نتایج جستجو برای عبارت :

حروم؟

به نظرم یه فرمول خیلی ساده تو روابط آدم ها باید حاکم باشه برای کسی بمیر که برات بمیره برای کسی تب کن که برات تب کنه، وقتی برای کسی بمیری که فقط برات تب می کنه تهش تویی که یه تیکه ناب از احساس ات رو حروم کردی می فهمی حروم، دیگه ارتباط با آدم هایی که براشون می میری ولی حاضر به تب کردن برات هم نیستن تکلیف اش مشخصه
عمه جان دستمو  میون دستای نحیف و  پر چین دستاتش میگیره و انگشتامو تا ناخن نوازش میکنه...  انگشتاش روی  ناخونام  که لاک طوسی خوردن میمونه... چند بار ناخونامو نوازش میکنه و آخرش میگه اگه غیر از قرمز رنگ دیگه ای بزنی ناخوناتو حروم کردی.
پ.ن: ایضا رژ :)
کتابا واقعاً گرونن...الان فقط اگه بخوام تست‌های شهریور ۹۸ (ماژور + مینور) رو بخرم، می‌شه حدود ۳۰۰ و خورده ای.و اگه بخوام تست‌های اسفند ۹۷ رو بخرم (ماژور + مینور) جمعاً می‌شه ۲۰۰ و خورده‌ای.و اگه بخوام هر چهار کتاب رو کپی بخرم، جمعاً شاید بشه ۲۰۰ تومن، بلکه کمتر. تازه با فنر...از طرفی، من واقعاً پول ندارم.از طرف دیگه، دلمم نمی‌خواد حروم‌خور باشم... این کتابا واضحاً زحمت زیادی کشیده شده واسشون.نمی‌دونم چیکار کنم... من که کپی‌شو سفارش دادم ولی ته
یکی از اولیای گمنام خدا بود. تا وقی می توانست نمازش را در مسجد نزدیک خانه شان می خواند اواخر دیگر نمی توانست به مسجد برود ولی نیم ساعت قبل از اذان سر سجاده اش بود و نماز قضا یا مستحبی می خواند. چهار تا بچه را با نداری بزرگ کرده بود هیچوقت هم به همسایه ها نگفته بود نداریم میگفت خیلی شبها چیزی برای خوردن نداشتیم ولی صدای ظرف و قابلمه را در می آورد تا همسایه ها نفهمند غذا ندارند. به همه احترام می گذاشت از هیچکس ناراحت نمی شد. حتی یکبار انگشتر طلایش
شیطان گفته که من در مال و فرزندان آدما شریک میشم! چه جوری؟ خُب معلومه, در مال آدما با گرونفروشی و کم فروشی(به معنی عامش که برای کارمند و نیروی انتظامی و کاسب و روحانی و ... میتونه رخ بده), رشوه و از همه مهمتر, نزول که بانکا در بسیاری موارد کمر همت بستن و اما بنون!
یه راهش اینکه شیطون اومد اسمشو گذاش ازدواج سفید که اول زنا رو گسترش بده بعدم توله ازش در اومد که بهتر.
یکی دیگم کمک از رسانه ملیه! تعجب کردی؟
شبا شبکه 2 یه مجموعه ای رو نمایش میده که پسر صاح
یه اخلاق خوبی که نجمه جون داشت این بود که تو کارهای خیر همیشه پیش قدم بود.مثلا من جریان در قوطی پلاستیکی ها که جمع میکردن و باهاش ویلچر هدیه می‌دادند و از اون شنیدم. حتی توی سلف هر جا در قوطی میدید فوری جمع میکرد که بتونه به یه ناتوان کمک کنه.
یا مثلاً اصلا غذا رو حروم نمی‌کرد. می‌گفت نعمت خداست. حتی نمی‌خواست خودش بخوره با خودش می‌برد به حیوون ها بده.
همکارم می‌گه: «آمریکا فقط کافیه یه بمب بندازه، هممون نابود می‌شیم! اصلا لازم نیست موشکاشو حروم کنه واسمون، همون یکی کافیه!»
یعنی شما ببین میزان آگاهی‌ عمومی به کجا رسیده که سطح تحلیل سیاسی کف جامعه با وزیر امور خارجه مملکت یکیه ^_^
بعد باز بگید این نظام هیچ کاری نکرده :))
با این ماسک هایی که تلویزیون نشون میده مردم دارن میدوزن مشکل دارم.آخه وقتی در برابر ویروس حفاظتی نداره چرا منابع رو حروم میکنن؟بهتر نیست همون هزینه و وقت رو بذارن روی کار دیگه ای؟
خانواده م هم موقع بیرون رفتن از این مدل ماسک ها استفاده میکنن و به حرف من گوش نمیدن که این نهایتا جلوی غبار رو میگیره نه ویروس و باکتری.خوبه بیرون رفتن مون کمه وگرنه برای هر مرتبه یه بار حرص میخوردم.
اوتقد تنبلی کردم که خدا میدونه 
یه عالمه درس عقب مونده دارم
که اصلا نخوندم چه برسه به مرور 
فقط باید تلاش کنم که پاس شم 
واقعا رسوایی به بار میاد
باید فقط این ۱۰-۱۲ روزو بخونم
من ادم روزای سختم 
باید بتونم تا امتحان سیب سبزارو دوبار بخونم تستای میر و گزینه برترم بزنم. 
میدونم وقت کمه اما این ۱۰-۱۲ روزو اصلا نمیخوابم 
بایر خواب ب من حروم شه. 
اقاااا هر کی این پستو دید برام دعا کنه بتونم بخونم و پاس شم.
خدافظ
سلام
شاید خنده دار باشه تو قم باشی و این رو بگی, 
اما دلم یه روضه ی خونگی می خواد!
یه چای روضه...
یه غذای نذری...
دلم برای خونمون و محلمون و مجلس های کوچیک خونگی اش تنگ شده! اون موقع که داشتمشون قدر نمی دونستم!
+ چند شب پیش خواهرم از مسجدشون غذا آورده بود، یه بشقاب برامون داد، اما شب بعد  که غذا آورد، من  نادون، دیدم بچه ها عدس پلو نمی خورن پسش دادم، که حروم نشه... با اینکه خودم دلم می خواست! :((((
+ یه مدت کامنت ها رو بستم، دلخور نشین لطفا! شاید خلوت حالم
وقت‌هایی هست توی زندگی که دلت میخواد یکی محکم تکونت بده و بگه بیدار شو. چشماتو باز کنی و ببینی همه چی خواب بوده... هیچ کدوم از سختیا، غصه‌ها، درد‌ها واقعی نبودن و همه چی تموم شده.
وقتایی هست توی زندگی که احساس می‌کنم لایق خیلی از چیزایی که دارم نیستم که واسه من دارن حروم میشن، مثل علمی که بهم غرور داده یا احساس پاک عزیزایی که بلد نیستم چطور قدرشو بدونم...
یه وقتایی دوس دارم توی زندگی هیچی نفهمم... شبیه مریض دیپ کمای آی سی یو که زیر ونتیلاتوره...
شاید یک سالی میشه دارم تلاش میکنم که ساعت خوابمو تغییر بدم. ساعت خواب من زمانی بد شد که اینترنت شبا مفت بود.اگرچه واسه دانلود نیازی نیست بیدار باشی ولی وب گردی بدون دغدغه حجم یه چیز دیگه بود ولی الان دغدغه حجم ندارم. 
زود بیدار شدن همیشه حس خوبی داره حتی اگر بعد از ظهرش چهار ساعت بخوابی. ولی مشکل اینجاست. فرض کنین من عادت کردم شبا ساعت 2 بخوابم، و تصمیم میگیرم ساعت 8 صبح هر روز از خواب بیدار بشم. ساعت 2 میخوابم و ساعت 8 در شرایطی که گوشیم با فاصله
خیلی یهویی صفحه‌ی وبلاگم رو باز کردم
و خیلی یهویی تصمیم گرفتم انتشار پست جدید رو بزنم...
من حالم بهتره
خیلی بهتر 
ولی هنوز دلم تنگ میشه
دلم‌میگیره بابت دوست نداشته شدن
بابت معشوق نبودن
یا بهتر بگم.. معشوقه‌ی کسی که عاشقش هستم بودن
من دلم این حس ناب رو میخواد
این رابطه‌ی عاشقانه رو
این نفس کشیدن رو
حس میکنم الان دارم اکسیژن حروم میکنم
حس میکنم یه چیزی توی زندگیم کم دارم
چیزی که بهم باور بده
کمکم کنه زندگی کنم
بهش تکیه کنم
من دنبال یه منبع آرا
حقیقتش یه چیزی که از هفته پیش سرش حرص میخورم
اینه که
من از محمد یه کمی پول قرض گرفتم. ولی اولا تا اومدم اینجا پول های ایرانم رو دادم همه رو براش انتقال دادن
هم بهم قرض داشت
بهش پول داده بودم و بارها از منجلاب و بدبختی نجاتش داده بودم
ولی دوست داشتم بهش بیشتر کمک کنم.
بدون اینکه دینی به گردنم باشه دوست داشتم اینکارو انجام بدم.
این جدی گرگ زاده هیچ کمکی در این راستا نکرد.
نه تنها هیچ کمکی نکرد
بلکه برگشته عین این عقده ایا ایمیل زده میگه تو با پول پ
از خواب بیدار شدم و حس کردم چیزی کم دارم. منظورم احساسی درونی نیست، واقعا چیزی کم داشتم. انگار پاهام کنارم نبود‌. همه‌ی بدنم از این احساس یخ کرد. سرم را بلند کردم و دیدم که پاهام از لگن به پایین دیگر وجود ندارد. شوک عجیبی بود، چه اتفاقی برای من افتاده بود؟ تازه متوجه همهمه‌ی بیرون اتاق شدم. سینه‌خیز خودم را به در اتاق رساندم و وقتی آن را باز کردم، صدای همهمه‌ ساکت شد. همه آنجا بودند. از دوستان و اعضای فامیل گرفته تا مقامات کشوری و بین‌المللی
دزد نیست،
حلال و حروم سرش میشه،
دروغ نمیگه و...
یادمون رفته اینا وظیفه
انسانی ماست،
نه آپشنهای ویژه...!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 720×687]
مشاهده مطلب در کانال
قرار بود اولین پست رمز دار خودمو بنویسم و یه خبری بدم از یه حرکت که زدم و برای خیلی از بیانی ها میتونه مفید باشه اما باز حساب کتاب کردیم دیدیم هنوز هم زوده!
این بماند!
 
 
اون پست ( اینجا )که گفتم برای خواهرزاده ام همیشه انیمیشن دانلود میکنم رو یادتونه؟
کلی حساب کتاب کردم دیدم واقعا بدجوری وابسته اینا شده
نتیجه اینکه دیگه براشون انیمیشن دانلود نکردم!
میرم براشون از کتابخانه کتاب میگیرم و البته فعلا استقبال خوبی شده و بیخیال تلویزیون شدن!
میخو
میگه که : فتقطعوا امرهم بینهم زبرا
              کل حزب بما لدیهم فرحون
و من به این فک می‌کنم که فرح بودن ما معنیش این نیست که داریم راه درستی رو می‌ریم. و تازه بعدش هم میگه فذرهم فی غمرتهم حتی حین. یعنی بذار خوش باشن... 
اینروزا خیلی حس می‌کنم مردم معیار "خوب" بودنشون "خوش" بودن شده. حتی خود منم از این مردم مستثنی نیستم. باید دنبال چیز دیگه‌ای بگردم. 
بعدش میگه : ایحسبون انما نمدّهم به من مال و بنین
                   نسارع لهم فی‌الخیرات
             
۵ روز  دیگه بیست و یک سالگیم تموم میشه و من وارد ۲۲ سالگی میشم
مهم نیست مبدا این زمان کی بوده
مهم نیست که گردش زمین به دور خورشید هیچ ربطی به عقل و پختگی نداره
مهم گذشت زمانه
مهم کم شدن ۳۶۵ روز دیگه از عمرمه.. 
امسال هیچ دستاوردی نداشت
درست مثل ۲۰ سالگی 
و مثل ۱۹ سالگی
حس میکنم سه تا ۳۶۵ روزه که فقط دارم گند میزنم
میفهمم دارم خودم رو حروم میکنم 
ولی نشستم به تماشای نابودی خودم
به فنا رفتن.. تباه شدن...
این زندگی به شکل مزخرفی، مزخرفه ولی من دارم اد
من: میدونی من برای مردن ۳ تا فانتزی دارم.اون: هوووم، خوب...؟
من: اولیش، شب بخوابم و صبح بیدار نشم، دومیش توی خیابون توسط شلیک گلوله بمیرم، سومیش....
پرید وسط حرفم و گفت 
مگه آدم مهمی هستی که یکی بخواد تورو با گلوله بکشه؟!
من: همین که بنده‌ایی از بندگان خدام برای مهم بودن کافیه.
اون: لطفا بگو چه غلطی کردی که میخوان بکشنت و کیا هستن که ما بعد مردنت دنبالش نگردیم و وقتمونو حروم نکنیم. همون شب بخواب صبح بیدار نشو، ما حوصله گشتن نداریم...
من: بیخیال بابا
مشکات 
ورس ۱
 
میون غم هام من تکو تنهام 
تنها شما هستین امید فردام
طلوع صبح هام...
تموم روزهام...
حروم دنیام ☆آقاجون☆ اگه ب غیر شما ب کس دیگه فک کنم 
آقاجون من خیلی شرمندم /  آخه من خیلی بدی کردم 
آقاجون باید ببخشی اگه پروندم سیاهه شب ها / ب یادتم اما
الان/ میخونم هر بار...واسه ظهورته ک الان سرپام 
این بود حرفام
 ب یادت شبها / نشستم تنها
دس ب دعا 
هر بار میخواستم از خدا ظهورتو آقا 
آره
ظهورتو آقا
یه فیلم از دیوید بکهام هست
داره نون می کشه ته بشقابش
 
فرستادمش واسه دوستام
تا کم به من گیر بدن که ته بشقابو در آوردی
بهم میگن جلو پسرا غذا نخور آبرومونو می بری :/
 
یکی از چیزایی که به شدت ازش متنفرم اینه که غذا حروم کنم
تا حد ترکیدن سعی میکنم چیزی ته بشقابم نمونه
حتی یه دونه برنج
بعد بابت همینم تو سلف همیشه سوژه بقیه م
ولی به شخمم وار همچنان به در اوردن ته بشقابم ادامه میدم
از وقتی که چند سال پیش یه همچین چیزی خوندم تصمیم گرفتم تا جایی که میتون
کمی توجه و اهمیت دادن به تک تک اعضای خانواده بد نیست....
تبعیض قائل نشید و نمک به حروم نباشید و اینکه تا آرنج دستو تو عسل انداختیم بفهمید..
اهمیت دادن به کسی که ازخودتونه چیزی رو کم نمیکنه،یاحتی کوچیکتون نمیکنه
ازما گفتن بود حالا خوددانید..
 
شما شوخی های جنسی و از فیلم رحمان ۱۴۰۰ حذف کن و به من بگو چی ازش میمونه . نه بگو دیگه، بگو خب -_-
اگه فیلم و به سه بخش تقسیم کنیم، توی بخش اول خیلی خندیدم و دو بخش بعدی زهرمارم شد . آقا خب که چی؟ اصلا نمیدونم درباره کجای فیلم بنویسم :| 
اصن نفهمیدم چی شد :)) ولش کن
فاجعه یعنی قانون مورفی رامبد جوان
بابا چون یه قانونی هست و ازش خوشت میاد دلیل نمیشه واسش فیلم بسازی و به بدترین شکل هم از اون قانون استفاده کنی . بعد شما که اکشن ساز نیستی و میخوای نصف فیلم و
بعد از مدت ها اومدم وبلاگ. راستش خوابم نمیبرد. گفتم چیکار کنم. بزار برم یکم مطالب دوستان رو بخونم. همین که چند تا وبلاگو داشتم میخوندم دیدم دلم داره بال بال میزنه برای نوشتن. یادم اومدم من چقدر اینجایی بودم! اهل حرف زدن در عین سکوت. اهل خوندن دلنوشته های بچه ها و نوشتن حرفای خودم. وای جدا چه لذتی داره. اصلا اینجا یه دنیای دیگست. درسته که مدام تو تلگرام و اینستاگرام وقتمون رو حروم میکنیم ولی هیچ کدوم لذتی که تو نوشتن و خوندن اینجاست رو بهت نمیدن.
سلام
دوستان لطفا چند مورد شغل دلالی معرفی کنید، مثل دلالی میوه یا هر دلالی دیگه، میدونم الان ته دل تون نسبت به من گارد می گیرید، ولی از سر ناچاریه، من سرمایه زیاد ندارم که باهاش شرکت بزنم، مجبورم این کار رو بکنم، البته من دلالی حروم انجام نمیدم، و اینم بگم دلال ها، به اقتصاد جریان می بخشند.
لطفا چند شغل با محوریت دلالی همراه با ارائه مختصر توضیح پیشنهاد بدید، نمیخوام خیلی دیر بشه واسه اهدافم. 
ممنونم از شما
ادامه مطلب
دستت رو بذار روی قلبت. ضربان قلبت رو حس میکنی ؟! این قلب حتما برای یه دلیلی داره میزنه!!!
سعی میکنم به ازای هر نفسی که به بطالت میگذرونم به خودم یاد آوری کنم که اکسیژن رو دارم حروم میکنم.
6 روز تا ازمون بعدی...!این فیزیک وهندسه لامصب رو فردا برسونم بقیه ی درسا اوکیه...
+ گوشیم رو دادم مامان که گم وگور کنه ودوباره رو اوردم به این گوشی به ظاهر داغون و عهد بوقی که عاشقشم. و دلم خوشه به همون چهار پنج تا کاری که ازش برمیاد! وخداروشکر اینستاگرام روش نصب نمی
حدود 7 سال پیش اولین وبلاگم رو درست کردم. بعد از اون بارها و بارها وبلاگ رو پاک کردم، باز نوشتم! بلاگفا، بلاگ اسکای، بیان؛ بلاگفا رو بیشتر از همه دوست داشتم مخصوصا بخاطر قالب های مژگان. حلا اما ترجیح دادم توی بیان بنویسم. همین :)
اما تو چه شرایطی! قرنطینه و کرونا و شکست و غم و از دست دادن و دوری و درد و لجبازی و همه ی اینا باعث میشه آدم حالش بد باشه. امروز صبح ساعت 7 عید بود و من اصلا نفهمیدم که لعنتی عیده! حس خیلی بدیه.
آمممآ! آما! چرا دوباره اومدمچر
بعد از تست عطری که تا حالا امتحانش نکرده بودم، با وجود بوی خوش، هرکاری کردم نتونستم خودم رو قانع کنم که به عنوان عطر جدید انتخابش کنم. برام خیلی عجیب بود! هم بوی عطر، هم پخش بوش همونی بود که من می‌خواستم، اما یه چیزی درون ذهن و ضمیر ناخودآگاهم مانع از انتخاب این عطر می‌شد. کل مسیر از عطر فروشی تا خونه و کل شب رو داشتم به بوی عطری که خوبه اما برای من پذیرفتنش راحت نیست فکر می‌کردم. وقتی مانتوم رو از روی تک مبل اتاقم برداشتم تا دوباره بوش رو استش
از من به شما نصیحت... اگر یه خواننده ی خاص رو بی نهایت دوست دارید اونطور که من گوگوش رو دوست دارم، عاشق کسی بشید که اونم خواننده ی محبوبتون رو دوست داشته باشه. اینجوری اگه بعدا که رفتید زیر یه سقف به هزار و یک مشکلِ لاینحلِ لعنتی برخوردید، دلتون خوشه اولِ آشناییتون بسیار از این سلیقه ی مشترک خرکیف شدید. به خصوص وقتی تو یه ترافیکِ لعنتی گیر کردید و دارید بنزینِ باارزشتون رو الکی حروم میکنید... باور کنید دردش کمتره وقتی بغل دستیتون هم مثل خودتون
 امروز روز دومه... مطمئنم که دیروزو حتی یه ثانیه شم حروم نکردی:)
بیشتر از اینا اراده داری که یکاری رو شروع کردنی به نحو احسنت به پایان برسونیش:)
امروزت هم حتما تا الان به بهترین نحو گذشته همونطور که روزای قبل فکرشو کرده بودی..
تو قول دادی ترس و استرس رو راندی که خراب میکنن همه چیو، رو قولت وایسا:)
آفرین دختر خوب.. بازم این مهمه که تو خودتو باور داری..
بارها با خودت تکرار کن هیچکی برات مهم نیس، جز خودت و آینده ات..
اصلا بخاطر همینه که تا الان مقاوم بو

توی بهداری پادگان برای کمیسیون دو بخش وجود داره. یک/ کمیسیون بدوی: برای گرفتن استعلاجی‌هایی که بیشتر از ده روز هستن. دو/ کمیسیون ۱۳۴: برای گرفتن خسارت در نتیجه‌ی ضربه و جراحت و ...
چند روز پیش یکی از سربازهای بخش فرهنگی اومد و درخواست کمیسیون ۱۳۴ داد. پاش بخاطرِ ضرب‌دیدگی توی فوتبال بدجور آسیب دیده بود. خودش نمی‌دونست این کمیسیون اصلا چیه و وقتی ازش پرسیدم که از کجا و توسط کی مطلع شده، چیز جالبی گفت. گفت فرمانده‌شون گفته بیاد و درخواست کمی
سخت ترین کار دنیا ؟
کار در معدن؟
آتش نشانی ؟
کوره ذوب آهن؟
نه خیر ...
دیدن فیلم کره ای با مامان بزرگ ...به خصوص قدیمیاش ...
مثلا یه شخصیت مبارز رو گرفتن و دارن شکنجه میدن ...و دستاش رو بستن مثلا تو زندونه ...شروع میکنه گریه ...میگم گریه نکن مامان بزرگ ...میگه ببین دختر مردمو چطور انداختن زندون...!میگم دختر نیس مامان بزرگ ..پسره ...
میگه وا؟پس چرا موهاش بلنده ...میگم قدیما این شکلی بوده ...!دوباره گریه میکنه ...میگم چی شد باز ؟میگه لعنتیا نگا چطور اماما رو زندا
[برداشتی از فیلم سینمایی بمب؛ یک عاشقانه ]
شبا که موشکا مثل ستاره ها
میان تو آسمون مهمونیِ منه
برقا که قطع بشه کوچه خیابونا
تاریک تر بشه تکلیف روشنه
وقتی کنارمی ‌از گوله و ترکش
از سایه‌ی ارتش وحشت نمی‌کنم
تو مهمونِ منی جز تو کسیو به
این شب نشینیا دعوت نمی‌کنم
وقتی که رادیو با بوقِ ممتدش
اعلام می‌کنه وضعیتِ منو
پناهِ من تویی کسی به جز خودت
تضمین نمی‌کنه امنیتِ منو
پناهگاه من شو تا رو شونه‌ی تو کِز کنم
بذار با دستای خودم وضعیتو قرمز کنم
جنگ
یاد چند شب پیش افتادم که قرص خوردم  عکسش تو اینستا استوری کردم 
یه چیزی فهمیدم که دارویی که میخورم با کسی که سابقه خودکشی و خودزنی داشت و همه جای دستاش پر جای تیغ و چاقو بود یکیه .... 
من از دردم گفتم اون جواب داد " اوه نه من اینجور نبودم"
اون از درداش گفت من جواب دادم " وای" 
درد دوتامون اضطراب و نگرانی و ...‌ امروز داشتم به یه چیزی فکر میکردم (ترجیح میدم نگم تا برام دست نگیرن و بعدها بگن هااان تو که میگفتی فلان پس حالا چیشد؟)  دیگه واقعا امیدی به خو
هرچند دیر، ولی بالاخره از سیزدهم ماه رمضان، سریال سرباز از شبکه 3، به صورت جدی وارد بحث سربازی شده. و با دیدن قسمت دیشب، کلی خاطره از سال 90 برای من (و صد در صد برای همۀ پسرا) از روز اعزام به پادگان آموزشی زنده شد.
دیشب، سر سکانسی که اتوبوس رسید به پادگان و راننده میگفت "آقایون محترم، داریم میرسیم وسایلتون رو جمع کنید." و بعدش سر سکانس ورود سربازهای کچل داخل پادگان با دود کردن اسفند و صلوات فرماندهان پادگان، و بعدش با آب قند درست کردن دژبانها برا
                              
همیشه فکرمیکردم اگه با همه مهربون باشم زندگی رویه خوششو بهم نشون میده...محبتم نسبت به دیگران حروم نمیشه و مطمئنا یه روزی جواب خوب بودنمو میبینم... تومدرسه به دوستام کمک میکردم... حتی اگه مشکلی داشتم به رویه خودم نمی آوردم و با رویه خوش جواب بقیه رو میدادم... یه دوست دارم اسمش نازگله..همیشه از این اخلاقم بدش میومد.. میگفت نمیگم بداخلاق باش... فقط میگم بعضی از آدما جنبه اخلاق خوبتو ندارن...میگفت مهربون بودن خوبه.. ولی زیادی
امروز
داشتم با پدری صحبت می‌کردم که دوتا پسر پزشک داشت.یکی رفته بود خارج و دیگری در
ایران مانده بود. میگفت اونی که رفت خارج، کار درستی کرده، چون تو ایران استعدادش
داشت حروم میشد و کسی بهش بها نمی‌داد.
می‌خواستم
باهاش بحث کنم که پیرمرد بنده خدا خسته شد و خوابش گرفت. امّا تو دلم گفتم، این
ملاک و معیاری که شما دارید، بیشتر حیوانی است تا انسانی. گوسفند هم می‌داند که
باید به جایی برود که علف بهتری وجود دارد.نمی‌دانم ایثار و انسانیت این افراد کجا
نمی دونم چه حکمتی هست ولی این حجم از نافرمانی خدا اونم تو این مملکتی که افتخار نوکری حضرت ولیعصر رو داره ظلم بزرگی هست به هر دری که وارد بشم هزاران سال حرف داره 
از خلاصه این حرفای علی اصغر درونم به این میرسم که حد اقل تو خونه قاضی باید گردو ها حساب و کتاب داشته باشه آخه حکم خدا که وابسته به حرف چهار تا حروم خور اهل گناه اونور آبی نیست 
با خودم میگم نکنه به خاطر دست کم گرفتن حکم خدا علما مون چوب بخورن؟
ما که مثل همیشه علی اصغر رو با یه جوک سرگرمش
شاید ی سال پیش همین موقع تو اون شرکت قبلی بودم و ی نفر می‌پرسید خب ک چی تو با این سن‌ت تو اوج جوونی جدای از هم نسلای خودت این همه تلاش و کار و شرکت و فلان و کوفت و زهرمار خب تهش ک چی؛واسش قطعا جواب قاطع داشتم
الان ولی تو این مجموعه جدیده ک حقیقتا ملت تباهن بخدا بیت المال و بودجه‌ی فرهنگی کشور رو می‌خورن خروجی‌شون در حد ۱ساعت اونم میشد ب صورت دورکاری کل کاراشون رو انجام داد؛جدای اعصاب خوردی بابت این حرکت ها اینکه بخوای خلاف کارای این جماعت کا
در عهدی که جوییدن آدامس های پرحجم خرسی که فک و دندون و نابود میکرد رو بورس بود مامان بزرگم همیشه بهم میگفت دختر باید آدامسشو نصف کنه نصفشو بذاره لای دستمال کاغذی و داخل کیفش نصف دیگش هم بذاره پشت دندونش و هر چند دقیقه یکبار تو دهنش بچرخونه:)))از اون جایی که بچه ی حرف گوش کنی بودم و رابطه ی خوبی با کیف نداشتم همیشه نصف آدامسام به نحوی حروم میشد،یا تو جیبام له میشد یا توسط کس دیگه غارت میشد:|
در کل آدم آدامس خوری نیستم..تفریحی میجوعم:)
 ولی این عادت
کلتش رو دراورد و اون رو گذاشت رو سرش شاید اگه میخواست تعداد دفعه هایی که داشت سعی میکرد خودشو بکشه حساب کنه...ولی نه نمیخواست فقط میخواست یه جوری تمومش کنه حالا هر جوری اما فک میکرد شاید یکم فقط یکم زیادی بدشانسه هربار یه چیزی مزاحمش میشد انقد تکرار شده بود که کم کم داشت به معجزه اعتقاد پیدا میکرد همیشه دلش میخواست قبل از شروعش برای پایان همه چی یه سیگار روشن کنه از سیگار کشیدن خیلی بدش میومد اما این دفعه فقط میخواست زودتر دست به کار بشه تا هی
 
وقتی قرار باشد تردیدها بر خواسته‌ها چیره شوند، دلیل قانع کننده‌ای از درون متولد می‌شود، رشد می‌کند و احساسات جدیدی را تولید می‌کند. احساسات آدمی حتی در باب یک مسئله دائماً در تغییر و تکامل‌اند؛ طوری‌که امروز احساسی داری که وجودش منقلبت می‌کند، اما ماه‌ها بعد با آن احساس بیگانگی می‌کنی. برای من شعرها شواهد مکتوب این ادعا هستند. شعری که همین چندوقت قبل با عشق و اشتیاق آن را زمزمه می‌کردم، امروز انگار مال من نیست. اصلاً آن را به جا نمی
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
اس ام اس غمگین
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره متن و اس ام اس غمگین عاشقانه مرگ و تنهایی و جدایی دلشکسته در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!
دانلود آهنگ آی امون امون امون عشقم رفت پیشم نموند کامی یوسفی | دیدمش با دیگرون Kami Yousefi – Ay Amoon Amoon
دانلود آهنگ آی امون امون امون عشقم رفت پیشم نموند کامی یوسفی | دیدمش با دیگرون
آی امون امون امون عشقم رفت پیشم نموند آی امون امون امون دیدمش با دیگرون آی امون امون امون منو فروخت به اینو اون ای امون امون امون دلمو خیلی سوزوند آی امون امون امون دیدی عمرم شد حروم آی امون امون امون روزای خوبم شد تموم آی امون امون امون چقدر بهش گفتم بمون آی امون امون ام
من قرار بود از یک تیر یعنی فردا برم کارآموزی
برای همین حتی یک ساعتم ازین یک هفته و نیم تعطیلی رو برای امر خطیر(اگه املاش درست باشه) خوشگذرونی حروم نکردم
دیشب کارفرمام زنگ زد گفت کارآموزی یک روز و یک ساعت دیر تر برگزار میشه آقا منم این یه روز بیشترو دریابیدم و در غیر منتظره ترین حالت ممکن اینقدر ساده و راحت جور شد و فردا میریم با آنه و صبا بیرون(اینقدر راحت اتفاق افتاد که من خودم شوکه ام هنوز)
حالا ازونجایی که نامبرده پنج روز متوالی زیر آفتاب جن
امروز که داشتم عکس های مراسم صابئین رو میدیدم به خیلی چیزا فکر کردم. فکری که هر وقت به محله ی قدیمیمون سر میزنم بهش فکر میکنم...
وقتی به این بچه نگاه کردم به خودم میگفتم ممکن بود من فقط به فاصله ی چندمتر توی خونه ای با دین متفاوت به دنیا میومدم. اون وقت خیلی چیزا فرق میکرد. اون وقت دعاهام، دینم ، اعتقاداتم، لباس پوشیدنم و خیلی چیزای دیگه م متفاوت بود. ممکن بود من جای مروارید یا اون یکی همبازی بچگی هام باشم. اون وقت حتی گوشتی که الان حلال میدونم رو
دانلود آهنگ سپهر خلسه|سال به سال 
♬♪♪♫♪♬
Download New Song By Sepehr Khalse called Saal Be Saal
Danlod Ahang Jadid Khalse-Sal Be Sal
♬♪♪♫♪♬
برای دانلود آهنگ سال هشتاد و پنج سپهرخلسه لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
متن آهنگ سال به سال از سپهر خلسه :
♬♪♪♫♪♬
خیلی سالا گذشت ، خیلی آدما اومدن رفتن
شاید همشو نشه تو این چند بیت گفت
ولی ،خلاصه ی داستانش اینه
♬♪♪♫♪♬
سالِ هشتاد ، روی دستام
توی مدرسه می کِشیدم من ساعت
و پرواز ،کردش زمان
الآن روی هر دو دستم هست خال
سالِ هشتاد و
سلام.
سلام!
سلام؟
جوابمو نمیدی؟
سلام...
راستش بعد از پانزده سال،فیلم جشن تولدم به دستم رسید. تنها کسی که از فیلم فوت کرده بود،آقاجون بود.
بله؟
خدا اموات شما را هم رحمت کنه...
آغوششو باز کرد،با مهربانی گفت:《بیا بغل آقاجون،که فیلم دوتاییمون بیفته.》
اما من خجالت میکشیدم. خجالت میکشیدم برم نزدیکش، برم بین بازوهاش، آغوششو حس کنم.
حالا بعد پانزده سال، چقدر بزرگ شدم،چقدر کور شدم،چقدر کر شدم. چقدر قوی شدم...
وضو که میگرفت،سردی آب حوض که به چشمهای داغ
می‌گویم ای بابا ولش کنیم نه؟ چه درست است که گیر بدهیم به بیان؟ ولی این همه پتانسیل که خرج چالش شُد را چه کنم؟ آقای علی قدیری، آمدی با قاسم صفایی جلسه گذاشتی و گفتی فلان و بلان می‌کنیم ولی داداش، أخوی، پول نداری؟ مشکل چیه؟دستی بهت بدم؟
زحمت کشیدید پنل کامنت گذاری را کشویی کردید. ولی من حس می‌کنم بیان دارد تجزیه می‌شود. بخش کپی‌برداری‌ها که از کار افتاده و قسمت ورودی‌های وبلاگ هم که نیست. حالا یک بزرگواری نظریه پردازی کرده بود که این کار به
اگه اشتباه نکنم، سه شنبه ظهر که رسیدم خونه، میم از دل درد شدید به خودش می پیچید و بین اون کلی بالا آورد!!! یه دل درد ۵_۶ ساعته 
ناراحت بودم از دستش که به تغذیه و تقویت خودش اهمیت نمیده.. خیلی دعواش کردیم. گناه داشت ولی اعصاب ما هم داغون شده بود. بعد سرکار نیاز داشتم یه خرده بخوابم ولی آه و ناله هاش بود که تمومی نداشت
پاشدم براش کاچی بپزم. خب اون خودش مسئول پخت کاچی تو خونه اس و من خنگ یه سری اومدم زردچوبه را با آرد تفت دادم بدون روغن و یکم بعدش دیدم
سلام :)
 
مقاله رو دادم خدمت استاد بماند که کلی بدبختی کشیدم . من بد بخت کلی جورنال و مقاله خوندم و ترجمه کردم بعد دیدم که دوستان اکثرا از سه تا دکمه crl , v ,c استفاده میکردن . منظورم کپی پیسته.
 
 
از اینها بگذریم اسم همگروهیم رو اشتباه نوشتم داخلش خخخ اگه این مقاله انتشار پیدا کنه طفلک تلاش هاش به باد میره چون اسمش در واقع نیست داخل مقاله .
 
حدود 40 صفحه شد :دی
 
بعدازظهر هم کلاس مجازی بود همین استادمون که مقاله گفته بود ، به من و یک چند نفر دیگه گف
سلام
من دختری ۱۹ ساله هستم، تو سن ۴ سالگی دیگه از محبت مادری محروم شدم و وضع خونه مون از لحاظ عاطفی با زن پدرم افتضاح بود، این ها رو گفتم تا سندی باشه بر یک ضعف بزرگ به اسم کمبود محبت.
تا ۲ سال پیش هم وضع مالی مون افتضاح بود و حالا بهتره، من بخاطر پول رفتم رشته تجربی و کنکور دادم پارسال، اما رشته ی خوبی قبول نشدم. خرداد ماه با یه پسری آشنا شدم که خیلی شبیه من بود از لحاظ روحی.
کتاب خون بود، دانشجو بود و روحیه درونگراش جذبم کرده بود، پسر خیلی خوبی ب
ما هنوز درگیر و عصبانی هستیم، چقدر به آرامش یکماه پیشم حسودیم میشه. قبلن به خاطر تنبلی کاری نمی کردم الان به خاطر درگیری ها مختلف. دعواهای مختلفمون تمومی نداره. دائم تو بنگاه ها و تو خونه دعوا داریم. دیشب کلی حرص خوردم، نه به خاطر خودم ولی در آخر با جمله تو چیکاره ای این وسط رو به رو شدم و دارم می بینم چطور خونوادم دارن تموم پولشون رو حروم می کنند فقط به خاطر اینکه فکر می کنند باید این خونه رو بخرن. چقدر دلم می خواد رهاشون کنم و بذارم سرشون کلاه
معرفی کتاب به مناسبت سالگرد اشغال ایران توسط متفقین و فرار رضاخان در ۳ شهریور ۱۳۲۰
کتاب: جاده‌ جنگ - ده جلد
نویسنده : منصور انوری
در بخشی از کتاب می خوانید : " . . . مشهد به همین ساد‌گی اشغال شد! ساده‌تر از آنچه حتی نیروهای خودی تصور می‌کردند. یک واحد نظامی نیز به تقاطع جادۀ زاهدان‌ تهران اعزام شد و با تصرف تقاطع، در عمل، ارتباط مشهد با همه شهرها قطع شد. سرهنگ افشار در حال بازی محبوبش، بیلیارد، بود که خبر ورود روس‌ها را برایش آوردند. او آخرین ض
سلام خانواده برتری ها 
یه دختر خانم مجرد لیسانسه ام که دیگه دارم میشم 34 ساله. 
خانواده ام اهل نماز و روزه هستند و همیشه از حروم دوری میکنند. خودم هم همیشه از نامحرم و دوستی و این چیزها دوری کردم و هرگز با نامحرم ارتباط دوستی نداشته و ندارم. چند ماهی هست تصمیم به ازدواج گرفتم برای آشنایی با مسائل ازدواج به مشاوره و سایت های ازدواج مراجعه میکردم اتفاقی با خانواده برتر آشنا شدم. جو وبلاگ برام جالبه اما با دیدن نظرات بعضی از آقایون کلا از ازدواج ت
از وقتی با فضای مجازی آشنا شدم حدود 13-14 سال میگذره و نباید منکر این شد که چه چیزهای خوب و نابی به دست آوردم؛
یعنی در کنار ضعف ها و عیب هاش، خوبی هاش زیاده و از مهمترینش دسترسی آسونه!
در مجموع میتونم بگم وقتی میشه یه کار مفید انجام داد و بهره برد، چرا به بطالت گذروند و در آینده حسرت خورد!؟
جالبه که همین فضای مجازی در حال تغییرات عظیمی هست که باز خوبی ها و بدی هایی داره! بدی هایی که بدجوری به ذوقم میزنه و اذیتم میکنه! حس میکنم قدیم ها افرادی که جامع
سلام دوستان عزیز 
مشکلی برام پیش اومده که به راهنمایی و کمک شما نیاز دارم لطف میکنین خواهر کوچکتر تون رو راهنمایی کنید . دختری 24 ساله هستم، شاغلم در یکی از ارگانهای دولتی، خواستگاری دارم که اختلاف سنی شون با من دو سال هست، ایشون از خانواده متوسط هستن و پسر خوبین و حلال و حروم سرشون میشه و اهل دوست دختر این حرف ها نیستن و خیلی هم مودب هستند و احترام بزرگتر براشون مهمه، خانواده خوبی دارن  از بچگی بقول خودشون کار کردن الان همکار هستیم، ما در شرف
اختلال شخصیت پارانوئید، اختلالی است که در آن شخص به شکلی بیمارگونه کنترل تمام رابطه را در دست می‌گیرد و به استقلال طرف مقابلش هیچ اهمیتی نمی‌دهد.
اگر زنی با مردی پارانوئید آشنا شود، در ابتدا خواهد دید که آن مرد از ارتباط او با اطرافیان منزجر است. از زمان رفتن به دانشگاه از افرادی که در سرویس حمل و نقل هستند تا اساتید و همکلاسی‌ها، به همه شک دارد و او را مورد بازپرسی و سرزنش قرار می‌دهد. این رفتار به مرور به خشونت کشیده می‌شود، برای همین زن
سلام جانکم:)
دیروز تو وارد چهار ماه شدی و سه ماهگیت تموم شد :)
توی این سه ماه اتفاقات کوچیک و بزرگ زیادی افتاده که از نظر بقیه خیلی سخت بوده اینقدری که هرکس که می دید مارو یا حتی می شنید اوضاعمون و طلب صبر حضرت زینب و برامون میکرد...
اما به نظر من همش شیرین بود همه ی شب و روزایی که توی بیمارستان بودی و خواب و خوراک برامون حروم شده بود، همه ی استرس هایی که توی یک ماه اول کشیدیم، همه ی بی خوابی ها و جیغ زدن هات تا صبح،  همه شیر برگردوندنات، شرایط خاصت
راننده تاکسی آهی میکشه و میگه:《حاجی 4 چیز این مردم پیرم کرده:1. میبینه طرف کامیون داشته برو بیا داشته خونه زندگی داشته معتاد که شد بدبخت شد فقیر شد خانواده ش از هم پاشید آواره کوچه خیابون شد، با اینهمه میره سمت مواد!!!2. میبینه آدمای بدقول و دروغگو چه جایگاهی بین مردم دارند میبینه کسی پای حرفشون تره هم خرد نمیکنه، میبینه چه فحش وناسزاها که به خود و پدرومادراشون حواله میشه، میره و دروغ میگه!! قول بیخودی میده!! بدعهدی میکنه!!3. دیده بدی کردند بدی دی
امروز یکی از شاگردهای قدیمم زنگ زد. 
گفت 7_8 روزه از خونه انداختن بیرون. چند روزه هیچی نخوردم. توی خیابون میخوابم. میشه برام 20_30 تومن کارت به کارت کنین؟
اون موقع ها که بهش درس میدادم، میدونستم که یه دروغگوی حرفه ایه. و یکی دوتا از پسرهایی که باهاشون می‌گشت رو هم دیده بودم و آدمای درست و حسابی هم نبودن. از یه طرف دیگه، خانواده درست و حسابی هم نداشت. باباش معتاد بود و عوضی. مامانش بود که اینو به دندون می‌کشید. مامانش به شدت بددهن و عصبی ام بود و تما
جوون تر که بودم خیلی سعی میکردم از خودم ادم بهتری بسازم و شاد باشمو بیشتر کتاب بخونم...یه کتاب کچیک داشتم از دکتر شریعتی که یه سری از متن های شعر مانند(شاید کاملا شعر بود یادم نیس)نوشته بود...بعد یه متن طولانی داشت که من خیلی دوسش داشتم...عنوانش این بود که دوستت دارم هایت را نگه میداری برای روز مبادا...نضمونشم این بود که ادم توی جوونی برای پیدا کردن عشقی که واقعی باشه تلاش میکنه و سعی میکنه که دوستت دارم هاشو برای هر کسی حروم نکنه...کم کم وقتی سنش م
بعد از شهادت قاسم خان سلیمانی من احساساتم به هم ریخته و واقعا حس میکنم تعلقی به این دنیا ندارم . تو یه گروه واتس اپ خانوادگی عضو بودم و دو تا از پسر عمه هامو که از قضا تموم زندگیشون رو با پول مفت گذروندن بلاک کردم ، شماره هاشونو پاک کردم و به همسرم گفتم و تو وصیت نامه ام هم مینویسم : این دوتا به اضافه دو تا از عمه هام بمیرن من سر قبرشون نمیرم ، منم بمیرم راضی نیستم تو مراسم من باشن . دیگه حاضر نیستم جایی که این داعشی ها هستن برم ( کسی که دشمن قاسم سل
همین الان داستان ازدواج رو تمام کردم . پررررر از حرفم. پر از: اوه من چقدر اینم. پر از: اوه چقدر راست میگه. پر از: پس همه همین طورین.
پر از حق دادن. پر از حسرت خوردن. پر از راهکار دادن. 
بی نظیر بود توی لوث نکردن عواطف انسانی. توی حروم نکردن واقعیت روابط عاطفی توی عشق ها و نفرت های اغراق شده. توی نشون دادن واقعیت قابل انتظار روابط عاطفی با همه ی سختی و زیبایی و گندیدگی و غیرقابل تحمل بودن و خواستنی بودن و نخواستنی بودن و ...
نمی تونم بگم کی بهتر بود. اسک
سلام خوبید رفقا؟
ببخشید من خیلی کم پیدا شدم
خوب زندگی کردن توی پایتخت یعنی حروم شدن کلی ساعت از روزت توی ترافیک، و بدو بدو کردن سرعت زندگی به هر حال در شهرهای بزرگ بیشتره واگر توهم ندویی جا میمونی.9 ساعت کار کردن و بعد برگشتن به لونه و باز اشپزی و تلاش واسه فردا میبینی یهو شده ساعت 12 شب و از خستگی نمیفهمی کی خوابت میبره
زندگی دقیقا همینطوری میگذره تنها حسنش اینه چندروزی یکبار مخاطب رو میبینم.
شاید خیلی هاتون ندونید مخاطب کی وچیه و...
خوب ما 7 سا
یک هفته اس هوا ابریه ... باد میاد، بارون میاد. حتی برگ ریزون هم شده! 
هر صبح قطعه ای از دستگاه موسیقی اصفهان تو مغزم پلی میشه. [ دستگاه موسیقی اصفهان برای آهنگ هایی که قصد یادآوری نوستالژی رو دارند استفاده میشه. نمونه اش رو تو آهنگ بهار دلنشین بنان یا آهنگ اصفهان معین میتونید بشنوید. آمیخته ای از غم و شادی. مثل گذشته که آمیخته ای از این دوتاست…]
دستگاه اصفهان ناخودآگاه پلی میشه. ناخودآگاه هی کشیده میشم به پاییزهای دانش آموزی. به ظلم هایی که در حق
بعد نماز صبح آقای اومدن بالای سرم و همین‌جور خیره نگاهم می‌کردن. چند ثانیه نگاه کردم و هیچی از صورتشون نفهمیدم. یه‌کم هم ترسیدم که چی شده اینجوری گوشی به دست اومدن بالای سرم؟ نکنه زدم گوشی رو خراب کردم؟ یا کسی بهشون خبر بدی پشت تلفن داده و می‌خوان به من بگن که مامان خبردار نشن؟ یا... همین‌جور که داشتم "وَ بالاسلام دیناً و بالقرآن کتاباً..." می‌خوندم، آروم سرم رو تکون دادم که یعنی کاری دارین؟  گفتن اینترنتی که برای دانلود فیلم گرفته بودی رو ا
این روزا قهوه خور قهاری شدم. تصور کن منِ از تلخی گریزون.هنوزم هستم اما مجبورم. یعنی امیدوارم اثری داشته باشه. خب درست کردنشم یادگرفتم. مجبورم قهوه بخورم چون این روزها خوابم زیاد شده و شدت گرفته. و من دلم میخواد تمام روز رو بخوابم و تواناییش رو هم راستش بدست آوردم  و دست خودم نیست در عوض بیدار موندن دست خودمه که باید یجوری درگیر بشم باهاش چون راحت نیست و ما مدام باهم کشتی میگیریم. خلقم اومده پایین همه چیز داره این موضوع رو بهم یادآوری میکنه. ام
چه جالب! نمیدونستم اگه وبلاگی رو حذف کنی و بعد ادرسش رو ثبت کنی بخشی از اطلاعاتت - مثل وبلاگایی که دنبال کردی- برمیگردن! 
عجب! پس ما انقدر بلاگر بودیم که از این سوراخ سمبه ها هم سر دراریم! 
ما خیلی احمقیم بچه ها. و خیلی طفلی. من نمیدونم شماها به چه امیدی در خونه ی وبلاگ نویسی و مجازی رو زدین ، ولی شک نکنید یه سری انگیزه های مشترک اون پشت مشت ها هست و تو تن همه مون وول میخوره! 
هممون دلمون ابراز شدن میخواد، یه قبیله که رئیس مهربون و کاریزما و چه و چه
این‌جا ثبتش می‌کنم که یادم بمونه همراهی رو در حقم تموم کردی. هر بار زمین خوردم کمکم کردی بلند بشم و یادم آوردی که هوامو داری. گفتی باید ادامه بدی، جایی برای رها کردن نیست. باید ادامه بدی و به سرانجام برسونیش. راهو نشونم دادی و بهم ثابت کردی روشنایی‌ای اون جلو هست و می‌تونم برسم بهش.یادم بمونه اونقدر باورم داشتی که زور باورت به تموم دست کم گرفتنم توسط همه، حتی خودم می‌چربید. تو تموم روزایی که خودمو باختم و تا مرز جا زدن پیش‌ رفتم تو باورم دا
این‌جا ثبتش می‌کنم که یادم بمونه همراهی رو در حقم تموم کردی. هر بار زمین خوردم کمکم کردی بلند بشم و یادم آوردی که هوامو داری. گفتی باید ادامه بدی، جایی برای رها کردن نیست. باید ادامه بدی و به سرانجام برسونیش. راهو نشونم دادی و بهم ثابت کردی روشنایی‌ای اون جلو هست و می‌تونم برسم بهش.یادم بمونه اونقدر باورم داشتی که زور باورت به تموم دست کم گرفتنم توسط همه، حتی خودم می‌چربید. تو تموم روزایی که خودمو باختم و تا مرز جا زدن پیش‌ رفتم تو باورم دا
بعد از نام و یا خدا ،اولین پست از چهل پست پیش رو،رو با الهام از سریال های ایرانی شروع می کنیم:یه روز از اوایل تیر ماه امسال برادر همسایمون سکته کرد. به فرداش نصف فک و فامیل هاشون با توجه به حدس دکتر که گفته بود نزدیکه تموم کنه ریختن خونه همسایمون.توی اون دو سه روزی که خونشون خیلی پررفت و آمد و شلوغ بود. از پدرم و اون یکی همسایمون و چند نفر دیگه که بین حرف زدناسون میپرسیدن که فلانی امروز و فردا رفتنیه؟ فقط و فقط یه جواب میشنیدم:"نه حالا".چرا؟چون بر
امشب مث هزار شب دیگه ای که با بابام دعوام میشد ، دعوام شد
بازم سر هیچی
هیچی هیچی. ..فک کنم سر اینکه بهم گفت گوشیتو بذار کنار ، یا شایدم چیزی مسخره تر از این
بابام هر چی دلش خواست گفت منم هر چی دلم خواست جواب دادم ! یکی یکی خرج هایی که
واسم کرده بود آورد جلو چشمم ! گفت اگه پول شهریه واسه تو نمیدادم الان ماشینمو عوض کرده
بودم ، در صورتی که همه شهریه منو مامانم با بدبختی داده ... من نمیدونم دقیقا از کدوم خرج حرف
میزد ، حتی لباس تن منم مامانم میخره، اون ف
سلام خسته نباشید لطفا راهنمایی کنید: اختلاف من و خواستگارم خیلی زیاده چیکار کنم؟
یه خواستگاری برام اومده که از اقوام دور پدریم هستش و یه سری تفاوت هایی هست که من و نگران کرده . خواهش میکنم لطف کنید راجب تک تک سوالام جواب کامل بدید:
1-تفاوت سنی 8-9 سال من 24 سالم و ایشون هم 32-33 سالشونه به نظرتون این تفاوت سنی میتونه مشکل ساز بشه؟
2-تفاوت زیاد طبقاتی ما یه خونواده سطح متوسط هستیم ولی خانواده ایشون وضع مالی خیلی مرفهی دارن .به نظرتون این مشکل ساز میش
من نمیدونم چرا هیچوقت پی نبردم به اینکه خدا هوامو داره.
شب ۲۳رمضان کشیک بودم و مسجد دانشکده مراسم داشت.منم کشیک بخش بودم و گفتم خب دیگه شب کاری ندارم مسجدم که نزدیکه بیمارستانه میرم مراسم‌.عصری بعد کارامم رفتم به نگهبان دانشکده گفتم در بین بیمارستانو دانشکده رو امشب نبنده و با خیال راحت برگشتم بیمارستان.ساعت ۷ گفتن باید با مریض اعزام بری فارابی.منم حالم خیلی گرفته شد و کلی به خدا گلایه کردم که یه امشب خواستم برم مسجد دلمو نشکن.دیگه یه ساعت
..کمیل...کمیل ..حمید...
 
حمیدجان به گوشم
اینجا هوا صافه ، اونجا چی؟☀️
 
هی حاجی کجایی که ببینی اینجا چه خبره؟
 
هوا صاف صافه☹️
 
به صافی تمامی موهای بیرون ریخته
به صافی نگاه های دوخته
 
به صافی مانتوهای چسبیده
 
به صافی مارک های ازپشت دیده
حاجی نمیشه جاتو عوض کنی؟
 
سید مرتضی را دیدی بگو دوربینش را بیاورد یک مستند بسازد از ما بنام روایت غفلت!
 
حاجی اینجا روسری ها عقب نشینی کردن... دشمن محاصرمون کرده! 
رو پشت بومھا بمبهای بشقابی گذاشتن!  قلب و ف
امسال از بین فیلم‌های اکران نوروزی، جز زندانی ها که حتی اگر مجبورم کنند، نمی‌بینمش و  پیشونی سفید که به خاطر عدم علاقه به ژانر کودک نخواهم دید؛ بقیه فیلم‌ها رو دیدم. امشب می‌خوام برای سه‌شنبه‌های نیم‌بهاتون فیلم پیشنهاد بدم. (با توجه به گرونی بلیت سینما، انتظار می‌ره سه‌شنبه‌های شلوغ‌تری داشته باشیم و لازم میشه که دوشنبه از سینماتیکت بلیت فیلم مدنظرتون رو تهیه کنید.) متری شیش و نیم به نظرم با اختلاف بهترین فیلم اکران نوروزی‌ه. جذا
آقای قائد شما واقعا صابخونه ی خوبی بودین.همینکه ۲۰ سال پای زنتون موندین و قید بچه رو زدین نشون از شرافتتون داره.همینکه ۲ سال گذاشتین من تو خونتون بشینم با اجاره ی پایین و افزایش اجاره ی خیلی ناچیز ممنونتونم.همینکه ازم اجازه خواستین شمارمو بدین به املاک ینی اینکه جنتلمنید.ممنونم که خونتون شوفاژ داشت و من هیچوقت متوجه ی سرمای بیرون نشدم.ممنونم که شیر زیر سینک ظرفشویی چکه نمیکرد و دائم آشپزخونه خیس نبود.ممنونم که پرده های خونه ات تمیز بود و
من اشتراک فیلیمو خریدم. البته الان تقریبا پشیمونم. چون ما تلویزیونمون قدیمیه و وایرلس نداره. لذا به اینترنت وصل نمیشه. فقط میتونی فیلم دانلود کنی بریزی رو فلش، روش پخش کنی. منم فیلیمو اشتراک گرفتم که فیلمو دانلود بتونم کنم. بعد که خریدم دیدم نخیر، فقط میتونی رو همون دستگاه اندروید یا ویندوز ذخیره کنی و بعدا افلاین فقط روی همون دستگاه ببینی. حالا این هیچی به کنار. بازم راضی شدم. گفتم صبح که سرعت دانلود خوبه بزنم دانلود، عصرا ببینیم. دو بار زدم
این هفته نه هفته ی پیش با دو نفر از گذشته دیدار کردم
با سید ع.س و م.م
خب نکته ی عجیب اینکه خیلی از چیزهایی که برای من از 8 سال پیش اتفاق افتاده و هنوز هم در جریانه برای اونها خیلی وقته تموم شده و حتی تو یادشون هم نیست! اما من هنوز درگیرشون هستم و برام تموم نشدن و اینکه یادشون نبود باعث شد دلم نخواد یادآوری کنم. چرا؟ چون شاید از بحث کردن بعدش پرهیز میکردم یا نمیخواستم یه تلخی رو بیارم بالا. یه مقداری هم این سوال که آیا اصلن مهم هست حالا که از یاد طرف
سلام ، وقت بخیر
چند وقتی هست که نظرات رو راجع به ازدواج و رابطه با نامحرم میخونم، یه مطلب ذهنم رو در گیر کرده، گاهی سوال خانم ها یا آقایون هست که ما هم به دنبال دوستی باشیم تا بتونیم ازدواج کنن و کسانی که این کار رو کردن موفق شدن و ازدواج کردن.
به نظرم ازدواج کردن شده هدف و مهمترین بخش زندگی ما و خیلی چیزها رو فراموش کردیم، طوری که کسی ازدواج کنه دیگه قهرمان شده و به هدف رسیده، حالا چه جوری و با چه ترفندی به کنار. 
اول اینکه ازدواج کردن مهم نیست
در این بخش کلی اس ام اس عاشقانه غمگین براتون داریم.
به سلامتی‌ مترسککه با لبخندی به پهنای وجودشو دستهایی باز به فراخی آرزویشدر حسرت یک بغل گرم جان داد…
 
اس ام اس حسرت غمگین
 
خداوند ازم پرسید می خوری یا می‌بری؟گفتم میخورم اما غافل از این‌که رسمش این بود که حسرت را می‌خورند و لذت را می‌برند!
 
اس ام اس حسرت داشتن
 
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندمچون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم!همه ی ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود!همه ی ی ی آن ورق حسرت ملاقات تو
سالی که بطور رسمی از شنبه ۱۷ فروردین آغاز میشهخیلی واسم مهم و سرنوشت سازه
توی این سال اتفاقات مهمی رقم میخوره که مسیر شغلیمو خواهد  ساخت
البته رقم میخوره اشتباهه، رقم میزنم درسته
امسال دیگه وقتشه که راه خودمو برم. کار خودمو بکنم
کارکردن واسه این و اون، اروم اروم بره تو حاشیه
و اصطلاحا واسه خودم نوندونی درست کنم
احتمالا اوایل پاییز امسال دفاع پایان نامه دارم، یعنی از الان باید شروع کنم واسه نوشتن
هنوز تصمیم نگرفتم برای سربازی کی اقدام کنم،
به دورانی رسیدیم که هر کس از خونه قهر میکنه پامیشه میره استارت اپ میزنه به امید اینکه از لحاظ مالی مستقل بشه و آقای خودش باشه. و چه تعداد کارمندانی دیدم که بیخیال کارشون شدند و با مطالعه زندگینامه چند تا کارآفرین موفق، دچار جو زندگی مفرط شده و چوب حراج به خونه زندگی ش زدن و رفتن تو کار استارت اپ! و همچون خر در گل گیر کردن! البته دور از جووون!نکن برادر من! نکن خواهر من! کسب و کار راه انداختن انتهای یک مسیر پر از تجربه باید باشه. تا با شرایط بازار آ
خانه
محسن رهام
دانلود آهنگ تو که رفتى از محسن رهام
دانلود آهنگ تو که رفتى از محسن رهام
دانلود آهنگ جدید تو که رفتى از محسن رهام
 
 
نام اثر:تو که رفتی،خواننده:محسن رهام 
 
 
ترانه و آهنگ بسیار زیبا و شنیدنی تو که رفتی از محسن رهام با کیفیت اورجینال
و لینک مستقیم و پر سرعت به همراه تکست و متن آهنگ + پخش آنلاین
 
 
 
 download new song from Mohsen Roham called To Ke Rafti
 
 
متن آهنگ تو که رفتی از محسن رهام
 
 
 
خیلی وقته چشمای من دیگه تورو ندیده
بی تو این زندگی کی
یه سری جوابا و اتفاقا توی بچگیم بوده، که توی کل زندگیم موندگار شده
فور اگزمپل:
یادمه بچه بودم و داشتم توی حیاط خونمون برای خودم راه میرفتم و فکر میکردم
من کلا وقتی میخوام فک کنم "باید" راه برم (نه اینکه اینجوری بهتر فکر میکنم)
 
نمیدونم فیلم یا کارتونی چیزی دیده بودم در مورد غول چراغ جادو و سه تا آرزوش
 
با خودم کلی فکر کردم و به یه سیستم رسیدم
که بیام و دو تا ارزو کنم، بعد ارزوی سوم رو ارزو کنم که بتونم سه تا ارزوی دیگه بکنم
همینجوری تا آخر
 
کلی
 
 
رفتم فیلم دانشگاه مذکور رو دیدم که روش یه اهنگ بسی مزخرف و دی لای لای گذاشته بودن :|
آقا :|
آخه سان استار اناناس بی سلیقه ها ؟:|
با اون تریبون ازاد زشتوک :|
داشتم فکر میکردم فرار رو به جلو تاکتیک خوبیه برای من؟! :|
میتونه باشه؟!
 
 
***
 
 
روز وبلاگ و ایناس :)
مبارکمون باشه :)
روز این فضای دوست داشتنی :)
 
 
***
 
اهاااا
همین دیروز که یه چیز بزرگی رو داشتم و با اون توانایی کمک به اون عده معدود ادمای جیگر دور وبرم داشتم نمیدونید که !
نمیدونید !
حس خوب و این
-میبینی هلن؟ همش زیر سر این ناجوانمرداست
+کدوم ناجوانمردا؟ ناجوانمردا که زیادن
_این...بزرگترا دیگه. همش زیر سر ایناست.
+آخ گل گفتی خواهر. آگه اینا نبودن دردسرمون کمتر بود؟
_نه دیگه آنقدر. تو راحتشون میکنی. میگی حالا که وظیفشونو انجام نمی دن، از بین بردن. در حالیکه باید بمونم تقاص کاراشونو پس بدن.
+آخه چه جوری؟ اصلا خدا هم انگار طرف ایناست. تقاص پس نمی دن که!
_نمی دن؟ پس این همه بدبختی چیه سرشون میاد؟ جنگ و بمب و هواپیما و اتوبوس چیه؟ تقصیر بی کفایت
دلم تنگ شده بود واسه اینجا
این مدت ک ننوشتم روزام خیلی شلوغ بود و البته که شلوغی بهونه ی خوبی واسه ننوشتن نیست
راستش توو خودم یکم بهم ریخته بودم و دوباره داشت حالم بد میشد
شنیدید میگن آدما یه چیزایی رو اگه تو خواب ببینن دیوونه میشن؟!
من این روزامو اگه ده سال پیش تو خواب میدیدم با گریه و لرز میپریدم از خوابو بعدشم احتمالا این کابوس دیوونم میکرد
امروز اما دارم زندگیش میکنم و نه تنها دیوونه نشدم بلکه یه امید عجیب غریبیم تو دلم پر رنگه که اجازه نم
یک: مهمترین دعای این شبا میتونه این باشه که خدایا با حلالت ما رو از حروم بی نیاز کن!
چند شبه دارم پست‌هایی تایپ میکنم و بعد صفحه رو رفرش میکنم! هی فک میکنم همچین چیزی در حد انتشار توی این شبا نیست...
دو: پس از رنج‌های فراوان و مشقت‌های غیرقابل وصف بالاخره ویرایش پایان نامه و نگارش مقاله‌ش به پایان رسید. هرچند که اساتید محترم توی ماه رمضون اساسا حال نداشتن که بیان داوری کنن و دفاع کنیم بریم پی زندگیمون... اما خب ۲۱ خردادم زیاد دور نیست! جلسه دفاع
• من روزه ام جلوی من چیزی نخور یا به من چه که تو روزه ای، مسئله این است:راستش من فکر میکنم درستش کاری بود که والدین روزه ام با من روزه ندار کردند،برایم ساندویچ سیب زمینی سرخ کرده گرفته اند و کاملا مطمئن شدند که سس به اندازه بوده یا به سبزی خوردن نیاز ندارم برای منی که هر سال توی مدرسه باید حجم زیادی از دعوای روزه دار ها و ندار ها سر خوردن یا نخوردن رو تحمل میکردم،این حجم از زندگی مسالمت آمیز در ماه رمضون غیر قابل باوره و صد البته خوشحال کننده ا
اینروزا همه ش داشتم تو دلم می گفتم : چقدر فاصله ی بین امید و ناامیدی کوتاهه ... 
--
پیاز تا هفته ی پیش 13 تومن بود و این هفته شده 2 تومن. پیاز و گوجه ی این فصل مال جنوبه، و خب میتونید تصور کنید که وقتی اینجا ( چیزی نزدیک به شمال کشور) پیاز دو تومنه، سر مزرعه صفر تومنه! و فقط کشاورزا چون سردخونه و انبار ندارن و الانم که سیل اومده و ممکنه محصول تو زمین بگنده و حروم شه، فقط از مجبوری رد میکنن بره. همین اتفاق چند وقت پیش در مورد خیار افتاد که اگه یادتون باشه
 #زندگی_به_سبک_مهدی (۱۰) برنامه ریزی برای زندگی خیلی مهمه ، آدمی که برای خودش رسالت و هدفی قائل باشه نمیتونه وقتشو حروم کنه یا به بطالت بگذرونه، تازه برنامه ریزی هم باید همه جانبه باشه، دنیا، سلامت، آخرت، درس و پیشرفت و... خیلی ها سوال میکنن که مهدی چطور توی سن ۳۵ سالگی به این همه چیز توی دنیا رسید، موفقیت‌های درسی، کاری، تهذیب نفس، روایت و تفحص، تخصص و زبانهای گوناگون، خانواده داری و...یه پاسخ ساده؛ برنامه ریزی، از وقتی خودشو شناخت همیشه برن
به شدت حوصله نوشتن ندارم. تنها چیزی که الان حوصله شو دارم اینه که تنهای تنها و بدون هیچ وسیله ی الکترونیکی راه بیوفتم برم یه شهر نزدیک و کنار دریا یه اتاق بگیرم و تا میتونم در ارامش بخوابم .
دیروز کلی با دختر عمه درد و دل کردم. خیلی خیلی. بهم گفت انقدر فشار نیارم به خودم و اگه به احتمال خیلی خیلی خیلی زبونم لال کم نتونستم باز هم قبول بشم یه رشته ی دیگه برم. دختر عمه جزو محدود افرادیه که میدونم از روی علاقه ش به من اینو میگه. بهم گفت هیوا بعدش خیلی
پارسال عید خوبیش این بود که میخواستیم بریم سفر ، برای چهارمین بار میخواستم اصفهان رو ببینم و
برای اولین بار یزد ! ، حالا بگذریم که بابام در تمام لحظات سعی داشت از دماغمون _البته بقیه نه فقط
من _ دربیاره ولی خب سفر بود دیگه، خوب بود ، تنوع بود ! امسال برنامه ی خاصی نداشتیم ،
میخواستیم بریم شهر خواهر و از اون طرف شمال که فعلا شمال رو آب برده ! و بابام هم زد زیرش که
بریم شهر خواهر چ کار کنیم مگه بیکاریم :/ دیگه منم از لج بابام و cousin هام _ توضیح میدم_ پا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها