردگی کنم، تو را دیدم زیستن آغاز شد. پیش از این نبودم، در انسان مرده بودم، تو را دیدم انسان به سوختن آغازید. ابلیس از درد نعره می‌کشید، بر دردهایش خندیدم. روح از شوق می‌گریست، در گریه رقصیدم. 
از چپ قد کشیدم، از راست بیرون شدم، در میانه نشستم. و هر بار میانه دیگر شد و هر بار بر سر هر دوراهی، انتخاب تو. هر بار تو و هر بار زندگی. نه حیوان و نه انسان، نه تاریکی نه نور، نه شرا
یکی مدام غر می‌زند و از شرایطش ناراضی‌‌ست. یکی عیب‌هایی که از چیزها و جاها، هرگز، به چشم‌ت نیامده، جلوی نگاهت می‌آورد، تا از این به بعد, آن شی یا مکان مثل قبل به نظرت کامل و خوشایند نباشد. یکی از قضاوت‌ها و کدورت‌های شخصی‌اش با آدم‌ها، همین آدم‌های نزدیک و عزیز زندگی‌ات، مدام توی گوشت می‌خواند؛ تا حال تو را هم نسبت به آنها مکدر کند. یکی جلوتر می‌رود و انتظار دارد تو هم مطابق نظر و دلخواه او، روابطت را با آدم‌ها تغییر دهی یا محدود کنی.
من آدم بحث کردن نیستم. یه راست میرم سر اصل مطلب. اگه ببینم کسی تعصبات بی جا داره و مدام به صورت غیر منطقی سعی میکنه عقایدشو ابراز کنه میزارمش کنار. نه بحثی میکنم نه حرفی میزنم چون میدونم فایده ای نداره و اون آدم کلا عملی به نام فکر کردن رو بلد نیست. من نمیگم همه باید مثل من فکر کنن. فقط میگم منطقی باید باشه. و دور از تعصب و این که بزور نخواد اعتقادشو بچپونه بهت و برات نسخه بپیچه یا مدام تکرارش کنه با صدای بلند جوری که حوصله ی ادم سر بره. خلاصه که ب
چرا روی داشته هام تمرکز نکنم؟چرا به این فکر نکنم که اوضاع خوبه؟ اونقدر ها هم بد نیست؟ اوکی فشار هست سختی هست. اما من الان دارم زبون دوم رو یاد میگیرم دارم کار مفیدی تو دانشگاه میکنم و دارم برای ی کشور دیگه اقدام میکنم. اینا همیشه آرزوهای من بودن. پس چرا خوشحال نیستم؟ شاید چون ی به قول المانیا خوک درونی دارم که دوس دارم مدام سرزنشم کنه و نداشته هام رو ببینه. مدام وایستاده اون بالا و به اشتباهام نگاه کنه. ی روش خوبی تو کتاب سیلی واقعیت بود که میگف
متن آهنگ مسیح مرد
قسم به اسمت
تو نداری حس بهم
من شدم طلسمت
تو برس به دادم
همه کاراتو حفظم از بس دادی حرصم من داغونم جسمم خلاصه
از ته وجود واست کی میمرد غم تورو جز من کی میخورد
همه تورو با من دیدن چی شدی تو رفتی تو
اصلا به عشقت میمیرم
این زندگی واست خیال تو راحت
از ته وجود واست کی میمرد غم تورو جز من کی میخورد
رفتنتو میدیدم این غم بی تو سنگین شد
یه روزی تنها شدی تو یادم کن پشیمون نشو برو عادت کن
چون من دیگه نیستم هیچوقت اون آدم مرد
دانلود رایگان
مثل این میمونه یک خونه رو خراب کرده باشی حالا دوباره آجر به آجر بخوای بچینی هربار یک آجر میذاری با خودت بگی دیگه این خونه خونه میشه ؟و هنوز سردر گم باشی شک کنی و با یک تلنگر ادامه ندی مدام مراقب باشی دوباره این آجرهای ساخته شده فرو نریزن همه چیز در یک سکوته سکوتی عمیق و تو مدام با خودت در کلنجاری که بمونم یا برم همه چیز زیادی عجیبه زیادی جدیده و تو زیادی سردرگم دیشب با صدای آهنگ از خواب بیدار شدم همشون ساکتن و من گیج شدم و آهنگ همچنان برقرار از
تنگنا؛
دختری است مثل من که
جز نوشتن بلد نیست شکل دیگری دوست داشتنت را در بوق و کرنای کند!
تنگنا؛
دفتر نوشته های من است که اسمت را،سرمشق تمام خط هایش نوشته ام...
تنگنا؛
منم که خنده واشکم همه وابسته به حال توست...
باغم تو تمام غم دنیا برسرم خراب میشود و
باخنده هایت شادی تمام وجودم رافرامی گیرید...
تنگنا؛
حال من است که نمیتوانم فراموشت کنم...
تنگنا؛
منم که دلم مرگ میخواهد و میترسم بعد از مرگِ من، تنها بشوی...
 
یه جایی از کتاب کافکا در کرانهپسره به میس سائه کی میگه دوستش دارم ولی ترس از دست دادنش هر لحظه با منه.میس سائه کی میگه تاحالا به گنجشک های روی درخت نگاه کردی؟ هر بار که باد میاد میدان دید پرنده تغییر میکنه ولی پرنده چطور باهاش کنار میاد؟ پرنده مدام سرش رو بالا و پایین میبره تا با شاخه منطبق بشه..سرشت پرنده اینه بدون اینکه به کارش فکر کنه این عمل رو انجام میده. اما تو آدمی! بنظرت زندگی اینجوری خسته کننده نیست؟مدام سر تکان دادن روی شاخه ای که ت
- من از کسی نمی ترسم که هزار ضربه را یکبار تمرین کرده است، بلکه از کسی می ترسم که یک ضربه را هزار بار تمرین کرده باشد: موافقم
- طی چند روز آینده دو روز کاملا روستایی رو تجربه میکنم. (تا اطلاع ثانوی لغو)
- اینکه دورهمی دوباره میخواد پخش بشه خوشحال کننده اس.
- فک کن اسمت کابوس باشه: بنظرم که قشنگ میشه
- اگه خدا میتونست تا الان صد بار خودشو کشته بود، شاید تا حالا هیچوقت جدی بهش فکر نکرده، شایدم نمیتونه، شاید خدام ناقص باشه!!
- کتاب اونطوری حلش کرده بود و
۱:این روزا مدام از خودم میپرسم:تو باهام میمونی نه؟ خودم مدام میگه که اره عزیزم. تا تهش.
 
۲:از مسافرت خسته شدم. استرس گرفتم که مبادا از انتخاب رشته جا بمانم. مشاور لعنتی ام جواب نمیدهد. دیشب بد خوابیدم. به روانشناسم خبر ندادم که جلسه جمعه را نمیروم. من ترسیده ام. دیشب خواب دیدم موهایم را کوتاه کرده ام اما خودم نمیدانم کی! هی از این و ان سراغ میگیرم که من بااااز کی رفته ام مو کوتاه کرده ام؟ 
 
۳:تازه امروز که ما برمیگردیم تهران، شمال افتاب شده.
- من از کسی نمی ترسم که هزار ضربه را یکبار تمرین کرده است، بلکه از کسی می ترسم که یک ضربه را هزار بار تمرین کرده باشد: موافقم
- طی چند روز آینده دو روز کاملا روستایی رو تجربه میکنم. (تا اطلاع ثانوی لغو)
- اینکه دورهمی دوباره میخواد پخش بشه خوشحال کننده اس.
- فک کن اسمت کابوس باشه: بنظرم که قشنگ میشه
- اگه خدا میتونست تا الان صد بار خودشو کشته بود، شاید تا حالا هیچوقت جدی بهش فکر نکرده، شایدم نمیتونه، شاید خدام ناقص باشه!!
- کتاب اونطوری حلش کرده بود و
گاهی اوقات احساس خستگی حتی پس از یک خواب خوب شبانه می‌تواند روز کسالت‌باری را برای فرد در پی داشته باشد.


به گزارش : کمبود خواب در تمامی مواقع علت اصلی احساس خستگی نیست و از وجود بیماری‌های نهفته و فاکتورهای دیگر ناشی پماد مدیکال هانی می‌شود.
ادامه مطلب
_کجا آقا رضا شال وکلاه کردی
+دنبال لیلی ام سید یحیی.. دنبال لیلی
_لیلی که دیروز باپای خودش اومده بود اینجا تو جوابش کردی
+دنبال یه لیلی دیگه.. لیلی ای که هیچکس نتونه اونا برای خودش بگیره اونکه هر وقت دلم خواست بتونم باهاش حرف بزنم همونکه گفتی از رگ گردن بهت نزدیک تره اونکه اگه مهرش به دلت بشینه جا برای مهر هیچکی نمیمونه.
_خدا همه جا هست فقط باید ببینی کجا بهش نزدیک تری.. اونجا که دستی سر یتیمی میکشی یا بی پناهی را پناه میدی یا مریضی را عیادت میکنی
♫♫
داره میسوزه دلم واسه خودم اخ منه بیچارههنوز اسمت میاد میلرزه دلم اسم تو چی دارهآخه دیوونه مغرورمی ستاره ی… پر نورمی آخ همه جونمی تو 
♫   ♫   ♫   ♫
♫   ♫  NITROMUSIC.IR  ♫   ♫
♫   ♫   ♫   ♫
همه ی درارو بستم کسیو جاتو نذارمبیا بی معرفتم تو یه دری وا کن برا منهرکی میپرسه میگم مرده برام این طرافا نیستمیدونی تو دل وا مونده ام … این خبرا نیست همه ی درارو بستم
♫♫
دانلود آهنگ دیونه مغرور ازعلی یاسینی
حس می‌کنم جوشن کبیر که میخونی، داری به همه ی دنیا
به همه رنج ها
به همه اونها که دوست دارن تو رو ضعیف ببینن
میگی بیین
من همچین خدایی دارم ها
ببین چه خداییه...
ببین...
مثل بچه ی کوچیکی که وقتی میترسه، وقتی تنها میشه،وقتی غریب می‌مونه،وقتی اذیتش میکنن و کاری ازش برنمیاد
درباره قوت و توان خانوادش میگه
و میره بزرگترش رو میاره.
**
آخه با کدوم اسمت بخونمت....خدااایی ک دور افتاده بودم ازت
خدا
چقدر شد که به تو نیاز داشتم و رفتم سراغ چیزهای دیگه، ولی سیر نش
۱) دو شب پیش یه دعوای ریز شد تو خونه. با توجه به خستگی‌ای که داشتم خیلی به‌هم ریختم. قضیه فقط این نیست که من صبرم کم شده باشه. احساس می‌کنم همه‌مون صبرمون کم شده و می‌پریم به هم. به زعم خودم حتی من خیلی وقتا خودمو نگه می‌دارم و هیچی نمی‌گم. خلاصه موقع خواب فکرای مختلف و پراکنده با هم اومد تو سرم و قاطی شدن و تهش مصمم‌تر شدم برا بستن یه ماهه‌ی اینستام و کم کردن فعالیتم اینجا و اینکه جمعه صبح تنها پاشم برم پیاده‌روی، نه مثل اکثر اوقات با بابام
روزی که هر لب ترانه یی ست ،تا کم ترین سرود ، بوسه باشد.روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی ،و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم …و من آن روز را انتظار می کشمحتی روزیکه دیگر ،نباشم…!
"شاملو "
....
نامت زیاد است ...هم نامت زیاد ...
و نمیدانی چه سخت است شنیدن عاشقانه ای که نامت از زبانش نمیافتد ...!
وقتی به آخر اسمت جان اضافه کند ...جان میدهم!میفهمی؟
با اینکه میدانم مخاطب عاشقانه اش تو نیستی ...!اما حسادتم این روزه
با سلام خدمت همه خانواده برتری های عزیز
گاهی وقت ها حس بدی به خودم پیدا میکنم، چون نسبت به چند سال پیش تا حالا خیلی تغییر کردم.
اون موقع ها خیلی درسخون بودم و از اینکه همه جا نامبر وان بودم حس عالی داشتم. هیچی برام مهم تر از درسم نبود. شب ها حتی بیدار میموندم و درس میخوندم تا کسی ازم جلو نزنه و خودم شاگرد اول باشم. نماز هام رو با عشق به خدا میخوندم، حجابم رو کامل رعایت میکردم و خلاصه دختر خیلی خوبی بودم ...
تا اینکه از یه جایی به بعد توی زندگیم همه
بار اولی که دیدمش در یک اتاق با دیوارهای زرشکی پشت یک صندلی چوبی بود که زه‌های منظم منبّت شده داشت. از آن میزهایی که پدربزرگ می‌ساخت به دست خودش به سال‌های کودکی. قیافه‌ی جدی و عینک نیم‌بندی به صورتش بود ولی مدام از بالای عینک به صورت تو نگاه می‌کرد. از آن دسته آدم‌هایی بود که فقط به چشم‌های خودش اطمینان داشت. مستقیم و بی‌واسطه. قد بلند و کت و شلوار فوق العاده به اندازه. موهایی داشت با دست کم دورنگ متفاوت. سرآستین براق. انگشتری بزرگ و الما
یاحق...

بعضی وقت ها آن چنان کارهایمان به هم گره می خورند که زندگی در آن برهه از زمان برایمان چیزی جز کلافی سردرگم نیست. فکر می کنم شاید دلیلی پشت این سردرگمی ها باشد. این روزها به هرکسی که نگاه می کنیم انگار چیزی را گم کرده باشد. همه ما گمشده هایی داریم و بی هدف و شاید هم با هدف به دنبال آن ها می گردیم.
فکر می کنم که ای کاش ماهیت گمشده ها برایمان مشخص می شد و از این دور باطل دست برمی داشتیم. 
نمی دانم که در قرن پیش یا حتی پنجاه سال پیش، شیوه مردم به چ
با مردان بهانه گیر چه کنیم؟
آیا نامزد یا همسر ایرادگیری دارید که مدام از شما انتقاد می‌کند و شما را به خاطر کارهایتان مورد سرزنش قرار می‌دهد؟
 بعضی از همسران هستند که ایرادگیر و سرزنشگر هستند و به کوچک ترین چیزی شروع به انتقاد کردن می‌کنند.
 این افراد نه تنها باعث کم شدن اعتماد به نفس همسرشان می شوند بلکه از موفقیت های وی، جلوگیری می کنند.
آیا نامزد یا همسر ایرادگیری دارید که مدام از شما انتقاد می‌کند و شما را به خاطر کارهایتان مورد سرزنش
سلام دوستان عزیز.من گفتم دیگه با شما خودمونی شم،یه لقب بره خودم انتخاب کنم!!از این به بعد همه من رو نارگیل صدا بزنید.وجی:سیاهه نارگیله!!هر هر نمکدون!وجی:تازه کجاشو دیدی!!دوستان این وجی هستش.تازه اومده اینجا.وجی:این دروغ میگه یک!اینجا خونه منه دو!اسم من وجدان هستش نه وجی سه!شما اگه انقدر ور نمیزدی من اسمت رو نمیزاشتم وجی.من کتاب زبان وجدان ها رو خوندم.وجی تو فرهنگ اصیل وجدان ها به معنای وجدانی است که خیلی پیش ازحد ور میزنند.وجی:توهم با این اسم ا
♫♫
داره میسوزه دلم واسه خودم اخ منه بیچارههنوز اسمت میاد میلرزه دلم اسم تو چی دارهآخه دیوونه مغرورمی ستاره ی… پر نورمی آخ همه جونمی تو 
♫   ♫   ♫   ♫
♫   ♫  NITROMUSIC.IR  ♫   ♫
♫   ♫   ♫   ♫
همه ی درارو بستم کسیو جاتو نذارمبیا بی معرفتم تو یه دری وا کن برا منهرکی میپرسه میگم مرده برام این طرافا نیستمیدونی تو دل وا مونده ام … این خبرا نیست همه ی درارو بستم
♫♫
دانلود آهنگ دیونه مغرور ازعلی یاسینی
احتیاج عصبی به جلب محبت و نیاز به تأیید و تصویب دیگران حکایت از یک مسئلهٔ اساسی دیگر نیز می‌کند. کسی که احتیاج عصبی و افراطی به محبت دیگران دارد، باطناً احساس بی‌ارزشی، حقارت، ضعف روحی و عدم اعتماد به نفس نیز می‌کند ؛ یا درست تر این است که بگوییم احتیاج به جلب محبت ناشی از این ضعف‌هاست.
شخص عصبی در هرزمینه‌ای خودرا بی‌ارزش‌تر و بی‌کفایت‌تر از آنچه واقعاً هست تصور می‌کند و فکر می‌کند آدمی است بی‌عرضه که شایستگی و توانایی انجام هیچ کار
لحظه ها... اتفاق ها...
همه لحظه ها و اتفاق های این زندگی مشترک از جلوی چشم هاش میگذره. الان 72 ساعته که مدام داره تصویر میبینه؛ خنده های مهناز، اشک هاش، سفرهاشون، دعواهاشون... و جمله های آرمان که مدام تکرار میشن : اتفاق ها و لحظه هان که مهمن"
احمد تصمیم گرفته به این فلسفه آرمان فکر کنه. درواقع بیشتر از فکر، چون به نظرش منطقی میاد، میخواد عملیش کنه.
داره اتفاق ها رو مرور میکنه. لحظه ها رو هم. و این مسئله با خودش ترس میاره. ترس از این که لحظه ها اونقدر ج
وقتی دیگران را ناراحت می کنیم انگار کلید غروب آفتاب زندگیشان را روشن می کنیم ، نور کم و کمتر میشود تا تاریکی اطراف فرد را پر کند.قلبش به تپش می افتد، مغزش از فکر و خیال داغ می شود و دستانش لرزان..این روزها همگی در غم اجتماعی به سر می بریم مدام از طرف همدیگر مورد حمله قرار می گیریم ، گاهی عقلمان و گاهی احساسمان خلع سلاح می شود..دیگر اثری از آدم های قوی داستان های خیال انگیز وجود ندارد..الان، کلیپ طنزی می بینم خندان میشوم و گاهی از فرط خندگی احساس
مادر بی‌خواب شده. می‌گویم "اشکال ندارد، فردا راحت می‌خوابید" و ناخودآگاه یاد مرگ می‌افتم که همه می‌گویند دیگر راحت شد، یا راحت خوابیده، یا تا ابد به خواب رفته. دلم ناگهان هری می‌ریزد.
باور نمی‌کنم این من باشم که برای جراحی فردا استرس دارم و در تاریکی بی‌صدا اشک می‌ریزم و مدام ذهنم می‌رود سمت آن احتمالات اندک! سمت آن دارویی که یک ماه قبل از جراحی، کنتراندیکاسیون نسبی داشت و مادر مجبور بود استفاده کند. سمت اینکه دنیا بدون مادر هم ممکن است
تو بنفش می پوشیدی و من سبز. می گفتی به آرزوهامون می رسیم #مظاهر . می گفتی اپلای می کنیم، اگه نشد لاتاری ثبت نام می کنیم. گفتم من رای سفید می ندازم، به سلامتیِ سفیدیِ چشم هات. حکم بازی می کردیم، گفتم حکم پیک باشه به سلامتیِ سیاهیِ مردمک چشم هات. دکتر بودی و کلاس کاریت بالا بود. من مهندس بودم و پاره وقت توی اسنپ کار می کردم و کلاس کنکور حسابان و عربی می ذاشتم. رژ لب کالباسی و فرموژه و بوت مشکیِ برّاق و ‌... (اجازه بده نگم!) . بچه ها می گفتن این هوسه نه عش
رمان خانزاده دلربا یک رمان عاشقانه بسیار زیبا میباشد که هرشب در کانال تلگرام منتشر میشود. اسم نویسنده رمان خانزاده دلربا مشخص نیست. شما میتوانید جهت دانلود رمان خانزاده دلربا با لینک مستقیم و فرمت pdf رایگان بدون سانسور از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
 
خلاصه و دانلود رمان خانزاده دلربا
خلاصه ای از رمان خانزاده دلربا منتشر نشده است.
 
بخش هایی از متن رمان خانزاده دلربا
دستامو از سقف بسته و مثل یک شیء بی ارزش ارزیابیم میکنه یه شلاق تو دستش
رمان خانزاده دلربا یک رمان عاشقانه بسیار زیبا میباشد که هرشب در کانال تلگرام منتشر میشود. اسم نویسنده رمان خانزاده دلربا مشخص نیست. شما میتوانید جهت دانلود رمان خانزاده دلربا با لینک مستقیم و فرمت pdf رایگان بدون سانسور از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
 
خلاصه و دانلود رمان خانزاده دلربا
خلاصه ای از رمان خانزاده دلربا منتشر نشده است.
 
بخش هایی از متن رمان خانزاده دلربا
دستامو از سقف بسته و مثل یک شیء بی ارزش ارزیابیم میکنه یه شلاق تو دستش
تعجب نمیکنم که هنوز انقدر پر از خشم و غمم،
از همون اولش هم میدونستم که قرار نیست آسون باشه.
اما یه روزایی مثل امروز، حقیقتا به نقطه صفر برمیگردم و همه تلاش هام محو میشن- حداقل برای ساعتها و روزها...
امروز باز هم مدام از خودم میپرسم چرا؟ چطور تونست؟ و خیلی کم یادم میمونه که جوابی برای این سوال ندارم و بهتره اصلا نپرسمش...
یه روزایی مثل امروز، آشفته و سردر گمم، توان تمرکز ندارم.
از پشت لپتاپ به پشت کتاب پناه میبرم، از پشت کتاب به روی تخت، از روی تخت
اخر که میبوسم تو را در انتهای این کتاب♥️اخر بغل می گیرمت در چهار راه انقلاب
اخر که می فهمند همه محو نگاه تو منمیک شب تورا میبوسمت حتی اگر باشد به خواب♥️
هر بار اسمت امده شعری شدی در دفترمشب ها بغضم گریه شد وقتی نبودی وقت خواب♥️
یک بار خوابم امدی از گریه ها دورم کنیگفتی که تو مال منی حالا در اغوشم بخواب♥️
اغوش تو در خواب و چون دیوانه ها بوییدمت♥️ای کاش روزی هم نبود و خواب بودش افتاب
چون ماه دوری و دلم در ارزویت مانده استوقتی به فکرم نیستی
دو روز است دلم دارد ضعف می‌رود برای اینکه ماه رجب عزیز از راه برسد و خودم را در حصن امن آغوشت گم‌ کنم و خودم را برایت لوس کنم و زمزمه کنم یا مَن اَرجوهُ لِکُلِّ خَیر...
حالا سر از پا نمی‌شناسم برای این‌که تو هم در آغوشم بکشی یا ذوالجلال و الاکرام...
ماه رجب،ماه امید است برایم.انگار چراغی در دلم روشن شده است.چراغی گرم و پر نور، که نگرانی‌هایم را تویش میریزم، عزیزانم را به آن میسپارم، کنارش می‌نشینم و برای عزیزکم قرآن می‌خوانم...
پی.نوشت: این د
- من از کسی نمی ترسم که هزار ضربه را یکبار تمرین کرده است، بلکه از کسی می ترسم که یک ضربه را هزار بار تمرین کرده باشد: موافقم
- طی چند روز آینده دو روز کاملا روستایی رو تجربه میکنم. (تا اطلاع ثانوی لغو)
- اینکه دورهمی دوباره میخواد پخش بشه خوشحال کننده اس.
- فک کن اسمت کابوس باشه: بنظرم که قشنگ میشه
- اگه خدا میتونست تا الان صد بار خودشو کشته بود، شاید تا حالا هیچوقت جدی بهش فکر نکرده، شایدم نمیتونه، شاید خدام ناقص باشه!!
- کتاب اونطوری حلش کرده بود و
هوا هنوز سرد بود و کمتر گنجشکی در آن هوا هوس پرواز می کرد. در آن هوا وقتی از خیابان ها، وقتی از درخت های که در خواب بودن رد می شدم فقط از زنده بودن یک چیز مطمعن بودم. قلبم، قلبی که برای تو می تپید. در فکر تو قدم بر می داشت و در کنار تو به خیال می رفت. می دانم قلبم مرا به فراموشی سپرده و حتی اگر با رفتن از سینه من هنوز می تپید، سینه ام را می شکافت و به سمت تو می آمد. من از این موضوع ناراحت نیستم و حتی برایش خوشحالم که قلبی دارم که اینقد زیبایی را دوست دا
دیروز با یک تازه آشنایی سکس چت داشتم و سبک شدم. هورمون‌هام بهم ریخته و دچار شیدایی جنسی‌ام. شب غمی از دوری ح داشتم. و در کل دیروز افسرده حال بودم چون خسته‌ام از این علافی. بی‌هدفی، بی‌برنامگی.
میم میگه باید هدف داشته باشی و مدام بهش فکر کنی، اینجور که چه چیزی تو رو می‌تونه به هدفت برسونه؟ الزاماتش رو دنبال کنی؟ هدف مثل خوره به جونت باشه.
راستش فعلا هدفم دکتری و رفتن از ایران هست. و در مرحله‌ی بعدی داشتن تزهای بزرگ در فلسفه. چطور له اینها بای
دیشب توی مسجد وسط نماز پسرم مدام با من حرف می زد و می گفت "تموم شد بریم !" وقتی حرف می زنه بانمک میشه . مثل همه ی بچه های هم سن و سالش . بعد از نماز آقایی که بغل دستم نشسته بود دست دارز کرد به سمت محمد حسین که باهش دست بده . می خواست سر به سرش بذاره . محمد حسین هم یه هو رنگش زرد شد و جفت دستاش رو برد پشتش . بعد یک نگاهی به نفرِ کنارش انداخت و خودش رو کشید عقب و با نگاهش بهش فهموند : " هی آقا ! با شماست ! " و اون آقا هم دستشو دراز کرد و به آقای شماره ی 1 دست داد .
ناهار آبگوشت بود.ته کاسه رو سر کشیدم.همونطور که سرم رو به همراه کاسه آوردم پایین، دیدم چهارچشمی داره نگاهم می کنه.خندیدم.‌ از اون مدل خنده هایی که از سر تعجب روی صورتم نقش می بنده.با صدای بلند گفت حلالت! من هیچ وقت این کار رو نمی کنم. فکر می کنم زشته و بقیه نگاهم می کنن!گفتم اسمت چیه؟!گفت احمد.گفتم ببین احمد، همه این دانشجوها فردا منو فراموش می کنن. حالا فردا نه پس فردا. دیگه ته تهش سال دیگه یا اصلا ده سال دیگه. اونوقت من می مونم و این ذهنیت اشتبا
مثل وقتی بعد از شش روز کار کردن حق خودت می دانی جمعه ی تعطیل را تا ظهر بخوابی ولی از هفت صبح بیدار می شوی. چشم هایت باز است اما لجبازی می کنی. از این پهلو به آن پهلو در برابر بیداری ای که به تو هجوم آورده مقاومت می کنی. مدام نگاه به ساعت گوشیت می اندازی که عقربه ی کوچک برسد به عدد دوازده اما عقربه کوچک تازه رسیده به هشت. سر آخر خسته می شوی. پتو را کنار می زنی و با دست های آویزان و خسته تر از همیشه بلند می شوی.
مثل وقتی کشتی ات غرق می شود. تو می مانی و ی
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
- من از کسی نمی ترسم که هزار ضربه را یکبار تمرین کرده است، بلکه از کسی می ترسم که یک ضربه را هزار بار تمرین کرده باشد: موافقم
- طی چند روز آینده دو روز کاملا روستایی رو تجربه میکنم. (تا اطلاع ثانوی لغو)
- اینکه دورهمی دوباره میخواد پخش بشه خوشحال کننده اس.
- فک کن اسمت کابوس باشه: بنظرم که قشنگ میشه
- اگه خدا میتونست تا الان صد بار خودشو کشته بود، شاید تا حالا هیچوقت جدی بهش فکر نکرده، شایدم نمیتونه، شاید خدام ناقص باشه!!
- کتاب اونطوری حلش کرده بود و
برای یک کار اداری قبل از عید اقدام کردیم تا یه جاهایی موفق به گرفتن امضا شدیم  اما تعطیلات نوروزی باعث عقب افتادن کار تا چند روز پیش شد
فرم و گرفت ...نگاهی کرد ... گفت اسمت کو ؟
فرمو گرفتیم ... اسم نوشتیم 
فرمو دادیم ... نگاهش کرد  ... گفت فلان شماره کو؟ (جایی برای یادداشت فلان شماره مشخص نشده بود)
فرمو گرفتیم بالای صفحه شماره رو نوشتیم  در ادامه تاریخ هم زدیم که حرفی نمونه 
فرمو دادیم ... نگاهش کرد...  با همون خونسردی گفت فرم عوض شده 
گفتم قبل عید عوض
امروز سر کلاس گیج گیج بودم مدام خراب میکردم استادم یگفت میدونم بلدی چرا انجام نمی دی تمرکز نداشتم اصلا.
منتظر جواب ارشدم نیاز دارم به یک فعالیت جدید فکری مشاورم میگفت تو باید مدام درگیر باشی مدام فعالیت داشته باشی وگرنه ادمی هستی که خیلی فکر میکنی و فکر آدم رو داغون میکنهراست میگفت خودمم دوست دارم مدام کار کنم کلاس برم فعالیت داشته باشم وگرنه مثل این چند روز دیوانه میشم خوددرگیری پیدا میکنم.
بچه که بودم یه همسایه داشتیم ارایشگر بود دخترش ه
ما نمیتوانیم با مدام توقع داشتن و مدام واکنش نشان دادن به ادمها انتظار یک رابطه ی طولانی مدت را داشته باشیم.
ادمها احتیاج به احترام، خلوت و درک شدن دارند. 
گاهی لازم است صبور باشیم و این صبر ما به ادم رو به رویمان احساس امنیت میدهد که قرار نیست با هر رفتار و تعارضی، از سمت ما مورد حمله و خشم و قضاوت و تنبیه قرار بگیرد. 
اگر میخواهید در رابطه های امن و پایدارتری قرار بگیرید، خودتان امن شوید و رفتارهای افراطی تان را شناسایی کنید و انها را کمتر ان
مدت ها بود یا خواب نمی دیدم یا می دیدم و یادم نمی موندن یا آنچنان چیز خاصی نداشتن. چند شب پیش اما یک خواب عجیب دیدم. اون شب از یک طرف به خاطر سرماخوردگی مدام بیدار می شدم و از طرف دیگه چون موعد تحویل کتاب نزدیک بود تا چند دقیقه قبل خواب کتاب می خوندم و همین باعث شده بود ناخوداگاهم فعال باشه‌. خلاصه اون شب مدام خواب می دیدم و بیدار می شدم. چهار تاش رو خودم یادمه اما دو تاش مهم تر بودن:
توی اولی من و ننه تو جاده بودیم و ننه پشت فرمون :) بعد خود ننه رو ز
یادگاران (کتاب بروجردی): بعضی آدم ها را باید مدام یادآوری کرد. جان پای دین داده اند.
 
یادگاران (کتاب بروجردی) : عباس رمضانی
بریده کتاب(۱):
یکی می خواست بیاید تهران، نمی دانم وزیر دفاع آمریکا بود یا نماینده سازمان ملل. گفتند شاه گفته « هیچ اتفاقی نباید بیفته» همین حرف برای محمد کافی بود. گفت: «باید بیفته»رفیقی داشت توی اصفهان. اسمش سلیمان بود. توی این جور کارها با همدیگر بودند. خودش هم که تهران بود. درست همان وقتی که قرار بود هیچ اتفاقی نیفتد، یک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها